امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات با درج سند

نگاهی به زندگینامه شهدای گرانقدر هفتم تیر سال 1360 - شهید سیدمحمدجواد شرافت


تاریخ انتشار: 01 تير 1403


 تنها سی ماه از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) نگذشته بود که گروه‌های معاند به اقدامات تروریستی خود علیه جمهوری اسلامی شدت بخشیدند و حوادثی نظیر انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را در 7 تیر 1360 رقم زدند. حادثه‌ای که به شهادت آیت‌الله دکتر سیدمحمد بهشتی و 72 تن از یاران امام خمینی انجامید، این جنایت گر چه بسیار تلخ و ناگوار بود و باعث شد نخبگان و فرزانگان و اندیشمندان انقلابی گرانقدری از صحنه خدمت به اسلام و مسلمین و جمهوری اسلامی حذف شوند ولی به فرموده امام خمینی «هرچه شخصیت‌ها را ترور کردند، قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند.» و چهره کریه دشمنان انقلاب اسلامی هر چه بیشتر روشن و عیان شد.
معلم متعهد و انقلابی و شهید عزیز سیدمحمدجواد شرافت یکی از شهدای حادثه تروریستی دفتر حزب جمهوری اسلامی به شمار می‌رفت که علاوه بر مبارزه در دوران ستمشاهی، در سنگر مجلس شورای اسلامی نیز، علی‌رغم همه تهدیدات منافقین به دفاع از آرمان‌های ملت پرداخت و سرانجام در این راه جان خود را نثار اسلام و انقلاب نمود.


******

 شهید شرافت بزرگواری از خاندان سادات
شهید سید محمدجواد شرافت، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی در سال 1304 شمسی در خانواده‌ای نسبتاً پرجمعیت از سلسله جلیله سادات جزایری، در شهرستان شوشتر متولد شد. در دورانی که مذهب شیعه در ایران رسمیت یافت، بنا به درخواست مردم و درخواست  فتحعلی‌خان حاکم خوزستان، سید نعمت‌الله جزایری (ره) به منطقه شوشتر آمد و سلسله سادات جزایری از نسل مبارک او شکل گرفت؛ پدر سید محمدجواد، به نام سید بزرگ، نسل هفتم و مادر بزرگوارش به نام سیده آمنه، نسل هشتم ایشان بود.[1] سید بزرگ که در خاندانی روحانی نشو و نما یافته بود، با وجود آن که در کسوت روحانیت بود، درمان مردم را وجهه همت خود قرار داد و به شغل عطاری روی آورد و بدین خاطر از فعالیت‌های صنفی روحانیت، به معنای وعظ و خطابه و تبلیغ و تدریس جدا شد و با درآمد مختصری که از  محل فعالیت عطاری داشت، خانواده خود را اداره می‌کرد.
مادرش سیده آمنه، که در خانواده شهید شرافت به شهیده حجاب معروف است[2] زن متدینی بود که در جریان کشف حجاب رضاخانی، هرگز از خانه خارج نشد و همین مسأله موجب شد تا به علت کسالت، دیده از دنیا فروبندد و فرزندان پسر خود را در سن کودکی تنها  بگذارد.
سید محمد جواد، دوران دبستان و سیکل اول را در شوشتر و سیکل دوم دبیرستان را در اهواز سپری کرد و پس از اخذ دیپلم ادبی به شغل معلمی روی آورد. سال‌ها بعد به علت شرایطی که برای وی در جریان نهضت امام خمینی (ره) پیش آمد، او را به بهانه ادامه تحصیل در دانشسرای عالی تربیت معلم، از اهواز راهی تهران کردند، ولی در تهران، به‌ رغم آن که در سال اول، دانشجوی ممتاز شد، از ادامه تحصیل او در دانشسرا جلوگیری به عمل آمد. ایشان در سال 1343 پس از شرکت در کنکور سراسری در رشته ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته و موفق به اخذ مدرک کارشناسی شد. وی در کنار تحصیلات دبیرستانی، مقدمات دروس حوزوی را نیز در شوشتر فراگرفت و این فراگیری را تا پایان عمر شریف خود، در ارتباط با علما و روحانیت متعهد و مبارز ادامه داد، نمونه آن فراگیری از محضر حجت‌الاسلام حسین روشنی، امام جماعت مسجدالحسین (ع) واقع در تهران بعد از میدان امام حسین علیه السلام (میدان فوزیه) خیابان محمد اقبال لاهوری (دکتر منوچهر اقبال) بود.[3]

  

ازدواج
محمدجواد شرافت، به رسم معهود خانواده‌های روحانی و مذهبی در زمانی که تازه پای به دوران جوانی گذاشته بود، در سن 16 سالگی با سیده بیگم جان، که دختر دایی‌اش بود، در شوشتر ازدواج کرد و پس از آن راهی اهواز شد. حاصل این وصلت، 10 فرزند بود که 4 تن از آنها در دوران کودکی از دنیا رفتند و شش فرزند باقی مانده ایشان، محمود، فاطمه، مرتضی، صدیقه، محمدعلی و مصطفی نام گرفتند.

  

مشاغل
سید محمد جواد در شرایط بحرانی جنگ جهانی دوم، دیپلم گرفت و از معافیت فرهنگی استفاده کرد و در سیزدهم بهمن سال 1322 به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و به کار معلمی مشغول شد. وی در آغاز کار چند سالی را در شوشتر به تدریس در دبستان‌ها پرداخت و سپس به اهواز رفت و در دبیرستان‌های شهر از جمله دبیرستان شاهپور، که معاونت آن را بر عهده داشت، به فعالیت ادامه داد. با آغاز نهضت امام خمینی (ره) و نقشی که شهید شرافت در جریان این مبارزات در اهواز داشت، مجبور به ترک اهواز و حضور در تهران شد. در این مقطع، مدتی در دبستان‌های ناحیه 6 معلمی کرد ولی به علت ادامه مبارزات، به بیدخت، از توابع شهرستان گناباد منتقل تبعید شد و یک سال در آن جا زندگی کرد. سپس مدت کوتاهی را در چالوس گذراند و در نهایت به شهرستان کرج انتقال یافت و در دبیرستان‌های بابک و فارابی این شهر به عنوان دبیر فقه و انشاء تدریس ‌کرد. این انتقال یا در حقیقت تبعید تا سال  1353 ادامه داشت و در این سال مجدداً به تهران آمد و در هنرستان نظام مافی به تدریس پرداخت، این در حالی بود که فعالیت‌ها و روشنگریهای وی در مقام معلم و استاد موجب ‌شده بود در مواقع مختلف از تدریس او جلوگیری به عمل آمده و تنها در کادر اداری به کار گرفته شود.

  

فعالیت‌های سیاسی و مبارزات
شوشتر
ایشان از همان دوران کودکی ذهنی کنجکاو داشت و به مطالعه و تفکر  علاقه نشان می‌داد و روحیه آزادگی در اعمال و رفتار او از آغاز دوران جوانی مشهود بود. فضای باز سیاسی پس از سرنگونی دیکتاتوری بیست ساله رضاخان از یک سو و تربیت در خاندانی اهل علم و تدین از سوی دیگر سبب شد تا اولین اقدامات و مبارزات سیاسی خود را در همان زمان  آغاز کرده و انجمن تبلیغات اسلامی شوشتر را به همراه برخی دیگر از جوانان شهر در سال 1320 پایه‌گذاری کند و به مبارزه مستمر علیه مفاسد اجتماعی و اشاعه اسلام و تعالیم قرآن بپردازد. یکی از اقدامات او و دوستانش در این دوره، مکاتبه با شهربانی کل کشور برای تعویض رئیس شهربانی شوشتر بود که این موضوع با موفقیت همراه شد.[4]
سال‌های پایانی دهه 30 و فضایی که با حضور فدائیان اسلام، آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی و جبهه ملی در صحنه سیاسی کشور ایجاد شده بود، شهرهای مختلف کشور را تحت تأثیر خود قرار داد و بدیهی بود که با مسأله ملی شدن صنعت نفت، این تأثیر در خوزستان که بخش مهمی از صنایع نفتی در آن قرار داشت و مستشاران غربی بسیاری در آن فعالیت داشتند، چشمگیرتر بود. شهید شرافت که در این سال‌ها به جوانی پرشور و حرارت و برومند و تأثیرگذار تبدیل شده بود، ضمن پیگیری فعالیت‌ها و اقدامات مختلف سیاسی و اجتماعی، نسبت به انحرافات موجود در جامعه نیز حساس و در مقابله با آن کوشا بود. یکی از اقدامات او در این دوره، اعتراض به انتخابات فرمایشی مجلس شورای ملی و درگیری با یکی از کاندیداهای رژیم پهلوی و افشاگری علیه او بود که همین مسأله تبعید او از شوشتر به اهواز را به دنبال داشت.[5] تحلیل ایشان در باره اوضاع و احوال این دوران طی سخنرانی هفتم بهمن ماه سال 1359 در مجلس شورای اسلامی، نشانگر مواضع وی در این زمان بود:
»
عزیزان من! آن‌هایی‌ که هم سن من هستند، می‌دانند که در نهضت ملی‌ شدن نفت، همین مطبوعات کجرو بودند که جوی‌ ساختند، جو مسمومی‌ در سال‌های‌ بین 30 تا 32 . آن‌هایی‌ که  هم سن من هستند، به خاطر دارند، چنان جو مسموم یأس‌آوری‌ از تبلیغات ناروا، دشنام، تهمت و افترا ساختند که روحانیت فعال و رهبری‌ روحانی‌، مرحوم آیت‌الله کاشانی‌ به دست مطبوعاتی‌ که خود را طرفدار دکترمصدق می‌دانستند، خانه‌نشین شد. دشمن دوست‌نما بودند. طولی‌ نکشید وقتی‌ مردم رهبری‌ روحانی‌ مورد اعتماد خودشان را در صحنه ندیدند، بی‌تفاوت شدند و کنار رفتند. وقتی‌ کنار رفتند، مصدق به دست همان دشمنان دوست‌نما، همان مطبوعات‌چی‌ها، همان ناسزاگوهای‌ به آیت‌الله کاشانی‌ و روحانیت، سقوط کرد و کودتای‌ شوم 28 مرداد ایجاد شد[6]

اهواز
حضور شهید سید محمدجواد شرافت در اهواز، همزمان با آغاز علنی‌شدن اختلافاتی بود که در بین نیروهای مذهبی به رهبری آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی و ملی‌گراها به رهبری دکتر محمد مصدق به وجود آمده بود. او که از خانواده‌ای روحانی برخاسته و خود نیز تحصیلات حوزوی داشت و از اوان نوجوانی پای‌بندی خویش به احکام نورانی دین را به اثبات رسانده بود، به طور طبیعی در جریان این اختلافات در جناح مذهبیون قرار داشت و با روزنامه‌ای به نام «نوای ملت» همکاری می‌کرد. آغاز نهضت امام خمینی (ره) که با جریان طرح و تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی همراه بود، بسیاری از نیروهای مذهبی و مبارزی را که در انتظار حرکتی بنیادین در مقابله با رژیم شاهنشاهی پهلوی بودند، متوجه امام (ره) کرد. این حرکت، نقطه عطفی بود تا همه کسانی که با انگیزه‌های دینی و تحت عناوین مختلف مبارزه با ناهنجاری‌های اجتماعی و ظلم و ستم حاکم را وجهه همت خود قرار داده بودند به آن پیوسته و در دفاع از آرمان‌های آن فعالیت کنند.
از جمله افرادی که در این جریان به نهضت امام خمینی (ره) پیوست و تا انتهای راه، همگام آن بود، سید محمدجواد شرافت بود که گمشده خود را در وجود نورانی حضرت امام (ره) پیدا کرد و در یاری او از هیچ کوششی دریغ نورزید. شهره ‌شدن وی در جریان مباحثاتی که با بهائیان منطقه داشت، در جریان نهضت امام (ره) نیز به کمک ایشان آمد تا با سخنرانی‌های روشنگرانه خود به یکی از افراد محوری انقلاب اسلامی در اهواز تبدیل شود. حضور فعال و تأثیرگذار وی در جریان 15 خرداد 1342 به نشانه اعتراض به بازداشت حضرت امام و تدارک برنامه وسیعی برای مبارزه با رژیم پهلوی، که با  سخنرانی وی علیه شاه همراه بود، نیروهای امنیتی رژیم را به دستگیری او واداشت. به‌ رغم آن که اسناد مبارزاتی ایشان در اهواز، در دسترس نیست، ولی نامه گزارش گونه‌ای که در  سال 1350 توسط ساواک تهران تهیه شده، مبین این واقعیت است که شهید شرافت، یکی از افراد محوری قیام در اهواز بوده است:
»
قبل از انتقال به تهران در شهرستان اهواز به خدمت اشتغال داشت و یکی از متعصبین مذهبی می‌باشد که در شهرستان مزبور بیشتر اوقات با طرفداران خمینی در تماس و ارتباط بوده و چندین‌ بار نیز به واسطه انتقاداتی که از وضع مملکت می‌کرد به ساواک محل احضار و مسلماً در آن جا دارای سابقه بایگانی شده می‌باشد[7]
به دنبال دستگیری امام خمینی، در تاریخ چهارم تیر 1342 تلگرافی از اهواز به عنوان محمدرضا پهلوی به تهران مخابره شد که امضای شهید شرافت اولین امضای آن بود:
»
به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی.  بازداشت حضرت آیت‌الله‌العظمی آقای خمینی مدظله و سایر علمای اعلام و تضییقاتی که برای مقامات روحانی فراهم شده، موجب تأثر و نگرانی شدید عامه ملت مسلمان ایران گردیده است. استدعا دارد برای تسکین خاطر عمومی، نسبت به آزادی معظم‌له و دیگر مراجع عظام امر سریع ملوکانه شرف صدور یابد. سیدجواد شرافت«...[8]
در سال 1352 نیز در نامه‌ای به سوابق ایشان اشاره شده است:
»
روز 12 / 4 / 43 جلسه هفتگی علما اهواز در مسجد علم‌الهدی تشکیل و آقای محمدجواد شرافت، معاون دبیرستان شاهپور اهواز، نامه‌ای که آقای علم‌الهدی از قم فرستاده، قرائت نموده که در نامه قید گردیده از قول من به اهالی بگویند مأمورین از خدا بی‌خبر مرا دستگیر کرده‌اند. در ضمن در راه‌آهن نیز موقعی که آقای علم‌الهدی و فرزندش عازم تهران بوده‌اند، مطالب تحریک‌آمیزی بیان داشته که پس از تحقیقات وسیله ساواک اهواز اعلام داشته که جلسه هفتگی روحانیون مورد تائید است و موقعی که آقای علم‌الهدی به تهران عزیمت و محمدجواد سخنان تحریک آمیزی ایراد نموده وسیله ساواک مربوطه تذکرات لازم به وی داده شده«...[9]
و این در حالی بود که از دستگیری و زندانی شدن ایشان در جریان این مبارزات و عکس‌العمل شدید بازار و مردم نسبت به این دستگیری، که منجر به تعطیلی بازار و تحصن علما نیز شده، سخن به میان آمده است.[10] کنترل شهید شرافت که مورد حمایت علما و بازاریان و مردم قرار داشت، برای ساواک اهواز کار دشواری بود، از این رو آن‌هایی که از میل به ادامه تحصیل ایشان آگاهی داشتند، تصمیم گرفتند به این بهانه وی را راهی تهران کنند تا فعالیت‌های او از نزدیک تحت کنترل باشد و با همین ترفند نیز این اقدام را عملی و او را برای ادامه تحصیل در دانشکده تربیت معلم راهی تهران کردند.

تهران
حضور او در تهران، همزمان با تبعید امام خمینی به ترکیه و پس از آن به نجف اشرف بود. این تبعید و دستگیری و زندانی کردن و به سربازی بردن بسیاری از طلاب حوزه‌های علمیه، موجب شد تا فعالیت‌های انقلاب اسلامی در ظاهر رو به افول گذارد و نیروهای جوان مذهبی را به فکر فعالیت‌های زیرزمینی و مسلحانه برانگیزد ولی شهید شرافت که در این ایام حدوداً 40 سال داشت، فعالیت در پوشش اقدامات فرهنگی را مورد توجه قرار داد و با تشکیل جلسات دینی و تبلیغی در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی وارد شده و از این طریق در راستای نهضت امام به فعالیت‌های خود ادامه داد.[11]
نمونه این مطلب گزارشی است از بیانات شهید شرافت که یکی از منابع ساواک در سال 1350 در ایامی که شهید شرافت در کرج به تدریس اشتغال داشت، به ساواک داده است:
»
حقایق را گفتم که کشور ما باید از این وضع خلاصی یابد و به همین علت [است] که من در کرج تدریس می‌کنم. (منظورش این بود که تبعیدی هستم)... من در همین راه عمر خود را صرف کرده‌ام و زیر بار هیچ زوری نرفته‌ام و نخواهم رفت... کشور ما بدترین دوران خود را می‌گذراند و باید کوشش کرد که این دوران هرچه زودتر به پایان برسد و این کار فقط از دست شما جوانان [بر] خواهد آمد[12]
در سال 1346 که کشور دستخوش تغییرات گوناگونی از قبیل تشکیل مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی و سپردن نیابت سلطنت به فرح دیبا، تدارک برگزاری جشن تاجگذاری با صرف هزینه‌های سرسام‌آور و التهاب وزارت آموزش و پرورش در جریان قانون جدید استخدام و همچنین اختلافات درون حزبی بین دکتر هادی هدایتی، وزیر آموزش و پرورش وقت و فرخ‌رو پارسای، وزیر بعدی آموزش و پرورش قرار داشت، شهید شرافت در دبستان فرخی، در ناحیه 6 آموزش و پرورش تهران تدریس می‌کرد و در این مدت با بسیاری از مبارزان آشنا شده بود، فرصت را غنیمت شمرد و با هماهنگی دیگر معلمانی که با رژیم  شاهنشاهی مخالفت داشتند که از جمله آنها را شهید محمدعلی رجائی گفته‌اند اعتصاباتی را سازماندهی کردند.
هر چند که این حرکت ظاهراً به طرفداران محمد درخشش، وزیر آموزش و پرورش در کابینه علی امینی نسبت داده شد،[13] ولی این نکته مسلم بود که شهید شرافت یکی از اعضای اصلی این حرکت اعتراضی در ناحیه 6 بود که معلمین را به نرفتن بر سر کلاس تشویق ‌کرد و به همین علت دستور احضار و تذکر به او داده شد.[14] این مسأله موجب شد تا در اداره کل بازرسی وزارت آموزش و پرورش، کمیسیونی تشکیل شود تا ضمن شناسایی افرادی که به عنوان محرک اصلی در این ماجرا نقش داشته‌اند، نسبت به تنبیه آنها نیز اقدام شود. نتیجه این بررسی در نامه‌ای که وزیر آموزش و پرورش در فروردین سال 1347 خطاب به نعمت‌الله نصیری، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه نوشت به شرح زیر اعلام شد:
»
با توجه به ضرورت و لزوم مجازات فوری، این قبیل عناصر محرک و ایجاد عبرت سایرین دستور داده شد هر 20 نفر معلمان مزبور به شهرستان‌های دوردست انتقال داده شوند[15]
 و در همین تاریخ ابلاغیه تبعید سید محمدجواد شرافت به شهرستان گناباد صادر شد.

بیدخت
محمدجواد شرافت، در روز بیستم فروردین 1347 به گناباد رفت و در تنها دبیرستان بیدخت که در 5 کیلومتری گناباد قرار داشت، مشغول به کار شد و در همین حین از  طریق ساواک، دستور مراقبت از فعالیت‌های وی به شهربانی خراسان صادر گشت.[16] وی در محل تبعید، نه تنها احساس غربت نکرد، بلکه مورد تکریم اهالی نیز قرار گرفت و در میان مردم بیدخت با وجودی که خانواده را به همراه نبرده بود، با آسایش و راحتی به تعلیم و تربیت همت گمارد.[17]

چالوس
ایشان حدود یک سال در بیدخت بود و پس از آن در سال 1348 به  شهرستان چالوس منتقل شد. وی در این شهرستان نیز از حمایت‌های دکتر امیرعباس مجذوب صفا که اهل مازندران و از متمولین چالوس و در دوران تحصیلات دانشگاهی استاد او بود و به وی اظهار علاقه می‌کرد، بهره‌مند شد و سختی‌های ایام تبعید را بر خود هموار کرد.[18] مدت حضور ایشان در چالوس بنابر اعلام ساواک نوشهر حدود 3 ماه بود[19] که از کم و کیف آن اطلاعی در دست نیست.

کرج
شهید شرافت در نیمه اول سال 1348 به شهرستان کرج منتقل شد. نزدیکی کرج به تهران، فرصت مناسبی بود تا وی همزمان با انجام امور معلمی و روشنگری در محیط مدارس در تهران نیز فعالیت‌های تبلیغی خود را سازماندهی کند. تدریس در مقطع پایانی دبیرستان‌های بابک و فارابی کرج به عنوان دبیر فقه و انشا، موقعیتی را برای ایشان فراهم آورد که از آن کمال استفاده را برد. بدین‌گونه که از یک طرف ضمن شناسایی دانش‌آموزانی که مستعد آگاهی‌های بیشتری بودند، موضوعات انشاء و مسائل فقهی را محمل بیان بسیاری از مسائل سیاسی و اجتماعی قرار داد و به صورت علنی به تبلیغ از امام خمینی پرداخت و از طرف دیگر با ایجاد هماهنگی با دیگر دبیران همفکر در خارج از دبیرستان نیز جلسات تفسیر قرآن را راه‌اندازی کرد.[20] پس از گذشت حدود دو سال از این فعالیت‌ها ساواک کرج از طریق یکی از منابع خود به چگونگی فعالیت شهید شرافت در کلاس درس آگاهی یافت. انتخاب موضوعات حساسیت ‌برانگیزی مثل:
 
چگونه انقلابی اساسی است و می‌تواند روحیات ملتی را دگرگون سازد؟، جنگ هند و پاکستان را چگونه توجیه می‌کنید؟، مسئولیت جوانان و هدف‌های ملی او، تحلیل فیلم گاو و به چه کسی قهرمان تاریخ می‌گویند؟ و تشویق دانش‌آموزان به نوشتن مسائل و مشکلات موجود در اجتماع و مقایسه آن با ایده‌آل‌ها و آرمان‌ها و برخی پنهان‌کاری‌ها در روابط وی با دانش‌آموزانی که قابلیت فعالیت‌های سیاسی را داشتند، موجب شد تا کنترل دقیق‌تری از وی به عمل آید.
با علنی شدن این مسأله و مشاجراتی که برخی مواقع در کلاس بین دانش‌آموزان انقلابی و طرفداران رژیم شاهنشاهی در می‌گرفت، آقای شکوهی، یکی از دبیرانی که با شهید شرافت هماهنگی داشت و در دبیرستان بابک فیزیک و مکانیک تدریس می‌کرد، در دفاع از ایشان و فعالیت‌های وی گفت:
 »
آقای شرافت به خاطر همین موضوعات بوده که اکنون تبعیدی می‌باشد و چقدر به این مرد آزار و اذیت کرده‌اند و بنیانگذار این موضوع در کرج آقای مروتی یکی از دبیران دبیرستان فارابی بوده است که نه تنها عده‌ای از معلمان را بلکه بیشتر دانش‌آموزان دختر و پسر (را) به این راه کشانیده است و من و شرافت هم در این راه کوشش فراوانی کرده‌ایم[21]
همین مقدار کافی بود که دستور احضار و بازجویی او به ساواک کرج ابلاغ شود.[22] این فعالیت‌ها بود که موجب شد تا نسبت به حذف وی از کادر آموزشی برنامه‌ریزی و اقدام شود.[23]
مخالفت شهید شرافت با برگزاری جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی و آذین‌بندی در مدارس به همین مناسبت و نیز گزارش‌هایی که رئیس دبیرستان محل تدریس وی علیه او به آموزش و پرورش ارسال کرد، همگی سبب شد تا وی را از تاریخ 24 / 11 / 51 از کادر آموزشی خارج و به کادر اداری آموزش و پرورش شهرستان کرج منتقل کنند.[24]

انتشارات آذر
از چگونگی ارتباط وی با جلسات منزل مرحوم مرتضی عظیمی صاحب انتشارات آذر اطلاع دقیقی موجود نیست ولی با توجه به تاریخ گزارش‌هایی که از این جلسات تهیه و به ساواک فرستاده شده، معلوم است که ایشان از همان ماه‌های اول انتقال به کرج در این جلسات شرکت داشته است. او که قرآن را نور هدایت و چراغ شب‌های تار می‌دانست تا انسان‌ها در پرتو آن در تاریکی‌ها طی مسیر کنند، با احساس نیاز آشنا کردن مردم با قرآن، تحقیق و تبیین آیات نورانی قرآن را در دستور کار قرار داد تا با توجه به مسائل مختلف اجتماعی و مشکلاتی که بر سر راه مبارزان مسلمان قرار داشت، شاگردان خود را نسبت به عمل به مفاهیم واقعی و حفظ آن آگاه کند. گزارش‌های مفصل و متعددی که ساواک از طریق منابع نفوذی خود در این جلسه دریافت داشته بیانگر زندگی مجاهدانه ایشان است که با وجود این که به لحاظ سنی بین 20 تا 25 سال با اکثر اعضای جلسه فاصله داشت ولی در طرح مسائل انقلابی و مبارزاتی مانند یک جوان پرشور داد سخن می‌داد و قدم به قدم در قلوب و افکار جوانانی که در جریان مبارزه بودند شور مبارزه ایجاد می‌کرد. زمان تشکیل این جلسه، شب‌های جمعه و به صورت هفتگی و مکان آن روبروی دانشگاه تهران بود. در ابتدای کار، منابع ساواک به علت عدم شناخت، ایشان را با عنوان دکتر شرافت، معرفی کرده‌اند.[25] که این اشتباه را بعد از گذشت حدود شش ماه، تصحیح کردند.
«
موقعیت مکانی و حضور جوانان دانشجو در این جلسه به میزانی برای دستگاه‌های امنیتی رژیم پهلوی حساسیت برانگیز بود که در همان آغاز، «شناسائی کامل» شرکت‌کنندگان، «ماهیت حقیقی جلسه» و «هدف و منظور از تشکیل جلسات» به عنوان مأموریت اصلی بخش‌های 3 و 7 ساواک تهران و بخش 316 اداره کل سوم تعیین شد.[26]
«در جلسات نامبرده نفوذ داشته، ولی تاکنون فعالیتی از طرف اعضا که بتواند ماهیت حقیقی جلسه را روشن کند دیده نشده[27]
ولی اداره کل سوم که در جریان کلی فعالیت گروه‌های مختلف مذهبی و غیر مذهبی قرار داشت، 9 روز بعد از دریافت این نامه به منظور آگاهی از پشت پرده این گونه جلسات نوشت:
»
چنین استنباط می‌شود که فعالیت این عده در پوشش مذهب تشکیل و در لوای این پوشش به فعالیت خود ادامه می‌دهند[28]
 در جلساتی که در طبقه فوقانی کتاب‌فروشی آذر، منزل مسکونی مرحوم مرتضی عظیمی تشکیل می‌شد، به‌رغم آن که افراد دیگری نیز به عنوان سخنران شرکت داشتند و در برخی موارد نیز به فراخور موضوع، اعضای جلسه هم سخنرانی می‌کردند، شهید شرافت سخنران اصلی بود که با استناد به آیات قرآن، مباحث تاریخی، اجتماعی و سیاسی متعددی از قبیل حجاب بانوان، قوم یهود، احکام خمس و زکات، روح و احضار آن، تشکیلات بهائیت، مسأله ظهور، تساوی حقوق زن و مرد و... را مطرح و در بسیاری از مواقع با تطبیق آن با مباحث روز، مسیر مبارزه با رژیم ستمشاهی را هموار می‌نمود. این در حالی بود که ایشان در کنار این مباحث به احکام دینی اعضای جلسه نیز توجه داشت و ضمن آن که به صورت کاملاً علنی از روی رساله امام به توضیح مسائل مبتلابه می‌پرداخت به تصحیح قرائت حمد و سوره آنان نیز اقدام می‌کرد.
ساواک که از کشف ماهیت حقیقی این جلسه عاجز مانده بود، پس از گذشت حدود یکسال و نیم از برپایی این جلسات، یکی دیگر از منابع خود را به جمع آنها نفوذ داد تا شاید با اضافه کردن نفرات، مدرکی علیه آنها بیابد. حضور این فرد که در آغاز گزارش‌دهی خود، شهید شرافت را به نام «حسن شرافت» معرفی کرده بود،[29] موجب احضار مجدد وی به ساواک شد.[30]
با قرار گرفتن کشور در شرایط عملیات مسلحانه و در دوره‌ای که گروه جنگل در اسفند 1349 و فروردین 1350 مورد ضربه قرار گرفت و آگاهی شهید شرافت از فعالیت‌های پنهانی نیروهای مذهبی مسلمان و ارتباط با برخی از آنان، صراحت شهید شرافت در گفتار بیشتر شد و با لحنی دیگر شروع به افشاگری کرد:
»
ناگزیرم هدف از تشکیل این جلسات را برای آقایان عنوان کنم. هدف ما روشن کردن نسل جوان و آگاهی آنها از حقایق قرآن است؛ چون این روزها از هر طرف با قلم‌های زهرآگین و سخنرانی‌های مخرب برعلیه دین اقدام می‌شود، ما وظیفه داریم این کتاب را بهتر از پیش عنوان کنیم. مرگ و مردن امری روشن است و اشخاصی که برای ادامه حیات حاضرند در زیر سلطه حکومت‌های غیر قانونی و دیکتاتوری به سر برند و از مرگ می‌ترسند، علتش این است که ذخیره‌ای برای آخرت ندارند... باید درس انقلاب را از حسین بن علی (ع) یاد گرفت«...[31]
معلوم بود که احضارها و تهدیدات و تذکرات ساواک در مورد شهید شرافت در پی اخباری صورت می‌گیرد که از درون جلسه به بیرون رسوخ می‌کند. از این رو بود که آقای مرتضی عظیمی، که خود نیز در این رابطه دستگیر شد و مورد شکنجه‌های وحشیانه و قرون وسطایی قرار گرفت تا جایی که سلامت جسم و روح و روان خود را از دست داد، در یکی از روزهای مهرماه سال 1350 می‌گوید:
»
یکی از رفقای ما خائن است و من او را شناخته‌ام و همین روزها او را معرفی می‌کنم؛ چون یک هیئت پنج نفری با شرکت آقای شرافت تشکیل شده بود و افراد این هیئت، نامه‌هایی به عنوان وزرا می‌نوشتند و یکی از این پنج نفر، معینی نامی است که بقیه را لو داده است[32]
 از این هیئت پنج نفره و چگونگی مکاتبات آنها اطلاعی به دست نیامد و جلسات انتشارات آذر نیز با دستگیری مرحوم مرتضی عظیمی تعطیل شد و جلسات تفسیر شهید شرافت در شهرستان دماوند و مسجدالحسین( ع) تهران ادامه یافت.

 دماوند
در این میان عده‌ای از جوانان شهرستان دماوند که برخی از آنها در جلسات تهران شهید شرافت شرکت داشتند، اقدام به راه‌اندازی جلساتی تبلیغی کردند تا با دعوت از سخنرانان مذهبی و در مسیر نهضت امام، ضمن آگاهی جوانان شهر از دام‌هایی که بر سر راهشان قرار داشت، برای فعالیت‌های مبارزاتی و پنهانی یارگیری و پیگیری کنند. این جلسات که در ابتدا به صورت هیئت مذهبی و با نام حضرت رقیه (س) در باغ یکی از تجار متدین دماوند به نام حاج ‌عبدالله توسلی )دائی مرحوم حاج حبیب‌الله عسکراولادی) در یکی از محلات چهارگانه دماوند به نام «فرامه» شکل گرفته بود، پس از چندی با نام انجمن کاوش‌های علمی و دینی به کار خود ادامه داد.[33] اولین گزارش از برگزاری این جلسات در دماوند به تاریخ دی سال 1348 برمی‌گردد که در آن آمده است:
»
در ضمن صحبت‌های شرافت و تفنگدار معلوم شد که در دماوند هم چند نفر از جمله [مهندس مرتضی] الویری نام که کارمند آموزش و پرورش است نظیر این دوره را دارند
با توجه به حساسیت موضوع، در ذیل این گزارش نوشته شد:
»
موضوع به ساواک دماوند منعکس تا در صورت صحت در جلسه مزبور نفوذ و گزارشات لازم را بدهند[34]
دستور نفوذ در این جلسات عملی شد و اولین گزارش‌های آن که حاکی از آغاز تفسیر سوره مبارکه بقره بود، در اردیبهشت 1349 به ساواک رسید.[35] ساواک دماوند که بنا به دستور نسبت به این جلسات حساس شده بود و از سید محمد جواد شرافت نیز شناختی نداشت، طی نامه‌ای به ساواک تهران نوشت:
»
چون سید جواد شرافت ساکن تهران می‌باشد و فقط به خاطر وعظ در جلسات انجمن کاوش‌های علمی و دینی به دماوند آمده و مجدداً به تهران مراجعت می‌نماید، تهیه مشخصات وی مستلزم احضار نامبرده یا سوال از گردانندگان اصلی انجمن می‌باشد که مستدعی است مقرر فرمایید در این مورد نظریه عالی را اعلام دارند
در کنار این جلسه، جلسه دیگری نیز در دماوند تشکیل می‌شد که محل آن در باغی به نام  باغ افتخاری بود که توسط آقای مرتضی عظیمی اجاره شده بود. به علت اشرافی که ساواک از طریق سه عامل نفوذی بر جلسات انتشارات آذر در تهران داشت و از روابط پنهانی مرتضی عظیمی با برخی از اعضای سازمان مجاهدین خلق آگاهی یافته بود، به شکل زیر از برپایی این جلسات آگاهی یافت:
»
مرتضی عظیمی: ما در دماوند جلسه داریم و هر کدام از آقایان بخواهند بیایند، می‌توانند از جلسات ما استفاده کنند و از آنها در باغ مخصوصی پذیرائی خواهد شد[36]
ساواک یکی از عوامل نفوذی خود را به جلسات دماوند گسیل داشت و این جلسه را مورد مراقبت بیشتری قرار داد و سپس درخواست جلوگیری از آن را نیز صادر کرد.[37] این حساسیت به میزانی بود که ساواک دماوند درخواست کرد تا شهید شرافت را دستگیر کند ولی با احضار وی موافقت شد.[38]
دستگیری‌های گسترده سال‌های آغازین دهه 50 که شامل دستگیری آقایان الویری و عظیمی نیز شد، جلسات دماوند را نیز به تعطیلی کشاند و فعالیت‌های تبلیغی آشکار شهید شرافت را به برقراری جلسات تفسیر مسجدالحسین (ع) تهران محدود کرد.
 
روش تفسیر ایشان در جلسات مختلف تفسیری که داشت، به این صورت بود که علاوه بر بیان شأن نزول و اجماع نظر مفسرین، به تاریخ نیز اشاره می‌کرد و از مسائل روز غافل نبود و در تحلیل‌های خود عمدتاً با نام بردن از حضرت امام خمینی (ره) از ایشان تجلیل و در برخی زمان‌ها مظالم رژیم پهلوی را مطرح می‌کرد.

 مسجدالحسین (ع) تهران
یکی از درهای ورودی مسجدالحسین (ع) روبروی منزل مسکونی و محقر شهید سید محمد جواد شرافت بود. جلسات تفسیر در این مسجد از سال 1352 آغاز شد و تا شهریور 1357 ادامه یافت. اعضای این جلسه جوانان متدینی بودند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در رده‌ها و جایگاه‌های مختلف به خدمت مشغول شدند که یکی از آنان شهید غلامعلی پیچک (از سرداران دفاع مقدس، شهادت آذر سال 1360) بود. در این دوران شهید شرافت در ناحیه 13 آموزش و پرورش خدمت می‌کرد و با شهید محمدعلی رجائی و شهید ایرج شهسواری (از شهدای هفتم تیر سال 1360 در دفتر حزب جمهوری اسلامی) روابط نزدیکی در فعالیت‌های فرهنگی و مبارزات داشت. یکی از فعالیت‌های ایشان در مسجدالحسین (ع)، تشکیل گروه سرودی بود که با انتخاب برخی از سروده‌های خود و اشعار شاعران متعهد دیگر و اجرای آن در مراسم مختلف، اهالی محل و نمازگزاران مسجد را با مفاهیم انقلابی و مبارزه آشنا می‌کرد.
زمانی که انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) فراگیر شد و تمامی شهرها و روستاهای کشور را دربرگرفت، اعتصابات سراسری نیز آغاز شد. اعتصابات کارکنان شرکت نفت و پالایشگاه‌ها که همزمان با فصل زمستان و سردی هوا بود، موجب شد تا صف‌های نسبتاً طویلی در مقابل جایگاه‌های فروش نفت و بنزین تشکیل شود. در این هنگام شهید شرافت برای حل این مشکل در محدوده محل سکونت خود، دست به اقدامی مبتکرانه زد. ابتدا جوانان محل را در گروهی متشکل سازماندهی کرد و سپس به وسیله آنها به شناسایی تک‌تک خانه‌ها و خانواده‌های موجود در محل اقدام کرد. پس از این مرحله، ضمن هماهنگی با نماینده توزیع نفت در محل از او درخواست کرد تا تمامی نفت سهمیه او را یکجا خریداری کند و او نیز که به شهید شرافت ایمان داشت این مسأله را پذیرفت.  سپس با تهیه روبانی به عنوان «نفت امام خمینی» و بستن آن به بازوی جوانان محل، مسئولیت توزیع نفت را به صورت خانه به خانه به عهده گرفت و با نظارت دقیق خود باعث شد تا هیچ حرکت غیر عادلانه‌ای در راستای توزیع آن صورت نپذیرد. این اقدام به گونه‌ای بود که حتی در زمان حکومت نظامی، نیروهای کلانتری محل را نیز متقاعد کرد که کمتر از تعداد طبقات کلانتری و میزان نیاز ساختمان به آنها نفت داده شود و آنها نیز در برابر منطق روشن او چاره‌ای جز پذیرش نداشتند. شهید شرافت کنار این‌گونه فعالیت‌ها پا به پای مردم در  خیابان‌های شهر تهران به تظاهرات می‌پرداخت که یک نمونه آن حضور در میدان شهدای تهران در روز هفدهم شهریور سال 1357 بود

 

شیوه مبارزه
سید محمد جواد شرافت که در دوران زندگی مبارزاتی خود از شهریور 1320 به بعد فراز و نشیب‌های فراوانی را پشت سر گذارده و از تجربه‌ای کافی برخوردار بود، شیوه مبارزه فرهنگی را برگزید بود. وی در جریان جلسات تفسیری و تدریس و سخنرانی خود، با وجودی که از حضور عوامل نفوذی ساواک در جلسه اطمینان داشت، گاهی مواقع به نرمی و زمانی که عرصه را بر خود و مبارزان تنگ می‌دید با صراحت و تندی سخن می‌گفت. اظهارات زیر نمونه‌هایی است که در شرایط زمانی و مکانی متفاوت ایراد شده است:
مهرماه 1348
»در اینجا مردم مقصرند؛ چون دولت و کارکنان دوائر دولتی این روزها را (مبعث و غیره) گرامی داشته و جشن می‌گیرند و حتی شاهنشاه آریامهر در روز مبعث سلام رسمی دارند و همه نوع کمک برای برگزاری این قبیل مراسم می‌نمایند؛ در صورتی که اکثر مردم بی‌همت بوده و به این مراسم و اعیاد توجهی نمی‌نمایند[39]
اردیبهشت‌ماه 1350
»هرچند اگر صدایی برآید آن را خفه می‌کنند، اما نباید خاموش ماند. البته من به هیچ رژیم  سیاسی و امور مملکتی کار ندارم، آنها عمل و موضوعی جداگانه است. من فقط در تفسیر این آیات قرآن چند جمله‌ای برای دوستان عالم و روشنفکر بیان کردم[40]
و زمانی که به دلیل گفتن همین عبارات به ساواک احضار شد، در گزارش برخورد با ایشان نوشته شد:
»
مشارالیه اظهار می‌داشت که مدت چند سال است در جلسه تفسیر قرآن کریم که هفته‌ای یک شب در منزل آقای عظیمی... شرکت می‌نماید و به خاطر ندارد که سخنی برخلاف مصالح مملکت گفته باشد، زیرا این جلسات صرفاً تفسیر قرآن و بیان احکام دین مقدس اسلام است و ارتباطی با مطالب دیگر ندارد[41]
این در حالی است که در روش مبارزه، از ایشان نقل شده است:
»
ایشان می‌گفت مبارزه را باید جوری انجام داد که آدم گیر نیفتد. گیر افتادن هنر نیست، نمی‌ارزد که یک اعلامیه پخش کنید و ده سال به زندان بیفتید[42]
مراقبت و پنهان کاری شهید شرافت در روابط مبارزاتی تا اندازه‌ای است که ساواک برای چندمین بار در اسفند ماه 1354 برای کنترل وی چنین دستور می‌دهد:
»
نامبرده بالا از افراد متعصب مذهبی و طرفدار روحانیون افراطی و مخالف دولت و به خصوص خمینی می‌باشد... دستور فرمائید وسیله منابع مربوطه اعمال و رفتار وی را تحت مراقبت قرار داده و نتایج حاصله را جهت انعکاس به ستاد مستمراً به این بخش اعلام نمایند
متأسفانه نتیجه و حاصل این دستور که مراقبت مستمر او را درخواست نموده‌اند، روشن نیست و این سند آخرین برگ پرونده مبارزاتی ایشان را نشان می‌دهد.[43]

 

 بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
محمد جواد شرافت تا پایان سال تحصیلی 1358 به تدریس ادامه داد و در این زمان  به علت این که انقلاب اسلامی در سنگرهای دیگری به وجود او و تجربیاتش نیاز داشت، بعد از 36 سال خدمت بازنشسته شد. ارتباط با شهید رجایی در سال‌های مبارزه و آشنایی با وزارت آموزش و پرورش در ابتدا او را راهی وزارت آموزش و پرورش کرد تا در سمت مشاور وزیر به تدوین و بازسازی برنامه‌های آموزشی کمک کند. عضویت در هیأت رئیسه بنیاد فرهنگی البرز و عضویت در هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات استان تهران از دیگر مسئولیت‌های او در مقطع زمانی کوتاه پیروزی انقلاب اسلامی تا شهادت وی بود.
محمدجواد شرافت در سنگر مجلس در آستانه انتخابات نمایندگان اولین دوره مجلس شورای اسلامی با این که از طرف گروه‌های موسوم به ائتلاف بزرگ، به عنوان نامزد نمایندگی از حوزه انتخابیه تهران مورد نظر بود؛ اما چون علمای شوشتر بالاتفاق از ایشان خواستند تا وکالت مردم زادگاه خود را بر عهده بگیرد، وی پذیرفت و در همان مرحله اول انتخابات، با کسب 82 درصد آرای مأخوذه حوزه انتخابیه شوشتر، به عنوان نماینده منتخب این شهرستان وارد مجلس شورای اسلامی شد. میزان مقبولیت شهید شرافت در نزد علمای شوشتر به اندازه‌ای بود که مرحوم علامه شیخ شوشتری، که اصلاً در سیاست دخالت نمی‌کرد، به فارسی و عربی اعلامیه داد و از ایشان حمایت کرد. حضور در سنگر مجلس شورای اسلامی فرصت مغتنمی بود تا سید محمدجواد شرافت به همراه دیگر یاران صدیق انقلاب اسلامی به خدمتگزاری مشغول شود. او که علاوه بر تجربیات ناشی از سال‌ها تدریس و تعلیم و مبارزه، از مبانی فکری و استدلالی صحیح و محکمی نیز برخوردار بود و از فن خطابه به خوبی آگاهی داشت، از تریبون مجلس همواره در راستای خدمت به اسلام عزیز و انقلاب اسلامی بهره می‌گرفت و به دفاع از آرمان‌های آن می‌پرداخت. زمانی که بحث پیرامون اعتبارنامه‌های نمایندگان در دستور کار بود از نقش مردم در این باره غافل نبود و خطاب به رئیس سنی مجلس آقای دکتر یدالله سحابی می‌گفت:
 
آقای‌ سحابی‌ از طرف مجلس اعلام بشود که اگر خود مردم اسناد و مدارکی‌ در باره نمایندگان منتخب دارند بدهند به مجلس[44]
و هنگامی که اعتبارنامه یکی از یاران انقلاب اسلامی مانند اعتبارنامه شهید سیدحسن آیت با چالش روبرو ‌شد به میدان ‌آمد و در موافقت با آن؛ و زمانی که اعتبارنامه افرادی چون احمد مدنی مطرح بود در مخالفت با آن اقدام کرد.[45] این در حالی بود که اعتبارنامه خود  او بدون هیچ حرف و سخن مخالفی به تصویب رسید.
یکی از چالش‌های بزرگ مجلس شورای اسلامی در دوره اول، جریان بنی‌صدر و انتخاب نخست‌وزیر بود. پس از فراز و نشیب‌های فراوانی که این مسأله به دنبال داشت و در نهایت ابوالحسن بنی‌صدر مجبور به معرفی شهید رجایی به عنوان نخست‌وزیر به مجلس شد، جریان‌های مخالفی که در مجلس رخنه کرده بودند در زمان بررسی برنامه دولت به لطایف‌الحیل به مخالفت مشغول شدند. شهید شرافت که دولت شهید رجائی را دولتی مکتبی و انقلابی می‌دانست، یکی از موافقین سرسخت او بود و با سخنرانی و روشنگری در مجلس این وظیفه را به منصه ظهور می‌رساند.

  

آثار و تألیفات
با آن که انتقال‌های اجباری و متوالی سید محمدجواد شرافت در زمان خدمت در آموزش و پرورش و تلاش وی برای آماده‌سازی مباحث تفسیری در جلسات مختلف فرصتی برای نوشتن و تألیف برای او باقی نگذاشته بود، ولی با این حال در عرصه ترجمه عربی به فارسی اقدام نمود و دو اثر از خود به یادگار گذاشت که اولین آن، نوشته‌ای از عباس محمود عقاد تحت عنوان «فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها» و دیگری ترجمه کتابی از سیدمحمد رضی رضوی به نام «مردگان با ما سخن می‌گویند» بود. وی کتاب «حجاب» نوشته سیدابوالاعلی مودودی را نیز به صورت نیمه کاره در دست ترجمه داشت که هیچگاه به پایان نرسید. از دیگر فعالیت‌های فرهنگی او همکاری علمی با انتشارات بعثت، کانون پژوهش‌های اسلامی و نهضت زنان مسلمان بود که آثار مذهبی قابل توجهی را به دست انتشار سپرد.

 

 به سوی خدا با صورتی خونین و بدنی قطعه قطعه شده
 به رغم آن که شهید شرافت به طور رسمی در حزب جمهوری اسلامی عضویت نداشت ولی به دلیل جایگاه و شأن و هم چنین شناخت و ارتباطی که با شهید بهشتی و دیگران داشت در جلسات هفتگی حزب شرکت می‌کرد تا این که در هفتم تیرماه سال 1360 در دفتر حزب جمهوری اسلامی به همراه آیت‌الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی و دیگر همرزمانش به درجه رفیع شهادت رسید و پس از 56 سال زندگی ساده و خالصانه با مرگی شکوهمند به سوی حضرت باری تعالی رجعت کرد.
برخی از کسانی که از این انفجار ناجوانمردانه جان سالم به در بردند، می‌گفتند در زیر آوار صدای او را شنیده‌اند که در حال قرائت زیارت وارث بود. شهید شرافت به خواندن زیارت وارث اهتمام داشت و بر همین اساس بر قرائت آن در شب‌های جمعه و زیر آسمان مداومت می‌کرد.

 

 سجایای اخلاقی
او در قامت یک معلم، معلمی را شغل انبیا می‌دانست و تربیت انسان را یک وظیفه حتمی. مخاطبانش را اعم از دانش‌آموزان در مدرسه و دوستان و آشنایان و شاگردان در خارج از مدرسه و دیگر محیط‌های اجتماعی همچون فرزند خود می‌شمرد. هیچگاه دیده نشد که مخاطب خود را تحقیر کند و  تکریم و احترام به جوانان همواره یکی از خط‌مشی‌های اصلی او بود. شهید شرافت در مباحث خارج از مدرسه نیز روش معلمی داشت و از روش خطابه بهره نمی‌گرفت. در جلسات تفسیر قرآن، مبانی دینی را با یک مسیر منظم بیان می‌کرد. در برابر سوالات صبور بود و سعه صدر داشت و با توجه به حد فهم و درک و توانایی تجزیه و تحلیل پرسش‌کننده به او پاسخ می‌گفت.
 
یکی از ویژگی‌های بارز وی منطبق کردن خود با امام خمینی در روش مبارزه بود. او سعی می‌کرد تا گامی از امام فراتر نگذارد. در مسائل اجتماعی و سیاسی از درک و فهم و بینشی قوی برخوردار بود و در جلسات خود تلاش می‌کرد این بینش را به جوانان و دانشجویان انتقال دهد. فردی ساده‌زیست و زاهد بود خانه‌اش با دارا بودن شش فرزند بیش از هفتاد متر نبود و نه تنها در پی مادیات نبود، بلکه از جیب خود نیز برای تبلیغ معارف دینی هزینه می‌کرد. برای حضور و سخنرانی در جلسات شهرستان دماوند با هزینه شخصی رفت و آمد می‌کرد. زمانی که گردانندگان جلسه تصمیم داشتند حداقل مبلغی را برای تأمین هزینه رفت و آمد به او بدهند، قبول نمی‌کرد و می‌گفت که به آن نیازی ندارد. زمانی که نماینده مجلس شد، با وسایل عمومی رفت و آمد می‌کرد و فرقی بین خود و مردم کوچه و بازار قائل نبود. از دیگر ویژگی‌های ایشان صداقت در گفتار و عمل، بصیرت،  پایبندی به ارزش‌های انقلابی و اسلامی، ولایتمداری، ایمان راسخ و عزم پولادین بود.
یکی از فرزندان آن شهید گرانقدر در باره سجایا و ویژگی‌های ایشان می‌گوید:
»
ایشان فرزند زمان خودش بود. اولاً دین را تک‌بعدی نمی‌دید. می‌گفت دین مجموعه‌ای است از اعتقادات، احکام، عبادات، سیاست و... فیلم‌های خوب را که می‌آوردند، پول می‌داد من و اخوی برویم ببینیم. مثل جنگ و صلح تولستوی. مثل بینوایان ویکتور هوگو... خیلی‌ها رادیو گوش نمی‌دادند... ولی ایشان برای آن که دبیر سال پایانی دبیرستان بود و برای برخورد با جوانان احساس نیاز می‌کرد، فیلم‌ها را نگاه می‌کرد. مثلاً می‌نشست سریال مرادبرقی را می‌دید... اختاپوس را نگاه می‌کرد... خانه ما در تهران مرکز رفت و آمد فامیل بود... به هیچ کس روی ترش نشان نمی‌داد... نماز شب‌خوان می‌آمد... دخترهای فامیل هم که بی ‌حجاب بودند، می‌آمدند. البته در خانه ما چادر می‌پوشیدند... بیرون که می‌رفتند بی‌حجاب بودند... محور فعالیت‌های ابوی، از لحاظ زیربنا مبارزه بود و از لحاظ روبنا جوانان بودند... از در مسجد الحسین(ع) تا خانه ما دو دقیقه پیاده بود، بعضی روزها که ایشان کار نداشتند... آن راه دو دقیقه‌ای، دو الی دو ونیم ساعت طول می‌کشید. جوان‌ها دور ایشان را می‌گرفتند... این قدر ایشان به جوان‌ها بها  می‌داد و توجه می‌کرد و ارزش قائل بود... ایشان در حد وسع به رفاهیات منزل می‌رسید... اگر می‌توانست فرش دستباف بخرد، می‌خرید... همه اشتغالات ایشان به فعالیت‌های فرهنگی و مبارزاتی اختصاص داشت... اهل سخت گرفتن به زندگی نبود... تفریح جای خودش بود... اهل شوخی کردن با بچه‌ها... و خیلی خوش اخلاق بود... با فامیل که می‌نشستیم لطیفه می‌گفت و می‌خنداند... در کنار این، خیلی جذبه داشت... بسیار دست و دل‌باز بود... لباس پوشیدن شیک و مرتب... اطو کرده و کفش واکس زده

  

پی‌نوشت‌ها:


[1] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (47) شهید سید محمدجواد شرافت، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392، بخش ضمائم، شجره‌نامه خاندان.

[2] . گفتگو با مهندس سید مرتضی شرافت.

[3] . گفتگو با حاج قاسم تبریزی، کارشناس تاریخ معاصر.

[4] . گفتگو با مهندس سید مرتضی شرافت.

[5] . سایت شهدای هفت تیر، زندگی نامه شهید سید محمدجواد  شرافت.

[6] . مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی، دوره اول، هفتم بهمن 1359.

[7] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (47)، همان، سند بدون شماره، مورخ 9 / 2 / 50، ص 125.

[8] . همان، سند شماره  1231120- 5 / 4 / 42، ص 1.

[9] . همان، سند شماره 56343  /  الف 17 / 4 / 52، ص 254.

[10] . گفتگو با مهندس سید مرتضی شرافت.

[11] . همان.

[12] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (47)، همان، سند شماره 89727  /  20 هـ 15- 25 / 9 / 50، ص 196.

[13] . همان، سند شماره 40095- 17 / 12 / 46، ص 4.

[14] . همان، سند شماره 39869- 12 / 12 / 46، ص 3

[15] . همان، سند شماره 42  /  م و- 12 / 1 / 47، ص 7.

[16] . همان، سند شماره 2028 /  هـ 2- 23 / 2 / 47، ص 17.

[17] . گفتگو با مهندس سید مرتضی شرافت.

[18] . همان.

[19] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (47)، همان، سند شماره 1345 /  2هـ 1- 2 / 10 / 54، ص 258.

[20] . همان، اسناد شماره 870 /  20 هـ /  م -21 / 7 / 50 ، ص 182

[21] . همان، سند شماره 89727 /  20 هـ 15 25 / 9 / 50، ص 196.

[22] . همان، سند شماره 3704 /  354 - 2 / 10 / 50، ص 196.

[23] . همان، سند شماره 90565 /  20 هـ 15- 24 / 11 / 50، ص 207.

[24] . همان، سند شماره 29004 /  20 هـ 15- 8 / 12 / 51، ص 249.

[25] . همان، سند شماره 44840 /  20 هـ - 2 / 4 / 48، ص 25.

[26] . همان، اسناد شماره 2292 /  316- 29 / 4 / 48 و 30118 /  هـ2- 11 / 6 / 48 و 2049 /  316- 14 / 8 / 48، صفحات 32، 40 و 51.

[27] . همان، سند شماره 16531 /  20 هـ 3 - 20 / 8 / 48، ص 54.

[28] . همان، سند شماره 4312 /  316 - 29 / 8 / 48، ص 56.

[29] . همان، سند شماره 10036 /  20 هـ 3 - 25 / 9 / 49، ص 97.

[30] . همان، سند شماره 4464 /  316 - 9 / 10 / 49، ص 101.

[31] . همان، سند شماره 16328 /  20 هـ 3 - 11 / 3 / 50، ص 135.

[32] . همان، سند شماره 12640 /  20 هـ 12- 22 / 7 / 50، ص 184.

[33] . گفتگو با حاج قاسم تبریزی، کارشناس تاریخ معاصر.

[34] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (47)، همان، سند شماره 55419 /  20 هـ 7 - 23 / 10 / 48، ص 65.

[35] . همان، سند شماره 186 /  20 /  هـ م - 12 / 2 / 49 و 772 /  20 /  هـ م - 5 / 8 / 49، صفحات 74 و 90.

[36] . همان، اسناد شماره 9346 /  20 هـ 12- 8 / 4 / 50 و 9347 /  20 هـ 12- 8 / 4 / 50، صفحات 141 و 143.

[37] . همان، سند شماره 500 /  20 م - 2 / 5 / 50، ص 153.

[38] . همان، اسناد شماره 12767 /  هـ 12 - 28 / 7 / 50 و 12882 /  هـ 12- 3 / 8 / 50، صفحات 186و 185.

[39] . همان، سند شماره 51255 /  20 هـ 7 - 19 / 7 / 48، ص 46.

[40] . همان، سند شماره 15653 /  20 هـ 3 - 8 / 2 / 50، ص 123.

[41] . همان، سند شماره 353 /  20 هـ ک - 29 / 2 / 50، ص 130.

[42] . گفتگو با مهندس سید مرتضی شرافت.

[43] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (47)، همان، سند شماره 31612 /  هـ 12- 14 / 12 / 54، ص 260.

[44] . مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی، دوره اول، دوازهم خرداد 1359.

[45] . همان، دوم و چهاردهم مرداد 1359.





























شهید سید محمد جواد شرافت


از راست به چپ: آقای دکتر محمود باقری، حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسین روشنی، شهید شرافت

منبع: تلخیص و ویراست از مقدمه کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (47) شهید سید محمدجواد شرافت، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1392.
 

تعداد مشاهده: 21534


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.