امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات با درج سند

گذری بر انقلاب اسلامی ایران، از 18 دی تا 28 بهمن 1356 – (2)


تاریخ انتشار: 17 بهمن 1402


پس از شهادت آیت‌اللّه‌ سیدمصطفى خمینى (1 / 8 / 1356) فضاى سیاسى ایران شاهد حوادثى بود که در دو دهه چهل و پنجاه تجربه‌اى بى‌نظیر به شمار مى‌آمد. اول این که سخنرانی‌هاى فراوانى در بزرگداشت شخصیت این شهید برپا شد. تعدد این سخنرانی‌ها به همراه محتواى سیاسى آنها نه تنها پهنه ایران، بلکه کشورهاى همسایه و بسیارى از محافل دانشجویى در اروپا، امریکا و آسیا را در بر گرفت. دوم این که در این مجالس تنها به گرامی‌داشت آیت‌الله سیدمصطفى خمینى بسنده نشد، بلکه نام امام خمینى (ره) که سال‌ها زندانى سینه‌ها و گلوله‌ها شده بود بر زبان آمد و بالاتر از آن وعاظ و خطباى این مراسم خواست‌هایى مطرح کردند که پیش از آن بیانش مستوجب گرفتارى و مجازات سخت بود:

 «بازگشت امام خمینى از تبعید، آزادى زندانیان سیاسى، آزادى قلم، بیان و مطبوعات و...»

هر چند محمدرضا پهلوى ادعا داشت که خود را ملزم به رعایت آنچه که فضاى باز سیاسى نامیده شده، می‌داند، با این حال تعداد قابل توجهى از روحانیان پس از این سخنرانی‌ها دستگیر و تبعید شدند. از این زمان، چرخه مبارزه با رژیم پهلوى گردشى معلوم یافت و مى‌توان حدس زد چنانچه حادثه تازه‌اى روى نمى‌داد این چرخه همچنان علیه عمر رژیم شاه به گردش خود ادامه مى‌داد. اما رویدادى که در دى ماه 1356 (هشتاد روز پس از شهادت آیت‌اللّه‌ سیدمصطفى خمینى) در شهر قم رخ نمود به فروپاشى سلطنت سرعتى فوق‌العاده داد. این حادثه همانا کشتار طلاب و مردم این شهر بود که نسبت به چاپ مقاله‌اى موهن در روزنامه اطلاعات (17 / 10 / 56) اعتراض کرده بودند. پیش‌بینى سقوط رژیم شاه پس از این حادثه، اول بار در پیامى که حضرت امام خمینى به مناسبت کشتار 19 دى قم نوشتند، صورت گرفت. در این پیام که به تاریخ 2 / 11 / 1356 خطاب به ملت ایران نوشته شد آمده بود: «من به ملت شریف ایران مژده مى‌دهم که رژیم جائرانه شاه نفس‌هاى آخرش را مى‌کشد.»[1]

 مژده رهبر انقلاب اسلامى حدود یک سال بعد تحقق یافت. بعدها نیز (پس از انقلاب) برخى از سیاستمداران داخلى و خارجى حادثه 19 دى قم را از عوامل عمده سقوط نظام موروثى سلطنت دانستند. مهندس مهدى بازرگان در این باره نوشت: «عامل مؤثرى که توجه، تجمع و توحید همه طبقات سراسر کشور را به مبارزات علیه اوضاع و دستگاه حاکم جلب و تحریک مى‌نمود و از فداکارى و شهادت سرچشمه مى‌گرفت، اربعین‌هاى زنجیره‌اى بود که بهانه و موجبات آن را سیاست و  تبعیت دستگاه شاه تحت حمایت امریکا در کشتار 19 دى ماه مردم قم و در کشتارهاى بعدى تبریز و یزد و شهرهاى دیگر فراهم آورده بود.»[2] و دکتر کریم سنجابى در این مورد گفت: «خلاصه در همین اوان، حالا یا جلوتر یا بعد از آن که مقاله‌اى در روزنامه اطلاعات علیه آیت‌اللّه‌ خمینى منتشر شد و بعد که تحقیق کردیم معلوم شد که این مقاله را وزیر تبلیغات دولت یعنى آقاى داریوش همایون نوشته و به روزنامه تحمیل کرده که یکى از عوامل مؤثر تحریک مردم و تحریک روحانیت و مؤمنین علیه دستگاه و آغاز انقلابات و جنبش علنى روحانیون گردید.»[3] آنتونى پارسونز نیز با اتکا به دیدگاههاى خود نوشت: «واقعه قم که سربازان تعدادى از مردم را از پاى درآوردند باعث اغتشاشات بیشترى شد و آن هم به کشتار بیشترى منجر  گردید و سرانجام دوره‌اى از ویرانگرى و نافرمانى از دولت  آغاز شد که شاه مقتدر و پایه‌هایى که او و پدرش در طول بیش از شصت سال پى‌ریزی کرده بودند، از میان برداشت.»[4]

 مسلماً کشتار 19 دى قم از عوامل شتابزاى نهضت اسلامى ایران بود و از مقاطع مهم و قابل بررسى در این نهضت به شمار مى‌آید.

و اما شرح کوتاه ماجرا:

«آن روز وقتى که پاکت ممهور به مهر دربار محمدرضا پهلوى از دفتر امیرعباس هویدا خارج مى‌شد، کسى از کارگزاران رژیم شاه گمان نمى‌برد که این نامه، مثل آتشى به دامن نخ نماى رژیم شاهنشاهى بیفتد و نهاد آن را براى همیشه در این کشور بسوزاند.

پیک دربار نامه را به داریوش همایون که در یک نشست حزبى شرکت کرده بود، رساند. همایون از مفاد نامه با خبر بود. چون پیش از دریافت آن هویدا با تلفن او را در جریان قرار داده بود. هویدا گفته بود که این نامه چاپ شود. داریوش همایون روزنامه اطلاعات را برگزید. خبرنگار این روزنامه براى تهیه خبر از این نشست حزبى در جلسه شرکت داشت، بى آن که از محتواى این نامه سفارش شده از دربار با خبر باشد، آن را گرفت و با کنجکاوى راهى خیابان خیام شد.

 مسعودى صاحب امتیاز روزنامه اطلاعات پس از با خبر شدن از مفاد مقاله آن را براى آینده روزنامه اطلاعات خطرناک یافت و نگران واکنش علما و روحانیون در قم شد.

مسعودى خیلى زود در تماس‌هاى با وزیر اطلاعات و جهانگردى و نخست‌وزیر (آموزگار) قانع شد که این مقاله به دستور شاه نوشته شده است و حتى برخى از مفاد تند و تحریک‌آمیز آن به خواست او در مقاله گنجانده شده است.

 صاحب  امتیاز روزنامه اطلاعات فقط مى‌توانست مقاله را به صفحات فرعى روزنامه هدایت کند تا شاید از ضرب آن بکاهد. او صفحه هفت را انتخاب کرد؛ صفحه اندیشه‌ها. بى آن که بتواند عنوان مقاله را تغییر دهد (ایران و استعمار سرخ و سیاه) و یا بفهمد که نویسنده آن کیست (احمد رشیدى مطلق) به حروف چین‌هاى خود گفت که تیتر و نام نویسنده را با حروف نازک بچینند.

 صبح هفدهم دى ماه 1356 صفحات بسته شده روزنامه راهى چاپخانه شد.

 غرور شاه منجر به حماقت بزرگ او شده بود. او دستور نگارش مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را در حالى داده بود که پیش از آن، مضامینش را در گفت و گو با خبرنگار یک مجله امریکایى بیان کرده بود، اما گزارش وزارت امور خارجه ایران از عراق در این باره که «آیت‌اللّه‌ خمینى در رساله عملیه خود سلطنت را غیر شرعى  اعلام کرده و این نظر در چاپ جدیدى از توضیح‌المسائل ایشان منتشر شده است» خشم او را به آن حد برانگیخت که دستور نگارش این مقاله را داد. او به هویدا دستور داد که در ردّ و ذمّ امام خمینى (ره) مقاله‌اى تهیه کند و براى چاپ به روزنامه‌ها بدهد.

 پیش از این، وزارت اطلاعات و جهانگردى سفارش‌هاى مطبوعاتى دربار را (بنا به وظیفه‌اى که عرف شده بود) به انجام مى‌رساند. معمولاً اسداللّه‌ علم ـ که در آن زمان از بیمارى سرطان خون رنج مى‌برد و بالاجبار از سمت وزارت دربار کنار گذاشته شده بود ـ این سفارش‌ها را به دولت و وزارت اطلاعات و جهانگردى دیکته مى‌کرد، اما امیرعباس هویدا، وزیر وقت دربار، مقاله را در دفتر مطبوعاتى خود تهیه کرد و شاید به خاطر اختلافى که با جمشید آموزگار (نخست‌وزیر) داشت، مایل بود که از بالاى سر او عمل کند.

 با پخش سراسرى روزنامه اطلاعات و رسیدن آن به شهر قم، اولین واکنش‌ها آغاز شد. طلبه‌هاى جوان پس از خواندن مقاله، از این که به مقتدا و مراد درتبعیدشان اهانت شده بود، به خشم آمدند. در برخى از مدارس علمیه، بریده مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه به تابلو اعلانات مدرسه چسبانده شده و خبر در اولین ساعات توزیع روزنامه در سطح شهر قم پخش شد.

 اگر خلعتبرى وزیر امور خارجه وقت گزارش سفارت ایران از عراق را به شاه نمى‌داد، اگر شاه شخص متفرعنى نبود، اگر هویدا شاه را قانع مى‌کرد که چاپ چنین مقاله‌اى به نفع سلطنت او نیست، و اگر... اما «اگرها» در واقیت‌هاى تاریخى راهى ندارند. به همین دلیل شب هجدهم دى ماه ایران آبستن حوادث بزرگى شد.

 دانشجویان علوم دینى در اولین اقدام خود پس از مشورت با مدرسین حوزه‌ها تصمیم گرفتند فردا (یکشنبه 18 دى ماه) بر سر درس‌ها حاضر نشوند. تعطیل شدن درس‌ها، اعتراض شهر قم را علنى کرد و این اعتراض با شعارهاى 250 تن از طلاب مدرسه خان که از محل این مدرسه تا میدان آستانه راهپیمایى کردند و با هجوم مأموران امنیتى متفرق شدند، شکل جدى و آشکارترى به خود گرفت. برخى از طلبه‌ها صبح روز هجدهم به منزل علماى طراز اول شهر قم رفتند و از آنان خواستند که به اهانت‌هاى مقاله درج شده در روزنامه اطلاعات اعتراض کنند. همراهى بسیارى از مدرسین موجب شد که طلبه‌ها ـ که اینک مردم عادى نیز در بین آنها دیده مى‌شد ـ بعد از ظهر روز هیجدهم در گرد هم‌آیى بزرگى در مسجد اعظم شرکت کنند. بعد از ظهر بیش از 2000 نفر صحن و شبستان این مسجد را پر کردند. شعارهاى این روز همچون دیروز بود: درود بر خمینى ـ  مرگ بر استبداد .

 با غروب آفتاب و آغاز نماز شعارها فروکش کرد و جماعت به نماز برخاستند. پس از پایان نماز آیت‌اللّه‌ شیخ مرتضى حائرى یزدى سخنرانى کرد و با اظهار تأسف از مقاله چاپ شده در روزنامه اطلاعات گفت که بیم آن مى‌رود چنانچه مطلبى در این محل گفته شود اینجا را نیز مانند مدرسه فیضیه تعطیل کنند.

تظاهرات، پس از نماز مسجد اعظم ادامه یافت. آن شب خیابان‌هاى قم شعارهاى فراوانى شنیده و حتى شکسته شدن شیشه بانک صادرات را در ضمیر خود ثبت کرد. راهپیمایى شب نوزدهم دى ماه با آرامش خاتمه نیافت. درگیرى‌هاى پراکنده، عده‌اى زخمى به جا گذاشت. آن شب هنوز لوله اسلحه‌ها به سمت پایین کشده نشده بود.

 اهل بازار با دیدن حرکت حوزه علمیه به حمایت از آن تصمیم گرفت مغازه‌هاى خود را در روز نوزدهم دى باز نکند. بازار قم در این روز تعطیل بود. شهر در التهاب خبر و حوادث دیروز آرام نداشت. سازمان اطلاعات و امنیت قم و شهربانى این شهر به کمک نیروهایى که از تهران وارد قم شده بودند، در سطح شهر، به ویژه در حوالى مدارس علمیه، مرقد حضرت معصومه (ع) و خوابگاههاى طلاب متمرکز شده بود و در آخرین نتیجه، تهران، دستور برخورد خونین را به قم داده بود. این تصمیم در زمانى گرفته شد که شاه موظف بود آداب حکمرانى را بر اساس حقوق بشر رعایت کند، اما گویى این وظیفه شامل اندیشمندان دینى و برخورد با اندیشه الهى نمى‌شد.

 همه مدرسین جز آقاى سید کاظم شریعتمدارى درس‌های خود را تعطیل کردند. قرار تجمع در صبح نوزدهم، مسجد اعظم بود. بیش از آن حدود 300 نفر از طلبه‌ها به محل برپایى درس‌های آقاى شریعتمدارى رفتند و از ایشان خواستند به احترام همراهى با بقیه علما و توهین نسبت به امام خمینى (ره) درس خود را تعطیل کند. وى از این خواست ناراحت شد و آن را توهین به خود تلقى کرد، اما دست آخر از ادامه تدریس خوددارى کرد.

 ساواک قم در گزارشى که از مبدأ به تهران ارسال کرد، نوشت که: «ساعت 30 / 10 صبح بیش از پنج هزار نفر از طلبه‌هاى علوم دینى در مسجد اعظم اجتماع کردند و از آنجا به منزل چند تن از روحانیون رفتند و از آنان خواستند که از امام خمینى دفاع کنند.» پیش از ظهر آیت‌اللّه هاشم‌ آملى و علامه سیدمحمدحسین طباطبایى براى تظاهر کنندگان که به محل سکونت آنها رفته بودند، سخن گفتند.

 نیروهاى شهربانى با آرایش ضد شورش، ماشین‌هاى آبپاش، نفربرهاى ارتشى و مأموران مخفى امنیتى در انتظار تجمع بعد از ظهر مردم قم بودند، قرارى که دهان به دهان همه گشته بود، خیابان بیگدلى، منزل آیت‌اللّه‌ حسین نورى همدانی بود.

 بعد از ظهر، پس از سخنان آقاى نورى، موج جمعیت که حداقل به ده هزار نفر مى‌رسید شروع به حرکت کرد. اولین نشانه‌هاى درگیرى به وسیله مأموران رژیم رخ داد. یکى از آنها شیشه بانک صادرات را با لگد شکست و پاسبان دیگرى که لباس رسمى داشت همان شیشه را با پاره آجر نشانه گرفت. همین بهانه کافى بود که لوله اسلحه‌ها به طرف پایین کشیده شود. با فریاد فرمانده نیروهاى امنیتى تیراندازى شروع شد. با به زمین افتادن تعدادى از مردم، جمعیت درکوچه‌هاى اطراف پناه گرفت و فشردگى تظاهرات از هم گسست. عده‌اى با هر آنچه که به دست مى‌آوردند مقابل مأموران مسلح رژیم ایستادند؛ با سنگ، شاخه درخت و... جنگ و گریز آن ساعت تا پاسى از شب ادامه یافت. صداى تیراندازى بى وقفه بود. مجروحان به بیمارستان بزرگ شهر منتقل شدند و عده‌اى براى آگاهى از حال و روز مصدومین رو بروى بیمارستان  اجتماع کردند.

 التهاب شهر قم با ریخته شدن خون حداقل شش شهید و دهها مجروح، ظاهراً فروکش کرد، امّا مادرِ تاریخ تکان‌هاى نطفه انقلاب را بیش از پیش حس کرد.»[5]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]- صحیفه‌ نور، ج یک، چاپ دوم، تهران، ص 450.

[2]- بازرگان، مهدى؛ انقلاب ایران در دو حکومت؛ ص 28.

[3]- سنجابى، کریم؛ امیدها و ناامیدها؛ ص 26.

[4]-پارسونز، آنتونى؛ غرور و سقوط؛ ص 216.

[5]- در نگارش این بخش از مقدمه از کتاب‌هاى: من و خاندان پهلوى، نوشته احمد على مسعود انصارى، چاپ آمریکا، ص 74 و 75. دیروز و فردا، نوشته داریوش همایون (ص 92 و 93)، خاطرات صالحى نجف آبادى (نزد دفتر ادبیات انقلاب اسلامى). مجله پاسدار اسلام، شماره 61 (ص 42 و 43)، روزنامه کیهان، شماره 11480 (ص 11) و اسناد ساواک که در جلد دوم انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، آمده، استفاده شده است.























منبع: مقدمه جلد دوم انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، با مقداری اصلاحات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1377.
 

تعداد مشاهده: 14268


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.