امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیری و پندپذیری چه اندک است. قصارالحکم، صفحه 118، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ما را در طول تاریخ و در سده‌های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده‌اند و دولت‌مردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 416.

 

مقالات با درج سند

جهاد تبیین و پاسخ به شبهات تاریخی

بررسی کوتاهی از موقعیت و جایگاه زنان در سازمان مجاهدین خلق(منافقین)


تاریخ انتشار: 09 مهر 1403


مقدمه

سازمان موسوم به مجاهدین خلق از جمله گروه‌هایی است که امروز خود را طرفدار مردم ایران معرفی می‌کند. این در حالی است که این گروه در دهه 60، گسترده‌ترین عملیات تروریستی را در ایران پی‌ریزی کرد و بیش از 17000 نفر را به شهادت رساند که عده‌ای از این شهدا از مردم عادی بودند. از مدت‌ها قبل و در سال‌های اخیر سازمان منافقین در رسانه‌هایش، خود را حامی زنان ایرانی معرفی کرده است و به زعم خود می‌خواهد از حقوق زن ایرانی دفاع کند. در حالی این ادعا توسط سرکردگان منافقین مطرح می‌شود که زنان عضو سازمان از بدو تأسیس این گروه تا به امروز شرایط مناسبی را تجربه نکرده‌اند. هدف این مقاله، بررسی جایگاه و موقعیت زنان در درون تشکیلات سازمان مجاهدین خلق (از شکل‌گیری این گروه تا امروز) و پاسخ به این سؤال است که به راستی مجاهدین خلق نسبت به جایگاه زنان چه نگاهی دارند؟

 

مختصری درباره سازمان مجاهدین خلق (منافقین)

در اواسط دهه چهل، چند تن از جوانان وابسته به جبهه ملی و نهضت آزادی از جمله محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیک‌بین داوری و علی‌اصغر بدیع‌زادگان اقدام به تأسیس سازمانی موسوم به مجاهدین خلق کردند.[1] در سال 1348 تعدادی از اعضای گروه برای کسب فنون نظامی عازم اردوگاه‌های گروه الفتح در اردن، لبنان و سوریه شدند. در اول شهریور ۱۳۵۰ ساواک حدود ۱۲۰ تن از اعضای سازمان را شناسایی و دستگیر کرد و مدتی بعد، در ۲۰ بهمن همان سال با انتشار اولین بیانیه، سازمان تشکیلات خود را علنی ساخت و با بمب‌گذاری در چند مکان، مبارزه مسلحانه با رژیم شاه را شروع کرد. ساواک در واکنش به عملیات بمب‌گذاری، در 4 خرداد 1351، 5 تن از رهبران سازمان از جمله محمد حنیف‌‌نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان را که قبلاً دستگیر کرده بود، اعدام کرد.[2]

از خرداد 1352 تا اردیبهشت 1354، سازمان اقدام به ترور سه تن از مستشاران نظامی آمریکا کرد.[3] با این قبیل اقدامات، مجاهدین خلق توانستند حمایت نیروهای مذهبی را به دست آورند. تا اینکه با قرار گرفتن تقی شهرام در مرکزیت سازمان در سال 53، سازمان به طور رسمی اعلام کرد که از اسلام به مارکسیسم تغییر ایدئولوژی داده است. وقتی این تغییر ایدئولوژی علنی شد، روحانیون و نیروهای مذهبی، مجاهدین خلق را طرد کردند.[4] پیرو آن در درون تشکیلات مجاهدین دو دستگی رخ داد و تصفیه‌های داخلی بروز کرد. یک سال بعد یعنی در سال 1355 دومین ضربه ساواک بر تشکیلات مجاهدین خلق وارد شد و جمعی دیگر از اعضای سازمان دستگیر شدند.[5] از آن سال به بعد، فعالیت سازمان مجاهدین خلق در ساحت سیاسی ایران محدود به حضور پراکنده در تظاهرات و صدور چند بیانیه بی‌اثر بود. آن‌ها گرفتار بی‌عملی شده بودند. لذا در ایام منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی نیز نقش ویژه‌ای نداشتند و سکّان مبارزه در دست نیروهای مذهبی به رهبری امام خمینی(ره) بود.

با پیروزی انقلاب اسلامی، مجاهدین خلق ابتدا خود را حامی نظام تازه تأسیس نشان دادند اما به سرعت خواهان سهم شدند و چون فاقد پایگاه اجتماعی بودند نتوانستند به خواسته‌های خود برسند. لذا بنای مقابله با نظام را گذاشتند.[6] در خرداد 1360 سازمان رسماً به نظام اعلان جنگ کرد و در تابستان آن سال چند اقدام تروریستی بزرگ انجام داد که از آن جمله عملیات‌های 7 تیر و 8 شهریور بود که منجر به شهادت آیت‌الله بهشتی و اعضای حزب جمهوری اسلامی و رئیس‌جمهور محمدعلی رجایی و نخست‌وزیر حجت‌الاسلام محمدجواد باهنر شد. در مرداد آن سال، مسعود رجوی به همراه ابوالحسن بنی‌صدر رئیس جمهور مخلوع، به فرانسه فرار کردند. مجاهدین خلق با ترور برخی از مسئولین نظام جمهوری اسلامی از جمله آیات: علی قدوسی، سید عبدالحسین دستغیب، عطاءالله اشرفی اصفهانی؛ و شهدای گرامی حسن آیت، سید اسدالله لاجوردی، علی صیاد شیرازی و...[7] تلاش کرد تا به زعم خود، نظام را بی‌آینده کند. البته اقدامات تروریستی منافقین در این ایام فقط منتهی به ترور مسئولین نظام نبود و آن‌ها با انجام ترورهای کور، بمب‌گذاری و آتش زدن در مراکز عمومی و سطل آشغال‌ها و ترور افراد با تیپ مذهبی، مردم عادی را نیز هدف ترور قرار دادند. این قبیل اقدامات تروریستی موجب شد آن‌ها به «جلاد دهه 60» معروف شوند.[8]

این اقدامات منافقین با واکنش نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی مواجه شد و طی چند عملیات، خانه‌های تیمی منافقین در تهران و سایر شهرهای ایران منهدم شد که از آن جمله خانه تیمی مرکزیت سازمان در منطقه زعفرانیه تهران بود. در این عملیات که به تاریخ 19 بهمن 1360 انجام شد موسی خیابانی قائم‌مقام مسعود رجوی، اشرف ربیعی همسر مسعود و آذر رضایی همسر موسی خیابانی به هلاکت رسیدند.[9]

در ایام جنگ تحمیلی، مجاهدین خلق برای مقابله با جمهوری اسلامی با رژیم بعث عراق همکاری کردند. منافقین چه در عرصه نظامی و چه در عرصه اطلاعاتی و جاسوسی با صدام همکاری داشتند و در نهایت با راه‌اندازی عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» در 4 تا 8 مرداد 1367، یکبار دیگر به روی هموطنان خود اسلحه کشیدند؛ اما نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران به فرماندهی سردارانی چون شهید سپهبد علی صیاد شیرازی توانستند با عملیات بزرگ مرصاد، منافقین را در تنگه چهارزبر زمین‌گیر کرده و آن‌ها را شکست دهند.[10]

پس از این شکست مفتضحانه، منافقین به عراق بازگشته و در سایه حمایت‌های صدام خود را احیا کردند. در این سال‌ها اردوگاه اشرف واقع در حوالی استان دیاله عراق به مقری علیه جمهوری اسلامی و مردم ایران تبدیل شده بود. منافقین تا سال 1390 از این مقر، مبارزه با جمهوری اسلامی را مدیریت کردند. در این سال، مجاهدین به ناچار و تحت تأثیر فشارهای بین‌المللی و مردم عراق، به طور موقت به اردوگاه لیبرتی واقع در شمال بغداد منتقل شدند. در سال 1395، اعضای منافقین با حمایت آمریکا از عراق خارج شده و به آلبانی انتقال یافتند و هم‌اکنون در کمپ موسوم به اشرف 3 در تیرانا (پایتخت آلبانی) استقرار دارند.[11]

سازمان منافقین در این سال‌ها در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی اقدامات بسیاری را انجام داده است. ارتباط با آمریکا و اسرائیل و جاسوسی برای دشمنان ایران بخشی از این اقدامات خصمانه و خائنانه است. امروز که منافقین دیگر قادر به پی‌ریزی عملیات تروریستی نظیر دهه 60 نیستند، مقر سازمان در آلبانی به مرکز تبادل اخبار و اطلاعات کذب و عملیات روانی علیه ایران تبدیل شده است. آن‌ها با استفاده از رسانه‌های خود و نیز صفحات مجازی متعدد، اقدامات سایبری را علیه ایران مدیریت می‌کنند و با بروز هر حادثه کوچک و بزرگ در داخل ایران، اقدام به شایعه‌سازی و شبهه‌افکنی می‌نمایند.[12]

 

جایگاه و موقعیت زنان در درون تشکیلات مجاهدین خلق

منافقین که با دلارهای دشمنان ایران (آمریکا و اسرائیل) علیه جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند، امروز همگام با دیگر رسانه‌های معاند، مدعی حمایت از زنان ایرانی هستند و خود را با جریان پوشالی «زن، زندگی، آزادی» همراه کرده‌اند. البته در رسانه‌های منافقین، این شعار به «زن، مقاومت، آزادی» تغییر کرده است. حال این سؤال پیش می‌آید: اینان که مدعی آزادی و رفاه زن هستند، خودشان برای آزادی زنان عضو منافقین چه اقداماتی کرده‌اند؟ و اساساً وضعیت زنان در درون تشکیلات مجاهدین خلق چگونه است؟ در ادامه تلاش خواهیم کرد با نگاه به گذشته و امروز سازمان مجاهدین خلق، پاسخی برای این سؤالات بیابیم.

 

زنان، اعضای پوششی سازمان

عضویت زنان در سازمان مجاهدین خلق تا سال 1348 اصلاً مطرح نبود. به عقیده رهبران سازمان، ارتباطات و وابستگی‌های خانوادگی در مغایرت با آرمان‌های تشکیلاتی قرار داشت. به همین خاطر سازمان از بدو تأسیس تا آن سال یک تشکیلات مذکّر بود و هیچ زنی در آن فعالیت نداشت. اما از سال 1348 سران سازمان مجاهدین خلق به این نتیجه رسیدند که می‌توانند از زنان به عنوان «عنصر پوششی» در تشکیلات خود بهره ببرند. چرا که ساواک بر روی فعالیت مردان حساسیت ویژه داشت و حضور یک زن در کنار یک مرد می‌توانست تا حد زیادی حساسیت مأموران ساواک را کم کند. در همان سال 1348 در سازمان گروهی تحت عنوان «گروه زنان» تأسیس شد که مسئول آن منصور بازرگانی بود. اولین اعضای زن سازمان یعنی پوران بازرگان (خواهر منصور بازرگان و همسر محمد حنیف‌نژاد) و لیلا زمردیان در همین ایام به عضویت مجاهدین خلق درآمدند. به مرور زنانی چون حوری بازرگان (خواهر دیگر منصور بازرگان)، فاطمه امینی (همسر منصور بازرگان)، صدیقه رضایی (خواهر احمد، رضا و مهدی رضایی) و... عضو سازمان شدند.[13]

روند عضوگیری زنان، از نیمه دوم سال 1350 شدت گرفت. علت این موضوع، شناسایی عناصر سازمان و دستگیری گسترده اعضا در شهریور آن سال بود. سازمان به این نتیجه رسید که برای حفظ پوشش، باید از زنان استفاده کند. به همین دلیل خانه‌های تیمی محل رفت و آمد زنان (به عنوان پوشش) شد. (قابل تصور است که این موضوع تا چه اندازه موجب بروز فسادهای اخلاقی در درون خانه‌های تیمی شده باشد.)[14]

قاسم عابدینی که در سال 1354 به عضویت سازمان مجاهدین خلق درآمد و سپس جدا شده و به سازمان پیکار پیوست، درباره استفاده پوششی از زنان می‌گوید: «زنان به دلیل حجابی که دارند می‌توانستند در حمل و نقل مدارک و نشریات و دیگر وسایل کمک‌های شایانی بنمایند... به طور کلی درصد حضور زنان و شرکتشان در فعالیت‌های سیاسی و کارهای تشکیلاتی، از مردان محدودتر بود. این موجب می‌شد که از زنان برای ارتباطات یا حمل و نقل‌های سبک ـ بدون دردسر ـ استفاده شود. برخی از عناصر و افراد رهبری حتی یک قدم به‌تنهایی در داخل خیابان برنمی‌داشتند و اگر یک سری محدودیت‌های اطلاعاتی و امنیتی وجود نداشت، حتی این افراد سر قرارهایشان نیز به همراه یک زن می‌رفتند.»[15]

رفته رفته دستگاه امنیتی رژیم شاه به این موضوع واقف شد و نسبت به فعالیت زنان در تشکیلات مجاهدین حساسیت پیدا کرد. به عنوان مثال، شورای هماهنگی شهرستان بجنورد در گزارشی به تاریخ 9 بهمن 1355، به نیروهای امنیتی درباره عضویت زنان در گروه‌های «خرابکار» هشدار داد و تصریح کرد: «با توجه به اینکه در بین افراد خرابکار تاکنون تعداد معتنابهی زن نیز دیده شده‌اند، به کلیه عوامل انتظامی و اطلاعاتی و مسئولین هتل‌ها و مسافرخانه‌ها و بنگاه‌های مسافربری توجه و آموزش لازم داده شود که زن‌های مسافر را شناسایی نمایند.»[16]

با وجود این حساسیت ساواک، سران مجاهدین خلق همچنان برای حفظ پوشش از اعضای زن استفاده کردند و در این میان تعدادی از زنان عضو سازمان از جمله لیلا زمردیان، منیژه اشرف‌زاده کرمانی، سیمین صالحی و... توسط نیروهای امنیتی رژیم پهلوی دستگیر و یا کشته شدند. بدین ترتیب سران سازمان با استفاده ابزاری از زنان، آن‌ها را از خانواده خود جدا کرده و به کام مرگ فرستاد.

 

ازدواج تشکیلاتی

در اولین سال‌های تأسیس سازمان مجاهدین خلق، ازدواج فقط در انحصار سران و کادرهای بالای سازمان بود و اعضای رده پایین حق نداشتند ازدواج کنند؛ چرا که ازدواج و سپس تولد فرزند موجب وابستگی آن‌ها می‌شد و ایشان را از امور تشکیلاتی و مبارزه دور می‌ساخت. از طرف دیگر ممکن بود ساواک از خانواده و زن و فرزند برای تحت فشار قرار دادن هرچه بیشتر به افراد استفاده کند. سران سازمان با این توجیهات، اعضای رده پایین را از ازدواج و تشکیل خانواده منع کرده بودند. در شرایطی که اکثریت قریب به اتفاق اعضای رده پایین سازمان ازدواج نکرده و در تنگنای عاطفی و روحی قرار داشتند، سران و کادرهای بالا در تشکیل خانواده و ازدواج، آزاد بودند. مثلاً رضا رضایی با لیلا زمردیان ازدواج کرده بود.[17]

بعد از اینکه تقی شهرام در رأس مرکزیت سازمان قرار گرفت و در پی آن مجاهدین خلق به تغییر ایدئولوژی روی آوردند، موضوع ازدواج تشکیلاتی در بین اعضا مطرح شد. در این نوع از ازدواج‌ها، افراد به اختیار خود زوج خویش را انتخاب نمی‌کردند، بلکه این مرکزیت سازمان بود که تصمیم می‌گرفت کدام زن به عقد کدام مرد درآید. در واقع ازدواج نیز همچون دیگر چیزها، در خدمت ایدئولوژی قرار گرفت. در چنین شرایطی، ازدواج فاقد مفاهیم ارزشمند و متعالی بود و کرامت انسانی زوجین نیز هیچ اهمیتی نداشت. آنچه مهم بود، اهداف و ایدئولوژی بود. زوجین باید در راستای اهداف تعیین شده توسط مرکزیت سازمان، برای دوره‌ای مشخص در کنار هم زندگی می‌کردند و هر زمان مرکزیت دستور می‌داد باید از هم جدا می‌شدند.[18]

از جمله عوامل رواج ازدواج تشکیلاتی در سازمان در آن دوره، تلاش برای یکدست کردن ترکیب جنسیتی سازمان، حل مشکلات عاطفی در بین اعضا و استفاده گسترده‌تر از زنان به عنوان عامل پوششی بود. در این ایام معیار عضویت زنان در سازمان مجاهدین خلق به این نحو بود: 1ـ عضوگیری از زنان و دخترانی که نسبت خانوادگی با اعضا به ویژه زندانیان و اعدامیان داشتند. 2ـ عضوگیری از بین آن دسته از زنان که قبلاً از سوی اعضای سازمان به طور دقیق مورد شناسایی قرار گرفته و درباره آنان تحقیق به عمل آمده بود.[19]

گفتیم که در دوره رهبری تقی شهرام، ازدواج تشکیلاتی در سازمان رواج پیدا کرد. در همان ایام، سیمین صالحی از همسرش ایرج قهرمانلو جدا شد و با بهرام آرام ازدواج کرد. وی مدتی بعد، از بهرام آرام باردار شد اما به خاطر دستگیری صالحی، این نوزاد در زندان متولد شد.[20] دیگر همسر تشکیلاتی بهرام آرام، منیژه اشرف‌زاده کرمانی بود که پس از گرفتار شدن وحید افراخته، توسط ساواک دستگیر شد. او در چهارم بهمن ماه 1354 به حکم دادگاه نظامی همراه با وحید افراخته اعدام شد.[21]

در دوره ریاست مسعود رجوی نیز، زنان عضو تشکیلات[22] هیچ حق و حقوقی ندارند و در واقع آن‌ها باید مطیع رهبر تشکیلات باشند. وقتی رهبر تشکیلات دستور می‌دهد آن‌ها باید از شوهرانشان جدا شوند و مطابق میل او رفتار کنند. کاری که مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو کرد نیز در همین راستا بود. وی مریم قجر را که سال‌ها همسر مهدی ابریشمچی (یکی از کادرهای بالای سازمان) بود از شوهرش جدا کرد و به عقد خود درآورد. حتی ابریشمچی را هم مجبور کرد در مراسم ازدواج همسر سابقش شرکت کند و هدیه‌ای به رسم یادبود به مسعود بدهد. این ازدواج در سازمان با عنوان «انقلاب ایدئولوژیک» شناخته شد.[23]

عجیب این‌که مسعود رجوی قبل از آنکه مریم از همسرش به طور رسمی طلاق بگیرد، وی را به خانه خود آورده بود. مسعود خدابنده که دو دهه عضو تشکیلات رجوی بود و در سال 1375 از سازمان منافقین جدا شد، به عنوان سرتیم حفاظت از مسعود رجوی اطلاعات بسیاری دارد. او در این باره می‌گوید: «آن روزها مریم که هنوز به‌طور رسمی زن مهدی ابریشمچی بود، نود درصد وقتش را در کنار و واضح‌تر بگویم در اتاق مسعود می‌گذراند. من به خاطر کارم که حفاظت بود نمی‌توانستم متوجه این موضوع نشوم! مریم ماه‌ها به خانه خودش نرفت و کمی بعد متوجه شدم او حامله شده است. یک روز اطلاع دادند که مریم باید به بیمارستان برود و دو ماشین (بدون حفاظت و پروتکل بالا) آماده کردم و مریم را به بیمارستان بردم. آنجا صالح رجوی (برادر مسعود رجوی) منتظر بود و مریم را برای عمل منتقل کردند که البته قرار نبود من سؤالی بپرسم و نپرسیدم؛ ولی طولی نکشید که از اتاق عمل خارج شدند. مریم حال خوشی نداشت. آن روز مریم برای کورتاژ و سقط‌جنینی که از آنِِ مسعود رجوی بود به بیمارستان مراجعه کرده بود.» [24] شایان ذکر است ازدواج قبلی مسعود رجوی با فیروزه بنی‌صدر (دختر ابوالحسن بنی‌صدر) نیز یک ازدواج تاکتیکی بود.

 

زنانی که تصفیه شدند

برخی از اعضای زن سازمان مجاهدین خلق سرنوشتی نامعلوم پیدا کرده‌اند و به احتمال زیاد، در راستای اهداف تشکیلاتی، تصفیه شده‌اند. نام فاطمه فرتوک‌زاده همسر احمد احمد را می‌توان در ابتدای این لیست قرار داد. وی که دیدگاهی مذهبی داشت، با تغییر ایدئولوژی سازمان به مارکسیسم موافق نبود. ظاهراً سران سازمان وقتی دیدند او از سازمان بریده است، به فکر حذف او افتادند. احمد احمد درباره سرنوشت فاطمه فرتوک‌زاده نوشته است: «سازمان او را تصفیه کرد و از بین برد و جسدش را در یکی از چاه‌های جنوب شهر تهران مفقود کرد.»[25] درباره سرانجام رفعت افراز نیز ابهامات زیادی وجود دارد و این احتمال هست که وی نیز به خاطر مقاومت با موضوع تغییر ایدئولوژی، کشته شده باشد.[26]

 

استفاده از زنان در عملیات تروریستی

یکی دیگر از بهره‌کشی‌های سازمان مجاهدین خلق از زنان، استفاده از آن‌ها در عملیات تروریستی بود. به عنوان مثال در عملیات تصفیه مجید شریف‌واقفی (که با تغییر ایدئولوژی سازمان از اسلام به مارکسیست مخالف بود) تقی شهرام از لیلا زمردیان (زوج تشکیلاتی شریف‌واقفی) استفاده کرد. اطلاعات اولیه درباره مخالفت شریف با شهرام و ایدئولوژی جدید سازمان از طریق زمردیان به شهرام رسید و در نهایت با استفاده از زمردیان، در 16 اردیبهشت 54 شریف‌واقفی به محلی امن کشانده شد و در آنجا وحید افراخته و حسین سیاه‌کلاه با شلیک گلوله، او را ترور کردند. نکته جالب این بود که لیلا زمردیان هرگز از نقشه ترور اطلاع نداشت و گمان می‌کرد که جلسه برای مذاکره ترتیب داده شده است.[27]

جان اعضای سازمان مجاهدین خلق برای مرکزیت هیچ اهمیتی نداشت و زنان عضو همچون مردان رده پایین، همواره چند قرص سیانور به همراه داشتند تا به هنگام بروز خطر دستگیری، با استفاده از آن قرص‌ها خودکشی کنند. بر اساس گفته‌های اعضای جدا شده از سازمان، سران مجاهدین خلق برای جان زنان ارزش بسیار کمتری قائل بودند. قاسم عابدینی می‌گوید: «فرهنگ منحط درون تشکیلاتی صرف‌نظر از این‌که برای جان افراد پایین نسبت به بالا ارزش قائل نبود، همین بی‌ارزش نمودن و کم بهادادن به جان انسان‌ها در مورد زنان شدت بیشتری داشت.»[28]

سازمان در دوره رهبری مسعود رجوی، چندین بار از زنان به عنوان عامل انتحاری استفاده کرد و آن‌ها را به کام مرگ فرستاد. در جریان ترور آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب امام جمعه شیراز در 20 آذر 1360، یکی از زنان عضو سازمان منافقین به نام گوهر ادب‌آواز، در نقش زنی حامله، در حالی که مقدار زیادی بمب به خود بسته بود، طبق نقشه قبلی به آیت‌الله دستغیب نزدیک شد و با انفجار بمب موجب شهادت ایشان شد. نشریه مجاهد در 18 آذر 1361، یک سال بعد از این عملیات تروریستی، جزئیات جدیدی از این عملیات را فاش کرد و نوشت که آن زن با استفاده از بمب، به عنوان عامل انتحاری موجب شهادت آیت‌الله دستغیب و 12 تن دیگر شده است. ارگان منافقین، این عملیات تروریستی را «عالی‌ترین نمونه شهادت انقلابی» و «اوج تکامل اراده انسان و ایمان او نسبت به آرمان‌های انقلابی و توحیدی» خواند!![29]

در یک اقدام تروریستی دیگر که توسط دو زن عضو تشکیلات منافقین عملیاتی شد، در 25 مهر 1360، یک اتوبوس مملو از مسافر در شیراز منفجر شد. خبرنگار روزنامه کیهان در شیراز نوشت: «اتوبوس خطِ یکِ شرکتِ واحدِ شیراز به رانندگی هوشنگ دقت، هنگامی که در روز عید غدیر مقارن 4 بعدازظهر با بیش از 30 مسافر از پل الله‌وردی‌خان به سمت میدان شهدا در حرکت بود، در میدان جمهوری اسلامی (نمازی سابق) توسط دو دختر منافق سرنشین اتوبوس، به آتش کشیده شد. در جریان این آتش‌سوزی بیش از 15 مسافر اتوبوس مجروح شدند. 2 کودک خردسال نیز به شهادت رسیدند. یکی از شهدا به نام لیلا نوربخش بود و از شهید دیگر تنها قطعه زغالی برجای ماند. از بین مجروحین نیز 10 زن شناسایی شدند.»[30] راننده اتوبوس مزبور در مورد حادثه به خبرنگار روزنامه اطلاعات گفته بود: «دو دختر که در محل بیمارستان حافظ سوار اتوبوس شدند، در بین راه فریاد زدند! بمب! من اتوبوس را کنار خیابان پارک کردم که دو نفر دختر در لحظات اولیه از اتوبوس پیاده شدند و شیئی را به وسط اتوبوس انداختند که بر اثر انفجار آن، چند زن و بچه که قادر به خارج شدن از اتوبوس نبودند، دچار آتش‌سوزی شدند.»[31]

علاوه بر این موارد، منافقین در چندین مورد دیگر از زنان به عنوان عوامل انتحاری یا عامل تروریستی استفاده کردند. یکی از دلایلی که موجب شد مرکزیت سازمان نسبت به استفاده از زنان در عملیات تروریستی مشتاق شود، پوشش آن‌ها بود. زنان به راحتی می‌توانستند بمب و اسلحه را در زیر لباس و چادر خود پنهان نموده و کمتر از مردان ایجاد حساسیت کنند.

بسیاری از این زنان حتی از ابتدایی‌ترین فنون نظامی نیز اطلاعی نداشتند. در جریان عملیات نظامی فروغ جاویدان، مسعود رجوی زنانی را که آموزش نظامی کافی ندیده بودند، در قالب یک تیپ زرهی سازماندهی نموده و به جبهه جنگ روانه کرد. «ایران پرورش» یکی از زنانی است که در این عملیات شرکت داشت. وی می‌گوید: «گروه را حدود 2 ‌ـ 3 ساعت برای تمرین تیراندازی بردند. بی‌اغراق زمانی که برای تمرین تیراندازی به هر کس می‌رسید بیش از 10 ـ 15 دقیقه نبود و آن هم طبعاً فقط صرف تمرین تیراندازی می‌شد... یکی از زنان مجاهد که ایستاده بمباران را تماشا می‌کرد، ترکش بمب نیمی از مغز او را متلاشی کرد، زیرا او نمی‌دانسته که باید هنگام بمباران بر زمین بخوابد و سر خود را میان دست‌ها مخفی کند.»[32]

 

طلاق ایدئولوژیک

براساس گفتمان سازمان مجاهدین خلق، همان‌طور که ازدواج یک امر مصلحتی و تشکیلاتی بود، طلاق و جدایی نیز امری تشکیلاتی تلقی می‌شد و نه زن و نه مرد، هیچ‌گونه اختیاری در ادامه زندگی مشترک نداشتند. روند «طلاق ایدئولوژیک» بعد از شکست منافقین در عملیات موسوم به فروغ جاویدان (مرصاد) شدت پیدا کرد. پس از عملیات مرصاد که بیش از چهار الی پنج هزار نفر[2500 نفر هم گفته شده است] از اعضای سازمان کشته شدند، مسعود رجوی در بین بازماندگان این نبرد در پادگان اشرف سخنرانی کرد و گفت: «شمایی که در جنگ شکست خوردید، شکست شما ربطی به نقشه‌ها و تجهیزات ما، یا قدرت طرف مقابل نداشت. شما شکست خوردید چون فکرتان درگیر زن و بچه و خانواده بود و از اینکه بجنگید ترسیدید. پس باید همه زن و شوهر‌ها از هم طلاق بگیرند و خالص در خدمت رهبر سازمان باشند.» به دنبال این سخنان تحکم‌آمیز رجوی، طرح «طلاق اجباری» در اردوگاه اجرایی شد.[33]

دیده‌بانِ حقوق بشر در گزارشی که در ماه مارس 2005 میلادی منتشر کرد، مراحل مختلف انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق را این‌طور برشمرد: طلاق‌های اجباری افراد مزدوج، نگارش مرتب گزارش‌های خود انتقادی، چشم پوشی از تمایلات جنسی و فداکاری جسمی و روحی مطلق برای رهبری.

براساس گزارش مزبور، طلاق اجباری افراد مزدوج یکی از مراحل مختلف انقلاب ایدئولوژیکِ تشکیلات بوده و هیچ گریزی در انجام آن نیست.[34] جالب این‌که این قانون شامل مسعود و مریم رجوی نشد و تنها این دو نفر بودند که می‌توانستند رابطه زن و شوهری خود را ادامه دهند.

طلاق اجباری دارای مراحلی بود که زن و مرد می‌بایست طبق آن عمل می‌کردند. در گام نخست، به صورت رسمی از هم طلاق می‌گرفتند و در گام بعد برای این‌که محبت زن و مرد از یکدیگر به نقطه صفر برسد و حتی این محبت به کینه تبدیل شود، آن دو را مجبور می‌کردند در جمع، به صورت یکدیگر آب دهان پرتاب کرده و به همدیگر ناسزا بگویند.[35]

به گفته یکی از زنان جدا شده از سازمان منافقین، مسعود رجوی در نشست‌ها اعلام می‌کرد که هدف اساسی از طلاق این است که «قلب زن مال شوهر نیست و قلب شوهرش هم مال زن نیست، هـمه قلب‌ها مال من است و قلب‌ها باید به من عشق بورزند و سینه‌ها باید برای من بتپند. هر کس به هر میزان و درجه‌ای قلبش به دیگری عشق بورزد به همان اندازه حق رهبری را ضایع کرده است. یک قلب وقتی تمامیت خود را از یک نوع عشق پر نکند، ناخالص است و نمی‌تواند تمامی وجودش را به رهـبری بسپارد. این لازمه سـرنگونی رژیم است که سراپا از یک جنـس شـویم و انرژی‌های پراکنده خود را در وجود من متراکم کنید تا قدرت من برای جنگ با رژیـــم به صدها برابر افزون شود و دستم برای هر کاری باز باشد.»[36]

 

سقط جنین و جدا کردن فرزندان از مادران

زنان عضو سازمان مجاهدین خلق، از حق مادری محروم بودند. برخی از زنان که تن به ازدواج تشکیلاتی داده بودند، در صورت بارداری می‌بایست در راستای منافع سازمانی، سقط جنین می‌کردند. منیژه اشرف‌زاده کرمانی در جریان زندگی تشکیلاتی با بهرام آرام، دوبار از او باردار شد که هر دو بار بنا بر وظایف سازمانی کورتاژ (سقط جنین) کرد.[37]

برخی دیگر از مادران مجبور بودند کودکان خود را رها کنند و تنها به امور سازمانی و تشکیلاتی مشغول باشند. بر اساس تعالیم تشکیلات، آن‌ها باید ذهن و فکر خود را از دیگر امور خالی می‌کردند تا بهتر بتوانند وظایف سازمانی خود را اجرا کنند. بر همین اساس، کودکان در «خانه‌های کودکی» که سازمان در اردوگاه اشرف و بعدها در برخی کشورهای اروپایی ازجمله آلمان ایجاد کرده بود، اسکان داده شدند.[38] سازمان به منظور گسستن روابط عاطفی والدین با فرزندان طلاق، با توسل به انواع حیله، کودکان را به کشورهای اروپایی کوچ داد. قصد سازمان بر این بود تا کودکان را پس از پرورش و مغزشویی مجدداً به عنوان سربازان مطیع تشکیلات به کار گیرد. لذا این کودکان هم در راستای اهداف سازمان تربیت می‌شدند تا اعضای آینده مجاهدین خلق باشند.[39]

نادره افشاری یکی از اعضای جدا شده از سازمان منافقین (که طی سال‌های 1360 تا 74 عضو منافقین بود) در دوره‌ای مسئولیت سرپرستی کودکان طلاق را به عهده داشت. او می‌گوید: «پانسیون کودکان در قرارگاه اشرف، پر بود از بچه‌هایی که آخر هفته کسی را نداشتند که آن‌ها را تحویل بگیرد و در واحد اسکان، چند ساعت یا یک شبانه روز، نگه دارد. به بچه‌ها یاد داده بودند که در ملأ عام حق ندارند پدر یا مـادرشان را صدا بزننـد. به خصـوص برای من که در مـدرسه مجاهدین کار می‌کردم، این فشار برای بچه‌های من بیشتر بود. دخترم در مدرسه ناچار بود مرا خانم معلم نادره صدا بزند. گاهاً به بهانه بوسیدنم به من نزدیک می‌شد و در گوشم ده بار، مامان مامان می‌گفت...»[40]

 

بردگی جنسی

یکی دیگر از نمودها و مصادیق نگاه ابزاری به زنان عضو سازمان مجاهدین خلق، در استفاده و بهره‌کشی جنسی از زنان مشاهده می‌شود. قاسم عابدینی که از اولین سال‌های تشکیل مجاهدین خلق در این سازمان عضویت داشت در این باره نوشته است: «علاوه بر این‌که زنان را از شرکت فعّال و خلّاق در کارهای تشکیلاتی و سیاسی باز داشته و صرفاً به افرادی «باربر» و «پوشش» تبدیل می‌کردند، اذهان منحرف و غیرانسانی افراد و عناصر رهبری، سوءاستفاده‌های جنسی را نیز اضافه نموده و به ‌قول معروف، فقط همین یک قلم جنس کم بود تا زنان به طور کامل و همه‌جانبه به ابزار تبدیل شوند؛ چه ابزاری برای اجرای قرارهای خطرناک و این قبیل ریسک‌های هولناک و مرگ‌آفرین، و چه ابزاری برای اطفای غرایز پست جنسی و منحرف برخی افراد.»[41]

مسعود خدابنده نیز درباره اذیت و آزار زنان در اردوگاه مجاهدین خلق می‌گوید: «من در جلسات زنان با مسعود حضور نداشتم ولی وجود این جلسات طبعاً از چشمم مخفی نمی‌ماند. در این جلسات مریم هم همیشه حاضر بود. یادم هست در سال 2008 (1387 ش) در عراق اولین بار این بحث را از یکی از زنان جدا شده که به من اعتماد داشت شنیدم. بعدها از چند زن دیگر هم شنیدم که البته اکثراً با صحبت عمومی در مورد آن موضوع مشکل داشتند و خصوصی می‌گفتند.»[42]

 

شکنجه روحی زنان و تحقیر آن‌ها

زنان در تشکیلات مجاهدین خلق مورد آزار و اذیت روحی قرار می‌گیرند و به طور دائم تحقیر می‌شوند. به عنوان مثال، در طول هفته یک بار و معمولاً در روزهای جمعه، نشست موسوم به «غسل هفتگی» در اردوگاه منافقین برگزار می‌شود. این مراسم ویژه زنان است. در این نشست فرد باید به دور از هرگونه شرم و حیائی، موارد و لحظه‌های احساسی و تفکرات جنسی خویش را در حضور سایر افراد حاضر در نشست بیان کند.[43] در این مراسم، فرد باید به آنچه که لحظه‌ای از ذهن خود گذرانده اعتراف نموده و در جمع از این‌که چنین فکری به ذهن او خطور کرده است توبه کند. در این مراسم، زنان همواره از سوی مسئولان بالا رتبه مورد تحقیر و اهانت قرار می‌گیرند. علاوه بر این، دوری از فرزند و طلاق اجباری از همسر، دوری از خانواده و تن دادن به کارهای پست و نیز زندگی در حصار اردوگاه موجب می‌شود زنان عضو سازمان گرفتار شکنجه‌های روحی باشند.

 

نقص عضو با برداشتن رحم

سازمان مجاهدین خلق تاکنون طی عملیات موسوم به «قله آرمانی» حداقل ۱۵۰ نفر از زنان عضو خود را عقیم کرده است. این عملیات به عاملیت نفیسه بادامچی یکی از پزشکان سازمان و به شکل خارج کردن رحم زنان عضو اجرا می‌شد. بتول سلطانی که بعد از ۲۰ سال از این تشکیلات جدا شده است، درباره عقیم‌سازی اجباری زنان می‌گوید: «مسعود رجوی در یکی از جلسات شورای رهبری (جمع ‌زنان) تصریح کرد که مهم‌ترین و اولین وظیفه نفیسه بادامچی (دکتر و عضو شورای رهبری) عقیم کردن زنان جوان است و نفیسه بادامچی جنایتکار سال‌ها به این شغل ضدانسانی مشغول بود و به بهانه‌های مختلف زنان را مجبور می‌کرد به این عمل تن بدهند و بابت این خوش‌خدمتی از سرکرده تشکیلات امتیاز می‌گرفت.» برداشتن رحم زنان به زور و تحت تعلیمات تشکیلاتی نوعی نقص عضو است که قابل درمان و جبران نیست.[44] سفارت آمریکا در بغداد نیز طی گزارشی که تاریخ آن مشخص نیست، به موضوع عــقیم‌سـازی برخـی از زنان عضو سازمان به دستور مسعود رجوی اشاره کرده است.[45] علت این اقدام این بود که زنان امکان مادر شدن را از دست بدهند و به موضوعی جز رهبری تشکیلات و ایدئولوژی سازمان فکر نکنند.

 

برکشیدن زنان

در برهه‌ای از تاریخ سازمان منافقین شاهد برکشیدن زنان هستیم. اعضای جدا شده از منافقین علت این تصمیم مسعود رجوی را در راستای تحقیر مردان عنوان می‌کنند. به این ترتیب، برکشیدن زنان و قرار دادن آن‌ها در پست‌های بالاتر نیز به نوعی استفاده ابزاری از آن‌ها بود. در تشکیلاتی که مردان نیز بازیچه سرکرده تشکیلات هستند، زنان نیز همچون مردان هیچ جایگاهی ندارند. ابراهیم خدابنده که بیش از سه دهه سابقه عضویت در سازمان را دارد در این باره می‌گوید: «یکی از دلایل اعطای مسئولیت بیشتر به زنان در این سازمان، عدم ایجاد خطر برای تنها رهبر مرد این گروه است. زنان در مقایسه با مردان روحیه استقلال‌طلبی کمتر و حس مسئولیت‌پذیری بیشتری دارند.»[46]

 

لباس فرم و پوشش اجباری

سازمان منافقین برای زنان عضو، پوشش خاصی را در نظر گرفته است. زنان عضو باید همواره این پوشش را حفظ کرده و لباس فرم خود را به تن داشته باشند. در واقع سازمان حتی اجازه پوشیدن لباس دلخواه را نیز به اعضای زن نمی‌دهد. زهرا میرباقری عضو سابق شورای رهبری مجاهدین خلق که سابقه 23 سال حضور در این تشکیلات را دارد، درباره نوع حجاب مجاهدین خلق گفته است: «به زنانی که وارد تشکیلات می‌شدند خیلی بی‌پرده می‌گفتند: روسری، فرم رسمی (یعنی اجباری) این تشکیلات است. لذا در تشکیلات مخرب رجوی، روسری یک فرم سازمانی و ارتشی بود و بنابر این همه زنان ملزم به اجرای آن بودند. در تشکیلات رجوی، زنان به هیچ عنوان حق ندارند بدون روسری باشند، حتی اگر روسری‌ها کمی عقب بود و کمی از موهای خانمی دیده می‌شد، ابتدا تذکر می‌دادند و در ادامه به وی تهمت و مارک‌های ناجور و زشت می‌زدند و آبروی آن زن را می‌بردند. و مستمر می‌گفتند مانند خواهر مریم باید باشید و روسری خود را محکم ببندید تا یک مو از روسری شما به بیرون درز نکند. چون سید (مسعود رجوی) خوشش نمی‌آید… در مناسبات این تشکیلات که کاملاً تحت کنترل مریم رجوی است، حجاب فقط در روسری خلاصه می‌شود، زنان حق ندارند از انواع دیگر پوشش مثل شال یا کلاه و… استفاده کنند و جز روسری سبز، قرمز، خاکی بقیه ممنوع بود و حتی روسری‌های قرمز و خاکی نیز تنها در محل‌های خاص مجاز بود و اگر کسی می‌خواست خارج از مراسم تبلیغی مجاهدین خلق روسری قرمز یا خاکی بپوشد، توبیخ می‌شد. زنان حتی حق انتخاب رنگ لباس و حتی جنس پارچه لباس خود را ندارند. حجاب اجباری حتی در مکان‌هایی که فقط زنان حضور داشتند نیز حاکم بود. وقتی مسئولین تشکیلات در این رابطه با شگفتی و تناقضات زنان روبرو می‌شدند که: چرا زنان در یک نشست کاملاً زنانه و یا در سالن غذاخوری خودشان که هیچ مردی در آن تردد نمی‌کند باید روسری سر کنند و حجاب اجباری داشته باشند؟ مسئولین تشکیلات با استناد به صحبت‌ها و فرامین مریم رجوی می‌گفتند: روسری فرم رسمی سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش است و زنان ملزم به پوشیدن روسری حتی در مکان‌هایی که مردان حضور ندارند هستند.»[47]

 

نتیجه

سازمان مجاهدین خلق در حالی امروز شعار آزادی زن و برابری حقوق مردان و زنان را سر می‌دهد که دهه‌هاست نه تنها زنان، بلکه همه اعضای این تشکیلات از کوچک‌ترین و جزئی‌ترین حقوق زندگی محروم هستند. زنان در تشکیلات رجوی حق انتخاب ندارند و سال‌هاست که در میان دیوارهای اردوگاه، اسیر هستند. حالا خواننده مخترم قضاوت کند، سازمانی که در پیشینه و امروز خود، این چنین با زنان عضو مجاهدین خلق رفتار کرده است، چطور می‌تواند خواهان آزادی و رفاه زنان باشد؟ در سازمان مجاهدین خلق، نه تنها زنان، بلکه مردان نیز از کمترین حقوق انسانی و آزادی برخوردار نیستند.

 

پی‌نوشت‌ها: 

 


[1]. چپ در ایران به روایت اسناد ساواک (کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا)، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ص 530.

[2]. جمعی از نویسندگان، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، (خلاصه دوره سه جلدی)، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1389، ص 45 ـ 59.

[3]. اسناد لانه جاسوسی، کتاب سوم، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386، ص 146.

[4]. احمدی، محمدرضا، خاطرات آیت‌الله سید حسن طاهری خرم‌آبادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1397، ج 2، ص 130ـ 133.

[5]. جمعی از نویسندگان، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، همان، ص 75 ـ 90 و 108.

[7]. در باره هر یک از این شهدای بزرگوار، مقاله و یا مقالاتی در سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی قابل دسترسی و مطالعه است.

[8]. رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی خود به تاریخ 14 خرداد 1396، با اشاره به جنایت‌های متعدد سازمان منافقین در دهه 60 فرمودند: «من توصیه می‌کنم به کسانی که اهل فکرند، اهل تأملند و راجع به دهه ۶۰ قضاوت می‌کنند، جای شهید و جلّاد عوض نشود! در دهه ۶۰، ملّت ایران مظلوم واقع شد؛ تروریست‌ها و منافقین و پشتیبان‌های آن‌ها و قدرت‌هایی که آن‌ها را به وجود آورده بودند و دائماً در آن‌ها می‌دمیدند، به ملّت ایران جفا کردند، بدی کردند؛ ملّت ایران در موضع دفاع قرار گرفت، امّا دفاع کرد و پیروز شد و بحمدالله آن توطئه‌های آن‌ها را خنثی کرد.» (بیانات در مراسم بیست و هشتمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی (رَحِمَهُ‌الله) ـ 14 خرداد 1396).

[9]. برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به: محمدحسن روزی طلب، صخره سخت (بررسی پرونده‌های امنیتی در جمهوری اسلامی)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1393.

[11]. خدابنده، مسعود، تهران تا تیرانا (خاطرات عضو جدا شده سازمان مجاهدین خلق)، انتشارات شهید کاظمی، 1401، ص 57.

[12]. درباره تاریخچه سازمان منافقین بنگرید به: سازمان مجاهدین خلق؛ از پیدایش تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[13]. جمعی از نویسندگان، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، همان، ص 32 و 79.

[14]. حق‌بین، مهدی، از مجاهدین تا منافقین (سیر تاریخی سازمان مجاهدین خلق از آغاز تاکنون)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، ص 72.

[15]. کریمی، احمدرضا، رونوشت برابر اصل (یادداشت‌های قاسم عابدینی از رهبران پیکار از درون تشکیلات مجاهدین خلق و پیکار)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1402، ص 143-144.

[16]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1401، ج 1، ص 401.

[17]. حق بین، مهدی، همان، ص 72.

[18]. هاشمی، سید حسین، زنان و کودکان قربانیان فرقه تروریستی منافقین، نشریه مطالعات راهبردی زنان، سال یازدهم، شماره 43، بهار 1388، ص 156-155.

[19]. جمعی از نویسندگان، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، همان، ص 79.

[20]. کریمی، احمدرضا، تقی شهرام به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1398، ص 105.

[21]. پیشین، ص 108.

[22]. با این‌که سازمان منافقین در رده احزاب تعریف می‌شود ولی نوع عملکرد آنان شبیه و یا عین عملکرد در فرقه‌ها است. مارگارت تالر سینگر محقق و استاد بازنشسته دانشگاه کالیفرنیا در تعریف «فرقه» می‌نویسد: «روابطی که در آن یک فرد آگاهانه افراد دیگر را وادار می‌کند تا به طور کامل (یا نزدیک به آن) در خصوص تقریباً همه تصمیمات مهم زندگی‌اش وابسته به او باشد.» (هاشمی، سید حسین، زنان و کودکان قربانیان فرقه تروریستی منافقین، نشریه مطالعات راهبردی زنان، سال یازدهم، شماره 43، بهار 1388، ص 130).

[23]. هاشمی، سید حسین، همان، ص 153.

[24]. خدابنده، مسعود، همان، ص 70.

[25]. کاظمی، محسن، خاطرات احمد احمد، انتشارات سوره مهر، 1379، ص 463.

[26]. امیری، حکیمه، خاطرات بهجت افراز (ام الاسراء)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 72.

[27]. جمعی از نویسندگان، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، همان، ص 94 ـ 95.

[28]. کریمی، احمدرضا، رونوشت برابر اصل، همان، ص 138.

[29]. نشریه مجاهد، پنجشنبه 18 آذر 1361، سال چهارم، ص 1 و 7.

[30]. شاهکار جدید ضد امپریالیستی مجاهدین خلق، مندرج در روزنامه کیهان، 26 مهر 1360.

[31]. منافقین در شیراز یک اتوبوس با 30 سرنشین را به آتش کشیدند؛ مندرج در روزنامه اطلاعات، 26 مهر 1360.

[32]. هاشمی، سید حسین، همان، ص 149.

[33]. زنان، قربانی تروریسم سازمان مجاهدین خلق، منتشر شده در سایت خبرگزاری دفاع مقدس، تاریخ انتشار: 5 مرداد 1400.

[34]. وضعیت زنان در فرقه رجوی؛ از ممنوعیت ازدواج تا کنترل و سوءاستفاده جنسی، منتشر شده در خبرگزاری فارس، تاریخ انتشار: 24/ 8/ 1391.

[35]. هاشمی، سید حسین، همان، ص 163.

[36]. همان، ص 163 ـ 164.

[37]. کریمی، احمدرضا، تقی شهرام به روایت اسناد، همان، ص 108.

[38]. وضعیت زنان در فرقه رجوی؛ همان.

[39]. هاشمی، سید حسین، همان، ص 167 و 169.

[40]. همان، ص 168.

[41]. کریمی، احمدرضا، رونوشت برابر اصل، همان، ص 144. موضوع «رقص رهایی» یکی دیگر از برنامه‌های مسعود و مریم رجوی بود. این موضوع عین فحشا بود. ما به لحاظ رعایت عفت عمومی از ذکر آن خودداری می‌کنیم. مشروح آن را می‌توانید در منبع زیر مطالعه نمایید: مروری بر تعرض جنسی مسعود رجوی به زنان عضو فرقه منافقین، منتشر شده در خبرگزاری فارس، تاریخ انتشار: 5/ 11/ 1401.

[42]. خدابنده، مسعود، تهران تا تیرانا، همان، ص 70.

[43]. هاشمی، سید حسین، همان، ص 143.

[44]. وضعیت زنان در فرقه رجوی؛ همان.

[45]. هاشمی، سید حسین، همان، ص 145.

[46]. چیذری، زهرا، مرگ زنانگی زنان زیر یوغ منافقین، منتشر شده در روزنامه جوان آنلاین، تاریخ انتشار: 10 مهر 1401.

[47]. از حجاب اجباری مجاهدین تا کشف حجاب اجباری در حرمسرای رجوی، منتشر شده در تارنمای انجمن نجات ایران، تاریخ انتشار: 24 اردیبهشت 1401.



صورت‌جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد


صورت‌جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد


صورت‌جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد


نشریه مجاهد


روزنامه کیهان؛ 26 مهرماه 1360


لیلا زمردیان


منیژه اشرف‌زاده کرمانی








 

تعداد مشاهده: 9927


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.