قسمت هیجدهم . محمدرضا پهلوی و الکساندری که اسکندر شد!!
یکی از نکته های جالب توجه ای که در نامه ی انوشیروان خان سپهبدی وجود دارد، اشاره به راننده ای به نام اسکندر است که در منابع تاریخی، نامی از او در میان نیست و مسلّم است که مطرح نبودن نامِ او نیز، بسیار طبیعی و بدیهی است؛ مگر یک راننده، هر چند راننده ی شاه و ولیعهد، در کجای تاریخ واقع گردیده، که نام او نیز در بررسی جریانات تاریخی مطرح باشد.
و اما نکته هایی که در نوشته ی انوشیروان سپهبدی، پیرامون اسکندر وجود دارد، چنین است:
1 . « در یکشنبه 28 مه، وقتی که بندگان والاحضرت اقدس به لوزان برای گردش تشریف برده بودند، به اسکندر شوفور اجازه داده شده بود در شهر پیغامی ببرد. »
2 . « شنیده ام شوفور شهادتنامه درست کرده و به طهران فرستاده است. موضوع از چه قرار است. جواب دادند: اطلاع ندارم؛ الان او را می خواهم و مطلب را تحقیق می کنم. اسکندر آمد و جواب درستی نداد. »
3 . « اسکندر را مقصر تشخیص داده اند و پنجاه فرانک او را جریمه کرده اند، اگر ممکن است اقدامی بکنید. گفتم کاش همان روز اول مرا مسبوق می کردید که در موقع رسیدگی، یک نفر را از سفارت می فرستادم که چون اسکندر درست فرانسه نمی داند، به او کمک کند. گفتند: من هم همین نظر را داشتم که تقاضا کنم آقای سرداری، نائب سفارت را همراه او بفرستید، ولی گفت: موضوع اهمیتی ندارد که باعث زحمت دیگران بشوم و خودم از عهده برمی آیم. »
4 . « تاریخ آن که 8 فوریه است، چنین معلوم می شود که پنج ماه قبل تهیه شده و اسکندر به کسی ارائه نداده است. از او پرسیدم که چرا به من نگفتی. جوابی نداد. جناب آقای دکتر گفت: می گوید می ترسیدم. بنده نفهمیدم ترس اسکندر از چه بوده، زیرا اگر اتوموبیل حقیقتاً معیوب بوده، وظیفه او بوده که فوراً تصدیقی را که گرفته ارائه دهد تا به کار رسیدگی شود.»
5 . « برای اینکه جای هیچ تردید و شبهه هم برای اسکندر باقی نماند، همان اشخاصی را که اسکندر به آنها مراجعه کرده و تصدیق نامه داده بودند، بنده از طرف خودم معین کردم که با نماینده کمپانی گفتگو و جواب ایرادات خود را بخواهند و به اسکندر نیز گفتم که بدون ملاحظه و واهمه، هرحرفی داری بزن و هرچه به نظرت می رسد بگو و مخصوصاً گفتم که این امر را از طرف بندگان والاحضرت اقدس می کنم. »
سئوالاتی که پیرامون این 5 نکته مطرح است و نیازمند پاسخ می باشد نیز، چنین است:
1 . اسکندر، از طرف چه کسی و برای چه کسی پیغام رسان بوده است.؟!
2 . اسکندر با چه کسی در تهران رابطه و مکاتبه داشته، که گزارش کارشناسی ماشین را برای او ارسال نموده است.؟!
3 . اگر اسکندر ایرانی باشد، ندانستن زبان فرانسه برای فردی که در جایگاه رانندگی قرار دارد، امری طبیعی است.؟!! ولی عبارت انتهایی این مطلب که « خودم از عهده برمی آیم.»، که حاکی از اعلام بی نیازی به کمک سفارت ایران است، ایرانی بودن او را منتفی می نماید. مؤدب الدوله نفیسی نیز در گزارش خود، در آنجا که می نویسد: « آنچه را اسکندر با فارسی ناقصی که می داند به بنده فهمانید. »، بر ملّیت غیرایرانی او صحه می گذارد؛ ملیتی که همچنان مجهول می باشد؟! البته با توجه به شرایط کشور سوئیس و حضور آلمانی زبان ها در یک قسمت و فرانسوی زبان ها در قسمتی دیگر و هکذا، می توان گفت که این فرد، می تواند یکی از شهروندان آلمانی زبان و یا انگلیسی زبان سوئیسی، باشد و یا الکساندری از کشور شوروی و یا...؟!
4 . در مسئله ی ترس، همان پرسش سپهبدی مطرح است، اسکندر از چه کسی و از چه چیزی ترس داشته استه؟! آیا این ترس، از عوامل سفارت و خصوصاً سرداری و سپهبدی است!؟ و یا ناشی از مسائلی دیگر؟
5 . اسکندر با کدام گروه در داخل شهر تماس داشته، که توانسته از آنان، گواهی معیوب بودن هیسپانو را دریافت دارد و در چه جایگاهی قرار دارد که انوشیروان سپهبدی، مقام رسمی سفارت ایران، برای رفع شبهه ی او، دست به تلاشی فراگیر می زند!! و تمامی ظرفیت سفارت را به کار می گیرد.
به هرحال، داستان جایگاه و پایگاه اسکندر، زمانی جالب تر می شود که دفتر مخصوص رضاشاه، در پیگیری پیرامونِ جریان تصادفِ او، در نامه ای به مؤدب الدوله، ضمن مطرح نمودنِ نامِ واقعی و اشاره به بدمستی هایِ او، از شناختِ شخصیِ رضاشاه نسبت به او نیز پرده برداشته و می نویسد:
« دیگر اینکه باید دانست که الکساندر شوفور دقیق و محتاطی نیست. خاطر مبارک از بی احتیاطی های او مستحضر و یک وقتی ملاحظه فرمودند که نزدیک بوده است اتومبیل را از کوه پرت نماید. بنابراین باید خیلی احتیاط کرد و مخصوصاً مواظب بود که در سواری ها، هیچوقت الکساندر از حال طبیعی خارج نباشد.»
در جریان این دعوا، قدرتِ پنهانِ الکساندری که اسکندر شده بود، بر وزیرمختار ایران چربید و انوشیروان سپهبدی به تهران فراخوانده شد؛ هرچند برای مدت کوتاهی در مقام معاونت وزارت خارجه قرار گرفت و اندک زمانی بعد هم، به ایتالیا فرستاده شد.
پس از عزلِ سپهبدی، عبدالله خان انتظام، که در سمت نایبی او قرار داشت، عهده دار سفارت و پیگیری پرونده ی ماجرای هیسپانو شد و درباره ی ادعای اسکندر نوشت:
« راجع به اینکه در هشتم فوریه که اسکندر مدعی است اتوموبیل را به خبره های لوزان نشان داده... سپهبدی از... نفیسی سئوال نمودند که در آن موقع والاحضرت اقدس در گشتاد... تشریف داشتند آیا در آن ایام به لوزان تشریف آوردند که اسکندر اتوموبیل را به کسی نشان بدهد... اظهار داشتند که نه بندگان... و نه ایشان در آن روزها به لوزان نیامده اند. ممکن است اسکندر بدون اینکه به کسی گفته باشد خودسرانه این کار را کرده است. شارژدافر ایران عبدالله انتظام.»
در این بین، هم نمایندگان کمپانی هیسپانو و هم متخصصین ایرانی، که در این کمیسیون حضور داشتند، ( یکی از آنان، پسر مؤدب الدوله به نام حبیب نفیسی و دیگری یکی از افسران نیروی دریایی به نام اخترزندی است.) با صراحت به عدم توانِ اسکندر در نگهداری و رانندگی با این ماشین ویژه، نظریه ارائه دادند و تقاضای فردی جایگزین و یا حداقل، استخدام فردی متخصص در کنار او را نمودند، ولی رضاخان که گویا ادعای اسکندر، را قبول داشت، در نامه ای به محمدرضا پهلوی، با صراحت نوشت:
« راجع به اتوموبیل هیسپانو که می گویند اسکندر نمی تواند از عهده راندن آن برآید و شوفور دیگری باید تعیین گردد؛ این اظهار، به نظر منطقی و صحیح نیست و عقیده ما این است که اتوموبیل منقصتی دارد و به همین جهت هم به دکتر نفیسی، هفته گذشته نوشته ایم ترتیبی دهند که اتوموبیل را به کارخانه بفروشند و اتوموبیل دیگری برای شما تهیه شود. »
و در نهایت، سرهنگ ریاضی، که در قسمت های اول این نوشته، مقداری درباره ی او نوشته شد، در سربرگی که نشانگر جایگاهِ مخصوص وابسته نظامی ایران می باشد، در حالی که گویا از جایگاه اسکندر به کلی بی خبر است، در تأیید اظهارات سپهبدی و دیگران، می نویسد:
« البته آقای سپهبدی... نیز که عامل تخفیف قیمت اتومبیل بوده اند، حقایق را به عرض رسانیده اند و با آنکه طبیعتاً نمی توان حرف یک شوفر را مقدم بر یک نفر عامل سیاسی دولت علیه فرض نمود، معهذا به موجب صورت مجلس جوف، کاملاً به اینجانب و متخصصین فنی ثابت شد که اظهارات اسکندر شوفر، به خلاف حقیقت بوده و تمام این دستاویز را برای سلب مسئولیت خود فراهم نموده است.... حادث? اتومبیل ابداً مربوط به نوئی و کهنگی اتومبیل نبوده و علت حادثه کوتاه پیچیدن شوفر بوده است... چون از ابتدای امر، این اتومبیل را خود شوفر به وسیل? دلالان سوئیس می خواسته است به 70000 فرانک سوئیس بخرد و در نتیجه اقدامات سفارت، در معامله مستقیم ضرری متوجه او از عدم دریافت حق دلالی شده است، تمام این تشبثات ناشی از همین مسئله است.»
تمام این استدلال ها و کارشناسی ها، راه به جایی نبرد، تا در گزارشِ نوبه ای مؤدب الدوله نفیسی، چند ماه پس از این ماجرا، نوشته شود: « غالباً غلام، پهلوی اسکندر می نشیند تا نگذارد سرعت ماشین از 50 کیلومطر در ساعت تجاوز نماید و در سر پیچ ها و راه های باریک و سرازیری ها آنچه لازمه احتیاط است به عمل آید.» تا معلوم شود که اسکندر، محکم و استوار در جایگاه خود باقی است؛ و ما باز هم درباره ی کیستی و چیستیِ او، نیازمند تحقیق می باشیم.
تعداد مشاهده: 8728