پرویز ثابتی، بهائیت و سرکوب.(قسمت هفتم)
از اواخر سال 1346 شمسی، تعدادی از روحانیونی که از پیروان و یاران امام خمینی(ره) بودند، با هدفِ متشکل نمودنِ مبارزات و همفکری و هماهنگی بیشتر، جلسات منظمی را سازماندهی کردند.
از همان روزهایِ آغازین برگزاری این جلسات، خبرهایی از جریان گفتگوهایِ درونیِ آن به ساواک رسید، که نشانگرِ نفوذ دستگاهِ امنیتی شاه در این جلسات بود. خبرهائی که تنها یکی از اعضای جلسه می توانست از آن آگاهی داشته باشد. این فرد، که ذلت همکاری با نیروهای امنیتی را بر عزّتِ همراهی با حرکت اسلام خواهی امام و یارانش ترجیح داده، ولی شناخته شده نبود، دارایِ شماره ی رمز « 724 » بود.
حضور این فرد در این جمع، به میزانی از اهمیت برخوردار بود که وقتی پرویز ثابتی، اصرار به استخدام همکار دیگری از بین افراد این جلسه داشت، ساواک تهران برای او نوشت :
« تشکیل این جلسات کاملاً محرمانه بوده و افرادی که تا به حال برای شرکت در آن دعوت شده اند، از روحانیون افراطی و مخالف دولت می باشند که به سادگی استخدام منبع دیگری از بین آنها میسر نیست.»
در کنار مراقبت هایی که از جلسات متعدد شهید آیت الله سعیدی صورت می گرفت، تماس های تلفنی او نیز تحت کنترل بود. در جریان گوش دادن به همین گفتگوهای تلفنی بود که از بخشی از فشارهای طاقت فرسای نیروهای امنیتی بر ایشان پرده برداشته شد :
« ما فعلاً در شرایط سختی قرارگرفته ایم و دستگاه، عجیب مراقب ما است؛ تا حتی چند روزی که به اتفاق محمدرضا مهامی به قم رفته بودیم، دو نفر مأمور سازمان امنیت به ] آیت الله العظمی[مرعشی ]ره[ مراجعه کرده و گفته بودند که اگر این دو نفر را دعوت کنید، مساوی است با بسته شدن در مجلس شما1»
علی رغم فشارهای شدیدی که بر آیت الله سعیدی وارد می شد، ولی او لحظه ای از تلاش و مبارزه دست برنمی داشت و در هرزمان و مکان، به افشاگری علیه رژیم شاهنشاهی و عواملی که به عنوان بازوی صهیونیسم جهانی، مقدّرات کشور را در حیطه ی اختیار داشتند، اقدام می نمود:
? 26 /2 /48 : « چرا حرکت نمی کنید؟ می بینید که دستگاه، در عمل به یهودیان ]اسرائیل[ کمک می کند... با آنکه قلدرها و ستمکاران جلوی دهان مرا گرفته اند، معهذا من صریح صحبت می کنم... با آنکه ما با اسرائیل حرامزاده دست به گریبان هستیم، ولی باز هم دست دوستی به او می دهند... آقایان! این تبلیغات بی دینی از دیوار اورشلیم سرچشمه می گیرد.»
? 9 /3 /48 : « ادعای مسلمانی کرده و در خفا با یهودیان سازش دارند؛ مسلمان نیستند... مرجع عالیقدر ما حضرت آیت الله خمینی هم اگر فقط نماز می خواند و نمی گفت با یهودی ها سازش نکنید، کسی با او کاری نداشت... وای وای از آن روزی که یهودی ها مسلط شوند.»
? 16 /3 /48 » « آخر ما، کی از این کشورهای آمریکا و شوروی و انگلیس کار خوب دیده ایم. این استعمارگران، با تربیت جوانان ما در کشورهای خود، آنان را برای مبارزه به کشور ما باز می گردانند... خوشا به حال کسانی که به خارج از کشور می روند و رنگ اروپائی به خود نمی گیرند.»
در این موقع، تشکیل جلساتِ مذهبیِ مستقل برای بانوان و انتخاب یکی از روستاهای اطراف پارچین به نام ده چنگی – که منطقه کارخانجات ارتش بود – برای احداث مسجد و تبلیغات دینی، حساسیت پرویز ثابتی را دوچندان نمود. از این رو در تاریخ 28 /3 /48 طی دستوری به ساواک تهران، به چگونگی اطلاع رسانی از تماس های تلفنی شهید سعیدی انتقاد و آنان را به جدّیت بیشتر فراخواند.
او که آتش انتقام از اسلام و فرزندانِ مدافع اسلام، روز به روز در سینه اش شعله ورتر می شد و قصدِ محو آیت الله سعیدی را در سر داشت، هنوز دو ماهی از زمان این دستور سپری نشده بود که دوباره دست به قلم شد و ضمن اعتراض به بی توجهی اعضای ساواک تهران نوشت :
« به طوری که مشاهده می شود، بعضاً رهبران عملیات آن ساواک در هدف های خود نفوذ کامل نداشته و از فعل و انفعالات اهداف مورد نظر آگاهی لازم ندارند. از جمله موارد فوق اقدامات خلاف مصالح نامبرده بالا [شهید سعیدی]می باشد که از دید رهبران عملیات پوشیده و مخفی بوده و همواره نشریاتی به نفع آیت اله خمینی چاپ و منتشر می نماید... پرویز ثابتی 9 /5 /47»
فعالیت های شبانه روزی شهید سعیدی و بی پروائی و صراحت لهجه ی ایشان در مواجهه با مسائل سیاسی و اجتماعی، باعث شده بود تا برخی از دوستان ایشان نیز، احساس خطر نمایند:
« امروز که شما بلند شدید و صحبت کردید، با موقعیتی که فعلاً دارید، حرف های خیلی تند زدید... شما وجودتان برای مردم خیلی ارزش دارد. البته شما حقیقت را گفتید. مهم نیست، ولی اگر خدای ناکرده پیش آمدی بکند، کسی نیست جای شما را بگیرد2.»
همین تگناها و سختی های چند جانبه بود که ایشان را به این واکنش واداشت که :
« خدا می داند که من در چه ناراحتی به سر می برم و از چند طرف عذاب می کشم؛ اگر کوچکترین خلافی بکنم باید چهار عذاب بکشم.3»
در روزهای پایانی سال 1348 یکی از افرادی که با شهید سعیدی رابطه ی نزدیک داشت، دستگیر و در بازجوئی های طاقت فرسای خود، به مشاهده ی نوار سخنرانی امام خمینی(ره) در منزل شهید سعیدی اعتراف نمود. در این موقع بود که اولین زمزمه های دستگیری مجدد ایشان به گوش رسید4. این زمزمه به احضار وی به خانه ی شماره 65 ساواک در تاریخ 23 /1 /49 منجر گردید5.
این احضار صورت گرفت، ولی پس از آن، آن کسی!؟ که دارای شماره رمز « 724 » بود، به ساواک خبر داد که :
« آقای سعیدی از طریق فرزند خود، محمد، یه یکی از دوستان پیغام فرستاده که سازمان امنیت مرا احضار کرده و در باره نوار خمینی سئوالاتی نمودند، فعلاً باید دست نگه داشت و به رفقای خودتان اطلاع دهید که خیلی احتیاط کنند6. »
همزمان با مطرحِ شدنِ خبر حضور سرمایه گذاران امریکائی به سرپرستی راکفلر و لیلیانتال در ایران، فریاد مخالفت آیت الله سعیدی بلند شد و ضمن اشاره به این حضور، گفت:
« آیا می دانید که این استعمارگران و یارانشان چه تصمیماتی دارند و چه ظلم هائی خواهند کرد.7»
و باز آقایِ « 724 » از جلسه ی روحانیون خبر آورد که :
« سپس سعیدی در باره سرمایه گذاران بازرگانان آمریکایی در ایران صحبت نمود و اظهار داشت: خدا کند عملی نشود، زیرا هم? اقتصاد ایران به دست یهودی ها می افتد و راکفلر که یکی از آنها می باشد یهودی است8.»
پخش اعلامیه ای علیه این کنسرسیوم سرمایه گذاری استعماری، که دارای امضای حوزه علمیه قم بود، در ابتدا پرویز ثابتی را علی رغم آنکه به تهیه ی آن توسط آیت الله سعیدی گمان داشت، متوجه قم نمود تا در نامه ای به ساواک قم بنویسد:
« اخیراً اعلامیه ای خطاب به ملت ایران و به امضای حوز? علمیه قم علیه سرمایه گذاری سرمایه داران آمریکائی در ایران تهیه و توزیع شده، ضمن تعیین اینکه آیا اعلامیه مذکور در قم نیز پخش گردیده، نسبت به شناسائی عاملین تهیه و توزیع، اقدام و نتیجه را اعلام دارند. پرویز ثابتی 4 /3 /49 »
1 . شهید آیت الله سیدمحمدرضا سعیدی به روایت اسناد ساواک ، ص 247 ، سند 12268 – 20 /1 /48
2 . همان ، ص 358 ، سند 17356 – 26 /9 /48
3 . همان ، ص 371 ، سند 1779 – 21 /10 /48
4 . همان ، ص 424 ، سند 14035 – 16 /1 /49
5 . همان ، ص 425 ، سند بدون شماره – 23 /1 /49
6 . همان ، ص 430 ، سند 14206 – 26 /1 /49
7 . همان ، ص 440 ، سند 14753 – 23 /2 /49
8 . همان ، ص 442 ، سند 14725 – 23 /2 /49
|
تعداد مشاهده: 9072