مروری بر خدمات شهید میرزا تقیخان امیرکبیر در دوران صدارت
تاریخ انتشار: 19 دي 1401
تولد و کودکی امیرکبیر
مرحوم شهید میرزا تقیخان امیرکبیر در خانوادهای از طبقات پایین جامعه در قریه «هزاوه» فراهان واقع در دو فرسخی شمال غربی شهرستان اراک به دنیا آمد.[1] تاریخ دقیق تولد او نامعلوم است، اما بر مبنای یادداشتی در کنار تصویرش که در زمان وزارتش تاریخگذاری شده است[2] و نیز منبعی دیگر سال تولد او سال 1185ش (1222ق) است.[3]
اسم او در اسناد معتبر (از جمله مقدمه پیمان ارزنهالروم و قباله نکاح زنش عزتالدوله) «میرزا محمدتقیخان» آمده است. رقم مهر و امضای او نیز تردیدی در نام حقیقیش باقی نمیگذارد؛ بیگمان اسم «محمد» رفته رفته حذف گردیده و به «میرزا تقیخان» شهرت یافته است.[4] پدرش به تصریح قائممقام «کربلایی محمد قربان» بود که در خطاب، او را «کربلایی» میگفت. سجع مهرش «پیرو دین محمد قربان» بود. محمدقربان پسر طهماسب بیک است که به «حاج طهماسب» هم نام برده میشود. کربلایی قربان نخست آشپز میرزا عیسی (میرزا بزرگ) قائممقام اول بود. پس از او همین شغل را در دستگاه پسرش میرزا ابوالقاسم قائممقام ثانی داشت.[5] امیر کبیر نیز از سن طفولیت در خاندان قائممقام فراهانی (سیدالوزراء) که مقام وزارت عباسمیرزا ولیعهد فتحعلی شاه قاجار و صدارت عظمای سلطنت محمدشاه قاجار را دارا بوده، به سر میبرد و به واسطه هوش فطری و استعدادی که از خود نشان داده بود، قائممقام فراهانی را بر آن داشت که در تعلیم و تربیت وی نهایت سعی و مراقبت را به عمل آورده، از بذل هرگونه مساعدت مضایقه ننماید.[6]
«امیر در کودکی که ناهارِ اولاد قائممقام را میآورد و در حجره معلمشان ایستاده برای باز بردن ظروف، آنچه معلم به آنها میآموخت فرامیگرفت تا روزی قائممقام به آزمایش پسرانش آمده، هرچه از آنها پرسید، ندانستند. امیر جواب میداد. قائممقام پرسید: تقی تو کجا درس خوانده[ای]، عرض نمود، روزها که غذای آقازادهها را آورده ایستاده میشنودم. قائممقام انعامی به او داد، او نگرفت و گریه کرد. بدو فرمود چه میخواهی؟ عرض کرد به معلم امر فرمایید درس که به آقازادهها میدهد به من هم بیاموزد. قائممقام را دل سوخته، معلم را فرمود تا به او نیز میآموخت.»[7]
بدین ترتیب از آن پس میرزا تقیخان زیر مراقبت مستقیم معنوی و فرهنگی میرزا ابوالقاسم قائممقام قرار گرفت. امیر این فرصت را مغتنم شمرد و با ذوق فطری و هوش خداداد خود در فرا گرفتن علوم و دانش زمان پیشرفت شایان کرد. چنانچه[چنانکه] روزی قائممقام در سیمایش نظر افکند و گفت: «فرزند، تو در آتیه مشاغل بزرگی را اشغال خواهی کرد و روزی خواهد رسید که در باریکترین مواقع، اگر خائنین و مغرضین مزاحمت نشوند، کشتی طوفانی مملکت را از گرداب پریشانی و هلاکت نجات خواهی داد.»[8]
متأسفانه دوره جوانی مرحوم امیر که زمان رشد و تربیت اوست روشن نیست.[9]
میرزا تقیخان قبل از صدارت
میرزا تقیخان در حدود سنین 30 یا 33 سالگی مراحل اولیه خدمات اداری را در دستگاه عباسمیرزا ولیعهد و نایبالسلطنه زی کرده و از لحاظ هوش خارقالعاده و فراست و قوه درک، مورد توجه خاص و محرم و دوست صمیمی میرزا ابوالقاسم قائممقام واقع شد و به دستور قائممقام و وزیر عباسمیرزا، زیر دست محمدخان امیر زنگنه امیر نظام به سمت لشکرنویسی مشغول کار شد و بعداً به مقام منشیگری ارتقا یافت و در این سمت بود که به علت آشنایی با آداب معاشرت با بیگانگان و حسن سلوک با مأمورین خارجی، جزو هیئت اعزامی به روسیه در زمان فتحعلیشاه به آن کشور سفر کرد.[10] سفری که عباسمیرزا ولیعهد، او را به همراه خسرومیرزا (فرزندعباسمیرزا) در شوال 1244ق (1208ش) برای معذرت خواهی از قتل گریبایدوف به پایتخت روسیه نزد امپراتور «نیکلای اول» مأمور کرد. میرزا تقیخان امیرکبیر پس از بازگشت از مأموریت در اثر لیاقتی که از خود نشان داده بود مورد توجه قرار گرفت و به مقام وزارت نظام آذربایجان رسید و ملقب به وزیر نظام گردید.[11]
میرزا تقیخان در سفر دوم خود در رجب 1253ق (1216ش) با مقام وزیر نظامی همراه ناصرالدین میرزای ولیعهد و امیر نظام زنگنه برای ملاقات امپراطوری روسیه به ایراوان رفت.[12] در این مسافرت بازدید از کارخانجات اسلحهسازی و مدارس و سایر ترقیات غربی و کارخانجات توجه میرزا تقیخان را به خود جلب کرد.[13] سفر سوم امیرکبیر در سال 1220ش (1257ق) به عثمانی بود؛ ربرت کرزن که دبیر نمایندگی انگلیس در کنفرانس ارزنهالروم بود مینویسد: میرزا تقیخان، ورای هرگونه قیاسی، برجستهترین نمایندگان چهار دولت بود که در کنفرانس ارزنهالروم گرد آمده بودند.[14] امیرکبیر در این سفرها ضمن اندوختن تجربه، با پیشرفتها و مناسبات و دیدگاههای جدید حکومتها نیز آشنا شد و همین امر توانست در رشد اندیشه حکومتداری وی تأثیرگذار باشد.
میرزا تقیخان بر منصب صدارت
شب شنبه 22 ذیقعده 1264 (28 مهر 1227) ناصرالدین شاه به تخت سلطنت نشست. همان شب لقب «اتابک اعظم» به اسم میرزا تقیخان افزوده شد. و از این تاریخ او را به جلیلترین القاب کشور یعنی «امیر کبیر اتابک اعظم» میخواندند. لقب امیر نظامی را نیز محفوظ داشت.[15]
بنابر این میرزا تقیخان امیرکبیر اتابک اعظم به منصب صدر اعظمی ایلات ایران رسید و این منصب به مدت کوتاه سه سال و یک ماه و 27 روز طول کشید.[16] امیرکبیر وارث وضعی کاملاً نامساعد و مملو از مشکلات و موانع برای خدمت و کار بود. او موقعی مصدر کار شد که همه چیز و همه جای مملکت را فساد فرا گرفته بود. کادر هیئت حاکمه به صورت غیرقابل اصلاحی در فساد غوطهور بود. جنوب و شمال کشور در دست انگلیس و روس قرار داشت. دربار آلت بیارادهای در دست بیگانگان بود. ارتش به صورت سازمانی در جهت سرکوبی و ناراحت کردن مردم درآمده بود. نیروی دریایی که در آن تاریخ برای کشورهای مجاور دریاها نقش حیات و مرگ را داشت، اصلاً در ایران وجود نداشت. صنعت به صورت موجود در کشورهای پیشرفتهی آن روز دنیا، ابداً در ایران به چشم نمیخورد و صنایع دستی مختصری هم که بود در مقابل هجوم و حملهی سیل مصنوعات کشورهای مترقی، رو به ورشکستگی میرفت. کشاورزی و دامداری به همان وضع قرون وسطی باقیمانده بود. اگر کسی هم به فکر بهرهبرداری از معادن و ذخائر و ثروتهای خدادادی کشور میافتاد با توجه به وضع زمامداران و کارشکنیهای یغماگران خارجی منصرف میشد. علم و ادب و هنر مخصوصاً علومی که بهتازگی در غرب رواج پیدا کرده بود، کفر و الحاد به شمار میرفت و با اینکه تا آن روز در اروپا قدمهای بلندی به طرف تکامل و ترقی برداشته شده و در اثر ارتباط و آمد و شد، آن پیشرفتها از نظر سردمداران ایران پوشیده نبود، در ایران اقدامی برای اقتباس آن ترقی به چشم نمیخورد. در عوض، بازار رشوه و دزدی و تجاوز و تعدی و زورگویی رواج داشت. القاب پرطمطراق و عناوین پرزرق و برق که حاکی از روح تکبر و تفکر عدهای مغرور بود، در میان طبقهی بالا و هزار فامیل دست به دست میگشت. در این وضعیت امیرکبیر شروع به اصلاحات در دو جناح داخلی و خارجی کرد.[17]
سیاست داخلی امیرکبیر در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه عبارت بود از: برانداختن نفوذ درباریان، قطع مستمریهای فوقالعاده که بدون سبب به اشخاص داده میشد. تمرکز امور اداری و مالیاتها و درآمد و هزینه دولت، تشکیل سپاه منظم و تحتالسلاح، از میان بردن ملوکالطوایفی و رؤسای ایالات و بسط معارف به طریق اقتباس از اصول معارف اروپایی.[18]
سیاست خارجی امیر نیز عبارت بود از: برقرار کردن روابط دوستی و احترام متقابل با کلیه دول، درهم شکستن قیودی که بر اثر عقد معاهدات سابق به دولت و ملت ایران تحمیل شده بود. اصلاح وضع سفارتخانههای ایران در کشورهای دیگر، جلوگیری از هرگونه نفوذ خارجی در ایران، برانداختن اصول جاسوسی و خدمتگزاری به بیگانه و از ریشه کندن بیگانهپرستی از دستگاه حاکمه ایران.[19]
هرچند پرداختن به همه اصلاحات امیر کبیر از حوصله این مقاله خارج است، اما سعی میشود به برخی از اقدامات وی در زمینههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و قضائی اشاره شود.
اصلاحات سیاسی در دوره صدارت امیرکبیر
مبارزه با ملوکالطوایفی
وقتی امیرکبیر زمام امور را به دست گرفت، کشور در تمامی مناطق دچار اختلاف داخلی و کشمکش میان قدرتهای محلی شده بود؛ چنانکه ناامنی تمامی نواحی غرب (بروجرد و کردستان) و جنوب (بوشهر، دشتستان و نیز کرمان، رفسنجان و یزد) و همچنین شرق و شمال (خطه خراسان) کشور را فراگرفته و فتنه همچون سرطان شهرهای شمالی و شمالغربی کشور را درنوردیده بود.[20] گرانت واستون، منشی سفارت انگلیس در تهران، مینویسد: «در این هنگام آشکارا پیشبینی شد که دوره حکومت قاجار بهزودی سپری و ایران تجزیه خواهد شد.»[21] امیرکبیر در چنین وضعیتی برای اعاده امنیت و بسط نفوذ و قدرت دولت به سراسر کشور، با پشتکار و جدیتی شایان ستایش دست به کار شد. او برای رامکردن یاغیان و سرکوب تجزیهطلبان و حفظ مملکت از تجزیه و ملوکالطوایفی، از هیچ اقدامی فروگذار نکرد. امیر در مدت کوتاهی تمام شورشهای جنوب را علیرغم وسعت و عمقی که داشت سرکوب نمود و سراسر آن منطقه را در کنترل دولت مرکزی درآورد. این موفقیت به قدری اعجابآور بود که وزیرمختار انگلیس بعد از آن همه گزارشها که قبل از آن تاریخ راجع به ناامنی و هرجومرج منطقه جنوب به وزارت امورخارجه انگلیس داده بود، با یأس و ناامیدی به پالمرستون، وزیرخارجه انگلیس، مینویسد: «سالیان درازی است که منطقه فارس به طوری که اکنون تحت اطاعت حکومت مرکزی میباشد مطیع نبوده است.»[22]
به علت نزدیکی بلوچستان و سیستان به هندوستان و افغانستان، انگلیس سعی داشت خوانین محلی و سرکردگان این ایالات را دست نشانده خود سازد. بنابر این سران بلوچ در سیستان و بلوچستان به تأثیر از تحریکات انگلیس به خاطر هندوستان مبنی بر جداکردن این مناطق از ایران، سر به شورش و یاغیگری برداشته بودند. امیرکبیر از دو طریق مانع از اجرای نقشه انگلیس شد: یکی تقویت حکومت مرکزی و دیگری حمایت از خوانین محلی و رؤسای ایالات بلوچستان و سیستان و سپردن پارهای مأموریتها و خدمات دولتی به آنها.[23] علاوه بر این امیر با ایجاد هنگهای سواره و ساختن پاسگاهها و قراولخانههای فراوان و مستحکم و مجهز، سرتاسر آن منطقه را چنان آرام ساخت که انگلیسیها را به کلی از رسیدن به هدف خویش مأیوس نمود.[24] سرسختترین یاغیان و آشوبگران، ترکمنهای شمال بودند که در اثر یاغیگری و چپاول آنان، آرامش و امنیت به کلی از شمال ایران رخت بر بسته بود؛ اما امیر آنها را نیز با اعزام قشون و تهدید، به زیر نفوذ کشید؛ چنانکه دو تیره «یموت» و «تکه» بدون زد وخورد تسلیم شدند و فقط تیره «گوگلان» که در دشت گرگان بودند و جاسوسان و مأموران انگلیسی در میان آنها نفوذ بیشتری داشتند، به تحریک و ترغیب آنها مقاومت نمودند که سرانجام در مقابل نیروهای دولتی شکست خورده و تسلیم گردیدند. نماینده سیاسی روس در تاریخ هشتم صفر 1266.ق / دی 1228 ش خبر این موفقیت دولت را ضمن نامهای که به روسیه ارسال داشته، چنین گزارش داده است: «...در شانزدهم محرمالحرام عساکر پادشاهی در محل موسوم به قراشیخ، فتح عظیمی نموده و پنج هزار تن ترکمن را که بر سر اردوی شاه حمله آورده بودند شکست فاحشی داده، پس از چنین نصرت، گوگلانیها شرایط اطاعت را نسبت به سردار عساکر منصوره به عمل آوردند...»[25] امیر با ساختن چند قلعه محکم و مجهز در نقاط حساس ترکمنصحرا و ساختن سد بزرگ گرگانرود، زمینه اشتغال ترکمنهای بیکار به کشاورزی را فراهم آورد و سراسر منطقه را چنان امن و آرام نمود که روزنامه وقایع اتفاقیه در شماره بیستوهشتم خود، درباره امنیت آن منطقه چنین نوشت: «امنیت ترکمنصحرا به حدی است که یکنفر دونفر از اردو به استرآباد و از استرآباد به اردو آمد و رفت مینمایند و اگر مالی از اردو در صحرای ترکمانان گم بشود، ترکمانان پیدا نموده میآورند در اردو و جارکشیده به صاحبش میرسانند.»[26]
همچنین فتنه باب را که در سراسر کشور و مخصوصاً در شمال به قدری وسیع و عمیق بود سرکوب کرد که اگر با زمامداری امیرکبیر مصادف نمیشد به احتمال زیاد تجزیه کشور و به وجود آمدن یک دولت نامشروع، دستنشانده و عامل استعمار را در خاک ایران در پی میداشت؛ بهویژه آنکه این فتنه از سوی انگلیسیها حمایت میشد و آنها به علیمحمد باب به طعنه Mr. Door (آقای در) میگفتند، دری که از طریق آن به متد و روش قدیمی و همیشگی فرقهسازی خود پرداختند و این فتنه و آشوب را به سراسر ایران گسترش دادند که نابودی نفوس بیشماری را به دنبال داشت تا آنجا که بابیان حتی قصد جان امیر را کردند.
سیاست موازنه منفی
به نظر واتسون: «میرزاتقیخان امیرنظام یگانه کسی است که دست اجانب را از دخالت در امور داخلی ایران در مدت صدارت خود کوتاه نمود و یگانه مردی بود که توانست بدون دخالت اجانب مسائل غامض ایران را حل و عقد کند. در زمان او احدی قادر نبود با عمّال اجانب روابط خصوصی داشته باشد. تمام مأمورین دولتی را قدغن نمود با خارجیها ایجاد رابطه کنند. این افتخار برای او بس که در زمان او هیچ یک از همسایگان نتوانستند در امور داخلی دخالت کنند و یا به حقوق سیاسی آن تجاوز نمایند. امتیاز شمال را از دست روسها بیرون ساخت و مستقیماً زیر نظر دولت ایران قرار داد. روسها را از ساختن بیمارستان در استرآباد باز داشت که معمولاً استعمارگران برنامههای استعماری خود را در لوای ساختن بیمارستان و مدرسه و پخش دارو پیاده میکنند.»[27]
وقتی انگلیسیها تقاضای ایجاد و افتتاح کنسولگری در استرآباد نمودند، امیر جلوگیری از ساختن بیمارستان به وسیله روسها را بهانه قرار داد و گفت: وقتی من به آنها چنین اجازهای را نمیدهم، این چه حق و امتیازی است که انتظار دارید در چنین منطقهای که نزدیک روسیه است برای شمال قائل شوم.[28]
امیرکبیر مصونیت جزائی خارجیان را منسوخ کرد و آزادی تجاریای را که روسها با استفاده از عهدنامه ترکمنچای به دست آورده بودند و انگلیسیها به موجب عهدنامه 1257 و با استناد به اصل دولتهای کاملهالوداد آن را به زور گرفتند، عملاً بیخاصیت ساخت. دولت فرانسه هم با استفاده از شرایط موجود، استفاده از قانون آزادی تجارت و استفاده از حقوق دولتهای کاملهالوداد را تقاضا نموده بود که امیرکبیر آن را نپذیرفت و در نتیجه سفیر فرانسه از ایران قهر کرده و به کشور خود مراجعت نمود و البته امیر همچنان حاضر به انعقاد چنین قراردادی نشد.[29]
میرزا آقاخان نوری دشمن شماره یک امیر و قاتل او در نامهای به برادرش آورده است: «... حالت امروز ایران دخلی به شلوغکاری و هرزگی عهد خارج میرزا آغاسی مرحوم ندارد. کار، نظم و حساب به هم رسانیده...»[30]
از دیگر اصلاحات سیاسی امیرکبیر، رسیدگی به موضوع تحصن و پناهنده شدن اتباع ایرانی به سفارتخانههای خارجی بود؛ به این معنا که برخی افراد ایرانی همین که مرتکب خطا شده و مورد بازخواست قرار میگرفتند، برای رهایی خود فوراً به یکی از سفارتخانههای مقیم تهران رفته و در آنجا تحصن میجستند. بدیهی است هیچ اقدامی برای احضار و جلب این قبیل اشخاص، نظر به امکان اهانت به سفارتخانه میسر نبود. استمرار این رویه، از نظر امیرکبیر ناشایسته بود؛ چرا که آثار خوبی نداشت و محمل عواقب وخیمی بود. بنابر این امیر با سفرای خارجه مقیم ایران مذاکرات مفصلی به عمل آورد و با ادله و استدلال آنها را مجبور ساخت از حمایت و پناه دادن اتباع ایرانی که مرتکب خطا و جرمی شدهاند، خودداری نموده، متحصنین را در صورت اخطار دولت ایران فوراً تسلیم نمایند.[31]
فعالیتهای امیرکبیر در حوزه فرهنگ
تأسیس مدرسه دارالفنون
در سال 1266ق (1228ش) امیرکبیر تصمیم گرفت که برای تعلیم و تعلّم علوم و صنایع، در تهران مدرسهای بنا کند و چون بنا بود که هر فنی در آن تعلیم شود، قرار شد نام آن را «دارالفنون» بگذارند.[32] مورخین تأسیس دارالفنون را نخستین قدم آموزش و تعلیم جدید ایرانیان میدانند.[33] یحیی دولتآبادی درباره تأسیس «دارالفنون» نوشته است: «با ریاست شخص وطندوست، باهوش و قوی ارادهای بر امور دولت، یعنی میرزا تقیخان امیر نظام، که اقدامات عاقلانه آن بزرگمرد، احساسات وطندوستی ایرانیان را نشو و نما داده، روح درستکاری و معارفپروری را ترویج میکند، به حدی که از تغییر اساس سلطنت استبدادی و تأسیس قانونگذاری هم در محافل خصوصی سخن به میان میآید و از جمله کارهای بزرگ آن صدر عالی مقام، تأسیس «دارالفنون» تهران است.» که در «سال سیّم سلطنت ناصری در سال 1266ق بنا میشود و در سال 1268ق دایر میگردد. برای تدریس دروس نظام از پیاده، سواره و توپخانه و برای علوم طب، جراحی، فیزیک، شیمی، معدنشناسی، ریاضیات، تاریخ، جغرافیا و زبانهای خارجی، معلمین اروپایی از فرانسوی، اتریشی، انگلیسی، ایتالیایی جلب میشوند و جمعی از ایرانیان آشنا به زبانهای خارج در دارالفنون استخدام یافته، میان معلمین اروپایی و محصلین، مترجم واقع میشوند.»[34]
انتشار روزنامه «وقایع اتفاقیه»
تأسیس روزنامه وقایع اتفاقیه[35] از دیگر اقدامات امیرکبیر است که ابتکار ایجاد آن به عنوان نخستین روزنامه به معنا و مفهوم امروزی، متعلق به میرزا تقیخان است.[36] گرچه روزنامه وقایع اتفاقیه نخستین و اولین روزنامه یا نشریه ایران نبود و 14 سال پیش از آن میرزا صالح شیرازی روزنامه «کاغذ اخبار» را منتشر کرده بود، اما ایجاد روزنامهای مرتب و منظم، با هدف آگاهیرسانی به شیوه امروزی را امیر کبیر بانی و باعث شد.[37] مندرجات وقایع اتفاقیه را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد: اخبار ایران، اخبار آسیا و اروپا و امریکا، اطلاعات علمی و اعلانات گوناگون از قبیل صورت قیمت اجناس. درباره اخبار داخلی، قصد دولت آگاه ساختن از اصلاحات عمومی مملکت بود. مطالب خارجی وقایع اتفاقیه از روزنامههای فرانسه، انگلیس، عثمانی، اتریش، روسیه و هندوستان به دفتر روزنامه میرسید و آنچه مربوط به مسائل سیاسی، اقتصادی، علمی، دانش و صنعت جدید بود، پس از ترجمه در روزنامه به چاپ میرسید.[38] لرد کرزن انگلیسی در اینباره آورده است:
«امیر ترتیبی رایج ساخت که بعداً در واقع، درباره سایر روزنامهها نیز مجری شد که بدون آن، مطبوعاتی که تابع قیود خاص و موانع متعدد باشند، امکان دوام ندارند؛ به این معنا که کلیه اعضای اداری دولت ناگزیر بودند مشترک روزنامه باشند.»[39]
گسترش ترجمه و نشر کتاب
امیر از تمام وسایل برای تنویر افکار مردم کمک میگرفت از جمله به ترجمه کتاب بسیار توجه میکرد. گرچه قبل از او نهضت ترجمه در ایران شکل گرفته بود، اما در واقع او بود که آن را گسترش داد. چنانکه برای رفع کمبود مترجم، به هر وسیلهای برای ازدیاد این طبقه توسل میجست. امیرکبیر از مترجم سفارت، جان داود که زبان فرانسه و انگلیسی را میدانست، درخواست کرد کتاب «جهاننمای جدید» را ترجمه نماید. این کتاب از جهات مختلف ارزنده و درخور توجه بود؛ چرا که نه تنها از زمان آشنایی ایران با دانش جدید اروپایی، کتابی بدان صورت و معنی به فارسی نگارش نیافته بود؛ بلکه تا سالیان بعد هم کتابی مانند آن را نتوانستند تدارک ببینند. در آن کتاب اطلاعات گستردهای درباره وضعیت بیشتر کشورها در زمینههای مصنوعات، منسوجات، قوای بحری و بری، مدرسه، کتابخانه، موزه، کاغذ اخبار، مجلس جوانان، آزادی، پارلمان، شورای عامه، وکلای ملت و... درج گردیده بود. امیرکبیر برای مطالعه ناصرالدینشاه دستور داد تاریخ مفصل فرانسه را تا زمان ناپلئون در دو جلد ترجمه کنند. موضوع جلد نخست راجع به قبل از ایام انقلاب فرانسه و آشوب ممالک فرنس [فرانسه] و جلد دیگر در [خصوص] زندگانی ناپلئون است. ترجمه جلد اول به دست نیامد اما از مطالعه مندرجات جلد دوم باید گفت با معنیترین تاریخ فرانسه و زندگانی ناپلئون است که آن دوره به فارسی ترجمه و به انشای میرزا شفیع منشی و خط خوش رضاقلی تاریخنویس، تحریر یافت.[40]
اصلاحات اقتصادی
توجه به صنعت جدید
امیر برای فنون غربی ارزش بسزایی قائل بود و به تأثیر اقتصادی آن پی برده بود. از اینرو یکی از طرحهای مهم برنامهی او در ترقی ایران ایجاد صنایع جدید بود. نقشه امیر در بنای صنعت ملی شامل استخراج معادن، ایجاد کارخانههای مختلف، استخدام استادان فنی از انگلیس یا پروس(منطقه آلمان و حومه)، فرستادن صنعتکاران به روسیه، خرید کارخانه از فرنگ و حمایت از محصولات داخلی بود. احداث دو کارخانه شکرریزی و قندسازی در ساری، یک کارخانه نخریسی بزرگ با ساختمان چهار طبقه در تهران، کارخانههای حریربافی در کاشان، چلوار بافی در تهران، کالسکهسازی در اصفهان و تهران، کاغدسازی در تهران و اصفهان، بلورسازی در قم و اصفهان و تهران، چینیسازی در تهران و قم از اقدامات مهم مرحوم امیرکبیر به حساب میآید.[41] همچنین امیر در 1267ق (1229ش) فرمان آزادی به کار انداختن معادن را صادر و اعلام نمود: از اتباع ایران «هر کس از نوکر، رعیت و اشراف و اعیان» معدنی را که خود پیدا کرده است، استخراج کند، تا پنج سال از مالیات دیوانی معاف است؛ و هر کس مبتکر صنعت تازهای میگردید تا پنج سال در انحصار خودش قرار میگرفت.[42] در پناه این سیاست عاقلانه و مدبرانه، نهضت وسیعی برای استخراج معادن و بهرهگیری از ذخایر کشور شروع و قدمهای بلندی برداشته شد و در همان مدت کوتاه نتایج درخشانی به دست آمد. میرآقاسیخان معدن مس و آهن قراچهداغ را به راه انداخت و در وهله اول هشت خروار مس خالص تولید کرد. آهن ماسوله گیلان توسط استاد فتحالله به دست آمد. از معدن نانیج مازندران آهن استخراج گردید. ماده قطران که در توپخانه مصرف داشت و از قفقاز میآوردند، در رحمتآباد گیلان «خوب و زیاده از قدر کفایت ساختند.»[43]
حمایت از صنایع دستی
امیرکبیر درک کرده بود که به مقتضای طبع سرمایهداری جدید و صنعت ماشینی ـ که ابتکار آن به دست دول استعمارگر بود ـ آنان سعی خواهند کرد برای رواج بازار مصنوعات و محصولات صنعتی خویش و تضعیف بنیه مالی ملتهای عقبافتاده، صنایع دستی و ملی این کشورها را نابود کنند؛ لذا همپای هدایت کشور به راه صنعت ماشینی، تلاشهای فراوانی را هم برای توسعه و تکمیل صنایع دستی مبذول داشت. امیر دستور داد لباس نظامیان از شال پشمین مازندرانی تهیه شود و شالهای دستی کرمانی را طوری ارتقا کیفیت داد که با شالهای کشمیری رقابت میکرد و لذا معروف به شال امیری شد. سردوشی نظامیان تا آن زمان از اتریش وارد میشد، تا اینکه روزی امیر سردوشی زیبا و جالبی را که توسط خانمی به نام بانوخورشید دوخته شده بود ملاحظه کرده و آن زن را بسیار تشویق کرد و سپس دستور داد امتیاز تهیه سردوشی را برای مدت پنجسال به او واگذار کنند که با کارگاه مجهز و شاگردان زیاد، سردوشی مورد احتیاج ارتش را تهیه کند.[44] او معتقد بود خیانت به ملت و کشور است اگر از آنچه میتوان آن را در داخل کشور تولید کرد استفاده نشود بلکه از خارج وارد گردد و از همین رو، هرگونه تساهل در راستای صنعتیشدن کشور را نمیپسندید. وی حمایت از صنایع ملی را در مقابل حمله و هجوم صنایع غرب به جایی رساند که مورد انتقاد و خردهگیری برخی نویسندگان غربی واقع شد؛ به عنوان مثال، بینینگ مورخ شهیر انگلیسی، با بغض و ناراحتی نوشت: «امیرکبیر علاقه مخصوصی دارد که با تشویق صنایع ملی تمام صنایع خارجی را از ایران بیرون کند. این سیاست ناشی از کوتهبینی، به هیچوجه کمک به پیشرفت تجارت و مدنیت نمیکند.»[45]
کشاورزی
امیرکبیر در امور زراعی هم با ایجاد امنیت و رعایت حقوق کشاورزان با ساختن سدها و آببندهای متعدد تحولی اساسی بنیاد نهاد. ساختن سدهایی بر روی رودخانههای کرخه (سد ناصری) و گرگانرود، انتقال آب از رودخانه کرج به تهران، تجدید بنای پل شوشتر و بازکردن هفت چشمه آن، ترویج کشت پنبه امریکایی و نیشکر و... برخی اقداماتی بود که امیر در این راستا به عمل آورد. فهرستی از اقدامات امیرکبیر در راستای کشاورزی را میتوان چنین برشمرد: 1ـ ساختن سد عظیم «ناصری» روی رودخانه کرخه که داستان تاریخی مفصلی دارد. 2ـ ترویج کشت نیشکر در خوزستان در دو منطقه عقلی و شوشتر، که جالب است بدانیم چندسال پیش دولت ایران فکر آن روز امیرکبیر را به مرحله اجرا درآورد. 3ـ تجدید بنای پل عظیم شوشتر و هفت چشمه آن. 4ـ ساختن یک سد بزرگ بر روی رودخانه معروف گرگانرود که زیر نظر مهندس میرزاحسن و با همکاری هزار کارگر، مدتی کمتر از یکسال بنای آن به اتمام رسید و دشت وسیع استرآباد زیر کشت درآمد. 5ـ بنای یک سد بزرگ در نقطه اتصال دو رود قرهچای و انار رود در شهرستان قم و بستن پل معروف دلاک بر روی آن. 6ـ اتمام کار نهر عظیمی که آب رود کرج را به تهران منتقل کرد و تهران را از بیآبی شدید رهانید. 7ـ شروع کار انتقال آب از شمیران به تهران که ناتمام ماند.[46]
اصلاح اوضاع مالی
صدارت امیرکبیر در برههای شروع شد که خزانه تهی و جواهرات سلطنتی به یغما رفته بود. به عقیده واتسون: «شاید هیچ متخصص مالی هیچوقت گرفتار وضع ناهنجاری نگردیده بود که میرزا تقیخان با آن مواجه شد.»[47] بنابر قول فریدون آدمیت، «جعبه محتوی قطعات الماس که بهای آن هشتصدهزار تومان بوده است اکنون بیش از صدهزار تومان الماس در آن یافته نمیشود.»[48] اتلافها و اسرافها و حقوقهای گزاف درباریان نیز مزید بر علت بود. برخی از اصلاحات امیر در این امر خطیر را میتوان از خلال گفتههای خود او جست که گفته بود بیش از هر اصلاحی وضع مالیه را سر و سامان خواهد داد، میزان خرج دولت یک میلیون تومان (پانصدهزار لیره) بیش از عایدی آن است و لذا باید از مواجب و مستمریها کاست، به علاوه ده درصد بر مالیات خواهد افزود و گمرگات را که تاکنون در اجاره افراد بوده، از دست آنان خواهد گرفت و تحت اداره دولت درخواهد آورد. همچنین به هر ولایتی پیشکار مالیهای خواهد فرستاد تا به عنوان مسئول دیوان استیفا و مستقل از حکومت در آنجا به نحو عادلانه مالیات را جمعآوری کند.[49] دکتر مهدی بهار میگوید: «امیر به رعایت حال مؤدیان مالیات و وضع فساد و ظلم عمّال دولتی کوشش فراوانی ابراز میداشت و مالیات را به تناسب درآمد سالانه تعیین مینمود و بدین منوال در حالی که مالیات کامل را از گردنکلفتها وصول میکرد مرهمی بر زخمهای عمیق مردم میگذاشت.»[50]
چون اصلاح مجاری درآمد، بدون حذف مصارف غلط، نمیتوانست درد را دوا کند لذا امیر در کنار اقدامات برای وصول مالیات حقه دولت، اقدامات انقلابیتری برای حذف موارد ناصحیح خرج بودجه و مصارف غلط آن شروع نمود تا غذای یکسال مردم فقیر و محتاج، خرج یکروز مطبخ یک شاهزاده بیارزش و بیخاصیت قاجار نشود. او در این راستا، پیش از هرچیز حقوقهای گزاف را که بدون رعایت تناسب بودجه کشور و ارزش خدمت و کار اشخاص در سابق برای افراد تعیین شده بود، یا به طور کلی حذف کرد و یا قسمت اضافی آن را کسر نمود. مثلاً حقوق شخصی شاه را که تا آن روز شصتهزار تومان در ماه بود، یکمرتبه به دههزار تومان تقلیل داد. او همچنین عیاشیها و ولخرجیهای دربار را بهقدری محدود کرده بود[51] که کلنل شیل در یکی از گزارشهای رسمی خود مینویسد: «شاه به ملاحظات مالی نمیتوانست در اطراف تهران به گردش و تفریح بپردازد.»[52] و نیز حقوقهای بیتناسب و مستمری صدها شاهزاده، درباری، شیخ، خان و مفتخوران دیگر را قطع و یا تعدیل نمود و سرانجام علیرغم همه کارشکنیها و مخالفتهای داخل و خارج، موفق شد معمای بودجه را حل کرده و علاوه بر پرکردن محل خالی تقریباً پنجاه درصد کسر بودجه و بالابردن میزان بودجه از دومیلیون تومان به سه میلیون تومان، کشاورزی را ترقی و پولهای هنگفتی را به عمران و آبادی کشور اختصاص دهد و از ورود کالاهای خارجی جلوگیری نموده و بر صادرات کشور بیفزاید و به گفته خود امیر از «فرار شمشهای طلا» جلوگیری نماید.[53] همچنین امیرکبیر به مبارزه با نادرستی و رشوهخواری پرداخت. رشوهخواری به مفهوم کلی شامل پیشکش(وزیران و بزرگان میدادند و میگرفتند)، مداخل(دیوانیان میگرفتند) و سیورسات(لشکریان میگرفتند) میشد؛ که امیرکبیر همه را ممنوع اعلام کرد.[54]
اصلاحات قضایی
محکمه خاص شرع
امیر کبیر یکی دیگر از نیازهای جامعه ایران عصر قجری را اصلاحات در دستگاه عدالت تشخیص داده بود. علاوه بر دوگانگی محاکم قضایی، شرع و عرف، مسایل دیگری نیز در حوزه قضایی وجود داشتند که به صورت معضلی برای جامعه تبدیل شده بودند. یکی از آنان «بستنشینی» و دومی «تعدد محاکم شرعی و صدور احکام ناسخ و منسوخ» بودند. امیرکبیر برای حل این مشکلات در اولین گام، بستنشینی را در سال 1266ق /50-1849م، لغو نمود.[55] سپس به چارهجویی در خصوص حل مسئله تعدد محاکم شرعی پرداخت. ریاست محاکم شرعی به عهده روحانیون بود و احکام صادره از سوی ایشان برای حکومت، لازم الاجرا. اما گاهی در یک مورد، احکام متفاوتی از سوی آنان صادر میگردید. امیر به منظور پایان بخشیدن به این احکام متعدد، اقدام به تأسیس «محکمه خاص شرع» در تهران و شهرهای بزرگ کرد.[56] وی کار محاکم شرعی را به یکی از روحانیون برجسته زمان خویش محول و دیگران را از مداخله در امور قضایی معاف داشت. یکی از روحانیونی که امیر برای رسیدگی به امور شرعی انتخاب کرده بود، شیخ ملا عبدالرحیم بروجردی بود که از زمان «محمدشاه» مقیم تهران بوده است ولی هنگامی که از احقاق حق یک شاکی به سبب اینکه شخصی که از وی شکایت شده، از نزدیکان و ملازمان امیر بوده است، کوتاهی کرد، امیر ناراحت شده و دیگر با شیخ سخن نگفت و از آن پس محاکمات را به محضر «شیخ عبدالحسین طهرانی شیخالعراقین»[57] ارجاع نموده و او را مشاور در امور خود قرار داد.[58] اگر چه این عمل امیر را اولین قدم وی در راه نظارت بر محاکم شرع و محدود ساختن قدرت آنها دانستهاند، اما به نظر میرسد این عمل هیچ ارتباطی با محدود ساختن محاکم شرعی ندارد بلکه تنها آن شخصی را که در اجرای عدالت، روابط را در نظر گرفته و از احقاق حق مظلومی چشمپوشی نموده بود، معزول کرد و از ارجاع احکام شرعی به وی جلوگیری نمود. امیر کبیر روحانی ارشد دیگری را به جای شخص مزبور انتخاب نمود و بعد از آن هم برای هر یک از ولایات یکی از علمای محلی را به عنوان محضر شرع رسمی انتخاب کرده و از ارجاع دعاوی به محاضر متعدد جلوگیری به عمل آورد.[59]
از این رو، این اقدامات امیر نه برای جلوگیری از قدرت محاکم شرع بلکه برای اجرای عدالت و ممانعت از صدور احکام ناسخ و منسوخ بود که افراد شناخته شده و محاکم مشخصی را برای اجرای احکام شرعی انتخاب نمود. در راستای این اقدامات، امیر برخوردهایی نیز با این محاکم داشت، درگیری وی با ابوالقاسم امام جمعه[60] یکی از آنهاست. هنگامی که یک حاجی مبلغ سه هزار تومان بدهکار بوده و برای فرار از پرداخت بدهی خود ورقه ورشکستگی درست کرده و به مهر و امضای ابوالقاسم امام جمعه رسانیده بود، امیر با شکایت طلبکاران مواجه شد که پس از رسیدگی مجدد اوراق مالی آن شخص، پی به جعل اسناد برد. مُعزی، واکنش امیر را اینگونه توضیح میدهد: «در ابتدا حاجی را احضار کرده و خطاب به او میگوید وجود رعیتی مانند تو که بلاجهت ورشکسته و بدون سبب مالیه خود و مردم را تلف کرده است، برای دولت و ملت مضر و موجب زحمت است، میرغضبی را طلب کرده، فرمود این حاجی را به سبزه میدان ببر و پای قاپوق [میدان اعدام] از زندگی جهان فانی راحتش کن.»[61] این کار با دخالت نزدیکان وی و پرداخت بدهکاری او توسط اطرافیان، خاتمه یافت، اما از طرفی امیر اسناد دارایی حاجی را با ورقه ورشکستگی به شخصی داد و گفت: «حاجی را خود به منزل آقای امام جمعه ببر و عرض کن با این کار شما حق افراد زیادی پایمال گردیده و البته خواهند فرمود که «پیش من اشتباهکاری نمودهاند» و میگویم: در محضری که بشود اشتباهکاری نمود، لیاقت محاکمه نخواهد داشت. علیهذا، ایشان به جز نماز جماعت که در مسجد سلطانی میخوانند، مِنبعد حق هیچ قسم مداخله در محاکمات و فصل خصوم نخواهند داشت و به ایشان عرض کنید که احترام خاتَم[62]خویش را نگاه دارند و وارد اینگونه مطالب نشوند.»[63]
این درگیری و تعارض با امام جمعه موردی بوده و ربطی به جلوگیری از دخالت روحانیون در محاکم شرع نداشت. امیر با حفظ بنیانهای مذهبی تنها به آن دسته از روحانیونی که در جهت تضعیف ساختار دولت و به خصوص، اصلاحات مورد نظر وی اخلال ایجاد میکردند، روی خوش نشان نمیداد.[64]
دیوانخانه عدالت یا دیوانخانه بزرگ شاهی
اقدام دیگر امیرکبیر، تجدید و تقویت «دیوان عدالت» عصر عباسمیرزا نایبالسلطنه با عنوان جدید «دیوانخانه بزرگ پادشاهی» بود که به مثابه عالیترین مرجع دادرسی عرفی در سرتاسر ایران فعالیت داشت. حدود صلاحیت این دیوانخانه در برابر صلاحیت عام محاضر شرع که مستقلاً زیر نظر مجتهدان شیعه اداره میشد، به مسائل کیفری (احداث اربعه) و دعاوی مدنی و تجاری ایرانیان غیر مسلمان محدود بود. از اینرو دیوانخانه میتوانست که در عرض محاضر شرع به همه دعاوی عرفی رسیدگی کند.
دعاوی ابتدا باید به دیوانخانه عدالت ارجاع میشدند و دیوانخانه در صورت تشخیص شرعی بودن شکایت، آن را به محکمه شرع ارجاع میداد.[65]
اصلاح دادخواهی اقلیتهای مذهبی
برای تقویت صلاحیت دیوانخانه، امیرکبیر رسیدگی به پروندههای ایرانیان غیرمسلمان را در صلاحیت انحصاری دیوانخانه مرکزی تهران قرار داد. دیوانخانه عدالت یاد شده در خصوص اقلیتهای مذهبی، به خاطر ظلم و تعدی که به آنها میشد، مقرر کرده بود کلیه امور مربوط به «جدیدالاسلامها و افراد اقلیت زردشتی و نصرانی و یهودی»[66] صرفاً توسط دیوانخانه عدالت مرکزی بررسی شود و «احدی از حکام شرع و عرف ولایات مداخله در این کار نکنند.»[67]
منع شکنجه
در خصوص پروندههای کیفری، امیرکبیر شکنجه متهمان را به کلی ممنوع کرد. البته دستور منع شکنجه اولبار به اصرار دول روس و انگلیس در زمان صدارت میرزا آقاسی صادر شده بود و چون بهرغم صدور آن فرمان، شکنجه در ایران همچنان ادامه داشت. دول روس و انگلیس با تجدید مطلع از امیر خواستند که در اجرای آن فرمان بکوشد. امیر نیز بهرغم دو دلی که ناشی از سوء ظن نسبت به دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران بود، در ربیعالثانی 1266ق (1228ش) برابر احکام متعددی که برای والیان و حکومتگران ایالات و ولایات صادر کرد، شکنجه متهمان را ممنوع کرد.
«در این اوقات از قرار شکایاتی که مقروع سمع همایون افتاده، حکام ولایات مکرر بندگان خدا را خواه به جهت اقرار تقصیری که متهم میشوند و خواه محض ابراز جایی که اموالشان پنهان بوده، به شکنجه میگذاردهاند. چنین حرکت منافی مروت و احکام شرع و خلاف رأی اقدس شهریاری است. لهذا قدغن میفرماییم که به هیچ بهانه متهمین را به شکنجه نگذارند. پس از آنکه تقصیر متهمین ثابت و محقق گردید، به اندازه تقصیرشان گرفتار همان سزای شرعی و عرفی گردند. حکام ولایت مزبور به هیچ وجه کسی را به شکنجه اذیت نرسانند و مراقب باشند که اگر احدی مرتکب چنین عمل گردد مورد مؤاخذه و سیاست خواهد شد. میباید حسب المقرر معمول داشته تخلف و تجاوز از مدلول حکم قضا شمول ننمایند. تحریراً 25 شهر ربیعالثانی 1266 [19 اسفند 1228]»[68]
در سال بعد، این فرمان با انتشار در روزنامه وقایع اتفاقیه به عنوان مهر تأیید و تأکیدی بر فرمان نخست به اطلاع مردم رسید:
«بعد از آنکه تخت فیروزبخت سلطنت ایران به جلوس میمنت مأنوس اعلیحضرت شاهنشاهی خَلّدَ اللهُ مُلکَهُ وَ دَولَتَهُ، زیب و زینت یافت، از آنجا که مراسم «عدالتگستری» و «رعیتپروری» شیمۀ کریمۀ ملوکانه است، رسم شکنجه را که در عهود سلاطین ماضیه فیما بین حُکام و ضُبّاطِ ولایات معمول و متداول بود، به صرافت طبع مبارک خودشان به کلّی موقوف و متروک داشته. احکام مطالعۀ شدیده به افتخار عموم حکام و ضابط ممالک محروسه پادشاهی صادر گردید که بعد از این فعل شنیع شکنجه را مرتکب نشوند، در این اوقات نیز برای مزید تأکید احکام سابقه اوامر عِلّیه عِزّ نفاذ یافت که هیچیک از حُکّام به این عمل ارتکاب ننموده، احدی را شکنجه ننماید.»[69]
در اختیار گرفتن دعاوی بین اتباع بیگانه
اقدام دیگر امیرکبیر در جهت تقویت نظام قضایی ایران، کوشش در محدود کردن موردی دخالت سفارتخانههای بیگانه در حمایت از دعاوی حقوقی مطرح شده در ایران به اتکاء نظام کاپیتولاسیون بود. امیر اختلاف بین اتباع مقیم ایران را در صلاحیت دیوانخانه میدانست. در واقع، امیر قضاوت کنسولی را در صورتی که یک طرف دعوی ایرانی بود، قبول نداشت و رسیدگی را در صلاحیت دیوانخانه عدالت میدانست.[70]
نمونهای از این موارد، دعوی معروف حاج میرزا عبدالکریم (داماد فتحعلیشاه قاجار) و علیحسینخان آجودانباشی است که چون میرزا عبدالکریم از وصول طلب بسیار کلان خود که به رسم وام با بهره سالانه بیست و پنج درصد از آجودانباشی مأیوس شد، به این بهانه که زادگاه او هندوستان است و هندوستان هم بخشی از امپراتوری بریتانیا است، با ادعای تابعیت، برای احقاق حقوق خود به سفارت انگلیس متوسل شد. وقتی وزیر مختار انگلیس به حمایت او برخاست، امیرکبیر با استدلالهای قضایی و اداری در مقام تخصیص حکم برآمد و در برابر سفارتخانه انگلیس محکم ایستاد و در پاسخ نوشت که مدعی مذکور، در اصل زاده قندهار است نه هند، علاوه بر این چهل سال است که در ایران ساکن و در این کشور دارای اموال غیرمنقول و داماد پادشاه ایران است. اگر دعوایی دارد مانند بقیه اتباع ایران به محاکم شرع مراجعه کند.[71]
اصلاحات نظامی
تلاش برای دستیابی به تسلیحات جدید
امیرکبیر چون مدتی در خدمت نظام و دورانی از عمر خود را هم به جای امیرنظام کار کرده بود، از جزئیات وضع ارتش ایران و نواقص و احتیاجات آن و نقش آن در راه نیل به اهداف عالیهای که داشت کاملاً مطلع بود و لذا همزمان با اصلاحات کشوری، اقدامات وسیعی به منظور تکمیل و مدرن کردن ارتش ایران شروع کرد. او میدانست برای مجهز کردن سپاه ایران به سلاح روز و تنظیم و تربیت و سازماندهی نظامیان به سبک جدید اروپا، احتیاج به کارشناس و متخصص اسلحهسازی و تعلیم و تربیت نظامی دارد؛ همچنین میدانست که برای تربیت افسران لایق، دانشگاه نظامی و جنگ لازم است تا از این راه احتیاج به مستشاران نظامی که خطرناکترین جاسوسان استعمارند رفع شود و لذا قسمتی از دارالفنون را به این امر اختصاص داد. امیر همچنین برای بالابردن سطح اطلاعات نظامیان در مسائل مربوط به فنون نظامی دستور داد که کتابها و مقالات مختلف و جامعی در فنون جدید نظامی نوشته شود و در اختیار فرماندهان و افراد ارتش قرار گیرد. او در کنار این اقدامات و طرحهایی که برای مدرنکردن ارتش داشت، فعالیتهای وسیعی را نیز در راستای ایجاد کارخانههای اسلحه و مهماتسازی و ساختن پادگانهای نظامی و قلعههای تدافعی و سنگرهای احتیاطی در سراسر کشور شروع کرد و مهماتسازی در زمان او رشد بسیاری نمود. چنانکه هر ماه در تهران هزار و در اصفهان سیصد قبضه تفنگ میساختند و توپریزی و باروتسازی تبریز ـ که یادگار عهد عباسمیرزا بود ـ دوباره رونق گرفت. در امیرآباد کارخانه مهماتسازی ساخت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد و در زمان عزلش نظامیان ارتش ایران به 248 / 137 نفر رسیده بود و هزار توپ با گلولههایی از 5 /1 تا 12 کیلویی داشت.[72]
سامان دادن به وضعیت نظامیان
یکی از عیوب اساسی ارتش ایران تا پیش از امیرکبیر، این بود که نظامیان در سایه استبداد سلاطین قاجار، به تجاوز و تعدی و زورگیری عادت کرده و از این رهگذر ارزش و اعتبار و محبوبیت ملی را ـ که از ضروریات ارتش است ـ از دست داده بودند و با مردم کاملاً فاصله داشتند. امیر از آنجا که خود نیز در کسوت نظام بود، هوشمندانه این عیب و نقیصه را درک کرده بود. از این رو با صادرکردن بخشنامههای پیدرپی و اعمال مجازاتها و قصاصهای سخت و تند و تلقین اخلاقیات لازم سپاهیگری، گامهای بلندی را در راه تهذیب اخلاق نظامیان برداشت و آنان را به وظایف اصلی و اساسی خویش آشنا ساخت و بدینسان ارتش را از رویه اجحاف و زورگویی و تجاوز به مال و جان مردم نجات داد و کم و بیش آن را به صورت یک ارتش ملی درآورد. کلنل شیل در گزارش خود به مورخ 1266ق به وزارت انگلیس درباره انضباط سربازان ایرانی در مسافرت شاه به شهرستان قم، که در رکاب شاه وی را همراهی میکردند، مینویسد: «فرق فاحشی میان این مسافرت با مسافرتهای پادشاهان ایران به طور کلی وجود دارد. در سفر قم جلوی تعدیات گوناگون نظامیان سخت گرفته شده بود و اذیت و آزاری به زارعین نرسیده، از آنها کسی پول و بنه اخذ نکرد.» [73]
یکی دیگر از اصلاحات امیرکبیر در طرز گرفتن سرباز بود که قبل از او تقریباً سرباز چریک بوده و وضع نامناسبی داشت. بنابر این لازم بود تا مقررات جدیدی وضع شود. امیرکبیر با اصلاح شیوه سربازگیری، سرباز بنیچه[74] را به جای قشون قدیم و داوطلب برقرار کرد.[75]
ایجاد نیروی دریایی
پس از نادرشاه، اولین زمامداری که به احتیاج مبرم ایران با توجه به مرزهای آبی وسیع در خلیجفارس به نیروی دریایی پیبرد و برای ایجاد آن تمامی امکانات را بسیج کرد، امیرکبیر بود. با وجود ناوگان نیرومند دشمن ـ از جمله انگلیس ـ در دریای فارس، امیر که پنجه در پنجه استعمار انداخته بود، نمیتوانست از ایجاد نیروی دریایی قوی و مقتدر و مناسب با اهداف عالی خود غفلت ورزد. او ابتدا برای تهیه کشتیهای جنگی، به انگلستان پیشنهاد خرید کشتیهای بزرگ را داد ولی همانطور که انتظار میرفت وزیر خارجه انگلستان پالمرستون با صراحت تمام مخالفت بریتانیا با فروش کشتی به ایران را اعلام کرد. امیر پس از دریافت جواب منفی، طی نامهای در تاریخ هشتم رمضان 1267ق به مسیو جان داود، که برای استخدام معلم به اتریش رفته بود، به او توصیه کرد که با هر دولتی که صلاح میداند گفتوگو کند و برای خرید دو کشتی قرار بگذارد و چهار روز بعد ضمن نامه مفصلی به او نوشت: «... برای خرید دو کشتی بخار و یک کشتی یکلن هرچه زودتر اقدام نمایید.»[76]
انگلیسیها از این اقدامات امیرکبیر سخت ناراحت شده و به وحشت افتاده بودند. وزارت خارجه انگلیس طی نامهای به سفارت خود در تهران، از خبر ایجاد نیروی دریایی ایران رسماً ابراز نگرانی کرد و جویای راه علاج شد و کلنل شیل هم به طور رسمی بعد از تصدیق خطرناک بودن چنین وضعیتی برای بریتانیای کبیر، مقامات انگلیسی را چنین دلداری میدهد: «به احتمال بسیار قوی، بعد از مرگ یا عزل میرزا تقیخان تمام نقشههای او راجع به احداث نیروی دریایی در خلیجفارس به بوته فراموشی خواهد افتاد.»[77] از این نوشته به خوبی و آشکارا معلوم میشود که در آن تاریخ نه تنها نقشه عزل یا قتل امیرکبیر در دست اجرا بوده، بلکه آینده بعد از امیر هم از نظر استثمارگران که عمّال خود و وضع حکومت ایران و سلسله قاجاریه را خوب میشناختند، رضایتبخش تلقی میشده است.
امور شهر و خدمات شهری
امیرکبیر در این مورد کارهای زیادی انجام داد. آبلهکوبی را در سرتاسر ایران مرسوم ساخت و رسالهای در این باب از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه و چاپ کرد و آبلهکوبانی به نواحی مرزی(برای مسافران تازه وارد) و ولایات فرستاد. آفت دیگر وبا بود که غیر از مقالههایی که در وقایعالاتفاقیه نوشته میشد، جزوهی«قواعد معالجه وبا» راجع به چگونگی این بیماری و جلوگیری از سرایت آن نوشته شد و میان روحانیون و سرشناسان محلههای شهر پخش شد و به علاوه برای محافظت ممالک محروسه از آلودگی وبا، در مرزها قاعدهی قرنطینه گذارده شد که مسافران را چند روز در آنجا نگاه دارند و دود بدهند و بعد روانه شوند. تأسیس مریضخانه با توانایی درمان 400 بیمار و مجهز به داروخانه، ارسال پزشک به ولایات، دادن تصدیق طبابت به پزشکان، جمعآوری گدایان، رفع کمآبی تهران از طریق جاری کردن رودخانه کرج به شهر، تأسیس چاپارخانه برای نامههای پستی، ایجاد تذکرهی چاپی برای مسافرت ایرانیان، قانون بلیط دروازه برای مسافرت از تهران برای حفظ امنیت، ساختن بنای تیمچه(سرای اتابکیه)، بازار امیر، میدان توپخانه، عمارت توپخانه و سبزهمیدان در تهران و آثار دیگر در اصفهان از دیگر اقدامات بود.[78] هرزگی و قمهکشی و لوطیبازی هم در شهرها رواج داشت که امیرکبیر همهی آنها را از بین برد. مسئولیت امنیت شهرها به عهده قراولخانه سپرده شد. همچنین القاب دیوانی را حذف کرد.[79]
سرانجام امیرکبیر
امیرکبیر هرقدر در دل شاه و مردم جای داشت، نزد درباریان و به ویژه مادر ناصرالدین شاه، مهدعلیا، منفور بود. دلیل آن نیز کوتاه کردن دست آنها از امور بود. در نهایت مهدعلیا و میرزا آقاخان نوری عامل انگلیس، که از ابتدا مخالف و دشمن سرسخت امیرکبیر بودند، علیه او توطئه چیدند[80] و شاه را نسبت به امیر بدبین کردند. نتیجه این همدستی آن شد که فرمان برکناری امیرکبیر در 19 محرم 1268 (23 آبان 1230) از طرف ناصرالدین شاه صادر و به وی ابلاغ گردید.[81] او نخست از صدارت و پیشکاری شاه برکنار شد، ولی مقام امارت نظام همچنان در دستش باقی بود. اما روز چهارشنبه 28 آبان (25 محرم) در حالی که صبحش قرار بود امیر به حکومت کاشان معین شود، پیش از غروب از تمام مناصب رسمی و لقب اتابکی عزل شد. این در حالی بود که ظهر آن روز اعضای سفارت روس به خانهاش رفتند و دو سه ساعت بعد در حالی که اقامتگاه امیر مورد محاصره نظامی قرار گرفت، مأموران روسی از آنجا بازگشتند.[82] سپس رأی شاه بر تبعید امیر قرار گرفت.[83] او دو روز پس از خلع از همه مناصب دولتی، روانه تبعیدگاهش کاشان شد و در قصر با شکوه فین منزل کرد. از روز عزلش تا روز مرگش احتمال بازگرداندن او به صدارت از سوی شاه وجود داشت؛ بنابر این دشمنان داخلی و خارجی امیر از پای ننشستند تا فرمان قتل او را از شاه گرفتند. مخبرالسلطنه از غلامحسینخان صاحباختیار نقل میکند که ناصرالدینشاه خود گفته «به قتل امیر راضی نبودم، میرزا آقاخان تدلیس کرد و دستخط را از من گرفت. دستخط دیگر فرستادم که میرزا علیخان نرود گفت رفته است و معاذیر آورد.»[84] در نهایت شمارگان روزهای تبعید که به چهل رسید در روز شنبه 20 دی 1230ش برابر با 17 ربیعالاول 1268ق امیر در حمام فین کشته شد.[85] روز بعد جنازه امیر را به گورستان پشت مشهد کاشان بردند و به خاک سپردند، اما چند ماه بعد عزتالدوله، همسر امیر، نعش شوهر را از کاشان به کربلا فرستاد[86] تا در آنجا آرام بگیرد.
پینوشتها:
[1] . هاشمی رفسنجانی، اکبر، امیر کبیر یا میرزاتقیخان فراهانی قهرمان مبارزاه با استعمار، تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی، اسفند 1346، ص 13.
[2] . آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، 1362، ص 22.
[3] . لورنتز، جان، «اصلاحطلبان بزرگ ایران در قرن 19، تحلیلی بر اصلاحات امیرکبیر، ترجمه زهرا نوعی و سعیده مصطفوی»، تاریخپژوهی، ش 14 (بهار 1382)، ص 26.
[4] . آدمیت، پیشین، ص 20.
[5] . همان.
[6] . مکی، حسین، زندگانی میرزا تقیخان امیرکبیر، انتشارات ایران، چاپ نهم، 1366، ص 61.
[7] . همان.
[8] . مکی، پیشین، ص 61.
[9] . اقبال آشتیانی، عباس، میرزا تقیخان امیرکبیر، به کوشش ایرج افشار، چاپ تابان، طهران، 1340، ص 5.
[10] . شمیم، علیاصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، انتشارات بهزاد، 1389، ص 145.
[11] . مکی، پیشین، ص 65. اقوال مختلفی برای زمان وزارت نظام او در آذربایجان نوشته شده است؛ نادرمیرزا در «تاریخ و جغرافیای تبریز» و جهانگیرمیرزا در «تاریخ نو» آن را پس از درگذشت امیرنظام زنگنه، یعنی بعد از 1220ش (1257ق) دانستند و اعتمادالسلطنه بعد از مراجعت به سفارت ارزنهالروم، یعنی در 1225ش (1263ق). اما آدمیت این تاریخها را اشتباه خوانده و نوشته است: او در اوایل 1215ش (1253ق) منصب وزارت نظام یافته است. امیرکبیر و ایران، پیشین، ص 36.
[12] . همان، ص 37.
[13] . مکی، پیشین، ص 66.
[14] . آدمیت، پیشین، ص 62.
[15] . همان، ص 197. شاه دستخطی نیز به مضمون ذیل به عنوان میرزا تقیخان صادر نمود:
امیرنظام
«ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم و به جز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.»
[16] . رضاقلی، علی؛ جامعهشناسی نخبهکشی، تهران، نشر نی، 1377، ص 107.
[17] . هاشمی رفسنجانی، پیشین، 56-57.
[18] . شمیم، پیشین، ص 146.
[19] . همان.
[20] . برای مطالعه بیشتر در این مورد ر.ک. هاشمی رفسنجانی، پیشین، ص 61-67.
[21] . همان، ص 61.
[22] . همان، ص 67.
[23] . آدمیت، پیشین، ص 248.
[24] . هاشمی رفسنجانی، پیشین، ص 68.
[25] . همان.
[26] . همان، ص 69.
[27] . عیوضی، محمدرحیم، وقایع اتفاقیه اصلاحات امیر، نشریه زمانه 1383 شماره 28، ص 46.
[28] . همان.
[29] . همان.
[30] . آدمیت، پیشین، ص 215.
[31] . عیوضی، همان.
[32] . اقبال آشتیانی، پیشین، ص 155ـ156.
[33] . رک. راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعى ایران، ج8، مؤسسه انتشارات نگاه، تهران، 1374، ص 229.
[34] . دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج 1، انتشارات عطار، تهران، 1362، ص 326.
[35] . اولین شمارهی این روزنامه در روز جمعه 5 ربیعالثانی1267ق در تهران به اسم روزنامچهی اخبار دارالخلافه تهران منتشر شد ولی شمارهی دوم بنام روزنامهی وقایعاتفاقیه انتشار یافت. تا سال 1277 به همین نام منتشر شد. در این سال هنگام تصدی میرزا ابوالحسن خان غفاری کاشانی صنیعالملک نام آن تغییر کرد و از شماره 474 به «روزنامه دولت علیّهی ایران» مبدل شد. دیری نگذشت که دوباره اسم آن تغییر یافت و به «روزنامه دولتی» موسوم شد. پس از آن به نام «روزنامه ایران» منتشر گردید و تا انقلاب مشروطه همین نام را حفظ کرد.
[36] . به گفته حامد الگار: حرکت اصلی در تاریخ مطبوعات ایران توسط امیرکبیر انجام شد. از جهت دیگر، تلاش وی برای ایجاد ارتباط با مردم و همچنین نوع مطالبی که در این روزنامه منتشر میکرد به عنوان شروع دخالت مطبوعات در اصلاحات و نوگرایی ایران محسوب میشود. (الگار، حامد، میرزا ملکمخان، ترجمه جهانگیر عظیما، تهران، مدرّس، 1369، ص 193.)
[37] . احمدپناهی سمنانی، محمد، امیرکبیر - تجلی افتخارات ملی، ناشر: کتاب نمونه، چاپ اول، تهران، بیتا، ص 197.
[38] . آدمیت، پیشین، ص 376ـ377.
[39] . کرزن، جرج ناتانیل، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، علمی فرهنگی، 1373، ص 607.
[40] . ر. ک. آدمیت، پیشین، ص 381-382.
[41] . برای مطالعه بیشتر این مورد ر.ک، آدمیت، پیشین، ص 392 – 396.
[42] . آدمیت، پیشین، ص 388.
[43] . همان.
[44]. هاشمی رفسنجانی، پیشین، ص 100.
[45] . همان.
[46] . ر.ک. هاشمی رفسنجانی، پیشین، ص 107 – 108. همچنین آدمیت، پیشین، ص 397 -401.
[47] . آدمیت، پیشین، ص 266.
[48] . همان.
[49] . عیوضی، پیشین، ص 49.
[50] . بهار، مهدی، میراثخوار استعمار، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1357، ص 470.
[51] . عیوضی، پیشین، ص 49-50.
[52] . بهار، پیشین، ص 470.
[53] . افراسیابی، بهرام، غروب در پگاه، تهران، گنجینه فرهنگ، 1380، ص 312.
[54] . ابوالحسن شیرازی، حبیبالله؛ امینی، علیرضا، تحولات سیاسی اجتماعی ایران از قاجاریه تا رضاشاه، تهران، قومس، 1382، ص 116.
[55] . خوش افتخار، هادی، اصلاحات قضایی امیر کبیر، فصلنامه تاریخ پژوهی، پاییز و زمستان ۱۳۸۴ شماره ۲۴ و ۲۵، ص 5.
[56] . اجلالی، فرزام: بنیان حکومت قاجار، چاپ اول، نشر نی، تهران، 1373، ص 84. همچنین ر.ک، میرزا تقیخان امیرکبیر، پیشین، ص 167-168.
[57] . شیخ عبدالحسین بن علی طهرانی ملقب به شیخ العراقین از مجتهدین معروف بود. امیر کبیر او را وصی خویش قرار داد. ناصرالدین شاه در اوایل سلطنتش اقدام به تعمیرات در عتبات عالیات نمود که این عمل زیر نظر شیخ عبدالحسین طهرانی انجام گرفت. وی در ایران و عثمانی از احترام زیادی برخوردار بود و در سال 1268ق در کربلا در گذشت.
[58] . معزی، شیخ المشایخ امیر: رساله نوادر الامیر، ضمیمه نامههای امیر کبیر، به کوشش سید علی آل داوود، چاپ اول، نشر تاریخ ایران، تهران، 1371، ص 316-315.
[59] . خوشافتخار، پیشین، ص 6.
[60] . میرزا ابوالقاسم امام جمعه پسر میر حسن در سال 1263ق امام جمعه تهران شد و در سال 1270ق در تهران در گذشت. وی در عصر خویش مرد با نفوذی بود. میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران از یک طرف از امپراطور روس هدایای قیمتی میپذیرفت و از طرف دیگر به پالمرستون (Palmerston) وزیر خارجه انگلیس نامه ارادتمندانه مینوشت.
[61] . شیخ المشایخ...، پیشین، ص 319-318.
[62] . مُهر و انگشتری کندکاری شده که با آن کاغذ و غیره را مهر کنند.
[63] . شیخ المشایخ، همان.
[64] . اجلالی، فرزام، پیشین، ص 83.
[65] . فلور، ویلم و امین بنانی، نظام قضایی عصر قاجار و پهلوی، مترجم حسن زندیه، تهران، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388، ص 36.
[66] . آدمیت، پیشین، ص 311.
[67] . اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، مرآهالبلدان، به کوشش عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، ج 2، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1367، ص 1074.
[68] . آدمیت، همان، ص 315.
[69] . روز نامه وقایع اتفاقیه، پنجشنبه چهاردهم شهر ذیقهده الحرام سنه 1267، نمره 32، ص 1.
[70] . خوشافتخار، پیشین، ص 10.
[71] . امین، حسن، امیر کبیر و اصلاحات، ایران شناسی، سال پانزدهم، تابستان ۱۳۸۲ شماره ۵۸، ص 342.
[72] . رضاقلی، پیشین، ص 139-140.
[73] . ر.ک. هاشمی رفسنجانی، پیشین، ص 122-123.
[74] . بُنیچه ظاهراً از کلمه بن به معنی ریشه اخذ شده و به معنی اساسنامه و در اصطلاح مالیه سابق عبارت از صورت تقسیم مالیات هر ده بر آب و خاک آن ده است که سهم هر جریب زمین یا ساعت آب یعنی واحد مالیاتی را معین و بدهی هر ملک را از کل مبلغ مالیات مشخص نماید.برای اینکه قشونگیری هم مثل مالیات بر پایه اساسی مستقر شود، بنیچه مالیاتی را ماخذ دادن ِ سرباز هم مقرر داشتند. خرج سفر سرباز تا محل اردوگاه و فرستادن کمک خرج برای سرباز و پادارنه دادن به خانواده در مدت بودن او در سر خدمت، بر عهده صاحب بنیچه (مالک) بود. دولت هم جیره جنسی و مواجب نقدی در ششماهه مدت خدمت به او می پرداخت که در ششماهه مرخصی خانه نصف میشد. حقوق شش ماهه مرخصی خانه این افواج به اسم شش ماهه محلی در دستورالعمل (بودجه) هر ولایت به خرج می آمد. هر سال موقع نوشتن دستورالعمل هر ولایت معین میکردند که هر ولایتی چند فوج ساخلو (پادگان) لازم دارد تا مصارف ششماهه سرخدمت آنها در دستورالعمل ولایت پیش بینی شود. ر.ک زندگانی میرزا تقیخان امیرکبیر، پیشین، ص 131.
[75] . همان، ص 131.
[76] . هاشمی رفسنجانی، پیشین، ص 124-125.
[77] . همان.
[78] . آدمیت، پیشین، ص 337–324.
[79] . ابوالحسن شیرازی و... ، همان.
[80] . آدمیت، پیشین، ص 691.
[81] . «چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کل عساکر است فرستادیم، به آن کار اقدام نمایید تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگران از چاکران که قابل باشند، واگذاریم.» امیر کبیر یا میرزاتقیخان فراهانی قهرمان مبارزاه با استعمار، پیشین، ص 393.
[82] . آدمیت، پیشین، ص 714-715.
[83] . همان، ص 716.
[84] . هدایت، مهدیقلی (مخبرالسلطنه)، گزارش ایران قاجاریه و مشروطیت، تهران، نشر نقره، 1363، ص 76.
[85] . آدمیت، پیشین، ص 726.
[86] . همان، 738.
از نامههای امیر کبیر به شاه
از نامههای امیر کبیر به شاه
از نامههای امیر کبیر به ناصرالدین شاه در اواخر
این فرمان منحصر به فرد جزء چند فرمانی است که تاصرالدین شاه یه صلاحدید امیر در مسیر راه تبریز- تهران صادر کرده است
این فرمان منحصر به فرد جزء چند فرمانی است که ناصرالدین شاه یه صلاحدید امیر در مسیر راه تبریز- تهران صادر کرده است
فرمان نیابت وزرات نظام میرزاحسنخان برادر میرزا تقیخان
قباله نکاح ملکزاده خاتم عزتالدوله زن امیرکبیر
قرار تقسیم آب رودخانه کرج مورخ 1267 با مهر امیر کبیر
قسمتی از طومار برآورد ساختمان مدرسه دارلفنون
مهر مخصوص امیر کبیر
نامه امیر کبیردر 26 محرم 1268 هجری قمری یکروز قبل از تبعید به کاشان به ناصرالدین شاه نوشته است. روزنامه اطلاعات در تاریخ 6 اسفند1354
نامه امیرکبیر به ناصرالدین شاه پس از عزل از صدارت و امارت نظام
این فرمان منحصر به فرد جزء چند فرمانی است که ناصرالدین شاه به صلاحدید امیر در مسیر راه تبریز- تهران صادر کرده است. روزنامه اطلاعات 6 اسفند 54
تصویری منتسب به امیرکبیر
میرزا تقی خان امیرکبیر روزنامه اطلاعات در تاریخ 6 اسفند1354
تصویر سمت راست (میرزا تقی خان امیرکبیر) تصویر سمت چپ (حاج علی خان (حاجب الدوله) مامور قتل امیرکبیر روزنامه اطلاعات در تاریخ 6 اسفند1354
تصویر میرزا تقیخان که به زمان صدارتش کشیدهاند
از راست به چپ صف ایستاده: یحیی خان مترجم توپخانه، مارتروس خان معلم روسی، مخبرالسلطنه مترجم پیادهنظام، مزینالدوله معلم فرانسه و نقاشی، امانالله خان معلم و مترجم طب. نشسته: باقرخان معلم معدن، دکتر محمدخان کرمانشاهی، میرزاکاظم خان شیمی، میرزاعلی رئیسالاطبا، میرزاابوالقاسم نائینی سلطانالحکماء، میرزاعلی خان قاجار
بنای اول دارالفنون در یک روز برفی
حاج علی خان (حاجب الدوله) مامور قتل امیرکبیر روزنامه اطلاعات در تاریخ 6 اسفند1354
شاگردان دارالفنون
عدهای از دشمنان امیر کبیر از راست : سیف الملک- پسرهای میرزا آقاخان نوری صدراعظم نشسته در روی صندلی- نشسته روی زمین نفر ماقبل
معلمین و کارکنان ایرانی و خارجی و محصلین مدرسه دارالفنون در اواخر دوره قاجار
ناصرالدین شاه همزمان صدارت امیرکبیر
نفر وسط میرزا تقی خان- دست راست امیر چراغعلی خان- دست چپ امیر میرزا حسن خان- نوجوان ایستاده در ردیف پشت میرزا احمد- این عکس منحصر به فرد در عثمانی(ترکیه) گرفته شده و به نظر میرسد شخصی که با لباس اروپائی در عکس ایستاده خودعکاس باشد. امیرکبیر در این عکس در لباس تمام رسمی سرتیپی دیده میشود.
تعداد مشاهده: 11928