امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات بدون درج سند

کنفرانس گوادلوپ و نتایج آن


تاریخ انتشار: 13 دي 1402


مقدمه

دی‌ ماه‌ 1357 در حالی‌ آغاز شد که‌ بسیاری‌ از مناطق‌ جهان‌ دستخوش‌ آشفتگی، آشوب‌ و بحران‌ سیاسی‌ بود. از آنجا که‌ این‌ اوضاع‌ نابسامان، آینده‌ای‌ تیره‌ و تار را متصور می‌کرد، دولت‌های‌ متحد غربی‌ را به‌ واکنش‌ برانگیخت‌ تا مشترکاً‌ راهبرد و راهکار جدیدی‌ را برای‌ رویارویی‌ با تحولات‌ جهانی‌ و رویدادهای‌ بزرگ‌ بین‌المللی‌ ترسیم‌ کنند. یکی‌ از این‌ مسایل‌ مهم‌ و حیاتی‌ که‌ اهمیت‌ ویژه‌ای‌ برای‌ دولت‌های‌ غربی‌ داشت، انقلاب‌ ایران‌ بود که‌ به‌ طور فزاینده‌ای‌ در حال‌ گسترش‌ بود و رژیم‌ پهلوی‌ و محمدرضا شاه‌ را دچار بحران‌ عظیم‌ و پیچیده‌ای‌ نمود. سران‌ غرب‌ برای‌ حفاظت‌ از حیات‌ سرمایه‌داری‌ با عنایت‌ به‌ منافع‌ ملی‌ دولت‌های‌ خود و مقابله‌ با خطر کمونیسم‌ در کنفرانس‌ گوادلوپ‌ که‌ به‌ ابتکار فرانسه‌ در اوائل‌ ژانویه‌ 1979  /  اواسط‌ دی‌ماه‌ 1357 منعقد شد، شرکت‌ کردند.

 

گوادلوپ کجاست؟

«گوادلوپ» نام‌ یکی‌ از دو جزیره‌ کوچک‌ و زیبایی‌ است‌ که‌ در غرب‌ اقیانوس‌ اطلس‌ و در قسمت‌ شرق‌ دریای‌ کارائیب‌ واقع‌ شده است. این‌ جزیره‌ از سال 1946 م متعلق به کشور فرانسه است. کنفرانس سران چهار کشور آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه‌ در دی ماه سال 57 در این‌ جزیره‌ برگزار شد و به همین‌ مناسبت‌ «کنفرانس‌ گوادلوپ» نام‌ گرفت.

درباره‌ کنفرانس‌ مذکور، در خاطرات‌ والری‌ ژیسکاردستن‌ ـ به نام «قدرت‌ و زندگی» ـ از جیمی‌کارتر، ویلیام‌ سولیوان‌ و آنتونی‌ پارسونز به‌ تفصیل‌ سخن‌ رفته‌ است‌ و نویسندگانی‌ چون‌ باری‌ روبین، محقق‌ معروف‌ امریکایی در کتابی‌ تحت‌ عنوان‌ «هموار شده‌ با نیات‌ خوب؛ تجربه‌ امریکا و ایران» در این‌ خصوص‌ نوشته و از ایرانیان، فریدون‌ هویدا[1] (برادر امیرعباس‌ هویدا) دکتر صادق‌ طباطبایی‌[2] و ابراهیم‌ یزدی‌[3] نیز در این‌ مورد خاطرات‌ و مطالبی‌ نوشته‌ و گفته‌اند و از تحقیقات‌ جدید علاوه‌ بر تاریخ‌ سیاسی‌ بیست‌ و پنج‌ ساله‌ ایران، باید به‌ کتابی‌ کوچک‌ تحت‌ عنوان‌ «در گوادلوپ‌ چه‌ گذشت» اشاره‌ کرد که‌ در جای‌ خود به‌ مطالب‌ منابع‌ مذکور استناد می‌شود.

 

اوضاع ایران در آستانه برگزاری اجلاس گوادلوپ

در نیمه دوم سال 1357، مدارس و دانشگاهها در جریان انقلاب مردم ایران تعطیل بودند. سراسر کشور در اعتصاب به سر می‌برد. صدور نفت متوقف شده بود. تظاهرات خشم‌آلود مردمی همه روزه در شهرها جریان داشت. جریان برق غالباً قطع شده و توزیع نفت و بنزین به حداقل رسیده بود. مطبوعات در اعتراض به حاکمیت اختناق و سانسور، تعطیل و در اعتصاب به سر می‌بردند. اکثر پروازهای داخلی و خارجی به دلیل اعتصاب کارکنان فرودگاه مهرآباد لغو شده بود. بسیاری از سربازان به فرمان امام خمینی از پادگان‌ها فرار کرده و یا از دستور مافوق برای کشتار مردم امتناع می‌ورزیدند.

دولت‌های کمْ‌دوامِ شاه در برابر مردم تاب مقاومت نداشته، یکی پس از دیگری ساقط می‌شدند. آموزگار در 5 شهریور جای خود را به شریف‌امامی داد و او نیز در 14 آبان جای خود را به دولت نظامی ازهاری سپرد. این دولت نیز در 16 دی ماه همزمان با تشکیل اجلاس گوادلوپ سقوط کرد و شاه به عوامل جبهه ملی متوسل شد. غلامحسین صدیقی به آرزوی خود برای نخست وزیر شدن دست نیافت و بختیار بار این مسئولیت را در واپسین روزهای حیات رژیم شاه برعهده گرفت. مع‌الوصف وی از کمترین حمایت مردمی برخوردار نبود و به‌ عنوان آخرین چاره رژیم شاه تلقی می‌شد. در چنین وضعیتی و به خصوص در آستانه خروج شاه از کشور، اکثر دولت‌های جهان خود را برای تعامل با دولتی که مولود انقلاب مردم ایران باشد، آماده کرده بودند. این ذهنیت حتی بر اجلاس گوادلوپ نیز سایه افکنده بود.

در آستانه‌ برگزاری‌ کنفرانس‌ گوادلوپ‌ سران‌ کشورهای‌ امریکا، آلمان، انگلستان‌ و فرانسه‌ به‌ وسیله‌ نمایندگان‌ سیاسی‌ خود و فرستادگان‌ ویژه‌ در جریان‌ اوضاع‌ ایران‌ قرار داشتند. مفصل‌ترین‌ این‌ گزارش‌ها، اطلاعاتی‌ است‌ که‌ نماینده‌ ویژه‌ ژیسکاردستن‌ ارائه‌ می‌دهد. از آنجایی‌ که‌ گزارش‌های‌ رائول‌ دلای‌ سفیر فرانسه‌ در ایران نتوانسته‌ بود اعتماد ژیسکاردستن‌ را جلب‌ کند، وی‌ نماینده‌ ویژه‌ای‌ به‌ ایران‌ اعزام‌ کرد. او در این‌ باره‌ می‌گوید:

«[حدسیات‌ او رائول‌ دلای] درباره‌ ایران‌ بدبینانه‌ بود. در گزارش‌های‌ او می‌خواندیم‌ که‌ خروج‌ شاه‌ از ایران‌ با وجود حمایت‌ ارتش، اجتناب‌ناپذیر است. به‌ عقیده‌ او هیچ‌ فرمول‌ سیاسی‌ برای‌ جانشینی‌ شاه‌ وجود نداشت. بیم‌ آن‌ می‌رفت‌ که‌ کمونیست‌ها که‌ تنها تشکیلات‌ منظم‌ سیاسی‌ ایران‌ را در اختیار داشتند با حمایت‌ شوروی‌ در همسایگی‌ شمال‌ ایران، قدرت‌ را به‌ دست‌ گیرند. من‌ علاقه‌مند بودم‌ قبل‌ از تشکیل‌ کنفرانس‌ سران‌ در گوادلوپ‌ که‌ برای‌ اوایل‌ ژانویه‌ پیش‌بینی‌ شده‌ بود، مستقیماً‌ از نظریات‌ شاه‌ اطلاع‌ حاصل‌ کنم. ظاهراً‌ سفیر ما در تهران‌ امکان‌ برقراری‌ تماس‌ مستقیم‌ و گفتگوی‌ رو در رو با شاه‌ را نداشت. من‌ تصمیم‌ گرفتم، میشل‌ پونیا توسکی‌ را به‌ عنوان‌ نماینده‌ شخصی‌ خود به‌ تهران‌ بفرستم... او شاه‌ را به‌ خوبی‌ می‌شناخت‌ و قبلاً‌ دوبار با وی‌ ملاقات‌ کرده‌ بود. بنابراین‌ می‌توانست‌ در گفتگوی‌ خود با شاه‌ از اعتماد او برخوردار باشد.»[4]

بدین‌ ترتیب‌ پونیا توسکی‌ در روز پنجم دی ‌ماه 1357 در حالی‌ که‌ در تهران‌ حکومت‌ نظامی‌ برقرار بود، از فرودگاه‌ مهرآباد راهی‌ سفارت‌ فرانسه‌ شد. وی‌ در گزارش‌ خود به‌ ژیسکاردستن‌ درباره‌ اوضاع‌ ایران‌ و شخص‌ شاه‌ چنین‌ نوشت:

«شهر عملاً‌ حکومت‌ نظامی‌ است، عبور از ساعت‌ 21 تا 6 صبح‌ ممنوع‌ اعلام‌ شده، رفت‌ و آمد اتومبیل‌ها محدود است‌ و اتومبیل‌ها هنگام‌ عبور بیشتر به‌ سدهایی‌ که‌ از طرف‌ تظاهرکنندگان‌ ایجاد شده، برخورد می‌کنند. صدای‌ تیراندازی‌ و انفجار نارنجک‌ها بدون‌ وقفه‌ به‌ گوش‌ می‌رسد. اتومبیل‌های‌ خارجیان‌ هم‌ مورد حمله‌ قرار گرفته‌ و بعضی‌ از آنها سنگباران‌ شده‌ و سرنشینانشان‌ مضروب‌ شده‌اند. فقط‌ فرانسوی‌ها بدون‌ خطر در خیابان‌ها عبور می‌کنند و هنگامی‌ که‌ اتومبیل‌ سفارت‌ فرانسه‌ خارج‌ می‌شود، مردم‌ با فریادهای‌ زنده‌ باد خمینی‌ - زنده‌ باد ژیسکاردستن [5] از آن‌ استقبال‌ می‌کنند. دفاتر سفارت‌ انگلیس‌ را آتش‌ زده‌اند و دفاتر مربوط‌ به‌ سفارت‌ امریکا روزانه‌ مورد حمله‌ قرار می‌گیرد. رفتن‌ به‌ کاخ‌ سلطنتی‌ از سفارت‌ که‌ در مرکز شهر واقع‌ شده‌ خیلی‌ مشکل‌ بود. ناچار بودیم‌ با انحراف‌ مسیر و سرعت‌ زیاد و رویارویی‌ با چند فقره‌ تیراندازی‌ این‌ مسیر را طی‌ کنیم. بنزین‌ و همچنین‌ نفت‌ چراغ‌ که‌ اکثر ایرانی‌ها کارهای‌ آشپزی‌ خود را با آن‌ انجام‌ می‌دهند، پیدا نمی‌شود. برق‌ مرتباً‌ قطع‌ می‌شود، ولی‌ بیمارستان‌ها و سفارت‌ فرانسه‌ مستثنی‌ هستند.»[6]

او در مورد شاه‌ می‌گوید:

«شاه‌ سخنان‌ خود را چنین‌ آغاز کرد: من‌ می‌خواهم‌ با یک‌ مرد سیاسی‌ صحبت‌ کنم، نه‌ یک‌ نماینده‌ دیپلماتیک، لذا حرف‌های‌ من‌ ممکن‌ است‌ به‌ نظر شما کمی‌ خشن‌ بیاید. من‌ تقریباً‌ در صحنه‌ سیاست‌ داخلی‌ ایران‌ تنها مانده‌ام‌ و خیلی‌ها مرا ترک‌ کرده‌اند... من‌ از خود می‌پرسم‌ آیا سیاست‌های‌ خارجی‌ هم‌ از من‌ روی‌ گردان‌ شده‌اند؟ آیا در غرب‌ توطئه‌ای‌ علیه‌ من‌ جریان‌ ندارد؟ آیا آنها تصمیم‌ نگرفته‌اند که‌ مرا رها کنند؟ آیا فکر نمی‌کنند که‌ من‌ از مرز بدون‌ بازگشت‌ عبور کرده‌ام؟ اگر این‌طور است، بهتر است‌ مرا هم‌ آگاه‌ کنید تا بعضی‌ تدابیر و جهت‌گیری‌های‌ لازم‌ را از حالا به‌ عمل‌ بیاورم. مخفی‌ ساختن‌ تصمیمی‌ که‌ جرأت‌ اعتراف‌ به‌ آن‌ را ندارند و ابهاماتی‌ که‌ از آن‌ ناشی‌ می‌شود، وضع‌ مرا بیش‌ از پیش‌ خطرناک‌ می‌سازد. امریکایی‌ها می‌گویند که‌ تا آخر از من‌ حمایت‌ می‌کنند؛ ولی‌ من‌ می‌دانم‌ که‌ در میان‌ آنها تردیدهای‌ جدی‌ در این‌ مورد وجود دارد... فشار شوروی‌ در صحنه‌ داخلی‌ از طریق‌ حزب‌ توده‌ اعمال‌ می‌شود ولی‌ نفوذ این‌ حزب‌ محدود است. ما فشار را از جهات‌ سیاسی‌ و دیپلماتیک‌ و نظامی‌ احساس‌ می‌کنیم.

شما از من‌ می‌پرسید که‌ طرح‌ عملی‌ من‌ چیست‌ و آینده‌ را چگونه‌ می‌بینم؟ وقتی‌ که‌ شما بر اوضاع‌ مسلط‌ نیستید و حوادث‌ از کنترل‌ شما خارج‌ شده‌ و هر عملی‌ ممکن‌ است‌ اشتباه‌ باشد، چه‌ می‌توانید بکنید؟»[7]

در این‌ گزارش‌ به‌ خوبی‌ می‌توان‌ به‌ یأس‌ و ناامیدی‌ شاه‌ پی‌برد؛ چرا که‌ او آشکارا اشتباهات‌ خود را فهمیده‌ و به‌ آنها اعتراف‌ می‌کند و تازه‌ متوجه‌ شکست‌ اصلاحات‌ به‌ ظاهر مترقیانه‌ خود شده‌ و بخوبی دریافته که‌ بر هیچ‌ چیز تسلط‌ ندارد و تنها تیرِ ترکشِ امیدش‌ قدرت‌های‌ خارجی‌ است‌ که‌ در رأس‌ آنها امریکا قرار دارد.

سولیوان، سفیر امریکا در ایران، در گزارشی‌ به‌ کشور متبوع‌ خود اوضاع‌ ایران‌ را بحرانی‌ و وخیم‌ اعلام‌ کرد. وی شاه‌ را سست‌ و بی‌اراده‌ و سردرگم‌ معرفی می‌کند‌ تا جایی‌ که‌ در ملاقات‌ 5 دی‌ماه‌ 1357 از سولیوان‌ پرسیده است که‌ آیا امریکا از او برای‌ استفاده‌ از زور و خونریزی‌ به‌ منظور ایجاد نظم‌ و امنیت‌ حمایت‌ می‌کند؟[8]

سرآنتونی‌ پارسونز سفیر انگلیس‌ در تهران‌ نیز درباره‌ اوضاع‌ ایران‌ در آستانه‌ کنفرانس‌ گوادلوپ‌ چنین‌ گزارش‌ داد:

«رأس‌ ساعت‌ 9 [شب] که‌ دولت‌ مقررات‌ حکومت‌ نظامی‌ و منع‌ رفت‌ و آمد را اعلام‌ کرده‌ بود، جمعیت‌ به‌ خیابان‌ها ریختند و مردم‌ در پشت‌بام‌ خانه‌های‌ خود فریاد الله‌اکبر سردادند. نظامیان‌ به‌ مقابله‌ برخاستند و صدای‌ شلیک‌ مسلسل‌ها و تفنگ‌ها و حتی‌ صدای‌ توپ‌ که‌ ظاهراً‌ به وسیله‌ تانک‌ها شلیک‌ می‌شد، طوفانی‌ به‌ پا کرد. در این‌ ساعت‌ برق‌ شهر هم‌ قطع‌ شده‌ بود و ما در تاریکی، مقابل‌ سفارت‌ ایستاده‌ و به‌ صداهای‌ گیج‌ کننده‌ شلیک‌ تیر و توپ‌ که‌ با فریادهای‌ الله‌ اکبر درهم‌ آمیخته‌ بود گوش‌ می‌کردیم... درگیری‌های‌ خیابانی‌ از سر گرفته‌ شد و دولت‌ نظامی‌ که‌ قصد قدرت‌نمایی‌ داشت‌ در عرض‌ چند روز، اعتبار و هیبت‌ خود را از دست‌ داد و ازهاری‌ هم‌ کار زیادی‌ نتوانست‌ بکند، او مدارس‌ را تا روز عاشورا تعطیل‌ کرد و مرتباً‌ مردم‌ را به‌ حفظ‌ نظم‌ و آرامش‌ دعوت‌ می‌کرد... در کاخ‌ نیاوران‌ شاه‌ به‌ تلاش‌ نومیدانه‌ خود برای‌ تشکیل‌ یک‌ دولت‌ ائتلافی‌ یا بی‌طرف‌ ادامه‌ می‌داد تا اگر شرایط‌ اجازه‌ دهد از شدت‌ بحران‌ کاسته‌ شود.[9] ارزیابی‌ من‌ از اوضاع‌ ایران‌ بسیار تیره‌ و تار بود. کشور به‌ سرعت‌ در کام‌ هرج‌ و مرج‌ فرو می‌رفت. سرتاسر کشور از شهرهای‌ بزرگ‌ و کوچک‌ گرفته‌ تا روستاها، در غلیان‌ بود و دولت‌ به‌ معنی‌ واقعی‌ کلمه‌ وجود نداشت.»[10]

 

گفتگوی‌ سران‌ کنفرانس‌

سران‌ کشورهای‌ غربی‌ که‌ از اوضاع‌ و وقایع‌ داخلی‌ ایران‌ و درماندگی‌ محمدرضا شاه‌ آگاهی‌ داشتند، در کنفرانس‌ گوادلوپ‌ به‌ میزبانی‌ فرانسه‌ شرکت‌ کردند. این‌ کنفرانس‌ در حالی‌ برگزار می‌شد که‌ شاپور بختیار به‌تازگی‌ به‌ نخست‌وزیری‌ انتخاب‌ شده‌ و شاه‌ نیز هنوز ایران‌ را ترک‌ نکرده‌ بود.

صبح‌ روز پنجشنبه‌ 14 دی ‌ماه‌ 1357 /  4 ژانویه‌ 1979، ابتدا ژیسکاردستن، جیمز کالاهان، نخست‌وزیر انگلستان‌ و هلموت‌ اشمیت‌ صدر اعظم‌ آلمان‌ فدرال‌ و سپس‌ کارتر به‌ همراه‌ زبیگنیف‌ برژینسکی، مشاور امنیت‌ ملی‌ رئیس‌ جمهور امریکا وارد جزیره‌ شدند.

رهبران‌ پس‌ از رفع‌ خستگی‌ عازم‌ ساحل‌ دریای‌ کارائیب‌ شدند. در نزدیکی‌ ساحل، آلاچیق‌ ساده‌ و کوچکی‌ قرار داشت‌ که‌ در زیر آن‌ یک‌ میز کنفرانس‌ و چهار صندلی‌ از پیش‌ آماده‌ و تزیین‌ شده‌ بود. موضوعاتی‌ متنوع، اما مهم‌ در دستور کار کنفرانس‌ قرار گرفته‌ بود:

- جنگ‌ کامبوج‌ و خشونت‌های‌ آفریقای‌ جنوبی

- نفوذ روزافزون‌ شوروی‌ در خلیج‌فارس‌

 - کودتای‌ افعانستان

اما مباحث‌ مربوط‌ به‌ اوضاع‌ بحرانی‌ ایران‌ و سرنوشت‌ مبهم‌ شاه، از اهمیت‌ خاصی‌ برخوردار بود. در آغاز بحث، ژیسکاردستن‌ از جیمز کالاهان‌ خواهش‌ کرد که‌ موضوع‌ ایران‌ و وضعیت‌ شاه‌ را برای‌ همتایانش‌ تشریح‌ و موضع‌ کشورش‌ را در این‌ خصوص‌ بیان‌ کند. کالاهان‌ نیز با استناد به‌ اطلاعات‌ گسترده‌ای‌ که‌ از طریق‌ سفیر انگلستان‌ در ایران‌ به دست‌ آورده‌ بود به‌ تحلیل‌ وضعیت‌ نابسامان‌ سیاسی‌ ایران‌ پرداخت‌ و گفت:

«شاه‌ از دست‌ رفته‌ و دیگر قادر به‌ کنترل‌ اوضاع‌ نیست. راه‌ حل‌ واقعی‌ برای‌ جانشینی‌ او هم‌ وجود ندارد. مردان‌ سیاسی‌ که‌ در میدان‌ مانده‌اند توانایی‌های‌ محدودی‌ دارند. به‌ علاوه‌ بیشتر آنها با رژیم‌ ارتباطاتی‌ داشته‌اند و آلوده‌ به‌ مسایل‌ و مشکلات‌ این‌ رژیم‌ هستند. آیا ارتش‌ می‌تواند در این‌ میان‌ یک‌ نقش‌ انتقالی‌ ایفا کند؟ نه! ارتش‌ فاقد تجربه‌ سیاسی‌ است‌ و فرماندهان‌ آن‌ هم‌ به‌ شاه‌ وفادارند.»[11]

هلموت‌ اشمیت‌ با دقت‌ و توجه‌ خاصی‌ به‌ اظهارات‌ کالاهان‌ گوش‌ داد، ولی‌ هیچ‌ سخنی‌ به‌ میان‌ نیاورد. آن‌گاه‌ ژیسکاردستن‌ بر اساس‌ اطلاعاتی‌ که‌ میشل‌ پونیا توسکی‌ نماینده‌ مخصوص‌ او طی‌ سفر چند روزه‌ خود به‌ ایران‌ برای‌ او فرستاده‌ بود، تلاش‌ کرد تا سران‌ دول‌ غربی‌ را متقاعد کند که‌ از شاه‌ پشتیبانی‌ کنند. او دو خطر عمده‌ را به‌ سران‌ گوشزد کرد؛ به‌ نظر او خطر سقوط‌ شاه‌ و احتمال‌ مداخله‌ شوروی، مهم‌ترین‌ عللی‌ بودند که‌ باید دولت‌های‌ غربی‌ در جلوگیری‌ از وقوع‌ آنها می‌کوشیدند. او اضافه‌ کرد که‌ شاه‌ از وی‌ تقاضا کرده‌ است‌ برای‌ کاستن‌ از فشار شوروی‌ به‌ طور مشترک‌ اقدام‌ کنند.

او معتقد بود باید از طرف‌ سران‌ به‌ شوروی‌ هشدار داده‌ شود تا بدانند که‌ این‌ سران‌ مستقیماً‌ درگیر و نگران‌ اوضاع‌ هستند. او مجدداً‌ تأکید کرد که‌ باید از شاه‌ پشتیبانی‌ شود. زیرا با وجود اینکه‌ شاه‌ تنها و ضعیف‌ شده‌ ولی‌ دید واقع ‌بینانه‌ای‌ به‌ مسایل‌ دارد. تنها نیرویی‌ که‌ او در برابر جریان‌ مذهبی در اختیار دارد، ارتش‌ است. از طرف‌ دیگر این‌ امکان‌ وجود دارد که‌ مشکلات‌ فزاینده‌ اقتصادی‌ در سطح‌ طبقه‌ متوسط‌ که‌ تعداد آنها در تهران‌ زیاد است‌ و از نفوذ قابل‌ توجهی‌ هم‌ برخوردارند تغییر به‌ وجود آورد و ابتکار سیاسی‌ را در آینده‌ ممکن‌ سازد. کارتر که‌ تا این‌ لحظه‌ گوش‌ فرا می‌داد، رشته‌ سخن‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ و گفت:

«اوضاع‌ ایران‌ به‌ کلی‌ تغییر کرده، شاه‌ دیگر نمی‌تواند بماند مردم‌ ایران‌ دیگر او را نمی‌خواهند و دولتمرد توانایی‌ در ایران‌ باقی‌ نمانده‌ که‌ حاضر به‌ همکاری‌ با او باشد، اما جای‌ نگرانی‌ نیست‌ نظامی‌ها هستند. آنها قدرت‌ را به‌ دست‌ خواهند گرفت. بیشتر فرماندهان‌ نظامی‌ ایران‌ در مدارس‌ ما تحصیل‌ کرده‌اند و فرماندهان‌ و رؤ‌سای‌ ارتش‌ ما را خوب‌ می‌شناسند. آنها حتی‌ یکدیگر را به‌ اسم‌ کوچک‌ صدا می‌کنند.»[12]

در حالی‌ که‌ حاضرین‌ از سخنان‌ کارتر متعجب‌ شده بودند، او سعی‌ می‌کرد‌ آنان‌ را در این‌ زمینه‌ متقاعد کند. کنفرانس‌ گوادلوپ‌ پس‌ از دو روز در 17 دی‌ماه‌ 1357 پایان‌ یافت. در 21 دی‌ماه‌ سایروس‌ ونس‌ وزیر خارجه‌ امریکا به‌ عنوان‌ سخنگوی‌ چهار کشور شرکت ‌کننده‌ در کنفرانس‌ گوادلوپ‌ به‌ روزنامه‌نگاران‌ گفت:

«شاه‌ در نظر دارد تعطیلات‌ خود را خارج‌ از ایران‌ بگذراند و دولت‌ ایالات‌ متحده‌ نیز این‌ تصمیم‌ شاه‌ را تأیید می‌کند. امریکا احساس‌ می‌کند شاه‌ دیگر در آینده‌ ایران‌ نقشی‌ ندارد.»[13]

 

تصمیمات‌ و نتایج‌ کنفرانس

به‌ خاطر محرمانه‌ و غیر رسمی‌ بودن‌ کنفرانس‌ گوادلوپ، تصمیمات‌ آن‌ نیز به‌ مثابه‌ اسرار سیاسی‌ به‌ شمار آمد. طبیعتاً‌ جنبه‌هایی‌ از مذاکرات‌ مزبور همچنان‌ ناشناخته‌ مانده‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ گزارش‌های‌ متفاوت‌ و بعضاً‌ متناقضی‌ در این‌ باره‌ ارائه‌ شده‌ است. فریدون‌ هویدا، برادر امیرعباس‌ هویدا نخست‌وزیر ایران‌ و آخرین‌ سفیر ایران‌ در سازمان‌ ملل‌ متحد در این‌ باره‌ می‌نویسد:

«طبق‌ اطلاعاتی‌ که‌ از کنفرانس‌ سران‌ چهار کشور در گوادلوپ‌ به‌ دستم‌ رسیده، در آنجا صدراعظم‌ آلمان‌ و نخست‌وزیر انگلیس‌ بر حمایت‌ از شاه‌ پافشاری‌ داشتند، ولی‌ کارتر و ژیسکاردستن‌ برعکس‌ معتقد بودند که‌ به‌ خاطر وضعیت‌ حاکم‌ بر ایران‌ دیگر امکان‌ ادامه‌ حمایت‌ از شاه‌ وجود ندارد. به‌ هر حال‌ هدف‌ مذاکراتشان‌ هم‌ جز این‌ نبود که‌ با هم‌ برای‌ انتخاب‌ بهترین‌ راه‌ در جهت‌ حفظ‌ منافعشان‌ در ایران‌ به‌ توافق‌ برسند.»[14]

دکتر صادق‌ طباطبائی‌ که‌ در پاریس‌ از همراهان‌ امام‌ بود و سپس‌ به‌ همراه‌ ایشان‌ به‌ ایران‌ آمد، در این‌ مورد می‌گوید:

«...نتایج‌ آن‌ [کنفرانس‌ گوادلوپ] از طریق‌ وزارت‌ خارجه‌ آلمان‌ به‌ ما اطلاع‌ داده‌ شد که‌ بین‌ ژیسکاردستن‌ و هلموت‌ اشمیت‌ از یک‌ سو و جیمی‌ کارتر از سوی‌ دیگر اختلاف‌ نظر افتاد. به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ کارتر معتقد بود که‌ هنوز باید این‌ وضع‌ را در ایران‌ تحمل‌ نمود و باید به‌ آقای‌ خمینی‌ و مسلمانان‌ فشار آورد که‌ دولت‌ بختیار را بپذیرند، اما هلموت‌ و ژیسکاردستن‌ اعتقاد داشتند که‌ دیگر دوران‌ حکومت‌ شاه‌ به‌ پایان‌ رسیده‌ است‌ و نگهداری‌ شاه‌ به‌ زور ارتش‌ موجب‌ این‌ نخواهد شد که‌ مردم‌ آرام‌ بشوند. خونریزی‌ها به‌ این‌ طریق‌ بیشتر خواهد شد. بنابراین‌ بهتر است‌ که‌ انقلاب‌ سیر طبیعی‌ خود را طی‌ کند.»[15]

منبع‌ دیگری‌ آورده:

«رئیس‌جمهور فرانسه‌ پیشنهاد کرد پیکی‌ به‌ تهران‌ فرستاده‌ شود و از شاه‌ مصراً‌ خواسته‌ شود که‌ به‌ فوریت‌ ایران‌ را ترک‌ کند. کارتر که‌ از پیشنهاد رئیس‌جمهور فرانسه‌ ناراحت‌ شده‌ بود، اظهار داشت‌ او حاضر نیست‌ برای‌ ماندن‌ یا رفتن‌ به‌ شاه‌ تکلیفی‌ کند؛ اما با همکاری‌ انگلستان‌ تسهیلات‌ لازم‌ را برای‌ عزیمت‌ شاه‌ در آینده‌ فراهم‌ خواهد کرد. کالاهان‌ و اشمیت‌ با این‌ پیشنهاد موافقت‌ کردند.»[16]

پس‌ از پایان‌ کنفرانس‌ جیمی‌ کارتر مدعی‌ شد که‌ هیچ‌ یک‌ از رهبران‌ حاضر در کنفرانس‌ تمایلی‌ به‌ حمایت‌ از شاه‌ نداشته‌اند او گفت:

«در گوادلوپ‌ هیچ‌ یک‌ از رهبرانی‌ که‌ با من‌ گفتگو کردند، اشتیاق‌ زیادی‌ به‌ حمایت‌ از شاه‌ نشان‌ ندادند. هر سه‌ آنها فکر می‌کردند که‌ شاه‌ باید جای‌ خود را به‌ یک‌ حکومت‌ غیر نظامی‌ بدهد و ایران‌ را ترک‌ کند؛ اما آنها در این‌ مورد با من‌ هم‌ عقیده‌ بودند که‌ ارتش‌ باید متحد بماند و نشان‌ بدهد که‌ هیچ‌گونه‌ تمایلی‌ به‌ آیت‌الله ‌خمینی‌ و عناصر تندرو ندارد. ژیسکاردستن‌ به‌ طور خصوصی‌ به‌ من‌ گفت‌ که‌ وی‌ قصد اخراج‌ آیت‌الله‌ خمینی‌ را از فرانسه‌ داشته، ولی‌ شاه‌ از او درخواست‌ کرده‌ بود این‌ کار را نکند؛ زیرا اگر آیت‌الله ‌خمینی‌ در لیبی‌ یا یک‌ کشور دیگر عربی‌ که‌ مخالف‌ ایران‌ است‌ مستقر شود به‌ مراتب‌ خطرناک‌تر خواهد بود...»[17]

پروفسور باری‌ روبین، محقق‌ معروف‌ امریکا، درخصوص‌ کنفرانس‌ مذکور و تصمیمات‌ آن‌ می‌نویسد:

«رهبران‌ سه‌ کشور اروپایی‌ موافق‌ بودند که‌ کار شاه‌ دیگر تمام‌ شده‌ است. سخنانی‌ که‌ ژیسکاردستن‌ بعد از همه‌ ایراد کرد، مخصوصاً‌ درباره‌ این‌ نکته‌ خیلی‌ قوی‌ بود. او گفت‌ اگر شاه‌ بماند ایران‌ دچار جنگی‌ داخلی‌ خواهد شد. مردم‌ زیادی‌ کشته‌ خواهند شد و کمونیست‌ها نفوذ فوق‌العاده‌ زیادی‌ به‌ دست‌ خواهند آورد. نهایتاً‌ مستشاران‌ نظامی‌ امریکایی‌ حاضر در صحنه‌ در زد و خوردها درگیر می‌شوند و این‌ امر ممکن‌ است‌ زمینه‌ دخالت‌ روس‌ها را فراهم‌ سازد، او در ادامه‌ گفت‌ آنچه‌ اروپا احتیاج‌ دارد، نفت‌ ایران‌ و ثبات‌ منطقه‌ است.»[18]

یک‌ روز بعد از کنفرانس‌ روزنامه‌ یونایتدپرس‌ اینترنشنال‌ نوشت:

«شاه‌ ایران، در حالی‌ که‌ چشم‌ به‌ راه‌ پاسخ‌ ایالات‌ متحده‌ امریکاست، باید سرانجام‌ تصمیم‌ بگیرد که‌ در ایران‌ بماند یا به‌ یک‌ مرخصی‌ که‌ ممکن‌ است‌ منجر به‌ پایان‌ سلطنتش‌ شود، برود. امریکا به‌ خاطر مخالفت‌های‌ روز افزون‌ و همه‌ جانبه‌ مردم‌ ایران، نمی‌تواند‌ از او حمایت‌ کند.»[19]

ظاهراً‌ تمام‌ نویسندگان‌ بر این‌ عقیده‌ هستند که‌ برای‌ حمایت‌ و عدم‌ حمایت‌ از شاه‌ در بین‌ سران‌ چهار کشور، اختلاف‌ نظر وجود داشته‌ است. از سوی‌ دیگر سران‌ کشورهای‌ شرکت‌‌کننده‌ در کنفرانس‌ در مورد رفتن‌ شاه‌ از ایران‌ به‌ توافق‌ رسیدند؛ ولی‌ این‌ بدان‌ معنا نبود که‌ سران‌ کنفرانس‌ جمع‌ شدند تا شاه‌ را سرنگون‌ کنند یا آنکه‌ راه‌ را برای‌ پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ هموار سازند؛ بلکه‌ آنها تلاش‌ می‌کردند در وضعیتی‌ که‌ شاه‌ دیگر نمی‌توانست‌ بماند، منافع‌ شاه‌ و خودشان‌ را تأمین‌ کنند. محمدرضا‌ پهلوی‌ درباره‌ تصمیم‌ کنفرانس‌ مبنی‌ بر خروج‌ وی‌ از ایران‌ می‌گوید:

«... از ماه‌ دسامبر فشار برای‌ بیرون‌ رفتن‌ من‌ از کشور شروع‌ شد، طی‌ چند هفته‌ مذاکره‌ بر سر تشکیل‌ یک‌ دولت‌ ائتلافی، شرط‌ اولیه‌ عزیمت‌ من‌ به‌ خارج‌ برای‌ استفاده‌ از تعطیلات‌ بود... به‌ گمانم‌ در کنفرانس‌ گوادلوپ‌ فرانسه‌ و آلمان‌ با پیشنهاد انگلیس‌ و امریکا در اخراج‌ من‌ موافقت‌ کردند...»[20]

به‌ هر تقدیر آنچه‌ از گفته‌ها، آثار و نیز عملکرد رهبران‌ غرب‌ آشکار شد می‌توان‌ در یک‌ جمع‌بندی، حاصل‌ گفتگوهای‌ کنفرانس‌ درباره‌ ایران‌ را چنین‌ خلاصه‌ کرد:

مهم‌ترین‌ محور تصمیمات بر این‌ حقیقت‌ تأکید داشت‌ که‌ از نظر شرکت‌کنندگان‌ کنفرانس، شاه‌ اکنون‌ به‌ پایان‌ خط‌ رسیده‌ است‌ و دیگر نمی‌توان‌ به‌ آینده‌ سیاسی‌ او امید بست‌ و حضور او تنها به‌ توسعه‌ بحران‌ و گسترش‌ انقلاب‌ خواهد انجامید و به‌ ناآرامی‌ و آشوب‌ بیشتر دامن‌ خواهد زد؛ در نتیجه‌ کنترل‌ کشور و غلبه‌ بر اوضاع‌ را دشوار خواهد ساخت. بنابراین‌ برجسته‌ترین‌ نتیجه‌ این‌ گردهمایی‌ که‌ به‌ عنوان‌ نقطه‌ نظر مشترک‌ دولت‌های‌ قدرتمند غربی‌ در رسانه‌های‌ خبری‌ انعکاس‌ یافت، این‌ بود که‌ شاه‌ باید خود در مورد حضور یا خروج‌ از ایران‌ تصمیم‌ بگیرد؛ زیرا ممالک‌ غربی‌ به‌ سبب‌ موج‌ فزاینده‌ و فراگیر مخالفت‌ با شاه‌ به‌ هیچ‌ طریق‌ قادر به‌ پشتیبانی‌ از وی‌ نیستند.[21]

سیاست‌ غرب هر چند حمایت از شاه در این‌ مرحله‌ بود و هیچ ابائی از کشتار بیشتر مردم توسط نظامیان وفادار به او نداشت ولی گستردگی قیام مردم و رهبری فوق‌العاده حساب شده امام خمینی، آنها و شاه را مجبور نمود که با دولت غیر نظامی و شخصی مانند شاپور بختیار که سابقه جبهه ملی را نیز داشت موافقت نماید زیرا غرب و شاه‌ همه‌ راه‌کارها و راه‌حل‌ها را در عمل‌ آزموده‌ و از آن‌ هیچ‌ نتیجه‌ای‌ نگرفته‌ بودند. از سوی‌ دیگر از آنجا که‌ زندگی‌ شاه‌ در سال‌های‌ پس‌ از خروجش‌ از ایران‌ یکی‌ دیگر از معضلات‌ غرب‌ به‌ ویژه‌ امریکا بود، گوادلوپ‌ نسبت‌ به‌ آن‌ حساسیت‌ نشان‌ داد و به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ ترتیب‌ پذیرایی‌ از شاه‌ را که‌ در عرض‌ چند روز آینده‌ کشور را ترک‌ می‌کند، فراهم‌ آورد.[22]

پس‌ از توافق‌ دولت‌های‌ بزرگ‌ غربی‌ برای‌ خروج‌ شاه‌ و تصمیم‌گیری‌ درباره‌ آینده‌ ایران، این‌ سؤال‌ به‌ عنوان‌ یک‌ دغدغه‌ اساسی‌ آنان‌ را به‌ اندیشه‌ واداشت‌ که‌ با استعفا یا خروج‌ شاه، حفاظت‌ از منافع‌ غرب‌ در وضعیت‌ جدید چگونه‌ ممکن‌ خواهد شد. مطمئناً‌ راهکار بنیادین‌ جز این‌ نبود که‌ ابرقدرت‌ها اگر پادشاه‌ در حال‌ باخت‌ را رها کرده‌اند، باید با رهبر بی‌رقیب‌ آینده‌ ایران‌ معامله‌ نمایند تا با خارج‌ شدن‌ ایران‌ از گردونه‌ متحدان‌ غرب، منافع‌ پایدار آنان‌ به‌ مخاطره‌ نیفتد و به‌ ویژه‌ با قطع‌ صادرات‌ نفت‌ ـ این‌ بزرگترین‌ منبع‌ انرژی‌ جهانی ـ صنایع‌ غرب‌ با دشواری‌های‌ پیش‌بینی‌ نشده‌ای‌ مواجه‌ نشود. گذشته‌ از این، با روی‌ کار آمدن‌ حکومتی‌ تندرو و بنیادگرا، آنان‌ از هر سو متضرر خواهند شد؛ زیرا‌ ایران‌ به‌ عنوان‌ بزرگترین‌ قدرت‌ منطقه‌ سهم‌ مهمی در تأمین‌ ثبات‌ خاورمیانه‌ و استمرار سیطره‌ ممالک‌ صنعتی‌ بر نفت‌ و سیاست‌ منطقه‌ داشت. در کنفرانس‌ گوادلوپ، هلموت‌ اشمیت صدراعظم‌ آلمان‌ بیشتر از دیگر متحدان‌ غربی‌اش‌ بر این‌ نکته‌ تأکید ورزیده‌ بود.[23]

به‌ همین‌ دلیل‌ نکته‌ مهم‌تر برای‌ شرکت‌کنندگان، چاره‌جویی‌ برای‌ حفظ‌ منافع‌ حیاتی‌ غرب‌ بود که‌ آنان‌ را واداشت‌ تا از راه‌ ایجاد ارتباط‌ و گفتگو با امام‌ خمینی‌ رهبر انقلاب‌ ایران و نیز ممانعت‌ از متلاشی‌ شدن‌ ارتش، این‌ هدف‌ را محقق‌ سازند.

در میان‌ مقامات‌ امریکایی‌ سولیوان، معتقد بود که‌ کلید اصلی‌ کار در پاریس، در دست‌ آیت‌الله ‌خمینی‌ است‌ و حصول‌ توافق‌ با نیروهای‌ مخالف‌ رژیم‌ منوط‌ به‌ موافقت‌ اوست. بر همین‌ اساس‌ سولیوان‌ از تهران‌ با «ونس»، «نیوسام»‌ و «ساندرز» در وزارت‌ خارجه‌ تماس‌ گرفت‌ و پیشنهاد کرد که‌ با آیت‌الله ‌خمینی‌ در پاریس‌ تماس‌ برقرار شود. کارتر تا پیش‌ از حضور در کنفرانس‌ گوادلوپ‌ سعی‌ داشت‌ از هیچ‌ کوششی‌ جهت‌ پشتیبانی‌ از شاه‌ دریغ‌ نورزد. در نتیجه‌ اصرارهای‌ سولیوان‌ به‌ انحاء گوناگون‌ نادیده‌ انگاشته‌ شدند.[24] اما در جریان‌ گفتگوهای‌ مفصل‌ کنفرانس‌ گوادلوپ، کارتر به‌ پذیرش‌ این‌ توصیه‌ متقاعد شد. شخصیتی‌ که‌ کارتر را به‌ این‌ موضع‌ کشاند تا حد زیادی‌ والری‌ ژیسکاردستن‌ بود که‌ امید داشت‌ با استفاده‌ از حضور امام‌ خمینی‌ در کشورش، بتواند نقش‌ واسطه‌ را با نیروهای‌ مخالف‌ رژیم‌ در ایران‌ بازی کند. او تصور می‌کرد آیت‌الله‌ خمینی‌ به‌ پاس‌ امکاناتی‌ که‌ فرانسه‌ در اختیار وی‌ گذاشته، منافع‌ این‌ دولت‌ را در ایران‌ حفظ‌ خواهد کرد؛ لذا به‌ اعضای‌ کنفرانس، این‌ اندیشه‌ را تلقین‌ می‌کرد که‌ می‌توان‌ با ایشان‌ کنار آمد.[25]

کارتر پس‌ از مراجعت‌ به‌ واشنگتن‌ و پس‌ از مشورت‌ با مقامات‌ امریکایی، سرانجام‌ به‌ پیشنهاد او قرار شد تا با یک‌ واسطه‌ یعنی‌ از طریق‌ دولت‌ فرانسه‌ به‌ نیابت‌ از امریکا با امام‌ خمینی‌ تماس‌ مستقیم‌ برقرار شود. بر اساس‌ همین‌ توافق‌ در 18 دی ‌ماه‌ 1357 (8 ژانویه‌ 1979)، دو نفر از سوی‌ رئیس‌جمهور فرانسه‌ برای‌ دیدار با امام‌ به‌ نوفل‌ لوشاتو وارد شدند.

دکتر صادق‌ طباطبایی‌ که‌ خود شاهد و ناظر مذاکره‌ افراد مزبور با امام‌ بود،‌ در این‌ مورد می‌گوید:

«...دو نفر شیک‌پوش‌ وارد محل‌ اقامت‌ امام‌ در نوفل‌ لوشاتو شدند و ابراز داشتند که‌ ما از طرف‌ رئیس‌جمهور فرانسه‌ آمده‌ایم‌ و می‌خواهیم‌ امام‌ را ملاقات‌ کنیم. نزدیک‌ غروب‌ این‌ دو نفر را دیدیم، طبیعی‌ بود که‌ نسبت‌ به‌ آنها ظنین‌ می‌شدیم‌ [به‌ خاطر مسایل‌ امنیتی] به‌ همین‌ دلیل‌ من‌ در پاسخ‌ آن‌ دو گفتم‌ که‌ ما پیغام‌ شما را به‌ امام‌ خواهیم‌ داد و شما می‌توانید برای‌ دریافت‌ پاسخ‌ فردا مراجعه‌ کنید. آنها که‌ داشتند رد می‌شدند، ناگهان‌ آقای‌ صادق‌ قطب‌زاده‌ رسید. ملاحظه‌ کردم‌ که‌ آنها همدیگر را می‌شناسند و قطب‌زاده‌ هم‌ ابراز داشت‌ که‌ آقایان‌ از طرف‌ ژیسکاردستن‌ هستند و خواهان‌ ملاقات‌ با امام‌ هستند. آقای‌ اشراقی‌ هم‌ به‌ امام‌ اطلاع‌ دادند و قرار بر این‌ شد که‌ آنها همان‌ روز پس‌ از نماز مغرب‌ و عشا بیایند. اصولاً‌ در این‌ گونه‌ ملاقات‌ها امام‌ اصرار داشتند که‌ با آنها تنها نباشند و حتماً‌ عده‌ای‌ از نزدیکان‌ حضور داشته‌ باشند؛ چرا که‌ [ایشان] معتقد بودند ممکن‌ است‌ عده‌ای‌ فرصت‌ طلب‌ بگویند که‌ امام‌ مخفیانه‌ با چند نفر وارد مذاکره‌ سری‌ شده‌اند و اینها همگی‌ ناشی‌ از هوشیاری‌ دقیق‌ امام‌ بود. این‌ دو نفر خدمت‌ امام‌ گفتند که‌ آقای‌ کارتر پیام‌ رسانده‌ که‌ اوضاع‌ ایران‌ بسیار خطرناک‌ و بحرانی‌ است‌ و منطقه‌ هم‌ منطقه‌ حساسی‌ است‌ و شرایط‌ آن‌ هم‌ شدیداً‌ دارد به‌ سمت‌ بحران‌ پیش‌ می‌رود و صلاح‌ کشور و صلاح‌ روند سیاسی‌ و دموکراتیزه‌ نمودن‌ کشور این‌ است‌ که‌ شما خودتان‌ از دولت‌ بختیار حمایت‌ کنید و به‌ افرادتان‌ هم‌ سفارش‌ کنید که‌ این‌ چنین‌ عمل‌ کنند که‌ اوضاع‌ آرام‌ شود. تا پس‌ از مدتی‌ با سیستم‌ انتخابات‌ یا چیز دیگری‌ در نهایت‌ تکلیف‌ حکومت‌ در ایران‌ معلوم‌ شود و گرنه‌ امکان‌ دارد که‌ ارتش‌ دیگر نتواند تاب‌ بیاورد و مجبور به‌ دخالت‌ شود و دخالتی‌ هم‌ که‌ ارتش‌ نماید منجر به‌ خونریزی‌ وسیع‌ می‌شود. پس‌ از دادن‌ این‌ پیغام‌ امام‌ چنین‌ پاسخ‌ دادند:

«در مورد قسمت‌ اول‌ من‌ از آقای‌ کارتر تعجب‌ می‌کنم‌ که‌ یک‌ آدم‌ دموکرات‌ که‌ در یک‌ کشور دموکرات‌ دارد حکومت‌ می‌کند باید به‌ قانون‌ پایبند باشد و اگر ایشان‌ دموکرات‌ هستند و پایبند قانون، چرا از ما مطالبه‌ می‌کند که‌ خلاف‌ قانون‌ عمل‌ کنیم؟ ایشان‌ مگر اطلاع‌ ندارند که‌ سلطنت‌ شاه‌ در ایران‌ غیرقانونی‌ است‌ و مگر نمی‌داند که‌ بختیار که‌ شاه‌ او را به‌ نخست‌وزیری‌ منصوب‌ نموده‌ است‌ به‌ همین‌ دلیل‌ پست‌ و سمتش‌ غیرقانونی‌ است‌ و او توسط‌ مجلسی‌ رأی‌ اعتماد گرفته‌ است‌ که‌ آن‌ مجلس‌ هم‌ اساساً‌ غیرقانونی‌ است. و ایشان‌ چطور از ما چنین‌ توقعی‌ دارند که‌ ما خلاف‌ قوانین‌ خودمان‌ عمل‌ نماییم؟ چنین‌ چیزی‌ امکان‌ ندارد و تازه‌ اگر من‌ هم‌ چنین‌ عملی‌ انجام‌ دهم، مردم‌ ایران‌ چنین‌ چیزی‌ را نخواهند پذیرفت‌ و ایشان‌ در ادامه‌ گفتند که‌ علاوه‌ بر موارد ذکر شده‌ آقای‌ کارتر دارند ما را با سرنیزه‌ تهدید می‌کنند. ما یک‌ عمر است‌ که‌ زیر سرنیزه‌ زندگی‌ کرده‌ایم‌ و ایشان‌ اگر نگران‌ ارتش‌ ایران‌ هستند، من‌ به‌ ایشان‌ چنین‌ توصیه‌ می‌کنم‌ که‌ دست‌ از ارتش‌ ایران‌ بردارند و اگر ارتش‌ ایران‌ احساس‌ کند که‌ دولت‌های‌ خارجی‌ پشت‌ سرش‌ نیست، اصلاً‌ جرأت‌ نمی‌کند که‌ روبروی‌ ملت‌ ایران‌ بایستد. از طرفی، بدنه‌ ارتش‌ ایران‌ مسلمان‌ است‌ و سرباز این‌ آب‌ و خاک؛ هرگز رو در روی‌ برادران‌ و خواهران‌ خویش‌ نمی‌ایستد. بنابراین‌ بهتر است‌ ایشان‌ در امور دخالت‌ نکنند و این‌ را هم‌ بدانند ملت‌ ما پس‌ از پیروزی‌ هم‌ اگر بخواهند رابطه‌ای‌ [اعم‌ از سیاسی‌ ـ اقتصادی...] با کشورهای‌ جهان‌ برقرار کنند، کیفیت‌ برخورد آنها را با انقلاب‌ مد نظر قرار خواهند داد. بنابراین‌ گمان‌ نکنید امروز یک‌ مقطعی‌ است‌ که‌ می‌گذرد و فردا صفحه‌ دفترچه‌ جدیدی‌ باز خواهد شد. خیر! ملت‌ ما تمام‌ این‌ موارد را مد نظر قرار خواهد داد. و ان‌ شاءلله‌ به‌ زودی‌ حکومت‌ اسلامی‌ در ایران‌ سرکار می‌آید و بعد ما نفت‌ را به‌ هر کی‌ که‌ با ما خوب‌ رفتار کرد، می‌فروشیم.»[26]

پس‌ از آن‌ امام‌ خمینی‌ در مصاحبه‌ای‌ در همین‌ رابطه‌ اعلام‌ کرد:

«اگر امریکا به‌ حمایت‌ از شاه‌ پایان‌ دهد و از بختیار نیز پشتیبانی‌ نکند، وی‌ دارای‌ رفتار دوستانه‌ و عادلانه‌ با مردم‌ امریکا خواهد بود.»[27]

امام‌ خمینی‌ با پاسخی‌ که‌ به‌ نمایندگان‌ دولت‌ فرانسه‌ دادند، به آنان فهماندند‌ که‌ دولت‌ بختیار چون‌ دست‌ نشانده‌ شاه‌ است‌ غیرقانونی‌ است‌ و درعین‌ حال‌ دولت‌های‌ غربی‌ با شخص‌ طرف‌ نیستند، بلکه‌ با یک‌ ملت‌ روبرو هستند و همچنین‌ در مورد رفتار آنان‌ در مقطع‌ کنونی‌ و تأثیر آن‌ بر روابط‌ آینده‌ تذکر داد. بدین‌ ترتیب‌ امام‌ خمینی‌ سرانجام‌ توانست‌ نتایج‌ نهایی‌ کنفرانس‌ یعنی‌ سازش‌ با رهبر انقلاب‌ برای‌ حفاظت‌ از منافع‌ غرب‌ را به‌ سود کشور ایران‌ تغییر دهد؛ در مورد هرگونه‌ کودتای‌ نظامی‌ به‌ امریکا هشدار داد و با موضعی‌ روشن‌ و آشکار ناکامی‌ سیاست‌های‌ مداخله‌گرانه‌ و پیروزی‌ قریب‌ الوقوع‌ انقلاب‌ را نوید داد. از سویی‌ دیگر کنفرانس‌ گوادلوپ‌ نشان‌ داد که‌ رهبران‌ غرب‌ از درک‌ اوضاع‌ ایران‌ و فهم‌ تحولات‌ درونی‌ آن‌ ناتوانند و از مباحثی‌ سخن‌ به‌ میان‌ می‌آورند که‌ موضوعیت‌ خود‌ را مدت‌هاست از دست‌ داده است؛ مانند خروج‌ شاه‌ از کشور که‌ دیگر کار از کار گذشته‌ بود. به‌ همین‌ دلیل‌ کنفرانس‌ گوادلوپ‌ هیچ‌ تأثیری‌ در پیروزی‌ مگر اذعان‌ به‌ شکست‌ شاه‌ نداشت.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. هویدا، فریدون: سقوط‌ شاه، ترجمه‌ ح. ا. مهران، تهران، اطلاعات، 1374 ش، ص‌ 202.

[2]. «ناگفته‌های‌ انقلاب‌ در گفتگو با دکتر صادق‌ طباطبایی: ماجرای‌ گوادلوپ‌ چه‌ بود، روزنامه‌ آفتاب‌ امروز، 18 بهمن‌ 1378، ص‌ 7.

[3]. یزدی، ابراهیم: آخرین‌ تلاش‌ها در آخرین‌ روزها، تهران، قلم، 1368، ص‌ 96.

[4]. ژیسکاردستن، والری، قدرت‌ و زندگی: کنفرانس‌ گوادلوپ، ترجمه‌ محمود طلوعی، پیک‌ نشر و ترجمه، 1368، ص 99.

[5]. به‌ خاطر اقامت‌ امام‌ خمینی‌ در فرانسه‌ و آزادی‌ نسبی‌ ایشان‌ در آنجا، مردم‌ به‌ نفع‌ فرانسه‌ شعار می‌دادند و متعرض‌ سفارت‌ و تأسیسات‌ فرانسوی‌ و اتباع‌ آن‌ کشور نمی‌شدند.

[6]. ژیسکاردستن، والری، همان، ص‌ 271.

[7]. همان، ص‌ 271-276.

[8]. برزینسکی، زیبگنیف، اسرار سقوط‌ شاه، ترجمه‌ حمید احمدی، تهران، جامی، 1362، ص 65.

[9]. نجاتی، غلامرضا، تاریخ‌ سیاسی‌ بیست‌ و پنج‌ ساله‌ ایران، جلد دوم، تهران، مؤ‌سسه‌ خدمات‌ فرهنگی‌ رسا، چاپ‌ دوم، 1371، ص 213.

[10]. پارسونز، سرآنتونی، غرور و سقوط‌ (خاطرات‌ سفیر انگلیس‌ در ایران)، ترجمه، منوچهر راستین، تهران، هفته، 1363 ش، ص‌ 166 و 180.

[11]. ژیسکاردستن، والری، همان، ص 101.

[12]. همان، ص‌ 102.

[13]. موحد: دو سال‌ آخر (رفورم‌ یا انقلاب) تهران، امیرکبیر، 1363 ش، ص‌ 262.

[14]. هویدا، فریدون؛ همان، ص‌ 202.

[15]. ناگفته‌های‌ انقلاب‌ در گفتگو با دکتر صادق‌ طباطبائی: ماجرای‌ گوادلوپ‌ چه‌ بود، همان، ص‌ 7.

[16]. اسکارت، آرمسترانگ، امریکا و سقوط‌ شاه، ترجمه‌ خورشید، تهران، پرهام، 1360 ش، ص‌ 70.

[17]. سولیوان، ویلیام‌ و آنتونی‌ پارسونز: خاطرات‌ دو سفیر، ترجمه‌ محمود طلوعی، تهران، علم، 1357 ش، ص‌ 457.

[18]. یزدی، ابراهیم؛ همان، ص‌ 96 و 97.

[19]. ر. ک: نجاتی، غلامرضا: همان، ص‌ 213.

[20]. همان، ص‌ 251 و 256.

[21]. مازندی، یوسف، ایران‌ ابرقدرت‌ قرن، به‌ کوشش‌ عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوی، تهران، البرز، 1373 ش، ص‌ 657.

[22]. برژینسکی، زیبگنیف. همان، ص‌ 82.

[23]. سولیوان، ویلیام، مأموریت‌ در ایران، ترجمه‌ محمود مشرقی، تهران، هفته، 1361 ش، ص‌ 141.

[24]. مازندی، یوسف؛ همان، ص‌ 657.

[25]. روبین، باری؛ همان، ص‌ 176.

[26]. ناگفته‌های‌ انقلاب‌ در گفت‌وگو با دکتر صادق‌ طباطبائی: ماجرای‌ گوادلوپ‌ چه‌ بود، همان، ص‌ 7.

[27]. غفاری، هادی، خاطرات‌ هادی‌ غفاری، تهران، حوزه‌ هنری‌ سازمان‌ تبلیغات‌ اسلامی، 1374 ش، ص‌ 343- هایزر؛ مأموریت‌ مخفی‌ در ایران‌ (خاطرات‌ ژنرال‌ هایزر)، ترجمه‌ محمد حسین‌ عادلی، تهران، مؤ‌سسه‌ خدمات‌ فرهنگی‌ رسا، 1365، ص‌ 210.




از راست: جمیز کالاهان نخست وزیر انگلیس، ژیسکار دستن رئیس جمهور فرانسه، جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا، هلموت اشمیت نخست وزیر آلمان


رؤسای چهار کشور در گوادلوپ


رؤسای چهار کشور در گوادلوپ


کارتر و ژیسکار دستن در گوادلوپ


نخست وزیر و رؤسای جمهور چهار کشور شرکت کننده در اجلاس گوادلوپ و همسرانشان


 

تعداد مشاهده: 19989


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.