پنج دوره نخستوزیری احمد قوامالسلطنه(احمد قوام)
تاریخ انتشار: 31 تير 1403
زندگینامه
احمد قوام ملقب به قوامالسلطنه در هشتم دی 1252ش در تهران متولد شد. پدرش ابراهیم معتمدالسلطنه فرزند محمدقوامالدوله آشتیانی بود. نیاکان قوام در دوران حاکمیت قاجار صاحب مکنت و مناصب دولتی بودند. احمد (پسر کوچک) و برادر حسن وثوقالدوله (پسر بزرگ) خانواده بود. احمد از تحصیلات مرسوم آن دوران که برای اعیان و اشراف فراهم بود، برخوردار شد. تحصیلات مقدماتی را به اتفاق برادرش نزد معلمان خصوصی فراگرفت. سپس ادبیات فارسی، صرف و نحو عربی، عروض، قافیه، معانی بیان و ریاضیات آموخت. مدتی هم در مدرسه مروی به تحصیل حکمت و فلسفه مشغول شد. قوام در خطاطی و خوشنویسی هم تبحر داشت. خط نستعلیق و شکسته را زیبا و استادانه مینوشت.[1] در 1272ش، تحصیلات و خط زیبایش او را به خدمت ناصرالدین شاه درآورد و منشی مخصوصش کرد.[2] سه سال در دربار ناصرالدین شاه پیشخدمت مخصوص شاه بود که شاه به او لقب «دبیر حضور» داد. پس از قتل ناصرالدین شاه دربار را رها کرد و در 1275ش، با سمت منشی و رئیس دفتر دایی خود، میرزاعلیخان امینالدوله (حاکم آذربایجان) به تبریز رفت. در مدت یک سالی که امینالدوله وزیر اعظم و بعد صدراعظم مظفرالدین شاه بود، میرزا احمدخان دبیر حضور نیز رئیس دفتر مخصوص صدراعظم بود. قوام پس از کنارهگیری امینالدوله از صدارت راه اروپا در پیش گرفت و مدت سه سال به تکمیل تحصیلات و فراگیری زبان خارجی در خارج از کشور اشتغال ورزید. در 1283ش، هنگامی که عینالدوله صدراعظم شد، قوام را به تهران فراخواند و او را با عنوان وزیر رسائل، معاون اجرایی و اداری نخستوزیر کرد. دبیر حضور(قوام) در 1284ش، مظفرالدین شاه را در سومین سفرش به اروپا همراهی کرد و پس از پایان این سفر به «وزیر حضور» ملقب شد و با ترفیع مقامی که یافت، رئیس دفتر مخصوص شاه شد. به گفته عاقلی بعد از آن با پیشکشی پنج هزار اشرفی به مظفرالدین شاه لقب «قوامالسلطنه» را از آن خود کرد. قوام در اروپا با مطالعه انواع حکومتها به حکومت مشروطه مبتنی بر قانون علاقمند شد و با سمت «وزیر حضور»ی که نزد شاه داشت، به خوبی توانست اعتماد شاه را به خود جلب کند و با توجه به جایگاهی که در دفتر مخصوص داشت، شاه را به اعطای مشروطیت تشویق میکرد. با اوج گرفتن نهضت مشروطهخواهی به خوبی نقش رابط میان مظفرالدین شاه و مشروطهخواهان را ایفا کرد و به دلیل خط زیبایی که داشت فرمان مشروطیت را نوشت.[3] تاج پادشاهی که به محمدعلی شاه رسید، قوام سیاست را رها کرد و برای تحصیل در رشته حقوق به اروپا رفت.[4] پس از آن که تهران توسط مشروطهخواهان فتح شد، به ایران و صحنه سیاست بازگشت و در مقام وزیر جنگ کابینه مستوفیالممالک، لایحه خلع سلاح مجاهدان را در هفتم مرداد 1289ش، به تصویب مجلس رساند. قوام تا سال 1296ش، در مجموع 9 بار در وزارتخانههای عدلیه، مالیه و داخله به خدمت پرداخت و در هشتم بهمن 1296ش، فرمانروای خراسان شد. در این سمت اقدامات چشمگیری برای تأمین امنیت این منطقه از طریق تقویت ژاندارمری و شهربانی به عمل آورد و موجبات انتصاب کلنل محمدتقیخان پسیان به ریاست ژاندارمری خراسان را فراهم آورد.[5] از رهگذر ولایتش بر این منطقه به آنچنان ثروت هنگفتی دست یافت که او را «خدای خراسان» میخواندند[6]. پس از کودتای سوم اسفند 1299ش، قوامالسلطنه دولت کودتای سیدضیاءالدین طباطبایی را محکوم کرد، عمرش را بیدوام و کوتاهمدت دانست، نشریات طرفدار سیدضیاء را توقیف و با اقدامات سیاسی، فرهنگی او به مبارزه پرداخت. در نهایت تنش بین قوام و سیدضیاءالدین طباطبایی چنان شدت یافت که سیدضیاء با دریافت خبری از والی خراسان مبنی بر اینکه قوامالسلطنه با همکاری یکی از سرکردگان و قوای مسلح غیرنظامی قصد اقدام علیه کابینه دولت کودتا را دارد، به کلنل محمدتقیخان پسیان (رئیس ژاندارمری خراسان) دستور داد با طرح نفشهای سیاسی و بدون زدوخورد، قوامالسلطنه را دستگیر کند. پسیان که در آن موقع از ماهیت کودتا و دولت آن اطلاع نداشت، در 13 فروردین 1300ش، قوام را بازداشت و تحتالحفظ به تهران منتقل کرد. قوام در بدو ورود به زندان افتاد و تمامی اموال و دارائیش در خراسان نیز مصادره شد.[7] در اولین ماه سال 1300ش، فضایی از رعب و وحشت در کشور و به ویژه در پایتخت حاکم شد. سیدضیاء موج سهمگین بازداشتها و سرکوبها را به راه انداخته بود و رضاخان در پی تمهیدات شدید امنیتی به اقدامات نظامی و عزل و نصبهای نظامی میپرداخت. خروج نیروهای انگلیسی از ایران در اردیبهشت همان سال قدرت آن دو را بیشتر کرد و این امر به نگرانیهای احمدشاه دامن زد. روز دوم خرداد آن سال مشاجره سختی بین احمدشاه و سیدضیاء درگرفت به طوری که شاه از سیدضیاء خواست تا از نخستوزیری استعفا دهد. اما سیدضیاء از انجام این کار خودداری ورزید و دو روز بعد در چهارم خرداد تظاهرات گستردهای علیه دولت کودتا در مسجد شاه تهران و میدان بهارستان به راه افتاد. پس از این رویداد احمدشاه قاجار که به شدت نگران موقعیت خود بود و با خروج نیروهای انگلیسی از ایران تاج سلطنت خود را از دست رفته میدید، با صدور حکمی، سیدضیاءالدین طباطبایی را از نخستوزیری عزل و قوامالسلطنه را بر این سمت برگماشت. قوامالسلطنه چهار دوره دیگر در جایگاه نخستوزیر قرار گرفت و تحولات مهمی را در تاریخ سیاسی ایران رقم زد. او در طول دوران نخستوزیریش جامعه سیاسی ایران را به نحوی مدیریت کرد که توانست مهمترین بستر برای حضور آمریکا در صحنه سیاسی کشور را فراهم آورد و این بستر راهگشای نفوذ آمریکا در اقتصاد و فرهنگ ایران هم شد. او آمریکا را کشوری سرمایهداری و به ظاهر بیطرف میدید که میتواند راهگشای خط سومی در سیاست خارجی ایران در قبال روس و انگلیس باشد. قوام بر این نظر بود که آمریکا به علت بُعد مسافت و دوری از ایران نمیتواند خطری متوجه استقلال ایران بکند، لذا با تزریق سرمایه و نیروی کارش در کشور میتواند جلوی مطامع شوروی و انگلستان را بگیرد. او برای دنبال کردن این خط فکری و اجرایی کردن آن از حسین علاء (وزیر مختار ایران در آمریکا) بهره برد و از طریق او از وزارت خارجه آمریکا خواست چند مستشار مالی به تهران معرفی کند. علاء همچنین موفق شد نظر صاحبان شرکتهای نفتی آمریکایی را برای سرمایهگذاری در نفت ایران جلب کند. قوام برای انعقاد قرارداد نفت شمال با آمریکاییها مجلس چهارم را با سرعت افتتاح کرد تا به قرارداد جنبه قانونی ببخشد. نمایندگان مجلس چهارم قرارداد را به تصویب رساندند.[8] برخی از این نمایندگان همان نمایندگانی بودند که طرفدار پیمان 1919 وثوقالدوله بودند. [9]
از منظری دیگر، احمد قوامالسلطنه را یک فراماسونر نیز باید دانست. اسماعیل رائین در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران با استناد به مکتوبات ابراهیم حکیمی[10] (حکیمالملک) نام قوام را در فهرست فراماسونهای ایران از لژ بیداری ایران آورده است.[11] در دوره قاجار و پهلوی اول فعالیت فراماسونها محدود و بیشتر فرهنگی بود. با این حال، برخی از آنان به درجات عالی حکومتی رسیدند. در دوره محمدرضا پهلوی برخلاف دوران رضاشاه با گسترش روابط سیاسی با غرب به خصوص انگلستان، لژهای فراماسونری بسیاری تأسیس شد که به شکل نظاممند و هدفدار به کار خود ادامه دادند تا حدی که به گسترش نفوذ فراماسونها در سیاست ایران انجامید و بسیاری از رجال سیاسی، نخستوزیران، وزرا، نمایندگان مجلسها و فعالان سیاسی فراماسون به شمار میآمدند.[12] تعداد رئیسالوزراهای فراماسون این دوره بسیار بود و فقط چند تن معدود از این جرگه مستثنی میشدند. بنا بر گفته رائین، قوامالسلطنه هم یکی از فراماسونرهای عضو لژ بیداری ایران بود که هرچند برخی مورخان و پژوهشگران او را سیاستمداری مستقل با مشی سیاسی مختص به خود میدانند اما عضویتش در فراماسونری استقلال عمل او را زیر سؤال میبرد. «قوام در دوران پس از مشروطه دولتهایی را سرپرستی کرد که تعامل خاص و ویژهای با انگلستان داشتند. زمانی که قوام در کودتای 1299ش دستگیر شد تعدادی از رجال ایرانی نامهای را به سفیر انگلیس در ایران رد و بدل میکنند و مینویسند در چند سالی که قوام با انگلستان همکاری داشت چه خطایی از قوام سر زده که اکنون باید در زندان باشد؟ جالب این است که به فاصله دو روز بعد از رسیدن این نامه به دست سفیر انگلستان در ایران، قوام آزاد و نخستوزیر دولت کودتا میشود. یعنی بلافاصله پس از رفتن سید ضیاء او سرکار میآید».[13] قوام برای برقراری موازنه با سیاستهای روس و انگلیس با کشاندن پای آمریکا به ایران تلاش کرد تا چهرهای مستقل از خود در صحنه سیاسی ایران برجای بگذارد اما امروز با استناد به اسناد به دست آمده، این چهره دیگر مستقل شناخته نمیشود هر چند هنوز هم در این زمینه بین مورخان و پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد. حکایت مدارک موجود از پرونده سیاسی قوام چنان است که نمیتوان او را از وابستگی به انگلستان مبرا دانست. به اذعان برخی انگلستان در دوره قوام برای پنهان کردن نقش خود در ایران و برای ناپیدا کردن رد حضور و دخالت خود در کشور به قوام توصیه کرد تا متخصصان و مستشاران آمریکایی را به ایران بیاورد تا مطالباتشان را وصول کنند.
اولین دوره نخستوزیری
قوامالسلطنه در زندان بود که حکم اولین دور نخستوزیری خود را دریافت کرد.[14] او در بعد از ظهر هشتم خرداد 1300ش، پس از تحمل 55 روز حبس، از زندان خارج شد و به کاخ فرحآباد رفت. پس از 4 ساعت گفتگو با احمدشاه مقام انتصابی خود را پذیرفت و در اولین و مهمترین اقدام، محبوسان دولت کودتا را از زندان آزاد و فعالین سیاسی محبوس را به عرصه سیاست بازگرداند.[15] به جز دو نفر بقیه اعضای کابینه او از جمله خودش از محبوسان دوران حکومت سه ماهه سیدضیاءالدین طباطبایی بودند. او رأی اعتماد خود را از نمایندگان مجلسی گرفت که بیش از نیمی از افراد آن در دوران وثوقالدوله انتخاب شده و طرفدار پیمان 1919 بودند.[16] قوام در این دوره از صدارتش بسیار کوشید تا شاه را نسبت به سیدضیاء و هوادارانش بدبین کند. در این دوره شورشهای متعددی در نقاط مختلف کشور رخ داد که از آن جمله میتوان به قیام میرزا کوچکخان در مناطق شمالی کشور و همچنین شورش حاجباباخان اردبیلی در زنجان اشاره کرد. کلنل محمدتقیخان پسیان در خراسان هم عَلَم مبارزه با حکومت مرکزی برافراشته بود. پسیان که پیش از نخستوزیری قوام، او را به دستور سیدضیاء به زندان انداخته بود، اینک که قوام رئیسالوزرا شده بود، به تصور اینکه او انتقام دوران بازداشت خود را خواهد گرفت، عَلَم طغیان برافراشته بود. قوامالسلطنه توانست این قیامها را مهار و امنیت را در نقاط مختلف کشور برقرار کند. پسیان هم در 12 مهر 1300ش، در جنگی که علیه ژاندارمهای اعزامی قوام در منطقه قوچان روی داد، کشته شد.
قوامالسلطنه در تاریخ 14 آذر 1300ش، عهدنامه ایران و افغانستان را به تصویب مجلس رساند[17] و با در پیش گرفتن سیاست موازنه مثبت، آمریکا را به صحنه سیاسی ایران وارد کرد تا از این کشور به عنوان وزنهای در مقابل شوروی استفاده کند. برای این منظور، امتیاز نفت شمال را به مدت 50 سال به شرکت استاندارد اویل آمریکایی واگذار کرد. حسین علاء (وزیر مختار ایران در واشنگتن) این قرارداد را به امضا رساند و در جلسه 30 آبان 1300ش، فوریت آن به طور محرمانه در صحن غیر علنی مجلس هم به تصویب رسید. اما سفرای دو دولت انگلیس و شوروی با ارسال یادداشتهای شدیداللحن به وزارت امورخارجه ایران به شدت به آن معترض شدند.[18] اما این امتیاز -که حمایت رضاخان (وزیر جنگ) و دکتر مصدق (وزیر مالیه) را هم به دنبال داشت- با دخالت روسیه و کارشکنیهای انگلیسیها و رایزنیهایی که دولت انگلستان با طرف آمریکایی به عمل آورد، به سرانجام نرسید و مسکوت ماند. قوام در پی خشم روسیه از تصویب این لایحه، در همان سال پیمانی را که مقدمات آن در دوران کابینه سپهدار رشتی و توسط مشاورالممالک انصاری (وزیر مختار ایران در مسکو) آماده شده بود، به امضای نهایی رساند و در 23 آذر به تصویب مجلس چهارم رساند. به موجب این قرارداد زمینه قطع حمایت روسیه از شورش مسلحانه کمونیستهای گیلان -که به رهبری احسانالله خان در این منطقه دولت خودمختار ایجاد کرده بودند- فراهم شد. احسانالله خان دست از مبارزه با قوام برداشت و با حمله نیروهای دولتی به شوروی گریخت. به موجب قرارداد آذر 1300ش، روسیه همچنین تمامی قراردادهای تحمیلی دوران تزار را هم لغو کرد اما این حق را برای خود محفوظ داشت که در صورت دخالت کشور دیگری در ایران و بروز خطر برای منافع ملی شوروی به حضور مداخلهجویانه خود در ایران ادامه دهد.
قوامالسلطنه در دور نخست ریاستوزرایی خود که هشت ماه به درازا کشید، برای دکتر مصدق (وزیر دارایی دولتش) جهت انجام اصلاحات مالی از مجلس اختیارات تام گرفته بود. با تمام شدن مهلت این اختیارات، دکتر مصدق تقاضای تمدید اختیارات را کرد اما نمایندگان موافقت نکردند و مصدق با چند تن از نمایندگان درگیر شد. قوامالسلطنه برای حمایت از وزیر مالیهاش مجبور به دخالت شد اما نتیجه نگرفت و در اعتراض به این امر در 29 دی 1300ش، از سمت خود استعفا داد.
دور دوم نخستوزیری
قوام یک سال بعد در تاریخ 26 خرداد 1301ش، دوباره به نخستوزیری منصوب شد[19] و در نخستین اقدام، هیئتی 12 نفره از آمریکا به ریاست آرتور میلسپو را برای سامان دادن به اوضاع مالی کشور استخدام کرد. این هیئت به مدت پنج سال به تنظیم و اداره امور مالی کشور پرداخت و با تصویر چهرهای بشردوستانه از آمریکا، زمینه نفوذ آمریکا در امور اقتصادی ایران را فراهم آورد. قوام در این دور لایحهای را از تصویب مجلس گذراند که طبق آن مدیران جراید و ناشران ملزم بودند پیش از چاپ هر نوع مطلب مربوط به دین اسلام و مسائل مذهبی، جواز نشر آن را از ناظر مورد تأیید دو مجتهد جامعالشرایط در وزارت معارف به دست آورند. این لایحه همچنین قانون جزای عرفی را -که پیشتر دولت مشیرالدوله وضع و به اجرا درآورده بود- لغو میکرد. اما کمیسیون عدلیه مجلس لغو این قانون را در صلاحیت دولت ندانست و آن را از لایحه دولت حذف کرد.
قوامالسلطنه در این دور از ریاستوزراییش بزرگترین چالش خود را با رضاخان (وزیر جنگ) داشت. رضاخان در تیرماه 1301ش، بدون اجازه رئیسالوزرا یک حکم انتصاب برای کفالت آذربایجان و یک حکم انفصال برای عزل از حکومت مازندران صادر کرد.[20] به این ترتیب، قدرت رضاخان سردارسپه به حدی رسید که در عموم کارهای لشکری و کشوری و مالی مداخله میکرد. عواید اداره مالیات و سایر درآمدهای مملکتی را بدون واریز به خزانهداری کل به بودجه وزارت جنگ اختصاص میداد. کتک زدن مدیران جراید، حبس و توقیف غیرقانونی افراد و توقیف غیرقانونی جراید و سایر قلدریهای او نمایندگان را به وحشت انداخت. قوام حتی نتوانست به علت مخالفت سردارسپه، حکومت نظامی را منحل کند.[21] نارضایتیهای مردم از برقراری حکومت نظامی که رضاخان در نقاط مختلف کشور برگزار کرده بود، متوجه قوامالسلطنه شد و مردم او را مسئول مسقیم این حکومت نظامی دانستند. دامن این نارضایتی به مجلس هم کشیده شد و نمایندگان که از این وضع ناراضی بودند، سخن به اعتراض گشودند. مجلس تصمیم گرفت وزیر جنگ را استیضاح کند. رضاخان برای خنثی کردن این اقدام مجلس با تبانی نظامیان تحت امر خود از وزارت جنگ استعفا داد. این اقدام باعث شد تا در عصر روز یکشنبه 16 مهر 1301ش، محمدحسنمیرزا ولیعهد، قوام و رضاخان را در کاخ گلستان احضار کرده به مذاکره با آنان بپردازد. در نتیجه این گفتگو قرار شد، سردارسپه به مجلس رفته، اظهار کند بر طبق قانون اساسی رفتار و حکومت نظامی را لغو خواهد کرد. همچنین دوایر تابعه وزارت دارایی را هم که تحت نظر وزارت جنگ اداره میشد به وزارت دارایی واگذار کند.[22]
قوامالسلطنه در این دور، خودش وزیر امور خارجه بود و امور مربوط به سیاست خارجی را اداره میکرد. اعطای امتیاز نفت شمال به شرکتهای آمریکایی اویل و سینکلر که از دور پیش به آن مشغول بود، موضوعی بود که در این دور نمایندگان مجلس را با خود درگیر کرد. او به نمایندگان فشار میآورد که هر چه زودتر قانون اعطای این امتیاز را به تصویب برسانند. اما خبری در مطبوعات منتشر شد حاکی از اینکه قوام از شرکتهای آمریکایی 150 هزار دلار حق دلالی گرفته است. سلیمانمیرزا (نماینده مردم تهران در مجلس شورا) موضوع حق دلالی را در مجلس مطرح کرد. اما قوامالسلطنه در مجلس حاضر شد و تلگرافی از حسین علاء (وزیر مختار وقت ایران در آمریکا) را خواند که مشخص میکرد حق دلالی مربوط به یک وام یک میلیون دلاری بوده که بانکهای دهنده این وام قرار بوده یک و نیم درصد این وام، معادل 15 هزار دلار و نه 150 هزار دلار به مورگان شوستر (مستشار مالیه) که این وام را برای ایران گرفته، حق دلالی بدهند. این قضیه هم مربوط به دوران نخستوزیری مشیرالدوله میشد و هیچ ربطی به قضیه نفت و قوامالسلطنه نداشت. به رغم این مسأله مخالفتها با قوام همچنان ادامه یافت تا اینکه نمایندگان تصمیم گرفتند تا قوام را استیضاح کنند. در پی این امر، قوام در پنجم بهمن 1301ش، از نخستوزیری استعفا داد و پس از گذشت هفت ماه از دوره زمامداریش از قدرت سیاسی کناره گرفت.[23]
قوام در دور پنجم مجلس شورای ملی که در تابستان 1302ش، افتتاح شد، به نمایندگی از مردم تهران به وکالت برگزیده شد، اما رضاخان (سردار سپه) در 24 مهر 1302ش، او را به توطئه برای قتل خود متهم و بازداشت کرد. شش روز بعد در 30 مهر قوام با شفاعت احمدشاه از زندان آزاد شد و فردای آن روز در حالی که از مصونیت نمایندگی برخوردار بود به اروپا تبعید شد و نزد برادرش وثوقالدوله در پاریس اقامت گزید. او تا پایان دوره قاجار در اروپا ماند و پس از خلع قاجار و استقرار نظام پهلوی به ایران بازگشت. قوام در دوران حکومت رضاشاه مغضوب رضاشاه بود و هیچگاه به عرصه سیاست کشور وارد نشد.[24] او بیشتر اوقات خود را در باغ چای خود میگذراند.[25]
دور سوم نخستوزیری
دهم مرداد سال 1321ش، یک سال پس از آغاز حکومت محمدرضا شاه، قوامالسلطنه به نخستوزیری منصوب و هشت روز بعد نمایندگان به دولتش با اکثریت بالایی رأی اعتماد دادند.[26] وی در این دور از نخستوزیری خود با مشکلات متعددی مواجه بود. احزاب سیاسی تازه تأسیس به مخالفت با او برخاستند و شاه و دربار هم که از قدرت گرفتنش نگران بودند[27] روی خوشی به او نشان نمیدادند. وضعیت اقتصادی و مالی کشور در شرایط جنگ جهانی خوب نبود. حضور نیروهای بیگانه، کشور را با کمبود خواروبار و کاهش ارزش پول ملی دچار کرده بود. دولت از مجلس مجوز چاپ اسکناس میگرفت و این امر به گرانیها دامن میزد. قوام برای حل مشکل کمبود نان و مواد غذایی وزارتخانه جدیدی به نام وزارت خواروبار تأسیس کرد.[28] در چنین وضعیتی قوام برای سامان دادن به اوضاع مالی و اقتصادی کشور، بار دیگر در 21 آبان 1321ش، لایحه استخدام دکتر میلسپو و دیگر مستشاران آمریکایی را برای مدت پنج سال به تصویب مجلس رساند. دکتر میلسپو به عنوان رئیس کل دارایی ایران منصوب شد. در لایحه دیگری کلنل شوارتسکف را برای تجدید سازمان ژاندارمری به استخدام این سازمان درآورد و شریدان را هم به عنوان مستشار خواروبار به ایران آورد. آرای موجود حاکی از آن است که این ابتکار و سیاست قوامالسلطنه بود که پای آمریکاییها را به سیاست و اقتصاد ایران کشاند اما برخلاف این نظرات، آرای دیگر مؤید آن است که استخدام مستشاران آمریکایی برخلاف باور عموم، ابتکار عمل قوام و اقدامی در جهت مقابله با انگلیسیها نبود، بلکه این خود انگلیسیها بودند که میخواستند برای تقویت موضع خود در برابر روسها، آمریکاییها را به میدان آورند.[29] در این باره گفتهای از سرریدر بولارد (وزیر مختار انگلستان) موجود است که میگوید: تحکیم حکومت مرکزی عمدتاً به اصلاحات اساسی با همکاری مستشاران آمریکایی بستگی دارد. ما همیشه از آمریکاییها حمایت کردهایم؛ ولی شاید روسها از حضور آنها نه تنها خوشحال نباشند بلکه مکدر هم باشند.[30]
به رغم اقدامات قوام در تأسیس وزارتخانه خواروبار و استخدام مستشار برای سامان دادن به وضعیت آن، مشکل خواروبار و موادغذایی کشور بهبود نیافت و حتی بیشتر هم شد. در 22 مهر، قوام با ارسال لایحهای به مجلس از نمایندگان خواست اجازه انتشار دویست میلیون تومان اسکناس برای تدارک خواروبار عمومی و رفع احتیاجات مالی متفقین را به دولت بدهند. نمایندگان ابتدا با این لایحه مخالفت کردند اما پس از چندی که این لایحه در کمیسیونها معطل ماند، قوام پانصد میلیون ریال آن را برای تهیه خواروبار جدا کرد و به تصویب رساند. در این حین کاظمی (وزیر دارایی) به علت توافق نداشتن با قوام از سمت خود استعفا داد و از طرف دیگر، نیروهای شوروی و انگلستان برای رفع احتیاجات مالی خود هر روز به دولت فشار میآوردند تا تکلیف چاپ اسکناس بیپشتوانه را حل کند. اما نمایندگان به شدت با لایحه مخالف بودند و از دولت میخواستند به فکر راه حل دیگری باشد. به گفته مکی عدم موافقت نمایندگان با لایحه دولت نه جنبه مخالفت با متفقین که جنبه مخالفت با دولت را داشت و قوام هم که این مسأله را میدانست، اضطراری برای تصویب آن در مجلس از خود بروز نمیداد. اما تعویق تصویب لایحه، احتیاجات متفقین را برای گرفتن پول شدت بخشید و قوام بر آن شد تا از مجلس اختیارات بگیرد. روز 26 آبان در جلسه خصوصی مجلس، قوام با قرائت لایحهای از مجلس خواست تا برای رفع احتیاجات ضروری داخلی و خارجی به او اختیارات تام بدهند. نمایندگان با این لایحه به شدت مخالفت کردند و آن را مغایر مصلحت کشور و برخلاف قانون اساسی دانستند. مجلسیان بر این نکته تأکید کردند که دولت برای پرداخت پول به متفقین، لایحه جدیدی به مجلس پیشنهاد کند تا با مشورت مجلس به تصویب برسد. اما دولت در این باره اقدامی به عمل نیاورد و به گفته مکی، متفقین که انتظار داشتند دولت با گرفتن اختیارات تام، تمامی احتیاجات آنان را رفع کند، اکنون با رد لایحه اختیارات، آخرین روزنه امید خود را مسدود یافته، چاره را در این دیدند که مجلس را به تعطیلی بکشانند و خودشان در کارها مداخله بکنند. عصر دو روز بعد، رئیس مجلس برای مشورت به جلسه هیأت وزرا فراخوانده شد. این جلسه به درازا انجامید. مجلسیان با تلفن به رئیس مجلس اطلاع دادند که نمایندگان برای تشکیل جلسه علنی و گذراندن لایحه دولت آمادهاند، زودتر بیایید. پس از بازگشت رئیس مجلس، نمایندگان یقین حاصل کردند که متفقین نسبت به مجلس بسیار بدبین شده و تعویق تصویب لایحه نشر اسکناس را مخالفت مستقیم مجلس نسبت به خود دانستهاند. مجلسیان در جلسه خصوصی نتیجه گرفتند که مخالفت مجلس با دولت نزد متفقین به منزله مخالفت با آنان قلمداد شده لذا در ساعت 9 شب قوامالسلطنه به مجلس آمد و پس از شور و مطالعاتی که تا نیمه شب ادامه یافت، لایحه جدید دولت به تصویب رسید[31]. پس از این واقعه اصطکاک بین دولت و مجلس بیشتر و بیشتر شد. مردم با ساعتها ماندن در صف، نانی پر از شن و ریگ دریافت میکردند و حتی عده زیادی از همین نان سیاه هم محروم میماندند. تمام احتیاجات عامه چند برابر افزایش یافته و هزینه زندگی طاقتفرسا شده بود. این وضعیت چنان احوال مملکت را حاد کرد که در تاریخ هفدهم آذر 1321ش، به غائلهای به نام بلوای نان ختم شد.
گفته شد که دربار بخشی از علت ماجرا بود چرا که از قدرت گرفتن قوام بیمناک بود و از چنین فشاری که بر گرده دولتش افتاده بود خشنود بود. لذا چنین بلوایی را بر دولتش تحمیل کرد تا آن را به سقوط بکشاند. مکی مینویسد: واقعه 17 آذر در حقیقت جنگ بین محمدرضا شاه و قوامالسلطنه بود. در آن روز هر یک از این دو میخواستند طرف مقابل را مغلوب کنند. شاه میخواست قوام را از مسند نخستوزیری پایین بکشد و قوام میخواست در مقابل شاه مقاومت و قدرت نشان دهد، در مقابل مخالفین در مجلس صفآرایی کرده آنها را مرعوب سازد ولی وقتی دو دسته مخالف در مقابل هم قرار گرفتند، جمعیتهای دیگر هم به آنان ملحق شدند طوری که کنترل از دست هر دو طرف خارج شد.[32] در این واقعه ابتدا عدهای از دانشآموزان و دانشجویان با سردادن شعارهایی که مشکل نبود نان را مطرح میکرد، مقابل مجلس اجتماع کردند. سپس وارد مجلس شده، نمایندگان را کتک زده، تابلوهای کمالالملک را پاره کردند. سپس بسیاری از مغازههای اطراف خیابانهای لالهزار، استانبول، نادری و شاهآباد را غارت کردند. به خانه قوام هم هجوم برده، اموالش را به یغما بردند و خانهاش را هم به آتش کشیدند.[33] قوام بر آن شد تا از این واقعه به نفع خود و در جهت تحکیم و تثبیت دولتش بهره برد. از اینرو جراید را توقیف کرد و درصدد سرکوب مخالفین برآمد. قوام در کابینه اول خود که شش ماه و دوازده روز به طول انجامید (از 18 مرداد 1321ش تا یکم دی همان سال عهدهدار وزارت جنگ بود.[34] تظاهرات با دخالت نیروهای فرمانداری تحت امر او به خاک و خون کشیده شد. در پی این کشتار شماری از وزرای قوام کابینه دولت را ترک کردند از جمله مهذبالدوله کاظمی (وزیر دارایی) که استخدام میلسپو را نوعی دخالت در کار خود میدانست. قوام به جای او اللهیار صالح (رئیس هیئت اقتصادی ایران در آمریکا) که در عقد قرارداد دکتر میلسپو و همکارانش نقش مهمی ایفا کرده بود را به تهران احضار و به وزارت دارایی منصوب کرد. قوام برای رفع احتیاجات مالی متفقین به سیاست چاپ اسکناس ادامه داد و به صلاحدید عزالممالک (معاون وزارت دارایی) لایحهای برای فروش سکههای طلای موجود در خزانه کشور به مجلس تسلیم کرد که مخالفان او در مجلس بر این لایحه تبصرهای افزودند که فروش سکهها را ممنوع میکرد و از سوی دیگر تصمیم گرفتند با ارائه طرح دو فوریتی، تعیین رئیس بانک ملی که مسئول نقدینگی و چاپ اسکناس در کشور بود را بر عهده مجلس بگذارند. دکتر میلسپو در نامهای به قوام در مورد این اقدام مجلس به او هشدار داد و قوام با حضور در مجلس و اعتراض شدید به نمایندگان، موفق شد در جلسهای پر تنش رأیگیری در مورد هر دو طرح را به عقب بیاندازد. اما موفقیتش دوام نیاورد و سه روز بعد در 24 بهمن 1321ش، با بروز اختلافات شدید میان او، دربار و مجلس همچنین همکاری نکردن برخی وزرایش از جمله سرلشکر امیراحمدی (وزیر جنگ) و اللهیار صالح (وزیر دارایی) و دخالتهای شاه در امور دولت از سمت خود استعفا دهد.[35]
در فاصله زمانی استعفای قوام از سومین دور نخستوزیری تا 25 بهمن 1324ش، که دور چهارم کابینه خود را تشکیل داد، آشوبها و شورشهای متعددی در نقاط مختلف کشور رخ داد که گفته شده قوام در ایجاد برخی از آنها دست داشته است. در روایتی از حسین فردوست آمده: در سال 1324ش، قوام همراه سرلشکر فضلالله زاهدی و آلن چارلز ترات –که در سرویس اطلاعاتی انگلیس با عنوان کاردار سفارت انگلستان در ایران فعالیت داشت- شورش موسوم به «نهضت جنوب» در استان فارس را به راه انداختند. آنان سران ایل قشقایی را اجیر کردند تا طرح «خودمختاری فارس» را اجرا کنند. ترات همچنین از طریق برخی شیوخ منطقه «اتحادیه عرب خوزستان» را تشکیل داد که خواستار جدایی از ایران و پیوستن به عراق بودند.[36] ترات علاوه بر این مناطق در بختیاری و لرستان هم به اقداماتی گسترده دست زد با این هدف که در صورت پیشروی شوروی در آذربایجان و کردستان، یک حکومت انگلیسی قدرت را در خوزستان، فارس و اصفهان به دست بگیرد تا پس از تصرف تهران به آذربایجان و کردستان حمله کند. این اقدامات از نظر سرکلارمونت اسکرین (دیپلمات انگلیسی) «برگ برنده» قوام محسوب میشدند که از این میان، برای قوام، شورش قشقاییها و قبایل متحد آنان در ایالات جنوبی بهترین ورق بازی بودند. اسکرین نوشته است: این واقعه در تاریخ ایران به عنوان یکی از تحرکات انگلیسیها ثبت گردید. چارلز گل (سرکنسول انگلیس در اصفهان) و آلن ترات بانی این قیام شمرده میشدند که آن را سازمان داده و به آن کمک مالی و اسلحه رسانده بودند.[37]
فردوست در مورد قوام و آنهایی که در دوره اول سلطنت محمدرضا شاه به صدارت میرسیدند، میگوید: افرادی که به صدارت میرسیدند، وابستگان انگلیس بودند. احمد قوام هم به سیاست انگلیس و هم به سیاست آمریکا وابسته بود، ولی با روسها قمار میکرد.[38]
دور چهارم نخستوزیری
محمدرضا شاه که قوام را دشمن دیرین قدرت و سلطنت خود میدانست به هیچ وجه مایل نبود قوام را برای چهارمین بار مأمور تشکیل کابینه کند. اما به رغم بیمیلیش از طرف سیاسیون داخلی تحت فشار قرار گرفت و شووری هم که مترصد اخذ امتیاز نفت شمال بود، اعلام کرده بود که فقط با دولت قوام مذاکره میکند. در این میان مظفر فیروز[39] که روابط نزدیکی با روسها داشت و مورد اعتماد آنها بود، به تبلیغات بسیاری در دفاع از قوام در روزنامه «رعد امروز»[40] پرداخت. صفحات روزنامه «رعد امروز» همه روزه وصف لیاقت و شجاعت احمد قوام شد. سوابق سیاسی گذشته و تجربه قوام در سیاستورزی و بازی با قدرتهای بزرگ، بالاخره شاه جوان را قانع کرد که قوام را به نخستوزیری برگمارد. قوام سرانجام در 25 بهمن 1324ش، به ریاستوزرایی رسید و فیروز –که باعث شده بود همه نمایندگان نزدیک به حزب توده در مجلس به نخستوزیریش رأی دهند- را به معاونت سیاسی و ریاست انتشارات و تبلیغات نخستوزیری برگزید.[41] در این روزها که جنگ بینالملل دوم پایان یافته بود، انگلستان و آمریکا بنابر پیمانی که با ایران بسته بودند، نیروهای خود را از ایران خارج کرده بودند ولی شوروی همچنان نیروهای خود را در صفحات شمال غربی کشور نگه داشته بود. او که به منظور جلب اعتماد روسها، مظفر فیروز را معاون خود کرده بود، در تاریخ 29 بهمن، یک روز پس از معرفی کابینه برای مذاکره با استالین در رأس یک هیأت بلندپایه به مسکو رفت[42] و در دوم اسفند طی مذاکرات مفصل و طولانی با استالین وعده اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی در ازای خروج نیروهای این کشور از ایران را به او داد. قوام در این مذاکره همچنین پذیرفت تعدادی از اعضای حزب توده را به کابینه راه دهد و استالین هم موافقت کرد که از فرقه دموکرات آذربایجان حمایت نکند. قوام هنوز در مسکو بود که ضربالاجل تخلیه ایران توسط نیروهای متفقین در 11 اسفند 1324ش، به پایان رسید ولی ارتش شوروی همچنان نیروهای خود را در خاک ایران نگه داشته بود. قوام تصمیم گرفت با یک قهر سیاسی به کشور بازگردد و موضوع اقدام خود برای ترک مسکو را به اطلاع وزارت خارجه شوروی رساند. استالین به قصد دلجویی از قوام با تدارک ضیافتی تاریخ بازگشتش را به تأخیر انداخت و سادچیکف را به عنوان سفیر فوقالعاده خود در ایران به قوام معرفی کرد تا مذاکرات مربوط به نفت شمال را با او در تهران ادامه دهد. قوام در 16 اسفند 1324ش، به تهران بازگشت و در اولین اقدام دو سیاست کاملاً متضاد را علیه شوروی در پیش گرفت. ابتدا برای جلب نظر روسها، سیاستمداران طرفدار انگلستان همچون سیدضیاءالدین طباطبایی، علی دشتی و جمال امامی را دستگیر کرد. سپس از حسین علاء (نماینده ایران در سازمان ملل) خواست تا شکایت ایران از روسها را طرح و به سازمان ملل تسلیم کند. استالین از طریق سادچیکف نارضایتی خود از طرح شکایت ایران در سازمان ملل را به قوام ابلاغ کرد و سرانجام در 15 فروردین 1325ش، قوام و سادچیکف پس از ساعتها مذاکره در سفارت شوروی بر سر تفاهمنامهای موسوم به قوام - سادچیکف با یکدیگر به توافق رسیدند.[43] در این تفاهمنامه مقرر شد که دولت اعضای حزب توده را به کابینه راه دهد و شوروی نیروهای خود را در مهلت تعیین شده از ایران خارج کند و مسأله آذربایجان با توجه به بعد داخلی آن به طریق مسالمتآمیز حل و فصل گردد. قراردادی هم برای ایجاد شرکت نفت ایران و شوروی بین دو کشور منعقد گردد.
آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی از جمله معترضینی بود که با این قرارداد مخالف بود و با برخی اقدامات دولت هم مخالفت میکرد. قوام در 25 تیر 1325ش، دستور بازداشت ایشان را صادر کرد[44] و در همان ماه با کمک مظفر فیروز حزب دموکرات ایران را هم تأسیس کرد.[45] این حزب از فرصتطلبان و سودجویانی متشکل میشد که بدون داشتن پایگاه مردمی فقط برای کسب قدرت و تصاحب جایگاه نمایندگی مجلس شورای ملی بدان وارد شده بودند و قوامالسلطنه برای یکدست کردن نمایندگان دوره پانزدهم و در اختیار گرفتن قدرت مجلس آن را تأسیس کرد.[46]
در 10 مرداد 1325ش، قوام طبق اولین بند تفاهمنامه با حزب توده و حزب ایران به رهبری اللهیار صالح ائتلاف کرد و با سه تن از وزرای تودهای خود دولت ائتلافی تشکیل داد. این امر به اختلاف بین او و شاه شدت بخشید. البته آمریکا هم به شعلهور کردن آتش این اختلاف دامن میزد. ورود وزرای تودهای به کابینه قوام، عشایر جنوب را به طغیان واداشت. آنان خواستار خروج وزرای تودهای از کابینه بودند. امری که شاه و آمریکا نیز آن را میخواستند.[47] در این میان نقش انگلیسیها هم مرموز بود. براساس اسناد منتشره، آنان در پی آن بودند که در صورت تجزیه آذربایجان، ایالات جنوب ایران به خصوص خوزستان را از ایران جدا کنند و مقدمات آن را هم فراهم کرده بودند.[48] قوام با اعزام هیأتی به شیراز و انجام گفتگو مسأله عشایر را فیصله داد.[49] مطابق تفاهمنامه، روسها نیروهای خود را از ایران خارج کردند. البته برخی مورخان، نقش آمریکا و سازمان ملل متحد را برجستهتر و دلیل اصلی خروج نیروهای شووری از کشور میدانند. این نقش با اولتیماتومی که آمریکا به شوروی داد، نمایان شد. هانری ترومن (رئیسجمهور وقت آمریکا) استالین را تهدید کرده بود که اگر شوروی خاک ایران را ترک نکند، آمریکا نیز نیروهای خود را وارد ایران خواهد کرد.[50] اما همه پژوهشگران بر این موضوع اتفاق نظر ندارند و ابتکار عمل و سیاستورزی قوامالسلطنه را باعث خروج نیروهای شوروی از کشور میدانند، ولی نباید فراموش کرد که در چهارچوب سیاست بینالملل، منافع غرب در مواجهه با شوروی با اهمیتتر از آن بود که به خاطر ایران وارد یک رویارویی نظامی با این کشور شود.
با خروج ارتش سرخ شوروی از ایران، قوام وزرای تودهای را از دولت اخراج و دولت را منحل کرد و دولت جدید تشکیل داد. او پس از گذشت یک سال که آذربایجان حکومت خودمختار اعلام کرده بود، در آذر 1325ش، دستور حمله به آذربایجان و فرقه دموکرات را صادر کرد. در 21 آذر آذربایجان آزاد شد و فرقه دموکرات از هم پاشید.[51] با پایان یافتن ماجرای فرقه دموکرات، محمدرضا شاه دستور داد که روز 21 آذر به عنوان روز نجات آذربایجان جشن گرفته شود و ارتش رژه برود در حالی که به گفته فردوست ارتش و شاه در این ماجرا نقش اساسی نداشتند و این تلاش آمریکا بود که باعث خروج نیروهای شوروی شد و فرقه دموکرات هم مقاومت نکرد.[52] طلوعی هم بر این عقیده است که قوام قصد داشت در مورد آذربایجان و نفت شمال به روسها امتیازاتی بدهد، ولی آمریکاییها مانع اجرای نقشههای او شدند.[53] قوام پس از ختم غائله آذربایجان و فارس، انتخابات دور پانزدهم مجلس شورای ملی را برگزار کرد.[54] 29 مهر 1326ش، مجلس تشکیل شد و قوام لایحه واگذاری نفت شمال را به مجلس داد اما به تصویب نرسید و سادچیکف پاسخ بسیار تند و زنندهای برای قوام فرستاد.[55] با شدت گرفتن اختلافات بین نخستوزیر، مجلس و شاه، قوامالسلطنه در 18 آذر 1326ش از نخستوزیری استعفا داد و روز هشتم ماه بعد به اروپا رفت.[56]
در فاصله سالهای 1326ش تا 1328ش، مجلس مؤسسان تشکیل شد و محمدرضا شاه برخی از اصول متمم قانون اساسی را تغییر داد و یک اصل الحاقی برای انحلال دو مجلس به آن افزود. قوام در اعتراض به این امر نامهای سرگشاده از اروپا به شاه نوشت و او را از شبیخون زدن به قانون اساسی برحذر داشت. شاه هم در پاسخ تندی به قوام، عنوان «حضرت اشرف» را از او گرفت و تمام مفاسد و گرفتاریهای مملکت را متوجه دوران زمامداری او کرد. قوام هم در مقابل پاسخ شاه را داد و اعمال گذشته خاندان پهلوی را فاش کرد.[57] پس از این واقعه و ردوبدل شدن نامهها، رابطه قوام با شاه به کل قطع شد و تا سال 1330ش، از صحنه سیاسی ایران دور بود.[58]
دور پنجم نخستوزیری
قوامالسلطنه پنجمین دور ریاستوزرایی خود را از رهگذر اختلاف به وجود آمده بین محمدرضا شاه و دکتر محمد مصدق بر سر واگذاری پست وزارت جنگ به نخستوزیر به دست آورد. شاه در 19 تیر 1331ش، فرمان نخستوزیری دکتر مصدق را صادر کرد و نخستوزیر از شاه خواست تا وزارت جنگ را به او بسپارد ولی شاه با این خواسته نخستوزیر موافقت نکرد و دکتر مصدق هم استعفا داد. شاه استعفای او را پذیرفت و ناچار دست دوستی به سوی قوام دراز کرد. اگر چه شاه و قوام رابطه خوبی با یکدیگر نداشتند و دیوار خصومت بین این دو حائل بود ولی قوام حریف قدرتمند دکتر مصدق و بهترین گزینهای بود که شاه میتوانست در آن فرصت به او رجوع کند. بنابر این در تاریخ 26 تیر 1331ش، قوام را برای پنجمین بار مأمور تشکیل کابینه کرد و یک روز بعد در تاریخ 27 تیر حکم نخستوزیری او را با لقب «جناب اشرف» که پیشتر از او ستانده بود، صادر کرد. امروز آنچه که تاریخ مشخص کرده این است که اشرف و ملکه مادر در برکشانیدن قوام به نخستوزیری نقش اصلی و اساسی داشتند و محمدرضا شاه تا آخرین لحظه با روی کار آمدن قوام هیچ موافقتی نداشت. در آن زمان تعدادی از روزنامههای خارجی هم مطالبی در مورد نخستوزیری قوام نوشتند و به نقش اشرف و تمایل انگلیسیها و آمریکاییها به قوام برای روی کار آمدن دوباره او اشاره کردند. حسین مکی به نقل از یک روزنامه فرانسوی مینویسد: اشرف مخالفین سیاسی مصدق را در کشورهای اروپای غربی به دور خود جمع میکرد و مبارزه علیه دولت را در خارج از ایران ادامه میداد تا اینکه در تابستان 1330ش، برای نخستین بار با جناب اشرف (قوامالسلطنه) در اروپا ملاقات کرد.[59] 20 روز قبل از واقعه 30 تیر روزنامه دیگری هم چنین نوشت: انگلیسیها و آمریکاییها بیشتر از همه به قوام معتقدند؛ زیرا به عقیده دیپلماتهای انگلیسی پس از سقوط مصدق فقط یک مرد قوی مانند قوام میتواند آتش احساسات مردم را فرونشاند و با دول غرب سازش کند.[60] یک روزنامه مصری هم در شمارهای مقارن با وقایع 30 نوشت: استعفای دکتر مصدق و روی کار آمدن قوام حادثهای بود که انگلیسیها از شش ماه پیش انتظار آن را داشتند.[61]
اما پیامد حکم نخستوزیر قوام برایش مطلوب نبود؛ این حکم دو گروه از مردم را رویاروی هم قرار داد؛ یک گروه که با قوام و مقام نخستوزیری او موافق بودند و رأی اعتماد جمعی از نمایندگان مجلس نیز وزن این همگرایی را بیشتر میکرد و گروه مقابل که با رهبری آیتالله کاشانی وزنه مخالفت با قوام را آن چنان سنگینتر کرد که حادثه قیام 30 تیر را به وجود آورد. آیتالله کاشانی بر تداوم نهضت ملی و بازگشت دکتر مصدق به مقام نخستوزیری تأکید داشت و قوام را خائن به ملت نامید. رژیم حاکم کوشید تا رضایت آیتالله کاشانی را جلب کند، اما موفق نشد. قوام در پی شکست از کنار آمدن با آیتالله کاشانی، بیانیه معروف خود «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» را صادر کرد.[62] او در این بیانیه با تأکیدی که بر جدایی دین از سیاست داشت، مخالفت اقشار مختلف جامعه از بازار و اصناف تا حزب توده و حزب پان ایرانیست را علیه خود برانگیخت و در مقابل باعث شد تا روحانیت به رهبری آیتالله کاشانی با همراهی جبهه ملی تأثیرگذارترین پشتیبانی را از دکتر مصدق به عمل آورد. آیتالله کاشانی در اعلامیهای خطاب به قوام گفت: «احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج و تعب شانه را از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیدهاند، نباید اختناق افکار و عقاید اعلام و مردم را به اعدام دستهجمعی تهدید نماید. من صریحاً میگویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است در راه این جهاد، کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعماری ثابت کنند تلاش آنان در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده استقلال آنان پایمال و نام با عظمت و پرافتخاری که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است، مبدل به ذلت و سرشکستگی شود.» حمایت حداکثری از دکتر مصدق، حملات قوام و نظام حاکم را متوجه آیتالله کاشانی کرد که در آن شرایط نمیتوانست شکست نهضت ملی را بپذیرد. آیتالله کاشانی در نامهای به حسین علاء، وزیر دربار، اعلام کرد که چنانچه مصدق بازنگردد، انقلاب را متوجه دربار خواهد کرد. این نامه در زمانی اعلام شد که قوام مجازات اعدام و تشکیل محاکم انقلابی برای مخالفان را در نظر گرفته بود. آیتالله کاشانی در پاسخ به این اقدامات قوام در بیانیهای اعلام کرد: تاریخ حیات سیاسی قوام پر از خیانت و ظلم و جور بوده و دادگاه ملی حکم مرگ حیات سیاسی او را صادر کرده است. در پایان هم با اخطاری شدید اعلام کرد که اگر قوام همچنان بر سر کار بماند، حکم جهاد خواهد داد. به دنبال این اعلامیه در 26 تیر 1331ش، بازار تهران تعطیل شد. مردم برخی شهرها تظاهرات کردند و نیروهای نظامی در این شهرها مستقر شدند. سنگربندی دو جبهه مخالف در مقابل یکدیگر و تشدید رویاروییهای آنها که با اعلانهای آیتالله کاشانی تقویت میشد، باعث شد تا قوام به گزینه بازداشت آیتالله کاشانی روی آورد. چرا که این توقیف به زعم قوام و جبهه طرفدار او، شکست نهضت ملی و جبهه طرفدار دکتر مصدق را ممکن میکرد. اما پیش از اقدام به توقیف آیتالله کاشانی، اخبار آن در رسانهها و رادیوهای خارجی انعکاس یافت و به هیجان و التهاب مردم بیش از پیش دامن زد. لاجرم قوام فرصت بازداشت را از دست داد و آیتالله کاشانی در روز 29 تیر مصاحبه مطبوعاتی را ترتیب داد که موجبات قیام 30 تیر را فراهم آورد. آیتالله کاشانی در این مصاحبه که در محاصره شدید خانهاش انجام گرفت، اعلام کرد که اگر قوام نرود، اعلان جهاد خواهد داد و خودش کفن پوشیده، در پیکار شرکت خواهد کرد. مداخلات 150 ساله انگلیسیها در امور ایران و طرفداری آنان از قوام هم مطلب دیگری بود که آیتالله کاشانی در این مصاحبه به آن اشاره کرد. پیرو این مصاحبه در 29 تیر اتوبوسداران دست از کار کشیدند. تظاهرات پراکنده در نقاط مختلف کشور شکل گرفت. به دستور قوام، سرلشکر وثوق جمعیتی از مردم را که از همدان و کرمانشاه میآمدند، سرکوب کرد. احزابی همچون زحمتکشان ایران، مجاهدین اسلام و کمیته مقاومت ملی اعلامیههایی برای پیشرفت قیام صادر کردند. در روز 30 تیر، تانکها در شهر به گردش درآمد و درگیری و زدوخورد شدت گرفت. آیتالله کاشانی کفن پوشید و با مردم در تظاهرات شرکت کرد. تظاهرات در بهارستان به خون نشست و بسیاری از مردم کشته شدند. اعلامیه آیتالله کاشانی حتی برخی مأموران را به مقاومت نکردن در برابر مردم واداشته بود. مردم خواستار استعفای قوام و نخستوزیری دکتر مصدق بودند. قوام که از همان آغاز به کار نخستوزیری، فراکسیون جبهه ملی مجلس هفدهم را با سرسختی تمام مقابل دولت خود دیده بود از شاه خواسته بود تا مجلس را منحل کند اما شاه نپذیرفته بود و اکنون هم که رأی موافق شاه برای انحلال مجلس وجود نداشت و شهربانی هم رفتار قهرآمیز و خشونتباری در رویارویی با تظاهرکنندگان بروز داده، بسیاری از آنان را کشته بود، مجبور شد با دریافت پیام شاه مبنی بر کنارهگیری از نخستوزیری استعفا دهد تا دکتر مصدق بار دیگر در مقام رئیس دولت قرار بگیرد.[63] قوامالسلطنه که فقط چهار روز رئیسالوزرا بود، ناگزیر در 30 تیر از مقام نخستوزیری استعفا داد و شاه با قبول درخواست دکتر مصدق برای تصدی وزارت جنگ، او را به مقام نخستوزیری منصوب کرد. قوامالسلطنه در مجلس هفدهم مهدورالدم دانسته شد و حکم تعقیب و مجازات وی و مصادره اموالش به نفع شهدای قیام 30 تیر هم صادر شد. اما مصدق با تدابیری که اندیشید، مانع از اجرای این حکم شد و پس از کودتای 28 مرداد 1332ش، هم به اجرا درنیامد و لغو شد.[64] پس از این حادثه قوامالسلطنه به اروپا رفت و از صحنه سیاسی ایران کنار گذاشته شد. در تاریخ ششم فروردین 1333ش، به ایران بازگشت و یک سال بعد در تاریخ 31 تیر 1334ش، به علت سکته مغزی در 82 سالگی در تهران درگذشت[65] و در مقبره خانوادگی در قم به خاک سپرده شد.[66]
پینوشتها:
[1] . عاقلی، باقر؛ میرزا احمدخان قوامالسلطنه در دوران قاجار و پهلوی، انتشارات جاویدان، چاپ اول: 1371، ص 49.
[2] . آن زمان داشتن خط خوش یکی از راههای متداول برای پیمودن مدارج ترقی در دربار ناصرالدین شاه بود.
[3] . عاقلی، باقر؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، جلد دوم، تهران: نشر گفتار، نشر علم، چاپ اول: پاییز 1380، ص 1220 - 1221. فرمان مشروطه در 13 مرداد 1285ش، به امضای شاه رسید.
[4] .شوکت، حمید؛ در تیررس حادثه، زندگی سیاسی قوامالسلطنه، تهران: اختران، 1385، ص 54.
[5] . عاقلی، شرح حال سیاسی و نظامی معاصر ایران، همان، ص 1222 – 1223.
[6] . صفایی، ابراهیم؛ رهبران مشروطه، انتشارات جاویدان، چاپ دوم: 1362، ص 659.
[7] . مکی، حسین؛ تاریخ بیست ساله ایران،تهران: نشر ناشر، چاپ چهارم: 1363، جلد اول، ص 313 – 314. مکی در مورد علت بازداشت قوامالسلطنه روایات دیگری هم نقل کرده است. یک روایت دیگر او این است که قوامالسلطنه از رئیسالوزرا اطاعت تام نداشت و چون در پاسخ بیانیه سیدضیاء به او تلگراف کرد که بر او معلوم نیست که رژیم حکومت دولت چگونه است؟ آیا حکومت شوروی است یا استبداد و وقتی قوام فهمید که اعیان درجه اول تهران همگی محبوس و تبعید شدهاند، تدبیری اندیشید و با برخی رؤسای ایلات مذاکره کرد و سیدضیا دچار این شبهه شد که قوام قصد اقدام نظامی علیه او را دارد، لذا امر به توقیف او داد. همان، ص 317 – 318. روایت دیگر مکی این است که انگلیسیها چندان دل خوشی از قوام نداشتند و از موضعگیری او در قبال دولت سیدضیاء ناراضی بودند. کنسول انگلیس در ملاقاتهای متعددی که با قوام داشت، به او توصیه میکرد که به دلیل اینکه حکومت کودتا از طرف انگلیسیها پشتیبانی خواهد شد و دوام خواهد داشت، از حکومت سیدضیاء پشتیبانی کند. اما قوام تسلیم نمیشد و با تأکید به آنان میگفت: سیدضیاء نمیتواند تا ابد محبوسان را در زندان نگه دارد. آنان آزاد خواهند شد و مردم نخواهند گذاشت حکومتی را که انگلیسیها روی کار آوردهاند، در ایران باقی بماند. همان، ص 319 - 320.
[8] . همان، جلد دوم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ چهارم: 1359، ص 103 – 104.
[9] . مجلس چهارم پس از یک دوره فترت طولانی (پنج سال و هفت ماه و هشت روز) در اول تیر 1300 ش، آغاز به کار کرد. انتخابات این دور از مجلس به طرز نادرست و تحت نفوذ دولت وثوقالدوله پیش از کودتای 1299ش، برگزار شد و درنتیجه بیش از نیمی از وکلای آن در دوران وثوقالدوله با آرای مخدوش انتخاب شدند که طرفدار پیمان 1919 بودند. مرحوم شهید آیتالله سید حسن مدرس از وکلای شجاع و نائب رئیس این دوره با اعتبارنامه وکلایی که موافق قرارداد 1919 بودند به مخالفت برخاست. با این حال از طرفداران قرارداد 18 نفر وارد مجلس شدند و شاید به اعتبار برادرش وثوق یا به اشاره احمدشاه به قوام رأی اعتماد دادند.
[10] . ابراهیم حکیمی دولتمرد دوره قاجار و پهلوی بود که در پستهای وزارت و نماینده به فعالیت پرداخت و چند دوره نخستوزیر و مدتی هم رئیس مجلس سنا شد.
[11] . رائین، اسماعیل؛ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، جلد دوم، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم:1357، ص 451.
[12] . صادقینیا، ابراهیم؛ فراماسونری و جمعیتهای سری در ایران، تهران: نشر هیرمند، چاپ اول: 1377، ص 23.
[13] . موسی حقانی «مقایسه مصدق و قوام اشتباه است/ قوامالسلطنه مبدع نیروی سوم در ایران نبود»www.iichs.ir، 4 /5 /1395.
[14] . مکی، همان، جلد اول، ص 314.
[15] . عاقلی، باقر؛ نخستوزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1374، ص 289.
[16] . مجلس چهارم در اول تیر 1300ش، کار خود را آغاز کرد. اکثریت نمایندگان این دور همان نمایندگان دور سوم مجلس شورای ملی بودند که با وقوع جنگ جهانی اول تعطیل شد و اینک به دور چهارم راه یافته بودند.
[17] . مکی، همان، ص 564.
[18] . همان، ص 545 – 553.
[19] . مکی، همان، جلد دوم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ چهارم: 1359، ص 79.
[20] . همان، ص 108 – 109.
[21] . همان، ص 141.
[22] . همان، ص 164.
[23] . عاقلی، میرزا احمدخان قوامالسلطنه، همان، ص 232
[24] . شوکت، همان، ص 152.
[25] . صفایی، همان، ص 676.
[26] . نجمی، ناصر؛ بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضاشاهی، تهران: انتشارات انیشتین، 1373، ص 297.
[27] . قوامالسلطنه از جمله نخستوزیرانی بود که موضعی مخالف دخالت پادشاه در امور حکومت داشت و از این لحاظ در پی محدود کردن اختیارات شاه در حد سلطنت بود. او بر آن بود تا پادشاه را بر جای سلطنت بنشاند و نه حکومت، لذا محمدرضا شاه همواره از قدرت گرفتن قوام نگران بود.
[28] . طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، جلد اول، چاپ دوم، 1373، ص 307.
[29] . همان، ص 309.
[30] . میرزاصالح، غلامحسین؛ خاطرات سرریدرویلیام بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران؛ نامههای خصوصی و گزارشهای محرمانه، تهران: طرح نو، 1378، ص 323.
[31] . درمورد تصویب لایحه در نیمه شب مکی مینویسد: تشکیل این جلسه فوقالعاده و گذراندن لایحه در نیمه شب خواب تازهای را که متفقین دیده و نقشه تازهای را که طرح نموده بودند باطل ساخت. در آن روز حدس زده میشد قبل از آنکه سپیده صبح فرا رسد قوای متفقین پایتخت را اشغال نمایند و در نظر دارند امور کشور را خود در دست گیرند ولی عمل مجلس جلوی این پیشآمدهای نامطلوب را گرفت. مکی، همان، جلد هشتم، انتشارات ایران، انتشارات علمی، چاپ دوم: پاییز 1364، ص 326 – 329.
[32] . همان، ص 331.
[33] . نجمی، ص 303 – 310.
[34] . سپهبد امیرا حمدی در دوم دی 1321ش، به وزارت جنگ منصوب شد.
[35] . مکی، جلد هشتم، ص 341.
[36] . فردوست، حسین؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد دوم، ص 50.
[37] . همان.
[38] . همان، جلد اول، 1373، ص 249.
[39] . مظفر فیروز فرزند نصرتالدوله فیروز و نوه فرمانفرما و خواهرزاده دکتر مصدق از فعالین سیاسی دو دوره پهلوی بود.
[40] . روزنامه رعد امروز متعلق به سیدضیاءالدین طبابایی بود که با مدیریت و مسئولیت مظفر فیروز منتشر میشد. این روزنامه ناشر افکار سیدضیاء بود که پس از آن که مظفر فیروز خط مشی سیاسی خود را تغییر داد به جای دفاع از سیدضیاء به دفاع از قوام پرداخت.
[41] . عاقلی، باقر؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، همان، ص 1141.
[42] . ولیزاده، داوود؛ سیهکاران (زمامداری قوام و نجات آذربایجان و رد قرارداد نفت شمال، سقوط قوام)، کتاب ششم، ص 4031.
[43] . عاقلی، نخستوزیران ایران، ص 615.
[44] . زهیری، علیرضا؛ عصر پهلوی به روایت اسناد، نشر معارف، چاپ اول: زمستان 1379، سند 110 و 111، ص 151.
[45] . عاقلی، باقر؛ خاطرات یک نخستوزیر (دکتر احمد متین دفتری) چاپ دوم: پاییز 1371، ص 242.
[46] . مظفر شاهدی، سه حزب مردم، ملیون، ایران نوین؛ تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1387، ص 32.
[47] . طلوعی، همان، ص 335.
[48] . همان، ص 336.
[49] . عاقلی، نخستوزیران ایران، ص 623.
[50] . طلوعی، همان، ص 335.
[51] . عاقلی، نخستوزیران ایران، ص 624.
[52] . فردوست، جلد اول، ص 153.
[53] . طلوعی، همان، ص 337.
[54] . عاقلی، نخستوزیران ایران، ص 626.
[55] . همان، ص 633 – 634.
[56] . طلوعی، همان، ص 341.
[57] . عاقلی، خاطرات یک نخستوزیر، ص 236.
[58] . طلوعی، همان، ص 362.
[59] . مکی، حسین؛ وقایع 30 تیر 1331، نشر کتاب، ص 95.
[60] . همان، ص 97.
[61] . همان، ص 99.
[62] . بیانیه معروف قوام که در 27 تیر 1331ش، منتشر شد و در آن ضمن دادن وعده به مردم، مخالفان را به شدت تهدید میکرد، چنین بود: «من با اتکای شما و نمایندگان شما این مقام را قبول کردهام و هدف نهائیم رفاه و سعادت شماست. سوگند یاد میکنم که شما را خوشبخت خواهم کرد. بگذارید من با فراغ بال شروع به کار کنم. وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال ایجاد کنند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را برهم زنند. اینگونه آشوبگران با شدیدترین عکسالعمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنانکه در گذشته نشان دادهام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین، کیفر اعمالشان را در کنارشان میگذارم. حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده، روز صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بیشفقت قانون قرین تیرهروزی سازم. به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد ...». روزنامه اطلاعات، 28 تیر 1331.
[63] . مقاله نگاهی به دولت دکتر مصدق، مرکز بررسی اسناد تاریخی به نشانی: historydocument.ir.
[64] . برخی منابع تاریخ فوت او را 28 تیر اعلام کردهاند. ارسنجانی، حسن؛ یادداشتهای سیاسی در وقایع 30 تیر، چاپ دوم، ص 89.
[65] . طلوعی، همان، ص 366.
[66] . عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، همان، ص 1239.
فرمان مشروطه به قلم و انشای احمد قوام و امضای مظفرالدین شاه
احمد قوام در جوانی (میرزا احمد خان دبیر حضور)
احمد قوام معروف به قوام السلطنه
احمدشاه و محمدحسن میرزا ولیعهد در لباس رسمی به اتفاق رضاخان و قوامالسلطنه و چندتن از رجال و دربار
همسر قوام السلطنه دختر حاجب الدوله دولو قاجار
احمد قوام در کنار محمدرضا پهلوی
قوام و محمدرضا پهلوی
هیئت ایرانی به ریاست قوامالسلطنه پیش از سفر به مسکو
قوام السلطنه و سادچیکف
احمد قوام مدتی پیش از درگذشت
قوام السلطنه کمی پیش از درگذشت
خانه و دفتر کار قوامالسلطنه که اکنون محل موزه آبگینه است
تعداد مشاهده: 15022