اهانت به امام در تهران، آتش انقلاب در قم (19 دی 1356)
تاریخ انتشار: 18 دي 1397
چکیده
کارتر – رئیس جمهور وقت آمریکا – دهم دی ماه سال 1356 در سفر به تهران و در حضور شاه، ایران را جزیره ثبات نامید، اما چند روز بعد، این جزیره ثبات، آن چنان دچار بحران و بیثباتی شد که منجر به سقوط رژیم شاه با آن همه ساز و برگ نظامی و حمایتهای خارجی گردید. آن موقع شاه و "رُوزالین"، و "کارتر" و "فرح" جامهای شراب را در ضیافت جشن عید سال نوی مسیحی سر کشیدند. "مایکل مترینکو" یکی از جاسوسان سفارت آمریکا در ایران (طی سالهای 55 تا 58) درباره صحنه مشروب خواری شاه و کارتر میگوید:
«به نظر من این یکی از مُضحکترین صحنههایی بود که در عمرم دیدهام. به خصوص موقعی که شاه جام شامپاینش را [به افتخار کارتر] بالا برد. باورم نمیشد حالیش نباشد که او در یک کشور مسلمان دارد یک عید امریکایی را با مشروب جشن میگیرد. عجیب احمقانه بود. یعنی او هیچ چیز راجع به مردمش و کشورش نمیدانست؟!»
به خیال آنان گویی ایران بهشت برین است و آرامش آن ابدی و پا بر جا میماند. اما اندکی بعد از سخنان خوشبینانه کارتر، آتش انقلاب در 19 دی ماه شعلهور شد و با مراسم و مجالس بعدی، سایر شهرها را در بر گرفت و طوفانی به راه افتاد که جزیره ثبات شاهنشاهی را به خاک مذلت نشاند.[1]
یادی از شهادت حاج آقا مصطفی
شهادت مرموز آیتالله حاج آقامصطفى خمینى در نجف اشرف در اوّل آبان سال 1356 و مراسم پُر شکوهى که در ایران برگزار شد نقطه آغازى بر خیزش دوباره حوزههاى علمیه و قیام جامعه مذهبى ایران و همه اقشار مختلف اجتماع اعم از روشنفکر، بازاری، فرهنگی، کشاورز، دانشجو و دانش آموز بود. امام خمینى در همان ایام به گونهاى شگفت این واقعه را از الطاف خفیه الهى نامیده بود.[2] این واقعه موجب شد بر خلاف تصورات کینه توزانه ساواک، سه پیامد مهم نصیب انقلاب اسلامی شود:
1- بار دیگر نام امام خمینی و قیام او بر علیه رژیم شاه در کانون توجه مردم ایران و جهان قرار گرفت و در سطح وسیع حتی در روستاها بر سر زبانها افتاد.
2- از آن جا که طی پنج سال گذشته یعنی از سال 1350 تا آبان سال 1356 دو موضوع «دکتر شریعتی» و «کتاب شهید جاوید» موجب انفکاک و اختلافات زیادی در میان مبارزان مخصوصاً روحانیت انقلابی و نیز هدر رفتن مقدار زیادی از انرژی و تواناییهای مبارزاتی شده بود، واقعه شهادت فرزند گرامی امام باعث شد تا خون تازهای در رگهای جامعه به ویژه مخالفان مسلمان رژیم و خصوصا طلاب و روحانیون جاری شود و موجب اتحاد عمیق یاران انقلابی امام و مخالفان شاه گردد، به طوری که مساله شریعتی و شهید جاوید از آن پس به حاشیه رانده شد.
3- پس از شهادت حاج آقا مصطفی بسیاری از مردم عادی کوچه و بازار میپرسیدند مگر امام چنین پسری داشته است؟ او کیست؟ لذا شناخت شخصیت حاج آقا مصطفی به عنوان فرزند امام از دیگر اثرات مهمی بود که از این واقعه منتج شد. واقعیت این است که تا آن زمان به جز تعدادی از علما و نخبگان انقلابی و مردم شهرهای قم و تهران و خمین، عامه مردم سایر مناطق، چندان اطلاعی از میزان علم و برجستگی شخصیت آقا مصطفی نداشتند لذا شهادت ایشان علاوه بر این که آن بزرگوار را به عامه مردم ایران شناساند، رژیم شاه و دستگاه امنیتی مخوفش – ساواک- را رسوا ساخت، و موجب معرفی دوباره شخصیت و مبارزات و آرمانهای حضرت امام شد. به طوری که بعد از 15 خرداد سال 42 این دومین بار بود که قیام عمومی در سراسر کشور شدت گرفت و بعثت نوینی در حرکت انقلاب ایران به راه افتاد که به طور فزاینده و بی وقفه تا برچیدن سلطنت پهلوی ادامه یافت.
شهادت فرزند گرامی حضرت امام در اول آبان سال 1356 برخلاف تصورات رژیم شاه تحرک بی سابقهای در فضای مبارزاتی کشور ایجاد کرد و علی رغم سخت گیریهای ساواک ، مخالفان حکومت پهلوی در نقاط مختلف کشور دست به تحرکات تازهای زدند و در بسیاری از مناطق حتی در شهر کوچکی مثل بهشهر مراسم گرفتند.[3] ساواک مازندران در این باره نوشت:
«مجلس مذکور ساعت 15 مورخه 7 / 8 / 36 [سال 56] در مسجد ملاصفر بهشهر منعقد [شد و] عده زیادی از روحانیون و افراد متعصب مذهبی در این مجلس شرکت کرده بودند، شیخ ابوالحسن فاضلی فرزند محمود ، شیخ حسین شفیعی، شیخ علی اسدی، [و] شیخ جعفر رحمانی در حیاط مسجد ایستاده و به شرکت کنندگان تسلیت میگفتند. ضمنا شیخ صادق چالویی به منبر رفته، درباره فضیلت و علم و دانش سید مصطفی خمینی صحبت و اضافه مینماید شخصی خبر آورده، آن مرد بزرگ و مرجع عالیقدر با شهامت و شجاعت در مقابل مرگ فرزندش خم به اًبروی خود نیاورده، و وقتی فرزند خود را در قبر قرار میداده به آسمان نگاه کرده و گفته: خدایا خودت او را به من دادی و خودت از من گرفتی. جلسه در ساعت 17 خاتمه یافت.»[4]
فرمان شاه برای انتشار مقاله توهین آمیز
در چنین شرایطی رژیم شاه که از محبوبیت حضرت امام به وحشت افتاد، با درج مقالهاى توهینآمیز علیه او در روزنامه اطلاعات از مردم انتقام گرفت. روز هفدهم دی ماه سال 1356- که مصادف با سالروز کشف حجاب رضاخانی (در سال 1314) بود - مقالهای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم شخص مزدوری با اسم مستعار «احمد رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات منتشر شد که طبق معمول در سراسر کشور توزیع گردید. نویسنده در این مقاله با وقاحت کامل سعی کرده بود با اهانت به امام - به زعم خود- شخصیت رهبر نهضت را بِشکَند، و امام را به طرفداری از مالکین و شُهرتطلبی و عامل استعمار بودن متهم نماید.
این مقاله به دستور شخص شاه تهیه شد. آن زمان امیر عباس هویدا وزیر دربار شاه بود. او مقاله را در دفتر مطبوعاتی خود تهیه کرد و آن را برای داریوش همایون- وزیر اطلاعات و جهانگردی- فرستاد تا به فوریت در یکی از مطبوعات سراسری منتشر نماید.
آن روز وقتی که پاکت ممهور به مهر دربار محمدرضا پهلوی از دفتر امیرعباس هویدا خارج میشد، کسی از کارگزاران رژیم شاه گمان نمیبرد که این نامه، مثل آتشی به دامن رژیم شاهنشاهی بیفتد و نهاد آن را برای همیشه در این کشور بسوزاند.
پیک دربار نامه را به داریوش همایون که در یکی از نشستهای حزب رستاخیز شرکت کرده بود، رساند. همایون از مفاد نامه با خبر بود چون پیش از دریافت آن، هویدا با تلفن او را در جریان قرار داده بود. هویدا گفته بود که این نامه حاوی مقالهای است که حتما باید در یکی از روزنامه های کثیرالانتشار چاپ شود. داریوش همایون روزنامه اطلاعات را برگزید. خبرنگار این روزنامه که برای تهیه خبر از این نشست حزبی در جلسه شرکت داشت، بی آن که از محتوای این نامه سفارش شده از دربار با خبر باشد، آن را گرفت و با کنجکاوی راهی موسسه اطلاعات در خیابان خیام تهران شد.
مسعودی صاحب امتیاز روزنامه اطلاعات پس از با خبر شدن از مفاد مقاله آن را برای آینده روزنامه اطلاعات خطرناک یافت و نگران واکنش علما و روحانیون در قم شد. اما او خیلی زود در تماسهایی که با وزیر اطلاعات و جهانگردی و نخست وزیر (آموزگار) گرفت، قانع شد که این مقاله به دستور شاه نوشته شده و حتی برخی از مفاد تند و تحریک آمیز آن به خواست او در مقاله گنحانده شده است.
صاحب امتیاز روزنامه اطلاعات فقط میتوانست مقاله را به صفحات فرعی روزنامه هدایت کند تا شاید از واکنش علیه آن بکاهد. او صفحه هفت روزنامه را انتخاب کرد؛ صفحه اندیشهها بی آن که بتواند عنوان مقاله را تغییر دهد (ایران و استعمار سرخ و سیاه)، و یا بفهمد که نویسنده آن (احمد رشیدی مطلق) کیست، به حروف چینهای خود گفت که تیتر و نام نویسنده را با حروف نازک بچینند. صبح هفدهم دی ماه سال ۱۳۵۶ صفحات روزنامه اطلاعات بسته و راهی چاپخانه شد.
غرور شاه منجر به حماقت بزرگ او شده بود. او دستور نگارش مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را در حالی داده بود که پیش از آن، مضامینش را در گفتگو با خبرنگار یک مجله آمریکایی بیان کرده بود.[5]
بر انگیختن تنفر عمومی
انتشار این مطلب در سرتاسر ایران مخصوصاً در شهر قم تنفر عمومی را بر انگیخت، مردم انقلابی نیز از این که مشاهده میکردند به مقام شامخ رهبر و مرجع مظلومشان بیحرمتی شده، سخت بر آشفته و زبان به انتقاد گشودند. امّا بیش از هر جا، این طلاب قم بودند که دست به یک قیام گسترده علیه این اقدام رژیم زدند. در آن روز بلافاصله درسها و نمـاز جماعتهـای حوزه علمیه قم به عنوان اعتراض تعطیل شد و فضلا و طلاب به طور دسته جمعی به سوی منازل مراجع و آیات عظام قم به راه افتادند.
این اعتراض ادامه یافت تا منجر به اجتماع بزرگ روز 18 دی در مسجد اعظم قم شد که با شعارهایی چون «مرگ بر حکومت پهلوی» و «درود بر خمینی» توأم گشت و با حمله پلیس مبدّل به صحنه زد و خورد شد و در اندک مدتی درگیری به خیابانهای اطراف کشیده شد و تا پاسی از شب ادامه یافت.
معینی رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قم طی گزارشی خطاب به مدیریت کل اداره سوم ساواک چنین نوشت:
«ساعت ۹ صبح روز 18 / 10 / 36 در مدرسه خان قم یک بُریده روزنامه اطلاعات را که به قلم احمد رشیدی مطلق تحت عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه راجع به خمینی مطالبی نوشته بود، به دیوار الصاق کرده بودند و طلبهها دور بُریده روزنامه جمع شده، و چون جمعیت زیاد بود و همه نمیتوانستند بخوانند، لذا یک نفر که جلو بود شروع کرد با صدای بلند به خواندن تا رسید به نام روحالله خمینی، طلبهها با صدای بلند صلوات فرستادند، و از همان جا شعار و تظاهرات شروع شد. جمعیت که حدود پانصد نفر بودند از مدرسه خان بیرون آمدند و قصد داشتند به صحن وارد شوند که فراشها فوراً دربهای صحن را بستند و طلبهها مقداری شعار جلوی صحن داده و گفتند برویم منزل آیتالله گلپایگانی. طلاب همگی به منزل گلپایگانی رفتند. به طوری که منزل مذکور پُر از طلبه و افراد شخصی شد.
آیتالله گلپایگانی پشت میکروفون رفتند و ۵ دقیقه سخنرانی کرده و گفت: دیشب روزنامه را برایم خواندند. خیلی ناراحت شدم. مدتی است که به دین و روحانیت جسارت میکنند. دستگاهها میگویند روحانیت با ما بودند، در صورتی که همه مراجع با برنامه آنها مخالف هستند و این را همه میدانند و حالا هم مخالف هستیم و بعداً هم مخالف خواهیم بود، و تلگرافاتی که ما برای آنها کردیم الان هم رونوشتش در تلگراف خانه موجود است.
بعد طلبهها را نصیحت کرد که باید متحد باشید، اختلاف را کنار بگذارند، اختلاف ببن ما از آمدن کارتر به ایران بدتر و زیان آورتر است. آنها از اختلافات ما استفاده میکنند. قبل از این که شما بیایید من داشتم نامه مینوشتم برای آیتالله خوانساری که جلوی این کارها را بگیرد چون من شخصا با دستگاه رابطه ندارم. درسها را تعطیل کردیم، ولی نباید به همین جا اکتفا کنیم. ما باید با آقایان دیگر هم صحبت کنیم تا آنان هم با ما اقدام کنند.
سخنرانی گلپایگانی که تمام شد جمعیت به طرف منزل شریعتمداری حرکت کردند و در مسیر خیابان شعار میدادند و مامورین با اتومببل به تظاهرکنندگان حمله کردند. آنان هم به مامورین سنگ پرتاب میکردند تا به منزل شریعتمداری رسیدند. در منزل ایشان طلبهای به نام سیدکاظم [ناخوان [ کشمیری بلند شد گفت: حضرت آیتالله !الان که ما از منزل آیتالله گلپایگانی به منزل شما میآمدیم سرهنگ جوادی دستور شلیک داد و با تراکتور به ما حمله کردند، شما به درد دل طلبهها برسید.
بعد شریعتمداری سخنرانی کرد و گفت :چون من مریض هستم نمیتوانم صحبت کنم، ولی امروز صبح روزنامه را خواندم، خیلی متاثر شدم و باید این شخص که توهین کرده مجازات شود.[6] ما اقدام میکنیم، حرف ما را گوش نمیدهند، ولی این را بدانید اینها همه به ضرر خودشان است، چون همه مردم ایشان (خمینی) را میشناسند، ولی شما آرام باشید و متحد باشید. معلوم میشود شما ما را قبول دارید که به این جا آمدید، پس بگذارید ما با آقایان مشورت کنیم تا ببینیم چه باید کرد.[7]
سخنرانی شریعتمداری که تمام شد، چون مقارن با ظهر بود، لذا اعلام کردند عصر ساعت ۳ قدیم منزل آقای نجفی جمع شوید. ساعت 5 / 3 طلبه ها در منزل آیتالله نجفی جمع شدند. آیتالله نجفی سخنرانی کرده و گفت من ایشان را (خمینی را) خوب میشناسم ما هشتاد سال است با هم رفیق هستیم. ایشان با این حرفها کوچک نمیشود. من اقداماتی کردهام و نامه برای آقای نوری در تهران نوشتهام که ایشان هم اقدام کند.
بعد از اتمام سخنان نجفی، طلاب به منزل سید صادق روحانی و آقا مرتضی حائری رفتند. شب، بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد اعظم گفته شد که آقای حائری سخنرانی میکند.»[8]
البته در تکمیل این اتفاقات گزارشهای دیگری نیز در پروندههای ساواک موجود است که حائز اهمیت میباشد. بر اساس یکی دیگر از گزارشهای فوق :
«ساعت10 روز جاری به علت درج مطلبی تحت عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه در روزنامه اطلاعات، درس حوزه علمیه قم تعطیل و حدود ۲۵۰ نفر از طلاب علوم دینی در مدرسه خان اجتماع و با دادن شعار درود بر خمینی و مرگ بر حکومت استبدادی به طرف میدان آستانه و حَرمِ [حضرت معصومه] حرکت، در نتیجه پلیس به منظور متفرق نمودن آنها اقدام، و تظاهرات در ساعت ۱۰۳۰ خاتمه و جمعیت متفرق گردیدند. ولی تعدادی از آنان به منظور درخواست اعتراض علیه مندرجات روزنامه به منزل آیتالله گلپایگانی مراجعه نموده و پس از خروج از منزل وی مجدداً دست به تظاهرات خیابانی زده، که در حال حاضر مامورین انتظامی در حال پراکندن آنان میباشند.»[9]
همچنین رئیس ساواک قم درباره ادامه واکنشهای همین روز 18 دی مردم و طلاب قم نسبت به مقاله موهن روزنامه اطلاعات چنین نوشت:
«متظاهرین با عکسالعمل پلیس مواجه، در نتیجه متفرق گردیده، لکن در ساعت ۱۱۴0 به منزل آیات شریعتمداری و سید صادق روحانی مراجعه و درخواست اعتراض به مندرجات دیروز روزنامه اطلاعات نمودهاند؛ و پس از خروج از منزل سید صادق روحانی به علت فرا رسیدن وقت نماز ظهر پراکنده گردیدهاند.
به استحضار میرساند روز جاری تعدادی از مغازههای قم که صاحبان آنها از متعصبین مذهبی هستند برای همگامی با طلاب تعطیل، که دستور شناسائی آنها داده شده است.
ضمناً بعد از نماز مغرب و عشاء مجلس ختمی از طرف شریعتمداری به مناسبت درگذشت همسر خوانساری نام- که از اطرافیان شریعتمداری است- در مسجد اعظم و یا مسجد امام برگزار خواهد شد و احتمالا طلاب ناراحت با سوء استفاده از ازدحام جمعیت، تظاهراتی برپا خواهد نمود. لذا مراقبت همچنان ادامه دارد.»[10]
مردم و طلاب انقلابی علاوه بر اقدامات اعتراضی که صبح روز 18 دی داشتند در بعد از ظهر همین روز نیز به تحرکات اعتراضی خود علیه رژیم پهلوی ادامه دادند. چنان که رئیس ساواک قم در این باره خطاب به مقامات مافوق خود چنین نوشت:
«با اقدامات معموله از برگزاری ختم در مسجد اعظم جلوگیری [نمودیم]، لکن از ساعت ۱۶30حدود چهارصد نفر از طلاب حوزه قم در مسجد اعظم اجتماع ، و تا ساعت ۱۷۰0 به تدریج بر تعداد آنان افزوده گردیده، و به قریب دو هزار نفر بالغ گردیدند. در این ساعت چند شعار « درود بر خمینی » داده شد و سپس تظاهرات آغاز و به طور پراکنده در مسجد اعظم و صحن تا ساعت ۱۸۰۰ ادامه یافت. در این ساعت نماز مغرب و عشاء شروع و پس از خاتمه نماز قرار بود شیخ مرتضی حائری سخنرانی نماید. وی در ساعت ۱۸۵۰ به صورت ایستاده در کنار منبر خطاب به حاضرین اظهار نمود ما از موضوع مندرجات روزنامه متاثر و متاسفیم و در نظر است اقداماتی در این زمینه انجام دهیم، لکن چنانچه مطالبی در این محل گفته شود بیم آن میرود که این جا را نیز مانند مدرسه فیضیه تعطیل نمایند.
بعد از اتمام سخنرانی وی، در ساعت ۱۹۰۰ تعدادی از جمعیت از مسجد خارج و در جلوی مدرسه خان و خیابانهای موزه، ارم، حجتیه و بهار شروع به تظاهرات و دادن شعارهای درود بر خمینی و مرگ بر حکومت استبدادی نمودند، و ضمن عبور از خیابان اِرم، شیشه یکی از شُعبات بانک صادرات را شِکستند که با دخالت مامورین متفرق گردیدند.
مجددا در ساعت ۱۹۵۰ حدود دویست نفر از متظاهرین در خیابان محمدرضا شاه ضمن دادن شعار مبادرت به شکستن شیشههای بانک صادرات، ملی و عمران نموده و در داخل کوچههای فرعی متفرق گردیدند.
در ساعت 2015 حدود سی صد نفر در جلوی مدرسه خان و میدان آستانه تجمع و تعدادی از آنان شروع به دادن شعار و پرتاب سنگ به طرف مامورین انتظامی نمودند که بر اثر اصابت سنگ، سه نفر از مامورین شهربانی از ناحیه سر مجروح که در بیمارستان کامکار بستری و تحت مداوا قرار گرفته اند. در این ماجرا به علت تجمع زیاد افراد متفرقه و عدم امکان شناسائی، کسی بازداشت نگردیده است. در حال حاضر اوضاع آرام و جمعیت متفرق گردیدهاند.»[11]
سپس باز فردای آن روز – 19 دی – شهر قم شاهد یک تعطیل عمومی بود، بازار و مدارس مختل شدند و انبوه مردم به روحانیون پیوستند و تظاهرات عظیمی به راه افتاد که تا 9 شب ادامه یافت. این تظاهرات که با حمله دژخیمان مسلح رژیم به خاک و خون کشیده شد، کشتار فجیع 15 خرداد سال 42 را تداعی کرد.[12]
رئیس ساواک قم در گزارشی جریان اعتراضات روز 19 دی سال 56 را چنین نوشت:
«روز جاری بازار قم به پشتیبانی از تظاهرات روز گذشته روحانیون تعطیل گردید و آیتالله شریعتمداری که در مسجد اعظم مشغول تدریس گردیده بود، در اواخر درس وی عدهای طلبه و افراد ناشناس در حدود سیصد نفر به مسجد اعظم ریخته و به وی اعتراض نمودند که باید درس را تعطیل کنید. لذا شریعتمداری هم که این اقدام را اهانت آمیز تلقی نمود با ناراحتی درس را تعطیل نمود و سایر آیات نیز به درس حاضر نگردیدند. در حال حاضر حدود پانصد نفر در مسجد اعظم و صَحنین اجتماع نمودند و انجام تظاهرات از جانب آنان متصور است.»[13]
در این زمان تعداد جمعیت هر لحظه بیشتر میشد، به طوری که در ساعت 11 صبح به بیش از پنج تا ده هزار نفر رسید. مردم کوچه و بازار و کسبه نیز همراه با زنان و جوانان و کودکان، طلاب انقلابی را همراهی میکردند. چنان که یکی از گزارشهای ساواک حاکی است:
«روز دوشنبه 19 / 10 / 36 که عده بی شماری از طلاب شهرستان قم از ساعت ۹۰۰ صبح به منظور اعتراض به نوشته روزنامه اطلاعات و حمایت از خمینی شروع به تظاهرات نمودند، ابتدا به منزل شیخ هاشم آملی و بعد به منزل علامه طباطبائی رفته، از آن جا به مدرسه امیرالمومنین- که سرپرستی آن به عهده ناصر مکارم شیرازی است- رفته، و بعدازظهر به منزل وحید خراسانی و از آن جا به منزل شیخ حسین نوری رفتند .
در تمام این منازل که طلاب مراجعه کردند، آقایان صاحب منزل برای آنان سخنرانی کرده و تقریبا همگی طلاب را به اتحاد و استقامت دعوت و به آنان تفهیم کردند که هر کس در این راه کشته شود در حکم شهید است.
طلاب از منزل نوری که خارج شدند، نزدیک چهار راه اِرم یکی از افسران شهربانی به طلاب اخطار کرد که متفرق شوند و راه عبور اتومبیلها را باز کنند. .. در این وقت طلاب شروع به شکستن شیشههای بانک صادرات و حزب رستاخیز کرده و به طرف مامورین حمله کردند. عدهای از طلاب در جلوی جمعیت مشغول زد و خورد بودند، و عدهای هم در حدود دویست نفر به مدرسه حجتیه آمدند، که از این عده حدود صد نفر آنها مشغول کَندن آجر از زمین شدند و ۵۰ نفر مامور بودند که آجرهای کَنده شده را بشکنند و بقیه مامور بودند که آجرهای شکسته شده و چوب و آهن را از مدرسه حجتیه به دست عدهای که مشغول جنگ بودند برسانند.»
این برنامه فقط به اعتراضات صبح ختم نشد، بلکه عصر همین روز 19 دی سال 56 نیز مردم و طلاب قم با تجمع و اعلام شعارهای کوبنده اقدام رژیم شاه را در انتشار مقاله توهین آمیز به امام خمینی محکوم نمودند. چنان که این وقایع در یکی از گزارشهای ساواک قم چنین تصریح شده است:
«از ساعت 1600 روز جاری جمعیت تظاهرکنندگان حدود ده هزار نفر در مدرسه خان و مسجد اعظم و صَحنین اجتماع، و در مسیر خیابان صفائیه حرکت نمودند. ابتدا به منزل شیخ حسین نوری در خیابان بیگدلی رفته و از آن جا خارج، شروع به تظاهرات و دادن شعارهای مُضره نمودند.
ضمنا در مسیر خیابان مبادرت به شکستن شیشه بانکها و حمله به حزب رستاخیز و شکستن شیشه و درب و پنجره و اتومبیلهای کارکنان آن نمودند، و از آن جا به چهار راه اِرم آمده به طرف کلانتری یک حمله ور و اتومبیل پلیس را در جلوی کلانتری با سنگ شکستند. در این جا پلیس مجبور به تیراندازی شده، در این ماجرا دو نفر طلبه در اثر اصابت گلوله کشته شده، و یک نفر بچه در اثر ازدحام فوت شده، و چهار نفر پلیس و سه نفر از تظاهرکنندگان نیز مجروح گردیدهاند که در بیمارستان بستری میباشند.
اوضاع در این ساعت ناآرام و احتمال حوادث دیگری متصور است. ضمنا آًیات مقیم قم در نظر دارند امشب در منزل شریعتمداری تجمع نموده در این خصوص مذاکره، و تصمیماتی اتخاذ نمایند.»[14]
قیام روز 19 دی ماه طلاب و مردم قم در حمایت از امام خمینی چنان بی سابقه بود که رژیم را به وحشت انداخت. در نتیجه جلسه اضطراری شورای هماهنگی نهادهای امنیتی شهر قم در دفتر کار رئیس سازمان ساواک قم تشکیل شد، و موارد زیر را تصمیم گرفتند:
1ـ از نظر تقویت نیروهای انتظامی در صورت لزوم از هنگ ژاندارمری قم افراد کمکی خواسته شود.
2ـ از نظر فرو نشاندن تظاهرات آشوبگران، افراد کمکی از شهربانی کشور شاهنشاهی درخواست شود.
3ـ از نظر ساکت کردن متظاهرین، به آیات عظام تذکر داده شود که به نحو مقتضی تظاهر کنندگان را از انجام عملیات خرابکارانه منع نمایند.
رادیو لندن نیز با اشاره به آغاز قیامها و تظاهرات مردم علیه شاه پس از ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶ مینویسد:
«دولت شاه با شورشها و نا آرامیهای وسیعی روبرو بوده است که در ۱۵ سال گذشته بیسابقه بوده است و موجی از شورشهای خشونتبار به طور مرتب در سراسر کشور ادامه یافته است.
نخستین تعداد کشته شدگان در این حوادث با ارقامی که دولت منتشر کرده است به شدت متفاوت است، و به همان نسبت مکرراً در مطبوعات غرب و حتی در کنگره امریکا از وضع حقوق بشر در ایران انتقاد شده است.»[15]
شهید حجت الاسلام دکتر قربان علی قندهاری از جمله کسانی بود که در وقایع 17 تا 19 دی قم در سال 56 فعالانه شرکت داشت. او خاطرات زیبایی از آن روز دارد و قیام 19 دی قم را موج سوّم انقلاب مینامد. او مشاهدات خود را در این باره چنین تعریف میکند:
«یک کیوسک فروش مطبوعات، جلوی در فیضیه بود و علی القاعده همه میرفتند آن جا برای خرید روزنامه. یادم هست که بعدازظهر [روز 17 دی سال 56] خود من هم آن جا یک نسخه روزنامه گرفتم. بچههای دیگر هم رفتند و گرفتند. همه فاصلهای که این حرکت شروع شد از همین جلوی کیوسک تلفن تا داخل مدرسه فیضیه بود. یعنی در همین فاصلهای که من روزنامه را باز کردم و در صفحه دوم آن مقاله «استعمار سیاه و سرخ» را که احمد رشیدی مطلق به عنوان سر مقاله زده بود [دیدم]، در همین فاصله فیضیه را تَب فرا گرفت. لذا در سال 56، همان روز حرکت آغاز شد. یعنی در همان لحظه بدون این که کسی برای کسی سخنرانی کند، کسی کسی را دعوت نماید و یا بیانیهای بدهد، یا همدیگر را ببینند، به محض این که این روزنامهها رسید توی مدرسه فیضیه، چون فیضیه آماده و پای کار و مخالف شاه و خاندان پهلوی بود، حرکت آغاز شد.[16]
البته بعضیها میخواهند بیایند اثبات کنند که این انقلاب سازمانی و حزبی و گروهی بوده است، در حالی که این طور نبوده، بلکه واقعاً تودههای مردم به رهبری امام اُمت بودند [که نقش اصلی را ایفا کردند] به همین سادگی و وضوح جریانهای انقلاب آغاز شد که موج اوّل آن در سال 42 بود[17] که من نبودم. موج دوّم آن در سال 54[18] و موج سوّم آن در 19 دی سال 56 قم بود که اتفاق افتاد و ما بودیم.
آن روز به فوریت طلبهها جمع شدند و گفتند: به امام توهین شده و ما باید به خانه علما برویم و بگوییم چرا ساکت نشستهاید که در این جا به امام توهین شده و این یعنی توهین به روحانیت، توهین به اسلام، توهین به حوزه علمیه و دین.
خلاصه همان بعدازظهر هفده دی راهپیمایی از فیضیه قم شروع شد و در نوزده دی به خون نشست، بعدازظهر آن روز ما به عنوان اعتراض به این مقاله رفتیم. دیگر همه به خیابان آمده بودند، ابتدا همه طلبه بودند ولی بعضی از دانشجویان تهران هم ـ که من میزبان آنها بودم- حضور داشتند.
اما بعدازظهر آن روز، آغازگر جریان نوزده دی فقط طلبهها بودند که همین طور ادامه پیدا کرد و مرتب اضافه شدند و مردم از جاهای دیگر هم آمدند، تا این که روز نوزده دی دیگر جمعیت در حاشیه خیابانها نماندند، بلکه ریختند توی خیابان و از کنترل خارج شد. در آن روز جمعیت، منزلِ افراد زیادی از علما رفتند. مثل ایام عید که به دیدن میروند. آن روز هم همین طور بود و تا آن جا که من توی ماجرا بودم، خیلی گزینشی نبود، بلکه رفتن به بیوت علما و بزرگان یک اعتراض مردمیبود [نسبت به توهین روزنامه اطلاعات به حضرت امام] ما دیدیم جمعیت از خانه آقای [آیتالله] حسین نوری برگشت. آقای نوری هم در آن جا تند صحبت کرده بود و گفته بود: «ماه نور فشاند و سگ عوعو کند.»
خلاصه جمعیت داشت میآمد و ما [من و عدهای از دانشجویان دانشگاه تهران] گفتیم: حالا که جمعیت دارد میآید، ما سر چهارراه میایستیم و به آنها ملحق میشویم. این چهارراه هم، چهارراه صفاییه بود که بعداً فلکه شهدا شد، همان شهدای نوزده دی. سمت شرقی این فلکه هم یک کلانتری بود و سمت غربی آن به فاصله مثلاً ده- پانزده متر یک بانک بود.
همان طور که ما منتظر بودیم و داشتیم با دانشجویان گپ میزدیم تا جمعیت برسد و به آنها بپیوندیم، یک مرتبه صدای شکستن شیشه بانک را شنیدیم. تلقی ما این بود که خود آن مأمورین سنگ را به طرف بانک پرتاب کردند. چون اصلاً هنوز جمعیت نرسیده بود و من داشتم نگاه میکردم. منتهی وقتی صدای شکستن شیشه بانک بلند شد، مأمورین [آن کلانتری] مثل زنبور بیرون ریختند و سروان افاضلی نامیـ که معروف به جلاد قم بود ـ را دیدم که آمد آن جا و به محض آن که رسیدند شروع کردند به زدن مردم، که بخش عمده کشتار 19 دی در کوچه آق بانو بود و از این کوچه تا فلکه شاید بیست- بیست و پنج متر فاصله باشد.
من صحنهای از آن جا در ذهنم هست که هرگز فراموش نمیکنم. جمعیتِ جلو وقتی مواجه شد با این مأمورینی که برای کُشتن آنها آمده بودند، نه تنها فرار نکردند، بلکه جمعیت ریختند روی درختها که از شاخههای آنها چوب بگیرند برای مقابله با مأمورین. به طوری که وقتی به خیابان صفائیه نگاه میکردیم، میدیدیم که درختان آن خیابان مثل این که طوفان بسیار شدیدی آمده باشد، همین طور تکان میخوردند. آن روز صحنه عجیبی به وجود آمده بود. تمام این درختها به شکل خاصی تکان میخوردند چون هر کسی میخواست شاخهای از آن را بِشکند و با مأمورین مقابله کند. در حالی که جمعیت خیلی راحت میتوانست فرار کند و از سمت صفائیه عقب برود. اگر دقّت کنید، خیابان صفائیه، یکی از خیابان های پر از کوچههای متعدد است که کوچههای آن وقتی به سمت جوب شور و آن طرفها میرود، هیچ کس، هیچ کس را پیدا نمیکند و میرود آن طرف به باغهای اَنار وصل میشود، و اگر از این طرف هم میآمدند باز به سمت رودخانه میرفتند و هیچ مشکلی نبود.
منظورم این است که اگر مردم میخواستند، آن روز میتوانستند خیلی راحت فرار نمایند. منتهی من دیدم که جماعت همین طور ریختند روی درختها و چوب گرفتند و ما همه درگیر شدیم و دیگر بزن بزن شروع شد. مردم از آن طرف، مأمورین از این طرف، و افاضلی هم همین طور با کلت به سوی مردم شلیک میکرد. روز کشتار و قیام نوزده دی یکی از قتلگاههای ما در خیابان صفائیه، همان کوچه آق بانو بود. بعد از یک درگیری که بین مردم و مأمورین شد و آنها هم به سمت مردم تیراندازی کردند؛ جماعت رفتند و برگشتند و درگیری اتفاق افتاد. ما هم مجدداً به خیابان برگشتیم و آمدیم به همان جایی که درگیری بود. دیگر آمبولانسها راه افتادند، ماشینهای آتش نشانی هم آمدند و یک صحنه عجیب و غریبی بود. جنازهها و زخمیها را هم خیلی سریع بردند. بلافاصله ماشینهای آتش نشانی آمدند و همه خونهای روی خیابانها را شُستند و اثرات آن کشتار را از بین بردند تا هیچ اثری از جریان کشتار آن روز باقی نماند، و این را خود من شاهد بودم.
در این جا نکته دیگری را هم قابل ذکر میدانم. یادم هست به محض این که شیشه بانک شکسته شد، مأمورین به سمت مردم حمله کردند و به فاصله کمی، تیراندازی شروع شد. آن موقع تقریباً ساعت 5 / 4-4 عصر موقع غروب بود. به یاد دارم که هنوز اوایل شب بود که مأمورین داشتند خونها را میشُستند، یعنی زمان زیادی از کشتار مردم نگذشته بود. به هر شکل مأمورین میخواستند زهر چشم بگیرند و برداشت ما این بود که آنها تصمیم قطعی برای کشتار مردم داشتند. آنها از اوّل برای زدن مردم دستور داشتند. حالا ممکن است که ده تا باتوم هم زده باشند، ولی آن جا برنامه، برنامه کشتار و سرکوب جریان نوزده دی بود.
البته استحضار دارید که در حوادث بزرگ، هر کس گوشهای از آن را میبیند. ممکن است همه ابعاد آن را یک نفر به تنهایی نبیند. آن قدری که من در آن جا ایستاده و شاهد بودم، شرح دادم. شاید ما بهتر دیده باشیم نسبت به بعضیها که عقب جمعیت بودند. چون ما هم جلوی جمعیت را دیدیم، هم کلانتری و هم بانک را.»[19]
به دنبال واقعه خونبار 19 دی قم مراجع تقلید عظام و نیز اقشار و گروههای مختلف انقلابی دست به انتشار نامهها و اطلاعیههای گوناگون در محکومیت آن جنایت رژیم و افشای ابعاد گسترده آن زدند که آتش انقلاب را شعلهورتر کرد.
مراجع تقلید عظام آقایان: گلپایگانی، مرعشی نجفی، سید عبدالله شیرازی، خوانساری، شریعتمداری و سید صادق روحانی و نیز اقشار و گروههای مختلف انقلابی دست به انتشار نامهها و اطلاعیههای مختلفی در محکومیت این جنایت رژیم زدند. یکی از اطلاعیههای منتشر شده، از سوی 36 نفر از اساتید و فضلای حوزه علمیه قم بود که ضمن شرح آن حادثه، و اشاره به شهادت یک کودک سیزده ساله در آن روز به دست مأموران، به انتقاد از تحریف آن حماسه در مطبوعات رژیم پرداختند:
«متأسفانه مطبوعات مثل همیشه حقایق را وارونه جلوه داده و برای مشوب کردن اذهان عمومی، لاطائلاتی را نوشته و مینویسند. آیا این است معنی آزادی و دموکراسی و طرفداری از حقوق بشر که هیأت حاکمه از آن دم میزند؟ آیا این همه جنایات و خونریزی را که در این چند روز مأمورین مُسلحش مرتکب شدند چگونه توجیه مینماید؟! آیا حمله مسلحانه و به آتش بستن عدهای بی گناه که با کمال نظم و آرامش در حرکت بودند، طرفداری از حقوق بشر است؟! آیا فضای باز سیاسی همین است که اگر کسانی به مطالب غیر واقعی روزنامهای اعتراض کنند در برابر گلوله قرار میگیرند؟! آیا اگر مردمی برای دفاع از حریم مقدس اسلام در کمال آرامش به منزل زُعمای دینی رفتند و اظهار تظلم نمودند، باید به آتش [گلوله] بسته شوند؟!».
همچنین در نامهای که به این مناسبت آیتالله العظمیسید عبدالله شیرازی از مراجع تقلید مشهد خطاب به مراجع عظام قم (آقایان : گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری) نوشته، چنین آمده است:
«خیلی جای تعجب است در کشوری که قانون اساسی آن تصریح مینماید که مسئولین امر باید مروجین دین اسلام و مذهب جعفری باشند، افراد بیصلاحیتی به حریم احکام اسلام تجاوز نموده و نظریاتی مخالف روح اسلام بیان نمایند و هیچ گونه مورد مؤاخذه مقامات مسئول قرار نگیرند، و پس از آن که عدهای از طبقات مختلف مردم تحت عنوان احساس وظیفه اظهار تنفر بنمایند، در عوض این که مورد تقدیر قرار گیرند، مورد حمله و هجوم بیرحمانه مأمورین قرار گرفته و نتیجتاً جمعی به قتل رسیده و جمع زیادی مجروح شوند.»[20]
اما مهمترین و کوبندهترین اعلامیهای که در این باره صادر شد از سوی حضرت امام خمینی بود که تأثیر عمیقی در تشجیع و امیدواری مردم برای تداوم مبارزه بر علیه رژیم داشت. در قسمتی از اطلاعیه امام چنین آمده است:
« نهضت 12 محرّم (15 خرداد) در مقابل کاخ ظلم شاه و اجانب به پیروى از نهضت مقدس حسینى چنان سازنده و کوبنده بود که مردانى مجاهد و بیدار و فداکار تحویل جامعه داد، که با تحرک و فداکارى روزگار را بر ستمکاران و خائنان سیاه نمودند، و ملت بزرگ را چنان هوشیار و متحرک و پیوسته کرد که خواب را از چشم بیگانه و بیگانهپرستان ربود و حوزههاى علمیه و دانشگاهها و بازارها را به صورت دژ مدافع از عدالتخواهى و از اسلام و مذهبِ مقدس در آورد.
نهضت اخیر که پرتوى از نهضت 15 خرداد است و شعاعش در سراسر کشور نور افکنده، خود کوبندگى خاصى دارد که شاه را از خود بیخود کرده و او و دارودسته چاقوکِشش را به تلاش مذبوحانه واداشته، جنایات 29 محرّم امسال نقطه عطفى است به جنایات شاهانه 12 محرّم آن سال [1342].
شاه خواست ضرب شستى به ملت مسلمان نشان دهد؛ پس از تمامیت حساب با رئیس جمهور امریکا با بهانه مختصرى که مأمورین ایجاد کردند، مرکز تشیع و حوزه فقاهت اسلام را در جوار مرقد پاک فاطمه معصومه- سلام اللَّه علیها- به مسلسل بست و جمعیت بیگناه فراوانى از جوانان حوزه علمیه و متدینین غیور شهر مذهبى قم را در خاک و خون کشیده به قتل رساند؛ و تاکنون آمار آنها در دست نیست، و مقتولین را از هفتاد تا سیصد [نفر]، تا حال گفتهاند و عدد مجروحین را خدا مىداند. و أسفآورتر (که ننگش بر جبین آنها خواهد ماند) آن که کسانى که رفتهاند خون به مجروحین در بیمارستانها بدهند، توقیف کرده و مانع شدهاند از اعطاى خون؛ و گفته مىشود کسانى به این جهت جان دادهاند...
کارتر و دیگر غارتگران مخازن ملتهاى مظلوم باید بدانند محمدرضاخان، خائن و یاغى است و [به] ناچار از سلطنت مخلوع است بر فرضِ قانونى بودن؛ چه رسد به سلطنت انتصابى از قِبَل اجانب که خودش اعتراف نموده.
به ملت شریف ایران مژده مىدهم که رژیم جائرانه شاه نفسهاى آخرش را مىکِشد، و این قتل عامهاى بىرحمانه نشانه وحشتزدگى و حرکات مذبوحانه است. مُضحک و بسیار رسوا، این مانورهاى وقیحانه و بچگانه است ... من به ملت ایران با این بیدارى و هوشیارى و با این روحیه قوى و شجاعت بىمانند نوید پیروزى مىدهم. پیروزى توأم با سربلندى و افتخار؛ پیروزى توأم با استقلال و آزادى؛ پیروزى توأم با قطع ایادى اجانب و چپاولگران؛ پیروزى با برچیده شدن بساط ستمگران و انقراض دودمان سیاه روى پهلوى.»[21]
آثار و تبعات سیاسی قیام قم
آثار و تبعات قیام 19 دی به صُوَر گوناگون در جامعه متجلّی شد از جمله:
بیداری مضاعف مردم نسبت به انقلاب و جنایات رژیم پهلوی،
توزیع گستردهتر اعلامیههای سیاسی،
شعار نویسی روی دیوارها و اماکن عمومی،
برگزاری مراسم شهدا،
و انجام سخنرانی و تظاهرات در مناطق مختلف کشور از جمله این اثرات فرهنگی، سیاسی بود.
اما مهمترین اثرات سیاسی- اجتماعی قیام 19 دی قم در ایران بیداری و آگاهی عمومی نسبت به مبارزات حق طلبانه امام خمینی و کاهش اقتدار رژیم شاه بود. چنان که آقای محمد لیوانی میگوید:
«پس از شهادت مرحوم آیتالله حاج سید مصطفی خمینی و به ویژه واقعه 19 دی ماه سال 56 قم، حرکت جدید و اصلی به صورت پخش اعلامیهها، نوارها، کتابها، و نیز صحبت و تبلیغ در مجالس و محافل شروع شد. در این مرحله کُلیت کار ما حمل اعلامیهها از بهشهر به روستای لیوان بندرگز و گاهاً منطقه بندرگز بوده است. آن موقع من ماشین ژیانی داشتم که برای این منظور از آن استفاده میکردم.»
باز در تلگرام فوری باصری نیا - رئیس وقت ساواک گرگان - به ساواک ساری چنین آمده است :
« در تاریخ 1 / 11 / 36 پنج نسخه شعار خطی روی کاغذ آغشته به جوهر قرمز با متن زیر در خیابان قصر علی آباد مشاهده [شد] که با همکاری ژاندارمری محل جمع آوری گردیده است».
متن شعارهای فوق چنین بود:
«به یاد 200 تن شهدایی که هفته گذشته در قم زیر رگبار مسلسل شاه جان سپردند.
درود به شهدای قم،
پیروز باد انقلاب خونین خمینی،
مرگ بر شاه».[22]
پس از قیام 19 دی قم، طرفداری از نهضت امام خمینی، و نفرت عمومی از نظام شاهنشاهی حتی در دل کودکان و دانش آموزان دوره راهنمایی نیز رسوخ کرد. به طوری که برخی از آنها با انتقاد علنی از عملکرد رژیم در کلاسهای درس مدرسه، درک و شعور بالای سیاسی و اجتماعی خود را به منصه ظهور رساندند. در یکی از اسناد مورخ 16 / 11 / 56 ساواک چنین میخوانیم:
« اخیراً بعضی از دانش آموزان مدرسه راهنمائی حافظ در زمینه سیاست ایران از قبیل چرا وقتی که خود محتاجیم، به انگلستان وام داده میشود؟ و یا این که پول نفت ما چگونه خرج میشود؟ سؤالاتی از معلمین خود مینمایند که اکثر آموزگاران از دادن جواب عاجز بوده و اظهار میدارند که خارج از برنامه کلاس سؤال نگردد و به طریقی موضوع را کَنسل میکنند.»
حتی برخی از دانش آموزان پس از واقعه 19 دی قم در مدارس در فرصتهای گوناگون به بحثهای سیاسی و مبارزاتی میپرداختند و بعد از تعطیلی نیز با حضور در محافل انقلابی و مشارکت در این گونه برنامهها، روند مبارزه و شکست رژیم را سرعت میبخشیدند.[23]
یکی دیگر از پیامدهای مهم قیام 19 دی قم این بود که از آن پس، سخنرانان و خطیبان با شجاعت و جسارت بیشتری به نقد مسایل اجتماعی جامعه و عملکرد دولت و حتی شخص شاه میپرداختند. آنها ضمن دفاع از حقانیت نهضت حضرت امام، اقدامات ضد دینی و مردمی حکومت پهلوی را به چالش میکشیدند. از سوی دیگر پس از حادثه قم و انتشار خبر ناگوار آن، مردم ، به ویژه جوانان رغبت بیشتری برای شرکت در این گونه برنامهها و شنیدن سخنرانیهای سیاسی و متضاد با خط مشی رژیم، از خود نشان میدادند. چنان که در یکی از گزارشهای بهمن ماه سال 1356 ساواک چنین آمده است:
« ساعت 10 روز 14 / 11 / 2536 مجلس بحث و سؤال و پاسخ در مسجد جامع این شهرستان [گنبد کاووس] واقع در خیابان شاهپور با شرکت قریب 120 نفر از جوانان و محصلین این شهرستان تشکیل گردید . در این مجلس آقای شیخ علی بهاءالدینی فرزند احمد اظهار داشت: من ویلاهائی در چالوس و رامسر دیدم که سالیانه [فقط] چند روز از آنها استفاده میشود، ولی چشم خود را بستهاند و نمیبینند که کپرنشینان بیچاره و بدبخت حتی زیلو هم ندارند و از سرما به خود میپیچند. یکی از سردی میمیرد و دیگری از گرسنگی. بیائید به زندهها که مُرده متحرکی بیش نیستند توجه کنید. متأسفانه ظلم و ستم را میبینیم ولی هیچ گونه کاری انجام نمیدهیم و ارادهای نداریم. به ما که در این مسجد نشستهایم و همه مردم گنبد، مُرده متحرک میگویند. آنها که مقاتله نمودند و مجاهدت کردند و خونهای خود را ریختند و شربت شهادت نوشیدند به جائی رسیدند، ولی ما انتظار میکِشیم که بیشتر از این ما را استثمار کنند و بردگی و اسارتمان بیشتر شود! در صورتی که پیشوا و رهبر و یا مرجع تقلید و اَبر مردانی که مردم را هدایت میکنند باید مَرد باشند نه نامرد ... اگر شده برای گرفتن حق خود کشته شوید، چون اگر از حق خود صرف نظر کنید آن وقت است که با ستمگران هم عقیده شدهاید و تو را بیشتر استثمار میکنند. چون ضعف نشان دهی تو را مستحق ظلم میدانند، که فعلاً زنجیر بردگی و اسارت را یک خرس [شاه] به گردن ما انداخته است.
اکنون صبح تا شب تیرهای زیادی به قلبهایمان نشان میگیرند که ما شانه خالی میکنیم و به قلب امام زمان اصابت میکند، سهم هر ایرانی روزانه از نفت ایران 370 ریال است اگر شما گرفتید من هم گرفتهام. اکنون وضع دامپروری و کشاورزی ایران ورشکسته است، آن کس که سوار هواپیمای اختصاصیش میشود و در آسمان سیر میکند به فکر من و تو نیست... بروید کتاب غرب زدگی جلال آل احمد را بخوانید تا ببینید هدف غربیها چیست؟»
یکی دیگر از آثار و تبعات اوج گیری قیام امام پس از وقایع اسفبار شهادت حاج آقا مصطفی خمینی و کشتار 19 دی قم، کاهش ترس از شاه و دستگاه حکومتی او در میان مردم و حتی در بین روحانیون حقوق بگیر و وابسته به رژیم بود. به طوری که این گونه روحانیون اوقافی و محضردار، حتی اگر دلشان هم میخواست، جُراَت شرکت کردن در مراسم دعا و نیایش را برای سلامتی شاه نداشتند. به همین خاطر صدای اعتراض ساواک در آمد. چنان که در تاریخ 20 بهمن سال 56 سازمان اطلاعات و امنیت ساری در گزارشی خطاب به ساواک مرکز چنین نوشت :
« اطلاع واصله حاکیست در مراسم نیایش پانزدهم بهمن، سالروز رفع خطر از وجود مبارک اعلی حضرت همایون شاهنشاه آریامهر، روز نیایش که در اغلب شهرهای استان مازندران برگزار میگردد، عدم شرکت روحانیون کاملاً محسوس است. چون در سال جاری نیز روحانیون شرکت ننموده بودند.»[24]
کلام آخر
شهادت آیتالله حاج آقا مصطفى خمینى در اوّل آبان سال 1356 و مراسم پُرشکوهى که در ایران برگزار شد، نقطه آغازى بر خیزش دوباره حوزههاى علمیه و قیام جامعه مذهبى مردم ایران بود. رژیم شاه با درج مقالهاى توهینآمیز علیه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اما اعتراضات گسترده مردم به این مقاله، به قیام 19 دى ماه قم در سال 56 منجر شد که طى آن جمعى از طلاب انقلابى به خاک و خون کشیده شدند. لذا بار دیگر قیام از قم آغاز شد و در مدت زمانى اندک و در شرایطى متفاوت با 15 خرداد سال 42 در سراسر کشور همگانى شد. همچنین برگزارى مراسم سوم، هفتم و چهلمهاى پیاپى در بزرگداشت خاطره شهیدان قیام اخیر در تبریز، یزد، جهرم، شیراز، اصفهان و تهران قیامهایى مکرر پدید آورد.
در تمام این مدت پیامهاى مستمر و متعدد امام خمینى و نوار سخنرانیهاى ایشان که در آنها مردم را به استقامت و ادامه قیام تا سرنگونى اساس سلطنت و تشکیل حکومت اسلامى دعوت کرده بود، به وسیله هواداران ایشان تکثیر و در سطحى وسیع در ایران توزیع مىشد. شاه علىرغم دست زدن به کشتارهاى جمعى نتوانست شعلههاى افروخته شده قیام مردم ایران را خاموش کند. مانورها و ترفندهاى سیاسى و نظامى شاه پیش از آن که اندک تأثیرى در فروکش کردن خشم مردم بگذارد با صدور بیانیههاى افشاگرانه امام خمینى و دستورالعملهاى مبارزاتى ایشان خنثى مىشدند.[25]
این تقابل دو جانبه حق و باطل تا آن جا پیش رفت که بنیاد حکومت شاهنشاهی در ایران متلاشی شد و مبارزات حق طلبانه مردم مسلمان به رهبری حضرت امام در بهمن سال 57 به پیروزی رسید.[26]
پینوشتها:
[1] بی ثباتی در جزیره ثبات- غلامرضا خارکوهی- فصلنامه مطالعات سیاسی- شماره 45 و 46- تابستان و پائیز سال 93- ص194
[2] همان.
[3] همان، ص195
[4] آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی کشور
[5] کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک- مرکز اسناد تاریخی - جلد دوم- تهران- سروش- سال 77- صص ب و پ
[6] متاسفانه آقای شریعتمداری در این جا تنها خواستار مجازات نویسنده مقاله شده و سپس طلاب را به آرامش دعوت میکند. او دنبال نجات شاه و حکومت پهلوی بود. به همین سبب به گونهای سخن میگفت که شاه زیر سوال نرود. در حالی که این مقاله به دستور شخص شاه و دربار و دولت او نوشته و منتشر شده بود.
[7] در بولتن محرمانهای که ساواک برای دفتر ویژه اطلاعات وکمیته مشترک ضد خرابکاری فرستاده دیدار طلاب علوم دینی را با آقای شریعتمداری چنین آورده است: متعاقب آن حدود ۱۵0 نفر به منزل آیتالله شریعتمداری رفته که نام برده از پذیرفتن آنها خودداری و بنا به تقاضای تلفنی وی ماموران شهربانی اطراف منزل او مستقر شدند و در نتیجه ۶۰ نفر از آنان خارج و بقیه در حیاط منزل باقی میمانند. سرانجام مشارالیه با بلندگوی دستی خطاب به مجتمعین اظهار نموده: از این که به منزل من آمدید متشکرم و شما فکر میکنید که ما ساکت نشستهایم، اما در اشتباه هستید. ما اقدامات خود را میکنیم، ولی شما در منزل من آرام و ساکت هستید و به محض آن که از منزل خارج شدید شعار میدهید، شلوغ میکنید، نظم شهر را به هم میریزید و نتیجه اقدامات من را بر باد میدهید.
[8] کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک- مرکز اسناد تاریخی - جلد دوم- صص5 و6
[9] همان- ص1
[10] همان- ص2
[11] همان- ص3 و4
[12] کتاب گزیده انقلاب اسلامی و ریشههای آن – عباسعلی عمید زنجانی – نشر طوبی- تهران- سال 77 - ص 274.
[13] کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک- مرکز اسناد تاریخی - جلد دوم - ص10
[14] همان- صص 12تا 14
[15] بولتن رادیو و تلویزیون ملی ایران - شماره ۱۱۹- سال 57- ص ۴۳.
[16] استان گلستان در انقلاب اسلامی- غلامرضا خارکوهی- جلد دوم- تهران- عروج- سال 91- صص490 تا 491
[17] منظور از موج اول قیام 15 خرداد سال 42 قم است که بخاطر بازداشت امام صورت گرفت
[18] منظور از موج دوم قیام 17 خرداد سال 54 است که به مناسبت سالگرد قیام 15 خرداد سال 42 در قم صورت گرفت
[19] استان گلستان در انقلاب اسلامی- غلامرضا خارکوهی- جلد دوم- تهران- عروج- سال 91- صص490 تا 494.
[20] همان، صص 493 و 495
[21] کتاب صحیفه امام- ج3- صص 315و316- زمان: 2 بهمن 1356 / 12 صفر 1398
[22] کتاب استان گلستان در نهضت امام خمینی- غلامرضا خارکوهی- انتشارات نینوا- سال 93- چاپ دوم- صص 191و192
[23] بی ثباتی در جزیره ثبات- غلامرضا خارکوهی- فصلنامه مطالعات سیاسی- ص198
[24] کتاب استان گلستان در نهضت امام خمینی، ص194
[25] کتاب حدیث بیداری- حمید انصاری- موسسه تنظیم و نشر آثار امام- چاپ دوم- خرداد 74- صص97 و 98
[26] بی ثباتی در جزیره ثبات، ص 194
منابع
- 1کتاب صحیفه امام- ج3- موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی- تهران.
2- بی ثباتی در جزیره ثبات- غلامرضا خارکوهی- فصلنامه مطالعات سیاسی- شماره 45 و 46- تابستان و پائیز سال 93.
3- کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک- مرکز اسناد تاریخی - جلد دوم- تهران- سروش- سال 77.
4- کتاب گزیده انقلاب اسلامی و ریشههای آن – عباسعلی عمید زنجانی – نشر طوبی– تهران - سال 77.
5- بولتن رادیو و تلویزیون ملی ایران - شماره ۱۱۹- سال 57.
6- استان گلستان در انقلاب اسلامی- غلامرضا خارکوهی- جلد دوم- تهران- عروج- سال 91.
7- کتاب استان گلستان در نهضت امام خمینی- غلامرضا خارکوهی- انتشارات نینوا- سال 93- چاپ دوم.
8- کتاب حدیث بیداری- حمید انصاری- موسسه تنظیم و نشر آثار امام- چاپ دوم- خرداد 74.
9- آرشیو اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
11- آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی کشور.
12- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
تعداد مشاهده: 7889