بازجُستی در حزب ملل اسلامی
تاریخ انتشار: 13 تير 1403
مقدمه
محمدرضا پهلوی در دوران 37 ساله سلطنتش در ایران، به واسطه استبداد سیاسی، تعقیب سیاستهای ضد دینی، ستیزهجویی آشکار با اسلام، وابستگی به بلوک غرب، تبلیغ و ترویج فرهنگ غربی، شرایط کشور را با انسداد مواجه ساخته بود. در چنین شرایطی امام خمینی(ره) در رأس نیروهای مذهبی، ضمن مبارزه برای سرنگونی رژیم پهلوی، ایده تشکیل حکومت اسلامی را به عنوان بدیل نظام سلطنت به جامعه ایرانی عرضه نمود. بدین ترتیب بسیاری از مبارزان و گروههای سیاسی به تأسی از اندیشه تشکیل حکومت اسلامی که سابقه بس طولانی در فقه سیاسی شیعه داشت، تلاشهایی را برای تحقق این هدف بهانجام رساندند که نویسنده کتاب نهضت امام خمینی(ره) در جلد چهارم کتاب خود، به برخی از آنان اشاره کرده است.[1]
گرچه، نام حزب ملل اسلامی در زمره گروههایی که برای تشکیل حکومت اسلامی گام بر میداشتند در کتاب مذکور ذکر نشده است اما با تکیه بر اهداف و برنامههای حزب ملل اسلامی مخصوصاً اصول 1 و 3 و 5 و 7 و 12 و 19 و 28 و .... آن حزب میتوان دریافت آنان هم بهدنبال تحقق حکومت اسلامی در ایران بودند.[2] از اینرو در نوشتار پیش رو سعی بر آن است تا پیرامون چرایی تأسیس، ساختار حزبی، مراحل رشد و سرانجام حزب ملل اسلامی توضیح داده شود.
زمینههای پایهگذاری حزب ملل اسلامی
سیدکاظم موسوی بجنوردی مؤسس حزب ملل اسلامی، در خرداد 1321ش در نجف اشرف متولد شد. پدرش آیتالله العظمی سیدحسن بجنوردی از مراجع صاحب نام نجف و مادرش صدیقهبیگم متقی، نوه دختری آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی بود. در دوران تحصیل در دوره متوسطه، با توجه به محیط خانوادگی که در آن رشد یافته بود، به علوم حوزوی گرایش یافت و در حوزه علمیهی نجف نزد آیتالله سیدمحمد فیروزآبادی به ادامه تحصیل پرداخت. در سن 16 سالگی، به «حزب الدعوه الاسلامیه» عراق که رویکردی اسلامی داشت، پیوست. در 1339 به ایران آمد و تحصیلات متوسطه و حوزوی خود را ادامه داد. بجنوردی در اثرمطالعه کتب سیاسی پیرامون جنبشهای مسلحانه در جهان، به این نتیجه رسید که در کشورهای غیردموکراتیک اساساً راهی جز مبارزه مسلحانه وجود نداشته و با رویکرد مبارزات پارلمانتاریستی نمیتوان به مقصود خود دست یافت ازاین رو با توجه به تجربیاتی که از عضویت در حزب الدعوه الاسلامیه یافته بود، به فکر ایجاد حزبی با عنوان حزب ملل اسلامی افتاد.[3] او در این باره میگوید:
«در آن زمان در عراق، فعالیتهای سیاسی و مذهبی و فرهنگی از سوی جمعیت اخوان المسلمین و حزب التحریر اسلامی و حزب الدعوه الاسلامیه و جمعیت شباب المسلم(جوانان مسلمان) شدت یافته بود. مخصوصاً اخوان المسلمین و حزب التحریر کتابهای ارزندهای منتشر میکردند و با خواندن همین کتابها بود که گرایشهای سیاسی و عقیدهای در من پدید آمد و در واقع مطالعه این کتابها مرا متوجه مفهوم سیاسی و اجتماعی اسلام کرد... سالهای آغازین دهه چهل شمسی، سالهای اوجگیری مبارزات ضد استعماری در جهان بود. در جهان عرب ستاره ناصر رئیس جمهور مصر میدرخشید. جبهه ملی آزادیبخش الجزایر پس از مبارزهای طولانی و مسلحانه بر استعمار فرانسه پیروز شده بود. ویتنامیها که با نبردی قهرمانانه، امپریالیسم فرانسه را شکست داده بودند اینک سرگرم جنگ شدیدی با امپریالیسم آمریکا بودند و نام چهرههای شاخص جنگ ویتنام همچون هوشیمینه و ژنرال جیاپ، زینتبخش اخبار سیاسی روزنامهها و رادیوها بود. در عراق رژیم سلطنتی دستنشانده انگلستان با کودتای عبدالکریم قاسم برافتاده بود. در آفریقا رهبران و قهرمانانی چون قوام نکرومه، احمد سکوتوره و پاتریس لومومبا به مبارزات ملی علیه استعمار و امپریالیسم سازمان میدادند. در آمریکای لاتین فیدل کاسترو و همرزمش چهگوارا در کوره انقلاب مسلحانه میدمیدند. من با دقت دربارهی همهی این نهضتها و جنبشها مطالعه میکردم و اوضاع ایران و جهان را بهاصطلاح زیر نظر گرفته بودم، سرانجام به این نتیجه رسیدم که برای دگرگون کردن اوضاع باید مبارزه را در قالب یک تشکیلات سازماندهی کرد و بدون تشکل و سازماندهی مبارزات به نتیجه نخواهد رسید. با اعتماد بهنفس و ایمانی که به درستی راهی که انتخاب کرده بودم، بدون ذرهای تردید و دودلی تصمیم گرفتم که تشکیلاتی را پایهگذاری کنم. «حزب ملل اسلامی» بدینترتیب پایه گذاری شد. از همان روز بهدنبال شناسایی افراد مناسب و مستعد برای حزب بودم. کار بسیار سختی بود؛ جوانی با رویای انقلاب مسلحانه، میخواهد حزب تأسیس کند؟ چه کسی به او اعتماد میکند؟ چه کسی به عضویت حزب او درخواهد آمد؟ اما ایمان به هدف و اعتماد به نفس و شور و شوق جوانی کار خود را کرد. وقتی برای حزب شروع به عضوگیری کردم سال۱۳۴۰ هجری شمسی بود و فقط نوزده سال از عمر من گذشته بود.»[4]
از آنچه در بالا آمد میتوان دریافت که رهبر حزب ملل به سبب سکونت در عراق و دلبستگی به حزب الدعوه، نخست تحت تأثیر تفکر اخوان المسلمین و جریان اتحاد اسلام قرار داشته است، اما نکته مهم آن است که وی پس از آمدن به ایران در فضای جدیدی قرار گرفت و از نسخه اخوان المسلمین و حتی حزب الدعوه عبور کرد و به سرعت با الگوگیری از مفاهیم انقلابی چپ و تشکیل گروه مسلح انقلابی، سمت و سوی دیگری را برگزید و هدف غایی حزب ملل را تشکیل حکومت اسلامی جهانی قرار داد.[5]
سیدکاظم بجنوردی اولین اعضای حزب را از میان نزدیکان، دوستان و همچنین کسانی که تمایلات صریح مذهبی داشتند برگزید، و در اواخر1340 و درحالی که 19 سال داشت، به عنوان رهبر حزب، نخستین هستههای حزب ملل اسلامی را با هدف براندازی رژیم سلطنتی و تشکیل حکومت اسلامی پیریزی کرد. حسن عزیزی(همکلاسی دوران تحصیل بجنوردی در نجف)، سیدمحمد سیدمحمودی(پسردایی حسن عزیزی)، هاشم، قاسم و کاظم آیتاللهزاده اصفهانی(پسر داییهای سیدکاظم بجنوردی)، محمدعلی مولوی عربشاهی و مهدی شهبازی اولین افرادی بودند که به حزب او پیوستند.
«... پس از بحث فراوان و تبادل نظر با هم، نام حزب ملل اسلامی را برای تشکیلات خود برگزیدیم. فلسفه انتخاب چنین نامی داشتن دیدگاه بینالملل اسلامی بود و این که ما هدف و رسالت خود را در چهارچوب مرزهای ایران تعریف نمیکردیم، بلکه آزادی تمام ملل اسلامی هدف نهایی تشکل ما بود و به ایران بهعنوان نقطه شروع و گام اول مینگریستیم.»[6]
حزب ملل اسلامی، حزبی بود که به مبارزه تشکیلاتی و مسلحانه و براندازی رژیم شاهنشاهی اعتقاد داشت؛ سیدکاظم بجنوردی درباره چرایی و چگونگی گرایش به مبارزه مسلحانه بهعنوان تنها راه مبارزه سیاسی میگوید:
«آشنایی مـن بـا مشی مبارزه مسلحانه تدریجی بود و با خواندن کتابها و جمعآوری اخبار و اطلاعات درباره جنگ ویتنام، انقلابهای آزادیبخش و کودتاهایی که در آن زمان اتفاق میافتاد به وجود آمد و بهتدریج بهعنوان تنها راه حل در ذهن من جای گرفت؛ استدلالی که برای اعضای کمیته مرکزی کردم این بود که در سیستمی که دموکراسی وجود ندارد و حکومت سرکوب و پلیسی حاکم است، راهی جز این نیست که جواب سرنیزه را با سرنیزه بدهیم. از همینجا اندیشه مبارزه مسلحانه به مثابه یک اصل در میان همه ما پذیرفته شد و در نهایت به تدوین استراتژی مبارزه مسلحانه انجامید. مبارزه مسلحانه و براندازی مقدمات و شرایطی داشت که مهمترین آن وجود یک تشکیلات قوی و پنهان بود. بنابر این قبل از ورود به مرحله مبارزه مسلحانه باید در شیوههای تشکیلاتی و مبارزاتی مخفی و پنهان، تجربه و تخصص کسب میکردیم.»[7]
همانطور که پیشتر گفته شد، حزب ملل اسلامی با هدف تشکیل حکومت اسلامی از طریق انقلاب در کشورهای اسلامی خصوصاً ایران پایهگذاری شد. بنیانگذاران این حزب برای رسیدن به این مقصود مراحل سهگانهای را برای پیشبرد اهداف خود در نظر گرفته بودند. مرحله اول «ازدیاد و تعلیم» نام داشت. در این مرحله رهبران حزب تلاش میکردند تا با جمع کردن گروهی از مبارزان مسلمان، هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی حزب را به شرایط قابل پذیرش در جامعه اسلامی برسانند. در این مرحله، حزب سعی میکرد اعضای خود را با توجه به معیار سنجش خود جذب کند[8] و آنها را با فرهنگ و بینش حزبی که برگرفته از آموزههای اسلامی بود آشنا سازد. این بینش از طریق آموزشهای عقیدتی و سیاسی در کلاس درس و مباحثه، یا از طریق نشریات، کتابها و ارگان رسمی حزب که نامش «نشریه خلق» بود داده میشد.
مرحله دوم، مرحله «استعداد و آمادگی» نامگذاری شده بود. در این مرحله اعضای حزب با یادگیری آموزشها نظامی، مهیای مبارزه مسلحانه با رژیم به منظور ایجاد نفرت در توده مردم و آمادگی روانی و روحی آنها برای پیوستن به حرکت انقلابی خود میشدند. در این مرحله فعالیت تبلیغاتی حزب ملل میتوانست روشی را اتخاذ کند که به موجب آن، طبقه فوقانی جامعه؛ یعنی حکمرانان ارتجاعی، توانایی کنترل کشور را از دست دهند.
«ظهور یا جهش انقلابی» سومین مرحلهای بود که رهبران حزب ملل اسلامی برای دوران رشد و بالندگی حزب برگزیده بودند. نقطه آغازین این مرحله، اعلان رسمی موجودیت حزب بود که در این مرحله رهبر حزب سه دوره «اعلان موجودیت حزب و دعوت مردم به مبارزه مسلحانه با رژیم»، «آغاز عملیات تخریبی در دستگاههای مهم دولتی، ترور شخصیتهای دولتی، ایجاد رعب و وحشت و متنفر ساختن مردم از رژیم» و در نهایت «آغاز مبارزه مسلحانه تمام عیار و قیام تودهای را برای براندازی رژیم پهلوی» در نظر گرفته بود.[9] آقای محمد میر محمدصادقی در این باره میگوید:
«حزب ملل اسلامی، حزبی با رویکرد مسلحانه بود ولی برای رسیدن به این مرحله تمهیداتی را در نظر گرفته بود به این صورت که میتوان سیر تأسیس تا ورود به فاز مسلحانه را در سه مرحله مشخص تقسیمبندی کرد. دوره یا مرحله اول موسوم به دوره عضوگیری بود. براساس پیشبینی حزب، دراین دوره بایستی اعضای حزب عضوگیری میشدند و به لحاظ کمَی به آن تعدادی که مقرر بود میرسیدند و کادرسازی آن تکمیل میشد. در این دوره بایستی آموزشهای تئوریک و فکری و نیز اعتقادی ارائه میشد و اعضاء آماده ورود به دورهی مهمتر میشدند که به دورهی کیفیتبخشی (استعداد) موسوم بود. تمرکز اصلی در دوره یا مرحله دوم بر آموزشهای نظامی بود، چرا که حزب، تشکّلی مسلحانه بود و بایستی هر یک از گروهها یا شاخههای حزب، آموزشهای لازم را به اعضای خود داده و آنان را آماده ورود به مرحله سوم که مرحله ظهور بود میکردند. براساس برنامهریزیها، در دوره سوم، حزب فعالیت علنی خود را اعلام و با اتخاذ تدابیری راه را برای تشکیل حکومتی اسلامی هموار میکرد. در این دوره، اسم حزب ملل اسلامی اعلام و علنی میشد و اعضای حزب شروع به جذب رسمی افراد برای برگزاری تظاهرات و دیگر سیستمهای مبارزه چون اعتصاب میکردند و زمینه را برای قیام مسلحانه مهیا مینمودند و متعاقب آن پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی پیشبینی شده بود.«[10]
ماهیت زیرزمینی و مسلحانه حزب ایجاب میکرد که حزب مذکور دارای تشکیلات سازمانی بسیار پیچیده و درهم تنیده باشد، تا امکان کشف آن از طرف عناصر حکومتی به حداقل برسد. حساسیت رژیمهای سیاسی نسبت به فعالیت مخفی و برانداز و بدبینی تودههای مردم نسبت به گروههای مخفی و فاقد هویت مشخص اجتماعی سبب میشد تا فعالان گروههای زیرزمینی بسیار حساس و هوشیار باشند. از اینرو حزب سلسله مراتب خاصی را در نظر گرفته بود. در رأس این تشکیلات مخفی، رهبر حزب با اختیارات وافر قرار داشت. در واقع، حق عزل و نصب تمام مناصب حزبی برعهدهی او بود و در دوران حصول پیروزی و حاکمیت حزب، نظارت عالیه بر کلیهی جریانهای جامعه از جمله تعیین و عزل رئیسجمهور و وزرای ولایات و اعضای کمیتهی مرکزی، لغو انتخابات پارلمانی و برگزاری مجدد آن، نظارت بر امور اقتصادی، فرهنگی و قضایی را در اختیار داشت. در ذیل جایگاه رهبری حزب ملل، کمیتهی مرکزی حزب قرار داشت.[11]
«در مرامنامه، نظامات حزبی تشریح شده بود و هدف از تأسیس حزب، تشکیل حکومت اسلامی، بیان شده بود. به این صورت که هیات یا شورای رهبری متشکل از دو نفر که یکی مذهبی و دیگری سیاسی بود، رهبری حکومت اسلامی را برعهده میگرفتند. این دو رهبر، یکی جنبهی سیاسی داشت و دیگری جنبهی اعتقادی و مذهبی. رئیسحزب، رهبری سیاسی حکومت اسلامی را برعهده میگرفت و به مرور همهی ملل اسلامی را تحت قلمرو خود در میآورد. اسم حزب که ملل اسلامی بود هم با این هدف انتخاب شده بود و جغرافیای عمل آن همه کشورهای اسلامی بود. این هدف در مرامنامه و همچنین در نشریات حزبی به خوبی ترسیم شده بود و در کلاسهای آموزشی بیان میشد.»[12]
در سلسله مراتب سازمانی حزب ملل اسلامی پس از کمیته مرکزی به ترتیب کادر، گروه، دسته، شاخه، واحد، مدرسه و کلاس قرار داشت و تشکیلات هر یک از واحدهای فوق از پایین به بالا به شرح ذیل بود: چهار نفر(یک کلاس)، سه کلاس(یک مدرسه)، دو مدرسه(یک شاخه)، دو شاخه(یک دسته)، دو دسته(یک گروه)، دو گروه(یک کادر) را انتظام میبخشید.[13] یکی از اعضای حزب ملل اسلامی در مورد ساختار حزب میگوید:
«حزب ملل اسلامی دارای پنج رده یا طبقه بود. پایینترین رده این حزب، کلاس نامیده میشد که از سه نفر عضو عادی و یک نفر مدرس یا به اصطلاح مسئول تشکیل میشد. مسئولین این کلاسها هم هر سه نفر، یک مدرسه را تشکیل میدادند و یک نفر دیگر مسئول آنها بود. واحدها متشکل از مسئولین این مدرسهها بودند به این صورت که سه نفر از مسئولان مدرسهها، اعضای یک واحد را تشکیل میدادند. شاخه هم متشکل از سه نفر از مسئولان واحدها بودند که با مسئولیت یکی از افراد کمیتهی مرکزی یا رسته کادر اداره میشد. در واقع مسئولین شاخهها یکی از اعضای کمیتهی مرکزی بود. البته ما اطلاعاتی از دیگر کلاسها، مدرسهها، واحدها، شاخهها و کمیتهی مرکزی نداشتیم.... چرا که سلسله مراتب در این حزب کاملاً مخفیانه بود به گونهای که هر عضوی فقط از عضویت تعداد محدودی از افراد مطلع بود و حتی بیشتر آنان از هویت رهبر حزب اطلاعاتی نداشتند... در کنار این ردهها، واحد یا قسمتی به نام کاوش هم وجود داشت که تمرکز آن بر کار اطلاعاتی و فراهم کردن اطلاعات لازم از افراد و جلوگیری از نفوذ دیگر گروهها یا حتی ساواک در آن بود. افراد این گروه برای اعضاء دیگر کلاسها ناشناس بودند. به مرور زمان حزب اطلاعات را تجمیع میکرد تا حفرههای نفوذ به حزب مسدود گردد. البته من اطلاعات دقیقی از آن ندارم و بیشتر اعضای کمیته مرکزی در جریان آن بودند و از کم و کیف آن اطلاع دارند.»[14]
با توجه به آنچه در بالا بدان اشاره شد میتوان ساختار تشکیلات و سلسله مراتب حزب ملل تا پیش از کشف در مهر 1344 را به شرح زیر ذکر نمود. کمیته مرکزی حزب ملل اسلامی شامل رهبر حزب (سیدکاظم موسوی بجنوردی)، معاون اول و سردبیر روزنامه خلق(محمدعلی مولوی عربشاهی)، خزانهدار و مسئول مالی(سیدمحمد سیدمحمودی طباطبایی قمی)، دبیرکل حزب و مسئول افراد شهرستانها(حسن حامد عزیزی) و دیگر اعضای کمیته مرکزی محمد پیران و مهدی شهبازی بودند. فرمانده شاخه عباسعلی مظاهریعمرانی و فرماندهان واحد (محمد میرمحمدصادقی و علی اکبر صلاحمند) بودند. فرماندهان مدرسه علی نورصادقی، صادق عباسی، ابوالقاسم سرحدیزاده، حسن روانپاک بهشمار میرفتند. [15]
منابع مالی حزب
یکی از مشکلات فرا روی حزب ملل اسلامی، تأمین منابع مالی لازم جهت تداوم فعالیتها بود. تا زمانی که حزب فعالیتهای خود را گسترش نداده بود نیاز مالی محدودی داشت و با اندک پول یا وجهی نیز احتیاجات حزب برآورده میشد اما با افزایش اعضاء و متعاقب آن انتشار جزوات آموزشی و نشریه خلق، نیاز مالی حزب ملل اسلامی هم افزایش یافت.
»... یکی از منابع مالی حزب، حق عضویت اعضاء بود. مقرر شده بود هر کس که وارد حزب میشد ماهانه وجه مشخصی بر اساس وسع و توان مالیاش به حزب بپردازد. برخی اعضاء ماهی یک تومان، دو تومان و پنج تومان میپرداختند ولی اینها وجوهی نبود که بتواند نیازهای مالی حزب را برآورده کند. امکان استفاده از کمکهای مرجعیت دینی نیز منتفی بود. چرا که حزب ملل اسلامی حزبی مخفی بود و طبیعی بود که نمیتوانست مرجعیت را در جریان فعالیتهای خود قرار دهد. مضافاً اینکه با ورود حزب به مراحل بعدی محققاً نیاز به منابع مالی هنگفتی بود که به سادگی تأمین نمیشد. بنابر این کمیته مرکزی درصد اتخاذ تدابیری جهت فراهم کردن هزینههای حزب برآمد. یکی از راهکارهایی که در حزب مطرح شد، مصادرهی اموال بود. براساس این طرح، قرار بود اموال مربوط به دولت یا سرمایهداران مصادره شود. یکی از مسائل در این باره، توجیه اعضاء برای اقدام به مصادره بود. آنان باور داشتند که این اموال، اموال حرام است و میتوان اموال حرام را مصادره کرد. حالا ما میدانیم که این توجیه اشتباه بود...، اما در آن زمان شرایطی وجود داشت که چنین توجیهاتی را ایجاب میکرد...]البته[ باید خدا را شکر کرد که چنین اقداماتی توسط حزب ملل اسلامی عملی نشد.»[16]
شرایط عضوگیری در حزب ملل
هر فردی که به عضویت حزب ملل اسلامی در میآمد، دو وظیفه اصلی داشت. یکی فراگرفتن آموزشهای لازم و دیگری جذب افراد دیگر به حزب. جذب اعضا دارای سه مرحله مشخص بود. در مرحله اول، فرد توسط عضوگیر مورد بررسی و اطمینان قرار میگرفت بدون اینکه اطلاعات دقیقی به دعوت شونده ارائه دهد. عضوگیر یا جذب کننده سپس گزارش بررسی خود را از طریق مسئول کلاس و او نیز از طریق مسئولان بعدی به کمیته مرکزی ارائه میداد. کمیتهی مرکزی نیز پس از بررسی گزارش و احتمالاً تماس غیرمستقیم با وی، دستور عضویت یا عدم عضویت دعوت شونده را صادر مینمود.[17]
«ما در دعوت افراد برای عضویت در حزب محظورات و البته مشکلات فراوانی داشتیم. یکی از دغدغههای ما همواره این بود که چطور اعتماد فرد را جلب کنیم تا دعوت ما را بپذیرد چرا که میترسیدیم مبادا افراد شک کنند و همین تردید زمینه و بستری برای افشای هویت حزب باشد. بنابر این دعوت کننده یا بهاصطلاح عضوگیر، بایستی طرف مقابل خود را دقیق میشناخت و بعد مبادرت به دعوت میکرد. این اطمینان باید بهحدی میبود که فرد دعوت شونده بایستی پیشنهاد عضویت را میپذیرفت چرا که اگر نمیپذیرفت خودش یک خطر بالقوه تلقی میشد. بنابر این با یک شرایط دشواری مواجه بودیم و به این خاطر با احتیاط بیشتری عمل میکردیم. در آن مقطع ساواک خیلی فعال بود و سیطره کاملی بر فضای سیاسی داشت و چنان هیبتی ایجاد کرده بود که مردم در اماکن یا محافل عمومی و حتی خصوصی، مکنونات قلبیشان را میپوشاندند و به هم چیزی نمیگفتند و هرکس هم که حرفی سیاسی میزد اولین ذهنیتی که برای مردم ایجاد میشد این بود که این فرد احتمالاً ساواکی است. بنابر این در دعوت افراد با مشکلاتی از این سنخ هم مواجه بودیم و طبیعی بود که باید بین فرد دعوت کننده و دعوت شونده، اطمینان کامل پیدا بشود و تا زمانی که این اطمینان و اعتماد پیدا نمیشد طرح هرگونه بحثی عملاً غیر ممکن بود. به همین خاطر برخی شرایطی را برای دعوت از افراد تعیین کرده بودیم و طبیعی بود که هر فردی شرایط لازم را داشت دعوت میشد. اولین شرط دعوت یک فردی برای عضویت در حزب ملل اسلامی، اخلاص و تدین آن فرد بود. حزب ملل، حزبی اسلامی بود و هدفش تشکیلحکومت اسلامی آنهم از نوع جهانیاش، پس نامزد عضویت در حزب، باید از روحیهی مذهبی بالایی برخوردار میبود و اعتقاد راسخی به مذهب سیاسی میداشت. دومین شرط، اطمینان از علاقه فرد و فعالیتهای اجتماعی بود. اینکه فرد معتقد و متعهد به اسلام باشد به تنهایی کافی نبود و طبیعی است که اگر فردی دارای اعتقادات محکم و استواری هم باشد ولی علاقه به فعالیتهای اجتماعی نداشت از نظر حزب شرایط و اهلیت عضویت در حزب را نداشت. بنابر این علائق سیاسی و اجتماعی و باور به فعالیت سیاسی هم از شروط لازم عضویت بود. علاوه بر دو شرط فوق، اطمینان به تحفظ و راز داری نامزد عضویت دیگر عامل مهم بود و این که فرد مزبور میتواند اهداف و تشکیل چنین حزبی را به عنوان راز نگه دارد و به آن درجه از رشد فکری و اخلاقی رسیده باشد که بتواند این اصول را حفظ کند. افرادی که شرایط فوق را داشتند، در یک فرایند مشخص مثل رفت و آمد خانوادگی یا دوستانه قرار داده میشدند و به شکلهای مختلف طی چند روز یا چند هفته و یا چند ماه مورد آزمون قرار میگرفتند. البته ما افرادی را که از پیش سابقه آشنایی و دوستی داشتیم، با خیال راحت دعوت میکردیم و اما درباره افراد دیگر نیاز به بررسیهای بیشتری داشتیم. بعد از آن که عضوگیر، از پذیرش عضویت توسط فرد مطمئن میشد، مرحله دوم کار شروع میشد که مربوط به ردههای بالای حزب بود. در این مقطع دیگر کار عضوگیر تمام میشد. به این صورت که او اطلاعات لازم دربارهی فرد پذیرش شده را به مسئول خود ارائه میداد و او نیز به ردههای بالاتر انتقال میداد و در نهایت این موضوع در کمیتهی مرکزی بحث میشد. آنها نیز ابزارهای خاصی داشتند مثلاً از طریق آدرسی که از طرف عضوگیر داده شده بود به تحقیق نامحسوسی میپرداختند یا از طریق کمیتهی کاوش، به جستجو در این زمینه مبادرت میورزیدند. پس از آن که فرد مزبور مورد تایید کمیته مرکزی قرار میگرفت موضوع فوق از طریق مسئولین ردهها به دعوت کننده ابلاغ و دستور جذب فرد مزبور صادر میشد. وقتی دعوت کننده دستور جذب فرد مورد نظر خود را دریافت میکرد در فضایی کاملاً محرمانه و با احتیاط و پنهانکاری ویژهای فرد را به جلسهای خاص دعوت میکرد. سپس دعوت کننده از دعوت شونده خواستار سوگند به قرآن جهت حفظ اسرار این جلسه میشد. اگر فرد از سوگند یاد کردن با قرآن خودداری میکرد، مساله جذب او تداوم پیدا نمیکرد و جلسه پایان مییافت اما اگر فرد سوگند میخورد فرایند جذب وی ادامه مییافت و دعوت کننده او را در جریان تشکیل حزب ملل اسلامی قرار میداد و از او برای عضویت در حزب دعوت میکرد.»[18]
بدین ترتیب تنها یک سال پس از تأسیس حزب ملل اسلامی دهها نفر در شمار اعضای آن قرار گرفتند. در این مدت حزب ملل اسلامی برای آموزش عقیدتی – فکری، سیاسی و نظامی اعضایش گامهایی برداشته و به پیشرفتهایی نائل شده بود. همچنین برای تهیه تجهیزات نظامی و اسلحه از منابع خارجی هم موفقیتهای نسبی کسب کرده بود. این حزب، برنامههایی برای گردش گروهی و آموزش تیراندازی و نظایر آن، به دور از چشم حکومت، در مناطق کوهستانی ترتیب داده بود. در حالی که ساواک و سایر نیروهای امنیتی و اطلاعاتی گرفتار بحرانهای سیاسی سالهای 1341-1343 بودند، حزب ملل اسلامی با جدیت و بدون برخورد با مانعی، فعالیتش را ادامه داده و برای اقدامات آینده و مبارزه مسلحانه با رژیم آماده میشد. تنها یک اتفاق ساده و کاملاً تصادفی موجب لو رفتن این تشکل و دستگیری بسیاری از کادر رهبری و اعضای فعال آن به جز محمدعلی مولوی عربشاهی[19] شد.[20]
در اوایل 1344 محمدباقر صنوبری، یکی از اعضای حزب بهطور اتفاقی توسط واحدهایی از پلیس، به دلیل احتمال حمل مواد مخدر مورد سوءظن قرار گرفته و پس از آن که از کیف همراهش مقداری اعلامیه کشف شد، شهربانی و سپس ساواک بهتدریج در جریان امر قرار گرفتند. شکنجه صنوبری توسط ساواک، شناسایی، ردیابی و دستگیری حدود پنجاه و پنج نفر از رهبران و اعضای فعال و برجسته حزب ملل اسلامی را در کوهستانهای اطرف تهران فراهم آورد.[21] ساواک در گزارش خود، دستگیری محمدباقر صنوبری را به «مشکوک بودن به عدهای از جوانان و تحت تعقیب و مراقبت بودن آنان» نسبت میدهد در حالی که دستگیری صنوبری واقعاً به صورت تصادفی و اتفاقی بود. در خلاصه پرونده اعضای حزب چنین آمده است:
«از چندی قبل مأمورین مخصوص شهربانی کل کشور نسبت به اعمال و رفت و آمدهای عدهای از جوانان مشکوک و چند نفر از آنها را تحت مراقبت قرار داد تا این که در ساعت ۳ بعد از نیمه شب 23 /7 /44 مأموری که مأموریت تعقیب یکی از این جوانان به نام محمدباقر صنوبری را بهعهده داشت، نسبت به کیف دستی نامبرده مشکوک و او را تعقیب و توسط افسر پلیس گشت شهرری تصمیم به بازرسی محتویات کیف میگیرد. شخص مزبور درصدد مقاومت برآمده و حتی کیف را به بام منزلی پرتاب و متواری میشود که مأمورین او را دستگیر و کیف را نیز بهدست آورده و محتویات آن را مورد بازرسی قرار میدهند که ضمن اوراق مکشوفه مقداری روزنامه به نام روزنامه خلق و نشریههای مضره دیگری به دست میآید که با بررسی آن مدارک، پرده از روی تشکیلاتی که علیالظاهر نام حزب ملل اسلامی برخود گذارده بودند، برداشته میشود. در اثر انجام تحقیقات از شخص دستگیر شده عدهای دیگر از اعضاء این جمعیت دستگیر و ادامه تحقیقات موجب گردید که مأمورین اداره اطلاعات شهربانی به قرارگاه کمیته مرکزی این جمعیت راهنمایی و ضمن بازرسی منزلی که محل کمیته مرکزی بوده است، مدارک و وسائل و تجهیزات قابل ملاحظه دیگری کشف نمایند که در اثر این اقدامات عدهای از مسئولین حزب مذکور متواری و به ارتفاعات شمالی شمیران پناهنده میشوند ولی مأمورین، مخفیگاه آنان را محاصره و با اینکه از طرف این افراد علیه مأمورین مقاومت مسلحانه میشود ولی به زودی همه این افراد دستگیر و با بهرهبرداری از دفاتر حزبی که نام کلیه اعضاء به طور رمز در آن ثبت شده بود، کلیه اعضای این جمعیت دستگیر و منازل آنان با رعایت تشریفات قانونی بازرسی که مدارک قابل توجه دیگری نیز در اختیار مأمورین قرار گرفت. در اثر انجام تحقیقات از اعضاء جمعیت مزبور و بررسی مدارک حزبی نتایج زیر به دست آمده است:
1- حزب مذکور کاملاً مخفی و زیرزمینی بوده و اصول استتار و پنهان کاری به نحو بسیار ماهرانه و استادانهای در شئون این جمعیت مراعات گردیده است.
2- گردانندگان حزب علیالظاهر هدف کلی جمعیت را تشکیل دولت واحد اسلامی نشان داده بودند و بدینترتیب موفق گردیده بودند که تعدادی از جوانان را اغواء و به صفوف خود بپیوندند، در حالی که با بررسی مدارک حزبی و تحقیقاتی که از مسئولین و گردانندگان بهعمل آمده است به خوبی معلوم میشود که این عناوین به کلی غیر واقع بوده و اقدامات آنان مباینت صریح با احکام شرع مقدس اسلام داشته و فقط برای جلب عضو بیشتر و سوءاستفاده از ایمان مردم مسلمان یک پوشش تحت عنوان حزب ملل اسلامی به آن اضافه گردیده است.
3- هدف این حزب به طوری که مدارک حزبی نشان میدهد عبارت بوده است از قیام مسلحانه، ایجاد جنگ اعصاب و ترور اغتشاش و آشوبگری و خونریزی و در این مورد دستورات صریحی به اعضاء حزب داده شده بود و در مدارک حزبی نیز آموزشهای لازم و کافی برای وصول به این هدفها به چشم میخورد.
4- حزب مزبور برای وصول به هدفهای مخرب خود از یکی از کشورهای بیگانه [عراق] مبادرت به تهیه اسلحه [دو قبضه کلت] نموده بود که ضمن مدارک حزبی به دست آمده است.
5- ضمن مدارک حزبی مکشوفه دستورات صریحی دائر به برداشت (سرقت) اسلحه و مهمات و سایر وسایل از اماکن دولتی به اعضاء داده شده بود و این عمل را از نظر شریعت مقدس اسلام جایز قلمداد نموده بودند کما اینکه یکی از اعضاء حزب در پیرو این دستور حزبی یک دستگاه ضبط صوت از منزل خویش سرقت و به حزب هدیه نموده است.
پرونده متشکله در این مورد پس از تکمیل در اداره اطلاعات شهربانی کل کشور به اداره دادرسی ارتش ارسال و بازپرس مربوطه پس از انجام تحقیقات مقتضی قرار نهایی خود را مبنی بر مجرمیت ۵۵ نفر از متهمین صادر و دربارهی ۱۴ نفر دیگر اظهار عقیده بر منع پیگرد نموده که با موافقت دادستان ارتش ۱۴ نفر اخیرالذکر از زندان آزاد و پرونده اتهامی سایرین ضمن تنظیم و صدور کیفرخواست به دادگاه ارجاع گردید که قریباً مورد رسیدگی قرار گرفته و کسانی که مجرم تشخیص داده شوند به کیفر قانونی خواهند رسید.»[22]
بر اساس پرونده متهمین به عضویت در حزب ملل اسلامی اسامی 71 تن از اعضای حزب در مهر 1344 به شرح ذیل گزارش شده است: محمدباقر صنوبری، هادی شمسحائری، جواد منصوری، محمد میرمحمدصادقی، محمد سیدمحمودیقمی(طباطبایی)، احمد احمد، حسن حامدعزیزی، علی نورصادقی، کاظم موسوی بجنوردی، اکبر اورامی، ابوالقاسم سرحدیزاده، سیدفخرالدین پیشوایی، ابوالحسن افتخاریان، ابوالحسن فلاحتی، مرتضی حاجی، محسن رحیمپور، محمد سرحدیزاده، علیاکبر رستمی، احساناله محجوب، محمدباقر عباسی، سیدجمال نیکوقدم، محمدعلی جمالیان، حمید خانمحمد، رضا اژییان، نصرالله(حمید) اسدیان، محمد بابایی، احمد روحی، فخرالدین شبیری، داود رضایی، احمد منصوری، یوسف رشیدی علیمحمدی، محمدحسن ابنالرضا، عیناله ملحمیده، مهدی یزدیان اناری، اصغر قریشی، علیاصغر اهلکسب، مهدی جعفریان، رمضان سلطانی، رضا ابوالحسنی( اخوان)، رسول نصرتی، کیوان مهشید، امیرهمایون طبسی، محمدحسین سرحدیزاده، محمدباقر(محسن) حاجمهدی، علیاکبر صلاحمند، محمدکاظم سیفیان، محمدتقی شالچی، حسن طباطبایی، سیداحمد تقوی، قدرتالله صفری، حسین روانپاک، احمد شیرینی، محمدحسین سیفیان، احمد آقازمانی، عباس آقازمانی، عباس دوزدوزانی، محمدصادق رییس دانایی قزوینی، محمد پیران، عباسعلی مظاهریعمرانی، علیمحمد قنادزاده، جعفر رییس پارسا، ناصر نراقی، محمدصادق عباسی، محمدحسین شهری، مهدی شهبازی منفرد، محمدجواد حجتیکرمانی، علیرضا سپاسیآشتیانی، فاطمه سرحدیزاده، محمدعلی مولویعربشاهی، عباس سعیدی، رضا گائینی. [23]
بدینسان اعضای حزب ملل اسلامی پیش از آن که وارد فاز عملیات مسلحانه علیه رژیم پهلوی شوند دستگیر شدند. سه ماه و هفت روز پس از دستگیری اعضای حزب ملل، سرتیپ فرسیو معاون دادستانی ارتش در 30 دی ماه 1344 در روزنامه اطلاعات از «کشف شبکه یک حزب مسلح مخفی در تهران» و دستگیری و تشکیل پرونده برای 55 نفر از آنان خبر داد. محاکمه اعضای حزب از روز یکشنبه 17 بهمن 1344 در دادگاه شماره یک عادی اداره دادرسی ارتش در باشگاه افسران پادگان جمشیدیه به طور علنی و به ریاست تیمسار سرتیپ محمدتقی تاجالدینی آغاز شد.
سرهنگ عاطفی دادستان با اتهاماتی چون «توطئه به منظور به هم زدن اساس حکومت و تحریض مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت»، «عضویت در دسته و جمعیتی با مرام و رویه ضد سلطنت مشروطه ایران»، «اهانت به رئیس مملکت»، «تمرد مسلحانه در مقابل مأمورین دولتی در حین انجام وظیفه و حمل اسلحه» برای 8 تن از متهمان این پرونده تقاضای اعدام و برای سایر متهمین درخواست حبسهای طویل المدت نمود. سرانجام پس از 21 جلسه محاکمه و 27 ساعت شور، رأی دادگاه روز یکشنبه 15 اسفند 1344 اعلام شد و بدینترتیب دادگاه بدوی برای سیدکاظم موسویبجنوردی، حسن حامد عزیزی، محمد سیدمحمودی قمی، محمد پیران، عباسعلی مظاهری عمرانی، ابوالقاسم سرحدیزاده، علی نورصادقی و محمد میرمحمدصادقی حکم اعدام و برای 47 نفر دیگر از اعضای رده پایین حزب حبسهای طولانی صادر نمود.[24]
پس از صدور رأی دادگاه بدوی، متهمان به رأی صادره اعتراض کردند و کمی پس از آن دادگاه تجدید نظر به ریاست سرلشگر موسی عالم مروستی تشکیل شد. در دادگاه تجدید نظر هم حکم اعدام رهبر حزب تایید شد و بقیه هم به حبسهای از 6 ماه تا ابد محکوم شدند.[25]
در آن دوره موضوع کشف حزب ملل اسلامی، برگزاری دادگاه علنی رسیدگی به اتهامات اعضای آن و نیز صدور احکام سنگین برای اعضای حزب از دو منظر کاملاً متفاوت از سوی حاکمیت و مردم مورد ارزیابی قرار میگرفت. از یکسو رژیم پهلوی این ماجرا را فرصت مغتنمی برای نشان دادن قدرت امنیتی خود بهحساب آورده، از اینرو با سر و صدا تلاش میکرد این موضوع را موفقیت ساواک بهعنوان چشم و گوش بیدار و قدرتمند شاه و حکومت بر رخدادهای کشور که هرگونه تحرک مخالفین را به سرعت از میان بر میدارد؛ نشان دهد.[26] از سوی دیگر جامعه که هنوز از تب و تاب قیام 15 خرداد، تبعید امام خمینی(ره) و... خارج نشده بود، کنشگری اعضاء حزب ملل اسلامی را یک حرکت احساسی از سوی جوانان مذهبی تبیین و مطالبه درگذشتن رژیم از خون رهبر حزب و کاستن از دوران محکومیت این جوانان را داشت. از این رو پس از صدور حکم اعدام، برای سیدکاظم بجنوردی بسیاری از علمای صاحب نام ایران و عراق از جمله آیتالله سید محمدهادی میلانی، آیتالله سیدشهابالدین مرعشینجفی، آیتالله سیدمحسن حکیم و... تلاشهایی برای متوقف ساختن این رأی به انجام رساندند.[27]
ساواک در گزارشی در این باره مینویسد:
«... محترماً به طوری که استحضار دارند بر اثر شفاعت و استدعای آیتاله سیدمحسن حکیم از پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر نسبت به عفو و بخشودگی نامبردگان فوق مقرر گردیده بود که در لیست مربوط به بخشودگی محکومین به مناسبت تاجگذاری اسامی دو نفر موصوف منظور گردد. با عرض اینکه شیخ محمدباقر محیالدین انواری از جمله محکومین قتل مرحوم منصور و به پانزده سال حبس با اعمال شاقه و همچنین سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی رهبر حزب ملل اسلامی با یک درجه تخفیف به حبس دائم با کار محکومیت حاصل نمودهاند لذا با توجه به اینکه کمیسیون بخشودگی مجاز است تقاضای بخشودگی محکومین را برای یک مرتبه تا مرحله آزادی هم بنماید مراتب جهت ابلاغ اوامر عالی نسبت به تعیین میزان بخشودگی دو نفر مورد بحث و همچنین بخشودگی 35 نفر دیگر از محکومین حزب ملل اسلامی که نسبت به رهبر آن حزب مسئولیتهای مؤثری نداشته و بالنتیجه محکومیتهای کمتری هم حاصل نمودهاند معروض گردید. به عرض رسید مقرر فرمودند تا مراسم تاجگذاری تأمل گردد.»[28]
علاوه بر علمای بزرگ ایران و عراق، برخی از روحانیان نیز اقدامات گوناگونی را برای جلوگیری از اعدام رهبر حزب ملل به انجام رساندند.[29] بهعنوان نمونه ساواک درگزارشی در این باره مینویسد:
«از: اداره کل سوم 316 شماره: 3045 /316
به: ریاست ساواک خرمآباد تاریخ: 9 /1 /1345
نامبرده بالا]شیخ احمد کروبی[ از شهرستان الیگودرز طی دو فقره نامهای که به مقصد کشور عراق به عنوان آیتاله حکیم و خمینی ارسال داشته است مطالبی راجع به محکومیت اعضاء حزب ملل اسلامی نوشته یادآور گردیده است که نباید سکوت اختیار کنند بگذارند این عده به اعدام و زندان ابد یا طویل المدت محکوم شوند و خواستار شده مراجع تقلید و مسلمین دنیا را هم آهنگ ساخته و عموم ممالک اسلامی را به صدا درآورند تا گفتنیهای این مردم را به گوش مردم دنیا برسانند...»[30]
دکتر صادق طباطبایی نیز در خاطرات خود به فعالیتهای کنفدارسیون دانشجویان ایرانی مقیم اروپا در خصوص فشار به رژیم پهلوی به منظور کاهش دوران محکومیت اعضای حزب ملل و تبدیل حکم اعدام سیدکاظم بجنوردی اشاره کرده است. او در این زمینه به رایزنیهای کنفدراسیون با کمیته حقوق بشر سازمان ملل، سازمان عفو بینالملل و... و نیز حمایتهای شخصیتهای علمی چون برتراند راسل برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام رهبر حزب ملل اشاره دارد.[31] آقای سیدکاظم موسوی بجنوردی در خاطراتش میگوید:
«نُه روز از فرجامخواهی من میگذشت و از نتیجه آن خبری نشده بود، بنابر این فردای آن روز، حتماً روز اعدام من بود. آن شب با حالتی عجیب و عرفانی و پس از راز و نیاز با خدا و درخواست عفو و بخشش و آمرزش از درگاهش به خواب رفتم... از خواب بیدار شدم. منتظر بودم که بیایند و مرا برای اعدام ببرند، با توجه به این که معمولاً مراسم اعدام در صبح زود برگزار میشد، قدری دیر کرده بودند. ناگهان سر و کله دو افسر پیدا شد... یکی از آن دو با خنده و خوشحالی گفت: «میخواهیم اولین کسانی باشیم که به شما تبریک میگوییم، اعلیحضرت همایونی شما را بخشیدهاند.».... چه رازی در «عفو» ما نهفته بود؛ آیا بهراستی شاه آن قدر رئوف و رحیم بود که دلش نیامده بود یک جوان 22 ساله اعدام شود؟ یا به افکار عمومی توجه داشت و نمیخواست در اذهان و انظار مردم دیکتاتور خشن و قسیالقلب جلوه کند؟ یا به وجهه و آبروی خودش در انظار جهانیان اهمیت میداد و نمیخواست رژیمش، رژیم سرکوب شناخته شود؟ در واقع هیچ یک از اینها دلیل عفو من نبود، شاه در تمام این زمینهها قبلاً امتحان خود را پس داده بود و ثابت کرده بود که نه اهل رحم و شفقت و گذشت است و نه به افکار عمومی بقیه دنیا اهمیتی میدهد... حقیقت این بود که من «عفو» خودم را مرهون حضرت آیتالله حکیم(ره) بودم... اکنون سئوال این است که پای آیتالله حکیم چگونه به این ماجرا باز شد؟ قضیه از این قرار بود که در جریان دادگاه بدوی، از طریق ملاقاتیها متوجه شدم که رژیم در تبلیغاتش ما را گروهی وابسته به چین کمونیست معرفی میکند.]لذا[ در یکی از همین ملاقاتها، من نامهای... بهطور مفصل خطاب به آقای حکیم نوشتم... تا هر طور شده به آقای حکیم برساند... در آن نامه نوشته بودم که ما گروهی مسلمان هستیم، برای تأسیس حکومت اسلامی اقدام کردهایم و همه اعضای حزب، جوانان مسلمان، پاک و با اخلاصی هستند و تمام اتهامات رژیم شاه دروغ است... نامه به همان ترتیب... به دست آیتالله حکیم رسید و ایشان دست به کار شدند و خیلی محکم و ثابت قدم لغوحکم اعدام مرا خواستار شدند... از قضا شاه پس از امضای حکم اعدام من برای تعطیلات نوروزی به مشهد رفته بود. در مشهد آقای]آیتالله میرزا احمد[ کفایی با شاه دیدار کرد و پیام آیتالله حکیم را به شاه ابلاغ کرد و به او گفت: ایشان نوه آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی و پسر آیتالله بجنوردی مرجع تقلید است، بهطور جدی از شما میخواهم که او را اعدام نکنید.» شاه در جواب گفته بود: «آخر این بچهها چه میخواهند؟» آقای کفایی گفته بودند: «... خودتان میفرمایید که اینها بچه هستند!» خلاصه در رودربایستی و اصرار حکم تخفیف را از شاه گرفت.»[32]
علاوه بر اقداماتی که در اواخر سال 1344 از سوی برخی علمای بزرگ از جمله آیتالله سیدمحسن حکیم برای آزادی رهبر حزب ملل صورت گرفت، در دهه پنجاه شمسی نیز رایزنیهایی از سوی برخی از روحانیان و همچنین افراد مرتبط با رژیم پهلوی برای کاهش دوران محکومیت سایر اعضای حزب ملل که محکومیتهای طویل المدتی گرفته بودند صورت گرفت.[33] با استناد به گزارشهای ساواک، حجتالاسلام محمدتقی فلسفی یکی از روحانیانی بود که بهدنبال کاهش محکومیت برخی از زندانیان سیاسی مسلمان، مخصوصاً برخی از اعضای حزب ملل اقداماتی را به انجام رساند.[34]
سرنوشت اعضای حزب ملل اسلامی
در اواخر دهه چهل شمسی به غیر از رهبر حزب ملل اسلامی و اعضای کمیته مرکزی آن، بسیاری از اعضاء حزب پس از گذراندن دوران محکومیت از زندانهای رژیم پهلوی آزاد شدند و هرکدام مسیری را دنبال نمودند. یکی از گزینههای پیشروی اعضاء، ادامه مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم شاه از طریق تأسیس گروهها و دستجات سیاسی یا پیوستن به دستجات سیاسی دیگر بود. سیدکاظم موسوی بجنوردی دراین باره مینویسد:
«آن دسته از جوانان حزب ملل که پس از اتمام محکومیت آزاد شدند، بلافاصله گروه جدیدی را با همان مرام و مکتب به نام «حزبالله»[35] بنیان گذاشتند و به مبارزه مخفی و مسلحانه با رژیم پهلوی ادامه دادند.[36] بیتردید میتوان گفت که گروه ما در بنیان گذاشتن فعالیت مخفی و مسلحانه علیه نظام شاهنشاهی پیشگام بود و بعدها که گروههای مانند مجاهدین خلق و فدائیان خلق این روش را برای مبارزه برگزیدند، چند نفر از اعضای حزب ما هم که به تنهایی قدرت سازماندهی تشکیلات مستقلی را نداشتند، به سبب اعتقاد به مبارزه چریکی و مسلحانه و عشق به سرنگونی دستگاه سلطنت پهلوی و برقرار عدالت اجتماعی به آنها پیوستند.»[37]
یکی از اعضای حزب ملل اسلامی که در این دوره ابتدا به گروه حزبالله و سپس سازمان مجاهدین خلق پیوست علیرضا سپاسیآشتیانی بود. ساواک درباره او مینویسد: «مشارالیه به اتهام عضویت در حزب ملل اسلامی در سال 44 دستگیر و به دو سال حبس تأدیبی محکوم شده لیکن در تاریخ 26 /5 /46 مورد عفو ملوکانه قرار گرفته و از زندان آزاد شده است. در تاریخ 29 /7 /46 با ادامه تحصیل یاد شده در دانشگاه تهران موافقت شده است. نامبرده پس از آزادی از زندان در گروه به اصطلاح مجاهدین خلق فعالیتهای خود را آغاز و در شاخه بهرام آرام به اتفاق محمد مفیدی، سعید صفار و عالمیزاده (از معدومین گروه) همکاری داشته است. برابر اعتراف محمد مفیدی نامبرده بالا در ترور تیمسار طاهری شرکت کرده و شخصاً مبادرت به شلیک چند تیر به تیمسار شهید نموده است. شخص مذکور همیشه مسلح میباشد.»[38]
علاوه بر افرادی که در این نوشتار ذکری از آنها به میان آمد، تعداد دیگری از اعضای حزب که بنیه مذهبی داشتند، کوشیدند ضمن ارتباط با مبارزان سیاسی مسلمان[39] و حضور در جلسات مختلف آنان ضمن انجام اقدامات فرهنگی به فعالیتهای اقتصادی نیز مشغول شوند. ساواک در گزارشهای خود به کارخانه پارس متال واقع در جاده کرج و همچنین کارخانه لعاب قائم[40] بهعنوان کارخانجاتی که پذیرای برخی از بازماندگان این حزب بودند اشاره کرده است.[41] از اسناد ساواک این گونه بر میآید که شهید صادق اسلامی در این ارتباط گیریها نقش مؤثری بازی مینمود و میکوشید به گردهم آمدن مجدد اعضای حزب ملل یاری رساند.[42]
همزمان با فعالیتهای سیاسی، نظامی و فرهنگی که اعضای آزاد شده حزب ملل اسلامی در بیرون از زندان بدان مشغول بودند، سیدکاظم موسوی بجنوردی؛ رهبر حزب نیز در زندان شرایط مختلفی را تجربه میکرد. در زندان او همواره از هر فرصتی برای غنای اندیشه خود بهره میجست و کتب فلسفی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بسیاری را مطالعه کرد. بجنوردی در زندان کتاب «اقتصادنا» اثر شهید سیدمحمدباقر صدر را ترجمه کرد و به جهت دانش و اشرافی که نسبت به مسائل اسلامی و سیاسی پیدا کرده بود در مناظره با گروههای مختلف شرکت میکرد و توانست افراد زیادی را از انحراف به مارکسیسم نجات دهد.
بجنوردی سرانجام در دوران نخست وزیری شاپوربختیار پس از تحمل 13 سال زندان به همراه بسیاری از زندانیان سیاسی رژیم پهلوی از زندان آزاد شد.[43]
او پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تشکیل حزب جمهوری اسلامی به عضویت کمیته مرکزی حزب انتخاب شد و در سال 1358 با حکم مهدی بازرگان و پس از تأیید امام خمینی (ره) به استانداری اصفهان منصوب شد. او پس از مدتی در 7 خرداد 1359 بهعنوان نماینده تهران به اولین دوره مجلس شورای اسلامی راه یافت اما پس از پایان این دوره در سال 1363 از سیاست کناره گرفت و مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی را تأسیس کرد و به فعالیتهای علمی در آنجا پرداخت.[44]
[1] . حجتالاسلام سیدحمید روحانی در کتاب خود گروههایی چون گروه شهید عبدالحسین سبحانی در خوزستان، گروه حزبالله درخرمشهر و گروه ابوذر در نهاوند و همچنین افرادی چون بهمن حجتکاشانی، علی پاتریک پهلوی، کاترین عدل و... را بهعنوان گروهها و افراد هوادار حکومت اسلامی ذکر کرده است.(برای اطلاع بیشتر نک روحانی، سیدحمید، نهضت امام خمینی، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،1390، ج 4، ص 133-453).
[2] .سند شماره 1-9 از مجموعه حاضر (برنامه حزب ملل اسلامی).
[3] . مسی به رنگ شفق؛ سرگذشت و خاطرات سیدکاظم موسوی بجنوردی، بهاهتمام علیاکبر رنجبرکرمانی، تهران: نشر نی، 1381، ص 12-22.
[4] . همان، ص 21-22.
[5] . شمس، اسماعیل، آن پنجاه و پنج نفر؛ اسناد و مدارک حزب ملل اسلامی، تهران: انتشارات اطلاعات، 1398، ج 1، ص 5؛ هدف حزب ملل در واقع براندازی رژیم سلطنتی از طریق مبارزه مسلحانه و استقرار حکومت اسلامی بود. آنها آرمان برقراری حکومتی واحد میان تمام کشورهای اسلامی را در سر داشتند. حزب ملل اسلامی برای حکومت اسلامی مد نظر خود، تحقق صلح جهانی جهانی، پشتیبانی از حقوق ضعفا، نجات ملتها از یوغ استعمار، پاره کردن زنجیر بردگی تودههای کارگر و نیز عدم دخالت در امور داخلی دیگرکشورها را به عنوان مؤلفه سیاست خارجی مورد تأکید قرار میداد.
[6] . مسی به رنگ شفق، همان، ص 22-23.
[7] . همان، ص 22-23.
[8] . بسیاری از اعضای حزب ملل سابقه همکاری با انجمن ضد بهائیت را پیش از پیوستن به حزب داشتند. با کشف حزب ملل اسلامی و دستگیری اعضای آن و با مشخص شدن ارتباطاتی که حدود 50 تن از اعضاء حزب در گذشته با انجمن مبارزه با بهاییت داشتند، شیخ محمود حلبی در ساواک متعهد به جلوگیری از فعالیتهای سیاسی اعضاء انجمن شد. از این زمان به بعد متقاضیان حضور در انجمن میبایست برای عضویت در انجمن تعهدنامه عدم فعالیتهای سیاسی را امضاء میکردند. این حرکت و همکاری انجمن شبهههای ارتباط انجمن حجتیه با ساواک را تقویت کرد و بعدها این عافیت طلبی و دوری گزینی از مبارزه با رژیم پهلوی، چهرهای مخدوش از انجمن در ذهن مبارزین مسلمان به نمایش درآورد. (فریادی در تاریکی؛ خاطرات سیدمحمد میرمحمدصادقی، تدوین جواد عربانی و رحیم روحبخش اللهآباد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1399، ص 78).
[9] . حسنزاده، اسماعیل، «تأملاتی در پیدایش و تکوین حزب ملل اسلامی»، نشریه متین، ش 5 و6، زمستان 1378 و بهار 1379، ص 57-59.
[10] . فریادی در تاریکی، همان، ص 98.
[11] . حسنزاده، اسماعیل، همان، ص 62-63.
[12] . فریادی در تاریکی، همان، ص 109-111.
[13] . حسنزاده، اسماعیل، همان، ص 62-63.
[14] . فریادی در تاریکی، همان، ص 99-100.
[15] . حسنزاده، اسماعیل، ص 63-64.
[16] . فریادی در تاریکی، همان، ص 112.
[17] . همان، ص 100-102.
[18] . همان، ص 100-102.
[19] . محمدعلی مولوی عربشاهی فرزند محمدباقر در سال 1320 متولد شد. پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد. با تشکیل حزب ملل اسلامی از سوی آنان دعوت به همکاری شده و از اعضای مرکزی حزب گردید. پس از کشف حزب ملل اسلامی و دستگیری اعضای آن، وی تنها فردی بود که موفق به فرار و خروج از کشور شد. ساواک پس از مدتی رّد وی را در عراق به دست آورده و موفق به شناساییاش گردید. مولوی پس از مدتی به مصر و لبنان مسافرت نموده و چند صباحی گویندگی بخش فارسی رادیو قاهره را به عهده داشت و سپس در سال 1348 به عراق مراجعت کرد. محمدکاظم موسوی بجنوردی رئیس حزب ملل اسلامی در خاطرات خود درباره وی چنین میگوید: «مولوی پس از فرار در منزل یکی از دوستانش مخفی شده و از آنجا با پوشیدن لباس روحانی به خوزستان رفت و از آنجا به وسیله دوستان روحانی به عراق رفت. آقای مولوی سالها در نجف و لبنان و سوریه بود. سرانجام به آلمان شرقی رفت. در آنجا ادامه تحصیل داد و مهندس شد. بعد از انقلاب اسلامی به ایران بازگشت و سالها در دائره المعارف بزرگ اسلامی عضو هیأت علمی و سرپرست بخش علوم بود و سرانجام در سال 1386 درگذشت.(شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، ص 195- 197).
[20] . شاهدی، مظفر، مبانی نظری و ریشههای تاریخی انقلاب اسلامی، تهران: پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، 1393، ج 3، ص 272-273.
[21] . شاهدی، مظفر، همان، ج 3، ص 272-273.
[22] . اسناد شماره 12و 13 از مجموعه حاضر. توجه شود که اسامی اعضای متهم 71 نفر و محاکمه شدگان 69 نفر هستند. علت آن بود که خانم فاطمه سرحدی زاده به دلیل عدم احراز اتهام همان ابتدا منع تعقیب گرفت و محمدعلی مولوی عربشاهی فرار نمود و هیچگاه به دام ساواک نیفتاد.
[23] . سند شماره 14 از مجموعه حاضر.
[24] . شمس، اسماعیل، همان، ص 119 -123؛ شاهدی، مظفر، همان، ص 273.
[25] . شمس، اسماعیل، همان، ص 124.
[26] . شاهدی، مظفر، همان، ص 273.
[27] . حجتالاسلام حاج سیداحمد خمینی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1387، ص 80-81؛ آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشینجفی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج اول، 1388، ص 530؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 5 ، 1400، ص 155.
[28] . آیتالله محمدباقر محیالدین انواری به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 121.
[29] . نک به سند شماره 10 از مجموعه حاضر.
[30] . ملااحمد کروبی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ص 4.
[31] . خاطرات سیاسی– اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387، ج 1، ص 242.
[32] . مسی به رنگ شفق، همان، ص 113-115.
[33] . پس از دادگاه تجدید نظر رهبر حزب به اعدام، 2 دو نفر به حبس ابد، 5 نفر به 15 سال حبس، 2 نفر به 8 سال و الباقی به 3 تا 5 سال محکوم شدند. (شمس، اسماعیل، همان، ص 126).
[34] . حجتالاسلام محمدتقی فلسفی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1387، ص 429.
[35] . برخی از اعضاء حزب ملل اسلامی از جمله آقایان عباس آقازمانی، احمد احمد، جواد منصوری، علیرضا سپاسیآشتیانی، عباس دوزدوزانی و... پس از آزادی از زندان در سال 1346 گروه حزبالله را با الگوگیری از مرامنامه حزب ملل اسلامی در تهران پایهگذاری کردند. (بهشتیسرشت، محسن، محسنیابوالخیری، علیرضا، «تحلیل ماهیت و تشکیلات گروه حزبالله (1346-1351ش)»، فصلنامه ژرفاپژوه، سال سوم، تابستان و پاییز 1395، ش 8 و 9 ، ص 18 و 36)
[36] . ساواک در سال 1350 نگرانی خود را نسبت به تجدید حیات حزب ملل اسلامی توسط اعضای آزاد شده حزب اعلام داشته بود. در این باره میخوانیم: «... در سال 44 یک گروه 55 نفری از جوانان متعصب مذهبی در پوشش مذهب و تحت عنوان حزب ملل اسلامی شروع به فعالیت مینماید. هدف حزب به ظاهر تشکیل دولت واحد اسلامی تحت قوانین اسلامی در کشورهای مسلمان بوده لیکن در باطن هدف حزب مذکور واژگون نمودن رژیم مشروطه سلطنتی از طریق مبارزه مسلحانه، ترور و ایجاد جنگهای پارتیزانی بوده که نسبت به دستگیری اعضاء حزب مذکور اقدام و برابر آراء صادره از طرف اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی محکومیتهایی حاصل نمودهاند که به تناوب تعدادی از محکومین حزب مذکور در عرض این مدت آزاد و عدهای نیز هم اکنون در زندان به سر میبرند. طبق اطلاع رسیده افرادی که در این مدت از زندان آزاد گردیدهاند اخیراً با همکاری سایر گروههای افراطی مذهبی فعالیتهای مجدد خود را آغاز و قصد دارند اقداماتی در جهت خلاف مصالح کشور انجام دهند علیهذا خواهشمند است دستور فرمائید سریعاً در زمینه فعالیتهای حزب مذکور تحقیق و چنانچه در آن منطقه از اعضاء مذکور اقامت و یا تردد مینمایند ضمن مراقبتهای لازم با نفوذ منابع در جلسات آنان نسبت به شناسایی و نیز تعیین نحوه فعالیت این گروهها اقدام و نتایج حاصله را مستمراً به این اداره کل اعلام نمایند...»( انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک؛ استان قزوین، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393، ج 1، ص 351).
[37] .شمس، اسماعیل، همان، ص شش؛ هر چند که از اوایل دهه 40 شمسی اعضای حزب ملل اسلامی دستگیر و راهی زندان شدند، اما تا سالهای پایانی عمر پهلوی نیز از پخش منشورات مربوط به حزب ملل در برخی از مراکز دانشگاهی از جمله دانشگاه پهلوی شیراز اخباری به گوش میرسید و در اسناد بدان اشاره شده است. (سند شماره 11 از مجموعه حاضر).
[38] . سردار سرافراز؛ شهید حجتالاسلام سیدعلی اندرزگو به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377، ص 223.
[39] . شهید حجتالاسلام محمد منتظری به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1387، ص 142.
[40] . شرکت لعابسازی قائم(شرکت تولیدی قائمیان) با مدیرعاملی شهید محمدصادق اسلامی و مشارکت عدهای از اعضای گروه شیعیان و اعضای حزب ملل اسلامی به عنوان سهامدار تأسیس شده بود. این شرکت در سال 1354 دارای بیش از 1600 نفر سهامدار بود.(کتاب پایگاههای انقلاب اسلامی؛ مسجد جلیلی تهران به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، ص 352).
[41] . شهید صادق، شهید صادق اسلامی گیلانی؛ یاران امام به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382، ص 157 و 161 و 165 و 167 و 188 و 196 و 225.
[42] . شهید صادق، شهید صادق اسلامی گیلانی، همان، ص 225.
[43] . مسی به رنگ شفق، همان، ص 192-195.
[44] . حجتالاسلام حاج سیداحمد خمینی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 80.
از راست: محمد سید محمودی طباطبایی، حسن عزیزی ، سید کاظم موسوی بجنوردی در داگاه
ابوالقاسم سرحدی زاده
باقر صنوبری
حسن عزیزی
سید کاظم موسوی بجنوردی در زندان قصر
سیدکاظم موسوی بجنوردی
عباس آقا زمانی (ابوشریف)
عباس دوزدوزانی
محمد پیران
محمد میرمحمدصادقی
محمدجواد حجتی کرمانی
نقاشی از سید کاظم موسوی بجنوردی
یوسف رشیدی
تعداد مشاهده: 5651