23 مرداد 1357 روز خونین شهر تنکابن
تاریخ انتشار: 22 مرداد 1403
از: ساری تاریخ: 24 / 5 / 2537[1357]
به: 312 شماره: 2441 / 2ﻫ1
فوری
پیرو شماره: 2424 / 2ﻫ1-23 / 5 / 37
برابر اعلام سازمان نوشهر به استناد اعلام شهربانی شهسوار تعداد تظاهرکنندگان در مورخه 23 / 5 / 37 در شهسوار 700 الی 800 نفر و در خرمآباد شهسوار صد نفر بودهاند که تعداد دستگیر شدگان 68 نفر و زخمی شدگان 32 نفر که 11 نفر مأمور، 21 نفر از مهاجمین میباشند که ده نفر از آنان بستری که وضع یکی از آنها وخیم و یکی از بستری شدگان مؤنث به نام نیره میرابوطالبی و یک آقا نیز به نام ابراهیم بابایی فوت نموده است.
باید همان دو نفری باشند که بعد گفتهاند مردهاند. در بولتن درج شود. 25 / 5 / 37
درج شد. 25 / 5 / 37
*****
از: 2ﻫ1 تاریخ: 24 / 5 / 2537[1357]
به: 312 شماره: 2447 / 2 ﻫ 1
پیرو شماره: 2441 / 2ﻫ1-24 / 5 / 37
برابر اعلام سازمان نوشهر دو نفر از مجروحین حادثه شهسوار نیز روز جاری فوت و جمع تلفات تاکنون سه نفر میباشد.
رخشا
گیرنده: ابیانی
گوینده: احمدی
ساعت 2130
*****
اطلاعیه شماره 1 ـ 24 / 5 / 57
کشتار و خونریزی در شهسوار به دستور شاه
بسمالله القاصم الجبارین
به نامخدای درهم کوبنده ستمگران
«ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون» سوره 3 آیه 169
خیال نکنید کسانیکه که در راه خدا ـ راه رهائی مردم ستمدیده ـ کشته شدهاند مرده و نابود شدهاند نه ـ بلکه برعکس آنان زنده ابدی و جاودانی هستند و با شهادت خود به نزد خداوند رفته و در پیشگاه خدا به روزی و رفاه ابدی رسیدهاند.
*****
ملت مسلمان و ستمدیده و مبارز ایران.
فرعون ایران نابودی و شکست خویش را در یک قدمی میبیند از این رو دیوانهوار برای حفظ و ادامه قدرت خونخوار و کثیفش قتل عام پشت قتل عام راه میاندازد و مزدوران جیرهخوار و پلیدش شهرها را در پیشهری دیگر به آتش و خون میکشند و مغز جوانان وطن را برای فرعون ایران هدیه میبرند.
اما فرعون ایران و اربابان آمریکائی و انگلیسیش بدانند که قانون خدائی چنین است:
«هر قطره خون شهید که برخاک ایران میریزد صدها مجاهد و مبارز میپروراند و به همه مردم ستمدیده ایران آگاهی و بیداری و شهامت میدهد و سرانجام چهره و صورت پلید و خائن شاه و دارودسته فاسد و مأموران سنگدل را هرچه بیشتر به مردم ما نشان میدهد. آری برادران و خواهران ـ شهید زنده و جاوید است و نزد خدا مقام یافته و در قلب ملت ما جا گرفته است. قطره قطره خون پاک شهید با مردم صحبت میکند و به آنها آگاهی میدهد و در عوض به صورت بمبهائی ویرانگر و آتشزا پایههای قدرت و کاخ فرعون ایران را بلرزه در میآورد.
این بار به دستور شخص شاه جلاد ـ مزدوران سیاه قلب و فاسدش در خیابانهای و کوچهها و خانههای شهرستان شهسوار جوی خون راه انداختند. ماجرا به طور خلاصه بدین قرار میباشد:
در مسجد (امام زمان) شهسوار یکی از روحانیون مسئول و متعهد ظهرها و شبها نماز جماعت و جلسات سخنرانی داشته است. جمعیت و ازدحام در این جلسات بیسابقه بوده به طوری که علاوه بر صحن مسجد و حیاط آن کوچهها و خیابانهای اطراف مسجد به شعاع صدها متر از جمعیت پر بوده و موج میزده.
شاه جلاد که حاضر نیست مردم محروم ایران کمترین اطلاع و آگاهی از اسلام صحیح از مسائل سیاسی و حکومتی ـ از جنایات و قتل عامهای خودش و مزدورانش در سرتاسر کشور کسب کنند و آزادی سیاسی ـ آزادی بیان و قلم را فقط در درون زندانها و شکنجهگاهها و تبعیدگاهها و در صفحات روزنامههایش و بر صفحه تلویزیونها به ملت ایران اعطاء میفرمایند!!!! آری نتوانست این جمعیت را که در ماه مبارک رمضان در خانه خدا آن هم در یک کشور اسلامی و شیعه جمع میشدند تحمل کند!
از این رو ضمن چندینبار تهدید مردم و شخص گوینده و حتی یکبار دستگیری وی و بردنش به ساواک نوشهر بالاخره صبح روز دوشنبه 9 ماه مبارک رمضان برابر 23 مرداد ماه 1357 ساعت 4 صبح بعد از سحر حمله کرده و سخنران مسجد را در محل سکونتش با وضعی وحشیانه دستگیر میکنند.
ظهر همان روز از جمع شدن زن و مرد بیشماری که از همه نقاط شهسوار و بخشها و دهات و شهرهای اطراف آن برای ادای نماز جماعت و شنیدن سخنرانی اسلامی به مسجد امام زمان آمده بودند جلوگیری میکنند و مردم روزهدار تشنه و گرسنه را در هوای گرم در کوچه و پس کوچههای شهر مأیوس و سرگردان میکنند. در عین حال مأموران شهربانی ـ ژاندارمری ـ و مزدوران ساواک با تفنگ و مسلسل به صورت پیاده و در اتومبیل در سرتاسر شهر مانور میدادند و آماده کشتار و خونآشامی بودند در صورتیکه مردم بیدفاع برای خواندن نماز و شرکت در روضهخوانی آمده بودند نه برای نبرد و جنگ مسلحانه. عدهای در شهر به پرسوجو میپرداختند تا از سخنران دستگیر شده و راجع به این که بالاخره چه خواهد شد و... اطلاعاتی به دست آورند و عدهای دیگر با کمال متانت و آرامش در نماز جماعت و سخنرانی مذهبی مسجد (وَلِمَرز) شهسوار شرکت میکنند. پس از اتمام سخنرانی مردم از پیر و جوان و کودک همه با هم در کمال آرامش و سکوت همراه چند تن از روحانیون محترم به عنوان نشان دادن ناراحتی خود از دستگیری سخنران مسجد امام زمان به سوی آن مسجد حرکت کردند تا در آنجا ضمن نشان دادن حمایت خود از پیشنماز و سخنران دستگیر شده با مأمورین و مسئولین به اصطلاح امنیتی و در اصل (ضد امنیتی) در مورد بستن مسجد و راجع به سخنران دستگیر شده صحبت کنند و به صورت جمعی خواستار آزادی وی گردند.
اما مزدوران شاه خونخوار که روی چنگیز جنایتکار را سفید کرده است همه نیروها و امکانات خود را از روزهای قبل آماده کرده بودند تا مردم را که با نظم و سکوت کامل حرکت میکردند با گلوله و آتش مسلسلهای آمریکائی و اسرائیلی جواب بدهند و همین کار را هم کردند. ناگهان پس از پاشیدن آب به وسیله ماشینهای آتش نشانی بروی مردم و آشفته و ناراحت نمودن آنان با باطوم و مشت و لگد و هفتتیر و تفنگ و مسلسل به جان مردم بیدفاع و بیگناه حمله کردند و قتل و خونریزی را از حدود ساعت 5 / 2 بعدازظهر تا شب ادامه دادند. شهر شهسوار را خونین کرده و کاملاً تعطیل نمودند و از ریختن خونگرم و پاک جوانان مسلمان روزهدار به وجد آمده عربدهکنان پایکوبی میکردند و نوشابه مینوشیدند «ای شاه جلاد ننگتباد، مرگتباد، این است معنی آزادی فرمایشی اعطاء شدهات؟؟؟؟» اما مردم در مقابل این درندگی و وحشیگری مأموران شاه چه سلاحی داشتند؟؟ وقتی گلولهها را در بدنهای مردم مسلمان روزهدار مینشاندند و با باطوم و لگد به جان زخمیها افتاده و بدنهای مردان و زنان را تیره و کبود میکردند. تنها سلاح مردم فریادشان بود تا به وسیله آن پیام آگاه کننده خویش را به گوش همه مردم برسانند. آری فریادهای درود برخمینی ـ مرگ برشاه ـ مرگ بر این حکومت طاغوتی ـ برقرار باد حکومت اسلامی و ... مزدوران شاه به قدری وحشیگری و بیشرمی از خود نشان دادند که چون درندگان و در عین حال کاملاً حساب شده و طبق دستور اربابانشان به جان مردم حتی زنهائی که برای خرید و یا برای شرکت در نماز جماعت ظهر و عصر و سخنرانی آمده بودند به خصوص افرادی که دارای حجاب اسلامی و چادر بودند حملهور شده و مجروح مینمودند، مخصوصاً به سوی خانمهای جوان با چادر مشکی شلیک میکردند و عده زیادی را کشته و عده زیادی را زخمی نمودند. آری گروه گروه از مرد و زن و پیر و جوان را در محاصره و تله میانداختند و مثل گرگهای خونخوار با فریاد و عربده مستانه به جانشان افتاده و ضمن مجروح و بیحال کردن آنها عده زیادی را هم دستگیر میکردند.
این سنگدلان تربیت شده شاه برای دستگیری و کتک زدن افراد زخمی و غیر زخمی که به خانههای مردم پناه برده بودند با زور وارد خانههای مردم میشدند تا آنها را پیدا کنند!!
به هر حال صحنه کاملاً صحنه یک حمله وحشیانه و حساب شده بود یعنی با آمادگی قبلی ساواکیهای خونخوار با لباس شخصی و هفتتیر ـ مأموران شهربانی و گارد شهربانی با تفنگ و باطوم و گاز اشکآور ـ افراد ژاندارمری با تجهیزات کامل از قبیل انواع اتومبیلها و مسلسلها و... به مردم بیسلاح و بیدفاع و بیخبر از نقشههای قبلی شاه خونخوار و مأمورانش حملهور شدند.
چقدر از پسرها و دخترها که پس از گلوله باران شدن در داخل جویهای خیابانها و در کوچهها افتاده بودند و پس از خونریزی زیاد با دهانی روزهدار و لبانی خشک شده آن هم در آن گرمای تابستان صداهای در گلوشکسته آنها که آب آب آب ... میگفتند اشک همه مردم شهر را که در خانههای خود حبس شده بودند سرازیر میکرد. اما از ترس تیراندازی مأموران مسلسل و هفتتیر به دست شاه کسی نمیتوانست مقداری آب به لبهای خشک شده آن شهیدان راه خدا و مردم برساند.
از نکات دیگر این که مزدوران شاه پس از این که شهر را خونین کرده و تعطیل نمودند. بسیاری از مغازههای مردم و مؤسسات عمومی مثل دبستانها و دبیرستانها و اداره تعاونی و غیره و بسیاری از وسیله نقلیه مردم را از قبیل موتور و اتومبیل را خرد کرده و ویران نمودند تا به اصطلاح کشتار و خونخواریهایشان را حق به جانب جلوه بدهند و بگویند هدف این مردم بیدفاع و بیسلاح نابودی اموال مردم و خرابکاری بوده است!!
و این کور دلان مست و خونخوار نمیدانند که برای ملت مسلمان ایران این حناها دیگر رنگی ندارد و این نیرنگها دیگر کهنه شده است. در مورد تعداد کشته شدگان شاید بتوانیم آمار دقیقتر را به زودی به اطلاع هموطنان مبارز برسانیم ولی بنا به نظر افرادی که خود شاهد بودند تعداد شهدا را فعلاً از حداقل 10 تا 50 نفر برآورد کردهاند. در مورد افراد زخمی باید گفت زخمیهای پسر و دختر زیاد بوده به طوری که کمتر محله و بیمارستانی در شهسوار و شهرهای اطرافش وجود دارد که زخمیهای زیادی نداشته باشد.
دستگیری افراد خیلی زیاد بوده به طوری که بسیاری از جوانان و نوجوانان و مردان و زنان را در حین حمله در داخل شهر و پس از تعطیل شدن شهر در خانههای مردم و یا هنگام رفتن به منازلشان دستگیر کردند. از جمله عدهای از بازاریهای شرافتمند شهسوار را صرف این که مسلمان مسئولی بودند و یا در کارهای گردانندگی مساجد و امور مذهبی فعالیتی داشتند مضروب و مجروح و دستگیر نمودند. و حتی مغازههایشان و اتومبیلهایشان به دست لباس شخصیهای مزدور شاه خُرد و نابود شد.
در خاتمه یادآور میشویم که شاه جلاد شخصاً در عشرتکده و میخانهاش در شهرستان نوشهر کشتار مردم مسلمان و بیدفاع را در شهسوار رهبری میکرده است.
درود بر روان پاک شهیدان مسلمان و قهرمان شهسوار و همه
شهدای راه خدا و مردم
درود بر امام خمینی رهبر انقلابی ملت مسلمان ایران
پیروز و گستردهتر باد مبارزه حق طلبانه خلق مسلمان ایران
درود بر همه زندانیان سیاسی کشور به خصوص حضرتآیتالله
طالقانی و منتظری و بر همه تبعیدشدگان کشور
نابود باد آمریکای خونخوار و رژیم شاه خائن و دودمان پلید و فاسدش
هموطنان مبارز مسئول:
در برابر خدا یعنی در برابر لبهای تشنه شهدای شهسوار و همه شهیدان کشور و در برابر خون پاک قلبشان که آن را در رگهای مردم محروم ما جاری ساختند تا به آنها آگاهی بدهند ـ در برابر بدنهای زخم شده و کبود گشته زخمیها ـ در برابر رنجها و شکنجههای برادران و خواهران دستگیر شده و زندانی ـ در برابر آه جگرسوز پدران و مادران داغدار در برابر گرسنگی و بیچارگی و بدبختی مردم مسلمان و ... مسئولیت شدید دارید که این قبیل اطلاعیهها را به هر طریقی که شده با رعایت هوشیاری بین همه گروهها و طبقات مردم به ویژه نسل جوان در سطحی وسیع تکثیر و پخش نمائید و حتی آن را به دست علماء مبارز و روشنفکران و مجامع حقوقی و بینالمللی برسانید.
تکثیر از: فریاد شهید
*****
تاریخ:[1] 25 / 5 / 2537[1357]
نخستوزیری
آقای فصیح خلعتبری قاضی دادگستری تلفنی اطلاع دادند شورشهائی که اخیراً در شهسوار به وقوع پیوسته سردسته آن آقای تقی شرافتی میباشد.
قاسمی
25 / 5 / 2537
جناب آقای ثابتی
در مورد صحت و سقم مطلب نظری نیست، جهت استحضار ایفاد میگردد.
فرشید
28 / 5 / 2537
*****
از: 2 ﻫ 1 تاریخ: 31 / 5 / 2537[1357]
به: 312 شماره: 1306 / نﻫ
موضوع: محرکین رویداد اخلالگرانه شهسوار
محرکین اصلی واقعه شهسوار به نامهای: 1- حسن شیخمحمودی اهل مرزدشت امام جماعت خرمآباد شهسوار 2- محمدتقی مرتجائی اهل مرزدشت ساکن قم طلبه واعظ 3- عباسعلی فلاح اهل مرزدشت ساکن بابل کارمند آموزش و پرورش فرزند رضا 4- سیدعبدالوهاب مؤمنی اهل کوچکه واعظ 5- سیدقاسم میرعباسی اهل سنگرحال عضو انجمن شهرستان شهسوار 6- سیدجلالالدین ساداتی اهل سنگرحال کارمند آموزش و پرورش شهسوار 7- رحمتاله عباسی ساکن حسنکلایه خرمآباد شهسوار 8- ضیابر مشایخی اهل مرزدشت 9- کاظم شریعتمداری اهل شهسوار 10- سیدفخرالدین براتی کارمند جنگلبانی شهسوار اهل ترج محله کوچک 11- احمد رضاخانی شهردار خرمآباد شهسوار 12- علی [ناخوانا] عضو انجمن شهر کارمند آموزش و پرورش 13- اکبر مقصودی عضو انجمن شهر خرمآباد 14- رحیم رمضان پدرش رئیس انجمن شهر خرمآباد 15- صدری کبیری اهل شهسوار کارمند دادگستری شهسوار که دخترش به نام منیژه کبیری رهبر کانون اسلامی صاحبالزمان و شوهرش اقبال میباشد.
نظریه شنبه: نفر اول با تشکیل کانونهای اسلامی بسیاری از جوانان را تحت نفوذ خود در آوردهاند. نفرات 10 تا 15 در جلسات مذهبی که در منزل شیخ علیپور تشکیل میشود شرکت مینمایند. اعلامیهای که در مورد رویداد شهسوار در خرمآباد پخش شده را منیژه کبیری و شوهر وی میباشد. ضمناً پدر منیژه به نام صدری کبیری تحت تأثیر حسن شیخمحمودی است.
نظریه یکشنبه: با توجه به موقعیت منبع توجیه گردیده که کاملاً به نامبردگان نزدیک شده و نسبت به تعیین محل تحریر و تکثیر و [ناخوانا] عاملین اطلاعات جامعی کسب نماید. ضمناً در مورد شناسائی نامبردگان اقداماتی در دست انجام است. قانع
نظریه سهشنبه: در مرخصی هستند.
نظریه ن: نظریه یکشنبه مورد تائید است.
محترماً در صورت تصویب به مرکز ارسال گردد. 5 / 6 / 37
آقای علیمحمدی سوابق بررسی و نتیجه مراقبت خواسته شود. 5 / 6
*****
از: نوشهر تاریخ: 31 / 5 / 2537[1357]
به: 2ﻫ1 شماره: 1303 / ن ﻫ
برابر اطلاع همکار اخیراً اعلامیهای در دو صفحه ماشینی شده پلیکپی تحت عنوان کشتار و خونریزی در شهسوار به دستور 66[شاه] بدون امضاء که ذیل آن نوشته شده تکثیر از فریاد شهید در شهسوار و خرمآباد شهسوار پخش که در این اعلامیه ضمن شرح مغرضانه و عاری از حقیقت چگونگی رویداد اخلالگرانه روز 23 / 5 / 37 شهسوار در مورد تعداد کشته شدگان و زخمی شدگان غلّو نموده و یادآور شده که این کشتار را 66 از نوشهر هدایت کرده است. اقداماتی جهت شناسائی عاملین انجام گرفته و سرنخهائی نیز به دست آمده که نتیجه ضمن تقدیم عین اعلامیه متعاقباً به استحضار خواهد رسید.
منشی
گوینده: آقای افسانی
گیرنده: حضرتی
ساعت: 30 / 12
*****
از: سازمان اطلاعات و امنیت نوشهر شماره: 1320 / نﻫ
به: تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت مازندران تاریخ: 1 / 6 / 2537[1357]
درباره: لیست تظاهرکنندگان در شهسوار مورخ 23 / 5 / 37
بازگشت به شماره: 2445 / 2ﻫ1-24 / 5 / 37
بدین وسیله فتوکپی لیستهای مشروح مندرج زیر جهت استحضار به پیوست تقدیم میگردد.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت نوشهر- منشی
1- فهرست اسامی کلیه دستگیر شدگان تظاهرات مورخ 23 / 5 / 37 شهسوار.
2- فهرست اسامی کسانی که پس از دستگیری بیگناه شناخته شده و آزاد شدهاند.
3- فهرست اسامی تظاهرکنندگانی که مجروح و مصدوم شدهاند.
4- فهرست مأمورین که در تظاهرات مصدوم شدهاند.
5- فهرست اماکن عمومی، خصوصی و دولتی که وسیله تظاهرکنندگان مورد حمله واقع و آسیب دیدهاند. ضمناً سه نفر نیز در این حادثه جان خود را از دست دادهاند که اسامی آنان قبلاً به عرض رسیده است.[2]
آقای علیمحمدی: باتوجه به سابقه اقدام نمایم 5 / 6 / 37
*****
از: شهربانی رامسر شماره: 184 / 5
به: ریاست سازمان اطلاعات و امنیت نوشهر تاریخ: 11 / 6 / 1357
موضوع: پخش اعلامیه
شب گذشته وسیله اشخاص ناشناس اعلامیه مضرهای که در مورد حوادث اخیر شهسوار صادر گردیده در منطقه[ناخوانا] پخش گردیده. یکبرگ فتوکپی اعلامیه مزبور به پیوست ارسال می گردد.
ارزیابی خبر: صحت دارد.
ضمیمه 123-0-6 بایگانی شود.
امنیت داخلی 15 / 6
قبلاً گزارش شده است.
*****
بسمالله القاصم الجبارین
بنام خداوند انتقامگیرنده از ستمگران
پیام برادران و خواهران مسلمان شهسوار
تکثیر از حزبالله
«وسیعلمو[سیعلم] الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون»
و بزودی ستمگران در مییابند که چگونه نابود خواهند شد. قرآن کریم»
برادران و خواهران داغدیده شهر به خون کشیده شده شهسوار سلام و درود و تسلیت ما برادران و خواهران مسلمان شما را در سوگ عزیزانتان که با قیام قهرمانانه خود علیه رژیم ضدخدایی و ضدانسانی شاه سفاک پهلوی در خون خود غلطیدند و روزه خود را با شربت گوارای شهادت افطار نمودند، بپذیرید.
شاه جلاد و یزید زمان هرچه سقوط حکومتش را نزدیکتر میبیند بر کشتار و قتلعامهایش میافزاید و این اولین باری نیست که این دیو صفت فرزند معاویه دست به خون پاک جوانان عزیز وطن میآلاید بلکه از سالهای قبل تا به امروز بهترین نبوغها و عزیزانمان را به خاک و خون کشیده و میکشد و تمام ثروتهای ملی و ذخایر زیر زمینی ما را به باد فنا داده و کشور غنی ما را به ابتذال و فقر کشانده و دستگدائی به سوی اجانب دراز کرده است. و ملت مسلمان ما را که به رهبری زعیم عالیقدر و مرجع بزرگ جهان تشیع نائب الامام حضرت آیتالله العظمی الامام خمینی به پا خاسته و علیه این هرج و مرج طلبیها و هوسبازیهای محمدرضا شاه خائن شهوتران قیام نموده و او را متهم به نابودی وطن و اسلام مینماید و چون شاه منطق و دلیلی برای جنایاتش ندارد لذا با گلولههای مسلسلهای آمریکائی و اسرائیلی که به دست عدهای مزدور مفتخوار سپرده جواب میگوید.
اینک که شاه سقوطش را حتمی و مرگ را با چشمانش در یک قدمی خود میبیند، دست به یک حیله و مکر خطرناکی زده است که انقلاب حق طلبانه خلق مسلمان ایران را ناکام بگذارد، ولی ملت ما باید هوشیارانه مواظب و با تغییر دولت، تغییر تاریخ، تعطیل کازینوها، آزادی احزاب و شایعه مذاکره با امام امت،[3] مرجع بزرگ آیتاللهالعظمی خمینی فریب این روباه صفت را نخورند زیرا مرجع بزرگوار هیچوقت با این رژیم جنایتکار سازش نخواهد کرد و ملت ما هم باید از رهبر خود تبعیت کرده با این دشمن اسلام و انسان آشتی نکنند.
و ما خواهران و برادران جوان شهسوار یکدل و یکصدا و همگام با رهبر عالیقدرمان به خونخواهی شهیدان به خون غلطیده شهسوار و دیگر شهرها مانند قم، تبریز، یزد، نجفآباد، جهرم، مشهد، اصفهان، رفسنجان، شیراز، اهواز، آبادان، قزوین، تهران، کازرون، کاشمر، بابل، همدان و...[4] برمیخیزیم و تا هنگام نابودی کامل رژیم شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی از پای نخواهیم نشست.
به امید... آن روزی که مسلسلهایمان را به دوش کشیده و در راه خلقی که حقش ضایع گشته، در سنگرهای انقلاب با شعار اللهاکبر برقلب دشمن بکوبیم.
پیروز باد مبارزات حق طلبانه خلق قهرمان و مسلمان ایران ـ منهدم باد نظام پوسیده شاهنشاهی برقرار باد حکومت اسلامی به رهبری امام خمینی.
«جوانان مبارز مسلمان شهسوار»
*****
از: شهربانی شهسوار شماره: ۹۳ / الف
به: ریاست سازمان اطلاعات و امنیت نوشهر تاریخ: ۸ / ۷ / 1357
یک نسخه فتوکپی اعلامیه شماره ۲ «اربعین شهیدان شهسوار را گرامی بداریم» حاوی مطالبی تحریکآمیز علیه دستگاههای مملکتی در ۹ برگ در شهسوار محل به دست [آمده و] جهت اقدام به پیوست ارسال میگردد.
امنیت داخلی- 8 / 8
ضمیمه ۱۲۳ ـ ۶۰۰ بایگانی شود.
نظریه: مراقبت ادامه دارد در صورت برخورد با عاملین پخش اعلامیه دستگیر و اقدام خواهد شد.
ارزیابی خبر: صحت خبر وجود دارد.
قبلاً به بایگانی ارسال شده است.
*****
اربعین شهیدان شهسوار را گرامی بداریم
اِن الله لا یُغَییرُ ما بِقومٍ حَتّی یُغَییروا ما بِانٌفُسِهِم. (سوره بقره- آیه ۱۱- )
«تا مادامی که ملتی برای تغییر وضع جامعه خود فعاّلانه در مبارزه برای تغییر وضع موجود شرکت نکنند خداوند وضع زندگی آن مردم را عوض نخواهد کرد.»
اربعین شهدا روز تجدید خاطرههائی است که یاد آنها در دل خلق ستمدیده آتش عشق نسبت به راه شهیدان را شعلهور ساخته و همانند گلولهای به قلب دشمن فرو میرود. خاطره و صحنهای را به یاد مردم میآورد که دشمن حتّی از بردن نام اربعین شهدا وحشت کرده و به هراس میافتد. مفتضحانه تلاش بیشرمانه میکند تا این نام را محو و نابود گرداند. اینجاست که معنی و ارزش حدیث زیر که از امامان مبارز شیعه (که همگی با مرگ غیر طبعیی در راه زنده کردن و اجراء نمودن قوانین نجاتبخش قرآن- یعنی حقوق مردم محروم به دست ستمگران تاریخ شهید شدهاند) نقل شده است بهتر درک میشود: «یکی از علائم شیعیان ما داشتن اربعین است.» چرا که شیعیان همواره در طول تاریخ برای برقراری حکومت عدل قرآنی و خدائی در جامعه با طبقه حاکم ظالم و ستمگر و غارتگران اموال و ناموس اخلاق شرف مردم مبارزه میکردند و همگی دائم میکشتند و کشته میدادند. لذا اربعین در اربعین داشته و دارند به طوری که سالها مبارزه خلق شیعه ایران به خصوص در سالهای اخیر خود دلیل این مدعاست و سرانجام در اثر گسترش مبارزات پیروزی از آن خلق محروم مسلمان ماست و این قانون خدائی و وعده خداوند است.
اکنون اربعین شهیدان قهرمان شهسوار فرا میرسد. شهیدانی که در روز نهم ماه رمضان امسال (۲۳- مرداد ماه ۵۷) سند جلاد و خونخوار بودن شاه و سند محکومیت حکومت ضد خدائی و ضد مردمی پهلوی را با خون پاک قلب خود امضاء کردهاند. غرقه به خونان روزهداریکه پویندگان و رهروان راستین راه امام حسین بودند و خاطره شهادت تشنه لبان صحرای کربلا را چه نیکو زنده ساخته و به دست میرغضبان یزید زمان (شاه) تیر باران شدهاند. آری شهیدان و تیرخوردگان و زخمیهای ما صداقت و ایمان مردم ستمدیده و مسلمان منطقه شهسوار و اطراف را نیز نشان دادهاند و ثابت نمودند که این سکوت مردم دلیل بر وجود امنیت و آرامش در زندگی مردم نیست. بلکه خفقان ناشی از سر نیزه تفنگهای آمریکائی و اسرائیلی مزدوران شاه است.
شهیدان تشنه لب شهسوار مانند شهدای پی در پی قهرمان در قم ـ تبریز– جهرم– اهواز– یزد– اصفهان– شیراز–کازرون- مشهد- خرمآباد- لرستان- دهات اطراف نجفآباد اصفهان- شهر نجفآباد اصفهان– آبادان– خمین– اراک– کاشان ـ کرج ـ قزوین– ایلام - و دهها شهر و دهات دیگر و بالاخره قتلعام هزاران تن از مردم مسلمان تهران با فریادهای اللهاکبر درود بر خمینی- استقلال، آزادی، حکومت اسلامی و.... برای عموم مردم ستمدیده ما روشن نمودند حکومتی که از خدا و امام و اسلام دم میزند، مسلمانان روزه دار را میکشند - مسجدها را میبندند، نماز جماعتها را قدغن میکند و با دستگیری روحانیون آگاه و مسئول و سخنرانان و نویسندگان اسلامی و گردانندگان متعهد امور خانههای خدا و مردم (مساجد) به مردم میفهماند که شاه و هیئت حاکمهای که از احترام به دین و روحانیت دم میزند روحانیون راستین اسلامی و سایر مسلمانان آگاه و مسئول را به زندان و شکنجه گرفتار کرده و تبعید و متواری میکند. شاه با این جنایات خود نشان میدهد که حتی کمترین قسمتهای قانون اساسی کشور را که با خون هزاران تن مجاهد زمان مشروطیت و کشتار دهها هزار تن از مردم ستمدیده ایران تهیه شده و شیخ شهید نوریها[5] پایش خون دادهاند اجرا نمیکند چه رسد به اجرای قوانین عدالتپرور و ضد ستم و آزادساز قرآنی و حکومت خلقی اسلامی که درست هدف دیکتاتوری فردی شاه است. آنگاه تبلیغاتچیهای کثیف شاه در بین مردم شایع میکنند که اینها بچههای مردم را به کشتن دادهاند و مزدوران اوقافی و یا مفتخورهای عمامه به سر[6] را نیز اجیر میکنند تا بالای منبر این سخن کثیف و متعفن را نشخوار کنند و بیشرمانه و خائنانه به شهیدان قهرمان ما که خونهای پاک قلب خویش را در راه خدا یعنی راه آزادی و استقلال مردم ستمدیده ما تحت حکومت اسلامی و در راه اسلام نجاتبخش آزادساز محمد (ص) و علی (ع) و بالاخره در راه رسوا کردن حکومت پلید پهلوی که دم از دین و اسلام میزند خالصانه و عاشقانه نثار کردهاند، توهین نمایند.
کار این حکومت غارتگر اموال و ثروتهای مملکت چقدر به کارهای معاویه مکار و دار و دستهاش شبیه است که در جنگ صفین به وسیله جیرهخواران خود در میان مردم ساده لوح پخش کردند که علی (ع) جوانان شما را به کشتن داده است. اما در حقیقت این معاویه و یاران ثروتمندش بودند که حاضر نمیشدند تاج و تخت و مقامهای خائنانه عثمانی خود را رها کنند و از غارت و حیف و میل نمودن بیتالمال یا ثروتهای مملکتی که حق مردم محروم مسلمان بود دست بردارند. امام علی(ع) میخواست این امتیازات را از دست آن دزدان و انگلهای خونخوار جامعه بگیرد و به صاحبان اصلیش که مردم ستمدیده و حقیر شده هستند برگرداند. چنانچه در آغاز حکومتش رو به طبقه حاکم ثروتمند میگوید: ثروتهائیکه از غارت مردم جمع کردهاند اگر به صورت گردنبند زنانتان در آورده باشید از شماها پس گرفته و به مردم میدهم، و دیدیم که علی (ع) در همین راه در محراب عبادت در خانه خدا یعنی مسجد با توطئه ثروتمندان، شهید شد (همان مسجدی که امروز جانشین معاویه یعنی شاه در آن روحانیون و مردم مسلمان مبارز را دستگیر و به مسلسل میبندد!)
لذا معاویه و طبقه ثروتمند اطرافش با خرج کردن همان ثروتهای غارت شده از مردم به انواع دسیسهها ـ خیانتها و تبلیغات مسموم کننده متوسل میشدند و افراد ساده دل و نا آگاه را همراه با مزدوران خود در مقابل علی (ع) و یاران او قرار میدادند و به این طریق جنگ و خونریزی به راه میانداختند، نه این که علی(ع) این مجسمه تقوا و عدالت، خون مردم بیگناه را بریزد. امروز هم شاه جلاد است که همراه با افراد خانواده خود و اطرافیانش و سرمایه داران بزرگ و به کمک اربابان آمریکائی - اسرائیلیاش هرگونه آزادی و استقلال و رفاه و آسایش را از مردم ما گرفتهاند. نفت این خون ملت ایران و سایر معادن را در اختیار اربابانش قرار داده و آن مقدار سهم ناچیزی هم که به ایران میرسد یا اسلحههای آدمکشی از آمریکا و انگلستان و اسرائیل میخرد تا به وسیله آنها سینههای پاک مسلمانان آزادیخواه ایران و منطقه خلیج فارس را سوراخ سوراخ کند و هزاران پدر و مادر و خانواده را همراه ملتی داغدار نماید. یا سهام کارخانههای ورشکسته سرمایهداران خونخوار اروپا و آمریکا رو میخرند و یا صرف - هزینههای نامحدود و بیحد سازمان جهنمی و انسانکش ساواک و سازمانهای ضد اطلاعاتی شاهانه مینماید و بالاخره با خرجکردن ثروتهای مردم اسیر ایران به خوشگذرانی در کاخها و ویلاها، عشرتکدهها و قمار خانهها و کازینوها میپردازند. شاه وطنفروش ۸۰ درصد نفت مصرفی اسرائیل صهیونیست را به دستور اربابش آمریکا جنایتکار تأمین میکند تا با مصرف آن هواپیماها و تانکها و زرهپوشها اسرائیلی بهتر و بیشتر بتواند مردان و زنان و کودکان خلق مسلمان فلسطینی و عرب و شیعیان لبنان را بمباران و گلولهباران کنند و خانهها و مزارعشان را با خاک یکسان نمایند و به وسیله نفت ایران مسجدالاقصی این قبله گاه پیامبران ابراهیمی و محل معراج پیامبر اسلام را به آتش بکشند.[7] کشاورزی ما را به کلی نابود کردند و بیشرمانه آمار میدهند که 90 درصد محصولات و مواد خوراکی مردم ما از برنج آمریکایی تا گوشت یخ زده استرالیایی و پنیر بلغاری و تخممرغ هلندی و پرتقال اسرائیلی و... را از خارج وارد میکنند! تمام زمینهای مرغوب کشاورزی در دشت قزوین و گرگان و زیر سد دز در خوزستان را در اختیار شرکتهای آمریکایی– اسرائیلی- انگلیسی قرار دادهاند و دهقانان سال خورده و مسن آنجا را برای گدائی راهی شهرها کردند و جوانان نیرودار و کاری را نوکر و کارگر آن شرکتها ساختهاند. دهقانان سایر جاهای ایران هم به علت نداشتن امکانات مالی و وسایل فنی و آبیاری و کشت و کاشت (در حکومت اسلامی شوراهای محلی اسلامی که متشکل از خود افراد محل میباشد این امکانات را در اختیار کشاورزان قرار خواهند داد) و به علت گرانی سرسام آور کالاها و اجناس و ازدیاد خرجها و هزینه زندگی آن هم در عصر تمدن بزرگ شاهانه !! و به علت این که محصولاتشان در بازارها به وسیله دلالهای سرمایه داران و شرکتهای دولتی با کمترین قیمتی حتی به صورت پیشفروش از آنها خریداری میشود کمرشان خم شده است. (در حکومت اسلامی با تسهیلات و امکاناتی که شورای حکومتی در اختیار شورای محلی اسلامی میدهد و تغییرات و دگرگونیهائی که در کل حکومت و اقتصاد و مالکیت و تولید و توزیع و خرید و فروش و مصرف و.... به وجود خواهد آمد باعث میشود دهقانان مستقیماً محصولات خود را به صورت گروهی یا فردی به بازارهای مصرف برسانند). آری میبینیم که اغلب آنها یا کشاورزی را ول کرده و به کارگری و کارهای مواجب بگیر و غیر تولیدی (مثل نگهبانی ـ دژبانی ـ پادوئی – رانندگی ـ دست فروشی و ... ) به شهرها روی میآورند. و بالاخره وارد پادگانهای ارتشی و شهربانی و ساواک میشوند تا به وسیله تربیتی که آنها میدهند آنها را وادار به گلوله باران مردم وطنشان کنند. یا این که زمینهایشان را سرمایهداران و نزول خواران و پولداران بزرگ شهر و شرکتها و بانکهای دولتی (دولت ضد مردمی شاهنشاهی- آمریکائی) فروختهاند. کم شدن مزارع برنج و باغات چای و مرکبات در شمال کشور نمونه چشمگیر آن است که باغات مرکبات و چای و شالیزار دیروز تبدیل به محل ویلاها و شرکتها و هتلها و قمارخانهها و شرابخانههای درباریان و سرمایهداران شد و اغلب خود دهقانان هم باغبان – سرایدار، راننده و کارگران آنها تبدیل گشتهاند. پنبهکاران مازندران و گرگان نیز که در زیر آفتاب سوزان هر روز ساعتها خون خود را به صورت عرق میریزند زندگی سخت و محرومی را میگذرانند. همه شما مردم مسلمان شاهد هستید که دامداریها را چگونه از بین بردند تا جائی که حتی تخممرغ خوراکی ما را از خارج وارد میکنند! یک مشت صنایع مُنتاژ و مصرفی و تزئینی و نه صنایع مادر و سنگین و ریشهای به دست خیامیها[8] ـ شاهپورها[9] - و اشرفهای[10] کثیف و به کمک سرمایهداران خونخوار جهانی با پول و ثروت مردم ما دایر کردند تا خون ملت ما را به خصوص کارگران زحمتکش و عزیز، این محرومترین طبقه جامعه ما را بیشتر و بیشتر بنوشند. رژیم شاه بیش از ۵۰ هزار از بهترین و پاکترین مردان و زنان مبارز و حقگوی و استقلالطلب مسلمان و آزادیخواه کشور را در زندانها و سیاهچالهای کمیته - زندان اوین - زندان قصر - زندان قزلحصار، زندان عادلآباد شیراز- و زندانهای مراکز سایر استانها و شهرهای بد آب و هوا به زیر شکنجه و شلاق و محرومیت و گرما و سرما و گرسنگی و ... قرار داده است و در بین آنها چهرههای درخشان بزرگ مردانی چون مجاهدان کبیر حضرت آیتالله طالقانی (که بیش از نصف عمر ۷۰ سالهاش را در زندان و تبعید رضاخان قلدر و پسر جلادش قرار داشته و دارد و اکنون نیز دوره زندانی ۱۰ ساله خود را میگذراند) و حضرت آیتالله منتظری (سن ۵۴ سال و از دوران کودکی در امر مبارزه برای نجات مردم ستمدیده مسلمان شرکت کرده و انواع تبعیدها و زندانها را به خود دیده است) که البته روحانیون مبارز زندانی خیلی زیادند.
۴۰ هزار مستشار نظامی و جاسوسی و سرپرست و کارشناس فنی- بازرگانی آمریکائی در ایران با حقوق سرسام آور تا ماهی ۲۰ هزار دلار (۱۶۰هزار تومان!!) و بیشتر از ثروت ملی و دسترنج ملت ما همه چیز کشور را از اقتصاد ورشکسته گرفته تا فرهنگ و مطبوعات و رادیو و تلویزیون (پخش انواع برنامههای فاسد و پوچ و سرگرم کننده و دروغهای تبلیغاتی و پیامهای تجارتی برای فروش کالاهای سرمایهداران و پخش انواع نوارهای ساز و آواز فاسد کننده بازاری طبق نقشه و برنامهریزی طراحان و کارشناسان آمریکائی)و رواج دادن انواع بیبند و باری و مشروبخواریها و هرزگیها. از ارتش و نیروهای شهربانی و ژاندارمری (که فعلاً همه در جهت حفظ منافع شاه و سرمایه داران داخلی و خارجی کار میکنند) گرفته تا کشاورزی و آذوقه مردم و بالاخره اداره ضد انسانی کثیف و شاهانه ساواک و خلاصه همه ایران را در اختیار خود دارند.
حکومت آدمکش پهلوی با آزاد گذاشتن پخش مواد مخدر توسط اشرف معتاد خود فروش که سردسته قاچاقچیهاست چقدر از عزیزان جوان و مردان و زنان را برای این که از شرف و غیرت و قدرت مبارزه بر پا ندارند و نتوانند در مقابل این دزدان وطن حتی یک فریادی برآورند به روز سیاه اعتیاد کشاندهاند. در مورد دریا و ماهیگیری چه بگوئیم و شما مردم محروم خود شاهد هستید که حکومت کثیف پهلوی دیگر چیزی در دست ملت باقی نگذاشت. از روزی که روی ثروتهای دریا، صید انواع ماهی دست گذاشتند هزاران خانواده صیاد را بیشغل و بیخانهمان و در بدر نمودند چقدر از آنها را که راه معاش و تخصص جز شغل صیادی نداشتند و ناچار شبها و به طور مخفی دل به دریا میزدند تا به هر طریق شده غذای بخور و نمیر زن و بچههایشان را فراهم کنند، ژاندارمهای فاسد شاه آنها را به گلوله بسته و به زندان انداخته و کتک و شلاق زده و میزنند. چرا یک عدد ماهی سفید که تا قبل از اصلاحات ارضی شاهانه به اصطلاح ملی کردن (در اصل سلطنتی کردن) منابع دریا و جنگل به بیش از ۲۰۰ تومان رسیده است (یعنی حقوق ماهیانه یک کارمند متوسط) و مردم ستمدیده ما حتی در شهرهای کنار دریای خزر که روزی ماهیهای آن به صورت کوهی انباشته در وسط بازار به فروش میرسید از خوردن ارزانترین نوع آن هم سالهاست که محروم شدهاند.
آیا دریا عوض شده است؟ خیر صید و کنترل دریا به دست دزدان حکومت شاهانه افتاده است و آنها هم جز به هر چه بیشتر مکیدن خون مردم تا آخرین رمق به چیز دیگری فکر نمیکنند. پس ماهیهای مرغوب چه میشوند؟ واضح است آنها را در اختیار خانوادههای پلید پهلوی و سلطنتی و رجّالههای دولت و سرمایه داران خارجی و داخلی و هزاران مستشار و کارشناس آمریکائی- اروپائی و مأموران پلید ساواک و جیرهخواران درجه بالای شهربانی و ارتش قرار میدهند. تا این انگلها و زالوهائی که در هیچ کار تولیدی شرکت ندارند بتوانند هر چه بهتر به نوکری و خوش خدمتی شاه و اربابش آمریکا بپردازند.
آری برادر و خواهر مسلمان این غارتگران کم بودها و گرانی هیچ چیز را احساس نمیکنند چرا که برای آنها همیشه همه چیز هست لذا وقتی که سینه فرزندان مسلمان ما را زیر شعار اللهاکبر به گلوله میبندند عربده میکشند که اینها خرابکارند و میخواهند صلح و صفا و آرامش و امنیت را در کشور به هم بزنند!
آری به هم زدن آرامش و امنیت جلادان عین به دست آوردن سعادت و امنیت و آرامش و رفاه و آزادی مردم محروم ما است. برای قشر کارمند و اداری ما حقوق ناچیزش، هزینه زندگی ابتدائیاش را کفاف نمیکند و دائم چشمش به آگهیها و اعلانات اداره میباشد که چه وقت اضافه شغلی و یا پایه و رتبهای به او میرسد و مثلاً یه تومانی! به حقوقش اضافه میشود و اگر اندکی ایمانش سست باشد و در مسیر مبارزه و خودسازی خود نباشد چه بسا دست به رشوهخواریها و انحرافها میزند و سرانجام در دام فساد اداری گرفتار میشود. کارمندان استثمار شده وطن ما برای ساختن چند اطاق باید با گرفتن وامهای کمرشکن لااقل ۲۰ سال عمر آینده و اختیار و آزادی انسانی خویش را به سرمایهداران بانکی و دولتی بفروشند و در این مدت تا ۲ یا ۳ برابر پول گرفته شده را پس میدهند. یعنی چه؟ یعنی در عصر تمدن بزرگ شاهانه برای ساختن یک سر پناه یک کارمند(هر نوع که باشد) باید عمر و خونش را پیش فروش کند!! این است معنی رفاه و امنیت و آزادی و استقلال شاهانه؟؟ آری اگر غارت شَدید خون کارگران و دهقانان و کسبه و سایر زحمتکشان مسلمان ایران آشکارتر است در عوض عمر فروشی و خون فروشی برادران و خواهران اداری ما به صورت غیرمرئی و نادیدنی است و تحت عنوان و لقبی دهن پر کن مثل کارمند ـ معاون ـ حسابدار - معلم و آموزگار ـ بایگان - نگهبان و... ثمرهکشی از آنها را انجام میدهند در مقابل میبینیم که فلان دلال سرمایهداری و واسطه، وارد بازار خرید و فروش سرمایهدارها شده است و یک شبه میلیونر میشود و به اندازه یک دانه جو هم سواد ـ لیاقت - تخصص و هنر و کاردانی ندارد و هیچ کار فعال و تولیدی هم در جامعه نکرده است دهها هزار نفر از برادران و خواهران عزیز ما باید با دیپلم پشت درهای دانشگاه آه و حسرت بکشند و یا برای ادامه تحصیل به هزاران سختی راهی کشورهای بیگانه و دیار غربت شوند راستی چرا؟ برای این که طبق دستور و نقشه اربابان باید متخصصین و اهل فن از آمریکا– اسرائیل- اروپا و غیرو بیایند و حقوقهای گزاف از ثروت ملی ما را بگیرند و به کشورشان ببرند و جوانان عزیز و با استعداد ما به صورت کارمندان جزء و منشیها و دفتر بنویسها و کارگرهای ماهر سرمایهداران و شرکتهای سرمایه داری خارجی و داخلی زیر دست آنها قرار بگیرند تا با دادن حقوقهای بخور و نمیر و ناچیز با ساعات کاری به اندازه ساعات کار خارجیها در روز هر چه بیشتر جوانی آنها را تلف کرده و خون آنها را در بهترین سالهای عمرشان بمکند. ای مرگ بر شما زالوصفتان خونخوار کثیف.
این بیشرمان شاهنشاهی یعنی دودمان ننگین پهلوی و طبقه اشراف و سرمایهدار حاکم با این همه غارت ثروتهای ایران و عمر فرزندان وطن ما با بر قراری انواع مالیتها و عوارضها و هزاران نوع جریمه بستنها و بیمهها همان مقدار حقوق و مزد و درآمد ناچیزی را که در دست عدهای از مردم ما برای هزینه زندگیشان باقی میماند از دستشان میربایند. آری خلق مسلمان ایران دیگر فهمید که چگونه در حالی که هزاران مادر ایرانی در شهرها و به خصوص دهات گرسنه و بیمارند و پستانهای آنها خشک شده و شیری ندارند که به کودکان لاغر و ضعیفشان بدهند فرح[11] (این به اصطلاح مادر مهربان مردم در تبلیغات رادیو و تلویزیونی و مطبوعات شاهانه!) همراه با سایر زنان خود فروش درباری و سرمایه داران بزرگ و زنان رجّالههای دولتی در وانها و حوضچههای پر شده از شیر گاو بدن پلیدشان را شستشو میدهند تا پوستشان لطیف و براق شود و بتوانند بیشتر به عیاشی و عشقبازیهای حیوانی خود به پردازند و در عشرتکدههای شبانه مشتریهای زیباتر و قویتری پیدا کنند.
حال بیاییم این ناز و نعمت افسانهای فرح کثیف و سایر زنان درباری و حکومتی را با مادران و زنان رنجبر و ستمکش پنبه کار مازندران و دشت گرگان مقایسه کنیم که صبح زود بچههای ضعیف و گرسنه و حتی بیمار خود را به پشت خود سوار میکنند و از ۳ تا ۶ کلیومتر پیاده به پنبه زارهای ناچیز خود میروند سپس از صبح تا غروب در زیر آفتاب سوزان کمر خم کرده و به کار مشغول میشوند و ناهارشان هم عبارت است از نان خشک و ساده همراه با رب انار شیرین که با آب رقیقش میکنند!!
و تازه شب هم که پیاده به منزل برمیگردند با تمام آن خستگیها و سختیها باید به فکر تهیه شام ناچیز بچهها و شوهر زحمتکششان نیز باشند و فردا باز روز از نو روزی از نو.
زنان برنج کار و چای کار شمال هم رنجی شبیه به خواهران پنبهچینها را در آفتاب سوزان تحمل میکنند. و یا کافی است این بدبختیها و رنجهای آنها را با ناز و نعمت و رفاه زنان درباری و سران دولت و زنان رجّالههای مملکتی و سرمایهداران غارتگر که در ویلاها و قصرهای خود در کنار دریای خزر و دامنه کوه و جنگل به عیاشی مشغول هستند مقایسه شود. آری ملت رنج کشیده ایران میداند که شاه روسپی باز برای ۳ ساعت عشق بازی با یک زن فاحشه آلمانی که یک ستاره معروف سینمای آلمان است و هنرپیشه فیلمهای فاسد کننده سکسی میباشد به نام «کارین شوپرت»حدود ۷۵ هزار تومان پول و یک سینه ریز پر از ۲۵ نوع جواهر و زمرد از سلسله جواهرات سلطنتی (همان خون و گوشت مردم ایران که به صورت جواهرات جمع کردهاند)که رویش نمیشود قیمت گذاشت میپردازد.
(هموطنان عزیز: برای بیشتر آگاه و روشن شدن درباره بدبختیهای مردم و غارت ایران که بسیار مختصر بیان کردیم حتماً به نوار سخنرانی امام خمینی یا متن چاپ شده آن را که در تاریخ ۱۰ / ۳ / 57 بیان نمودهاند و انواع بدبختیها و مشکلات مردم ما را عمیقاً روشن ساختهاند رجوع کنید) آری هدف از فریاد و عصیان و پیکار روحانیون راستین و مبارز و روشنفکران انقلابی اسلامی و مخصوصاً جوانان مجاهد به رهبری امام خمینی که در پیشاپیش و در رأس مبارزات خلق مسلمان ایران بوده و رهبری و هدایت آن را به عهده دارند و انواع زندانها و تبعیدها را همراه با خلق محروم ما برای خود میخرند جز بیان این همه جنایات رژیم پهلوی و اربابان خارجیاش برای مردم و جز بیان راه و روش حکومت عدل اسلام و علی (ع) که نجات همه ستمدیدگان جامعه در سایه برقراری آن حکومت امکان پذیر است و جز فهماندن صحیح و درست قرآن به مردم خفقان زده مگر چیز دیگری میگویند و یا کار دیگری میکنند؟ یا خواست دیگری دارند؟ کدام خواست شخصی است که آدمی خود را به زندان و تبعید و شکنجه و گرسنگی و سختی بیاندازد و در معرض گلوله قرار بگیرد؟ جز خواست برقراری حکومت خدائی و قرآنی و آزادی و نجات مردم از دست دیکتاتوری شاهانه؟
برای این که قرآن این مرامنامه حکومت اسلامی (که در سلطنت شاهانه مردم را جوری تربیت میکنند که به جای فهمیدن و شناختن و معنی کردن آن جلدش را برای کسب ثواب ببوسند!) صریحاً اعلام مینماید:
وَ لاَ تاکٌلواُ اَموالَکٌم بَینکُم بَالباطِل وَ تُدلُوا بِها اِلی الحُکّام لِتاَکلُوا فَریقاً مِن اَموالِ الّناسِ بالاْثمِ وَ انتُم تَعلمُون
(قرآن سوره بقره آیه ۱۸۸)
(نباید افراد جامعه اموال همدیگر را که حاصل دسترنج هر کدام است به باطل از روی زور و ستم به مصرف برسانند. استثمار انسان از انسان نباید باشد و آنها را در اختیار پادشاهان قرار ندهید که بسیاری از دسترنجهای خلقها را با انواع گناه و دسیسه غارت میکنند در صورتی که شما ستمدیدگان میدانید پادشاهان ذاتاً غارتگر و خون خوارند)
و یا وقتیکه شعار اساسی امام علی (ع) این الگوی رهبری حکومت اسلامی چنین میباشد که:
«چیدهِ دست هیچ کسی برای دهان شخصی دیگری نباید باشد.»
یعنی استثمار و بهرهکشی انسان از انسان به هر شکلش باید جلوگیری شود و متوقف گردد یا: «هیچ فقیری گرسنه و فقیر نمیشود مگر آن که در کنارش شخص دیگری ثروتمند و گنده شده باشد» یعنی چه؟ یعنی این که همه بدبختیها و حقارتهای اکثریت افراد یک جامعه به خاطر وجود داشتن یک عدد اقلیت غارتگر و سرمایه دار و به اصطلاح دانه درشت میباشد و نه چیز دیگر. اینهاست بینش و خواست خمینی و اینها است شعارهای اصلی خمینی. از این رو روحانیت راستین اسلام و نویسندگان روشنفکر اسلامی و مسلمانان مبارز که اسلام را و قرآن را و روش زندگی و رهبریت پیامبر و علی را به رهبری امام خمینی به دور از هرگونه انحراف و دید جاهلی و تبلیغاتهای غرض ورزانه و خائنانه دشمنان چپی و راستی قرآن و اسلام برای رساندن صدای قرآن به گوش توده مردم مسلمان و آگاه اسلامی - سیاسی دادن به آنها انواع سختیها و شکنجهها و زندانها را مشتاقانه میپذیرند و سینههای خود را در معرض گلوله مسلسلهای شاه و اربابانش در تظاهرات و مبارزات ضد شاهی و اسلامی خود در مساجد و خیابانها قرار میدهند تا ملتشان را زیر سایه عمل به قرآن و حکومت خدا بر مردم زنده نموده و حرکت و حیات بدهند.
آری اگر چند نفر افراد ساده و نا آگاه به طور موقت فریب تبلیغات حکومت جبار پهلوی و سایر دشمنان اسلام و مسلمانان را بخورند اکثریت خلق رنج دیده ما که از همه چیز زندگی محروم شدهاند فریب نخواهند خورد و حرف اسلام و پیشتازان مبارز اسلامی را خیلی خوب فهمیده و میپذیرند.
امروز ملت ما فهمیده است که دشمنی جز حکومت دست نشانده پهلوی و اربابان امریکائی و اروپائیش ندارند و هیچ ابر قدرت و یا مکتب و عقیده غیر اسلامی دیگری نمیتواند دوستشان بوده و نجاتشان دهد. چرا که سران آن کشورها و مکتبهای بیگانه همگی دست به خونآلوده رضاخان قلدر و شاه جلاد را فشرده و میفشارند و امروز ضمن تائید و حمایت از شاه وطن فروش همانند اربابان غربیش در غارت ثروتهای خلق ایران شرکت دارند در این مورد به ذکر چند نمونه میپردازیم.
سفر رفیق!! هواکوفنگ[12] خائن، رهبر به اصطلاح نمونهترین حکومت کمونیستی دنیا یعنی رئیس کشور چین به ایران درست در زمانی که شاه و اربابان امپریالیستیاش به سرکردگی آمریکای جهانخوار جویهای خون از مردم غارت شده وطن ما در مساجد و خیابانها و دهات جاری ساخته و هزاران نفر از خلق رنج دیده ما علناً به خاطر صدای دادخواهی و آزادی خواهیشان به خاک و خون میکشند. آری درست در این زمان خونین، رفیق کبیر! هواکوفنگ دست خیانتکار و خونآلوده شاه را میفشارد و همدیگر را در بغل میگیرند و با هم سر سفره رنگارنگ شاهانه که از خون ملت ایران درست شده بود به سلامتی کارگران و زحمتکشان ایران و بالاخره پرولتاریای جهان جام شراب (در اصل جام خون ملت ایران را) بالا میزند. این رفیق کبیر! رهبر خلق چین که تا دیروز قبلهگاه و پناهگاه نجات عدهای از جوانان ساده لوح و کم اطلاع وطن ما بود امروز برای به دست آوردن لقمههای چرب غارت از ثروتهای مردم منطقه خلیج فارس و ایران و برای این که شاه دلالی و واسطگی او را با آمریکای غارتگر انجام دهد و خلاصه برای نفوذ سیاسی و نظامی در خلیج فارس و اقیانوس هند در مقابل مجسمه و قبر بزرگترین دیکتاتور و قلدر اخیر ایران یعنی رضاخان جانی کمر خم نموده و سر تعظیم فرود میآورد و گلبارانش میکند.
تُف! بر شما و مرام و مکتب غیر الهی شما که شماها را این جوری بتپرست ساخت. فردپرستها و بتپرستها و دیکتاتوریهای خائن که به نام رهبریت خلقی و انقلابی و با تبلیغات و شعارهای عوام فریبانه و بالاخره دیکتاتوری حزبی ملت [را] مانند گوسفندانی اسیر شکم و زیر شکم ساختهاید و حق کوچکترین آزادیهای انسانی را از آنها گرفتهاید. و چه فریب خورده و یا خائن نسبت به مردم ایران و مبارزاتشان هستند آن کسانی که از عقیده و مرام و ستم حکومتی شماها به عنوان تنها راه نجات دم میزنند.
پیام تبریک و تهنیت رفیق کاسیگین[13] نخست وزیر منافق و هزار چهره شوروی دوست و هم تیپ کسینجرهای[14] صهیونیست و هلموت اشمیتها و.... به شریفامامی این فاشیست و جانی کثیف آن هم درست پس از اعلام حکومت نظامی و قتل عام هزاران تن از مردم تهران در ۱۷ شهریور امسال که در آن پیروزی و موفقیت شریفامامی را آرزو کرده بود (لابد موفقیت بیشتر در خونریزی و غارت خلق ایران و تثبیت محکم نمودن موقعیت لرزان شاه.) چرا در حالی که در مطبوعات کثیفترین کشورهای سرمایه داری در مورد کشتارها و قتلعامهای مردم و شکنجههای زندانیان سیاسی به توسط شاه و آمریکا در ایران و به خصوص حکومت نظامی و کشتار عمومی ۱۷ شهریور وقایع را کم و بیش نوشته و مینویسند در مطبوعات و رادیو و تلویزیونها کشورهای کمونیستی مثل شوروی و چین و رومانی و چکسلواکی و .... هیچ چیز ننوشتند؟ و گاه گاهی خبرهای رادیوهای شوروی به زبان فارسی درست عین دروغها و تبلیغاتها و تحریفهای رادیوی شاهنشاهی ایران بوده است!
بدین دلیل امروزه در مبارزات و تظاهرات خلق ایران بر خلاف زمان تودهایهای خائن و خود فروخته که به طرح ملیشدن نفت ایران تحت رهبری دکتر مصدق خیانت کرده بودند، نوکران تودهای و کمونیستی ارباب شوروی! (علیرغم تبلیغات شریفامامی فاشیست و دوست رفیق کاسیگین که برای انحراف افکار تودههای ساده مسلمان در مجلس فرمایشی مبارزان و تظاهرکنندگان را مارکسیست و تودهای معرفی کرده بود) کوچکترین نقشی و فعالیتی ندارند. البته در حاشیه قرار میگیرند و مبارزات و اتفاقات و قتل عامهای پیشتازان - مسلمان و آزادیخواه و مردم را میبینند و بعد با تغییر و تحریف واقعیتها و محو نمودن اصلیترین و عمدهترین شعارهای اسلامی ـ ملی مردم مبارز اعلامیه و شبنامه پخش میکنند که بله ما هم بودیم و چنین کردیم و چنان. اما به قدری دستپاچه شدهاند که نمیفهمند میلیونها نفر مردان و زنان مسلمان و وطنپرستی که خودشان در مبارزات شرکت دارند و فعالیت کرده و شعار میدهند و بالاخره گلوله خورده و خون میریزند با دیدن دروغها و تحریکهای این نوع اعلامیهها به زودی دست این تازه به دوران رسیدهها را هم میخوانند. به هر حال در رأس این مبارزات علمای راستین و مسلمانان مبارز و آزادی خواهان به رهبری امام خمینی قرار دارند که هیچگونه نوکری اربان چپ و راست را نداشته و فقط منافع خلق ستمکشیده ایران را در نظر میگیرند نه منافع اربابان را.
چرا در حالی که شاه از ترس تظاهرات و شورشهای افشاگرانه و رسوا ساز آزادی خواهان غرب و ایرانیان مقیم آن جا جرأت ندارد به اروپا و آمریکا سفر کند دائماً به کشورهای کمونیستی اروپای شرقی سفر کرده و با پرشکوهترین وضعی از او استقبال میشود!؟ جز این که شوروی و همچنین و اقمار و وابستگانشان میدانند که با شاه در غارت کردن و امتیاز گرفتن و معاملات پر سود نمودن از ثروت ملت محروم ایران بهتر میتوانند کنار بیایند تا با یک حکومت دموکراتیک اسلامی - ملی؟ درست زمانی که هزاران نفر از مردم تهران و سایر نقاط ایران از زنها و دخترهای چادر مشکی گرفته تا مردان و جوانان مسلمان و آزادیخواه با شعارهای استقلال، آزادی، حکومت اسلامی - مرگ بر شاه - ما شاه نمیخواهیم ما خمینی می خواهیم - شاه سگ زنجیری امریکاست. ما خواستار آزادی زندانیان سیاسی هستیم - برای حفظ قرآن ارتش به ما بپیوند و .... به دستور شخص شاه قتل و عام میشوند فرعون ایران و فرح زن مکار و حیلهپردازش برای به اصطلاح انحراف افکار و فریب مردم از مسیر مبارزه و خونهای که ریختهاند و پوشاندن چهره درنده و خونخوار خود به دهات و شهر از خشت و گل ساخته ویران شده طبس میروند درست در همین زمان رادیو شوروی از قول رفیق برژنف کبیر!! رهبر شوروی از خدمات و الطاف دولت شاهانه نسبت به زلزلهزدگان ستایش میکند و شاه مکار را برای مردم ایران یک مصلح بزرگ معرفی میکند اما از کمکهای مردم مسلمان ایران با تشویق علما کوچکترین سخنی نمیگوید. ای هموطن آزاده اینها هستند آن قبلهگاههائی که انتظار دارید به مبارزات ملت محروم ایران یاری و کمک نمایند؟ باز برای بهتر روشن شدن مسائل و حقایق پشت پرده و خیانت و از پشت خنجر زدن این قبلهگاهها به مبارزات تاریخی خلق ستم دیده ایران شما را به مطالعه حقایق تاریخ ۱۰۰ سال اخیر ایران از روی منابع اصیل که عموماً قدغن بوده و نایاب میباشد دعوت میکنیم نه تحریف تاریخی که تئوریسینهای حزب دیکتاتور حاکم در روسیه و نویسندگان مزدورشان در ایران آزادانه و با اجازه سازمان امنیت شاهانه به خورد شما میدهند. مخصوصاً خیانت شوروی زمان لنین[15] را به نهضت جنگل به رهبری شیعه وطن پرست انقلابی یعنی میرزا کوچک خان «کوچک جنگلی» و یارانش با نبرد مسلحانه رشت را از تصرف رضاخان قلدر و سربازان انگلستان غارتگر آزاد کرده و مردم ستمدیده و فقر زده رشت او و یارانش را در هنگام ورود به شهر گلباران نمودند و در مسیر راهشان با شادی و هلهله و کفزدنها استقبال پرشکوهی از انقلابیون خود نمودند. اما کوچکخان حاضر نمیشد نوکری و سرسپردگی و وابسته بودن به شوروی لنینی و یا هر ارباب دیگر را بپذیرد و خواهان آزادی و استقلال ایران و خلق ستمدیده وطنش بود که این موضوع در مرامنامه جنبش جنگل و قراردادی که جنبش جنگل با دولت شوروی بسته بود کاملاً آشکار است لذا بنا به توطئه شوروی زمان رهبری لنین و به کمک چند نفر از اعضاء حزب عدالت باکو و ۱۰۰ها نفر از سربازان ارتش سرخ شوروی که به طور مخفیانه (درست برخلاف قراردادشان با کوچکخان) وارد ایران شده بودند به رهبری مارکسیستهائی چون احسانالله خان و خالو قربان و جناب حیدرخان عمواوغلی[16] خود فروختگان و وابستگان ارباب شوروی در تاریخ ۹ مرداد ۱۲۹۹ در رشت بر علیه کوچک خان و یاران استقلالطلبش کودتا به راه انداختند و نقشه این بود که کوچک کشته یا دستگیر شود. اما او که قبلاً توطئه را حس کرده بود به جنگل این پناهگاه انقلابیون پناه برد. پس از آن کودتاچیان برای نابودی و قتل و عام جنگلیها و کوچکخان با توپخانه شوروی انقلابی! به طرف جنگل حمله بردند و امیر طالش خائن هم از باند کودتاچیان کمونیستی یک گروه ۱۰۰ نفری از قهرمانان جنگل به رهبری غلامعلی ماسولهای را کشت. عجبتر این که درست در همان زمان هواپیماهای ارباب رضاخان قلدر یعنی انگلستان از هوا جنگلیها را بمباران کردند! چطور؟ برای این که طبق سازشی که جناب «تراسین» نماینده لنینی در ماه ژوئیه ۱۹۲۰ در لندن با انگلستان استعمارگر و خونخوار ملت ایران بسته بود به ازای به دست آوردن صنایع و تکنولوژی پیشرفته آن زمان و صنعتی کردن به اصطلاح کشور انقلابیشان! همان که «کشور مادر انقلابها معرفیش میکنند » انقلاب جنگل را فروخت و تعهد کرده بود که روسیه لنینی در حفظ منافع انگلیس و قدرت رضاخان در ایران بکوشد. پس از آن قرارداد بود که حیدرخان عمواوغلی با یک کشتی اسلحه برای کودتاچیان و حمله آنها به جنگل از روسیه آزادانه و بدون ترس از رضاخان و مأمورانش و بدون ترس از نیروهای انگلیس وارد ایران شده بود. آری همان حیدرخانی که بازیچه دست حسن تقیزاده[17] رهبر حزب «سوسیال دموکراتهای» ایران شده بود و در خلع سلاح نمودن ستارخان در زمان مشروطیت نقش درجه اول داشت و اولین گلولهها را او به سوی آنان شلیک کرده بود (ببینید تبلیغات هوچیگری خائنانه چهها میکند. هنوز هم نویسندگان روسی و تودهایهای خائن ایرانی جناب حیدرخان عمواوغلی را برجستهترین قهرمان و چکیده انقلاب برای نسل ناگاه از حقایق تاریخی معرفی میکنند) پس از نابودی جنبش مسلحانه جنگل و قدرت یافتن رضاخان قلدر دیدیم که چطور احسانالله خان و حیدر خان عمواوغلی ملت را ول کرده و به کشور ارباب روسیه فرار کرده و در آنجا به زندگی خویشتن خویش ادامه دادند و خالوقربان کثیف این مارکسیست لنینیست پر شور! با درجه سرهنگی وارد ارتش مزدور رضاخان جلاد شد! [همان طوری که باهری و جعفریان و نیکخواه و لاشائی و حسینزاده و .... تودهایهای اصلی و فعال زمان مصدق حالا از گردانندگان اصلی دولت شاه جلاد و حزب فراگیر رستاخیز و سازمان جهنمی ساواک میباشد.] و باز دامنه خیانت و توطئه را ببین تا کجا وسعت دادند که با انواع تبلیغاتها و نشریات با پول ارباب شوروی و با حمایت رضاخان و اربابش انگلیس کوچکخان را خرافی ـ دزد - متعصب مذهبی و غیر علمی و هزاران تهمت دیگر معرفی کردند و میکنند کما این که امروز هم نوچهها و خودفروختگان تودهای و طرفداران سیاست برتری طلب شوروی هر آزادیخواه و استقلالطلب را در کشورهای عقب مانده که نوکری سیاسی و عقیدتی ابر قدرت روس را نپذیرد با همین لقبها و کلمات زشت و فریب دهنده متهم میکنند و از طرف دیگر بلندگوهای استعمار و سرمایه داری و نوکرانشان همین آزادیخواهان مبارز و وطن پرست را مارکسیست و کمونیست معرفی میکنند! نمونه زندهاش تهمت ارتجاعی و بورژوائی بودن تودهایها و مارکسیستهای ایران نسبت به مجاهدین و مسلمانان مبارز و نویسندگان انقلابی اسلامی و آزادی خواهان وطنپرست ایران و تبلیغات مزدوران رژیم شاه نسبت به آنها که مارکسیست یا مارکسیستهای اسلامی و یا تودهایهای بیوطنشان میخوانند. جلالخالق!! آری کوچکخان جنگلی هم به عنوان رهبر انقلاب خلق ستمدیده ایران چون آزادی و استقلال هر دو را خواستار بود فدای توطئه انقلابینمایان قدرت طلب طرفدار به اصطلاح کارگران و پرولتاریا شد!
آه ای آزادی و استقلال چه خیانتها و ستمها و توطئهها به کسانی که خواهان هر دوی شما هستند ،کرده و میکنند اما قانون خدائی در جهان چنین است که با وارد شدن مردم محروم در انقلاب پیروزی نهائی از آنِ طرفداران آزادی و استقلال است. درود خلق ایران به روان پاک تو ای کوچکخان جنگلی، ای انقلابی مرد آزاده و ای شیعه استقلال طلب علی (ع). به عنوان سند میتوانید به تاریخ ۲۰ ساله ایران از حسین مکی[18] و کتابهای نگاهی به روابط شوروی و نهضت انقلابی جنگل؛ سیاست دولت شوروی در ایران؛ سردار جنگل و دیگر نوشتهها در این زمینه از نویسندگان اسلامی - ملی رجوع کنید نه نوشتههای تحریفی روسی و حمایت جناب استالین از رضاخان در حدود سالهای ۱۹۲۹ میلادی برای سرکوبی جنبش مدرس آزادیخواه و خیانت حزب توده کمونیستی خائن و خود فروخته به جنبش ملی ایران به رهبری دکتر مصدق و مسئله ملی شدن نفت و.... و سرانجام از پشت خنجر زدن مارکسیست- استالینیستهای منافق و کودتای نظامی آنها در سازمان مسلّح مجاهدین مسلمان به رهبری تقی شهرام و بهرام آرام[19] و وحید افراخته و.... قتل و عام و تصفیه صدها نفر از آنها. این منافقین و قدرتطلبان خائن به علت این که مجاهد کبیر مجید شریف واقفی[20] مسئول بخش عملیات نظامی در کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران از نقشههای سرّی کودتای مدتدار آنها آگاه شده بود و میخواست به طریقی جلوی از پشت خنجر زدن آنها بر قلب مبارزه مسلحانه ملت محروم ایران را بگیرد شریف را به وسیله نوچههای مارکسیستی خودشان که بر خلاف مقرارت سازمان مجاهدین وارد این سازمان کرده بودن، تیرباران نمودند. حتی جسد پاکش را در بیابان سوزاندند!! و دیگر این که آیتالله طالقانی را که با سازمان مسلح مجاهدین همکاری و ارتباط داشت و میخواست به طرفداری از شریف واقفی مانع کودتای خونین آنها شود لو داده و الان به خاطر همین لو دادن است که طالقانی در زندان شاه به سر میبرد! خائنانهتر این که کودتاچیان نام و آرم این سازمان چریکی اسلامی را به علت علاقهای که تودههای مسلمان ایران به نام اسلامی سازمانشان دارند جعل کرده و بر روی باند خود گذاشتند. از این رو اگر بقایای انگشت شماری از کودتاچیان مانده باشد و به نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» ولی با فکر کمونیستی بخواهند تبلیغ کنند جزو مجاهدین راستین ایران و مسلمان نمیباشند بلکه میخواهند جوانها و افراد مسلمان بیاطلاع از حقایق را بفریبند و آنها را عضوگیری کنند و سپس با ارعاب و فریب عقیده استالینیستی ـ فاشیستی خود را بر آنان تحمیل نمایند (کودتای استالینیستهای منافق در سازمان مجاهدین راستین خلق در سالهای ۵۲ و ۵۳ یعنی به صورت مدتدار انجام گرفته است.)
از اینجاست که میگوئیم چگونه عدهای فریب خورده و نا آگاه میخواهند این سیستمهای دیکتاتوری و ضد آزادی را برای ملت مبارز و آزادیخواه مسلمان ایران که ۱۰۰ سال تجربیات عمیق انقلابی و مبارزاتی دارد و به خصوص امروز ایدئولوژی و مکتب انقلابی اسلام را از لا به لای غبارهای تاریخ متولد و بعثت دوباره داده است الگوی حکومتی قرار دهند؟؟ دیگر دیر شده و گذشت و این سخنان پراکنده و بیمشتری به جائی نخواهد رسید و چنانچه میبینیم روز به روز خاموشتر میشود. کمونیسم بینالمللی امتحانش را پس داده و دیگر در جهان وجهه و اعتباری ندارد. این به اصطلاح مصلحین و نجات دهندگان و متحد کنندگان خلقهای جهان! نه تنها از آن اتحاد و یکپارچگی بین خودی برخوردار نیستند بلکه به انواع قطبها و شعبهها و کشورهای رویاروی و دشمن هم تبدیل شدهاند که برای کسب منافع و امتیاز بیشتر با هم در حال جنگ و مبارزهاند: ۱- جنگ خونین نظامی ویتنام و کامبوج ۲- جنگ مرزی بین ویتنام و چین ۳- جنگ سرد بین شوروی و چین و بسیج میلیونها سرباز مسلح در مرز همدیگر ۴- رقابت بین روسیه و چین در اروپای شرقی و نفوذ در خاورمیانه و آسیا ۵- همکاری و سازش چین با آمریکا و رژیمهای مزدور و دست نشانده آن چون ایران و زئیر و سلطان قابوس جلاد در عمان و برای کسب منافع و بازار و مقایسه با شوروی.)
آری همه ملت ایران به خصوص زحمتکشان آن (که با شعار نام آنها چه خیانتها به آنها کردند) از روی تجربیات مبارزات گذشته خود دریافتند که دوست دل سوزی جز علمای راستین و مبارز و مسلمانان و مجاهدین انقلابی و روشنفکران مبارز و آزادیخواه به رهبری بزرگ مرد انقلابی یعنی نائب الامام آیتالله العظمی خمینی ندارد.
اکنون چهلمین روزهای شهادت شهیدان شهسوار فرا میرسد و ما با بزرگداشت این روزهای عظیم پیام شهیدانمان را که از گفتارهای اسلامی و بینش قرآنی معلم بزرگشان مجاهد شهید دکتر علی شریعتی میباشد به گوش همه مردم ستمدیده شهسوار و اطراف و سایر شهرها و دهات شمال و همه ملت ایران میرسانیم که منطق شهدای اسلام این است که برای نجات خلق از چنگال ظالمانه این حکومت فاسد و اربابان خارجیاش در این زمان حساس تاریخی از مبارزات ملت ما باید کاری چون امام حسین کرد و یا مبارزهای زینبوار در پیش گرفت و گر نه همدست و هم داستان یزید زمان خواهیم بود.
آری خلق مسلمان ایران منتظر روزهای نزدیک آیندهای است که پس از گذراندن مبارزات لازم سیاسی مردمی، مسلسل به دست و تفنگ بر دوش مبارزه دراز مدت مسلحانه ضد استبدادی و ضد امپریالیستی (آمریکائی)را به رهبری مجاهدین راستین و علمای مبارز آغاز نمایند و فجراسلام را عملی کند. در مورد آغاز نمودن به موقع مبارزه مسلحانه فرمان رهبر کبیرمان امام خمینی را در سخنرانی ۱۰ خرداد ۵۷ به یاد میآوریم که فرموده است:
«ما همه مکلفیم بر ضد این (منظور شاه است) قیام کنیم، قیام قلمی و قیام قومی. هر وقت هم شد قیام به سلاح. هر وقت وقت پیدا کردیم اول کسی که سلاح را به دوش بگیرد خود منم اگر توانستم.»
شریعتی این معلم مجاهدین و شهیدان که تمام عمرش را از دوره دبیرستان که کتاب ابوذر غفاری را ترجمه کرد تا معلمیاش در دهات و همکاری و مبارزه در جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق و دستگیری و زندان رفتن به همراه پدرش و عدهای دیگر در آن زمان تا با بورس شاگرد ممتازیاش در دانشگاه و رفتنش برای ادامه تحصیل به فرانسه و در آنجا از دو اطاق اجارهایاش در یکی خودش و زن و بچههایش زندگی میکردند و اطاق دیگرش انبار مهمات و مدارک سازمان مجاهدین الجزایر بود! از دستگیری و زندانی شدن دوبارهاش در مرز هنگام بازگشت از فرانسه به جرم فعالیت اسلامی و ضد شاهیاش در فرانسه تا استادی دانشگاه مشهد که درسهای اسلام شناسی را اول بار در دانشگاه فردوسی مطرح کرد و درسهای استعمار شناسی دادنش در آنجا که به همین دلایل او را از استادی دانشگاه بیرون کردند. از کلاس اسلامشناسی و سخنرانیهای اسلامی سیاسی ـ ضد استعماریش در دانشگاهها و مدتی زندگی مخفی داشتن و سپس دستگیری و زندانی کردنش و در سلول تاریک و نموردار انفرادی به مدت ۱۸ ماه او را انواع شکنجهها دادن و ریختن تمام دندانهایش با مشت و لگد و حتی برای خرد کردن روحیهاش تجاوز جنسی و سپس کشتن دختری که شاگرد فکریش بود! و خلاصه آزادیش بنا به در خواست بومدین رئیس جمهور الجزایر و فرارش از ایران به طور مخفیانه و شهادتش در انگلستان با توطئه مأموران ساواک و سازمان جاسوسی آمریکا یعنی «سیا» و خلاصه همه وجودش را عاشقانه فدا نمود تا اسلام محمد (ص) و علی(ع) را از لابلای خرافات و غبارها و انحرافات تاریخ تولدی دوباره بدهد و زنده نماید و آن را در سطح دانشگاهها و روشنفکران کشور حتی در سطح همه جهانیان به صورت یک مکتب انقلابی مطرح کند و چه نیکو هم این کار را انجام داد. درست به همین دلیل است که رژیم جلاد شاه و اربابان امریکائیاش و خلاصه استعمارگران با خرج میلیونها تومان پول و با انواع نقشههای شیطانی افراد و گروههای نا آگاه از مسائل و جریانات سیاسی - استعماری را و یا افراد منفعت طلب و بیتحرک و بیعمل و مسئولیت را از عمامه به سر اوقافی تا مزدورانشان و بالاخره پیروان ضد اسلام مکتبهای غیر الهی و تودهایهائی چون اکبر اکبری را تحریک و تشویق مینماید تا با حمله به شریعتی با به راه انداختن انواع جنگ زرگریها و بحثهای کلامی و ایرادهای بنیاسرائیلی و هزاران تحریف و تهمت و بد فهمی و تفسیر و تعبیرهای غلط و مغرضانه از سخنان و نوشتههای او نسل جوان و به خصوص تودههای مسلمان این باروتهای انقلاب اسلامی - ملی را در خرافات مذهب شاهنشاهی و کج فهمیها و بدفهمیهای روحانیت اوقافی و یا کمعمق و بیمسئولیت نگه دارند و مانع شوند که آنها اسلام صحیح و انقلابی را بفهمند چه در این صورت حتماً بدون چون و چرا در برابر شاه و اربابانش به مبارزه بر میخیزند همان طورکه میبینیم شریعتی خود را یک مقلد ساده امام خمینی میدانست و اسم امام را با عظمت به صورت روح خدا (روحالله) نام میبرد و امام حمایت خود را از افکار شریعتی در نوار من از روحانیون و جوانان گله دارم اعلام نمود و در نامهای که برای نمایندهاش در آمریکا در جواب پاسخ به تسلیتهائی که از اروپا و امریکا به خاطر شهادت شریعتی به او داده بودند رسماً از دکتر شریعتی نام برده و مورد حمایتش قرار میدهند. برای مطلع شدن از تمامی فداکاریهای شریعتی به یکی از مجلات پیام مجاهد «از نهضت آزادی خارج از کشور» رجوع شود.
درود به روان پاک شهیدان شهسوار و همه شهدای ایران.
درود بر امام خمینی رهبر انقلابی و تبعیدی خلق مسلمان ایران.
درود بر همه زندانیان سیاسی خصوصاً آیتالله منتظری و طالقانی و همه تبعیدشدگان کشور هر چه مستحکمتر باد اراده و ایمان مبارزاتی همه خواهران و برادران گلوله خورده و زخمی شده هر چه گستردهتر باد مبارزه ضد شاهی و ضد امپریالیستی خلق ایران برای برقراری حکومت عدل اسلامی.
نابود باد حکومت ننگین پهلوی و اربابش امریکای جهان خوار.
هموطنان مبارز:
در مقابل تعهد و مسئولیتی که در برابر خون شهیدانمان و رنج و محرومیت ملت غارت شده ما داریم باید هر چه وسیعتر این قبیل اعلامیهها و جزوات را بین همه اقشار خلق رنج کشیده ایران به ویژه بین محرومترین طبقه یعنی کارگران و دهقانان و نسل جوان تکثیر و پخش نمایید. برادر و خواهر دردمند: به علت احساس ضروریت جزوه فوق دارای مطالب حساس و قابل تفکر و تحقیق میباشد تقاضا میشود لااقل یک بار دیگر با دقت بیشتر آن را مطالعه و بررسی کنید.[21]
تکثیر از: فریاد شهید
پینوشتها:
[1] . امروز بازار تهران تعطیل بود. در اعلامیهاى که به امضاء «اصناف بازار تهران» به همین مناسبت منتشر شد آمده بود که «بازاریان تهران به عنوان اعتراض به کردار وحشیانه عمال رژیم و کشتار فجیع مردم مسلمان اصفهان و شیراز و محاصره نظامى دیگر شهرهاى ایران و بازداشتهاى غیرانسانى و تبعیدهاى غیرقانونى ... و همچنین به پاس احترام شهداى شهرهاى ایران که در این ماه مبارک به درجه شهادت نائل شدهاند از روز چهارشنبه 25 / 5 / 57 دست از کار کشیدهاند و عموماً تعطیل مىنمایند.» (بایگانى اسناد دفتر ادبیات انقلاب اسلامى) داریوش همایون علت بسته بودن امروز بازار را به دروغ گفت: «صاحبان مغازهها ترسیدهاند که اگر مغازههاشان را تعطیل نکنند به آن حمله شود.» (بولتن محرمانه رادیو و تلویزیون ملى ایران، ش 124، ص 60 و 61) یونایتدپرس نیز نوشت که: «پلیس ایران امروز به منظور متفرق ساختن بازرگانان افراطى مسلمان که در بازار تهران دست به اعتصاب زده بودند از گاز اشکآور استفاده کرد... پلیس پس از درگیرى با شورشیان و پرتاب گاز اشکآور، میان هزار نفر از تظاهرکنندگان چندین نفر از جمله ملاهادى غفارى را که خطاب به تظاهرکنندگان سخن مىگفت، دستگیر کردند.» (همان، ص 15) اما حجتالاسلام غفارى دستگیر نشد و موفق شد فرار کنند. طبق گفته آقاى غفارى پلیس به داخل مسجد حملهور شد و چند گلوله گاز اشکآور به درون صحن شلیک کرد. در این واقعه با این که آقاى غفارى براى مدتى بیهوش شد ولى توانست بگریزد. ر. ک: خاطرات هادى غفارى، ص 265 و 266.
[2] . در صفحه 410 بخش ضمایم انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، جلد 6 این مرکز، یک لیست 31 نفر با عنوان «فهرست اسامی کلیه تظاهرکنندگان که دستیگر شده» به همراه لیستی 27 نفره از «فهرست اسامی آنهایی که پس از دستگیرشدن بیگناه شناخته و مرخص گردیدهاند» و «فهرست مأمورانی که در تظاهرات شرکت کردند و مجروح شدند» به همراه «فهرست کلیه اماکنهای عمومی و خصوصی و دولتی که وسیله تظاهرکنندگان تخریب شده» و «فهرست صورت اسامی تظاهرکنندگان که مجروح شدند و به بیمارستان بردند» آمده است.
[3] . این موارد بخشهایی از اقدامات دولت جعفر شریفامامی برای کنترل اوضاع بود.
[4] . نقطه چینها در متن اعلامیه آمده است.
[5] . شهید نوریها، منظور شهید آیتالله شیخ فضلاله نوری است که در جریان مشروطیت اعدام شد.
آیتالله شیخ فضلالله نورى فرزند ملا عباس در 2 ذیحجه 1259 ﻫ ق / 3 دی 1222 ﻫ ش در تهران متولد و در عنفوان جوانى جهت تحصیلات عالیه همراه با مرحوم حاج میرزا حسین نورى (محدث)، دائى و پدر زن خود به نجف اشرف مهاجرت کرد. مرحوم شیخ در نجف پس از تلمذ در محضر حضرات آیات مرحوم حاج شیخ راضى بن شیخ و مرحوم حاج میرزا حبیب الله رشتى در حوزه علمیه مرحوم میرزاى مجدد شیرازى حاضر و پس از هجرت آن مرحوم در سال 1253 به سامرا، در سال 1254 به سامرا هجرت مىنماید و پس از مدتى در عداد بزرگان تلامذه و افراد مورد وثوق مرحوم میرزاى شیرازى قرار میگیرد.
شیخ شهید در حدود سال 1262 به تهران بازمیگردد و از جمله معاریف علماء و مجتهدین و فقهاء و محدثین این شهر گشته، به نشر و تبلیغ احکام الهى و اخبار اهل بیت پیامبر (ص) و تدریس طلاب علوم دینى و حل معضلات و مسائل مردم میپردازد.
شیخ شهید در جنبش ضد انگلیسى و استقلال طلبانه نهضت تنباکو، فعالانه شرکت و همراه با مرحوم میرزاى حسن آشتیانى و برخى دیگر از علماى ایران در رهبریت این حرکت قرار داشت. در جریان نهضت مشروطیت ابتدا از سران نهضت بود و پس از آن که انحراف مشروطه از مسیر درست آن را مشاهده کرد به مخالفت با مشروطه خواهان و عناصر وابسته به سفارت انگلستان مىپردازد و از سوى دشمنان مورد اذیت و آزار قرار مىگیرد و علیرغم تلاشهاى بسیارى که در جلوگیرى از انحراف خواستههاى مردم و تحقق حکومت مشروعه داشت نهایتاً در 8 مرداد 1288 توسط قواى مهاجم (سردار اسعد بختیارى) دستگیر و پس از یک محاکمه ساختگى به دادستانى شیخ ابراهیم زنجانى، عضو لژ بیداری و فراماسون ضد اسلام، محکوم به حکم از قبل تعیین شده میشود و در عصر 29 تیر 1289 مطابق با زاد روز تولد حضرت على(ع) در میدان توپخانه به جرم دفاع از اسلام و استقلال به دست دشمنان اسلام و ایران به فراز دار مىرود و به درجه رفیع شهادت نائل مىآید.
جنازه مرحوم شیخ را پس از بىاحترامى فراوان به اصرار منسوبین آن مرحوم و وساطت عضدالملک تحویل خانواده آن شهید میدهند.
جنازه توسط شیخ ابراهیم نورى از شاگردان و بستگان شیخ در خانه آن "شهید" با کمک فرزند وى غسل و کفن و در اطاقى در همان منزل قرار داده میشود. پس از گذشت دو ماه محل جنازه را تغییر و در مکانى دیگر در همان خانه به ودیعت گذارده میشود. سپس به قم حمل و در کنار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) به خاک سپرده میشود.
[6] . عمامه به سر منظور روحانیت وابسته است.
[7] . آتش سوزی مسجدالاقصی در روز 30 مرداد 1348 بر اثر آتشسوزی در روز 30 مرداد 1348، مسجدالاقصی قبلة اول مسلمین و محل معراج پیامبر اکرم (ص) در آتش سوخت و اکثر مسلمانان دنیا، صهیونیستهای اشغالگر را عامل این فاجعه دانستند. اگر چه علمای دینی شدیداً نسبت به این امر واکنش نشان دادند اما وزارت دربار با انتشار بیانیهای صرفاً به ابراز تأسف از آتش سوزی و بدون اشاره به سبب اصلی آن پرداخت در حالی که در روز 7 شهریور 1348 و به مناسبت همین روز آتشسوزی مسجدالاقصی، میلیونها مسلمان در کشورهای عربی، پاکستان و هندوستان دست به اعتصاب و تظاهرات زدند لیکن رژیم پهلوی از برگزاری مراسم بدین مناسبت جلوگیری نمود. اگرچه شاه در یک اقدام نمایشی مبلغ: یک میلیون ریال برای تعمیر مسجدالاقصی اختصاص داد. با واکنش شدید مسلمانان موضوع حریق مسجدالاقصی به سازمان ملل کشیده شد و شورای امنیت سازمان ملل در این رابطه اسرائیل را محکوم کرد و کنفرانس سران کشورهای اسلامی نیز برای بررسی موضوع در 30 آبان 1348 در رباط پایتخت مغرب تشکیل شد و با تشکیل این کنفرانس حامیان مبارزة علیه اسرائیل به روش دیپلماتیک توانستند کشورهای تندرو مانند مصر را به عقب برانند. نهایتاً کنفرانس سران کشورهای اسلامی با صدور قطعنامهای به کار خود پایان داد و به عنوان یک اقدام صرفاً اعلام نمود که با بینالمللی شدن شهر اورشلیم مخالف میباشند.
[8] . خیامیها، منظور برادران خیامی از سرمایهداران معروف زمان پهلوی است.
[9] . شاهپورها لقب برادران شاه است.
[10] . اشرفهای کثیف منظور اشرف پهلوی خواهر شاه است. رجوع شود به کتاب: اشرف پهلوی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[11] . رجوع شود به کتاب: فرح پهلوی به روایت اسناد ساواک، 3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[12] . هواکوفنگ، سیاستمدار و نخست وزیر چین 1980 ـ 1967. در ناحیه هونان چشم به جهان گشود و بعدها نقش اساسی در تغییر و اصلاح سیاستهای گوناگون چین ایفاد کرد. طی دوران نخست وزیر هواکوفنگ، روابط چین با دول غربی بهبود یافت و تحولاتی در زمینههای صنعتی و فرهنگی پدید آمد. وی در دوران نهضت اسلامی و مبارزات مردم علیرغم افول رژیم پهلوی حمایت چین را از شاه اعلام کرد.
[13] . آلکسی نیلایویچ کاسیگین، در تاریخ 21 نوامبر سال 1904 میلادی در خانواده کارگری در پطرزبورگ، لنینگراد فعلی، متولد شد. از سال 1919 به میل خود وارد ارتش سرخ شد و در سالهای 1924 ـ 1921 تحصیل کرد. وی بعداً در سیستم شرکتهای تعاونی در سیبری خدمت نمود و از سال 1927 عضو حزب کمونیست اتحاد شوروی شد. در سال 1935 دانشکده نساجی لنینگراد را تمام نمود و استاد کار و رئیس کارگاه شد، از سال 1937 به کارهای رهبری حزبی و دولتی در لنینگراد پرداخت و در سالهای 1940 ـ 1939 مسئول کمیته حزب کمونیست در صنایع نساجی اتحاد شوروی و سالهای 1946 ـ 1940 وزیر صنایع مصرفی صنعتی اتحاد شوروی و از دسامبر سال 1953 معاون نخستوزیر شوروی و از مارس 1959 در عین حال رئیس سازمان برنامه شوروی بود. در سالهای بعد او نماینده شورایعالی اتحاد شوروی بود و تا احراز پست نخستوزیری و معاون اول نخستوزیر و رئیس شورای تعاون اقتصادی کشورهای سوسیالیستی (به ویژه اروپای شرقی) رسید. وی در 23 اکتبر 1980 در 76 سالگی درگذشت.
[14] . هنری کسینجر با دربار ایران رابطه صمیمانهاى داشت و ضمن انجام کارهاى جارى سیاسى، از دربار ایران از طرق گوناگون بهره میبرد، از جمله زد و بند در معاملات و یا گرفتن موافقت سنا و کنگره براى سفارشهاى نظامى رژیم و یا وساطت در سایر خریدها از شرکتهاى آمریکایى. کسینجر چون روحیه شاه و فرح و هیئت حاکمه را به خوبى مىشناخت و میدانست که آنها حاضر به دادن هر امتیازى به آمریکایىها هستند، لذا همواره در دربار ایران حضور پر رنگی داشت. علم در خاطرات خود در این باره مىنویسد: «کسینجر ساعت 5 وارد شد و ساعت 6 شرفیاب گردید. از 6 تا 30 / 8 شرفیاب بود. بعد سر شام رفتیم. در سر میز شام ادامه صحبت قبل که کسینجر دست راست علیاحضرت شهبانو و من دست چپ نشسته بودم، خیلى واقعاً از شاهنشاه تجلیل مىکرد که باید به عنوان معلم بیایند به رئیس جمهورها درس بیاموزند.» (ج 4، ص 273)
وی از دوستان بسیار نزدیک شاه بود و در جلب نظر دولتمردان آمریکا برای حمایت از شاه و دربار پهلوی نقش داشت.
[15] . ولادیمیرایلیچ لنین نام خانوادگی واقعی وی یولیانوو بود، اما هنگام شرکت در فعالیتهای محرمانه سیاسی در سال 1901 میلادی نام مستعار لنین را برگزید و از آن پس نیز همین نام بر روی او باقی ماند. او در 22 آوریل سال 1870 میلادی در سیمبریک، که بعداً به افتخار او یولیانووسک نام گرفت، به دنیا آمد. در سال 1887 برادر بزرگش به اتهام شرکت در توطئه قتل علیه تزار روسیه دستگیر و اعدام شد. در آن زمان بنا به علل سیاسی و اختلاف طبقاتی شدید و عدم وجود حقوق اساسی برای شهروندان، بیشتر مردم از حکومت وقت ناراضی بودند و اعضای جوانتر طبقه متوسط، که لنین هم جزو آنها بود، با تشکیل گروههای سیاسی سعی داشتند تغییراتی در جامعه به وجود آورند. لنین خود به مطالعه دقیق آثار «کارل مارکس»، یکی از بنیانگذاران نظریه کمونیسم پرداخت. مارکس معتقد بود که مردم نباید دارای مغازه، کارخانه، زمین و املاک دیگر به صورت شخصی باشند و طبقه کارگر بایستی طی انقلابی این داراییها را تصرف کرده و در اختیار عموم مردم قرار دهد. لنین شدیداً تحت تأثیر این افکار قرار گرفت و بر آن شد که در روسیه انقلابی کمونیستی به راه اندازد.
وی ابتدا به عنوان وکیل مشغول به کار شد، سپس در 1893 به سن پترزبورگ رفت و رهبری انقلابیون را به دست گرفت. او دو سال بعد دستگیر و به سیبری تبعید شد و در آنجا ازدواج کرد. در سال 1900 پس از اتمام دوران تبعیدش به شهرهای مختلف اروپایی از جمله لندن سفر کرد و در آنجا روزنامهای انقلابی به نام ISKRA(به معنی جرقه) منتشر ساخت که به طور مخفیانه به روسیه میفرستاد. سه سال بعد یکی از احزاب انقلابی روسیه موسوم به حزب سوسیال دموکرات کارگران روسیه در لندن جلسهای تشکیل داد که لنین نقش بسیار مهمی در تشکیل و روند آن به عهده گرفت. این حزب خود به دو شاخه تجزیه شد: گروه اکثریت یا بلشویک به رهبری لنین و گروه اقلیت یا منشویک.
لنین در سال 1905 به علت بروز یک سری شورشهای انقلابی در روسیه به کشورش بازگشت و فعالیتهای سیاسی خود را در خفا از سرگرفت. دو سال بعد به کشور سوئیس گریخت و تا سال 1917 در خارج از کشور باقی ماند ولی به رهبری فعالیتهای انقلابی ادامه داد. در فوریه 1917 که دولتهای روسیه و آلمان در حال جنگ بودند انقلاب در«سن پترزبورگ»، مسکو و سایر شهرهای بزرگ آغاز شد. تزار از رأس قدرت برکنار گشت و حکومتی موقت بر روی کار آمد. در این میان لنین در آوریل 1917 با کمک حکومت آلمان وارد روسیه شد و بلافاصله رهبری مبارزات برای دستیابی بلشویکها به قدرت را به دست گرفت. وی در نوامبر همان سال به قدرت رسید و رئیس حکومت جدید روسیه شد و بدین ترتیب اولین حکومت کمونیستی در جهان به وجود آمد. لنین در سال 1924 چشم از جهان فرو بست و جسدش جهت نگهداری مومیایی گردید و در مقبرهای مرمرین در مسکو در معرض نمایش گذاشته شد.
(ر. ک: دائرةالمعارف بزرگ زرین، ج 2، ص 1427 و 1428)
[16] . حیدرخان افشار، فرزند علىاکبر، معروف به حیدر عمواوغلى یا تارىوردى در سال 1259ﻫ ش در شهر ارومیه دیده به جهان گشود. زمانى که 6 ساله بود به همراه خانواده به شهر الکساندر پول ارمنستان که بعد از انقلاب اکتبر 1917 لنیناکان و گیوهبرى خوانده شد، به ارمنستان مهاجرت کرد. تحصیلات دبستان و دبیرستان را در آن شهر به اتمام رساند و سپس وارد دانشکده فنى تفلیس شد. در دوران تحصیل با مسائل سیاسى آشنا و در سال 1277 وارد حزب سوسیال ـ دموکرات کارگرى روسیه شد و به منظور فعالیتهاى انقلابى و تحصیل در رشته برق به باکو رفت. در آنجا با یک تاجر ایرانى که قصد احداث کارخانه برق در شهر مشهد مقدس را داشت، آشنا و به عنوان مهندس برق به خراسان رفت. در سال 1283 هـ ش، از مشهد به تهران رفت و در ادارات و مؤسسات مختلف مشغول کار شد و جهت تشکیل سازمان سوسیال ـ دموکرات تلاش کرد. وی سپس دست به فعالیتهاى تروریستى زد که مهمترین آنها، پرتاب ناموفق بمب به طرف کالسکه محمدعلى شاه بود که آسیبى به او نرسید. پس از این اقدام تروریستى در محافل انقلابى او را حیدر بمبى لقب دادند. او ترورهایى علیه علاءالدوله و اتابک اعظم نیز انجام داد. وى به ترور آیتالله سیدعبدالله بهبهانى هم متهم است، گرچه به دلیل نبود سند و مدرک کمی پس از بازداشت، آزاد شد. همراهى با انقلابیون مشروطهخواه و سپس فعالیت علیه مشروطهخواهان پیروز به بهانه مبارزه با ارتجاع، بخش دیگرى از فعالیتهاى سیاسی عمو اوغلی میباشد. پس از انقلاب اکتبر 1917 روسیه و برقرارى اتحاد جماهیر شوروى، حیدر عمواوغلى به همراه سایر کمونیستها در ناحیه قفقاز به مبارزه علیه ضد انقلابیون مشغول شد که این فعالیت در چهارچوب حزب تازه تأسیس عدالت صورت مىگرفت. در این ایام جنبش جنگل در گیلان به رهبرى میرزا کوچک خان پا گرفته بود. حیدر عمو اوغلى مجرى سیاستهاى اتحاد جماهیر شوروى در جمهورى گیلان بود. چنانچه از مفاد مصوب اولین کنگره حزب کمونیست ایران که در 22 ژوئن 1920 میلادى (مطابق با 1299) در شهر انزلى تشکیل شد بر مىآید، حزب کمونیست موظف بود همراه با روسیه شوروى بر ضد سرمایهدارى جهانى مبارزه کند و از کلیه نیروهایى که علیه امپریالیسم انگلیس و حکومت شاه ایران مبارزه مىکنند، پشتیبانى نماید. حیدر عمواوغلى در نخستین کنگره خلقهاى شرق که به تصمیم کمینترن در سپتامبر 1920 (1299) و بلافاصله پس از نخستین کنگره خلقهاى شرق تشکیل شده بود، به عنوان دبیر اول کمیته مرکزى جدید انتخاب شد، اما با تغییر سیاست اتحاد جماهیر شوروى مبنى بر عدم حمایت از جنبش جنگل، او و سایر دوستانش به این نهضت خیانت کردند که موجب اختلاف و درگیرى و نهایتاً کشته شدن حیدر عمو اوغلى به دست گروهى از نیروهاى طرفدار نهضت جنگل در 1300 شد. (ر.ک: مجله دنیا، شماره اول، سال 1352)
[17] . سیدحسن تقیزاده، فرزند سید تقی اردوبادی در شهریور 1256 ﻫ ش در تبریز به دنیا آمد. در دارالفنون تهران تحصیل کرد و از جوانی رشتههای مختلف تحصیلی را در کنار زبانهای عربی و انگلیسی فرا گرفت. او با عضویت در تشکیلات فراماسونری و با توجه به نفوذ گستردهی آن در بین منورالفکران ایرانی و خصوصاً مشروطه خواهان در جنبش مشروطه نقش فعالی را ایفا کرد. تقیزاده در اکثر دورههای اولیهی مجلس شورای ملی به نمایندگی انتخاب شد. وی از عوامل دستگیری و محاکمه و شهادت شیخ فضلالله نوری بود. تا قبل از مشروطه وی سفرهای زیادی به اروپا داشت و در خلال جنبش مشروطه مجری سیاست انگلستان شد. هنگام به توپ بستن مجلس توسط نیروهای محمد علیشاه به سفارت انگلیس پناه برد و چون رژیم محمد علیشاه قصد جان وی را کرده بود، مسئولان سفارت او را تحت نظر از کشور خارج کردند. تقی زاده ابتدا به قفقاز و سپس به وین، پاریس، لندن و دیگر شهرهای اروپا رفت. پس از سرنگونی حکومت محمد علیشاه وی به تهران بازگشت و در انتخابات دورهی دوم مجلس به وکالت برگزیده شد. وی در آن زمان در مجلس به حزب دمکرات که طرفدار سیاست اصلاحات و محو نفوذ روسیه در ایران بودند، پیوست. این حزب که مورد حمایت انگلیس بود، نقش مؤثری در مبارزه با نفوذ روحانیت در داخل و خارج مجلس ایفا کرد. تقی زاده یک بار نیز در مجلس دوم از سوی مراجع نجف تکفیر شد. او به دلیل جاه طلبی مورد نفرت رهبران نهضت مشروطه قرار گرفت و در سالهای قبل از جنگ جهانی اول به دلیل تنفر عمومی مردم از ایران خارج شد و به کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه، هلند و آلمان غربی رفت. تقی زاده پس از انقراض سلسلهی قاجاریه و اوایل حکومت رضاخان در 1307 والی خراسان شد و تا تیر ماه سال بعد در این سمت ماند. سپس از شهریور 1308 تا فروردین 1310 سفیر رضاخان در انگلیس شد. وی در مرداد 1310 به سمت وزیر دارایی منصوب شد و در این سمت با امضای «قرارداد دارسی» در خرداد 1312 سلطه بریتانیا را بر منابع نفتی و سرمایههای ایران استمرار بخشید. این معاهده وی را به شدت بدنام ساخت، به گونهای که از دی همان سال با سمت سفیر ایران در فرانسه از ایران خارج شد و تا مرداد سال بعد در این سمت باقی ماند. او تا سال 1320 سرپرستی هیاتهای اعزامی ایران به کنفرانسها و مجامع اروپایی و جهانی را عهدهدار گردید. در زمان محمد رضا پهلوی بار دیگر به عنوان سفیر ایران عازم لندن شد و تا سال 1326 در این سمت باقی ماند، سپس به تهران بازگشت و وارد مجلس پانزدهم شد. تقیزاده با تأسیس مجلس سنا در 1328 ریاست آن را به عهده گرفت و در جریان حوادث ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از بریتانیا و انحلال شرکت نفت ایران و انگلیس در 1329 بیش از پیش چهرهی وابسته خود را به مردم نشان داد. با سرنگونی حکومت مصدق در کودتای 28 مرداد 32 و بازگشت شاه به کشور، مجدداً مجلس سنا تأسیس و تقیزاده به ریاست آن برگزیده شد.
او سپس به دلیل افشا شدن اسامی و اسرار فراماسونهای ایران توسط ساواک که برای تضعیف نفوذ انگلیس و تقویت نفوذ آمریکا صورت گرفت، به بهانهی کهولت سن خانه نشین شد. وی که از اعضای فعال فراماسونری و از مؤسسان لژ بیداری ایرانیان بود، سرانجام در 17 بهمن 1348 در 92 سالگی درگذشت. سید حسن تقیزاده از طرفداران وابستگی ایران به سیاستهای انگلستان در جریان مشروطیت و پس از آن به حساب میآید.
(ر.ک : سید حسن تقیزاده به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی . و ر.ک: مشاهیر سیاسی قرن بیستم، احمد ساجدی، ص 131)
[18] . حسین مکی، فرزند سید باقر در سال 1290 ﻫ ش در تهران متولد شد. تحصیلات خود را در دبیرستان دارالفنون به پایان رسانید. پس از اتمام تحصیلات، کارمند فنى راهآهن و سپس بازرس ویژه وزارت راه و عضو هیأت عالى بازرسى نخست وزیرى شد. بعد از شهریور 1320 مقالاتى تحت عنوان «تاریخ بیست ساله ایران» در روزنامه «مهر ایران» منتشر ساخت. در پنجمین دوره نخست وزیرى احمد قوام در بهمن 1324 به سمت معاونت شهردارى تهران منصوب و پس از تشکیل حزب دمکرات قوام، از گردانندگان آن حزب شد و به عنوان وکیل اراک وارد مجلس شوراى ملى شد. در زمان حکومت دکتر مصدق جزو هیأت خلع ید از شرکت انگلیسى نفت جنوب به آبادان رفت. پس از اختلاف نظر با دکتر مصدق در دسته مخالفین جدى وى از جمله دکتر مظفر بقایى، ابوالحسن حائرىزاده، سید مهدى میراشرافى و... در آمد. وى سه دوره نماینده مجلس شوراى ملى و عضو فعال حزب زحمتکشان و مسئول شوراى عالى سازمان نگهبانان آزادى (به ریاست دکتر بقائى) بود. حسین مکی از نزدیکان و دوستان دکتر مظفر بقائى بود و در مقاطع مختلف از وى حمایت مىکرد. وی در سال 1352 بیان داشت: «دکتر بقائى مهره اصلى در کشور بوده که براى روز مبادا ذخیره شده است.» مکى از مخالفان دکتر مصدق و طرفدار شاه و حکومت مشروطه بود. وی در سال 1378 درگذشت. (اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
[19] . بهرام آرام، فرزند صادق در سال 1328 ﻫ ش در تهران متولد شد. تحصیلات دانشگاهى را در رشتهی شیمی در دانشگاه صنعتى شریف ادامه داد و در 1348 به سازمان مجاهدین خلق پیوست. وى در روند تغییر ایدئولوژى، در کنار تقى شهرام و وحید افراخته از افراد تاثیر گذار بود. بهرام آرام در بیست و پنجم آبان 1355 در میدان مخبرالدوله، هنگامی که قصد سوار شدن به اتومبیل را داشت از سوی دو اکیپ کمیته مشترک تحت تعقیب قرار گرفت. وى به هنگام پیاده شدن، متوجه خطر شده و با تیراندازى، به جنگ و گریز پرداخت. پس از یک ساعت درگیرى وی سرانجام با نارنجک خودکشى کرد. از وى اسناد و یادداشتهاى زیادی به دست پلیس افتاد.
[20] . رجوع شود به کتاب شریف واقفی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[21] . هر چند این اعلامیه دارای نکات برجسته و قابل توجهی است ولی انتشار آن در کتاب مربوطه و در اینجا به معنای تائید تمام مطالب آن نیست، بلکه نظر و توجه اصلی ما پرداختن به تاریخچه و چگونگی حادثه 23 مرداد 57 در تنکابن و بازتاب آن میباشد.
شهید سید احمد تلاتری از تنکابن- 23 مرداد 57
شهید منصور مسلمی تاریخ شهادت 23 مرداد 57
شهیدان منصور مسلمى، سید احمد تلاتری و ابراهیم کربلایی بابایی -23 مرداد 1357
تعداد مشاهده: 13238