شرح زندگانی و بررسی دولت عبدالحسین هژیر
تاریخ انتشار: 12 آبان 1403
مقدمه
عبدالحسین هژیر یکی از چهرههای مهم عصر پهلوی بهویژه در دهه 1320 شمسی بود. او که از نیمه سلطنت رضاشاه به تدریج به چهرهای شناختهشده تبدیل شد، صاحب پستهای متعددی گردید. مهمترین مشاغل رسمی و غیررسمی هژیر پیش از نخستوزیری عبارتند از: ورود به خدمت وزارت خارجه در قسمت اداره دارالترجمه (1299ش)؛ مترجم سفارت شوروی (تا 1308ش)، مترجم وزارت راه، بازرسی و سپس معاون اداره تفتیش، کارمند وزارت دارایی (بهطور غیررسمی مشاور وزیر دارایی یعنی سید حسن تقیزاده)، مشاور در جریان تجدید قرارداد نفتی 1312، مأمور عقد قرارداد با آلمان در سال 1316 (مشهور به تهاتر)، ریاست هیأت مدیره بانک کشاورزی (1318ش)، وزیر راه در کابینه علی سهیلی، وزیر کشور در کابینه محمد ساعد مراغهای، وزیر دارایی در کابینه ابراهیم حکیمی و وزیر دارایی در کابینههای دوم، سوم و چهارم احمد قوام.[1] هژیر سرانجام در سال 1327 در دوره پهلوی دوم به مقام نخستوزیری رسید. هرچند دوران زمامداری او به درازا نکشید و تنها حدود پنج ماه توانست سکّان هدایت امور مملکت را در دست داشته باشد، اما دلایل گوناگونی که اهم آن فشارها و مخالفتهای داخلی بود، باعث شد که نتواند عملکرد قابل توجهی داشته باشد و به ناچار مجبور شد از مقام نخستوزیری کنارهگیری کند. استعفای او باعث نشد که از پهنه سپهر سیاسی ایران خارج شود، بلکه همچنان بهعنوان یک بازیگر مؤثر به نقشآفرینی پرداخت. چنانکه بعد از آن طولی نکشید که در سال 1328 به سمت وزیر دربار شاهنشاهی منصوب شد و در آنجا بهعنوان یک عنصر پرقدرت به فعالیت پرداخت که در این زمان مهمترین اقدام او، دست داشتن در تقلب انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی بود که واکنش نیروهای ملی و مذهبی را برانگیخت. هژیر در همان سال توسط فداییان اسلام ترور شد و با این اعدام انقلابی، نمایندگان واقعی مردم به مجلس راه یافتند و نهضت ملی ایران توانست مسیر خود را بپیماید.
از تولد تا نخستوزیری
در میان رجال سیاسی کشور از نظر سوابق خانوادگی نمیتوان ریشه و شجرهنامه مفصلی برای عبدالحسین هژیر یافت. محمد وثوق خلوت همایون پدر عبدالحسین هژیر در دوره مظفرالدینشاه قاجار در اداره پیشخدمتان خلوت خدمت میکرد که وظیفه آنها خدمت و کار در آشپزخانه، آبدارخانه، اصطبل، فیلخانه، اسلحهخانه و... بود و در واقع محمد وثوق هیچگونه سابقه سیاسی نداشت. مادر هژیر حاجیهخانم یکی از همسران ناصرالدینشاه قاجار بود که پس از مرگ شوهرش، همسری محمد وثوق خلوت همایون را پذیرفت و به عقد او درآمد. عبدالحسین هژیر فرزند محمد وثوق خلوت در 13 خرداد 1280 شمسی متولد شد. در خردسالی هنگام بازی با ترقه و انفجار آن از ناحیه چشم چپ زخمی شد و برای همیشه چشم چپش را از دست داد و باعث شد که از ناحیه صورت نقص پیدا کند و وی برای پوشاندن این عارضه همیشه عینک سیاهی بر چشم داشت.[2]
تحصیلات مقدماتی و متوسطه را در مدارس مظفری و دارالفنون پایان داد و وارد مدرسه علوم سیاسی شد و دوره مدرسه مزبور را در هجده سالگی تمام کرد. زبانهای روسی و فرانسه را به خوبی فرا گرفت و به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد. پس از دو سال از خدمت در آن وزارتخانه مستعفی و با سمت مترجم در سفارت جدیدالتأسیس شوروی استخدام شد. در آن ایام که بازار سیاست گرم بود و تنها طریق ورود به صحنه سیاست برای افراد طبقه سوم مطبوعات بود، روزنامه «پیکان» را به مدیریت پدرش و سردبیری خودش دایر کرد. از راه نوشتن مقالات مختلف و انتقاد و تألیف، با برخی از رجال و گردانندگان سیاست آشنا شد. در سال 1307 سفارت شوروی، کلیه کارکنان و کارگران ایرانی را اخراج کرد و هژیر هم مشمول این طرح گردید. مدتی بیکار ماند و هرچه تلاش کرد مجدداً به وزارت امور خارجه برگردد میسر نشد، تا اینکه وزارت طرق و شوارع (راه) تشکیل گردید و سید حسن تقیزاده در رأس آن قرار گرفت. هژیر پس از استخدام، سمت بازرسی پیدا کرد. تقیزاده پس از مدتی کوتاه به وزارت دارایی رفت و وزارت طرق را با نظارت خود به سید باقر کاظمی (مهذبالدوله) سپرد. در نخستین روزهای انتقال تقیزاده به وزارت دارایی، هژیر هم به آن وزارتخانه انتقال یافت و در اداره امور اقتصادی که ریاست آن با دکتر محمود افشار و معاونتش با محمود نریمان بود، به کار اشتغال ورزید و از طرف وزیر مأموریت یافت کلیه پروندههای مربوط به امتیاز نفت را مطالعه و گزارش کاملی برای تقیزاده تهیه ببیند. هژیر در وزارت مالیه ظاهراً کارمندی عادی بود، ولی بیش از هر کسی وزیر دارایی (تقیزاده) را ملاقات مینمود و در حقیقت عملاً مشاور وزیر در امور نفتی شده بود. در جریان قرارداد دارسی (1312ش /1933م) هژیر از دستاندرکاران درجه دوم بود و قسمت اعظم مدارکی را که علیاکبر داور وزیر عدلیه در دادگاه لاهه ارائه و نسبت به حقانیت ایران بدان استناد نمود، همان اوراق و اسنادی بود که هژیر با مطالعه دقیق پروندهها پی به ارزش آنها برده بود. برای اینکه به میزان علاقه و اعتقاد تقیزاده نسبت به هژیر پی ببریم، به نقل از خود او بسنده میکنیم: «هژیر آدم خیلی خوبی بود... از وثوقالدوله هم قابلتر بود. زورخانه میرفت، زور بازو داشت، صدای بلند داشت، آواز میخواند... تمام صفات خوب در او جمع بود. حافظهای خارقالعاده داشت. تمام تاریخ را از دویست سال به این طرف و از قاجاریه اسم تمام خانواده سلطنتی، حتی دخترهایشان را هم میدانست. عیبی که پیدا کرد این بود که به واسطه قابلیت زیاد میخواست زود بالا برود.»[3]
البته نباید تصور کرد که تقیزاده صرفاً به دلیل قابلیتهایی که در هژیر دیده بود، به وی علاقه داشت؛ بلکه وابستگی آشکار سید حسن تقیزاده به انگلستان و لزوم بهرهگیری از افرادی چون هژیر جهت خدمت به دولت مزبور - که در ادامه به این مورد پرداخته خواهد شد - را میتوان در چرایی توجه تقیزاده نسبت به هژیر مؤثر دانست. وابستگی تقیزاده به انگلستان و دنبال کردن سیاستهای آن همیشه در دستور کار وی بود. گروهی از مورخان ایرانی مانند احمد کسروی، اسماعیل رائین و فریدون آدمیت تمایلات او به انگلیس را در دوران طولانی فعالیتهای سیاسیاش در داخل و خارج از کشور سخت نکوهش کردهاند. انگلستان برای اجرای اهداف خود همواره از تقیزاده حمایت میکرد. چنانچه در 22 شهریور 1328 دکتر محمد مصدق به طور خصوصی به ارباب جراید گفته بود: «سفارت انگلیس به دولت فشار میآورد که من به نمایندگی مجلسین سنا و شورای ملی انتخاب نشوم، میخواهند تقیزاده را به ریاست مجلس سنا بگمارند که لایحه نفت را به تصویب برساند.» تقیزاده با این که اتهام انگلیسی بودن خود را رد میکرد اما در حدود سالهای 1336 و 1337 در یک گفتوگوی دوستانه در اتریش گفت: «در زمان قاجاریه و بعد، تا جنگ بینالملل دوم که پای آمریکا هنوز به ایران باز نشده بود، تنها دو سیاست در ایران حکومت داشت: روس و انگلیس. ما از اژدها به مار پناه برده بودیم. چارهای هم نداشتیم، زیرا روسها را برای خود دشمن قویتری میدانستیم و لاجرم به طرف انگلیسیها متمایل بودیم و راست است که انگلیسیها در این موقع حساس، زاید بر اندازه از این موقعیت سوء استفاده کردند و دامنه نفوذ خود را گسترش دادند، اما به هر حال اغلب رجال آن وقت، به خاطر مصالح مملکت با انگلیسیها همکاری میکردند.»[4]
زندگی، رفتار و عملکرد سید حسن تقیزاده، به وضوح روشن میسازد که این گفتار دروغی بیش نیست و انگیزه ایراد آن، توجیه زندگی نکبتبار او و همفکرانش است. گر چه روسیه اژدها بود ولی انگلیس مار نبود، بلکه او نیز اژدهایی بود با یک سر آشکار استعماری و چند سر پنهان. خود تقیزاده و همسان او این مسئله را از زمان مشروطیت میدانستند منتهی این طیف بیهویت آن چنان شیفته استعمار انگلیس بودند که او را ناجی خود میدانستند و ملت ایران را میخواستند از «سر تا پا فرنگی» نمایند.
مناصب و مشاغل عبدالحسین هژیر در دوره رضاشاه به مسائل مالی، بانکی و اقتصادی مربوط بود. در مورد ارتباط هژیر با رضاشاه گفته میشود که سرتیپ رضاقلی امیرخسروی او را به رضاشاه معرفی نموده و این موضوع سرآغاز همکاری هژیر با رضاشاه بود، بهخصوص در زمینه مسائل مالی بهطوری که او مسئول رسیدگی به امور مالی رضاشاه در بانکهای خارجی میشود و همین موضوع باعث شد هژیر تمامی اطلاعات مربوط به اموال و داراییهای رضاشاه در بانکهای اروپایی را به دست آورده و از مقدار آنها مطلع شود. در واقع هژیر تنها کسی بود که میدانست رضاشاه در کدام بانک خارجی و چقدر سرمایه دارد.[5]
هژیر پس از مدتی کوتاه، در وزارت مالیه رئیس اداره حقوقی شد و پروندههای نفت در آن اداره تمرکز یافت. پس از سقوط کابینه مخبرالسلطنه (1312-1306) و روی کار آمدن محمدعلی فروغی ذکاءالملک برای بار دوم در مقام نخستوزیر (1314-1312)، علیاکبر داور در رأس وزارت دارایی قرار گرفت و ادارهای به نام نفت و امتیازات دائر کرد و نصرالله جهانگیر را در رأس آن قرار داد و کلیه پروندههای نفت از اداره حقوقی به اداره جدیدالتأسیس انتقال یافت. هژیر چون در آن وقت کار مهمی نداشت، داور او را به جای دکتر علی علامیر مفتش بانک ملی ایران نمود. در آن ایام و سالیانی بعد که بانک مرکزی ایران تأسیس شد، بانک ملی ایران وظایف بانک مرکزی را نیز انجام میداد و بانک ناشر اسکناس بود. اسکناسها دو امضا داشت: امضای مدیرکل بانک ملی ایران و امضای مفتش دولت. امضای هژیر روی سری دوم اسکناسهای منتشره بانک ملی به چشم میخورد (حدود سالهای 1314 تا 1321) و چون امضایی واضح و خوانا بود، مردم و حتی روستائیان با نام او آشنا شدند. تا زمانی که داور حیات داشت، از وجود هژیر در غالب کارها استفاده میکرد. او گاهی صاحب چندین شغل و منصب بود، مانند بازرس دولت در بانک فلاحت، بازرس دولت در شرکت بیمه، مدیرعامل شرکت قماش، عضو هیأت مدیره شرکت ساختمان و غیره.[6]
در 1318 مدیرکل وزارت دارایی شد و در همان سال به جای ابوالحسن ابتهاج که به ریاست بانک رهنی منصوب شده بود، معاون بانک ملی ایران شد و مدت دو سال در آن کار ماند. پس از شهریور 1320 و استعفای رضاشاه حکومت دیکتاتوری ظاهراً به دموکراسی، ولی باطناً به لجامگسیختگی تبدیل گردید و کافی بود یک نفر با چند روزنامهنویس و چند نماینده مجلس آشنا باشد تا آنها او را برای مشاغل مهم کاندیدا نمایند. عبدالحسین هژیر در این هنگام دست به فعالیت همهجانبهای زد تا در دولت فروغی مقام وزارت بگیرد. سرانجام پس از شش ماه دوندگی موفق شد در آخرین ترمیم کابینه فروغی که در اسفندماه 1320 صورت گرفت، به سمت وزیر پیشه و هنر و بازرگانی منصوب شود. به این ترتیب، اولین سنگ بنای سیاسی آینده خود را بنیان گذاشت. این کابینه در مجلس سیزدهم با رأی ضعیفی تأیید شد، ولی فروغی آن را کافی برای ادامه کار ندانست و از کار کنارهگیری کرد. اصرار نمایندگان و صدور قطعنامه مجلسیان برای ادامه کار وی ثمرهای نداد، ولی به توصیه فروغی، علی سهیلی مورد تمایل قرار گرفت و نخستوزیر شد و هژیر را در سمت قبلیاش که وزارت پیشه و هنر و بازرگانی بود، تثبیت نمود. پس از سهیلی، قوامالسلطنه وارد معرکه شد. او نیز هژیر را در سمت وزارت پیشه و هنر و بازرگانی تثبیت کرد. در نخستوزیری دوم سهیلی، هژیر وزیر راه شد و در سفری به انگلستان رفت. روزنامهها سفر او را برای جابهجا کردن ذخایر ارزی رضاشاه نوشتند، ولی بعضی معتقدند که او برای خرید لوازم راهآهن به این سفر رفته بود.
در کابینه محمد ساعد مراغهای - که در 8 فروردین 1323 به مجلس شورای ملی معرفی شد - مقام وزارت کشور را گرفت و در ترمیم کابینه همان سمت را حفظ کرد، ولی در ترمیم سوم کابینه، جای خود را به محمد سروری معاون خویش سپرد و از دولت خارج شد. در کابینههای اول و دوم ابراهیم حکیمی (سال 1324) وزیر دارایی بود و در ترمیم دوم کابینه قوامالسلطنه (مرداد 1325) که ائتلافی بین احزاب دموکرات ایران و توده و ایران به عمل آمده بود، وزیر دارایی شد و متوالیاً در چهار ترمیم کابینه قوام سمت خود را حفظ کرد.[7]
زمانی که قوام با روسها در سال 1325 بر سر مسئله نفت چانه میزد، به عبدالحسین هژیر وزیر دارایی دستور داد تقحص و تحقیقی در زمینه تخلفات و حسابسازیها و قاچاق و سرقت نفت به وسیله انگلیسها انجام دهد. گزارشهایی که به قوام رسیده بود و شاید هم روسها او را در جریان گذاشته بودند، حاکی از این بود: انگلیسها بیحساب نفت استخراج میکنند و با کشیدن یک خط لوله مخفی از زیر اروندرود (از آبادان به بصره) سالهاست نفت مجانی قاچاق میکنند. هژیر سازمانی به نام اداره نفت تحت ریاست دکتر حسین پیرنیا و چند اقتصاددان در وزارت دارایی تأسیس نمود. پس از مطالعات و تحقیقات طولانی، گزارش مفصلی درباره تخلفات انگلیسیها تهیه شد که وقتی آقای ژیدل حقوقدان فرانسوی - که برای مشاوره به ایران دعوت شده بود - گزارش را رؤیت نمود، اعلام کرد: بسیاری از این تخلفات اگر به هر مرجع حقوقی و دادگاه بینالمللی احاله شود، به نفع ایران رأی داده خواهد شد. برخی میگویند هژیر با تدوین این گزارش عناد انگلیسها را برانگیخت و انگلیسها هرگز او را نبخشیدند.[8] اما باید خاطرنشان کرد که هژیر با سفارت انگلستان ارتباطاتی داشته است؛ بهخصوص با خانم آن لمبتون وابسته سفارت انگلیس در ایران و از آنجا که لمبتون در سیاست ایران بسیار تأثیرگذار بود، باعث ترقی و رشد هژیر شد.
بینش سیاسى لمبتون در مورد ایران، بینشی استعمارى و در واقع میراث تفکر لرد کرزنى (نایبالسلطنه و فرماندار کل هند، وزیر امور خارجه و ریاست مجلس اعیان انگلیس) محسوب مىشد. خانم لمبتون در فاصله سالهای 1320 تا 1332 یکی از چهرههای مؤثر در تنظیم سیاست انگلستان در رابطه با ایران بود. حضور این خانم انگلیسی در لحظههای شگفتانگیز تاریخ سیاسی معاصر ایران، نشان از دخالت دولت استعماری انگلیس در این مرز و بوم داشت. وی با جدیت تمام در خدمت منافع استعماری انگلیس بود و با انجام مأموریتهای محوله از سوی دولت متبوعش، توانمندیش را در ایفای رسالت تاریخی خود در جهت اهداف انگلیس به ثبوت رساند. این عنصر زبردست MI6، فعالیتهای خود را با ایجاد شبکههای اطلاعاتی، اجرای عملیات روانی و سایر اقدامات در ایران سازماندهی کرده و از نتایج آن MI6 را بهرهمند میساخت.[9]
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که هژیر اساساً یکی از مهمترین انگلوفیلها در میان سیاستمداران ایرانی به شمار میرفت. دکتر قاسم غنی در یادداشت 13 خرداد 1329 / 3 ژوئن 1950، «انگلوفیل»های ایرانی را به ۵ دسته تقسیم میکند: اول، گروهی که پادو، حقوقبگیر، جاسوس و خبرچیناند؛ دوم، گروهی که «عملاً وارد کار انگلیسها و دوائر و ادارات مربوط به آنها هستند مثل اعضای ایرانی نفت جنوب و بانک شاهنشاهی از قبیل مصطفى فاتح... نفس شغل آنها را بسته.... بد و نیک حکومت انگلیس را بد و خوب خود میدانند.» سوم، اشخاصی که خود یا پدران و پشت اندر پشت تحتالحمایه انگلیس بوده و به کمک آنها زندگی کردهاند مانند قوام شیرازی و ناصرالملک قراگوزلو، رجبعلی منصور، سید ضیاءالدین طباطبایی، مشرف نفیسی، محمد ساعد مراغهای، علیاصغر حکمت، سردار فاخر حکمت و سید محمد تدین. چهارم، اشخاصی که تازهکارند و میخواهند وارد طبقات سهگانه فوق شوند. مثل عبدالحسین هژیر و دکتر اقبال. «اینها فعالیت زیاد دارند و غالباً خطرناکتر از سایرین هستند....» غنی نتیجه میگیرد: «امروز در صحنه سیاست اینها مدیر و مدبرند و همه هر یک به نوعی خدام انگلیس هستند و هر پنج طبقه مذکور بر ضد آنهایی هستند که میخواهند ایران به آمریکا نزدیک شود. اینها با مصدق و طرفداران او بد هستند چون مصدق میخواهد آمریکا را به عنوان قوه سومی وارد ایران کند.»[10]
از همین روست که از همان آغاز نخستوزیری وی (چنان که بهطور مفصل بدان پرداخته خواهد شد) آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی مخالف سرسخت هژیر بود تا جایی که خیل عظیم مردم را علیه هژیر به خیابانها کشاند و فعالیتهای گستردهای را در مخالفت با او انجام داد. نکته متناقضی که گاهی درباره هژیر ذکر میشود، موضعگیریهای وی درباره قراردادهای نفتی با انگلیس است. میگویند هژیر در مورد مسئله نفت خواستار تجدیدنظر در اصل قرارداد 1312ش / 1933م شده بود که به عقیده انور خامهای (سیاستمدار و از بنیانگذاران حزب توده ایران) این موضع نسبتاً محکم باعث سقوط دولت هژیر شد، یعنی انور خامهای مانند نویسندگان دیگری همچون مسعود بهنود سقوط دولت هژیر را به فشارهای وارد شده از سوی انگلیسیها نسبت میدهد. اما این مسئله از این جهت غیرواقعی مینماید که وی همواره روابط خوبی با انگلیسیها داشته است.[11]
هژیر در دوران وزارت خود در مقام وزیر دارایی توانست نظر مساعد دربار را نسبت به خود جلب کند، چراکه به دو موضوع مورد علاقه دربار جامه عمل پوشانده بود؛ اولاً افزایش بودجه دربار و ثانیاً تصویب کمک خرج کافی برای سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی که اشرف پهلوی ریاست آن را بر عهده داشت.[12]
نکته جالب توجه در کارنامه سیاسی هژیر، زمینهسازی او برای سرنگونی دولت احمد قوام بود. شاید در تاریخ دیپلماسی دنیا تاکنون سابقه نداشته باشد که وزرای کابینهای دستهجمعی علیه رئیس خود قیام کنند. ولی وزیران دولت قوام این بلا را سر او آوردند. اولین وزیری که در کابینه قوام، علم مخالفت با او برافراشت، عبدالحسین هژیر بود. کسی که قوامالسلطنه بیش از همه به او اعتماد کرده و بهترین پست کابینه (وزارت دارایی) را به او سپرده بود. در آن ایام حقوق ماهیانه وزراء از 12000 ریال تجاوز نمیکرد. به تقاضای هژیر و به پیشنهاد قوام تصویبنامه از هیأت دولت گذشت که استثنائاً حقوق وزیر دارایی تا 30000 ریال در ماه افزایش یابد. پس از آن که تشریفات قانونی این تصویبنامه انجام گرفت و به وزارت دارایی ابلاغ شد، هژیر نامهای به خزانهداری کل فرستاد و رونوشت آن را به کلیه ادارات وابسته دارایی بخشنامه کرد و طی آن نوشت که جناب اشرف لطف فرمودهاند، بدون اجازه مجلس هرگونه پرداختی جرم است، تفاوت حقوق مرا در خزانه به ودیعه بگذارید تا چنانچه مجلس اجازه داد، برداشت شود. میگویند وقتی قوامالسلطنه از این قضیه مطلع شد بیاندازه عصبانی گردید و به عزیزالله اعزاز نیکپی معاون نخستوزیر گفت: «پیشنویس این تصویبنامه را که هژیر با خط خودش تنظیم کرده است، بیاورید.» اما در اینجا قوام فهمید رودست خورده؛ زیرا عبدالحسین هژیر وزیر دارایی کابینهاش این پیشنویس را قبلاً پاره کرده و دور ریخته بود.[13]
مخالفت هژیر وزیر دارایی با رئیس دولت دلیل آشکاری داشت؛ زیرا او از همان لحظهای که نخستینبار وزیر شد (که همه از وزارت او غرق در حیرت بودند) فکر نخستوزیری را در سر میپروراند تا جایی که در داخل کابینه قوام دستهبندیهایی به وجود آورد و کار به جایی رسید که وزراء حکم نخستوزیری مقتدری چون قوامالسلطنه را نمیخواندند. یک روز قوام شنید که در راهآهن مهندس عزتالله هدایت علیه او و حزب دموکرات تشکیلاتی بهوجود آورده است، فوراً پیشخدمت مخصوص خود اکبرخان را صدا کرد و گفت به غلامحسین فروهر وزیر راه تلفن کند که نزد او بیاید. وقتی فروهر وزیر راه پیش قوامالسلطنه آمد، با اطمینانخاطر به او گفت: «آقای فروهر مصلحت این است شما مهندس عزتالله هدایت را از رأس راهآهن بردارید.» البته قوام انتظار داشت وزیر راه بدون چون و چرا امر او را اطاعت کند. اما از آنجایی که قوام بسیار سریعالانتقال بود، فوراً آثار تردید و نافرمانی را در قیافه فروهر خواند. با این حال، نخواست این موضوع را به روی خود بیاورد و ناچار حرف خود را تکرار کرد. این بار فروهر مُهر سکوت را از لب برداشت و با کمال صراحت و جسارت به نخستوزیر مقتدر گفت: «جناب اشرف اولاً مدیرکل راهآهن سراسری برای مدت سه سال به تأیید و تصویبنامه دولت انتخاب میشود و مدت مأموریت مهندس هدایت هنوز منقضی نشده است...» در اینجا قوام با بیحوصلگی حرف فروهر را قطع کرد و گفت: «چه چیز ما درست است که این یکی باشد؟» فروهر مثل این که حرف قوام را نشنیده باشد، دنباله حرف خودش را گرفت و افزود: «ثانیاً بنده که وزیر راه هستم باید علت اصلی تغییر مدیرکل راهآهن را بدانم.» برخلاف آنچه شهرت دارد، قوام کمتر عصبانی میشد و با وزراء و همکاران خود با کمال نرمی و متانت صحبت میکرد. آن روز نیز با آن که از مقاومت و سرسختی وزیر خود در دل عصبانی شده بود، لذا چیزی به روی خود نیاورد و با متانت گفت: «آقای فروهر تصمیم من در این مورد قطعی است.» فروهر در جواب میگوید: «در این صورت... جناب اشرف بنده را از خدمت در دولت خود معاف فرمایید.» در این وقت قوام چند لحظه سکوت کرد و گفت: «آقای فروهر، نه شما استعفا بدهید و نه هدایت معزول شود.»[14] به این ترتیب، هژیر و همچنین سایر اعضای کابینه با دسیسهچینیها و کارشکنیهای خود، مخالفتشان را با نخستوزیر وقت یعنی احمد قوامالسلطنه ابراز داشتند و به این ترتیب، زمینه سقوط دولت او را فراهم آوردند.
خصوصیات عبدالحسین هژیر
هژیر دارای خصوصیات منحصربهفردی بود که او را از سایر سیاستمداران ایرانی متمایز میکرد. او اهل شعر و ادب و مقالهنویسی بود. با این که اتهامات مالی نداشت ولی در محافل سیاسی مورد احترام خاصی نبود و از افراد بند و بستچی به شمار میرفت که توانسته بود مقامات مهم سیاسی را در کوتاه مدت طی کند.[15] هژیر اهل ذوق و مطالعه بود و این اشتیاق را در تمام مدت عمر خود حفظ کرد. مدارک و اسناد دولتی دوره قاجار را جمعآوری میکرد. علاقه ویژه او به خواجه حافظ شیرازی سبب گردید که بخش عمدهای از پژوهشهایش به آن شخصیت اختصاص یابد، بهگونهای که کتاب «حافظ تشریح» را به چاپ رسانید. کتاب دیگری نیز نوشت به نام «پطرزبورغ یا قسطنطنیه» که در آخرین سال حیاتش به رشته تحریر درآمد. این کتاب محتوی تاریخ دوران صفویه و نادرشاه افشار است.[16]
هژیر مردی باهوش، فاضل و سختکوش بود که با برخورداری از توان خود و کاردانی و علاقه وافری که به تاریخ و ادبیات داشت و حافظهای کممانند، موجب گردید که به زبانهای روسی و فرانسه تسلط کامل یابد. با وجود این او نه در میان مردم محبوب بود و نه در بین سیاستمداران مُسن و جاافتاده. وی بهعنوان عضوی از نسل جوان و نخبگان حاکم، یک وزیر دارایی لایق، هوادار عقاید اصلاحطلبانه و بالاتر از همه یک سلطنتطلب مطیع و وفادار توجه دربار را جلب کرده بود. مکانی که او در آن پایگاه امنی برای تحقق بلندپروازیهای شخصی خود میجست.[17]
تحصیلات او منحصراً در ایران و در مدرسه علوم سیاسی انجام گرفت، ولی به علت هوش و استعداد زیاد مطالعات خود را در زمینه ادبیات فارسی و تاریخ و آموزش زبانهای خارجی ادامه داد. نگاهی به مندرجات روزنامه پیکان به خوبی روشن میسازد که نویسنده آن دارای اندیشه سیاسی بوده، به ادب و فلسفه وقوف داشته است و در سنین جوانی کتابی تحتعنوان «حافظ تشریح» انتشار داد که گلچینی از غزلیات حافظ است، اما با نظم و ترتیبی موضوعی. مقدمهای در حدود هشتاد صفحه بر این کتاب نوشته شده است که نشانه بصیرت و اطلاعات وسیع او در ادبیات مخصوصاً حافظشناسی است. هژیر روی هم رفته باسواد و خوشخط بود. قریحه ادبی و شعری داشت. به چند نفری از اشخاص مورد توجه خود، به خط خود نامه مینوشت. غالباً در میان صحبت و بحث خود در مناسبترین جایی که ممکن بود، یک یا دو بیت شعر به جا میآورد که به معنای مطلب مورد توجه او برجستگی خاصی میداد. در موقعی که جواب یک استیضاح را در مجلس داد، نطق خود را با این شعر حافظ که چکیده گلههای او بود تمام کرد: «بیمزد بود و منت هر خدمتی که کردم / یا رب مباد کس را مخدوم بیعنایت» مناسبت شعر آنچنان بود که مورد تحسین بعضی مخالفین خوشقریحه هم قرار گرفت و رأی کافی به دست آورد. چند ترجمه خوب نیز از او باقی مانده است، از جمله قسمتهایی از تاریخ آلبرماله تحتعنوان «تاریخ ملل شرق و یونان» و همچنین «تاریخ قرون وسطی تا جنگ صد ساله» را به فارسی برگردانده است. هژیر نثر فارسی را محکم و استوار مینوشت.[18]
اما بهطورکلی او سوای بعضی امتیازهای اخلاقی و سواد و خط و ربط، مردی زد و بندچی، سیاستباز و بیرحم بود. برای پیشرفت خود از هیچ کوششی فروگذاری نمیکرد. به مال دنیا و تجمل دلبستگی نداشت و پس از مرگ چیز قابل ملاحظهای از او باقی نماند. علاقه و نظر او به کسب قدرت و بازی با قدرت بود. تا آخر عمر همسری انتخاب نکرد و در نتیجه فرزندی هم نداشت. هژیر گاهی دچار اوهام و خرافات میشد! از عدد 13 وحشت زیادی داشت. عدهای محاسباتی کردهاند و تصادف این رقم را با سوانح زندگی او مرتبط ساختهاند. نام او (عبدالحسین هژیر) 13 حرف است؛ در 13 خرداد متولد شده بود؛ ترقی او از سال 1313 آغاز گردید؛ در طول زندگانی 13 بار به مقام وزارت رسید؛ در 13 آبان تیر خورد؛ در 13 صفر درگذشت؛ و سن او هنگام مرگ 49 سال بود که جمع چهار و نه میشود 13.[19]
نخستوزیری عبدالحسین هژیر
پس از سقوط قوام، نامزد دلخواه دربار برای نخستوزیری، عبدالحسین هژیر بود. اما شروع کار با یک کابینه موقت یا محلل خردمندانهتر مینمود و برای تشکیل آن از رضا حکمت (سردار فاخر) دعوت به عمل آمد اما شرایط مهیا نبود و سپس ابراهیم حکیمی به نخستوزیری رسید. با آن که بیشتر مسائلی که حکیمی را در دی 1324 مجبور به کنارهگیری کرده بود، مانند اشغال شمال کشور توسط روسها، حرکتهای تجزیهطلبانه و درخواست نفت شوروی به دست قوام حل شده بود اما کار حکومت بر کشور هنوز نیازمند پویایی و توانی بسیار فراتر از آنچه در حکیمی وجود داشت، بود. اما تصور تلویحی ولی رایج این بود که کابینه حکیمی صرفاً یک کابینه محلل است. طرفداران شاه در مجلس با این شرط به حکیمی رأی دادند که هژیر را به عضویت کابینه درآورد. وی نخست از این اقدام سر باز زد ولی در اسفند 1326 هژیر نیز بهعنوان وزیر مشاور به دولت پیوست. علیرغم تلاش گستردهای که وی برای کسب حمایت دربار و نمایندگان هوادار آن در مجلس به کار برد، به موفقیت چندانی دست نیافت. شاه به سختی سرگرم تدارک زمینه نخستوزیری هژیر و مهمتر از آن ترمیم قانون اساسی بود و امید او این بود که عملکرد و سرنوشت کابینه حکیمی، عدم کفایت ترتیبات موجود پارلمانی و کاستیهای قانون اساسی را بیشتر نمایان سازد.[20]
بامداد روز 23 خرداد 1327، جلسه خصوصی مجلس شورای ملی به ریاست سردار فاخر حکمت تشکیل شد. در این جلسه مجلس گزارش ملاقات دو ساعته شب قبل خود را با شاه به اختصار به اطلاع نمایندگان رسانید و افزود شاه مایل است در این موقع فرد جدی و جوانی که قدرت کامل برای انجام اصلاحات داشته باشد، به نخستوزیری انتخاب شود. علیالخصوص فردی را باید انتخاب کرد که در غیاب مسافرت قریبالوقوع بتواند بر کارها مسلط باشد. در میان وزیران کابینه حکیمی دو نفر برای این کار صلاحیت دارند: علی سهیلی و دیگری عبدالحسین هژیر، ولی من در این موقع هژیر را برای این خدمت بیشتر مناسب میدانم. پس از گزارش سردار فاخر، چند نفر از نمایندگان از جمله عباس اسکندری، عبدالله معظمی و محمدرضا آشتیانیزاده مطالبی پیرامون رئیسالوزرای تازه بیان نمودند و محمد ساعد مراغهای را برای کار شایستهتر از دیگران دانستند. بالاخره کار ابراز تمایل به رأی مخفی کشید و از 120 نفر عده حاضر در جلسه آن روز، 66 نفر به عبدالحسین هژیر و 43 نفر به محمد ساعد مراغهای رأی دادند. عباس اسکندری نیز صاحب 8 رأی شد. همچنین 3 ورقه سفید نیز در میان آراء بود.[21] شاید بتوان گفت عبدالحسین هژیر جوانترین نخستوزیر ایران بود که توانست در 46 سالگی کابینه خود را تشکیل دهد.[22]
عبدالحسین هژیر وقتی که در 23 خرداد 1327 از نمایندگان رأی اعتماد گرفت، از طرف روحانیون مورد مخالفت قرار گرفت چون او از دیرباز متهم به ارتباط نزدیک با انگلیسیها بود و با سفارت انگلیس سَر و سِرّی داشت.[23] از سوی دیگر، علاوه بر ارتباط او با انگلیسیها که بر همگان مبرهن بود، موارد دیگری نیز سبب شده بود که مردم نسبت به هژیر نگاهی توأم با بدبینی و عدم اطمینان داشته باشند؛ زیرا اطلاعاتی از زندگی وی نشان میداد که خانوادهاش متهم به بهائیت بودهاند. همچنین برخی او را متهم کرده بودند که در سن هجده سالگی از دیانت برگشته و پس از غسل تعمید و انداختن خاج [صلیب] در برابر مسیح پدر آسمانی خیالی خود، سوگند یاد نموده که نسبت به مسلمانان خصومت ورزیده و با عیسویان مهربان و نسبت به دول بزرگ مسیحی وفادار باشد. در هر صورت چه این گزارهها در مورد دین او صحیح بوده باشد یا خیر، وابستگی آشکارش به انگلیسها باعث شده بود که در همان ابتدا با چالشهای فراوانی همراه باشد. سردار فاخر حکمت ابراز تمایل مجلس را تلفنی به اطلاع شاه رسانید و خود نیز عازم کاخ سعدآباد شد تا جریان مشروح مذاکرات مجلس را به اطلاع برساند. در همان روز نزدیک ساعت یازده، در حالی که عبدالحسین هژیر در کاخ منتظر فرمان صدارت بود، جمع کثیری از طبقات مختلف مردم و مخصوصاً دانشجویان دانشکدههای حقوق و فنی، با صفوف منظم در میدان بهارستان حضور یافتند و خواستار ملاقات با نمایندگان مجلس شدند. ضمن این ملاقات اعتراض خود را نسبت به ابراز تمایل مجلس به نخستوزیری هژیر بیان نمودند و وی را برای این خدمت صالح ندانستند. در همین موقع خبر نخستوزیری هژیر به بازار تهران رسید. کسبه و اصناف با صلاحدید و راهنمایی آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی مغازههای خود را تعطیل و در میدان بهارستان اجتماع کردند و ضمن ایراد سخن، نمایندگان مجلس را به باد ناسزا گرفتند و برای تصمیمی که اتخاذ کرده بودند، آنها را مورد سرزنش و اهانت قرار دادند. دامنه اجتماع و تظاهرات علیه مجلس بالا گرفت و به دستور دولت و رئیس مجلس، پلیس برای متفرقساختن مردم وارد معرکه شد. تیراندازی آغاز گردید و مردم تظاهرکننده نیز با چوب و چاقو به پلیس حمله کردند. در این زد و خورد عده زیادی مجروح و زخمی شدند. پس از ختم زد و خورد، سردار فاخر، آیتالله کاشانی را مسبب این تظاهرات دانست و اضافه کرد اگر ایشان با نخستوزیری هژیر مخالفت دارند، بهتر این بود با نمایندگان صحبت میکردند، نه اینکه متوسل به جار و جنجال میشدند. به دنبال تظاهرات دانشجویان و کسبه تهران علیه هژیر، روز بعد در شهرهای قم، مشهد، اصفهان و قزوین تظاهرات پرشوری صورت گرفت و تظاهرکنندگان حامل عکسهایی از آیتالله کاشانی بودند. عبدالحسین هژیر ناگزیر در یک مصاحبه مطبوعاتی به مخالفین خود پاسخ داد و افزود مبارزه سیاسی بین جمعی نباید از حدود نزاکت خارج شده نظم عمومی را برهم زند و هشدار داد کسانی که موجبات اختلال در نظم عمومی و امنیت شهرها را فراهم سازند، به موجب قانون سرکوب خواهند شد.[24]
روز چهارم نخستوزیری هژیر، تهران شاهد تظاهرات گستردهای از طرف روحانیون بود. چندین هزار روحانی و بازاری در حالی که قرآن بر سر داشتند، به رهبری حجتالاسلام سید مجتبی نوابصفوی رهبر فداییان اسلام در میدان بهارستان علیه هژیر به تظاهرات پرداختند و ضمن ایراد سخنرانی، نمایندگان مجلس را که به انتخاب هژیر رأی داده بودند، مذمت کردند و خواستار عزل او شدند. در این موقع که بیم حمله تظاهرکنندگان به صحن بهارستان میرفت، گارد مجلس و مأمورین انتظامی به سوی فداییان اسلام آتش گشودند و عده زیادی در این تیراندازی زخمی شدند.[25] در همین موقع اعلامیه شدیداللحن آیتالله کاشانی علیه نمایندگان مجلس بین مردم تهران پخش شد و هژیر نیز متقابلاً اعلامیه داد و تظاهرکنندگان را به جلب به دادگاه و محاکمه تهدید نمود.[26]
در هر حال عبدالحسین هژیر بهطور رسمی از شاه فرمان نخستوزیری گرفت و وزرای خود را به شاه و مجلس شورای ملی به این شرح معرفی نمود: خلیل فهیمی (فهیمالملک) وزیر کشور، امانالله اردلان (حاج عزالممالک) وزیر دارایی، عباس ادهم (اعلمالملک) وزیر بهداری، محمدعلی نظام مافی (نظامالسلطنه) وزیر دادگستری، جواد بوشهری (امیر همایون) وزیر کشاورزی، سپهبد احمد امیراحمدی وزیر جنگ، منوچهر اقبال وزیر فرهنگ، مصطفی عدل (منصورالسلطنه) وزیر مشاور، جمال امامی وزیر مشاور، موسی نوری اسفندیاری (موفقالسلطنه) وزیر امور خارجه، نادر آراسته وزیر پست و تلگراف، فخرالدین شادمان وزیر اقتصاد ملی، مصطفی عدل وزیر مشاور.[27]
هنگامی که هژیر وزیران خود را به مجلس شورای ملی معرفی مینمود، در لژ تماشاچیان مجلس تظاهرات شدیدی علیه او برپا بود و صدای مرگ بر هژیر مزدور و بیدین در فضای تالار علنی مجلس طنینانداز گردید. در همین جلسه حسین مکی، ابوالحسن حائریزاده، عبدالقدیر آزاد، محمدرضا آشتیانیزاده و غلامحسین رحیمیان درباره زد و خوردهای چند روز گذشته علیه او اعلام جرم نمودند: «ریاست محترم مجلس شورای ملی، نسبت به عملیات چند روزه تصدی آقای هژیر و تیرباران کردن افراد غیرمسلح حامل قرآن مجید در روز پنجشنبه بیستوهفتم خرداد [1327] اعلام جرم نموده توقع داریم مقرر شود چند نفر برای حفظ آثار جرم از طرف مجلس انتخاب شوند.»[28]
ولی با تمام تظاهرات و مخالفتهایی که به رهبری آیتالله کاشانی در خارج و داخل مجلس به عمل آمد، برنامه و وزیران هژیر با 88 رأی موافق از 96 رأی عده حاضر در مجلس به تصویب رسید. چند روز پس از معرفی هیأت وزیران، عبدالحسین مشیر فاطمی، لطفعلی معدل و جهانگیر تفضلی به معاونت نخستوزیر برگزیده شدند.[29] با این وجود، اعلام جرم نمایندگان مجلس ضربه مهلکی بر روحیه هژیر وارد آورد؛ زیرا وقتی دولتی که هنوز 24 ساعت از معرفی کابینهاش به مجلس نگذشته، چنین مورد حمله و انتقاد عدهای نماینده پرحرارت و مؤثر واقع گردیده، مسلماً دیگر هیچگاه نخواهد توانست بر اوضاع مسلط شود و ناگزیر خواهد شد که تمام قوای خود را برای دفع حملات مخالفان به کار اندازد.
عبدالحسین هژیر که از طرف روحانیون و جناحهای مذهبی متهم به بیدینی و بهاییگری بود، سعی داشت که از خود رفع اتهام کند و برای این کار روابط ایران و عربستان سعودی را که به دنبال اعدام حاج ابوطالب یزدی در مکه به دست وهابیون در سال 1322 قطع بود و ایران پنج سال تحریم حج شده بود و با روی کار آمدن هژیر و به دست گرفتن نخستوزیری در سال 1327 و با کوشش وی و سعی فراوانی که در استفاده از احساسات مذهبی شیعیان داشت، از آن سال به بعد گزاردن حج آزاد و با تأکید بر اسلامیت هر دو کشور به تجدید روابط ایران و عربستان موفق شد. هژیر همچنین برای جلب توجه عامه و رد اتهاماتی که از نظر مذهبی به وی وارد میکردند در اولین جلسه هیأت وزیران تصویبنامهای صادر کرد که به موجب آن تهیه و فروش انواع مشروبات الکلی در شهرهای مشهد، قم و شهر ری ممنوع گردید. همچنین هژیر در ماه رمضان توجه و عنایت خاصی نسبت به امر تبلیغات مذهبی و دینی از خود نشان میداد و برنامه رادیویی تهران را در این ایام تغییر داده و برنامه تلاوت آیاتی از کلامالله مجید، ترجمه نهجالبلاغه، سخنرانیهای دینی و مذهبی و پارهای گفتارهای اخلاقی که جنبه دینی آن غالب بود را در رادیو گنجاند.[30] اما بهطورکلی این اقدامات نهتنها دردی دوا نکرد بلکه مستمسکی به دست مخالفین داد که منظور دولت را اغفال جامعه قلمداد کنند و در مجلس نیز چند مخالف، هژیر را متهم به ظاهرسازی و خلافکاری نمودند.
شاه در اواخر تیرماه 1327 برای یک بازدید رسمی به انگلستان، فرانسه و سوئیس مسافرت کرد و قبل از حرکت، نمایندگان مجلس را در کاخ خود پذیرفت و ضمن ایراد سخنرانی از نمایندگان خواست دولت را تقویت کنند و لوایحی را که به مجلس تقدیم میشود، به تصویب برسانند. در مدتی که شاه در اروپا اقامت داشت، حوادث مهمی در ایران رخ داد. در روز 27 تیر 1327 عباس اسکندری دولت هژیر را نسبت به سوء سیاست خارجی و داخلی، مسئله بحرین و نفت و همچنین ناصرقلی اردلان هم نسبت به تصویبنامه ارز استیضاح کردند. در هنگام استیضاح و آغاز صحبت، عباس اسکندری رباعی را که خود ساخته بود خواند: «ای هژیر که از خزانه غیب / تیرها در کمان خود داری؛ نفت و بحرین که تو سمبل کن / چون به انگلستان نظری دارد» در این جلسه عباس اسکندری بیش از دو ساعت صحبت کرد و استیضاح اسکندری و اردلان پایان یافت. پس از آن، هژیر به استیضاحکنندگان پاسخ داد و گفت این دولت بیش از دو ماه نیست که عهدهدار امور شده است، چگونه تمام مشکلات گذشته را به او نسبت میدهید؟ آنگاه نسبت به کابینه هژیر رأی گرفته شد و از 102 نفر عده حاضر 93 نفر رأی موافق به دولت دادند. ولی مسلماً باز مقداری از قدرت تهاجمی وی کاسته و به میزان تزلزل ارکان دولت وی اضافه گشت.[31]
پس از چند روز عدهای از وزیران، مانند خلیل فهیمی وزیر کشور، امانالله اردلان وزیر دارایی، محمدعلی نظام مافی وزیر دادگستری و امیرهمایون بوشهری وزیر کشاورزی از همکاری با هژیر اعراض نمودند و او ناچار کابینه را ترمیم و وزیران جدید را به این شرح معرفی کرد: عباسقلی گلشائیان وزیر دادگستری، محمدعلی وارسته وزیر دارایی، آقاخان اشرفی وزیر اقتصاد ملی و فخرالدین شادمان وزیر کشاورزی. و امور وزارت کشور را خود عهدهدار شد. لطفعلی معدل و جهانگیر تفضلی معاونین نخستوزیر نیز کنارهگیری کردند.[32]
هژیر در دوران کوتاه نخستوزیری خود همواره در راستای اهداف بیگانگان گام برداشت. یکی از نمونههای آن، جلوگیری از اعزام مبارزان به فلسطین برای مقابله با رژیم صهیونیستی بود. حاج مهدی سراج انصاری در اتحادیه مسلمین توجه ویژهای به مسئله فلسطین مبذول میداشت. از آن جمله تشکیل مجلس بزرگی از علما و بزرگان و عامه مردم بود که در هفتم خرداد 1327 برگزار شد و عده زیادی در درون ساختمان اتحادیه و بیرون آن اجتماع و بیانیهای در محکومیت رژیم صهیونیستی، جنگ آن با کشورهای عربی که به جنگ «نکبت» معروف شد و همچنین شکلگیری آن منتشر کردند. این اتحادیه در همین تاریخ برای اعزام مبارز و مجاهد به فلسطین ثبتنام کرد که دولت وقت به نخستوزیری هژیر از اعزام آنان جلوگیری کرد.[33]
هژیر در مدت قریب به پنج ماه زمامداری خود با مخالفتهای شدیدی در داخل و خارج مجلس روبهرو شد. مخالفت در خارج از مجلس، شدیدتر از مخالفت مجلسیان بود و هژیر مخصوصاً از دست مطبوعات که اکثریت قریب به اتفاق آنها با دولت مخالفت میکردند، به ستوه آمده بود. اکثر مدیران و ناشران روزنامهها در آن زمان کارمند دولت یا حقوقبگیر شرکتها و سازمانهای دولتی و شهرداریها بودند. هژیر برای بستن دهان آنها تصویبنامهای[34] از هیأت دولت گذراند و کسانی را که از بودجه دولت حقوق میگیرند از انتشار روزنامه محروم کرد، ولی این تدبیر هم مؤثر نیفتاد و از شدت مخالفتها علیه دولت کاسته نشد.[35] وقتی که این تصویبنامه صادر و منتشر شد، در مطبوعات غوغایی برخاست و عده زیادی از مدیران و سردبیران و نویسندگان جرائد در مجلس شورای ملی حضور یافته نسبت به تصویبنامه اعتراض نمودند و نخستوزیر نیز مصراً در پاسخ آنها ایستادگی کرد و افزود استعفا میدهم، ولی تصویبنامه را لغو نخواهم کرد. عبدالقدیر آزاد دولت را نسبت به توقیف جرائد و اختناق آزادی و نقض قانون اساسی و مشروطیت استیضاح کرد. [36]
روز 6 آبان 1327 استیضاح عبدالقدیر آزاد از دولت هژیر مطرح شد. آزاد در سه جلسه مربوط به استیضاح خود بهطور مشروح سخن گفت و بیانات او در روز 12 آبانماه پایان یافت و چون مجلس اکثریت نداشت پاسخ استیضاح به جلسه بعد موکول شد. در جلسه بعد که 87 نفر از نمایندگان شرکت داشتند، نخستوزیر در پاسخ به استیضاح آزاد چنین گفت: «... دولت اعتقاد راسخ دارد که استیضاح یکی از قوائم حکومت مشروطه و یکی از اصول قانون اساسی است، لکن بهطوریکه یک بار دیگر نیز اشاره کردم، در این دولت طرح استیضاح گویا به نحو خاصی مقرر یا مقدر شده است که پیاپی مثل باران میبارد. در این اواخر یکی از آشنایان پرسید: «دولت شما چه میکند؟ گفتم میگویند مردی از تهران دنبال کسب و کار به محمره[خرمشهر] رفت و چندی در آنجا ماند و وقتی که بازگشت از او پرسیدند محمره چه میکردی؟ جواب داد عرق میکردم. حالا من هم باید بگویم دولت من به استیضاح جواب میدهد. دوست من کمی تأمل کرد و گفت اگر شما هم مثل همان مرد تهرانی که به محمره رفته بود عرق میکردید، حاجت نبود که مدام جواب استیضاح بدهید. گفتم مقصود را ملتفت نمیشوم. گفت میخواهم بگویم که مثلاً اگر یک وزیر یا یک معاون یا یک شهردار عرق میکرد، استیضاحات کمتر میشد... غرض از ذکر این مقدمه به هیچوجه این نبود که تقاضا کنم نمایندگان محترم تا این درجه در طرح استیضاحات پیاپی تعجیل نفرمایند، بلکه مقصود این بود که بهطورکلی در هر بار اندکی هم دقت و تأمل خود را به قهقرای برگردانند و وضع دستگاه دولت را در ادوار مختلف از مد نظر بگذرانند تا اگر معلوم شود که قبل از تشکیل این دولت تمام قوانین در مجرای خود سیر میکرده و عدل و انصاف کامل در مملکت شمول داشته است، البته امروز هم بر سر امری و لو خیلی جزئی فوراً از دولت استیضاح کنند و دولت را براندازند و لو اینکه به قول خسرو انوشیروان بر سر گرفتن نمک از دهقان باشد.»[37]
موقعیت هژیر در مجلس نامطمئن بود؛ چرا که مذاکرات پیرامون لایحه بودجه هنوز در جریان بود و استیضاح عبدالقدیر آزاد مورد بحث قرار نگرفته بود. بدینسان هژیر از همهسو تحتفشار بود حتی نمایندگان طرفدار دربار دیگر از او حمایت بیچون و چرا نمیکردند، در حالی که مخالفانش وی را بهعنوان نخستوزیری تحمیلی دربار مردود میشمردند. در واقع با اینکه هژیر از پشتیبانی صوری یک اکثریت بزرگ برخوردار بود از حمایت اکثریتی واقعی بهره نداشت و فشار انتقادها و استیضاحهای پیدرپی نمیگذاشت نفسی تازه کند. موضوع عمده که هژیر میتوانست از آن به صورتی مؤثر برای کسب حمایت استفاده کند، مسئله نفت و بحرین بود. مجلس پانزدهم در سال 1326 طرح قانونی را به تصویب رساند که طی آن دولت را مکلف به استیفای حقوق ایران از نفت جنوب میکرد. دولت باید مذاکرات و اقدامات لازم را به عمل میآورد و مجلس شورای ملی را نیز از نتیجه مطلع میساخت. انتظارات از دولت هژیر در زمینه مذاکرات نفت زیاد بود. عباس اسکندری کابینه هژیر را در وهله اول کابینه نفت نام گذاشت چون هژیر دکتر فخرالدین شادمان را که سالها در لندن کمیسر نفت بود، بهعنوان وزیر اقتصاد تعیین کرد. وزیر خارجه موسی نوری اسفندیاری بود که برادر او هم مدتی در لندن کمیسر نفت بود. وزیر فرهنگ، خسرو اقبال برادر دکتر منوچهر اقبال نیز در لندن کمیسر نفت بود. خلاصه به همه وزیران کابینه نسبت نفت و وابستگی به انگلیسیها داد. ولی هژیر در این مورد هم قادر به اتخاذ یک موضع محکم نبود و این کار را عملی نمیدانست. از دیدگاه او رنجانیدن انگلیسیها، بهایی بسیار گزاف برای جلب پشتیبانی در داخل کشور بود و هژیر هیچ اقدام دیگری به جز صحبت صرف در این باره و گهگاه طرح خصوصی پارهای شکایتهای ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس به عمل نیاورد. ولی پس از کنارهگیری محمدعلی وارسته وزیر دارایی که ریاست هیأت نمایندگی ایران را در این مذاکرات بر عهده داشت، هژیر به سختی میتوانست مخالفان را متقاعد کند که مذاکرات نفت با شکست مواجه نشده است. اساساً ناکامی هژیر در ایجاد تصویر و چهرهای معتبر از خود از این واقعیت سرچشمه میگرفت که وی سرسپرده دربار و دوست وفادار انگلیس شناخته میشد.[38]
هژیر در مدت چند ماه زمامداری خود با وجودی که از جانب شاه و دربار حمایت میشد، ولیکن نتوانست زیر فشارهای مخالفانش دوام بیاورد و سرانجام در 5 آبان 1327 از سمت خود کنارهگیری کرد.
عبدالحسین هژیر و اشرف پهلوی
در اینجا لازم است که به حمایتهای دربار بهویژه اشرف پهلوی از عبدالحسین هژیر اشاره کوتاهی شود. هژیر به دربار شدیداً وابستگی داشت و مورد توجه شاه بود. از جانب اشرف پهلوی نیز تأیید میشد و هژیر به خوبی از این حمایت آگاهی داشت. میگویند نزدیکی او به اشرف پهلوی تا بدان حد بود که در تابستان سال 1327، بیشتر شبهای هفته و بعد از رسیدگی به امور دولت و کارهای جاری، به ویلای خود در خیابان نیاوران نزدیک تقاطع کامرانیه میرفت و اشرف پهلوی هم بهطور ناشناس به او ملحق میشد و تا نزدیکیهای صبح درباره مسائل سیاسی روز صحبت میکردند. گاه یکی دو نفر هم به آنها ملحق میشدند.[39]
یک بار در مجلس شورای ملی چند تن از وکلا در منزل یکی از تجار جلسهای تشکیل دادند و در این جلسه تصمیم گرفتند که کابینه هژیر را متزلزل کنند. هژیر توسط یکی از دوستان خود در مجلس که از ریشسفیدهای مجلس بود، از این امر مطلع شد و جریان را به تفصیل برای اشرف پهلوی گفت. در یک مهمانی خصوصی که معمولاً روزهای سهشنبه در کاخ اشرف پهلوی انجام میشد، در این جلسات هر مرتبه یکی از اساتید وقت سخنرانی میکرد و جلسه مناظره هم پدید میآمد و اعضای دربار و برادران و خواهران شاه نیز حضور بهم میرساندند. اشرف پهلوی به وکلای مخالف، غضبناک و خشمآلود نگریست که همه لرزه بر اندامشان افتاد! حتی در همان جلسه وقتی یکی از وکلای مجلس که برای ادای احترام خواست دست اشرف پهلوی را ببوسد، چون پیش آمد اشرف پشتش را به او کرد، در حالی که با هژیر میگفت و میخندید. اشرف به وکیل مخالف گفت: «در روش خود تجدیدنظر کنید، شما مصالح مملکت را تشخیص نمیدهید.» آن وکیل از این رفتار اشرف دچار ترس و نگرانی شدید شد و نتوانست تا آخر مهمانی بماند و نیمهکاره مجلس مهمانی را بهعنوان کسالت ترک گفت. فردا در مجلس شورای ملی وضع تغییر کرد و غالب وکلا پشتیبانی کامل خود را نسبت به هژیر ابراز داشتند.[40]
هژیر یکی از سیاستمداران مورد علاقه اشرف پهلوی بود. منتها جنس علاقه اشرف به هژیر از جنس علایق اشرف به دیگر مردان نبود. اشرف هژیر را یک بوروکرات کاردان میدید که در کشاکش جدالهای سیاسی میتوانست یاور برادرش باشد؛ چه آنکه هژیر از یک طرف مورد وثوق و اعتماد انگلیسها بود و از یک طرف هم به واسطه کار در سفارت شوروی به مشرب آنها آشنا بود. اما نیت واقعی اشرف از نزدیکی به مردانی مثل هژیر صرفاً کمک به برادر کم تجربهاش نبود. اشرف میخواست با یاریگرفتن از چهرههایی مثل هژیر، اقبال و رزمآرا، برای خودش قدرت سیاسی کسب کند.[41] از این رو اشرف، هژیر را از هر نظر پشتیبانی میکرد و سیاست او را میستود. بعد از سقوط کابینه هژیر در آبان ماه 1327 اشرف برای دهنکجی به مخالفان و مجلس، ترتیبی داد که شاه، هژیر را به مقام نیابت رئیس سازمان شاهنشاهی اجتماعی منصوب کند. بعد از آن هم در سال 1328 هژیر را به مقام وزیر دربار شاهنشاهی گمارد. چون اشرف میخواست همیشه هژیر بر سر کار باشد. بنا به عقیده اشرف پست وزارت دربار، پست استراحت و تجدید قوا بود که هژیر میتوانست در نخستین فرصت مناسب با پرشی کوتاه از روی آن، دیگر بار بر کرسی نخستوزیری تکیه زند.[42]
عبدالحسین هژیر در وزارت دربار
هژیر پس از کنارهگیری از نخستوزیری، چندی بیکار بود تا این که پس از حادثه سوءقصد به شاه در 15 بهمن 1327 و اصرار شاه برای تشکیل مجلس مؤسسان در سال 1328، به نمایندگی مجلس مؤسسان انتخاب شد. سپس در 28 تیر 1328 وزیر دربار گردید و قرار بر این شد که انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی با صلاحدید و رهبری او انجام گیرد. وقتی هژیر وزیر دربار شد کموبیش نظیر وزارت دربار تیمورتاش بود.[43] یعنی وزیر درباری که بر تمام دستگاههای دولت، حکومت میکرد و وزرای وقت از هر جهت تابع او بودند.[44] هژیر در دوران تصدی وزارت دربار با قدرتی بیشتر از دوران نخستوزیری خود عمل میکرد و وزیران کابینه هم از او حساب میبردند. اما هژیر با همه زیرکی و پشتکار و قدرت و نفوذی که داشت، نتوانست در میان مردم موقعیت و محبوبیتی پیدا کند.[45]
پیش از پرداختن به وزارت هژیر در دربار، بایستی شرایط سیاسی آن دوره را بهتر شناخت. طی سالهای 1320 تا 1332، کشمکش میان دربار و دیگر نهادهای قدرت به خصوص مجلس وجود داشت. شاه با وسایل گوناگون میکوشید با مجلس رقابت کند. با این هدف که نظارت شاهانه را بر قوه مجریه به حداکثر برساند. این تنش تا قبل از ترور شاه و تجدیدنظر در قانون اساسی به سود مجلس شورای ملی بود؛ اما بین سالهای 1327 تا 1332 برای مجلس و دربار نوعی توازن فراهم شد. متعاقب ترور شاه و بازگشت او از لندن، با تشکیل مجلس مؤسسان و تجدیدنظر در قانون اساسی مشروطیت، مجلس سنا بهوجود آمد و بدینترتیب این مراکز قدرت، بیشتر درگیریهای خود را به کابینه کشاندند که نتیجه آن بیثباتی دائمی این نهادها بود. محمدرضا شاه که از اختیارات کم خود به شدت گلایهمند بود در ۲۷ تیرماه سفری به انگلستان داشت تا موافقت این کشور را برای افزایش اختیارات جلب کند. انگلیسیها تلویحاً با این نظر شاه موافقت کردند، اما از او خواستند ظاهر کار حفظ شود و این افزایش اختیارات را به یک مجلس مؤسسان بسپارد. از طرف دیگر مسئله نفت به شدت انگلیسیها را نگران کرده بود. آنان که خواهان انعقاد قرارداد نفتی با ایران بودند نخستوزیر یعنی هژیر را مانعی بر سر راه خود میدیدند زیرا انگلیسیها میدانستند که مخالفت با دولت هژیر بسیار زیاد است و آنها این میزان از تنش را به نفع هدف خود که انعقاد قرارداد نفتی با ایران بود، نمیدانستند. به همین دلیل هژیر استعفا کرد و محمد ساعد مراغهای مأمور تشکیل کابینه شد. از طرف دیگر شاه به شدت اصرار داشت که طرح افزایش اختیارات خود را به اجرا درآورد. به همین منظور شاه وزیرخارجه وقت موسی نوری اسفندیاری را در ۱۳ آبان ۱۳۲۷ برای چگونگی تشکیل مجلس مؤسسان و تغییر برخی از اصول قانون اساسی به دیدار ارنست بوین وزیرخارجه انگلستان فرستاد. اعلام این خبر از رادیو موجی از نارضایتی را میان مخالفان برانگیخت و دولت آمریکا هم از افزایش اختیارات شاه اظهار نارضایتی کرد. یک روز پیش از ترور شاه، دانشجویان در اعتراض به این اقدامات دست به تظاهرات زدند. در روز ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ محمدرضا شاه که برای شرکت در جشن دانشگاه تهران شرکت کرده بود توسط فردی به نام ناصر فخرآرایی خبرنگار روزنامه پرچم اسلام ترور نافرجام شد. اما این ترور دستآویزی شد تا شاه مخالفان خود را قلع و قمع کند. شاه ترور را به حزب توده و آیتالله کاشانی منصوب کرد و با قدرت تمام آنان را سرکوب نمود. از طرف دیگر این ترور تشکیل مجلس مؤسسان را سرعت بخشید. هژیر یکی از کسانی بود که در مجلس مؤسسان به افزایش اختیارات شاه رأی مثبت داد و این رأی باعث نزدیکی هرچه بیشتر او به دربار شد.[46]
به دیگر سخن، از مهمترین اهداف شاه در این دوره تسخیر کامل قوه مجریه بود تا به واسطه آن هم فرماندهی کل قوا را اعمال نماید و هم اهرمهای قدرت مجلس از قبیل سؤالهای نمایندگان، استیضاح دولت و دادن آراء مخالف را تضعیف کند. گرچه نخستوزیرانی چون ساعد، بیات و هژیر به منزله مهرههای اجرایی دربار بودند؛ ولی شاه در مقابل افرادی چون قوامالسلطنه، رزمآرا و مصدق توانمندی مؤثری نداشت. ویژگی اصلی این دوره افزایش قدرت دربار، کاهش قدرت مجلس، و بالاخره کنترل نسبی دربار بر قوه مجریه و ابزار اجبارکننده بود که البته با کودتای 28 مرداد 1332 قدرت شاه ترکیب جدید به خود گرفت.[47]
در دورانی که هژیر تصدی وزارت دربار را برعهده داشت، دولت، دربار و ارتش تصمیم بر آن گرفتند که انتخابات دوره شانزدهم را بهطور یکدست به نفع طرفداران خود به پایان برسانند. دخالت دربار و نظامیان در این انتخابات به حدی بود که گمان میرفت مجلسی کاملاً مطیع شاه تشکیل خواهد شد. هژیر نیز بهعنوان وزیر دربار، در فرآیند تقلب در انتخابات نقش مهمی داشت. در نتیجه آثار دخالت در انتخابات و ریختن آراء قلابی در صندوقها به نحو چشمگیری نمایان شد. ماجرا از این قرار بود که در دور اول انتخابات مجلس شانزدهم، مردم، دکتر محمد مصدق را برای نمایندگی مجلس مناسب یافتند. آیتالله کاشانی که بهخاطر تبعید در لبنان به سر میبرد و لیستی از کاندیداهای مجلس را برای شهید حجتالاسلام نوابصفوی به تهران ارسال کرد. انتخابات دوره شانزدهم شروع شد. آیتالله کاشانی نام 8 نفر از اعضای جبهه ملی را بهعنوان کاندیدای مجلس اعلام نمود که از آن جمله خود وی، محمد مصدق، حسین مکی، سید علی شایگان، اللهیار صالح، محمود نریمان، ابوالحسن حائریزاده و عبدالقدیر آزاد بودند. پس از آغاز انتخابات، صندوقهای رأی در مسجد سپهسالار قرار داده شد و عدهای از فداییان اسلام بهخاطر جلوگیری از تقلب، پای صندوقهای رأی خوابیدند. عبدالحسین هژیر شبانه ارتش را برای دستگیری این افراد اعزام و آنان را در اتاقی زندانی کرد و صندوقهای رأی را به عمارت فرهنگستان انتقال داد. در نتیجه روز بعد پس از اعلام آراء، نام هیچ یک از 8 کاندیدای جبهه ملی اعلام نشد و به عبارتی صندوقها عوض شده بود.[48]
به همین خاطر، در روز 18 مهر 1328 عدهای از شخصیتهای سیاسی طرفدار دکتر مصدق و روزنامهنگاران در خانه مصدق گرد هم آمدند تا در زمینه دخالتهای دولت و دربار در انتخابات مذاکراتی انجام داده و تصمیمی دستهجمعی اتخاذ کنند. مصدق و اطرافیانش به سوی دربار به راه افتادند و جمعیتی عظیم این گروه را دنبال میکرد. دکتر مصدق با دیدن عبدالحسین هژیر با حالتی عصبانی و بسیار هیجانزده بدون آن که سلام و احوالپرسی کند، با صدای بلند و عصبانی در حالی که با نوک انگشتان دست راست خود به سینه هژیر میکوبید گفت: «عبدالحسینخان آیا این انتخابات آزاد است؟ آیا تو شرف داری؟» این جملات را دکتر مصدق دو بار تکرار کرد. هژیر چون میدانست توضیح و یا جوابگویی در آن محیط عصبانی و خشمگین خطرناک است، از جوابدادن طفره رفت و تقاضا کرد چون برای پذیرایی همه آقایان جا در دربار نیست، عده چند نفری انتخاب شوند تا امکان پذیرایی فراهم باشد. بدینطریق بیست نفر در دربار تحصن کردند،[49] ولی پس از چهار روز بدون دستیابی به نتیجهای، از تحصن دست کشیدند. سپس این افراد به خانه مصدق رفته و پس از چندین جلسه شور و مذاکره در اول آبانماه 1328 تشکیل جبهه ملی را اعلام کردند.[50]
مرگ هژیر
روز 13 آبان 1328 برابر با 12 محرم 1369 قمری، هژیر به نمایندگی از دربار، در راهروی مسجد سپهسالار ایستاده بود و به هر مداحی که میآمد یک خلعت میداد. سید حسین امامی از اعضای جمعیت فدائیان اسلام به محض آنکه وارد میشود، کنار هژیر مینشیند و سه گلوله به وی شلیک میکند. مردم از صدای تیر وحشت میکنند اما گفته میشود که لامپ ترکیده است. مردم از شبستان مسجد بیرون میآیند. امامی نیز با مردم به حیاط میآید و با سر دادن الله اکبر اعلام میکند که من هژیر را کشتم. امامی بلافاصله توسط نیروهای نظامی دستگیر شد و او را به زندان دژبان بردند. امامی در پاسخ سرتیپ محمد دفتری رئیس دژبان گفت: «هژیر را من کشتم و هیچکس دیگر در این کار دخالت نداشته است.» در همین زمان از طرف فداییان اسلام اعلامیهای منتشر و از شخصیت سیدحسین امامی تجلیل شد. به دنبال قتل وزیر دربار، در تهران حکومت نظامی اعلام گردید. مظفر بقایی، ابوالحسن حائریزاده، سید مصطفی کاشانی، سید علی بشارت مدیر روزنامه صدای وطن، علی جواهرکلام، عبدالقدیر آزاد، دانش نوبخت و خلیل طهماسبی بازداشت شدند. دکتر محمد مصدق نیز به احمدآباد تبعید گردید. حسین مکی خود را به فرمانداری نظامی معرفی کرد و بازداشت شد. پس از قتل هژیر، سید محمدصادق طباطبایی رئیس انجمن نظارت بر انتخابات مجلس شورای ملی، طی اعلامیهای فساد در انتخابات را تأیید کرد. در شهر تبریز و چند شهر دیگر نیز به موجب فساد انتخاباتی، انجمنها تعطیل شدند و مجدداً هیأت نظارت بر انتخابات دعوت و شروع به کار نمودند، در تهران حکیمالدوله ادهم به ریاست انجمن برگزیده شد.[51]
پس از ترور هژیر، شایعاتی در مورد نقش حاجعلی رزمآرا رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی در ترور او بهواسطه رقابت و حتی دشمنیای که با هژیر داشت، مطرح شده بود. حسین فردوست ماجراهای پس از ترور هژیر را چنین روایت میکند:
«روز جمعهای بود و بعدازظهر خبر رسید که هژیر را ترور کردهاند. محمدرضا [شاه] به من گفت بیا با هم به بیمارستان برویم. هژیر در بیمارستان شماره 2 ارتش بستری بود که بعداً نامش به بیمارستان هدایت تغییر یافت. به اتفاق محمدرضا به بیمارستان رفتم. شاه وارد اتاق هژیر شد و من هم به دنبالش. هژیر کاملاً هوشیار بود و خواست که ادای احترام کند، ولی محمدرضا نگذاشت و گفت نه، شما زخمی هستید استراحت کنید. محمدرضا با هژیر صحبت میکرد و هژیر هم به آرامی پاسخ میداد. من نیز از پزشک وضع هژیر را پرسیدم، گفت هر تلاشی که ممکن بود شده و احتمالاً زنده میماند. شاه مدتی نشست و چون دید حال هژیر خوب است بیمارستان را ترک کرد. ولی شب (پنج شش ساعت پس از ملاقات فوق) خبر رسید که هژیر فوت کرده است. فردای آن روز در محافل سیاسی شایع شد که ترور هژیر کار رزمآرا است. در آن زمان رزمآرا قدرتی بود و به شدت برای کسب مقام نخستوزیری زدوبند میکرد. شایعه فوق به گوش محمدرضا رسید ولی رزمآرا که زرنگ بود و شایعه را شنیده بود به محمدرضا اصرار کرد که فرد مورد اعتمادی به ملاقات ضارب برود و تحقیق کند. محمدرضا مرا تعیین کرد و به رزمآرا گفت که به فلانی اعتماد دارم و هرچه ضارب بگوید عیناً به من خواهد گفت و مانند این است که خودم رفتهام. رزمآرا از این پیشنهاد استقبال کرد. تقریباً ساعت یک بعد از نیمه شب، محمدرضا به من گفت که به منزل رزمآرا برو و او را ملاقات کن. به منزل رزمآرا رفتم. خواب بود و با پیژامه بیرون آمد. گفتم که شاه دستور داده بیایم و شما را ببینم، موضوع چیست؟ گفت: «ضارب هژیر در زندان دژبان است، به ملاقاتش بروید و بپرسید که چه کسی دستور ترور هژیر را داده و وعده دهید که اگر راستش را بگوید، آزاد خواهد شد.» من همان موقع به زندان دژبان که در خیابان سوم اسفند واقع بود و در اختیار رزمآرا قرار داشت، رفتم. رئیس دژبان مرا به سلول ضارب (سید حسین امامی) برد و در گوش من گفت: «چون ممکن است به شما حمله کند، ما چند نفر پشت در میایستیم.» من وارد سلول شدم. دیدم مردی است قوی هیکل و سالم. نشسته بود و تسبیح میانداخت و دعا میخواند. او تا مرا دید به نماز ایستاد. نمیدانم چه نمازی بود که فوقالعاده طولانی شد. حدود سه ربع ساعت در گوشه اتاق روی صندلی نشستم و او اصلاً متوجه من نبود و مرتب راز و نیاز میکرد و به محض اینکه نمازش تمام شد، اشاره کردم و گفتم، این کارها را کنار بگذار من عجله دارم. پذیرفت و روی تخت چوبی نشست و به دیوار تکیه زد و پایش را بالا گذارد و به تسبیحانداختن پرداخت. او پرسید: «چه میخواهی؟» گفتم: «مرا میشناسی؟» گفت: «میشناسم. تو فردوست و دوست شاه هستی.» از او سؤال کردم: «چه کسی به شما دستور داد که هژیر را ترور کنی؟ اگر حقیقت را بگویی بخشوده و آزاد میشوی و اگر این قول را قبول نداری من خود ضامن شما میشوم و میآیم اینجا کنار شما مینشینم، جای شما مینشینم تا شما را آزاد کنند.» جواب داد: «البته محمدرضا میتواند این کار را بکند، ولی من صریحاً میگویم که وظیفه شرعی خود را انجام دادم و از کسی درخواستی ندارم. خوشحالم که این وظیفه را انجام دادم و مجازاتم هرچه باشد - که اعدام است - قبول دارم.» از او پرسیدم: «آیا رزمآرا به شما دستور نداده که این کار را بکنید؟» پرسید: «رزمآرا کیست؟» گفتم: «یعنی او را نمیشناسی؟» با تمسخر پاسخ داد: «میشناسم، سپهبد است، رئیس ستاد ارتش است، ولی همین مانده که من دستور رزمآرا را اجرا کنم! این حرفها چیست که میگویید؟» من گفتم: «حال شب است و دیروقت و ممکن است شما خسته باشید. اگر اجازه دهید فردا مجدداً به دیدارتان میآیم.» پاسخ داد: «آمدن شما اشکالی ندارد، ولی بیخود وقتتان را تلف نکنید، شما اگر 10 ساعت هم بنشینید پاسخ من همین است.» و مجدداً برخاست و به نماز ایستاد. با کمال تعجب برخاستم و در را باز کردم. مشاهده کردم که رزمآرا با لباس سپهبدی ایستاده و پشت سرش رئیس دژبان و سایر افسران ایستادهاند.» رزمآرا پرسید: «این فرد چه گفت؟» گفتم: «پیشنهاد را قبول نکرد.» گفت: «دیدید من بیتقصیرم. سریعاً موضوع را به شاه بگویید و نتیجه را به من تلفن بزنید.» اکنون ساعت 4 صبح بود. محمدرضا گفته بود که هر ساعتی که کار به پایان رسید، مرا بیدار کن و نتیجه را بگو. من به پیشخدمتش گفتم و او را بیدار کرد. به داخل اتاق رفتم و جریان را گفتم و گفتم که با ضارب مجدداً یک قرار برای فردا صبح گذاردهام. شاه گفت: «فردا صبح برو، اشکالی ندارد، ولی این کار رزمآرا نیست و شایعات دروغ است.» راجع به تلفن به رزمآرا سؤال کردم، گفت: «به او بگو بسیار خوب، همین!» به هر حال، صبح روز بعد مجدداً به زندان رفتم و دیدم که ضارب مشغول دعا و نماز است و حالش هم خوب است. مجدداً مطلب را تکرار کردم. او پاسخ داد: «اگر صد دفعه هم بیایی پاسخ من همان است. وظیفه دینی من حکم میکرد که هژیر را به قتل برسانم و هیچ درخواستی هم ندارم.» از اتاق خارج شدم و نزد محمدرضا رفتم و گفتم که چیزی نمیگوید و همان صحبتهای شب قبل را تکرار میکند.»[52]
وقتی حکم اعدام امامی صادر شد عدهای میخواستند او را هنگام اجرای حکم اعدام بربایند، به همین جهت میدان سپه تحت مراقبت قرار گرفت. برادر امامی اعلام کرد برادرم هیچ وابستگی به فداییان اسلام نداشته بلکه با نواب صفوی روابط دوستانه داشته است.[53] بعد از دستگیری سید حسین امامی وی بلافاصله به این اقدام اعتراف کرد و گفت چون زنده ماندن هژیر را به زیان مملکت میدانسته لذا اقدام به ترور او کرده است. امامی ضارب هژیر در دادگاه گفته بود که وی شاهد جابهجایی صندوقهای رأی توسط هژیر در مدرسه سپهسالار بوده است. در جلسهای با حضور نواب صفوی، سید حسین امامی و شخص دکتر مصدق، مصدق از فداییان اسلام درخواست میکند برای ابطال انتخابات، هژیر را از سر راه بردارند. نواب صفوی نیز این مأموریت را به سید حسین امامی که پیش از این سید احمد کسروی را ترور کرده بود، میسپارد. [54]
هنوز چهلم هژیر نشده بود که در دادگاه نظامی سید حسین امامی را محکوم به اعدام میکنند. با اجرای حکم اعدام، حجتالاسلام نوابصفوی بلافاصله با انتشار اعلامیهای میگوید: «خدایا این قربانی فرزند حضرت زهرا(س) را از ما بپذیر.»[55]
این اقدام انقلابی موجب شد تا دولت ساعد مراغهای انتخابات مجلس شانزدهم در تهران را ابطال کند و در انتخابات مجدد محمد مصدق، مظفر بقایی، حسین مکی، محمود نریمان، سیدعلی شایگان، عبدالقدیر آزاد و اللهیار صالح از تهران انتخاب شوند. آیتالله کاشانی نیز که در لبنان در تبعید بهسر میبرد بهعنوان نماینده تهران انتخاب شد. اعدام انقلابی هژیر که موجب راهیابی نمایندگان واقعی مردم به مجلس گردید و همچنین اقدام بعدی آنها در ترور حاجعلی رزمآرا که مانع از ملی شدن نفت میشد، راه را برای پیروزی نیروهای ملی و مذهبی در ملیشدن نفت باز کرد. آیتالله سید محمود طالقانی در تجلیل از اقدامات انقلابی فداییان اسلام، بر سر مزار دکتر مصدق در احمدآباد بعد از پیروزی انقلاب، گفت: «فدائیان اسلام یک ترور انجام دادند، نمایندگان به مجلس راه یافتند. فدائیان اسلام ترور دیگری انجام دادند، نفت ملی شد.»[56]
پینوشتها:
[1] قرهمشک غراوی، مادح (1389). کارنامه سیاسی عبدالحسین هژیر، پایاننامه کارشناسی ارشد رشته تاریخ دوره اسلامی، استاد راهنما: حسین الهی، گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شاهرود، ص 13.
[2] قرهمشک غراوی، همان، ص 14 و 15.
[3] زندگی طوفانی، خاطرات سید حسن تقیزاده، ص 268 و 269؛ به نقل از طلوعی، محمود (1374). بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، جلد اول، چاپ سوم، تهران: نشر علم، ص 284.
[4] برای مطالعه بیشتر در این زمینه و بررسی منابع مرتبط با وابستگی تقیزاده به انگلیسها، رجوع شود به: «زندگی و فعالیتهای سید حسن تقیزاده»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[5] «انگلوفیلی که در خدمت سلطنت بود»، سایت پژوهشکده تاریخ معاصر، کد مطلب: 6255، بازیابیشده در تاریخ 6 آذر 1397.
[6] عاقلی، باقر (1397). نخستوزیران ایران، چاپ چهارم، تهران: انتشارات جاویدان، ص 655.
[7] عاقلی، همان، ص 657.
[8] تربتی سنجابی، محمود (1392). 666 روز با مصدق، چاپ اول، تهران: انتشارات گلریز، ص 40.
[9] ر.ک: «نگاهی کوتاه به یکی از جاسوسان انگلیس به نام خانم لمبتون»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[10] یادداشتهای دکتر قاسم غنی، به کوشش سیروس غنی، تهران: انتشارات زوار، چاپ دوم، ۱۳۷۷، ج ۴، ص 182-178؛ همچنین بنگرید به: «دشتی و دیکتاتوری رضاشاه- بخش دوم»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[11] «انگلوفیلی که در خدمت سلطنت بود»، همان.
[12] کاوشی، حسین (1402). دربار و نخستوزیری عبدالحسین هژیر. فصلنامه مطالعات تاریخی، سال بیستویکم، شماره 82، ص 68.
[13] مهدینیا، جعفر (1373). زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر، چاپ اول، تهران: نشر پانوس، ص 37.
[14] همان، ص 38 و 39.
[15] قانعی، سعید و علمی، محمدعلی (1391). نخستوزیران ایران از صدر مشروطه تا فروپاشی دولت بختیار، چاپ اول، تهران، انشارات علمی، ص 448.
[16] قرهمشک غراوی، همان، ص 12.
[17] قانعی و علمی، همان، ص 452.
[18] عاقلی، همان، ص 659.
[19] همان، ص 660.
[20] کاوشی، همان، ص 64.
[21] روزنامه اطلاعات، «آقای عبدالحسین هژیر با اکثریت 66 رأی برای نخستوزیری مورد تمایل مجلس شورای ملی قرار گرفتند»، سال بیستودوم، شماره 6661، 23 خرداد 1327، ص 1.
[22] عبداللهپور، احمد (1369). نخستوزیران ایران، چاپ اول، تهران: کانون انتشارات علمی، ص 223.
[23] ر.ک: «مروری بر زندگی مبارزاتی شهید حجتالاسلام سید مجتبی نواب صفوی»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[24] عاقلی، همان، ص 648 و 649.
[25] «درگیری پلیس با مردم در خرداد 1327 در اطراف مسجد سپهسالار»، سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بازیابیشده در تاریخ 1 آذر 1399.
[26] عاقلی، همان، ص 649.
[27] عبداللهپور، همان، ص 222.
[28] قانعی و علمی، همان، ص 450.
[29] عاقلی، همان، ص 650.
[30] قرهمشک غراوی، همان، ص 17.
[31] همان، ص 40 و 41.
[32] عاقلی، همان، ص 652.
[33] ر.ک: «نگاهی به زندگی و آثار حجتالاسلام حاج شیخ مهدی سراج انصاری»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[34] هیأت وزیران در جلسه مورخ هشتم شهریور 1327 تصویب نمودند که چون در وزارتخانهها و ادارات دولتی و بنگاههایی که با سرمایه دولت اداره میشود با شهرداریها، کسانی که به نحوی از انحاء حقوق میگیرند نمیتوانند با داشتن شغل دیگری از قبیل ریاست یا عضویت هیأت مدیره شرکتهای خصوصی و یا داشتن هرگونه شغل آزاد دیگری از قبیل شرکت کردن در اداره روزنامه خواه بهعنوان صاحبامتیاز یا مدیر و یا سردبیر و یا عضویت در هیأت تحریریه و امثال آنها به انجام وظایف خود بهطوری که لازم است اقدام نمایند، لذا باید کلیه این قبیل اشخاص بهعنوان این اقتضای اداری از خدمت برکنار شوند. ر.ک: عاقلی، همان، ص 652.
[35] طلوعی، همان، ص 284 و 285.
[36] عاقلی، همان، ص 653.
[37] مهدینیا، همان، ص 106 و 107.
[38] کاوشی، همان، ص 71-70.
[39] عاقلی، همان، ص 659.
[40] مهدینیا، همان، ص 122 و 123.
[41] «عبدالحسین هژیر؛ نخستوزیری که مرگش بیش از زندگیاش بر ایران تأثیر گذاشت»، سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بازیابیشده در تاریخ 28 تیر 1400.
[42] «رابطه اشرف پهلوی و عبدالحسین هژیر»، سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بازیابیشده در تاریخ 28 تیر 1400.
[43] میگویند زمانی که هژیر وزیر دربار بود، کمتر وقت ملاقات به کسی میداد. یک روز (احمد نامدار) که از روزنامهنگاران مبرز و دیپلماتهای ورزیده بود و زمانی هم به معاونت دکتر علی امینی برگزیده شد و با هژیر دوستی قدیمی داشت، چند بار برای ملاقات هژیر به وزارت دربار رفت ولی توفیقی در این کار به دست نیاورد تا اینکه یک روز که به کلی مستأصل و درمانده شده بود، بدون اجازه از منشی هژیر وارد اتاق او شده و با عصبانیت و خشم گفت: «آقای هژیر همین روزها من وزیر دربار خواهم شد و تلافی بیمهری تو را درخواهم آورد!» هژیر که از این سخن سخت متعجب شده بود، جریان را پرسید. نامدار گفت: «آخر قبل از تو حکیمی که کر بود وزیر دربار بود و حالا تو که کوری وزیر هستی و بعد از تو من که چلاقم (نامدار دچار نقص عضوی و چلاق بود) وزیر دربار خواهم شد.» ر.ک: نجمی، ناصر (1373). بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضاشاهی، چاپ اول، تهران: انتشارات انیشتین، ص 419.
[44] قانعی و علمی، همان، ص 449.
[45] طلوعی، همان، ص 285.
[46] «عبدالحسین هژیر؛ نخستوزیری که مرگش بیش از زندگیاش بر ایران تأثیر گذاشت»، سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
[47] کاوشی، همان، ص 73.
[48] «ترور هژیر زمینهساز ملیشدن صنعت نفت»، محمدمهدی، عبدخدایی، سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بازیابیشده در تاریخ 28 نیر 1400.
[49] شیفته، نصرالله (1370). زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر مصدق، چاپ اول، تهران: نشر کومش، ص 60.
[50] مؤسسان جبهه ملی مدیران برخى جراید و سران احزاب و گروههاى سیاسى بودند که با حفظ تشکل حزبى خود به عضویت جبهه ملى در آمدند و شامل افراد ذیل میشدند: دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمى، دکتر مظفر بقایى، ابوالحسن حائرىزاده، حسین مکى، دکتر کریم سنجابى، احمد زیرکزاده، محمود نریمان، عبدالقدیر آزاد، ابوالحسن عمیدى نورى، سیدعلى شایگان، آیتاله غروى، شمسالدین امیرعلایى، محمدرضا جلالى نائینى، عباس خلیلى، حسن صدر، رضا کاویانى، ارسلان خلعتبرى، یوسف مشار و احمد ملکى. برای مطالعه بیشتر بنگرید به: «نقش، عملکرد و جایگاه جبهه ملی ایران در سقوط رژیم منحوس پهلوی و بررسی سهمخواهی آنان از جمهوری اسلامی»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[51] عاقلی، همان، ص 658.
[52] فردوست، حسین (1374). ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، چاپ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، ص 159-157.
[53] قانعی و علمی، همان، ص 454 و 455.
[54] «عبدالحسین هژیر؛ نخستوزیری که مرگش بیش از زندگیاش بر ایران تأثیر گذاشت»، سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
[55] «ترور هژیر زمینهساز ملیشدن صنعت نفت»، محمدمهدی عبدخدایی، همان.
[56] «اعدام انقلابی هژیر؛ چگونه اقدام فداییان اسلام مصدق را راهی مجلس کرد؟»، همان.
کتاب حافظ تشریح نوشته هژیر
مقاله فردوسی به قلم هژیر
مقاله تولستوی به قلم هژیر
مقاله جان التون به قلم هژیر
مقاله در راه ولیعهدی عباسمیرزا به قلم هژیر
حکم استخدام هژیر به سمت بازرس دولت در بانک ملی ایران
قرارداد استخدام هژیر به سمت بازرس دولت در بانک ملی ایران
سند مربوط به انتصاب عبدالحسین هژیر به سمت وزیر پیشه و هنر و بازرگانی
استعفای دستهجمعی وزرای کابینه قوام به نشانه اعتراض
گزارش قتل عبدالحسین هژیر
نمونه خط سید حسین امامی
عبدالحسین هژیر
امضای هژیر بهعنوان مفتش دولت بر روی اسکناسهای دوره رضاشاه
بازدید هژیر (وزیر راه) از تأسیسات راه آهن انگلیس
هژیر (وزیر راه) و چالز رئیس قسمت فنی مرکز تعمیرات وسایل نقلیه لندن
از چپ هژیر (وزیر راه)، چالز و ویلفر رئیس قسمت شیمیایی مرکز تعمیرات وسایل نقلیه لندن
هژیر از اعضای کابینه قوام
هژیر در کابینه ائتلافی قوام
هژیر در کنار شاه و قوام
هژیر در کنار قوام در مراسمی رسمی با حضور شاه
هژیر در حال گفتگو با قوام
قوام در آخرین نطق خود در مجلس که دربار را متهم به توطئهچینی بر علیه دولت خود کرد
تظاهرات مردمی علیه نخستوزیری عبدالحسین هژیر
هژیر در کنار اشرف پهلوی
هژیر در کنار محمدرضا و اشرف پهلوی در تأسیس سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی
هژیر با سمت وزیر دربار در حال سخنرانی در روز سازمان ملل متحد
مسافرت ملک عبدالله پادشاه اردن به ایران و هژیر در سمت وزیر دربار
منزل هژیر در دولت آباد
سید حسین امامی قاتل هژیر
سید حسین امامی پس از دستگیری
تشییع جنازه هژیر
پدر و بعضی از بستگان هژیر در تشییع جنازه
پدر هژیر در مراسم تشییع جنازه
مراسم خاکسپاری جنازه هژیر
تعداد مشاهده: 9037