امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات با درج سند

مهدیقلی هدایت(مخبرالسلطنه) و نگاهی به کارنامه‌ی دولت او


تاریخ انتشار: 21 شهريور 1403

مهدیقلی هدایت مخبرالسلطنه

چکیده

مهدیقلی خان هدایت ملقب به مخبرالسلطنه نویسنده و از رجال سیاسی دوران قاجاریه و پهلوی است. او در خانواده‌ای نزدیک و مرتبط با دستگاه حکومت قاجار متولد شد و توانست مدارج ترقی را بپیماید. در دوران قاجاریه به مناصب مختلفی از معلمی مدرسه دارالفنون و پیشخدمتی ناصرالدین شاه تا ولایت آذربایجان و وزارت در دولت‌های مختلف رسید و با مظفرالدین شاه به سفر اروپا رفت. با وقوع کودتای 1299 از آن حمایت کرد و در دوران رضاشاه به نخست‌وزیری رسید و چند کابینه تشکیل داد. در دوران نخست‌وزیری او برنامه‌های غرب‌گرایانه رضاشاه مانند یک‌دست شدن لباس، قانون نظام وظیفه، تغییر در قرارداد نفتی با انگلیس و... به منصه ظهور رسید و قیام‌هایی با پشتوانه دینی و ملی‌گرایانه همچون قیام لارستان و شیخ محمد خیابانی سرکوب شد. این دوره را می‌توان دوره تحکیم استبداد رضاشاهی دانست. مخبرالسطنه در هفتاد سالگی و بعد از 6 سال نخست‌وزیری به فرمان رضاشاه استعفا داد و از سیاست خود را بازنشسته کرد.

 

معرفی کوتاه؛ تولد تا نخست‌وزیری

تولد و تحصیلات

مهدیقلی خان هدایت ملقب به مخبرالسلطنه، ادیب، وکیل مجلس، وزیر و نخست‌وزیر ایران در 7 شعبان 1280ق/ یکشنبه 27 دی 1242ش، از خانواده‌ای مازندرانی در تهران متولد شد.[1] خانواده هدایت خود را از فرزندان کمال خُجندی، از عرفا و شعرای معاصر حافظ شیرازی دانسته‌اند و از قدیم با ایل قاجار مراوده و مؤانست داشتند.[2] او فرزند علی‌قلی‌خان مخبرالدوله (وزیر پست و تلگراف عهد ناصری و وزیر داخله مظفرالدین‌شاه) و نوه‌ی رضاقلی‌خان هدایت طبرستانی؛ ادیب، محقق و رئیس مدرسه دارالفنون و از اعضای لژ فراماسونری بیداری ایران[3] بود. در 1256ش، هنگامی که 14 سال داشت، همراه برادرش (مرتضی‌قلی‌خان صنیع‌الدوله) به آلمان رفت[4] و طی 2 سال اقامت در آنجا زبان آلمانی را آموخت و پس از بازگشت به تدریس زبان آلمانی در دارالفنون پرداخت.[5] مهدیقلی خان در ایران زبان فارسی و صرف و نحو عربی را فراگرفت و کتابی در صرف و نحو فارسی به شیوه‌ای جدید نوشت.[6] در روزهای سال 1259ش، که به آموختن زبان‌های فارسی و عربی مشغول بود، همراه برادرش محمدقلی‌خان، به تلگرافخانه می‌رفت و به گفته خودش «مشق تلگراف» می‌کرد. چنین موقعیتی، به سبب حضور برخی از اعضای خانواده‌اش در تلگرافخانه برایش فراهم شده بود.[7] در سال 1272ش، همراه برادرش محمدقلی‌خان مخبرالممالک به سمت پیشخدمتی مخصوص ناصرالدین شاه منصوب شد.[8] چهار سال بعد که پدرش درگذشت، همراه برادران خود نزد شاه حضور یافت و به دلیل اشتغال در تلگرافخانه لقب «مخبرالسلطنه» را دریافت کرد. در 1277ش، وقتی 35 ساله بود به ریاست گمرکات، پستخانه و تلگرافخانه آذربایجان منصوب شد. در اواخر همین سال از سمت خود استعفا داد و عازم تهران گردید و به ریاست مدرسه علمیه و سرپرستی مدارس دیگر تعیین شد.[9]

در دومین سفر مظفرالدین شاه به اروپا -که 17 فروردین 1281ش، آغاز شد و شش ماه به طول انجامید- با اصرار علی‌اصغرخان اتابک (امین‌السلطان) به عنوان مترجم، همراه شاه به اروپا رفت[10] و در همین سفر در آلمان فن کلیشه‌سازی و عکاسی را آموخت. در 1281ش، پس از عزل علی‌اصغرخان اتابک از صدارت، همراه او به سفر خارج از کشور رفت. هدایت ابتدا از روسیه، چین، ژاپن، آمریکا، اروپا دیدن کرد و بعد عازم مکه شد.[11] یک سال بعد به تهران بازگشت و در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه، ریاست مدرسه نظامی را برعهده گرفت.[12] در این سفر اخیر به اروپا و آمریکا، مخبرالسلطنه، اتابک اعظم را تشویق کرد به فراماسونری بپیوندد. به این منظور آن‌ها به دیدار میرزا ملکم‌خان در شهر کالسباد در آلمان رفته و با وساطت مخبرالسلطنه اتابک اعظم عضو لژ فراماسونری آلمان می‌شود.[13] بعد از این عضویت به اتابک فرمان می‌دهند به عنوان مأموریت به ایران بازگردد. اتابک در این باره می‌گوید: «فهمیدند که من مدتی در ایران صدارت و سلطنت داشتم. گفتند تو باید به ایران بروی. از قضا در این موقع از ایران احضارم فرموده بودند. [...] مصادف شد با این حکایت. ملزم کردند که برو به ایران و ایجاد قانون عدل باید بکنی. اجرای این قانون باید به دست تو باشد، مأمور و محکومم کردند. حرکت کردم، آمدم.»[14]

مهدیقلی خان کتاب‌هایی در زمینه نت‌نویسی دستگاه‌های موسیقی ایرانی،[15] تاریخ موسیقی مشرق زمین، جغرافیا، سیاست، هیئت، فلسفه، ریاضی و اصول تعلیم و تربیت نوشت. همچنین با شهرتی که در سیاست به دست آورد، شرح حوادث زندگی خود و تاریخ سیاسی آن دوره را در کتاب «خاطرات و خطرات» به رشته تحریر در آورد که به مهم‌ترین اثر تألیفیش بدل شد.

 

مخبرالسلطنه در عهد مشروطه

همزمان با وقوع انقلاب مشروطیت، دوره‌ی فعالیت و شهرت مخبرالسلطنه هم آغاز شد و پس از مشروطه شخصیت فرهنگی او تحت‌الشعاع شخصیت سیاسیش قرار گرفت.[16] او که با افکار مشروطه‌خواهی آشنایی داشت، برای تشویق و جلب نظر مظفرالدین شاه به صدور فرمان مشروطیت تلاش شایانی کرد.[17] به دستور مظفرالدین شاه و به تعیین صدراعظم مشیرالدوله، مخبرالسلطنه و برادرش صنیع‌الدوله به عضویت در هیئت پنج نفری[18] تدوین نظامنامه‌ی انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی برگزیده شدند. تدوین این نظامنامه را می‌توان اولین فعالیت سیاسی وی دانست[19] و به دلیل روابط خوبی که با دربار داشت، نقش رابط میان دربار و مشروطه‌خواهان را بازی کرد.[20]

در سال 1285ش/ 1325ق در اولین کابینه مشروطیت -که به سرپرستی سلطانعلی خان ‌وزیر افخم تشکیل شد- اولین پست سیاسی خود را در وزارت معارف به دست آورد و سرپرست این وزارتخانه شد. در دولت بعدی هم که در 12 اردیبهشت 1286ش، به ریاست میرزا علی‌اصغر خان اتابک تشکیل شد، وزیر علوم بود.[21] در کابینه‌ی بعدی -که از 2 آبان 1286ش، تا 27 آذر 1286ش، به سرپرستی ناصرالملک تشکیل شد- دوباره به وزارت معارف رسید.[22] سپس در دولت نظام‌السلطنه مافی -که 29 آذر 1286ش، کابینه‌اش را به مجلس معرفی کرد- تا اسفند 1286ش به عنوان وزیر عدلیه مشغول به کار شد.[23] مخبرالسلطنه در همین مقام بود تا اینکه در فروردین 1287ش، عبدالحسین میرزا فرمانفرما از حکومت آذربایجان استعفا داد و محمدعلی شاه طی فرمانی او را به سمت والی‌گری آذربایجان منصوب کرد.[24] پس از آن که محمدعلی شاه در کار مجلس اختلال ایجاد کرد و در 18 تیر 1287ش، مجلس را به توپ بست، از طرف دولت در تهران به مهدیقلی هدایت تلگراف شد: شما نوکر دولت هستید و باید امنیت را برقرار کنید. اما مخبرالسلطنه قورخانه‌ دولتی را به انجمن ایالتی تبریز سپرد و به اروپا گریخت.[25]

پس از پایان دوره‌ی استبداد صغیر و پیروزی مشروطه‌خواهان، بنابر فراخوان دولت جدید مخبرالسلطنه به ایران بازگشت و در مرداد 1287ش مجدداً به عنوان والی آذربایجان منصوب شد.[26] در دوران مأموریت دوم دولت روسیه از حضور ستارخان و باقرخان در تبریز احساس خطر می‌کرد و از این جهت شرط تخلیه آذربایجان را از نیروهای نظامی خود انتقال آن دو به تهران اعلام نموده بود. مخبرالسلطنه نیز به بهانه این ‌که ستارخان و باقرخان و یارانشان از دستورات دولت اطاعت نمی‌کنند با دولت روسیه هم‌صدا شده بود و موجب فراخواندن آن‌ها به تهران شد.

در 15 بهمن 1289 مرتضی‌قلی صنیع‌الدوله برادر مخبرالسلطنه در تهران کشته شد. چنین شایع شده بود که قاتل او به خاطر اختلافات مالی‌ای که با مباشر صنیع‌الدوله داشت آن دو را به قتل رسانده بود، اما مخبرالسلطنه از این اتفاق دچار واهمه شد. او با اشاره به این اتفاق می‌نویسد: «گفته شد که قاتلین صنیع‌الدوله دو نفر گرجی بودند به تحریک روس. [...] وزارت خارجه دوسیه [پرونده] این کار را پنهان داشت، اقوام از بیم جان دم نزدند. در قتل صنیع‌الدوله، سپهدار محرک بود، سردار محیی مباشر؛ سردار محیی کشته شد، سپهدار انتحار کرد (ولی‌خان تنکابنی) مخبرالملک به من تلگراف کرد: از برای خدا از ایران خارج شوید. در این موقع [برای محافظت و نگهبانی] رحیم‌خان یک طرف در عمارت من [در تبریز] توقیف است، امیر حشمت طرف دیگر.»[27] مخبرالسلطنه پس از قتل برادرش صنیع‌الدوله از والی‌گری آذربایجان استعفا داد و بار دیگر به اروپا رفت.[28] در 1290ش، پس از مراجعت مهدیقلی خان هدایت به ایران استانداری فارس به او واگذار شد.[29] از جمله اقدامات او در این دوران سرکوب نهضت ضد استعماری مردم لار به رهبری آیت‌الله سید عبدالحسین لاری بود. مخبرالسلطنه در بهار 1293ش حبیب‌الله خان قوام‌الملک شیرازی را به همراه نیروهای نظامی به لار اعزام کرد و توانست حکومت اسلامی لارستان را شکست داده و آیت‌الله لاری را به جهرم تبعید کند.[30] مخبرالسلطنه بعد از سه سال حضور در فارس به تهران بازگشت و در کابینه‌ی مستوفی‌الممالک -که اسفند 1293ش به مجلس معرفی شد- وزیر عدلیه بود.[31] اما کابینه‌ی اول مستوفی 20 روز بیش‌تر دوام نیاورد و در کابینه‌ی بعدی او، وزیر داخله (کشور) و در سال 1296ش در کابینه‌ی عین‌الدوله وزیر عدلیه شد.[32]

در اولین ماه تابستان 1299ش حجت‌الاسلام شیخ محمد خیابانی بر تبریز مسلط شد و عین‌الدوله را که در این زمان والی تبریز بود از شهر بیرون کرد. در 11 تیر 1299ش، مشیرالدوله به ریاست‌الوزرایی رسید و مخبرالسلطنه را به عنوان وزیر دارایی (مالیه) به احمدشاه معرفی کرد.[33] اما چندی نگذشت که با حوادث ناشی از قیام خیابانی، در 14 شهریور 1299ش، مخبرالسلطنه برای سومین بار در سمت والی به آذربایجان اعزام شد. او بدون همراهی نیروی نظامی وارد تبریز شد و برای انصراف شیخ محمد خیابانی از ادامه قیام مدت‌ها با وی مذاکره کرد، اما این مذاکرات نتیجه‌بخش نبود. با مشاهده عدم موفقیت در مذاکرات، مخبرالسلطنه به همراه فرمانده قزاقخانه تبریز که یک نظامی روس بود، شبانه برنامه برخورد نظامی با قیام را طراحی کرد. قزاق‌ها همان شب نیروهای قیام را بازداشت کرده یا کشتند و مراکز آن‌ها را تصرف نمودند. شیخ محمد خیابانی هم که در منزل شیخ حسنعلی میانجی پناه گرفته بود، روز بعد در حمله نیروهای قزاق کشته شد و به این ترتیب قیام شیخ محمد خیابانی سرکوب گردید. دولت وثوق‌الدوله در ابتدا این مأموریت را به عین‌الدوله والی سابق تبریز سپرده بود، اما عین‌الدوله به دلیل مخالفت با مقابله نظامی با این قیام از مأموریت انصراف داده و گفته بود: «ببخشید این کلاه به سر دیگری بگذارید، من نمی‌توانم در آخر عمرم دست خود را به خون ملت آغشته کنم.»[34]

و بدینسان مهدیقلی هدایت در شهادت شیخ محمد خیابانی جزء عوامل اصلی بود و دستش به خون شیخ و یارانش و عده‌ای از مردم تبریز آلوده گشت.

 

مخبرالسلطنه در دوران کودتا

با وقوع کودتای سوم اسفند 1299 مخبرالسلطنه بر خلاف اکثر رجال سیاسی معترض یا منتقد کودتا نشد و حتی هزار تومان از حقوق ماهیانه خود را به دولت کودتا اختصاص داد. این رفتار او را به عنوان حامی کودتا مطرح کرد. او در نوشته‌هایش اعتقاد سیاسی خود را چنین بیان می‌کند: «وقتی از من پرسیدند: حکومت شما بر اصول مشروطیت است یا استبداد؟ گفتم: امر بین امرین و به استبداد نزدیک‌تر است. [مردم] می‌گویند: حاکم مشروطه‌ای؟ گفتم: راست می‌گویند. [حال می‌پرسند که] چطور می‌شود حاکم مشروطه بود و به استبداد حکومت کرد؟ گفتم: مردم حاضر نیستند و مشروطه نمی‌فهمند. من لابد هستم، با استبداد حفظ نظم بکنم لیکن در ضمن مردم را به سوی مشروطه سوق می‌دهم [اما] حاکم مستبد شما را از مشروطه منصرف می‌خواهد.»[35]

آنچه از نوشته‌های مخبرالسلطنه برمی‌آید او همچون برخی منورالفکران هم‌دوره‌اش راه ‌حل معضلات کشور را استقرار «دیکتاتوری مصلح» یا «استبداد منور» می‌داند و به این دلیل بعد از تجربه انقلاب مشروطه از دیکتاتوری رضاخان حمایت می‌کند. مخبرالسلطنه بعد از سیر حوادث بعدی به مطلوب نبودن گزینه رضاشاه پی می‌برد و می‌نویسد: «در دوره پهلوی هیچ کس اختیار نداشت و تمام امور می‌بایست به عرض برسد و به آن‌چه فرمایش می‌رود رفتار کنند و تا درجه‌ای اختیار نباشد مسئولیت معنی ندارد. [این مسأله را به] پهلوی خاطرنشان کردم که عمّال دولت در مسئولیت خود اختیار ندارند ... تصدیق مانندی فرمودند لیکن ترتیب اثری دیده نشد.»[36]

البته مهدیقلی هدایت تا وقتی رئیس‌الوزراء بود، به تمام ذلت و حقارتی که از ناحیه رضا شاه تحمیل می‌شد تن می‌داد تا عنوان ریاست الوزرایی را حفظ نماید و آنچه بعداً در کتاب خاطرات و خطرات خود نوشته، در واقع توجیه نامناسب، برای تبرئه خویش است.

مخبرالسلطنه در انتخابات دوره‌ی چهارم مجلس شورای ملی به نمایندگی از تهران انتخاب شد. اما مجلس این دوره به دلیل کودتای 1299ش و روی کار آمدن دولت سید ضیاءالدین طباطبایی برگزار نشد. پس از سقوط دولت کودتا، قوام‌السلطنه رئیس دولت جدید نیز طرح اعتبارنامه‌ی مخبرالسلطنه را به تعویق انداخت تا او را همچنان والی آذربایجان نگاه دارد.

با روی کار آمدن دولت مشیرالدوله در بهمن 1300ش، کودتای ابوالقاسم لاهوتی در تبریز رخ داد. آنها توانستند مخبرالسلطنه والی آذربایجان را بازداشت و نیروهای تحت امرش را از شهر اخراج کنند. با افزایش خطر درگیری بین قزاق‌ها و ژاندارم‌ها (نیروهای دولتی و کودتاچی) و وقوع خونریزی و کشتار، مشیرالدوله طی تلگرافی به مخبرالسلطنه اطلاع داد: «چون وجود حضرتعالی در تهران برای مجلس شورای ملی لازم است ... کفالت را به اجلال‌الملک سپرده و حرکت کنید.»[37]

در تهران نمایندگان مجلس –به دلیل اینکه معترض به عملکرد مخبرالسلطنه در ایالات فارس و آذربایجان و رفتارش با ستارخان، باقرخان و شیخ محمد خیابانی بودند - توافق کردند در جلسه‌ای با حضور خود او به اعتبارنامه‌اش رسیدگی کنند تا فرصت دفاع از خود را داشته باشد. مخبرالسلطنه در 16 فروردین 1301ش، در مجلس حضور یافت و پس از طرح استدلال‌های دو طرف، با 49 رأی موافق از 72 تن نماینده حاضر اعتبارنامه‌اش تصویب شد.[38]

مخبرالسلطنه در سال 1301ش، به عنوان وزیر فوائد عامه و تجارت به کابینه‌ی مستوفی‌الممالک راه یافت.[39] بار دیگر در 1305ش -که مستوفی برای ششمین بار به نخست‌وزیری رسید و در طول این مدت سه بار هم کابینه‌اش ترمیم شد- همچنان در مقام وزیر فوائد عامه و تجارت باقی ماند.[40] مخبرالسلطنه در مدتی که در کابینه‌ی مستوفی حضور داشت از نزدیک با رضاخان -که آن موقع وزیر جنگ بود- آشنا شد[41] و از ایده جمهوری‌خواهی او نیز طرفداری کرد و بدین ترتیب، از جایگاه ویژه‌ای نزد او برخوردار گردید. در همین دوران لایحه‌ی احداث راه‌آهن سراسری را به مجلس برد و به‌رغم مخالفت شدید دکتر محمد مصدق و سایر نمایندگان در چهارم اسفند 1305ش، به تصویب مجلس شورای ملی رساند. در این دوره همچنین با شرکتی دانمارکی برای راه‌اندازی نخستین خطوط اتوبوسرانی در تهران قرارداد بست. در 5 اردیبهشت 1306ش که اواخر کابینه‌ی مستوفی بود به ریاست دیوانعالی کشور منصوب شد.[42]

در خرداد 1306ش، مستوفی‌الممالک از نخست‌وزیری کناره گرفت و مهدیقلی خان هدایت به مقام ریاست دولت رسید. او در دوران شش پادشاه قاجار و پهلوی (ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه، احمد شاه، رضاشاه و محمدرضا شاه) حضور داشت و در دوران 16 ساله پادشاهی رضاشاه –که در مجموع شش نفر عهده‌دار مقام نخست‌وزیری شدند- طولانی‌ترین دوران صدارت را از آن خود کرد. همین مساله نشانگر این است که هدایت باب میل رضا شاه بود، زیرا نه تنها از جانب او احساس خطری نمی‌کرد بلکه هدایت را به منزله یک خدمتگزار مطیع و سرسپرده می‌شناخت.

 

دوره‌ی نخست‌وزیری

بعد از استعفای مستوفی‌الممالک از نخست‌وزیری در خرداد 1306، عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه با مهدیقلی هدایت وارد مذاکره شد. هدایت یک شب مهلت خواست و بعد از صحبت با مستوفی‌الممالک نخست‌وزیری را قبول کرد.[43] مستوفی به او گفته بود: «من تا چانه‌ام به گل فرو رفت. شما مواظب باشید تا فرقتان در لجن فرو نرود.»[44] 11 خرداد 1306 مخبرالسلطنه وزیران خود را به این شرح به رضاشاه معرفی کرد: مهدیقلی هدایت رئیس‌الوزرا و وزیر فواید عامه، مشاورالممالک انصاری وزیر خارجه، فیروز میرزا نصرت‌الدوله وزیر مالیه، سید محمد تدین وزیر معارف، علی‌اکبر داور وزیر عدلیه، جعفر قلی‌خان بختیاری مشهور به سردار اسعد و سردار بهادر وزیر جنگ، حسین سمیعی ادیب‌السلطنه وزیر داخله. برای وزارت پست و تلگراف نیز کسی معرفی نشد.[45] مخبرالسطنه خود از اعضای لژ فراماسونری بیداری ایران بود[46] و افرادی را هم که در دوره‌های مختلف برای وزارت معرفی کرد قریب به اتفاق فراماسونر بودند. حضور این افراد به عنوان وزیر در کابینه به حدی بود که می‌توان دولت‌های مخبرالسلطنه را دولت فراماسونرها دانست.[47]

مخبرالسلطنه در 16 خرداد 1306ش، برنامه دولت خود را به مجلس داد و شهید آیت‌الله سید حسن مدرس به عنوان یکی از مخالفان جدی او کابینه را ضعیف ارزیابی کرد: «[کابینه] مرد شجاع می‌خواهد. مرد شجاع آن است که موافق عقیده‌اش بگوید و بکند. سیاست ما باید سیاست بز کوهی باشد. سیاست بز کوهی آن است که همیشه بین‌الطلوعین چرا می‌کند که به قدری روشن باشد که علف را ببیند اما به قدری روشن نباشد که صیاد او را صید کند. ما ایرانی‌ها هم باید سیاستمان طوری باشد که زندگی کنیم اما صیاد ما را صید نکند.»[48] آیت‌الله مدرس بیشترین مخالفتی که با کابینه داشت از این وجه بود که کابینه از رضاشاه می‌ترسد و مسأله عمده را این می‌دانست که باید کابینه‌ای تشکیل بشود که مقتضی روز بوده، بتواند با هر گونه پیشامد مقاومت بکند.[49] به هر روی به رغم چنین اظهاراتی از مجموع 108 نماینده حاضر در مجلس، 98 تن رأی موافق و فقط 10 نفر رأی مخالف به کابینه دادند.

باید توجه داشت که نمایندگان مجلس شورای ملی در دوره پنجم و ششم یعنی از 22 بهمن 1302 تا 22 مرداد 1307 و بعد از آن، غالباً دست‌چین شده رضاخان بودند و نمایندگی خود را مدیون زورگویی و تخلفات قانونی رضاخان در کاندیدا شدن و ورود ایشان به مجلس، بودند و طبیعی است که به نخست وزیری مهدیقلی هدایت که مورد پسند رضا شاه بود، جواب مثبت دهند.[50]

در دوران نخست‌وزیری مهدیقلی خان هدایت، تیمورتاش و نصرت‌الدوله فیروز قدرت و نفوذ فراوانی یافتند.[51] البته علی‌اکبر داور و سردار اسعد بختیاری هم سهم به سزایی در اداره‌ی امور داشتند و در کارها مداخله می‌کردند. اما نقش تیمورتاش پررنگ‌تر از دیگران بود. او به عنوان فرد شماره دو قدرت در ایران، در آن برهه دنبال فردی بود که عنوان نخست‌وزیری را یدک بکشد، اما خودش اختیاردار باشد. مهدیقلی خان هدایت بهترین گزینه بود. او نه به میزان مستوفی‌الممالک وجاهت ملی داشت، نه به اندازه فروغی به شاه و انگلیس نزدیک بود. نزدیک هفتاد سال سن و سابقه‌ای طولانی در تصدی مناصب مهم دولتی داشت.[52] سفارت بریتانیا هم در گزارشی به این موضوع اشاره کرده است که مهدیقلی‌خان «در سمت نخست‌وزیری نقشی فرمایشی ایفا می‌کرد و تنها مجری سیاست‌های دیکته شده از سوی تیمورتاش بود».[53] عباس اسکندری از سیاسیون دوران پهلوی هم درباره مخبرالسلطنه گفته است: «این شخص روزی دموکرات و روزی خود را دهقان و وقتی خود را عقل کل ملت نامید... اما همین که از پله حکومت قدم بالا گذاشت چنان تسلیم و خدمتگزار گردید که ... نه تنها مسئولیت وزرا از بین رفت بلکه رئیس‌الوزرای مشروطه، مستخدم شخصی وزیر دربار [تیمورتاش] شد.»[54]

به هر جهت، مهدیقلی هدایت یکی از هفت تن وزرای دوران قاجار بود که پس از انقراض این سلطنت، شش سال پیاپی نخست‌وزیر پهلوی اول بود و دوره‌ی نخست‌وزیری او چنان به آرامی و بدون هیچ‌گونه چالشی طی شد که به رضاشاه گفته بود: «تا تیمورتاش بود فرمودید قول تیمور قول من است. بعد از تیمور، هر وزیری هر مطلبی به هیأت آورد گفت: به عرض رسیده و تصویب شده است.»[55] مخبرالسلطنه همانگونه که خودش در این نوشتار اذعان کرده، تیمورتاش را کارگزار اصلی حکومت رضاشاه و خود را نخست‌وزیر مطیع تیمورتاش معرفی نموده است. او در جایی دیگر می‌نویسد: «تیمورتاش وزیر دربار ماست و رافع بین شاه و هیأت [دولت] و نافذ در هر کار، طرف اعتماد شاه است و از سیاست آگاه. [رضاشاه] روزی در هیأت [دولت] فرمودند: قول تیمور، قول من است و تیمورتاش آن‌چنان بال و پر گرفته بود که پهلوی اول به او تأکید کرده بود: ما در ایران دو نفریم، من و تیمور. من قشون را اداره می‌کنم؛ تیمور مملکت را.»[56] نقش ریاست وزرایی هدایت تا حدی تحت‌الشعاع نفوذ تیمورتاش بود که وی «در مجامع عمومی مخبرالسلطنه را احضار و با وی تندی می‌کرد».[57]

پس از آن ‌که تیمورتاش، داور، سردار اسعد و نصرت‌الدوله به محبس افتادند و از صحنه‌ی قدرت حذف شدند، مخبرالسلطنه مانند ماشین امضا، دستورها و اوامر رضاشاه را بدون چون و چرا اجرا می‌کرد و آن‌طور که مهدی بامداد گفته است: در مدت شش سال و اندی نخست‌وزیری پیرغلام شد.[58]

در واقع خصوصیت عافیت‌طلبی، او را به تلاش برای عمل به وظایفی که قانون بر عهده‌اش گذاشته بود، و‌ا‌نمی‌داشت و او شریک جرم تمام جنایات رضاخان و تیمورتاش و دیگران در زمان ریاست وزرایی خود بود.

در طی شش سال دوران نخست‌وزیری مخبرالسلطنه اقدامات زیادی انجام شد. اما بسیاری از کارها طبق روال قانون اساسی پیش نمی‌رفت و در هیئت دولت مطرح نمی‌شد. زیرا همان‌‌گونه که هدایت خود گفته بود، هر یک از وزرا امور مربوط به وزارتخانه خود را با رضاشاه در میان می‌گذاشتند و دستور می‌گرفتند و به محض این‌که موافقت شاه حاصل می‌شد فقط در ظاهر برای تصویب و اطلاع به هیئت دولت آورده می‌شد. چرا که وقتی وزیری می‌گفت به عرض رساندم، تصویب فرمودند، کافی بود و دیگر هیچ یک از وزرا حق ایراد و اشکال و اعتراض نداشت و هدایت بدون چون و چرا آن را امضا می‌کرد.[59] بدین ترتیب، برای مخبرالسلطنه استبداد رضاشاه بهترین بهانه برای شانه خالی کردن از مسئولیت بود. درست است که مخبرالسلطنه گفت: «از 15 آذر 1304ش که رضاشاه به سلطنت رسید، رأی، رأی پهلوی شد و وزرا رافعی بین وزارتخانه و شاه، نقیر و قطمیر باید به عرض برسد و آن‌چه امر شد اطاعت شود»[60] اما این همراهی با استبداد موجب تحکیم پایه‌های دیکتاتوری رضاشاه در دوران نخست‌وزیری هدایت گردید.

هدایت در کتاب خود کوشیده است خود را فردی مخالف استبداد و استعمار و مخالف با برخی اقدامات رضاشاه نشان دهد، در حالی که کارنامه‌ی سیاسی او خلاف آن را نشان می‌دهد. بسیاری از اتفاقات سرکوبگرانه دوران پهلوی اول در زمان ریاست ‌وزرایی او رخ داد؛ سرکوب روحانیت، مرگ مشکوک حاج‌آقا نورالله فشارکی از مراجع بزرگ آن دوره، تبعید آیت‌الله حاج حسین آقا قمی به عتبات، دستگیری و بازداشت مدرس و چندین مورد دیگر در دوره صدارت او روی داد. عملکرد او در دوره نخست‌وزیریش چنان بود که «آزادی انتخابات و مطبوعات» به دست سازمان‌های دولتی سخت محدود شد. در جنجال‌های سیاسی ریاکار و در میان دستجات مختلف چنان می‌زیست که همه او را از خود می‌دانستند. چون صاحب نطق و بیان بود و صورت حق به جانب را حفظ می‌کرد.»[61] در زمان رئیس‌الوزرایی هدایت مسئولیت‌پذیری وزرا نیز کاهش یافت و رویه او سرمشق و نمونه‌ای برای نمایندگان مجلس و سایر طبقات مملکتی گردید. قدرت و نفوذ دربار نیز در ساختار سیاسی کشور افزایش چشمگیری پیدا کرد و دولت و مجلس را تحت‌الشعاع قرار داد.[62]

 

اقدامات دوره نخست‌وزیری

در طی شش سال نخست‌وزیری مخبرالسلطنه که از 9 خرداد 1306ش تا 22 شهریور 1312ش ادامه یافت، ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اداری و صنعتی کشور دچار دگرگونی‌های اساسی شد. تأسیس بانک ملی ایران، تصویب قوانین غربی در نظام قضائی کشور، الغای کاپیتولاسیون، ایجاد کارخانه‌های قندسازی، افتتاح راه شوسه خرم‌آباد و تولید برق از مهم‌ترین اقدامات بودند. در کنار این اقدامات بازداشت و تبعید و سپس شهادت آیت‌الله سیدحسن مدرس، تصویب و اجرای قانون اتحاد شکل، اعلام رسمی سانسور مطبوعات، توقیف نصرت‌الدوله فیروز (وزیر مالیه)، برکناری و بازداشت تیمورتاش وزیر دربار و الغای قرارداد دارسی همه در دوران نخست‌وزیری مهدیقلی خان هدایت روی داد. از میان این دسته اقدامات به طرح و بررسی چند مورد آن می‌پردازیم:

آغاز به کار احداث راه‌آهن

پس از تحصیل رأی اعتماد مجلس، در 23 مهر 1306ش، اولین کلنگ احداث راه‌آهن سراسری از بندر گز تا تهران (راه‌آهن شمال – جنوب) بیرون دروازه محمدیه (دروازه گمرک) به دست رضاشاه بر زمین زده شد[63] و هدایت که در این دور همزمان با ریاست‌وزرایی، منصب وزارت فواید عامه را هم بر عهده گرفته بود و به توالی سه کابینه دیگر را هم تشکیل داد، وسایل پیشرفت کار را فراهم کرد.[64] و توانست امور مربوط به ساختمان جدید راه‌آهن را به فرجام برساند.

اخراج میلسپو

در سال 1306ش، احمد قوام‌السلطنه، دکتر آرتور میلسپو مستشار آمریکایی را برای رسیدگی به امور مالی کشور به عنوان رئیس کل مالیه ایران استخدام کرد. میلسپو در اولین سال نخست‌وزیری مخبرالسلطنه با نصرت‌الدوله فیروز، وزیر مالیه دچار اختلاف شد و کار تا اخراج میلسپو پیش رفت. رضاشاه به تیمورتاش امر کرد که به اتفاق مخبرالسلطنه با میلسپو صحبت کند ولی سه روز مذاکره با او به سرانجامی نرسید و در نهایت مخبرالسلطنه با طرح موضوع اخراج میلسپو در مجلس و تصویب آن، موفق به لغو قرارداد همکاری با او شده و با رأی نمایندگان مجلس خود به ریاست مالیه برگزیده می‌شود.[65]

قانون نظام وظیفه

قانون نظام وظیفه، فرزندان ذکور داخل و خارج از کشور را که وارد بیست و یکمین سال زندگی خود می‌شدند، به مدت دو سال به خدمت نظام وظیفه یا سربازی فرا می‌خواند. این قانون پس از شکست دولت انگلستان در به تصویب رساندن قرارداد ننگین 1919 (1298ش) در دستور کار دولت وقت ایران قرار گرفت. تلاش دولت انگلستان بر این بود تا قرارداد شکست‌خورده 1919 را به شکلی دیگر و ناملموس به اجرا درآورد. بدین منظور، کودتای 1299ش، طراحی و به دنبال آن برنامه‌ریزی‌ها برای ایجاد حکومت مقتدر مرکزی و تشکیل ارتشی یکپارچه و منظم جهت کاستن از هزینه‌های دولت انگلستان به اجرا درآمد. مسأله سربازگیری و خدمت نظام وظیفه هم در راستای چنین هدفی در ردیف برنامه‌های دولت هدایت قرار گرفت و در 16 خرداد 1306ش، به تصویب مجلس شورای ملی رسید. در اوایل سال 1305ش، قانون به آرامی به اجرا گذاشته شد. اما با شروع سال 1306ش، با دایر کردن نمایندگی‌های سربازگیری در نقاط مختلف کشور و اعلان فراخوان خدمت نظام وظیفه، روند اجرا شتاب بیشتری گرفت و به مخالفت مردم به رهبری روحانیون دامن زد. مجتهد بزرگ حاج‌آقا نورالله اصفهانی در اعتراض به اجرای قانون نظام وظیفه با درخواست مردم دست به مهاجرت زد و از اصفهان به قم رفت. در این بست‌نشینی جمعی دیگر از طلاب و علما از جمله آقا کمال‌الدین نجفی (شریعتمدار)، سید عبدالحسین سیدالعراقین، آیت‌الله محمدحسین فشارکی و دیگران هم حضور داشتند.

مخالفت روحانیون در راستای این باور بود که قانون نظام اجباری می‌تواند عاملی برای تحکیم دیکتاتوری رضاشاه باشد که در پس اجرای آن، تسلط کامل بر ارکان حکومتی و نظامی را در سر پرورانده و در سایه داشتن سربازان آموزش‌دیده، قدرت و خواسته‌های خود را در کشور مستولی و گسترده سازد. مخالفان معتقد بودند که چنانچه رضاشاه این قانون را به اجرا درآورد، راه‌های مقاومت دربرابر خواسته‌های او مسدود شده، فرصت و توان بازدارنده‌ای برایشان باقی نخواهد ماند که بتوانند با تمسک به آن‌ها در مقابل او بایستند. در حقیقت، علت‌العلل مخالفت و مقاومت بسیاری از مخالفان اجرای قانون نظام اجباری نه در مواد و مفاهیم یا چگونگی اجرای آن بلکه در ماهیت اهدافی وجود داشت که قانون‌گذار اصلی بر آن پای می‌فشرد. این اهداف، قانون نظام اجباری را از ماهیت اصلی آن که همانا دفاع از کشور و مرزهای آن بود جدا و متوجه سرکوب مردم، ایلات و طوایف می‌کرد.[66]

در پی مهاجرت علما، مخبرالسلطنه در نخستین اقدام، با استناد به احکام شرع نامه‌ای به علما نوشت و در آن متذکر شد که مطابق حکم جهاد، وجود نظام برای دفاع از مملکت ضروریست: «اندک اندک من حس کردم که مسأله با اقدامات تیمورتاش و مشورت داور و نصرت‌الدوله تمام نمی‌شود،... از طرف دیگر مسئولیتی هم نسبت به مصالح مملکت دارم. سرخود شرحی به قم نوشتم... به اعتماد احکام اسلام آیه «وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُم»[67] [هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [دشمنان‌]، آماده سازید! و (همچنین) اسبهای ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید!] حجت قرار دادم... اگر شب دزدی به خانه بیاید، جوانان خانه را می‌رسد که دفاع کنند یا پیرمردان را، مملکت خانه ملت است و دفاع کار مردان وامانده نیست و باز در حکم جهاد عموم مسلمانان شریکند.»[68] علما به او پاسخ دادند که نظام تعلیم اجباری از نظام وظیفه مناسب‌تر است و مخبرالسلطنه در پاسخ به علما، ضمن اشاره به ضرورت تأمین استقلال مملکت اسلامی از رهگذر اجرای قانون نظام وظیفه، آن را مسأله‌ای قابل حل از طریق مذاکره و گفتگو عنوان کرد.

با طرح مسأله گفتگو، آقا کمال‌الدین شریعتمدار و آیت‌الله سیدحسن بحرالعلوم رشتی برای مذاکره به قم رفته، پس از بازگشت و صحبت با شاه، رضاشاه حاضر به تجدیدنظر در قانون نظام وظیفه شد و قصد ارجاع موضوع به مجلس را داشت که مخبرالسلطنه (با گوشزد تیمورتاش) مانع شد: «دیدم رجوع [به مجلس] دال بر سستی عزیمت بود و تزلزل در مجلس می‌آورد. سخن را گرفتم. گفتم: نظام اجباری اسم غلطی است. خدمت نظام وظیفه هر جوانی است و مصلحت مملکت و من مسئول. تغییری در امر داده نمی‌شود مگر اینکه شاه مسئولیت را از من سلب بفرمایند. سخن قطع شد و حضرات رفتند.»[69]

رضاشاه پس از این جریان به مخبرالسلطنه مأموریت داد که به قم رفته و با حاج آقا نورالله و سایر علمای معترض وارد مذاکره شود و اسباب رضایت آنان را فراهم سازد. خواسته‌های علما در برگیرنده: تجدیدنظر در قانون نظام اجباری، حضور پنج نفر از علما مطابق قانون اساسی در مجلس، جلوگیری از منکرات و تعیین ناظر شرعیات در ولایات بود. با توجه به حمایت‌های گسترده از علمای معترض، مخبرالسلطنه که به همراهی تیمورتاش، ظهیرالاسلام و امام جمعه تهران به قم رفته بود، بعد از مذاکره با علما قول داد تا تقاضاهای آنان را عملی کند. اما حاج آقا نورالله اعلام کرد تا تقاضاهایش از تصویب مجلس نگذرد هم‌چنان به عنوان اعتراض در قم خواهد ماند. مخبرالسلطنه در بازگشت به تهران به سرعت تقاضاهای علما را در قالب لایحه به مجلس فرستاد ولی در همین اثنا و در شب چهارم دی ماه حاج آقا نورالله به طور ناگهانی درگذشت و به قولی او را کشتند و بعد از آن نیز لوایح پیشنهادی دولت را در مجلس دفن کردند.[70]

لباس متحد الشکل

رضاشاه از سال 1306ش، به تدریج حوزه نفوذ روحانیت را محدود کرد. اولین نشانه‌های تقابل رضاشاه با روحانیت هنگام نخست‌وزیری مخبرالسلطنه پیش آمد که در اطلاعیه‌ای اظهار داشت: «عده‌ای تحت عنوان حفظ دیانت و با تکیه به امر به معروف و نهی از منکر افکار عمومی را مشوش و ایجاد اختلاف و نفاق می‌کنند. حکومت در عین حال که حفظ و ترویج شعار اسلامی را وظیفه خود می‌داند، به کسی اجازه رخنه در وحدت ملی را نمی‌دهد و از هر موعظه و تبلیغ مذهبی که افکار ماجراجویانه را به مردم القا کند جلوگیری خواهد کرد».[71] دو ماه پیش از آن که مخبرالسلطنه به نخست‌وزیری برسید، یعنی در فروردین 1306ش، اولین برخورد رضاشاه با روحانیون با ورود خانواده‌ سلطنتی بدون حجاب به حرم حضرت معصومه (س) رخ داد. در پی این حادثه روحانیون شهرهای مختلف اعتراض کرده و گروهی از آنان به قم مهاجرت نمودند. مخبرالسلطنه به دستور رضاشاه همراه چند نفر دیگر به قم رفت و با آیت‌الله شیخ‌عبدالکریم حائری ملاقات کرد. در این دیدار توافق شد در قانون مزبور تجدیدنظر شود و پنج تن از علمای طراز اول بر مصوبات مجلس نظارت کنند.[72]

در 15 مرداد 1307ش، لایحه اتحاد لباس در هیأت وزرا مطرح و به تصویب دولت رسید. سپس مخبرالسلطنه خود شخصاً لایحه را به مجلس برد و مجلس شورای ملی در 6 دی همان سال لایحه را در چهار ماده و هشت تبصره به تصویب رساند. آن‌گاه در 10 دی 1307ش، دستور اجرای آن به هیأت دولت صادر شد. هیأت دولت پس از وصول دستور، به تدوین نظامنامه آن موظف شد و نظامنامه در 3 بهمن 1307ش، در سه فصل و 20 ماده تهیه و تصویب شد.[73]

در حقیقت، قانون اتحاد لباس، مقدمه‌ای بود برای طرح موضوع کشف حجاب و رسمیت دادن به آن. چرا که حکومت می‌دانست طرح یکباره کشف حجاب قابل پذیرش در جامعه نیست و واکنش زنان و مردان به آن شدید خواهد بود، لذا بهتر دانست که ابتدا با تغییر لباس مردان شروع کند تا با وقایعی مشابه آنچه که بر سر امان‌الله خان شاه افغانستان آمد، روبرو نشود که البته موفق نگردید و در واقعه مسجد گوهرشاد با این واکنش مواجه شد. مخبرالسلطنه در این باره اذعان دارد که «قصد از تغییر لباس از بین بردن لباس اهل علم» بود که بر سر این طرز پوشش «زد و خوردها» شد.[74]

پیرو چنین قوانینی، فعالیت‌ها در حوزه زنان هم دچار تحول ‌شد. از 6 تا 11 آذر 1311ش، کنگره اتحاد زنان شرق با حضور نمایندگان 10 کشور در تالار وزارت فرهنگ (عباسی) برگزار و در آن مسائلی از قبیل تساوی حقوق زن و مرد در اسلام و احقاق حقوق طبیعی زنان مطرح شد.[75] اما خروجی این کنگره با گزارشی که مخبرالسلطنه از آن ارائه داد، به گونه‌ای بود که با مباحث مطروحه در آن مغایرت داشت: «هر چند که در این کنگره تصدیق کردند که مقام زن در اسلام محفوظ‌تر است و... اما متأسفانه خانم‌ها پرده‌های کنگره را دریدند و سراسیمه در میدان هوا و هوس دویدند. مسکری نماند که نخوردند و منکری نماند که نکردند.»[76]

لغو امتیاز دارسی

امتیاز دارسی، قراردادی برای اکتشاف و استخراج نفت در ایران بود که در سال 1280ش، بین دولت ایران و ویلیام ناکس دارسی از انگلستان بسته شد. طبق این قرارداد، اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری از نفت در سراسر ایران به جز مناطق شمالی به مدت 60 سال به دارسی واگذار و متعهد شد سالیانه مبلغ 20 هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و همچنین 16 درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد.

دارسی پس از هشت سال فعالیت و 300 هزار لیره هزینه با کمبود سرمایه مواجه شد و کنار رفت. پس از او دولت انگلستان با ثبت شرکت سهامی نفت ایران و انگلیس با سرمایه دو میلیون لیره در لندن فعالیت خود را در زمینه نفت ایران آغاز کرد. از شروع به کار این فعالیت چه در زمان دارسی و چه پس از ثبت شرکت سهامی همواره دولت ایران به میزان سهم و درآمد کشور از استخراج و بهره‌برداری نفت معترض بود و دولت انگلستان نیز برای انعقاد قراردادی جدید و رسمی با دولت ایران تمایل داشت که بر اساس آن، میزان و زمان بهره‌برداری از منابع زیرزمینی ایران را افزایش دهد و همچنین قرارداد به تصویب مجلس شورای ملی برسد تا رسمیت پیدا کند. از این رو در صدد ایجاد بستری خاص و مناسب جهت تأمین و اجرای اصول قرارداد جدید بود که آن را مهیا سازد.

رضاشاه هم که از به توافق نرسیدن با شرکت نفت ایران و انگلیس ناراضی بود، 6 آذر 1311 و در اواخر دوران ریاست‌الوزرایی مخبرالسلطنه، متن امتیازنامه دارسی را داخل بخاری انداخت و سوزاند و گفت: امتیازنامه دارسی لغو شد! به این ترتیب، الغای امتیاز دارسی مبنایی شد برای مذاکرات جدی‌تر و به تبع آن انعقاد قراردادی جدید.

در دور جدید مذاکرات رئیس هیئت مدیره شرکت نفت ایران و انگلیس سر جان کَدمن با رضاشاه ملاقات کرد و در گزارش خود به وزیر خارجه بریتانیا سر جان سیمون مورخ 23 آوریل 1933م / 3 اردیبهشت 1312 نوشت: «[رضاشاه] منظورش از الغای امتیاز، اصلاح وضع خراب ناشی از مواد همین امتیاز [دارسی] بوده که دولت ایران و شرکت نفت هرگز نمی‌توانستند آن‌ها را یکسان تعبیر کنند. نیز از بس که صبر کرده و دیده بود از مذاکرات طولانی طرفین نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود تصمیم گرفته بود امتیازی را که همه این اشکالات از آن بروز می‌کرد را لغو کند. ... [شاه همچنین گفت] ایران به هیچ‌وجه خیال ندارد مسأله را مجدداً به جامعه ملل بکشاند و تصمیم دارد کل اختلاف را در همین تهران و با خود من [رئیس شرکت نفت] حل کند. عرض کردم در این صورت بهتر است که اعلیحضرت به وزرای خود دستور بدهند که کمی تندتر کار کنند و برای آماده کردن پیش‌نویسی که ظاهراً مشغول تنظیمش هستند ما را اینقدر سر ندوانند...»[77]

بعد از انجام مذاکرات در سال 1312ش یک قرارداد جدید به امضا رسید که به «متمم قرارداد دارسی» معروف شد. طبق مواد تصریح شده در متمم قرارداد دارسی انگلستان تا سال 1372ش از منابع نفتی ایران استفاده می‌کرد. در طول این سال‌ها کمپانی نفتی انگلیسی از پرداخت مالیات و عوارض معاف و میزان دخل و خرج‌های شرکت سرّی بود و دولت ایران نمی‌توانست از میزان نفت استخراجی و درآمد حاصله اطلاع داشته باشد. در قرارداد دارسی کلیه اموال و امکانات شرکت استخراج‌ کننده متعلق به دولت ایران بود اما در متمم این قرارداد این اموال به انگلیسی‌ها واگذار شده بود. این متمم در جریان ملی شدن نهضت نفت ملغی اعلام شد.

 

پایان رئیس‌الوزرایی

مهدیقلی خان هدایت در 22 شهریور 1312 از مقام خود استعفا داد. او علت این اقدام خود را خواست رضاشاه اعلام می‌کند و بیان می‌نماید رضاشاه نمی‌خواست به طور مستقیم سید حسن تقی‌زاده وزیر مالیه را برکنار کند به همین خاطر او را وادار به استعفا و انحلال کابینه کرد. هدایت در این باره می‌نویسد: «نزدیک غروب شاه مرا خواست. از دور گفت: خبر خوشی برایت ندارم. عرض کردم خبری که از طرف اعلیحضرت باشد خوش است. اظهار نارضایت‌مندی از دو نفر از وزرا کردند و فرمودند: همه استعفا بدهید. این استعفا خیلی به خوشی بود. عرض کردم اجازه بفرمائید صبح استعفا عرض می‌کنم.»[78] فردای آن شب مراسم افتتاح بانک ملی ایران با حضور اعضای ایرانی و آلمانی هیئت مدیره بانک بود که هدایت نیز به عنوان آخرین جلسه رسمی در آن شرکت کرد.

پس از کناره‌گیری از مقام نخست‌وزیری، استانداری خراسان به هدایت پیشنهاد شد، اما به دلیل کهولت سن و ضرورت دنبال کردن امور شخصی از پذیرش این سمت سر باز زد و دیگر عهده‌دار شغلی نشد. طبق مصوبه مجلس مقرر شد هر ماه مبلغ 398 تومان حقوق بازنشستگی به او پرداخت گردد.

مخبرالسلطنه بعد از استعفا از سیاست فاصله گرفت و در املاک خود به زندگی شخصی پرداخت. ویپرت بلوشر سفیر آلمان در تهران که با هدایت روابط خوبی داشت، سال‌های بازنشستگی وی را چنین توصیف می‌کند: «پس از کناره‌گیریش در ده دروس که در دامنه کوه‌های البرز قرار دارد و منطقه‌ای بسیار زیباست به دیدنش رفتم و او را در باغش که به سبک ایرانی آراسته شده بود، بین بوته‌های گل سرخ و جوی آبی که زمزمه می‌کرد بر فرشی زیر درختان چنار نشسته دیدم. سرگرم تألیف کتابی بود درباره موسیقی ایرانی.»[79] روزگار هدایت به این منوال گذشت تا این که در 22 شهریور 1334ش، در سن 91 سالگی بر اثر برخورد سرش به سنگ در منزل خود دچار خونریزی مغزی شد و درگذشت.

 

نتیجه

مهدیقلی خان هدایت در خانواده‌ای غربگرا و از کارگزاران حکومت قاجار رشد کرد. از ابتدا وارد دستگاه‌های دولتی شد و به واسطه اعتمادی که به پدر و برادرانش وجود داشت تا پیشخدمتی ناصرالدین شاه و وزارت نیز ارتقا یافت. او زمانی که احساس خطر می‌کرد فرار را بر قرار ترجیح می‌داد مانند دوران استبداد صغیر که ولایت

آذربایجان را رها کرد و به اروپا گریخت، قتل برادرش صنیع‌الدوله هم موجب شد مجدداً از ایران بگریزد. در زمان کودتای 1299 توانست با حمایت از رضاخان و کودتا برخلاف برخی از رجال قاجاری از بازداشت و تبعید نجات یابد. به واسطه حمایت از رضاخان و ارتباط با محافل غربگرا مانند فراماسونری در حکومت پهلوی نیز مورد توجه قرار گرفت و به وزارت و رئیس‌الوزرایی رسید.

اقدامات او در دوران نخست‌وزیری ریشه در دو جا داشت. ابتدا او عضو فراماسونری و وابسته به استعمار انگلیس بود و همانند اتابک اعظم که به پیشنهاد هدایت به این فرقه پیوست و با مأموریت مشخص به ایران بازگشت، مخبرالسطنه نیز با عضویت در لژ فراماسونری می‌بایست مجری برنامه‌های آن‌ها می‌بود. این برنامه‌ها حول دین‌زدایی از جامعه و ترویج ارزش‌های غربی قرار داشت که در تصمیمات او مانند لباس متحدالشکل، سکولار کردن نظام قضائی و... نمود پیدا می‌کرد. منشأ دیگر اقدامات او دستورات رضاشاه بود که بدون هیچ حرفی تصویب و اجرا می‌شد. مخبرالسلطنه زمانی که احساس می‌کرد برای اجرای اوامر شدت عمل لازم است، از آن امتناع نمی‌کرد؛ مانند سرکوب قیام مردم لار و قیام شیخ محمد خیابانی که از جمله برخوردهای شدید او با قیام‌های مردمی بود. زمانی هم که گفتگو و روش مسالمت‌آمیز را مناسب می‌دید مانند برخورد با مخالفان قانون نظام وظیفه این راه را برمی‌گزید. انتخاب نوع مواجهه با مسائل مختلف سیاسی، نظامی و همچنین مدت طولانی دوران نخست‌وزیریش در زمان استقرار دیکتاتوری رضاشاه مبین میزان شناخت او از جریانات سیاسی و قدرت تحلیل حوادث جاری کشور است. شناختی که باعث می‌شد تا او راهی را برگزیند تا خوشایند رضا شاه باشد و انگلیس را هم راضی کند و فراماسونری هم مخالفتی با آن نداشته باشد، و او همچنان بر سریر نخست وزیری و رجل سیاسی بودن باقی بماند!

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] هدایت، مهدیقلی‌خان؛ طلوع مشروطیت، به کوشش امیر اسماعیلی، تهران: انتشارات جام، چاپ اول: اسفند 1363، ص 9.

[2] همو، خاطرات و خطرات، تهران: کتابفروشی زوار، جاپ دوم: 1344ش، ص 28.

[3] رائین، اسماعیل؛ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم: 1357، ج 2، ص 78.

[4] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 6.

[5] همان، ص 28 و 51.

[6] همان، ص 32.

[7] همان، ص 33.

[8] همان، ص 69.

[9] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج 2، تهران: زوار، چاپ سوم: 1363، ص 76.

[10] هدایت، همان، ص 113.

[11] همو، سفرنامه مکه، تهران: تیراژه، چاپ اول: 1368، ص 2 – 3.

[12] همو، طلوع مشروطیت، ص 9.

[13] رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 267 – 268.

[14] همان، ص 271 – 272.

[15] هدایت، خاطرات و خطرات، همان، ص 37.

[16] همو، طلوع مشروطیت، همان، ص 9.

[17] عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 3، تهران: نشر گفتار و نشر علم، چاپ اول: 1380، ص 1736.

[18] مهدیقلی خان مخبرالسلطنه، مرتضی‌قلی خان صنیع‌الدوله، حسن اسفندیاری محتشم‌السلطنه، میرزا حسن خان پیرنیا مشیرالدوله، میرزا حسین خان پیرنیا مؤتمن‌الملک.

[19] بهار، محمدتقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج اول، تهران: امیرکبیر، 1375، ص 6.

[20] هدایت، طلوع مشروطیت، همان، ص 9 – 10.

[21] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 154.

[22] همان، ص 159.

[23] همان، ص 164.

[24] همان، ص 167.

[25] همان، ص 174.

[26] همان، ص 190.

[27] هدایت، مهدیقلی‌خان؛ گزارش ایران، به اهتمام محمدعلی صوتی، نشر نقره، چاپ دوم: 1363، صص 264 – 265.

[28] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 226 و 228. او سعی می‌کند فرار از این صحنه‌ها و وقایع را توجیه کند ولی واقعیت این است که همیشه از ترس جان فرار نموده است.

[29] همان، ص 243.

[30] هدایت، گزارش ایران، ص 325.

[31] پروگرام کابینه آقای مستوفی‌الممالک، مصوب 30 /11 /1293، مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی. Rc.majlis.ir

[32] طلوعی، محمود؛ بازیگران عصر پهلوی، ج 2، تهران: نشر علم، 1373، ص 223.

[33] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 311.

[34] رضازاده، شفق؛ شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی به قلم چند نفر از دوستان و آشنایان او، برلین: چاپخانه ایرانشهر، چاپ اول: 1304، صص 36 - 37.

[35] هدایت، همان، ص 210.

[36] همو، خاطرات و خطرات، ص 402.

[37] کاوه، بیات؛ کودتای لاهوتی: تبریز، بهمن 1300، تهران، انتشارات شیرازه، چاپ اول: 1376، صص 50 - 54.

[38] مذاکرات جلسه 86، دور چهارم مجلس شورای ملی، 16 حمل [فروردین] 1301.

[39] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 353.

[40] همان، ص 371.

[41] رضاخان از سال 1300ش تا 1304ش، وزیر جنگ و از سال 1302ش تا 1304ش، نخست‌وزیر بود. بنابراین در سال 1302ش، که متصدی وزارت جنگ بود، در مقام نخست‌وزیر هم کابینه تشکیل داد.

[42] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 373.

[43] همان‌جا.

[44] مذاکرات جلسه 73 دوره 16 27 مهر 1329.

[45] عاقلی، باقر؛ روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران، نشر گفتار، چاپ اول: 1369، ج1، ص 185.

[46] رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 206.

[47] تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول: 1378، پاورقی ص 23.

[48] مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج 4، تهران: نشر ناشر، چاپ اول: 1361، ص 296.

[49] همان، ص 295.

[50] . در این باره بنگرید: انتخابات مجلس پنجم به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1384.

[51] دولت‌آبادی، یحیی؛ حیات یحیی یا تاریخ معاصر ایران، ج 4، تهران: عطار و فردوسی، 1364، ص 392.

[52] عاقلی، نخست‌وزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، تهران: انتشارات جاویدان، 1370، ص 407.

[53] "گزارش سفارت انگلیس درباره شخصیت‌های سیاسی"، نقل از: https://irdc.ir/fa/news /8056.

[54] اسکندری، عباس؛ کتاب آرزو، به نقل از حسین مکی؛ تاریخ بیست ساله ایران، تهران: نشر ناشر، 1362، جلد پنجم، ص 426.

[55] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 401.

[56] همان، ص 371.

[57] عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، جلد اول، ص 527.

[58] بامداد، شرح حال رجال ایران، ج 3، تهران: گلشن، 1363، ص 305.

[59] مکی، حسین؛ تاریخ بیست ساله ایران، جلد پنجم، تهران: نشر ناشر، 1362، ص 171.

[60] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 370.

[61] عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، جلد 3، ص 1742.

[62] اسکندری، عباس؛ آرزو، تهران: نشر غزل، 1361، ص 14 و 15.

[63] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 374.

[64] عاقلی، مشاهیر رجال، تهران: نشر گفتار، 1370ش، ص 255.

[65] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 375.

[66] یحیی آریابخشایش "نظام اجباری"، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 25، تابستان 1388، ص 56.

[67] انفال 60.

[68] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 376.

[69] همان، ص 377.

[70] مکی، حسین، مدرس قهرمان آزادی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359، ص 767 – 768.

[71] "تغیر ساختار با چماق و کشتار" روزنامه جوان آنلاین، 20 آبان 1398، کد خبر: 976819.

[72] طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 2، ص 223. خانواده رضاشاه در عید نوروز 1306 هنگام تحویل سال، با وضعی نامناسب و غیر متعارف، در حرم حضرت معصومه(ع) حاضر شدند. این حرکت علاوه بر مخالفت مردم، با عکس‌العمل روحانیون شجاعی چون آیت‌الله شیخ محمدتقی بافقی مواجه شد که در نهایت منجر به توهین و دستگیری شیخ و تبعید دائم ایشان به شهر ری و همچنین رفتار مستبدانه و به دور از نزاکت شاه نسبت به عتبات دینی شد.

[73] تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، ص 17.

[74] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 382.

[75] بصیرت‌منش، حمید؛ روند کشف حجاب و واکنش روحانیان، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال اول، ش دوم، تابستان 1376ش، ص 79.

[76] "کشف حجاب در اندیشه تنی چند از منورالفکران و مقدمات اعلام کشف حجاب در ایران" مهدی صلاح، نشست تخصصی کشف حجاب: مجموعه سخنرانی‌ها و ضمیمه – نشست چهارم، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص 62.

[77] الغای قرارداد دارسی و ظهور قرارداد 1933، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، https://irdc.ir/fa/news /7779.

[78] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 401.

[79] بلوشر، ویبرت، سفرنامه بلوشر، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ دوم: 1369، ص 278.



قانون متحدالشکل کردن لباس در دوره نخست وزیری مخبرالسلطنه







مهدیقلی هدایت مخبرالسلطنه


مهدیقلی هدایت مخبرالسلطنه


مهدی‌قلی هدایت در کنار جعفرقلی خان بختیاری و محمدعلی فرزین در مجلس شورای ملی


نفر وسط مهدیقلی هدایت


کابینهٔ مهدی قلی خان هدایت


علی‌قلی خان (مخبرالدوله اول) پدر مهدیقلی هدایت


جعفرقلی خان نیرالملک، عموی مهدیقلی هدایت


مرتضی‌قلی‌خان صنیع‌الدوله، برادر مهدیقلی و اولین رئیس مجلس شورای ملی


صادق هدایت از نوادگان رضاقلی خان هدایت


کتاب خاطرات و خطرات مهدیقلی هدایت


آرامگاه و کتابخانه هدایت در محله دروس شمیران


 

تعداد مشاهده: 12644


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.