امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

شرحی بر اسناد

نگاهی کوتاه به زندگی و ترور سپهبد تیمور بختیار اولین رئیس ساواک


تاریخ انتشار: 27 تير 1403

تیمور بختیار

«تیمور بختیار نخستین رئیس ساواک بود.

تیمور بختیار پسر ارشد فتحعلی‌خان سردار معظم، در سال ۱۲۹۲ در منطقه دزک شهرکرد، در یکی از خانواده‌های ایل بختیاری متولد شد. جد پدری او امیرمفخم بختیاری و جد مادری‌اش سردار جنگ از سران ایل بختیاری بودند.

او پس از سپری کردن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال ۱۳۰۹ در هفده سالگی به قصد تحصیل به بیروت رفت و در مدرسه لائیک این شهر به تحصیل پرداخت. در این مدرسه او با بسیاری از شخصیت‌های سیاسی برجسته‌ای که در آینده در لبنان سمت‌های مهمی به دست آوردند از جمله شارل حلو که بعدها رئیس جمهور لبنان شد، هم‌دوره بود. تیمور بختیار در سال ۱۳۱۱ بیروت را به قصد فرانسه ترک کرد و در پاریس وارد مدرسه‌ی نظامی سن سیر شد و پس از چهار سال تحصیل و آموزش نظامی به تهران بازگشت و در سال ۱۳۱۵ با درجه ستوان دومی وارد ارتش شد و در پادگان جمشیدآباد تهران مشغول خدمت شد. بختیار بعد از مدت کوتاهی برای ادامه خدمت به زاهدان رفت و در مدت دو سال و نیمی که در این استان حضور داشت، سوار بر شتر از بیابان‌های بلوچستان و بنادر جنوب ایران نقشه‌برداری کرد.

بختیار از دهه ۱۳۲۰ در واحدهای نظامیِ مختلف حضور داشت. او در سال ۱۳۲۱ با درجه سروانی به تهران برگشت و در جریان زد و خورد با ایلات کهگیلویه و بویر احمد و نیز در قضیه فرقه دمکرات آذربایجان توانایی‌هایی از خود نشان داد. در سال ۱۳۲۵ به درجه سرگردی رسید در همین سال افسر رکن ۳ در لشکر سوم آذربایجان شد. در مهر 1325 فرمانده گردان دوم از هنگ چهارم لشکر چهار کردستان شد. در ادیبهشت ۱۳۲۶ رئیس شعبه یک رکن چهار ستاد ارتش شد. در مهر همان سال وارد دانشگاه جنگ شد و به عنوان فرمانده هنگ سوار فاتح انتخاب شد و در بهمن ۱۳۲۷ فرمانده هنگ سوار شاپور بود. در آبان ۱۳۲۹ رئیس ستاد لشکر یک گارد بود. در سال ۱۳۳۱ فرمانده تیپ سوم کوهستان مرکز بود. محمد مصدق نخست‌وزیر وقت، تیمور بختیار را در رأس یک تیپ برای سرکوب ابوالقاسم‌خان بختیاری، عموی تیمور بختیار که عَلَم طغیان برافراشته بود به خاک بختیاری فرستاد؛ او نیز توانست با موفقیت این مأموریت را به انجام برساند.

از ۱۳۳۲ به دستور دکترمحمد مصدق فرمانده تیپ زرهی کرمانشاه شد و به طور همزمان از ۵ اردیبهشت همان سال فرماندار نظامی استان چهار محال و بختیاری نیز بود. در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سرلشکر فضل‌الله زاهدی در ۲۶ مرداد، سرهنگ عباس فرزانگان را برای رساندن پیام روزولت و جلب همکاری بختیار برای همکاری با کودتاچیان به کرمانشاه فرستاد. آن‌ها از بختیار خواستند در صورت لزوم، برای یاری رساندن به ایشان و سرنگونی دولت مصدق به سمت تهران حرکت کند، اما دولت مصدق قبل از رسیدن بختیار به تهران سقوط کرد. پس از پیروزی کودتا، بختیار در ۲۹ مرداد به درجه سرتیپی ترفیع یافت و به فرماندهی لشکر تازه تأسیس دو زرهی منصوب شد.

با روی کار آمدن دولت کودتا، تیمور بختیار در ۶ دی همان سال به سمت فرمانداری نظامی تهران منصوب شد. وی افزون بر فرمانداری نظامی، ریاست اداره اطلاعات ارتش و ریاست اداره کارآگاهی تهران را نیز بر عهده داشت. بختیار در دوره فرمانداری خود، بسیاری از مخالفان حکومت پهلوی را دستگیر کرد و به محاکمه کشاند. در سال ۱۳۳۳ پس از کشف سازمان نظامی حزب توده ایران و دستگیری ۴۵۵ نفر از اعضای این حزب، آن‌ها به مرگ و محکومیت‌های سنگین محکوم شدند. سران فدائیان اسلام نیز در سال ۱۳۳۵ توسط فرمانداری نظامی دستگیر شدند. سید عبدالحسین واحدی از اعضای فدائیان اسلام در یک مشاجره لفظی به ضرب گلوله تیمور بختیار به شهادت رسید.

از دیگر افراد مشهوری که در دوره فرمانداری نظامی او محاکمه و اعدام شد، دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه محمد مصدق بود.

تیمور بختیار در دوره فرمانداری نظامی خود در سال ۱۳۳۴ به همراه سرلشکر نادر باتمانقلیج، رئیس ستاد ارتش و در پی اعتراض حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی و آیت‌الله العظمی سید حسین بروجردی به فعالیت بهائیان در کشور با شش کامیون سرباز مسلح به مرکز فعالیت آنان معروف به حظیره القدس، حمله کرده و آنجا را تخریب کرد. بعدها این محل به مقر رکن ۲ ارتش تبدیل شد. پس از این ماجرا بختیار به عضویت شورای عالی هماهنگی امنیت ملی نیز برگزیده شد.

تیمور بختیار با همکاری مستشاران آمریکایی، ساواک را پایه‌گذاری کرد و در 15 فروردین ۱۳۳۶ در کابینه منوچهر اقبال به سمت معاون نخست‌وزیر و رئیس ساواک منصوب شد. او در مهر ۱۳۳۹ به درجه سپهبدی ارتقاء یافت.

بختیار بخش‌های مختلفی که در مسائل امنیتی کشور فعالیت داشتند ـ مثل شهربانی، وزارت کشور، ضد اطلاعات ارتش و فرمانداری نظامی ـ را حول محور ساواک گرد آورد. او که در دوره فرمانداری نظامی از اِعمال هرگونه خشونت و شکنجه فروگذار نکرده بود، با تشکیل ساواک نیز خشونت را به این سازمان منتقل کرد. این امر سبب شد که از این سازمان با ترس و وحشت نام برده شود. از جنایات تیمور بختیار در ساواک، قتل کریم‌پور شیرازی، روزنامه‌نگار است که گفته می‌شد در پادگان لشکر ۲ زرهی به دستور بختیار بر بدن او نفت ریخته و او را آتش زدند.

تیمور بختیار در چهار سال ریاست خود در ساواک، به قلع و قمع حزب توده و طرفداران جبهه ملی پرداخت. بختیار در سمت ریاست ساواک قدرت و ثروت بسیار به دست آورد و به فکر رسیدن به نخست‌وزیری بود. به همین دلیل سعی در تخریب نخست‌وزیر وقت یعنی دکتر علی امینی و اثبات عدم شایستگی او داشت. یکی از حوادث زمان نخست‌وزیری امینی ـ که گفته می‌شود مسبب آن تیمور بختیار بوده ـ حادثه اول بهمن ۱۳۴۰ است. در این روز به دعوت جبهه ملی دانشجویان در داخل دانشگاه تهران تظاهرات کردند و علیه دولت امینی شعار دادند. در ابتدا نیروی نظامی خارج از دانشگاه مستقر شد و بعد یک گردان چترباز با لباس‌های شخصی به داخل دانشگاه حمله کردند و دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و خساراتی به تجهیزات دانشگاه وارد کردند. فردای آن روز تیمور بختیار به عنوان عامل اصلی این جریان معرفی شد. بختیار بعدها در مصاحبه‌های خبری خود، در رم اعتراف کرد که این امر با هماهنگی شاه صورت گرفته و هدف از آن ساقط کردن دولت امینی و تشکیل دولت توسط خودش بوده است.

ریاست بختیار بر ساواک چندان دوام نیافت و به‌رغم نفوذ و قدرت و ثروت فراوانش کم‌کم مغضوب شاه شد. جاه‌طلبی‌های او به جایی رسیده بود که خود را هم‌طراز شاه می‌دید. وی در سعدآباد که محل زندگی خانواده شاه نیز بود، کاخ مجللی بنا کرد و دستور داد نمای بیرونی آن را از مرمر سیاه بسازند. این کاخ به کاخ سیاه بختیار معروف شد. شاه در آن زمان در کاخی در مجموعه سلطنتی سعدآباد زندگی می‌کرد که کاخ سفید نامیده می‌شد. شاه که از این همه قدرت و جسارت بختیار به خشم آمده بود، او را وادار کرد کاخ خود را به شاهزادۀ تازه به دنیا آمده‌ی او هدیه کند و این کینه بختیار را از شاه دو چندان کرد. با به قدرت رسیدن کندی در آمریکا، شاه بر آن شد تا فردی را برای ارسال پیام تبریک به وی و تقاضای کمک نظامی و اقتصادی به ایران به آمریکا بفرستد. او بختیار را برای این مأموریت برگزید؛ زیرا گمان می‌کرد او به خاطر مبارزات ضد کمونیستی‌اش مورد توجه مقامات آمریکایی است.

بختیار در بهمن ۱۳۳۹ وارد آمریکا شد. او در ملاقات با کندی موضوع گسترش سرسام آور فساد در هیئت حاکمه ایران و ناتوانی شاه را در اداره کشور مطرح کرد و تمایل خود را برای کسب مقام نخست‌وزیری ابراز کرد. همچنین در ملاقات با سران سازمان سیا درباره کودتا علیه شاه به گفت‌و‌گو پرداخت. مقامات آمریکایی هم به او وعده دادند که ممکن است در مراجعت به ایران از نخست‌وزیری وی حمایت کنند. شاه از این توافق مطلع شد و کینه بختیار را به دل گرفت. آمریکایی‌ها نیز نه تنها بختیار را در رسیدن به نخست‌وزیری یاری نکردند، بلکه در ۲۲ اسفند ۱۳۳۹ رئیس جمهور آمریکا نماینده ویژه خود اورل هریمن را به تهران فرستاد. او شاه را در جریان خواسته و برنامه بختیار قرار داد و از سوی مقامات آمریکایی خواستار تغییرات سریع در ارتش شد. شاه نیز طبق نظر مقامات آمریکایی سپهبد بختیار و چند نفر دیگر از مقامات ارتش را عزل کرد.

با گسترش شایعه تمایل بختیار به کسب مقام نخست‌وزیری، علی امینی از شاه خواست که برای برقراری آرامش، دستور بازداشت وی را صادر کند، اما محمدرضا شاه این اقدام را برای حیثیت و اعتبار ارتش خطرناک دید و با تأکید بر خدمات بختیار به حکومت، تصمیم گرفت دستور خروج بختیار از کشور را صادر کند.

با وجود خروج اجباری بختیار از کشور ارتباط بین شاه و بختیار همچنان ادامه یافت تا اینکه در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۴۷ زمانی که شاه در حال دیدار از برلین غربی بود، جوانی به نام «ندار» اتومبیلی پر از مواد منفجره را با دستگاه کنترل از راه دور به سوی ماشین شاه حرکت داد. اتومبیل به وسیله مأموران متوقف و «ندار» نیز دستگیر شد. ندار بارها در محاکمه خود اعتراف کرد که با پول و برنامه‌ریزی تیمور بختیار این کار را انجام داده است. برخی معتقدند این حادثه توطئه‌ای ساختگی از طرف ساواک و سفارت ایران در آلمان بوده تا به این وسیله بختیار و سایر مخالفان سیاسی حکومت را مورد تعقیب و بازداشت قرار دهند. بعد از این ماجرا دولت ایران از تمدید گذرنامه سیاسی بختیار در اروپا خودداری کرد. برخی منابع نیز بر این باورند که طلاق ثریا اسفندیاری -دختر عموی بختیار- از شاه نیز از دیگر دلایل تنزل مقام وی نزد شاه بوده است. این عوامل سبب شد که چندی بعد شاه حکم بازنشستگی بختیار را صادر کند. در مهر ۱۳۴۸ دادگاه نظامی ارتش ایران او را غیاباً و به جرم خیانت به کشور به مرگ محکوم کرد. همچنین به حکم صادره از سوی دادگاه به جرم انحراف، سودجویی و تجاوز به حقوق و ناموس مردم، کلیه اموال تیمور بختیار در ایران و خارج از کشور مصادره شد. اموال منقول و غیر منقول تیمور بختیار عبارت بود از یک باب منزل بسیار مجلل در خیابان سعدآباد؛ یک باب باغ با ساختمان در تهران معروف به باغ تاج؛ یک باب باغ در تهرانپارس؛ یک باب باغ در الهیه شمیران؛ یک باب باغ به مساحت ده هزار متر در رامسر؛ یک باب باغ در ایذه خوزستان؛ دو قطعه زمین در تهرانپارس؛ یک قطعه زمین در شمیران مبارک آباد؛ یک قطعه زمین به مساحت ۳۰۰ متر در تهران؛ ۱۲۹۰ سهم از کارخانه قند اصفهان؛ وسائل کشاورزی از قبیل تراکتور و ماشین آلات کشاورزی مربوط به شرکت اهورا کشت؛ یک باب منزل در خیابان بهار، اتومبیل کنتیننتال، کادیلاک، بنز و فولکس واگن مجهز به وسائل مسافرت؛ ۴۸ قطعه قالی‌های گران‌بها بافت ایران و چین، چهل و شش قلم جواهرات؛ سه دانگ از قریه دزک در بختیاری؛ سه دانگ از قریه پرندگان در بختیاری؛ یک دانگ و نیم از قریه بتوند در خوزستان؛ یک دانگ و نیم و سه چهارم دانگ در کردکوی گرگان؛ چهار دانگ از قریه اردل در بختیاری؛ سه دانگ و سه حبه از قریه اورگان بختیاری و شش دانگ و داغ و بالابند در گلپایگان اصفهان.

بختیار که در زمان صدور حکم اعدامش در اروپا به سر می‌برد، در فروردین ۱۳۴۷ به همراه شاپور زندنیا ـ که با ساواک همکاری داشت ـ وارد بیروت شد. او تعدادی سلاح و تجهیزات نظامی بدون پروانه در لندروری جاسازی کرده بود تا از طریق لبنان وارد عراق کند. زندنیا که از حمل غیر مجاز اسلحه اطلاع داشت به محض ورود به لبنان به سرلشکر عباس شقاقی نماینده ساواک در لبنان گزارش داد. او نیز به پلیس لبنان خبر داد و بختیار توقیف شد. البته زندنیا در اظهارات خود در این باره گفته است که سلاح‌های جاسازی شده در لندرور شامل تعدادی ضدتانک اترگا برای تصرف فرودگاه دزفول و تعدادی تاکی واکی، دستگاه استراق سمع، طپانچه پرتاب منور و داروها و ابزار طبی و چادرهای سبک سفری بوده است.

پس از دستگیری بختیار دولت ایران تلاش کرد تا دولت لبنان را راضی به استرداد بختیار به ایران و محاکمه‌ی او در داخل کشور کند، اما لبنان به دلیل حمایت‌های سران کشورهای مختلف از جمله جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر و ژنرال دوگل، رئیس جمهور فرانسه و نیز سایر کشورهای عربی از بختیار از تسلیم وی به ایران خودداری کرد و به این ترتیب روابط سیاسی ایران و لبنان قطع شد.

دادگاه لبنان بختیار را به نه ماه و زندنیا را به سه ماه حبس محکوم کرد. بختیار پس از آزاد شدن از زندان به ژنو بازگشت و دامنه‌ی فعالیت‌های ضد پهلوی خود را گسترش داد. او چند نامه درباره اختیارات شاه و قانون اساسی نوشت و کتابی به نام آیین انقلاب ملی ایران، آرمان و هدف‌های آن یا هفت تکایش در مورد برنامه‌ی انقلابی دولت آینده خود منتشر کرد.

در آستانه پایان مدت اعتبار گذرنامه ایرانی بختیار، کشورهایی مانند سوئیس، فرانسه و برخی کشورهای عربی برای اعطای گذرنامه و تابعیت سیاسی به وی اعلام آمادگی کردند، اما در همان زمان ژنرال صالح مهدی عماش از سوی ژنرال احمد حسن البکر، رئیس جمهور وقت عراق برای دیدار بختیار به ژنو رفت و به او اعلام کرد دولت عراق حاضر به اعطای گذرنامه سیاسی به وی است و بختیار نیز به دلیل هم‌مرز بودن عراق و ایران و به امید به راه انداختن جنگ‌های پارتیزانی علیه حکومت و ایجاد پایگاهی برای براندازی نظام شاهنشاهی دعوت عراق را پذیرفت و در روز ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۸ با هواپیمای عراقی و با تشریفات ویژه وارد عراق شد و در کاخ نوری سعید، رئیس جمهور سابق عراق، مستقر شد. ورود بختیار به عراق در سال ۱۳۴۸ مصادف با اوج جنگ سرد عراق و ایران بود. اولین قدمی که بختیار جهت براندازی حکومت شاه برداشت، تلاش در جهت جذب و متمرکز کردن نخبگان ناراضی ایران بود.

بختیار همچنین سعی داشت خود را به روحانیون مخالف حکومت نزدیک کند تا از حمایت ایشان و طرفدارانشان برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند. به همین منظور تلاش کرد با امام خمینی دیدار کند؛ اما امام وی را نپذیرفت. از دیگر مخالفان سرسخت حکومت پهلوی که بختیار سعی در جذب آن‌ها داشت، توده‌ای‌ها بودند. او که زمانی به عنوان جلاد کمونیست‌ها شناخته شده بود، سعی در جذب ایشان برای رسیدن به اهداف خود داشت.

بختیار با حمایت عراق توانست ظرف دو سال مقادیر زیادی اسلحه و مهمات برای عامل خود در ایران به نام عباس شهریاری ارسال کند، اما تمام این سلاح‌ها مستقیماً به ساواک تحویل داده می‌شد، زیرا شهریاری از طرف سران حزب توده با سپهبد بختیار ارتباط برقرار کرده بود؛ اما در واقع برنامه همکاری او با بختیار توسط اداره سوم ساواک ترتیب داده می‌شد. او که در ظاهر به عنوان نماینده بختیار در ایران فعالیت می‌کرد ساواک را در جریان جزئیات برنامه‌های بختیار، حزب توده و حکومت عراق قرار می‌داد.

بختیار نتوانست به هیچ‌یک از اهداف خود برسد، زیرا در ۱۶ مرداد ۱۳۴۹ مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از چند روز درگذشت. مرگ او نیز مانند زندگی‌اش اسرار آمیز بود و علل متفاوتی برای آن ذکر کرده‌اند.

عیسی پژمان، نماینده ساواک در عراق درباره قتل بختیار کتابی با عنوان اسرار قتل و زندگی شگفت‌انگیز تیمور بختیار منتشر کرده است. او در کتاب خود آورده: برخی معتقدند عامل قتل بختیار سازمان کا.گ.ب شوروی بوده و هدف آن‌ها کشتن شهریاری بوده است که به دلیل اشتباه عامل قتل تیر به بختیار اصابت کرده و باعث مرگ وی شده است.

برخی معتقدند عاملان قتل بختیار، سه دانشجوی ایرانی وابسته به ساواک بوده‌اند که یک هواپیمای ایرانی را به مقصد بغداد ربوده بودند. آن‌ها توانستند پس از مدتی خود را به بختیار نزدیک کنند و در یک فرصت مناسب او را به قتل برسانند.

ثابتی در این باره می‌گوید: ساواک هجده مأمور در کنار بختیار داشته که از جمله آن‌ها بهرام میربختیار، معاون او بوده که به وسیله ساواک از کویت به طرف وی سوق داده شده و دیگری آجودان او، اگلن بوده است. بختیار هم به دست اگلن کشته شد. همچنین تأکید می‌کند که ترور به دستور او نبوده و اگلن خود با ابتکار عمل این کار را کرده است.

برخی نیز معتقدند که ساواک از طریق شهریاری با یک افسر فراری توده‌ای رابطه برقرار کرده است. افسر فوق، سرگرد سابق نیروی هوایی و مورد علاقه شدید بختیار بود. ساواک با سرگرد توده‌ای قرار گذاشته که اگر موفق به قتل بختیار شود، وی را با پول گزاف به آمریکای جنوبی اعزام کند. وی نیز پذیرفته است. روزی که آن‌ها به شکار می‌روند و بختیار اسکورت قوی عراقی خود را متوقف می‌کند و به تنهایی با افسر فوق به شکارگاه می‌رود، به محض اینکه از اسکورت دور می‌شوند، افسر فوق بختیار را به رگبار می‌بندد و از مرز عراق گریخته به ایران می‌آید. ساواک نیز به وعده خود وفا کرده و او را با پول قابل ملاحظه‌ای به آمریکای جنوبی می‌فرستد.

بختیار دو بار ازدواج کرد. از همسر اولش که دختر عموی او نیز بود، یک دختر و یک پسر داشت. دختر بختیار به عقد پسر سپهبد مرتضی یزدان‌پناه درآمد. از همسر دومش به نام قدرت نیز دو پسر داشت. قدرت همسر یک سرهنگ سابق ارتش به نام یمنی، مدیر روزنامه آرام بود که به اجبار از وی جدا شد و به عقد بختیار درآمد. او همچنین دو برادر به نام‌های منوچهر و عبدالمجید داشت که اولی وارد خدمت نظام شد و تا درجه سرهنگی ارتقا یافت و دومی مدتی فرماندار کل بختیاری و سپس فرماندار قزوین و کرمان شد و در دوره ۲۰ مجلس شورای ملی از حوزه انتخابیه بختیاری به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید.»[1]

 

پی‌نوشت:


[1] . دانشنامه زندان سیاسی دوره پهلوی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، چاپ اول، سال 1401، ج 1، ص 165 تا 170. با اندکی ویراستاری.













تیمور بختیار


تیمور بختیار


تیمور بختیار


 

تعداد مشاهده: 8169


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.