16 آبان سالگرد رحلت حجتالاسلام سید محمدحسن نبوی
تاریخ انتشار: 15 آبان 1403
تاریخ نورانی تشیع همواره یادآور خاطرات رادمردانی است که عاشقانه حیات طیبه خود را نثار إعلای کلمهالله نموده و همچون کوکب درّی، تلألؤ انفاس قدسیشان هدایتگر اهل معنا بوده است. همانهایی که تا پای جان بر میثاق خود با معبودشان ماندند و پاسخ «قالوا بلی» را با تحمل مصائب و دشواریهای عدیده، در زندگی حماسی خود به تصویر کشیده و جاودانه شدند که «العلماء باقون ما بقیالدهر[1]»
مرحوم حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمد حسن نبوی نیز از ثمرات کریمه این شجرۀ طیبه بود که چند صباحی درخشیدن گرفت و پس از چند دهه مجاهدت و هدایتگری به ملأ اعلی پیوست. آنچه خواهد آمد گزیدهای است از روایت اسناد پیش از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در مورد آن سیدجلیلالقدر.
*****
مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاج سیدمحمدحسن نبوی، عالمی عامل، معلمی مشفق، ادیبی حقگو، محققی صریحاللهجه، خادمی بیریا و مبارزی شجاع و جسور بود. ایشان در سال 1303ش[2] در روستای چاووشی از توابع شهرستان دشتی استان بوشهر در خانوادهای اهل ادب و فرهنگ به دنیا آمد و تا شش سالگی در روستا زندگی نمود. وی با 45 پشت به حضرت امام زینالعابدین(ع) منتسب و اعقاب شاه فرجالله امیر دیوان، جد اغلب سادات دشتی میباشد. پدرش مرحوم حاج سیدمحمدصادق فرزند مرحوم سیدعلی، از سادات سرشناس و از شاعران منطقه دشتی بود که ابتدا به سجادی شهرت داشت.
مرحوم سیدمحمدصادق نبوی در سال 1302ش (در زمان احمدشاه قاجار) به خوزستان (ناصریه آن روز) عزیمت نموده، پس از مدتی اقامت در اهواز و خرمشهر به روستای چاووشی مراجعت مینماید. در این مقطع زمانی که ریاست آموزش و پرورش بوشهر به عهده فخر داعی[3] بود، پدر عزم بوشهر کرده و درحالی که صرفاً دروس حوزوی و ادبیات فارسی را خوانده بود و از تحصیلات کلاسیک بهرهای نداشت، تصمیم به پرداختن به شغل معلمی میگیرد. پدر پس از پذیرش در شغل معلمی در نیمه شهریور سال 1308ش، برای تدریس به مدرسه چهار کلاسه ادب واقع در خورموج(مرکز شهرستان دشتی) به مدیریت بهپور حاجیانی اعزام میگردد و خانواده منجمله مرحوم سیدمحمدحسن نیز به همراه پدر به خورموج عزیمت مینماید. تا اینکه در سال 1313ش پدر به همراه برادر بزرگتر به کنگان منتقل و مدیریت مدرسه عنصری (سلیمانیه فعلی) را به عهده میگیرد. بدینسبب سایر اعضای خانواده (مرحوم سیدمحمدحسن که در آن زمان کلاس سوم ابتدایی بود، به اتفاق والده و برادران) به همراهی برخی از عموها راهی کنگان میشوند. «به دلیل اینکه بخش عمدهای از دوران کودکی را در کنگان گذراند، از همان زمان با زبان عربی که زبان اکثر اهالی آن منطقه است، آشنا شد. برای عزیمت به کنگان از شتر استفاده میکردند. از آن رو که مجبور بودند مناطق مختلف بین راه بشناسند، در آن مناطق توقف مینمودند. این مسئله موجب شد که مرحوم نبوی احاطه کاملی به سوابق روستاها و شناخت عمیقی از علم انساب و مردمشناسی آن مناطق پیدا کند؛ به طوری که مردم آن مرز و بوم را خیلی خوب میشناخت.»[4] چون در آن زمان در کنگان تا کلاس چهارم ابتدایی وجود داشت ـ علیرغم قبولی در سال چهارم ابتدایی ـ یک سال دیگر همان پایه را گذراند. سال بعد که پایه پنجم در کنگان تأسیس شد، به کلاس پنجم رفت و چون مجدداً کلاس ششم وجود نداشت، همانند کلاس چهارم، دوباره پایه پنجم را خواند.
در شهریورماه سال 1317ش پدر به خورموج منتقل و ریاست فرهنگ را در کنار مدیریت مدرسه ادب به عهده میگیرد. در همین سال مرحوم سیدمحمدحسن نبوی تحصیل در پایه ششم را به پایان میرساند. ایشان در سال بعد (1318ش) که پدرش به اهرم منتقل و ریاست فرهنگ و مدیریت دبستان نوشیروان را عهدهدار شد، به علت محرومیت منطقه از وجود دبیرستان و عدم استطاعت مالی پدر برای فرستادن وی به شهر بوشهر برای ادامه تحصیل، مدتی از ادامه تحصیل باز میماند ولی با اصرار ایشان مبنی بر عدم ارضاء علمی در منطقه اهرم، پس از گذشت دو ماه از سال تحصیلی، برای اعزام به بوشهر و ادامه تحصیل نزد برادر بزرگترش (مرحوم سیداحمد) که پیش از این در بوشهر مشغول تحصیل بود، موافقت پدر را اخذ نموده، راهی بوشهر میشود و به اتفاق برادر و دو نفر دیگر از محصلین اتاق محقری را روبروی مسجد دهدشتی به مبلغ بیست و پنج قران اجاره میکنند. کلاس اول، دوم و سوم را به اتمام میرساند. در این مقطع، مرحوم سیدمحمدحسن در مدرسه سعادت و برادرش در مدرسه پهلوی سابق (دبیرستان دکتر علی شریعتی) درس میخواندند. ایشان خود میگوید: در سال 1320ش که مصادف با جنگ جهانی دوم و قحطسالی و گرانی بود، سختترین اوقات بر ما گذشت. پدرش ماهی بیست تومان برای او و برادرش ارسال مینمود و مادرش نیز گاهگاهی نان، گِمنه، خرما و هیزم میفرستاد. ایشان میگوید: من چون سن کمی داشتم و قدّم نیز کوتاه بود، گاهی که برای خرید نان میرفتم، به من نان نمیرسید و با چشمانی گریان با دست خالی به خانه مراجعت میکردم و در همین زمان در یک مرحله 15 الی 20 روز را فقط خرما (بدون نان) خوردیم. «چون مشکلات اقتصادی زیادی وجود داشت، ایشان و برادرشان تابستان نیز که میشد، روی برگشتن به خانه نزد والدین را نداشتند و لذا در همان بوشهر میماندند و در شرکتهای خارجی و یا شرکتهای دیگر مشغول کار و امرار معاش میشدند که همین امر موجب آشنایی اولیه او با زبان انگلیسی میگردد.» مرحوم سیدمحمدصادق، والد مرحوم سیدمحمدحسن نبوی در سال 1321ش مجدداً به کنگان منتقل و تا سال 1328ش مدیریت دبستان عنصری و مسئولیت فرهنگ آن حوزه را به عهده میگیرد. در این سال دوباره به اَهْرَم انتقال یافته و تا دیماه 1334ش در سمت قبلی خود ابقاء میگردد تا اینکه برای آخرین بار در سال 1334ش خدمت ارزشمند خود را در دبیرستان دانش گناوه گذرانید و سرانجام پس از سالها خدمت صادقانه به فرهنگ مردم دانشدوست استان بوشهر، در سال 1368ش چهره در نقاب خاک کشید و به لقاءالله پیوست. گفتنی است مرحوم سیدمحمدصادق نبوی در دوران جوانی به اتفاق چندین نفر از دوستان، سردار شهید رئیسعلی دلواری را ملاقات کرده است.
مرحوم سیدمحمدحسن نبوی در سال 1321ش تحصیلات متوسطه را در دبیرستان سعادت بوشهر به اتمام رسانیده و از آن زمان تا سال 1327ش نزد پدر در دبستان عنصری کنگان به تدریس مشغول میشود. ولی چون احساس میکرد از نظر علمی اقناع نمیشود لذا پس از مشورت با پدر، در مهرماه سال 1327ش برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شده و قریب پنج سال در مدارس علمیه سلیمیه و قوام به یادگیری علوم قدیم میپردازد ولی به علت آب و هوای نامناسب عراق و ناراحتی جسمی ناشی از آن، پس از 5 سال به ایران برمیگردد.
پس از مراجعت به ایران از فروردینماه 1332ش الی مهرماه 1334ش تحصیلات خود را در مدرسه حجتیه قم ادامه میدهد و مدتی نیز فقه را در محضر رهبر فقید انقلاب حضرت امام خمینی(ره) تلمذ مینماید. در همین سال تصمیم میگیرد دانشگاه را نیز تجربه کند لذا پس از پذیرفته شدن در آزمون ورودی، به تحصیل در رشته معقول و منقول دانشگاه تهران اشتغال مییابد و تحصیلات دانشگاهی خود را در سال 1337ش با موفقیت به پایان میرساند. «در تهران، در مدرسه مروی واقع در خیابان ناصرخسرو اقامت داشت. فضلای زیادی منجمله استاد شهید مرتضی مطهری در همان مدرسه حضور داشتهاند که موجب میشود شرح منظومه را نزد مرحوم مطهری بخواند، رابطه صمیمی و علاقه زیادی بین این دو بزرگوار حاکم بود طوری که به خانه مرحوم مطهری در قلهک تهران تردد داشت. همچنین زبان انگلیسی را نزد شهید دکتر بهشتی در مدرسه مروی یاد میگرفت.»[5] حجتالاسلام نبوی در سال 1337ش به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و از چهاردهم اسفند ماه همان سال به تدریس در دبیرستانهای بوشهر مشغول شد. یکی از مرتبطین و دوستان صمیمی ایشان در اینباره چنین میگوید: «سال 1337 ـ 38 ش بود که برای تدریس به دبیرستان سعادت آمدند. من سال پنج رشته ادبی بودم و درس عربی را در خدمت ایشان تلمذ کردم. نحوه تدریس آقای نبوی با نکتهسنجی و ریزبینی وی در تدریس، شیوه تازهای بود و به شکل اصولی عربی را به ما تدریس میکرد. ضمن اینکه در نمره دیمی ندادن، شهره بود یعنی همین طور به کسی نمره نمیداد. از همان زمان سرکلاس راجع به مخالفت با کشف حجاب در دوره پهلوی اول و ایراد به رضاشاه صحبت میکرد لذا ما هم کمکم با زمینه فکری او آشنا شدیم. علاوه بر آشنایی ما در دبیرستان، به علت ارتباط پدرم (که فردی مذهبی و متشرع بود) با آقای نبوی و شهید ابوتراب[6] رابطه ما قویتر شد. مضافاً اینکه آقای نبوی به همراه خانواده از سال 1340ش به مدت تقریباً 5 سال در منزل پدرم واقع در خیابان انقلاب زندگی میکرد.»
«ایشان در بوشهر، اوائل در مدرسه بلااستفادهای که تقریباً مخروبه شده بود و در خیابان صفوی، روبروی مسافرخانه فقیه قرار داشت، زندگی میکرد و همین مکان محقر، محل رجوع مردم برای دیدار آن روحانی وارسته و بیان و رفع مشکلاتشان بود. ایشان تا آخر عمر مبارکشان، هیچگاه تغییری در منش، رفتار، زهد و بیمبالاتی به دنیا و زندگی ساده و بیآلایش خود ایجاد نکردند.»[7]
مرحوم نبوی از زمانی که امام خمینی(ره) را شناختند ضمن مطاوعت و ارادت خاص نسبت به آن حضرت، مقلد ایشان شدند و به دیگران نیز که با وی مشورت مینمودند، حضرت امام را به عنوان اعلم و اصلح معرفی مینمودند. یکی از دوستان ایشان در اینباره چنین میگوید:
«زمانی که مرحوم آیتالله بروجردی فوت شدند و من خود نیز مقلد ایشان بودم مسئله مرجع بعد از ایشان پیش آمد. یادم هست آقای نبوی، شیخ ابوتراب عاشوری و آقای سیدمصطفی حسینی در مدرسه علمیه که در بازار واقع بود جلسهای خصوصی برای تعیین تکلیف مرجعیت منعقد کردند و در آن جلسه مرحوم نبوی که فردی قاطع و صریحاللهجه بود فرمودند از آیتالله خمینی تقلید میکنیم و به نظر من ایشان شایستهترین مرجعی است که میتواند وجود داشته باشد. البته آقای نبوی هرچند خودش از نظر فقهی صاحبنظر بود ولی از امام(ره) تقلید میکرد و به دوستان هم پیشنهاد میکرد از امام(ره) تقلید کنند.»
یکی دیگر از دوستان مرحوم حجتالاسلام نبوی در مورد جلسات علمی ایشان چنین میگوید:
«در سالهای 1336 ـ 1337ش مرحوم نبوی به اتفاق مرحوم شیخ ابوتراب عاشوری و مرحوم شفیق شهریاری جد شهید میربهزاد شهریاری نماینده سابق دشتی در مجلس شورای اسلامی که روحانی ادیبی بود و همچنین دکتر ساجدی رئیس بیمارستان 25 شهریور سابق در منزل خود مرحوم نبوی جلساتی علمی در زمینههای مختلف دینی، مذهبی، ادبی و ... به صورت مباحثه برگزار میکردند افرادی نظیر من و احمد معصومی مسئول ماکرویو مخابرات بوشهر و تعداد اندکی دیگر مینشستیم و استفاده میبردیم. ایشان فردی عالم، ادیب، زاهد و بیاعتنا به دنیا بود. از خصوصیات بارز ایشان رکگویی و قاطعیت در کارها بود. به یاد دارم که در همان سالهای 1337 ـ 1338ش که در دبیرستان سعادت عربی تدریس میکرد سخنرانیهایی در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی میکرد و با ذکر فسادهای موجود و مسائل خلاف دین در جامعه خیلی رک و صرح انتقاد میکرد. همچنین برای ترویج شرع مقدس اسلام و جلب محصلین به رعایت احکام دینی، ضمن اجرای مراسم قرائت قرآن و دعا در صبحگاه، نماز ظهر و عصر را در مدرسه به جماعت اقامه میکرد.»[8]
مرحوم سیدمحمدحسن نبوی در اواخر دهه 1340ش و اوائل دهه 1350ش مبادرت به برگزاری جلسات تفسیر قرآن کریم در راستای بیدارگری نسل جوان بر اساس تعالیم حیاتبخش اسلام مینمود. این جلسات ابتدا در منزل آن مرحوم تشکیل و عدهای از دانشآموزان و پزشکان در آن شرکت میکردند ولی پس از مدتی با استقبال بیشتر مواجه و به صورت عمومیتر در مسجد فیل آن روز (مسجد امام حسن مجتی علیهالسلام) برگزار میشد و پس از مدتی به مدرسه علمیه منتقل شد که با لورفتن محل برگزاری جلسات که منجر به دستگیری تنی چند از شرکتکنندگان جلسات مذکور شد، محل جلسه مجدداً به مسجد فیل تغییر یافت. یکی از شاگردان مرحوم نبوی در اینباره میگوید: «مرحوم آقای نبوی در سالهای 47 تا 49 ش در مسجد فیل، سوره بقره را تفسیر میکرد و من شبها از محله مخبلند[از محلههای جنوبی بوشهر] با دوچرخه میآمدم تا در جلسات تفسیر و پرسش و پاسخ ایشان شرکت کنم. در آن زمان دکتر عبدالکریم سروش به اسم دکتر حسین حاجفرج دباغ در سالهای 50 ـ 51 در بوشهر سرباز بود و چون دکتر داروساز بود در داروخانه کار میکرد و جلساتی در زمینه اثبات وجود خدا و برهان نظم داشت که آقای نبوی هم حضور داشتند.»
در اینباره گفته شده: «در جلسات تفسیر، مرحوم نبوی جلد اول تفسیر پرتوی از قرآن آیتالله طالقانی را معرفی میکردند و علت آن نیز ارتباط و علاقهای بود که فیمابین ایشان با مرحوم طالقانی در زمان حضورش در تهران وجود داشت. این جلسات زیاد طول نکشید و با فشارهایی که به آقای نبوی از طرف ساواک وارد میشد پس از حدود یک سال تعطیل شد. البته ایشان مشکلات امنیتی را که برایشان به وجود میآمد کمتر به صورت صریح مطرح میکردند و این مسئله را ما بعدها فهمیدیم. این جلسات برای ما که تازه وارد مباحث معقول و تفسیر شده بودیم راهگشا بود و مطالعات ما را جهت میداد ... اصولاً وجود مرحوم نبوی در هر جا دیده میشد آن بُعد دینی، مذهبی و ارشادی ایشان مدنظر بود، چه در مدرسه، چه در محیط بازار و چه در سایر مراکز علمی و فرهنگی. در عین مهربانی و اخلاق خوشی که داشت و با دیگران میجوشید اما در بیان نقطه ضعفها و منکرات در جهت اصلاح عیوب بسیار قاطع، جدی و صریح بود و آنچه تشخیص میداد عمل میکرد. گاهی اوقات با بعضی از دوستان به منزل ایشان میرفتیم و او هم خیلی گرم ما را میپذیرفت و ما مسائلمان را از او سؤال میکردیم. البته معمولاً در این جلسات خصوصی کمتر ابتدا به ساکن صحبت میکرد. ما میپرسیدیم، ایشان پاسخ میدادند. ضمناً به خاطر دارم ایشان در منزل و در مدرسه علمیه شرح لمعه تدریس میکردند.»
در مدارس نیز دانشآموزان را با کتب دینی و اعتقادی آشنا مینمود چنانچه یکی از شاگردان دیگر آن فقید سعید به نام قائد اسلامینسب میگوید: «مرحوم استاد، ما را به مطالعه و تحقیق وادار میکرد و همین مسئله موجب شد با تأکیدات ایشان کتابخانه بزرگی در هنرستان حاج جاسم تشکیل بدهیم. من را مأمور کرده بود تا از قم کتابهای اصول عقائد مثل کتب مؤسسه در راه حق و کتابهای مصطفی زمانی را به بوشهر آورده، بین دوستان توزیع کنم. وجود ایشان با لباس روحانیت باعث دلگرمی ما میشد. سعی میکرد افراد را به اتکاء بر خود راهنمایی کند. آنچه موجب جذابیت استاد بین دیگران میشد اخلاق، راستگویی، سادهزیستی، متانت و رکگویی ایشان بود. من قبل و بعد از پیروزی انقلاب و در دوره نمایندگی و پس از آن با ایشان ارتباطاتی داشتم ولی هیچگاه تغییری در رفتار و کردار ایشان مشاهده نکردم.»
«با توجه به نفوذ اجتماعی، سیادت و دلسوزی نسبت به مردم، از احترام خاصی در بین اهالی استان برخوردار بود. این موضوع و همچنین ابهت و نترس بودن ایشان موجب گردیده بود که حتی شهربانی و ساواک نیز قدرت برخورد جدی با وی را نداشته باشند. در یک مرحله وقتی مأمور ساواک به در خانه میآید و برای حضور ایشان در ساواک درخواست میکند، در پاسخ مأمور مذکور اظهار میدارد اگر ساواک کاری با بنده دارد خودش به اینجا بیاید. با روحیه شجاعانهای که داشت سعی میکرد از تمام تبعیدیها و زندانیها و حتی فراریانی که به علت فعالیتهای سیاسی در راستای انقلاب اسلامی محکوم شدهاند دلجویی و تفقد نماید و با آنها ارتباط صمیمی برقرار کند. چنانچه با آقایان آیتالله محمد یزدی، مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانی، شهید آیتالله مدنی، مرحوم مهندس مهدی بازرگان و ... در زمان حضورشان در استان مرتبط بود و در زندان و محل تبعید به ملاقاتشان میرفت. در این زمینه به خانوادههای زندانیان کمکهای مالی میکرد تا در مضیقه نباشند و کسی از این موضوع اطلاع نداشت. در همین رابطه زمانی که امام جمعه فعلی کازرون، آقای بنیادی ممنوعالمنبر شده و تحت تعقیب ساواک بود و مخفیانه به بوشهر آمد، برای اقامت کسی جرأت پناه دادن به وی نداشت به طوری که مجبور به اقامت در گاراژ بارفروشی کازرونیها شده بود. به محض اطلاع، مرحوم نبوی شخصاً به دنبال ایشان رفت و او را یافت و به خانه آورد.» آن مرحوم بهرغم سختگیری و جدیتی که در امر تدریس و تعلیم داشت، دارای قلبی رئوف و مهربان بود نه تنها به تعلیم، که مشفقانه به تربیت دانشآموزان همت میگماشت. یکی از شاگردان وی که هماکنون از نویسندگان و مترجمین است، در اینباره میگوید: «در سال 1340ش که پدرم در دریا غرق شد، آن سیدجلیلالقدر (آقای نبوی) که در آن زمان در دبیرستان سعادت دبیر من بود با اطلاع از مشکلات به وجود آمده برای من که ادامه تحصیل را در آن وضعیت برایم مشکل کرده بود به من عنایت ویژهای نشان میداد و با وجود اینکه منزل ما در محله دیگر بود هفتهای یکی دوبار پیاده، برای تفقد و تدریس و حتی کمک مالی به من سر میزد.»
شاه بیت مبارزه آشکار او علیه رژیم پهلوی، دادن رأی منفی به لوایح ششگانه اصلاحات ارضی محمدرضا شاه در رفراندوم ششم بهمن ماه 1341ش (انقلاب سپید شاه و مردم) بوده است که این عمل جسورانه و شجاعانه وی موجب محبوبیت بیش از پیش او نزد قاطبه مردم استان بوشهر گردید. ایشان که از سال 1346ش ریاست دبیرستان داریوش کبیر سابق(امیرکبیر فعلی) را برعهده گرفت.[9] از هر فرصتی برای آگاه نمودن محصلین و تقبیح رژیم مستبد پهلوی استفاده میکرد و به مناسبتهای مختلف با سخنان روشنگرانه خود سعی در بیداری قشر جوان و تحصیل کرده داشت. چنان که هنگام برگزاری جشن میلاد امام زمان(عج)[10] در دبیرستان سعادت و جشن میلاد حضرت سیدالشهدا(ع) در سوم شعبان هر سال در دبیرستان داریوش کبیر، ایراد سخنرانی و انتقاد از عملکرد دولت و تحریک محصلین یکی از برنامههای آن سیدجلیلالقدر بود.
آن روحانی مبارز در مواردی علناً در سر کلاس درس به محمدرضا شاه انتقاد شدیداللحن مینمود و یا در حضور رؤسای ادارات و فرماندار کل، به ضعف عملکرد دولت در عمران و آبادی منطقه سخن گفت. در سال 1344ش سخنرانی تحریکآمیزی در دبیرستان سعادت ایراد نمود و در آن سخنرانی از پسربچه ویتنامی تعریف و تمجید کرده که پس از احضار توسط ساواک در بازجویی به عمل آمده، علت طرح موضوع را شجاعت و شهامت آن پسربچه ویتنامی در راستای مبارزه با ظلم و قیام علیه ستمگری و نیل به حریت مطرح نموده است.
به علت فعالیتهای مخفی و برگزاری جلسات تفسیر و مراودات متعدد با دوستان انقلابی دیگر (بهطوری که از ایشان کانونی برای ارتباطات انقلابی ساخته بود)، تصمیم گرفته شد که نسبت به انتقال ایشان به خوزستان اقدام نمایند؛ لذا ایشان که در این مقطع زمانی ریاست دانشسرای مقدماتی پسران را برعهده داشت، از مهرماه سال 1353ش به اهواز منتقل و تا سال 1357ش در آن شهر به فعالیتهای خود ادامه داده و همچنان تحت مراقبت ساواک بود. ایشان در اهواز نیز جلسات تفسیر قرآن را که در خلال آن به مباحث سیاسی پرداخته میشد ترک ننموده و با این شیوه اهتمام جدی در بیداری و سازماندهی جوانان در مبارزه با رژیم پهلوی داشت.»
آن مرحوم مخفیانه به ایراد سخنرانیهای مذهبی و سیاسی در دانشسرا و هنرستان صنعتی بوشهر مبادرت مینمود و با توزیع کتابهای دکتر علی شریعتی و آیتالله سیدمحمود طالقانی و ... به بیداری دانشآموزان و دانشجویان و مبارزه با افکار ضدمذهبی میپرداخت. ایشان هنگام اقامت در اهواز، در دبیرستان منوچهری تدریس و در منطقه سخریه که جزو مناطق پایینشهری و فقیرنشین محسوب میشد سکونت داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ابلاغ حکم مدیریت آموزش و پرورش استان بوشهر در زمان وزارت آقای دکتر غلامحسین شکوهی و به پیشنهاد مهندس بازرگان که در زمان حبس در استان بوشهر با یکدیگر ارتباط داشتند، در پایان سال 1357ش به بوشهر بازگشت و تا زمان وزارت شهید محمدعلی رجایی در آموزش و پرورش، همچنان در این سمت باقی بود. «وی پس از تصدی مدیریت آموزش و پرورش، اسناد و عکسهای مربوط به کارکنان و مسئولین آموزش و پرورش در حمایت از رژیم محمدرضا شاه و حزب رستاخیز را معدوم کرد و به کارکنان آموزش و پرورش گفت من به شیوه جدم عمل کردم و قصد برخورد با شما را ندارم چرا که میدانم غالباً مجبور به همکاری بودهاند.»[11]
ایشان نه تنها فردی باگذشت و فداکار بود که سعی در گسترش این روحیه در بین قاطبه مردم داشت. بارها و بارها خانوادههای محکومین به مرگ نه تنها ملجأ و پناه خود را آن سید بزرگوار میدانستند امیدوارانه به در خانه او آمده و تقاضای جلب رضایت اولیاء دم را برای بازیافتن زندگی مجدد همسر، فرزند یا برادر خود میکردند و او نیز با کمال خضوع، ملتمسانه آبرو و اعتبار خود را گرو میگذاشت و روح سبز زندگی را برای بار دیگر در آن خانه، تجدید مینمود.
او که وارثی لایق برای والد عالم خود بود با ورود به عرصه تعلیم و تدریس، شاگردان زیادی را به جامعه علم و ادب تحویل داد. گفتنی است آقای مهدی کروبی رئیس سابق مجلس شورای اسلامی، مدتی را در خدمت مرحوم نبوی در قم تلمذ نموده[12] و همچنین شهید حجتالاسلام و المسلمین ابوتراب عاشوری نیز مدتی نزد این عالم جلیلالقدر درس خوانده است. بهطور قاطع میتوان اظهار داشت که غالب افراد اهل علم در بوشهر، از شاگردان مکتب این معلم عالم بودهاند.
ایشان نه تنها در حوزه فرهنگ که در میدان سیاست نیز خدمات ارزندهای را به جامعه ارائه نمود که از آن جمله میتوان به وکالت مردم استان در اولین دوره مجلس خبرگان برای تدوین قانون اساسی و سه دوره وکالت مردم بوشهر و گناوه در دورههای اول (پس از شهید عباس حیدری اولین نماینده بوشهر و گناوه در مجلس شورای اسلامی که در فاجعه هفتم تیرماه 1360ش به شهادت رسید)، دوم و سوم مجلس شورای اسلامی اشاره نمود. مرحوم نبوی در سال 1367ش بنا به تمایل خود از وزارت آموزش و پرورش تقاضای بازنشستگی کرد و به 30 سال خدمت دلسوزانه و پرفراز و نشیب خود در این وزارتخانه پایان داد. پس از اتمام دوره سوم نمایندگی مجلس شورای اسلامی به بوشهر بازگشت و چندین سال در دبیرستانها و دانشگاههای استان بوشهر به تدریس پرداخت. در این مقطع زمانی که وزارت کشور درصدد تأسیس مراکز ایرانشناسی در استانها برآمد، آن فقید سعید از سال 1372ش تا آخر عمر مبارک خود ریاست مرکز بوشهرشناسی را به عهده داشت و در طول این مدت، موفق به تأسیس بزرگترین کتابخانه در موضوع بوشهرشناسی گردید. ضمن اینکه از زمان استانداری مهندس ندیمی بوشهری به بعد در سمت مشاور فرهنگی استاندار بوشهر نیز انجام وظیفه نمود.
گفتنی است آن مرحوم، تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه تهران تا مقطع دکتری ادامه داد ولی فرصت ارائه پایاننامه تحصیل خود را به علت اشتغال به امور مهمتر اجتماعی پیدا نکرد و به صورت رسمی مدرک دکتری خود را از دانشگاه اخذ ننمود. «خیلی دلش میخواست برای ادامه تحصیل به دانشگاه الازهر مصر برود و علاقه عجیبی هم به فلسطین داشت تمایل زیادی به رفتن به فلسطین از خود نشان میداد ولی به علت مشکلات خانوادگی و کوچک بودن فرزندان نتوانست برود.»[13]
ایشان در بیست و چهارم آذرماه 1339ش با خانم بیبی بتول رضوی دشتی از سادات محترم چاووشی ازدواج نمود که ثمره این وصلت مبارک، سه دختر به نامهای بیبیرضوان (متولد 1341ش)، بیبی فاطمه (1343ش)، بیبیزهرا(متولد 1345ش) و دو پسر به نامهای سیدمحمدمهدی (متولد 1347ش) و سیدمحمدصادق (متولد 1349ش) میباشند.
از آن فقید سعید مقالات و نوشتههایی به ویژه درباره علما، ادبا و رجال سیاسی استان بوشهر و فارس برجای مانده است. آن عالم ربانی علاوه بر تألیف، کتبی را نیز ترجمه نموده که از آن جمله میتوان به کتاب «راهنمای خلیجفارس ـ تاریخ و جغرافیای استان» و «علما و نویسندگان بوشهر برپایه کتاب الذریعه الی تصانیف الشیعه مرحوم آقابزرگ تهرانی» اشاره نمود.
سرانجام در 16 آبان 1381ش پس از سالها خدمت و تلاش ارزشمند به جامعه علم و فرهنگ در سن 78 سالگی، بر اثر سکته مغزی در شهر بوشهر برای همیشه چشم از جهان فروبسته و به رحمت ایزدی پیوست و پیکر مطهر آن سلاله پاک پیامبر(ص) پس از تشییع بینظیر و باشکوه، در زادگاهش روستای چاووشی به خاک سپرده شد.
دکتر عبدالکریم مشایخی که از معاشرین نزدیک وی بود ماجرای ارتحال ایشان را اینگونه بیان میکند:
«مرحوم نبوی به رغم کهولت و کبر سن از هر فرصتی برای غنیبخشیدن به ارتقاء علمی استان استفاده میکرد. با آن شرایط ضعف جسمی، با ما برای بازدید از نمایشگاه بینالمللی کتاب و هرجا که لازم بود میآمد حتی در یکی از سفرها به شیراز بود که ماشینمان چپ کرد و نزدیک بود همگی از بین برویم. در همین زمینه قرار بود که ایشان به اتفاق آقای مهندس تبادر استاندار بوشهر برای دیدن طلبههای بوشهر به قم بروند که در حین پرواز سکته قلبی عارض او میشود ولی از آنجایی که هیچوقت عنایتی به خودش نداشت و معمولاً وقتی مریض میشد دارویی استفاده نمیکرد به موضوع اهمیت چندانی نمیدهد تا اینکه به قم رفته و مجدداً به تهران، منازل سازمانی استانداری باز میگردند اما هرچه اصرار میکنند به دکتر نمیرود. روز دوم حالش بدتر شده بود که او را به بیمارستان منتقل میکنند و مشخص شد سکته دوم هم عارض ایشان شده بوده است. وقتی حالش نسبتاً بهتر شده و به بوشهر آمد با او تماس گرفتم که من به اتفاق آقای حسن زنگنه به ملاقات شما خواهیم آمد ولی یک ساعت بعد تماس گرفت، نیایید و من حالم خیلی بد است و میخواهم استراحت کنم. من نگران شدم و به دکتر ایرج نبیپور (فوق تخصص غدد) که مرحوم نبوی اعتماد عجیبی به او داشت زنگ زدم که به نزد ایشان برود و او هم وقتی رفته بود میبیند منزل تاریک است لابد در حال استراحت هستند برمیگردد. مرحوم نبوی سحر بیدار میشود و نیت روزه میکند ولی صبح که تماس گرفتم همسرشان گفتد حالش خیلی بد بود و او را به بیمارستان انتقال دادهاند. وقتی رفتم آقای تبادر استاندار بوشهر و بعضی مسئولین استانداری و دکتر نبیپور آنجا بودند. حال خوبی نداشت و پاهایش را از درد به تخت میکشید و مرتب دستش را هم به سرش میکشید چون عکسها هم دلالت داشت سکته مغزی کرده است. به هرصورت حال ایشان مرتب بدتر شد و در روز دوم در بیمارستان با تأسف و اندوه فراوان دار فانی را وداع گفت.»
والسلام علی عبادالله الصالحین
پاورقیها:
[1] . دانشمندان زندهاند تا روزگار، زنده و پاینده است. «امام علی(ع)»
[2] . در حقیقت سال تولد ایشان 1302ش (روز 27 صفر) میباشد ولی در شناسنامه 1303ش نوشته شده است. (سیدمحمدمهدی نبوی، فرزند مرحوم سیدمحمدحسن نبوی)
[3] . فخر داعی گیلانی: سیدمحمدتقی فخرالمحققین رشتی و ملقب به داعیالاسلام، نویسنده و محقق ایرانی، درگذشته تهران آذرماه 1343ش / شعبان 1384ق.
[4] . به نقل از سیدمحمدمهدی نبوی، فرزند محمدحسن نبوی.
[5] . همان.
[6] . شیخ ابوتراب عاشوری فرزند شیخ عباس متولد 1314ش روستای حیدری از توابع شهرستان دشتی. ایشان تحصیلات ابتدایی و آموزش قرآن را در محضر پدر و دیگر اساتید محلی همراه با مطالعه کتب مختلف سپری نموده به طوری که در سال 1330 در سن 16 سالگی به وعظ و روضهخوانی میپرداخته است. از سال 1331 برای ادامه تحصیل به نجف اشرف عزیمت نمود و تا سال 1337 در مدرسه قوام شیرازی، محضر اساتیدی چون حاج شیخ محمدجواد حاجیانی (غروی)، شیخ حسین راستی کاشانی، شیخ محمدعلی سرابی را درک نمود. در سال 37 به ایران مراجعت و پس از ازدواج در سال 39 برای ادامه تحصیل به قم مهاجرت کرد. ایشان در سالهای 39 و 40 در قم گاهی در منزل مرحوم شیخ احمد کافی در حضور اساتیدی همچون شهید مطهری و مکارم و سبحانی منبر میرفته است. وی در سال 47 مجدداً به عراق رفته و مدتی دیگر به ادامه تحصیل پرداخته و با بزرگانی همچون امام موسی صدر، آیتالله سیدمصطفی خمینی، حجتالاسلام علی حجتی کرمانی، شیخ احمد کافی و آیتالله مروارید همدرس بوده است. شهید حجتالاسلام و المسلمین عاشوری فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود را علیه رژیم طاغوت از سال 41 آغاز نموده و تا لحظه شهادت توسط مزدوران پهلوی (آذرماه 57) در تبعیت محض از رهبریت و مرجعیت امام فقید (ره) هیچ تردیدی به خود راه نداد. آن شهید سعید به طور رسمی نماینده آیات عظام حکیم، خوئی و شاهرودی بود ولی به طور مخفیانه و غیررسمی نمایندگی حضرت امام را در اخذ وجوهات شرعیه به عهده داشت. (برگرفته از کتاب شهید حجتالاسلام شیخ ابوتراب عاشوری به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی)
[7] . به نقل از حاج حسین زارعی.
[8] . به نقل از حاج عبدالنبی سمیرونی.
[9] . آقای ابوالقاسم کمندی در این باره میگوید: پیش از این مدیریت دبیرستان به عهده آقای ثقفی بود که چون مشکلاتی در اداره دبیرستان داشت اداره کل آموزش و پرورش به آقای نبوی پیشنهاد داد. دقیقاً یادم هست که برای مشورت به من گفت ماالتکلیف؟ و من جهات مختلف قبول یا رد مدیریت دبیرستان را برایش تشریح کردم و نهایتاً گفتم برایتان ایجاد مشکل خواهند کرد چون میدانستم مرحوم نبوی صراط مستقیمی دارد که با خواستههای آنها جور نمیآمد.
[10] . در این رابطه سیدمحمدمهدی نبوی، فرزند مرحوم محمدحسن نبوی میگوید: یک سال قبل از فوت پدرم، از من خواست برای شرکت در جشن میلاد حضرت ولیعصر (عج) به مسجد شیخ سعدون بوشهر برویم. در مجلس حاضرین به بهترین وجه از ما استقبال کردند و افراد مسن با شور و شوق خاصی ما را در برگرفتند. پدرم در همان مسجد به من گفت ما هر سال مراسم نیمه شعبان را به طرز باشکوهی در همین مسجد برگزار میکردیم. ایشان گفتند ما تمامی مناسبتهای مذهبی و شیعی را به همین شکل در مساجد اصلی چهار محل بوشهر (مساجد شیخ سعدون، شنبدی، دهدشتی، بهبهانیها) اجرا میکردیم.
[11] . به نقل از حاج حسین زارعی.
[12] . بنا به اظهار سیدمحمدمهدی نبوی (فرزند مرحوم نبوی) این مطلب را آقای کروبی برای ایشان بازگو نمودهاند.
[13] . به نقل از همسر مرحوم حجتالاسلام نبوی.
حکم انتصاب مدیریت اداره کل آموزش و پرورش استان بوشهر که به صورت تلفنگرام به دستخط مرحوم نبوی نوشته شده است.
سمت راست: حجتالاسلام حسینی مهری امام جمعه برازجان، آیتالله مدنی امام جمعه بوشهر، مرحوم نبوی
سمت راست: حسن زنگنه (نویسنده و مترجم)، دکتر زرینکوب، مرحوم نبوی
مرحوم نبوی در حال سخنرانی در کنگره سردار شهید رئیس علی دلواری
تعداد مشاهده: 14120