امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

شرحی بر اسناد

برخورد قاطعانه شهید آیت‌الله محمد صدوقی درباره شیخ محمود حلبی رئیس انجمن حجتیه


تاریخ انتشار: 25 دي 1402


با اوج گیری حرکت انقلابی مردم به رهبری امام خمینی(ره) در سال 56 و تداوم و شدت آن تا پیروزی در 22 بهمن سال 57، عده‌ای از روشنفکران، روحانیان، احزاب، جمعیت‌ها و گروه‌ها، برخی از مواضع، عقاید و منویات درونی خود را بیان کرده و در پس آن زوایایی از چهره واقعی خود را آشکار نمودند. با این وجود سیر توفنده انقلاب اسلامی موجب می‌شد که به ناچار قسمت‌هایی از چهره واقعی خود را نیز بپوشانند تا از صحنه سیاسی و اجتماعی کشور طرد و حذف نگردند. این دوگانگی و نفاق تا چند سال پس از پیروزی انقلاب ادامه داشت. افراد و جریاناتی همچو رهبران و اعضای جبهه ملی، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق، حزب توده، حزب خلق مسلمان و... از این جمله‌اند.

انجمن حجتیه به رهبری شیخ محمود حلبی از گروه‌های مسلمانی است، که در عین ضدیت با آرمان‌های انقلاب اسلامی، و رهبر آن امام خمینی، و مبارزین پیرو ایشان، همچنان پس از انقلاب با گفتار و اعمال دوگانه به حیات خود ادامه داد، ولی با شناخت و هوشیاری امام و پیشاهنگان انقلاب همچو شهید آیت‌الله محمد صدوقی، دیری نپایید.

برای فهم بهتر اسناد آتی ناگزیر بایستی به صورت خلاصه و فشرده، نسبت به شناخت شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه مطالبی را بازگو نمود.

شیخ محمود تولایی، که بعدها نام خانوادگی «حلبی» را برگزید، در ۱۷ شهریور ۱۲۷۹ش در شهر مشهد متولد شد. پدرش حاج شیخ غلامرضا از اهالی مشهد و نواده اعلم‌العلمای بیرجندی بود و از راه کسب و کار روزگار می‌گذراند. مادرش کرمانی بود و در آغاز کودکی همراه خانواده به مشهد مهاجرت کرد. شیخ محمود دارای چهار برادر و سه خواهر بود.

حلبی تحصیلات را از مکتب‌خانه آغاز کرد و سپس به توصیه و حمایت پدر به تحصیل علوم دینی پرداخت و مدارج علمی حوزه را به علاوه تحصیل و تدریس در زمینه فلسفه و عرفان، پیش برد.

حلبی تحت تأثیر آموزه‌های مرحوم آیت‌الله میرزا مهدی اصفهانی[1] هر چند از تحصیل فلسفه اسلامی آغاز کرد، ولی پس از آن تا فحاشی به فلاسفه‌ای چون بوعلی سینا، فارابی، ملاصدرا، ملاهادی سبزواری و علامه محمدحسین طباطبایی جلو رفت. او در عرفان هم همین مسیر را طی کرد.

فعالیت‌های اجتماعی ـ سیاسی حلبی در سال‌های ۱۳۱۰ تا دهه ۱۳۳۰ شامل دو دوره کلی است: دوران استبداد رضاخانی؛ و دوره پس از سقوط رضاخان. دوره اخیر با آزادی سیاسی همراه بود و با نهضت نفت و کشمکش‌های سیاسی در ایران به اوج رسید. این دوره که با کودتای انگلیسی- آمریکائی ۲۸ مرداد به پایان رسید برای حلبی آغازگر دورانی جدید بود.

با اوجگیری نهضت ملی نفت از سال ۱۳۲۸، حلبی نیز به این نهضت پیوست و منابر او رنگ و بوی سیاسی گرفت. علت ورود ایشان به این ماجرا را دعوت آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری، یکی از مراجع وقت حوزه علمیه قم، می‌دانند. برخی نیز از نامه آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و دعوت وی از حلبی سخن گفته‌اند. به هر حال ایجاد اختلاف در رهبران نهضت ملی نفت در آن دوره به تدریج موجب دلسردی حلبی شد و شکست نهضت نفت تأثیر عمیقی بر وی برجای گذاشت. از آن پس او دیگر به فعالیت مستقیم سیاسی نپرداخت و با تأسیس انجمن حجتیه عزم خویش را بر پیشبرد امور انجمن استوار کرد و در آغاز دهه ۱۳۳۰ از مشهد به تهران مهاجرت نمود و پس از استقرار در تهران، چون واعظ شناخته شده‌ای بود، در این شهر و در شهرهای دیگری که از وی دعوت می‌شد، منبر می‌رفت.

رژیم‌های کودتایی چه در شرق و چه در غرب، همواره به دلیل بحران عدم مشروعیت و مقبولیت، در حالت تزلزل و ناپایداری به سر می‌برند و به همین دلیل از هر دست‌آویز و دست‌مایه‌ای که بتواند اندکی به او مشروعیت و مقبولیت ببخشد، استقبال می‌نمایند. حکومت پهلوی اول و دوم که هر دو با کودتا به صحنه سیاسی کشور آمدند(کودتای 3 اسفند 1299) و یا توانستند با کودتا به حیات رو به زوال خود ادامه دهند(کودتای 28 مرداد 1332) خود را ملزم می‌دیدند که با افراد و جمعیت‌هایی که او را بپذیرند و در زیر سایه آن رژیم و بدون ملاحظه مشروعیت او به فعالیت‌های دینی، اجتماعی، فرهنگی و امثال آن بپردازند، اقبال ‌نماید تا به هر قیمتی شده مقبولیت خویش را موجه، تبلیغ وتحمیل کند. از همین روی رژیم پهلوی با امثال انجمن حجتیه و رئیس آن آقای حلبی، نه تنها مخالفتی نداشت، بلکه برای پیشرفت آنان مساعدت می‌نمود، منتهی واضح است که برای عدم سرایت عدم مشروعیت خود به انجمن حجتیه و جمعیت‌های موافق، ملاحظات پنهان ‌کاری و عدم افشاء، بایستی جزء اصول امنیتی و اطلاعاتی او باشد.

حلبی برای مبارزه با بهاییت و از مجال و همکاری که گمان می‌کرد حکومت پهلوی به او و تشکیلات انجمن داده است، به حمایت از سلطنت پهلوی و همکاری با ساواک رسید. منحصر به فرد دیدن هدف و رسیدن به هدف به هر وسیله و به هر قیمت، موجب شده بود که شیخ حلبی و اعضای اصلی انجمن چشم و دل بر واقعیات ببندند و درست در دام آن چیزی بیفتند که داعیه مبارزه با آن را داشتند. از همین روست که تناقض‌های متعددی در گفتار و کردار حلبی مشاهده می‌شود. او از یک سو در برخی منابر خود برای نابودی دشمنان اسلام و مذهب حقه جعفری، روحانیت و مراجع ساکن در نجف و قم، حفاظت ملت و دولت ایران از شر کفار و اشرار دعا می‌کند و از سوی دیگر با حکومت پهلوی ـ که به خواست و دستور اجانب، اشرار و کفار، دست بهاییان و بیگانگان را بر امور همه جانبه کشور باز کرده بود ـ همراه می‌شود و در برخی منابر برای آن‌ها دعا می‌کند.

او در منابر خود به ندرت به ساواک و پهلوی نقدی کرده است و کمتر به مسائل و فساد اجتماعی، اخلاقی ، سیاسی و اقتصادی دوران پهلوی می‌پرداخت، گاهی نیز که پرداخته فرصت را برای حمایت از حکومت پهلوی از دست نداده است. وی مخاطبان خود را از شکایت درباره فقر و مریضی نهی می‌کند و آن دو را نشانه آزمایش الهی و موجب تقرب به خدا معرفی می‌کند. ظالمان از نظر او در گسترش فقر و شروع و ازدیاد بیماری‌ها نقشی ندارند و این که انسان‌ها چه وظیفه‌ای برای مقابله با فقر، مرض، علل و ریشه‌های آن دارند در سخنان او دیده نمی‌شود. شاگردان وی نیز در جلسه‌های انجمن حجتیه به شدت از ورود به این مسائل خودداری می‌کردند و متعهد بودند که نگذارند ذهن جوانان به این مطالب آلوده شود تا از وظیفه اصلی یعنی مبارزه «عقیدتی» با بهاییان باز بمانند؛ در حالی که در دوران پهلوی بهاییان ارکان اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و معیشتی مردم را در دست داشتند!!

فعالیت‌های انجمن حجتیه که در آموزه‌های خود، «معلول» را جایگزین «علت» نموده بود، خواسته یا ناخواسته، مطلوب ساواک بود و به همین دلیل نیز از سویِ آنان مورد حمایت‌های نوبه‌ای قرار می‌‌گرفت. در این حرکت انرژی و قدرت فعّال جوانان و تحصیل‌کردگانی که می‌‌توانستند بخش قابل‌توجهی از بار مبارزه را به دوش بکشند، صرف آموختن نقاط ضعف مبانی فکری تشکیلات بهائیت و آثار و نوشته‌های آنان می‌‌شد.

رهبران انجمن هیچگاه این حقیقت را ندیدند یا نپذیرفتند که حرکت آن‌ها مبارزه با معلول و در واقع انحراف از مسیر مبارزه اصیل اسلامی بود، چرا که بهائیت در عصر حاضر ابزاری کاملاً سیاسی در اختیار رژیم شاه و معلول سیاست‌های آمریکا و اسرائیل بوده است، نه یک حرکت عقیدتی و فکری. خطر بهائیت از آنجا ناشی می‌شد که عناصر این جریان به عنوان عواملی در زنجیره یک طرح جهانی از سوی اسرائیل هماهنگ می‌شدند و به عنوان جاسوسان و حامیان منافع اسرائیل و آمریکا از سوی شاه در مصادر امور حساس کشور قرار می‌گرفتند و مبارزه واقعی با آن‌ها، مبارزه سیاسی با علت‌ها بود، مطلبی که در هیچ یک از برنامه‌های انجمن حجتیه جایی نداشت. بی‌دلیل نیست که تشکیلات انجمن حجتیه از بدو تأسیس تا پیروزی انقلاب اسلامی از تعرض ساواک مصون ماند. در ماده ۹ اساسنامه انجمن حجتیه آمده است: «انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت.» بر همین اساس یکی از شرایط عضویت، دادن تعهد کتبی مبنی بر عدم دخالت در سیاست بود.

روش پنهان کاری از سوی رژیم و دستگاه امنیتی در مورد انجمن که در بالا به آن اشاره شد، و روحانی و عالم بودن رئیس انجمن، و تقدس‌مآبی اعضای انجمن، و عنوان خوشایند مبارزه با بهائیت، باعث شده بود که تعدادی از مراجع و روحانیان، حتی پس از پیروزی انقلاب نظر منفی و حادی نسبت به انجمن نداشته باشند و در برهه‌هایی از دوران مبارزه حمایت مالی و معنوی از انجمن بنمایند. (سند حمایت مرحوم آیت‌الله سید احمد خوانساری از انجمن و توصیه آن‌ها به رژیم مبنی بر این که آن‌ها صرفاً یک جمعیت مذهبی هستند و خواهند بود.)

پس از انقلاب، اعتراضاتی بر ضد انجمن آغاز شد و در محافل مختلف فعالیت علیه فعالان آن بالا گرفت. پس از اشاره غیرمستقیم رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) به انجمن، که بدون تصریح به اسم صورت گرفته و از آنان خواسته شده بود که اعوجاجات خود را کنار بگذارند، انجمن در سال ۱۳۶۲ رسماً تعطیلی خود را اعلام کرد ولی پس از چندی شماری از وابستگان به انجمن به طور پنهانی فعالیت خویش را استمرار بخشیدند. این در حالی بود که در جریان انقلاب، بسیاری از مرتبطین با انجمن از آن جدا شده و با نهضت همگامی و همراهی چشمگیری داشتند.

سرانجام اگر چه شیخ محمود حلبی در روز 26 / 10 / 1376 (18 رمضان 1418ق) در تهران درگذشت و در شهرری در ابن‌بابویه به خاک سپرده شد، ولی انجمن به حیات غیر آشکار خود ادامه داد و دست‌پروردگان او - با آن که منشأ اثر قابل توجهی در کشور نیستند، اما با تفکر انحرافی خود - همچنان افرادی را به بیراهه، خطوات، خطرها و خطاهای شیطانی نزدیک می‌کنند.[2]

اسناد زیر نگاهی گذرا به مباحث بالاست.

 در یکی از این اسناد مربوط به اوایل مرداد 1357، فردی به نام علی شیرازی به اطلاع شهید آیت‌الله صدوقی می‌رساند که قرار است آقای حلبی برای سخنرانی به همایون‌شهر[خمینی‌شهر فعلی] بیاید. آیت‌الله صدوقی که به ارتباط آقای حلبی و انجمن حجتیه با دستگاه پهلوی آگاه بود، به شدت موضع گرفته و می‌فرماید:

«نباید بگذارید او به همایون‌شهر بیاید و سخنرانی کند، اگر هم آمد او را سوار ماشین کنید و ببرید در بیابان‌ها رها کنید، اگر شما واعظی را خواستید بیاورید باید از حاج جلال طاهری[سید جلال‌الدین موسوی طاهری حسین‌آبادی معروف به جلال‌الدین طاهری اصفهانی] اجازه بگیرید که مبادا از دستگاه باشد.»

این موضع صریح، قاطعانه و تند شهید آیت‌الله صدوقی در حالیست که ایشان نیز مانند برخی دیگر از علما و متدینین به واسطه همان پنهان‌کاری موجود بین ساواک و انجمن و رویه تزویر آقای حلبی و انجمنش تا چند سال پیش از آن، در مواقعی روشی خوش‌بینی و حمایتی به این تشکیلات و جریان داشتند و چنان که ملاحظه خواهید نمود در سال 1351، «مبلغ 550000 ریال به شیخ احمد ضیافتی کافی که در دهه اول محرم جهت ایراد وعظ به شهرستان یزد مسافرت نموده بود پرداخته‌اند تا جهت مصرف نامعلومی ‌در تهران به شیخ محمود حلبی(تولائی) فرزند غلامرضا تحویل دهد.»

*****

شماره: د ـ 2 1010 / 311

تاریخ: 26 / 12 / 1340

موضوع: مجلس ترحیم سالگرد مرحوم آیت‌اله بروجردی

ساعت 19 الی 21 روز شنبه 26 / 12 / 40 بنا به دعوت قبلی به مناسبت سال مرحوم آیت‌اله بروجردی مجلس ترحیمی از طرف آیت‌اله خونساری و بهبهانی و چهل‌ستونی با حضور اعضاء هیئت علمیه تهران و سایر علماء تهران و عده‌ئی قلیل از اهالی در مسجد سید عزیزاله واقع در بازار تشکیل شد.

شیخ محمود حلبی بر سر منبر رفت و در اطراف آموختن علم صحبت نمود و گفت: همیشه علم مورد نظر بوده و جهل مورد نفرت. در هیچ دینی مانند دین اسلام مردم را تشویق به آموختن علم و ترک جهل نکرده است و به این موضوع اغلب عقلاء دنیا به آن اذعان دارند، چه خود عیسویان و یهودیان به این مطلب معترف هستند و برای تشویقات در دین اسلام از علم و علما من حاضرم با تمام علمای مسیحی و یهودی صحبت کنم اگر چنانچه آن‌ها موفق شوند من را متقاعد سازند از دین دست می‌کشم و مبلغ دین آن‌ها می‌شوم. موضوع دوم درباره فراوانی علماء اسلام مخصوصاً شیعه به سایر ادیان می‌باشد امروز در دنیا ششصد ملیون عیسوی و بیست و پنج ملیون یهودی هستند بروید مطالعه کنید ببینید اگر 60 نفر عالم میان آن‌ها پیدا کردید، من دست از دینم بر می‌دارم. آنگاه اشاره به شخصیت علمی مرحوم آیت‌اله بروجردی نمود گفت: این مرد به تمام علوم دینی از فقه گرفته تا اصول ـ فلسفه و علم و رجال و ادبیات آشنا بودند. تمام کتب علماء گذشته را با زحمات زیادی به چاپ رسانیدند و در دسترس عموم مردم گذاشتند البته باید چنین باشد چون عالم نجیب قدر علم علماء را می‌داند. آقایان مرحوم آیت‌اله بروجردی علاوه بر علم، این شخصیت روحانی هیچ وقت از کار مردم غافل نبود همیشه ناظر اوضاع و احوال بودند و به دستگاه‌های دولتی در امور مسلمین تذکر می‌دادند این ثابت می‌کند که مرحوم آیت‌اله فقط به کار تدریس اشتغال نداشتند و همیشه در فکر امور عمومی مردم بوده‌اند.

روی همین جهات وقتی که شاهنشاه ایران فهمیدند حال آیت‌اله بروجردی به هم خورد فوراً طبیب حاذق فرانسوی را احضار و به قم فرستادند. هیچ می‌دانید این عمل شاهنشاه و آوردن دکتر بر بالین آیت‌اله بروجردی و عیادت از مرحوم آیت‌اله کاشانی چقدر به اهمیت روحانیت افزود و چقدر مردم نسبت به این موضوع خوشحال شدند. این ثابت می‌کند که همیشه بین دولت و روحانیت همکاری باید وجود داشته باشد و خدای ناکرده این دو جناح از همدیگر در وضع آشفته دنیای فعلی منفک شوند چه ضررهای جبران ناپذیری به وجود خواهد آورد.

خدا را قسم می‌دهم به حق مقربان درگاهش که سایه روحانیون را بر سر ملت ایران کم و کوتاه نگرداند مردم در این روزها چقدر از همکاری صمیمانه بین شاه ـ دولت ـ ملت با روحانیت پیش آمده سپاسگذاری می‌نمایند خداوند این همکاری را همیشه مستدام بدارد.

بهره برداری شد به اداره 3 اقدام [و] ارائه شود. 3 / 1 / 41

*****

شماره: 21214 / 20 الف

تاریخ: 27 / 10 / 1343

موضوع: منابر روز 26 / 10 / 43

برابر اطلاع منابر روز 26 / 10 / 43 عادی بوده است.

 1ـ شیخ واعظی در مسجد اسکندری به منبر رفت و به دولت حمله کرد که وسیله کلانتری 11 به وی تذکر داده شد و از منبر رفتنش جلوگیری گردید.

2ـ شیخ محمدعلی طالقانی پیشنماز مسجد اکباتان به منبر رفت و نسبت به دولت و گرانی بنزین و مأمورین سازمان امنیت حمله کرد که از طرف کلانتری در مورد جلب وی اقدام گردیده است.

3ـ شیخ جعفری پیشنماز مسجد جامع و شیخ طاهری در مسجد مذکور به منبر رفتند و از دولت تنقید نمودند و هر دو به خمینی دعا کردند.

4ـ شیخ محمود حلبی در مسجد باب الحوائج واقع در میدان فوزیه به منبر رفت و دولت و مسئولین امنیتی مملکت را دعا کرد.

5ـ شیخ یوسف مروی خراسانی در مسجد انصار واقع در خیابان شمیران به منبر رفت و نسبت به اقدامات مفید دولت صحبت کرد.

6ـ شیخ ذاکری در مسجد مؤتمن‌الملک واقع در خیابان ژاله و همچنین در مسجد نظام آباد به منبر رفت و در مورد اقدامات مفید دولت سخنرانی کرد.

7ـ شیخ غلامحسین حیدری در مسجد انبار گندم به منبر رفت و نسبت به اقدامات دولت و اعلیحضرت همایونی دعا نمود.

*****

به: 321                                                                      شماره: 38713 / 20 ﻫ‌

از: 20 ﻫ                                                                         تاریخ: 18 / 3 / 1348

موضوع: اظهارات آقای محسنی

روز یکشنبه 18 / 3 / 48 آقای محسنی عضو انجمن تبلیغات اسلامی[انجمن حجتیه] اظهار داشته است که یک روز انجمن تبلیغات اسلامی عبارت بود از هشت نفر که در یک گوشه تهران فعالیت می‌کرد در آن صورت یک نفر می‌توانست همه ‌کارها را اداره کند و در هر موردی شخصاً تصمیم بگیرد ولی اینک پس از گذشت پانزده سال و تلاش‌های امثال من و تو در انجمن سرتاسر ایران را فراگرفته و از ماکو تا سرخس و از جزیره خارک تا دشت گرگان شعب انجمن فعالانه مشغول فعالیت است. هزاران جوان تحصیل کرده از دکتر و مهندس و لیسانسیه و دیپلمه بدون اجر و مزد برای هدف‌های دینی و انسانی و ملی انجمن تلاش می‌کنند. دولت غیرمستقیم از ما حمایت می‌کند. سازمان امنیت به‌طور غیرمحسوس بر ما نظارت دارد و کارهایمان را تأیید می‌نماید و از طرفی هر بشری در معرض پیری و مرگ است بنابر این من می‌گویم برای انجمن یک هیأت مدیره لازم است و آقای حلبی نمی‌توانند همه کارها را شخصاً اداره نمایند و تصمیم فوری بگیرند، منتهی عیبی ندارد که ایشان در رأس هیأت مدیره قرار بگیرند و ریاست عالیه داشته باشند.

نظریه رهبر عملیات: انگیزه اظهارات آقای محسنی مبنی بر این است که برای انجمن تبلیغات اسلامی هیئت مدیره‌ای انتخاب تا کار رتق و فتق امور به وسیله هیئت مدیره انجام شود و نامبرده هم عضو هیئت مدیره انتخاب گردد.

نظریه 20 ه‌: نظریه رهبر عملیات مورد تأیید است.

*****

به: 312                                                           شماره: 13782 / 20 ه‌ 12

از: 20 ه‌ 12                                                                 تاریخ: 24 / 8 / 1350

موضوع: شیخ حسین لنکرانی

از ساعت 2200 الی 2345 روز 24 / 8 / 50 جلسه ای با شرکت احمد انتصاری. نقاش زاده کارمند ثبت. رضا طلوعی کارمند بانک صادرات. حاج سید محمود افشار شغل معمار. ابراهیم اسماعیلی که در جریان 15 خرداد سال 421 سابقه بازداشتی دارد و حاج شیخ حسین چیت‌چیان صاحب کتاب‌فروشی مرتضوی در بازار بین‌الحرمین در منزل شیخ حسین لنکرانی تشکیل گردید.

لنکرانی مطالبی درباره خانواده ملک سعود و مسلک وهابی و این که وهابی‌های تهران از عربستان حقوق می‌گیرند برای طلوعی اظهار و چند صفحه فتوکپی کتاب کشف الارتیاب در معرفی خانواده ملک سعود و رد مذهب وهابی را به وی نشان داد و گفت: یک نسخه از کتاب مذکور در تبریز نزد آیت‌الله قاضی است و در ایران 11 نسخه بود که به وسیله وهابی‌ها جمع آوری شد. لنکرانی سپس عنوان نمود: در سی سال قبل مستر تورات رئیس اداره سیاسی انگلیس در تهران با لباس آخوندی و عمامه به اسم میرزا ابراهیم کلات خود را معرفی و در تمام کارهای خیریه کمک می‌کرد و شریعت سنگلجی را هم او عَلَم کرد تا به وسیله من رسوا و فراری گردید.

نقاش زاده اظهار داشت: شیخ محمود حلبی خراسانی شاگردان خوبی برای مقابله و غلبه بر بهائیان تربیت می‌کند.

لنکرانی جواب داد: به حلبی ارادت دارم لیکن او استعدادهای عده زیادی از جوانان را به عنوان این که دین از سیاست جدا است خنثی و باطل می‌کند. وی افزود: بیش از این نمی‌توانم حرفی بزنم.

نقاش زاده عنوان نمود: ایدن در خاطراتش نوشته است سیاست ما در چین کمونیست سیاست سرگرم کننده و گرفتار کننده بود.

لنکرانی از این جمله بسیار خوشحال شد و پیشنهاد کرد آن را برای رضا طلوعی بگویید و از نقاش زاده خواست یکی از اعضاء انجمن ایران و شوروی را دعوت کند به خانه او بیاید تا لوحی را که مربوط به کشتی نوح بوده و در شوروی پیدا شده و مجله مکتب اسلام درباره آن مطالبی نوشته بود ترجمه کند ولی فوراً از پیشنهاد خود منصرف شده و گفت خودم کسی را برای این کار می‌شناسم.

نظریه شنبه: شنبه نظری ندارد.

نظریه یکشنبه: یکشنبه نظری ندارد. آسای

نظریه سه‌شنبه: نظری ندارد. سپاهی

نظریه چهارشنبه: نظری ندارد. پاد

 اداره کل سوم 4 / 9 / 50

 به عرض برسد.

*****

به: ریاست ساواک                                                                       شماره: 195 / 341

از: اداره کل سوم 341                                                                  تاریخ: 27 / 8 / 1351

درباره: انجمن تبلیغات اسلامی[انجمن حجتیه]

مسئول انجمن تبلیغات اسلامی مرکز به منظور مبارزه علمی و منطقی با بهائیان تقاضا نموده است ساواک در این زمینه مساعدت‌های لازم به عمل آورد. با اعلام خواسته مسئول انجمن مزبور خواهشمند است ضمن تماس با عوامل یاد شده در منطقه به آن‌ها تفهیم گردد که اقدامات آن‌ها نباید جنبه تحریک و اخلالگری داشته باشد.

مدیرکل اداره سوم ـ مقدم

شماره شهربانی: 1006

 تاریخ: 13 / 12 / 1351

*****

شیخ محمد صدوقی فرزند میرزا ابوطالب

عده‌ای از اهالی شهرستان یزد به خصوص شیخ محمد صدوقی فرزند میرزا ابوطالب مبلغ 550000 ریال به شیخ احمد ضیافتی کافی[3] که در دهه اول محرم جهت ایراد وعظ به شهرستان یزد مسافرت نموده بود پرداخته‌اند تا جهت مصرف نامعلومی ‌در تهران به شیخ محمود حلبی(تولائی) فرزند غلامرضا تحویل دهد.

ارزیابی: امکان صحت خبر وجود دارد.

نظریه: شیخ محمد صدوقی قبلاً به عنوان نماینده خمینی در یزد معرفی شده بود که مراتب طی بولتن مورخ 24 / 4 / 1351 اعلام شده است.

آقای باقری. پرونده نامبرده تکمیل و تحت مراقبت باشد. 14 / 12 / 51

*****

به: ۱۹ه‌‌                                                                           شماره: ۱۷۴۴ / ۱۹ /  ه‌ ب

از: ۱۹ه‌‌ ب                                                                                   تاریخ: ۲۷ / ۴ / ۵۲

موضوع: فعالیت ضد بهائی

در تاریخ فوق آقای حاج آقا امامی که مدتی بود به منظور تشکیل جلسات ضدبهایی از اصفهان به بروجن نیامده بود در ساعت ۷ بعدازظهر روز فوق به منزل آقای ناصر یگانه وارد شده و پس از بحث و مذاکرات قرار شد روزهای ۱۵ و ۱۶ شعبان در مسجد حاج کرامت جشن گرفته شود و آقای طباطبایی و افراد دیگری برای سخنرانی به بروجن بیایند و همچنین مرتباً جلسات تشکیل و شرکت نمایند و همیشه یک نفر از اصفهان در جلسات بروجن شرکت نماید. ضمناً حاج آقا امامی روز شنبه آینده به بویراحمد خواهد رفت.

نظریه شنبه: نظری ندارد.

نظریه یکشنبه در مرخصی است.

نظریه ۱۹ه‌ ب : مدت‌ها بود این هیئت فعالیتی نداشت ولی اینک فعالیت را شروع کرده‌اند.

نظریه چهارشنبه: جهت استحضار

*****

رونوشت گزارش خبر شماره 877 / 1 ه‌ 1- 18 / 2 / 54

به گزارش عملیاتی خبر مراجعه شود

موضوع: اظهارات محمد رودسری واعظ ساکن قم

محمد رودسری واعظ ساکن قم از روحانیون نسبتاً با سواد اردوسرای رودسر در یک صحبت خصوصی اظهار داشت که: ما به خمینی پیغام داده‌ایم که با شیخ حسن لاهوتی[4] قطع رابطه کرده‌ایم شما هم با او قطع رابطه کنید زیرا او با چریک‌ها رابطه دارد و اضافه کرد شیخ صادق خلخالی تبعیدی در رودبار هم با چریک‌ها رابطه دارد. و افزود: محمد یزدی تبعیدی در رودبار امکان دارد نظیر شیخ صادق خلخالی باشد و سپس دو برگ فتوکپی را ارائه نمود و اظهار کرد که: حاج شیخ محمود تولائی معروف به حلبی به علت تضییقاتی که جهت تبلیغ مذهبی هیئت خیریه حجتیه مهدویه فراهم کرده بودند، نزد آیت‌اله [سید احمد] خوانساری می‌رود و به او می گوید که نزدیک است که ساواک ادامه تبلیغات مذهبی آنان را مانع شده و به کلی تعطیل نماید. آیت‌اله خوانساری وسیله جناب آقای علم[5] وزیر دربار مراتب را به پیشگاه همایونی تقدیم می‌دارد.

شاهنشاه می‌فرمایند اگر آیت‌اله خوانساری ضمانت نماید که این هیئت منحصراً تبلیغات مذهبی نمایند دستور رفع مشکل داده می‌شود. آیت‌اله خوانساری نیز مراتب رعایت را به عرض می‌رساند، دستور رفع تهدید صادر می‌شود.

روی این اصل رسمیت این انجمن در ستون آگهی‌ها غیر تجارتی روزنامه مندرج می‌گردد.

نظریه شنبه: دو برگ فتوکپی ذکر شده به پیوست تقدیم می گردد.

نظریه یکشنبه: دو برگ فتوکپی به پیوست تقدیم، ضمناً دو برگ مربوط به تأسیس انجمن خیریه حجتیه مهدویه در تهران می‌باشد.

اصل در پرونده کلاسه 161118 است.

در پرونده کلاسه 31395 بایگانی شود.

در کلاسه 31395 بایگانی شود. 3  / 8  / 54

*****

به: مدیریت اداره سوم 312                                                 شماره: 7326 / 13ه‌

از: سازمان اطلاعات و امنیت، همدان                              تاریخ: 24 / 4 / 2537[1357]

 

بازگشت به شماره: 4413 / 312- 21 / 4 / 37

برابر اظهار حاج محمد ابراهیم درفشی شغل کفاش، یکی از گردانندگان اصلی انجمن مبارزه با بهائیگری در همدان؛ شیخ محمود حلبی که از اعضاء مؤثر و گرداننده انجمن اسلامی در تهران می‌باشد با درفشی تماس و به وی دستور داده که از گرفتن جشن و هرگونه جلسات عمومی در شهرها و بخش‌ها و حتی روستاها در نیمه شعبان خودداری نمایند که به همین نحو اقدام شده است.

 رئیس سازمان اطلاعات و امنیت همدان، منشی

 گوینده: عین القضاتی

 گیرنده: مرعشی

 نباید صحیح باشد زیرا حلبی به همه نمایندگان خود گفته است جشن بگیرند بیشتر تحقیق نمایند.

 (ثابتی) 24 / 4 / 37

طی شماره بازگشتی در اجرای اوامر به کلیه سازمان‌های اطلاعات و امنیت اعلام شده ممانعتی از فعالیت انجمن‌های ضد بهائی به عمل آورده نشود و مراقبت‌های لازم از این انجمن‌ها به عمل آید.

24 / 4 / 37

*****

به: 312                                                                        شماره: 1954 / 2 ه‌ ‌1

از: ساری                                                                   تاریخ: 27 / 4 / 2537[1357]   

پیرو: 1925 / 2 ه‌ ‌‌1- 26 / 4 / 37

شیخ محمود حلبی از تهران برای مریدان خود از جمله شیخ فقیهی پیشنماز مسجد مهدیه عشقی شاهی پیغام فرستاده که در نیمه شعبان جشن گرفته نشود به همین لحاظ شیخ حسن با شیخ مصطفی صدوقی[6] تماس و نظر شیخ محمود را به وی ابلاغ و فعلاً قرار شده که در نیمه شعبان در قریه حاضروجک نیز جشنی برگزار نشود علیهذا اصلح است در صورت لزوم به نحو مقتضی با شیخ محمود حلبی ملاقات و نظر نامبرده در مورد برگزاری جشن جلب گردد. رخشا

ملاحظات 312:

 چنانچه با شیخ محمود حلبی که فردی متعادل و بی‌نظر می‌باشد در این زمینه مذاکره و توجیه شود شاید بی‌تأثیر نباشد.[7]

به عرض تیمسار ریاست ساواک رسید تاریخ 28 / 4 / 37

محترماً دستور تماس با حلبی و استعلام چگونگی داده شده هنوز به او دسترسی پیدا نکرده‌اند ظرف امروز نتیجه به عرض خواهد رسید. (ثابتی)

ملاحظه گردید. 28 / 4

*****

به: مدیریت کل اداره سوم 312                                           شماره: 55241 / 20 ه‌ 21

از: سازمان اطلاعات و امنیت تهران 20 ه‌ 12                          تاریخ: 28 / 4 / 2537[1357]

درباره: جشن نیمه شعبان

در اجرای اوامر صادره ساعت 1030 روز 28 / 4 / 37 ضمن تماس با آقای شیخ محمود تولائی معروف به حلبی اظهار داشتک ما اگر مجلس برقرار کنیم یا باید جشن بگیریم و چراغانی داشته باشیم یا باید عزا بگیریم. مثل مجلسی که آقایان قرار است ساعت 1930 روز پنج‌شنبه 29 / 4 / 37 در تقاطع خیابان پهلوی تخت جمشید ضلع شمال غربی برگزار نمایند. مجلس عزا که نخواهیم گرفت زیرا خلاف سلیقه و عقیده و رویه ما است. جشن بگیریم خطر دارد ممکن است از این داغ‌های بی‌حیا بیایند و در مجلس خرابکاری راه بیندازند، مجبور شویم به دفاع که آن هم دو عیب دارد اولاً مجلس ما به هم خواهد خورد و نتیجه معکوس می‌دهد و ثانیاً احتمال شدید و قتل و جرح و امثال این‌هاست و ما مدت 26 سال است که آنچه اجتماع داشته‌ایم مصون از انقلاب و هیاهو بوده است و ما کاملاً رعایت آرامش را که هم به نفع دولت و هم به نفع ملت و هم مطابق عقیده دینی ما است رعایت کرده‌ایم بدین جهت ما به هیچ وجه مجلس جشن نیمه شعبان نمی‌گیریم و به احدی هم سخنران نخواهیم داد.

مضمون موارد بالا را روی نوار ضبط کرده و به شهرستان‌ها فرستاده‌ام اگر شما هم میل داشته باشید، یک عدد آن را به شما خواهم داد و مرا هم به خطر تهدید کرده‌اند.

رئیس سازمان اطلاعات و امنیت تهران. پرنیان فر

گیرنده: 341[8] جهت اطلاع.

به عرض تیمسار ریاست ساواک رسید. تاریخ 29 / 4 / 37

ملاحظه شد. 28 / 4

دایره بررسی 29 / 4 /

*****

به: ۳۱۲                                                               شماره: 9515 / 10 ه‌ 1

از: ۱۰ه‌                                                           تاریخ: 10 / 5 / 2537[1357]

موضوع: عزیمت به انارک نایین و یزد

صبح روز ۹ / ۵ / ۳۷ شش نفر از جوانان همایون شهر برای دیدار ناصر مکارم شیرازی و سایر تبعید شدگان به انارک نایین عزیمت نمودند. در انارک تنها ناصر مکارم در محل بود و وی درباره سایر تبعید شدگان اظهار داشته: طی احضاریه‌ای که برایشان رسیده بود بایستی در دادگاهی که برای رسیدگی به وضع اتهامی آنان در تهران تشکیل می‌شود، حاضر شوند. ولی آن‌ها بدون این که به پاسگاه بگویند، شبانه حرکت کرده و ابتدا برای گرفتن وکیل به قم و از آنجا به تهران خواهند رفت و هنگامی که رئیس پاسگاه از خروج آن‌ها مطلع شده بود، فوق العاده ناراحت و عصبانی شده و بلافاصله با ژاندارمری نایین ارتباط برقرار و متوجه شده که آنان از حوزه استحفاظی نایین خارج گردیده‌اند. ناصر مکارم اضافه کرده: من چند روز قبل تلگرافاتی به آیت‌الله گلپایگانی و شریعتمداری ارسال نمودم مبنی بر این که ما را بی‌جهت در این جا نگهداشته‌اند و برای رسیدگی به کار ما تاکنون دادگاهی تشکیل نشده لذا دستور فرمایید تا ما به قم حرکت کنیم و جواب تلگراف من دیروز (۸ / ۵ / ۳۷) از آقایان گلپایگانی و شریعتمداری رسیده است. ناصر مکارم در اینجا شروع به خواندن متن تلگراف جوابیه آیت‌الله گلپایگانی نمود و در این تلگراف ضمن اهانت به دستگاه‌های اداری، از تبعیدی‌ها خواسته شده بود که به قم برگردند و در خاتمه نوشته شده بود: «امیدوارم خداوند دست این حکومت جبار و ظالم را از سر ما کوتاه نموده و آن را سرنگون سازد.»

۶ نفر مذکور سپس با ناصر مکارم شیرازی خداحافظی نموده و در ساعت ۲۲:۱۰ به قصد عزیمت به یزد از خانه ناصر مکارم خارج شدند. آنان در یزد به مسجد جامعی که آیت‌الله صدوقی در آنجا نماز جماعت اقامه می‌کند، وارد شده و در مسجد، متوجه اعلامیه‌های مضره و گوناگونی که بر در و دیوارها چسبانیده شده بود، گردیدند (این اعلامیه‌ها مربوط به حوادث رفسنجان، زندانیان اصفهان و قم و مشهد، عکس‌هایی از خمینی، عکس‌هایی از کشته شدگان حوادث اخیر در شهرهای مختلف بود). یادشدگان سپس به منزل آیت‌الله صدوقی رفتند. یکی از آن‌ها به نام علی شیرازی بین راه اظهار داشته: فردی که در تاریخ جمعه ۶ / ۵ / ۳۷ در مسجد سید اصفهان سخنرانی تحریک‌آمیز نموده حتماً با دولت و شاه پدر کشتگی داشته و به طوری که شنیده‌ام پدر او را دولت در زندان کشته است (علی شیرازی) در اینجا هویت او را روشن نکرد لکن موقعی که به منزل آیت‌الله صدوقی رسیدیم شیرازی اظهار داشت: روز جمعه ۶ / ۵ / ۳۷ فرزند آیت‌الله غفاری[9] در مسجد سید سخنرانی تحریک‌آمیزی نموده و بعد از آن تظاهرات شده و منجر به شکستن و آتش زدن بانک‌ها شده است. آیت‌الله صدوقی در پاسخ علی شیرازی اظهار داشته: «آیا منظور شما ‌هادی غفاری است و شیرازی پاسخ داده بلی و صدوقی گفته است:‌ هادی غفاری حق دارد این کارها را بکند و او تاکنون گویا در زنجان و مشهد نیز سخنرانی نموده و متواری شده است. او کسی است که هیچ وقت در کنار زن و فرزندش نیست و اکثراً در گوشه و کنار‌ ایران چنین برنامه‌هایی را اجرا کرده و بعد متواری شده است. ان شاءالله خدا کمکش کند.

 در این موقع على شیرازی از کارهای شیخ عبدالجواد جبل‌عاملی انتقاد و شکایت نموده و اظهار داشته:‌ ایشان اجازه تظاهرات و فعالیت به ما نمی‌دهد. در این موقع صدوقی نامه‌ای برای شیخ عبدالجواد جبل‌عاملی نوشته و در آن قید شده که چرا شما در این نهضت شرکت نمی‌کنید و چرا مهر سکوت بر لب زده‌اید، لطفاً علت این سکوت را اعلام دارید. شما باید مردم را برای مبارزه با حکومت جبار تشویق کنید.

 علی شیرازی در این موقع اظهار داشته: قرار است آقای حلبی برای سخنرانی از یزد به همایونشهر بیاید و صدوقی پاسخ داده:

 شما نباید بگذارید او به همایون‌شهر بیاید و سخنرانی کند اگر هم آمد او را سوار ماشین کنید و ببرید در بیابان‌ها رها کنید. اگر شما واعظی را خواستید بیاورید باید از حاج آقا جلال طاهری اجازه بگیرید که مبادا از دستگاه باشد. ضمناً این نامه را ابتدا به آقای طاهری بدهید اگر ایشان تأیید کرد آن را به جبل عاملی بدهید.

نظریه شنبه: علت اصلی عزیمت ما به یزد و انارک دیدار با تبعید شدگان و استمالت آن‌ها و شکایت از اعمال شیخ عبدالجواد جبل‌عاملی که همواره اهالی را به سکوت و آرامش دعوت نموده و حتی اجازه نمی‌دهد ما با سایر شهرستان‌ها هماهنگی نشان دهیم و از مساجد برای برگزاری تظاهرات و یا مجالس ختم و هفته شهدا استفاده کنیم. در این ملاقات‌ها مشخص شد تبعید شدگان به انارک، افراد ناراحتی هستند که در صورت تمایل می‌توانند نارضایی عمومی را در منطقه دامن زده و حتی شهر را به اعتصاب و آشوب بکشانند. ضمناً در این ملاقات‌ها متوجه آشنائی قبلی علی شیرازی و برادرش علی‌محمد و سایر همایون‌شهری‌ها با ناصر مکارم و آیت‌الله صدوقی شدم.

نظریه یکشنبه: متن خبر و نظریه شنبه مورد تأیید است. ضمناً به نظر می‌رسد ژاندارمری محل، کنترل دقیق و مستمری از اعمال و رفتار تبعید شدگان ندارد. دادار

نظریه چهارشنبه: ضمن تأیید نظریه یکشنبه اضافه می‌نماید سه نفر از تبعیدی‌ها توسط دادگاه بخش ۲ تهران جهت تغییر وکیل احضار و در نتیجه به علت مسامحه و تعلل پاسگاه ژاندارمری از منطقه خارج شده‌اند. تکاپو

نظریه جمعه: نظریه یکشنبه و چهارشنبه مورد تأیید است.

نظریه ۱۰ ه‌: نظریات سلسله مراتب عملیاتی مورد تأیید است.

امنیت داخلی ۱۳ / ۶

 

پی‌نوشت‌ها:

 


[1] . مرحوم آیت‌الله میرزا مهدی اصفهانی در سال 1303ق- 1265ش در اصفهان به دنیا آمد. پس از خواندن مقدمات در سن 12 سالگی به نجف رفت و از آیات عظام میرزای نائینی، آخوند خراسانی، محمدکاظم یزدی، سید جمال‌الدین گلپایگانی، سید علی قاضی کسب فیض نمود و سال 1340 یا 1345ق(1301- 1305ش) به مشهد مهاجرت نمود. در مشهد مکتب معارفی را پایه‌گذاری نمود و شاگردانی مانند شیخ محمود حلبی، هاشم قزوینی، مجتبی قزوینی را آموزش داد. نگاه آیت‌الله مهدی اصفهانی به فلسفه و عرفان، نگاهی انکارآمیز و افراطی است و همین نگاه در شاگردان او ادامه یافت. میرزا مهدی اصفهانی در 19 ذی‌الحجه سال 1365- 23 آبان 1325 در مشهد درگذشت و در دارالضیافه حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

[2] . برای اطلاع بیشتر نگاه کنید: نگاهی به شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه، همین سایت.

[3] . حجت‌الاسلام شیخ احمد کافى در سال 1305ش در مشهد مقدس متولد شد. دروس اولیه را در زادگاه خواند، سپس راهى نجف اشرف گردید و محضر شهید آیت‌الله سید اسدالله‌ مدنى را درک کرد و مدتى در دروس مرحوم آیت‌الله‌ سید ابوالقاسم خوئى حاضر شد. پس از تحصیل راهى ایران شد و در تهران به وعظ و خطابه مشغول گردید. یک‌بار دستگیر و مدتى در زندان قزل‌قلعه حبس گردید. پس از آزادى «مهدیه» تهران را تأسیس کرد و با اجرای برنامه‌هاى «دعای ندبه»، «روضه» و «سخنرانى» توانست در میان عامه مردم، پایگاه و جایگاه وسیعى پیدا کند. مهدیه تهران میعادگاه مشتاقان امام زمان (عج) گردید و برنامه‌هاى فوق‌العاده‌اى نیز مانند تأسیس حسینیه و مهدیه در شهرهاى دیگر، تأسیس کتابخانه‌ها، تعمیر و تأسیس مساجد، رسیدگى به زندگى بیش از پنج هزار خانوار فقیر در تهران، از جمله کارهاى وى بود. در اواخر حکومت پهلوى، سه سال تبعید به ایلام و دورى از مرکز، آن مرحوم را بر آن داشت تا در اقصى نقاط مملکت نیز برنامه‌هاى کلاس‌هاى اصول عقاید، تبلیغ، ترویج ادعیه را دنبال کند. همزمان با تحریم جشن میلاد امام زمان(ع) از سوى امام خمینى(ره)، مرحوم کافى على‌رغم فشار ساواک حاضر به برگزارى جشن نشد و به عنوان سفر راهى مشهد مقدس گردید که در بین راه به صورت مشکوک طى یک تصادف درگذشت.

[4] . حجت‌الاسلام حسن لاهوتی در سال 1306ش در دهکده کوچک اشکور در خانواده‌ای روحانی به دنیا آمد. در سنین جوانی به دروس حوزوی روی آورد و در شهر مقدس قم مدارج علمی خود را کامل کرد و درجه اجتهاد خود را به تأیید آیت‌الله العظمی بروجردی رساند. وی مبارزات خود را همگام با نهضت امام خمینی(ره) آغاز کرد و بارها به زندان افتاد. ایشان پس از انقلاب اسلامی در تکوین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و کمیته انقلاب اسلامی کوشش فراوانی کرد و در تاریخ 6  / 8  / 1360 درگذشت.

[5] . اسداللّه علم فرزند محمدابراهیم (شوکت‌الملک) در سال 1298 در بیرجند متولد شد. اسداللّه علم در سال 1321 از دانشکده کشاورزی کرج فارغ التحصیل شد و چون وضع تهران آشفته و تحت اشغال نیروهای بیگانه بود، عازم بیرجند شد. در اواخر سال 1324 علم ضمن مسافرتی به تهران به ملاقات قوام‌السلطنه نخست وزیر رفت، که تازه از سفر مسکو به تهران بازگشته بود. قوام‌السلطنه این جوان 26 ساله را ظاهراً به واسطه سابقه دوستی و آشنایی با امیر شوکت‌الملک و شاید هم به توصیه انگلیسی‌ها که در آن زمان نقش حساسی در سیاست ایران داشتند، برای فرمانداری کل سیستان و بلوچستان در نظر گرفت. اسداللّه علم در سی‌ام تیر ماه سال 1341 به نخست وزیری برگزیده شد و اول کاری که کرد یاران گرمابه و گلستان خویش از قبیل «دکتر باهری»، «ناتل خانلری»، «متقی» و «رسول پرویزی»، را گرد خود جمع کرد.

اسدالله علم به دلیل سرسپردگی به استعمار انگلیس و اطاعت ذلیلانه از محمدرضا پهلوی بسیار زود به وزارت رسید و نخستین بار در سن 29 سالگی در کابینه دوم ساعد (آبان 1327 ـ فروردین 1329) وزیر کشاورزی شد. او در کابینه علی منصور (فروردین ـ تیر 1329) نیز این سمت را حفظ کرد و پس از آن در دولت رزم آرا (تیر ـ اسفند 1329) وزیر کار شد. در سال‌های 1329 ـ 1339، علم از نزدیک‌ترین یاران محمدرضا پهلوی بود و در ماجرای کودتای 25 ـ 28 مرداد 1332 نقش فعالی ایفاء نمود. علم وسیع‌ترین باند را در کشور ایجاد کرد و در همه استان‌ها دارای مهره‌ها و عوامل خود بود، که آن‌ها را به وکالت و یا مقامات عالی می‌رساند. مهم‌ترین پایگاه علم در خراسان و شرق کشور و فارس بود، در خراسان و سیستان و بلوچستان به علت این که پایگاه اصلی خانواده‌اش بود و در فارس به علت وصلت با خانواده قوام شیرازی. اسداله علم از مرتبطین فراماسونری بین‌المللی بود که در انتشار کتاب اسماعیل رائین، نقش پنهان داشت. وی پیش از پیروزی انقلاب در تاریخ 25 / 1 / 1357 به مرض سرطان درگذشت.

[6] . حجت الاسلام شیخ مصطفی صدوقی (یا صدقی) پیش از اقامه نماز جماعت در مسجد جامع ساری به چند تن از حاضران گفته بود که صبح نیمه شعبان به روستای ماخروجک (حاضروجک) خواهد رفت و پس از خواندن دعای ندبه مراسمی برپا خواهد کرد و در آن مراسم از مردم پذیرایی خواهد کرد. علت انتخاب این روستا که در هفت کیلومتری ساری قرار دارد به آن جهت بود که تعداد زیادی از ساکنین آن پیرو فرقه بهایی بودند.

[7] . در روز بیست و هشتم، یکی از مأموران ساواک با شیخ محمود حلبی ملاقات می‌کند. در این سند که در پی می‌آید، علت عدم برپایی جشن نیمه شعبان از زبان آقای حلبی بیان شده که خواهید خواند.

[8] . اداره کل سوم ساواک که مسئولیت امنیت داخلی را بر عهده داشت دارای شش اداره بود. کد 341 مربوط به اداره چهارم کل سوم بود و وظیفه آن رسیدگی به احزاب، دسته‌جات راست یعنی دسته‌جات موافق و همراه رژیم، انجمن‌ها و اتحادیه‌های دولتی و خصوصی بود. نوع دسته‌بندی پرونده انجمن حجتیه در ساواک و در اداره چهارم و کد 341، قابل توجه و نشانگر نظر ساواک به این انجمن است.

[9] . حجت‌الاسلام‌ هادی غفاری در سال ۱۳۲۹ ه‌ ش در یکی از روستاهای آذرشهر آذربایجان شرقی به دنیا آمد. پدرش مرحوم شهید آیت‌الله حسین غفاری از علمای مبارزی است که در تاریخ 4 / 10 / 1353 در زندان ساواک به شهادت رسید. آقای غفاری پس از فراغت از تحصیل در رشته فقه و مبانی حقوق از دانشگاه به دروس حوزوی روی آورد. مبارزات خویش را از اوان جوانی آغاز کرد و بارها بازداشت و تبعید گردید. وی در روزهای انقلاب نقش مؤثری در به حرکت در آوردن مردم و پیوستن آنان به نهضت اسلامی ‌ایفا کرد. پس از انقلاب اسلامی چند بار به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی از طرف مردم تهران انتخاب گردید.

 

منابع اسناد:

 قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 393؛ آیت‌الله حاج شیخ غلامحسین جعفری همدانی به روایت اسناد ساواک ص 27؛ بدون شرح به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 433 و ج 2، ص 40 و 396؛ شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص 373؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان یزد، ج 1، ص 202؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان چهارمحال و بختیاری، ص 91؛ آیت‌الله محمدصادق خلخالی به روایت اسناد ساواک، ص 182؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 7، ص 232 و 300؛ شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی، ص 266، همگی از انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی.


















شیخ محمود حلبی بنیانگذار و رئیس انجمن حجتیه


شهید آیت‌الله محمد صدوقی


 

تعداد مشاهده: 16655


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.