بررسی تحلیلی مشابهتها و تمایزهای شعارها، آرمانها و خواستهای امام خمینی(ره) و مردم با گروههای سیاسی در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران
تاریخ انتشار: 17 تير 1403
مقدمه
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، گروهها و سازمانهایی که در دهههای قبل تشکیل شده بودند و حتی خطمشی و ایدئولوژیشان با نهضت اسلامی مردم ایران تضادهای بنیادینی داشت، عمدتاً و بهظاهر از امام خمینی و نهضت ایشان پشتیبانی نمودند. در واقع بسیاری از این گروهها حتی دارای ایدئولوژی اسلامی جهت اداره حکومت و امر کشورداری نبودند، اما با مشاهده خیزش مردم مبتنی بر تعالیم و ارزشهای اسلامی، سعی کردند خود را با موج انقلاب همراه کنند و دستکم در مورد اختلافاتی که با آن دارند سکوتی تاکتیکی را برگزینند تا بتوانند در فرصت مناسب انقلاب را از مسیر اصلی خارج و تفکرات خود را چیره کنند. به عبارتی دیگر، اگر این سازمانها و گروهها با انقلاب همراه شدند و بهظاهر از امام و نهضت اسلامی پشتیبانی کردند، به معنای قبول ارزشهای انقلاب اسلامی یا تجدیدنظر در اصول و مواضع درون گروهی خود نبود، بلکه بقا در سپهر سیاسی ایران و به دست آوردن موقعیت جهت قبضه قدرت، هدف اصلی رویکرد آنان را تشکیل میداد. این گروهها دارای مشابهتها و همچنین تمایزهای متعددی با شعارها و خواستهای امام و مردم بودند که طیفهای متفاوتی را میتوان برای آنها در نظر گرفت؛ به این معنا که برخی از این گروهها دارای زمینهها و تشابهات بیشتری با نهضت اسلامی بودند و در مقابل برخی دیگر تمایزات و اختلافاتشان با اندیشههای امام و آرمانهای مردم بسیار شدیدتر بود. از این رو، نمیتوان همه آنها را یکسان فرض کرد و در یک طبقهبندی واحد و مشخص قرار دارد.
احزاب، گروهها و سازمانهای گوناگونی با خطمشی و ایدئولوژی متنوع از دوران سلطنت پهلوی دوم (1357- 1320) تا انقلاب اسلامی ایران تشکیل شدند که البته از نظر اهمیت و تأثیرگذاریشان در روندهای سیاسی ایران بسیار با یکدیگر متفاوت بودند. لذا با توجه به کثرت و تعدد این گروهها، نمیتوان همه آنها را به یک اندازه مورد بررسی قرار داد. به همین جهت در این نوشتار سعی خواهد شد که گروههای مهم و مطرحی که نسبت به سایرین شناختهشدهتر هستند و از سالهای پیش از سرنگونی رژیم پهلوی تا سالهای پس از انقلاب دارای فعالیت سیاسی بودند، مورد بررسی قرار گیرند. حزب توده ایران، جبهه ملی ایران، نهضت آزادی ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، پنج گروه و جریانی هستند که در ادامه به برخی تشابهات و تمایزهای اندیشهها و عملکردهای آنان با خواستها و شعارهای امام و مردم پرداخته خواهد شد.
پیش از ورود به بحث، بایستی خاطرنشان کرد که در این نوشته مختصر، تاریخچه، عملکرد، خطمشی و تفکرات این گروهها بهطور جامع بررسی نخواهد شد؛ چرا که پژوهشهای مستقلی در این زمینه انجام گرفته و بایستی برای آگاهی از فعالیت و دیدگاههای گروههای مزبور به این پژوهشها رجوع کرد. بخشی از این پژوهشها در کتابهای منتشره مرکز بررسی اسناد تاریخی و یا طی مقالاتی در همین سایت درج گردیده است که منابع اسنادی و تحقیقی بسیار گرانبهایی برای پژوهش در این زمینهها خواهد بود. لذا در نوشتار حاضر تنها به تمایزات و تشابهات مهم و مؤثری که این گروهها را از خط امام و مردم جدا کردهاند، توجه خواهد شد.
حزب توده
حزب توده در سال 1320 به دنبال تشکیل مجمعی از معتقدین به مارکسیست- لنینیست تأسیس شد. هسته اصلی این مجمع عدهای از گروه معروف 53 نفر[1] بودند. در شهریور 1320 عدهای از این گروه هنوز در زندان بودند و با ورود ارتش سرخ به ایران، آزاد شدند و هسته اصلی حزب توده را تشکیل دادند.[2] به این ترتیب، حزب توده ایران در دهم مهرماه 1320 تأسیس شد و نام «توده» برای آن انتخاب شد تا یک جبهه وسیعی را دربرگیرد و فقط به کمونیستها محدود نباشد.[3]
این حزب در میان گروههایی که در سالهای بعد تشکیل شدند، از جایگاه قابل توجهی برخوردار بود، چرا که تحولات متعددی را شاهد بوده و بهطور مستقیم در بطن بسیاری از وقایع حضور داشت. ایدئولوژی و جهانبینی کمونیستی، حزب را از مردم ایران و ارزشهای اسلامی آنها متمایز کرده بود. جهانبینی حزب توده ایران، مارکسیسم ـ لنینیسم بود و هر چند که سعی میکرد اهداف، راهبردها، و خطمشی سیاسی و سازمانیاش را بر شرایط جامعه ایرانی منطبق سازد[4] اما نتوانست مقبولیتی میان توده مردم به دست آورد.
علاوه بر ایدئولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم، حزب از نظر بسیاری از مردم نیز بهواسطه وابستگیاش به اتحاد جماهیر شوروی، نمیتوانست جایگاهی داشته باشد. اتحاد جماهیر شوروی از منظر حزب توده دارای اهمیت بسیاری بود و اعضای حزب این ابرقدرت و انقلاب اکتبر 1917 (1296 شمسی) آن را سرمشقی برای انقلابهای تمام کشورهای جهان قلمداد میکردند:
«اتحاد شوروی بزرگترین و مقتدرترین تکیهگاه همه نیروهای انقلابی و مترقی جهان است و حزب کمونیست اتحاد شوروی، نیروی عمده و پیشتاز در روند انقلاب جهانی است. از این جهت، چگونگی مناسبات با اتحاد جماهیر شوروی مسئله مرکزی در مجموع مناسبات نسبت به سرنوشت تاریخی سوسیالیسم و جنبش انقلابی جهانی و یکی از عناصر مهم و اساسی انترناسیونالیسم پرولتری [همبستگی جهانی کارگران] و نمودار صداقت و قاطعیت در جنبشهای رهاییبخش ضدامپریالیستی و پیگیری در امر هواداری از صلح جهانی است».[5]
با این حال حزب در برنامههایش به کرات از میهنپرستی و ملیگرایی نیز سخن میگوید:
«حزب توده ایران، سازمان پیگیرترین میهنپرستان ایران است. محتوای میهنپرستی حزب ما خواست سعادت مردم و علاقه پرشور به فرهنگ انساندوستانه و سرنوشت حال و آینده خلقهای ایران است. حزب ما مدافع پیگیر و سرسخت منافع واقعی ملی مردم ایران است و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال سیاسی و اقتصادی ملی کشور را وظیفه خویش میشمرد. حزب توده ایران بنا بر ماهیت طبقاتی و جهانبینی و خصلت میهنپرستانه خود به انترناسیونالیسم پرولتری معتقد است و آن را شرط حیاتی پیروزی جنبش انقلابی میشمارد. میهنپرستی و انترناسیونالیسم حزب ما با یکدیگر پیوند ناگسستنی دارند.»[6]
قید انترناسیونالیسم (فراملیگرایی) که در حزب بر آن تأکید میشود، در آن دوره زمانی میتوانست یکی دیگر از مواردی باشد که گروههای ملیگرا و ناسیونالیست را به مقابله با خود وادارد.
با نزدیکشدن به فروپاشی رژیم پهلوی و به راه افتادن موج انقلاب اسلامی، حزب توده ایران مانند سایر گروهها و سازمانهایی که پیش از این در خاموشی بسر میبردند، فرصت را مغتنم شمرده و فعالیتهای خود را از سر گرفت. اما همانطور که قابل پیشبینی است، حزب توده با توجه به تفاوتهای فراوان در ایدئولوژی و خطمشی و همچنین کارنامه خود در دفاع از بلوک شرق، مشکلاتی را برای همراه ساختن خود با موج انقلاب ایران پیش رو داشت. با این وجود رهبران آن تلاش میکردند تا به هر نحو همراهی خود با امام خمینی(ره) و نهضت اسلامی را نشان دهند.
حزب توده در طول دوران فعالیت خود با مسئله رابطه دین و دولت مواجه شد. رهبران حزب توده متأثر از جامعه ایرانی، در آستانه وقوع انقلاب بر اتحاد میان دین و دولت از طریق شرکت رهبران مذهبی در فرآیند حکومت تأکید میکردند. حزب توده برای جا باز کردن در جامعه شیعی ایران، مذهب تشیع را دارای ظرفیتهای مناسب برای امر حاکمیت سیاسی قلمداد مینمود. تا آنجا که نورالدین کیانوری،[7] جمهوری اسلامی را ادامه دهنده آن سنت آزادگی و عدالتطلبی مطرح میکرد که قرنها پیش، از سوی امام حسین(ع) دنبال شده بود. او میکوشید این بایستگی دین و دولت را بهعنوان تلفیقی از اسلام و سوسیالیسم جا بیندازد. بر همین اساس، در زمینه فعالیت حزبی، وانمود میکرد که حزب برای خود وظیفهای مقدستر از «دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران» نمیشناسد.[8]
یکی از دلایلی که توانست حزب توده را در مدت کوتاهی با انقلاب اسلامی همراه سازد، ماهیت ضدامپریالیستی و ضداستعماری انقلاب و بهویژه تقابل با ایالات متحده آمریکا در دیدگاههای امام خمینی(ره) بود که باعث شد سران حزب توده بر آن تأکید بیشتری ورزند. چرا که از دیدگاه حزب توده: «امپریالیستها میخواهند با استقرار اشکال متنوع پیوندهای اقتصادی نو استعماری بین کشورهای امپریالیستی و کشورهای در حال رشد، اراده خود را از راههای ظریفتر و مستورتری بر این کشورها تحمیل کنند و این کشورها را بیش از پیش از جهت اقتصادی به خویش وابسته سازند و بر میزان غارتگری خود باز هم بیفزایند. امپریالیسم (بهویژه امپریالیسم ایالات متحده امریکا) میکوشد در این کشورها رژیمهای ضددموکراتیک مستقر کند یا حکومتهای ارتجاعی موجود را تقویت و از آنها پشتیبانی نماید و جنبشهای ملی و ترقیخواهانه را در این کشورها سرکوب سازد و برای نیل بدین منظور هر جا که ممکن باشد از هرگونه مداخله نهان یا آشکاری که میسر شمارد و استفاده از ژاندارمهای محلی، خودداری نمیورزد.»[9]
انقلاب اسلامی در ایران فرصت مناسبی را برای حزب توده فراهم کرد تا بتواند برای نخستینبار بعد از سال 1332، به سازماندهی علنی بپردازد. در دوران بعد از انقلاب، طراح اصلی استراتژی حزب، نورالدین کیانوری بود. رهبری جدید حزب توده اساس را مبنی بر پشتیبانی از رهبری امام خمینی قرار داد و تشکیل جبهه متحد خلق را برای مقابله با تهدیدهای امپریالیسم نسبت به انقلاب پیشنهاد کرد. همراهی حزب توده با انقلاب اسلامی ایران بیشتر به دلیل ماهیت غربستیزانه انقلاب اسلامی بود. به همین دلیل در جریان انقلاب اسلامی، خصوصاً مقاطعی که انقلاب اسلامی در برابر غرب و نمادهای غربی ایستاد، حزب توده نیز کاملاً از آن حمایت کرد. چنانکه از مواضع اعضای حزب توده برمیآید، آنان به دین اسلام و مبانی مذهبی انقلاب اسلامی بهعنوان روبنا توجه میکردند. بنابر این همراهی این حزب با انقلاب اسلامی هر چند متأثر از فرهنگ ایرانی بود، آن را امری روبنایی میپنداشتند و اصالتی برای آن قائل نبودند.[10]
به عبارتی دیگر، باوجود اینکه رهبران حزب توده از منظر بنیادی و اندیشهای، با انقلاب اسلامی اختلافاتی اساسی داشتند، درصدد بودند که بهطور پنهانی به اهداف سیاسی و جاسوسی خود دست پیدا کنند. لذا تمام مواضع علنی و رسمی حزب را به گونهای ارائه میکردند که به طرزی ریاکارانه در چارچوب انقلاب باقی بماند؛ اما بهزودی در برابر ملت قرار گرفتند و ماهیت حزب آنها بر همگان هویدا گشت.
از مهمترین شعارهایی که در جریان پیروزی انقلاب، توسط حزب و طرفدارانش مطرح میشد میتوان به: «پیروز باد حزب توده ایران»، «پیروز باد انقلابیون کمونیست»، «درود بر حزب توده، حزب طراز اول طبقه کارگر ایران»، «پیش به سوی ایجاد سندیکای کارگری ـ تودهای»[11] و... اشاره کرد. در مقابل، شعارهایی که از جانب مردم مطرح میشد بیانگر نفوذ و مقبولیت اندیشههای اسلامی و استقلالطلبانه امام خمینی در میان آحاد جامعه بود. مانند: «جمهوری اسلامی آری، حکومت خودکامگی هرگز / به سلطهجویان شرق و غرب، فروش خاک ایران هرگز»، «نفتو کی برد؟ آمریکا، گازو کی برد؟ شوروی، پولشو کی خورد؟ پهلوی / مرگ بر این سلطنت پهلوی»، «این است شعار ملی / خدا، قرآن، خمینی»، «رهبر این سرزمین، خمینی نازنین»[12] و بسیاری مورد دیگر که در آنها ارزشهای حقیقی انقلاب اسلامی نهفته است. جالب توجه این که برخی دیگر از شعارها و دیوار نوشتههای زمان انقلاب در ضدیت کامل با حزب توده مطرح میشد، مانند: «این مبارزات، پشتوانهاش نه کمونیسم است و نه امپریالیسم، بلکه خون شهیدان است» و یا «این کمونیستها و تودهایها، بودجه این همه نشریه، حزب و سازمان را از کجا آوردهاند؟ از سازمان جاسوسی شوروی.»[13]
یکی از ویژگیهای اصلی حزب توده مطلقنگری حزب و نگرش مطلق آن در مواجهه با رویدادها و نقاط عطف تاریخی است. حزب توده در برخورد با مخالفان، همیشه خود را محق و عقاید آنها را به شدیدترین نحو تخطئه میکرد؛ مثلاً در تحلیل چرایی انقلاب اسلامی، دامنه تحلیل خود را به هیچوجه از عامل اقتصاد فراتر نمیبرد. در نهایت، حزب توده انقلاب اسلامی را نتیجه «زدوبندهای پشت پرده میان رژیم ولایت فقیه با امپریالیسم آمریکا» قلمداد میکند. حتی گسترش دامنه جنگ تحمیلی را عملی از سوی صهیونیستها و ادامه آن را سبب تشدید مخالفت روزافزون تودهها و نیروهای معینی از پیرامون حاکمیت با جنگ و رویگردانی آنان از رژیم میداند. در حالی که سیاست حزب توده ایران در آستانه انقلاب، دفاع از اسلام فقاهتی و رهبری امام خمینی بود و نورالدین کیانوری پشتیبانی حزب توده از انقلاب اسلامی را در نتیجه ادامه تأیید رویداد سال 1342 و عدالت مارکسیستی مورد نظر خود را با عدالت اسلامی مد نظر امامان شیعه همسان تلقی میکرد. اما در سال 1373 با یک چرخش 180 درجهای شعار «طرد رژیم ولایت فقیه» را شعار اساسی حزب و شعار درست معرفی نمود.[14]
بهطور خلاصه حزب توده بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اصل «یک گام به عقب، دو گام به جلو» لنین[15] را در پیش گرفت؛ یعنی در ظاهر به دفاع از آرمانهای امام و انقلاب و به تأیید تمامی مواضع جمهوری اسلامی پرداخت که از آن جمله رأی «آری» دادن در رفراندوم جمهوری اسلامی، جبههگیری علیه بازرگان و بنیصدر، محکومکردن جنایات صدام در جنگ با ایران و... بود. اما در خفا و باطن با تشکیل شبکههای جاسوسی و ترویج اندیشههای مارکسیستی در خدمت شوروی و در فکر براندازی نظام اسلامی ایران بود. حزب توده که به دنبال «راه رشد غیرسرمایهداری» یعنی راه موقت تکامل جامعه به جانب سوسیالیسم بود، نتوانست بهعنوان یک نیروی سیاسی و مستقل و مردمی عمل کند و خود را با شرایط مذهبی ایران که دین اسلام با تاروپود آن ریشه دوانده بود و اندیشه مارکسیسم را سراسر الحاد میدانست، تطبیق دهد و سرانجام از طرف تاریخ و مردم مسلمان ایران محکوم شد و در سال 1362 برای همیشه از صحنه کنشگری در تاریخ انقلاب اسلامی ایران خارج شد.[16]
جبهه ملی
تأسیس جبهه ملی ایران به سال 1328 باز میگردد. از این زمان تا پیروزی انقلاب اسلامی، چهار دوره مشخص جبهه ملی تشکیل شد که به جبهه ملی اول، دوم، سوم و چهارم شهرت یافتند.[17] جبهه ملی اول محصول ائتلاف نیروهای ملی و مذهبی بود که در جریان انتخابات مجلس شانزدهم شکل گرفت. خبر تقلب و دخالت دربار در نتایج انتخابات، با اعتراض نیروهای ملی ـ مذهبی به رهبری دکتر محمد مصدق روبرو شد. گروهی از آنان در تاریخ 22 مهرماه 1328 در اعتراض به نحوه برگزاری انتخابات به دربار رفتند و کمیته بیست نفری به ریاست مصدق برای تحصن در کاخ تشکیل دادند. ولی پس از چهار روز بدون دستیابی به نتیجهای، از تحصن دست کشیدند. سپس این افراد که بیست نفر بودند، به خانه مصدق رفته و پس از چندین جلسه شور و مذاکره در اول آبان ماه 1328 تشکیل جبهه ملی را اعلام کردند.[18]
ملیگرایی و ناسیونالیسم یکی از اصول و پایههای اساسی جبهه ملی را تشکیل میداد. ناسیونالیسم عبارت است از اعتقاد به اعتلای یک ملت و تفوق آن نسبت به ارزشهای دیگر و لزوم وفاداری مطلق تبعه نسبت به ملت خود و اعتقاد به اینکه معتقدات و ارزشهای آن ملت بالاتر و والاتر از معتقدات و ارزشهای دیگران است.[19] هر چند که ناسیونالیسم ممکن است خوانشهای مختلفی داشته باشد و میزان علاقه آن به کشور، درجات گوناگونی را در برگیرد اما با این وجود بدیهی است که چنین اندیشهای چنانچه با افراط همراه شود، نمیتواند با اندیشههای مبتنی بر آیین اسلام همسو باشد. بنابر این این دیدگاه همراه با لیبرالیسم که از دیگر اندیشههای رهبران جبهه ملی بود، میتوانست زمینه را برای رویارویی با امام و مردم انقلابی ایران فراهم کند.
جبهه ملی پس از یک دوره نسبتاً طولانی که فعالیت قابلتوجهی نداشت، در سال 1356 مجدداً وارد عرصه شد و در 22 خرداد 1356 نامهای سرگشاده برای شاه فرستاد و ارسال این نامه را سرآغاز حرکت جدید خود عنوان کرد و کوشید تا با تبلیغ فراوان، توجه مردم را به سمت خود جلب کند. اما قطار، حرکت کرده بود و آقایان کریم سنجابی، شاپور بختیار و داریوش فروهر که حالا بر اثر گذشت زمان و از گردونه خارج شدن رجال و شخصیتهای کهنسال، به جایگاه رهبران جبهه ملی صعود کرده بودند، از قافله مردم جا مانده بودند و شعارهایی که مطرح میساختند برای مردم جذابیت نداشت. حداکثر خواست سران جبهه ملی استقرار حکومت قانون و اجرای قانون اساسی بود، در حالی که مردم دیگر به این شعار اعتنایی نداشتند؛ زیرا با حضور حضرت امام خمینی در عرصه مبارزات سیاسی ملت ایران، دگرگونی و تحول وسیعی در خواستها و نوع شعارهای مردم پدید آمده بود. حضرت امام خمینی موضوع براندازی رژیم سلطنتی را به میان آورده بودند و مردم هم به پیروی از ایشان به کمتر از سرنگونی رژیم پهلوی رضایت نمیدادند. به این دلایل و تحت تأثیر این اوضاع و احوال بود که تلاشهای سران جبهه ملی ایران برای جذب و جلب مردم به جایی نمیرسد و مردم دیگر آنطور که شاید و باید به دعوتها و فراخوانهای رهبران آن اهمیت نمیدادند. سنجابی و بختیار و فروهر انتظار داشتند که با انتشار خبر ارسال این نامه به شاه، مردم را دستهدسته به سمت جبهه ملی بکشانند و مردم آنان را بهعنوان رهبرانی شجاع بر سر و دست جای دهند. اما اوضاع تغییر کرده بود.[20] جبهه ملی در حالی شعار احیای قانون اساسی و بازگشت به اصول مشروطیت را سر میداد که مردم در شعارهای خود به وضوح نشان دادند که «این ملت قانون اساسی را نمیخواهد.»[21]
در این شرایط سیاسی و در آستانه پیروزی انقلاب، رهبری جبهه ملی به دو گروه تقسیم شد: اکثریت به رهبری دکتر کریم سنجابی از امام خمینی پشتیبانی کردند و اقلیتی به دکتر شاپور بختیار و دکتر غلامحسین صدیقی ملحق شدند تا همه تلاششان را برای جلوگیری از تشکیل یک حکومت دینی و در عوض ایجاد یک دولت ملی دموکراتیک و لائیک انجام بدهند.[22] از سوی دیگر، نخستوزیری شاپور بختیار بهعنوان نفر دوم جبهه ملی، باعث شد به اعتبار این گروه نزد مردم خدشه وارد شود.
اما نباید از نظر دور داشت که همراهی دکتر سنجابی و اطرافیانش با انقلاب اسلامی و امام خمینی، تنها به این علت بود که مبادا از قطارِ نهضتِ مردم، عقب بمانند و عرصه برای روحانیون باز شود. برای اثبات این مدعا میتوان به یکی از اسناد ساواک به تاریخ 6 آذرماه 1357 اشاره کرد که نوشته شده: سنجابی و فروهر طی مذاکرات خصوصی خود (که در آن هنگام در بازداشت به سر میبردند)، بیان داشتند: «بازداشت ما دو نفر در ابتدای امر میتوانست مقداری موجه باشد، اما هر چه زمان بگذرد میدان برای دیگران و به خصوص آخوندها خالی میماند و ما از سازماندهی و ایجاد یک سازمان متشکل در مقابل آنان عقب خواهیم ماند. وقت آن فرا رسیده که جبهه ملی تلاشهای خود را شدت دهد و سازماندهی کند تا بتواند در آینده در مقابل آخوندها ایستادگی نماید.»[23]
به رغم همه تلاشهایی که از سوی رهبران جبهه ملی برای هماهنگ نشان دادن خود با نهضت روحانیت و جنبش انقلابی ایران صورت گرفت، روحانیت و بهخصوص امام خمینی با هوشیاری کامل، هیچوقت آنان را تأیید نکردند. شاید بتوان یکی از دلایل این امر را در بیاعتمادی روحانیون نسبت به ملیون در جریان نهضت ملی شدن نفت و اختلافاتی دانست که آنان پس از رسیدن به اهداف مورد نظر خود با رهبر روحانی نهضت یعنی آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی داشتند. این حادثه که 25 سال پیش از انقلاب رخ داده بود، موجبات این بیاعتمادی را فراهم ساخته بود. شاید مسئله مهمتر را بتوان در عدم پشتیبانی جبهه ملی از قیام 15 خرداد 1342 دانست که در زمان وقوع این حادثه و پس از آن، ملیون هیچگونه پشتیبانی و یا اعلامیهای در مورد این قیام صادر نکردند. همین مسائل بود که باعث عدم توجه روحانیون به افراد جبهه ملی در ضمن مبارزاتشان با رژیم شد. از طرف دیگر باید گفت که امام و روحانیون قدرت مذهب را بسیار قویتر از قدرت سیاسی و نظامی در ایران میدانستند و برای هیچ قدرتی جایگاهی بالاتر و یا حتی برابر با آن قائل نبودند. اما این نظر در تضاد با نظر و عقیده جبهه ملی قرار داشت؛ چراکه آنان ایرانی بودن را مقدم بر مسلمان بودن میدانستند و در هویت خود برای آن جایگاه و مرتبه دوم قائل بودند.[24] این نکته را میتوان در ضمن یکی از مصاحبههای دکتر سنجابی در آستانه سفر به اروپا در مرداد ماه 1358 ملاحظه کرد. وی در این مصاحبه نظر خود را در اینباره چنین بیان میکند: «ما به مسلمان بودن خود افتخار میکنیم ولی قبل از مسلمان شدن، ایرانی هستیم و ایرانی خواهیم بود.»[25]
پس از سقوط رژیم و به دست گرفتن دولت توسط جریان ملی ـ مذهبی، رهبران جبهه ملی نیز در دولت موقت سهیم شدند و حتی دکتر سنجابی رهبر جبهه چهارم، وزیر امور خارجه شد؛ اما پس از چندی استعفا داد و به مرور راه خود را از انقلاب جدا کرد. سنجابی به کمتر از نخستوزیری راضی نبود، چنانکه خود در خاطراتش میگوید: «بنده در جریان مدت انقلاب و در ایران لااقل بهعنوان شخص دوم بعد از آیتالله خمینی در مبارزات شناخته شده بودم، آنها در این مقام برنیامدند که بدانند حرف ما چیست و پرسشی بکنند...»[26] همین توهمات باعث شده بود تا جبهه ملی جایگاه خود را در بین مردم فراتر از واقعیات موجود ارزیابی کند و خواستار سهمخواهی بیشتر از دستاوردهایی باشد که آنان هیچگاه در آن سهمی نداشتند.[27]
اولین موضعگیری در برابر انقلاب از جانب جبهه ملی، در مورد انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی آشکار شد. شاید بتوان گفت پیشبینی و احساس شکست جبهه ملی در مقابل روحانیون و جناح مذهبی که از حمایت اکثریت مردم در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی برخوردار بودند، سبب شد تا آنان با عنوان کردنِ «شرایط غیردموکراتیک» از صحنه انتخابات کنار بروند. جبهه ملی علاوه بر انتقاداتی که نسبت به انتخابات مجلس خبرگان وارد ساختند، با دادن اعلامیهای نیز آن را تحریم کردند.[28]
از این پس مواضع جبهه ملی- که در واقع امر هم هیچگاه همراه و هماهنگ نبود-؛ به مرور با خواستها و شعارهای مردم و امام در تضاد کامل قرار گرفت. شاید بتوان گفت آخرین فعالیت عمده جبهه ملی علیه نظام، انتقاد از طرح لایحه قصاص ـ بهعنوان یک حکم مسلم اسلامی ـ در مجلس شورای اسلامی بود. لایحهای که تمام علمای شیعه و سنی در مورد ضرورت آن اتفاق نظر داشتند و در همان زمان نیز علما و مراجع مختلفی حکم به تأیید آن داده و در ضرورت وجوب آن رسماً فتواهایی صادر کرده بودند. در این راستا ملیگراها شروع به چاپ مقالات و اعلامیههای متعددی در انتقاد از لایحه قصاص میکردند و آن را مخالف با حقوق اجتماعی افراد جامعه معرفی نمودند. به همین منظور در تاریخ 25 خرداد 1360 جبهه ملی علیه این لایحه فراخوان راهپیمایی اعتراضی داد که متقابلاً ـ در پی اعلام ارتداد از سوی حضرت امام نسبت به مخالفان لایحه قصاص که از ضروریات دین و نص قرآن کریم است[29] ـ مردم با حضور گسترده در خیابانها در برابر آنان ایستادند و عملاً نتوانستند در برابر توده مردم عرض اندام کنند.
نهضت آزادی ایران
جبهه ملی اول و دوم، جبههای بود که در آن گروههای مختلفی مانند حزب ایران، حزب ملت ایران و حزب مردم ایران تنها به دلیل اشتراک نظرشان در دفاع از مصدق با یکدیگر همکاری داشتند. در واقع در جبهه ملی ایدئولوژی خاصی مورد نظر نبود؛ هر چند که با توجه به راه و خطمشی مصدق، آنها ملیگرا و ناسیونالیست بودند؛[30] اما از آنجا که جبهه ملی را احزاب و گروههای مختلف تشکیل میداد، آنها برداشت واحدی از ملیگرایی و یا هر ایدئولوژی مشخص دیگری نداشتند. لذا تنها عامل پیوند دهنده آنها «راه مصدق» بود. این در حالی بود که نسل جدید، بهویژه مذهبیها، احساس میکردند که میبایست نوعی مبارزه مکتبی داشته باشند. در واقع وقتی این گروه مذهبی شاهد بودند که کمونیستها چگونه مبارزات خود را در دل مکتب خویش جای میدهند، آنان نیز بهعنوان افراد مذهبی میبایست در این زمینه راه و روش خود را روشن بیان کرده، افکار و ایدئولوژی خود را بهعنوان چارهچوبی برای مبارزه بیان میکردند. بدین ترتیب بود که نهضت آزادی ایران پدید آمد.[31]
جمعیت نهضت آزادی ایران در تاریخ 25 اردیبهشت 1340 تأسیس شد. یک روز پیش از برگزاری میتینگ جبهه ملی در میدان جلالیه تهران، جلسه افتتاحیه و اعلام موجودیت نهضت در بعدازظهر چهارشنبه 27 اردیبهشت با حضور حدود پانصد تن از مدعوین در منزل سید صادق فیروزآبادی فرزند آیتالله سید رضا فیروزآبادی، تشکیل گردید.[32] در جلسه افتتاحیه نهضت، مهندس مهدی بازرگان اعلام کرد:
«بهطورخلاصه باید عرض کنم ما مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم: 1) مسلمانیم... ورود ما به سیاست و فعالیت اجتماعی، منباب وظیفه ملی و فریضه دینی بوده. دین را از سیاست جدا نمیدانیم. 2) ایرانی هستیم... ایراندوستی و ملیبودن ما ملازم با تعصب نژادی نیست... نسبت به حیثیت و استقلال و تعالی کشورمان فوقالعاده پافشاری میکنیم. 3) تابع قانون اساسی هستیم ولی منافق (نُومِنُ بِبَعض وَ نَکفُر بِبَعض) نبوده، از قانون اساسی بهصورت واحد جامع طرفداری میکنیم. 4) مصدقی هستیم... از تز و راه مصدق پیروی میکنیم.»[33]
با دقت در این اصول میتوان به سهولت دریافت که نهضت آزادی ایران از ابتدای تشکیل، با نظام سلطنتی موافق بود و با پیروی از قانون اساسی مشروطه، آن را پاس میداشت. در واقع مبرهن است هنگامی که تبعیت از قانون اساسی بهعنوان یک اصل در مرامنامه گنجانده شود، احترام و پذیرش سلطنت مشروطه که روح قانون اساسیِ رژیمِ سابق بود، از لوازم آن شمرده میشد.
نهضت آزادی به نوعی وارثان جنبش مشروطه بوده و جریان مشروطهخواهی را نگرش سیاسی اصیل و مطلوب تلقی میکردند. به همین دلیل، شعار اصلی آنان این بود که شاه سلطنت کند نه حکومت. شیفتگی اینان نسبت به مبانی فکری دکتر مصدق و رهبری او، از اصول مسلم حاکم بر نهضت بود. لذا صریحاً میگفتند:
«مصدقی هستیم و مصدق را از خادمین بزرگ و افتخارات ایران و شرق میدانیم. ما مصدق را بهعنوان یگانه رئیس دولتی که در طول تاریخ ایران محبوبیت داشت و منتخب واقعی اکثریت مردم بود و قدم در راه خواستههای ملت برداشت و توانست پیوند میان دولت و ملت را برقرار سازد و مفهوم دولت را بفهمد و به بزرگترین موفقیت تاریخ اخیر ایران یعنی شکست استعمار نایل گردد، میشناسیم و به این سبب از تز و راه مصدق پیروی میکنیم.»[34]
مسلم است چنین نگرشی راه را بر فهم انتقادات و اشتباهات امثال دکتر مصدق میبندد و روشنی و آگاهی را در چارچوب تنگ تعصب نابجا محدود میکند و عبرتگیری از حوادث و وقایع را در بوته فراموشی و یا خطا قرار میدهد.
رویکرد و روحیه غربگرایانه در مرامنامه نهضت آزادی به وضوح خود را نشان میدهد. نهضت آزادی اعلام کرد: «ما مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم» و اهم مقاصد خود را «احیاء حقوق اساسی ملت ایران با استقرار حکومت قانون برای تعیین حدود اختیارات و مسئولیتهای مصادر مختلفه مملکت به منظور تأمین واقعی حکومت مردم بر مردم» ذکر نمود؛ با این قید که «احیاء حقوق اساسی ملت ایران قبل از اینکه متکی بر یک تحول انقلابی باشد مبتنی بر فکر تکامل است. تکامل از نظر اجرای اصول دموکراسی و مشروطیت واقعی.» با ملاحظه روح حاکم بر اولین مرامنامه نهضت آزادی به روشنی مشاهده میشود که سه عنصر اصلی «ایرانیت، تبعیت از قانون اساسی و مصدقیبودن» بر «اسلامیت» تفوق و برتری دارند. در واقع ارکان اصلی ایدئولوژی سیاسی نهضت آزادی به هنگام تأسیس، «ملیگرایی»، «قانون اساسی سلطنت مشروطه» و «مصدق، نماد رفورمیسم پارلمانتر و سکولار» ترجمان همان اصول و عناصری بود که غرب در سیطره سیاسی و فرهنگی خود، وارد قاموس نخبگان ایرانی کرده بود.[35]
کوتاه سخن اینکه نهضت آزادی هر چند از اعضای ملی ـ مذهبی که اغلب دارای گرایشهای مذهبی بودند، تشکیل میشد ولیکن اولویت اصلی با جنبه ملیگرایی آنها بود. شگفت آن است که در گزارشی که ساواک از جلسه پرسش و پاسخ مهندس بازرگان در جلسه هفتگی نهضت آزادی در تاریخ 15 /04 /1340 به دست داده، بازرگان در برابر این پرسش که «آیا شما اشخاص بیدین را هم به عضویت میپذیرید؟» میگوید: «هر کس میتواند در حزب ما اسمنویسی کند و ما با دین داشتن و نداشتن او کاری نداریم.»[36] به هر روی، نهضت آزادی با این هدف که یک گروه سیاسی ـ مذهبی باشد تشکیل شد، اما بهطور عمده به فعالیت سیاسی پرداخت چون فلسفه تأسیس آن نوعی مبارزه سیاسی بود نه مبارزه با بیدینی[37] و برقراری حکومتی اسلامی.
از مهمترین رویدادهایی که در ابتدای حیات سیاسی نهضت آزادی به وقوع پیوست، قیام 15 خرداد 1342 و سرکوب آن توسط حاکمیت شاه بود. در این زمان جبهه ملی کاملاً سکوت کرده بود و هیچ واکنشی از خود نشان نداد. اما بیانیهای با امضای نهضت آزادی منتشر شد که در آن بهشدت این واقعه خونین و عملکرد شاه محکوم و از روحانیون بهویژه امام خمینی اعلام حمایت شد. اما جالب توجه است که این بیانیه توسط اعضا و رهبران اصلی نهضت آزادی به رشته تحریر درنیامد. هر چند نمیتوان در مورد نگارندگان اصلی این بیانیه اظهار نظر قطعی کرد اما در غیاب سران اصلی نهضت آزادی، در 19 خرداد 1342 بیانیه به نام «دیکتاتور خون میریزد» به امضای نهضت آزادی صادر و در آن به مقامات رژیم اعتراض شد.[38] به گفته دکتر جواد منصوری، این اطلاعیه «موضع تعدادی از اعضای خارج از زندان این گروه بود. چندی بعد اعلامیه دیگری به امضای دستگاه اجرایی نهضت آزادی منتشر شد که اختلاف نظر آنان را با گروه منتشرکننده اعلامیه قبلی فاش میساخت.»[39] مهندس لطفالله میثمی در مورد این بیانیه میگوید: «سران نهضت، اطلاعیههای بعد از 15 خرداد را که به نام نهضت آزادی داده شده بود، نپذیرفتند.»[40] مهندس عزتالله سحابی درباره این بیانیه چنین گفته است: «در سال 1341 (بهمنماه) که سران نهضت دستگیر شدند، رده دومیها بهصورت خودجوش و دلسوز شب و روز کار میکردند و پس از آنکه رده دومیها نیز به زندان افتادند، نفرات بعدی که پیش از همه زحمات عملی و پادویی بر دوش آنان بود، فعالیتی چندین برابر از خود نشان دادند. به طوری که بعد از 15 خرداد اعلامیه «دیکتاتور خون میریزد» را نوشتند و پخش کردند و آبروی نهضت را خریدند.»[41]
در سال 1356 همزمان با ایجاد فضای باز سیاسی ناشی از سیاست حقوق بشر جیمی کارتر رئیسجمهوری آمریکا، در شرایطی مشابه زمان تأسیس نهضت آزادی در دوران اعطای آزادیهای نمایشی ناشی از سیاستهای جان اف. کندی، نهضت آزادی در پوشش «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» آغاز به فعالیت دوباره کرد. از دیدگاه خود نهضت آزادی نیز جمعیت حقوق بشر یکی از حلقههای سلسله فعالیت نهضت را تشکیل میداد. بنابر این مواضع و عملکرد این جمعیت میتواند معرف چگونگی مواجهه نهضت آزادی با انقلاب در طول دو سال حساس 1356 و 1357 باشد.[42]
بازرگان با راهاندازی جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر، در بیستم تیرماه 1357 در حسینیه ارشاد یک مصاحبه مطبوعاتی برقرار کرد و در آن خبر داد که هفت ماه پیش این جمعیت شکل گرفته است. در این جمعیت از برخورد بد دولت با طبقات مختلف مردم، از جمله روحانیت یاد شده و از آیتالله خمینی ستایش فراوان صورت گرفته است.[43] نکته جالب توجه این است که جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر از بدو تشکیل، بر قانون اساسی مشروطه مهر تأیید زده بود. با پذیرش قید «چارچوب قانون اساسی» چه بهصورت تاکتیکی و چه استراتژیک، رسماً خود را از دایره مبارزات «انقلابی» ضد نظام شاه خارج ساخته بود.[44]
در این زمان، اطلاعیههای نهضت آزادی و حتی جبهه ملی رنگ مذهبی به خود گرفته بود. در آغاز اطلاعیهای که به مناسبت جشن میلاد قائم(ع) در 24 تیرماه 1357 صادر کردند، آمده است: تشیع در طول تاریخ حیات انقلابی و خونین خود با تکیه بر دو اصل امامت و عدالت، علاوه بر اصول دیگر اسلامی چه در دوران ائمه (دوران 250 سال) و چه در زمان غیبت (که در انتظار فرج و قیام قائم میباشد) حکومتهای فاسد استبدادی و طاغوتی را به هیچوجه به رسمیت نشناخته و با گفتن «نه»... به مبارزه مستمر خود در راه امر به معروف و نهی از منکر و برقراری عدل ادامه داده است.[45]
در بهمنماه 1357 حضرت امام با اعتماد به مشورت برخی از اعضای شورای انقلاب، مسئولیت تشکیل دولت موقت را برعهده مهندس بازرگان گذاشت ولی جناح ملی ـ مذهبی و بهویژه نهضت آزادی و جبهه ملی این فرصت را قدر ندانسته و نهایتاً راه خود را از خط امام و مردم جدا ساختند. دولت موقت با خصلت دموکراتمآبی، محافظهکارانه و تمکین در برابر غربگرایان و برای کسب پرستیژ در محافل بینالمللی همراه با تفکر و روحیه غیرانقلابی به انقلاب و نابردباری در برابر انتقاد مخالفان و لجبازی با منتقدین پا به عرصه وجود گذارد. میتوان گفت در شرایط و اقتضائات فضای ناشی از انقلاب اسلامی مردم در سال 1357، ضعف اساسی دولت موقت، اعتقاد به روش غیرانقلابی گامبهگام در مواجهه با مسائل و مشکلات انقلاب بود. سیاست «گامبهگام» که آشکارا در مقابل خطمشی قاطعانه و «انقلابی» امام خمینی و مطالبات مردمی و گرایش غالب نخبگان و فعالان سیاسی کشور بود، موجب دلسردی و اعتراض مردم و بهویژه نسل جوان و پرشور حاضر در عرصه سیاسی شده بود.[46] به این ترتیب مردم ایران که در ابتدا و به دلیل حمایتهای امام خمینی، نسبت مهندس بازرگان و نهضت آزادی تمایل نشان داده بودند و شعارهایی همچون «نخستوزیر محبوب، مهدی بازرگان است / چون که خمینی فرمود، او حاکم ایران است» یا «نخستوزیر ملت مهدی بازرگان است / مشکلگشای ملت خمینی امام است»[47] سر میدادند، با مشاهده رویکرد غیرانقلابی بازرگان و نهضت آزادی در عملکردهای سیاسی، از حمایت ایشان دست کشیدند.
سازمان مجاهدین خلق
بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق، پیشتر از اعضای نهضت آزادی بوده و بسیار از مهندس بازرگان و تفکرات او تأثیر پذیرفته بودند. آنان پس از قیام 15 خرداد 1342 به این نتیجه رسیدند که دیگر نمیتوان با رژیم شاه بهطور مسالمتآمیز و صرفاً با فعالیتهای سیاسی و فرهنگی مبارزه نمود. لذا بایستی دست به سلاح برده، مبارزات قهرآمیز و مسلحانه را علیه سلطنت پهلوی پایهریزی کرد. بدین ترتیب، محمد حنیفنژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیکبین (عبدی) و همچنین علیاصغر بدیعزادگان در سال 1344 گروهی را تأسیس کردند که بعداً به سازمان مجاهدین خلق نامیده شد.[48]
از ویژگیهای بارز این سازمان، تلفیق دو اندیشه اسلام و مارکسیسم و التقاط این دو با یکدیگر است. هر چند که برخی معتقدند که ریشههای این التقاط و بهخصوص تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم در دهه پنجاه رخ داد؛ اما با نگاهی عمیقتر میتوان دریافت که زمینههای ترکیب و التقاط این دو اندیشه از همان آغاز توسط بنیانگذار سازمان یعنی محمد حنیفنژاد ایجاد شده بود. حنیفنژاد میخواست تلفیقی از اصول اعتقادی اسلام و مارکسیسم (بهعنوان علم شناخت جامعه و مبارزه برای رفع تبعیض) درست کند. در واقع مطالعه کتابهای مارکسیستی این پرسش را مطرح میکرد که پس ما بهعنوان مسلمان مبارز و مخالف تبعیض، در مقایسه با مارکسیستی که گویا فکر همه چیز را کرده و برای هر پرسشی پاسخی علمی و اندیشیده شده و از پیش آماده دارد، چه میگوییم؟ حالا دیگر کتابهای مهندس بازرگان در مقابل موج تعلیمات مارکسیستی پاسخگو نبودند. حنیفنژاد بر این باور بود که آموزشهای مارکسیسم در رابطه با مبارزه طبقاتی و استثمار و مالکیت خصوصی و ارزش اضافه، با اسلام تناقضی ندارند و قابل حلند.[49]
همچنین ارتباط مجاهدین با روحانیت را باید از دو زوایه دنبال کرد. نخست ارتباط فکری؛ دوم ارتباط سیاسی و تشکیلاتی. به لحاظ ارتباط فکری، مجاهدین به رغم آن که معتقد بودند از برخی روحانیون باید بهره ببرند، اما اسلامشناسی حوزوی را نمیپذیرفتند و آن را برای مبارزه کافی نمیدانستند. این باور آنان البته پیشینه داشت. از شهریور 1320 به این سو، نسلی از اسلامشناسان برآمدند که روحانی نبودند و با پیگیریهای شخصی خود مطالعاتی در زمینه اسلام کرده، مقالات و کتابهایی نوشته بودند. مراجعهای کوتاه به نوشتههای دینی دهه 1320 و 1330، اعم از آنچه به صورت کتاب یا مقاله بهصورت مستقل و یا در مجلات مذهبی نوشته شده، به خوبی نشانگر ظهور چنین نسلی از اسلامشناسان یا مدعیان اسلامشناسی است. مجاهدین در این جهت، ایدهآلشان مهندس بازرگان بود. آنان به همه اندیشههای وی اعتقاد نداشتند، اما به هر روی، اسوه آنان ایشان بود. به عبارت دیگر، مجاهدین بریدن از روحانیت و مرجعیت را از نهضت آزادی به ارث برده بودند.[50] مجاهدین خود را وارث جریانی میدانستند که بنا نداشت اسلام را از مرجعیت بگیرد. نفس این اندیشه که سازمان در همان آغاز به فکر تدوین ایدئولوژی افتاد، نشان میداد که سازمان به روحانیت و مرجعیت اعتقادی ندارد و در برخوردش با روحانیت، تنها در اندیشه استفاده ابزاری از آنان است. یکی از مظاهر بیاعتقادی مجاهدین به اسلام حوزوی، عدم اعتقاد آنان به رسالههای عملیه بود. سازمان این رسالهها را محصول شرایط دوره فئودالیسم میدانست. به واقع آنان به هیچ روی به افکار رسمی حوزوی اعتقادی نداشته و نسبت به مسائل فقهی رساله نیز با بیاعتنایی کامل برخورد میکردند، چنانکه در مسائل اعتقادی نیز برداشت ویژه خویش را داشتند.[51]
به رغم اختلاف فکری سازمان با روحانیت، مجاهدین تلاش میکردند تا از وجهه روحانیون و نفوذ آنان و حتی نفوذ شخص امام که موقعیت ممتازی میان انقلابیون و عامه مردم مبارز داشت، استفاده کنند. در این زمینه سازمان فعالیت ویژهای را آغاز کرد که بتواند از امام برای خود تأییدیهای بگیرد. اما پیش از آنکه برای این منظور اقدامی کنند، سازمان با مشکلی که در جریان هواپیماربایی خود به بغداد و زندانیشدن برخی از اعضایش توسط رژیم عراق پیدا کرد، نیازمند بهرهگیری از نفوذ امام در عراق شد. با زندانیشدن افراد سازمان، نمایندهای از طرف آنان نزد امام رفت تا از ایشان تأییدیه بگیرد که امام نپذیرفت. یکی از مهمترین دلایلی که امام سازمان را به رسمیت نشناخت (فارغ از ایرادات عقیدتی)، اتخاذ خطمشی مسلحانه از سوی این سازمان بود؛ چرا که امام اعتقادی به مبارزه مسلحانه علیه رژیم نداشته و باور داشتند که فعالیتهای سیاسی و فرهنگی میتواند آحاد جامعه را آگاه سازد و آنان را علیه رژیم طاغوت بشوراند.
در سال 1354 و پس از تغییر ایدئولوژی، مرکزیت سازمان مجاهدین خلق به رهبری تقی شهرام اعلام نمود که دیگر از اسلام بهعنوان ایدئولوژی غالب پیروی نکرده و مارکسیسم محور اصلی اندیشههای سازمان را تشکیل خواهد داد. فاششدن کمونیست و منافقبودن مرکزیت خارج از زندان باعث شد که هر چند نفر، گروهی تشکیل داده و با نامهایی چون «مجاهدین راستین»، «مجاهدین واقعی»، «مجاهدین خلق مسلمان» و «مجاهدین اسلام»، عدم اعتماد به رهبری را اعلام میداشتند. همچنین مردم و علمایی که با پناهدادن و مساعدتهای مالی از آنان حمایت کرده بودند، کمکها و حمایتهایشان را قطع کردند. علمای مبارز زندان نیز در واکنش، پس از مشورت اعلام «فتوا» نمودند که مسلمانان در زندان باید از کمونیستها جدایی کامل داشته باشند و نهایتاً این امر مکتوب شد و به امضای آیات و حجج اسلام سید محمود طالقانی، حسینعلی منتظری، محمدرضا مهدویکنی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، محمدباقر انواری، اکبر هاشمی رفسنجانی، حسن لاهوتی، عبدالمجید معادیخواه و محمدعلی گرامی رسید:
«بأسمه تعالی، با توجه به زیانهای ناشی از زندگی جمعی مسلمانها با مارکسیستها و اعتبار اجتماعی که بدین وسیله آنها به دست میآورند و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیستها، جدایی مسلمانها از مارکسیستها در زندان لازم و هرگونه مسامحه در این امر موجب زیانهای جبرانناپذیر خواهد شد. خرداد 1355».[52]
پس از آنکه سازمان به دو گروه عمده اسلامی و مارکسیستی تقسیم شد، گروه اسلامی ـ که بعدها مسعود رجوی رهبری آن را به دست گرفت ـ نیز نسبت به مارکسیسم تمایل نشان داد، اما با این تفاوت که اسلام را بالاتر از آن قلمداد میکردند:
«اسلام به دلیل ماهیت برتر انقلابی خود و روی طیف ترقیخواهی، در بالاتر از مارکسیسم قرار دارد. این پیام مجاهدین است در یک کلام... تفاوت این تفکر با سایر برداشتهای رایج از اسلام در این است که زنگار را از چهره اسلام برگرفته است؛ زنگاری که نتیجه سالها سکون و توقف، در مسیر مبارزات طبقاتی و آزادیبخش مردم بوده و اسلام خالص و ناب و بدور از کلیه بستگیهای طبقاتی (فئودالی و خرده بورژوازی) مینمایاند. لیکن مجاهدین با زدودن کلیه پیرایههای طبقاتی و استثماری از دامن اسلام، راه را برای شرکت فعال در مبارزه با استثمار باز کرده و بدینگونه اسلام را چنانکه حقیقتاً هم هست، روی محور ترقی و انقلاب سمت چپ و بالاتر از مارکسیسم قرار میدهد.»[53]
مجاهدین همواره اسلام خود را برتر از سایر قرائتهای اسلام میدانستند بهویژه از اسلامی که از سوی مرجعیت شیعه مطرح میشد. در یکی از جزوات سازمان آمده است:
«با سازمان مجاهدین، اسلام به گونه متفاوتی مطرح گردید. در اینجا لزومی ندارد و فرصت آن هم نیست که ما از تلقیای که پیش از مجاهدین، بهخصوص در میان قشر جوان و روشنفکر جامعه از مذهب و از اسلام وجود داشت، صحبت کنیم. و یا از وضع و موقعیتی که قرآن در این جامعه دارا بود و یا مثلاً از اینکه نهجالبلاغه تا چه اندازه مورد توجه قرار میگرفت.»[54]
آنها از اسلام خود با عنوان «اسلام انقلابی» یاد میکردند و مدعی بودند که ایشان غبار از رخ دین زدودند و آن را بهعنوان راه مبارزه در نظر گرفتند. باید توجه داشت که فرق است میان «انقلاب اسلامی» یعنی انقلابی که ماهیت اسلامی و راه اسلامی و هدف اسلامی دارد با «اسلام انقلابی» یعنی اسلامی که ماهیت و راه و هدف انقلابی دارد. مرحوم شهید مرتضی مطهری تفاوتهای این دو مفهوم را به شرح زیر بیان کردند:
«راجع به ریشه مذهب، از دید اسلام انقلابی، خود اسلام و مذهب راستین تاریخ برخاسته از طبقه محروم و همیشه جنگها جنگ مذهب علیه مذهب بوده است و کفر خود مذهب است نه بیمذهبی و اینکه اسلام همواره دعوت به جنگ با مذهب کفر کرده است نه به جنگ با لامذهبی مثلاً ماتریالیسم و مارکسیسم که این جنگها اختراع مذهب شرک است. یکی از تفاوتهای این دو بینش قضاوت درباره اخلاق است. از نظر اسلام انقلابی، مبارزه محور است، آنتیتز بودن، محور و اساس است؛ برخلاف انقلاب اسلامی. تفاوت دیگر در خوشبینی و بدبینی نسبت به گذشته و تاریخ است. از نظر اسلام انقلابی گذشته سراسر ظلم و ظلمت و تاریکی است و جهان تاکنون به ناحق و باطل برپا بوده است؛ برخلاف انقلاب اسلامی که [معتقد است] همواره غلبه با حق است. تفاوت دیگر در آینده تاریخ است که هر دو به آینده تاریخ و بشریت خوشبینند اما اسلام انقلابی آینده را و پیروزی را از محرومین میداند و انقلاب اسلامی از انسان مؤمن عامل به رشد فکری و اخلاقی و پیوستگی به عقیده و ایمان رسیده. از نظر اسلام انقلابی در طول تاریخ همواره مذهب علیه مذهب میجنگیده نه مذهب علیه لامذهبی، و اکنون نیز وظیفه مذهب جنگیدن علیه مذهب است. پس مذهب توحید و شرک همواره در برابر یکدیگر بودهاند. نه مثلاً اسلام و مسیحیت یا یهودیت، یا اسلام و الحاد، اسلام و ماتریالیسم که این جنگها انحراف است. از نظر اسلام انقلابی خاستگاه مذهب توحیدی محرومیناند و خاستگاه مذهب شرک، اغنیا و مترفین، و جنگ مذهب با مذهب همین جنگ دو طبقه است.»[55]
همانطور که پیشتر ذکر شد، در نیمه نخست دهه پنجاه شمسی مجاهدین به دو گروه اسلامی و مارکسیست تقسیم شدند، اما با وجودی که مجاهدینِ معتقد به اسلام از مجاهدین مارکسیست اعلام برائت میکردند، ولی در میان مردم و انقلابیون همچنان با بدبینی به آنان نگریسته میشد. حتی در آستانه انقلاب اسلامی، مجاهدین مارکسیست به تدریج نام مجاهدین خلق را تغییر داده و در آذرماه سال 1357 سازمان «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» را تأسیس کردند که تندروترین و رادیکالترین جریان چپ در ایران بود.[56] و راه خود را از سازمان مجاهدین خلق جدا نمودند، اما با این حال جریان اسلامی مجاهدین نیز همچون جریان مارکسیست مورد پذیرش عموم مردم قرار نگرفت. روحانیت با پشت سر گذاشتن آن تجربه تلخ، و با تجربهای که در زندان در برخورد با بقایای مجاهدین به دست آورده بود، در روزهای پس از پیروزی انقلاب، به هیچ صورتی به آنان روی خوش نشان نداد. با وجود این تجربه و نگاه منفی روحانیون انقلابی به مجاهدین، اصرار گروه رجوی در روزهای پس از آزادی برای مشارکت در رهبری انقلاب، بیمورد به نظر میآمد. طبعاً رهبران روحانی انقلاب، دو بار از یک سوراخ گزیده نشدند. تجربه ارتقای ایدئولوژیک که بعدها در سال 1364 در مجاهدین رخ داد، یعنی درست ده سال پس از تغییر مواضع سازمان ـ ازدواج رجوی با مریم عضدانلو به فاصله دو تا سه روز پس از طلاق وی توسط مهدی ابریشمچی ـ نشان داد که این ایدئولوژی در اساس خود، یک ایدئولوژی انحرافی و آماده زیر پا گذاشتن صریحترین دستورات فقهی قرآنی است.[57]
در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، مهمترین شعارها و دیوارنوشتههایی که از سوی سازمان و طرفداران آن اغلب در جهت تبلیغ قیام مسلحانه ارائه میشد، عبارت بود از: «خلق مسلمان، مسلح شوید»، «مجاهد مجاهد فدای راه حق است / مسلسل مسلسل جواب ضدخلق است.»[58] برخی از شعارهای آنان هم به منظور جلب توجه مردم و تلاش برای همسو نشان دادن سازمان با امام خمینی سر داده میشد، مانند: «به همت خمینی، به یاری مجاهد / شاه فراری شده»[59] «درود بر خمینی، درود بر رضایی»،[60] «درود بر خمینی، سلام بر مجاهد» و «درود بر خمینی، رهبر ما مجاهدین.»[61] اما گذر زمان و وقایع مختلف بعد از پیروزی انقلاب نشان داد که این سازمان هیچگونه تمایل و گرایشی نسبت به نهضت اسلامی امام خمینی نداشته و تنها به اقتضای شرایط زمان، منافقانه قصد نزدیک شدن به انقلاب را داشتند تا از این طریق بتوانند شرایط را برای قبضه قدرت آماده سازند.
سازمان چریکهای فدایی خلق
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در اواخر فروردین 1350 از ادغام کامل دو گروه تشکیل شد. گروه اول که سابقه فعالیت آن به سالهای 1344 و 1345 میرسد، گروهی بود که از افراد بالنسبه سابقهدار و جوان تشکیل میشد که بعدها به گروه جنگل شهرت یافت و در رأس آن بیژن جزنی بود. گروه دوم گروهی سیاسی بود که از مبارزین جوان کمونیست تشکیل میشد. این گروه سابقه فعالیتشان به سالهای 1346 و 1347 برمیگشت که در رأس آن مسعود احمدزاده قرار داشت.[62]
چریکهای فدایی خلق، از همان آغاز مکتب مارکسیسم را بهعنوان ایدئولوژی مسلط گروه پذیرفتند و به مبارزه مسلحانه بهعنوان استراتژی اصلی جهت مبارزه با رژیم پهلوی، اصالت دادند. در واقع راهی که این سازمان پیمود، چه از نظر استراتژی و چه از نظر ایدئولوژی، سراسر متفاوت از راه امام خمینی و زمینههای فکری جامعه ایرانی بود. از سوی دیگر، این سازمان توجه زیادی بر طبقه پرولتاریا و جامعه کارگری داشت و آنچنان که شایسته باشد بر تمامی اقشار جامعه ایرانی تمرکز نداشت.
از دیدگاه اینان، مبارزه مسلحانه مبارزهای است پیگیر و طولانی که هدفش بسیج و سازماندهی نیروی توده است. جنبش مسلحانه سرآغاز یک جنبش تودهای است. این اصل لنینیستی بیهیچ قید و شرط از جانب جنبش مسلحانه پذیرفته شده است: «بدون کارگران تمام بمبها آشکارا بیقدرتند.» به همین دلیل جنبش مسلحانه از مبارزه نظامی هدفی جز بسیج تودهها ندارند. ارزش نهایی مبارزه مسلحانه در این است که بتواند تودهها را به مبارزه بر ضد دستگاه حاکمه هدایت کند.[63] شعار اصلی آنها چنین بود: «مبارزه مسلحانه محور تمام اشکال مبارزاتی خلق ما.»[64]
برخلاف حزب توده که توجه ویژهای به شوروی داشت، چریکهای فدایی خلق در سالهای آغازین جنبش نسبت به دولت شوروی بهعنوان پایگاه جهانی سوسیالیسم دلسرد و در حالی که به استقلال جنبش انقلابی ایران معتقد بودند، به چین مائو خوشبینتر بودند. همین امر باعث شده بود که برخیها چریکها را متهم به گرایش به مائوئیسم کنند.[65] هر چند که سازمان نگاه ویژهای به شرق داشت، اما بهطورکلی مخالفتی با فرهنگ غربی نداشت چنان که علیاکبر صفایی فراهانی از اعضای برجسته این سازمان مینویسد: «ما با فرهنگ غرب دشمنی نداریم. ما تکنولوژی غرب را هم فینفسه دشمن خود و فرهنگمان نمیشناسیم. ما با روابط استعماری غرب، با کاپیتالیسم غولپیکر غرب و با همه آن چیزهایی که ملت ما را در فقر و عقبماندگی نگه داشته است، عناد میورزیم.»[66]
چریکهای فدایی خلق با وجودی که از نظر عقیده و خطمشی با آحاد مردم ایران تفاوتهای بنیادین و اساسی داشتند و حتی عمدتاً مخاطب اصلی آنها کلیت جامعه نبود، اما خود را از صاحبان برحق انقلاب ایران در سال 1357 میدانستند. آنان روحانیت را در صف آخر مبارزه با رژیم شاه تلقی مینمودند که تنها از محصول نهایی مبارزات آنان بهرهمند شدند و حتی مقبولیت امام خمینی نزد مردم را حاصل اقدامات نهضت آزادی میدانستند: «حرکت نهضت آزادی که جناح مذهبی جبهه ملی بود، در به رسمیتشناساندن آیتالله خمینی و شهرت و محبوبیت ناگهانی خمینی در بین قشرهای مذهبی شهری و حرکت این جناح در سالهای بعد، نشان میدهد که این جناح به مثابه بخشی از پیشاهنگ بورژوازی ملی و خرده بورژوازی عمل کرده است. این جناح از روحانیت در توده قشر روحانی، به سبب خصلت خرده بورژوازی این توده، زمینه مساعده داشته و دارد. صرفنظر از این جناح، دستگاه مذهبی در برابر دیکتاتوری فردی و فشار روزافزون سیستم سرمایهداری وابسته، محافظهکارانه مقاومت کرده، کوشش میکند از هر نیروی مخالف رژیم حمایت کند. بدیهی است در این حرکت ضعیف، حمایت فقط تا آنجا میتواند ادامه یابد که جناح مرتجع روحانی از گسترش جنبش خلق و رشد کیفی آن نهراسیده و ضرورت آنان را همچون خود رژیم وادار به سازش و مبارزه مشترک بر ضد انقلاب نکند. بنابر این در برابر دیکتاتوری، جناحهای متضاد روحانیت به درستی و قاطعیت قابل تشخیص نیستند. فقط در نقطه جدایی از مردم و موضعگیری علیه انقلاب است که جناح کوچک مترقی که بخشی از پیشاهنگ نیروهای ملی به شمار میرود، از اکثریت مرتجع که فقط در برابر دیکتاتوری بهخاطر منافع قشری خود مبارزه میکند، تفکیک خواهد شد.»[67]
سازمان مزبور معتقد بود که آنان و سایر گروههایی که مبارزه مسلحانه را در نبرد با رژیم پهلوی برگزیده بودند، بیشترین سهم را در پیروزی انقلاب 1357 داشتند، اما گروههای مذهبی انقلاب را دزدیده و خود بر امور مسلط شدند: «در یک سالی که از قیام بهمن میگذرد، خلق ما شاهد است که هر روز عوامفریبان تازهای در صحنه حاضر میشوند و ادعای رهبری مبارزه با رژیم محمدرضا شاه را دارند. آنها سابقه دروغین مبارزه نیز برای خود تهیه میبینند و با امکاناتی که دشمنان خلق در اختیار این عوامفریبان و دروغگویان میگذارد، تبلیغات وسیعی نیز در مورد قهرمانیهای کاذب خویش در زمان محمدرضا شاه به راه میاندازند. ولی همه این تبلیغات دروغین در مقابل خاطرات روشن خلق ما از مبارزات خونین پیشاهنگان مسلحش در سالهای بین 1357-1349 با رژیم محمدرضا شاه رنگ میبازد.»[68]
علیرغم ادعاهای آنان، توده مردم کوچکترین تأثیر مستقیمی از حرکت مسلحانه این سازمان جهت خیزش سراسری و سرنگونی رژیم پهلوی نگرفته بودند. چرا که نه تنها از نظر مذهبی نمیتوانستند به سازمان مزبور دل بسپارند، بلکه از نظر استراتژی نیز جریان نهضت اسلامی که منتهی به انقلاب 1357 شد، نشان میدهد که مردم ایران بیش از آن که تحت تأثیر حرکتهای چریکی قرار داشته باشند، با قیام و تظاهراتهای عمومی به تأسی از حضرت امام خمینی بود که بساط رژیم شاهنشاهی را برهم زدند و آن را سرنگون ساختند.
چریکهای فدایی خلق به مخالفت و دشمنی با روحانیت و نظام جمهوری اسلامی ادامه دادند و اگر هم در برخی موارد معدود مثل شرکت در انتخابات مجلس خبرگان، تلاش کردند بقای خود را ادامه دهند اما این حرکتها به گفته خود آنان تنها جهت ضربه به حاکمیت مذهبی بود. چنان که در مورد دلایل شرکت یا عدم شرکت در انتخابات مجلس خبرگان در سال 1358 مینویسند: «طرفداران تاکتیک امتناع در نهایت به این دستاویز متوسل میشوند که بهترین راه افشای ماهیت پیشنویس و مجلس فرمایشی همانا امتناع از شرکت در انتخابات و تحریم مجلس است. [اما] مسئله دوم افشاء از طریق توضیح ماهیت حاکمیت سیاسی و موضع غیردموکراتیک آن است.»[69]
سردرگمی بهترین واژه برای توصیف سازمان چریکهای فدایی خلق در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود. سازمان مارکسیستی چریکها که از درک مبادی مبارزاتی اسلام و ایمان مردم به آن عاجز بود و در غایت، کشتن را تنها راه نیل به آرمانشهر خود میدانست. آنگاه که با تطور سریع شرایط کشور مواجه شد، خود را در درک آن عاجز دید. انشعابات متعدد تنها یکی از خروجیهای این امر بود. سیری در آثار و مواضع سازمان و تناقضات آشکار در آنها خروجی واضحی از این بحران و آشفتگی فکری بود. سازمان روزی «اقدامات بر حق آیتالله خمینی را در سرنگونی نظام سلطنتی و مبارزه بر علیه امپریالیزم و نوکران داخلی آن تأیید کرده و با تمام نیرو از اقدامات برحق ایشان حمایت» میکند و روزی اساس جمهوری اسلامی را قالبی دیگر از همان محتوای سابق یعنی «بورژوازی کمپرادور»[70] میداند.[71]
از مهمترین شعارهایی که چریکهای فدایی با محوریت جایگاه طبقه کارگر و ضرورت نبرد مسلحانه مطرح میکردند، میتوان به: «تنها راه رهایی جنگ مسلحانه»، «کارگران ایران متحد شوید»، «حقوق کارگر، پرداخت گردد»، «کارگر، برزگر، دستهات پینه بسته/ فدائی، فدائی، زنجیر تو شکسته»، «نان، مسکن، آزادی/ حکومت مردمی» و... اشاره کرد که البته گروههای مردمی نیز در مقابل این شعارها، دست به ابتکار زده و شعارهایی در جواب آنان مطرح میساختند: «اسلحه کشاورز زمین پربار اوست / خمینی بتشکن حامی و یاور اوست»، «ای کارگر و برزگر، اسلام مدافع توست»، «قرآن تنها پشتوانه کارگران، کشاورزان، مستضعفان»،[72] «چریک ضدخلقی نابود باید گردد»[73] و بسیاری موارد دیگر که بیانگر مقابله مردم با اندیشههای چپی گروههای منتسب به فداییان خلق بوده است.
نتیجهگیری
در نهضت اسلامی مردم ایران که وابسته به هیچ حزب و گروهی نبوده است، آحاد مردم با تکیه به رهبری امام خمینی و فارغ از گرایشهای غربی و شرقی، بنیادهای استبداد و استعمار را از میان برداشتند. هر چند فرآیند شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی، بیش از هرچیز مرهون اعتقاد راستین مردم به دین مبین اسلام و آموزههای برآمده از آن بوده است، اما بهطورکلی تلاشهای برخی از جریانات موازی، در مبارزه با رژیم پهلوی قابل انکار نیست. ملیون اعم از مذهبی و غیرمذهبی که عمدتاً تکیه بر غرب و اندیشههای برآمده از آن داشتند و نیز مارکسیستها، حزب توده و التقاطیون، هر یک بر اساس استراتژی و تاکتیکهایی که بدان اعتقاد داشتند، تلاشهایی در راستای تحدید استبداد به کار بستند. این تلاشها هر چند هرگز به انقلاب نمیانجامید و یارای مقابله با دژ مستحکم رژیم وابسته را نداشت، اما گاه آن را به زحمت میانداخت و البته گاه بهعنوان مخل حرکت اصیل مردم در مجرای صحیح و واقع بینانه آن، نقشآفرینی میکرد.
با مشخصشدن راستی و اصالت حرکت امام خمینی و تبیین این امر که تنها راه سرنگونی رژیم راهی است که روحانیت و نهضت امام خمینی منادی آن است، گروههای موازی یکی پس از دیگری خود را به نهضت مردم نزدیک ساختند. ملیون مذهبی و لائیک به فاصله چند ماه و چریکهای مارکسیست و التقاطی همچون سازمان چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق به فاصله چند روز مانده به پیروزی، اختلافات را مسکوت گذاردند. در آستانه 22 بهمن 1357 و حداقل در مقام شعار، همه بر سر آنچه نمیخواستند وحدت نظر داشتند. اما آیا این به معنای اشتراک در آنچه میخواستند نیز بود؟ پاسخ به این پرسش چه از طریق بررسی تئوریک و چه بازخوانی تاریخ، ساده است. گروههایی که به مبارزه با رژیم شاه برخاسته بودند، سعی کردند در ابتدای امر خود را همسو با امام و مردم نشان دهند اما به مرور در صف مقابل آن قرار گرفتند. مسعود رجوی که سازمان متبوع آشفته خود را تنها گروه شایسته زمامداری میدانست از نخستین روزهای پس از پیروزی سخنرانیهای آتشین خود را علیه جریاناتی که او را به مقصود نرسانده بودند، آغاز نمود. ملیون همچون نهضت آزادی و جبهه ملی چهارم که اعتماد امام خمینی به بارزگان را قدر ندانستند، در مراحل تکوین حکومت و قانونگذاری، بیاعتنا به خواست مردم که جمهوری اسلامی بود، تلاش خود را در عدم تصویب نام جمهوری اسلامی، انحلال مجلس خبرگان، عدم تصویب اصل ولایت فقیه و حتی قوانین برآمده از نص قرآن همچون قصاص به کار بستند و اندرزهای مشفقانه امام نیز آنان را سودی نبخشید. حزب توده و سازمان چریکهای فدایی خلق نیز اوضاعی متفاوت نداشتند و همچون سایر گروههای موازی، به اصول دموکراتیک پایبند نبودند.[74]
[1]. گروه 53 نفر یک محفل مارکسیستی بود که مطالعه و انتشار جهانبینی مادی (ماتریالیستی) را هدف قرار داده بود. این گروه در سال 1314 به رهبری تقی ارانی تشکیل گردید که اعضای آن، در سال 1316 بازداشت شدند. ارانی مغز متفکر گروه، پس از دفاع از اعتقادات خود و حمله به رژیم در دادگاه، سرانجام در 14 بهمن 1318 در زندان کشته شد.
[2]. جزنی، بیژن (بیتا). تاریخ سیساله ایران، بخش اول، بیجا، ص 8 ـ 9.
[3]. کیانوری، نورالدین، خاطرات نورالدین کیانوری، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، چاپ اول، تهران: 1371، انتشارات اطلاعات، ص 67.
[4]. برنامه حزب توده ایران، بخش اول: حزب توده ایران ـ حزب طبقه کارگر ایران، از انتشارات حزب توده، بیجا، بیتا، ص 1.
[5]. برنامه حزب توده ایران، بخش دوم: مشخصات عمده وضع جهان و ایران، همان، ص 4.
[6]. برنامه حزب توده ایران، بخش اول: حزب توده ایران ـ حزب طبقه کارگر ایران، همان، ص 2. حزب توده ایران هیچگاه نتوانست این ادعا را به اثبات برساند، بلکه بالعکس همواره منافع ملی و صلاح مردم را فدای وابستگی به شوروی و سیاستهای سلطهجویانه آن نمود. نمونه بارز آن موفقیت کودتای 28 مرداد 1332 انگلیس و آمریکا در ایران و سقوط حکومت دکتر مصدق و سرکوب نیروهای مذهبی و ملی در آن دوران است. این کارکرد، موجب تنفر مردم ایران از این حزب و جدایی بسیاری از طرفداران حزب توده در طول حیات سیاسی آن گردید.
[7]. نورالدین کیانوری، دبیراول کمیته مرکزی حزب توده ایران.
[8]. محرمخانی، فریبرز و عنبرمو، منصور، بررسی موضع حزب توده در قبال انقلاب اسلامی ایران براساس اسناد چپ (حزب توده). دوفصلنامه تاریخنگری و تاریخنگاری دانشگاه الزهرا(س)، 1393، سال بیستوچهارم، شماره 13 (پیاپی 98)، ص 135.
[9]. برنامه حزب توده ایران، بخش دوم: مشخصات عمده وضع جهان و ایران، ص 5. حزب توده عامداً جهتگیری ضد کمونیستی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و مردم پیرو ایشان و شعار «نه شرقی، نه غربی» را نادیده میگرفت تا حواسها و افکار را به سوی خود جلب کند. به همین دلیل در مقدمه به تضاد بنیادی این گروهها اشاره شد.
[10]. محرمخانی و عنبرمو، همان، ص 139 ـ 140.
[11]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، فرهنگ شعارهای انقلاب اسلامی، چاپ دوم، تهران: 1390، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 532.
[12]. بازرگان، مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، چاپ پنجم، تهران: 1363، نشر از مهندس مهدی بازرگان، ص 38.
[13]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، همان.
[14]. همان، ص 142. همانگونه که گفته شد، سیاست حزب توده رخنه و نفوذ در ارکان جمهوری اسلامی و لو در سطح نازل آن بود و این حمایتها و طرفداریها با محاسبهگری موذیانه رهبران حزبی و به دستور کارگزاران حزبی در شوروی اتخاذ میشد، و گر نه از سال 42 تا پیروزی انقلاب اسلامی، حزب توده هیچ وجه مشابهتی با انقلاب اسلامی نداشت و قیام 15 خرداد 1342 را مرتجعانه میدانست.
[15]. ولادیمیر ایلیچ اولیانوف، نخستین رهبر اتحاد جماهیر شوروی.
[16]. پریزاد، رضا و عینی، رحیم، بررسی مواضع حزب توده در قبال انقلاب اسلامی ایران (1362-1357). مجله بینالمللی پژوهش ملل، 1396، دوره سوم، شماره 27، ص 25. برای آگاهی بیشتر درباره تأسیس، عقاید و اقدامات حزب توده در ایران و خارج از کشور بنگرید به: تشکیلات تهران حزب توده، 1392؛ حزب توده در آلمان شرقی، 1392؛ حزب توده در خارج از کشور، دو جلد، 1382؛ روابط ایران و شوروی، 1382؛ دبیران اول حزب توده، 1382؛ کادرهای حزب توده، دو جلد، 1382؛ سازمان افسران حزب توده، 1380، مرکز بررسی اسناد تاریخی و گذری به حزب توده از تشکیل تا فروپاشی؛ نقش حزب توده در مبارزه با رژیم پهلوی، و مواضع و مقابله آن با جمهوری اسلامی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[17]. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: نقش، عملکرد و جایگاه جبهه ملی ایران در سقوط رژیم منحوس پهلوی و بررسی سهمخواهی آنان از جمهوری اسلامی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[18]. خانی، امین، مصدق و نهضت ملیشدن نفت، فصلنامه تاریخنامه خوارزمی، 1395، سال چهارم، شماره 2 (پیاپی 14)، ص 96.
[19]. پازارگاد، بهاءالدین (بیتا). مکتبهای سیاسی، تهران: انتشارات اقبال، ص 195.
[20]. دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، نیمه پنهان، جلد سوم، نخستوزیران ایران: شاپور بختیار، چاپ هشتم، تهران: 1387، انتشارات کیهان، ص 52-53.
[21]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 410.
[22]. نعمتالهی، محمدحسین، یک روایت معتبر درباره دولت بختیار، چاپ اول، مشهد: 1397، بهنشر، ص 25.
[23]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، چاپ اول، تهران: 1379، ص 279.
[24]. ملائی توانی، علیرضا؛ باوریان، فریده، واکاوی رفتار سیاسی جبهه ملی چهارم در تحولات منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی (از آبان تا بهمن 1357). فصلنامه ژرفا پژوه، 1393، سال اول، شماره 1، ص 108.
[25]. سمیعی، احمد، طلوع و غروب دولت موقت، چاپ دوم، تهران: 1372، انتشارات شباویز، ص 170.
[26]. سنجابی، کریم، امیدها و ناامیدیها؛ خاطرات سیاسی، تهران: 1381، صدای معاصر، ص 348.
[27]. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: نقش، عملکرد و جایگاه جبهه ملی ایران در سقوط رژیم منحوس پهلوی و بررسی سهمخواهی آنان از جمهوری اسلامی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[28]. باوریان، فریده، تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران (1360-1340). پایاننامه کارشناسی ارشد در رشته تاریخ گرایش انقلاب اسلامی ایران، استاد راهنما: علیرضا ملائی توانی، 1388، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، ص 239.
[29] . برای آگاهی بیشتر بنگرید به: صحیفه امام، چاپ پنجم، تهران: 1389، ج 14، ص 449 ـ 455.
[30]. همانطور که اشاره شد، ملیگرایی و ناسیونالیسم دارای برداشتها و الگوهای متعددی است که با یکدیگر تفاوتهایی دارند. اما آنچه که گروههای جبهه ملی به آن قائل بودند، برداشت ملیگرایی با محوریت مصدق بود. در واقع آنان مصدق را مرکز قرار داده و حتی ایدئولوژیشان را با توجه به عقاید و عملکرد پیشوای خود یعنی دکتر مصدق، تنظیم میکردند که البته اصول و چارچوب مشخص و فراگیری نداشت.
[31]. جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، چاپ پنجم، تهران: 1383، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 343.
[32]. سلطانی، مجتبی، نهضت آزادی ایران 1396-1340، چاپ اول، تهران: 1398، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 15.
[33]. کتابچه «نهضت آزادی ایران»، هیئت اجرائیه نهضت آزادی ایران، دهم تیرماه 1340، ص 9؛ به نقل از: سلطانی، همان، ص 29.
[34]. جعفریان، همان، ص 355.
[35]. سلطانی، همان، ص 229.
[36]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک: جلد 1، زمینهها، چاپ اول، تهران، 1378، ص 347.
[37]. جعفریان، همان، ص 344.
[38]. در بخشهایی از این بیانیه آمده است: «در طول تاریخ ایران نخستینبار است که به مقام منیع نیابت عظمای امام علیهالسلام جسارت میشود و مراجع تقلید؛ حضرت آیتالله خمینی دزدیده و زندانی میشود و حضرت آیتالله شریعتمداری در خانه خود و در میان صدها سرباز گارد شاهی زندانی است و حضرت آیتالله میلانی را که برای شرکت در انقلاب خونین مردم تهران از مشهد حرکت نموده بودند از نیمه راه بازگردانیده و علمای تهران، شیراز، قم، مشهد، تبریز و شهرهای دیگر را دستهجمعی زندانی میکنند. مردم با غیرت! رقم کشتهها و زخمیها در کشور از ده هزار نفر متجاوز است. مردم عریان و به جان رسیده این مملکت سینههای لخت خود را به رگبارهای مسلسلهای شاه دیکتاتور جبار سپردند و مردند و تسلیم حکومت جبار نشدند. دانشجویان دانشگاه تهران با شعار دیکتاتور خون میخواهد، مرگ بر دیکتاتور خونآشام، به یاری مردم مسلمان به خیابانها ریختند و امروز ششمین روز قیام و انقلاب سراسری مردم کشور علیه دیکتاتوری است و هنوز علیرغم تصور باطل عمال دیکتاتوری مقاومت مردم ادامه دارد.»
[39]. منصوری، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد، جلد 2، چاپ اول، تهران: 1378، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 61؛ همچنین بنگرید به: سلطانی، همان، ص 122.
[40]. میثمی، لطفالله، از نهضت آزادی تا مجاهدین، خاطرات لطفالله میثمی، چاپ دوم، تهران: 1380، نشر صمدیه، ج 1، ص 137.
[41]. سحابی، عزتالله، نیمقرن خاطره و تجربه، چاپ اول، تهران: 1388، نشر فرهنگ صبا، ج 2، ص 102؛ به نقل از: سلطانی، همان، ص 122.
[42]. سلطانی، همان، ص 145.
[43]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، چاپ اول، تهران: 1379، ج 7، ص 210 ـ 213.
[44]. سلطانی، همان، ص 230.
[45]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، چاپ اول، تهران: 1379، ج 7، ص 307.
[46]. سلطانی، همان، ص 235.
[47]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 109.
[48]. برای آگاهی بیشتر در این زمینه بنگرید به: سازمان مجاهدین خلق؛ از پیدایش تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[49]. بازرگانی، بهمن، زمان بازیافته؛ خاطرات سیاسی بهمن بازرگانی، مصاحبهکننده: امیرهوشنگ افتخاریراد، چاپ سوم، تهران: 1398، نشر اختران، ص 80.
[50]. جعفریان، همان، ص 401.
[51]. همان، ص 403.
[52]. حقبین، مهدی، از مجاهدین تا منافقین، چاپ اول، تهران: 1392، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 92.
[53]. سازمان مجاهدین خلق ایران، آموزش و تشریح اطلاعیه تعیین مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران در برابر جریان اپورتونیستی چپنما، از سری آموزشهایی درباره سازمان شماره 3، 1358، انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران، ص 76 ـ 77.
[54]. سازمان مجاهدین خلق ایران، چگونه قرآن بیاموزیم، رهنمودهایی درباره مطالعه و تفسیر قرآن از دیدگاه مجاهدین، از سری آموزشهایی درباره سازمان، 1358، شماره 1، ص 10.
[55]. مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، چاپ هجدهم، تهران: 1384، انتشارات صدرا، ص 145 ـ 146.
[56]. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: نگاهی به آغاز و پایان سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[57]. جعفریان، همان، ص 467.
[58]. بازرگان، همان.
[59]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 454.
[60]. احمد رضایی، مهدی رضایی و رضا رضایی از شهدای سازمان که توسط ساواک به ترتیب در سالهای 1350، 1351 و 1352 کشته شدند.
[61]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 510.
[62]. اشرف، حمید، جمعبندی سه ساله، چاپ اول، تهران: 1357، انتشارات نگاه، ص 6.
[63]. جزنی، بیژن، پیشاهنگ و توده، تهران: 1355، انتشارات خسرو، ص 34.
[64]. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، تاریخچه سازمانهای چریکی در ایران، بیجا، بیتا، ص 17. درباره چریکهای فدایی خلق و شکلگیری و فعالیتهای آن بنگرید به: نگاهی اجمالی به سازمان چریکهای فدایی خلق - (1) و (2)، نقش گروهک مارکسیستی چریکهای فدائی خلق در سقوط رژیم پهلوی و بررسی سهمخواهی آنان از جمهوری اسلامی ایران، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی. همچنین: «نادری، محمود، چریکهای فدایی خلق، جلد 1 و 2، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
[65]. روشنایی، فرزاد، مارکسیستهای ایدهالیست، چاپ دوم، تهران: 1399، نشر اختران، ص 112.
[66]. صفایی فراهانی، علیاکبر، از جامعه چه میدانیم؟ تهران: 1357، انتشارات آمال، ص 41.
[67]. جزنی، بیژن، وقایع سیساله اخیر در ایران، آبادان: 1357، انتشارات ثریا، ص 83.
[68]. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، پیام چریکهای فدایی خلق به مناسبت دو روز بزرگ تاریخی 19 بهمن 49 (سرآغاز مبارزه مسلحانه) و 21 بهمن 57 (قیام شکوهمند خلق)، بیجا: 1358، انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، ص 4.
[69]. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، چرا در انتخابات مجلس خبرگان شرکت کردیم، بیجا: 1358، انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، ص 24 و 27.
[70]. واسطهها یا دلالان سرمایهداران خارجی یا بخشی از طبقه سرمایهدار که با سرمایهداران خارجی کار میکند.
[71]. صدرشیرازی، محمدعلی، سازمان چریکهای فدایی خلق، چاپ اول، تهران: 1395، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 125.
[72]. ماهیت شعارهای انقلابی گروههای چپ، سایت پژوهشکده تاریخ معاصر، کد مطلب: 8237، بازیابیشده در تاریخ 25 مهرماه 1398.
[73]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 66.
[74]. همان، ص 211 ـ 212.
اظهارات کریم سنجابی و داریوش فروهر درباره روحانیون _ ص 1
اظهارات کریم سنجابی و داریوش فروهر درباره روحانیون _ ص 2
آغاز فعالیتهای مجدد حزب توده در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب- ص 1
آغاز فعالیتهای مجدد حزب توده در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب- ص 2
بیانیه دیکتاتور خون میریزد
جلسه هفتگی نهضت آزادی در 15 تیر 1340
فرمان نخستوزیری مهندس بازرگان
متن اعلامیه اعضاء و طرفداران جمعیت به اصطلاح نهضت آزادی و جبهه به اصطلاح ملی برای برگزاری مجلسی به مناسبت میلاد حضرت قائم (ع) در تهران- ص 1
متن اعلامیه اعضاء و طرفداران جمعیت به اصطلاح نهضت آزادی و جبهه به اصطلاح ملی برای برگزاری مجلسی به مناسبت میلاد حضرت قائم (ع) در تهران- ص 2
مصاحبه مطبوعاتی اعضاء جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر با نمایندگان خبرگزاریهای خارجی در تهران- ص 1
مصاحبه مطبوعاتی اعضاء جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر با نمایندگان خبرگزاریهای خارجی در تهران- ص 2
مصاحبه مطبوعاتی اعضاء جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر با نمایندگان خبرگزاریهای خارجی در تهران- ص 3
مصاحبه مطبوعاتی اعضاء جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر با نمایندگان خبرگزاریهای خارجی در تهران- ص 4
مصاحبه مطبوعاتی اعضاء جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر با نمایندگان خبرگزاریهای خارجی در تهران- ص 5
همکاری سازمانهای مجاهدین و چریکهای فدایی در مبارزات مسلحانه
حزب توده ایران
جبهه ملی ایران
نهضت آزادی
سازمان مجاهدین خلق ایران
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
نورالدین کیانوری
کریم سنجابی
مهدی بازرگان
بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق
بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق
تعداد مشاهده: 8710