زنان دربار (5)- نگاهی به زندگی شهناز پهلوی
تاریخ انتشار: 01 فروردين 1397
چکیده
شهناز پهلوی متولد ۵ آبان ۱۳۱۹ در تهران نخستین فرزند محمدرضا پهلوی و از همسر اول او فوزیه است. با جدایی فوزیه از محمدرضا شاه در سال 1326 شهنازِ پنج ساله تحت سرپرستی عمهاش اشرف پهلوی و ندیمههای درباری قرار گرفت. دوران کودکی شهناز تحت تعلیم معلمان اروپایی و عمدتاً فرانسوی سپری شد. وی در 8 سالگی راهی سوئیس شد و در پانسیون ماری ژوزه به مدت 5 سال تحصیل کرد. در سال 1332 با خاتمه تحصیل راهی آمریکا شد و کنار شمس پهلوی و تاج الملوک که در آن جا اقامت اجباری داشتند، قرار گرفت. شهناز هرگز فرزند محبوب محمدرضا نبود و تا حدودی این بیتوجهی به جنسیت او باز میگشت؛ چرا که نتوانسته بود آرزوی پدر را در داشتن فرزند پسر ـ برای تصاحب تاج و تخت وی ـ برآورده کند. شهناز در سال ۱۳۳۶ با اردشیر زاهدی، فرزند سپهبد فضلالله زاهدی ازدواج کرد که نتیجه آن دختری شد به نام مهناز زاهدی. این ازدواج پس از ۷ سال به جدایی انجامید.
شهناز پس از شکست در ازدواجش با اردشیر زاهدی، بیش از پیش به مشروبات الکلی و قرصهای روان گردان و مواد مخدر روی آورد. او در سال ۱۳۴۹ به عقد خسرو جهانبانی، فرزند امانالله جهانبانی در آمد که این ازدواج تا زمان مرگ خسرو جهانبانی در سال ۱۳۹۳ پایدار بود. شهناز هر سال تعدادی اتومبیل از گرانترین مارکها را وارد کشور میکرد. دریافت وامهای کلان از دیگر امتیازاتی بود که وی از آن بهره میبرد. از مهمترین مشاغل فرهنگی وی میتوان به ریاست هیئت امنای دانشگاه فردوسی مشهد و سرپرستی دانشجویان نخبه اشاره کرد. مهمترین پست اجتماعی او را باید ریاست بازرسی عمران استانهای مازندران و گیلان در دی ماه 1354 دانست. شهناز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به خارج از ایران مهاجرت نمود و هم اکنون در سوئیس زندگی میکند.
تولد ودوران کودکی
شهناز اولین فرزند محمدرضا پهلوی در یکشنبه 5 آبان 1319 در تهران به دنیا آمد. مادرش فوزیه دختر ملک فؤاد و خواهر ملک فاروق پادشاه مصر بود که مانند محمدرضا در محیطی غربی پرورش یافته بود.
حسین فردوست که در جریان چگونگی این ازدواج و انگیزههای آن قرار داشت در این خصوص میگوید:
«در سال 1317ه.ش مسئله ازدواج محمدرضا با فوزیه خواهر ملک فاروق، شاه مصر، مطرح شد. مسلماً این ازدواج نقشه انگلیسیها برای نزدیک کردن دو رژیم ایران و مصر بود. به خصوص این که پس از تولد فرزند محمدرضا، ولیعهد آینده ایران دو رگه میشد و خون ایرانی، مصری پیدا میکرد و این در اهداف دور انگلیسها مسلماً مطرح بوده است.»[1]
این ازدواج که با هزینههای بسیار در 24 اسفند 1317 در تهران برگزار شد، به دلایل متعدد از جمله مخالفتهای مادر و خواهران شاه با فوزیه و نیز پایبند نبودن محمدرضا به زندگی زناشویی از صمیمیت چندانی برخوردار نبود. فردوست راجع به فوزیه میگوید:
«فوزیه به هیچ وجه با مستخدمین ایرانی سر و کاری نداشت. محرم او یک کلفت مصری بود که با خود به ایران آورده بود. تنها هم صحبت او همین کلفت بود و به هیچ وجه تلاش نمیکرد که در میان ایرانیان دوست پیدا کند… فوزیه به هیچ وجه حاضر نبود در مراسم و مسائل اجتماعی شرکت کند و در حضور جمعیت بسیار ناراحت میشد. ولیعهد [محمدرضا] گاه به او اصرار میکرد که در اجتماعات ظاهر شود و در امور خیریه شرکت کند؛ ولی فوزیه جواب منفی میداد و میگفت کاری به کار من نداشته باشید. بدین ترتیب، زندگی او در کاخ بسیار دشوار بود.»[2]
فوزیه که نتوانسته بود با محیط دربار پهلوی خود را وفق دهد، سرانجام پس از یک دورهی زندگی یأس آور در 30 خرداد 1324 به مصر سفر کرد و دیگر هرگز به ایران بازنگشت. به رغم تلاشهای دربار پهلوی برای مجاب کردن وی به بازگشت، فوزیه درخواست طلاقش را در سال 1326 برای شاه ارسال کرد و به این ترتیب زندگی زناشویی فوزیه به عنوان ملکه دربار پهلوی که به دستور انگلیسیها شکل گرفته بود، به احتمال زیاد با نظر آنها نیز به پایان رسید.
شهناز پنج سال بیشتر نداشت که مادرش او را ترک کرد و به مصر رفت. هنگامی که فوزیه درسال 1324 به مصر رفت، دربار ایران با ارسال عکسهایی از شهناز و یا انتشار مقالاتی در روزنامههای ایران راجع به تنهایی و دلتنگی شهناز، تلاشهایی را برای بازگرداندن فوزیه از طریق قاسم غنی سفیر ایران در مصر انجام داد که نتیجهای نداشت. شهناز چندان با پدرش ارتباط نداشت و در کاخ جهان نما که روزگاری رضاخان در آن اقامت داشت به همراه تعدادی ندیمه زندگی میکرد.
شهناز تحت سرپرستی اشرف خواهر شاه قرار گرفت و به کودکستان «برسابه» رفت که مهمترین کودکستان تهران بود.
دوران کودکی شهناز مانند همهی اعضای خانوادهی پهلوی تحت سرپرستی معلمان اروپایی و عمدتاً فرانسوی سپری شد. این سنت که از دورهی قاجار در ایران رایج شده بود، در دورهی پهلوی با علاقهی بیشتری دنبال میشد و به سنتی رایج در دربارها تبدیل شد.[3]
پس از طی دوران کودکستان، دبستانی اختصاصی برای آموزش شهناز در کاخ تأسیس شد و همکلاسیهای وی از فرزندان امرا و افسران ارشد انتخاب گردیدند.
آموزش اعضای خانواده پهلوی به وسیله خارجیها باعث میشد که آنها نسبت به فرهنگ ایرانی آشنایی چندانی نداشته باشند؛ به طوری که به گفتهی اسدالله علم، شهناز خط فارسی را نمیتوانست بخواند! به همین دلیل او نامهها را انگلیسی برای وی مینوشته است.[4] شهناز پهلوی به همراه «شهرام پهلوینیا» پسر اشرف تحت سرپرستیمعلمهای سوئیسی قرار گرفت. وی ضمن آشنایی با زبانهای خارجی، شیوهی زندگی غربی را نیز فرا گرفت. به شهادت اسناد معلمهای شهناز غالباً افراد ناسالمی بودند و چندان تقیدی به اخلاقیات نداشتند. رفتارهای دور از شئونات این افراد چنان بود که حتی تعدادی از آنان اخراج شدند. در سندی در مورد دو تن از این افراد آمده است:
«توضیحاً اشعار میشود که دو نفر پرستار سوئیسیِ [شهناز] ایام مرخصی معینی ندارند و آنچه تحقیق شده است، غالباً شبها بین ساعت 8 و 9 از کاخ شاهنشاهی خارج و به مهمانخانهها تردد نموده و بین ساعت 12 و یک بعد از نصف شب خارج از حالت طبیعی مراجعت میکنند. چون لازم است طرز رفتار و وضعیت اخلاقیآنان کاملاً معلوم گردد ـ چنانچه رفتار شایستهای که مناسب افتخار خدمتگزاری آستانه مبارک است نداشته باشند ـ تصمیم لازم در خاتمه دادن به خدمت آنها اتخاذ شود...»[5]
شهناز در هشت سالگی راهی سوئیس شد و در پانسیون ماری ژوزه به مدت پنج سال تحصیل کرد. در سال 1332 با خاتمه تحصیل راهی آمریکا شد و به عمهاش شمس پهلوی و مادر بزرگش تاج الملوک پیوست که در آن جا به دلیل حوادث سالهای مذکور در ایران مانند ماجرای فرقه دموکرات آذربایجان، ملی شدن نفت و نخست وزیری دکتر محمد مصدق، اقامت اجباری داشتند.
ازدواج با اردشیر زاهدی و جدایی از وی
محمدرضا شاه پهلوی پس از کودتای آمریکایی - انگلیسی بیست و هشت مرداد 1332[6] بازگشت خود به سلطنت را مرهون عوامل کودتا میدانست و تا پایان سلطنت نیز از آنها حمایت مادی و جایگاهی نمود. کسانی چون: زاهدیها، برادران رشیدیان، شعبان جعفری(بی مخ)، اسدالله علم، پرویز خسروانی، ابوالحسن عمیدی نوری و … از افرادی بودند که هرکدام به پاس خدماتشان مورد تقدیر قرار گرفته، از امتیازهای ویژهای برخوردار شدند که در این میان بیشترین توجه به عوامل اصلی کودتا یعنی فضلالله زاهدی و فرزندش اردشیر معطوف بود.
فضلالله زاهدی ابتدا به نخست وزیری رسید و سپس در فروردین سال 1334 به عنوان سفیر سیار ایران در اروپا منصوب شد و تا هنگام مرگ در سوئیس اقامت گزید و فرزندش (اردشیر) ابتدا به سفارت ایران در انگلستان، وزارت امور خارجه، نمایندگی ایران در آمریکا و سپس به دامادی شاه نائل آمد. محمدرضا مایل بود که شهناز را به عقد ملک فیصل پادشاه عراق درآورد، تا از این طریق بتواند در عراق نفوذ پیدا کند. اما ظاهراً شهناز به این ازدواج مایل نبود. شهناز در دی ماه 1335 به نامزدی اردشیر درآمد و در آبان 1336 با وی ازدواج کرد و در سال 1337 اولین فرزند آن دو به نام مهناز متولد شد. براساس اسناد موجود ظاهراً در دربار پهلوی این ازدواج مخالفان و موافقان بسیاری داشت و حتی عدهای دست خارجی را در این ازدواج بی تأثیر نمیدانستند. در سندی در این مورد آمده است:
«یکی از بستگان غلامحسین صاحبدیوانی[7] اظهار میداشت با آن که آقای اردشیر زاهدی مورد علاقه علیا حضرت ملکه مادر میباشند. معهذا به علت مخالفت شدید علیا حضرت ملکه ثریا پهلوی[8] با ازدواج والاحضرت همایون شهناز پهلوی با اردشیر زاهدی این ازدواج تاکنون صورت نگرفته و حتی مخالفت و اقدامات معظم لها در دربار شاهنشاهی با توجه به نفوذی که در شخص شاهنشاه دارند باعث خنثی گردیدن اقدامات والاحضرت اشرف و سایرین گردیده است. گوینده اضافه نموده علاوه بر مخالفت علیا حضرت ملکه یک سیاست خارجی نیز با این ازدواج موافق نیست و با روابط و رفت و آمد زیادی که بین آقای اردشیر زاهدی و والاحضرت همایون شهناز پهلوی وجود دارد معهذا تاکنون مانع انجام آن نشدهاند. شخص مطلعی که در دربار رفت و آمد دارد میگفت: چون تیمسارسرلشگر بختیار برای برکناری زاهدی اقدامات شدیدی نمودهاند و حتی به دستور شاهنشاه با تهدید زاهدی با اسلحه کمری وی را مجبور به نوشتن استعفا نامه نمودهاند، لذا اردشیر با تیمسار بختیار میانه خوبی ندارد و ایشان را دشمن خود میشناسد و به همین جهت تیمسار بختیار نیز در جلوگیری از انجام این ازدواج با کمک علیا حضرت ملکه ثریا پهلوی نقش موثری را به عهده دارند.»[9]
حتی اگر همه آنچه را که در این سند آمده است نپذیریم، نمیتوان انکار کرد که این ازدواج سیاسی بوده و موافقان و مخالفان فراوانی داشته است. آنچه که در این سند به آن توجه نشده است، میزان علاقهمندی و رضایت شهناز است؛ امری که به نظر میرسد برای بازیگران ماجرا چندان اهمیتی نداشته است. سرانجام به رغم همهی دیدگاهها و نظرات راجع به این پیوند، شهناز پهلوی با اردشیر زاهدی ازدواج کرد. نکته جالب در این مورد شرکت نکردن محمدرضا پهلوی در مراسم ازدواج بوده است. بسیاری عدم شرکت محمدرضا در این مراسم را ناشی از مخالفت ثریا دانستهاند، درحالی که به نظر میرسد ماجرا پیچیدهتر از این نظرات سطحی بوده است. به هر حال آنچه که راجع به آن در افکار عمومی شایع شده بود، این بود که شاه از این طریق از اردشیر زاهدی به دلیل نقشش در کودتای بیست و هشت مرداد قدردانی کرده است.
این ازدواج ـ به روایتی ـ به دلیل عدم پایبندی اردشیر زاهدی به زندگی زناشویی چندان نپایید و در سال 1343 به جدایی انجامید. در سندی دلیل طلاق این دو لاابالیگری شهناز در روابط جنسی با شهرام پهلوی نیا فرزند اشرف بیان شده است:
«من یک شب بعد از مهمانی، والاحضرت شهناز و والاحضرت شهرام را سوار کردم. در عقب اتومبیل کاری کردند که من خجالت کشیدم. جعفر گفت: مگر والاحضرت خانمِ اردشیر زاهدی نبود؟ اکبر گفت: چرا؛ جداییشان هم روی همین کارها شده؛ یعنی این نقشهها را والاحضرت اشرف میکشد که والاحضرت شهناز را برای شهرام بگیرد. اردشیر هم که مرد متعصبی بود از اینطور کارها خوشش نیامد و گفت یا نباید به تمام کاخها بروی یا این که از هم جدا شویم. باز هم والاحضرت اشرف جلو افتاد آنقدر گفت تا کارشان به طلاق انجامید؛ ولی شاهنشاه نگذاشتند زن شهرام بشود.»[10]
شاید به همین دلیل بود که اشرف و اردشیر رابطهی دوستانهای با هم نداشتند. عَلَم در این مورد مینویسد:
«شاهنشاه خیلی متحیر بودند که چرا اردشیر به والاحضرت اشرف در فرودگاه پاریس بیاعتنایی کرده است؛ یعنی در حقیقت این بیاعتنایی را نسبت به خود معنی فرمودهاند. فرمودند: به اردشیر بگو اگر میخواهد با خانواده سلطنتی این طور رفتار بکند، برود خانه بنشیند. بسیار ناراحت شدم، نتوانستم دفاعی بکنم. [به او بگو] تو بر سر طلاق والاحضرت شهناز که خیال میکنی والاحضرت اشرف باعث بود، با ایشان نظر خوبی نداری، رعایت احترام خانواده سلطنت که لازم است. خیلی اردشیر را دوست دارم؛ ولی این معایب میترسم شاهنشاه را بالاخره خیلی ناراحت بکند.»[11]
در کنار موارد فوق باید به رفتارهای غیرعادی اردشیر نیز اشاره کرد که بسترساز این جدایی شده بود. اعتیاد به مواد مخدر، زنبارگی و … از جمله مواردی است که بارها در اسناد و خاطرات به آن اشاره شده است.[12]
نقش شهناز پهلوی در آشنایی محمدرضا پهلوی با فرح دیبا
براساس گفتههای نزدیکان دربار پهلوی، شهناز هنگامی که همسر اردشیر زاهدی بود با فرح پهلوی که برای دریافت کمک مالی به همسرش مراجعه کرده بود، آشنا شده و او را برای همسری پدرش که از ثریا جدا شده بود[13]، پیشنهاد میکند.
حسین فردوست در خاطراتش راجع به چگونگی ورود فرح به دربار پهلوی میگوید:
«در آن زمان [قبل از ازدواج] فرح که دختر فقیری بود تمایلات چپ و کمونیستی داشت و با تعدادی دانشجو رفاقت داشت که یکی از آنها لیلی امیر ارجمند بود ... یک چنین دختری که نمیتوانست مورد پسند هیچ مردی باشد. (برای درک این ادعا کافی است به آلبوم آن دوران فرح مراجعه شود) از فرط استیصال برای کمک مالی به سراغ اردشیر زاهدی در حصارک میرود تا بتواند در پاریس تحصیل و زندگی کند. اگر ندانیم حصارک چیست، شاید مسئله مفهوم نشود. در حصارک ویلایی بود که اردشیر زاهدی با تعدادی از رفقای جوان او منتظر شکار دخترها و زنها مینشستند و هر مراجعه کننده از جنس مونث اگر مورد پسند زاهدی واقع میشد... این بود کار و شغل زاهدی و البته به دوستان انگلیسی و آمریکایی هم چیزی میرسید. حال این دختر با اطلاع از چنین وضعی برای درخواست پول به سراغ زاهدی در حصارک میرود، یعنی این که خود را تقدیم زاهدی کند… بدین ترتیب فرح «ملکه ایران» میشود و در مراسم تاجگذاری با آن تشریفات و تجملات، که از تلویزیون دیدهاید، تاج بر سر میگذارد.»[14]
رابطه شهناز با محمدرضا پهلوی
شهناز هرگز فرزند محبوب محمدرضا نبود، وی از همان کودکی چندان علاقهای به او نشان نمیداد و این دیگران بودند که برای زندگی شهناز تصمیم میگرفتند. این بیتوجهی تا حدودی به جنسیت او باز میگشت، چرا که محمدرضا برای چند دهه آرزوی داشتن فرزند پسر داشت که جانشین تاج و تخت وی باشد.
جدایی از فوزیه و رفتارهای غیرعادی شهناز پس از جداییاش از اردشیر زاهدی نیز به ناراحتی از وی دامن میزد، به طوری که وی شهناز را مالیخولیایی معرفی میکرد.
ماروین زونیس در باره رفتار شاه با شهناز مینویسد:
«وی (محمدرضاشاه) جدائی و طردهائی را که خود تجربه کرده بود در مورد نخستین فرزندش والاحضرت شهناز تکرار کرد. هنگامی که این دختر بچه شش ساله شد او را به یک مدرسه خارجی در سوئیس فرستاد. وی به مدت پنج سال در آن جا زندگی کرد بدون آن که با پدر خود ملاقاتی داشته باشد؛ فقط مادرش ملکه فوزیه از او دیدار میکرد. در سال 1951(1320) هنگامی که یازده ساله شد، و درست به اندازه سال های نوجوانی شاه در خارج از کشور زندگی کرده بود، اجازه یافت که برای گذراندن تعطیلات تابستانی به تهران بیاید. در این ماهها وی در خانه کوچکی در نزدیکی کاخ شاه اقامت گزیده بود، او اجازه نداشت در کاخی که شاه و همسر دومش(ثریا اسفندیاری) در آن زندگی میکردند اقامت کند.»[15]
بخش زیادی از یادداشتهای علم به گفت و گوهای وی با شاه در مورد شهناز اختصاص دارد، که در همهی آنها محمدرضا پهلوی رضایت نداشتن از شهناز و بیعلاقهگیاش را از وی پنهان نکرده است. وی حتی اسدالله علم را به عنوان قیم شهناز انتخاب و همهی کارهای مربوط به او را به وی واگذار کرده بود:
«شاهنشاه فوق العاده از این شاهزاده خانم - دختر خودشان نا امید شدهاند. من بیاندازه متأثر شدم، عرض کردم … آیا رها کردن این دختر به دست تقدیر صحیح است؟ باید از او پرستاری کرد. بالاخره فرزند شما و به قول معروف پاره جگر شما و چیزی است که خداوند به شما داده است. چه فرقی با والاحضرت همایونی و شاهزاده خانم فرحناز دارد؟ اگر خود اعلی حضرت به او نرسیدهاید، تقصیر با کسی نیست. عرایض من خیلی در شاهنشاه موثر واقع شد. فرمودند: کار او را به (عهده) تو میگذارم. هر عمل و اقدامی میتوانی بکن. تو در حقیقت از امروز قیم او هستی.»[16]
این اظهارات علم نشان می دهد که محمدرضا میان فرزندانش تبعیض قائل شده و اصولاً فرزندان فرح را از شهناز(فرزند فوزیه) بیشتر دوست داشته است.
اسدالله علم که برای سالها از نزدیکان دربار بود و به خوبی از مسائل پشت پرده آگاهی داشت، به درستی رفتارهای غیر معمول شهناز را که در ادامه به آن بیشتر خواهیم پرداخت، ناشی از بی توجهی و ضعف شاه دانسته است. وی در یک مورد مینویسد:
«در خصوص شهناز صحبت شد. فرمودند: «به محض آن که از سفر برگشت سخت به او اخطار کن که اگر دست از رویهاش بر ندارد، دختر من نخواهد بود. عرض کردم: « هرگز چنین کاری نمیکنم. بچه شماست.» به راه نامطلوب و نامطبوعی افتاده است که شبیه مالیخولیاست... آن هم در اثر تربیت غیر کافی است. [زیرا سرپرستی مادرش را نداشت]. بچه تقصیری ندارد. حالا جز مدارا کردن با او راه دیگری نیست و من این را خواهم گفت.»[17]
محمدرضا بیتوجهی به شهناز را در سالهای پس از انقلاب همچنان ادامه داد و در وصیتنامهاش او را با دیگر فرزندانش همسنگ قرار نداد. امری که به گفتهی احمدعلی مسعودانصاری باعث پیش آمدن یک دعوای حقوقی شد.[18]
آشنایی با خسرو جهانبانی
پس از جدایی شهناز از اردشیر، وی مدتی با محمود زنگنه نامزد کرد؛ اما این رابطه به نتیجه نرسید و شهناز به سوئیس رفت. شهناز که دوران کودکی پر تلاطمی داشت و به نظر میرسید دچار افسردگی نیز بود، پس از این جدایی، مشکلات روحی شدیدتری یافت. همین موضوع سبب گرایش وی به قرصهای روانگردان و حتی مواد مخدر گردید. شهناز در این موقع به دوستان دوران کودکیاش نزدیک شد. دوستانی که از قضا با وی تجانس روحی زیادی داشتند و هر کدام به نحوی دچار بحران روحی و رفتاری بودند. از جمله این افراد میتوان به: آزاده شفیق[19]، خسرو جهانبانی فرزند سپهبد امانالله جهانبانی، علی پاتریک و … اشاره کرد.
خسرو جهانبانی که پیش از ازدواج شهناز با اردشیر زاهدی به وی علاقهمند بود، پس از طلاق شهناز با توجه به اوضاع روحی وی به او نزدیک شد و با دادن قرصهای ال .اس.دی و حشیش کوشید تا به صورت مصنوعی آلام وی را کاهش دهد. آگاهی محمدرضا از نقش جهانبانی در اعتیاد و نابهنجار شدن دخترش سبب شد تا وی از جهانبانی به شدت نفرت پیدا کند و حتی با طرح اتهاماتی او را به زندان بیندازد؛ چرا که او را عامل «بدبختی» شهناز میدانست.
سرانجام این دو نفر به صورتی بسیار خصوصی و بدون تشریفات در خارج از کشور ازدواج کردند. براساس نوشتههای علم این دو تا سالهای بعد همچنان به اعتیاد و رفتارهای غیرعادی خود ادامه دادند.
ازاواسط دههی پنجاه به تدریج شهناز و همسرش رابطهی خود را با محمدرضا عادی کردند تا بتوانند از امتیازها و مواهب خانوادهی سلطنتی بهرهمند شوند.
مصرف مشروبات الکلی، مواد مخدر و ایجاد جلسات قمار
از جمله رفتارهای خانوادهی پهلوی که بدون استثنا در میان همهی آنان دیده میشد، مصرف مشروبات الکلی در محافل خصوصی و عمومی بود. شهناز پهلوی نیز از این قاعده مستثنی نبود و همانگونه که در بالا گفته شد، به خصوص پس از شکستش در ازدواج با اردشیر زاهدی به سمت مشروبات الکلی و قرصهای روانگردان و مواد مخدر گرایش بیشتری پیدا کرد. در یادداشتهای علم میبینیم که اطرافیان وی با فرستادن مشروبات الکلی برای او، سعی در تسکین روحی وی داشتند! «عصری با تلفن از شهناز احوالپرسی کردم که به منزل خودش رفته در سعدآباد. بحمدالله حالش بهتر است. قدری گل و شراب فرستادم.»[20]
در اسناد ساواک تعداد زیادی سفارش و خرید انواع مشروبات از خارج کشور دیده میشود:
«تعداد 40 صندوق محتوی شراب به وزن 600 کیلوگرم از کشور فرانسه … به نام والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی با پرواز شماره 738 هواپیمایی ملی ایران به تهران حمل شده است.»[21]
از دیگر کارها و تفریحات غیر سالم شهناز و اصولاً اکثر درباریان «قمار» بود. براساس اسناد ساواک شهناز بارها در جلسات قمار شرکت میکرد و ظاهراً تبحر زیادی نیز در این کار داشت. در یکی از اسناد آمده است:
« در تاریخ فوق [12 / 10 / 1354] زنی به نام شیرین با سیامک پارستبار رئیس دفتر والاحضرت شهناز تلفنی صحبت و در پاسخ سؤال مشارالیها که سؤال کرد شوهر من شاهرخ کجاست، پارستبار اظهار داشت: مشغول قماربازی با والاحضرت[شهناز] هستند و تیمسار جهانبانی [22]هم آمده و سخت مشغول هستند. فعلاً گیر هست و شاهرخ تاکنون باخته است و من هم پول به او دادهام و تاکنون والاحضرت همه را بردهاند و بیست و یک بازی میکنند.»[23]
اعمال نفوذ و موقعیت مالی
اوج استفاده شهناز از موقعیتش را باید در واردات انواع و اقسام وسایل اعم از ماشینهای لوکس تا سایر محصولات، بدون پرداخت عوارض گمرکی و استفاده از هواپیمایی دولتی دانست. وی نیز مانند دیگر اعضای دربار نمایندگیهای ایران در خارج کشور را بارها مأمور تهیه و تأمین خواستههای خود میکرد.
شهناز هر سال تعدادی اتومبیل از گرانترین مارکها را وارد کشور میکرد و تعدادی از آنها را نیز به اطرافیانش میبخشید. دریافت وامهای کلان از دیگر امتیازاتی بود که شهناز از آن استفاده میکرد. وی که صاحب چندین شرکت و کارخانه بود، به بهانههای مختلف وامهای کلانی بدون وثیقه دریافت میکرد.[24] در سند زیر به این موضوع اشاره شده است:
«به منظور متمرکز کردن تمام معاملات این دفتر از طریق حساب جاری 5001 نزد خودتان بانک ملی شعبه تجریش لطفاً ترتیبی اتخاذ فرمایند که اعتباری به مبلغ000 / 000 / 20 ریال با بهره 9% بدون وثیقه برای حساب جاری شماره 5001 دفتر والاحضرت شهناز اختصاص یابد.»[25]
همچنین اسناد نشان میدهند که شهناز از بازپرداخت وامهایش استنکاف میکرده است:
«در تاریخ 25 / 6 / (1354) مبلغ هفتاد میلیون ریال وام با بهره 9% به تعهد وزارت دربار شاهنشاهی به والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی پرداخت گردید که قرار بود ظرف مدت 3 سال … پرداخت شود. چون تاکنون نسبت به واریزی اقساط وام مزبور اقدامی به عمل نیامده مراتب طی نامههای مکرر به اطلاع حسابداری و بودجه وزارت دربار شاهنشاهی و همچنین جناب آقای پارستبار رئیس دفتر والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی رسانیده شد که نسبت به پرداخت اقساط عقب افتاده اقدام نمایند. تاکنون در این مورد اقدامی نشده...»[26]
این در حالی است که شهناز علاوه بر آن، تقاضای 10 میلیون وام دیگر نیز داشته است.[27]
در سندی از ساواک که گفتوگوی خسرو جهانبانی با پرویز افشار را در خود دارد، شدتِ سوء استفادهی او از موقعیت همسرش به خوبی پیداست:
«خسرو جهانبانی خطاب به پرویز افشار میگوید: دیشب در این جا (کاخ والاحضرت) خبرهای بسیار عالی بوده و بزن بزن و ببر ببر حسابی بود و [در برنامه بعد] شما هم مثل این که باید بیایید؛ زیرا قرار است آقای عَلَم هم، این جا بیایند و اعتبار در حساب جاری [را] به مبلغ ده میلیون تومان برقرار نمایند.»[28]
براساس اسناد، اطرافیان شهناز خصوصاً همسر وی خسرو جهانبانی که به دنبال تشکیل انجمن موتورسواران کشور بود، دهها موتور گران قیمت را به اسم شهناز وارد کرد، اعضای دفتر شهناز متشکل از افرادی چون شاهرخ پارستبار، سیامک پارستبار، پرویز افشار و… نیز از این موقعیت استفاده کرده و از هیچگونه فسادی اعم از اختلاس، ارتشاء، زمینخواری، فساد اخلاقی و… روی گردان نبودند.[29]
مشاغل، اموال و داراییهای شهناز پهلوی
شهناز پهلوی مانند دیگر اعضای خانوادهی سلطنتی مشاغل متعددی اعم از فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشت. از مهمترین مشاغل فرهنگی وی میتوان به ریاست هیئت امنای دانشگاه فردوسی مشهد و سرپرستی دانشجویان نخبه اشاره کرد. سپردن سمتهای فرهنگی به شهناز تلاشی بود از سوی اسدالله علم برای این که بتواند وی را از توجه به مواد مخدر دور کند.[30]
سمتها و مشاغل اجتماعی شهناز بسیار بیشتر و مهمتر از سمتهای فرهنگی وی بود .مهمترین پست وی را باید ریاست بازرسی عمران استانهای مازندران و گیلان در دی ماه 1354 دانست. وی در این سمت نه تنها مصدر هیچگونه اقدامات مثبتی نبود، بلکه باعث شد تا اطرافیانش از این طریق دست به چپاول و غارت اموال عمومی مردم بزنند. دیگر سمتها و مشاغل وی براساس سندی از ساواک عبارت بودند از:
«عطف به مرقومه شماره 4-270 / م مورخه 11 / 7 / 57 در خصوص سازمانها، جمعیتها، شوراها، هیئتهایامنا، بنیادها و مؤسسات مشابه:
محترماً اشعار میدارد. بنا به فرمان ملوکانه:
1. ریاست عالیه سازمان بازرسی عمران مازندران و گیلان
2. ریاست هیئت امناء دانشگاه فردوسی مشهد
ازجمله تصدیقات والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی میباشد.
3. همچنین جهت استحضار اعلام میدارد. در سال 1354 بنا به تقاضای تیمسار سپهبد حجت و ریاست سازمان تربیت بدنی وقت و به منظور توسعه و پرورش ورزش موتورسواری و تصویب ملوکانه انجمن موتورسواران ایران تأسیس و ریاست آن را جناب آقای خسرو جهانبانی عهدهدار میباشند.
4. شرکتهای خصوصی.
درحال حاضر تنها شرکت سهامی پیشتازان که سهامداران آن والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی، والاگهر مهناز زاهدی، والاگهر کیخسرو جهانبانی و والاگهر فوزیه جهانبانی میباشند. تحت ریاست معظملها بوده و این شرکت هیچ گونه فعالیت تجاری از هیچ نوع نداشته و تنها در موارد زیر سرمایه گذاری نموده است:
الف) طرح صنعتی موتورسیکلت هوندا(شرکت تیزرو) شرکت پیشتازان دارای 51 % از سهام شرکت مزبور بوده و دیگر سهامداران عبارتند از:
●
●
●
این شرکت تحت مدیریت هیئت مدیرهای مرکب از نمایندگان بانک توسعه صنعتی و شرکت پیشتازان که همچنین اختیارات خود را به بانک مزبور واگذار نموده است و نماینده دیگر سهامداران، اداره و کلیه اصول دولتی، تجاری را تحت این مدیریت رعایت مینماید.
ب) طرح کشت و صنعت(شرکت کی دشت)
این شرکت به منظور اجرای یک طرح کشاورزی در جوار شهرستان بهشهر تأسیس [شد] و با تهیه طرحی جامع [و] مورد تأیید مقامات وزارت کشاورزی [و] بانک توسعه کشاورزی اقدامات اولیه [آن] را از اعتبارات خصوصی معظملها به عمل آورده و تأسیساتی نیز در محل احداث نموده است. اخیراً مقرر فرمودند که تا دستور ثانوی از ادامه این طرح خودداری به عمل آید.
ج) همچنین معظملها در شرکتهای سیمان فارس و قند اهواز صاحب حسابهای جزئی میباشند. مراتب به طور کامل جهت استحضار ایفاد [میگردد]؛ استدعا دارد مقرر فرمایند این دفتر به نحو مقتضی ارشاد گردد. دفتر والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی.»[31]
شهناز صاحب تعدادی آپارتمان در داخل و خارج از کشور و زمینهای وسیعی بود. اراضی ده خرکی در بجنورد از جمله زمین متعلق به شهناز بود که نمایندگان وی اجحافات زیادی را بر مردم تحمیل میکردند. علاوه بر آن در سال 1355 نیز دو قطعه در تهران به شهناز واگذار گردید. در سندی در مورد این واگذاری آمده است:
«حسب الامر مبارک والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی به استحضار میرساند: معظم لها مقرر فرمودند که قطعه زمینی از اراضی دولتی در محلی مناسب انتخاب تا به منظور ساختمان این دفتر در نظر گرفته شود. در اجرای اوامر والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی اراضی متعددی به حضور مبارکشان پیشنهاد گردید که از جمله دو قطعه زمین مجاور محوطه سازمان نمایشگاههای بین المللی که در نقشه ضمیمه با علامت مشخص کردهاند مورد توجه معظم لها قرار گرفت.» [32]
شهناز پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با نزدیک شدن به اواسط سال 1357 بسیاری از اعضای خانوادهی سلطنتی که اوضاع را غیرقابل بازگشت میدیدند، از کشور خارج میشدند. از میان آنان شهناز نیز به این ترتیب برای همیشه از کشور خارج و در سوئیس مقیم شد. وی پس از مرگ محمدرضا وارث 8% از مایملک وی که همان ثروت ملی مردم ایران بود، گردید و دخترش مهناز نیز به 2% از آن اموال دست یافت. احمدعلی مسعودانصاری که خود در جریان این موضوع قرار داشت، در این مورد مینویسد:
«هنوز به درستی معلوم نیست که ثروت باقی مانده از شاه در چه سطح و میزان است. تا آن جا که اینجانب [انصاری] اطلاع دارم شاه در وصیتنامه مالیاش که نزد وکیل خانوادگی آنها یعنی کُتیبه «Cottieh» موجود است، قسمتی از ثروت خود را به این شرح تقسیم کرده است: فرح پهلوی20%، رضا پهلوی 20 %، علیرضا پهلوی20% ، فرحناز پهلوی 15 %، لیلا پهلوی 15 %، شهناز پهلوی 8% و مهناز زاهدی 2%. بدین ترتیب ملاحظه میشود که سهم شهناز خیلی کمتر از سایر خواهران و برادران است. به همین ملاحظه شهناز هنوز زیر بار نرفته و مدعی است که باید ثروت پدرش بر اساس قانون ارث اسلامی تقسیم شود… به همین خاطر دعوا و اختلاف هنوز ادامه دارد و مخصوصاً شوهر سابقش اردشیر زاهدی دنبال کار وی را گرفته [است]….»[33]
خسرو جهانبانی، همسر شهناز، در اردیبهشت سال 1393 در لوزانِ سوئیس درگذشت و شهناز که همچنان تابع و مقیم آن کشور است، در آذر 1392 افزون بر سوئیس از کشور مصر نیز به خاطر مادر مصریاش تابعیت مصری گرفت.
پینوشتها:
[1] ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، جلد1، صفحه60
[2] همان، صفحات 61 و 62
[3] زنان دربار به روایت اسناد ساواک، شهناز پهلوی، کتاب هفتم، مقدمه، مرکز بررسی اسناد تاریخی، صفحه 13
[4] یادداشتهای عَلَم، به کوشش علینقی عالیخانی، جلد1، صفحه216
[5] زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، سند مورخه20 / 2 / 1321، صفحه2
[6] کودتای ۲۸ مرداد، کودتایی است که با طرح و حمایت مالی و اجرایی سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا (اس.آی.اس) و آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) و با همراهی ارتش شاهنشاهی ایران، بر ضدّ دولت دکتر محمد مصدق در 28 مرداد ۱۳۳۲ به وقوع پیوست. در آمریکا از آن به نام عملیات آژاکس (به انگلیسی: Operation Ajax) نیز یاد میشود. کودتای ۲۸ مرداد از بحث برانگیزترین وقایع تاریخ معاصر ایران به شمار میرود و صفبندیهای سیاسی جدی میان طیفهای مختلف در بارهی آن وجود دارد. طرفداران محمدرضا پهلوی، نخستوزیر وقت را به نقض قانون اساسی مشروطه متهم و از برکناری او توسط شاه دفاع میکنند و آن وقایع را «قیام و رستاخیز ملی» مینامند. دولت مصدق که با پافشاری برای در دست گرفتن کنترل کامل منابع نفتی اقدام نموده بود، سرانجام در ۱۹ اوت سال ۱۹۵۳ برابر با ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی توسط سرلشکر فضلالله زاهدی که از حمایت ایالات متحده آمریکا و انگلیس برخوردار بود، سرنگون شد. کودتا برضد دولت مصدق پس از آن امکانپذیر شد که ابتدا دولت آمریکا طی عملیاتی موسوم به «عملیات آژاکس» ایران را در آشوب و هرج و مرج فرو برد که راه را برای سقوط مصدق هموار کند. در آن زمان دولت آیزنهاور در آمریکا نگران آن بود که این طرح به بیراهه کشیده شود و نیروهای حزب توده با بهره جستن از نا امنی قدرت را در دست بگیرند.
[7] غلامحسین صاحبدیوانی، از مالکان شیراز بود که بعد از مرگ رضاخان، همسر وی تاجالملوک را به عقد خود درآورد
[8] ثریا اسفندیاری بختیاری (۱ تیر ۱۳۱۱ اصفهان - ۳ آبان ۱۳۸۰ پاریس) دومین همسر محمدرضا پهلوی، فرزند خلیلخان اسفندیاری و نوه اسفندیارخان سردار اسعد و مادر او «اوا کارلِ» آلمانی بود. ثریا را که «ملکهای با چشمان زمردین» میگفتند، از دی ۱۳۲۹ تا آخر اسفند ۱۳۳۶ همسر محمدرضا شاه پهلوی بود
[9] زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، سند مورخه 27 / 5 / 1336، صفحات 12- 15
[10] همان، سند مورخه 13 / 6 / 1349، صفحه 94.
[11] یادداشتهای علم، همان، جلد7، صفحه 84
[12] زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، مقدمه، صفحه 18
[13] در روز شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۳۷ هجری شمسی محمدرضا پهلوی، آخرین شاه ایران پس از هفت سال زندگی مشترک، اسناد طلاق ثریا اسفندیاری بختیاری همسر دوم خود را امضا کرد. هرچند دلیل این طلاق نازایی ثریا و نگرانی رجال حکومتی از آینده سلطنت اعلام شد، اما برخی شایعات از نارضایتی نزدیکان شاه از جمله اشرف پهلوی از ازدواج او با ثریا و نقش پررنگ آنان در وقوع این ماجرا حکایت داشت. با این حال اشرف پهلوی با رد این شایعات بارها در مصاحبههای گوناگون اعلام کرد که «با توجه به عشق شاه به ثریا اگر او میتوانست فرزندی به دنیا بیاورد جدایی این دو غیرممکن بود.» موضوع لزوم جدایی شاه از ثریا از ماهها قبل مطرح بود؛ اما این طلاق بعد از کش و قوسهای فراوان و تردید شاه در اتخاذ این تصمیم که در علاقه بسیار زیاد میان او و ملکه سابق ریشه داشت در میانه فروردین ۳۷ عملی شد
[14] حسین فردوست، همان، جلد1، صفحه 211
[15] ماروین زویتس، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، صفحات 103- 104
[16] یادداشتهای علم، همان، جلد1، صفحات 213 و 214
[17] همان، صفحه 150
[18] بعد از مرگ شاه، شهناز که همیشه از سیاستها و توطئههای دربار فاصله میگرفت و در بند این حرفها نبود، با ارثیهای که هفت درصد کمتر از بقیه بود و موجب شکایت وی شد، به پاریس رفت و به نقل از برخی منابع همچنان در آن جا در حال سکونت است
[19] آزاده شفیق دختر اشرف پهلوی (حاصل ازدواج با احمد شفیق)، خواهرزاده محمدرضا شاه پهلوی آخرین پادشاه ایران و خواهر شهریار شفیق بود. وی پس از انقلاب ایران روزنامهای به نام «ایران آزاد» را به همراه بهروز صوراسرافیل، در پاریس منتشر میکرد. آزاده شفیق در ۲۳ فوریه ۲۰۱۱ برابر ۳ اسفند ماه سال ۱۳۸۹ به علت ابتلا به بیماری سرطان درگذشت. از وی یک فرزند پسر به نام کامران به جای ماندهاست
[20] یادداشتهای علم، همان، جلد7، صفحه 62
[21] زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، سند مورخه 21 / 1 / 1355، صفحه 243
[22] امان الله جهانبانی پدر خسرو جهانبانی همسر شهناز
[23] زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، سند 14 / 10 / 1354، صفحه 213
[24] همان، مقدمه، صفحه 27
[25] همان، سند مورخه 9 / 2 / 1355، صفحه 249
[26] همان، مقدمه، صفحه 28
[27] یادداشتهای علم، همان، جلد5، صفحات 5 - 6
[28] زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، سند مورخه 19 / 12 / 54، صفحه 237
[29] همان، سند مورخه20 / 10 / 54، صفحه 218
[30] همان، مقدمه، صفحه 30
[31] همان، مقدمه، صفحه 32
[32] همان، سند مورخه 1 / 8 / 55، صفحه 256
[33]احمدعلی مسعودانصاری، پس از سقوط (سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی)، صفحات 180- 181
منابع:
1. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (خاطرات ارتشبد حسین فردوست)، حسین فردوست، جلد1، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1386.
2. زنان دربار به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، شهناز پهلوی، کتاب هفتم، 1388.
3. یادداشتهای علم، به کوشش علینقی عالیخانی، جلد1، 7، 5، تهران، انتشارات معین، 1394.
4. شکست شاهانه، ماروین زویتس، ترجمه عباس مخبر، تهران، انتشارات طرح نو، 1370.
5. پس از سقوط (سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی) احمدعلی مسعودانصاری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1388.
محمدرضا پهلوی، شهناز و فوزیه
شهناز در کنار ثریا اسفندیاری و محمدرضا پهلوی
اردشیر زاهدی، شهناز، محمدرضا پهلوی و ثریا اسفندیاری
از چپ: فرح، محمدرضا، تاجالملوک، شهناز و اشرف پهلوی
شهناز پهلوی در کنار اردشیر و مهناز زاهدی
شهناز پهلوی، اردشیر و مهناز زاهدی
فوزیه و اردشیر زاهدی
شهناز پهلوی و خسرو جهانبانی در خارج از کشور
تعداد مشاهده: 48666