گذری بر انقلاب اسلامی در استان قم به روایت اسناد ساواک- بخش اول
تاریخ انتشار: 25 مهر 1403
مقدمه
انقلاب اسلامی یک حادثه مقطعی نبوده، بلکه بر پشتوانه فکری و فرهنگی عظیمی تکیه دارد. بخش اعظمی از سرچشمه این پشتوانه فکری و فرهنگی بیشک در شهر قم ساخته و تنومند شد. ازاینرو موقعیت این شهر در تاریخ انقلاب اسلامی برکسی پوشیده نیست و کمتر پژوهشگری در دنیاست که از انقلاب اسلامی ایران اطلاع داشته و از نقش قم در این انقلاب بیاطلاع باشد. چه در طول نهضت انقلاب اسلامی و چه پس از پیروزی آن، قم زادگاه حوادث مهم تاریخی بوده است. مهمترین رویداد این شهر در قرون نخستین اسلامی، حضور دختر امام هفتم شیعیان حضرت فاطمه معصومه (س) است. ایشان مدتی کمی پس از ورود به این شهر، وفات یافتند. از این تاریخ به بعد، قم اهمیت دوچندانی یافت و مرکز و ملجأ شیعیان شد. محوریت حرکت انقلاب اسلامی در قم بیشتر از سایر شهرها با جریان مرجعیت، بیوت مراجع تقلید و روحانیت شیعه گره خورده است.
رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی حرکت انقلابی خود را از شهر قم و حوزه علمیه این شهر آغاز کرد. آگاهی رسانی به مردم در اقصی نقاط کشور از سوی روحانیون و طلاب تحصیل کرده در حوزه علمیه قم صورت گرفت. برخی از آنها به طور داوطلبانه به شهرهای گوناگون رفتند و برخی به صورت تبعید، پیام امام خمینی را به آنان رساندند. افزون بر اینها، دو حادثه بسیار مهم نهضت در قم کلید خورد؛ نخست جرقه انقلاب (قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲) و دیگری آتش انقلاب یعنی قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ که هر دو در بستر تاریخ این شهر زاده و به سایر شهرها سرایت یافت. در مجموعه مقالات «گذری بر انقلاب اسلامی در استان قم به روایت اسناد ساواک» در قسمت نخست، به سابقه تاریخی شهر قم نگاهی کوتاهی انداخته شده و سیر ورود قبایل عرب بعد از اسلام به آن بررسی میگردد. به ویژگیها و ممیزاتی که این شهر را حتی از ازمنه نخست اسلامی با سایر بلاد متفاوت میکرد، اشاره میشود. پس از آن ایستادگی و مقاومتهای فکری و مذهبی قمیها با محوریت روحانیت و مراجع تقلید از مشروطه به بعد واکاوی خواهد شد. شناخت این اقدامات از آن رو واجد اهمیت است که فعالیتهای سیاسی در قم به محوریت مرجعیت تقلید و حوزه علمیهی این شهر را در دوره پهلوی دوم به ویژه پس از دهه چهل معنادار میکند. به عبارت دیگر، خیزش فکری، سیاسی و فرهنگی اهالی قم در دوره پهلوی دوم و مبارزات آنها با حکومت پهلوی، بر پیشینهی مبارزاتی مذهبی و فرهنگی تکیه داشت که از همهی آنها مهمتر، موضعگیریها و مخالفتهای مراجع و بزرگان حوزه علمیه با اقدامات خلاف شرع و قانون پهلوی اول بود. در بخش پایانی این مقاله، نحوه استقرار امام خمینی در قم و همکاری ایشان با آیتالله العظمی سید حسین بروجردی بررسی خواهد شد.
نگاهی کوتاه به سابقه تاریخی قم
قم و فلات مرکزی ایران پیش از سلسله مادها، تابع دولت عیلام(ایلام) بود، وقتی آریاییها به سمت غرب حرکت کردند و به داخل ری و اطراف آن وارد شدند، سپاه آشور، به این منطقه هجوم آورد و تا البرز و دماوند را مورد تاخت و تاز خود قرار داد.[1] در عصر هخامنشیان، قم جزء ایالت ماد و منطقهای آباد و وسیع بود. به طوری که اسکندر مقدونی پس از فتح ایران و آتش زدن تخت جمشید، چند شهر مهم از جمله قم را ویران کرد. ولی برخی علت ویرانی ری و قم را در این زمان زلزله شدیدی میدانند.[2] مورخان و محققان، قم را یکی از شهرهای نسبتاً مهم ساسانی بر میشمارند در دوره ساسانی قم جزء بلاد پهلوانان به حساب میآمد و در منظومه «ویس و رامین» که پس از داستانهای پهلوی است نام قم آمده است.[3]
قم در سال 23ق به دست سپاه اسلام به فرماندهی ابوموسی اشعری فتح گردید[4] و اولین قبیله عربی که وارد آن شدند، جمعی از قبیله بنی اسد بودند که در سال 67ق در روستای جمکران اقامت گزیدند.[5] شهر قم در دوره بنی امیه پناهگاه مخالفان بود، این شهر و ساکنان آن در دوره خلافت عباسی نیز مورد بیمهری قرار میگرفتند. از طرفی قم محل امنی برای شیعیان و کانون مبارزه علیه عباسیان شد. سختگیریهای منصور دومین خلیفه عباسی و دیگر خلفا نسبت به شیعیان، همچنین ورود حضرت معصومه (س) به قم موجب مهاجرت علویان شد و به تدریج معارف شیعه را از مدینه و کوفه و سایر شهرهایی که علمای شیعه در آن پراکنده شده بودند، به قم منتقل نمودند. حرم مطهر فاطمه معصومه (س) نیز در تحکیم و گسترش حوزه علمیه قم نقش به سزایی داشته است. تحولات فرهنگی بسیار مهمی در قم اتفاق افتاد که انتقال مکتب حدیثی شیعه از کوفه به قم، و تشکیل حوزه فکری تشیع امامی در قم، از آن جمله بود. در واقع مردم قم در آغاز فتح آن شهر به دست مسلمانان به سرداری ابوموسی اشعری در سال 23ق و پذیرفتن دین اسلام به دوستداری اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه وآله شهره بودند و «قمی بودن» همواره مثال کاملی بوده است برای یک شیعه علاقمند به مذهب و این علاقه و محبت در طول تاریخ حتی در قرون نخستین اسلام در آنان وجود داشته و با وسائل و کیفیتهای گوناگون آن را به ثبوت رسانیدهاند.[6] با روی کارآمدن سلسله آل بویه، قم به علت هم مذهب بودن با این سلسله، رو به آبادانی نهاد، امرای آل بویه و وزیران شیعی مذهب آنان به قم عنایت ویژهای داشتند. قم در عصر آل بویه، همگام با بغداد دو پایگاه مهم علمی و فکری شیعه شد و بیشتر فقیهان، محدثان و متکلمان صاحب نام شیعه در این دو شهر قرار داشتند.[7]
روند پیش گفته و ارادت مردم قم به ائمه معصومین(علیهم السلام) با ظهور و سقوط سلسلههای گوناگون خلل ناپذیر مینمود. با تأسیس سلسله ترکنژاد غزنوی، به ساکنان قم با تهمت رافضیبودن بیتوجهی شد. بنا به گفتهی خواجه نظامالملک در کتاب سیاستنامه، غزنویان کارگزاران و حتی کارمندان دولتی شیعه را از کار برکنار کردند و به کسی که میگفت من شیعه و از اهل قم و یا یکی از شهرهای شیعه هستم، شغل نمیدادند. با این وجود قاضیان شیعه در قم منصب قضاوت را به عهده داشتند.
در عصر سلجوقیان، وجود چند دانشمند قمی مانند میرابوالفضل عراقی، تاجالملک قمی و مجدالملک براوستانی در دستگاه وزارت، سبب شد قم از نظر عمرانی و فرهنگی رشد نماید و به عنوان شهری بزرگ مطرح گردد. میر ابوالفضل عراقی در دورهی طغرل اول سلجوقی، بین سالهای 429 تا 465ق حاکم قم بوده است. او بناهایی را که پیش از آن بر مزار حضرت معصومه (س) ساخته شده بود، ویران کرد و بنای جدیدی به جای آن نهاد که دست کم تا سال 560ق. پابرجابود.[8]
در زمان خوارزمشاهیان، ریاست قم و سادات را نقیبانی بر عهده داشتند که از طرف پادشاهان خوارزمشاه انتخاب میشدند. شهر قم در فتنه مغولان ویران گردید، به حدی که شهر قم، قم درویش خوانده شد. غازان خان مشهورترین ایلخان مغول، پیش از رسیدن به مقام ایلخانی حاکم قم بود. در زمان او قم تا حدود زیادی بازسازی شد و یکی از شهرهای بزرگ ایران محسوب گشت. از زمان حمله مغول تا تشکیل دولت صفویه، در پارهای از نقاط ایران، خاندانهایی که از موقعیت و نفوذ اجتماعی بسیاری برخوردار بودهاند، قدرت محلّی را در دست داشتهاند و قم در فترت مزبور، به طور مسلّم از آن نقاط بوده است. چنانکه در نیمه نخست قرن هشتم، در قم خاندان محلّی صفی، قدرت را در دست داشتند.
قم در دوره صفویه در زمینه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به اوج شکوفایی و آبادانی رسید. پادشاهان صفوی خود را از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام میشمردند و ادعای رهبریت جهان تشیع را داشتند؛ لذا به قم توجه ویژهای کردند و این شهر را به صورت پایگاه مذهبی در آوردند و مدتی از سال را در این شهر میماندند. قم در دوره قاجار دارای سه نقش و جایگاه ویژه بود:
الف. قداست دینی: به دلیل وجود مرقد مطهر حضرت معصومه (س) و امامزادگان متعددکه در نظرگاه حاکمیت و مردم، چه به عنوان استفاده ابزاری جهت کسب مشروعیت و چه از نظر مذهبی، اهمیت خاصی داشت و هر کسی بنا به اعتقاد و استفادهای که از آن میبرد، در احیا و آبادی آن میکوشید.
ب. موقعیت علمی و فرهنگی: به دلیل وجود حوزه علمیه قم در آغازین دوره قاجار و نیز حضور فقها و علمای دین از جمله میرزای قمی، میرزا ابوطالب قمی، علیرضا حسینی قمی، حاج سید اسماعیل رضوی قمی، سید جواد قمى، ملا غلامرضا قمی، سید صادق قمی و وجود مدارس و دیگرمراکز علمی، قم در میان شهرهای ایران شهره بود.
ج. موقعیت جغرافیایی: به دلیل واقع شدن در مرکز کشور و قرار داشتن بر سر راههای ارتباطی شمال به جنوب و غرب به شرق و ارتباط دادن پایتخت کشور به شهرهای مهم چون اصفهان و شیراز اهمیت سوقالجیشی قم چند برابر میشود.[9]
با آغاز تحولات مشروطه، شهر قم در کنار شهرهای مهمی چون تهران و تبریز به مرکزی مهم برای فعالیتهای سیاسی تبدیل شد. این موضوع متأثر از چند عامل بود. اول آنکه بسیاری از علمای تراز اول ایران در این شهر اقامت داشتند و دوم آنکه این شهر مأمن بسیاری از افراد سیاسی و مکان شکلگیری برخی از اعتراضات ضداستبدادی و حتی تصمیمگیریهای مهم سیاسی از سوی رجال سیاسی بود. چنانکه در جریان مهاجرت کبری و تصمیم برخی از مشروطهخواهان به تحصن، شهر قم به عنوان محل مهاجرت مشروطهخواهان در تاریخ 24 تیر 1285 برابر با 23 جمادیالاول 1324 انتخاب شد. گذشته از این، نقش روحانیون و گروههای مذهبی قم نیز در پیروزی نهضت مشروطه تأثیرگذار بود. از همین رو بعد از صدور فرمان مشروطه، مردم با بستن مغازهها به استقبال علمای مهاجر قم رفتند و سراسر شهر چراغان شد و دهها گوسفند به میمنت بازگشت علما و پیروزی ملت قربانی شد. بـدین سان نـهضت مشروطیت در 13 مرداد 1285/ 14 جمادی الثانی 1324 به ثمر نشست.[10] گروهها و دستههای مختلف علما و طلاب قم که در مشروطه حضوری نقشآفرین داشتند، عبارت بودند از: 1. گروه استادان مشهور: چند تن از مجتهدان صاحب فتوا و رساله قم در این حرکت اجتماعی حضور داشتند. 2. خطیبان و سخنوران: این گروه، در نهضت مشروطه در بین علمای قم پیشاهنگ بودند و اثر گذارترین نقش را ایفا نمودند. آنان آرمانها، آرزوها، هدفها و برنامههای نهضت و نهضت آفرینان را با زبان بسیار ساده و در خور فهم همگان، با برابر سازی با سیره معصومین علیهم السلام و آیات و روایات، برای مردم بازگو میکردند و پرده از زشت کاریها و نیرنگهای استبداد بر میداشتند که صحنههایی بس انگیزاننده و موجآفرین بود.[11] 3. فاضلان و شاگردان مدرسههای علمیه: اینان نیز، بیمحابا و بیباکانه، شب شکن بودند و حماسه ساز و دگرگون آفرین و زمینهساز حرکتها و تلاشهای بنیادین عالمان بزرگ. در این میان، فاضلان قم نیز همدوش تهرانیها به عنوان سربازانی بودند خردمند، هشیار، نترس و به طور کامل، در اختیار عالمان بیدار و رهبران سرافراز دینی.[12]
در پائیز 1293ش پس از حمله روسها در جریان جنگ جهانی اول به ایران، قم بار دیگر به صحنه نخست رویدادهای سیاسی کشور تبدیل شد. با خروج رجال سیاسی از تهران و حرکت به سمت قم، در این شهر، کمیته دفاع ملی شکل گرفت. با توجه به فتوای مراجع نجف همچون آیتالله العظمی سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی و آیتالله سید مصطفی کاشانی(پدر آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی) علیه متفقین، عده زیادی از مردم به مهاجرین پیوستند و حتی در شهرها به آموزش نظامی پرداخته و در اصفهان جمعی از مجاهدین اصفهان به دستور حاج آقا نورالله اصفهانی به سرعت سازماندهی شده به قم گسیل گشتند[13] و نیز پانصد نفر بختیاری به قم اعزام شدند و در شیراز نیز شعبه حزب دموکرات خواهان اعزام یک عده قشون مجهز به قم بود.[14] عمر کمیته دفاع ملى در قم از روز ششم محرم تا دهم صفر 1334ق /22 آبان تا 26 آذر 1294 بود. در جریان جنگ جهانی اول، شهر قم توسط روسها اشغال شد و نیروهای نظامی روس، علاوه بر غارت و چپاول اموال مردم به ناموس مردم نیز قصد تعرض میکردند. در 1295ش حاج میرزا محمد ارباب قمی از علمای بزرگ قم با چند نفر از بزرگان محترم شهر به ملاقات ژنرال باراتف روسی رفت و فرمانده روسی را با سخنانش تحت تأثیر قرار داد به طوری که ژنرال روسی در جواب سخنان آیتالله ارباب چنین گفت: «من در خدمت شما هستم و دستور داد که هیچ سربازی حق ندارد به کسی از مردم تعرض کند، و با این کار هوشمندانه معظمله، مردم قم از تعرض سربازان روس در امان ماندند.»[15]
قم و مسئله طرح جمهوریت از سوی رضا خان
پس از آنکه مشروطیت به انحراف کشیده شد و کشور به سمت و سویِ وابستگی و سرسپردگی مطلق پیش رفت، در جریان کودتای سوم اسفند 1299ش، که منجر به تغییر حکومت از قاجار به پهلوی گردید، در زیر چکمههای استبداد و با زور سرنیزه، قانون لباس متحدالشکل و مخالفت با علماء و حوزههای علمیه و قانون کشف حجاب و جلوگیری از برپایی مراسم عزاداری سیدالشهداء امام حسین علیهالسلام آغاز شد. این در حالی بود که رضاخان در دوران سردار سپهی و نخست وزیری (1299-1304ش)، با علمای قم روابط حسنه برقرار نمود و با رعایت اصول مذهبی و دیدار با علما، خود را حامی مذهب نشان داد و به همین علت علمای بزرگ عصر مانند آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، آیتالله محمدحسین نائینی، آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی در این مقطع از او حمایت کردند.[16] فراز و فرود روابط رضا خان با علمای برجسته قم، با طرح جمهوریشدن ایران پیوند خورده است. او با الهام از ترکیه، که به تازگی ژنرال مصطفی کمال پاشا(آتاتورک) را به عنوان رئیسجمهور انتخاب کرده بود، نغمه جمهوری سر داد و با کمک مطبوعات و رجال سیاسی همسو، چنان جوی به وجود آورد که جز صدای جمهوریخواهی از سرتاسر ایران هیچصدایی به گوش نمیرسید. طرح جمهوریخواهی به دلایلی از جمله همخوانینداشتن با جامعه ایرانی، دخالت استعمار انگلیس در ارائه و پشتیبانی این طرح به منظور تثبیت موقعیت رضاخان و یا مانند او و بر هم زدن سلسله قاجار و ایجاد هرج و مرج در کشور، با مخالفت علما و مراجع دینی در قم روبرو شد. بنابراین رضاخان در سفر به قم و ملاقات با مراجع عظام از جمله آیات محمدحسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ عبدالکریم حائری یزدی، عبدالحسین شیرازی و مهدی خراسانی، مورد ملامت و انتقاد برخی از آنها قرار گرفت. آیتالله حائری بین آنها میانجیگری نمود و رضاخان با وضع آشفته جلسه را ترک گفت[17] و به آنها قول داد که از جمهوریت صرف نظر کند و در بیانیهای که صادر کرد، اذعان نمود چون جز ترقی اسلام و ایران نظری ندارد و با مذاکرهای که با علما در قم کرده، شایسته است مردم از جمهوری شدن صرف نظر کنند.[18] به دنبال این اقدام، علمای قم از جمله آیتالله نائینی و آیتالله حائری طی تلگرافی از این اقدام رضاخان قدردانی کردند.[19]
آیتالله حائری مؤسس حوزه علمیه قم، موضع تقیه و انزوا از سیاست را داشت و حتی در حوادث منجر به تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی و نیز مجلس مؤسسان، این موضع را رعایت و حتی به رضا شاه پهلوی تاج و تختش را تبریک نگفته و تلگراف تبریک نیز مخابره نکرد.[20] البته وی تنها به اظهار نظر در مورد رضاخان نپرداخت و افزون بر آن، وارد صحنهی مبارزاتی نیز شد.[21]
قم در دوره پهلوی اول
با سقوط قاجار و برآمدن پهلوی، آن بخش از مظاهر تمدن جدید غرب که با فرهنگ و تمدن ایران و اسلام زاویه داشت، بیش از دورهی مشروطه تبلیغ و ترویج شد و این بار حمایت تام و تمام دولت را نیز در اختیار گرفت. این رویه با الگو گرفتن رضا شاه از ترکیه و اقدامات ضد دینی آتاتورک شدت گرفت.
تأسیس حوزه علمیه قم از سوی آیتالله عبدالکریم حائری و سایر اقدامات ایشان در قم
بزرگترین تحولی که در قم در آستانه قدرتگیری رضا شاه و تشکیل سلسله پهلوی روی داد، هجرت آیتالله عبدالکریم حائری به قم در سال 1301ش برای توسعه حوزه علمیه این شهر بود. او را «مؤسس حوزه علمیه قم» خواندهاند؛ زیرا حوزه علمیه قم به دست او نوسازی و شکوفا گردید و تحول عظیمی در آن به وجود آمد و بسیاری از شاگردان ایشان که در اراک به سر میبردند، از جمله آیات: سیدمحمدتقی خوانساری، سیداحمد خوانساری، سیدروحالله خمینی، سیدمحمدرضا گلپایگانی و شیخ محمدعلی اراکی به قم آمدند.
ایشان ابتدا اقدام به تعمیر مدرسه فیضیه قم به عنوان مرکز اصلی این حوزه کرد و سپس به سر و سامان دادن وضعیت معیشت طلاب پرداخت. مسألهی تبلیغ و اخلاق، برنامه آموزش زبانهای خارجی، انجام خدمات اجتماعی و رفع نیازمندیهای مردم، ساخت بیمارستان، دارالایتام و دارالاطعام و مرمت و احیای مدارس قدیمی از جمله خدمات مؤسس حوزه علمیه قم به شمار میرود. آیتالله سید احمد شبیری زنجانی از نزدیکان آیتالله درباره علل اقدامات و اهمّ اقدامات ایشان در قم اشاراتی دارد. در اینجا به گفتهای از حاج میرزا ابراهیم سکویی در ساخت بیمارستان سهامیه و قبرستان نو اشاره میشود. «. . . پس در اثر وجود او مدارس قدیمه قم همه آباد گردید. مدرسه فیضیه که در شرف انهدام بود تعمیر گردید. علاوه، حجرات دیگر در روی حجرات تحتانی احداث گردید. و بلکه در اثر وجود او شهر قم ترقی مادی و معنوی کرد و مریضخانهای دایر گردید. یکی را خود آن مرحوم از وصیت سهامالدوله تأسیس کرد و دیگری را آقای آقا میرزا سید محمد فاطمی به امر و صلاح دید او. و قبرستانی جدید تقریباً مقابل بارگاه مطهر در آن طرف شهر از وصیت مرحوم حاج میرزا ابراهیم سکویی بنا نهاد مشتمل بر غسالخانه زنانه و مردانه با یک صحن دارای حوض و آب انبار بزرگ و اتاقهای متعدد. و قریب هزار خانه که در قم با سیل خراب شده بود. دستگیری مهمی از سیلزدگان کرد و مخصوصاً یک محلهای در مبارکآباد برای آنها درست کرد دارای چهل- پنجاه عمارت و در فیضیه کتابخانهای برای رفع حوایج طلاب تأسیس نمود... .»[22]
مخالفت علمای قم با قانون نظام خدمت اجباری
یکی از اقدامات دوره رضا شاه تصویب «نظام خدمت اجباری» در مجلس شورای ملی در ۱۶ خرداد ۱۳۰۴ بود که در راستای اهداف رضاشاه برای کسب قدرت مطلقه قرار داشت. در نقاط گوناگون کشور به خصوص اصفهان، اعتراض علیه این تصمیم شروع شد. علمای برجسته اصفهان، آیتالله حاج آقا نورالله اصفهانی و آیتالله محمدحسین فشارکی در رأس مبارزه منطقه قرار گرفتند و قرار شد گروهی از روحانیون هر منطقه به قم بروند نظرات ابرازی را با مؤسس حوزه علمیه قم در میان گذارند و علمای نقاط دیگر کشور هم نمایندگانی به قم اعزام داشتند.[23] حاج آقا نورالله زمینه مهاجرت علما و طلاب اصفهانی به قم را فراهم کرد.[24] ایشان خود با همراهی علمای سرشناس اصفهان، سایر اعضای خاندان مادریش و بیش از ۱۰۰۰ نفر از طلاب و روحانیون اصفهانی در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۰۶ راهی قم شدند. جمعیت معترض در قم مورد استقبال آیتالله عبدالکریم حائری یزدی و مردم این شهر قرار گرفتند.
رضا شاه در چالش نظام خدمت اجباری، دولت و مجلسین را مقام تصمیمگیرنده معرفی کرد و چون موفقیتی به دست نیاورد، مخبرالسلطنه رئیس الوزرا و تیمورتاش وزیر دربار را برای مذاکره با علما به قم فرستاد.[25] سرانجام در نتیجه مذاکرات او و تیمورتاش با علما، در موارد زیر توافق به عمل آمد: 1- تجدید نظر در قانون نظام اجباری. 2- انتخاب پنج نفر از علما در مجلس به عنوان طراز اول (برای انطباق قوانین مصوبه با شرع). 3- تعیین ناظر شرعیات در کلیه ولایات به ترتیب مرکز و مطابق قوانین مصوبه. 4- اجرای موادی که در تشکیلات سابق وزارت عدلیه درباره محاضر شرع موجود بوده است.[26]
قانون متحدالشکل کردن لباس و کشف حجاب و مقاومتها در قم
مقدمه طرح کشف حجاب با تصویب قانونی درباره متّحدالشکل گردیدن لباس مردان و اتباع ایرانی در مجلس هفتم در 1306ش صورت گرفت.[27] در اجرای این طرح، پوشیدن لباسهای محلی و ملّی ممنوع گردید و اهالی ایران در هر نقطهای میبایست لباسهای بومی خویش را به کنار میگذاشتند، پوشیدن کت و شلوار و کراوات و کلاه فرنگی برای مردان، الزامی شد. حامیان این طرح بیهوده میکوشیدند این عمل را گام برداشتن در جهت ترقّی و تمدّن، معرفی کنند. مرحله نخسیتن تغییر لباس مردم ایران تا سال 1309 عملی گردید که با واکنشهای روحانیان و مردم مواجه گردید.[28]
حکومت پهلوی تصمیم گرفت که فقط علمای خاص لباس ویژه خود را بپوشند و بقیه طلاب مانند عموم مردم لباس متحدالشکل به تن کنند. «ظاهراً قصد از تغییر لباس، از بین بردن لباس اهل علم بود.»[29] در واقع میخواستند با این طرح روحانیت را از بین ببرند و روحانیان، اهداف تغییر لباس را توطئهای برای کنار نهادن علمای حوزه تلقی مینمودند. به همین دلیل برخی از روحانیان نجف، تغییر لباس را به عزای ملّی تعبیر نموده بودند. البته عکسالعمل علما در این مورد متفاوت بود، امام خمینی در نامهای به شهید آیتالله سیدمحمدرضا سعیدی گوشزد کرد: «اگر من را اجبار کنند و امام جماعت باشم، همان روز با لباس تازه به مسجد میروم. باید پستها را نگه داشت و در وقت مقتضی با اعتراض دسته جمعی طرف را کوبید.»[30]
وضعیت حوزه علمیه قم هنگام اجرای قانون لباس متّحدالشکل بسیار سخت بود: «روحانیون در فشار عجیبی بودهاند حتّی نسبت به پوشیدن لباس در حوزه قم، تنها چند نفر محدود اجازه پوشیدن لباس روحانی داشتند.»[31]
حضور در هنگام تحویل سال در اماکن مقدسه، یکی از سنتهای دیرین مردم ازگذشته تا امروز است، در عید نوروز سال 1306ش/ 27 رمضان 1346ق مردم قم با حضور در حرم مطهر آماده تحویل سال بودند. در این میان اعضای خانواده رضا شاه به قم آمدند و در غرفه بالای ایوان آیینه، با لباس نامناسبی نشستند، تاج الملوک بعدها مدعی شد که فقط چادر از سر یکی از دختران شاه افتاد، او در دوباره سر کردن چادر به سرش تعلل نمود.[32] از آنجا که این وضع کاملاً جلب نظر میکرد، صدای اعتراض مردم از هر طرف بلند گردید، ولی کمتر کسی جرأت مینمود قدم پیش نهد و به آنان گوشزد نماید. سید محمدباقر مرعشی که بعدها اسم مستعار «سید عبدالله ناظم» را برگزید، از نزدیکان آیتالله شیخ محمدتقی بافقی، مردم را به نهی از منکر فراخواند و حاضرین را تهییج نمود تا اجازه ندهند جسارت به ساحت مقدّس حضرت فاطمه معصومه (س) ادامه یابد. سپس آیتالله بافقی به خانواده دربار پیغام فرستاد که شما اگر مسلمان هستید، اجازه ندارید با این وضع در این مکان مقدّس حضور یابید و اگر مسلمان نمیباشید باز هم حق ندارید اینجا باشید. پیغام مذکور، مؤثّر واقع نشد و خانواده رضا شاه با بیاعتنایی از آن گذشتند! آیتالله بافقی شخصاً به حرم آمد و با لحنی عصبانی به وضع وقاحتبار آنان اعتراض کرده و خواست یا سر و صورت خویش را بپوشانند یا آن که این مکان زیارتی را ترک کنند. همسر شاه به دختران و ندیمههایش گفت اعتنایی نکنند. خادمان آستانه وعده دادند که با مسالمت، مسأله را حل میکنند؛ بعد هم تحویل سال اتفاق افتاد و حرم خلوت گردید.[33] مرحوم حجتالاسلام محمد شریف رازی احتمال میدهد فرماندار قم که با برنامههای تبلیغاتی آیتالله بافقی در شهر مقدس قم مخالف بود، سبب تحریک همسر رضا شاه شده تا شاه را به قم بکشاند.[34] رضا شاه با شنیدن این خبر به قم آمد و ضمن توبیخ رئیس شهربانی قم بنای فحاشی و استهزاء را به آیتالله بافقی گذاشت و عمامهاش را بر گردنش انداخت و او را نقش بر زمین نمود و با لگد به جان او افتاد[35] و با عصای ضخیمی که داشت، بر سر و صورت وی کوبید و پرسید: چه کسی به تو گفت به ملکه ایران توهین کنی؟ سپس دستور داد شیخ را به تهران ببرند و در زندان شهربانی محبوسش نمایند.[36] آیتالله سید محمود طالقانی ضمن بیان خاطرات خود درباره اعتراض آیتالله بافقی مینویسد: «فریاد اعتراض شیخ محمّدتقی توی همین صحن زیر تازیانه رضاخان این جا به گوشم میرسید... مرحوم بافقی به حرم حضرت عبدالعظیم تبعید شد من دیدنش رفتم، بازوهایش را نشان داد هنوز جای تازیانه رضاخان بود.»[37] مواضع آیتالله بافقی موجب گردید تا طرح کشف حجاب برای مدّتی به تعویق بیفتد. امام خمینی نیز همواره از ایشان به نیکی یاد میکرد: «یادم هست که امام یک بار در درس اخلاق فرمود: اگر به زیارت حضرت عبدالعظیم رفتید، به دیدار یار نیز بروید. منظور امام از یار، مرحوم حاج شیخ محمدتقی بافقی بود.»[38]
آیتالله حائری در ماجرای دستگیری آیتالله بافقی و حوادث ناگوار حرم عکسالعمل جدّی نشان نداد و سکوت اختیار کرد و به مردم هم توصیه نمود راجع به این قضایا صحبتی نکنند، او از شهر خارج شد و به سالاریه یا زنبیلآباد[که در آن موقع خارج از قم بود] رفت و به طلبهها و شاگردان خود توصیه نمود نباید هیچ دخالتی در این ماجرا کنند.[39] او میدانست هدف رضا شاه از این امر ایجاد نوعی آشفتگی و خدشه در انسجام مذهبی شهر مقدّس قم است تا با این روش حوزه علمیه قم را تعطیل کند؛ زیرا مخالفت علنی با نظام آموزشی حوزه جزو برنامههایش بود. آیتالله حائری میدید که اگر از آیتالله بافقی حمایت علنی کند، نه وی آزاد میشد و نه جبران اهانتش میگردید و نه حوزهای میماند و نه آستانه مقدسه قم و نه شخصیت خودش. البته آیتالله حائری با اقدامات مستمری که انجام داد پس از حدود شش ماه موجبات آزادی آیتالله بافقی را از زندان فراهم ساخت اما به صورت تبعید تا پایان عمر در شهر ری اقامت داشت.[40]
رویداد قم موجب شد رضا شاه هوشیارتر از گذشته متوجه نیروی پر توان مذهب گردد و تصمیم بگیرد که قدرتهای دینی را از صحنه سیاست و کشور داری، دور گرداند و از آنان فرصت دخالت در امور مهم مملکت و ملت را سلب کند و به نخست وزیر خود دستور دهد ابلاغیهای صادر کند و جامعه روحانیت را از هر گونه تحرکی بر حذر دارد و عواقب مخالفت با شاه تازه برتخت نشسته را بر آنان گوشزد نماید.[41]
در هفدهم دی 1314 کشف حجاب به صورت رسمی انجام شد. عوامل حکومتی از اوضاع شهر قم کاملاً هراس داشتند. آیتالله حائری در قضیه کشف حجاب ضمن رعایت جوانب قضایا به عنوان اعتراض، جلسات درس و بحث و نماز جماعت خود را تعطیل کرد و تنفّر خویش را از حوادث پیش آمده اعلام نمود. او در اعتراض برخی بازاریان به رگهای گلویش اشاره کرد و گفت: «باید تا پای جان مقاومت نمود. من ایستادهام؛ چرا که مسأله حجاب ضرورت دین است و بنا به نص قرآن واجب شمرده میشود.»[42] ایشان در 11 تیر 1314 خطاب به رضاشاه تلگرافی نگاشت و یادآور شد: «اوضاع حاضره که بر خلاف قوانین شرع مقدس و مذهب جعفری (ع) است موجب نگرانی داعی و عموم مسلمین است. البته بر ذات ملوکانه که امروزه حامی و عهدهدار نوامیس اسلامیه هستند، حتم و لازم است که جلوگیری فرمایید...»[43]
بسیاری از زنان مسلمان قم ماهها در خانه میماندند تا مجبور نباشند بدون چادر به خیابان بروند. آنها برای دسترسی به حمام عمومی از پشت بام خانههای مجاور استفاده میکردند و یا در منزل به ساختن حمام اقدام کردند و در این مورد از مراجع عصر حمایت شدند. برخی از زنان تا سالهای پس از سقوط رضاخان به بیرون از منازل نرفتند و متأسفانه این امر به یک فرهنگ تبدیل شد و زنان از حضور در اجتماع منع گردیدند و حتی از تحصیل نیز محروم شدند.[44]
بر اساس قانون کشف حجاب، کلیه حکام ولایات دستور داشتند از پذیرفتن زنان با حجاب که به ادارات مراجعه میکردند، خودداری کنند. دولت دستور داده بود دکانها، اتوبوسها و حمامها نیز زنان باحجاب را راه ندهند و جاسوسانی بودند که پیشرفت کشف حجاب را در ولایات خبر میدادند. در صورت عدم موفقیت در اجرای کشف حجاب، مأمورین دولت را مورد بازخواست قرار میدادند و ممکن بود حتی آنها را از خدمت هم منفصل کنند. اگر خبر از مسامحه در اجرای امر میرسید، دولت مفتش رسمی نیز میفرستاد.[45] در شهرهای مذهبی ایران همچون قم این اقدام با مشکلات بیشتری همراه بود. بانوان معلم این شهر تهدید به استعفا کرده و همچنین بسیاری از مردم غیور این شهر، حتی پیش از 17 دی ماه که خبر کشف حجاب اعلام شود، از رفتن فرزندان خود به مدارس ممانعت به عمل میآوردند. اعلاناتی نیز از طرف مردم علیه حجابزدایی بر دیوارهای شهر نصب شده بود.[46]
پس از رحلت آیتالله حائری، آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری مخالفت خود را با کشف حجاب پی گرفت،[47] و آیتالله سیدحسین طباطبایی قمی با او در مبارزه همفکر و همراه بود.[48] آیتالله سید محمد حجت کوهکمری از شاگردان برجسته آیتالله حائری که در شرایط بحرانی، مدت کوتاهی زعامت حوزه علمیه قم را بر عهده داشت، با کشف حجاب به مبارزه برخاست و برای جلوگیری از این خلاف شرعی که رژیم طاغوت رضاخان بر علیه اسلام و مسلمانان انجام میداد، به کارگزاران نظام استبدادی هشدار داد و اعلام خطر نمود.[49]
ممنوعیت عزادارى و درگیرى مأموران با مردم
به دنبال ممنوعشدن مردم از انعقاد مجالس وعظ و سوگوارى، و حبس و تبعید وعاظ، در 21 خرداد 1313/ 28 صفر 1353، پس از آنکه هیئت محلهی باغ پنبه قم دسته عزادارى با شکوهى راه انداخت، سلطان فضلاللهخان آقاخانى رئیس نظمیه قم، قانون ممنوعیت عزادارى را اعلام کرد. مردم قم عزاداری را در منازل به صورت پنهانی میگرفتند. اگر اداره نظمیه اطلاع پیدا میکرد، صاحب عزا را دستگیر و به مجازات میرساند[50] و مردم نیز از بیم گرفتارى از پشت بامها به روضهخوانى مىآمدند و روضهخوان هم با لباس مبدّل مىآمد و روضهخوانى مىکرد و اگر معلوم مىشد مأمورین قصد یورش به منزل را دارند، سماور و قورى و دم و دستگاه روضهخوانى را به داخل حوضى که مانند آبانبارى در زیر ساختمان قرار داشت مىانداختند و مىگریختند. بعضی از علما نیز با سیاستهای ضد عزاداری رژیم شاه مبارزهی مالی میکردند که از جمله آنها آیتالله میرزا صادق آقا تبریزی بود که در تبریز ریاست عام و مرجعیت تام داشت و در جریان مبارزات علیه دین ستیزی رضا شاه تبعید شده بود. آیتالله میرزا صادق آقا پس از رفع تبعید، از بازگشت به تبریز خودداری کرد و در قم اقامت نمود. در مدت اقامت در این شهر، مخفیانه به مبارزه خود ادامه داد. گفته شده هنگام اقامت وی در قم، پولهای زیادی به دستش میرسید و به روستاهای اطراف قم، پول قند و چای برای برگزاری مجالس عزاداری ـ که مأمورین دولت از آن جلوگیری میکردند ـ میفرستاد.[51]
قم در دوره پهلوی دوم
محمدرضا شاه تربیت شده معلمان غربی و درباریان غربگرا بود. جلوس او به تخت سلطنت، پس از شکست و سقوط پدرش، با توافق متفقین (آمریکا، اتحاد شوروی سابق و انگلستان) به ویژه انگلستان انجام شد. مهمتر از آن اینکه بازگشت او به قدرت در 28 مرداد 1332 با کوشش جدی لندن و واشنگتن همراه بود. در دورهای که در روابط بینالمللی از آن به نام جنگ سرد نام برده میشود (از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1324 تا رسیدن میخائیل گورباچف به قدرت در اتحاد شوروی سابق در پایان دهه 1360) و طی آن رقابت بین دو اردوگاه شرق و غرب بخش عمدهای از ساختار بینالمللی را تشکیل میداد، شاه مشخصاً در اردوگاه غرب قرار گرفته بود.[52]
تثبیت مرجعیت شیعه در قم
یکی از جریانات تأثیرگذار در تحولات سیاسی 1325-1340 جریان مرجعیت در حوزه علمیه قم به رهبری آیتالله العظمی سید حسین بروجردی بود. پس از آیتالله حائری، مراجع ثلاث آیات سیدمحمدتقی خوانساری، سیدمحمد حجت کوهکمرهای و سیدصدرالدین صدر مدیریت مشترک حوزه علمیه قم را عهدهدار شدند. این مراجع در دوره مدیریت مشترک خود عمدتاً در قبال حکومت پهلوی موضعی سلبی و غیردوستانه داشتند. آیتالله حجت در حوادث و مسائل سیاسی آن هم به اقتضای وظیفهی شرعی خود اقدام و بیهیچ ملاحظهای اظهار نظر میکرد، ولی اغلب دور از ارتباط مستقیم با حاکمیت بود و این خود روش سیاسی خاصی بود که آن بزرگوار به اقتضای زمانه اتخاذ کرد. البته رجال سیاسی ایران با ایشان به احترام رفتار میکردند، ولی ایشان هرگز خود را به آنان نزدیک نکرد. هر وقت یکی از افراد مهم حکومتی و سیاسی وارد قم میشد، مرحوم حجت به بهانههای مختلف از دیدار او اجتناب میکرد و معمولاً به زیارت مسجد جمکران میرفت و یا تمارض کرده از خانه بیرون نمیرفت و کسی را هم نمیپذیرفت.[53] برای نمونه محمدرضا پهلوی در اوایل سلطنت به قم سفر و سعی کرد با مراجع تقلید دیدار کند. برای تحقق این هدف، طوری برنامهریزی شده بود که هر سه مرجع در یک ساعت در حرم باشند. اما آیتالله حجت برای ملاقات با شاه حاضر نشد. از آیتالله محمدصادق تهرانی نقل شده که وقتی از آیتالله حجت در خصوص علت عدم ملاقات با شاه سؤال شد، پاسخ داد: «چه تناسبی است بین ما و این بابا؟ برای ما چه کرد که با او ملاقات کنیم؟»[54]
پس از ایشان، ریاست آیتالله بروجردی بر حوزه علمیه قم و دو سال بعد مرجعیت عام جهان تشیع از سوی معظمله سرآغاز فصلی نوین در تاریخ مرجعیت و افزایش اعتبار حوزه علمیه قم شد.
آیتالله سیدحسین بروجردی هنگامی که در اواخر سال 1323 برای درمان بیماری خود به تهران رفته بود، پس از معالجه به دعوت علمای طراز اول حوزه علمیه قم ازجمله آیتالله سیدصدرالدین صدر(پدر امام موسی صدر) و تلاش پیگیر امامخمینی به قم آمد و محور حوزه گردید و با درگذشت آیات سیدابوالحسن اصفهانی و سیدحسین طباطبایی قمی مرجعیتِ عام و بلامنازع پیدا کرد.[55] محمدرضا شاه در بدو سلطنت سعی داشت به آیتالله بروجردی نزدیک گردد و از وجود پرنفوذ وی بهرهبرداری نماید، اما از جانب ایشان مطرود و مورد اعتراض واقع گردید. تا آیتالله بروجرودی زنده بود، شاه موفق به اجرای برخی نقشهها از قبیل اصلاحات ارضی و... نشد. رویکرد سلبی آیتالله بروجردی در مقابل طرح و برنامههای شاه، رجال سیاسی حکومت را نیز برآشفته کرد. آنان که جرأت اهانت مستقیم به ایشان را نداشتند، در لفافه و غیر مستقیم در سخنانشان، حملاتی به ایشان میکردند.[56]
قم و نهضت ملی شدن نفت و نقش آیتالله بروجردی
روحانیت و اهالی قم با پیشینه مبارزاتی که در بالا به گوشههایی از آن اشاره شد، با عملکرد پهلوی آشنا بودند و با این تجربه نقش مبارزاتی خود را با رژیم پهلوی و اقدامات خلاف شرع در دوره پهلوی دوم پی گرفتند. آیتالله بروجردی طرفدار شرکت فعّال و آشکار در مسائل روزمره سیاسى نبود و رسالت خود را همچون آیتالله حائری در تحقق بخشیدن به امورى دیگر مىدانست، ولى در عین حال هیچگاه در دفاع از مصالح کشور و مسلمین در حد توان و امکانات غفلت نورزید. به خصوص در جریان ملىشدن صنعت نفت، طرفدار نهضت بود و هنگامى که عوامل دربار خواستار رودررویى او با دکتر محمد مصدق بودند، دست رد بر سینه آنان زد و علىرغم احتراز از دخالت مستقیم در مسائل سیاسی، در قم جریانى پیش آمد که ناچار شد به صورت آشکار از این نهضت پشتیبانى کند. جریان از این قرار بود که دو نفر از روحانیون که یکى از آنان سید علىاکبر برقعى بود و در کنفرانس صلح وین شرکت کرده بود، در موقع بازگشت وی به قم، عدهاى از تودهاىها به استقبالش شتافتند و انبوه طلاب هم تظاهرات مخالفى به راه انداختند و چیزى نمانده بود که بین طرفین درگیرى رخ دهد. کار به دخالت نیروى نظامى کشید و به زور متوسل شدند و گفته شد در تیراندازىهاى پلیس برخى از طلاب کشته شدهاند. این جریان اوج گرفت و عدهاى از علماى دربارى به قم آمدند و به آیتالله بروجردى مراجعه کرده و تأکید داشتند که شما دولت مصدق را به دلیل این بىاحترامى به شما و حوزه علمیه قم محکوم کنید که ایشان با کیاستى که داشت متوجه شده بود در این قضیه دست دربار براى تضعیف دولت مصدق در کار است. از این رو به پیشنهاد علماى دربارى توجه نکرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد و در جواب آنان گفت: «من کارى ندارم.» از سوی دیگر ایشان در مصاحبه با خبرنگار مجله ترقی که برای تهیه گزارش از این واقعه به قم رفته بود، گفت: «اگر نظریه من را میخواهید نزد آقای حاج آقا روحالله خمینی نماینده رسمی من در این مورد بروید.» امام خمینی نیز در مصاحبه با خبرنگار مذکور درباره برقعی گفتند: «نظر آیتالله العظمی این بوده که برقعی باید از قم که شهر مذهبی است خارج شود و بانوان هم در انتخابات شرکت ننمایند.»[57] در ادامه، عده زیادى از وابستگان و گویندگان دربار در اجتماعات عظیم آن روزها در قم، که در صحن مطهر برپا مىشد، علیه دکتر محمد مصدق و آیتالله سیدابوالقاسم کاشانى سخنرانى مىکردند. آیتالله بروجردى وقتى دید جو سازىها علیه دولت به اوج خود رسیده است و درباریان مىخواهند از این قضیه سوءاستفاده کنند در ضمن درس گفت که رئیس دولت(مصدق)، شخصاً با وی تلفنى تماس گرفته و تمام تقاضاهایش را انجام داده است و بیان داشت که رئیس دولت براى مملکت خدمت مىکند. آیتالله بروجردی با این حمایتى که از دکتر مصدق به عمل آورد آشوب را فرو نشاند و نگذاشت از حوزه علمیه و وجود ایشان در راه عزل مصدق بهرهبردارى شود. این خدمت بزرگى بود که آیتالله بروجردى به نهضت ملى نفت کرد. گرچه طرفدارى و گاه تأیید آیتالله بروجردى از نهضت ملى نفت و دکتر مصدق، به احتمال زیاد با استقبال اعضای بیت ایشان روبرو نمیشد.[58]
آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری نیز در مسئلهی ملی شدن صنعت نفت واکنش نشان داد. دو هفته بعد از استعفای غلامحسین فروهر وزیر دارایی کابینه رزمآرا، حدود ده هزار نفر از مردم پایتخت به دعوت آیتالله کاشانی در یکی از بزرگترین مساجد تهران، مسجد شاه، اجتماع کردند. در اجتماع مذکور، پس از ایراد سخنرانی، قطعنامهای که خواهان ملی کردن صنایع نفت بود، به تصویب رسید. از سوی آیتالله خوانساری نیز فتوایی صادر شد که در آن گفته شده بود: حضرت محمد (ص) عناصری را که ثروت ملی مردم خویش را به اجنبیها میدهند و خود این مردم را به صورت بردگان در میآورند، محکوم کرده است.[59]
اقدامات ساواک علیه حوزه علمیه قم و مرجعیت تامه آیتالله بروجردی
حساسیت ساواک علیه حوزه علمیه قم پیش از شروع نهضت امام خمینی دلایل فرهنگی داشت. از یکسو زعیم این حوزه، به شدت با تبلیغات بهائیان مبارزه میکرد و اجازه حضور عوامل آنان در قم را نمیداد. برای نمونه در یکی از اسناد ساواک درباره نارضایتی آیتالله بروجردی از تبلیغ پپسیکولا که از سوی بهائیان تهیه و در قم توزیع میشد، گزارشی تهیه شد و به نمایندگی پپسیکولا در قم گفته شد در خفا به فروش ادامه دهد.[60] از سوی دیگر حوزه علمیه قم، به عنوان یک تشکیلات منسجم پیش از آغاز نهضت امام خمینی نیز فعال و پرشور احتیاجات و نیازهای روز جامعه را رصد و دنبال میکرد. برای نمونه از سند بازجویی شهید آیتالله محمد مفتح بر میآید که در سال 1332، مدرسین قم جلساتی را برگزار میکردند. آیتالله علی مشکینی یکی از اعضای این جلسات بوده است. در یکی از این جلسات تصمیم گرفته شد طلابی که جهت تبلیغ به شهرستانها اعزام میشدند در مراجعت گزارشی از وضع مردم و رفتار خود و محل تهیه کنند.[61]
همچنین در یکی از متقدمترین اسناد ساواک درباره حوزه علمیه قم که در سه صفحه تهیه شده بود، پس از گزارشی از مرجعیت تامه آیتالله بروجردی، از سایر علمای درجه اولی که تدریس حوزوی دارند نام برده شده بود. در این میان درس حضرت امام خمینی با 500 نفر،[62] پرجمعیتترین دروس حوزه علمیه بوده است با توجه به تاریخ گزارش که مربوط به سال 1335 است، نشان میدهد وجههی علمی حضرت امام خمینی در میان طلاب و فضلای حوزه علمیه، حتی قبل از آنکه به عنوان یک چهره سیاسی مطرح باشد، جایگاه والایی داشته است. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که پس از قیام امام و حرکات طلاب، چگونه عوامل ساواک و رژیم شاه تلاش کردند با پخش شب نامهها و شایعات، شخصیت علمی حضرت امام را زیر سئوال ببرند، امّا موفق نشدند.
در بخش پایانی این سند آمده است: «چون ایام ماه رمضان و محرم و صفر درس تعطیل است طلاب به وطن خود مراجعت میکنند تا از منبر و وجوه برای کمک خرجی به دست آورند و بدینجهت مجموع افکار و نظریاتی که در این مدت در حوزههای قم منعکس شده در شهرستانها انتقال یافته و زمینه فکری طبقات حقیقی مردم دیندار میشود. پیشنهاد میگردد اگر در تهران سازمان دینی به وجود آید و از مقدورات فعلی مثل مسجد سپهسالار دستگاه تولیت قم ـ دستگاه تولیت آستانه ـ در حوزه علمیه قم پرتو اندازد میتوان غیر مستقیم این حوزه را تحت تأثیر ابهامات مفید قرار داد و بیش از هر دستگاه تبلیغاتی برای ارشاد و رهبری افکار عمومی بخش مهمی از مردم کشور اقدام نمود.»[63]
یکسال پس از انتشار سند فوق، یعنی سال 1336، یکی از سرهنگان ساواک در گزارشی، از جایگاه و عظمت آیتالله بروجردی در قم ابراز نارضایتی کرده و خواهان ایجاد تفرقه بین علما با در تقابل قراردادن آیتالله مرعشی نجفی با ایشان میشود.[64]
آیتالله بروجردی همان گونه که پیشتر اشاره شد، در سیاست مداخله نمیکرد و اطرافیان را نیز از این عمل بر حذر داشته بود. این رویه تا پایان عمر ایشان برقرار بود. در یکی از اسناد ساواک در این باره آمده است: «شیخ عباس واعظی یکی از روحانیون نزدیک به آیتاله بروجردی که به تهران آمده است اظهار داشته چون ظرف چند روز اخیر در قم شنیده شد که اعلیحضرت همایونی در ایام عید به زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) خواهند رفت لذا بعضی از علماء حوزه علمیه درصدد برآمدند که مستدعیات علماء را به اطلاع آیتاله بروجردی برسانند تا به عرض اعلیحضرت برساند ولی نامبرده از قبول اینکار احتمالی خودداری نموده و حتی اخیراً صریحاً به اطرافیانش توصیه کرده است که از این پس به علت انتساب به وی و اینکه نظریات و اقداماتشان منسوب به وی وانمود خواهد گشت جداً از هر نوع مداخله در امور سیاسی خودداری نمایند و هیچ کس از علت و سبب این تصمیم و دستور شدید آیتاله که تاکنون بیسابقه بوده است اطلاعی ندارند.»[65]
آغاز فعالیتهای علمی و سیاسی امام خمینی در قم و تلاشهایش برای تثبیت مرجعیت آیتالله بروجردی
پس از هجرت آیتالله عبدالکریم حائری یزدی از اراک به قم در رجب 1340ق/ نوروز 1301ش، بیشتر طلاب حوزه اراک برای ادامه تحصیل راهی قم شدند. امامخمینی نیز به قم هجرت کرد[66] و در حجره شماره 7، واقع در طبقه فوقانی قسمت غربی مدرسه دارالشفا رفت و تا زمان ازدواج در همانجا ساکن بود.[67] تحصیل و تدریس ایشان تا 13 آبان سال 1343 در مکانهای مختلف مانند مدرسه فیضیه، مدرسه دارالشفا، مسجد امامحسن عسکری(ع)، مسجد سلماسی، مسجد محمدیه، مدرسه ملاصادق، مسجد بالاسر، مسجد اعظم و بیت ایشان انجام میگرفت.[68]
در سال 1355ق/ 1315ش که آیتالله العظمى حایرى یزدى رحلت یافت، ایشان داراى مبانى متقن، مستقل و محکم بود و در زمره مجتهدان مبرز، نوابغ علمى و مدرسان بزرگ قـرار داشت.[69] همزمان با گذراندن دوره فقه و اصول، به فراگیرى ریاضیات، هیئت، فلسفه، حـکمت و عرفان پرداخت.[70] آیتالله محسن موسوی تبریزی درباره استادان حضرت امام و تحصیل عرفان از سوی ایشان میگوید: «امام در علوم منقول از شاگردان آیتالله حائری یزدی و در عرفان شاگرد آیتالله شاهآبادی بودند. وقتی استاد، عالم، محقق، عارف و متخلق به اخلاق الهی باشد؛ ویژگیها و رفتارش در شاگرد مستعد اثرگذار میشود. در مورد حضرت امام این مطلب صدق میکند؛ زیرا هم استادان عالمی داشتند و هم از استعداد شگرفی برخوردار بودند و در حالی که جوانی حدوداً سی ساله بودند، مطالب عمیق عرفانی را در کتبی مثل شرح دعاء سحر، مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه و حواشی بر نصوص و تعلیقات بر مصباح الانس نوشتهاند.»[71]
امامخمینی پس از ازدواج به جز مدت کوتاهی که در تهران بود، با همسرش به قم آمد و به مدت دو سال در خانهای در خیابان ارم که آیتالله سیداحمد زنجانی اجاره کرده بود، سکونت گزید.[72] حضرت امام پس از ازدواج حدوداً 16 سال در هشت خانه مستأجر بود، یک منزل در تهران و هفت منزل در قم که آخرین خانهی اجارهای، یعنی منزل یخچال قاضی را بعد از چند ماه اجارهنشینی خریداری کردند. همین منزل معروف به «بیت امام» در قم است.[73]
امامخمینی پس از اینکه در قم مستقر شد، به تقویت مرجعیت پرداخت و در تثبیت زعامت و مرجعیت آیتالله بروجردی نقش مهمی داشت و دراینباره نامههای متعددی به علمای سراسر کشور نوشت.[74] ایشان در سال 1328 طی نامهای به حجتالاسلام محمدتقی فلسفی بر تقویت مرجعیت ایشان تأکید ورزید و آن را امری مهم و حیاتی در راستای رضای الهی و صلاح حال جامعه معرفی کرد. امام خمینی در این نامه قوام رشته تعلیمات دینی را به حوزههای علمیه نجف و قم و اصفهان و مشهد و بعضی بلاد دیگر دانسته که اداره و سرپرستی آنها در اختیار آیتالله بروجردی است. ایشان در این نامه، افزون بر درخواست ترویج برای پشتیبانی از حوزه و شخص آیتالله بروجردی، تشکیل یک مجمع خصوصی را پیشنهاد کرده بود تا با کمکجستن از تجار خیرخواه بتوانند بدهیهای ایشان را پرداخت کنند و به طور اساسی متعهد شوند هر ماه ایشان را مساعدت کنند. امامخمینی در پایان اعلام خطر کرده و تسامح در پشتیبانی هماهنگ از آیتالله بروجردی را باعث وقوع مسایل تأسفبرانگیز دانسته بود.[75] با آغاز تدریس آیتالله بروجردی در قم، امامخمینی ـ با وجود داشتن سطح بالای علمی ـ همراه شاگردان خود جهت تقویت ایشان در درس او شرکت کرد. ایشان خود خاطرنشان کرده که از این درس بهره برده است؛ از سوی دیگر امامخمینی که حضور آیتالله بروجردی را مایه حفظ حوزه و روحانیت میدانست، افزون بر همکاری جدی با ایشان در اداره حوزه و حضور در هیئت اصلاح آن از سوی ایشان، با برگزاری جلساتی با بزرگان حوزه و بررسی مسایل کشور به آیتالله بروجردی مشاوره میداد. نامه امام خمینی و گروهی از بزرگان حوزه به آیتالله بروجردی در پی شایعه موافقت وی با نظر محمدرضا پهلوی مبنی بر تشکیل مجلس مؤسسان و نیز انتقال درخواست حوزه از طریق بروجردی به رژیم پهلوی، نشان از تعاملات و مشاورههای سیاسی امامخمینی و آیتالله بروجردی است.[76] همچنین امام خمینی هنگام به رسمیت شناختن اسرائیل، در کرج به سر میبرد و یکی از روحانیان را به قم فرستاد تا آیتالله بروجردی را در جریان این امر قرار دهد. آیتالله بروجردی نیز از این مسأله ناراحت شدند اما پس از ملاقات یکی از فرستادگان دولت، دخالتی در قضیه نکرد... امام از این مسأله ناراحت و چند روزی مریض شد.[77]
مرجعیت پس از وفات آیتالله بروجردی در قم
آیتالله بروجردی در دهم فروردین1340ش/ 12 شوال1380ق در 86 سالگی درگذشت[78] و پس از تشییع جنازهای باشکوه و بیسابقه در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه(س)، در ورودی مسجد اعظم قم که خود بنیانگذار آن بود، دفن گردید. پس از ایشان، مرجعیت دچار تکثر شد و چند مجتهد به مرجعیت رسیدند. عواملی که به تکثر مرجعیت انجامید، صرف نظر از برخی گرایشهای قومی و دیدگاههای محلی در حمایت از مراجع خاص - که بعضاً با تحریکات حکومت همراه بود - از افزایش تنوعات فکری در جامعه نیز ناشی میشد.[79] علما و بزرگان حوزه از جمله امام خمینی تلاش کردند تا وقفهای در امور مربوط به حوزه ایجاد نشود. شهریههای طلاب به موقع و با همکاری علما و امام پرداخت شد.
به گزارش اسناد ساواک مجالسی در روزهای 23 و 28 اسفند از طرف امام خمینی در سالگرد رحلت آیتالله بروجردی گزارش منعقد شد.[80] با بررسی مجموع خاطرات و روایتها درباره مرجعیت امام، این مهم به اثبات میرسد که خود ایشان هرگز برای مرجعیت عامه شدن تلاشی نکردند و حتی از آن گریزان بود. این شاگردان و نزدیکان امام بودند که با پی بردن به اعلمیت ایشان، کوشیدند تا مرجعیت ایشان به اثبات برسد. آیتالله رضا استادی در این باره میگوید: «باید بگویم که ایشان خودشان در این راه حتی یک قدم هم برنداشت. رسالهاش را دیگران چاپ کردند»[81] حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری که در آن دوره در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بوده است، روایت میکند که در آن زمان با وجود شخصیتهای بزرگ و محترم همچون آیات حکیم، شاهرودی، خویی و شیرازی، آشیخ حسین زرندی[82] به ایشان گفتند: «اگر از من میپرسید، میگویم از حاج آقا روحالله خمینی تقلید کنید.»[83] در آن تاریخ شواهد گوناگونی که برخی از آنها ذکر شد، نشان میدهد امام صلاحیت مرجعیت تقلید شیعیان را دارا بود، اما خودشان به دلایلی چندان مایل نبود که این موضوع آشکار شود، با این همه شاگردانشان احراز مرجعیت ایشان را برعهده گرفتند.
امام خمینی با وجود ضروری دانستن قیام الهی برای اصلاح جامعه و تمایلات سیاسی خود از دوره نوجوانی، تا زمان حیات استاد خود آیتالله سیدحسین بروجردی که زعامت شیعه را به عهده داشت، دست به هیچ اقدام عملی مستقل در برابر رژیم پهلوی نزد.[84] با درگذشت ایشان در سال ۱۳۴۰ که مانعی بزرگ در برابر اقدامات ضد دینی رژیم پهلوی بود، رویارویی امام خمینی با این رژیم آغاز شد؛ افزون بر اینکه ایشان پس از آیتالله بروجردی، در جایگاه مرجعیت دینی به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت، بر پایه قاعده تعریف شده در فریضه امر به معروف و نهی از منکر، در زمانی که در قم اقامت داشت، در دو مرحله کلی نصیحت و هدایت و سپس رویارویی و قیام را پیش برد.
پینوشتها:
[1]. مشکور، محمد جواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران، دنیای کتاب، 1371، ص 184.
[2]. کریمان، حسین، قم را بشناسید، بی جا، بی نا، 1328، ص 101.
[3]. اسعد گرگانی، فخرالدین، ویس و رامین، تهران، بروخیم، 1314، ص 333.
[4]. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، تهران، نقره، 1337، ص 439.
[5]. قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن عبدالملک قمی، به تصحیح محمدرضا انصاری قمی، قم، کتابخانه بزرگ آیتالله العظمی مرعشی نجفی، 1385، ص 249.
[6] همان، ص 279.
[7] همان، ص 215.
[8] مدرسی طباطبائی، حسین، قم در قرن نهم هجری، قم، چاپخانه حکمت، 1350، ص 130.
[9] غلامحسین، افضلالملک کرمانی، تاریخ و جغرافیای قم، تهران، وحید، 1336، ص 237 - 238.
[10]. فقیه حقانی، موسی، تاریخ تحولات سیاسی ایران بررسی مؤلفههای دین، تجدد و مدنیت در تأسیس دولت ـ ملت در گستره هویت ملی ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص 251.
[11]. مجله حوزه، ش 111، ص 110 و 112.
[12]. همان، ش 117 و 118، ص 205 و 204.
[13]. علوی، دانشور، تاریخ مشروطه ایران و جنبش وطنپرستان اصفهان، تهران، دانش، 1335، ص 133-132.
[14]. رکنزاده آدمیت، محمدحسین، فارس و جنگ بینالملل، تهران، اقبال، 1365، ص 512.
[15] . انصاری، ناصرالدین، ستارگان حرم، قم، انتشارات دلیل ما، 1381، ج 9، ص 20.
[16]. بصیرت منش، حمید، علما و رژیم رضا شاه، نظری بر عملکرد سیاسی ـ فرهنگی روحانیون در سالهای 1305 تا 1320، تهران، عروج، 1376، ص 56.
[17] الموتی، مصطفی، ایران در عصر پهلوی، لندن، مؤلف، 1369، ج 1، ص 170.
[18]. زرگری نژاد، غلامحسین، خاطرات نخستین سپهبد ایران، تهران، موسسه پژوهشی و مطالعات فرهنگی، 1373، ص 234.
[19]. هدایت(مخبرالسلطنه)، مهدی قلی، خاطرات و خطرات، تهران، امیرکبیر، 1348، ص 368.
[20]. استادزاده: زندگینامه آیتالله العظمی محمدعلی شاهآبادی و مجاهد شریف شهید مهدی شاهآبادی، تهران، حوزه علمیه شهید شاه آبادی، 1356، ص 66 ـ 69.
[21]. همان، ص 44 ـ 58.
[22] . مجله تقریرات، سال پنجم، شماره اول (اسفند 1397)، ص 9. درباره اقدامات و خدمات مؤسس حوزه علمیه قم بنگرید به: مروری بر زندگی و رفتار سیاسی آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[23]. بصیرت منش، همان، ص 243.
[24] . در این باره بنگرید به مقاله: نگاهی به زندگانی سیاسی و اجتماعی شهید آیتالله نورالله اصفهانی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[25]. هدایت(مخبرالسلطنه)، همان، ص 378.
[26]. طلوعی، همان، ص 315.
[27]. تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1389، سند شماره 3، ص 17.
[28]. آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران، ج 1، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، 1368، ص 88.
[29]. بصیرت منش، همان، ص 494.
[30]. امام خمینی، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ج 2، ص 225.
[31]. مجله حوزه، شماره 43 و 44، ص 137 - 138 مصاحبه با آیتالله محمد فاضل لنکرانی.
[32]. جمشیدی لاریجانی، رحمتالله، دوقلوی میرپنج، تهران، علم، 1379، ص 348 – 349.
[33]. مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج 4، تهران، ص 262-263.
[34]. شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج 3، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1363، ص 91 – 99.
[35]. قاضی شکیب، نعمت الله، علل سقوط حکومت رضا شاه، بی جا، آثار، 1372، ص 29.
[36]. شریف رازی، همان، ص 25-27.
[37]. مجله حوزه، سال سوم، شهریور 1365، ص 6.
[38] . خاطرات آیتالله محمدحسین معصومی زرندی، به اهتمام: علیرضا نخبه، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1401، ص 82.
[39]. مجله حوزه، شماره 34، مهر و آبان 1368، مصاحبه با آیتالله حاج شیخ محمد رضا طبسی.
[40]. شریف رازی، همان، ص 46. در این باره بنگرید به: حیات سیاسی و اجتماعی آیتالله محمدتقی بافقی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[41]. سندهای بدون شرح، فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، شماره 28، بهار 1389، ص 230؛ مکی، همان، ج 4، ص 396 – 398.
[42]. شریف رازی، همان، ص 50.
[43]. بصیرت منش، همان، ص 258. در این باره بنگرید به: تلگراف آیتالله العظمی شیخ عبدالکریم حایری مؤسس حوزه علمیه قم به رضا شاه در آستانه اعلان رسمی کشف حجاب و جواب تهدید و توهینآمیز محمدعلی فروغی به آن حضرت، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[44]. بصیرت منش، همان، ص 256.
[45] . خشونت و فرهنگ، اسناد محرمانه کشف حجاب (1312-1313ش)، تهران، سازمان اسناد ملی، 1371، سند شماره 441 و 82، در این باره بنگرید به: 17 دی 1314ش و توهم پهلوی در کشف حجاب، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[46] . گنجینه اسناد، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1370، ص 10.
[47] . در این باره بنگرید به: مروری بر حیات علمی و سیاسی آیتالله العظمی سید محمدتقی خوانساری، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[48]. مجلّه حوزه، 1372، گفتگو با آیتالله سید اسماعیل هاشمی، شماره 58، مهر و آبان.
[49]. عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، نهضت روحانیون ایران، بیتا، ج 3، ص 62. درباره آن مرحوم بنگرید به: مروری بر زندگی و زمانه مرحوم آیتالله العظمی سید محمدحجت کوهکمری، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[50]. عباسی، ابراهیم، دولت پهلوی و توسعه اقتصادی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1383ش، ص 222.
[51]. بصیرتمنش، همان، ص 398.
[52] . زیبا کلام، صادق، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، تهران، علمی و فرهنگی، 1375، ص 118-119.
[53] . قلیزاده علیار، مصطفی، مراجع ثلاث، تهران، مؤسسهی فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389، ص 66. به نقل از مقاله: مروری بر زندگی و زمانه مرحوم آیتالله العظمی سید محمدحجت کوهکمری، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[54] . کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، جلد 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 116-117، به نقل از مقاله: مروری بر زندگی و زمانه مرحوم آیتالله العظمی سید محمدحجت کوهکمری، همان.
[55]. واعظزاده خراسانی، محمد، زندگی آیتالله بروجردی، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1376، ص 53.
[56] . سند شماره 937 / ج، مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383، ج 1، ص 217.
[57] . سند شماره 25958/هـ12، مورخ 28 /12 /1335، در کتاب: امام خمینی در آئینه اسناد ساواک، ج 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387، ص 62؛ روحبخش اللهآباد، رحیم، آیتالله العظمی بروجردی به روایت اسناد، قم، مورخ، 1397، ص 19.
[58]. واعظزاده خراسانى، همان، ص 226ـ227.
[59] . در این باره بنگرید به: مروری بر حیات علمی و سیاسی آیتالله العظمی سید محمدتقی خوانساری، همان.
[60] . حبیب ثابت پاسال به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، ص 32.
[61]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله علی مشکینی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، 1387، ص 317.
[62] . پایگاههای انقلاب اسلامی، مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380، ص 5.
[63]. همان.
[64] . پایگاههای انقلاب اسلامی، مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، همان، ص 8. ارادت آیتالله مرعشی به آیتالله بروجردی و وارستگی هر دوی ایشان از حب جاه و مقام، شکست طرحهای ساواک در آن سالها و سالهای بعد را رقم زد.
[65] . پایگاههای انقلاب اسلامی، مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، همان، ص 24. درباره زندگی، فعالیتها و خدمات و خصوصیات مرحوم آیتالله بروجردی بنگرید به: مروری بر زندگینامه سیاسی آیتالله العظمی سید حسین بروجردی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[66] . صحیفه امام، ج 19، ص 427.
[67] سبحانی، جعفر، در: پابهپای آفتاب، تدوین امیررضا ستوده، تهران، پنجره، چاپ اول، 1380ش، ج 3، ص 200. روحانی، حمید، نهضت امام خمینی، تهران، عروج، ج 1، ص 39 ـ 40.
[68] روحانی، همان، ص 57 ـ 59. یزدی، محمد، خاطرات آیتالله یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 159 ـ 160. بدلا، سیدحسین، هفتاد سال خاطره از آیتالله سیدحسین بدلا، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 282.
[69] . درباره استادان حضرت امام خمینی بنگرید به: مروری بر حیات علمی و سیاسی امام خمینی(ره)- بخش اول: تولد، خاندان، تحصیلات و سیره علمی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[70] . هفته نامه حریم امام، سال نهم، شماره 469، شنبه 2 مهر 1400، ص 11.
[71] . موسوی تبریزی، سیدمحسن، خاطرات آیتالله سیدمحسن موسوی تبریزی، به اهتمام: علیرضا نخبه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1399، ص 34.
[72] طباطبایی، فاطمه، اقلیم خاطرات، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1387، ص 341.
[73]. همان، ص 255 - 256. بیت حضرت امام همزمان با آغاز فعالیتهای سیاسی ایشان بر علیه رژیم استبدادی پهلوی، کانون مبارزات واقع شد. ایشان سخنرانی معروف خود بر ضد لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341ش، را در این مکان ایراد کرد. همچنین آخرین سخنرانی امام مربوط به موضعگیری شدیداللحن امام در 4 /8 /1343ش، در خصوص تصویب قانون کاپیتولاسیون در این خانه بود.
[74]. فاضل لنکرانی، محمد، مصاحبه، «روابط آیتالله بروجردی با آیتالله کاشانی»، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 6 ـ 7، 1371، ص 145. صحیفه امام خمینی، ج 1، ص 15 ـ 16.
[75]. فلسفی، محمدتقی، خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، 1382، ص 183 ـ 185.
[76]. صحیفه امام، ج 19، ص 427، و ج 1، ص 27، و ج 21، ص 483.
[77] . سند شماره 12477 /20هـ3، مورخ 30 /11348، در کتاب: امام خمینی در آیینه اسناد ساواک، همان، ص 61-62.
[78]. روزنامه اطلاعات، پنجشنبه دهم فروردین ۱۳۴۰، ص 1.
[79] . روحبخش اللهآباد، همان، ص 26.
[80] . اسناد شماره 7192 و 3672 مورخ 29 /12 /1340، در کتاب: امام خمینی در آیینه اسناد ساواک، همان، ص 57 و 59-60.
[81]. استادی، رضا، خاطرات حاج شیخ رضا استادی، تدوین عبدالرحیم اباذری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 154.
[82] . ایشان بعدها امام جمعه کرمانشاه شد.
[83] . ناطق نوری، علیاکبر، خاطرات حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 41.
[84]. از جمله اقدامات امام در این دوره زمانی علیه کارگزاران فرهنگی رژیم پهلوی، مقابله با کتاب اسرار هزار ساله نوشته علیاکبر حکمیزاده بود. در سال 1322ش در قم جزوهاى با نام اسرار هزار ساله در 38 صفحه از سوى حکمىزاده منتشر شد که در آن به معتقدات شیعه از قبیل: عزادارى و سوگوارى، توسل، سجده بر تربت، ساختن گنبد و بارگاه بر مرقد پاک امامان، زیارت جامع، کتاب کافى و بحارالانوار، شفاعت، تقیه، بداء، نسخ، استخاره، امامت ائمه، روحانیت شیعه، تقلید، احکام فقه (طهارت، خمس، زکات، اوقاف) حمله شده و سراسر تبلیغ علیه مبانى تشیع و روحانیت بود. به مجرد انتشار این کتاب، حضرت امام درسهاى خود را به مدت دو ماه تعطیل کرد و پاسخى محکم و متین در دفاع از عقائد شیعه نگاشت و نام آن را کشف الاسرار نهاد و در آن خیانتهاى ایادى استعمار همچون: رضاخان و احمد کسروى و مذهب پوشالى وهابیت را به خوبى نمایاند. این کتاب در 428 صفحه در سال 1323ش/ 1363ق منتشر شد و پس از آن بارها و بارها به چاپ رسید. (امام خمینی، کشف الاسرار، چاپ سوم: تهران، کتابفروشى علمیه اسلامیه، 1327ش. رقعى، 334 ص).
سند الزام متحدالشکل کردن البسه
نامه دفتر مخصوص رضا شاه به سران لشکری برای اجرای قانون متحدالشکل کردن در سراسر کشور
نامه دفتر مخصوص رضا شاه به سران لشکری برای اجرای قانون متحدالشکل کردن در سراسر کشور
دستور تنبیه وعاظ و ذاکرین در صورت انتقاد از قانون متحدالشکل کردن
استفتاء از آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری درباره نهضت ملی شدن نفت و حمایت ایشان از این موضوع
کلاس درس امام خمینی در سال 1335ش
کلاس درس امام خمینی در سال 1335ش
گزارش مأمور ساواک از حوزه علمیه قم و آیتالله بروجردی و سایر مراجع در سال 1336
گزارش مأمور ساواک از حوزه علمیه قم و آیتالله بروجردی و سایر مراجع در سال 1336
گزارش مأمور ساواک از حوزه علمیه قم و آیتالله بروجردی و سایر مراجع در سال 1336
گزارش مأمور ساواک از حوزه علمیه قم و آیتالله بروجردی و سایر مراجع در سال 1336
گزارش مأمور ساواک از حوزه علمیه قم و آیتالله بروجردی و سایر مراجع در سال 1336
گزارش مأمور ساواک از حوزه علمیه قم و آیتالله بروجردی و سایر مراجع در سال 1336
حمله لفظی و غیر مستقیم حزب زحمتکشان به آیتالله بروجردی در سال 1336ش
نارضایتی آیتالله بروجردی از فعالیتهای تبلیغی بهائیان در سال 1338ش
سیاهپوش شدن در قم در وفات آیتالله بروجردی
آیتالله عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم
آیتالله محمدتقی بافقی، روحانی مبارز
مقبره آیتالله محمدتقی بافقی در حرم حضرت معصومه (س)
آیتالله حاج آقا نورالله اصفهانی
آیتالله میرزامحمد ارباب قمی
آیتالله محمدحسین فشارکی
آیتالله سیدصدرالدین صدر
آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری
آیتالله سیدحسین بروجردی
آیتالله سیدمحمد حجت کوه کمرهای
امام خمینی در ایام جوانی
بیت تاریخی امام خمینی در قم
تعداد مشاهده: 8083