تلاش حکومت پهلوی در سال 1343 برای سکوت و سازش امام خمینی(ره) و موضعگیری ایشان
تاریخ انتشار: 09 مرداد 1403
پیشگفتار
در مجموعه اسناد حضرت امام خمینی(ره) در ساواک تعدادی از اسناد حکایت از گفتارهایی دارد که به امام منتسب است. این نقل قولها غالباً بیان همه یا قسمتی از نامهها و سخنان امام است که به وسیله اشخاص مختلف و در موضوعات متفاوت ارسال یا بیان گردیده و در جلسات خصوصی و یا عمومی به سمع حضار رسیده است. منابع ساواک که بعضاً در این جلسات حضور یافته و یا رخنه نموده بودند پس از شنیدن مطالب، طی گزارشی آن را به مرتبطین خود در ساواک ارائه میدادند و سپس طبق سلسله مراتب، ارزیابی شده و در پرونده افراد مربوط به موضوعِ مطرح شده بایگانی و یا مورد عملیات بعدی قرار میگرفت.
اهمیت انتشار این گونه گفتارها در بازخوانی حوادثی است که در کتابهای تاریخ انقلاب اسلامی ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته است و میتواند گوشهای از تاریخ پر حادثه بین سالهای 1340 تا 1357 را روشن کند و از طرفی از لابلای این نقل قولها سیره و روش حضرت امام و برخی از مبارزین و مبارزات آنها روشنتر گردد.
با توجه به این که منابع ساواک گزارشهای خود را از این گونه جلسات ـ بسته به میزان سواد، دقت و حافظه خود ـ ارائه مینمودند، احتمال خطا و نادرستی در نقل آنها وجود دارد؛ لذا ما اولاً در انتخاب و درج نقل قولها از اسناد و قراین دیگر برای اثبات صحت یا مقرون به صحت بودنِ آنها استفاده میکنیم و ثانیاً میکوشیم با ذکر شواهدی آنها را تبیین نموده، یا در جایی از آنها بهره بگیریم که میتوانند نکتهای غلط و یا سهوی تاریخی را اصلاح و روشن کنند.
******
ایمان به حق و قاطعیت و سازش ناپذیری حضرت امام خمینی(ره) در مقابل باطل از خصوصیات روشن زندگی پربار ایشان است که از آغاز نهضت اسلامی در سال 1340 تا رحلت جانگداز آن رهبر و مرجع عالیقدر بارها و بارها مشاهده گردید و دوست و دشمن با گفتارهای مختلف آن را بازگو کرده و یا به آن اعتراف مینمایند.
در طول نهضت اسلامی از آغاز تا پیروزی آن در سال 1357 رژیم پهلوی گاهی چنگ و دندان نشان میداد و هر از گاهی نیز از در آشتی بر میآمد. همه این اقدامات از آن روی بود که نمیدانست با موضوع نهضت «خمینی» چگونه بایستی رفتار کند. از سویی ژست دمکراسی میگرفت و از سوی دیگر به اعمالی دست میزد که از مدتها پیش در بسیاری از جوامع بشری منسوخ شده بود.
این سردرگمی پس از دستگیری حضرت امام در 15 خرداد سال 42 فزونی یافت. رژیم نه قادر به نگاهداشتن ایشان در زندان بود و نه جرأت میکرد وی را آزاد بگذارد. بر این اساس از تاریخ 11 / 5 / 1342 از امام در منزلی در تهران مراقبت میکرد و همواره سعی در آرام کردن جامعه داشت. هدف رژیم در این دوره بازگرداندن نوعی آرامش به محیط بود که میتوانست نشان توافقات بین روحانیت به ویژه امام با حکومت قلمداد شود.
رژیم در 15 / 1 / 1343 پس از فشار افکار عمومی به حصر امام در تهران، ایشان را به قم بازگرداند. دولت خواست از این رفع محدودیت حداکثر بهره برداری را ببرد و در تاریخ سهشنبه 18 فروردین در روزنامه اطلاعات مقالهای مبنی بر رفع سوءتفاهم امام و روحانیت با حکومت و همگامی جامعه روحانیت و مردم در اجرای برنامه انقلاب «شاه و مردم» منتشر کرد.
دو روز بعد از ورود امام در بین ملاقاتهای فراوان مردمی، جواد صدر ـ وزیر کشور ـ نیز در قم با امام دیدار کرد. دیدارها و ملاقاتهای عوامل رژیم برای جلب نظر امام و اخذ حداقل رضایت وی برای سکوت بود اما حوادث روزهای بعد چنین امیدی را از رژیم گرفت.
امام مقاله سراپا دروغ و گزاف گویی روزنامه اطلاعات را برنتافت و علاوه بر ارسال نامه به علماء در شهرهای مختلف، از جمله آیتالله حسین خادمی در اصفهان، در دیدار خود با جمعی از مردم، دانشجویان و طلاب در تاریخ 21 / 1 / 43 به افشای توطئه رژیم پرداخت و دروغ بافی آنها را آشکار نمود و در قسمتی از بیانات خود فرمود:
«...در این روزنامه کثیف اطلاعات تحت عنوان اتحاد مقدس، در سر مقاله روزنامه نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با انقلاب سفید شاه و ملت موافق هستند! کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم است؟! آقایان که در دانشگاه هستند برسانید به همه که روحانیت با این انقلاب موافق نیست. ما که وسیله انتشاراتی نداریم... اگر روزنامه اطلاعات جبران نکند، با عکسالعمل شدید ما مواجه خواهد شد... خمینی را اگر دار هم بزنند تفاهم نخواهد کرد...»[1]
چند سند زیر نگاهی به موضوع بالاست که علاوه بر اسناد مربوطه نقل قولهای منعکس در آن مؤید ماجرای فوق است.
******
شماره: 1351 / 20 / الف تاریخ: 24 / 1 / 43
موضوع: آقای خمینی
بعد از ظهر روز پنجشنبه 20 / 1 / 43 هنگامی که عده نسبتاً زیادی در منزل آقای خمینی در قم حضور داشتهاند روزنامه سهشنبه 18 / 1 / 43 اطلاعات[2] را به دست ایشان میدهند تا مندرجات سرمقاله آن را که قسمتی از آن مربوط به روحانیون بوده بخواند. مشارالیه پس از قرائت آن با نهایت عصبانیت فریاد میزند: «کجا روحانیون موافقت کردهاند. این چه مزخرفاتی است که مسعودی[3] مینویسد.»
و چنان این جملات را اداء میکند که مجلس تحت تأثیر و سکوت قرار میگیرد در همین موقع به شخصی به نام خزعلی[4] دستور میدهد که چنین موضوعی را در روی منبر تکذیب کند از قرار نامبرده نیز در همان شب چنین عملی را انجام میدهد.
گیرندگان : اداره کل سوم بخش 321
به فرموده اطلاعیه شود. 24 / 1 / 43
******
شماره: 351 تاریخ: 24 / 1 / 43
موضوع: تلگراف آقای خمینی
طبق اطلاع واصله از قم روز 23 / 1 / 43 تلگرافی از طرف آقای خمینی به عنوان آقای خادمی به اصفهان به شرح زیر مخابره شده است:
«حضرت حجتالاسلام و المسلمین آقای خادمی دامت برکاته. اصفهان از مساعی جمیله جناب عالی متشکر توفیق علماء اسلام را در احقاق حق و ابطال باطل خواستار است. مستدعی است که تشکر اینجانب را به حضرات حجج اسلام دامت برکاتهم ابلاغ؛ لازم است مندرجات روزنامه اطلاعات سهشنبه را جداً امر به تکذیب فرمایند. خمینی»[5]
گیرندگان: وزارت کشور. ساواک
در پرونده م ـ و ـ 959 بایگانی شود. صابری
******
تاریخ : 29 / 1 / 43
گزارش
محترما به عرض میرساند در ساعت 1500 در مدرسه صدر رفته نتیجه به شرح زیر است:
1ـ در ساعت 1530 آقاى اشنى[6] منبر رفته پس از دعا و تبلیغات بر پشتیبانى و وادار نمودن مردم بر علیه یهودیها؛ و مىگفت که این یهودیها هستند که پول و ثروت ایران را به خارج مىبرند و باعث ورشکستگى تجّار ایران و بایستى وضعیت بازار به این شکل دربیاید و پس از دعاى زیاد براى آقاى خمینى، از منبر پائین آمد.
2ـ در ساعت 1700 آقاى معزى منبر رفته و پس از خواندن دو تلگراف که متن آن به شرح زیر است:
از قم به اصفهان آقاى آیتاللّه خادمى، پس از احوال پرسى از حال شما لازم [است ] از طرف اینجانب از کلیه روحانیون مقیم اصفهان اظهار تشکر نمائید و از زحمات و از خود گذشتگى آنان قدردانى کنید. امضاء خمینى
3ـ تلگراف دوم: از مشهد به اصفهان آقاى آیتاللّه خادمى از ابراز احساساتى که نسبت به اینجانب نموده بودید بىنهایت تشکر مىکنم. عنایات ما را به عموم روحانیون مقیم اصفهان ابلاغ نمائید. امضاء قمى
و بعدا شروع به صحبت نمود که در هفته قبل اینجانب به اتفاق آقاى خادمى [در] قم به حضور آیتاللّه خمینى شرفیاب شدم و از اهالى اصفهان بىنهایت اظهار تشکر نمودند و آن وقت خطاب به بازاریان چنین گفتند که:
«آقایان در فروردین ماه جارى روزنامه اطلاعات در سرمقاله خود نوشته بود که بین دولت و روحانیون سوءتفاهمى بود، آن هم برطرف شد.»
و بعداً چنین گفت که: یکى نیست از آقاى عباس مسعودى بپرسد که آقاى خمینى مثل شما و سایر همکارانت نیست که با خوردن رشوه و با گرفتن یک ماشین کادیلاک از کار خود دست بکشد و آن رشوه خوارى کار آقایان ادارى و دولتى است که با گرفتن پول هنگفت و گذاردن در بانکهاى خارج و درست کردن آپارتمان چند طبقه دست از فعالیت خود بردارد و خلاصه در اطراف صحبتهاى خود خیلى برخلاف مصالح مملکتى بیاناتى ایراد مىنمود مخصوصاً موقعى که دعا به آقاى خمینى مىکرد بىنهایت مزخرف مىگفت و سپس از منبر پائین آمد.
4ـ در ساعت 1800 آقاى صهرى [7] منبر رفت فقط راجع دین اسلام و وادار نمودن مردم به راه راست، حرفى که برخلاف مصالح مملکت باشد ایراد ننمود و در ساعت 1855 جشن پایان یافت و ضمناً به عرض مىرساند یک قطعه عکس آقاى آیتاللّه خمینى که در دیوار نصب بود به پیوست گزارش تقدیم مىگردد.
با کمال احترام
حافظى بختیارى
در پرونده کلی روحانیون
قرار شد ریاست شهربانى اصفهان در این مورد تذکرات لازم را به آقاى خادمى بدهند. 30 / 1
******
پاورقیها:
[1] - صحیفه امام خمینی، جلد اول، صفحه 268 و 269.
[2] - سرمقاله روزنامه اطلاعات که مورد اعتراض شدید امام واقع شد به این شرح است:
اتحاد مقدس به خاطر هدف مقدس!
آثار اطمینان بخشی که از حصول حسن تفاهم نزدیکی بیشتر مابین دولت و طبقات مختلف مردم در آغاز سال جدید به چشم میخورد من حیثالمجموع خوشبینی و امیدواری محسوسی نسبت به روزهای آینده در اذهان عامه برانگیخته. ما مکرر نوشتهایم و حقیقتاً عقیده داریم که خوشبختانه مملکت ما، برخلاف اغلب ممالک کوچک و بزرگ و پیش رفته و پس افتاده، به اصطلاح با هیچ «پروبلمی»روبرو نیست یعنی مسئلهای و مشکل غامضی که حل آن از عهده امکانات و مقدورات موجود خارج باشد نداریم. نه در زمینه امور داخلی و نه در امور خارجی. تنها «مسئله» اساسی اجتماعی ما در سالهای اخیر این بود که مملکت، برنامه ملی نداشت و به عبارت دیگر مملکت عرصه آزمایشها بود. امروز فلان آدم سر کار بود، هر کاری به سلیقه خودش میکرد و فردا که او میرفت، دیگری میآمد با سلیقهای دیگر، آنچه را پیش از او دیگران رشته بودند پنبه میکرد و سلیقه خود را به کار میبست. این بود که امکانات مملکت هدر میرفت و مردم هم در قبال وضع هردم بیل و شل کن، سفت کن تکلیف خود را نمیدانستند.
از ششم بهمن به این طرف، دوران این بلاتکلیفی و تنازع سلیقهها به آخر رسید.
شاه مملکت براساس تجارب و احاطه بر اوضاع مملکت یک برنامه ملی در شش ماده طرح کرد و آن را به معرض رأی عامه گذارد، بعد از تصویب طرح شش مادهای این طرح به عنوان منشور انقلاب شاه و ملت، برنامه یک انقلاب سفید به منظور اصلاح امور اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کشور اعلام گشت و محرز شد که پس از آن اعم از این که زید روی کار باشد یا عمر، برنامه مملکت باید دنبال شود نه برنامههائی که براساس سلیقه فردی طرح و عنوان میشود.
و اما همان قسم که برنامه عوض شده، الزاماً میبایستی کیفیت اجرای برنامه هم عوض شود تا وقتی دولتها به سلیقه خودشان برنامه ارائه میکردند، اجرای برنامه نیز به عهده خودشان بود. لکن اجرای یک برنامه عظیم ملی از قدرت دولت خارج است و توفیق در اجرای چنین برنامهای، بدون هیچ گفتگو منوط است به آن که نیروی ملی، یعنی قدرت ملت و دولت، یکجا پشت سر آن باشد.
برنامه شش مادهای شاه، برنامهای است که میباید براساس آن یک اجتماع نوین در ایران ساخته شود، اجتماعی برمبنای سنتهای کهن و افکار نو! این ساختمان عظیم با یک دست و دو دست و صد جفت دست بالا نخواهد رفت برای بالا بردن و به آخر رساندن این بنا احتیاج به بیست میلیون دست هست. بیست میلیون دست که تحت یک رهبری صحیح و دقیق و زیر نظر یک معمار بسیط و محیط باید فعالانه و صمیمانه و دوش به دوش کوشش کنند تا برای فرزندان خود خانهای نو و آباد باقی بگذارند و در برابر نیاکان خود سرفراز باشند که به حفظ میراث بزرگ آنان، آنچه در قوه داشتهاند کوشیدهاند.
اینجا دیگر صحبت دولت و ملت و بقال و عطار و روحانی، دانشجو و روزنامه نویس مطرح نیست. اینجا صحبت از ایران است. آن واحدی که همه ما بدان فکر میکنیم و هر چه میگوییم به نام او و هر چه میخواهیم به خاطر اوست. ایران منهای عطار یا ایران منهای بقال البته یک حرف یاوهای است و بنابراین وقتی قرار باشد ایرانی ساخته شود، وقتی بنا باشد افتخارات ایران به آن بازگردد در این جهاد و تلاش بزرگ ملی هم بقال سهیم خواهد بود هم عطار و هم روحانی و هم روزنامه نویس و افضل و تفضیل در این میانه ابداً مطرح نیست.
و چقدر جای خوشوقتی که جامعه روحانیت نیز اکنون با همه مردم همگام در اجرای برنامههای انقلاب شاه و مردم شده است. زیرا این انقلاب براساس عالیترین هدفهای پیشوایان صدر اسلام بنا نهاده شده است و باز هم جای خوشوقتیایست که دولت حاضر نیز به این نکته کاملاًمتوجه و در موضوع «اتحاد ملی به خاطر برنامه ملی» ساعی است و با حُسن نیت شایان تحسین تاکنون به مقدار قابل ملاحظهای موفق به جلب تفاهم متقابل طبقات مختلف شده است.
اظهارات اخیر آقای نخستوزیر در مراسم بدرقه زائران خانه خدا خاصه که مرادف و همزمان با اقداماتی در زمینه همین طرز فکر بوده است موجد امیدواری بیشتری برای مردم میباشد. ایشان میگویند: «برای بالا بردن سطح زندگی مادی و معنوی مردم و اجرای برنامههای وسیع توسعه اقتصادی و اجتماعی نظم و امنیت در سراسر مملکت ضروری و غیر قابل اجتناب است و دولت در عین حال که به تمام نکات واقف و مجری یک برنامه اساسی است در نهایت دقت و مراقبت وظیفه خود را با کمال جدیت انجام خواهد داد. اگر کسانی به عناوین مختلف و در هر مقام و در هر لباس کوچکترین وقفهای در اجرای برنامههای مترقی به وجود آورند مسلماً با عکسالعمل طبیعی دولت روبرو خواهند شد. منافع عمومی را بدون تردید نمیتوان به هیچوجه منالوجوه نادیده گرفت و امید است با توجه خاص شاهنشاه و اوامر مؤکدی که صادر فرمودهاند محیط آرام در اجرای هدفهای مملکتی ادامه یابد. ما کوشش خواهیم کرد که توسعه اقتصادی و تأمین زندگی مادی با توجه به معنویات و اصول اخلاقی و دینی توأم باشد و امیدواریم که تمام مردم از هر طبقه و مقام در این امر که با رفاه ملت توأم است شریک و سهیم باشند.»
ما امیدواریم که با ایجاد این اتحاد مقدس همگی بتوانیم در راه اجرای برنامه انقلاب سفید ایران برای شخص پادشاه که یک مرجع عالی مبری از حب و بغض میباشند و رهبری معظمله ضامن اصلی توفیق در این جهاد بزرگ است سربازان مفید و مؤثری باشیم. (اطلاعات ـ ش 1335 ـ سهشنبه 28 فروردین 43)
[3] - عباس مسعودی فرزند حاج محمدعلی، در سال 1280 ش در تهران به دنیا آمد. پس از خاتمه تحصیلات مقدماتی و متوسطه در تهران، چون قادر به ادامه تحصیل نبود و از جهت زندگی و معاش در زحمت بود ابتدا به شغل حروفچینی و کارگر ساده چاپخانه در چاپخانههای تهران مشغول به کار شد. پس از چهار سال به تدریج مصحح روزنامه «اقدام» و «شفق» و خبرنگار روزنامههای «ایران» و «کوشش» گردید. در سال 1300 ش ابتدا مرکز کوچکی که فقط یک اطاق داشت در تهران دایر کرد که مرکز اطلاعات نامیده میشد و اخبار خبرگزاریهای«رویتر» و «هاواس» را از دوایر مطبوعاتی این دو سفارتخانه میگرفت و با دادن مبلغ مختصری اجازه ترجمه و نشر آن را در تهران گرفت.
مسعودی در تیرماه 1304 امتیاز روزنامه اطلاعات را گرفت و در واقع امتیاز روزنامه را که متعلق به فردی به نام علی اکبر سلیمی بود با نیرنگ و فشار پلیس وقت اخذ کرد. بعدها اطلاعات دارای مؤسسات فنی و نشریات دیگری مانند: اطلاعات کودکان، مجله اطلاعات هفتگی، مجله اطلاعات ماهانه، مجله بانوان، جوانان، تهران ژورنال و اطلاعات هوایی شد.
مشاغل دولتی مسعودی از سال 1314 شروع شد و در آن حال به وکالت دوره دهم مجلس شورای ملی از حوزه انتخابیه تهران رسید و تا پایان دوره پانزدهم، شش دوره متوالی همچنان وکیل بود. در سال 1328 به سمت سناتوری تهران انتخاب گردید و تا سال 1351 در این سمت باقی ماند. وی به زبان انگلیسی و فرانسه آشنا بود. ساواک در سند بیوگرافی او آورده است: «او فردی متخصص در فن، اهل زد و بند، خوش مشرب، محافظهکار، حقهباز، هنرهای هزار رنگ، جاسوس صفت، علاقهمند به افزایش ثروت، غیرقابل اعتماد و مورد تنفر عامه مردم میباشد.»
نامبرده با تمام حوادث بعد از دهه 20 سازش داشته، نوکر رضاشاه بود و با مخالفین او نیز نزدیک بود. در سال 1320 پس از حادثه سوم شهریور سلسله مقالاتی بر علیه رضاشاه نوشت. در سال 1321 در ماجرای 17 آذر بر علیه قوامالسلطنه شرکت کرد و پس از 17 سال برای اولین بار روزنامه او توقیف شد و به زندان افتاد. از اواسط سال 1320 روزنامه او طرفدار مصدق شد و در 25 مرداد سال 1332، شدیدترین حملات بر علیه شاه و حکومت را انجام داد. با حزب توده، حزب اراده ملی و هر سیاست و گروهی نزدیک بود و سازش میکرد. بعد از وارد شدن به امور روزنامه نگاری به سیاست انگلستان نزدیک شد و ترقی کرد. مسعودی عضو جمعیت فراماسونری لژ ایران و از افراد مؤثر در تشکیل کلوپ روتاری و عضو کلوپ تهران بود. (اسناد ساواک، پروندههای انفرادی)
[4] - آیتاللّه حاج شیخ ابوالقاسم خزعلی خراسانی برادر زاده علامه حاج شیخ محمد تقی بروجردی در سال 1304 در بروجرد متولد شد و پس از تحصیلات ابتدایی راهی مشهد گردید. پس از اتمام دوره متوسطه در سال 1321 در مدارس نواب و حاج ملاحسن ادبیات عربی و فقه آموخت و سپس به قم مهاجرت کرد و مدت 12 سال در درس آیات عظام بروجردی، محقق داماد و امام خمینی حضور یافت و در تفسیر از علامه طباطبایی بهره برد. فعالیتهای سیاسی خود را در نهضت مردمی روحانیت به رهبری امام توسعه داد و در این راه بارها دستگیر زندانی و تبعید شد. پس از انقلاب اسلامی در سال 59 طی حکمی از طرف امام خمینی به عضویت در شورای نگهبان منصوب شد. ایشان مدتی هم از طرف امام خمینی بر انجمن حجتیه نظارت میکردند که البته به علت سوء استفادههایی از طرف انجمن این نظارت در رمضان 1360 ش لغو شد. همچنین در دوره متناوب در مجلس خبرگان عضویت داشتند و در اولین مجمع تشخیص مصلحت نیز عضویت داشت. ایشان از مدرسین حوزه علمیه قم و حافظ کل قرآن مجید و کل نهجالبلاغه بود. آیتالله خزعلی در 25 شهریور 1394 دار فانی را وداع گفت.
[5] -همچنین بنگرید: صحیفه امام، جلد اول، صفحه 280.
[6] - نورالدین قودجانى(معروف به اشنى) فرزند علامه فقیه عالم عامل و مجتهد کامل جامع المعقول والمنقول مرحوم حاج شیخ محمد حسین اشنى در سال 1282 متولد گردید و نزد بسیارى از علماء و مجتهدین همچون آیتاللّه شیخ محمدرضا نجفى، آیتاللّه آقا سید محمد باقر درچهاى، شیخ محمد حکیم خراسانى و پدر بزرگوارش در اصفهان تلمذ نمود
در سالهاى اولیه تأسیس حوزه علمیه قم به آن شهر مهاجرت و از محضر مؤسس حوزه قم مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى استفاده نمود و پس از مراجعت به اصفهان به موعظه و ارشاد مردم پرداخت و از مدرسان عالى مقام و خطبا و سخنوران بزرگ اصفهان گردید و عموم مردم، خصوصاً جوانان طالب درس و سخن او بودند. در جریان نهضت امام خمینى از آن جانبدارى و در منابر و محافل بر ضد رژیم شاه سخنرانى مىکرد. ایشان در سال 1357 وفات یافت و در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
[7] - حجتالاسلام سید جمالالدین صهری سدهی در سال 1282 ﻫ ش در خانوادهای از اهل علم در خمینی شهر اصفهان دیده به جهان گشود. وی پس از فراگیری تحصیلات ابتدائی برای تحصیل علوم دینی در سنین نوجوانی عازم حوزه علمیه اصفهان شد و در همین زمان بود که پدر فرزانه خود را از دست داد.
در حوزه اصفهان از محضر فرزانگانی نظیر مرحوم میر سید علی نجفآبادی، میرزا احمد مدرس، سید مهدی درچهای، محمد علی حبیبآبادی، شیخ علی یزدی، شیخ عباسعلی ادیب، شیخ محمد حکیم، جلالالدین همائی و... بهره برد و جهت تکمیل تحصیلات عازم حوزه مقدس نجف شد و پس از دریافت اجازه اجتهاد به تبلیغ و خطابه در داخل و خارج از کشور به زبان عربی و فارسی پرداخت و با بیانی بسیار شیوا و بلیغ به هدایت و ارشاد مردم پرداخت و آنچه باعث تأثیر سخنش میشد عمل به آن چیزی بود که خود میگفت.
وی در زمینه کارهای عامالمنفعه مانند ساخت حسینیه، کتابخانه، مدارس و مراکز فرهنگی، مساجد و... در داخل و خارج از کشور بسیار فعال بود و سالیانی را در خوزستان ساکن و سپس به اصفهان مراجعت کرد و مورد استقبال عموم مردم خصوصاً علما و خطبا اصفهان قرار گرفت. در سال 1329 طی سخنانی به رضاخان حمله کرد و تحت پیگرد فرماندار نظامی وقت قرار گرفت و از سال 1340 در سخنرانیها شدیداً به سیاستهای رژیم اعتراض میکرد. از سال 1342 به علت حمایت علنی از نهضت حضرت امام بارها مورد اذیت و آزار ساواک و شهربانی قرار گرفت و مدتی ممنوع المنبر و در سال 1345 ممنوع الخروج شد. از آثار به جای مانده از ایشان میتوان به دیوان قصائد و غزلیات تحت نام الفین صهری، شرحی بر احوال چهارده معصوم(ع) و تفسیر دعای شریف ندبه و دهها نوار کاست از سخنرانیهایی که با بیانی بسیار زیبا برجای مانده اشاره کرد. وی پس از عمری تلاش و کوشش در سال 1347 به دیار باقی شتافت و در خمینی شهر اصفهان به خاک سپرده شد.
منبع: قیام 15 خرداد به روایت اسناد، جلد 5، صفحه 69 و 112؛ و یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله حاج آقا حسین خادمی، صفحه 72 و 73، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
آیتالله ابوالقاسم خزعلی
آیتالله سید حسین خادمی
حجتالاسلام سید جمالالدین صهری
حجتالاسلام نورالدین قودجانی اشنی
حجتالاسلام نورالدین قودجانی اشنی
حسنعلی منصور نخست وزیر وقت
عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات
تعداد مشاهده: 15628