گذری بر انقلاب اسلامی در استان قم به روایت اسناد ساواک- بخش دوم
تاریخ انتشار: 28 آبان 1403
همان طور که در مقاله نخست[1] گفته شد در شهرستان قم، محور حرکت انقلاب اسلامی با رهبری مرجعیت تقلید شیعه و روحانیت مبارز و پیشرو بود. آیتالله سید حسین بروجردی خط بطلانی بر طرحهای امریکایی شاه کشیده بود و محمدرضا پهلوی پس از درگذشت ایشان فرصت را برای اقدامات ضد دینی خود مهیا دیده و با ارسال پیام تسلیت به آیتالله سیدمحسن حکیم در نجف به دنبال تضعیف و از میانبردن نظام مرجعیت در قم برآمده بود.[2] امامخمینی و سایر مراجع تقلید پس از ارزیابی این توطئه بر تداوم قدرت مرجعیت در ایران تأکید کردند و با یادآوری واکنش مردم به درگذشت آیتالله بروجردی به افشاگری نقشه دشمن علیه ایشان و حوزه علمیه در آن دوران پرداختند.[3] در این میان رهبری نهضت اسلامی در قم با امام خمینی بود و رهبری اعتراضات را برعهده داشت و راهبرد و مسیر فعالیتها را مشخص میکرد؛ چنانکه چند روز پس از رحلت آیتالله بروجردی در 14 فروردین در پاسخ به سوال خبرنگار کیهان اشاره فرمود که حوزه اینک مشغول مراسم عزاداری برای ایشان است و پس از آن مدرسان کار خود را آغاز خواهند کرد و حوزه علمیه قم را خداوند حفظ خواهد کرد و همان گونه که پیش از ایشان به دست دیگران حفظ شد، پس از وی نیز حفظ خواهد شد.[4] در این مقاله، نخست موضوع اصلاحات ارضی در قم بررسی میگردد، سپس به مسئله چالش برانگیز لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و مقاومت دو ماهه مراجع تقلید و مردم قم پرداخته شده و پس از آن چگونگی سفر شاه به قم و مقاومت منفی مردم قم با عدم استقبال از وی بیان میشود و در نهایت فاجعه حمله به فیضیه از سوی مأموران و چماقداران رژیم پهلوی وارسی خواهد شد.
اصلاحات ارضی و بازتاب آن در قم
در طول دو دهه تا پیروزی انقلاب اسلامی اقدامات عمرانی در شهرهای ایران انجام گرفت. هدف از این اقدامات که ایالات متحده طراحی کرده بود،[5] فعالیتهای عمرانی و اصلاحی برای جلوگیری از شکلگیری هر مدل از انقلابهای کمونیستی در ایران بود.[6] در همین راستا در قم نیز فعالیتهایی انجام گرفت. نخستین موضوع اصلاحات ارضی بود.
پس از درگذشت آیتالله بروجردی، محمدرضا پهلوی اصلاحات ارضی را آغاز کرد و در مورد سابقه این امر در جایی نوشت: «این برنامه را سالها پیش میخواستم انجام دهم، ولی یک مقام غیرمسئول که اطلاعی از ترقیات دنیا نداشت سد راه بود.»[7] منظور محمدرضا پهلوی از یک مقام غیرمسئول آیتالله بروجردی بود. برخی از نزدیکان آیتالله بروجردی درباره علت مخالفت ایشان با اصلاحات ارضی معتقدند زمانی که شاه تصمیم گرفت اصلاحات ارضی را در قم اجرا کند، آقای بروجردی به او پیغام داد که این کار را نکند. شاه جواب داد که این کار در تمام کشورهای اطراف ایران انجام شده است. آقای بروجردی جواب دادند که در آن کشورها نظام پادشاهی برچیده شد و نظام جمهوری سرکار آمد، بعداً اصلاحات ارضی شد: «شما اگر میخواهید اصلاحات ارضی بکنید، خودتان را از مقام پادشاهی خلع کنید، بعد اصلاحات ارضی بنمایید.»[8]
سفر دکتر علی امینی، نخست وزیر به قم و تذکرات مراجع تقلید به وی
علی امینی، بر اساس طرح اصلاحات ارضی مد نظر امریکا، نخست وزیر شد و حسن ارسنجانی به عنوان وزیر کشاورزی مسئولیت انجام اصلاحات ارضی را بر عهده گرفتند.[9] در نهایت با کش و قوسهای فراوان درباره لایحه اصلاحات ارضی، در 19 دی 1340 در 38 ماده در هیئت دولت به تصویب رسید. امینی نخست وزیر، مدتی پیش از تصویب این مصوبه در اول دی، برای اطمیناندادن و دلجویی از علما، به قم رفت. او در این سفر با آیات عظام سیدمحمدرضا گلپایگانی، سید شهابالدین نجفی مرعشی، سیدکاظم شریعتمداری و امام خمینی دیدار کرد و مراجع نیز تذکراتی به او دادند.[10] امام خمینی در جلسه دیدار با امینی، شاخصهای سیاستمدار مورد تأیید خود را به او گوشزد کرد: «ملت آگاه و هشیار ایران همیشه از امیر کبیر، قهرمان مبارزه با استعمار ذکر خیری دارد، ولی در مقابل نخست وزیرانی هم بودهاند که همیشه مورد لعن و نفرت بوده و هستند. شما سعی کنید از آن گروه نباشید.»[11] در واقع ایشان از بدو روی کار آمدن علی امینی، نگران برنامههای دولت بود، چرا که حمایت آمریکا از برنامههای او را دریافته و بیان کرده بود: «در آتیه نزدیکی خطرات سهمگینی از طرف رژیم متوجه اساس اسلام و استقلال کشور خواهد شد.»[12] با این حال، علما و مراجع تقلید در قم، در برابر اصلاحات ارضی، هیچگونه موضعگیری نکردند تا بهانه به دست رژیم ندهند و امام خمینی نیز اکیداً خواستار این بود مراجع در این زمینه موضع منفی نگیرند تا رژیم در نزد مردم آنها را طرفدار خانها و فئودالها جلوه ندهد.[13] در واقع در آن دوره حاکمیت و همراهان رسانهای آنها تبلیغات گستردهای علیه روحانیت و علما به راه انداخته بودند و میگفتند: «آخوندها طرفدار اربابان[خانها] و سرمایهداران[بازاریان] هستند، چون نانشان از سوی آنان تأمین میشود.»[14] امام که همیشه با هوشیاری وضعیت سیاسی روز را رصد میکرد و بر مقتضیات زمان احاطه داشت، در برابر ترفند حاکمیت توانست موضع صحیحی در پیش گیرد. ایشان در پاسخ به این سوال که چرا به لحاظ مسائل شرعی در برابر این کار، اقدامی انجام نمیدهد، بیان کرد: «صلاح نیست؛ چون به حمایت از مالکان متهم میشویم و کشاورزان به ما بدبین میشوند.»[15] بنابراین در دیداری که چند ماه پس از تصویب اصلاحات ارضی با امینی داشت، سخنی در این باره رد و بدل نمیشود. امام خمینی به فراست دریافته بود زمان مناسبی برای موضعگیری درباره اصلاحات ارضی نیست. مواضع امام درباره اصلاحات ارضی در بیانیهای که ایشان درباره کاپیتولاسیون منتشر کردند[16] نمایان شد که درستی مواضع ایشان را نشان میدهد. همچنین بنا به گفته گزارشگر ساواک: «کلیه علماء قم موضوع اصلاحات ارضی را از برنامه خود خارج کردهاند و اظهار میدارند چون اعلیحضرت همایون شاهنشاهی پشتیبان امر مزبور هستند از طرف ما هیچ اقدامی نشده و نخواهد شد و جواب مراجعین را نیز به همین نحو میدهند.»[17]
اصلاحات ارضی در قم و نتایج آن
در قم با وجود تبلیغات وسیعی که رجال حکومت پهلوی درباره توسعه همه جانبه ایران به راه انداخته بودند؛ کمبود امکانات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به چشم میخورد. در دهه 1320 تا دوره شروع اصلاحات ارضی در قم طبقات مختلفی از لحاظ مالی وجود داشت. طبقات بازاری و تجار و عده کمی وضع مالی مناسبی داشتند و سایر طبقات تقریباً فقیر بودند و وضعیتشان مناسب نبود.[18] این وضعیت، ضرورت اصلاحات اساسی را دو چندان کرده بود. در چنین فضایی اصلاحات ارضی در قم با شناسایی مالکان آغاز شد. گزارش روزنامه اطلاعات درباره نحوه اجرای اصلاحات ارضی در قم بدین شرح است: ««تعداد مالکین مشمول قانون اصلاحات ارضی 30 نفر است و مالکینی که داوطلبانه حاضر به تقسیم املاک خود شدهاند 11 نفر میباشند. جمع کشاورزانی که صاحب زمین میشوند در حدود 285 خانوار میباشند. بنا به اظهار رئیس اداره کشاورزی شهرستان قم، تا کنون 12 شرکت تعاونی روستایی در قراء تابعه این شهرستان تأسیس شده و 15 شرکت دیگر در شرف تأسیس است.»[19] نتایج اصلاحات ارضی، چندان خوشایند نبود و مشکلاتی به ویژه برای روستائیان پدید آورد. برای نمونه در روستای خورآباد قم، «خزش بافت»[20] حادث شد. از علل این جا به جایی میتوان به وابستهشدن روستا به شهر پس از اصلاحات ارضی، ورود تکنولوژی و تغییر شکل وابستگی روستا به منابع آب، فرسودگی بافت قدیم و نوسازی تدریجی بافت جدید اشاره کرد.[21]
افزون بر این موارد، وضعیت اجتماعی و سیاسی شهر قم در دهه 1340ش را میتوان در گزارش برخی شخصیتهایی که به قم در این دوره سفر کرده و مدتی اقامت داشتهاند، مشاهده کرد. در همین زمینه فریبرز مافی دادیار دادسرای قم با اشاره به چگونگی اقامتش در قم، وضعیت جغرافیایی و سیاسی این شهر را چنین ترسیم میکند: «قم آن روز به بزرگی امروز نبود و شهر توسعه زیادی نداشت. از سمت شمال به طرف تهران در انتهای خیابانی به همین نام میدانی ایجاد کرده بودند به نام میدان فرح که شهر در همین میدان خاتمه مییافت و در جهت مقابل و در واقع جنوب شهر قم به انتهای خیابان چهارمردان ختم میشد. حد شرقی شهر محوطه بیمارستان نکوئی و منتهیالیه غربی آن خیابان صفائیه و پل راه آهن بود. البته وسعت امروزی قم بعد از انقلاب و با افزایش شدید جمعیت به وجود آمد ولی تا زمانیکه من در این شهر شاغل بودم محدوده شهر به همان صورت باقی بود. با اینکه شهر هیأت مذهبی داشت ولی روحانیون در امور شهر و بهخصوص دادگستری دخالتی نداشتند و به جای اینکه فرمانداری یا دادگستری بر شهر مسلط باشند ساواک بر شهر تسلط داشت و ماشینهای متعدد و لوکس آن سازمان که در رأس آنها اتومبیل بنز آخرین سیستم رئیس ساواک قرار داشت در حال مانور و تردد در شهر بودند؛ در حالیکه تنها اتومبیل منحصر دادگستری جیپ از هم در رفته و از دور خارج شدهای بود که هم حوائج شهری دادگستری را برطرف میکرد و هم با این وسیله نامطمئن بازپرسان و قضات در صورت لزوم به مأموریتهای از خارج شهر میرفتند. وسیله آبرومند دیگری نیز نه برای رئیس دادگستری و نه دادستان و نه برای انجام امور مختلف اداری و قضائی وجود نداشت و این وضع برای قضات و رئیس دادگستری و دادستان حالت تحقیر آمیزی داشت.»[22]
تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و شروع نهضت اسلامی از قم
دههی 1340 سالهایی سرنوشت ساز در تاریخ معاصر ایران محسوب میشود. نفوذ آمریکا در ایران که پس از کودتای 28 مرداد فزونی یافته بود، تمامیت سیاسی، دینی و فرهنگی ایران را نشانه رفته و درصدد نابودی استقلال ایران در همه زمینهها بود. در آن شرایط که امریکا و اسرائیل به همراه عوامل داخلی خود، نظیر فرقه ضالهی بهائیت و فراماسونرها و وابستگان غربی، با طرحهایی نظیر انجمنهای ایالتی و ولایتی،[23] به میدان آمده بودند، قاطبهی مردم که ذلت ایران را بر نمیتابیدند به رهبری امام خمینی راه مقابله را در مخالفت نمودن و قیام دیدند. غائلهی مذکور پس از آن صورت گرفت که امیر اسدالله علم از آخرین روزهای تیرماه 1341 به جای علی امینی، پست نخستوزیری را عهدهدار شد و در 14 مهر 1341 زمانی که مجلس شورای ملی جهت اصلاح قانون انتخابات تعطیل شده بود، لایحهای تحت عنوان «انجمنهای ایالتی و ولایتی» در هیئت وزیران به تصویب رساند.[24] از آنجا که مجلسین (شورای ملی و سنا) تعطیل بودند، این تصویبنامه حکم قانون را پیدا کرد. انجمنهای ایالتی و ولایتی شوراهایی بود که در هر استان و شهرستان تشکیل میشد و در مورد مسائل مربوطه تصمیمگیری میکرد. در این لایحه جدید، شرط مسلمان بودن از انتخاب شوندگان برداشته شده بود و همچنین شرط «سوگند نمایندگان به قرآن» تبدیل به «سوگند به یکی از کتب آسمانی» شده بود.[25] به دنبال اعلام تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در شانزدهم مهر توسط روزنامهها، امام خمینی ابتکار عمل را به دست گرفت و تلاش کرد تا مراجع با وحدت موضع به رسالت تاریخی خود عمل نمایند.
در پی درج خبر مربوط به مصوبه هیأت دولت در روزنامه کیهان در تاریخ 16 مهر 1341 و اطلاع امام خمینی از آن، به پیشنهاد و دعوت ایشان تعدادی از مراجع و بزرگان حوزه علمیه قم در منزل آیتالله شیخ مرتضی حائری، فرزند مؤسس حوزه علمیه قم، جمع شدند. امامخمینی در این نشست نقشههای استعمار و امپریالیسم را برای مراجع تشریح کرد و تصویب لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی را نمونهای از آن توطئهها معرفی کرد و مسئولیت علما را در مقابل استقلال کشور و حفاظت از اسلام یادآور شد.[26] پس از جلسه تصمیم گرفتند هر کدام به طور جداگانه از شاه لغو مصوبه دولت را خواستار شوند. تلگراف امام به تاریخ 17 مهر 1341 خطاب به شاه ارسال شد.[27] این اعلامیه به سرعت در مسجد سیدعزیزالله تهران پخش شد.[28] در این نامه امام خمینی نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین را از حذف شرط مسلمان بودن رأی دهندگان و منتخبین و همچنین حق رأی دادن به زنها اعلام کرد و خواستار حذف آن از برنامههای دولتی و حزبی شد.[29] در 28 همین ماه، امام خمینی در نامهای خطاب به اسدالله علم نخست وزیر، قانون مصوب مجلس شورای ملی مصوب ربیع الثانی 1325 قمری را در خصوص سلب شدن حق انتخاب شدن و انتخاب کردن زنها در انجمنهای ایالتی و ولایتی را به وی یادآور شد و اعلام داشت: «نیز الغای شرط اسلام در انتخاب کننده و انتخاب شوند که در قانون مذکور قید کرده و تبدیل قسم به قرآن مجید را به کتاب آسمانی تخلف از قانون مذکور است.»[30]
در 6 آبان 1341، 200 نفر از کسبه و بازاریان قم به سرپرستی حاجی آقا حسین نیلچی و حاجی توفیقی و حاجی میرزا علی مظاهری و حاجی لطفالله پیشقدم و حاج شیخ علینقی بزاز به طور دسته جمعی به منزل امام رفتند و امام در آنجا نطقی درخصوص قضیه اخیر ایراد کرد و از حجتالاسلام مرتضی انصاری خواست به منبر رفته و ماجرا را برای مردم روشن کند. همچنین در بخشی از سخنانش گفت: «این کشور قانون رسمیش قانون امام جعفر صادق است و باید تا موقع ظهور امام زمان این قانون باقی بماند از کلیه علما بخواهید تا آنها بخواهند.»[31]
امامخمینی افزون بر هدایت جریان اعتراضات حوزهی قم تلاش میکرد تا اعتراض را به سایر نقاط تعمیم دهد. به این دلیل با نوشتن نامههایی، علمای شهرها را نیز به مبارزه فراخواند. حضرت امام «در همان شب اول، 150 نامه به قلم خودش برای علمای بلاد» نوشت تا آنها را در جریان امر قرار دهد.[32]
امام خمینی و آیات تقلید قم همچون محمدرضا گلپایگانی، شریعتمداری، شیخ مرتضی حائری، و علمایی همچون شیخ محمدعلی اراکی بار دیگر در سلسله جلساتی که هر شب در یک جا برگزار میشد، درباره وقایع اخیر تصمیمگیری میکردند.[33] در گزارشی از اسناد ساواک آمده است که در نیمه آبان، در جلسهای که به دعوت امام خمینی تشکیل شده بود، ایشان در نظر داشت: «به صورت قطعنامه از اعلیحضرت همایونی[از طرف] عموم روحانیون قم سقوط حکومت آقای علم را تقاضا کنند» که در این میان مخالفت آیتالله شریعتمداری با نحوه تصمیم امام خمینی و اظهار اینکه «ما به حکومت آقای علم یا دیگری اعتراض و تقاضایی نداریم تنها خواسته ما پیروی از دستور قرآن کریم و کتاب آسمانی است» قطعنامه مذکور عملی نگردید.[34]
امام خمینی از طلاب و فضلا خواست که ماه رمضان به تبلیغ بروند و به مردم جنایات رژیم شاه و این که انجمنهای ایالتی و ولایتی چه بود و میخواستند با اسلام چه بکنند، بگویند: «خلاصه فرمودند که تنویر افکار کنید. انصافاً ماه رمضان آن سال، داغ بود و فضلایی که اکثراً از امام حرف شنوایی داشتند به بلاد مختلف رفتند. همین مراجع امروز که جزو مدرسین آن موقع بودند سخنرانیهای رسمی در شمال و جنوب کشور ایراد میکردند و از ماه رمضان بهره برداری خوبی کردند. طلاب تا درون روستا به صورت شبکه سنتی وارد شدند و علیه رژیم افشاگری کردند.»[35]
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم[36] که تازه فعالیت خود را آغاز کرده بود، با مشورت مراجع، مجلس عزایی در سوم جمادی الثانی (10 آبان) روز وفات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مسجد اعظم قم بر پا کرد. این مجلس که قبلاً با اطلاعیهای از کلیه مردم قم دعوت به عمل آورده بود با استقبال شدید مردم مواجه شد. حضرت امام و سایر مراجع و علما نیز حضور داشتند در این مجلس حجج اسلام ناصر مکارم شیرازی و شیخ مرتضی انصاری خطیب معروف قم سخنرانی کردند.[37] حجتالاسلام مکارم شیرازی در بخشی از سخنرانی خود گفت:
«مگر اعلامیه حقوق بشر که شما هی به آن استناد میکنید، نمیگوید هر عقیده سیاسی آزاد است، چرا خود آقایان، حزب توده را غیر قانونی اعلام کرده و میکنند؟ برای اینکه بر خلاف مصالح مملکت است و باید جلوی آن را گرفت، ما هم قبول داریم بنابراین خود آنها عملاً ثابت کردهاند که احترام اعلامیه مزبور در حدود مصالح مردم و مملکت است... بدیهیترین مواد اعلامیه مزبور آزادی بیان است. در این مملکت سه نفر زن از تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی تشکر کرده، روزنامهها را پر کردهاند، اما دو هزار نامه و طومار و تلگراف رسید و هنوز هم ادامه دارد و در یکی از روزنامهها اثری از آنها دیده نمیشود! آیا این معنای آزادی بیان است؟»[38]
همچنین بازاریان و تجار قم که همراه روحانیان برای لغو مصوبه تلاش میکردند، در 14 آبان به مسجد اعظم رفته و در حالی که امام خمینی مشغول تدریس بود، داخل محوطه شده اظهار داشتند که درس و نماز جماعت دیگر مفهومی ندارد و درسها را تعطیل کنید. امام خمینی ضمن مخالفت با تعطیلی درس، اظهار امیدواری کرد که به زودی موضوع لایحه منتفی خواهد شد و دولت به اشتباه خودش پی ببرد و از آنها خواست فعلاً آرامش خود را حفظ کنند.[39]
پس از آنکه دولت علم، به درخواستهای علما به ویژه امام خمینی بیاعتنایی کرد، امام خمینی تلگراف دوم خود خطاب به شاه را در 15 آبان ارسال کرد. ایشان در این تلگراف، از بیتوجهی اسدالله علم به گوشزدهای علمای اسلام شکایت کرد و در پایان از شاه خواست: «انتظار ملت مسلمان آن است که با امر اکید آقای علم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیت کند و از جسارتی که به ساحت مقدس قرآن کریم نموده استغفار نماید والا ناگزیرم در نامه سرگشاده به اعلیحضرت مطالب دیگری را تذکر دهم. از خداوند تعالی استقلال ممالک اسلامی و حفظ آنها از آشوب و انقلاب مسألت مینمایم.»[40] امام خمینی، در همان روز تلگراف دیگری به اسدالله علم میزند و به او هشدار میدهد که درصورت لغو نکردن تصویبنامه علمای اسلام درباره وی از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد.[41]
وضعیت شهر قم در این زمان بنا به اسناد ساواک، به دلیل فعالیتهای تبلیغی علما به ویژه امام خمینی علیه تصویبنامه، مشتنج و نا آرام گزارش میشد.[42] اسدالله علم در پاسخ به تلگرافهای اعتراض آمیز علمای قم، امام را از قلم انداخت و تنها به تلگرافهای آیات گلپایگانی،[43]، مرعشی نجفی[44] و شریعتمداری[45] پاسخ داد.[46] اهالی قم آنگاه که خبر تلگراف دولت را دریافت کردند به منازل علما از جمله امام روی آوردند و خواهان اظهار نظر آنان درباره تلگراف دولت بودند. بازرگانان قم برای به دست آوردن نظرات امام استفتایی به حضور ایشان تقدیم داشتند و امام به آن پاسخ دادند. امام خمینی به تفصیل پاسخ علم را بررسی کرده و آن را فاقد ارزش قانونی دانست و معتقد بود این تصویبنامه کماکان به قوت خودش باقی است.[47]
پس از تفاهمنکردن امام خمینی با گزارش اسدالله علم، صبح روز جمعه 2 /9 /1341 عدهای از طبقات مختلف تهران روحانیون، بازاریان، کارگران، اصناف، آذربایجانیان مقیم تهران و دانشجویان به قم رفته در منزل آیات شریعتمداری، گلپایگانی، امام خمینی، نجفی تجمع کرده و پشتیبانی خود را از مبارزات روحانیون اعلام داشتند در مقابل نیز، آیتالله شریعتمداری و امام خمینی درباره مسئله مزبور سخنرانی مفصلی انجام دادند.[48]
بنابراین، اقداماتی که امام در این زمینه انجام دادند فهرستوار بدین شرح است: تلگراف به اسدالله علم درباره انجمنهای ایالتی و ولایتی در تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۴۱؛ سخنرانی در جمع بازاریان تهران (لزوم لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی) در تاریخ ششم آبان ۱۳۴۱؛ تشکر از فعالیتها و خطابههای حجتالاسلام محمدتقی فلسفی در اعتراض به تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در تاریخ ۷ آبان ۱۳۴۱؛ بیانات در جمع طلاب و بازاریان (لزوم لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی) در تاریخ ۱۴ آبان ماه؛ تلگراف به محمد رضا پهلوی در اعتراض به عملکرد اسدالله علم در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۴۱؛ تلگراف به اسدالله علم (تصویب لایحه انجمنهای ایالتی) در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۴۱؛ بیانات در جمع اصناف و طلاب قم (لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی) در تاریخ ۲۰ آبان ۱۳۴۱.
سرانجام با پافشاری و سرسختی حضرت امام خمینی ئ مراجع و علمای اعلامی در سرتاسر کشور، علم مجبور شد طی مصاحبهای مطبوعاتی در 10 آذر لغو تصویبنامه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیئت دولت را اعلام کند. روزنامه اطلاعات عصر آن روز با تیتر درشت از قول نخستوزیر نوشت: «تصویبنامهی انجمنهای ایالتی و ولایتی اجرا نمیشود.»[49]
امامخمینی اعلامیهای خطاب به مردم مسلمان صادر نمودند که در آن ضمن تشکر از احساسات و عواطف پاک مردم مسلمان چنین تذکر دادند: «... لیکن لازم است متذکر شوم که مسلمین باید بیشازپیش بیدار و هوشیار بوده مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشردهتر کنند که اگر خدای نخواسته دستهای ناپاکی به سوی مقدسات آنها دراز شود قطع کنند...»[50] ایشان همچنین در نخستین شب پس از لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، در بیت خود در جمع طلاب، از پشتیبانی علمای شهرستانها یاد کرد؛ بهویژه از حجتالاسلام روحالله کمالوند تشکر کرد و او را از ارکان صاحبنفوذ نه تنها در خرمآباد، بلکه در غرب کشور دانست.[51] حجتالاسلام کمالوند در وقایع بعدی از جمله رفراندوم نیز نقش تعیین کنندهای داشت که در جای خود به آن اشاره خواهد شد.
بنا به گزارش ساواک، در جریان مخالفتها با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، اعضای جبهه ملی در قم که بنا بر این گزارش تعدادی دانش آموز و چند شخص دیگر بودهاند، هیچ گونه فعالیتی نداشتهاند.[52]
قم و رفراندوم انقلاب سفید
در روز 19 دی 1341 شاه اصول ششگانه انقلاب سفید را در راستای تحقق دکترین کندی به رفراندوم گذاشت. شاه گمان میکرد چون در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی نام نخست وزیر در میان بود، مخالفان جرأت ابراز مخالفت یافته بودند و اگر خود رأساً وارد عمل شود، هیمنهی شاهی مخالفان را مرعوب خواهد ساخت، اما در این زمان مردم رهبری را یافته بودند که با اتکال به خداوند شوکت شاهی در نظرش حقیر میآمد. امام خمینی با همگامی علمای حوزه علمیه قم و اهل نظر ابتدا تلاش کردند شاه را از تصمیم خلاف قانون منصرف کنند؛[53] به همین دلیل در چندین جلسه به بحث و تبادل نظر پرداختند و سرانجام تصمیم گرفتند که نمایندهای از حاکمیت بخواهند تا انگیزه شاه را از طرح این رفراندوم جویا شوند و نظریات علمای قم را نیز ابلاغ کنند ولی از این پیشنهاد و گفتگوها نتیجهای حاصل نشد و آیتالله کمالوند نظریات علمای قم را در ملاقاتی به شاه رسانید و به شاه اظهار کرد که رفراندوم در قانون اساسی پیشبینی نشده است.[54]
نشست دیگری از علمای قم برگزار شد و در آن جلسه امام مطالبی بیان کرد از جمله اینکه: «توطئه حساب شدهای علیه اسلام و ملت اسلام و استقلال ایران تنظیم شده است که قابل مقایسه با غائله تصویبنامه نیست در این مورد شاه مورد خطاب ماست و عقبنشینی او به قیمت نابودی او تمام میشود و با هر گونه مخالفتی مقابله خواهد کرد و در عین حال وظیفه حتمی ما مخالفت با آن است... و شاه درصدد اغفال مردم است و اگر ما در بیدار کردن مردم اقدام نکنیم ملت اسلام در معرض فنا است و در آن صورت علمای اسلام و جامعه روحانیت خواه ناخواه از بین خواهد رفت و در مقابل خداوند مؤاخذه خواهیم شد. ما اگر مردم را در مقابل توطئههای شاه آگاه سازیم، حتماً شاه را با شکست مواجه خواهیم کرد. بزرگترین کاری که از ما ساخته است بیدار کردن و متوجه ساختن مردم است. آن وقت خواهید دید که دارای چه نیروی عظیمی خواهیم بود که زوال ناپذیر است و توپ و تانک هم حریف آن نمیشود....»[55]
به دنبال سخنان امام خمینی و تبادل نظرها، همچنین حضور عدهای از بازاریهای قم در بیت امام خمینی در 24 دی و درخواست از ایشان برای صدور اعلامیه که رفراندوم خلاف قانون است،[56] سرانجام بنا بر آن شد مراجع طی اعلامیههایی مخالفت خود را با رفراندوم شاه صریحاً اعلام دارند و از مردم بخواهند که از شرکت در آن خوددداری ورزیده و از هر راه ممکن با آن به مخالفت برخیزند. طلاب حوزه علمیه قم که با حرکت فعالانه امام در سیاست، شور و هیجان وصفناپذیری پیدا کرده بودند، منتظر بودند تا با هر دستور از سوی رهبرشان، مأموریت خود را آغاز کنند. در این ماجرا نیز آنان چنین کردند.
مردم قم در 3 بهمن در اعتراض به سفر شاه به قم و آذینبندی خیابانها، تظاهرات کردند و وسایل و طاق نصرتی را که برای استقبال از شاه توسط مأموران تهیه شده بود، به آتش کشیدند. این تظاهرات از بیت آیتالله گلپایگانی رهبری میشد. به دنبال این تظاهرات عدهای از چماق بدستان و مزدوران رژیم به مردم حمله کردند. امام خمینی ضمن اعلامیهای این عمل را محکوم کردند. رفراندوم لوایح ششگانه از سوی حوزهی علمیهی قم غیر قانونی اعلام شد. از بامداد 3 بهمن، شهر قم وضع خاصی به خود گرفت و کلیهی اصناف و کسبه، مغازههای خود را تعطیل کرده و دسته دسته با هدایت چند روحانی، به راهپیمایی و دادن شعار علیه رفراندوم پرداختند. در خیابان آستانه بین تظاهرکنندگان و پلیس زد و خورد شدیدی به وقوع پیوست، ولی پس از مدت کوتاهی مأموران شهربانی مغلوب شدند و از صحنه فرار کردند. در این زد و خورد، معاون شهربانی قم و عدهای از افراد پلیس به شدت مجروح شدند. یک واحد نظامی و ارتش از منظریه وارد قم شد و مدرسهی فیضیه را محاصره نمود. در همین هنگام بین طلاب مدرسه و نیروی انتظامی زد و خورد آغاز شد و تدریجاً دامنهی آن وسعت یافت؛ به طوری که نظامیان تقریباً در تمام شهر پراکنده شدند. پس از تصرف شهر، پلیس دست به جلب و بازداشت روحانیون زد و عدهای دستگیر و روانهی زندان گردیدند. فرماندار قم، ضمن ملاقات با روحانیون و مراجع قم از آنان خواست که در مراسم استقبال از شاه در سفر به قم شرکت کرده و با وی گفتگو کنند. این درخواست مورد موافقت هیچ یک از ایشان قرار نگرفت. آیتالله العظمی خمینی از طلاب و مردم قم خواستند که با نیامدن به خیابانها در روز سفر شاه و عدم استقبال از وی، به مبارزهی منفی با رژیم بپردازند.[57]
سفر شاه به قم و بازتابهای آن
شاه در تاریخ 4 بهمن 1341 به قم وارد شد. روایتهای رسمی حکومتی از استقبال گسترده مردم قم از شاه در سفر او به قم خبر میدهند. بنا به گزارش روزنامه اطلاعات: «فریاد زنده باد شاهنشاه در سراسر شهر طنین انداز است و دسته دسته از کشاورزان دهات و اهالی حومه شهرستان قم برای استقبال از شاهنشاه با فریادهای زنده باد شاهنشاه رو به شهر آورده و در خیابانهای مسیر متمرکز شده بودند و پیشاهنگان و دانشآموزان با پرچمهای سه رنگ در دو طرف خیابانها صف کشید بودند.»[58]
اما روایتهای غیر رسمی همان طور که در بالا اشاره شد، مغایر با روایت رسمی است و از این موضوع حکایت دارد که چندان جمعیتی از مردم قم برای این مراسم گرد هم نیامده بودند و تنها عدهای را از جاهای دیگر با اتوبوس به قم آورده بودند. «شهر قم متروکه به نظر میرسید و پرندهای در کوچه و خیابانها پر نمیزد. شاه که از هلی کوپتر پیاده شد و شهر را چنین سوت و کور دید، بر آشفت و بر سر رؤسای قم فریاد زد.» همچنین گفته شده است که حاکمیت با شانزده دستگاه اتوبوس شرکت واحد، بالغ بر هشتصد نفر را از تهران به قم آورده بود. این افراد شامل مأموران امنیتی، کارگران شرکت واحد تهران، کشاورزان و دهقانان اطراف میشدند.[59]
واقعیت این است که مردم قم بنا به درخواست امام خمینی با تعطیل کردن محل کسب و کار خود، از خانهها بیرون نیامدند. بنابراین در روزهای منتهی به چهارم بهمن، خیابانهای شهر قم را اندوه و عزایی گنگ و مبهم فراگرفته بود. در این هنگام جمعیت انبوهی از پایین شهر قم با شعار «ما تابع قرآنیم، رفراندم نمیخواهیم» به سوی میدان آستانه به حرکت درآمده و با درهم شکستن مقاومت نیروهای رژیم و با سردادن شعار «اسلام پیروز است، استبداد محکوم است» وارد میدان آستانه شدند. در این هنگام نیروهای کمکی که از پادگان منظریه وارد صحنه شده بودند با حمله به مدرسه فیضیه، طلاب را مجروح ساختند. در ادامه مدارس علوم اسلامی محاصره شد و مردم به اجبار وادار به بازکردن فروشگاهها شدند چرا که در غیر این صورت مأموران رژیم اموال آنان را به غارت میبردند. در این وضعیت بار دیگر مراجع و علمای طراز اول قم به گفتگو نشستند و اطلاعیهای با امضای حوزه علمیه قم صادر گردید. فرماندار قم که از تشکیل جلسه مراجع عظام قم اطلاع یافته بود با حضور در آن جلسه اظهار داشت اگر علما با شاه ملاقات کنند نظرات آنان مورد پذیرش ذات ملوکانه قرار میگیرد. امام خمینی(ره) در جواب این سخن اظهار داشت: «با یورش وحشیانه دیروز مأمورین دولت به علما و مردم تهران و نیز رفتار غیرانسانی امروز مأمورین دولت با اهالی قم و جامعه روحانیت و تجاوز به حریم این حوزه مقدسه، دیگر جای هیچ گونه تفاهم و حسن مراوده با دستگاه حاکمه باقی نمانده است و هیچ راهی جهت ملاقات وجود ندارد مگر آنکه شاه برای جبران اهانت و تجاوزی که به حریم روحانیت شد، آقای علم را به عنوان مجرم اصلی از مقام نخست وزیری عزل نماید....»[60]
پس از استقبال نکردن روحانیان حوزه علمیه قم و مردم از شاه در قم و آمدن عدهای از حامیان آنها از جاهای دیگر به قم، هنگامی که شاه به غیبت علما پی برد به شدت ناراحت شد و این بغض و کینهاش را در سخنرانیاش با ادای این سخنان نسنجیده بروز داد: «همیشه یک عده نفهم و قشری که مغز آنها تکان نخورده همیشه سنگ در راه ما میانداختند زیرا مغز آنها تکان نخورده و قابل تکان خوردن نبوده و ارتجاع سیاه اصلاً نمیفهمد و از هزار سال پیش تا کنون فکرش تکان نخوره. او فکر میکند که زندگی عبارت از این است که چیزی یا مالی را به ظلم و بیکاری و یا به بطالت و یا از این قبیل به دست آورد و غذایی بخورد و سر به بالین بگذارد... ولی مفت خوری دیگر از بین رفته است در لوایح ششگانه برای همه فکر مناسبی شده...»[61]
امام پاسخ اهانتهای شاه را در جای دیگر بیان کرد که به ضرورت در اینجا ذکر میشود: «...آیا این طلاب علوم دینیه که شباب عمرشان را، مواقع نشاطشان را در این حجرات میگذرانند و ماهی چهل الی صد تومان بیشتر ندارند مفت خوردند؟! ولی آنهایی که یک قلم درآمدشان هزار میلیون تومان است مفت خور نیستند؟!... آنها که بانکهای دنیا را از دسترنج مردم فقیر انباشتهاند، کاخهای عظیم را روی هم گذاشتهاند باز هم ملت را رها نمیکنند و باز هم دنبال این هستند که منافع این کشور را به جیب خود و اسرائیل برسانند، مفت خور نیستند؟! باید ملت قضاوت کند که مفت خور کیست؟»[62] به درستی امام توانست پاسخ سخنان شاه و اتهامافکنی او را به خودش برگرداند و از رویکرد تدافعی و به حرکت تهاجمی تغییر مسیر داده و رژیم را به علت ولخرجیهای سرسامآور، دریافت حقوقهای آنچنانی و زد و بندهای غیر قانونی و در نهایت همدستی با اسرائیل مورد حمله قرار دهد.
چند روز پس از این وقایع، فضای شهری و مردم قم که همچنان مستعد التهاب و دستخوش قیام بود، به استقبال عید فطر رفت. از آنجایی که نارضایتیها در قم ادامه داشت در جریان روز عید فطر آن سال یعنی 7 اسفند 1341، عدهای از بازاریان تهران برای حمایت از علما به قم رفته و نماز عید را پشت سر مراجع تقلید به عمل آوردند. همچنین شیخ احمد کافی و سپس شیخ جواد فومنی واعظ تهرانی پس از نماز روز عید آیتالله شریعتمداری، به منبر رفته و از وضعیت خفقان انتقاد کردند و گفتند چرا عدهای از علما باید در زندان باشند و صریحاً از اقدامات دولت انتقاد به عمل آوردند. پس از آن مردم قم و بازاریان تهران، به بیت امام خمینی رفته و امام در حیاط منزل نشسته، سخنانی را درباره وضعیت جاری کشور و انتقاد به خفقان و سرکوب حکومت بیان داشت.[63] همچنین در همین روز در مسجد حجتیه اعلامیههایی به امضای جامعه منتظرین قائم، به امضای انجمنهای متحده اسلامی و شورای مسلمانان متحد منتشر گردید که متهمان پخش اعلامیه جامعه منتظرین قائم و انجمنهای متحده اسلامی از سوی شهربانی قم دستگیر و به ساواک تحویل شدند.[64] افزون بر اینها، تراکتهایی با این مضمون در قم پخش شد: «ملت عزادار است زیرا هیئت حاکمهی مستبد ایران تجاوز به احکام قرآن و قانون اساسی نموده و روحانیون و آزادی خواهان را به زندان و شکنجه کشیده است.»[65]
نوروز سال 1342 و فاجعه مدرسه فیضیه قم[66]
امام خمینی پانزده روز پس از سخنرانی عید فطر که گزارش آن در بخش رفراندوم ذکر شد، در آستانه سال جدید در اعتراض به مصوبات خلاف شرع و سیاستهای غلط و غیر قانونی رژیم اعلامیههای منتشر نمود (16 شوال 1382/ 22 اسفند 1341) که با آیه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) و این عنوان که «روحانیت اسلام امسال عید ندارد» آغاز میشد. در این بیانیه تجاوز دستگاه حاکمه به احکام مقدسه اسلام محکوم شده بود. از این رو امام در یک مبارزه منفی با رژیم اعلام عزا برای عید کرد و به دستگاه جابره از وقوع انقلاب سیاه و انقلاب از پایین هشدار داد.[67] شهربانی قم از طریق یکی از خاصان آیتالله شریعتمداری که با شهربانی در ارتباط بوده، به تعدادی از اعلامیههای امام و دو تن دیگر از آقایان قبل از انتشار دست یافت.[68] امام بار دیگر در 29 اسفند در مسجد اعظم به منبر رفته و اظهار داشت که «ما فردا عید نداریم بلکه عزای ملی داریم.»[69]
با تحویل سال نو در شهر قم، اعلامیهی امام خمینی که علیه جنایات رژیم و در مورد عید نداشتن ملت ایران بود و نیز اعلامیههای سایر علما، در بین مردمی که در صحن و در داخل حرم، مسجد بالاسر و نیز مسجد اعظم برای حلول سال جدید حضور داشتند، پخش و توزیع گردید. همچنین مراجع تقلید در این روز با مردم جلسه نداشته و سردر منازل خود، پرچمهای سیاه برافراشتند.[70] مردم در بیت حضرت امام نیز جمع شدند اما امام خمینی سخنرانی نکرد و به جای ایشان حجتالاسلام محمد آل طه، سخنانی ایراد کرد.[71]
در دوم فروردین 1342، آیتالله علی مشکینی پس از یک سخنرانی در مدرسه حجتیه شهر قم که در گزارش ساواک تحریکآمیز توصیف شده، دستگیر شد. پس از این واقعه، 600 نفر از طلابی که در محضر آیتالله مشکینی تلمذ میکردند، درس خود را تعطیل و با مراجعه به منزل آیتالله شریعتمداری خواستار آزادی ایشان شدند. سرانجام ایشان با وساطت آیتالله شریعتمداری، آزاد شد.[72]
روز دوم فروردین 1342-25 شوال 1382، سالروز شهادت حضرت امام صادق(ع)، و به همین مناسبت در مدرسه فیضیه مجلس عزایی از سوی آیتالله گلپایگانی برپا شد. وضعیت قم از اول صبح ملتهب بود. با حضور مأموران، چهره شهر کاملاً نظامی شده بود. استقرار تانکها در اطراف فیضیه نشان میداد که برنامهای از پیش طراحیشده در شرف وقوع است. حجتالاسلام علیاکبر مسعودی اول صبح شاهد بود که: «حدود پانصد کماندو با ماشینهایشان، سر پل [آهنچی] پیاده شدند و به سمت مدرسه فیضیه حرکت کردند [و سپس از آنجا] به سمت منزل امام حرکت کردند.»[73] طبق خاطرات شهید حاج مهدی عراقی در آن روز «حدود 20 تا 25 اتوبوس از تهران از دهقانان یا شرکت واحدیها بودند، ولی در اصل گارد جاوید بودند، آمده بودند که قم را به هم بریزند.»[74] به روایت شاهدان عینی «در آن روز نیروهای نظامی رژیم به دو دسته تقسیم شده بودند. تعدادی از آنها با لباسهای نظامی و مسلح به سلاحهای گرم اطراف فیضیه مستقر شده و موجب رعب و وحشت شرکتکنندگان در مراسم به هنگام ورود به مدرسه میشدند، برخی دیگر از آنان با لباسهای مبدل و چماقهای مخفی در میان جمعیت شرکت کننده در مراسم فیضیه پراکنده شده بودند.»[75] همچنین: «تعداد شش الی هفت نفربر [زرهی] در حد فاصل مهمانخانه گلستان و درب ورودی حرم مطهر مستقر شده بودند. پشت بامها نیز مملو از دوربینها و افراد ساواکی بود.»[76] افزون بر اینها، حتی چاپخانههای این شهر تحت تدابیر شدید امنیتی قرار گرفت تا از صدور اعلامیهها جلوگیری شود بنابراین فعالان انقلابی برخی اعلامیهها را برای چاپ به تهران منتقل میکردند.[77] در واقع با توجه به آنچه رخ داده بود، دستگاه پهلوی کاملاً آماده بود تا روحانیون و طلاب را سرکوب کند. مأموران رژیم که در پوشش مبدل در جلسه حضور داشتند و گروهی نیز به صورت مسلح در بیرون از مجلس حاضر بودند، با ایجاد سر و صدا و سپس حمله و هجوم، اقدام به ضرب و شتم طلاب کردند و واقعه تلخی را رقم زدند. بدین شرح که در اواسط مجلس سوگواری به طور ناگهانی مأموران امنیتی و انتظامی وارد مدرسه شده و به مردمی که برای استماع سخنان واعظان در آنجا گرد آمده بودند، حمله بردند. در همین هنگام، طلاب مدرسه به دفاع پرداخته با سنگ و آجر پاسخ حملهکنندگان را میدادند ولی مأموران امداد و پلیس انتظامی وارد معرکه شده و زد و خورد بین قوای دولتی و طلاب بالا گرفت. مأموران به تخریب مدرسه پرداختند و در نتیجه عدهای مجروح و نیز مقتول گشته، جمع زیادی بازداشت شده و به تهران انتقال یافته و تحویل سازمان امنیت شدند.[78]
در حالی که شواهد حاکی از یک توطئهی برنامهریزی شده بود، رژیم کوشید واقعیت را تحریف کند و به فاجعهای که شخص شاه در پس آن پنهان بود، رنگ و بوی نزاع ملی و مذهبی دهد. رژیم میخواست بر این رویداد سرپوش بگذارد از اینرو روزنامهها درباره رخداد فیضیه نوشتند: «مجلس تذکری به مناسبت وفات امام صادق(ع) در محوطه فیضیه برقرار بود. عدهای از مستمعین مرتباً صلوات میفرستادند. اختلالاتی ایجاد شد که یکی از دهاقین شرکتکننده در این مجلس در اثر اصابت سنگ فوت کرد.»[79] شب حادثه دولت اعلام کرد: «به علّت نصب اعلامیههای تحریکآمیز از طرف عدهای از طلاب بر دیوار معابر و خیابانها، جمع کثیری از روشنفکران به منظور حمایت از آزادی زنان و اعطای حق رأی به آنان به تظاهرات پرداختند که منجر به زد و خورد بین آنها و عدهای از طلاب گردید؛ ولی با دخالت مأموران انتظامی از بروز حادثهای ناگوار جلوگیری به عمل آمد.»[80] نخستوزیر طی مصاحبهای اعلام کرد که بین روحانیون مخالف اصلاحات ارضی و دهقانان در قم زدوخوردی صورت گرفته و یک نفر کشته شده است.[81] همه این اخبار، اطلاعات دروغی بود که رژیم برای تحریف واقعیت به خورد رسانهها میداد. ولی وقایع و شواهد حکایت از آن داشت که این برنامه کاملاً برنامهریزیشده بود و پیش از نوروز طرح آن ریخته شده بود. شاه در 23 اسفند 1341، تنها چند روز قبل از عید نوروز در فرودگاه وحدتی دزفول طی سخنانی، رسماً روحانیت را تهدید کرد که: «اگر از خواب غفلت بیدار نشوند، چنان مثل صاعقه مشت عدالت در هر لباسی که باشند بر سر آنها کوفته خواهد شد که شاید برای همیشه به آن زندگی... خاتمه داده شود.»[82]
روز 28 اسفندماه 41، حسن پاکروان رئیس وقت ساواک طی تلگرافی به ساواک قم آمادهباش داد. در این دستور آمده بود:
«از: ساواک مرکز به: قم. شماره: 81015.
اخیراً بعضی از وعاظ مرکز و مجامع مذهبی تهران تراکت و اعلامیههایی تحت عنوان عزای ملّی به جای برگزاری مراسم عید باستانی انتشار داده، احتمال دارد در منطقه آن ساواک بعضی از وعاظ در مساجد هنگام وعظ -با توجه به این که روز جمعه دوم فروردین که مصادف با رحلت امام جعفر صادق است- مطالبی برخلاف مصالح کشور ایراد و اذهان عمومی را مشوب سازند. دستور فرمائید همه گونه پیشبینیهای لازم معمول حتی در صورت وجود احتمال این گونه عملیات مخالف، مجالس با شکوهی که مخالف با هرگونه اظهارات تشکیل داده و در مقابل بیانات وعاظ محرک در مساجد نیز دستجاتی وجود داشته باشند که با ذکر صلوات مانع اظهارات نامناسب آنان بشوند چنانچه با اتخاذ تدابیر لازم نتایج مطلوب حاصل نگردید برای تعقیب محرکین با کسب اجازه تلگرافی از مرکز برابر مقررات اقدام و نتیجه را گزارش نمایند.
سرلشکر پاکروان»[83]
ساواک گزارش دیگری را نیز نزد شاه فرستاد که در پی آن گزارش، محمدرضا پهلوی دستور شدت عمل صادر کرد و در نتیجه سرهنگ علیاکبر مولوی رئیس ساواک تهران مأمور شد تا با نیروهایش جهت سرکوب روانه قم شود.[84]
گفته شده بیش از بیست نفر از زخمیها به بیمارستان نکویی قم منتقل شدند که دو نفر از آنها نیز به شهادت رسیدند. یکی از کسانی که از بام مدرسه فیضیه به پایین پرتاب شد، حجتالاسلام سیدیونس رودباری بود.[85]
پس از بردن طلاب مجروح به بیمارستان فاطمی قم، حجتالاسلام صادق خلخالی از فرصت استفاده کرده و با حضور در بیمارستان از طلاب مجروح عکس میاندازد اما بلافاصله به وسیله مأموران شهربانی قم دوربین ضبط شده و نوار دوربین نور داده شده و از بین میرود.[86]
سخنرانی تهدیدآمیز شاه در 23 اسفند، دستور پاکروان به ساواک قم در 28 اسفند و استقرار قوای زرهی در اطراف فیضیه در 2 فروردین نشان میداد که توطئه رژیم کاملاً برنامهریزیشده بود و سرکوب فیضیه دفعتاً صورت نگرفته است. بدین ترتیب ادعای رژیم درباره این رخداد کاملاً دروغ بود.
یک روز پس از حمله به مدرسه فیضیه، بنا به دستور اسدالله علم، نخست وزیر، عدهای کارگر را برای ایجاد وحشت طلاب به قم بردند، حاج شیخ مرتضی انصاری واعظ و منبری روز واقعه دستگیر و رفت و آمد طلاب به خارج از قم و منزل مراجع تقلید و فعالیت آنها تحت مراقبت قرار گرفت.[87]
امام خمینی در واکنش به این جنایت رژیم پهلوی در روز 13 فروردین، اعلامیهای با عنوان «استیضاح اسدالله علم» صادر کردند و در آن شاه و نخستوزیر را به باد انتقاد گرفتند.[88] در این اعلامیه که به اعلامیه «شاهدوستی یعنی غارتگری» هم معروف شد، امام خمینی تندترین انتقادها را متوجه شاه و دربار و البته آمریکا کردند.
هجوم به مدرسه فیضیه نقش مهمی در شکلگیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی داشت. در پی هتک حرمت مراسم سوگواری امام صادق(ع) و مدرسه فیضیه، مراجع شیعه در داخل و خارج ایران پیامهای تسلیت فرستاده و دستاندرکاران آن واقعه را محکوم کردند. در منبرها و مجالس نیز تا نام فیضیه برده میشد صدای شیون و گریه مستمعین بلند میشد. مردم عزادار فیضیه شدند. بازارها را بستند و به سوگ و عزا نشستند. کمتر از یک ماه پس از این واقعه، که مسئله سربازگیری از طلاب رخ داد و دولت وقت، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۴۲ش فرمان اعزام اجباری روحانیان به سربازی را اعلام کرد و جمعی از طلاب را نیز به سربازی بردند. امام خمینی به طلاب دستور داد که به حجرههای خود در مدارس رفته و در مدارس را باز کنند. گزارشگر ساواک در گزارشی مینویسد که این گشایش مدارس برای حمله به مأموران نظام وظیفه بوده و طلاب موظف شدهاند که با چوب به آنها حملهور شوند.[89] در اردیبهشت ماه امام خمینی و مراجع مراسم مفصلی برای بزرگداشت چهلم شهدای مدرسه فیضیه برگزار کردند.[90]
پینوشتها:
[1]. در این باره بنگرید به: گذری بر انقلاب اسلامی در استان قم به روایت اسناد ساواک- بخش اول، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[2]. بهشتی سرشت، محسن، زندگی و زمانه امام خمینی، تهران، عروج، 1391، ص 88.
[3]. امام خمینی، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387، ج 1، ص 207 و 274.
[4]. همان، ج 21، ص 478.
[5]. پس از اینکه جان.اف. کندی، در سال 1961م- 1340ش به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد، شاه را مجبور به اصلاحات ارضی و اجتماعی کرد تا به اصطلاح از خطر نفوذ کمونیسم جلوگیری به عمل آورد. چرا که پس از کودتای 28 مرداد 1332 حکومت پهلوی، پایگاه مردمی خود را تا حدود زیادی از دست داده بود و وحشت از رشد روز افزون کمونیسم احساس میشد. مشاور کندی به نام «والت روستو» نظریه خود را به نام «مانیفیست غیر کمونیستی» انتشار داد و به کشورهای ایران، برزیل و کره جنوبی توصیه کرد که بلادرنگ اصلاحات ارضی را به مرحله اجرا در آورند. هدف از اجرای اصلاحات ارضی این بود که نیروهای ارزان کار آزاد شوند، مناسبات سرمایهداری، اقتصاد کالایی توسعه یابند و رفاه نسبی فراهم شوند. در این باره بنگرید به: آغاز و پایان دولت دکتر علی امینی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[6]. فوران، جان، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال 1500 میلادی مطابق 789 شمسی تا انقلاب، ترجمهی احمد تدین، تهران، رسا، 1377، ص 462.
[7]. کرباسچی، غلامحسین، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ج 1، ص 202.
[8]. خاطرات آیتالله سیدحسین موسوی کرمانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 104. خاطرات آیتالله صابری همدانی، تدوین سیدمصطفی صادقی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 95-96.
[9]. قراگزلو، ناصر، از انقلاب سفید تا انقلاب اسلامی، پاریس، 2006، ص 7. امینی در ابتدای کار 33 میلیون دلار از آمریکا وام گرفت تا به بهبود وضعیت اقتصادی ایران بپردازد. در حالی که آزادانه حمایت ایران از بلوک غرب را نیز اعلام میکرد: «امینی: من با سیاست بیطرفی کاملاً مخالف هستم، ما جانب غرب را برگزیدهایم و به نظر ما سیاست بیطرفی هیچ گونه ارزشی ندارد.» (روزنامه اطلاعات، دوشنبه 14 اسفند 1340، ص 1 و 19).
[10]. عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، یک صد سال مبارزه روحانیت مترقی، قم، نشر نوید اسلام، 1358، ص 72.
[11]. دکتر علی امینی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ص سیزده. عقیقی بخشایشی، همان، ص 77-79.
[12]. روحانی، سید حمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، تهران، راه امام، 1360، ص 143.
[13]. حسینیان، روحالله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 129.
[14]. خاطرات حجتالاسلام و المسلمین شیخ عبدالحمید بُنابی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 121.
[15]. خاطرات آیتالله ابراهیم امینی، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، ص 97. برخی بر آناند که امامخمینی اصولاً با اصل اصلاحات ارضی مخالف نبود؛ چنانکه ایشان در پاسخ پرسشی درباره اصلاحات ارضی، هم مالکیتهای بزرگ و هم اقدامات رژیم پهلوی را غیر شرعی خواند و یادآور شد هرچند مالکان بزرگ به مردم ظلم کردهاند، مبارزه با این ظلم راههای درستی دارد. رژیم نه حسن نیت دارد و نه راه درستی را انتخاب کرده است. در این راه باید از راهحلهای اسلامی استفاده کرد. همچنین ایشان بیشتر مالکان بزرگ را به دلیل نپرداختن حقوق شرعی خود مالک نمیدانست و معتقد بود حاکم شرع میتواند زمینها را به همین جهت از آنان بگیرد و در اختیار کشاورزان قرار دهد. بر این اساس امامخمینی از منظر فقهی زمینداران بزرگ از جمله خاندان پهلوی را به نوعی غاصب میدانست و آنان را برای اصلاح و توزیع زمینهای دیگران صادق نمیدانست. ایشان وعده داد اگر در جایگاه حاکم شرع به قدرت برسد، بیشتر مالکان روستاها را مالک نمیشمرد و اموالشان را مصادره خواهد کرد.(شهید حاج مهدی عراقی، ناگفتهها، تهران، رسا، 1370، ص 152 ـ 153)
[16]. در اعلامیه ایشان به مناسبت تصویب کاپیتولاسیون مشخص است که امام برنامههای آمریکایی را مساوی با نابودی اقتصاد ایران از جمله کشاورزی میدانست و بعدها نیز این را عنوان فرمود: «اصلاحات ارضی را پیش آوردند که کشاورزان را زمین بزنند.» (صحیفه امام، همان، ج 8، ص 135 و 136)
[17] . مدرسه فیضیه؛ پایگاههای انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380، ص 37.
[18] . خاطرات محمدعلی گرامی، تدوین محمدرضا احمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 33.
[19] . روزنامه اطلاعات، پنج شنبه 4 بهمن 1341، ص 1 و 13.
[20] . حرکت تدریجی و خزنده از موقعیت تاریخی روستا به سمت جاده را خزش بافت میگویند. اصطلاح خزش روستایی تعریف ثابتی ندارد اما میتوان این اصطلاح را با مشخصات فیزیکی شامل توسعه کمتراکم در فضاهای باز و زمینهای کشاورزی و با ویژگیهایی نظیر واحدهای مسکونی تکخانواری و ساختمانهای دورافتاده و مجزا با فاصلههای زیاد قلمداد کرد. این اصطلاح از اوایل دهه 1970 م/ 1350 ش وارد ادبیات کاربری زمین شد.
[21] . حجت، عیسی، «تأثیر اصلاحات ارضی بر شکل روستاهای ایران» نشریه هنرهای زیبا، ش26، تابستان 1385، ص 81.
[22] . مافی، فریبرز، در بارگه داد: بیست سال با دادگستری، تهران: مؤلف، 1385، ص 212 - 318.
[23]. درباره نقش بهائیت در انجمنهای ایالتی و ولایتی بنگرید به: نفوذ بهائیان در اداره امور کشور و پیشبینی صحیح امام خمینی(ره)، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[24]. روزشمار انقلاب اسلامی در قم 1341 - 1357، تدوین مقداد توانانیا و حسین آقاجانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 11 و 12.
[25]. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ج 2، ص 56.
[26] . روحانی، همان، ص 129.
[27] . روزشمار انقلاب اسلامی در قم 1341 - 1357، همان، ص 36.
[28] . سند شماره 1612 س ت / 3 مورخ 1 /8 /1341، در کتاب: سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ج 1، نهضت امام خمینی تا قیام 15 خرداد 1342، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1386، ص 83.
[29] . همان، ص 84-85. و سند شماره 13363/ س ت، همان، ص 84؛ روزشمار انقلاب اسلامی در قم 1341 - 1357، همان، ص 36.
[30] . همان، ص 87 - 88.
[31] . همان، ص 85 - 86.
[32] . خاطرات محمدعلی آیتالله گرامی، همان، ص 218.
[33] . سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، همان، ص 89.
[34] . سند شماره 13675/ س ت، همان، ص 90.
[35] . خاطرات حجتالاسلام و المسلمین ناطق نوری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، ص 46.
[36] . جامعه مدرسین را جمعى از علماء و اساتید بزرگ حوزه علمیه قم، در سال ۱۳۳۷، پایهگذارى کردند و از آغاز به صورت پنهانى فعالیت مىکرد و یک تشکّل کاملاً مخفى بود.
[37] . دوانی، علی، نهضت دو ماهه روحانیون ایران، قم: حکمت، 1341، ص 94 ـ 98.
[38] . همان، ص 97.
[39] . سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، همان، ص 91. امام خمینی به هیچ وجه خواستار مقابله با شاه و دولت نبود و در ابتدا با کمال آرامش و نصیحت به دنبال اصلاح امور بود، ولی برخوردهای حاد شاه و دولت با نظرات اصلاحی و مشفقانه، و تخلف آشکار آنان از قانون اساسی و منافع ملی و بیتوجهی و دینستیزی، باعث شد تا نصایح و انتقادات به رویارویی و مبارزه سوق یابد.
[40] . همان، ص 94-95.
[41] . همان، ص 95- 96.
[42] . سند شماره 313 /311 د - م، همان، ص 96.
[43] . آیتالله گلپایگانی در ارتباط با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی از پیشروان و فعالان اصلی بود و دو نامه به شاه و سه نامه به علم فرستاد. ایشان در نامه به شاه درباره انجمنهای ایالتی و ولایتی هیج اشارهای به انطباق نداشتن آن با قانون اساسی مشروطه نداشت و تنها مغایرت آن با احکام و قوانین شرعی اسلام را گوشزد کرد و همچنین همان طور که بعدها و پس از پیروزی انقلاب اسلامی هنگامی که پیش نویس قانون اساسی را برای تأئید نزد ایشان بردند، به اشاره نداشتن مستقیم به مرد بودن رئیس جمهور معترض شد. در مورد این تصویب نامه نیز به همین انتخاب شدن زنها اعتراض داشت: «تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی که در مواد آن مصالح مملکت و انطباق با قوانین محکمه شرع مقدس حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم رعایت نشده، مخصوصاً در مورد شرط اسلام و مرد بودن انتخاب شونده و انتخاب کننده باعث نگرانی و سوء انعکاس است». اما با بیتوجهی دولت به این تلگراف چند روز بعد آیتالله گلپایگانی دومین تلگراف خود را همزمان برای شاه و نخست وزیر ارسال کرد که به خصوص در مورد نخست وزیر، لحن آن تندتر بود: «آقای نخست وزیر... بعد از این همه تذکرات و تلگرافات علمای اعلام و طبقات مختلف شهرستانها هر گونه مسئولیتی متوجه شخص جناب عالی خواهد بود... اگر کسانی تصور نمایند که ممکن است با قدرت ارتش، قوانین خلاف شرع را بر مردم و مسلمان تحمیل نمایند سخت در اشتباهند، زیرا اکثریت قریب به اتفاق افسران و افراد ارتش و شهربانی و ژاندارمری، مسلمان و به اصول اسلامی و استقلال مملکت علاقهمند بوده و هستند.» (اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1375، ص 26، 36 و 38)
[44] . آیتالله مرعشی نجفی حوزه فعالیتشان در مسائل فرهنگی بود و بسیار نادر در مسائل سیاسی اظهار نظر میکرد. اما انجمنهای ایالتی و ولایتی داستان دیگری داشت. ایشان ابتدا به علم نامه زد و پس از آن به شاه، که در واقع برعکس آیتالله گلپایگانی و شریعتمداری که اول به شاه نامه زدند و بعد به علم. متن نامهها کوتاه و در سه یا چهار سطر بوده که از متن آنها چنین استنباط میشود که این تلگرافها بیشتر به علت تماسهای مکرر مردم و علما بوده است: «بر حسب مراجعات و تلگرافات و طومارهای متعدد علمای اسلام و طبقات مؤمنین از قم و سایر شهرستانها علاوه بر عرض تلگراف سابق، ناگزیر به تصدیع مجدد خاطر امنع ملوکانه شده.» (اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 39) ایشان نیز طی نامه نگاریهای خود، همزمان با دیگر مراجع تقلید و روحانیت شیعه، وحدت مورد نظر جامعه مبارز و انقلابی شیعه را برآورده کرد.
[45] . آقای شریعتمداری نیز در قضیه تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی به مانند آیتالله گلپایگانی دو نامه به شاه و سه نامه به علم فرستاد. در اولین تگلرافشان خطاب به شاه به دو شرط اسلام و ذکوریت که در این تصویبنامه الغا شده، اعتراض کرد و خواستار اصلاح آنها شد. در تلگراف بعدی به علم نوشت: «اولاً الغای دو شرط مزبور در رأی دهنده و انتخاب شونده مخالف با موازین شرعی است. ثانیاً آنچه مخالف شرع باشد مخالف با قانون اساسی است و سمت قانونیت پیدا نخواهد کرد. ثالثاً چنانچه در قانون اساسی تصریح شده است موافقت یا مخالفت شرع را علماء و مراجع بزرگ شیعه باید معین نمایند.» آیتالله شریعتمداری در مرتبه اول از علم خواست که این دو شرط را در این تصویب نامه بگنجاند و صحبتی از الغای آن به میان نیاورد: «بنابراین مراتب فوق انتظار جامعه روحانیت و اکثریت قریب به اتفاق ملت از جنابعالی این است که به قراری که در ضمن قوانین مصوب دوره اول مجلس شورای ملی صریحاً ذکر شده است، شرط بودن اسلام و ذکوریت را در ضمن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی صریحاً قید فرمایید و بدین وسیله نگرانی و تشویش عمومی را برطرف سازید و دستور فرمایید که مقررات دین مقدس اسلام را در جمیع مراحل بیش از این مراعات نمایند.»(اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 17-18).
[46] . سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، همان، ص 45.
[47] . همان، ص 103-105؛ و سند شماره 2004 /5، همان، ص 101.
[48] . سند شماره 1093 /311/ د - م، همان، ص 107- 109.
[49] . بهشتی سرشت، همان، ص 97.
[50] . سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، همان، ص 116؛ صحیفه امام خمینی، ج 1، ص 112.
[51] . خاطرات آیتالله طاهری خرم آبادی، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 147. درباره فعالیتهای انقلابی آیتالله کمالوند بنگرید به کتاب: آیتالله روحالله کمالوند به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1391 و 16 اردیبهشت سالگرد رحلت یار و یاور امام خمینی، آیتالله حاج آقا روحالله کمالوند، همین سایت.
[52] . مدرسه فیضیه؛ پایگاههای انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 35.
[53] . درباره دلایل مخالفت امام خمینی با انقلاب سفید بنگرید به مقاله: دلایل مخالفت امام خمینی (ره) و روحانیت با اصول انقلاب سفید، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[54] . سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، همان، ص 124. آیتالله کمالوند نظریات خیراندیشانه علماى قم را به او رسانید و موضع منفى و مخالفت شدید آنان را در صورت دست زدن او به اجراى نقشهها و توطئههاى ضداسلامى به او گوشزد کرد و او را از عواقب شوم خودسرىها، قانونشکنىها و مخالفت با مبانى اسلام و خواستههاى ملت برحذر داشت. در این دیدار شاه نیز ضمن مقایسه عملکرد روحانیون ایران با علمای اهل سنت، از رفتار آنها انتقاد کرد. کمالوند هم در پاسخ گفت: «آنها مأمورین رسمی دولتهایشان هستند و دعاکردنشان به پادشاه روی انجام مأموریت است؛ مانند استانداران و فرمانداران ایران که دعا و نیایش آنان برای پادشاه روی مراسم اداری است؛ ولی علمای شیعه در تاریخ هزار ساله خود هیچ گاه مأمور حکومتها نبوده و نخواهند بود، باید حسابها را از هم جدا کرد.»(دوانی، نهضت امام خمینی، ج 3 و 4، ص 183). شاه پاسخ روشنی به آیتالله کمالوند نداد و وی نیز نتیجه را به اطلاع مراجع قم رساند.(خاطرات آیتالله طاهری خرم آبادی، همان، ص 164-165)
[55] . روحانی، همان، ص 225-227.
[56] . سند شماره 1588/س ت 1، سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، همان، ص 141.
[57] . روزشمار انقلاب اسلامی در قم، همان، ص 40 - 41.
[58] . روزنامه اطلاعات، 12 /10 /1341، ص 9.
[59] . روزشمار انقلاب اسلامی در قم، همان، ص 41.
[60] . همان.
[61] . مدنی، سید جلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ج 2، ص 15.
[62] .به نقل از روحانی، نهضت امام خمینی، همان، ص 255.
[63] . سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد ساواک، همان، ص 158 - 159.
[64] . همان، ص 150 - 151.
[65] . روزشمار انقلاب اسلامی در قم، همان، ص 43.
[66] . این مدرسه از نیمه نخست قرن سیزدهم هجری قمری جایگزین مدرسه آستانه قم شد. مدرسه آستانه هم از میانه قرن ششم هجری قمری وجود داشته و در عصر صفوی تجدید بنا شده بود. مدرسه فیضیه چهار ایوان دارد و در دو طبقه، با 40حجره تحتانی متعلق به عصر قاجار و 40 حجره فوقانی متعلق به قرن چهاردهم هجری قمری است که توسط آیتالله حاج شیخعبدالکریم حائری یزدی برفراز حجرههای پیشین در گرداگرد حیاط مرکزی بنا شد. قدیمیترین بخش مدرسه، ایوان جنوبی آن است، با تاریخ 929 هجری قمری (عصر صفوی) که مزین به کاشیکاریهای معرق است. این ایوان طرف قبله و متصل به حرم مطهر است و سردر صحن عتیق حرم حضرت فاطمه معصومه از طرف فیضیه محسوب میشود.(«فیضیه تاریخ ساز شد»، مجله شهروند، 1387، ش 70)
[67] . سند شماره 20967/ س ت مورخ 26 /12 /1341، سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، همان، ص 207؛ سیر مبارزات امام خمینی به روایت اسناد شهربانی، ج 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1383، ص 48.
[68] . سند شماره 3157 /5 مورخ 26 /12 /1341، همان، ص 209.
[69] . سند شماره 3198 /5، همان، ص 45. برای آگاهی از مشروح بیانات امام بنگرید به: صحیفه امام، ج 1، ص 157.
[70] . روزشمار انقلاب اسلامی در قم، همان، ص 45.
[71] . سند شماره 414، مدرسه فیضیه؛ پایگاههای انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 47.
[72] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله علی مشکینی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، ص 11.
[73] . خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، تدوین جواد امامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 250.
[74] . شهید حاج مهدی عراقی، ناگفتهها، ص 158.
[75] . حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، همان، ص 259.
[76] . همان، ص 259 - 260.
[77] . سند شماره 3173 /5، سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، همان، ص 210.
[78] . روزشمار انقلاب اسلامی در قم، همان، ص 46.
[79] . روزنامه اطلاعات، 6 / 1 / 1342، ص 2.
[80] . گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج 2، تهران، کتابخانه پهلوی، 2535 شاهنشاهی، ص 1361.
[81] . همان.
[82] مجموعه تألیفات، نطقها، پیامها، مصاحبهها و بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا پهلوی، ج 4، تهران، انتشارات سلطنتی، 1348، ص 3144.
[83]. پایگاههای انقلاب اسلامی، مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، همان، ص 42.
[84] . همان، ص 89.
[85] . درباره زندگانی و شهادت وی بنگرید به: گذری بر زندگی و زمانه شهید حجتالاسلام سید یونس رودباری از شهدای مدرسه فیضیه قم در سال 1342، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[86] . مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، همان، ص 55.
[87] . همان، ص 49.
[88] . صحیفه امام خمینی، ج 1، ص 180-177.
[89] . سند شماره 1283، مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، همان، ص 52.
[90] . در این باره بنگرید به: چهلم شهدای مدرسه فیضیه قم در اردیبهشت سال 1342، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
برگزاری جلسات متعدد از سوی علما برای هماهنگی جهت لغو لایحه انجمنهای ایالتی ولایتی
وضعیت ناآرام و مشتنج قم پس از تصویبنامه انجمنهای ایالتی
سفر عده زیادی از طبقات مختلف مردم تهران به قم و بیوت مراجع در اعتراض به تصویبنامه انجمنهای ایالتی
تلاشهایی از سوی امام جهت ساقط کردن دولت اسدالله علم
تلگراف امام خطاب به اسدالله علم برای لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
تلگراف امام خطاب به اسدالله علم برای لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
تلگراف امام خمینی خطاب به شاه در خصوص لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
متن تلگراف خطاب به مردم درباره تصویبنامه انجمنهای ایالتی
تلگراف دوم امام خمینی در مسئله انجمنها خطاب به شاه
سخنان امام خطاب به بازاریان قم جهت حفظ آرامش در خصوص لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
پخش نامه امام خمینی خطاب به شاه در خصوص انجمنهای ایالتی و ولایتی
درخواست تعدادی از بازاریان قم از امام خمینی برای اعلامیه دادن علیه رفراندوم
نظر رسمی امام خمینی درباره رفراندوم و انقلاب سفید
بیانیه امام خمینی در خصوص عید نداشتن مسلمین و روحانیت در نوروز 1342
روایت حسن پاکروان رئیس ساواک از حمله به مدرسه فیضیه در 2 فروردین 1342
سند پایان حمله به طلاب در میدان آستانه قم
دستور نخست وزیر و ساواک درباره ایجاد محدودیت برای طلاب یک روز پس از حمله به فیضیه
از بین بردن تصاویر مجروحان مدرسه فیضیه توسط شهربانی قم
کشف 34 اعلامیه از سوی شهربانی به واسطه یکی از طلاب درس آیتالله شریعتمداری، 1342 فروردین
علی امینی و حسن ارسنجانی مجریان اصلاحات ارضی در ایران
آیتالله روحالله کمالوند، یار و همراه امام خمینی در ماجرای تصویبنامه انجمنهای ایالتی
سخنرانی شاه در میدان آستانه قم بهمن 1341
عکس قدیمی از فیضیه
شیخ مرتضی انصاری واعظ روز حادثه در فیضیه
بازآفرینی حمله به مدرسه فیضیه
شهید حجتالاسلام سید یونس رودباری، که در حمله عمّال شاه به فیضیه به شهادت رسید
صحنهای از حمله به فیضیه قم
تعداد مشاهده: 784