سپهبد حاجعلی کیا مؤسس سازمان کوک
تاریخ انتشار: 26 خرداد 1399
حاجعلی کیا کجوری در سال 1285ش به دنیا آمد. چون روز تولد او مصادف با عید قربان بود به رسم مألوف نام «حاجی» را در ابتدای نام او قرار دادند. پدرش طاهر مشهور به حاجی پیرزاده را از ملاکین ثروتمند مازندران معرفی نمودهاند.[1] در مهرماه سال 1340ش زمانی که سپهبد حاجعلی کیا در زندان جمشیدیه بود پدر وی از دنیا رفت. مجلس ترحیم او در مسجد مجد واقع در خیابان امام خمینی(ره) فعلی جنب بیمارستان سینا برگزار شد که سخنران آن نیز سیدمحمد موسوی واعظ بود. در این موقع پدر وی بدون هیچ مشخصات دیگری «ثقهالدوله» معرفی شده است.[2]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز سپهبد حاجعلی کیا در نقلِ خاطراتِ خود پدرش را با لقبِ «منتظم الدیوان» آجودان دربار ناصرالدین شاه و پسر عموی آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری معرفی نموده است.[3]
تحصیلات
حاجعلی کیا تحصیلات ابتدایی را در محل تولد و دوران متوسطه را در تهران سپری کرد و در سال 1305ش به دانشکده افسری رفت و پس از دو سال با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل و در ارتش مشغول به کار شد.
پس از حدود 10 سال فعالیت در ایران و اروپا در سال 1317ش با درجه سرگردی برای ادامه تحصیل نظامی به کشور سوئد فرستاده شد که این اعزام به توجه سرلشکر عزیزالله ضرغامی نسبت به او ربط داده شده است.
در این سفر که مدت زمان آن را به علت وقوع جنگ جهانی دوم حدود 12 سال ذکر گردیده،[4] محمود کیانوری برادر نورالدین کیانوری که علی الظاهر هر دو از یک فامیل (کیا) بودند نیز با او همکلاس بود:
«اجازه پرداخت مبلغ دو هزار و هفتصد و پانزده کرون سوئدی و نود هشت سانتیم بابت حقوق و هزینه تحصیل اسفندماه دو نفر مأمورین سوئد در وجه سرگرد علی کیا و سرگرد محمود کیانوری توسط سفارت ایران در استکهلم به خزانهداری ارتش داده شد.»[5]
وی در رابطه با میزان و نوع تحصیل خود در سوئد میگوید:
« مدت دوازده سال در آن کشور اقامت کردم و ضمن گذرانیدن دوره دانشگاه جنگ سوئد دوره عالی ستاد را نیز طی کردم و در ایران تنها افسری هستم که دوره عالی ستاد را در خارج کشور دیدهام.»[6]
وی در جریانِ نقل خاطرات خود پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دانشگاه هاروارد عنوانِ پایاننامه تحصیلی خود را «رکن دوم» معرفی کرده است.[7]
مشاغل
حاجعلی کیا در سال 1307ش در حالی که جوانی 22 ساله بود پس از فارغالتحصیلی از دانشکده افسری با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه ارتش مشغول به کار شد و پس از چندی به اداره تسلیحات منتقل گردید.
در سال 1313ش با درجه ستوان یکمی[8] به همراه سرهنگ اسماعیل شفائی به عنوان مأمور خرید اسلحه به چکسلواکی و مجارستان اعزام شد که این مأموریت حدود چهار سال به طول انجامید:
«سه سالی مأمور شدم از طرف دولت رضاشاه برای اروپا چون افسر توپچی بودم، افسر توپخانه بودم برای تفتیش توپهایی که میخریدیم... سه سالی در چکسلواکی بودم و در آنجا بعدها مأموریت پیدا کردم یک سال و خردهای رفتم به بوداپست برای تفتیش یک دستگاه گاما که دستگاه هدایت تیر ضدهوائی بود... بعدها تقاضا کردم که مرا بفرستید تهران من دیگر نمیتوانم کار بکنم.»[9]
از علتِ انتخاب علی کیا برای انجام این مأموریت در آستانه 30 سالگی اطلاعی موجود نیست ولی احتمالاً این علت را میبایست در مناسبات پدرِ وی که مشخصات بیشتری جز نام او در اسناد ثبت نشده در جریانِ کودتای 1299ش و ارتباط او با رضاخان جستجو نمود.[10]
به هر حال ستوان علی کیا به علت اختلاف با رئیس هیئت اعزامی خرید اسلحه به اروپا،[11] به ایران بازگشت و مجدداً در سال 1317ش برای ادامه تحصیل راهی سوئد شد. وی در اینباره میگوید:
«در موقعی که با درجه ستوان یکمی در چک اسلواکی و مجارستان مأمور بازدید از کارخانههای اسلحه سازی و خرید اسلحه برای ارتش شاهنشاهی بودم ضمن مأموریت چهار ساله خود درباره طرز استفاده از اسلحههای مدرن کتابی نوشتم و به ارتش شاهنشاهی هدیه کردم و چون رئیس هیئت اعزامی ارتش برای (خرید اسلحه از اروپا) بیجهت با من مخالفت میکرد لذا در موقع بازگشت به تهران با زحمات زیادی موفق به ملاقات سرلشگر ضرغامی رئیس وقت ستاد ارتش شدم و ضمن تقدیم دو جلد از کتابهای مزبور علت نارضایتی خود را از رئیس هیئت اعزامی توضیح دادم و پس از آن که به استعداد و کوشش من واقف شد پس از هشت ماه دیگر من را برای تحصیل نظامی به کشور سوئد اعزام داشت که به علت وقوع جنگ دوم جهانی مدت دوازده سال در آن کشور اقامت کردم و ضمن گذرانیدن دوره دانشگاه جنگ سوئد دوره عالی ستاد را نیز طی کردم و در ایران تنها افسری هستم که دوره عالی ستاد را در خارج کشور دیدهام و ضمناً به امر تجارت هم در کشور سوئد پرداختم و آنگاه به تهران بازگشتم و چون مرحوم سپهبد رزمآرا را یک افسر لایق و پاکدامن میشناختم و از طرفی علت آنکه با وجود چند سال تحصیل و داشتن درجه سرهنگ دومی شغل مناسبی به من ارجاع نشده بود لذا نزد مرحوم سپهبد رزمآرا رئیس وقت ستاد ارتش رفتم و بلافاصله اینجانب را ضمن آزمایش به ریاست شعبه تجسس رکن دوم ستاد ارتش منصوب کرد و از آن پس مورد لطف آن مرحوم قرار گرفتم.»[12]
با وجود اینکه مدت اقامتِ وی در سوئد 12 سال عنوان شده ولی وزیر مختار ایران در سوئد در سال 1322ش این مدت را «متجاوز از پنج سال» اعلام نموده است:
«سفارت شاهنشاهی ایران در استکهلم تصدیق مینماید که آقای سرگرد علی کیا متجاوز از پنج سال در سوئد اقامت داشته و فعلاً به هنگام مراجعت به ایران مقداری از اثاثیه منزل مسکونی خود را همراه دارند.»[13]
حاجعلی کیا با درجه سرهنگ دومی در سال 1325ش استاد تاکتیک نظامی دانشگاه جنگ شد[14] و مدتی بعد با درجه سرهنگی رئیس امور مرزبانی گردید.[15]
با روی کار آمدنِ دولت ملی دکتر محمد مصدق سلسله گزارشهایی از سوءاستفادههای وی در مقامات و جایگاههای مختلف به مجلس شورای ملی و نخستوزیری رسید که بررسیِ آن منجر به برکناری سرتیپ کیا از ریاست مرزبانی گردید.
خانهنشینی سرتیپ کیا چندان طولانی نبود و پس از سرنگونی دکتر محمد مصدق در جریانِ کودتای 28 مرداد سال 1332ش دوباره به فعالیتهای سیاسی بازگشت. در ابتدا از طرف محمدرضا پهلوی مأموریت یافت تا از مازندران به مجلس شورای ملی بیاید ولی مخالفت فضلالله زاهدی که همزمان با کودتا نخستوزیر شده بود، این فرصت را از او گرفت:
«در زمان دکتر مصدق با درجه سرتیپی بازنشسته شدم و پس از قیام 28 مرداد ماه 32 اعلیحضرت همایون شاهنشاه من را احضار و توصیه فرمودند که از مازندران خود را کاندیدای نمایندگی مجلس شورای ملی نموده و فعالیت نمایم. حسبالامر شاهنشاه در مازندران مشغول به فعالیت انتخاباتی شدم ولی سپهبد زاهدی نخستوزیر وقت به علت کدورتی که با من داشت با انتخاب من مخالفت کرد و صندوقسازی شد و با وجود آنکه تمام اهالی مازندران به من و خانواده من کمال محبت را داشتند مرحوم سپهبد زاهدی مانع انتخاب من از آن محل گردید و لذا مراتب را به شرف عرض ملوکانه رسانیدم و[فرمودند] پس از نقطه دیگر خود را کاندید کنید و به عرض رسیددر نقطه دیگر زمینه مساعد کافی ندارم و اجازه فرمایید به شغل تجارت خود ادامه دهم.»[16]
حاجعلی کیا پس از این اتفاق بنا به فرمان شاه به ارتش بازگشت[17]و مورد اعتماد محمدرضا پهلوی واقع شد. وی در این باره نوشته است:
«پس از آنکه در سال 1333 بنا بر اراده مبارک شاهانه مجدداً به خدمت ارتش فراخوانده شدم مسئولیتهای سنگین بر عهده گرفتم.»[18]
از جمله مأموریتهای سنگین مورد بحث مکاتبه رمز رکن 2 ستاد ارتش به فرماندهی لشکرهای گرگان کردستان و رشت مبنی بر عبارات ذیل میتوان اشاره کرد:
«به فرمان مطاع شاهانه سرتیپ بازنشسته حاجعلی کیا برای مأموریت مخصوصی با هواپیما به آن منطقه خواهد آمد. قدغن فرمائید یک جیپ در فرودگاه در اختیار او بگذارند و تا موقعی که در منطقه آن لشکر و تیپ میباشد از وسیله مزبور استفاده نماید. ضمناً تسهیلات لازم برای انجام مأموریت او فراهم سازند.»[19]
در این زمان «ریاست اداره کل اطلاعات ستاد مشترک» عنوان سازمانیِ او بود که تسهیلکننده فعالیتهای گسترده و پنهانی وی به شمار میرفت.[20]
حاجعلی کیا در اول مهرماه سال 1334ش به درجه سرلشکری رسید و در آبان ماه همان سال با گذرنامه سیاسی برای مأموریت به انگلستان فرستاده شد و پس از بازگشت ترفیع مقام گرفت.
این ترفیع مقام در نامهای که دکتر دادفر (یکی از اعضای سازمان کوک) از پاریس برای او نوشته به شرح زیر مطرح شده است:
«هفته قبل نامهای به آقای ابهری نوشته و ضمن آن انتصاب حضرتعالی را که یقین نداشتم تبریک عرض کردهام البته این مقامات برای جنابعالی کوچکتر از آنند که قابل تبریک گفتن باشد ولی چون در موقعیت حساس توفیق خدمت بیشتر به میهن و شاهنشاه حاصل میشود لذا از این جهت برای برادران [اعضای سازمان کوک] موفقیت بزرگی است.»[21]
پس از این انتصاب بود که در سر برگ دفتر نظامی شاهنشاهی در نامهای به نخستوزیر نوشته شد:
«چون به فرمان مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی مقرر است تیمسار سرتیپ علی کیا ریاست اداره اطلاعات ستاد کل به مأموریت مخصوصی از طرف ذات مقدس ملوکانه به خارج از کشور مسافرت نمایند مستدعیست دستور فرمایند تصویب نامه مربوطه جهت صدور گذرنامه سیاسی جهت نامبرده صادر گردد.»[22]
براساس این فرمان گذرنامه سیاسی برای او صادر شد و متعاقب آن اعلام گردید:
«تیمسار سرتیپ علی کیا رئیس اداره دوم ستاد کل در تاریخ 5 / 9 / 34 به صوب مأموریت محوله به اروپا و آمریکا با هواپیما حرکت نموده است.»[23]
در همین ایام سرتیپ کیا نامهای برای فضلالله نبیل سفیر شاه در استکهلم نوشت که امضایِ آن «ریاست اطلاعات کل کشور» و نشانگرِ انتصاب جدید و مأموریت وی بود.[24]
به نظر میرسد این انتصاب در آستانهی تشکیل ساواک دارای مفهوم و معنایِ خاصی در سلسله مراتب تشکیلاتی نظام اطلاعاتی رژیم شاهنشاهی است که در رقابتِ وی با تیمور بختیار در مقام اولین رئیس ساواک بروز و ظهور خواهد یافت.[25]
مدت مأموریت وی در این نوبت که شامل کشورهای سوئد انگلستان و امریکا بود حدود چهل روز طول کشید که از این مدت بنابر آنچه در نامه برای فضلالله نبیل نوشته حضور او در آمریکا حدود سه هفته بوده است.
در زمان مأموریت وی در خارج کشور جانشین او در سازمان کوک که به نظر میرسد سرلشکر همایونی باشد با محمدرضا پهلوی ملاقات میکند و گزارشهای جمعآوری شده را به او میرساند. در نامهای که او برای سرتیپ کیا نوشته جریانِ ملاقات خود با شاه را اینگونه شرح داده است:
«روز یکشنبه گذشته حضور ملوکانه شرفیاب شدم. اولاً مراتب عتبهبوسی حضرتعالی را به عرض رساندم و همان قسم که اشاره فرمودید عرض شد اوامر ملوکانه در لندن به بهترین وجهی انجام شد. 18 آذر عازم آمریکا شدند. فرمودند بنابراین به زودی بایستی مراجعت کنند. عرض کردم چهل روز از پیشگاه همایونی کسب اجازه شده بود. فرمودند چهار هفته قرار بود مسافرت ایشان به طول انجامد.»[26]
چند ماهی پس از این مأموریت سپهبد عزیزالله کمال که وابسته نظامی ایران در انگلستان بود نامهای برای او نوشت که نشانگر حساسیت مأموریت وی پیرامون جمعآوری در خصوص شوروی است:
«اطلاعات مختصری که به پیوست تقدیم میشود نمونه فعالیت و اقدامات رهبران شوروی را نشان میدهد که چگونه از راه تبلیغ موفق شده و میشوند خدمتی به سازمانهای موجوده خود انجام دهند. بررسی این اطلاعات به نظر مفید میرسند تا بتوان هم از موقع برای امور مادی و ... [ناخوانا] استفاده نمود و هم به موقع بتوان اقدامات مقتضی انجام داد.
استدعا میشود نوع اطلاعاتی که بیشتر مورد نظر است مرقوم فرمایند تا مورد نظر بوده و با تجسس و بررسی بتوانم به قدر امکان در این راه کمک نمایم.»[27]
همزمان با تشکیل ساواک سرتیپ کیا با عنوان رئیس اداره دوم ستاد ارتش (اداره اطلاعات ارتش) به فعالیت مشغول بود[28] و کمیتههای مختلف داخلی و خارجی سازمان کوک نیز نسبت به ارسال اطلاعات جمعآوری شده اقدام میکردند.
در این موقع ساختار سیاسی کشور بنا بر سیاست آمریکاییها به صورتِ سیستم دو حزبی در حال شکلگیری بود و اسدالله علم مأموریت داشت تا تشکیلاتی را تحت عنوان «حزب مردم» سازماندهی نماید. مهدی دریانی که شریک تجاری سپهبد کیا بود از سویِ اسدالله علم به عضویت در حزب مردم دعوت شد. از این رو حاجعلی کیا به محمدرضا پهلوی نوشت:
«دریانی در دفتر چاکر حاضر، اظهار مینماید از طرف آقای علم از بنده دعوت به شرکت در هیئت مؤسسین حزب شده است. با مطالعه اسامی بعضی از اعضای مؤسسین شخصاً احساس تمایل به همکاری با آنها نمیکنم ولی چون سربازی جانباز در خاکپای اعلیحضرت همایونی هستم چنانچه مقرر فرمایند فعلاً این دعوت را قبول خواهم کرد. چنانچه امر جهانمطاع تعلق گیرد قبول نماید استدعا دارد وسیله آجودان کشیک به چاکر پیغامِ برود داده شود در غیر این صورت پیغامِ نرود.»[29]
در این ایام سرتیپ کیا ضمن پرداختن به فعالیتهای شغلی خود در اداره اطلاعات ارتش تشکیلات سازمان کوک را که در حال الحاق به نیروی مقاومت ملی بود اداره میکرد و کماکان به عضوگیری مشغول بود. کیا در شهریور ماه سال 1338ش به همراه اسماعیل ریاحی، عزیزالله کمال و عبدالکریم ایادی به درجه سپهبدی ارتقاء یافت[30] و یک بار دیگر برای مأموریتی که اسناد آن در سوابق مشخص نمیباشد به آمریکا رفت:
«در زمان نخستوزیری دکتر اقبال من شدیداً با ایشان مبارزه داشتم و همان موقع برای انجام مأموریتی به امریکا رفتم و یکی از اعضاء سفارت ایران در امریکا با حضور یک نفر امریکایی از دکتر اقبال انتقاد و بدگویی کرد. من با وجودی که با دکتر اقبال مخالف بودم شدیداً از ایشان تعریف و اظهارات عضو سفارت ایران را کاملاً تکذیب کردم.»[31]
در این زمان شایعه ریاست وی بر سازمان امنیت به جای تیمور بختیار مطرح بود و از سوی ساواک گزارشهای پنهانی مبنی بر سوءاستفادههای مختلف و همچنین بیتوجهی او نسبت به شاه نیز جمعآوری گردید.[32]
در این موقع منابعی که سپهبد کیا در اداره اطلاعات ارتش و سازمان کوک در سراسر کشور و حتی در کشورهای دیگر داشت و اطلاعاتی که از طریق آنان جمعآوری مینمود حکایت از تداخل مأموریتهای وی با ساواک داشت. نمونهای از این تداخل گزارشی است که دکتر خاقانی از نیویورک برای کیا ارسال نموده است:
«بعد از عرض سلام و دستبوسی از دیشب میدانستم که امروز علی فاطمی تظاهرات در جلو جامعه ملل راه میاندازد. لذا امروز بعدازظهر دوباره با مدارکی به (F.B.I) رفتم و باز هم وضع را توضیح دادم و اصرار و ابرام کردم که اینها کمونیست هستند و این تظاهرات با جنبشهای آفریقایی که روسها دامن میزنند و امروز صبح در داخل U.N افتضاح آن را دیدید رابطه مستقیم دارد... بعد از بحث مفصل دو ساعته در اداره مزبور چون به ساعت چهار بعد از ظهر که موعد تظاهرات بود نزدیک میشد از F.B.I خارج و به جلو U.N آمدم. از گوشۀ[ای]ناظر شدم و دیدم فایده ندارد باید به خود آنها مخلوط شوم به نزدیکتر رفتم... وارد شدنم به داخل آنها بسیار خوب شد زیرا فوراً فهمیدم که بین این عده معدود دو نفر غیرایرانی هم وجود دارد و آمریکایی هستند... عده مزبور در پیشاپیش یک پرچم ایران بدون شیر و خورشید حمل میکردند و جمعاً هشت عدد کارتون نوشته شده بود که دو عدد به فارسی بود، اظهار همدردی با دانشگاه تهران و شش عدد آن انگلیسی«ما انتخابات آزاد میخواهیم. ما آزادی میخواهیم. در ایران آزادی نیست» به طوری که عرض شد در روزنامههای امشب مطلبی که قابل تقدیم باشد نیست و اصلاً و ابداً اسمی برده نشده است. فردا صبح زود تمام روزنامهها را خریده نگاه میکنم اگر مطلبی بود دوباره طی عریضۀ[ای] دیگر تقدیم میدارم.»[33]
به دلیل همین تداخلها بود که سپهبد ورهرام که خود از اعضای سازمان کوک بود میگفت:
«قانون وظایف سازمان امنیت و اداره دوم را تعیین کرده ولی سپهبد کیا میخواست در همه کار دخالت کند.»[34]
زمانی که گزارشهایی مختلف پیرامون فعالیتهای تشکیلاتی حاجعلی کیا به همراه سوءاستفادههای او مورد جمعآوری قرار گرفت وی در تاریخ 25 اسفندماه سال 1339ش از ریاست اداره اطلاعات ارتش برکنار و به کارگزینی کل منتسب و بازنشسته گردید.[35]
در این زمان کشور در شرایط ویژهای قرار داشت و پس از جریان اعتصاب معلمان در مقابل مجلس شورای ملی در میدان بهارستان در 13 اردیبهشت ماه سال 1340ش که به کشته شدنِ دکتر خانعلی منجر گردید دولت شریفامامی سرنگون و دکتر علی امینی در 16 اردیبهشت مأمور تشکیل کابینه شد. وی در اولین نطق خود وضعیت کشور را اسفناک خواند و گفت:
«تنها راه حل، ریشهکن ساختن فساد و تباهی است و دست افراد نادرست را باید قطع کرد.»[36]
در این موقع گفته شد:
«سپهبد کیا برای پست سفیر کبیری در سوئد فعالیت مینماید و در نظر دارد کارهای املاک و بازرگانی خود را در تهران به پسرش واگذار و خود برای مدتی به سوئد برود.»[37]
و این شایعات در حالی مطرح گردید که نه تنها این انتصاب صورت نگرفت که سپهبد حاجعلی کیا دستگیر و روانه زندان شد.
با وجود تمامی سر و صداهایی که پیرامون دستگیری وی صورت گرفته بود با سرنگونی دولت علی امینی محاکمه فرمایشی او نیز در چند جلسه انجام شد و با وجود فراز و نشیبهای فراوانی که داشت مورد تبرئه قرار گرفت و از زندان آزاد گردید. در این موقع شایع شد:
«سپهبد کیا رئیس رمز دربار میشود که تا به حال فقط رزم آرا و ارفع این پست را به دست آوردهاند.»[38]
حاجعلی کیا و دخالت در انتخابات مجلس شورای ملی
سپهبد حاجعلی کیا پس از کودتای 28 مرداد سال 1332ش از طرف محمدرضا پهلوی مأموریت یافت تا در انتخابات مجلس شورا شرکت کند که این اقدام به علت کارشکنیهای فضلالله زاهدی که در این موقع نخستوزیر بود موفقیتی به دنبال نداشت.
وی پس از این اتفاق با فرمان محمدرضا پهلوی به ارتش بازگشت و در مقام ریاست کل اداره اطلاعات ستاد ارتش سازمان کوک را تحت نظر مستقیم شاه سازماندهی کرد.
یکی از اقدامات این سازمان تشکیلِ کمیته پارلمانی در مجلس شورای ملی بود که انجامِ آن منوط به عضویت نمایندگان در این سازمان بود. از این رو سازماندهی و فعالیت برای انتخابات نوزدهم تحت نظارتِ وی آغاز گردید.
در نامهای که در تیرماه سال 1334ش از کشور ترکیه برای او نوشته شده و متأسفانه امضای آن ناخوانا میباشد به این مسئله اشارهای شده است:
«من که دور از تهران و اوضاع آن هستم ولی آنچه در مورد انتخابات آینده در جراید میخوانم و میشنوم اگر سالم و بدون نظریات شخصی بگذرد قطعاً مؤثر و امیدبخش خواهد بود. ولی چنانچه با تمام نویدها معکوس عمل گردد بار دیگر میدان جدیدی برای حملات به دشمنان خود دادهایم و شاید مطلب دیگری که اشاره به آن لازم باشد سپردن کارها به دست آن چنان افرادی است که مورد اعتماد و احترام جامعه میباشند ولی آنچه کمتر مورد توجه میباشد همین مطلب است.»[39]
نقشِ او و سازمان کوک در این جریان در نامه شیخ حبیبالله مردوخ به محمدرضا پهلوی نیز مشهود است:
«علت عقبماندگی کردستان از قافله ترقی و مزایای اجتماعی همانا نبودن وکلای با علاقه به امور آن منطقه بوده زیرا به شهادت وضعیت رقتبار آن سامان تاکنون قدمی برای اصلاحات و بهبود وضعیت مردم برداشته نشده و تنها توجهات ذات اقدس همایونی بوده که با تشکیل سازمان مقدس کوک و همچنین اعزام افسرانی شایسته و با تدبیر و بی نظر امثال سرتیپ نصرالهی با فساد مبارزه و از نارضایتی و... و ناامیدی مردم جلوگیری به عمل آمده و امید به آینده را تحت رهبری شاهنشاه محبوب دلها را روشن نگاه داشته و اینک مردم ستمدیده و محروم کردستان از پیشگاه مبارک پدر تاجدار خود استدعا دارند که اوامر ملوکانه به کمیته پارلمانی سازمانی کوک شرف صدور یابد که هم اکنون نسبت به انتخابات دوره آینده نمایندگانی انتخاب شوند که بتوانند مجری منویات مقدس ملوکانه بوده نسبت به رفاه و آسایش مردم قدمهای مؤثری بردارند و اجازه ندهند اشخاصی که فقط حفظ مصالح خود را در نظر دارند به مردم تحمیل شوند.»[40]
این اقدامات در حالی صورت میگرفت که برخی دیگر از رجال شاهنشاهی که در رقابت با اعضای سازمان کوک بودند در مسیر این حرکت سنگاندازیهایی داشتند. نامهی محمد دیهیم از روزنامهنگاران قدیمی تبریز که در جریان شاهدوستی فعالیتهای فراوانی صورت داده و از دوره 19 تا 23 در مجلس شورای ملی حاضر بود نشانگر این مسئله است:
«با وجود این که جاننثار همیشه مورد تفقد و مراحل و الطاف آن شاهنشاه رئوف و رعیتپرور واقع گشته و این افتخار تا ابد مایه سربلندی خانواده جاننثار خواهد شد ولی آقای گلشائیان استاندار آذربایجان و آقای روحانی فرماندار تبریز روی اغراض و نظریات چند نفر از نمایندگان تبریز عرصه را به اندازهای به فداکاران و میهنپرستان و جوانانی که در راه خدمت به میهن و شاهنشاه از هیچگونه جانبازی و فداکاری مضایقه نکردهاند، تنگ نموده که جاننثار طاقت صبر و حوصله دیدن این مناظر و صحنههای غمانگیز و حقکشیهای ناجوانمردانه را ندارد.
اگر در واقع آقایان استاندار و فرماندار در آذربایجان ماندنی و برنامه آنها تضعیف و از بین بردن احزاب و جمعیتهای ملی و شاهدوست میباشد امر ملوکانه صادر شود جاننثار را از آذربایجان تبعید نمایند تا اینکه ناظر مظالم و خیانتهای ایشان نباشم. اگر با امر ملوکانه اعتماد و توفیق شرفیابی حاصل شود مطالبی در این خصوص به عرض مبارک خواهد رسید.»[41]
با وجود این اختلافات مقدماتِ حضور اعضای سازمان کوک در مجلس شورای ملی در حال انجام بود و این اقدام به میزانی حساب شده صورت میگرفت که نتیجه برگزاری انتخاباتِ انجمن شهر کرمانشاه با تلگراف رمزی که سرهنگ ملک احمدی برای تیمسار کیا فرستاد به شرح زیر اعلام گردید:
«انتخابات انجمن شهر خاتمه نتیجه به شرح زیر بوده است:
1 . از برادران 5 نفر 2 . از وابستگان به سازمان 6 نفر 3 . متفرقه 4 نفر. اقدامات جناب آقای پالیزی در این موفقیت فوقالعاده مؤثر و مفید بوده است.»[42]
تحتِ اختیار گرفتنِ انجمنهای شهر برای انتخاب افراد مورد نظر برای ورود به مجلس شورای ملی اقدام حساب شدهای بود که در نامهای که فردی از رشت برای سپهبد کیا نوشت و متأسفانه امضایِ آن خوانا نمیباشد و تقاضای مساعدت از وی برای انتخاب شدنِ خود نمونه دیگری از افشایِ نقش پر رنگ او در انتخابات این دوره است:
«راجع به آقای مهندس سیمرغ مرقوم فرموده بودید چون انجمن شهر قریباً تشکیل میشود امید است کار ایشان نیز انجام گردد. به طوری که خاطر عالی مستحضر است انتخابات دوره آینده قریباً شروع خواهد شد و بنده هم در قزوین کاندید هستم... بنابراین موقع آن رسیده که آن برادر عزیز مرا یاری و مدد فرمایید.»[43]
در حالی که شواهد و قرائن فراوانی حکایت از دخالت مستقیم سپهبد حاجعلی کیا در انجام انتخابات دوره نوزدهم مجلس شورای ملی داشت دکتر حبیب دادفر که یکی از اعضایِ اصلی سازمان کوک و نماینده دورههای 19 تا 24 مجلس شورای ملی به جز دوره 21 بود پس از ملاقات با منوچهر اقبال در پاریس طی نامهای به او نوشت:
«در مورد انتخابات صحبتهایی میکردند که گویا در ابتدا قرار بوده انتخابات تحت نظر حضرتعالی قرار گیرد ولی بعداً از این نظر انصراف حاصل شده است اگر این طور باشد جای تأسف است.»[44]
ولی با وجود این مطلب برای انتخابِ خود از حوزه مراغه یادآور شد:
«مبادا توقف بنده در اروپا موجب از دست رفتن فرصت انتخاباتی باشد و به هر کیفیت قبل از حرکت خود به اروپا استدعا دارم در مورد شخص بنده حضور مبارک برادر اعظم،[محمدرضا پهلوی] اطلاعات کافی داده و ذهن معظمله را روشن فرمایید... بدیهی است برادر معظم،[تیمسار کیا] از هر جهت فدوی را بر آقای محمود افشار دانشجوی سال اول حقوق ترجیح خواهند داد.»[45]
در روزهایی که مجلس نوزدهم رو به پایان بود برنامه ریزی برای انتخابات دوره بیستم آغاز گردید و در این نوبت سپهبد کیا با همراهی تیمسار علوی مقدم که در مقام وزارت کشور قرار داشت ننگینترین دورهی انتخاباتی را رقم زدند.[46]
روشن بود که در این موقع تیمور بختیار که خود از اعضای اولیه سازمان کوک بود به عنوان رئیس سازمان اطلاعات و امنیت با برخی از اقدامات و افرادی که سپهبد کیا برای انتخاب شدن در نظر داشت مخالف بود و همین مسئله موجبات اختلاف بین آن دو و گزارشهای ارسالی را فراهم مینمود:
«سپهبد کیا رئیس اداره دوم ستاد بزرگ اتشتاران برای خنثی نمودن گزارشهای ساواک به شرف عرض ملوکانه رسانیده که گزارش ساواک درباره دیهیم بیاساس است و محمد دیهیم که جزء لیست 59 نفری کمیته فرقه پوشالی دموکرات آذربایجان قلمداد شده در آن زمان کتابفروش بوده است. ثانیاً حاجی مهدی دریانی را که در انتخابات آینده نماینده اول تبریز خواهد بود نزد سرتیپزاده فرستاده تا وی را از همکاری با سازمان اطلاعات و امنیت آذربایجان شرقی و اقدام علیه دیهیم بازدارد و چون زندگی سرتیپزاده وسیله دریانی تأمین میشود دریانی در انجام این مأموریت موفق خواهد شد. ضمناً به سرهنگ هیئت پیغام فرستاده شده که پسر عموی وی نیز جزء لیست نمایندگان تبریز قرار گرفته و بدین ترتیب امتیازی نیز به سرهنگ هیئت داده شده است... تمام قدرتها در دست سپهبد کیا متمرکز گردیده و وی سپهبد علوی مقدم را که در شهربانی کل کشور نفوذ فوقالعادهای داشت از ریاست شهربانی برکنار و در رأس وزارت کشور قرار داد و سپهبد عزیزی فرمانده ژاندارمری کل کشور نیز از دوستان سپهبد کیا میباشد و سازمان نیروی مقاومت ملی هم که قبلاً در اختیار سپهبد کیا بود گرچه اخیراً تحویل سرلشکر کوششی شده لیکن تمام واحدهای تابعه این سازمان که در سراسر کشور مخصوصاً در بین ایلات و عشایر گسترش یافته عملاً از سپهبد کیا تبعیت مینمایند و آراء افراد این سازمان در سراسر مملکت در اختیار سپهبد کیاست و با این وضع هر کاندیدایی که مورد توجه نامبرده نباشد مسلماً انتخاب نمیشود.»[47]
انتخابات دوره بیستم در این شرایط برگزار و مجلس شورای ملی در تاریخ دوم اسفندماه سال 1339ش گشایش یافت. محمدعلی مسعودی درباره این انتخابات گفته است:
«تیمسار سپهبد کیا توانسته است در جریان انتخابات دوره بیستم عدهای از نوکران خود را به نام نمایندگی مجلس روانه مجلس شورای ملی سازد تا شبکهای از طرفدارانش در کمیسیونهای مختلف مجلس اعمال نفوذ نمایند. طرفداران کیا سایر نمایندگان را تهدید کرده بودند که اگر در جریانات پارلمانی نظریات آنها مورد اجرا قرار نگیرد به وسیله تیمسار کیا برای آنها پرونده سازی خواهند نمود.»[48]
با صدارت دکتر علی امینی مجلس بیستم منحل و سپهبد کیا به همراه برخی از رجال سیاسی و نظامی بازداشت شدند. این شرایط چندان دوامی نداشت چون هم علی امینی برکنار شد و هم زندانیان یا با محاکمه فرمایشی و یا بدون محاکمه، از زندان آزاد شدند ولی با وجود این در برگزاری مجدد انتخابات مجلس که در زمان نخستوزیری اسدالله علم صورت گرفت شایع گردید:
«دولت سخت مراقب این است که در لیست انتخابات و کاندیدهای مجلس از دوستان و طرفداران سپهبد کیا کسی نباشد.»[49]
و همچنین گفته شد:
«نامهای جهت آقای نخستوزیر و سایر مقامات از شهسوار[تنکابن] در مورد انتخاب تیمسار کیا به نمایندگی مجلس شورای ملی ارسال شده است.»[50]
انتخابات این دوره نیز کاملاً برنامهریزی شده صورت گرفت ولی با وجود شایعهای که در خصوص مراقبت بر عدم انتخاب طرفداران سپهبد کیا مطرح شد افرادی چون: کیهان یغمایی در مجلس شورای ملی حضور داشتند[51] که تعداد آنها 48 نفر اعلام گردید و گفته شد:
«این عده که فقط با تیمسار سپهبد کیا ارتباط دارند نظریات و برنامههای او را در مواقع لازم و ضروری مورد اجرا قرار خواهند داد.»[52]
سپهبد کیا و محمدرضا شاه
در دوران نخستوزیری منوچهر اقبال سپهبد حاجعلی کیا که به عنوان یکی از مقاماتِ مهم سیاسی ـ نظامی مطرح بود یکی از مخالفین نخستوزیر به شمار میرفت. خودِ وی در این مورد میگوید:
«در زمان نخستوزیری دکتر اقبال من شدیداً با ایشان مبارزه داشتم.»[53]
یکی از دلایلِ مخالفت وی با منوچهر اقبال تلاش وی برای جدا نمودنِ نیروی مقاومت ملی از اداره دوم ارتش و الحاق آن به اداره سوم میباشد که سپهبد کیا درباره آن میگوید:
«تا زمانی که نیروی مقاومت ملی زیر نظر اداره دوم اداره میشد به سرعت پیش میرفت و بهترین فداکاران برای شاه و میهن تربیت میشدند ولی بر اثر بخل و حسادت ارتشبد هدایت و دکتر اقبال (نخستوزیر وقت) که دائماً مطالب دروغ و مغرضانه به شاهنشاه میگفتند در نتیجه نیروی مقاومت ملی به اداره سوم ستاد کل واگذار گردید و از همان تاریخ چون نتوانستند خوب اداره کنند به صورت یک سازمان بیاثر در آمد.»[54]
کیا حدود 15 سال از محمدرضا پهلوی بزرگتر بود و از بدوِ حضور در ایران در سال 1322ش و در آغاز شاهنشاهیِ او در کنارش قرار داشت و مدعی بود که «در بدو امر من وسیله آشنایی و دوستی اعلیحضرت همایونی را با رئیسجمهور فرانسه فراهم کردم.»[55] وی در بعضی مواقع و در حضور برخی از محارمِ خود مکنونات قلبی خود نسبت به شاه را چنین ابراز مینمود:
«این وضع تا وقتی که یک تحول بزرگ ایجاد نشود درست نخواهد شد و آن هم تا موقعی که این پسره (شاه) بر این ملت حکومت کند وضع از این بهتر نخواهد شد. من به انتظار روزی هستم که این شاه تحمیلی برداشته شود تا وضع مردم روشن گردد.»[56]
در همین موقع بود که شایع گردید:
«سپهبد کیا خیال کودتا داشته و برای همین دلیل اداره مقاومت ملی را از ایشان جدا کردهاند.»[57]
و حتی گفته شد:
«تیمسار کیا رئیس اداره دوم به ده کجور رفته و دستور میدهد مقداری تفنگ برنو در بین اهالی آنجا توزیع نمایند.»[58]
و پس از آن گزارشِ «تصرف اراضی نزدیک چالوس»[59] و در اختیار گرفتنِ املاک و حقآبه زارعین گرمسار و ورامین «با زور و اعمالِ نفوذ»[60] نیز بر گزارشهای قبلی افزوده شد.
حاجعلی کیا در نامهای به محمدرضا پهلوی که بسیار تند و گلهآمیز بود ضمن تقاضایِ برخورد با دولت امینی و درخواستِ در دست گرفتنِ زمامِ امور کشور برای 6 ماه نوشت:
«یکی از نقاط ضعف اعلیحضرت فقید عدم توجه به افکار عمومی بود و عنایتی به تراوشات فکری و آراء و عقاید ملت خود نداشت و همین عدم توجه به افکار عمومی یکی از موارد و موجبات سستی بنیان سلطنت ایشان قرار گرفت. متأسفانه همانطور که عدۀ[ای] رجل خائن دور پدر شما را احاطه نموده و دیوار آهنین اطراف ایشان کشیده بودند تا مانع درک و دریافت حقایق و واقعیات شود اکنون هم چند تن درباری مشابه همان عمل را نسبت به شما مرتکب شده و میان شاهنشاه و ملت دیوار غیرقابل نفوذ احداث کردهاند.»[61]
دکتر علیاکبر بینا که تحصیلکرده فرانسه و نماینده دورههای نوزدهم و بیستم مجلس شورای ملی و سناتور انتصابی دوره هفتم مجلس سنا بود درباره روش کیا با شاه میگفت:
«زمانی که سپهبد کیا رئیس اداره دوم بود در خارج از کشور به شاه فحش میدادندف تمام آنتریک خود کیا بود، حتی به شاه هم خیانت میکرد، وقتی خوب سر و صدا راه میانداخت، میگفت: میخواهید سر و صدا را بخوابانم فوراً باز مقداری پول به خارج میفرستاد و سر و صدا خاموش میشد.»[62]
همزمان با شروع محاکماتِ وی که با سر و صدایِ زیادی نیز همراه بود یکی از اساتید دانشگاه به نام دکتر فرشاد معتقد بود:
«بسیاری از تشنجات و دستهبندیهای سالهای اخیر به وسیله این شخص رهبری میشده است و علناً با دخالت در کار وزارتخانهها و اعمال نفوذ در سازمانهای دولتی افراد مورد نظر خود را در رأس مقامات حساس قرار میداده است و آنها نیز به اتکاء مقام او هر عمل خلافی را انجام میدادهاند و در زمان حکومت دکتر اقبال با دخالت در انتخابات و مبارزه پنهانی با حزب ملیون به آشفتگی اوضاع کشور کاملاً دامن میزده است.»[63]
و در مقابل این تفکر هوادارانِ سپهبد کیا قرار داشتند که میگفتند:
«عناصر تودهای و مصدقی از سپهبد کیا که بعد از 28 مرداد ریشه نفوذ آنها را در ایران از بین برده انتقام میگیرند. کیا مدت ده سال به نفع مقام سلطنت کار کرده و اکنون به نام جزئی خطایی او را محاکمه میکنند و در آینده نباید شخص خود را مدافع حقوق دربار نشان دهد برای اینکه سرنوشت تودهایها بهتر از چنین افرادی خواهد بود.»[64]
در کنار این اظهارات موافق و مخالف، سپهبد کیا که گنجینهای از اسرار پشت پرده دربار و رجال سیاسی را در اختیار داشت برای فرار از این مرحله، تهدید به افشاگری مینمود[65] که به نظر میرسد همین تهدیدها مؤثر واقع شد و اتهاماتِ او به اتهامی جزئی تبدیل و در نهایت تبرئه گردید که در جای خود به آن پرداخته شده است.
سپهبد حاجعلی کیا پس از آزادی در جلساتی که داشت با وجود اینکه خود را دور از مسائل سیاسی معرفی میکرد گاه گاهی از وضع موجود نیز انتقاد مینمود:
«دزدها مثل زنجیر به یکدیگر متصل هستند و از یکدیگر محافظت میکنند و این عده همانهایی هستند که کورکورانه بله بله قربان میگویند.»[66]
«شاهنشاه زیر پای خود را جارو میکند. بارها موضوع نارضایتی مردم را به عرض شاهنشاه رسانیده ولی شاهنشاه توجه و قبول نکرده و حال نتیجه اعمال خود را میبیند. کار مقام سلطنت دیگر نزدیک به اتمام است و این دست و پا زدنها فایدهای ندارد.»[67]
و در زمانی دیگر لحن خود را عوض مینمود و در دفاع از محمدرضا پهلوی میگفت:
«پای شاه را به میان نکشید و حرف اشخاص را قبول نکنید. ما سالها با اعلیحضرت کار کردهایم و معظمله حاضر نیست حتی دشمنان خود را به دست قانون بسپارد چه رسد به دوستان و چون گفته میشود که در ارتش میلیونها دزدی شده لذا شاهنشاه بدون آن که نامی از کسی ببرند دستور تعقیب میفرمایند.»[68]
در این موقع او به عنصری مذبذب نسبت به شاه تبدیل شده بود که بیتوجهیهای محمدرضا پهلوی را به خود برنمیتابید و از این موضوع به میزانی ناراحت بود که برخلافت سنت مرسوم حتی عکس او را نیز در دفتر کار خود نصب نکرده بود.[69] و چند ماه پس از این گزارش در ملاقاتی کاملاً خصوصی در توجیه بیتوجهی شاه به خود گفت:
«بزرگترین افتخار من این است که چه در سابق و چه از این پس مادامالعمر خدمتگزار شاهنشاه بوده و خواهم بود و شاهنشاه کمال مرحمت را به من دارند (منتها مسائلی قطعاً وجود دارد که شاهنشاه مصلحت نیست اظهار مرحمت علنی نسبت به من بفرمایند زیرا معظمله که در مقام بالا قرار گرفتهاند دارای محظوراتی هستند که دوستان من و شاهدوستان از آن محظورات بیاطلاع هستند و دائماً انتقاد میکنند که چرا شاهنشاه به سپهبد کیا که عمری را خدمتگزار واقعی بوده مرحمت زیادی ندارند و احیاناً چرا شغل مهمی به ایشان رجوع نمیکنند) و به طور کلی شاهنشاه طالب اصلاحات هستند ولی به حکم مصالح کشور نمیتوانند علیه افراد نالایق و ناصالح که در دستگاه هستند اقدام تندی بفرمایند و بنده چندی پیش به حضور ملوکانه شرفیاب و صریحاً از پیشگاه همایونی استدعا کردم تنها استدعایم این است که به بنده شغلی ارجاع نفرمایند تا با فراغت بیشتری بتوانم به امر تجارت بپردازم.»
این روحیه موجب شد تا در نظریهی گزارش این ملاقات نوشته شود:
«سپهبد کیا امیدوار است که بتواند مراحم شاهانه را به طرف خود جلب نموده و شغلی به ایشان داده شود.»[70]
و حدود دو ماه بعد از این ملاقات مجدداً در گفتگویی خصوصی اظهار نمود:
«شخص اعلیحضرت همایونی نسبت به من کمال مرحمت را دارند ولی اطرافیان مغرض معظمله مانع مرحمت ایشان بوده و دائماً سعایت میکنند و حتی شاهنشاه چند بار به وسیله یکی از نزدیکان خودشان از من احوالپرسی و اظهار تمایل به ملاقات با من فرمودهاند و در چند روز اخیر که من در چالوس بودم و شاهنشاه در نوشهر تشریف فرما بودند بر اثر اظهار تمایل شاهنشاه به قصد شرفیابی به نوشهر رفتم و استدعای تعیین وقت شرفیابی کردم ولی سپهبد ایادی که با من خصومت و دشمنی دارد عمداً در موقعی که اعلیحضرت همایونی ناراحت بودند و گرفتاری زیاد داشتند به عرض رسانید که در آن موقع شاهنشاه وقت نداشتند و شرفیابی را به وقت دیگری موکول فرمودند و من ناراحت شدم. به ایادی گفتم که من دیگر برای تقاضای تعیین وقت شرفیابی به نوشهر نخواهم آمد و محل اقامت با شماره تلفن خود را در چالوس به ایشان دادم که هر موقع اجازه فرمودند به من ابلاغ کنند. اطرافیان شاهنشاه اگر بخواهند اجازه شرفیابی بدهند موقعی به عرض میرسانند که شاهنشاه آمادگی داشته باشند و اگر نخواهند شرفیابی حاصل شود هنگامی که شاهنشاه گرفتار و عصبانی هستند به عرض میرسانند.»[71]
دستگیری و محاکمه
پس از تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور اداره دوم اطلاعات ارتش یکی از رقبای اصلیِ آن به شمار میرفت و به طور طبیعی در جمعآوری اخبار و گزارشها و ارائه آن به محمدرضا پهلوی تداخلاتی بین آن دو صورت میگرفت.
در همین موقعیت جمعآوری گزارش در رابطه با سپهبد کیا که ریاست اداره دوم را به عهده داشت نیز آغاز گردید و معلوم شد که او نسبت به محمدرضا پهلوی نظر چندان مساعدی ندارد و او را «شاه تحمیلی» میداند.[72]
جمعآوری اینگونه گزارشها که در برخی از آنها به شایعه امکان کودتا توسط سپهبد کیا نیز اشاره شده بود ادامه یافت تا اینکه در 16 اردیبهشت سال 1340ش دکتر علی امینی با شعارِ انجام اصلاحات و برخورد با مفاسد به نخستوزیری رسیدو حدود یک هفته بعد در تاریخ 23 / 2 / 1340 چهار تن از امرای ارتش (سپهبد مهدی علویمقدم . سپهبد علی کیا . سرلشکر علیاکبر ضرغام و سرتیپ فرجالله نویسی) به اتهام سوءاستفاده از مقام و حیف و میل اموال دولتی به دستورِ او دستگیر شدند[73] و واکنشِ طبقات مختلف مردم نسبت به این دستگیری اینگونه گزارش شد:
«بر سر دستگیری و تعقیب افرادی که مشهور به فساد هستند نام تیمسار سپهبد کیا و تیمسار سپهبد علوی مقدم بیش از دیگران برده میشود و نسبت به این دو نفر بغض و کینه شدیدی احساس میشود... تیمسار کیا هم مشهور است که با مهدی ابراهیمی دریانی معروف شرکت داشته و به کمک هم به نام فروش سهام شهرآراء و خانهسازی میلیونها متر از اراضی را تصرف کردهاند.»[74]
اولین عکسالعمل سپهبد کیا در رابطه با این دستگیری این اظهارات بود:
«به زودی از او رفع توقیف خواهد شد و این بازداشتها عموماً صحنهسازی است و جنبه سیاسی دارد.»[75]
در این موقع فعالیتهایی بی نام و نشانی در نوشتنِ نامه و اعلامیه و ارسالِ آن به جراید که انجامِ آن به سازمان کوک نسبت داده شد نیز آغاز گردید. سیداحمد هاشمی که مدیر روزنامه اتحاد ملی بود در این رابطه گفت:
«اخیراً نامهها و اعلامیههایی به جراید واصل گردیده که طی آنها دولت را به عصیان نیروهای مسلح و ایجاد کودتا تهدید کردهاند و مدیران جراید را نیز به کیفر حملات اخیرشان به ارتش و رهبران و شخصیتهای ارتشی مورد حمله قرار داده و آنها را به عذابی شدید وعده دادهاند.»[76]
به همین دلیل بود که در منزل محمدعبدالله گرجی که از اعضای قدیمی سازمان کوک بود پیرامون این موضوع گفته شد:
«به زودی تیمسار کیا از زندان خارج شده و حکومت را به دست خواهد گرفت... کودتا خواهد شد و ارتش به پشتیبانی از تیمسار کیا حکومت را در دست خواهد گرفت.»[77]
و هم زمان با این شایعات صحبت از خرابکاری در آبرسانی در تهران و اختلال امواج رادیویی نیز به میان آمد:
«از طرفِ دار و دسته طرفدار تیمسار سپهبد علی کیا اقداماتی در جریان است تا با انجام پارهای اقدامات هیجانانگیز منجمله انجام سابوتاژهایی در لولهکشی آب تهران و فرستندههای رادیویی و احتمالاً برق تهران ایجاد وحشت و اضطراب نموده و دولت را دچار انحراف توجه و بالنتیجه مسئولین امور را مرعوب نمایند.»[78]
و سیدجعفر بهبهانی نیز که در این ایام نماینده مجلس شورای ملی بود اظهار کرد:
«همسر سپهبد کیا از منزل خود به وسیله تلفن با اغلب روزنامهنویسان و متنفذین تماس گرفته و به منظور جلوگیری از ایجاد سر و صدای بیشتر در اطراف بازداشت سپهبد کیا وجوه زیادی خرج مینماید.»[79]
پس از این اقدامات برخی از خبرنگاران نشریات مانند سلیمان انوشیروانی مدیر روزنامه سحر و رائین خبرنگار مجله تهران مصور از سویِ فریدون کیا به محل املاک تصرفیِ سپهبد کیا دعوت شدند تا ضمن بازدید از فعالیتهای عمرانیِ وی مطالبی را در این خصوص منتشر نمایند.[80]
از بین این نشریات روزنامه اقلیم در این خصوص مطالبی را نوشت که سپهبد کیا نسخهای از آن را در بین ملاقاتکنندگان خود توزیع مینمود.[81]
درگذشت پدرِ سپهبد کیا فرصت مناسبی بود تا طرفدارانِ وی که تعداد آنان را بیشتر از 2000 نفر نوشتهاند با اجتماع در مجلس ترحیم او که در مسجد مجد برگزار گردید «نمایش قدرت اجتماعی» خود را به رخ بکشند و سخنران این مجلس نیز که سیدمحمد موسوی واعظ بود با کنایه از سپهبد کیا دفاع نموده و بگوید:
«گرچه یوسف را زندانی کردند و گرچه کوپرنیک را به جرم اینکه ادعا کرده بود زمین به دور خود میچرخد کشتند و سقراط را هم مسموم نمودند ولی همه مردان امروز به حقانیت آنان ایمان دارند و میدانند کشندگان آنان افرادی بودهاند که از جاده حقیقت منحرف گشته و حق را ناحق جلوهگر ساختهاند.»[82]
محل بازداشتِ سپهبد کیا زندان جمشیدیه بود که بیشتر از آن که زندان باشد به باغی بزرگ شبیه بود و رفت و آمد نیز در آن سهل و آسان صورت میگرفت. در گزارشهای مختلفی که در خصوص تعداد و مشخصات ملاقاتکنندگان تهیه گردیده مختصر اشاراتی به آن شده است از جمله اینکه:
«تیمسار سپهبد کیا در جلوی باغ قدم میزد و با حاضرین احوالپرسی میکرد و اظهار میداشت که روزهای پنجشنبه روزنامه اقلیم را بخوانید و به دیگران نیز بدهید بخوانند.»[83]
در این شرایط بود که وی نامهای گلایه آمیز برای محمدرضا پهلوی نوشت که در بخشی از آن آمده است:
«9 ماه است چند نفر از صدیقترین و بهترین خادمین اعلیحضرت را دکتر امینی بدون دلیل و مدرک قاطع بلاتکلیف در زندان نگه داشته، سکوت و عدم بذل عنایت شاهنشاه در این باره نه تنها موجب یأس این چند نفر گردیده حتی خادمین دیگر را هم دلسرد و مأیوس نموده است. آیا اعلیحضرت قبول ندارند که دکتر امینی عمداً و از روی یک نقشه معین و حسابشده میخواهد به تدریج کلیه خدمتگزاران نظامی امتحان داده را از دور و بر شاهنشاه دور کرده و بالاخره روح خطرناک نومیدی در سینه همه سران و امراء ارتش ایجاد نماید.»[84]
در این موقع اظهار نظراتِ متفاوتی از سوی افراد مختلف پیرامون نحوهی محاکمه و میزانِ محکومیت سپهبد کیا صورت میگرفت که از آن نمونه است:
«کوشش وزارت دادگستری این است که هنگام صدور حکم محکومیت سپهبد کیا مشارالیه را از نظر اختلاس در اموال دولتی و ضرر و زیان مادی که متوجه دولت نموده محکوم نمایند ولی چون به مشارالیه اتهام اختلاس وارد نشده و در این مورد نیز دلایل کافی در دست نیست لذا محکومیت مشارالیه به جزای نقدی از نظر قضایی مشکل به نظر میرسد و طبق اطلاع موثق حداکثر میزان زندان که برای سپهبد در پرونده فعلی در نظر گرفته شده سه سال حبس تأدیبی است و به احتمال قریب به یقین مشارالیه به دو سال و نیم تا سه سال حبس محکوم خواهد شد.»[85]
و از سوی دیگر سپهبد کیا نیز با تهدیدِ دولت به افشاگری علیه دکتر علی امینی در خصوص نقش وی در کودتای 28 مرداد 1332ش و قرارداد با کنسرسیوم نفتی و همچنین نفوذ عناصر تودهای در دستگاه قضائی مقابله به مثل مینمود:
«سپهبد کیا مدارک مهم و قابلتوجهی از فعالیتهای دست چپی عدهای از قضات دادگستری و همچنین تصرف اراضی قریه سلیمانیه توسط ورثه وثوقالدوله جمعآوری و در نظر دارد موقع محاکمه خود بر علیه آقای دکتر امینی و شخص الموتی وزیر دادگستری در دادگاه ارائه نموده و در معرض افکار عمومی بگذارد.»[86]
همزمان با آغاز جلسات رسمی دادگاه یکی از اقداماتی که از سویِ طرفداران سپهبد کیا صورت گرفت سازماندهی افراد برای حضور در دادگاه و تظاهر به نفعِ وی بود:[87]
«روز گذشته عدهای از مازندرانیهای مقیم مرکز و گروهی از افسران بازنشسته ارتش که طرفدار تیمسار کیا میباشند در راهروها و کریدورهای دادگستری به نفع نامبرده تبلیغ میکردند و میگفتند عناصر تودهای و مصدقی از سپهبد کیا که بعد از 28 مرداد ریشه نفوذ آنها را در ایران از بین برده انتقام میگیرند.»[88]
با شروعِ دادگاه سپهبد کیا که در زمان دستگیری از آن به عنوانِ «محاکمه بزرگ» یاد شده بود و طرحِ اتهامات جزئی و کم اهمیت مانند سوءاستفاده «در حدود 128 هزار تومان»[89]موجب شد تا پیرامون آن گفته شود:
«یکی از نقاط ضعف این محاکمه هم که از سری محاکمات بزرگ ذکر شده تعقیب تیمسار کیا به عنوان غصب فقط مقدار کمی زمین بیارزش بیابان و استفاده از چند دستگاه کامیون و بولدوزر برای مدت محدودی میباشد در حالی که قبل از محاکمه مردم عموماً تیمسار کیا را از سوءاستفادهکنان و غاصبین بزرگ اراضی میدانستند و با این ترتیب اتهام تیمسار در اذهان عمومی فوقالعاده سبکتر شده است.»[90]
« از تعداد تماشاچیان دادرسی ایشان کاسته شده و مردم رغبت و علاقهای را که قبل از شروع این محاکمه به این ماجرا داشتند از دست داده اند. بین تماشاچیان و ناظرین این طور صحبت میشود که قصد دولت در درجه اول از آن همه های و هوی و جار و جنجال (محاکمات بزرگ) فقط جلب توجه مردم و بدنام ساختن سپهبد کیا بوده و الاّ اساس قضیه سست و ماهیت اتهام ضعیف است و برای چنین اتهامی این همه تشریفات و تبلیغات لازم نبود. اکثر تماشاچیان عنوان (محاکمات بزرگ) را مسخره میکنند.»[91]
با وجود این شیوهی برخورد که تنها به سوءاستفاده سپهبد کیا در بهرهگیری از چند بولدوزر و ماشین راهسازی در جادهسازی روستای جنتآباد که متعلق به وی بود و سندسازی در تصرف زمینهای حاشیهی آن اشاره داشت به علتِ اینکه برخی از نشریات به تخلفات بسیار او پرداخته بودند در برخی از محافل مانند «انجمن ادبی سخنسنج فردوسی» نیز گفته میشد:
«آن سردار ملی (منظور سپهبد کیا) را محاکمه میکنند و دود از سر آدم بلند میشود که میبیند وقتی این بیشرفها سر کار هستند با اموال مردم چه کارها میکنند و حالا هم آن سردار ادعا میکند که سردار ملی و تاجر میباشد و البته ملی است زیرا اموال ملت را ملی کرده.»[92]
«حال یک چنین شخص کلاهبرداری خود را سردار ملی مینامد و به طور غیرمستقیم به افسران ارتش توهین میکند.»[93]
و در کنار این اظهار نظرات گروهی از افرادی که در جلسات دادگاه شرکت مینمودند با مشاهدهی روابط قاضی و وکیل مدافع و شاکی و متشاکی دادگاه را «یک صحنه تئاتر» قلمداد میکردند.[94]
از یکسو وزارت دادگستری و دکتر علی امینی در تلاش بودند تا حداقل محکومیتی دو ساله برای سپهبد کیا تدارک دیده شود[95]و از سویِ دیگر نیز قضاتی که از اعضایِ سازمان کوک بودند و در پروندهی او نیز نقش داشتند برای تبرئه نمودنِ وی تلاش میکردند.[96]
در اثر همین تلاش بود که پس از صدور رأی مبنی بر: «سپهبد کیا به اتهام در تصرف غیرقانونی نسبت به دو میلیون و چهارصد و هفت هزار و نهصد و هفتاد و شش ریال کارکرد بولدوزر و غیره به دو سال حبس مجرد محکوم میشود.» و تبدیل قرار صورت گرفت و متهم محاکمه بزرگ آزاد گردید.[97] پس از این اتفاق در گزارشی که پیرامون سفارش او به دوستان و آشنایانِ خود تهیه گردید نوشته شد:
«توصیه میکند به وسیله ارسال نامه و تلگراف و درج در جراید از فلاح رستگار رئیس دادگاه مربوطه به علت رأیی که به نفع سپهبد کیا داده تشکر کرده و به ارباب جراید هم توصیه میکند که درباره فلاح رستگار و رأی او قلم فرسایی کنند.»[98]
برای انتقال سپهبد کیا از جمشیدیه به منزل مسکونی او نیز برنامهریزی شد تا حدود 700 نفر از افراد مختلف به همراه «سرلشکر مقبلی. سرلشکر طائرپور معاون سابق اداره دوم. ارباب مهدی یزدی نماینده سابق. باقری. وقار. فضلالله منطقی. سرهنگ هشترودی. سرلشکر امیرصادقی» در ساعت 6 بعدازظهر روز 11 / 4 / 1341ش، پشت سر ماشینِ حامل وی حرکت نموده و با ذبح گاو و گوسفند، او را مشایعت نمایند.[99]
بهرهگیری از نشریات در بیگناه جلوه دادنِ او از جمله فعالیتها بود.
«دکتر هوشمند مدیر روزنامه آسیای دموکرات، که از دوستان نزدیک سپهبد کیا میباشد پس از آزادی مشارالیه از زندان، برای بیتقصیر جلوه دادن سپهبد کیا شدیداً مشغول فعالیت گردیده و به انتشار مقالاتی در جراید مختلف تهران از جمله روزنامه آسیای دموکرات. هوشمند. بامشاد. وظیفه و استخر پرداخته است و از طرف تیمسار کیا نیز وجوهی در اختیار مشارالیه گذارده شده تا به مدیران روزنامهها پرداخت نموده و در ضمن از فلاح رستگار نیز در جراید تقدیر و توصیف گردد.»[100]
با سرنگونی علی امینی و روی کار آمدنِ اسدالله علم، که او هم به عنوان یکی از اعضای سازمان کوک مطرح بود، تلاش برای تشکیل دادگاه تجدید نظر و صدور حکم برائتِ قطعی سپهبد کیا آغاز گردید تا با چینش افرادِ مورد نظر در ساختار دادگاه، این منظور عملی گردد.[101]
به همین دلیل بود که ساغر یغمائی اظهار میداشت:
«در دادگستری فعالیتهایی شروع شده که موجبات تجدید محاکمه تیمسار نویسی و تیمسار کیا فراهم شود تا در مراحل رسیدگی مجدد، موجبات تبرئه آنان فراهم شود.»[102]
سپهبد کیا هم که از صدور حکم برائت خود اطمینان داشت، در یکی جلسات منزل خویش عنوان نمود:
«پرونده به طور عادی مراحل خود را طی خواهد کرد و کار درست خواهد شد و افزوده که چند روز پیش برای کار دیگری به وزارت دادگستری رفتم و با ابراز محبت و اظهار علاقه عده زیادی از قضات دادگستری برخورد کردم و چندین نفر قضات من را برای صرف چای به اطاق خودشان دعوت کردند و متوجه شدم که همین تشکیل پرونده موجب شده که مردم و دادگستری بهتر من را بشناسند و بدانند که من یک فرد قدارهبند و چکمهپوش ظالمی نبوده و نمیباشم.»[103]
و در جلسه دیگری از تصمیم علی امینی مبنی بر آزادی او از زندان و مخالفت خود با این پیشنهاد سخن گفت:
«هنگامی که در حکومت دکتر امینی در جمشیدیه زندانی بودم و دکتر امینی پیغام کرد که حاضر است از من رفع مزاحمت نموده و بدون ارجاع پرونده به دادگستری از زندان آزاد شوم، ولی من جواب دادم (به این شرط حاضرم بدون محاکمه و رسیدگی به اتهام آزاد شوم که دولت طی اعلامیهای صریحاً به ملت ایران اعلام کند که درباره سپهبد کیا سوءتفاهم ایجاد شده بود و برطرف گردید) زیرا اگر بدون محاکمه و رسیدگی به اتهام واهی و مسخرهآمیز آزاد میشدم، در افکار عمومی مردم ایران و خارجیها مانند سپهبد علوی مقدم و سرلشگر ضرغام، هنوز هم در مظان اتهام و بدنامی بودم ولی امروز سرافرازم که همه فهمیدند علیه من پرونده مسخرگی ساخته بودند و این پرونده در واقع سیاسی بود.»[104]
و حدود یک ماه و نیم بعد، احتمالاً به دلیلِ فراموشی، مطلب بالا را به گونهی دیگری عنوان نمود:
«سرلشگر امینی در زندان آمد پیش من و گفت تو 60 میلیون بالا کشیدی و من چندین میلیون بدهکاری دارم و مقصودش این بود که اگر من چند میلیون به او بدهم، از زندان مرخص میشوم و من به او جواب دادم که دیناری دزدی نکردهام.»[105]
و باز ده روز بعد، همین داستان را به شکلِ دیگری تعریف نمود:
«مرحوم سرلشگر حسن امینی در زندان جمشیدیه به اینجانب مراجعه و پیغام دکتر امینی را به من اطلاع داد که بدون ارجاع پرونده اتهامی واهی به دادگستری، آزاد شوم و در حالی که آقایان علویمقدم و ضرغام به همین اندازه دلجوئی دکتر امینی قانع شدند و زندان را ترک کردند، و لیکن من قانع نشدم و پیغام کردم یا باید دولت در جراید و رادیو بیگناهی من را اعلام و اشتباه و سوءتفاهم خود را اعتراف کند تا آزاد شوم و یا آنکه باید پروندهام به مقامات قضائی ارجاع و مورد رسیدگی قرار گیرد که سرانجام پرونده مسخرۀ[ای] علیه من تشکیل دادند، ولی بالاخره تبرئه شدم و حکم برائت من صادر گردید.»[106]
در این شرایط، جلسه دادگاه دیوان کیفر تشکیل گردید و در نهایت، حکم برائت سپهبد حاجعلی کیا را صادر نمود.[107]
تشکیل جلسات هفتگی
سپهبد حاجعلی کیا پس از آزادی از زندان با وجود اینکه میگفت: «بالاخره روزی به وجود ما احتیاج پیدا خواهند کرد و به سراغمان خواهند آمد و کاری به ما رجوع خواهند نمود.»[108] دیگر مصدر هیچ کاری واقع نشد و به فعالیت گسترده ملک داری و تجاری خود مشغول گردید و به رسم مألوف رجالِ سیاسی، که جلساتی را برای اظهار وجود در صحنه سیاسی کشور ترتیب میدادند، روزهای چهارشنبه را به عنوانِ روز دید و بازدید اعلام نمود تا افرادی که در موقعیتهای مختلف با او در ارتباط بودند اعم از نظامی و غیرنظامی در این روز در جلسات منزل وی شرکت نمایند:[109]
«این جلسه هفتگی مرتباً در منزل تیمسار کیا تشکیل میشود و مراجعهکنندگان، مشکلات کار خود را به اطلاع او میرسانند و مشارالیه نیز تلفوناً و یا به وسیله توصیه، نسبت به انجام آن اقدام میکند.»[110]
در این شرایط، انتقاد از عملکرد حکومت، یکی از ترفندهایی بود که موجودیت اینگونه جلسات به آن بستگی داشت و سپهبد کیا نیز هر از گاهی از این ترفند بهره میگرفت:
«مردم جنوب شهر شاهدوست هستند و بدون توقع از جانبازی دریغ ندارند و افسوس که در کشور ایران هر کس از این طبقه روی کار میآید، چه خوب و چه بد فکر کند، او را از بین میبرند و او با هیچ دسته نظر خاصی ندارد و رزمآرا. محمد مسعود. احمد دهقان و حسین فاطمی از قماش همین جنوب شهریها بودهاند و آنها را نابود کردند و چرا دکتر مصدق. دکتر امینی و قوامالسلطنه از بین نرفتند زیرا آنها مانند زنجیر به یکدیگر پیوسته و نوکر خارجیها هستند.»[111]
در بعضی مواقع نیز میگفت:
«ما از سیاست کناره کردهایم، از کشاورزی و کسب و کار صحبت کنید ما دیگر در این کارها دخالت نمیکنیم میخواهم قدری هم بی سر و صدا زندگی کنم.»[112]
در پیِ همین حرکت بود که شایعهی نخستوزیری او نیز در برخی محافل سیاسی مطرح گردید.[113] او که از حضورِ خبرچین ساواک در جلسات خود اطلاع داشت در بعضی مواقع ضمن انتقاد از وضعِ موجود میگفت:
«عده زیادی از قضات دزد و رشوهگیر و ناپاک هستند و راه اصلاح دادگستری این است که مانند زمان مرحوم داور، دادگستری را منحل کنند و از نو از قضات شریف و پاکدامن تشکیل دهند و برای شناسایی قضات صالح و ناصالح و تنبیه و تعقیب آنها لازم است یک سازمان مخفی زیر نظر یک مقام بیغرض و بیطرف یعنی شخص اعلیحضرت همایونی تشکیل شود والاّ از طریق بازرسان علنی و رسمی هرگز کنترل قضات و تشخیص پاکی و ناپاکی آنها مقدور نیست. البته این ناپاکی و نادرستی تنها در دادگستری نیست بلکه در همه وزارتخانهها و ادارات دولتی رسوخ پیدا کرده است.»[114]
در حالی که او از لزومِ یک «سازمانِ مخفی» تحت نظر شاه سخن میگفت در سلسله مراتبِ اداری سازمان کوک دستور داده شد:
«تیمسار سپهبد کیا هیچگونه سمت مدیریت و رهبری در سازمان مذکور ندارد و توصیه و دستورات ایشان به هیچوجه برای اعضاء قابل اجرا نیست و به جای نامبرده به فرمان شاهنشاه سرلشکر همایونی مسئول سازمان و رابط بین شاهنشاه و سازمان میباشد و البته تیمسار کیا جزو برادران و اعضای سازمان باقی خواهد بود.»[115]
در بهمن ماه سال 1342ش پس از کش و قوسهایی که پرونده اتهامی حاجعلی کیا داشت در نهایت با حکم برائت وی خاتمه یافت که اعلام این مسئله افراد شرکتکننده در جلسات هفتگی منزل وی و دید و بازدیدهای او را افزایش داد[116] و بلافاصله شایع گردید:
«نامبرده مورد عنایت ذات اقدس ملوکانه قرار گرفته و در نظر است قریباً پست مهمی در ردیف وزارت (احتمال میرود وزارت اطلاعات باشد) به ایشان واگذار شود.»[117]
و برخی دیگر نیز گفتند:
«سپهبد کیا در کابینه منصور وزارت جنگ را به عهده خواهد گرفت و سپس کابینه بعد از منصور را تشکیل خواهد داد.»[118]
متعاقب این شایعات از وی دعوت شد تا روز پنجشنبه 1 / 12 / 1342 به سازمان بازرسی شاهنشاهی برود[119]و چهار روز پس از اینکه فرمان نخستوزیری حسنعلی منصور صادر گردید گفته شد:
«قرار است تیمسار کیا به معاونت نخستوزیر و ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور منصوب گردد تا هم از فعالیت طرفداران دکتر امینی با شدت جلوگیری کند و هم در صورت لزوم از تندرویهای دولت فعلی جلوگیری نماید.»[120]
اعضای سازمان کوک و دیگر افرادی که با سپهبد حاجعلی کیا ارتباط داشتند در تلاش بودند تا با توسعهی شایعات و ایجاد فضای لازم او را به مقام و منصبی برسانند اما نه تنها این آرزو عملی نشد که اداره کل سوم ساواک به ساواک تهران دستور داد:
«هر هفته در بعدازظهر روزهای چهارشنبه در منزل نامبرده بالا جلساتی تشکیل و مذاکراتی میشود. دستور فرمایید به نحو مقتضی در این جلسات رخنه و مذاکرات مطروحه را گزارش نمایند.»[121]
پس از گذشت حدود یک سال از این دستور گزارشی تهیه شد که در آن ضمن اشاره به شایعات انتصابِ وی به نخستوزیری و یا وزارت اطلاعات قید گردید:
«به طور کلی در حال حاضر از طرف تیمسار کیا فعالیت علنی سیاسی مشاهده نمیشود لکن از آن جاییکه شخص جاهطلبی میباشد احتمال دارد با توجه به مقتضیات زمان در مواقع مناسب از کوچکترین فرصت به نحو مطلوب استفاده نماید. کما اینکه برای این منظور کماکان جلسات هفتگی منزل خویش را ادامه داده و همه هفته در روزهای چهارشنبه از دوستان و نزدیکان خویش که اغلب شاغل خدمت دولتی میباشند پذیرایی به عمل میآورد.»[122]
چون اظهارات حاجعلی کیا حساسیت برانگیز شده بود ساواک طی نامهای به اداره دوم ستاد ارتش نوشت:
«متمنی است مقرر فرمائید مشخصات کامل ( اسم . اسم پدر . شماره شناسنامه . تاریخ و محل تولد ) نامبرده بالا را به انضمام دو قطعه عکس و خلاصهای از فعالیتهای غیرمجاز و مضره و همچنین محل سکونت فعلی و شماره تلفن منزل مشارالیه را تهیه و ارسال دارند.»[123]
و تحقیق پیرامونِ «معاشرتها . رفت و آمدها و اموری که انجام میدهد»،[124]و همچنین سانسور مکاتبات و شنود تلفن او در دستور کار قرار گرفت و این در حالی بود که به بخش 7 دستور داده شد:
«غیرمحسوس با نهایت مراقبت و دقت در این مورد تحقیق شود و در نظر باشد که تیمسار سپهبد کیا فردی اطلاعاتی است و به جزئی بیاحتیاطی دست ما را خواهد خواند.»[125]
در این دوره مسافرتهای اروپایی او[126] بیشتر و طولانیتر شد.[127] اداره کل سوم ساواک پس از چند نوبت مسافرتهای طولانی مدت وی به اروپا در نامهای به اداره کل نهم نوشت:
«خواهشمند است دستور فرمایید ضمن اعلام تاریخ خروج نامبرده بالا از کشور منبعد چنانچه مشارالیه قصد خروج از کشور را داشت مراتب از این اداره کل استعلام گردد.»[128]
در این زمان معلوم شد با توجه به تجربهای که در جریان ریاست بر اداره اطلاعات ارتش و سازمان کوک اندوخته است به صورت پنهانی به ایجاد تشکلهایی برای بازگشت به عرصهی سیاسی اقدام کرده است:
«تیمسار سپهبد کیا پس از آنکه از اینجانب اطمینان گرفت که موضوع فاش نخواهد شد گفت مؤسس واقعی و باطنی کانون پژوهشهای علمی من میباشم و دکتر حشمتی دائماً با من محرمانه رابطه و تماس دارد. سپس تیمسار کیا از کشوی میز خودشان نامهای را بیرون آورد و ارائه کرد (نامه مزبور یک نسخه از پیشنهادات و گزارشهای دکتر حشمتی بود که به عنوان پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر نوشته شده و به امضاء رسیده بود و در آن نامه نظرات اصلاحی کانون منعکس شده بود) ایشان گفتند با این ترتیب اطمینان پیدا کردید که من ساکت ننشستم و اینگونه اجتماعات را به نام اشخاص دیگر به وجود میآورم و محیط سیاسی را آماده میکنم و در موقع مقتضی شخصاً و علناً وارد فعالیت سیاسی خواهم شد.»[129]
آنچه از فعالیتهای تجاریِ او در این دوران در اسناد به ثبت رسیده به این شرح است:
الف . شرکتی به نام I.O.S که ساواک نیز از «نحوه کار و هدف» آن اظهار بیاطلاعی کرده[130]و در تحقیقات بعدی پیرامون آن نوشته است:
«متصدی شرکت در حال حاضر ظاهراً شخصی است به نام بیل هالر که گفته میشود آلمانی است و منزل مشارالیه در طبقه دهم ساختمان کیا میباشد که به تنهایی در آنجا زندگی میکند... ظاهراً کار این شرکت سرمایهگذاری خارجی و امور بانکی و تبدیل ارز میباشد و گفته میشود در حدود 6 ماه قبل راجع به کار و وضع شرکت مزبور مطالبی در روزنامهها درج گردیده که در نتیجه عدهای پای خود را از این شرکت کنار کشیدهاند. مرکز شرکت در کشورهای خارجی و احتمالاً سوئیس میباشد و نیز بعضی اوقات اعضاء شرکت جهت صرف ناهار دستهجمعی به کلوپ آمریکاییها میروند و سپهبد بازنشسته کیا و پسرش مهندس فریدون کیا در این شرکت سهام و منافعی دارند و شخصی ایرانی به نام قدوسی در شرکت کار میکند.»[131]
و در تحقیقات بعدی معلوم گردید:
«تا حدود یک ماه قبل شخصی به نام داویت میچل تبعه آمریکا که در حدود 35 سال سن داشته عهدهدار امور شرکت مزبور بوده و در اطاق شماره 83 طبقه 8 ساختمان کیا به اتفاق همسر عرب خود سکونت داشته است.
در حال حاضر بانو و آقائی به نام بربریان که زن و شوهر هستند کارمند شرکت مذکور میباشند و شخصی به نام آقابگیان که ارمنی است و در حدود 50 سال دارد در این شرکت کار میکند و هفتهای دو سه روز در آنجا مشاهده میشود.»[132]
سپهبد حاجعلی کیا در آذرماه سال 1346ش به اروپا رفت و در نامهای که از ژنو برای فریدون کیا ارسال نمود ملاقات خود با مسئولین شرکت ای . او . اس را نیز به اطلاع او رساند.[133]
در این موقع بود که مشخص گردید یوسف مازندی که یکی از فعالیتهای او ریاست خبرگزارى آمریکایی یونایتد پرس در ایران بود نیز با شرکت ای . او . اس مرتبط است.[134]
ب . شرکتی به نام دیاویلد که در برخی از اسناد به نام «دیاویلا» نیز ثبت شده است.[135]
ج . شرکت کیا کا
ملک داری و ثروت اندوزی
در سال 1323ش که ایران درگیر مسئله جنگ جهانی و اشغال بود مقداری از املاک و احشام رضاخان به سپهبد کیا که به تازگی از سوئد به کشور بازگشته بود واگذار شد:
«جناب سرهنگ کیا پس از 1323 مقداری از املاک و احشام خاندان جلیله پهلوی را تصرف نموده برای ازدیاد احشام و تصرفات املاک اضافهتری باندی تشکیل داده.»[136]
به هرحال او که ریشه در منطقه کجور و کلارستاق داشت و دارای فامیل گستردهای در منطقه نیز بود با همراهی آنان در جریان ثروت اندوزی خود به تصرفِ عدوانی زمینهای مزروعی دیگران نیز مشغول شد:
«پیشگاه مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ارواحنافداه.
عاجزانه دنباله شکایت قبلی به پیشگاه مبارک متوسل میشوم. جاننثار محمدعلی کاوه ساکن بسطام کجور مازندران برای حفظ حدود و حقوق خود و قبیله از دست متجاوزین کجور افراسیاب[کیا] محمدحسن کیا و مقامات صلاحیتدار خواست تقدیم کیاها به علت اینکه چشم دار جناب سرهنگ علی کیا ریاست محترم مرزبانی کل کشورند با تشبثات و اعمال نفوذ و عملیات تجاوزکارانه مبادرت حتی جاننثار را مضروب در املاک و علاقهام جبراً مداخله و خسارت به فدوی وارد ساخته... ادارات شهرستان نوشهر اکثراً تحت تأثیر و جناب سرهنگ کیا و سرهنگ اردلان حامی حق و حقیقت و ناموس عموم باید داشتند[باشند] با این رفتار خانهزاد و عموم قبیلهام را مأیوس و ناامید و مراحم دولت محبوب میفرمایند. استرحاماً عاجزانه تمنا دارم عطف توجهی مبذول فرمایند.»[137]
و حدود یک ماه بعد نیز نوشته شد:
«پیشگاه مبارک بندگان اعلیحضرت اقدس همایونی شاهنشاهی ارواحنافداه
با نهایت عجز و انکسار به پیشگاه مبارک معروض میدارد.
جاننثار محمدعلی کاوه ساکن بسطام کجور مازندران عاجزانه از تعدیات جناب سرهنگ ستاد علی کیا به وسیله سرهنگ اردلان فرماندهی پادگان چالوس به شرح زیر متوسل میشوم.
جناب سرهنگها در چالوس باندی تشکیل داده و اعمال غرض فرموده با نهایت تبعیض مداخله در عموم کارها که خلاف قانون است مینمایند. باندی را که تشکیل دادهاند عبارت از چند نفری اشرار و متجاوز میباشند.. عاجزانه تمنی دارد نظر به اینکه ارتش ایران حافظ استقلال کشور بوده و از جان بیشتر دوستدار ارتش بوده و میباشیم امر فرمایند جناب سرهنگ کیا و اردلان از سوءاستفاده از قدرت ارتش به زیان مردم و نفع شخصی خودداری فرموده بیش از این حمایت از متجاوزین نفرمایند.»[138]
در جریان پیگیری این شکوائیه حاجعلی کیا در نامهای خطاب به دکتر مصدق که در این زمان نماینده مجلس شورای ملی و پیگیر موضوع بود، نوشت:
«آقای محمدعلی کاوه از اهالی بلوک پنجرستان از توابع کجور و جزء شهرستان نوشهر میباشد. نامبرده از اشخاص شرور و متعددی[متعدی] آن منطقه میباشد. پروندههای زیادی در فرمانداری و ژاندارمری و دادگاه و جنگلبانی نوشهر دلیل بر سوابق شرارت [و] تعدیات نامبرده موجود است... چون نامبرده دارای سوابق بسیار سوئی بوده در کمیسیون امنیتی که در فرمانداری نوشهر تشکیل شده است و سرهنگ دوم اردلان فرماندار نظامی وقت یکی از اعضای کمیسیون بوده است به اتفاق آراء نامبرده را به مدت 6 ماه از منطقه طرد مینمایند با مطروحه فوق مشخص میگردد که اساساً در این مورد از طرف اینجانب یا امور مرزبانی دستور خاصی به مرزبانی نوشهر داده نشده است و عمل کمیسیون امنیت هم روی مصالح و امنیت منطقه و با فکر کلیه مأمورین انتظامی و مسئول شهرستان نوشهر مطابقت داشته است.»[139]
براساس همین مطلب وزارت جنگ نیز در پاسخ به دفتر مخصوص شاهنشاهی و مجلس سنا که این گزارش را پیگیری نموده بودند، پاسخ داد:
«به استحضار میرساند شاکی به علت شرارت در منطقه وسیله کمیسیون امنیت به شش ماه تبعید از محل محکوم شده و سرهنگ ستاد علی کیا دخالتی در این امر ندارد.»[140]
با وجود این پاسخها محمدعلی کاوه به بازرسی کل ارتش متوسل شد که پس از تحقیقات پیرامون موضوع «رفع گله مندی» از وی در دستور کار قرار گرفت ولی این مقدار برای او کافی نبود و موجب شد تا در شکوائیهای دیگر خطاب به سرلشکر بهارمست رئیس بازرسی کل ارتش بنویسد:
«خانواده کیا لاشکی محمد خزاعی افراسیاب الکائی که سوابق شرارت و هرزگی و گاو دزدی آنها در دوایر دولتی نوشهر و اذهان عامه شهرت دارد سالهاست مخل امنیت و آسایش مردم منطقه کجور گردیدهاند تا این اواخر که به دستیاری جناب سرهنگ کیا و سرهنگ اردلان جسارت را به جایی رساندند که زندگی کردن اینجانب را هم در آن منطقه زیاد دیدند با تشبثاتی که خود آن جناب مستحضر بودند و ضمن گزارش و تحقیقات جناب سرهنگ لشگری محقق و مدلل گردید بنده را به اصطلاح خودشان تبعید نمودند. توسل حقیر به مقامات کشوری و لشکری به منظور رسیدگی به عملیات خلاف قانون و سوءاستفادههای این دار و دسته بود نه یک موضوع ساده گلهمندی.»[141]
و در همین موقع فردی به نام عباسعلی یگانه که کارمند املاک اختصاصی شاه در چالوس بود نیز از سرهنگ علی کیا شکایت نمود.[142]
این گزارشها نتیجهای نداشت تا اینکه در دوران نخستوزیری دکتر محمد مصدق مجدداً نوشته شد:
«سرتیپ علی کیا جاسوس همدست رزمآرا که با چپاول مرزبانی در هنگام ریاست آن و ثبت املاک دولتی حوزه چالوس میلیونها تومان ثروت اندوخته... روی اصول جاسوسی برای عشایر خدمتگزار کجور مازندران مشغول پروندهسازی است و از ایجاد فساد بین آن غفلت ندارد. این تحریکات را فقط با استفاده از لباس مقدس سربازی انجام میدهد.»[143]
در این نوبت به گزارشها ترتیب اثر داده شد و سرتیپ حاجعلی کیا از کار برکنار گردید تا مردم منطقه در نامهای خطاب به آیتالله سیدابوالقاسم کاشانیکه در این زمان ریاست مجلس شورای ملی را عهدهدار بود بنویسند:
«از اینکه سرتیپ کیا خائن همکار رزمآرا جاسوس که مرتب مشغول توطئه بر ضد آزادی و استقلال کشور بوده و به سیره گذشته همواره سعی داشت وسیله نوکران خود سراسر محال تنکابن کجور و کلارستاق را متشنج سازد از صحنه ارتش برکنار شد ما به نمایندگی دهها هزار نفر مردم کالج بخش کجور با ابراز تشکر از آن جناب این اقدام خیرخواهانه و خداپسندانه را تأیید نموده استدعای جدی داریم دستنشاندگان این عنصر خائن را شدیداً تحت تعقیب قانونی قرار دهند.»[144]
با بازگشت حاجعلی کیا در سال 1333ش به ارتش باز هم تعدیات او و افرادی که تحت نظر وی سازماندهی شده بودند فزونی گرفت. در این موقع فردی به نام عباسعلی خجیر یگانه در شکوائیهای نوشت:
«تیمسار معظم سرتیپ علی کیا برای ربودن املاک مسلم خاندان جلیل سلطنتی و احشام، باندی از بدسابقهترین افراد کجور را به وسیله مسئولین امر در 14 سال اخیر تقویت نموده است با اینکه مقام شامخ ارتش مقدس شاهنشاه که استقلال و عظمت کشور بسته به وجود ارتش است از مقام افسران مرزبانان نوشهر سوءاستفاده نموده و مینمایند.»[145]
سپهبد کیا در این زمان به یکی از زمینداران بزرگ تبدیل شده بود و در نقاط مختلفی چون: چالوس، دماوند، گرمسار و... دارای املاک بود در بهمن ماه سال 1335ش برای توجیه تصرفات غیرقانونی خود طرحی را تحت عنوان «عمران زمینهای بایر» برای محمدرضا پهلوی ارسال نمود که از نتیجهی آن اطلاعی در سوابق موجود نیست[146] تا اینکه در بهمن ماه سال 1338ش بازرس وزارت دارایی در بنگاه جنگلها از حیف و میل نمودنِ مقدار زیادی از اراضی نزدیک چالوس توسط سپهبد کیا و سرلشکر اخویه خبر داد.[147] و حدود دو ماه بعد نیز عدهای از اهالی گرمسار و ورامین شکایاتی علیه تیمسار سپهبد علی کیا مبنی بر در اختیار در آوردنِ املاک و حقابه خود با زور و اعمال نفوذ برای مقامات مسئول کشور ارسال نمودند.[148]
این شکایات در رابطه با زمین خواری چند میلیون متری و سودجویی او در ایجاد روستای جنتآباد توسط وی در آن منطقه بود[149] که خودِ وی در یکی از جلسات هفتگی منزلِ خویش ضمن صحبت درخصوص «برنامه عمرانی خود در ایوانکی» اظهار داشت:
«در نظر دارم به زودی یک میلیون متر از اراضی ده خود را بین چند نفر کشاورز همان محل بلاعوض واگذار کنم و در مقابل فقط مخارج چاه عمیق را که زدهام از هریک از این صد نفر آن هم به اقساط 6 ساله فقط سه هزار ریال دریافت نمایم. البته همه اطلاعات و تجارب خود را نسبت به نوع محصولی که در آن اراضی قابل کشت است در اختیار آنان خواهم گذارد و حتی تخم و درخت هم مجانی به آنان خواهم داد.»[150]
سپهبد کیا که علاقه به فرمانروایی داشت در روستای جنتآباد که قصد داشت نام آن را «کیاشهر» بگذارد،[151] مدرسه دایر نمود و به گونهای با روستاییان تعامل کرد که سنت ارباب و رعیتی بیش از پیش در رفتار آنان نمود یافت:
«دو سال پیش که در جنتآباد به دیدن ایشان رفتم شاهد بودم که اطفال دبستانی که ایشان برای کشاورزان خود تأسیس کردهاند چه احساسات پرشوری به نفع ایشان کردند و اشعاری به نفع نامبرده سروده بودند که خواندند و تیمسار به هر یک از آنان مبلغ 10 ریال انعام دادند.»[152]
با روی کار آمدنِ دکتر علی امینی و شروع دستگیریهای پر سر و صدایِ او سپهبد کیا نیز دستگیر شد و یکی از اتهامات وی ثبت اراضی بایر به نام خود بود که البته در محافل مختلف به علت اینکه توقع داشتند به اتهامات اصلی او از جمله «سئوال از کجا آوردهای» رسیدگی شود طرح مسئله زمینخواری «غصب فقط مقدار کمی زمین بیارزش بیابان» عنوان گردید.[153]
یکی دیگر از مصادیق اتهامِ زمینخواریِ سپهبد کیا شراکت او با مهدی ابراهیمی دریانی و تأسیس شرکت شهرآراء بود که مورد توجه قرار داشت.[154]
سپهبد حاجعلی کیا به میزانی زمین در تصرف خود داشت که در سال 1341ش در ملاقاتی خصوصی به مأمور ویژه ساواک پیشنهاد واگذاری 10000 متر مربع از زمینهای روستای جنتآباد را نمود:
«در پایان هم سپهبد کیا به مأمور ویژه پیشنهاد میکند که مقدار ده هزار متر از زمینهای جنتآباد به او بدهد تا برای خود به کشت و زرع و احداث باغ بپردازد ولی مأمور مزبور نمیپذیرد.»[155]
یکی از مصادیقِ بارز اعمال نفوذِ وی در دریافتِ وامهای کلان ظهور و بروز داشت که از آن جمله دریافت وام پانصد هزار تومانی با حمایت وزیر وقت کشاورزی سپهبد اسماعیل ریاحی از بانک کشاورزی است.[156]
یکی دو سال بعد از اجرای برنامه اصلاحات ارضی شاهنشاهی بخشدار چالوس در گزارشی پیرامون زمینهای زراعی و ویلای تابستانی او در روستایی به نام «آیشبن» و نفوذ محلی وی نوشت:
«در چند کیلومتری شهر محلی است به نام آیش بن که محل زراعت و تابستانی تیمسار بازنشسته سپهبد کیا میباشد. ایشان دارای نفوذ زیادی است و عدهای از اهالی چالوس حالا روی چه جهاتی است منافع و مصالح آنها ایجاب میکند به ایشان نزدیک هستند. تیمسار نامبرده هم سعی میکند نفوذ خود را به وسیله طرفدارانش اعمال و حفظ نماید. از جمله کسانی که تحت نفوذ نامبرده هستند انجمن شهر چالوس و آقای عباسی شهردار محل است.. موقعی که بازرس وزارت کشور به چالوس آمده بود آقای زال زر که از فدائیان جنگ و از عناصر شاهدوست و سالها مبارزه با تودهایها کرده بود نامهای به ایشان تقدیم و درخواست کرده بود که از دولت بخواهند نفوذ تیمسار را از سر ما ملت کم کند و منظور آنها هم این است که این شهر از نفوذ تیمسار پاک شود و صاحب نفوذ و قدرت باید دولت باشد نه اشخاص.»[157]
سه ماه بعد از این گزارش با صراحت به تصرف عدوانی املاک زارعین منطقه توسط او اشاره شد:
«سپهبد کیا از یک سال قبل برای بسط نفوذ خود املاکی که در شهرستانهای شمالی و در زمان تصدی اداره دوم ستاد کل بزرگ ارتشتاران به دست آورده مشغول اقداماتی شده و با اعمال نفوذ رؤسای ادارات محلی را از بین طرفداران خود انتخاب و منصوب مینماید تا برای ادامه عملیات خلاف خود حامی و پشتیبان قانونی داشته باشد و املاک زارعین را تصرف نماید.»[158]
پس از تحقیق معلوم شد که سپهبد کیا در فروردین ماه سال 1338ش «پنج دانگ مشاع از ششدانگ قریه آیش بن دهستان کلارستاق» را از اداره املاک پهلوی خریداری نموده و برای احداث جاده قصد تصرف زمینهایی که در مسیر قرار دارند را دارد.[159]
نتیجهی این تحقیقات مشخص نیست ولی چهار سال بعد از آن در سال 1347ش فردی به نام قربانعلی پورکریمی در شکایتی به دفتر مخصوص شاهنشاهی نوشت:
«تیمسار بازنشسته سپهبد حاج علی کیا بدون توجه و رعایت قانون با تشکیل عدهای پارتیزان از ایادی جیرهخوارش با تجاوز و تخریبهای شبانه که پرونده آن در دادگستری نوشهر و ژاندارمری چالوس مطرح است که عملیات تخریبی ایادی تیمسار نامبرده در چند روز اخیر امور زراعتی برنجکاری اینجانب قربانعلی پورکریمی کشاورز قریه گرامیجان آیش بن چالوس فراهم نموده چاکر را از هستی ساقط، ضمن تقاضای خسارت استدعای رسیدگی و رفع مزاحمت از اینجانبان را دارد که سپهبد بالا با اعمال زور و نفوذ و غارت تخریب فراهم آورده انتظار بذل توجه بیشتری داشته تا حقوق حقه کشاورزان پایمال زور شخصی که خود را روزی امیری مقتدر و حامی جان و مال و ناموس افراد کشور دانسته امروز برای منافع شخصی چنین گستاخانه و بیاعتنا به قانون که انقلاب سفید شاه و ملت نام دارد و مورد احترام و مرحمت شخص اول مملکت و مقامات عالیه کشور است نموده و همچنین از مقام گذشته خود که مورد احترام فرماندهان و رؤسای نظامی منطقه و مردم شاهدوست و خدمتگزار است سوءاستفاده مینماید.»[160]
سه ماه بعد از این شکایت در مهمانی خصوصی منزل خواهرش که استاندار وقت مازندران نیز حضور داشت معلوم شد که سپهبد کیا قصد ایجاد پلاژ در املاک اختصاصی خود را داشته و از استاندار تقاضا نموده تا اجازهی آن را از شاه بگیرد:[161]
«تیمسار بازنشسته سپهبد کیا مقدار 5 دانگ از قریب 16 هکتار زمین ساحلی نزدیک سرداب رود چالوس را در اختیار دارد که میخواهد جادهای ساحلی به طول دو کیلومتر و عرض... در آن احداث و تأسیسات پلاژ ایجاد نماید.»[162]
از نتیجه احداث این جاده و پلاژ نیز مطلبی در سوابق موجود نیست ولی در 3 سال بعد از آن گزارشی تهیه گردید که معلوم شد سپهبد کیا نه تنها در تصرف زمینهای بایر و مزروعی توانمندی خاصی دارد که در معامله با دربار نیز دارای این توانایی میباشد:
«نامبرده در چندی قبل ملکی را از دربار خریداری مینماید و چون کل مبلغ را نپرداخته آن را به رهن وزارت دربار میگذارد ولی از طرف دیگر روی آن ملک معاملاتی خلاف انجام میدهد که مغایر با اصول حقوقی و اخلاقی بوده است. نامبرده به دستور بازپرس شعبه 31 نوربخش ممنوعالخروج میگردد ولی اخیراً دادستان تهران پیشوائی اجازه خروج وی را از کشور داده است.»[163]
البته این گزارش نیز مانند دیگر گزارشهای موجود در سابقه مورد پیگیری واقع نشد و سپهبد کیا محکم و استوار به فعالیتهای خود ادامه داد.
تجارت داخلی و خارجی
حاجعلی کیا در زمان تحصیل نظامی در سوئد راه و رسمِ معامله با خارجیان را نیز فراگرفت و فعالیتهایی تجاریاش را آغاز نمود و تا پایانِ عمر مشغولِ آن بود و در این رابطه با سفرای سوئد در ایران نیز ارتباط داشت.[164] وی در این رابطه میگوید:
«من پس از پایان تحصیلات عالیه نظامی در سوئد بودم که جنگ جهانی درگرفت و راه مراجعتِ من به وطن با تمام علاقهای که داشتم بسته شد... به همین جهت برای استفاده از وقت به مطالعه و درس و سپس عمل تجارت پرداختم و در همان استکهلم با کمپانی لیه تورنه که از کمپانیهای بزرگ صادرکننده سوئد بود شرکتی به نام شرکت تهران تشکیل دادم با تجار ایرانی منجمله برادرم که با مقادیر زیادی کالای ایرانی به خصوص فرش در آلمان و اطریش محصور مانده بودند ارتباط تجارتی برقرار و اجناس آنها توسط من در سوئد به فروش میرفت. رفته رفته در نتیجه درستی و پشتکار و انصاف که در خارجه از شرایط اساسی موفقیت در زندگانی است سرمایه به دست آوردم و طوری در رفاه بودم که اغلب وقتی به علت جنگ و بدی ارتباط، بودجه سفارت ما در استکهلم دیر میرسید من به سفارت وام میدادم.»[165]
حاجعلی کیا درباره چگونگیِ ورود به عرصه تجارت در خاطرات خود نیز گفته است:
«یکی از رفقای همسایگی من که پهلوی من [در کلاس دانشگاه جنگ سوئد] نشسته بود به نام کارلن وقتی گفتند برای چرمشناسی داوطلب بشود انگشت بلند کرد و اسم نوشت... گفتم پسره فلان فلان شده تو که این قدر در تاکتیک استراتژی نمرههای خوب میگیری میخواهی برای چه بروی چرم سازی برای چه یاد بگیری؟.. گفت که من تا حالا به خیالم تو باهوشی حالا میبینم خیلی خری... چند سال دیگر یا هر وقت این جنگ [جهانی دوم] تمام میشود بعد من استراتژی و تاکتیک چه به دردم میخورد؟... من واقعاً مثل یک چکش به مغزم خورد... دیدم حرف صحیحی میزند به همین جهت وقتی که دیگر درسم تمام شد و راه هم به مملکت بسته شده بود رفتم مدرسه تجارت. در عین حال هم دنبال گرفتن نمایندگی برای بعد از جنگ شدم. چند تا نمایندگی خوب هم گرفتم و یک شرکت هم تشکیل دادم به نام تهران و همان موقع هم تجار فرش تجار ایرانی که در آلمان گرفتار ارز شده بودند ارز نداشتند التماس میکردند به من برای من هی فرش میفرستادند پیش پیش با قیمتهای خیلی کم که اگر فروش رفت پولهاشان را به آنها بدهم... من از فرش شروع کردم. این ها باعث شد که من در همان جا واقعاً متمول بشوم... یک تاجر برلیان و اینها که آمده بود آن جا فرار کرده بود یهودی بود و آمد تمام برلیانها تمام چیزهایش را پیش من قایم کرد که یواش یواش بتواند بفروشد... خلاصه مرا متمول کردند... با یک نمایندگیهای زیاد.»[166]
سپهبد کیا با این تجربه تجاری در سال 1322ش به ایران بازگشت و با وجود اینکه بنا بر نقل خود در فعالیتهای پیدا و پنهانِ نظامی «یک شب یا یک روز راحتی»[167] نداشت با شراکت فردی به نام علی کاشانچی که پدرش حاج میرزا علینقی کاشانچی از تجار معروف تهران و عضو مجلس مؤسسان رضاخان بود شرکتی را تأسیس نمود که نام آن را با توجه به شهرت خود و ابتدایِ شهرت کاشانی «کیاکا» گذاشت و با استفاده از فرصت اشغالِ کشور توسط بیگانگان و نیازمندیهای فراوان و ارتباطاتی که در سوئد داشت بر ثروت خود افزود:
«چون تنها سوئد بود که جنگ نکرده بود کارخانه هایش میتوانست وسایل به اصطلاح برای صلح بدهد از قبیل کاغذ، پاکت، قفل، لولا، نمیدانم باطری رادیو هرچه هرچه که لازمه صلح است، یخچال و اینها. تمام اینها نمایندگیش با من بود و تمام اجناسی که واقعاً کاشانچی و لاجوردی با هم شریک بودند لازم داشتند ما برایشان وارد میکردیم و خیلی معروفیتی پیدا کردیم و پولدار شدیم.»[168]
شراکت با مهدی دریانی در شرکت ساختمانی آراء یکی دیگر از فعالیتهای تجاری اوست که در سال 1336ش مدیرعامل آن بود.[169]
زمانی که این شرکت با وجود پولهایی که از مردم گرفته بود به تعهدات خود عمل نکرد دربارهی آن گفته شد:
«از مؤسسهای که سپهبد کیا در رأس آن باشد غیر از این توقع نباید داشت زیرا اگر او دزد نباشد ساختمان آسمانخراش بالا نمیبرد و شهری به نام کیا در ورامین درست نمیکرد.»[170]
با وجود این ثروت فراوان بهرهگیری از وامهای متعدد نیز از جمله اقداماتی بود که توسط وی صورت میگرفت. بانک کشاورزی در سال 1337ش درباره یکی از وامهایی که تقاضا کرده بود نوشت:
«عطف به درخواست وامی که از محل اعتبار تفاوت ارزیابی پشتوانه اسکناس از این بانک نمودهاید خواهشمندیم برای ارائه طرح عملیات منظوره که باید به تأیید اداره کشاورزی استان تهران برسد به اداره مزبور مراجعه فرمایید.»[171]
اخذ وام از بانک و مصرف آن در محلی غیر از محل تقاضا یکی از موارد اقدامات تجاری سپهبد کیا بود که در سال 1342ش گزارش آن را به علت عدم پرداخت رشوه به بازرس بانک عنوان مینماید:
«من چند سال پیش چهارصدهزار تومان از بانک کشاورزی برای امور کشاورزی و از جمله برای حفر قنات وام گرفتم و چندین برابر این مبلغ را مصرف کردم ولی موقعی که بازرس بانک کشاورزی به محل رفت تا بازدید و گواهی کند که وام دریافتی به مصرف کشاورزی رسیده (چون جرئت نداشت که از من رشوه مطالبه کند) و پیشکار من هم برای او احترامی قائل نشده بود بازرس بانک کشاورزی گزارش داد که بیش از حدود یک چهارم وام دریافتی به مصرف امور کشاورزی نرسیده است و بانک کشاورزی به استناد گزارش مزبور مبلغ یکصد و بیست هزار تومان برای من جریمه قائل شد که من هم به آن اعتراض کردم.»[172]
در سال 1339ش گزارشی از خارج نمودنِ «اجناس گران قیمت و کم وزن قاچاق» توسط او از کشور خطاب به تمامی رؤسای کشور نوشته شد که مورد پیگیری قرار نگرفت[173]ولی با توجه به آنچه وی در خاطرات خود در خصوص ارتباط با «یک تاجر برلیان و اینها که آمده بود آن جا فرار کرده بود یهودی بود و آمد تمام برلیانها تمام چیزهایش را پیش من قایم کرد که یواش یواش بتواند بفروشد.» نوشته است این گزارش نیز اهمیت زیادی پیدا خواهد کرد.[174]
احداثِ ساختمان 15 طبقهی وی در جاده قدیم شمیران (خیابان دکتر شریعتی فعلی) یکی از فعالیتهای تجاری کلان سپهبد کیا محسوب میشد که در زمان دستگیری او به «ساختمان از کجا آوردهای» معروف شد.[175]
ساختمان از کجا آوردهای همان ساختمانی است که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی سپهبد کیا مدعی گردید: «شاه از من خواسته بود نصف مالکیت ساختمانی که ساختهام به نام ایشان به ثبت بدهم.»[176]و به محل فعالیتهای تجاری و ملاقاتهای مختلف وی با افراد داخلی و خارجی تبدیل شد:
«سپهبد حاج علی کیا از دو ماه قبل که به مسافرت آمریکا. اندونزی. ژاپن. پاکستان رفته و مراجعت کرده دفتر خود را به عمارت خودش در خیابان شمیران منتقل نمود اگر کسی را بخواهد ملاقات کند بیشتر در همان دفتر خود میپذیرد.
اوقات او از ساعت 7 صبح به این ترتیب شروع میشود ساعت 7 به دفتر کار خود میرود. دفتر کار او در طبقه اول و دوم... دفتر شخصی او در طبقه دوم قرار دارد. غالباً ملاقاتهای سیاسی و شخصی خود را در ساعت 7 تا 30 / 8 در همان محل انجام میدهد و بقیه روز را به کارهای تجارتی خود میپردازد. اخیراً با ژاپن هم تجارت میکند. غالباً امریکاییها نزد او رفت و آمد میکنند که تعدادی از آنها مستأجرین او هستند.»[177]
یکی از شرکتهای موجود در طبقه یازدهم این ساختمان شرکتی به نام «شرکت I.o.s » بود[178] که در حوزه «سرمایهگذاری خارجی و امور بانکی و تبدیل ارز» فعالیت داشت و رئیس اصلی آن فردی آمریکایی به نام «ژسن» بود.[179] درباره این شرکت گفته شد:
«در حدود 6 ماه قبل راجع به کار و وضع شرکت مزبور مطالبی در روزنامهها درج گردیده که در نتیجه عدهای پای خود را از این شرکت کنار کشیدهاند. مرکز شرکت در کشورهای خارجی و احتمالاً سوئیس میباشد و نیز بعضی اوقات اعضاء شرکت جهت صرف ناهار دسته جمعی به کلوپ آمریکاییها میروند.»[180]
در مردادماه سال 1346ش فریدون کیا به عنوان رئیس شرکت ای . او . اس در ایران برگزیده شد[181] و در همین ایام معلوم گردید که:
«قرار بود بعدازظهر روز یکشنبه 29 / 5 / 46 عدهای از نمایندگان ای . او . اس از کشورهای مختلف خارجی به تهران بیایند و جلساتی با شرکت مهندس کیا در هتل هیلتون داشته باشند.»
و در همین گزارش گفته شد که «سقراط هاتوم» که از اعضای شرکت ای . او . اس در لبنان میباشد «اهل اسرائیل و یهودی» میباشد.[182]
و دو ماه پس از آن گزارش گردید:
«هفته گذشته مهندس کیا 3 نفر مرد و دو زن خارجی را در منزل معشوقه خود به شام دعوت کرده که یکی از آن افراد اُهُلم عضو شرکت ایران و سوئد بوده است. ضمناً مهندس کیا به معشوقه خود اظهار نموده که هفته گذشته حسب الامر شاهنشاه آریامهر به حضور شاهنشاه شرفیاب گردیده است.»[183]
دو ماه بعد از این خبر سپهبد کیا به مسافرت اروپا رفت و از آنجا طی نامهای که برای فریدون کیا نوشت عنوان نمود که در سوئیس با مسئولان شرکت ای . او . اس «ملاقات و مذاکراتی» انجام داده است.[184]
از ماهیت فعالیتهای شرکت ای . او . اس اطلاعی در دست نیست ولی دو ماه پس از مسافرت سپهبد کیا به سوئیس گزارش گردید:
«روز گذشته عدهای از سهامداران ای . او . اس در سوئیس به ایران وارد شده و در هتل هیلتون اقامت نمودهاند. قرار است در روزهای 28 و 29 / 11 / 46 این عده با حضور مهندس فریدون کیا مسئول ای . او . اس ایران از ساعت 1100 تا 1600 در کلوپ آمریکاییها جلساتی تشکیل و راجع به امور مربوطه مذاکراتی انجام دهند.»[185]
پس از گذشت یک سال از این روابط و معاملات سپهبد کیا در سفری که به اروپا داشت در نامهای به فریدون کیا ضمن اشاره به «امضایِ ضمانتنامه شرکت ای .او . اس در ژنو» به علت آگاهی از عملیات سانسور پستی خویش به نکاتی اشاره کرد که نشانگر نقش تخریبی این شرکت در فعالیتهای اقتصادی کشور ایران میباشد:
«معلوم میشود هم نامههایی که به اسم من از تهران ارسال میشده و هم نامههایی را که به ساختمان کیا فرستاده میشد همه را باز میکردند در صورتی که من در اصل با I.O.S بد هستم و مخالفم که انسان خود را مقید آنها نماید یعنی باز هم میگویم شاید برای مشتریهای او خوب باشد ولی به طور کلی برای کشوری که آنها درش فعالیت مینمایند خوب نیست چون تمام برنامههای دولتی در نتیجه عدم کمک سرمایه ملی خواهد خوابید. پس ما باید درخصوص فعالیت I.O.S در کشور خودمان با او دشمن باشیم و من این عقیده را همیشه حفظ میکنم و به تمام مقامات هم خواهم گفت منتها همه مقامات خیال میکردند من دارم فعالیت I.O.S میکنم و نامههای مرا سانسور میکردهاند.»[186]
شرکت دیاویلد از دیگر شرکتهای مستقر در این ساختمان بود که فعالیتهای تجاری سپهبد کیا و پسرش از طریق آن صورت میگرفت.[187]
در این ایام بود که از طریق کنترل تلفن شرکت دیاویلد معاملات سپهبد کیا با نیروی هوایی ارتش در وارد نمودنِ «دستگاههای رمز» روشن شد:
«ظرف چند روز اخیر یک نفر خارجی از کشور سوئیس به ایران آمده و با خود دستگاههای رمزی برای استفاده نیروی هوایی آورده است. قبل از ظهر روز چهارشنبه گذشته عدهای که گفته میشود عضو سازمان امنیت هستند در ساختمان کیا اجتماع نموده و با سپهبد کیا مذاکراتی درباره این دستگاهها انجام دادهاند.»[188]
و در سال 1348 ش نیز معلوم شد که شرکت تجاری سپهبد کیا با ساواک نیز معاملاتی را انجام میدهد:
«از آنهایی که خواسته بودید حدود چهارصد تا حاضر کردم بیائید ببرید.»[189]
درخصوص شیوه و چگونگیِ روابط تجاری سپهبد کیا با تجار ایرانی دکتر مظفر بقائی در یکی از جلسات حزب زحمتکشان گفته است:
«سپهبد کیا خیلی دزدی کرده بود. او به رفیق ما مهندس باستان نامهای نوشت که اگر فیبر بخرید سه برابر استفاده خواهید کرد. مهندس باستان تمام دارایی خود را فیبر خرید و چند هزار تومان هم به سپهبد کیا داد و ایشان همه را بالا کشید. مهندس باستان شکایت کرد و هر وقت پرونده در دادگاه به مرحله اجرا رسید سایه سپهبد کیا بر روی پرونده افتاد و پرونده مزبور راکد ماند.»[190]
سپهبد کیا و انگلیس
ستاد ارتش ایران در شهریور ماه سال 1334ش با سازمانِ جدیدی که برگرفته از سازمان ارتش آمریکا بود متشکل از یک ستاد مشترک و سه ستاد نیروی زمینی، هوایی و دریایی آغاز به کار کرد.[191]یک ماه بعد از اعلام سازمان جدید ارتش تعدادی از امرایِ آن ترفیع درجه گرفتند که یکی از آنها نیز حاجعلی کیا بود که به درجه سرلشکری رسید[192] و حدود یک ماه بعد نیز با گذرنامه سیاسی برای انجام مأموریت راهی انگلستان شد.[193]
حدود دو ماه پیش از انجامِ این مأموریت فرمانده ناوگان انگلیس در خلیج فارس که ناخدا یکم «وایت بایکوت» نام داشت به ایران آمد و سپهبد کیا نیز یکی از میهمانان مراسم در باشگاه افسران بود.[194]
در سالهای پس از کودتای 28 مرداد سال 1332ش که آمریکاییها به صورت گستردهتری در ایران حضور یافتند مرحله گذار از تمایل به سیاست انگلیسی به سیاست آمریکایی نیز آغاز شد تا آنان به قدرت مسلط در ایران تبدیل شوند. در این مرحله حضور سپهبد کیا در رأس سازمان کوک و قدرت نماییهایی که صورت میگرفت و مطالبی که در این رابطه در جراید به چاپ میرسید موجب شد تا «یکی از افسران ارشد که به دربار شاهنشاهی رفت و آمد» داشت بگوید:
«مطالب مندرجه در جراید با اشاره رکن 2 و برای ارعاب مقامات آمریکایی و تفهیم وجود تشکیلات بزرگ پارتیزانی در شهرستانها و ارتش صورت گرفته است.»[195]
و این در حالی بود که در گزارشی که تحت عنوانِ «خلاصه اظهارات کلنل تاندرس» تنظیم گردید به نقل از امام جمعه گفته شد:
«چگونه میتوان به آمریکاییها گفت که ما از انگلیسها بریدهایم و قصد نزدیک شدن به آمریکاییها را داریم.»[196]
پس از رویِ کار آمدنِ دکتر علی امینی که به دستور صریح آمریکایی ها نخستوزیر شد و شعار اقدامات اصلاحی و همچنین دستگیری تعدادی از رجال سیاسی و نظامی که سپهبد کیا نیز یکی از ایشان بود، صراحتِ کلامِ وی در رابطه تنقید از آمریکا و تمجید و تعریف از انگلیس بیشتر شد:
«سپهبد کیا راجع به منفور شدن آمریکاییها در نظر ملت ایران چنین گفتند: طبق یک خبر کمیته آمریکایی کش در تهران به وجود آمده و لانکه مهندس آلمانی را هم به تصور اینکه تبعه آمریکاست کشتهاند و بعید نیست که این کشت و کشتار ادامه پیدا کند. بعداً اشاره به خبط و خطا و اشتباهات سیاسی و غرور غلط مقامات آمریکایی در ایران نموده افزودند که آنها دکتر امینی را به زور به ملت نجیب ایران حتی شاه تحمیل کردهاند و باولز عنوان نخستوزیر کاردان به او داده. خاک به سر امینی که خود را به دامان آنها انداخته و با نهایت بیشرمی گفته است چون بانکهای داخلی به من پول ندادند از دوستان خارجی میگیرم. انگلیسها که سیاست عاقلانۀ[ای] دارند فرضاً اگر بخواهند شخص مورد نظر خود را در کشوری مصدر کار نمایند بدواً او را مطرح میسازند تا به میزان مظلومیت[محبوبیت] او در میان اجتماع پی ببرند چنانچه حس کردند که محبوبیتی دارد موجبات روی کار آمدنش را فراهم میکنند. اما این آمریکاییهای مغرور که فقط تاجر و سرمایه دارند نه سیاستمدار بدون توجه به افکار عمومی اراده خویش را تحمیل مینمایند و هیچوقت هم از این رویه نتیجه مثبت نگرفتهاند کما اینکه اکنون نزد همه ملتها اینها منفور و مغضوب هستند.»[197]
و در همین ایام نیز شایعه نخستوزیری وی با حمایت انگلیس مطرح گردید:
«سازمان کوک وابسته به تیمسار سپهبد کیا که اعضاء آن در وزارتخانهها و مؤسسات دولتی هنوز ارتباط خود را با یکدیگر حفظ کردهاند مرتباً از تیمسار کیا در زندان دستور میگیرند و اجرا میکنند. با شروع محاکمه نامبرده طبق دستوری که به آنها داده شده در همه جا شایع کردهاند که به زودی با حمایت دو سیاست روس و انگلیس حکومت نظامی که دست نشانده تیمسار کیا خواهد بود روی کار خواهد آمد.»[198]
انگلیسی بودنِ سازمان کوک مطلبی بود که به نقل از یکی از قضات دادگستری که از اعضایِ این سازمان بود به شکل زیر نیز مطرح گردید:
«به طور قطع سازمان امنیت مخالف و مانع ارجاع مشاغل حساس در وزارتخانهها به اعضای سازمان کوک میباشد و اگرچه مأمورین سازمان به خوبی میدانند که اعضای این سازمان عموماً شاهدوست و وطنپرست هستند و لیکن چون بودجه سازمان امنیت بیشتر توسط آمریکاییها تأمین میشود و در حقیقت تا حدی زیر نظر آمریکاییها اداره میشود و از طرفی سازمان کوک را هم وابسته به سیاست انگلستان و اعضای آن را طرفدار انگلیسها میدانند بدین لحاظ مانع پیشرفت و ترقی اجتماعی اعضای سازمان کوک میشوند.»[199]
و این در حالی بود که دستگیری او نیز به سازمان جاسوسی آمریکا نسبت داده شد:
«در محافل مطبوعاتی شایع گردیده است که پروندهسازیهای اخیر علیه عده[ای] از رجال سرشناس کشور به تحریک و راهنمایی اداره جاسوسی آمریکا صورت میگیرد تا بدینوسیله از متنفذین معروف به طرفداری از سیاست انگلستان در ایران انتقام بگیرند و با لجنمال نمودن آنان راه را جهت روی کار آمدن ایادی سیاست آمریکا در ایران باز نمایند.»[200]
پس از آزادی وی از زندان و تشکیل جلسات هفتگی که همزمان با طرح اصول ششگانه انقلاب سفید و از جمله اصلاحات ارضی بود ضمن نسبت دادنِ این اقدامات به امریکا علت آن انتقام گرفتن از عوامل انگلیس تحلیل میگردید:
«در دوره ریاست جمهوری کندی سیاست انگلستان به شدت ضعیف شده بود و با تقسیم اراضی مالکین بزرگ که عامل انگلیسها بودند از بین رفتند.»[201]
ملاقات سپهبد کیا در فروردین ماه سال 1343ش با دبیر اول سفارت انگلیس در ایران در منزل رضا صرافزاده یزدی[202] که از تجار مشهور و از مرتبطین سیدضیاءالدین طباطبائی بود نیز نشانگر میلِ سیاسی اوست. البته این در حالی است که وی به عنوان یک تاجر کارکشته و سرمایهدار بزرگ چگونگیِ بهرهگیری از شرایط سیاسی موجود را به خوبی میدانست که در فصل سپهبد کیا و آمریکا به آن پرداخته شده است.
در سال 1344ش که اوضاع سیاسی به سمت و سویِ ثبات پیش میرفت سپهبد حاجعلی کیا نیز دستگیری خود را به سیاست آمریکاییها نسبت داد و به صورت گلایه گفت:
«سیاست بیگانگان موفق شد فاصله و شکافی بین شاهنشاه و خدمتگزاران و شاه دوستان واقعی ایجاد کنند تا شاهنشاه از حمایت و پشتیبانی کامل ملت محروم شوند و ناگزیر از انجام خواستههای بیگانگان شوند... در حکومت دکتر امینی سیاست امریکا و کمونیستها مشترکاً علیه من اقدام کردند و چند ماه غیرقانونی زندانی شدم»[203]
سپهبد حاجعلی کیا در نقلِ خاطرات خود ضمن اشاره به اینکه در یکی از سفرهای ملکه انگلیس به ایران آجودان وی بوده است میگوید:
«من جنرال آجودانش بودم. آن جا آن نشانی که به من دادند به حساب من sir هستم در انگلستان حالا.»[204]
سپهبد کیا و آمریکا
پس از کودتای 28 مرداد سال 1332ش حضور آمریکاییها در ایران به شکل گستردهای افزایش یافت و طبیعی بود که این حضور در بخش نیروهای نظامی از انسجام و فراوانی بیشتری برخوردار بود. گزارش بازرسی از واحدهای جنوب شرقی ایران که توسط سرتیپ آمریکایی رابرت مک کلور که فرمانده کودتای 28 مرداد و در سال 1333ش رئیس هیئت مستشاری بود به ستاد ارتش ارسال گردیده گویایِ این حضور گسترده و تصمیمگیر است:
«وضعیت عمومی ظاهری نظافت و وضع آسایشگاه ها از درجه رضایتبخش به درجه عالی رسیده بود. واحدهای مقیم زاهدان خاش و کرمان بسیار خوب بودند. هرچند وضع بهداشت آشپزخانهها به طور قابل ملاحظهای احتیاج به اصلاح دارد. تیمساران امانپور و نقدی برای کوششی که کردهاند تا با وسایل محدودی که در اختیار دارند توانستهاند روحیه سربازان را قوی کنند، تشویق شوند. رابرت. الف. مک کلور . سرتیپ ارتش آمریکا»[205]
در جریان مرحله گذارِ کشور از وابستگیِ تمام و کمال به انگلیس به سویِ وابستگی به آمریکاییها حذفِ رجال و سیاستمدارانی که از سویِ انگلیس مورد حمایت قرار داشتند یکی از مسائلی بود که در دستور کار قرار گرفت تا جایی که شخصیتی مانند امام جمعه میگفت:
«چگونه میتوان به آمریکاییها گفت که ما از انگلیسها بریدهایم و قصد نزدیک شدن به آمریکاییها را داریم.»[206]
در این موقع سپهبد کیا ریاست اداره دوم ارتش را عهدهدار بود و سازمان کوک را نیز رهبری میکرد سازمانی که دارای ساختاری به سبک و سیاقِ فراماسونری بود و به وابستگی به انگلیس نیز شهرت داشت[207] و این در حالی بود که وی از قبل با آمریکاییها نیز مراوده داشت. ایشان در رابطه با جریان ترور رزمآراء میگوید:
«اقلاً سه چهار هفته قبل از اینکه رزمآراء را بکشند یک آمریکایی از همین سازمان اطلاعاتیشان درآمد از من سئوال کرد که من رئیس مرزبانی بودم کهها! اگر مثلاً رزم آراء مثلاً بمیرد باز هم تو این طور فعالیت میکنی یا فلان؟ گفتم من نوکر رزمآراء نیستم. من نوکر مملکت هستم.»[208]
با وجود این مسئله در این موقع که سازمان اطلاعات و امنیت کشور تحت نظر و هدایت آمریکاییها موجودیت یافت مأموریت سپهبد کیا نیز که اینک با ریاست بر اداره دوم ارتش و داشتن شبکه جمعآوری گستردهای به نام سازمان کوک رقیبِ آن محسوب میشد به آمریکا فراخوانده شد:
«تیمسار سرلشگر کیا رئیس اداره دوم ستاد کل نیز برای مشاهدة سازمانهای ضد جاسوسی آمریکا به آنجا عزیمت نموده تا پس از کسب اطلاعات لازم در این مورد بتواند تشکیلات مرتبی برای کوک به وجود آورد.»[209]
چند ماه بعد از این مأموریت رئیس رکن 2 ارتش آمریکا عازم ایران شد و اطلاعات زیر در اختیار او گذاشته شد:
«سازمان موجوده. مأموریتها و عملیات. جریان امور اداری و بالاخره نام شخصیتهایی که در رأس این تشکیلات و مقامات حساس آن انجام وظیفه مینمایند... یک قطعه عکس و همچنین بیوگرافی مختصری از افسران ارشدی که عملیات سازمانهای فوقالذکر را رهبری و هدایت مینمایند.»[210]
و حدود یک سال پس از آن «پروژه مشترک ایران . آمریکا» با هدفِ «جمعآوری اطلاعات نظامی در مرز شمال ایران (همجوار با شوروی) خصوصاً در مناطق نظامی قفقاز ترکستان و ماوراء قفقاز» با ساختار «ایجاد یک تشکیلات محرمانه مجرب ایرانی جهت مبادرت به برنامههای کسب اطلاعات و جاسوسی با همکاری مستشاران آمریکایی که نیازهای فنی را برآورده خواهند کرد.» آغاز گردید[211] و پس از آن طرح «جمعآوری اخبار و اطلاعات با وسایل و اقدامات مخفیانه از کشورهای خاورمیانه تحت نفوذ شوروی و یا کشورهایی که ممکن است تحت نفوذ شوروی درآیند»[212] با ساختار زیر در دستور کار واقع گردید:
«تأسیس یک دایره عملیات متقابل اطلاعاتی از پرسنل ارتش شاهنشاهی ایران و آمریکا که جمعآوری اطلاعات زیرزمینی بر علیه دشمنان مهم ایران و متفقین غربی را هدایت نماید.»[213]
و برای اجرایی شدنِ آن سرهنگ 2 پیاده . لوسین . ا . کونین که رئیس کمیته مشترک نظامی بود به سپهبد کیا نوشت:
«اداره ما آمادگی کامل دارد تا حداکثر کوشش خود را در جهت تحقق این بخش به وجود آورد. من شخصاً به چنین بخشی و برنامه دقیقی که لازمه چنین بخشی است علاقمندم و قادرم قبل از عزیمت خود در سال آتی یک گروه زبده و متشکل را اعزام کنم.»[214]
با وجود این ارتباطات و سرویسدهیهایی که صورت گرفت سپهبد کیا نیز به عنوانِ یکی از کسانی که میبایست دستگیر شود در دولت علی امینی دستگیر و راهی زندان شد. هنوز دو ماهی از دستگیری او سپری نشده بود که گفته شد:
«به خاطر کمکهای سپهبد کیا به یهودیهای ایران و همچنین ارتباط و تماس نزدیک و مداوم وی با عزری، یهودیهای ایرانی به وسیله دولت اسرائیل اقدام کردهاند تا دولت آمریکا تا آنجا که میتواند به سپهبد کیا کمک و مساعدت نماید.»[215]
پس از چند ماهی که از زمان دستگیری او سپری شد انتقادات علنی وی نسبت به سیاست آمریکا در ایران علنی گردید و گفت:
«این آمریکاییهای مغرور که فقط تاجر و سرمایهدارند نه سیاستمدار بدون توجه به افکار عمومی اراده خویش را تحمیل مینمایند و هیچوقت هم از این رویه نتیجه مثبت نگرفتهاند کما اینکه اکنون نزد همه ملتها اینها منفور و مغضوب هستند.»[216]
به همین دلیل بود که دستگیریهای این زمان به آمریکاییها نسبت داده شد:
«پروندهسازیهای اخیر علیه عده[ای] از رجال سرشناس کشور به تحریک و راهنمایی اداره جاسوسی آمریکا صورت میگیرد تا بدینوسیله از متنفذین معروف به طرفداری از سیاست انگلستان در ایران انتقام بگیرند و با لجنمال نمودن آنان راه را جهت روی کار آمدن ایادی سیاست آمریکا در ایران باز نمایند.»[217]
این سبک انتقاد چندان دوامی نداشت و پس از آزادی از زندان جای خود را با همکاری تجاری و تعریف و تمجید از آمریکاییها عوض کرد تا در جلسه هفتگی منزل او در مورد محسناتِ «دائرةالمعارفی که توسط دانشگاههای آمریکا به زبان انگلیسی چاپ شده» مذاکره شود.[218] و چندی بعد نیز در این جلسه هفتگی «در مورد مقداری کتاب که از آمریکا آورده بودند» صحبت شد.[219]
در همین ایام بود که در مجلس مهمانی منزل او که اعضایِ سفارتخانههایی کشورهای انگلستان دانمارک ایتالیا و امریکا شرکت داشتند بیشترین شرکتکنندگان آمریکایی بودند که با تعداد 7 ماشین در این مهمانی شرکت کرده بودند.[220]
و البته در حالی که در این موقع دخترِ وی که در آمریکا تحصیل میکرد با یک وکیلِ آمریکایی ازدواج کرده بود،[221] سپهبد کیا هر از گاهی ضمن انتقاد از سیاست دولت آمریکا در خصوص روی کار آوردن امینی نسبت به تضعیف سازمان پارتیزانی کوک نیز انتقادهایی را مطرح مینمود:
«در حالی که کشور ما احتیاج زیادی به توپ و تانک ندارد و باید با قوای ملی و پارتیزانی کشور حفظ شود سازمان نیروی مقاومت ملی پس از مدت کوتاهی در حال رشد و توسعه بود و این سازمان میتوانست منشأ اثرات مفیدی برای مملکت و مقام سلطنت باشد ولی متأسفانه مانع پیشرفت آن شدند و سیاست خارجی نگذاشت این سازمان توسعه یابد و دکتر امینی که نوکر امریکاییها بود به فشار سیاست آمریکا روی کار آمد و نقشه خطرناکی برای تسلیم کشور به خارجی و حتی علیه سلطنت داشت و چه خیانتی به مردم و مملکت کرد.»[222]
«شاهنشاه بر اثر مخالفت شدید سیاست خارجی ناچار شدند از قدرت و توسعه سازمان مزبور جلوگیری کنند و اکنون دیگر سازمان فوق و سازمان نیروی مقاومت ملی نمیتواند مانند سابق عمل کند و منشأ خدمتی برای میهن و شاهنشاه باشد و سازمان مزبور اکنون کاملاً صوری و سطحی است.»[223]
پس از گذشت چند سال از ماجرای دستگیری سپهبد کیا ،[224] وی با آمریکاییهای مقیم ایران ارتباطاتی تنگاتنگ برقرار نمود که درباره آن نوشته شد: «غالباً آمریکاییها نزد او رفت و آمد میکنند که تعدادی از آنها مستأجرین او هستند.» و مسافرتهای خود به آمریکا را نیز آغاز نمود.[225]
ارتباط وی در این موقع با آمریکاییها به میزانی بود که مورد حساسیت قرار گرفت:
«خودش را زیاد به آمریکاییها نزدیک میکند و ظاهراً این طور است که با استفاده از موقعیت آنها قصد دخالت در امور سیاسی داشته باشد.»[226]
سپهبد کیا و اسرائیل
پس از بازگشتِ حاجعلی کیا به ایران و قرار گرفتن در جایگاه ریاست مرزبانی کشور ارتباط حاجعلی کیا با اسرائیل در زمان نخستوزیری دکتر محمد مصدق علنی شد و این در حالی بود که در هسته مرکزیِ سازمان کوک که به ریاست محمدرضا پهلوی شکل گرفت یکی از اعضایِ اصلی به نام «موسی طوب» اسرائیلی بود.
در زمان تشکیلِ دولت جعلی اسرائیل یکی از اتفاقات مهم انتقالِ یهودیان به سرزمینهای اشغالی بود که با سازماندهی خاصی صورت گرفت.
در زمان این اتفاق ایران یکی از کشورهایی بود که در اجرای این امر تسهیلاتی ایجاد کرده بود. در این موقع حاجعلی کیا که به درجه سرتیپی رسیده بود ریاست مرزبانی کشور را به عهده داشت و بدیهی بود که بخش اصلی این تسهیلات در مناطق مرزی صورت میگرفت. در گزارشی که در این خصوص تنظیم گردیده آمده است:
«تاکنون تعداد 30000 نفر از کلیمیهای عراق عرب به طور قاچاق یا (فورمالیته) به عنوان پناهنده وارد ایران گردیدند و برای هر نفر از آنها نماینده انجمن کلیمیها در تهران طبق قرارداد مخصوص و محرمانه که مابین تیمسار کیا رئیس مرزبانی کل یا به عبارت دیگر (رئیس دزدبانی) و معاون او سرهنگ حماسی و رئیس دفتر او سرهنگ محمدزاده[بسته شده] مبلغ 1500 ریال پرداخت میشود و این در صورتی است که در ظرف چهل[و] هشت ساعت از تهران خارج شود برود فلسطین. اما موضوع مهمتر این است که تا این اندازه هم اکتفا ننموده برای پولدارهای آنها که نخواهند بروند فلسطین به عنوان حقالسکوت از هر نفر 20000 الی 100000 ریال رشوه گرفته میشود. برای تصدیق عرایض اینجانبان تقاضا داریم رسیدگی به کاخهای تیمسار معظم رئیس اداره مرزبانی در باغ صبا خیابان شمیران و پولهایی که در بانکها[ی] داخل و خارج دارند بشود. و محل اجتماع لیدرهای کلیمی به محلهای مزبور مراجعه شود. کافه قنادی نادری خیابان نادری، کافه قنادی شمیران روبروی سفارت انگلیس و مهمانخانه نوین لالهزار نو. حال به این اندازه اکتفا نموده و منتظر اقدامات آن جناب هستیم.»[227]
یکی از امضاهای ذیلِ این نامه به نام پرویز خوانساری یکی از رجال سیاسی وزارت خارجه بود که با حاجعلی کیا نیز دوستی صمیمانه داشت و در این زمان بنا بر تحقیق رکن دوم ارتش در لندن بود که به همین دلیل امضاهای ذیل گزارش «جعلی» تشخیص داده شد و پیگیری موضوع از دستور کار خارج گردید.[228]
در عملیاتِ انتقالِ یهودیان به سرزمینهای اشغالی نزدیک به 30000 نفر آنان از راه ایران به اسرائیل رفتند که یک سوم آنان پناهندگان عراقی و مابقی از افغانستان و کردستان ایران و ناحیه دریای خزر و برخی نیز از تهران بودند. در این جریان ایران نقش محوری داشت که به وسیله دفتر آژانس یهود موسوم به «سخنوت» که در خیابان سوم اسفند تهران (سرهنگ سخائی فعلی) قرار داشت این عملیات سازماندهی میگردید.
گزارش سوءاستفادههای سرتیپ کیا در این اقدام به او داده شد و وی پاسخ داد:
«شرحی با امضاهای جعلی مبنی بر سوءاستفاده بنده و رفقای بنده از پناهندگان کلیمی تهیه و جهت مشوب نمودن اذهان مقامات عالیه میفرستند گو اینکه پنهان کردن اسم و آدرس حقیقی تهیهکننده اینگونه نامهها دلیل بر تحریکات و اغراض شخصی است ولی چون در خصوص کلیمیان به خصوص ممکن است اینگونه گزارشات ظاهر فریبنده داشته باشد استدعا دارم هر شخصی را که فوقالعاده طرف اعتماد آن ریاست معظم میباشد مأمور فرمایند رسیدگی کامل شود چون اگر رسیدگی نشده و موضوع کاملاً بر اولیای امور روشن نگردد ممکن است رفته رفته افسران با ایمان و با علاقه امور مرزبانی دلسرد و نتوانند آن طوری که لازم است این خدمات صادقانه را ادامه دهند.»
در ذیل این نامه خطاب به سرتیپ امینی برادرِ نخستوزیر نوشته شد:
«در این خصوص باید کمیسیونی تعیین شود و نماینده بازرسی کل هم شرکت کند و دقیقاً به این اتهامات رسیدگی و نتیجه گزارش شود. صورت کارمندان کمیسیون را به نظر اینجانب برسانید.»[229]
در جریان این رسیدگی نیز پاسخ قبلی تکرار شد:
«رکن دوم بر اثر رسیدگیهای معموله چنین نتیجه گرفته که امضای کاغذ امضاء شده را جعل کردهاند. کما اینکه پرویز خونساری مدتی است در لندن است و کلیه امضاها با یک جوهر و به خط یک نفر میباشد.»[230]
در راستایِ همین خدمات و ارتباطات بود که یکی از مرتبطین اصلی او در این دوران «مئیر عزری» نماینده رژیم اشغالگر قدس در ایران بود که سپهبد کیا را «سرور ارجمند» خطاب مینمود:
«امیدوارم در برنامههای خود موفق شده و در راه خدمت به شاهنشاه و میهن توفیق کامل نصیب شده باشد. به طوری که پنج روز پیش تلگرافاً اطلاع داشتم برنامههایی در آمریکا تهیه شده است که طی مدت اقامت حضرت اجل عملی خواهد شد. در این برنامهها میهمانیها و ملاقاتها و مذاکرات و تماسهایی پیش بینی شده و اظهار تمایل شده که وابسته نظامی ایران در آنجا با وابسته ما در تماس بوده که برنامههای خود و آنها را تطبیق نماید. امیدوارم در این مورد موفقیت کامل نصیب گردد.
البته چنانچه در آنجا موضوعی به نظرتان رسیدکه چاکر باید از طریق خودم انجام دهم به وسیله تیمسار حماسی امر میفرمایید و انجام خواهد شد. فریدون خان[کیا] هم امروز صبح بناست وارد تهران شوند. کارهای ما پس از تشریف بردن حضرت اجل همان طور مانده است و پیرو تلگراف دوم امیدوارم همان طور که مرقوم فرمودهاید پس از بازگشت آقای [غلامعباس] آرام عملی شود. بنده طبق دستور حضرت اجل با آنها تماس خواهم داشت. از خداوند سعادت و موفقیت و توفیق کامل حضرت اجل را همواره مسئلت مینمایم.»[231]
در این موقعیت ارتباط تشکیلاتی و آموزشی سپهبد کیا با سازمان جاسوسی اسرائیل نیز یکی دیگر از فعالیتهای ایشان بود:
«لطفاً تشکرات مرا به خاطر ابراز لطفی که در 2 پرونده آموزشی[که] جهت تأیید به حضورتان تقدیم شد بپذیرید. همان طور که خواسته شده است در ذیل من نظر و ارزیابی خود را درباره 2 افسر مربوطه اعلام میکنم:
هر دو افسر باهوش و علاقمند میباشند. آنها با علاقمندی تمام کلیه مراحل آموزشی خود را پشت سر گذاشتند. دستهای آنها حساسیت کافی و استعداد برای کارهای دقیقی دارند. همان طور که حضوری توضیح دادم و پرونده این دو افسر در مورد نحوه فعالیت ایشان مدارک را در خود دارد.
سرگرد (یا سرهنگ 2) معصومی. ایشان یک افسر باهوش و با کیفیت عالی است. او علاقه زیادی برای یادگیری چیزهایی که نمیداند از خود نشان داد و همچنین میل وافری برای امور تخصصی یک افسر اطلاعاتی داشت. به نظر میرسد که او تجربهای در امور اطلاعاتی نداشت و بنابراین در اولین ماههای خدمت در بغداد به راهنماییهای مکرر نیاز خواهد داشت و با توجه به خصوصیات مثبت وی به نظر میرسد که منطقی است ایشان در وظایف محوله موفق گردند.
سرگرد (یا سرهنگ 2) سلطانی. این افسر یک افسر اطلاعاتی واقعی است. او اطلاعات کافی و استعداد غریزی لازم را برای امور اطلاعاتی داراست . او پر از انرژی با هوش و با استعداد کافی برای ریشهیابی مسائل و متکی به نفس در یافتن راهحل مسائل میباشد و از آنجا که پاکستان از نظر اقدامات «بخش ویژه» منطقهای با محدودیت میباشد توصیه میکنم که او در عمان یا بیروت منصوب گردد و در صورتی که ارتباط با سوریه باقی بماند باید او را به مصر فرستاد.
امید است با توجه به آمادگی و استعداد این افسران و آموزشی که توسط «بخش ویژه» به آنها داده شده است آنچه را که از آنها خواسته شود به انجام رسانند. اضافه میکنم که آموزشهایی که افسران نامبرده دیدهاند به طور معمول مدت بیشتری را میگرفت لیکن با استعداد و پشتکاری که افسران داشتند از مدت زمان معمول کمتر زمان گرفتند.
دوستدار شما . ج . نیمرودی»[232]
این ارتباط به میزانی صمیمی بود که به برقراری ارتباط خانوادگی نیز منجر گردید:
«در بازگشت به اسرائیل تشکرات قلبی خود را به خاطر تواضع و ادب و صمیمیت دوستی که شما و بانو کیا نسبت به اینجانب ابراز داشته بیان میدارم. در طی مدت اقامتم در ایران حالت زندگی در کشورم را داشتم و این امر موجب پیشرفت زیادی جهت همیاری یکی شدن دو کشور ما و خصوصاً در سازمان ما گردید.
من اطمینان دارم که تصمیمات اجرائی ما هم ثمربخش خواهد بود و اینکه همکاری بین ما به نفع دو کشور خواهد بود.
ملاقات با اعلیحضرت همایونی تجربه بسیار شادیبخش که اثری فراموش نشدنی بر من داشت، بود. من قبلاً در مورد نظر قاطع ایشان در مورد مسائل و تأثیر آن[که] بر روی شخص من داشت گزارش دادهام. با آرزوهای خوش برای خانواده و تمام همکارانتان.
دوستدار شما . سرگرد شیم هرزوگ . رئیس بخش اطلاعات و جاسوسی»[233]
به نظر میرسد به دلیل همین ارتباط تنگاتنگ بود که در جریانِ دستگیری وی در دولت علی امینی دست به کار شدند تا وسایل استخلاص او را فراهم نمایند:
«کمکهای سپهبد کیا به یهودیهای ایران و همچنین ارتباط و تماس نزدیک و مداوم وی با عزری یهودیهای ایرانی به وسیله دولت اسرائیل اقدام کردهاند تا دولت آمریکا تا آنجا که میتواند به سپهبد کیا کمک و مساعدت نماید.»[234]
در جریان تجارت بینالمللی و مشکوک سپهبد کیا و پسرش که اوجِ آن را میبایست در جریان شرکتی به نام «ای . او . اس» جستجو نمود فردی به نام سقراط هاتوم وجود دارد که «اهل اسرائیل و یهودی» میباشد.[235]
سپهبد کیا و فراماسونری
بازگشت سپهبد حاجعلی کیا در سال 1333ش به ارتش با فرمان مستقیم محمدرضا پهلوی صورت گرفت که انجامِ مأموریتهای ویژهی او در این زمان که یکی از آنها تشکیل سازمان کوک تحت نظر مستقیم محمدرضا پهلوی بود نشانگر وابستگی قابل توجه او به دربار بود. اسماعیل رائین یکی از این مأموریتها در بین سالهای 1334 تا 1336ش را انحلالِ لژ پهلوی میداند که فعالیتِ آن دیگر مورد تأیید شاه نبود.[236]
و این در حالی بود که وی یکی از اعضای لژ همایون از قدیمیترین لژهای ایران بود که پس از یک دوره فترت فعالیتهای ماسونی در ایران پس از شهریور 1320ش به وسیله محمد خلیل جواهری تأسیس و جانشین لژ بیداری ایران گردید.[237]
در سال 1344ش نیز که منوچهر هاشمی رئیس ساواک خراسان بود در گزارشی با عنوانِ «جمعیت فراماسونری در خراسان» نوشت:
«موقعی که اینجانب رئیس ساواک کرمانشاه بودم در محل شایع بود که سازمان کوک که وسیله تیمسار سپهبد کیا تشکیل گردیده جزو فراماسیونها است.»[238]
صرف نظر از صحت یا سقم این گزارش با توجه به نحوهی عضوگیری و تشکیل جلسات و جعلِ عناوینی چون «برادر معظم» و «برادر اعظم» که در فصل مربوط به خود توضیح داده شده است چگونگیِ روابط و اداره جلساتِ کمیتههای اصلی این سازمان الهام گرفته از برگزاری جلسات لژهای ماسونی با کمی تفاوت میباشد.
خصوصیات اخلاقی
در سال 1328ش درباره چگونگی رفتار وی با یک راننده کامیون گزارشی تهیه گردید که از خصلت برتریطلبی افراطی وی حکایت داشت:
«جیپ مزبور از کوچه دربدار خارج و برای سبقت از کامیون بوق میزند ولی راننده متوجه نشده که باعث عصبانیت افسر نامبرده میگردد و تا سه راه امینحضور او را تعقیب و در آنجا راننده را کتککاری مینماید و نیز اهالی محل که از عمل مشارالیه احساساتشان تحریک شده و صورت مجلس تنظیم و به کلانتری تحویل و اظهارات راننده را گواهی مینمایند.»[239]
و این خصلت به میزانی بود که حتی عابرین پیاده نیز از آن مصون نبودند:
«یک نفر غیرنظامی در حین عبور از این طرف خیابان به آن طرف با جیپ شماره 1295 به رانندگی سرهنگ کیا رئیس اداره امور مرزبانی ارتش تصادف و پس از به زمین خوردن نامبرده را سوار همان جیپ کرده و به طرف اداره مربوطه حمل و سپس خارج، معلوم نشده که به کجا بردهاند. بلافاصله تلفوناً از بهداری شهربانی اطلاع داده شد که مصدوم را به بهداری محل[منتقل] و بستری میباشد. مأمورین جهت بازجویی و تعیین هویت مصدوم به بهداری شهربانی مراجعه و پس از بازجویی معلوم میگردد که مشارالیه به نام غلام فرزند یوسفعلی شغل کفاش میباشد و نیز اظهار نموده که من در حین عبور تصادف و دیگر چیزی نفهمیدم.»[240]
وجود این روحیهی پرخاشگرانه در وی در 12 سال بعد یعنی در سال 1340ش نیز در گزارشی به شرح زیر درج شده است:
«در شب چهارشنبه 20 / 2 / 40 تیمسار سپهبد کیا به اتفاق خانم خود و مهندس کیا فرزندش به مهمانخانه مهرآباد میروند در این مورد آقای بزرگمهر رئیس تبلیغات سابق به اتفاق چند نفر دیگر در مهمانخانه مزبور در میز جداگانه نشسته بودند. آقای بزرگمهر شروع به کنایه زدن و بدگویی به تیمسار کیا نموده در نتیجه بین تیمسار و بزرگمهر گفتگوی لفظی درمیگیرد و میگویند تیمسار سپهبد کیا یک سیلی به صورت بزرگمهر میزند و سپس مهمانخانه را ترک مینماید.»[241]
یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی وی شجاعت در گفتار و صراحت لهجه است که در نامهی او به محمدرضا پهلوی کاملاً مشهود است:
«همانطور که عدهای رجل خائن دور پدر شما را احاطه نموده و دیوار آهنین اطراف ایشان کشیده بودند تا مانع درک و دریافت حقایق و واقعیات شود اکنون هم چندتن درباری مشابه همان عمل را نسبت به شما مرتکب شده و میان شاهنشاه و ملت دیوار غیرقابل نفوذ احداث کردهاند.»[242]
تأثیرپذیری شدید و انکارناپذیر از تربیت غربی و غربگرایی نیز یکی از دیگر خصیصههای بارز اوست:
«اگر من دارای صفات خوبی باشم در نتیجه اقامت 12 ساله در آن کشور[سوئد] است.[243]... متأسفانه تربیت کشورهای غربی در بین مردم توسعه پیدا نکرده است از این جهت خیلی عقب ماندهایم.»[244]
غرور و جاهطلبی از دیگر خصوصیات اخلاقی و رفتاری اوست که در گزارش ساواک با صراحت به آن اشاره گردیده و نمونهی بازر آن نیز پیشنهاد نخستوزیری خود به محمدرضا پهلوی است:[245]
«سپهبد کیا اضافه نموده که اعلیحضرت فقط شش ماه زمام امور کشور را به دست مشارالیه بدهند و ملاحظه فرمایند که در عرض همین مدت کوتاه چگونه کشور را از چنگ مشکلات و معضلات کنونی که بیشتر آنها را دکتر امینی بارآورده نجات خواهد داد.»[246]
در سال 1346ش ضمن اشاره به روابط عاشقانهی سپهبد کیا با «مهین درودیان» درباره تغییر رفتار و عصبانیت شدید او آمده است:
«طبق اظهار فریدون کیا اخیراً سپهبد کیا اخلاق بسیار تندی پیدا کرده و فوقالعاده عصبانی میباشد به طوری که چند روز قبل با درودیان،[برادر مهین دوردیان] کارمند ساختمان کیا مشاجره لفظی شدیدی نموده و مورد توهین شدید درودیان قرار گرفته است.»[247]
و حدود 5 ماه بعد در مورد ارتباط او با مهین دوردیان نوشتهاند:
«سپهبد کیا در اکثر مسافرتهای خود به خارج به کشور فرانسه برای دیدن خانم درودیان که ظاهراً با او ازدواج کرده میرود.»[248]
و چهار ماه بعد از آن نیز در نوشتهای ضمن آن که نام خانم دوردیان را «پروانه» اعلام کرد گزارش گردید:
«در زمانی که سپهبد کیا بازداشت شده بود ماشیننویس و سکرتری به نام پروانه درودیان در اختیار داشته که حالیه برادر وی در ساختمان کیا و نزد کیا مشغول کار است و پروانه درودیان سپهبد کیا را تهدید کرده که اسرارش را فاش خواهد ساخت و لذا سپهبد کیا ناچار او را به عقد خود در آورده و در حال حاضر پروانه درودیان با خرج کیا در فرانسه اقامت دارد و هر چند ماه سپهبد برای دیدن او به فرانسه میرود.»[249]
در همین ایام بود که بدرفتاریهای او با همسرش مریم کیا که به نظر میرسد به دلیل گسترش و توسعهی عیاشیهای اوست آغاز گردید:
«طبق اطلاع سپهبد کیا نیز قصد دارد که قریباً به مسافرت خارج از کشور برود و اخیراً نیز نامبرده با همسرش (مادر مهندس فریدون کیا) بد رفتاری شدیدی را شروع نموده به طوری که فریدون قصد دارد زندگی جداگانهای برای مشارالیها ترتیب دهد.
سپهبد کیا ظرف چند ماهه اخیر با بانوئی نسبتاً زیبا روابط نزدیک برقرار ساخته و بعضی اوقات بانوی مزبور به ساختمان کیا مراجعه و با سپهبد ملاقاتهایی انجام میدهد.»[250]
به نظر میرسد به علت همین مسئله بین پدر و پسر اختلافاتی نیز بروز نمود:
«اخیراً بین مهندس کیا با پدرش سپهبد بازنشسته حاجعلی کیا اختلافاتی بروز کرده و مهندس کیا تصمیم دارد محل کار خود را از ساختمان کیا به خیابان ویلا منتقل و به طور مستقل مشغول کار شود.»[251]
از دیگر خصلتهای سپهبد کیا علاقهی فراوان به ثروتاندوزی است. این علاقه به میزانی است که در گزارش مورخه سال 1344ش درباره آن نوشتهاند:
«در موقع فوت پدر خویش مبلغ زیادی از ثروت پدر خویش را به نفع خود ضبط نموده و چون حق برادران خویش را به نفع خود به ثبت رسانیده بود اختلافاتی میان وی با برادران به وجود که هنوز هم ادامه دارد.»[252]
اعتقادات مذهبی
دلیل وجودِ نام «حاجی» در ابتدای اسمِ سپهبد کیا تولد وی در روز عید قربان بود و نه حضور در مراسم حج که به رسم مألوف در آن دوران صورت گرفت. انتخاب نامِ «علی» نیز نشانگر روحیات مذهبی خانوادهی وی بود کما اینکه در نامهای که در تاریخ 22 / 4 / 1335ش یکی از همکلاسیهای وی در دانشکده افسری که نامش مشخص نمیباشد برای او نوشته به تدین و نماز خواندن او اشاره نموده:
«چند روزی است که به مشهد آمده مشغول زیارت هستم. چون تیمسار خیلی متقی و با ایمان و علاقهمند به مقدسات مذهبی هستید در موقع تشرف به حرم مطهر قیافه پاک و جذابتان[را] با آن وضعی که در دانشکده مشغول نماز بودید میبینم و نایبالزیاره میشوم.»
و همچنین رفتن به زیارت امام رضا علیهالسلام در ایام لیالی قدر ماه مبارک رمضان سال 1342ش نیز از این مقوله است.[253]
با این حال نگاهِ او به اسلام همان نگاهی است که در مکتب ناسیونالیستی پهلوی مورد ترویج قرار گرفت و حضور اسلام در ایران به عنوانِ «حمله اعراب به ایران» مطرح گردید. وی در این مورد میگوید:
«ایرانِ ما نزدیک چهارده قرن است تقریباً گرفتار حمله عرب شد... عربها آمدند ایران را گرفتند با زور شمشیر... استعداد ایرانی طوری بود که در نهصد سالی که عرب تویِ سر ما میزد و ما مجبور بودیم که اصلاً تمام زبان و همه چیزمان را هم ول کنیم برویم دنبال عربی و فلان و اینها ایرانیها به قدری در این قسمت پیشرفت کرده بودند که تویش ابوعلی سینا آمد .. بعد هم که ایران گرفتار مغول شد... مغولها واقعاً معناً به زبان فارسی و ادبیات فارسی خیلی خدمت کردند.»[254]
با شروعِ نهضت امام خمینی (ره) در جریان مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی زمانی که در جلسه منزل وی از سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین فلسفی درباره مخالفت با این لایحه سخن به میان آمد ضمن توهین به ایشان گفت:
«مسئول کلیه عقب ماندگی کشور ما متوجه این آخوندها است.»[255]
تربیت در دوران دینستیزی رضاخان از یک سو و حضور طولانی مدت در اروپا خصوصاً دوران حضور در کشور سوئد از وی انسانی با باورهای غربی ساخته بود که خود درباره آن میگفت:
«اگر من دارای صفات خوبی باشم در نتیجه اقامت 12 ساله در آن کشور است که همه مردم کشور سوئد با خیانت و دروغ و دزدی مخالف میباشند.» [256]
به همین دلیل سرخوردگیهای دوران دینستیزی رضاخانی و مخالفت با حوزههای دینی و روحانیت را با بیانی به ظاهر منطقی مطرح میکرد و میگفت:
«علت اصلی عقبماندگی مردم ایران این است که از لحاظ مذهب و تربیت و اخلاق به شدت ضعیف و عقبمانده است و از لحاظ بیاعتقادی و بی ایمانی مردم به مذهب گناه اصلی به گردن پیشوایان مذهبی و روحانیون است که هم خودشان فاقد اعتقاد کامل به مذهب بوده و هستند و هم مسائل بدون منطق را به عنوان دستورات مذهبی بین مردم ایران تبلیغ کردهاند.»[257]
و این تفکر غربی و بیمبالاتی دینی مطلبی بود که در جریانِ ازدواج دخترش با یک وکیل آمریکایی نیز بروز و ظهور داشت:
«یکی از نزدیکان آیتالله شیخ بهاءالدین نوری اظهار داشته سپهبد کیا دختر خود را به یک نفر امریکایی داده و اصرار نموده که آیتالله نوری عقد او را در منزل وی جاری سازد. آیتالله نوری به سپهبد کیا پیغام فرستاده که آیا داماد مسلمان شده و یا اجازه وزارت کشور که قانوناً برای موافقت با ازدواج یک دختر ایرانی با یک مرد خارجی باید صادر شود، جلب نموده است یا خیر. سپهبد کیا در پاسخ اظهار داشته اعلیحضرت همایون شاهنشاه اجازه تمام این کارها را دادهاند و ازدواج دختر او را با یک نفر امریکایی تصویب فرمودهاند.
آیتالله نوری در پاسخ سؤال مجدد سپهبد کیا اضافه نموده بنده معذور از چنین عقدی هستم. اولاً باید داماد نزد یک نفر روحانی با تشریفات خاصی مسلمان شده باشد و ثانیاً طرق قانونی را برای ازدواج طی کرده باشد و تصور نمیکند که اعلیحضرت همایون شاهنشاه چنین امری را صادر فرموده باشند.»[258]
سپهبد کیا نیز مانند دیگر هم ردیفان خویش اهل رعایت مبانی دینی و شرعی نبود و از ابتدای جوانی اهل مشروبخواری و میگساری بود که برخی از قرینههای آن را در خاطرات خود نقل نموده است.
خانواده ـ سرانجام
سپهبد حاجعلی کیا در جریان تشکیل خانواده با مریم امین ناطقی که متولد سال 1296 ش بود و پس از ازدواج با وی به نام «مریم کیا» شناخته شد ازدواج نمود.
همسر وی در زمان تحصیلاتِ او در سوئد همراه وی بود و در سال 1322ش که به ایران بازگشت در نامهای که برای سرکنسولگری شاهنشاهی ایران در استانبول نوشت دوشیزهای را نیز مطرح کرد که به نظر میرسد اولین حاصلِ این ازدواج باشد:
«چهار چمدان محتوی کلیه ملبوس و مایحتاج زندگانی خانم و دوشیزه اینجانب هنوز نرسیده است.»[259]
از نام و سرنوشت این «دوشیزه» اطلاع دیگری در سوابق موجود نیست.
مریم کیا که پدرش دکتر عنایتالله نام داشت و برادرش در سال 1338ش دارای درجه سرهنگی بود،[260] در رشته زنان و زایمان تحصیل کرد و فوق لیسانس گرفت. مدتی کارمند بهداری شهرداری بود و در تهران نیز دارای مطب پزشکی بود.
مریم کیا به واسطهی اینکه همسر سپهبد کیا بود در نقشهای مختلف اجتماعی که یکی از آنها ریاست کمیته بانوان سازمان کوک بود و در جای خود به آن پرداخته شده است ایفای نقش نمود.
در سال 1338ش در جریان تحقیقی که پیرامون فعالیتهای وی در شرکت ساختمانی آرا صورت گرفت گزارشی تهیه گردید که نشانگر چگونگی تفکر تجاری وی حتی در روابط خصوصی خانوادگی او میباشد:
«سپهبد کیا که یک سوم از شرکت را به نام مریم کیا در پهلوی سینما مولن روژ دارد به گرو برداشته تا مبادا خانم مزبور در آینده کلاهی به سر تیمسار بگذارد.»[261]
دیگر فرزندان سپهبد حاجعلی کیا به نامهای فریدون، بهمن و یک فرزند دختر نام ویدا میباشند.
فریدون کیا مانند پدرش در سوئد تحصیل کرد و مهندس شد و در سال 1337ش به ایران بازگشت:
«در سال 1337 پسرم آقای مهندس فریدون کیا تحصیلات خود را تمام و از سوئد آمد. من به موجب مجله رسمی مملکتی در همان سال تمام عناوین و اختیارات [تجاری] خود را به پسرم دادم برای آنکه بتوانم با خیال راحتتری به شاهنشاه و کشورم خدمت نمایم.»[262]
فریدون کیا تحت نظر پدرش از زمان تحصیل در سوئد در امور تجاری وارد شد و پس از ورود به ایران فعالیتهای گستردهای را صورت داد که مدیریت شرکت ای . او . اس یکی از این فعالیتها میباشد. او در این فعالیتها با سفارتخانههای مختلف و افراد خارجی متفاوت اعم از آمریکایی انگلیسی و اسرائیلی ارتباط داشت و دارای موقعیتی بود که مدعی گردید:
«هفته گذشته حسبالامر شاهنشاه آریامهر به حضور شاهنشاه شرفیاب گردیده است.»[263]
از نکات مبهم فعالیتهای شغلی فریدون کیا استخدام وی به عنوان «اپراتور» در وزارت پست و تلگراف و تلفن میباشد که مورد موافقت ساواک قرار گرفته است.[264]
فریدون کیا نیز مانند پدرش اهل عیاشی و برقراری ارتباط با زنان بود:
«مهندس فریدون کیا پسر سپهبد کیا به اتفاق یک نفر بانوی ناشناس به شمال مسافرت و روز سهشنبه 23 / 3 / 46 به تهران مراجعت نموده است.»[265]
و این خصوصیت موجب گردید تا ازدواج اول وی به متارکه کشیده شود:
«دو بار ازدواج کرده، خانم اول وی خارج از ایران زندگانی میکند، اخیراً هم با بانوئی به نام مریم که در یکی از شرکتهای دارویی کار میکند ازدواج نموده است. خانم دوم فریدون کیا قبلاً ازدواج نموده دارای دو فرزند از شوهر قبلی هم میباشد.»[266]
از بهمن کیا تنها اطلاعات موجود موافقت ساواک با استخدام وی در «ضداطلاعات وابسته به نیروی هوایی شاهنشاهی» میباشد که با فردی به نام «یعقوب خالیچی» که سوابق او مورد تأیید واقع نشده معاشرت داشته است.[267]
دختر وی به نام ویدا کیا که قبلاً قرار بود با پسر آقای هورفر که پسرخالهی او بود ازدواج کند به علت اینکه مشارالیه هنگام تحصیل در اروپا زن خارجی گرفت ویدا نیز در آمریکا با یک فرد آمریکایی که وکیل دعاوی بود آشنا شد و در سال 1342ش با وی ازدواج کرد.[268]
حاجعلی کیا دارای چهار برادر و دو خواهر میباشد. نام برادران وی در گزارش مورخه 5 / 3 / 44 «امیر کیا . یحیی کیا . حمید کیا و سیاسی» معرفی شده است:
«امیر کیا در حال حاضر رئیس بخش جراحی بیمارستان سینا و یحیی کیا بیکار. حمید کیا به شغل تجارت اشتغال دارد و آقای سیاسی کارمند بازنشسته وزارت امور خارجه است.
یحیی کیا مدت چندین سال در خارج از ایران بوده مدتی هم در سوئیس رستورانی که در رستوران مزبور چلوکباب ایرانی تهیه میکرده دائر ولی به واسطه عیاشی زیاد، بازی قمار مبلغ هنگفتی کلاهبرداری کرده و مدت یک سال است که به حال فرار به ایران آمده و در حال حاضر بیکار با حقوق خانم خویش که در استخدام هتل هیلتون میباشد امرار معاش میکند. همسر یحیی کیا به نام شمسی نامیده میشود و به زبان انگلیسی تسلط کامل دارد.»[269]
و یکی از خواهرانش که نایب رئیس سازمان زنان شهرستان ساری بوده همسر محسن فریور معرفی شده[270] و از دیگر خواهر وی نیز اطلاعی در سوابق موجود نیست.
سپهبد کیا در آستانه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران از کشورگریخت و در اوایل دهه هفتاد در اروپا درگذشت.
پینوشتها:
[1]. فرم تقاضای گذرنامه 20 / 4 / 1344 و گزارش مورخه 5 / 3 / 1344، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی. سپهبد کیا در اینباره میگوید: «پدر من گذشته از اینکه خودش ملاک بود، شصت پارچه آبادی مشارالملک هم به او سپرده شده بود.» خاطرات سپهبد حاجعلیکیا، به کوشش حبیب لاجوردی، نشر زیبا، چاپ اول، زمستان 1381، ص 127.
2. سند شماره: 3076 / 312 - 16 / 7 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[3]. خاطرات سپهبد حاجعلی کیا، همان، ص 14 و 15.
[4]. به نظر میرسد احتساب 12 سال با توجه به مدت زمان سفر مأموریتی وی به چکسلواکی و مجارستان صورت گرفته است وگرنه مدت اقامت وی در سوئد برای تحصیل از سوی وزیر مختار وقت 5 سال یعنی از سال 1317 تا 1322ش ذکر شده است. سند شماره: 491 - 7 آذر 1322،
[5]. سند شماره: 14 / ب - 26 / 12 / 1320، همان. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[6]. سند شماره: 780 / 322 - 28 / 10 / 42، همان.
[7]. خاطرات سپهبد حاجعلیکیا، همان، ص 25.
[8]. متن لایحه آخرین دفاع سپهبد علی کیا، ص 25.
[9]. خاطرات سپهبد حاجعلی کیا، همان، ص 16.
[10]. سپهبد کیا در این باره میگوید: «پدر من خانه و زندگی حسابی داشت در بابل. سردار سپه هم وقتی که میرفت آنجا، سردار سپه بود، آن جا که میرفت هتلی چیزی که نبود که، میرفت باغ کرسیس، یک جزیرهای بود که یک چیز روسی بوده اول آنجا درست کرده بودند، آنجا میرفت بقیه که ملتزم رکابش بودند، اغلب خانه پدر من بودند که پدر من یک بیرونی داشت چندین اطاق و دستشوئی و فلان و بهمان.» خاطرات سپهبد حاجعلی کیا، همان، ص 125 و 126.
[11]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 2، ص 486.
[12]. سند شماره: 780 / 322 - 28 / 10 / 42، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[13]. سند شماره: 491 - 7 آذر 1322، همان.
[14]. سند شماره: 10057 - 14 / 2 / 25، همان.
[15]. اسناد شماره: ت / 3 - 4 / 11 / 27 و 31085 - 9 / 11 / 27، همان.
[16]. سند شماره: 780 / 322 - 28 / 10 / 42، همان.
[17]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ج 2، ص 487.
[18]. لایحه آخرین دفاع سپهبد حاجعلی کیا، ص 29.
[19]. نامه مورخه 16 / 5 / 1333و سند شماره: 8538 / 6 - 18 / 5 / 33، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی. سپهبد کیا در نقل خاطرات خود میگوید: «هر طیارهای میخواستم از دربار فوراً در اختیارم میگذاشتند. میرفتم به مناطق برای نضج این سازمانی [سازمان کوک] که داده بودم که گسترش بدهم این سازمان را.» خاطرات سپهبد حاجعلی کیا، ، ص 39.
[20]. نامه عبدالحسین بوذرجمهر مورخه 6 / 8 / 1334، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[21]. نامه دکتر دادفر مورخه 2 آذر 34، همان.
[22]. نامه وزیر جنگ بدون تاریخ و شماره، همان.
[23]. سند شماره: 264 / د - 6 / 9 / 34 ، همان.
[24]. سند شماره: 1 سیار - 8 آذرماه 1334، از بررسی وضعیت سفارت و همچنین گفتگو در خصوص مناسبات تجاری ایران و سوئد و گزارش خلاصه[ای] و تقاضای تهیه گزارشی پیرامون اینکه: «از مناسبات سوئد با شوروی و همچنین «نظر عمومی این کشور به پیمان ایران، عراق، ترکیه، پاکستان و انگلستان و نیز چه موضوعاتی به نظرشان میرسد که در این کشور وسیله خود ما تبلیغ گردد، تا بیشتر در محافل سیاسی و اجتماعی ضمن صحبت و اظهار عقیده از ما طرفداری نمایند.» از جمله مواردی است که در این نامه به آن اشاره شده است.
[25]. سپهبد کیا در نقل خاطرات خود در رابطه با تأسیس ساواک میگوید: «من مخالفت میکردم. به شاه هم گفتم که یک سازمان امنیتی که هم investigation بکند، هم بگیرد، هم محاکمه کند، همه چیز دستش باشد، این را کی میتواند کنترل کند؟ البته رئیس سازمان امنیت تا زمانی که من رئیس اداره دوم بودم موظف بود هفتهای یک دفعه بیاید، من chairman بودم در اداره دوم و کمیته اطلاعاتی را داشتم... در آنجا coordinate میکردیم اطلاعات را با هم و من گزارشات را به شاه میدادم.» خاطرات سپهبد حاجعلی کیا، همان، ص 132 و 133.
[26]. نامه مورخه 28 / 9 / 1334، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[27]. نامه مورخه 10 / 3 / 1335، همان.
[28]. نامه دانشگاه تهران مورخه 10 / 1 / 1336، همان.
[29]. نامه مورخه 25 / 2 / 36، همان.
[30]. سند شماره: 20090 - 31 / 6 / 38، همان.
[31]. سند شماره: 335 / 322 - 25 / 8 / 42، همان.
[32]. سند شماره: 39 / 4945 / 7 - 21 / 3 / 39 بعضی از دوستان و مرتبطین سپهبد کیا معتقد بودند در جریان عزل امینی از نخستوزیری، سازمان کوک طرفدار نخستوزیری تیمور بختیار ( از اعضای اولیه سازمان کوک ) بوده که شاه با حضور وی در ایران مخالفت نموده است. سند شماره: 2792 / 312 - 14 / 7 / 41، همان.
[33]. نامههای دکتر خاقانی در مورخه 15 فوریه [26 / 11 / 1339] و 14 / 12 / 1339، همان. و همچنین نامه مورخه 12 / 12 / 39 سرتیپ اسفندیاری از لندن در خصوص تظاهرات دانشجویان ایرانی و تهیه عکس از تظاهرکنندگان، همان.
[34]. سند شماره: 6124 / س ت - 8 / 5 / 41، همان.
[35]. اسناد شماره: 64547 / 18345 / 3 - 29 / 12 / 39 و شماره: 3868 / ب - 23 / 2 / 40، همان.
[36]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 123.
[37]. سند شماره: 455 / 316 - 9 / 2 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[38]. سند شماره: 6823 / س ت - 20 / 5 / 41، همان.
[39]. نامه مورخه 15 / 4 / 34، همان.
[40]. نامه شیخ حبیبالله مردوج امام جمعه سنندج مورخه 8 / 8 / 34، همان.
[41]. نامه محمد دیهیم مورخه 12 / 8 / 34، همان.
[42]. سند شماره: 305 - 20 / 8 / 34، همان.
[43]. نامه مورخه 27 / 8 / 34، همان.
[44]. نامه دکتر دادفر مورخه 6 آذر 34، همان.
[45]. همان.
[46]. سند شماره: 24567 / 314 - 26 / 6 / 42، همان.
[47]. سند بدون شماره – 17 / 10 / 39، همان.
[48]. سند شماره: 2- 3- 6132 - 29 / 12 / 39، همان.
[49]. سند شماره: 7271 / س ت - 10 / 4 / 42، همان.
[50]. سند شماره: 14025 / س ت - 26 / 6 / 42، همان.
[51]. سند شماره: 86 / 322 - 13 / 7 / 42، همان.
[52]. سند شماره: 359 / 300 - 2 / 8 / 42، همان.
[53]. سند شماره: 335 / 322 - 25 / 8 / 42، همان.
[54]. سند شماره: 467 / 322 - 15 / 3 / 44، همان.
[55]. سند شماره: 158 / 322 - 25 / 7 / 42، همان.
[56]. سند بدون شماره - 12 / 8 / 38، همان.
[57]. سند بدون شماره - 3 / 9 / 38، همان.
[58]. سند شماره: 4935 / س، ن - 23 / 9 / 38، همان.
[59]. سند بدون شماره - 19 / 11 / 38، همان.
[60]. سند شماره: 2- 3- 31 – 8 / 1 / 39، همان.
[61]. سند شماره: 227 / 311 - 21 / 11 / 40، همان.
[62]. سند شماره: 530 / س ت - 11 / 1 / 40[41] ، همان.
[63]. سند شماره: 643 / 312 - 19 / 2 / 41، همان.
[64]. سند شماره: 882 / 312 - 1 / 3 / 41، همان.
[65]. سند شماره: 892 / 312 - 1 / 3 / 41، همان.
[66]. سند شماره: 3149 / 312 - [14 / 8 / 41]، همان.
[67]، سند شماره: 1102 / 312 - 4 / 4 / 42، همان.
[68]. سند شماره: 199 / 322 - 2 / 8 / 42، همان.
[69]. سند شماره: 12946 / 20 الف - 26 / 6 / 43، همان.
[70]. سند شماره: 467 / 322 - 15 / 3 / 44، همان.
[71]. سند شماره: 713 / 322 - 6 / 5 / 44، همان.
[72]. سند بدون شماره - 12 / 8 / 38، همان.
[73]. روز شمار تاریخ ایران، ج 2، ص 123 – 126، همان.
[74]. سند شماره: 704 / 316 - 23 / 2 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[75]. سند شماره: 842 / 316 - 31 / 2 / 40، همان.
[76]. سند شماره: 874 / 316 - 2 / 3 / 40، همان.
[77]. سند شماره: 925 / 316 - 6 / 3 / 40، همان.
[78]. سند شماره: 1135 / 316 - 17 / 3 / 40، همان.
[79]. سند شماره: 927 / 316 - 6 / 3 / 40، همان.
[80]. سند بدون شماره - 11 / 6 / 40، همان.
[81]. سند شماره: 5266 / 312 - 14 / 11 / 40، همان.
[82]. سند شماره: 3076 / 312 - 16 / 7 / 40، همان.
[83]. سند شماره: 7001 / س ت ط - 14 / 11 / 40، همان.
[84]. سند شماره: 227 / 311 - 21 / 11 / 40، همان.
[85]. سند شماره: 5637 / 312 – 2 / 12 / 40، همان.
[86]. سند شماره: 5743 / 312 – 9 / 12 / 40 ، همان.
[87]. اسناد شماره: 675 / 312 - 22 / 2 / 41 و 379 س ت / 3 - 29 / 2 / 41 و 58 – د - 1 / 311 - 30 / 2 / 41، همان.
[88]. سند شماره: 882 / 312 - 1 / 3 / 41، همان.
[89]. سند شماره: 1287 / 312 - 26 / 3 / 41، همان.
[90]. سند شماره: 906 / 312 - 2 / 3 / 41، همان.
[91]. سند شماره: 62 / 311- د1 - 5 / 3 / 41، همان.
[92]. سند شماره: 1001 / 312 - 8 / 3 / 41، همان.
[93]. سند شماره: 1009 / 312 - 9 / 3 / 41، همان.
[94]. سند گزارش دادگاه مورخه 14 / 3 / 41، همان.
[95]. سند شماره: 1168 / 312 - 17 / 3 / 41، همان.
[96]. اسناد شماره: 1231 - 20 / 3 / 41 و شماره: 1526 / 312 - 10 / 4 / 41، همان.
[97]. سند شماره: 1549 / 312 - 11 / 4 / 41، همان.
[98]. سند شماره: 1561 / 312 - 12 / 4 / 41، همان.
[99]. سند شماره: 1582 / 312 - 12 / 4 / 41، همان.
[100]. سند شماره: 1599 / 312 - 14 / 4 / 41، همان.
[101]. سند شماره: 2331 / 312 - 13 / 6 / 41 و سند شماره: 3806 / 312 – 3 / 10 / 41، همان.
[102]. سند شماره: 3542 / 312 - 11 / 9 / 41، همان.
[103]. سند شماره: 3930 / بخش 312 – 15 / 10 / 41، همان.
[104]. سند شماره: 676 / 322 - 12 / 10 / 42، همان.
[105]. سند شماره: 967 / 322 – 24 / 11 / 42، همان.
[106]. سند شماره: 1011 / 322 - 3 / 12 / 42، همان.
[107]. سند شماره: 871 / 322 - 10 / 12 / 42، همان.
[108]. گزارش بدون شماره - 15 / 5 / 44، همان.
[109]. سند شماره: 2277 / 312 - 10 / 6 / 41، همان.
[110]. سند شماره: 2575 / 312 - 29 / 6 / 41، همان.
[111]. سند شماره: 3364 / 312 - 27 / 8 / 41، همان.
[112]. سند شماره: 3531 / 312 - 10 / 9 / 41، همان.
[113]. سند شماره: 3609 / 312- 17 / 9 / 41، همان.
[114]. سند شماره: 4904 / بخش312 - 23 / 12 / 41، همان.
[115]. سند شماره: 285 / 312 - 29 / 1 / 42، همان.
[116]. سند شماره: 1177 / ن 300 - 10 / 11 / 42، همان.
[117]. سند شماره: 925 / 322 - 20 / 11 / 42، همان.
[118]. سند شماره: 1268 / ن300 - 20 / 11 / 42، همان.
[119]. سند شماره: 2 / 321 - 30 / 11 / 42، همان.
[120]. سند شماره: 1525 / ن300 - 21 / 12 / 42، همان.
[121]. سند شماره: 5083 / 321 - 18 / 1 / 43، همان.
[122]. گزارش بخش 321 مورخه 16 / 12 / 43، همان.
[123]. سند شماره: 6241 / 304 - 7 / 2 / 44، همان.
[124]. سند شماره: 6462 / 304 - 2 / 3 / 44، همان.
[125]. اسناد شماره: 58057 / 304 - 23 / 11 / 44 و شماره: 28148 / ﻫ 4 – 18 / 11 / 45 و شماره: 43584 / 304 - 7 / 8 / 46، همان.
[126]. سند شماره: 932 / 300 / الف - 7 / 10 / 44، همان.
[127]. اسناد شماره: 841 / 300 - 15 / 9 / 44 و شماره: 43530 / 304 - 1 / 8 / 46، همان.
[128]. سند بدون شماره ـ 11 / 5 / 48، همان.
[129]. سند شماره: 932 / 300 / الف - 7 / 10 / 44، همان.
[130]. سند شماره 3154 / 304 - 6 / 2 / 46، همان.
[131]. سند شماره 7341 / 20 ﻫ 1 - 31 / 2 / 46، همان.
[132]. سند شماره 855 / 20 / 7 / م - 1 / 3 / 46، همان.
[133]. سند شماره: 27168 / 20 / ﻫ / 7 - 13 / 9 / 46، همان.
[134]. سند شماره: 34160 / 20 / ﻫ / 7 – 14 / 11 / 46، همان.
[135]. اسناد بدون شماره – 11 / 3 / 46 و شماره 3431 / 304- 14 / 3 / 46، بخش ضمائم، همان.
[136]. نامهی محمدعلی کاوه به دکتر محمد مصدق، مورخه 14 / 6 / 1329، همان.
[137]. نامه مورخه: 11 / 5 / 29، همان.
[138]. نامه مورخه: 14 / 6 / 1329، همان.
[139]. سند شماره: 19784 / مرزبانی - 22 / 6 / 29، همان.
[140]. سند شماره 12422 / 21283 - 17 / 8 / 29، بخش ضمائم ، همان.
[141]. نامه مورخه 18 / 8 / 1329، همان.
[142]. سند شماره: 18529 - 30 / 11 / 29، همان.
[143]. شکوائیه بهادر خزاعی از کرمانشاه مورخه 16 / 7 / 31، همان.
[144]. نامه مورخه 3 / 9 / 31، همان.
[145]. نامه مورخه 19 / 3 / 34، همان.
[146]. سند بدون شماره – 15 / 11 / 35، همان.
[147]. سند بدون شماره – 19 / 11 / 38، همان.
[148]. سند شماره: 2- 3- 31 - 8 / 1 / 39، همان.
[149]. سند شماره: 3617 / 312 - 17 / 9 / 41، همان.
[150]. سند شماره: 3930 / بخش 312 - 15 / 10 / 41، همان.
[151]. خاطرات سپهبد حاجعلی کیا، ص 89.
[152]. سند شماره: 871 / 322 - 10 / 12 / 42، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[153]. سند شماره: 906 / 312 - 2 / 3 / 41، همان.
[154]. سند شماره: 1009 / 312 - 9 / 3 / 41، همان.
[155]. سند شماره: 4638 / 312 - 4 / 12 / 41، همان.
[156]. اطلاعیه بدون شماره - 24 / 3 / 43، همان.
[157]. سند شماره: 807 / م - 20 / 5 / 43، همان.
[158]. سند شماره: 1277 / 322 - 17 / 8 / 43، همان.
[159]. سند شماره: 6953 / 2 / ﻫ - 5 / 10 / 1343، همان.
[160]. نامه مورخه 3 / 4 / 47 و سند شماره: 17939 / 324 - 10 / 4 / 47، همان.
[161]. سند شماره: 557 - 13 / 7 / 47، همان.
[162]. سند شماره: 568 - 17 / 7 / 47، همان.
[163]. سند شماره: 27930 / 20 ﻫ 22 – 4 / 10 / 50، همان.
[164]. سند شماره: 1627 / بخش 312 - 26 / 5 / 42، همان.
[165]. متن لایحه آخرین دفاع سپهبد علی کیا، ص 44 و 45، همان.
[166]. خاطرات سپهبد حاجعلی کیا، همان، ص 20- 22.
[167]. لایحه آخرین دفاع سپهبد علی کیا، ص 17.
[168]. همان، ص 23.
[169]. سند شماره: 97 - 11 / 9 / 36، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[170]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 10 / 8 / 38، همان.
[171]. سند شماره: 7314 - 25 / 6 / 1337، همان.
[172]. سند شماره: 725 / 322 - 19 / 10 / 42، همان.
[173]. اطلاعیه مورخه 10 / 2 / 39، همان.
[174]. خاطرات سپهبد حاجعلی کیا، همان، ص 22.
[175]. سند بدون شماره -5 / 3 / 44، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[176]. سند شماره: 76745 / 20 ﻫ 24 – 3 / 10 / 1357، همان.
[177]. سند بدون شماره – 10 / 4 / 44، همان.
[178]. سند شماره 3154 / 304 - 6 / 2 / 46، همان.
[179]. سند شماره: 9456 – 22 / 4 / 46، همان.
[180]. سند شماره 7341 / 20 ﻫ 1 - 31 / 2 / 46، همان.
[181]. سند شماره: 9691 / 20 / 7 / م – 10 / 5 / 46، همان.
[182]. سند شماره: 16368 / 20 / 7 / م – 31 / 5 / 46، همان.
[183]. سند شماره: 23603 / 20 / 7 / م – 23 / 7 / 46، همان.
[184]. سند شماره: 27168 / 20 / ﻫ / 7 - 13 / 9 / 46، همان.
[185]. سند شماره: 34308 / 20 / ﻫ / 7 - 28 / 11 / 46، همان.
[186]. نامه مورخه 11 ژانویه 69، 21 دیماه 47 و سند شماره: 1963- 28 / 10 / 1347، همان.
[187]. سند بدون شماره ـ 11 / 3 / 46، همان.
[188]. سند شماره: 9331 / 20 / 7 / م - 3 / 4 / 46، همان.
[189]. سند بدون شماره – 28 / 11 / 48، همان.
[190]. سند شماره: 33959 / 20 ﻫ 2 - 7 / 11 / 46، همان.
[191]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 56.
[192]. همان، ص 58.
[193]. سند شماره: 21500 / 8894 - 8 / 8 / 34، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[194]. دعوتنامه بدون شماره ـ 27 / 10 / 34، همان.
[195]. سند شماره: 2165 / الف ـ 14 / 6 / 36، همان.
[196]. سند بدون شماره ـ 18 / 4 / 36، همان.
[197]. سند شماره: 1117 / 311 - 5 / 12 / 40، همان.
[198]. سند شماره: 857 / 312 - 31 / 2 / 41، همان.
[199]. سند شماره: / 322 - 20 / 1 / 43، همان.
[200]. سند شماره: 1442 / 312 - 4 / 4 / 41، همان.
[201]. سند شماره: 495 / 322 - 16 / 9 / 42، همان.
[202]. سند بدون شماره ـ 11 / 1 / 43 ، همان.
[203]. سند شماره: 932 / 300 / الف - 7 / 10 / 44، همان.
[204]. خاطرات سپهبد حاجعلی کیا، همان، ص 68.
[205]. سند شماره: 17 / 5762 - 28 / 11 / 33، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[206]. سند بدون شماره ـ 18 / 4 / 36، همان.
[207]. سند شماره: 2165 / الف - 14 / 6 / 36، همان.
[208]. خاطرات سپهبد حاجعلی کیا، همان، ص 82.
[209]. سند شماره: 2270 / الف - 23 / 6 / 36، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[210]. سند شماره: م / 188 / 57 - 14 آبان 1336، همان.
[211]. سند بدون شماره - 24 / 5 / 1958[3 / 3 / 37] ، همان.
[212]. سند بدون شماره - تاریخ: 28 سپتامبر 1960 [4 / 7 / 1339]، همان.
[213]. سند بدون شماره - سوم دسامبر 1959[12 / 9 / 1338]، همان.
[214]. سند بدون شماره - اول اکتبر 1960[9 / 7 / 1339]، همان.
[215]. سند شماره: 7661 - 24 / 4 / 40، همان.
[216]. سند شماره: 1117 / 311 - 5 / 12 / 40، همان.
[217]. سند شماره: 1442 / 312 - 4 / 4 / 41، همان.
[218]. سند شماره: 2500 / 312 - 24 / 6 / 41، همان.
[219]. سند شماره: 107 / بخش312 - 18 / 1 / 42، همان.
[220]. گزارش اطلاعات داخلی - 25 / 7 / 42، همان.
[221]. سند شماره: 474 / 322 - 12 / 9 / 42 و سند شماره: 495 / 322 - 16 / 9 / 42، همان.
[222]. سند شماره: 232 / 322 - 9 / 8 / 42، همان.
[223]. سند شماره: 138 / 322 - 20 / 1 / 43، همان.
[224]. سند شماره: 9391 / 20 / 7 / م - 12 / 4 / 46، همان.
[225]. سند بدون شماره - 10 / 4 / 44 و سند شماره: 31223 / 20 / 7 / م – 28 / 12 / 45، همان.
[226]. سند بدون شماره - 10 / 4 / 44، همان.
[227]. نامه به دکتر محمد مصدق مورخه 18 / 3 / 1330، همان.
[228]. سند نامه شماره 3542 / 9857 - 20 / 4 / 30، بخش ضمائم، همان.
[229]. سند مورخه 20 / 3 / 30، همان.
[230]. گزارش مورخه 12 / 4 / 30، همان.
[231]. نامه مورخه 26 / 5 / 60[6 / 3 / 1339]، همان.
[232]. نامه مورخه 6 نوامبر 1960[16 / 8 / 1339] ، همان.
[233]. نامه مورخه 1 / 1 / 1961[11 / 10 / 1339]، همان.
[234]. سند شماره: 7661 - 24 / 4 / 40، همان.
[235]. اسناد شماره: 16368 / 20 / 7 / م - 31 / 5 / 46 و 9691 / 20 / 7 / م - 10 / 5 / 46 و 9750 / 20 / 7 / م - 12 / 5 / 46، همان. سپهبد حاجعلی کیا در لایحه دفاعیهی خود در رابطه با سفر به اسرائیل میگوید: « در آمریکا به من گفتند کشور اسرائیل در آباد کردن بیابانها تجربیات زیادی به دست آورده و مطالعه آن کشور برای این فکر شما [آباد کردن زمینهای موات و شهرکسازی] مفید است. در مراجعت از امریکا به اسرائیل رفتم و با مقامات کشاورزی آنها تماس نزدیک حاصل، پس از بازدید از آبادیهایی که در بیابانها ایجاد کردهاند از آنها طرح و متخصص خواستم.» لایحه آخرین دفاع، ص 31.
[236]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ج 2، ص 487 به نقل از: فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، ج 3، ص 83.
[237]. سند بدون شماره ـ 7 / 12 / 39، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[238]. سند شماره: 4573 / م ﻫ - 28 / 2 / 44، همان.
[239]. سند شماره: 11397 / ن - 12 / 7 / 1328 و سند شماره: 25485 / ق - 21 / 7 / 28، همان.
[240]. سند شماره: 28606 / ق - 17 / 8 / 28، همان.
[241]. سند شماره: 491 / 311 - 23 / 2 / 40، همان.
[242]. سند شماره: 227 / 311 - 21 / 11 / 40، همان.
[243]. سند شماره: 556 / 322 - 25 / 9 / 42، همان.
[244]. سند شماره: 380 / بخش312 - 5 / 2 / 42، همان.
[245]. گزارش بدون شماره مورخه 16 / 12 / 43، همان.
[246]. سند شماره: 227 / 311 - 21 / 11 / 40، همان.
[247]. سند شماره: 9296 / 20 / 7 / م - 27 / 3 / 46، همان.
[248]. سند شماره: 23937 / 20 / ﻫ 7 - 23 / 8 / 46، همان.
[249]. سند شماره: 31223 / 20 / 7 / م - 28 / 12 / 46، همان.
[250]. سند شماره 9241 / 20 / 7 / م - 18 / 3 / 46، همان.
[251]. سند شماره: 2388 / 20 / ﻫ 7 - 27 / 1 / 47، همان.
[252]. سند بدون شماره – 5 / 3 / 44، همان.
[253]. اطلاعیه مورخه 18 / 11 / 1342 و سند شماره: 913 / 322 - 19 / 11 / 42، همان.
[254]. خاطرات سپهبد حاجعلی کیا، همان، ص 40.
[255]. سند شماره: 3063 / 312 - 5 / 8 / 41، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[256]. سند شماره: 556 / 322 ـ 25 / 9 / 42، همان.
[257]. همان.
[258]. سند شماره: 854 / ن 300 ـ 8 / 10 / 1342، همان.
[259]. نامه مورخه 26 / 11 / 22، همان.
[260]. سند بدون شماره ـ 12 / 8 / 38، همان.
[261]. سند گزارش اطلاعات داخلی - 11 / 8 / 38، همان.
[262]. لایحه آخرین دفاع، ص 45 و 46 ، همان.
[263]. سند شماره: 23603 / 20 / 7 / م - 23 / 7 / 46، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[264]. اسناد بدون شماره ـ 30 / 7 / 1348 متن کتاب و 4427 / 302- 8 / 8 / 48 و 27473 / 421- 15 / 8 / 48 و 4593 / 302- 19 / 8 / 48، بخش ضمائم، همان.
[265]. سند شماره: 9296 / 20 / 7 / م - 27 / 3 / 46، همان.
[266]. سند بدون شماره ـ 5 / 3 / 44، همان.
[267]. سند شماره: 4249 / 310 - 10 / 7 / 52، همان.
[268]. سند شماره: 474 / 322 - 12 / 9 / 42، همان.
[269]. سند بدون شماره ـ 5 / 3 / 44، همان.
[270]. سند شماره: 557 - 13 / 7 / 47، همان.
تعداد مشاهده: 11909