ماجرای میانجیگری مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی در باره تأسیس دارالتبلیغ اسلامی
تاریخ انتشار: 23 آبان 1403
تأسیس دارالتبلیغ اسلامی توسط آقای سید کاظم شریعتمداری در دهه 40 و اختلافاتی که پیرو آن بروز کرد، ضربه بزرگی به حوزه علمیه قم زد و این مرکز دینی و سیاسی را دچار اختلاف و وقفه نمود. در چنین شرایطی، بسیاری از بزرگان که هم با امام خمینی(ره) رابطه خوبی داشتند و هم آقای شریعتمداری را میشناختند کوشیدند تا به نوعی این مسئله را حل کنند تا از این رهگذر، حوزه بیش از این صدمه نبیند. یکی از مطرحترین این شخصیتها مرحوم آیتالله علامه سید محمدحسین طباطبائی بود. ایشان کوشید با نامهنگاری با بزرگان حوزه، رفت و آمد به بیوت علما، دیدار با امام و آقای شریعتمداری و نامهنگاری با آیتالله سید محمدهادی میلانی در مشهد مقدس و اقدامات دیگر، مسئله را حل و فصل نماید.
از آنجا که برداشتهای مختلفی درباره فعالیت علامه طباطبائی در ماجرای دارالتبلیغ شده است، در این نوشته کوشش میشود با کمک روایتهای تاریخی، عملکرد مرحوم علامه مورد تحلیل مستند قرار گیرد.
تأسیس دارالتبلیغ اسلامی
روز 15 مهرماه 1344، مؤسسهای با عنوان «دارالتبلیغ اسلامی» تحت مدیریت آقای سید کاظم شریعتمداری در قم به طور رسمی افتتاح شد. مقدمات تأسیس دارالتبلیغ از سال 1343 پایهریزی شده بود. با توجه به اسناد و گزارشهای تاریخی، قصد آقای شریعتمداری از راهاندازی این مؤسسه، «تربیت مبلغین دینی» عنوان شده بود.
شهربانی آذربایجان در گزارشی به تاریخ 29 مرداد 1343 نوشت: «... طبق اطلاع، آیتالله شریعتمداری به منظور تربیت مبلغین دینی تصمیم میگیرد که در قم مدرسهای به نام دارالتبلیغ اسلامی جهت تحصیل طلاب تأسیس نماید که در تاریخ اردیبهشت ماه 43 [همزمان با] عید سعید غدیر اولین کلنگ آن [به] وسیله ایشان در قم با تشریفات خاص به زمین زده شده و سپس آقای شریعتمداری سخنرانیهایی در مورد مدرسه دارالتبلیغ اسلامی ایراد و مردم را جهت جمعآوری وجه و کمک به مدرسه مزبور دعوت [کرد.]» براساس همین گزارش، آقای شریعتمداری ضمن تخصیص شماره حسابی به همین منظور، نمایندگانی جهت تبلیغ و جمعآوری پول به سایر استانها اعزام کرد. همین گزارش در ادامه اضافه میکند: «از طرف بعضی عناصر و مخالفین وی و طرفداران آیتالله خمینی و سایرین که نسبت به آقای شریعتمداری نظر خوبی نداشتند، به مقام اعتراض برآمده و نسبتهایی به وی میدهند.»
چندی بعد ـ و درحالی که هنوز شعبه قم کار خود را شروع نکرده بود ـ مقدمات تأسیس شعبه دیگری از دارالتبلیغ اسلامی در تهران نیز فراهم شد و طولی نکشید که دارالتبلیغ کار خود را با 125 نفر شاگرد شروع کرد و در دوره دوم، 145 نفر دیگر به این مجموعه اضافه شدند. برنامه درسی آن نهجالبلاغه، عقاید، تراجم علمای اسلام، فن نویسندگی، ادبیات فارسی، فن خطابه، تاریخ اسلام، زبان عربی، زبان انگلیسی، درایه و حدیثشناسی، تفسیر قرآن، فقه و هیئت بود.
مواجهه انقلابیون با مسئله دارالتبلیغ
آغاز به کار این مرکز از همان ابتدا با انتقادهایی از سوی انقلابیون طرفدار امام خمینی روبرو شد؛ چرا که آنها عقیده داشتند فعالیت این مرکز، ضربات جبرانناپذیری به روند نهضت اسلامی وارد میکند. چنان که آیتالله محمد یزدی میگوید:
«تأسیس دارالتبلیغ توسط آقای شریعتمداری و بعضی از دوستان ایشان زمانی صورت گرفت که انقلاب اسلامی در حوزه علمیه قم جا باز میکرد. شایع شده بود که این مؤسسه نوعی جبههگیری در برابر حضرت امام است؛ به خصوص پارهاى بذل و بخششها که به افراد میشد، یا حمایتهایى که به عمل میآمد، مشکوک بود....»[1]
مقدمات تأسیس دارالتبلیغ زمانى آغاز شد که هنوز امام خمینی تبعید نشده بود. امام آیتالله ابوالقاسم خزعلی را برای مذاکره با آقای شریعتمداری نزد وی اعزام کرد. البته امام به آقای خزعلی گفته بودند:
«من با دارالتبلیغ مخالف نیستم، اما واقعیت این است که نحوه اداره آن به گونهاى است که دارد انحراف ایجاد میکند.»
آیتالله خزعلی در شرح ماجرا میگوید:
«امام مرا خواست و گفت که آقاى شریعتمدارى میخواهد دارالتبلیغ به فعالیت خود ادامه دهد، البته من با دارالتبلیغ مخالف نیستم، اما واقعیت این است که نحوه اداره آن به گونهاى است که دارد انحراف ایجاد میکند. بنابراین باید ایشان دست نگه دارد. تو برو و با ایشان در این باره صحبت کن. من در طول نوزده ساعت، نُه بار بین این دو شخصیت رفت و آمد کردم و پیغامها را رد و بدل کردم. یک بار به شریعتمدارى گفتم: ما با دارالتبلیغ مخالف نیستیم ولى چون به صورت یک کانون انحرافى درآمده است و میخواهند آن را مقابل تبلیغات اسلامى قرار دهند و مقدمه تشکیل دانشگاه اسلامى را به وجود آورند تا اسلام واقعى را بکوبند، بنابر این باید تعطیل شود... در نتیجه رفت و آمدهاى مکرر من، عاقبت آقاى شریعتمدارى گفت: من میروم و با آقاى خمینى ملاقات میکنم. اگر بگوید دارالتبلیغ تعطیل شود من حاضرم آن را تعطیل کنم. خدمت امام رفتم و گفتم الان شب جمعه است، صبح شنبه ایشان محضرتان خواهد آمد و با خودتان صحبت خواهد کرد و اگر بگویید دارالتبلیغ به کلى تعطیل بشود او قبول خواهد کرد. امام(ره) اظهار محبت کردند و گفتند نه من تا این درجه نمیخواستم. من به ایشان اطمینان خاطر دادم و گفتم که یک نفر که دعوى مرجعیت دارد وقتى به یک طلبه قول دهد، حتمآ عمل میکند. به خوانسار رفتم بعد از ده روز که به قم برگشتم خدمت امام(ره) رسیدم گفتم آقاى شریعتمدارى نزد شما آمد. ایشان گفتند آمد ولى دوباره اصرار به فعالیت دارالتبلیغ داشت. من از این موضوع بسیار ناراحت شدم. از این رو به منزل آقاى شریعتمدارى رفتم و به او گفتم: مگر شما ده روز پیش قول ندادید با ایشان ملاقات داشته باشید. گفت: چرا. گفتم مگر قرار نبود چنین و چنان بکنید. گفت: چرا، ولى بعد فکر کردم دیدم درست نیست...»[2]
امام خمینی مخالفت مستقیم و آشکار با دارالتبلیغ را به مصلحت نمیدانستند و در جواب نامهای که نظر ایشان را در خصوص مرکز مذکور پرسیده بود، چنین نوشتند:
«راجع به مطلبی که مرقوم داشتهاید حقیر دخالتی ندارم.»
البته چندی نگذشت که خبر مخالفت امام با دارالتبلیغ پخش شد، به طوری که این مسئله در اسناد ساواک هم انعکاس یافته است؛ از جمله یک بار که آیتالله شریعتمداری جهت پرداخت وجه مهمانخانه ارم نیاز به کمک و مساعدت سایر مراجع داشت، پیشکار خود غلامرضا زنجانی (با نام مستعار ابهری در ساواک) را نزد امام خمینی(ره) فرستاد تا ایشان نیز جهت پرداخت پول مکان مذکور کمک نمایند. امام از این امر ناراحت شده، به فرستاده شریعتمداری گفته بود:
«شریعتمداری حق ندارد دارالتبلیغ درست کند و اگر هم از مردم در مورد خرید چنین ساختمانی به نام مدرسه دارالتبلیغ کمک خواسته باشد، مردم نباید چیزی بدهند، ما به چیزهای دیگر احتیاج داریم، ما وسایل بهتر از این احتیاج داریم و من نمیدانم چرا اینها در مقابل دستگاه دارند با همدیگر مخالفت میکنند آن هم مخالفت علنی نه پنهانی. من کدام درد را برسم. همین کارهای ما باعث شد که نمیتوانیم از اقدامات خود نتیجه بگیریم، یکی درباری میشود تا شکم او سیر شود، یکی سازمانی میشود، یکی جاسوس میشود؛ همه اینها به فکر خودشان قدم برمیدارند. فکر دین و قرآن و آخرت هیچ نیستند. من چگونه بتوانم موافقت کنم و حال آن که مردم از هر طرف به من حمله میکنند. آقا جریان چطور شد. آیا تا حال چه کردید. مردم حق دارند دیگر؛ خبر از مخالفت علماء با یکدیگر ندارند که اینها هر کدام برای ریاست فعالیت میکنند...»[3]
طلاب و روحانیون طرفدار امام خمینی هم بر این عقیده بودند که رژیم پهلوی از آقای شریعتمداری حمایت میکند. البته شواهدی از ارتباط شریعتمداری با رژیم پهلوی نیز وجود داشت و طی سالهای بعد نیز این موضوع اثبات شد. (برای اطلاع بیشتر، این مقاله و این مقاله را مطالعه کنید) در سال 1345 وقتی فعالیتهای تبلیغاتی و انتشاراتی دارالتبلیغ با خرید ماشینآلات چاپ گسترش یافت، این تردید و شک بیشتر شد. ساواک در این باره گزارش میدهد:
«طبق اطلاع واصله از قم اخیراً آیتالله شریعتمداری ماشینآلات مدرنی به مبلغ چهارصد هزار تومان جهت دارالتبلیغ اسلامی قم خریداری و مبلغ یکصد هزار تومان آن را به عنوان پیش قسط پرداخته و قرار است ماشینآلات مذکور به قم حمل و برای چاپ رساله و کتابهای مذهبی مورد استفاده قرار گیرد.»
آیتالله شیخ مرتضی بنیفضل در بخشی از خاطرات خود با اشاره به حمایت رژیم پهلوی از دارالتبلیغ اسلامی، درباره علل و دلایل این حمایتها میگوید:
«در شرایطی که انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی در مرحله بسیار سرنوشتسازی قرار گرفته بود و بایستی همه نیروها به طور متحد و منسجم به سمت مبارزه با رژیم ستمشاهی گسیل و بسیج میشدند، ناگهان با تأسیس دارالتبلیغ، تفکر جدیدی در برابر تفکرات انقلابی حضرت امام به وجود آمد که اصالت را به درس، بحث و تحقیق علمی میداد و مبارزه با رژیم را کاری بیهوده و دردسرزا معرفی مینمود. به همین سبب، وقتی سردمداران رژیم به ماهیت این مرکز پی بردند بلافاصله در مقابل تفکرات سلطنتستیزی حضرت امام از آن حمایت کردند تا جایی که در اولین فرصت، بزرگترین چاپخانه متعلق به دارالتبلیغ به حمایت و هماهنگی دولت وقت برای اولینبار از خارج وارد شد و در ساختمان این مرکز راهاندازی گردید، این در حالی بود که شاگردان و منسوبان امام در تهیه یک دستگاه بسیار ساده با دهها مشکل و مانع روبهرو میشدند.»[4]
این قبیل اختلافات کم کم در حوزه شروع شد و رژیم پهلوی هم به آن دامن زد. از یک سو انقلابیون و طلاب طرفدار امام خمینی رغبتی به هم کلام شدن با دارالتبلیغیها نداشتند و از سوی دیگر هم طرفداران آقای شریعتمداری از نیروهای طرفدار امام فاصله میگرفتند. و به این ترتیب رژیم پهلوی هم به خواسته خود که همان دو قطبی کردن حوزه بود نایل شد. در این بین برخی بزرگان کوشیدند تا اختلافات را از بین ببرند. علامه طباطبایی به عنوان یکی از مدرسین نام آشنای حوزه از جمله این شخصیتها بود.
پا درمیانی علامه طباطبایی در ماجرای دارالتبلیغ
پیرامون میانجیگری علامه طباطبایی در ماجرای دارالتبلیغ تنها به یک نامه از ایشان استناد میشود که خطاب به آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی نگاشته شده است و مطلبی با عنوان «نامه علامه طباطبایی به آیتالله میلانی درباره دارالتبلیغ آیتالله شریعتمداری» در رسانهها منتشر شده است. حجتالاسلام رسول جعفریان محقق و پژوهشگر معاصر که این نامه را منتشر کرده، درباره آن مینویسد:
«زمانی که فکر تأسیس دارالتبلیغ توسط آیتالله شریعتمداری مطرح شد، بلافاصله امام خمینی و به پیروی از ایشان، طلاب و روحانیون انقلابی با آن به مخالفت برخاستند. ما شرحی مفصل در این باره در کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران آوردهایم. به اجمال عرض میکنیم: دلیل این مخالفت آن بود که روحانیون انقلابی با دولت درگیر بوده و به دلیل رویهای که از آقای شریعتمداری میشناختند و اخباری که درباره ایجاد یک دانشگاه اسلامی مستقل از حوزه از طرف دولت شنیده میشد، احتمالات مختلفی را در این باره مطرح کرده و آن را اقدامی ناصواب در آن شرایط میدانستند.»
آقای جعفریان دلایل مخالفت انقلابیون با دارالتبلیغ را به صورت کلی بیان میکند. این در حالی است که خود ایشان در کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران درباره علت مخالفت انقلابیون با دارالتبلیغ مینویسد:
«در شرایطى که در قم و میان روحانیون یک جنبش انقلابى جدى بر ضد پهلوى ایجاد شده، تأسیس چنین مرکزى نوعى منحرف کردن مسیر حرکت انقلابى تلقى میشد. برخى اظهار کردهاند که اصولاً مخالفت امام با دارالتبلیغ به این دلیل بود که وقتى که عدهاى با نظام شاه درگیر شده و در حال مبارزه با آن هستند مطرح کردن این معنا که ما میخواهیم مبلغ تربیت بکنیم سبب میشود که افکار یک عده در این مسیر قرار گیرد.[5] این درست مسألهاى بود که در ارتباط با انجمن حجتیه هم مطرح بود و نهایت آنکه دارالتبلیغ، حوزه را به دو بخش انقلابى و غیرانقلابى تقسیم کرده و بین مراجع اختلاف ایجاد کرد.»[6]
آقای جعفریان با اشاره به میانجیگری علامه در ماجرای دارالتبلیغ نیز مینویسد:
«یکی از افرادی که در این ماجرا درگیر بود، علامه طباطبائی بود که روابط مناسبی با آیتالله شریعتمداری داشت و در ضمن با امام خمینی هم بیارتباط نبود. آیتالله میلانی، آیتالله انگجی و بسیاری دیگر هم درگیر این ماجرا شده بودند. متن نامه علامه حاوی پیشنهادهایی است که بتواند این مشکل را حل کند.»
(متن نوشته شده توسط آقای جعفریان و نیز متن نامه علامه به آیتالله میلانی را اینجا بخوانید)
آشکار است که علامه طباطبایی و امام خمینی وجوه شخصیتی متمایزی داشتند؛ طبیعتاً بُعد علمی شخصیت علامه برجستهتر از وجه سیاسیاش بود و برعکس، امام خمینی علاوه بر آنکه به عنوان یک فقیه، مرجع، استاد اخلاق، عارف و فیلسوف شناخته میشد، یک رجل سیاسی مطرح نیز بود. طبیعتاً گاه در بین طلاب جوان حوزه علمیه نیز این تفاوت مشی و رویکرد، تفاسیر متعددی در پی داشت؛ تا جایی که برخی از شاگردان آن دو بزرگوار یعنی علامه طباطبایی و امام خمینی را گرفتار شک و شبهه میساخت و البته گاه نیز این تشکیک، حاصل سوءبرداشتها بود. مخالفتهای امام با برخی از جریانها، افراد، گروهها، اقدامات و آنچه در آن سالها تا پیروزی انقلاب اسلامی و رحلت معظمله، بارها تجربه شده و سیره و روش ایشان را بر همگان آشکار مینماید این است که تیزبینی و آیندهنگری و احاطه فوقالعاده به روششناسی و شخصیتشناسی افراد و موضوعات، باعث میشد که با همه مخالفتهای آشکار، پنهان و مغرضانه دشمنان و مخالفان و نصایح و ارائه طریقهای دلسوزانه دوستان، شاگردان و طرفداران، به تنهایی بر آنچه آن را صحیح و مصلحت میدانست پابفشارد و در مقابل آنچه آن را صحیح و مصلحت نمیدانست، مقاومت و ایستادگی کند و با تمام علاقه و تواضعی که به امثال علامه طباطبایی و علمای اعلام و طلاب جوان دیگر داشت در برابر برخی از درخواستهای آنان در امور و وقایع جاری درنگ نموده و جواب مساعد و مورد نظر آنان را ندهد. از طرف دیگر توجه تام ایشان به حفظ وحدت و اتفاق و قدرت و شوکت علمای دین و حوزههای علمیه موجب میشد نتواند مکنونات و معلومات خود از افراد و جریانها را به طور صریح و آشکار بیان کند و اصل حقایق دریافتی خویش را در ضمیرش پنهان مینمود تا مبادا موجب کدورت و تفرقه بین برادران دینی و فرصتیابی و تهاجم دشمنان و مغرضان گردد.
به هر حال تأسیس دارالتبلیغ اسلامی توسط آقای سید کاظم شریعتمداری شکاف عمیقی در حوزه علمیه ایجاد کرد، برخی طلاب طرفدار امام، تکاپوی علامه در این جریان را برنمیتافتند. آنان بر این گمان بودند که علامه از جریان دارالتبلیغ شریعتمداری حمایت میکند. آن طلبهها به خاطر علاقهای که به امام داشتند، گاه از این قبیل موضعگیریهای علامه ناراحت میشدند. حتی ارتباط ایشان با آقای شریعتمداری برای آنان غیرقابل هضم بود. به تعبیر آیتالله مهدویکنی:
«هنگامی که در یک جلد از تفسیر المیزان، مرحوم شریعتمداری تقریظی به عربی نوشتند، در آن زمان این برای ما مشکل مینمود؛ چون در نظر ما آقای طباطبایی بالاتر از این بود که آقای شریعتمداری بر تفسیرش تقریظ بنویسد.»[7]
اما واقعیت این بود که علامه در شرایط آن روز، ایجاد شکاف در حوزه علمیه را به صلاح نمیدانست و درصدد حل بحران بود. نگارش نامه به آیتالله میلانی هم در همین مسیر بوده است. لذا دخالت علامه در این ماجرا در حمایت از دارالتبلیغ و آقای شریعتمداری نبوده است؛ او تنها با این هدف که حوزه را از انشقاق حفظ کند اقدام به این کار کرده بود. نجمه سادات طباطبائی، دختر علامه و همسر شهید آیتالله علی قدوسی (دادستان انقلاب اسلامی) در پاسخ به این شبهه که علامه با آقای شریعتمداری ارتباط نزدیکی داشته و به آن خاطر که اهل تبریز بوده در ماجرای دارالتبلیغ از شریعتمداری حمایت کرد، میگوید:
«مگر هر کسی که تبریزی است باید مثل یکدیگر باشد؟ مگر همه انقلابیها با یکدیگر همشهری هستند؟ حتی آقای شریعتمداری به تفسیرهای علامه طباطبایی نقد نوشته بود اما پدرم اهل تلافی نبود. به پدرم گفتم ببینید او چه نقدی برای کتاب شما نوشته است، اما ایشان تنها لبخند زد و گفت دلشان خوش است به این چیزها، عیبی ندارد.»[8]
آیتالله محمدعلی گرامی نیز خاطره جالبی از میانجیگری علامه در ماجرای دارالتبلیغ نقل میکند. طبق خاطرات آقای گرامی گویا امام نیز با نظرات علامه موافق بودند و تنها اصلاحاتی را در مکتوب ایشان لازم میدانستند. به گفته آیتالله گرامی، بیت امام و به ویژه حاج آقا مصطفی در آن برهه بیشتر نگران خود آقای شریعتمداری بودند به طوری که مرحوم حاج آقا مصطفی به آقای گرامی گفته بود:
«آقای شریعتمداری لب پرتگاه است، درست لب پرتگاه...»
آقای گرامی نقل میکند:
«یکی از همان شبها که خیلی سر و صدا بود (به مناسبت جشنهای 4 آبان) ما از شدت نگرانی رفتیم منزل آقا [امام خمینی] از پله رفتیم پایین؛ آنجا آقایان مرحوم سعیدی، انصاری شیرازی، شیخ عباس پورمحمدی بودند. خیلی از اوضاع ناراحت بودیم. از سر و صدای جشن و این حرفها. توی این اوضاع دارالتبلیغ هم گل کرده بود و خیلی نگران کننده بود. مرحوم آقای سعیدی گفت این آقایان آمدهاند راجع به دارالتبلیغ صحبت کنند. ورقهای بغل دست آقا (امام) بود، گفتند این را آقای طباطبائی نوشتند برای حل اختلافات. بعد ورقه را خواند. پیشنهاداتی بود که من عین جملات آقای طباطبایی یادم نیست ولی بعضی اصلاحات مورد نظر آقای خمینی یادم هست، از جمله نوشته بود: دارالتبلیغ؛ آقا نوشتند حرف خوبی است اما اسم را بردارند و بگذارند مدرسه آیتالله شریعتمداری. [ایشان میفرمود] ما از کلمه دارالتبلیغ سوءخاطره داریم. ظاهراً مقدماتی در ذهن آقایان از این اسم بود که [مورد نظر رژیم و ساواک بود] در موارد دیگر [پیشنهادات اصلاحی علامه] آقای خمینی فرمودند من موافقم اما آن را روی کل حوزه پیاده کنید؛ یک جا را از بقیه جدا نکنید.»[9]
به روایت آقاى جعفرى گیلانى (یکی از طلبههای قم) در پی وساطت علامه طباطبایى، امام خواستار آن شده بود که اگر ایشان (شریعتمداری) مقصودش چیزى نیست که دستگاه میخواهد، اسم دارالتبلیغ را عوض کند. آقای جعفری گیلانی در شرح ماجرا میگوید:
«سَر این جریان (دارالتبلیغ) اختلافاتی بالا گرفت و مرحوم آیتالله علامه طباطبائی میانجی قضیه بود که مسئله را حل نماید و گویا آقای خمینی و شریعتمداری نمایندگی داده بودند به آقای علامه طباطبائی که نقطه نظرات [آنها را] نزدیک نماید و قضیه حل شود. این جریان مدت زیادی طول کشید. [علامه] میرفت منزل شریعتمداری مطالب آقای خمینی را منتقل میکرد و میرفت منزل آقای خمینی و مطالب شریعتمدار را [میرساند] تا اینکه لحظات آخر آقای خمینی فرمودند: پس اگر شریعتمدار منظورش این است چیزی نیست که دستگاه میخواست، اسم دارالتبلیغ را عوض کند و اسم دیگری روی آن بگذارند... خدمت آقای خمینی بودیم که از آقای شریعتمداری پیغام میفرستند که بنده نمایندگی خودم را لغو کردم [و دیگر علامه نماینده من نیست] و این مسئله صدا کرد و مشخص شد که آقای شریعتمدار فکر خودش نبوده و تأسیس دارالتبلیغ... به ایشان القا شده [است].»[10]
آیتالله طاهری خرمآبادی هم با اشاره به ماجرای دارالتبلیغ و وساطت علامه عنوان میکند:
«آن وقت اینطور برداشت میشد که [ممکن است] این مسئلهای باشد برای انحراف حوزه و مراجع و علما از مبارزه... شاید هم اخباری به امام رسیده بود از جهت اینکه در پشت پرده هم مسائلی وجود داشته است. در هر حال آن مقدار که من میدانم این است که امام با دارالتبلیغ مخالف بودند و به همین خاطر مرحوم علامه طباطبائی و بعضی دیگر، اینها راه افتادند تا بتوانند این مسئله را حل کنند. چون امام شدیداً مخالف بودند و احتمال میرفت که مخالفت خود را علنی کنند. اگر امام مخالفت علنی میکردند به طور حتم، دارالتبلیغ به هیچوجه نمیتوانست تأسیس شود و مفاسدی بر آن مترتب میشد. مرحوم آقای طباطبائی مسائلی را رد و بدل کردند که مسئله تبلیغ را در کل حوزه گسترش داده و آن را زیر نظر همه مراجع قرار بدهند. یک روز هم که ما خدمت امام بودیم، امام فرمود من با آنچه ایشان ـ منظور علامه طباطبایی ـ آورده بود، مخالفت نکردم و پیشنهاد ایشان را پذیرفتم. اما بعد از این دیگر امام تبعید شدند و آن پیشنهاد هم عملی نشد و دارالتبلیغ نیز کارش را بعد از تبعید امام شروع کرد.»[11]
غیر از مرحوم علامه طباطبائی علمای دیگری نیز به دلیل حساسیت موضوع با نامهنگاری محضر آیات عظام از جمله آیتاللهالعظمی میلانی، مطلب را در میان گذاشته و خواستار رفع اختلاف پیش آمده بودند. از جمله این علما مرحوم آیتالله العظمی میر سیدعلی موسوی بهبهانی از علمای ساکن اهواز بودند. ایشان در نامهای به تاریخ 27 مهر 1342 خطاب به آیتالله العظمی میلانی مینویسد:
«... راجع به اختلاف کلمه آیتین [امام و شریعتمداری] حسب ظاهر مسئله دارالتبلیغ است. آقای خمینی صریحاً اظهار داشتند که امر دارالتبلیغ مشکوک است نزد من و میترسم که دولت در آن تصرفی نماید و به ضرر روحانیت تمام شود. لذا درباره آن ساکتم و تأیید آن نمینمایم و آن چه حقیر حس کردم، اطرافِ طرفین، این مسئله را دامن میزنند لذا هر چه زودتر رفع این اختلاف شود اولی و احسن است...»[12]
باز از جمله این افراد مرحوم آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی بود که در مهر یا اوایل آبان 1343 و پیش از تبعید امام به ترکیه نامهای به آیتالله میلانی ارسال نموده بود. ایشان در بخشی از این نامه مینویسد:
«... در موضوع دارالتبلیغ بعضی از دوستان معروض داشته بودند و با اینکه حقیر خیال میکردم و پیشنهاد اصلاحی را به عرض رسانیده، معلوم شد که تذکر ندادهاند. حقیر از تابستان دائماً درصدد چارهجویی و چندین جلسه با آقایان طرف دعوی صحبت داشتم و نتیجه اساسی گرفته نشد تا پس از مراجعت حضرت علامه طباطبائی و گفتگوی با ایشان نظر خود را راجع به اصلاح به عرض رسانده، ایشان پسندیدند و به آقایان پیشنهاد کردند ولی باز فایدهای گرفته نشد تا اینکه اخیراً پس از چند مجلس با آقای طباطبائی نتیجه طرحی را در ده ماده پیشنهاد نمودم و پس از جرح و تعدیل روی ده مورد موافقت شد که حقیر و رفقا حضرت آیتالله العظمی خمینی را موافق کنیم و ایشان حضرت آیتالله العظمی شریعتمداری را، و ایشان فرمودند که نود درصد اطمینان میدهم که ایشان را موافق نمایم، ولی متأسفانه پیش از مراجعه به آقای شریعتمداری ایشان مردد شدند و فکر میفرمودند که این طرح نظریه ایشان را تأمین نمیکند. چه شد؟ نمیدانم. فعلاً ایشان [آقای شریعتمداری] در تعقیب همان طرحاند و لو اینکه حرارت اولی را ندارند و گمان کنم اگر طرح مورد نظر جنابعالی واقع شود و به آقای طباطبائی تذکر فرمایید که آن را تعقیب کند. انشاءاللّه هم اختلاف مرتفع میشود و هم اصلاحات کلی در حوزه شروع میشود. اینک برای اطلاع آن جناب اصل طرح را معروض میدارم.
طرح مربوط به رفع اختلاف در مورد دارالتبلیغ:
اصلاحاتی در حوزه به وسیله حضرات مراجع صورت گیرد که بالنتیجه دارالتبلیغ در او مدغم شود و صورت تفکیک و تقابل از بین برود. برای این موضوع طرحی در 10 ماده تنظیم شده است:
1 ـ تقسیم حوزه به دو دسته: 1ـ فقهاء 2 ـ مبلغین.
2 ـ اسم نویسی طلاب و تعیین مشخصات آنان و اینکه در چه رشتهای از این دو رشته مایلند ادامه تحصیل دهند.
3 ـ تنظیم برنامه برای فقه و تبلیغ.
4ـ تعیین مدرسین آزاد برای فقه و تبلیغ.
5 ـ امتحان سالیانه در رشته فقه.
6ـ امتحان سالیانه در رشته تبلیغ.
7 ـ محصلین دروس تبلیغی مانند محصلین دروس فقهی به طور آزاد میتوانند در جلسه هر یک از مدرسین دروس تبلیغی که موافق فهم آنان است شرکت کنند و مجبور به شرکت در جلسه خاصی نیستند.
8 ـ محصلین آزادند در هر مدرسهای که مقررات آن مدرسه اجازه دهد سکنی کنند و مجبور به سکنی در مدرسه خاصی نیستند.
9 ـ حضرت آیتالله شریعتمداری مدظله میتوانند از هر دسته که مایلند به تعداد مورد لزوم افرادی در مدرسه خود سکنی دهند و آن افراد در پذیرفتن ورود و عدم آن مجازند.
10 ـ چون این مدرسه دارای تشکیلات جدائی جز تشکیلات حوزه نیست لذا بر فرض نامگذاری به نامی غیر از (دارالتبلیغ) مسمی خواهد شد.
این طرح اصلاحی است که تقدیم شده و فعلاً آقای شریعتمداری در اطراف آن فکر میکنند. حقیر خیال میکنم اگر طرح مورد پسند باشد و خدمت آقای شریعتمداری و آقای طباطبائی تذکری فرمایید که قبول کنند، امید تأثیر میباشد...»[13]
پس از تبعید حضرت امام به ترکیه و سپس نجف و خالی شدن عرصه برای آقای شریعتمداری، بار دیگر حقانیت نظر امام و دلایل مخالفت ایشان با تأسیس دارالتبلیغ به آن شیوه، بر بسیاری از علماء و طلاب و مردم مسلمان روشن شد. حتی بنا بر نظر کارشناس ساواک، آیتالله العظمی میلانی که در سال 1345 «در صدد تأسیس درمانگاهی به نام چهارده معصوم(ع) در مشهد برآمده [بود]، منظورش مقابله با دارالتبلیغ آقای شریعتمداری بود.»[14]
سرنوشت دارالتبلیغ
سرانجام با همه کش و قوسها، کار دارالتبلیغ به جایی نرسید و هرگز رونق نیافت، اما ضربههایی به حوزه و روحانیت وارد کرد. آیتالله طاهری خرمآبادی میگوید:
«اگر چه دارالتبلیغ کارش را بعد از تبعید امام شروع کرد؛ اما آن رونقی که باید میگرفت، پیدا نکرد و آخرش هم به جایی نرسید؛ چون مهر تأیید امام به مسئله دارالتبلیغ زده نشد و از این مؤسسه این مطلب انتزاع میشد که یک حرکتی است در مقابل امام و نهضت امام، مخصوصاً اینکه مقدمات آن مصادف بود با مخالفت امام و همان زمانی که امام تبعید شدند. اینها یک سری مسائل را تداعی میکرد که اینجا یک مرکزی است در برابر نهضت و در برابر امام. به خصوص در آن زمان که ما در ابتدای مبارزه با رژیم بودیم و به وحدت و اتحاد صفوف، احتیاج بیشتری داشتیم. یکی از ضربههایی که مسئله دارالتبلیغ زد، همین جدا کردن روحانیت از یکدیگر بود. این مسئله سرگرمیها و صحبتهایی را به وجود آورد. به جای اینکه بنشینیم در رابطه با رژیم و جور و ستمهای او و راههای مبارزه با آن بحث کنیم، در مورد مسائل داخلی صحبت میکردیم... «این مطلب ناگفته نماند که امام با اینکه با تأسیس دارالتبلیغ در آن شرایط موافق نبود، ولی علیه آن به طور آشکار نه یک کلمه گفت و نه نوشت و برای حفظ وحدت که به آن اهمیت زیادی میداد از اظهار مخالفت خودداری نمود و تا آخرین روز اقامتش در قم کوچکترین سخنی به طور آشکار، عموم مردم از ایشان نشنیدند و تنها با فضلا و بزرگان در این زمینه سخن میگفت و تذکرات و پیامهایی به مرحوم آقای شریعتمداری میداد تا شاید بتواند به طور عاقلانه موضوع را حل کند و اقداماتی هم در این مورد توسط علامه طباطبائی و بعضی دیگر انجام شد ولی قبل از رسیدن به نتیجه، امام را تبعید نمودند.»[15]
پینوشتها:
[1] خاطرات آیتالله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1380، ص 183 و 184.
[2] حمید کرمیپور؛ خاطرات آیتالله ابوالقاسم خزعلی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1382، ص 117 تا 119.
[3] قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 6 صفحه 393.
[4] خاطرات آیتالله شیخمرتضی بنیفضل، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1385، ص 128 و 129.
[5] . خاطرات آقای منتظری، ج 1، ص 215 ؛ مجله یاد، شماره 28 (پاییز 71)، ص 36 ـ 37.
[6] رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول 1383، ص 283 تا 289.
[7] غلامرضا خواجهسروی، خاطرات آیتالله مهدویکنی، ص 125 و 126.
[8] دختر ارشد علامه طباطبائی: درباره رابطه امام و علامه طباطبائی خیلی سمپاشی کردهاند، خبرگزاری تسنیم، تاریخ انتشار: 16 اردیبهشت 1397.
[9] فصلنامه یاد، سال هفتم، ش 28، پاییز 1371، ص 49.
[10] همان، ص 47 و 48.
[11] محمدرضا احمدی؛ خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1377، ج 1، ص 303 و 304.
[12] آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 2 ص 157 و 158. در پاورقی صفحه 158 مطالب مستند و جالبی درباره قضیه دارالتبلیغ و دلایل مخالفت امام خمینی با آن و چگونگی مواجهه آقای شریعتمداری نگاشته شده که به دلیل ارتباط با موضوع عیناً، با اندکی ویراستاری در زیر میآید:
«تصمیم آقای شریعتمداری بر تأسیس دارالتبلیغ در آن مقطع حساس تاریخی، یعنی در زمانی که هنوز آثار جنایات رژیم پهلوی در واقعه پانزده خرداد 42 بر در و دیوار فیضیه نمایان بود، آن هم در یک اقدام شتابزده (به نحوی که بخشی از مبلغ آن با قرض تأدیه گردیده بود) و دور از مشورت و صلاحدید علمای دیگر (که معمولاً در آن ایام جلسات هفتگی آقایان علمای طراز اول برقرار و تشکیل میشد و دور از دسترس نبود) نمیتوانست خالی از تأمل باشد.
وقتی تشکیلات حکومت پهلوی روحانیت شیعه را مانع اصلی بر سر راه طرحهای استعماری و سکولاری خود میدید، همواره برآن بود تا با برنامهریزیهای سیاسی از رهگذر نفوذ در حوزههای علمیه ضمن آنکه پوششی برای ضدیت خود با دین در میان مسلمانان ساده لوح دست و پا نماید، در عین حال با وابسته کردن روحانیت شیعه به خود، اسباب بیاعتباری آنان را در جامعه فراهم آورد.
طرح رژیم در خصوص تأسیس «دانشگاه اسلامی» و پیگیریهای جدی ساواک برای تحقق آن در مشهد مقدس (اسناد شماره: 1019 / 9 هـ 10 / 1 / 45 و 3206 / 316 ـ 20 / 1 / 45 کتاب فوقالذکر) و نیز طرح و راه اندازی دسیسهای تحت عنوان «سپاه دین» از جمله توطئههایی بود که شاه علیه روحانیت و حوزههای علمیه به راه انداخت، حضرت امام خمینی که این قبیل توطئههای رژیم را پیشبینی میکردند، به مناسبتهای مختلف اقدام به افشاگری آنها نمودند، ایشان طی نطق شدیداللحنی طرح دانشگاه به اصطلاح اسلامی رژیم را رسوا ساخته و مشت او را در راهاندازی چنین توطئهای باز کردند. معظمله با تطبیق دادن این توطئه شاه برای تأسیس دانشگاه اسلامی با نقشه معاویه در سر نیزه کردن قرآن در جنگ صفین افکار عامه را به شدت علیه آن شورانیدند و در تاریخ 25 / 2 / 42 پس از آزادی از حصر و مراجعت به قم فرمودند: «میخواهند آقایان (خنده دارد واقعاً) دانشگاه اسلامی تأسیس کنند. شنیدهام چندین میلیون هم بودجه برایش درست کردهاند. شما اگر برای اسلام دلسوز هستید خوب این دانشگاه ما آنجاست چرا خرابش میکنید؟... مگر میشود با دانشگاه اسلامی اسلام را شکست داد؟ مگر ما میگذاریم شما دانشگاه اسلامی درست کنید؟ ما تفسیق میکنیم آن که وارد بشود در آن دانشگاه. بین ملت از بین خواهد رفت. مگر اینها میتوانند که اسلام و مسلمین و علمای اسلام را تحت وزارت فرهنگ قرار بدهند. غلط میکند آن وزارت فرهنگی که دخالت در امر دیانت و اسلام میکند. مگر ما میگذاریم این مطالب بشود؟ (صحیفه نور، ج 1، ص 74 و 79 و سید حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 2 / 671)
حضرت امام خمینی دسیسه دیگر شاه را که با پوشش «سپاه دین» برنامهریزی و راهاندازی کرده بود، اینگونه برملا ساختند: «نغمه سپاه دین در شرایطی ساز میشود که دستگاه جبار هر روز ضربههای پیگیری به پیکر اسلام وارد میکند... اینک بر مسلمین غیور و خصوص نسل جوان و روشنفکر است که با کمال جدیت از این نغمه ناموزون خانمانسوز اظهار تنفر کنند و مساجد و محافل دینی را هرچه بیشتر گرم کنند و علاقه خود را به اسلام و علماءِ اعلام و وعاظ و خطباءِ محترم دامت برکاتهم، بیش از پیش ابراز نمایند و با این اظهار علاقه مشتی محکم به دهان عمال استعمار خذلهم اللّه بکوبند.» (ر.ک: کوثر، ج 1، ص 26؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی و علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 6، ص 48)
ایشان در پیامی به دانشجویان مقیم آمریکا و اروپا و کانادا، باز انگشت روی طرحهای شیطنتآمیز رژیم پهلوی گذاشته، نقشههای او را در تسلطش برحوزههای علمیه و به قبضه در آوردن مساجد و محافل اسلامی را، با این بیانات افشا کردند: «در این میان أسفبارتر وضع ایران است که رژیم آن مأموریت دارد با چاپ قرآن، تظاهر به اسلام به اسم «سپاه دین» سازمان اوقاف و عناوین فریبنده دیگر، یکباره اسلام را ریشهکن سازد، ملت اسلام را بیش از پیش به ذلت و اسارت بکشد، مسجد و محراب پیامبر اسلام را به صورت بنگاه تبلیغاتی دربار ضد اسلامی خود در آورد و برای اجرای این نقشههای شوم به کمک و مساعدت روحانینماهای خود فروخته و سرسپرده، نیاز کامل دارد و با همکاری آنان میخواهد مساجد و دیگر محافل اسلامی را قبضه کند و مراسم مذهبی را تحت نظارت و مراقبت خود درآورد و به حوزههای علمیه دست یابد.» (صحیفه نور، ج 1، ص 196) شاه و طراحان سیاستهای او از دیرباز میدانستند که عالمان راستین، دیانت، آزادگی و عزت نفس را از مکتب حضرت امام جعفربن محمدٍ الصادق علیهالسلام آموختهاند، زندگی و تحصیل در حجرههای نمور و طاقتفرسا را بر مواهب شاهانه ترجیح داده و به تجربه آموخته بود که طلاب و عالمان راستین حتی از حضور و رفت و آمد در مدارسی که توسط مؤمنان و عالمان فرهیخته و به منظور تحصیل طلاب علوم دینی تأسیس شده بود، لیکن اداره اوقاف حکومت پهلوی مدیریت آنها را غاصبانه به دست گرفته بود، خودداری و کمال احتیاط را به عمل میآوردند، و مردم مسلمان نیز عالمان شاه پرورده را همچون بلعم باعورا، دور از حوزه دین دانسته، طرد آنان را واجب میدانستند. با این وصف طبیعی و بدیهی مینمود که هر اقدام عملی رژیم در حوزههای علمیه با شکست قطعی مواجه گردد و راز عدم موفقیت نظام پهلوی در تأسیس دانشگاه اسلامی و امثال آن را (که طرح راه اندازی آن از بدو مبارزات 15 خرداد با فوریت هرچه تمام در دستور کار رژیم بوده است) در همین راستا ارزیابی میگردد.
از این رو اقدام آقای شریعتمداری در تأسیس دارالتبلیغ در چنین شرایط و عدم توجه ایشان به پیشنهادهای علمای موجه حوزه و به ویژه پس از غائله 24 / 9 / 1343 که افرادی به طرفداری ایشان جمعی از طلاب را به جرم حمایت از امام خمینی به باد کتک گرفته و آنان را مضروب و مجروح کردند. (نک: بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ج 1، ص 8 / 777) این امر نگرانیهایی را برای علمای متعهد حوزه و خصوصاً حضرت امام خمینی به وجود آورده بود.
[13] آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 2، ص 195 تا 197.
[14] متن سند به شرح زیر است: «اخیرا آیتالله میلانی ساکن فعلی مشهد در نظر دارند درمانگاهی در مشهد به نام چهارده معصوم به سرپرستی خود ایشان از طرف مسلمانان احداث گردد و این امر باعث شده عدهای از متعصبین و اشخاص مخالف دولت در بازار در این مورد شروع به تبلیغ و جمعآوری پول نمودهاند. ضمناً آقایان انزابی و میرزا حمید بنابی و قاضی طباطبائی (روحانیون طرفدار آیتالله حکیم و میلانی) مردم را مرتب تشویق مینمایند که در این امر شرکت نمایند و از طرفی آقایان حاجغلام رضازاده و حاجحسن شریفی و سید جواد شوری و حاجعلیاکبر محمدی و جواد بلوری و حاجشیخعلی دلال و حاجعلی بلخی و حاجمیرعلیاکبر فردوس و ابوالفضل اصلانزاده و اصغر دیبازر به منظور جمعآوری پول در بازار فعالیت مینمایند. ملاحظات: به نظر میرسد این عمل آیتالله میلانی به منظور این است که در مقابل دارالتبلیغ آقای آیتالله شریعتمداری اقدام به تأسیس درمانگاه مینماید تا بلکه بدینوسیله مردم را به طرف خود جلب نماید.» (همان، ص 546)
[15] همان، ص 305 و 306.
امام خمینی و شریعتمداری
آیتالله سید کاظم شریعتمداری
آیتالله العظمی سید محمد هادی میلانی درکنار آیات سید محمدحسین طباطبایی و بحرالعلوم رشتی
آیتالله سید محمدهادی میلانی
آیت الله سید علی موسوی بهبهانی
آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی
تعداد مشاهده: 16641