نگاهی به حیات سیاسی و اجتماعی حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
تاریخ انتشار: 06 مرداد 1403
مقدمه
نام مرحوم حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، با ماجرای قیام گوهرشاد گره خورده است. او در آن روز تاریخی که به یک فاجعه و جنایت از طرف دستگاه رضا خانی ختم شد، به عنوان واعظ حضور داشت. اما همه زندگی بهلول به این ماجرا ختم نمیشود؛ وی با گریز از چنگال دیکتاتور زمانهاش، دورهای دشوار از زندگی را شروع کرد و به مدت 31 سال اسارت و تبعید را تجربه نمود. پس از این مدت، به مصر رفت و مبارزه با محمدرضا پهلوی را دنبال کرد. بهلول در این ایام، با نهضت امام خمینی نیز همراهی داشت و فعالیتهای او در مصر، عراق و ایران، موجب حساسیت ساواک شد. این مقاله مروری بر مبارزات سیاسی محمدتقی بهلول گنابادی است.
پیشینه خانوادگی و تحصیلات
محمدتقى گنابادى معروف به «بهلول» در 8 جمادیالثانی 1328 قمری مصادف با 26 خرداد 1289 شمسی در شهرستان گناباد متولد شد.[1] خود درباره علت اشتهارش به بهلول میگوید: «همیشه بعد از درس و منبر، در اوقات فراغت به بازیهای کودکانه میپرداختم. اهالی محله هم میگفتند نه به آن منبر و روضهات و نه به این بازیگوشیهایت! رفتارهای تو مثل رفتار بهلول زمان امام صادق(ع) است. تقریباً از همان زمان و به دلیل همان تشابه، این اسم روی من ماند.»[2]
پدر بهلول، شیخ نظامالدین فرزند زینالدین بن ملاصادق بن محمدطاهر خزائى بود. او در درس خارج فقه مرحوم حاج ابراهیم سبزوارى و درس حکمت حاج ملاهادى سبزوارى شرکت میکرد و در گناباد، شناخته شده بود.[3] وقتى میرزا ابراهیم مجتهد سبزوارى مدرسهاى دینى در سبزوار تأسیس کرد و از شیخنظامالدین خواست در آن مدرسه تدریس کند، او پسرش محمدتقی را نیز با خود به سبزوار برد. محمدتقی که آموزشهای اولیه را نزد پدر گذرانده بود، در هشت سالگى حافظ کل قرآن شد و ادامه تحصیل را در سبزوار سپری کرد. سپس از آنجا به قم رفت و دروس سطح را نزد آیتالله آخوند ملاعلی معصومی همدانی فراگرفت. در مهر سال 1309 راهی نجف شد و در درس خارج آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی حضور پیدا کرد.[4] بهلول شیفته آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانی بود و از ایشان تقلید میکرد.
بهلول دو بار ازدواج کرد اما فرزندی از او به دنیا نیامد؛ همسر اول خود را هنگامی که درگیر مبارزه با رژیم رضا شاه بود طلاق داد. چرا که ترس داشت برای محدود کردن او، همسرش را تحت فشار قرار دهند. همسر دوم نیز به هنگام زایمان به همراه طفلش از دنیا رفت.[5]
نخستین تجربه مبارزاتی
اولین تجربه مبارزاتى بهلول به خرداد 1307 بازمیگردد. در شانزدهم خرداد ماه این سال، امانالله خان پادشاه افغانستان به همراه همسرش و جمعی از کارگزاران دولتی وارد ایران شد. وی پس از دیدار با رضا شاه در تهران و بازدید از پایتخت، در 31 خرداد از مسیر خراسان به افغانستان بازگشت. در مسیر بازگشت، وی در 29 خرداد، همزمان با اولین روز محرم به سبزوار رسید. مسئولین دولتی این شهر برای استقبال از امانالله خان ترتیب یک جشن بزرگ دادند. در چنین شرایطی بود که محمدتقی بهلول زبان به اعتراض گشود. این واعظ جوان برگزاری جشن در اولین روز محرم را تقبیح کرد و با چند سخنرانی، مردم را تحریک نمود. در نهایت، اعتراض مردم موجب شد قوای حکومتی از برگزاری جشن و سرور به بهانه استقبال از پادشاه افغانستان خودداری کنند.[6]
اما ورود جدی او به عرصه سیاست در پی سفر وی به عتبات در سال 1309 و توصیه آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانی رخ داد. خود وی در این رابطه گفته است: «آیتالله ابوالحسن اصفهانى از من پرسید که تو به چه خیال به کربلا آمدى؟ برای زیارت یا برای درس؟ گفتم: فعلاً برای زیارت آمدهام و مادرم همراه من است، ولى اگر او را به وطن رساندم دوباره برای درس خواندن خواهم آمد، چون که دوره سطح را خواندهام و احتیاج به خواندن درس خارج دارم که مجتهد شوم. گفتند: از که تقلید میکنی؟ گفتم: از شما. گفتند: به فتوای من امروز درس خارج خواندن و برای اجتهاد کوشش کردن برای تو حرام است و منبر رفتن و بر خلاف مقرراتی که رضا شاه پهلوی در ایران بر خلاف قرآن اجرا میکند سخن گفتن، واجب عینی است. مجتهد بسیار داریم، ولى مبلّغ منبرى که بفهمد چه بگوید و با تقوا و متدین هم باشد کم داریم. تا زمانى که تو مجتهد شوى، رضاشاه مسلمانى در ایران باقى نخواهد گذاشت که از تو تقلید کند.»[7] پس از این توصیه، بهلول همان سال به ایران بازگشته و تصمیم میگیرد با سفر به نقاط مختلف ایران و با استفاده از ظرفیت منبر، اقدام به روشنگری کند. خودش میگوید پس از یکی از سخنرانیهایش در مسجد شاه تهران در حوالی سال 1310، به مدت ده شب بازداشت شد و سپس او را به سبزوار بازگرداندند؛ اما او دوباره به شهرهایی چون تهران، زاهدان، کرمان، یزد، شیراز و ... سفر کرد تا حکم آسید ابوالحسن اصفهانی را اجرا کند.[8]
بهلول و قیام گوهرشاد
اجتماع مردم مشهد در مسجد گوهرشاد در 18 تا 21 تیرماه 1314، پیشزمینههایی داشت. در واقع مردم در اعتراض به سیاستهای رضا شاه در این مکان متحصن شده بودند. در 9 تیر 1314 آیتالله حاج آقا سید حسین طباطبایی قمی در اعتراض به سیاستهای رضا شاه راهی تهران شده بود.[9] اما رضا شاه دستور بازداشت اول مجتهد مشهد را صادر کرد. هنگامی که این خبر به مشهد رسید، هیجان شهر را فراگرفت. مردم در گوهرشاد تجمع کردند و وعاظ و روحانیون به جمع ایشان پیوستند. یکی دیگر از محورهای اعتراض مردم، موضوع لباس یک شکل بود. بهلول نیز وقتی از ماجرای بازداشت آقا سید حسین قمی مطلع شد، در 18 تیر ماه خود را به گوهرشاد رساند. اما هنگامی که مأموران شهربانی مشهد متوجه حضور او در محوطه حرم شدند، به خاطر سوابق او، وی را در یکی از حجرههای حرم محبوس ساختند. وقتی مردم از حصر بهلول مطلع شدند، در صحن تجمع کرده و اعتراض نمودند. سرانجام توانستند مأموران را به عقب رانده و بهلول را از دست آنان رها سازند. سپس وی را به مسجد گوهرشاد بردند تا برای مردم سخنرانی کند.[10] بهلول میگوید در این لحظه رئیس شهربانی مشهد به وی هشدار داد تا سخنرانی نکند، اما هیجان جمعیت به حدی بود که همگان انتظار سخنرانی وی را میکشیدند. از طرف دیگر ماجرای بازداشت آیتالله سید حسین قمی بر این هیجان دامن میزد. به همین خاطر مردم به جان رئیس شهربانی افتاده و وی را از صحن مسجد بیرون کردند. بهلول روی منبر ایستاده سخنرانی کرد. وی ابتدا ماجرای دستگیری آقا سید حسین قمی را مطرح کرد و سپس از سیاستهای رضا شاه انتقاد نمود. مردم به وجد آمدند و تعداد جمعیت در داخل مسجد هر لحظه فزونی گرفت.[11]
بهلول از روز چهارشنبه 18 تیر در مسجد گوهرشاد بود و مردم از وی مراقبت میکردند. او در این دو روز برای مردم سخنرانی میکرد. محمدحسن خراسانی معروف به ادیب هروی که اولین گزارش غیرحکومتی درباره قیام گوهرشاد را در سال 1327 ثبت کرده است، درباره سخنرانی بهلول در گوهرشاد مینویسد: «بهلول گفت: مردم! من امشب نیامدهام برای شما صحبت کنم بلکه آمدهام شما را برای فردا شب که شب جمعه است دعوت کنم که چند کلمه حرف دارم. البته هر کس را دیدید خبر کنید بیاید مسجد. سپس بدون واهمه راجع به اوضاع مملکت و کلاه فرنگی (کلاه تمام لبه) بیانات و انتقاداتی کرده از منبر فرود آمد... شب جمعه بهلول ابتدا میان مسجد، بعداً صحن نو منبر میرود و تا طلوع فجر روی منبر قرار میگیرد. گاهی میان ایوان طلای صحن حرف میزند، زمانی ساکت است، گاهی میخوابد، بعد از مدت زمانی کم بیدار میشود.»[12] بهلول گمان میکرد مأموران رضا شاه به صحن مسجد تجاوز نمیکنند. از این رو آن مکان را جای مناسبی برای اعتراض به سیاستهای پهلوی میدانست.
در چنین شرایطی، حسینقلی بیات رئیس نظمیه خراسان به سرعت با ارسال تلگرافهایى به مرکز، موضوع را گزارش داد. در این گزارش آمده بود: «وضعیت امروز به قرار زیر است: در مسجد، قریب ده - دوازده هزار نفر جمعیت موجود [است] بهلول و واعظین و رفقایش مردم را تهییج مىکنند. بیشتر دکاکین بسته است. عدهاى از طلاب، امروز صبح کسبه بازار را تشویق مىکردند که دکاکین خود را باز نکنند و در سایر نقاط شهر خبر خاصى نیست و امنیت برقرار [است]. اقدامات دیروز همان بوده که عرض شده، به این مضمون که پس از زد و خورد دیروز صبح، اقدامات روى نصایح بوده زیرا اقدامات جدى باید در صحن و مسجد به عمل آید و آن هم منوط به استعمال قواى نظامى و اسلحه و وارد آوردن تلفات زیاد و هر قدر زودتر این غائله خاتمه پیدا کند بهتر خواهد بود. بسته به صدور امر مرکز است.»[13]
صبح روز شنبه 21 تیر، قبل از طلوع خورشید ناگهان درهای صحن بسته شد تا از اجتماع مردم جلوگیری شود. در این لحظه با دخالت ایرج مطبوعی – فرمانده لشکر خراسان – کار به زد و خورد مردم و مأمورین کشید. از مرکز نیز دستور مقابله با مردم صادر شد. در این جریان عده زیادی به شهادت رسیدند. تعداد شهدای فاجعه گوهرشاد هرگز روشن نشد، اما عمق و گستره جنایت چنان بود که در کارنامه سیاه رضا شاه ثبت شد.[14]
نظمیه مشهد در گزارشى که به نظمیه کل مملکتى ارسال کرد، ختم غائله مسجد گوهرشاد را اینگونه گزارش داد: «غائله مسجد خاتمه [یافت]. نواب احتشام با چند نفر دیگر از محرکین دستگیر [شدند]، شیخ بهلول مفقود و معلوم نیست جزو مقتولین است یا مخفى شده، مأمورین در تجسس [هستند]، از مأمورین آنچه معلوم شده یک نفر مجروح [شده است]، راپورت جامعتر معروض مىگردد. خود فدوى با کلیه مأمورین حاضر [به] خدمت [است].»[15]
در پی این جریان، بازداشت عاملین در دستور کار قرار گرفت. نظمیه کل کشور به نظمیه مشهد دستور داد: «به طورى که قبلاً دستور داده شده است، کلیه اشخاصى که محرک و مسبب قضیه و مظنون مىباشند بدون درنگ دستگیر [شوند] اشخاصى که مهم و معروفیت دارند تحتالحفظ به مرکز اعزام، سایرین را به سمنان تبعید و تحویل نظمیه آنجا گردد. اسامى و هویت دستگیر شدگان و تبعید شدگان را گزارش کنید.»[16] با این وجود، نام بهلول در میان دستگیر شدگان نبود. چرا که وی توانسته بود از مهلکه فرار کند.[17] آیتالله شیخ محمدعلى علمى اردبیلى درباره فرار بهلول مىگوید: «در آن موقعیت هر کس در صدد رهاندن خود بود و مىخواست خود را نجات دهد. من و شیخ بهلول، از در کوچکى که بود به سوى دالان رفتیم و دیدیم که آن جا پر از جنازه است. شیخ بهلول از دالان به شبستان رفت، ولى چون من زخمى بودم، نتوانستم بروم.»[18]
روز 24 تیر، دولت با صدور اعلامیهای، جزئیات ماجرای گوهرشاد را اینطور گزارش داد:
اعلامیه
برطبق راپورت واصله از ایالت خراسان، شب نوزدهم شیخ بهلول نامی که سوء سوابق او از شرارت و فساد معلوم و سابقاً تحت تعقیب نیز واقع شده بود در مشهد مقدس جمعی از عوام سادهلوح را در مسجد به عنوان موعظه دعوت کرده و دو سه روز این عمل را مداومت داده و اراذل و اوباش را دور خود جمع و عنوان کلاه و لباس را پیش کشیده یاوهسراییها نموده کار را به هتاکی رسانید. مأمورین انتظامات خواستند بدواً به ملایمت و نصیحت او را از این رفتار و گفتگوهای خلاف و مفسدتآمیز باز دارند، مساعی آنها ثمری نبخشید و بیم اختلال نظم رفته و مردم از این جهت اظهار نگرانی نمودند. مأمورین انتظام درصدد تفرقه آنها برآمدند، مقاومت نموده، مأمورین نظمیه را مورد حمله قرار دادند و بعضی از آنها را مجروح و مقتول نمودند. مأمورین ناچار از نظامیان استمداد کردند. اشرار به آنها هم ستیزه نموده و آلات ضرب و قتل که همراه داشتند به کار بردند. نظامیان هم مجبور شدند با استعمال اسلحه گرم حفظ نظم را به آنها الزام نمایند، در نتیجه اراذل و اوباش که باعث این بینظمی شده بودند بعضی گرفتار و بعضی متفرق شدند ولیکن متأسفانه شیخ بهلول که این مفسده را برپا کرده بود موفق به فرار شده. امنیت و انتظام کاملاً برقرار گردید، فعلاً نظمیه مشغول تعقیب قضیه و کشف حقایق میباشد.
وزارت داخله، محمود جم[19]
محمدتقى بهلول که در اعلامیه دولت از وى به عنوان غائلهساز گوهرشاد یاد شده بود، توانست بعد از شروع درگیرى با کمک چند نفر از مهلکه گریخته و به افغانستان برود. دو نفرى که بهلول را تا مرز افغانستان رسانده بودند، شناسایى شدند. یکى از آنها به عتبات گریخت و دیگرى تحت تعقیب قرار گرفت. شیخ بهلول بعد از فرار به افغانستان در جنگهاى داخلیـ قبیلهاى آن کشور دستگیر و زندانى شد و سالها در زندان ماند. در 1326 شایع شد که نامهاى براى کسب اجازه ورود به کشور به احمد قوام نخستوزیر وقت ارسال کرده که ترتیب اثری به آن نامه داده نشد.[20]
نظمیه خراسان یک ماه بعد از فاجعه گوهرشاد، طی گزارشی مفصل، درباره جزئیات این واقعه گزارشی را تنظیم کرده و به نظمیه مرکز ارسال کرد. این گزارش بدین شرح است:
شعبه: اطلاعات وزارت داخله/ تشکیلات کل نظمیه مملکتى
موضوع: قضایاى واقعه در مشهد
ناحیه شرق - نظمیه مشهد
محرمانه/ به تاریخ: 16 /5/ 1314
مقام منیع بندگاه حضرت اجل ریاست معظم تشکیلات نظمیه کشورى دامت عظمته، محترمآ شرح قضایاى واقعه غیر منتظره که در مشهد به واسطه تغییر کلاه رخ داد به طور ایجاز و اختصار براى استحضار خاطر مبارک معروض مىدارد:
1ـ در بادى امر که اوامر مطاع مبارک ملوکانه ارواحنا فداه راجع به تغییر کلاه شرف صدور یافته به واسطه اینکه اهالى خراسان تا درجهاى از تجدد دور و داراى افکار و عادات قدیمه و تا اندازهاى تحت نفوذ علماء مذهبى مىباشند، از طرفى هم به واسطه تشرف به حرم مطهر حضرت ثامن الائمه استعمال کلاه تمام لبه سوء اثر بخشید و گذشته از اینکه اهالى استقبال ننموده زمزمههائى نیز در اطراف آن مىنمایند.
2ـ در نتیجه انتشارات واهى حاجى آقا حسین قمى که از علماء طراز اول اهل مشهد و صاحب نفوذ مىباشد مصمم مىشود که به تهران حرکت نموده به خاکپاى همایونى ارواحنا فداه مشرف و تقاضاى منع استعمال کلاه تمام لبه را بنماید. ضمنآ در طرف دو سه روز که وسیله حرکت خود را فراهم مىنماید عده کثیرى از وعاظ و اهل منبر و کسبه به منزل مشارالیه رفت و آمد و حتى یک روز هم قریب یک ساعت با شیخ احمد مدیر جریده بهار خلوت نموده مذاکرات مىنمودهاند که بعد از حرکت مشارالیه تلگرافاتى هم مبنى بر قبول مستدعیات مشارالیه از طرف اصناف به خاک پاى مبارک همایونى ارواحنا فداه مخابره مىشود.
3ـ شیخ محمدتقى بهلول که از اهالى گناباد و شخصى مفسدهجوئى است در مشهد نبوده. یوم 18 تیر ماه وارد و لیله پنجشنبه 19 تیر در مسجد گوهرشاد منبر رفته به طور کنایه بعضى اظهارات [نموده و] مردم را براى لیله بعد دعوت مىنماید. یوم پنجشنبه مأمور جهت دستگیرى مشارالیه اعزام [شده] چون در داخله صحن مطهر بوده از آمدن به نظمیه امتناع [کرده] و بناى داد و فریاد را مىگذارد. مردم اطراف او جمع [شده] و در نتیجه چند نفر دربان آمده او را به کشیکخانه صحن مىبرند. نیابت تولیت به نظمیه تلفناً اطلاع مىدهد که مأمور براى جلب او فرستاده شود. به واسطه رفع ازدحام جمعیت، رئیس نظمیه در آن موقع مقتضى ندانسته و موکول به شب مىنماید. بنا به اظهار دادرسى، پیغامبرنده نیابت تولیت جلیله عظمى نیز موافقت و مشارالیه را به میرزا باقر کشیکباشى تحویل مىنماید که موقع شب به نظمیه جلب شود. میرزا باقر کشیکباشی آستانه، شیخ بهلول را در محلى که مردم او را مىدیده توقیف [کرد] که محرک شده و او را از کشیکخانه خارج مىنمایند و از طرف مسئول کشیکخانه و دربانها هم هیچگونه مقاومتى و مخالفتى نمىشود. مردم رجاله، مشارالیه را به مسجد برده و مشارالیه روى منبر مردم را از استعمال کلاه تمام لبه منع و آنها را تحریک و تعریض مىنماید که مقاومت کنند تا اینکه دولت منع استعمال کلاه تمام لبه را اعلام نماید و علاوه هر گاه کلاه تمام لبه بگذارید چند روز دیگر هم حجاب از روى ناموس شما برداشته خواهد شد و نواب و احتشام و عده دیگر هم به مشارالیه تأسى جسته غائله را بر پا مىنمایند و از این جا به صحن آمده چون شب بود عدهاى متفرق و قسمتى متوقف مىشوند. مأمورین که در صحن بودهاند راپورت قضایا را مىدهند. دستور داده مىشود بایستى شیخ بهلول و نواب احتشام و شیخ اردبیلى و سید اصفهانى که سر دسته اشرار هستند دستگیر شوند و عده نفرات هم براى کمک مىآیند ولى تا صبح کمک نرسیده و اقدامى براى دستگیرى آنها نشده.
4ـ یوم جمعه 20 تیر عدهاى آژان و نظامى اطراف صحن و مسجد بناى داد و فریاد و یا على کشیدن را مىگذارند. عده کثیرى هم از خارج براى ملحق شده به آنها به طرف مسجد رفته، مردم نظامیها را به وسیله سنگ و چوب مورد حمله قرار داده و از طرف نظامیان نیز استعمال اسلحه گرم [میکنند] که چند نفر مقتول و عدهای مجروح مىشوند. سپس سهلانگارى شده ایاب و ذهاب به مسجد و صحنین را آزاد مىنمایند و اشرار از صحن به مسجد آمده منبر رفته شیخ عباسعلى محقق هم به آنها ملحق [میشود] مردم را تهییج و تحریک به مقاومت مىنمایند که در نتیجه قضیه کسب وخامت نموده و بر عده اشرار افزوده مىشود.
5ـ یوم شنبه 21 تیر هم عدهاى از اشرار دسته به دسته به درب منازل علما رفته و آنها را مجبوراً به مسجد مىبردهاند و کسبه را نیز تهدید و وادار به بستن دکاکین مىنمودهاند.
6ـ لیله یکشنبه 22 تیر ماه که امر مطاع مبارک ملوکانه ارواحنافداه براى رفع غائله شرفصدور یافته، عدهاى از اشرار که قریب هزار نفر بودهاند دربهاى مسجد را بسته فقط درب دارالسیاده که از آنجا به صحن عتیق مىرود باز گذارده بودند. مأمورین پلیس و نظامى که درب مسجد که در قسمت شرقى و غربى مسجد واقع و مرسوم به درب بازار و درب شیخ بهائیى است شکسته مشغول زد و خورد [میشوند] که عدهاى مقتول و جمعیتی مجروح و دستگیر مىشوند ولى عدهاى هم از درب دارالسیاده به صحن عتیق رفته متفرق مىشوند.
7ـ مأمورین نظمیه در رفع غائله و دستگیرى مردم با نظامیان تشریک مساعى نموده لیکن عده مقتولین در مسجد را نظامیان جمعآورى و در نظمیه مدرکى براى تعیین تعداد مقتولین نیست.
8ـ غالب مأمورین آستانه مقدسه به واسطه اینکه با تشکیلات فعلى آستانه موافقت ندارند باطناً با شورشیان موافق بوده و از بدو امر به مسامحه گذرانیدهاند که منجر به این کشمکشها گردیده است. خاتمه به عرض مىرساند آنچه تاکنون معلوم شده و علت طغیان و سبب اصلى حرکت آقاى حاجى آقا حسین قمى بوده (به علت معتقد بودن مردم به او) و سرمنشأ فساد هم شیخ بهلول، نواب احتشام بعداً اشخاص ذیل شیخ مقتدر، شیخ عباسعلى محقق، شیخ مهدى واعظ، شیخ محمدحسین اردبیلى، سعید عبدالعظیم مسئلهگو، کاتب خاقان، شیخ محمد صاحبالزمانى، حسن اردکانى، بحرالعلوم قزوینى، حاجى سیدهاشم، سیدعلىاکبر موسوى خوئى، شیخ حبیبالله ملکى تبریزى، سیدزینالعابدین سیستانى، شیخ هاشم مدرس قزوینى، شیخ آقا بزرگ شاهرودى، سید یونس اردبیلى و سید عبدالله موسوى شیرازى، تدریجآ تبعیت نموده لیکن تاکنون مدرکى به دست نیامده که دست اجنبى در این امر دخالت داشته باشد و هر آینه در حرکت حاج آقا حسین قمى دست اجنبى دخالت داشته باشد ظن قوى به شیخ احمد مدیر جریده بهار که فعلاً در نظمیه تحت تعقیب است، میرود زیرا سابقه رابطه با خارجیان داشته و روز قبل از حرکت آقاى قمى هم یک ساعت با یکدیگر خلوت داشتهاند و از دو سه سال قبل به این طرف هم قریب هشت هزار تومان به عنوان دِین شرعى به حاج آقا حسین قمى داده، ممکن است این وجه مال اجنبى بوده که به اسم خود داده باشد.
به عقیده این بنده اشتباهاً که شده و کار منجر به این واقعه گردیده به شرح ذیل است:
1ـ شیخ بهلول در فردوس منبر رفته، آخر شب به هر نحوى که بود باید دستگیر مىشد، قصور شده است.
2ـ روزی که دستگیر و به کشیکخانه تحویل مىشود بایستى به کمک مأمورین آستانه در جلب او اقدام مىشد علاوه بر اینکه آستانه در جلب او کمک نکرده و نظمیه هم احتیاط نموده و در موقع خارج کردن از کشیکخانه هیچ ممانعتى به عمل نیامده.
3ـ دستجاتى که براى آوردن علما به مسجد به منازلشان میرفتهاند و تفرقه آنها هیچ مانعى نداشت به هیچ وجه جلوگیرى به عمل نیامده.
4ـ از دهات اطراف که جمعیت به شهر مىآمدند ابداً جلوگیرى نشده در صورتی که متفرق نمودن آنها در خارج شهر و توى شهر خیلى آسان بود.
5ـ قالى و اثاثیه و چادر و دیرکهائى که از راه دور علناً به مسجد حمل مىشده ابداً مأمورین مخالفتى ننمودهاند.
پس از تکمیل تحقیقات، راپرت به عرض خواهد رسید.
رئیس نظمیه شرقـ سرهنگ نوائى.[21]
به محض ورود بهلول به هرات، وی دستگیر شده و پس از ۴۰ روز تحتالحفظ به کابل اعزام میشود. دولت افغانستان بهلول را زندانی میکند و بهلول مدت چهار سال را در زندان انفرادی میگذراند. در این ایام او وقتش را با سرودن شعر سپری میکند. سرانجام دولت افغانستان پس از چند سال تصویب میکند که زندانیان سیاسی آزاد شوند، امّا در اطراف کشور و به صورت تبعید زندگی کنند. بهلول را به یکی از شهرهای استان مزار بلخ به نام خلم فرستادند. بهلول مدتی را در تبعید میماند و سپس او را به زندانی سیصد نفری در جلالآباد، مرکز استان شرقی افغانستان منتقل میکنند. او به مدت 31 سال در افغانستان اسیر بود. وی در 20 بهمن 1325 به یکی از نزدیکانش نامهای نوشت و وضعیت خود را تشریح کرد. بهلول نوشت که «چون در نظر بنده، عموم دنیا محبس است، حبس و آزادی چندان فرقی... ندارد.» وی اطمینان خاطر داد که در زندان، سختی نمیکشد.[22] در مدت زندان او از امور فرهنگی و ترویجی غافل نبود و دوستداران زیادی داشت.
مخالفت با رژیم محمدرضا پهلوی و همراهی با نهضت امام خمینی
شیخ بهلول پس از سی و یک سال دربدری و تبعید در کشور افغانستان، سرانجام حدود سال 1345 رهایی یافت و به دمشق رفت. او سپس از آنجا راهی مصر شد و در دانشگاه الازهر به تدریس علوم دینی پرداخت. در همان دوره به خاطر اختلافاتی که جمال عبدالناصر – رئیسجمهوری مصر – با محمدرضا پهلوی داشت، از حضور بهلول در مصر استقبال کرد. مسئولین دولت مصر از بهلول در تأمین محتوای رادیو قاهره بر ضد رژیم ایران کمک گرفتند.[23] بهلول به خاطر تسلط خود در وعظ و خطابه، توانست برنامهای با محتوای ضد پهلوی تولید کند.
در گزارشی به تاریخ 23 اردیبهشت 1347 درباره فعالیتهای بهلول در مصر آمده است: «بهلول معروف فعلاً در عراق است. بهلول با شاه ایران سخت مخالف است. بهلول از تاریخی که به مصر رفته است در هر ماه مبلغ پنج هزار تومان حقوق میبرد زیرا در هر ماهی دو مقاله برای مصر تنظیم مینماید. از مبلغ پنج هزار تومان، سه هزار تومان آن را به فقرا میدهد، هزار و پانصد تومان را صرف بناهای خیریه مینماید و پانصد تومان هم خرج خودش است.»[24]
ساواک در گزارشی به تاریخ 31 شهریور 1347، شیخ محمدتقی بهلول را در زمره «روحانیون ناراحت و مخالف» میشمارد که «دارای مطالب انتقادآمیز و خلاف مصالح میباشد.»[25]
در سال 1347 بهلول از مصر راهی عراق شد و در کربلا به دیدار امام خمینی(ره) شتافت. یکی از نزدیکان بهلول درباره این دیدار میگوید: «حضرت امام هر سال ده بیست روز در ایام خاصی به کربلا میآمدند. در یکی از این دیدارها، ملاقات ایشان با مرحوم بهلول پیش آمد. مرحوم بهلول بلند شد و رفت و دست امام را بوسید. امام گفتند: «حالا که آمدهاید، منبر بروید». ایشان منبر رفت و روضه امام حسن(ع) را خواند و همه را به گریه انداخت! من بچه بودم و در آن جلسه حضور داشتم. حضرت امام در نجف، در مسجد ترکها نماز میخواندند. مرحوم بهلول موقع نماز، به امام اقتدا میکرد.»[26]
در گزارشی از ساواک درباره این سفر آمده است:
از: مرکز
به: شمعدان[27]
تاریخ: 20/ 2/ 1348
درباره: آیتالله خمینی و محمدتقی بهلول
اخیراً سید مرتضی پسندیده برادر آیتالله خمینی اظهار داشته: خمینی برای وی پیغام داده به زودی به اتفاق شیخ محمدتقی بهلول به ماه[28] مراجعت خواهد کرد. ضمناً بهلول به مدت دو ماه به کشور آذرفروز[29] مسافرت و پس از بازگشت ده روز مهمان خمینی بوده است. خواهشمند است دستور فرمایید پیرامون صحت و سقم موضوع اقدام و نتیجه را اعلام نمایند. فرشین[30]
رئیس بخش 316ـ ازغندی
رئیس اداره یکم عملیات و بررسی، ثابتی.[31]
ساواک در گزارشهای متعدد از جلسات سخنرانی او در نجف خبر داده است. او در نجف در منزل شیخ محمد تقوی از طلاب اهل گناباد اقامت داشت.[32] براساس اسناد، بهلول در مدت اقامت در عتبات، هرگاه فرصت دست میداد، به ایراد سخنرانی میپرداخت.[33] یکی از جاسوسان سازمان اطلاعات و امنیت در عراق گزارش میدهد که بهلول در یکی از منبرهای خود «چنان خمینی را به مردم معرفی کرد که تاکنون کسی چنین کاری نکرده است.»[34]
شیخ محمدتقی بهلول در سال 1349 از عراق خارج شد و به مصر بازگشت و مدتی نیز به افغانستان رفت. احتمالاً در همان سال سفر کوتاهی به ایران داشته و دوباره به مصر رفته است. سپس در حوالی سال 1354 بار دیگر به ایران مراجعت کرد.
در گزارشی در این باره آمده است:
منبع: شهربانی خراسان
تاریخ گزارش: 24/ 2/ 1354
موضوع: شیخ محمدتقی بهلول
خبر واصله حاکیست نامبرده بالا که زادگاهش گناباد میباشد و در وقایع مسجد گوهرشاد سهیم بوده و نیز سالهای متمادی در کشورهای خارج به ویژه کشورهای عربی به سر میبرده، چندی قبل به کشور وارد و اخیراً در شهرستانهای استان خراسان به گردش پرداخته و در مجالس به منبر رفته و روضهخوانی میکند. کما اینکه او در تاریخ 18 /1 /54 به کاشمر وارد و روز 25 /1 /54 از آنجا خارج شده است و همین خبر حاکیست که شیخ محمدتقی بهلول به زبان عربی تسلط کامل دارد و شعری بر وزن دعای ندبه و به زبان عربی سروده که سراسر به حسن البکر فرماندهی شورای انقلاب عراق و اطرافیانش اهانت و فحاشی شده است و گفته میشود که وی اغلب در محافل خصوصی، آن شعر را برای کسانی که معمم و یا روحانی هستند میخواند.
نظریه شنبه: خبر صحت دارد.
نظریه چهارشنبه: به شهربانی اعلام گردید ضمن تذکر به نامبرده، یک نسخه از شعر او را ارسال دارند.[35]
ساواک در پاسخ به این گزارش شهربانی خراسان، نوشت: «خواهشمند است دستور فرمایید تا زمانی که یاد شده بالا در آن منطقه به سر میبرد، اعمال و رفتارش را تحت مراقبت قرار داده و چنانچه قصد خروج از منطقه را داشت، مراتب را بهموقع و با تعیین نشانی محل سکونت وی به این اداره کل اعلام نمایند.»[36]
بهلول در ایام حضور در ایران به شهرهای مختلف میرفت و سخنرانی میکرد. مثلاً ساواک یزد در 12 آذر 1354 از سفر بهلول به این استان خبر داد. براساس این گزارش، وی به مدت 10 شب در حسینیه کوشکنو سخنرانی کرد.[37] بر اساس گزارش دیگر، او در این ایام «به بحث پیرامون مسایل دینی پرداخته و مطالب خلافی مطرح نساخته است.»[38] با این وجود اداره کل سوم ساواک طی نامهای با امضای پرویز ثابتی از ساواک یزد خواست، مراقب فعالیتهای بهلول باشند و خروج وی را گزارش دهند.
سازمان اطلاعات و امنیت کشور
از اداره کل سوم
به ریاست ساواک استان یزد
تاریخ: 4/ 10/ 1354
درباره محمدتقی بهلول فرزند نظامالدین
خواهشمند است دستور فرمائید در مدت اقامت یاد شده در منطقه، از اعمال و رفتارش مراقبت و چنانچه قصد خروج از منطقه را داشته باشد، مراتب را به موقع و با تعیین نشانی دقیق محل سکونت وی، این اداره کل را آگاه سازند.
مدیرکل اداره سوم ـ ثابتی
امنیت داخلی. ضمن مراقبتهای لازم از شخص یاد شده، خروج وی را از منطقه به موقع به مرکز گزارش نمائید.»[39]
در حاشیه همین سند نوشته شده: «در تاریخ 23 /9 /54 یزد را به مقصد شیراز ترک گفته است.»[40]
براساس یک گزارش دیگر در 29 مهر 1357، پس از سخنرانی بهلول در مسجد جامع بافق، مردم «شعارهای ضدملی و میهنی» سر دادند.[41] در این گزارش درباره محتوای سخنرانی بهلول اطلاعاتی ثبت نشده است اما با توجه به شرایط سیاسی کشور در تاریخ ذکر شده، احتمالاً سخنرانی بهلول در انتقاد از دستگاه حاکم بوده است. در آن ایام امام خمینی به تازگی عراق را به مقصد فرانسه ترک کرده بودند و انقلاب را از آنجا راهبری میکردند. چنان که از اسناد برمیآید، بعد از بازگشت بهلول به ایران، ساواک گرچه رفت و آمد و رفتار وی را رصد میکرد، اما برای وی مزاحمتی ایجاد نکرد. احتمالاً رژیم ارزیابی کرده بود که بهلول حالا پیرمردی ضعیف است و دیگر همچون گذشته، کاری از او ساخته نیست و در این شرایط به زندان انداختن وی، با توجه به سابقهای که مردم از او در ذهن دارند، بیش از آن که به نفع دستگاه پهلوی باشد، به پیشبرد نهضت امام خمینی کمک خواهد کرد.[42]
گوشهای از خصوصیات منحصر به فرد
بهلول زندگانی سادهای داشت. در جوانی زندگی خود را وقف منبر و وعظ کرده بود و از شهری به شهر دیگر میرفت. سید محمدعلی شوشتری نماینده مخصوص رضا شاه در آستان قدس رضوی و از شاهدان عینی واقعه مسجد گوهر شاد که در آن ایام بهلول را از نزدیک ملاقات کرده بود درباره او میگوید: «لباسش کرباسهاى وصلهزده مندرس، خوراکش در بیست و چهار ساعت حداقل مایعجات، یعنى مثلا دو عدد سیب با سه سیر نان خشک و احیاناً یک پیاله چاى بود.»[43]
دیگرانی که بهلول را ملاقات کردهاند نیز درباره سادهزیستی وی سخن گفتهاند. حجتالاسلام محمدحسن رحیمیان که در اواخر دهه چهل هنگامی که بهلول در عتبات بود وی را در مسیر بازگشت از کربلا به نجف دید، درباره او مینویسد: «اندام ریز و لاغر و چروکیده او از یک عمر سختى و رنج و ریاضت حکایت مىکرد. بیشتر روزها و ماههاى سال را روزه داشت. غذایش فوقالعاده ساده و لباسش عبارت بود از یک قباى کوتاه فرسوده و عمامه کوچکش، یک قطعه پارچه سفید که گاهى هم در جیبش مىگذاشت و شاید گاهى هم سفره و رواندازش بود. او تنهاى تنها بود. نه زن داشت و نه فرزند، نه خانه و کاشانه.»[44]
«ایشان برای سخنرانی، به جاهای مختلف میرفت و پول زیادی هم به ایشان میدادند، اما هیچ وقت برای گذران زندگی خودش، از آن پولها استفاده نمیکرد. کافی بود مدت کوتاهی در جایی باشد تا تمام فقرا و افراد مستضعف آنجا را بشناسد و به آنها رسیدگی و این پولها را خرج آنها کند. با این که چهره، رفتار و گفتارش نشان نمی داد اما بسیار انسان زیرک و باهوشی بود. به پول یا چکی که به او می دادند، نگاه نمیکرد و زیاد و کم آن برایش فرقی نداشت؛ چون به هرحال آن را خرج بقیه میکرد. بسیار با نشاط و سرحال بود و حتی در سنین بالا و قبل از این که بیماری زمینگیرش کند، ساعتها و کیلومترها راه میرفت. میگفت: در جوانی که رفت وآمد به عراق ممنوع بود، طول رودخانه دجله را شنا میکرد و خود را به آن طرف میرساند و میرفت و زیارت میکرد و دوباره به همین شکل برمیگشت. نوعی سرمستی معنوی در او وجود داشت و هر جا که وارد میشد با خود شادی میآورد. اکثر داستانها و لطیفههایی هم که تعریف میکرد، خودش میساخت و من قبلاً آنها را از کسی نشنیده یا در جایی نخوانده بودم.
قناعت و مناعت طبع از دیگر ویژگیهای بارز شیخ محمدتقی بهلول بود. او در ایام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز زیست ساده خود را ادامه داد و هرگز تلاش نکرد تا با استفاده از نام و آوازه خود، برای خودش کسب جاه و مقام کند. حجتالاسلام حسن صادقی که از سال 1371 به واسطه خدمت در کسوت امام جمعه گناباد با بهلول مراواده داشت، درباره خصوصیات اخلاقی وی میگوید: «علامه بهلول چه در غذا، چه در لباس، چه در زمینههای دیگر زندگی، به حداقلها اکتفا میکرد. یک بار از ایشان پرسیدم: چطور است که این قدر به ماست و توت علاقه دارید؟ ایشان گفت: این طور نیست که به بقیه غذاها و میوهها علاقه نداشته باشم، اما یک روحانی باید در سطح پایینترین طبقات اجتماع زندگی کند تا وضعیت ضعیفترین اقشار مردم را بداند و همواره به یاد آنان باشد.»[45]
حافظه عجیب و فوقالعاده او کمنظیر بود. در سنین کودکی حافظ کل قرآن بود. حفظ بسیاری از خطبههای نهج البلاغه، حفظ خطبههای امامان معصوم(ع)، حفظ خطبه حضرت فاطمه(س) درباره فدک، حفظ بسیاری از دعاهای صحیفه سجادیه، حفظ بسیاری از دعاهای مفاتیح الجنان نظیر: جوشن کبیر، عدیله، مشلول، توسل، کمیل، زیارت عاشورا، مناجات شعبانیه، دعای ابوحمزه ثمالی، دعای عرفه و...، حفظ صدوبیست هزار بیت سروده خودشان، که حدود 30 هزار بیت فقط در شأن و مقام حضرت فاطمه زهرا(س) سروده شده بود و بخش قابل توجهی از اشعار هم در مدح امام خمینی(ره) و بر وزن شاهنامه به نام «خمینی نامه»، حفظ پنج هزار بیت شعر از شاعران دیگر و مجموعههای آنها، حفظ تعداد زیادی از کتب حوزوی نظیر: الفیه ابن مالک، تهذیب المنطق، تلخیص، المفتاح، مطوّل، رافیه، منظومه سبزواری و...[46]
فعالیتهای بهلول بعد از انقلاب و درگذشت او
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بهلول همچنان در سنگر وعظ ماند. او در این ایام بیشتر به شعر و ادبیات علاقه نشان میداد. خود نیز اشعاری را سروده است. مثنوی بلند «خمینی نامه» از اوست. در این مثنوی، وی درباره نهضت امام خمینی و مبارزات ایشان با رژیم شاه اشعاری سروده است. با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، بهلول برای مردم و رزمندگان سخنرانی میکرد و آنان را به دفاع از وطن و اسلام ترغیب مینمود.[47] سرانجام روز هفتم مرداد ماه ۱۳۸۴، شیخ محمدتقی بهلول گنابادی بعد از یک دوره بیماری در بیمارستان خاتمالانبیاء تهران دار فانى را وداع گفت. پیکر او بعد از تشییع در تهران و مشهد به زادگاهش گناباد منتقل شد. مراسم تشییع در گناباد، صبح روز ۱۲ مرداد، از محل مدرسه علمیه امام رضا(ع) آغاز شد و پیکر این روحانی مجاهد به مکانی در ورودى شهر، منتقل و به خاک سپرده شد.
حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در پی درگذشت شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، در تاریخ 10 مرداد 1384 پیامی بدین شرح صادر کردند:
بسم الله الرحمن الرحیم
خبر درگذشت روحانی وارسته و پارسا مرحوم حجتالاسلام آقای شیخ محمدتقی بهلول رحمهاللهعلیه را با تأسف و دریغ، دریافت کردم. این بنده صالح و مجاهد و پرهیزگار که عمر طولانی و پرماجرای خود را یکسره با مجاهدت و تلاش گذرانید، یکی از شگفتیهای روزگار ما بود. هفتاد سال پیش در ماجرای خونین مسجد گوهرشاد، زبان گویای ستمدیدگان و حقطلبان شد و آماج کینه حکومت سرکوبگر پهلوی گشت. بیستوپنج سال مظلومانه در اسارت حکومت ظالم دیگری انواع رنجها و آزارها را تحمّل کرد. پس از آن سالها در مصر و عراق ندای مظلومیت ملت ایران را از رسانهها به گوش مسلمانان رسانید. سالها پس از آن در ایران بیهیچ پاداش و توقعی به هدایت دینی مردم پرداخت. در سالهای دفاع مقدس همهجا دلهای جوان و نورانی رزمندگان را از فیض بیان رسا و صادقانه خود نشاط و شادابی بخشید، نود سال از یک قرن عمر خود را به خدمت به مردم و عبادت خداوند گذرانید. زهد و وارستگی او، تحّرک و تلاش بیوقفه پیکر نحیف او، ذهن روشن و فعال او، حافظه بینظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا و لباس و منش فقیرانه او، شجاعت و فصاحت و ویژگیهای اخلاقی برجسته او، از این مؤمنِ صادق، انسانی استثنائی ساخته بود. اکنون این یادگار یک قرن تاریخ پرحادثه مبارزات ملت ایران از میان ما رفته و ان شاءالله قرین رحمت و مغفرت الهی است. به همه علاقمندان و دوستان و نزدیکان آن مرحوم تسلیت میگویم و فضل و فیض خداوندی را برای او مسئلت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
10/مرداد /1384[48]
پینوشتها:
[1] بهلول تاریخ تولد خود را اینطور به نظم کشیده است: به سال یک هزار و سیصد وسى، دو کمتر، سال مهتابى نه شمسى/ به روز هشت ماه جیم ثانى/ مرا شد جا در این دنیاى فانى. (رحیمیان، محمدحسن، یادها و خاطرهها، ماهنامه پاسدار اسلام، مرداد 1381، شماره 248، ص 27-26)
[2] تارنمای دانشنامه اسلامی به آدرس https://wiki.ahlolbait.com، مدخل شیخ محمد تقی بهلول.
[3]تارنمای ویکی فقه (دانشنامه حوزوی) به آدرس https://fa.wikifeqh.ir، مدخل محمدتقی بهلول.
[4] همان.
[5] تارنمای ویکی شیعه به آدرس https://fa.wikishia.net، مدخل محمدتقی بهلول گنابادی.
[6] بهلول، محمدتقی، خاطرات سیاسی بهلول یا فاجعه مسجد گوهرشاد، مؤسسه امام صادق(ع)، 1369، ص 25-23. رضا شاه به این برخوردها با امانالله خان واکنش نشان داد و اعتراضها را «فضولی» خواند. در این باره بنگرید: کتاب تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1378، ص 415.
[7] بهلول، محمدتقی، خاطرات سیاسی بهلول یا فاجعه مسجد گوهرشاد، همان، ص 38-36.
[8] همان، ص 42 و 46.
[9] آیتالله سید حسین طباطبایی قمی مشهور به حاج آقا حسین قمی (۱۲۴۴ ـ ۱۳۲۵ش)، از اساتید و علمای بزرگ نجف بود که حوالی سال 1292 بنا به درخواست مردم مشهد، به ایران آمد و در خراسان مقیم شد. آقا حسین قمی بیشتر به امور دینی توجه داشت و از امور سیاسی کنار بود. اما اجرای سیاستهای ضد دینی رضا شاه موجب اعتراض وی شد. هنگامی که موضوع تغییر اجباری پوشش مردان و مسئله لباس متحدالشکل در ایران مطرح شد، برخی از مردم و روحانیون نزد آقای قمی رفته و اعتراض خود را به ایشان منتقل کردند. در یکی از این جلسات که حاج آقا حسین قمی و جمعی از علمای مشهد حضور داشتند، تصمیم گرفته شد که آقا قمی برای ابلاغ اعتراض علما و مردم به تهران رفته و با رضاشاه ملاقات کند و او را از تصمیم تغییر لباس منصرف نماید. وی در تیرماه 1314 راهی تهران شد لیکن پس از ورود به شهر ری، در باغ سراجالملک توسط قوای دولتی دستگیر گردید. هنگامی که خبر دستگیری آیتالله قمی به مشهد رسید، اجتماعات و اعتراضات مردم شدیدتر شد و در پی آن اجتماع گوهرشاد شکل گرفت. با این وجود رضا شاه که بنا را بر تحکم قرار داده بود، آقای قمی را به عتبات تبعید کرد. با سقوط رضاشاه در شهریور 1320، آیتالله در سال ۱۳۲۲ به ایران بازگشت و راهی مشهد شد و تا سال 1325 که به ملکوت اعلی پیوست، در این شهر مونس و راهنمای مردم بود. (رجبی، محمد حسن، علمای مجاهد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382. و تارنمای ویکی شیعه به آدرس https://fa.wikishia.net، مدخل سید حسین طباطبایی قمی)
[10] بهلول، محمدتقی، خاطرات سیاسی بهلول یا فاجعه مسجد گوهرشاد، همان، ص 57-51.
[11] همان، ص 61-57 و ادیب هروی و اولین گزارش از جنایت رضاخان در مسجد گوهرشاد، گروه پژوهش بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، فصلنامه پانزده خرداد، دوره 3، سال 18، شماره 67 و 68، بهار و تابستان 1400، ص 253.
[12] ادیب هروی و اولین گزارش از جنایت رضاخان در مسجد گوهرشاد، همان، ص 255-254.
[13] قاسم پور، داود، قیام مسجد گوهرشاد به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 232.
[14] برای اطلاع بیشتر درباره فاجعه گوهرشاد به مقاله «جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد، 20 و 21 تیرماه 1314» مندرج در همین سایت نگاه کنید.
[15] قاسم پور، داود، همان، ص 119.
[16] مقاله «جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد، 20 و 21 تیرماه 1314» مندرج در سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[17] در جریان گوهرشاد، نظمیه مشهد حدود 1702 نفر را دستگیر کرده و به هنگ توپخانه منتقل میکند. سپس 12 نفر از دستگیرشدگان را که معروفیت داشتند و از روحانیون برجسته مشهد بودند، همچون: آیتالله سیدیونس اردبیلى، شیخ آقابزرگ شاهرودى، سیدعلىاکبر خویى(پدر آیتالله سید ابوالقاسم خویی)، حاجىمیرزا حبیبالله ملکى، سیدهاشم نجفآبادى میردامادی(پدر بزرگ مقام معظم رهبری)، سیدعبدالله شیرازى، شیخ خلیل تبریزى، شیخ محمدآقا صاحبالزمانى، سیدعبدالعظیم مسألهگو، آقا سید زینالعابدین سیستانى، شیخ سیفالله و شیخ هاشم مدرس قزوینى را به سوى تهران اعزام کردند. چند روز بعد چند نفر دیگر به نامهاى بحرالعلوم قزوینى، نواب احتشام رضوى، میر محمدحسین اصفهانى، آیتالله شیخ مرتضی آشتیانی، آیتالله شیخ محمد آقازاده(فرزند آخوند خراسانی) و... را هم به تهران فرستادند. 18 نفر دیگر را هم به سمنان تبعید کردند که حجتالاسلام علیمحمد نجات، شهید حاج سید عبدالحسین دستغیب و... از آن جمله بودند. تعدادى دیگر از افراد هم که از صحنه گریخته بودند تحت تعقیب قرار گرفتند که شیخ محمدتقى بهلول گنابادی واعظ، شیخ محمدحسین اردبیلى، حاج شیخ عباسعلى محقق(پدر دکتر مهدی محقق)، حاج شیخ مهدى واعظ خراسانى و... از آن جمله بودند. (بنگرید به مقاله «جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد، 20 و 21 تیرماه 1314» مندرج در سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی)
[18] قاسم پور، داود، همان، ص 103-102.
[19] همان، ص 127-125.
[20] همان، ص 135-134.
[21] همان، ص 255-250.
[22] نامه حجتالاسلام محمدتقی بهلول از زندان افغانستان در سال 1325، مندرج در سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[23] ویکی فقه (دانشنامه حوزوی)، مدخل محمدتقی بهلول گنابادی.
[24] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - استان خراسان رضوی، کتاب ششم، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1400، ص 9. صحت دریافت مبلغ فوقالذکر در آن زمان از طرف مرحوم بهلول جای تأمل دارد، زیرا قناعت، مناعت طبع، زهد و ترک لذایذ دنیوی از ویژگیهای بارز این عالم مجاهد بود. چنان که در بخش بعد به آن خواهیم پرداخت.
[25] شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383، ص 149.
[26] روایتی از دیدار علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، با اقوام خویش در کربلا» در گفتوشنود با سیدحسین موسویان، منتشر شده در سایت پژوهشکده تاریخ معاصر ایران، تاریخ انتشار: 19 مرداد 1400.
[27] شمعدان نام رمز کشور عراق میباشد.
[28] ماه نام رمز کشور ایران است.
[29] آذرفروز نام رمز کشور مصر میباشد.
[30] فرشین اسم رمز اداره کل سوم ساواک(امنیت داخلی) است.
[31] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - استان مرکزی، کتاب اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392، ص 190.
[32] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - استان خراسان رضوی، کتاب ششم، ص 220.
[33] امید اسلام، شهید آیتالله حاج سید مصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، ص 236.
[34] آیتالله حاج شیخ غلامحسین جعفری همدانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، ص 244.
[35] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - استان خراسان رضوی، کتاب هشتم، همان، ص 337.
[36] همان، ص 337.
[37] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - استان یزد، کتاب اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393، ص 392.
[38] همان، ص 393.
[39] همان، ص 395.
[40] همان، ص 395.
[41] همان، کتاب چهارم، ص 494.
[42] طرحی از زندگی و زمانه علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، روزنامه جوان، شماره 5716، 13 مرداد 1398، ص 9. در خاطرات سیاسی ایشان آمده که تیمسار نعمتالله نصیری رئیس ساواک، ایشان را احضار می کند و میگوید: «خون افرادی که در مسجد گوهرشاد کشته شدند، به گردن توست و دستور اعدامت هم صادر شده است! چرا برگشتی؟» ایشان با خونسردی میگوید: «اگر بگذارید به گناباد بروم، خویشاوندانم را میبینم، اگر هم اعدامم کنید که در آن دنیا پدر و مادرم را میبینم!» ساواک به این نتیجه میرسد که اگر این پیرمرد نحیف را اعدام کند، از او اسطوره خواهد ساخت؛ بنابر این فقط از او تعهد میگیرند که در جایی علیه رژیم حرفی نزند و آزادش میگذارند، هرچند دورادور، مراقب فعالیتهایش بودهاند. (مروری بر تجربیات زیستی محمدتقی بهلول، منتشر شده در سایت پایگاه اطلاعرسانی حوزه، تاریخ انتشار: 15/ 6/ 1401)
[43]قاسمپور، داود، همان، ص 51-50.
[44] رحیمیان، محمدحسن، یادها و خاطرهها، ماهنامه پاسدار اسلام، مرداد 1381، شماره 248، ص 27-26.
[45] مروری بر تجربیات زیستی محمدتقی بهلول، همان.
[46] . موسوی مطلق، سید عباس، ملکوتی خاک نشین، سیری در زندگانی حاج شیخ محمدتقی بهلول، انتشارات هنارس، تهران، 1383.
[47]یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله شیخ شهابالدین اشراقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392، ص 244.
[48] پیام تسلیت در پی درگذشت حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول، منتشر شده در سایت khamenei.ir، تاریخ انتشار: 10/ 5/ 1384.
اسامی متهمین ماجرای گوهرشاد
اسامی متهمین ماجرای گوهرشاد
دستور ساواک برای مراقبت از حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
گزارشی از سخنرانی حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی در سال 54
دعوت از حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی برای سخنرانی در یزد در سال 56
دیدار حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی و امام خمینی در عراق
سفر حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی به یزد برای سخنرانی
فعالیت حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی در مصر علیه رژیم پهلوی
گزارشی از فعالیتهای حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی در مصر
گزارش ساواک از پیدا شدن نوار سخنرانی حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی در خانه شیخ حسین لنکرانی
گزارش ساواک از شعار ضد شاه بعد از سخنرانی حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
گزارشی از بازگشت حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی به ایران و سفرهای تبلیغی وی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
آیتالله سید حسین قمی
رضا شاه در مشهد
حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی و آیتالله العظمی سید عبدالله شیرازی
مسجد گوهرشاد
تشییع حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
مراسم تشییع حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
تشییع پیکر حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
مقبره حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی
تعداد مشاهده: 7932