امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات با درج سند

جهاد تبیین و پاسخ به شبهات تاریخی

نقش، عملکرد و جایگاه سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در سقوط رژیم پهلوی و بررسی سهم‌خواهی آنان از جمهوری اسلامی


تاریخ انتشار: 21 مرداد 1402


 

اشاره:

   یکی از شبهاتی که در فضاهای رسانه‌ای موجود ـ اعم از شبکه‌های مجازی و صوتی و تصویری ـ مدتی است برای مشوب کردن افکار عمومی به‌ویژه جوانانی که اولاً رژیم گذشته را درک نکرده‌اند و ثانیاً از مطالعه درباره آن دوران به دلایلی به‌دور بوده‌اند، بیان فعالیت‌های ـ به ظاهر گسترده ـ مبارزاتی منافقین است که از این طریق به‌ناروا در صدد القای این نکته‌اند که جریان روحانیان به رهبری حضرت امام خمینی(ره) بدون فعالیت‌های مؤثری در جهت براندازی رژیم منحوس پهلوی از گرد راه رسیده، بر این موج سوار شدند و مردم را نیز با خود همراه کردند و با تأسیس جمهوری اسلامی و حذف سازمان در به‌کارگیری اعضای آن در مصادر امور، حق آنان را تضییع نمودند.

   مقاله حاضر با تبیین جزئیات ماوقع به‌ همراه مستندات متقن موجود کوشیده است پاسخی درخور و شایسته به این شبهه دروغ و ناروا بدهد.

 

مختصری درباره تاریخچه سازمان مجاهدین خلق

   هنگامی که سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 پایه‌گذاری شد، فضای سیاسی و اجتماعی کشور متشنج بود. در آن شرایط، عده‌ای بر این عقیده بودند که دوره مبارزه مسالمت‌آمیز با رژیم پهلوی به سر آمده و برای مبارزه با رژیم، باید به شیوه‌های قهری و مسلحانه روی آورد. از دل این ایده گروه‌های چریکی ظهور کردند که از جمله آن‌ها سازمان موسوم به مجاهدین خلق ایران بود. بنیانگذاران آن، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیک‌بین داوری و علی‌اصغر بدیع‌زادگان بودند.[1] این افراد، هواداران و اعضای نهضت آزادی ایران بودند و به همین خاطر است که مهندس مهدی بازرگان بعدها از این گروه به عنوان «فرزندان نهضت آزادی» یاد کرد و نوشت: «مجاهدین خلق، شما فرزندان نهضت آزادی هستید، در سال ۱۳۴۳ که در زندان بودیم به دنیا آمدید[تأسیس شدید] و راه خود را پیش گرفتید، بدون آن که از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید.»[2]

   سازمان در بدو تأسیس، اسلام را به عنوان گفتمان اصلی خود معرفی کرد و بدین‌ترتیب موفق شد اعتماد جریان مذهبی جامعه را به خود جلب کند. در سال 1350، ساواک رد اعضای سازمان را زد و جمعی از آنان را بازداشت و محاکمه کرد. تعدادی به اعدام و تعدادی به زندان‌های طولانی ‌مدت محکوم شدند. با این ضربه، مرکزیت سازمان دچار تحول شد و کم‌کم زمینه‌های لازم برای تغییر ایدئولوژی سازمان و رو آوردن به مارکسیسم مهیا شد. این ایده نهایتاً در سال 54 با هدایت تقی شهرام اجرا شد و سازمان رسماً اعلام کرد که تغییر ایدئولوژی داده و مارکسیست شده است. [3]

   وقتی تغییر ایدئولوژی سازمان اعلام شد، جریان مذهبی به سرعت درباره سازمان اعلام موضع کرد و خط خود را از آن جدا نمود و پیرو آن در خرداد 55 برخی از علما و روحانیون، فتوای معروف به «نجس – پاکی» را درباره سازمان صادر کردند. بدین ترتیب جریان مذهبی رسماً این گروه را طرد کرد. متن این فتوا که از طرف 9 نفر از علما از جمله آیات و حجج اسلام: سید محمود طالقانی، حسینعلی منتظری، محمدرضا مهدوی کنی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، حسن لاهوتی، علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، عبدالمجید معادیخواه، محمدباقر انواری و محمدعلی گرامی صادر شد به این شرح بود: «با توجه به زیان‌های ناشی از زندگی جمعی مسلمان‌ها با مارکسیست‌ها و اعتبار اجتماعی که بدین وسیله آن‌ها به دست می‌آورند و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیست‌ها، جدایی مسلمان‌ها از مارکسیست‌ها در زندان لازم و هر گونه مسامحه در این امر موجب زیان‌های جبران ناپذیر خواهد شد.»[4]

   با وجود این سازمان تلاش می‌کرد مقبولیت خود را در بین مردم و نیروهای مبارز حفظ کند. ساواک در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب، چندین بار اعضا و فعالیت‌های سازمان را شناسایی و آن‌ها را دستگیر کرد. از جمله در سال 1350، عده‌ای از اعضای مرکزیت سازمان از جمله تقی شهرام دستگیر شدند. در بین آن‌ها مسعود رجوی نیز حضور داشت. بعدها اسنادی از همکاری رجوی با ساواک منتشر شد و نشان داد که او به واسطه این همکاری، از حکم اعدام جان به در برده است.[5]

   در ایام منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، مجاهدین خلق با استفاده از فضای سیاسی روز، فعالیت‌های خود را گسترش دادند. با پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان از جمله گروه‌هایی بود که خیلی زود سهم‌خواهی کرد. البته آنچه واقعیت داشت تمامیت‌خواهی سازمان از ماحصل انقلاب اسلامی بود. لذا چندی نگذشت که ضدیت خود را با جریان انقلاب اسلامی نشان داد. سرانجام منافقین در خرداد 1360 به طور رسمی علیه نظام اعلان جنگ مسلحانه کردند و از تیرماه آن سال، فعالیت‌های تروریستی‌شان را آغاز نمودند. در تابستان آن سال چند اقدام تروریستی بزرگ انجام دادند که از آن جمله عملیات‌های 7 تیر و 8 شهریور بود. در مرداد آن سال، مسعود رجوی به فرانسه فرار کرد. سازمان منافقین این اقدامات تروریستی را هنگامی شروع کرد که کشور درگیر یک جنگ تمام‌عیار با دشمن متجاوز خارجی بود. منافقین در ایام جنگ تحمیلی، در جبهه دشمن بعثی قرار گرفتند و رسماً به روی مردمشان اسلحه کشیدند. اوج این عمل در 4 تا 8 مرداد 1367 در عملیات موسوم به فروغ جاویدان بود. علاوه بر این، سازمان با ترور برخی از مسئولین نظام جمهوری اسلامی از جمله آیات: علی قدوسی، سید عبدالحسین دستغیب، عطاالله اشرفی اصفهانی؛ دکترحسن آیت، سید اسدالله لاجوردی، علی صیاد شیرازی و ... و انجام ترورهای کور و بمب‌گذاری در مجامع عمومی، تلاش کرد تا ضمن بر هم زدن اعتماد عمومی نسبت به نظام، امنیت عمومی را نیز خدشه‌دار کند. [6]

   در سال‌های پس از جنگ، سازمان خود را به عنوان بارزترین مخالف جمهوری اسلامی مطرح کرد و کوشید با شیوه‌های گوناگون، علیه نظام فعالیت کند. در این سال‌ها، سازمانی که در بدو تأسیس ماهیت ضدامریکایی داشت، در نهایت خود را به دامان آمریکا انداخت. سرانجام بعد از سقوط صدام، آمریکا با خرج پول و حمایت از منافقین، آن‌ها را به کمپی در آلبانی منتقل کرد.[7] سازمان در این محل نیز همچنان به دشمنی و تولید اخبار کذب درباره جمهوری اسلامی ادامه داد.

 

بررسی مواجهه سازمان مجاهدین خلق با رژیم پهلوی

   فعالیت‌های سازمان مجاهدین خلق در بدو پیدایش بیش از آن که سیاسی باشد حول محور آموزش و تربیت نیرو می‌چرخید. برنامه‌های آموزشی شامل آموزش‌های نظری و عملی و نیز عضوگیری و جذب اعضا بود. تا سال ۱۳۴۷ به رغم وجود آموزش‌هایی در زمینه‌های ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و تشکیلاتی، خط مشی سازمان در قبال رژیم پهلوی گنگ و مبهم بود. برای رهبری سازمان و اعضای آن تا این زمان روشن نبود که برای سرنگونی رژیم پهلوی چه خط مشی و چه شیوه و تاکتیکی را باید اتخاذ کرد.[8]

   در سال ۴۸ به دنبال تصمیم مرکزیت سازمان برای فراگیری اصول نظامی و جنگ مسلحانه تعدادی از اعضاء عازم اردوگاه‌های گروه الفتح در اردن، لبنان و سوریه شدند. در 18 آبان 1349، اعضای سازمان موفق شدند هواپیمای مسافربری ایرتاکسی را بربایند. این هواپیما علاوه بر مسافرین عادی، حامل ۶ تن از اعضای سازمان بود که چندی پیش توسط پلیس دبی دستگیر شده بودند و حالا به ایران اعزام می‌شدند. سه تن دیگر از اعضای سازمان از جمله حسین احمدی روحانی، عبدالرسول مشکین فام و سید محمد سادات دربندی موفق به ربایش هواپیما شده و این هواپیما را در باند فرودگاه بغداد به زمین نشانند. این افراد در عراق دستگیر شده و چندی بعد با وساطت الفتح آزاد شدند.[9] در همین دوره اعضای سازمان با امام خمینی(ره) ملاقات کردند که از این دیدار چیزی عاید آن‌ها نشد. نهایتاً اعضاء به اردوگاه‌های فلسطینی منتقل شدند. دو سال بعد در بهار ۵۱ یکی دیگر از اعضای سازمان یعنی حسین احمدی روحانی با امام(ره) دیدار کرد. اما این ملاقات هم برای سازمان نتیجه‌ای دربرنداشت و امام خمینی(ره) این گروه را تأئید نکرد. حضرت امام(ره) بعدها درباره این دیدارها گفتند: «... این‌ها گول می‌زنند، همه را گول می‌زنند. اینها می‌خواستند من را گول بزنند. من نجف بودم، این‌ها آمده بودند که من را گول بزنند. بیست و چند روز – بعضی‌ها می‌گفتند 24 روز من حالا عددش را نمی‌دانم - بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی می‌کنند، آمدند در نجف، [یکی‌]شان بیست و چند روز آمد در یک جایی، من فرصت دادم به او حرف‌هایش را بزند. آن به خیال خودش که حالا من را می‌خواهد اغفال کند. مع الأسف، از ایران هم بعضی از آقایان که تحت تأثیر آن‌ها واقع شده بودند - خداوند رحمتشان کند آن‌ها هم اغفال کرده بودند آن‌ها را – آن‌ها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند. بعضی از آقایان محترم، بعضی از علما، آن‌ها هم به من کاغذ نوشته بودند که اینها انَّهم فِتْیَةٌ ... قضیه اصحاب کهف. من گوش کردم به حرف‌های این‌ها که ببینم این‌ها چه می‌گویند. تمام حرف‌هایشان هم از قرآن بود و از نهج البلاغه، تمام حرف‌ها... این آمده بود که من را بازی بدهد؛ من همراهی کنم با آن‌ها. من هیچ راجع به این‌ها حرف نزدم، همه‌اش را گوش کردم. فقط یک کلمه را که گفت «ما می‌خواهیم قیام مسلّحانه بکنیم»، گفتم: نه، شما نمی‌توانید قیام مسلّحانه بکنید. بی‌خود خودتان را به باد ندهید.»[10]

   در اول شهریور ۱۳۵۰ سازمان که به جز عملیات هواپیماربایی اقدام خاص دیگری را در کارنامه مبارزاتی‌اش نداشت، از سوی ساواک ضربه خورد و حدود ۱۲۰ تن از اعضای آن دستگیر شدند. در آن سال‌ها فعالیت سازمان به حدی گنگ بود که حتی ساواک اطلاعات زیادی درباره آن نداشت به طوری که در دی ماه ۱۳۵۰ پرویز ثابتی طی یک مصاحبه با اشاره به ضربه شهریور آن سال، از دستگیری «اعضای نهضت به اصطلاح آزادی» سخن گفت. تا اینکه در ۲۰ بهمن ۱۳۵۰ با انتشار اولین بیانیه، سازمان نام تشکیلات خود را علنی کرد و نیروهای مبارز و سازمان‌های امنیتی و اطلاعاتی متوجه شدند با گروهی به نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» طرف هستند. [11]

   پس از ضربه شهریور ۵۰ سازمان با هدف احیای تشکیلات خود اقدام به ربایش شهرام پهلوی‌نیا پسر اشرف پهلوی کرد که این اقدام ناکام ماند. اندکی بعد از این عملیات، ساواک توانست چند تن از اعضای اصلی سازمان از جمله محمد حنیف‌نژاد، اصغر بدیع‌زادگان و عبدالرسول مشکین فام را دستگیر کند.[12]

   در سال‌های بعد سازمان مجاهدین خلق با بمب‌گذاری در چند مکان، مبارزه مسلحانه با رژیم شاه را توسعه داد. ساواک در واکنش به این عملیات بمب‌گذاری، در 4 خرداد 1351، 5 تن از رهبران سازمان از جمله محمد حنیف‌‌نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان را اعدام کرد. با این وجود، عملیات‌های بمب‌گذاری سازمان ادامه یافت. آن‌ها به هنگام سفر ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور آمریکا به ایران، چند عملیات بمب‌گذاری دیگر تدارک دیدند که اغلب این عملیات رویکرد ضدآمریکایی داشت. در 22 مرداد 51، سرتیپ سعید طاهری فرمانده سابق گارد شاهنشاهی و از عوامل کشتار 15 خرداد 42 توسط یکی از اعضای مجاهدین خلق ترور شد.[13] در خرداد 52 به بهانه دهمین سالگرد 15 خرداد، مجاهدین خلق سرهنگ لوئیس هاوکینز معاون اداره مستشاری آمریکا در ایران را ترور کردند. در سال 53 به بهانه سالگرد کودتای 28 مرداد چند بمب‌گذاری توسط سازمان انجام شد. در آبان همان سال مقارن ورود کیسینجر وزیرخارجه آمریکا به ایران، چند انفجار دیگر انجام شد. در اردیبهشت 54 اعضای سازمان موفق به ترور دو مستشار نظامی آمریکایی به نام‌های جک ترنر و پل شفر شدند.[14]

   اداره تحقیقات سیاسی سفارت آمریکا، در فوریه 1976 (بهمن 1354) در یک گزارش مبسوط با عنوان «نخبگان و تقسیم قدرت در ایران»، به بررسی فعالیت سیاسی گروه‌های مختلف پرداخت. در بخشی از این گزارش که توسط ارنست.آر.اونی[15] نوشته شد، درباره مجاهدین خلق آمده بود: «مجاهدین، مشتق از تشکیلات متعدد منجمله از طرفداران جبهه ملی بعد از مصدق می‌باشند. اسلاف روحانی مجاهدین فعلی، مهندس بازرگان یکی از استادان دانشگاه تهران و آیت‌الله محمود طالقانی یک روحانی برجسته که هر دو عمیقاً مذهبی و برای مدتی طولانی مخالف شاه بودند می‌باشند. آن‌ها رهبران تشکیلاتی بودند کـه قـبل از مجاهدین وجود داشته است. به نظر نمی‌رسد که آن‌ها رهبران فعلی سازمان امروزی باشند. آن‌ها تحت مراقبت دائمی می‌باشند. اما اینطور به نظر می‌رسد که جهت و فعالیت‌هایی که 10 سال قبل تشـویق می‌کردند امروز به ثمر رسیده باشد. اعمال خشونت‌آمیز که آن‌ها مبرم می‌دانستند ولی قادر به اجرای آن نبودند اینک توسط یک روش به مراتب حرفه‌ای‌تر یک عمل انقلابی شده‌ است. احتمال دستیابی به تجربه و آموزش تروریست‌های خارجی این تفاوت را باعث شده است. تروریست‌ها هم از مردان و هم از زنانند و عموماً در سنین 20 تا 30 سالگی قرار دارند و اغـلب دانشجویان فارغ‌التحصیل هستند. در میان آن‌ها تکنیسین و متخصص بسیار زیاد است و این شاید دلیل بهبود و تکامل نوع بمب‌های آنان باشد.» این گزارش تصریح می‌کند که: «روحانیون و دانشـجویان مـذهبی بـه نـظر نـمی‌رسد کـه در بمب‌گذاری‌ها یا ترورها شرکت داشته باشند. آیت‌الله خمینی نبایستی به عنوان رهبر مجاهدین تلقی شود.»[16] در گزارش دیگری با اشاره به فعالیت‌های ضدآمریکایی مجاهدین خلق آمده است: «مجاهدین شـاخه مسـلح مذهبی مخالف شاه هستند و از لحاظ تاریخی به شاخه مذهبی جبهه ملی برمی‌گردد. با اینکه رهـبر عملیاتی آن‌ها ـ بهرام آرام ـ به قتل رسیده باز هم تهدید برای جان آمریکایی‌ها وجود دارد.»[17]

    فعالیت‌های تروریستی مجاهدین خلق در روند مبارزه با رژیم پهلوی تأثیری نداشت و حتی موجب شد رژیم با شدت عمل بیشتری به مقابله با مبارزین بپردازد. به عبارت دیگر، فعالیت‌های سازمان موجب شدت گرفتن جو پلیسی کشور شد. در بخشی از یک جزوه اطلاعاتی، مأمور سفارت آمریکا، به بررسی میزان کارآیی و ابعاد فعالیت‌های گروه‌هایی که در داخل کشور به مبارزه با شاه و آمریکا برخاسته بودند پرداخت. در این گزارش، با اشاره به سازمان مجاهدین خلق تصریح شده است: «گروه‌های تروریستی تهدیدی برای رژیم شاه و برنامه‌هایش نیستند.»[18]

   مأمور سفارت آمریکا در یک گزارش، ضمن بررسی کارنامه سازمان مجاهدین خلق، فعالیت‌های سیاسی و تروریستی سازمان تا سال 1355 را این طور فهرست کرد:


    اردیبهشت 1351 مبادرت به ترور یک سرتیپ نیروی هوایی ایالت متحده به وسیله بمب‌گذاری نمودند.
    خرداد 1352 یک سرهنگ دوم ارتش آمریکا را که عضوی از گروه مستشاری نظامی ارتش ایالت متحده بود و به عنوان مشاور مالی وزارت جنگ ایران خدمت می‌نمود ترور کردند. دو مرد مسلح عملیات را انجام دادند که گمان می‌رود به تلافی اعدام چریک‌های محکوم بوده است.
    آذر 1353 یک مأمور ایرانی مسئول در کمیته مشترک ضد تروریسم دولت را ترور کردند (در عملیات مشترک با چریک‌های فدایی خلق).
    اسفند 1353 سرتیپ رضا زندی‌پور رئیس کمیته مشترک ضدتروریسم دولت را ترور کردند (در عملیات مشترک با چریک‌های فدایی خلق).
    اردیبهشت 1354 دو افسر نیروی هوایی ایالات متحده را ترور کردند. صبح زود زمانی که دو آمریکایی به وسیله یک شوفر نظامی ایرانی از خانه‌شان در شمال تهران به محل کارشان در ستاد نیروهای مسلح ایران برده می‌شدند (جائی که آن‌ها در گروه مستشاری نظامی کار می‌کردند) حمله صورت گرفت. یک اتومبیل ایرانی جاده را مسدود کرد و در همان حال یک وانت از عقب به اتومبیل افسران کوبید. سه تروریست از اتومبیل و وانت بیرون پریدند و به راننده ایرانی دستور دادند که عقب بکشد. بعد چندین بار از نزدیک آتش کردند و افسران را کشتند و با یک اتومبیل سوم فرار کردند.
    خرداد 1354 انجمن ایران و آمریکا در مشهد را بمب گذاری کردند.
    تیر 1354 کنسولگری انگلیس در مشهد را بمب گذاری کردند. یک کارمند ایرانی سفارت آمریکا را ترور کردند (هدف اصلی یک مقام کنسولی ایالات متحده بود.)
    مرداد 1355 کارمند غیر نظامی یک پیمانکار دفاعی ایالات مـتحده را در یک عـملیات آدم‌کشی به وسیله مسدود نمودن جاده مشابه با اتفاق مه 1975 (اردیبهشت 1354) ترور کردند. [19]

   با قرار گرفتن تقی شهرام در مرکزیت سازمان، ایدئولوژی مجاهدین تغییر کرد. در سال 54 سرانجام سازمان به طور رسمی اعلام کرد که از اسلام به مارکسیسم تغییر ایدئولوژی داده است. پیرو آن در درون تشکیلات مجاهدین خلق دو دستگی رخ داد و یک سری تصفیه‌های داخلی بروز کرد. بعد از این جریان، نیروهای مذهبی نیز حمایت خود را از این گروه برداشتند. ساواک در 29 آذر 56 درباره مواضع نیروهای مذهبی نسبت به مجاهدین خلق گزارش داد: « اکثر روحانیون موضعی مخالف مجاهدین و مارکسیست‌ها دارند.»[20]

   در سال 55 دومین ضربه ساواک بر تشکیلات مجاهدین خلق وارد شد و جمعی دیگر از اعضای سازمان دستگیر شدند. تغییر ایدئولوژی موجب شد سازمان مجاهدین خلق هرچه بیشتر به انزوا برود. به دنبال آن تقی شهرام به ناچار در سال 56 تحلیل «دوران رکود جنبش انقلابی» را ارائه داد.[21] این در حالی بود که جنبش انقلابی مردم ایران به اوج خود رسیده بود و به ویژه از بهار 1356، هر نقطه از ایران منشاء تظاهرات و حرکت‌های مردمی علیه دستگاه پهلوی بود.

   سفارت آمریکا در ایران طی گزارشی «سری» خطاب به وزارت امور خارجه این کشور با عنوان «ارزیابی تهدیدها» در تاریخ 14 نوامبر 1978 (23 آبان 1357) با اشاره به انفعال مجاهدین خلق نوشت: «گروه دیگر تروریستی سازمان یافته در ایران یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران از اوایل 1977 (زمستان 1355) خود را درگیر اقدامات تروریستی قابل توجه نکرده است و از اوت 1976 (مرداد 1355) که دسـت بـه ترور سه بازرگان آمریکایی در تهران زد، علیه جامعه آمریکایی‌ها در ایـران، دسـت بـه حملـه‌ای نزده است. در حالی‌ که ما اطلاعات جامعی در دست نداریم که این فقـدان عملیـات را توضـیح دهد، اما خبرهایی داریم دال بر اینکه مجاهدین به علت تلفاتی که در زمستان 76 ـ 77 (دی 54 تا دی 55) متحمل شده‌اند سیاستی مبنی بر خودداری از مواجهه با نیروهای امنیتی اتخاذ کرده‌اند.» [22] ساواک نیز در گزارشی به تاریخ 16 اسفند 1356 درباره سازمان مجاهدین خلق نوشت: «در نتیجه ضربات مداومی که در سال 2535 (1355 شمسی) به گروه مذکور وارد آمد گروه مذکور از تعقیب هدف‌های خود به صورت گذشته بازداشته شد.»[23]

   در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، عمده فعالیت‌های سیاسی سازمان مجاهدین خلق به انتشار اعلامیه محدود بود. در این اعلامیه‌ها رهبری امام خمینی(ره) مورد تأیید سازمان بود.[24] در آخرین روزهای عمر سلطنت پهلوی، در میان تظاهرات انبوه مردمی، پرچم و آرم سازمان مجاهدین خلق هم دیده می‌شد. در گزارش فرمانداری نظامی تهران با اشاره به تظاهرات 29 دی 57 آمده است: «تمام دسته‌ها با پلاکارت‌های سفید در حرکت بوده‌اند (حتی مجاهدین خلق و کمونیست‌ها که شعار کمونیستی می‌دادند) و عکس‌هایی از خمینی و شریعتی، تختی، شریعتمداری و مصدق با خود حمل می‌نمودند. تعدادی از مجاهدین خلق عکس کشته شدگان را در دست داشتند.»[25]

   از دیگر فعالیت‌های سازمان در این دوره، سرقت بانک‌ها بود. هدف از این فعالیت‌ها، تجهیز و خودکفا شدن بود. در گزارش منابع امنیتی رژیم شاه در 29 دی 57 در این باره آمده است: «ساعت 8 و 30 دقیقه روز جاری چهار نفر که یکی از آنها نقابدار و سه نفر دیگر بی‌نقاب با دو قبضه مسلسل کلاشینکف و دو قبضه اسلحه کمری به بانک ملی شعبه پهلوی زنجان حمله نموده حدود یک میلیون و پانصد هزار تومان وجه نقد به سرقت برده‌اند. این جریان بدون هیچگونه حادثه و تیراندازی انجام[شد]، مهاجمین اظهار داشته‌اند که از اعضاء مجاهدین خلق ایران می‌باشند و این وجه را برای تأمین هزینه‌های گروه لازم دارند.»[26] تغییر اسامی مکان‌ها و نام‌گذاری آن به نام یکی از کشته‌شدگان سازمان، حمله به مراکز نظامی و انتظامی با هدف تجهیز تسلیحاتی، تلاش برای جای‌گیری در مکان‌های بااهمیت، تلاش برای نفوذ در ارکان تصمیم‌گیر، آتش زدن برخی سینماها یا مراکز سیاسی و تلاش برای نزدیک شدن به نیروهای انقلابی و مذهبی از دیگر اقدامات مجاهدین خلق در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی بود.

   بدین ترتیب، فعالیت سیاسی مجاهدین خلق قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 محدود به چند پیام و بیانیه با سطح انتشار محدود بود. پس از ورود امام خمینی(ره) تا بعد از 22 بهمن، مجاهدین خلق از صدور هرگونه بیانیه و اعلام موضع خودداری کردند، ولی از 23 بهمن صدور اعلامیه و اعلام مواضع را آغاز کردند. هدف آن‌ها از این کار، تظاهر به حضور در انقلاب و مشارکت در آینده آن بود؛ چرا که به گفته زندانیان سیاسیِ دوره پهلوی، سران مجاهدین خلق در زندان تحولات منتهی به پیروزی انقلاب را جدی نگرفته و آن را پدیده‌ای موقت و گذرا می‌دانستند.[27]

   در حالی که نهضت مردم مسلمان ایران به رهبری روحانیت و در رأس آن امام خمینی(ره)، شدت گرفته بود، مجاهدین خلق با فعالیت‌های محدود – که آن نیز تحت تأثیر فضای سیاسی جامعه بود- هیچ نقشی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایفا نکردند. حسین احمدی روحانی، از اعضای مجاهدین، درباره انفعال این گروه در زمان پیروزی انقلاب گفته است: «برای سازمان قابل تصور نبود که جنبش مردمی بتواند به ‌سرعت و در فاصله چند ماه طومار رژیم شاه را در هم نوردد؛ بنابر این تصادفی نبود که سازمان علی‌رغم طرح مسئله مبارزه مسلحانه و ضرورت به‌ کارگیری سلاح در مقابله با رژیم شاه در طول دو ماه منجر به پیروزی انقلاب، در عمل کوچک‌ترین اقدامی در زمینه سازمان‌دهی کار نظامی نکرد.» او سپس چنین ادامه داده است: «اگر در شرایط قیام مردم در 22 بهمن از سوی مجاهدین اقداماتی هم صورت گرفت، این اقدام‌ها اولاً بسیار محدود و ناچیز بود و ثانیاً در قبال جنبش عظیم مردمی بسیار خرد و ناچیز می‌نمود.»[28]

 

سهم‌خواهی منافقین از جمهوری اسلامی

   سازمان منافقین به دلیل تغییر ایدئولوژی و دور شدن از اسلام و آشکار شدن ماهیت التقاطی جایگاه اجتماعی خود را از دست داده بود. اعضای سازمان در بین روحانیت نیز پایگاه خود را از دست دادند. آن‌ها کوشیدند در چند دیدار با امام خمینی(ره) مشروعیت از دست رفته خود را بازیابی کنند اما در این امر ناکام ماندند. با این ‌حال در آستانه پیروزی انقلاب سازمان سعی کرد از فرصت به‌ وجود آمده استفاده کرده و با سازمان‌دهی نیروی‌های اندکش، نهضت مردمی را به نام خود مصادره کند. در تحلیل سازمان، انقلاب اسلامی 57 یک قیام بود نه یک انقلاب زیربنایی و عمیق؛ از این رو، روحانیت نمی‌توانست منشأ آن باشد. به همین دلیل، آن‌ها از ابتدا راه خود را از انقلاب و مردم جدا کردند. سازمان خود را قطب و محور انقلاب می‌دانست و اعتقاد داشت مردم باید دنباله‌روی آن باشند.[29]

   فعالیت‌های سازمان مجاهدین خلق در راستای سهم‌خواهی از انقلاب اسلامی، از پاریس شروع شده بود. اعضای سازمان تلاش می‌کردند در ارتباط با برخی از نزدیکان امام(ره)، خود را به رهبر نهضت نزدیک کنند. حسن روحانی ذیل روزنگاشت‌های آذر 57 می‌نویسد: «چند نفر از طرفداران‌ مجاهدین‌ خلق‌ هم‌ آمده‌اند، مقداری‌ اعلامیه‌ در دست‌ دارند که‌ به‌ این‌ و آن‌ می‌دهند. به‌ آن‌ها تذکر داده‌ شد که‌ این‌جا، جای‌ این‌کارها نیست‌ و حق‌ ندارند فضای‌ اینجا را متشنج‌ کنند. به‌ یکی‌ از آن‌ها گفتم‌: در برابر خورشید تابان‌، شمع‌ روشن‌ کرده‌اید؟ خود را مضحکه‌ نکنید. اینجا همه‌ به‌ عشق‌ امام‌ جمع‌ شده‌اند، نه‌ برای‌ هدف‌ دیگری‌. افراد متعصب‌ و کم‌اطلاعی‌ هستند، فکر می‌کنند چند عملیات‌ نظامی‌ مجاهدین‌، نهضت‌ را به‌وجود آورده‌ است‌!»[30]

   در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان منافقین با هدف قبضه کردن فضای سیاسی و نظامی، با قدرت بیشتری به تجهیز تسلیحاتی اقدام کرد. حمله به مراکز نظامی و غارت آن مراکز در همین راستا بود. سازمان کوشید با ذخیره سلاح و مهمات، خود را به عنوان یک قطب نظامی در داخل کشور معرفی کند.

   مجاهدین خلق کوشیدند تا به هر وسیله نشان دهند در پیروزی انقلاب اسلامی دارای نقش هستند. تلاش آن‌ها در نفوذ به تشکیلات ستاد استقبال از امام خمینی(ره) در همین راستا بود. اعضای سازمان کوشیدند مهم‌ترین مسئولیت کمیته استقبال یعنی محافظت از امام(ره) را در دست بگیرند. آن‌ها از همین ابتدا، در راستای سهم‌خواهی از انقلاب برآمدند و برای خود نقشی ویژه متصور شدند که همان محافظت از رهبری نهضت بود. با این وجود، سران کمیته استقبال به دلیل سابقه سازمان و نیز درخواست‌های غیرمنطقی ایشان، حاضر نشدند امر مهم حفاظت از امام(ره) را به سازمان بدهند. علی دانش‌منفرد در این مورد نقل می‌کند: «نمایندگان سازمان مجاهدین در مذاکرات فیمابین، درخواست 15 اسحله کمری و 15 موتور مجهز کردند، در حالی که آن سازمان از لحاظ امکانات نظامی مجهزتر از دیگر گروه‌های مسلح بود. برخلاف سازمان مجاهدین گروه‌های چریکی دیگر صادقانه برخورد کرده و حتی تهیه برخی از تجهیزات را خودشان برعهده گرفتند و تنها کمبود وسایل را از کمیته درخواست کردند. از این رو تصمیم گرفته شد سازمان مجاهدین از حفاظت امام(ره) کنار گذاشته شود.»[31]

   محسن رفیق‌دوست معتقد است تلاش سازمان برای برعهده گرفتن حفاظت از امام، از نوفل لوشاتو شروع شده بود: «مسئولیت حفاظت از جان حضرت امام به بنده واگذار شده بود. ولی یک روز هنگامی که ما داشتیم حافظان جان امام را تشکیل می‌دادیم از پاریس تماس گرفتند که حفاظت از امام را به مجاهدین خلق واگذار کنید. به گمانم این پیشنهاد را دکتر یزدی مطرح کرده بودند.»[32] به گفته هاشم صباغیان بعد از این که مجاهدین از تیم حفاظت مراسم 12 بهمن کنار گذاشته شدند، اعضای این گروه نزد آیات سید محمد حسینی بهشتی و سید محمود طالقانی رفته و لب به اعتراض گشودند. ظاهراً آیت‌الله شیخ مرتضی مطهری نیز به شدت نسبت به فعالیت‌های مجاهدین خلق در آن روزها حساسیت داشت و حتی در تماسی به پاریس، نگرانی خود را از این اقدامات به سمع امام رسانده بود. علاوه بر این، مجاهدین خلق برای این که نشان بدهند در جریان انقلاب اثرگذار بودند، کوشیدند تا این بار در جریان مراسم استقبال از امام خمینی(ره)، یکی از اعضا یا وابستگان به سازمان، پیام خوش‌آمد را برای امام قرائت کند. از این رو به پیشنهاد اعضای سازمان، پدر و مادر رضایی‌ها برای این منظور انتخاب شدند. سازمان تلاش می‌کرد به هر شکل ممکن، نقش خود را در فضای سیاسی آن روز پررنگ جلوه دهد و این گامی دیگر در مسیر سهم‌خواهی از انقلاب بود. آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی می‌گوید: «مسئله دیگر که در کمیته مورد بحث واقع شد، تعیین خواننده‌ بیانیه پیش از سخنرانی امام خمینی(ره) بود. تصمیم بر این بود که این امر بر عهده یکی از افراد خانواده شهدا باشد. پدر رضایی‌ها نامزد این کار بود. اما شهید مرتضی مطهری و اینجانب تأکید داشتیم بهتر است این امر به خانواده شهیدانی غیر از شهدای سازمان مجاهدین واگذار شود.»[33] به روایت حجت‌الاسلام علی اکبر ناطق نوری، آیت‌الله مرتضی مطهری در تماس تلفنی با نوفل لوشاتو خطاب به حاج احمد آقا خمینی – فرزند امام - گفته بود: «به امام بگو مطهری می‌گوید اگر فردا شما بیایید و تریبون بهشت زهرا دست مجاهدین خلق باشد من دیگر با شما کاری نخواهم داشت.»[34]

   در آن روزهای حساس، یکی از عجیب‌ترین درخواست‌های منافقین، انحلال ارتش بود. انحلال ارتش به عنوان اصلی‌ترین نیروی نظامی کشور، به سازمان منافقین برای دخالت در امور فرصت بیشتری می‌داد. سازمان در اصرار بر این خواسته دولت بازرگان را تهدید کرد. سفارت آمریکا در گزارشی به تاریخ 26 فوریه 1979 (7 اسفند 1357) به سازمان اطلاعات دفاعی واشنگتن نوشت: «بنـابر گـزارش روزنامـه‌هـا، مبـارزان آزاد اسـلامی (مجاهدین)، به بازرگان هشدار سختی داده‌اند که اگر خواسته‌هایشان تأمین نگـردد انقـلاب بـا مسایل جدی روبرو خواهد شد. خواسته عمده مسعود رجـوی (عـضو بـالای گـروه) انحـلال فوری ارتش شاه است. از آنجا که این خواسته با خواسته فـداییان یکـی اسـت، آینـده ارتـشی متمرکز در دست دولت در خطر قرار می‌گیرد. این دو سازمان نـه تنهـا خواسـتار یـک «ارتـش خلق» چپ‌گرا هستند، بلکه برای اداره امـور مردمـی و تـشکیل دادگاه‌هـای عمـومی از تـشکیل «شوراهای خلق» هواداری می‌کنند. به علاوه آنان خواهان این هستند که مقامات دولتی، مدیران کارخانجات و بازرگانی و نیروهای ارتشی از طریق این «شوراهای خلق» برگزیده شوند.» [35]

   در جریان برگزاری همه‌پرسی جمهوری اسلامی، سازمان منافقین مخالفت خود را با نظام تازه تأسیس آشکار کرد. آن‌ها به نحوه برگزاری رفراندوم اعتراض داشتند. منافقین برای خود این حق را قائل بودند که در هر مسئله کوچک یا بزرگ دخالت کنند. شکاف میان سازمان و نظام جمهوری اسلامی در جریان دستگیری محمدرضا سعادتی بیشتر شد. این عضو مجاهدین خلق به خاطر جاسوسی برای شوروی دستگیر شد. بازداشت وی با واکنش شدید منافقین مواجه گشت.[36]

   سازمان در مسیر سهم‌خواهی از انقلاب کوشید در انتخابات خبرگان قانون اساسی ایفای نقش کند. اما علی‌رغم حضور فعال در انتخابات خبرگان قانون اساسی و انجام تبلیغات فراوان به نفع نامزدهای مورد نظر خود، در فردای تشکیل مجلس خبرگان، به محض شکست در طرح خویش، بنای مخالفت با آن گذاشت و پس از برگزاری انتخابات، تشکیل مجلس خبرگان و جایگزینی آن با مجلس مؤسسان را محکوم کرد و نمایندگان مجلس خبرگان را به انتصابی بودن متهم کرد. نشریه مجاهد نوشت: «جمهوری اسلامی آری، سوءاستفاده ارتجاعی از اسلام هرگز!» این نشریه انتخابات مذکور را مخدوش و غیر دموکراتیک خواند.[37] این گروه رفراندوم قانون اساسی را نیز تحریم کرد و پیش از رفراندوم در ارتباط با قانون اساسی این مسئله را طرح نمودند که در قانون اساسی تصریحی بر محتوای ضدامپریالیستی انقلاب نشده است!‌ همچنین ضمن تلگرافی در تاریخ 13 /8 /58 به خبرگان، نسبت به طرح ولایت فقیه اعتراض کردند. [38]

   تلاش برای در اختیار گرفتن مراکز حساس از دیگر تلاش‌های مجاهدین خلق بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود. در گزارشی از سفارت امریکا به وزارت امور خارجه در 23 اوت 1979 (1 شهریور 1358) آمده است: «اعضاء و هواداران مجاهدین خلق در مقابل ستادشان در نزدیکی میدان ولیعصر (میدان ولیعهد سابق) در تهران دست به تحصن زدند تا به عنوان یک اقدام متقابل نسبت به حملـه بـه ساختمان ستادشان و دو کامیون متعلق به پاسداران انقلابی مستقر در نزدیکی ساختمان، هشدار بدهند. مجاهدین می‌ترسند که ستاد آن‌ها به سرنوشت ستاد فداییان خلق دچار شـود کـه در 13 اوت توسط «مبارزین مسلمان» از چنگ آن‌ها خارج شد. بنا به گزارش رسیده چنـدین گـروه از تظاهرکنندگان از کنار ستادهای مجاهدین با فریادهای تهدیدآمیز علیه اشغال کنندگان سـاختمان عبور کردند. مجاهدین با استمداد از آیت‌االله طالقانی با دولت موقت شروع به مذاکره کردنـد و موضـوع برای رسیدگی به وزارت دادگستری ارجاع گردید. ابتدا به مجاهدین یک هفته مهلت داده شـد تا با دولت بر سر موضـوع اشـغال ستادهایـشان در تهـران بـه توافـق برسـند، امـا در 22 اوت ساختمان از آن‌ها پس گرفته شد.» [39]

   وقتی ماجرای تسخیر سفارت آمریکا از سوی دانشجویان پیرو خط امام و گروگان‌گیری اعضای سفارت به وقوع پیوست، سازمان منافقین که از ابتدا داعیه مبارزه با امپریالیسم را داشت، به حمایت از دانشجویان برخاست. به این منظور نیروهای سازمان به کنسول‌گری‌های آمریکا در چند شهر اصفهان، شیراز و تبریز حمله کردند. در واقع آن‌ها تلاش می‌کردند رهبری این حرکت را در دست بگیرند و به عنوان نیروی پیشتاز ضدامپریالیستی به آن خط بدهند.

   گام دیگر سازمان در راستای سهم‌خواهی از انقلاب، تلاش برای در اختیار گرفتن پست‌ها و مناصب حکومتی بود. از این رو در هنگام برگزاری اولین دوره انتخابات ریاست جمهور‌ی، به طور رسمی مسعود رجوی را به عنوان کاندیدا معرفی کردند. سازمان که قانون اساسی را به رسمیت نشناخته بود، حالا می‌کوشید در لوای همان قانون اساسی، رئیس‌جمهور معرفی کند!! ارگان مجاهدین خلق برای رفع این دوگانگی نوشت: «شیوه اصولی برخورد ما بر این مبنا استوار است که ضمن حفظ مواضع انتقادی‌مان، از کوچک‌ترین شرایط دموکراتیک برای پیش‌ بردن اهداف ضدامپریالیستی انقلاب و نیز آگاه کردن توده‌ها در این رابطه استفاده کنیم.»[40]

   پوشیده نیست که هدف نهایی منافقین کسب قدرت کامل سیاسی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی بود. وقتی موضع‌گیری آنان در قبال قانون اساسی در کنار حضورشان در انتخابات ریاست جمهور‌ی قرار گرفت، مخالفت افراد و گروه‌های مختلف را برانگیخت. در نهایت امام خمینی(ره) با حکمی صریح نامزدی کسانی را که رفراندوم قانون اساسی را تحریم و در آن شرکت نکرده بودند، ممنوع اعلام نمود. و بر این اساس نام مسعود رجوی از فهرست نامزدهای ریاست جمهور‌ی حذف شد. سازمان در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی هم نتوانست نظر مردم را جلب کند و بار دیگر در صحنه انتخابات شکست خورد.[41]

   منافقین علاوه بر تلاش برای مصادره انقلاب، کوشیدند برخی از شخصیت‌های انقلاب اسلامی را نیز به نام خود مصادره کنند. از جمله با «پدر طالقانی» نامیدن آیت‌الله سید محمود طالقانی، به خیال خود خواستند ایشان را به خود نزدیک کنند. همچنین مهم‌ترین فعالیت اجرایی و تبلیغاتی مجاهدین پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برگزاری سخنرانی، گردهمایی و مصاحبه‌های مطبوعاتی به بهانه‌های مختلفی چون روزهای مهم در تاریخ سازمان، بزرگداشت کشته‌شدگان قبل از انقلاب سازمان و تجلیل از شخصیت‌های انقلابی و مورد توجه سازمان مانند دکتر علی شریعتی و مرحوم طالقانی بود. در این‌گونه مراسم خانواده‌های کشته‌شدگان سازمان در زمان قبل از انقلاب نیز دعوت می‌شدند تا اینطور نشان داده شود که سازمان در انقلاب اسلامی نقش داشته و شهید هم داده است.[42]

   با طرح مسئله خلع سلاح و دستور جمع‌آوری اسلحه‌هایی که در دوران انقلاب به دست گروه‌ها و علی‌الخصوص مجاهدین افتاده بود، سازمان به وضوح تمرد کرد. امام خمینی(ره)، روز پنج‌شنبه دهم اردیبهشت 1360 صراحتاً از مجاهدین خواستند اسلحه‌های خود را کنار بگذارند. اما سازمان به اطاعت این فرمان تن‌ نداده و در تاریخ دوازدهم همان ماه، نامه‌ای در پاسخ به فرمان امام ‌نوشت و در آن مدعی ‌شد که انقلاب توسط عده‌ای خاص مصادره شده است و افرادی مثل مجاهدین که در پدید آوردن آن سهیم بوده‌اند، از آن بی‌بهره مانده‌اند! آن‌ها از امام وقت ملاقات خواستند.[43]

   امام در سخنرانی بیست و یکم اردیبهشت 1360 به منافقین پاسخ داد: «اسلام دین رحمت است، دین عدل است، دیانت قانون است. شما به قوانین اسلام سر بگذارید،‌ گردن فرو بیاورید، کشور اسلامی همه شما را می‌پذیرد... و من هم که یک طلبه هستم با شما حاضرم که در یک جلسه، نه در یک جلسه در ده‌ها جلسه با شما بنشینم و صحبت کنم... و من اگر یک در هزار احتمال می‌دادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم،‌ لازم هم نبود شما پیش من بیایید. و حالا هم به موجب احکام اسلام به شما نصیحت می‌کنم، شما در مقابل این سیل خروشان ملت نمی‌توانید کاری انجام بدهید... برگردید به دامن اسلام... دست بردارید از قیام مسلحانه... مادامی که اسلحه در دست شماست... تهدید به قیام می‌کنید، ما نمی‌توانیم از شما این طور مسائل را قبول کنیم.»[44]

   کشمکش سازمان منافقین با نظام جمهوری اسلامی کم کم حادتر شد. سازمان که نتوانسته بود به سهمی که می‌خواست دست پیدا کند به طور علنی علیه نظام اعلان جنگ کرد. در خرداد 60 سازمان اعلام کرد که وارد جنگ مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی شده است. به فاصله اندکی از این بیانیه، در 7 تیر 1360 محل جلسه حزب جمهوری اسلامی منفجر شد و طی آن بسیاری از مسئولین نظام به شهادت رسیدند. در بین این افراد نام شهید آیت‌الله بهشتی دیده می‌شد. دیگر عملیات بزرگ سازمان در آن سال ترور رییس جمهور و نخست وزیر – شهید رجایی و شهید باهنر – بود. سازمان منافقین در دوره جنگ تحمیلی به عنوان ابزاری در دست دشمن بعثی علیه هموطنان خود جنگیدند. پس از فرار رجوی از ایران، فعالیت‌های سازمان منافقین علیه جمهوری اسلامی در خارج از مرزهای ایران پیگیری شد.

 

جمع‌بندی

   سازمان مجاهدین خلق که به خاطر رنگ عوض کردن‌های پیاپی و دشمنی با نظام و مردم ایران لقب منافقین را گرفته بود، بعد از اینکه نتوانست سهم مورد نظر خود را از انقلاب اسلامی بگیرد، دست به اسلحه برد و رو در روی نظام ایستاد. منافقین در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر ترور، بمب‌گذاری در مکان‌های عمومی و قتل‌عام مردم بی‌گناه، به جاسوسی برای دشمنان ایران پرداختند. دشمنی منافقین با انقلاب اسلامی و مردم مسلمان ایران از سال 60 تاکنون ادامه دارد و اقدامات جنایت‌کارانه آنان تفصیلی بیشتر از چند کتاب را می‌طلبد.

   سازمان مجاهدین خلق (منافقین) پس از اعلام مبارزه مسلحانه، با طراحی و اجرای جنایت‌هایی، کارنامه خود را سیاه‌تر کردند. از جمله جنایت‌های منافقین عبارت است از:


    انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 و به شهادت رساندن بیش از 70 تن از یاران امام(ره).
    ترور شهید حسن آیت (نماینده مجلس شورای اسلامی) در هشت صبح روز چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۶۰.
    بمب گذاری در دفتر نخست‌وزیری و به شهادت رساندن شهیدان محمدعلی رجایی (رئیس‌جمهور) و محمدجواد باهنر (نخست‌وزیر) در 8 شهریور 1360.
    بمب گذاری در دادستانی کل انقلاب در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ و به شهادت رساندن آیت‌الله علی قدوسی (دادستان کل انقلاب اسلامی).
    انفجار انتحاری نارنجک توسط یکی از اعضاء نفوذی سازمان مجاهدین خلق در محل دفتر حزب جمهوری اسلامی در خیابان عشرت‌آباد مشهد به تاریخ ۷ مهر ۱۳۶۰ و شهادت حجت‌الاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد.
    عملیات انتحاری و ترور آیت‌الله شهید سید عبدالحسین دستغیب (نماینده ولی فقیه در شیراز و امام جمعه این شهر) در ۲۰ آذر سال ۱۳۶۰.
    ترور آیت‌الله محمد صدوقی امام جمعه یزد در روز جمعه 11 تیر 61 (ده رمضان).
    بمب گذاری در مسجد جامع کرمانشاه در 23 مهر 61 و ترور آیت‌الله عطاالله اشرفی اصفهانی.
    ترور شهید اسدالله لاجوردی در ۱ شهریور ۱۳۷۷ در محل کسب خود در بازار تهران.
    ترور شهید سپهبد علی صیاد شیرازی (از فرماندهان دفاع مقدس و عضو شورای عالی دفاع ملی) در بامداد ۲۱ فروردین ۱۳۷۸.

   علاوه بر این، منافقین با اجرای عملیات بمب گذاری در مراکز و مجامع عمومی و ترور کور، بسیاری از مردم معمولی را به شهادت رساندند. در همین رابطه، علی زرکش – فرمانده وقت سیاسی - نظامی سازمان منافقین، به ترور 2800 نفر از شهروندان ایرانی اعتراف کرده و می‌گوید: «از 30 خرداد 1361 تا 30 خرداد 1362، حداقل 2800 تن از مزدوران رژیم بر اثر آتش رزمندگان مجاهد سازمان به هلاکت رسیده‌اند که 40 تن از آنان از نیروهای پاسدار بوده‌اند.»[45]

از جمله جنایت های منافقین علیه شهروندان عادی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:


    بمب گذاری در میدان سپاه تهران در روز سوم اسفند 1360 که منجر به شهادت و مجروح شدن ده‌ها نفر شد.
    انفجار بمب در سالن انتظار راه‌آهن قم در 2 تیر 1360.
    انفجار اتوبوس مملو از مسافر در شیراز در 25 مهر 1360، مصادف با روز عید غدیر خم.
    بمب گذاری در میدان خیام تهران در 15 شهریور 1361.
    انفجار بمب در ۲ شهریور ۶۳ در میدان راه‌آهن تهران.
    بمب گذاری در نماز جمعه تهران در 24 اسفند 1363.

   این‌ها تنها بخشی از جنایت‌های مجاهدین خلق (منافقین) است. مسعود رجوی سرکرده سازمان منافقین در دی ماه 62 در گفتگو با نشریه عرب‌زبان «المصور» با اعتراف به کشتار مردم غیرنظامی گفت: «... رزمندگان ما پیوسته آماده فداکاری در جهت دفاع از اصول و ارزش‌های مورد اعتقادمان می‌باشند. آن‌ها در خلال مدت سال گذشته توانسته‌اند بیش از 6 هزار تن از مزدوران خمینی را که مسئول مستقیم و غیرمستقیم قتل و شکنجه افراد ما بوده‌اند از بین ببرند.» وی در همین مصاحبه معترف شد که از این تعداد، تنها پنج نفر از مسئولان عالی‌رتبه جمهوری اسلامی بودند و بقیه مردم عادی بودند.[46]

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] چپ در ایران به روایت اسناد ساواک (کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا)، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 530.

[2] روزنامه میزان، 12 اردیبهشت 1360، ص 1.

[3] چپ در ایران به روایت اسناد ساواک (کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا)، همان، ص 530.

[4] محسن بهشتی سرشت و لیلا حیدری باطنی، «جریان شناسی گروه‌های مذهبی سازمان مجاهدین خلق پس از انشعاب ایدولوژیکی»، فصلنامه ژرفاپژوه، سال اول، شماره 1، ص 59.

[5] نیمه نادیده عفو مسعود رجوی، منتشر شده در سایت مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تاریخ انتشار: 12 شهریور 1401. https://psri.ir/?id=on0649rj

[6] برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به: محمدحسن روزی طلب، صخره سخت (بررسی پرونده‌های امنیتی در جمهوری اسلامی)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[7] مسعود خدابنده، تهران تا تیرانا (خاطرات عضو جدا شده سازمان مجاهدین خلق)، انتشارات شهید کاظمی، ص 57.

[8] جمعی از نویسندگان، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، (خلاصه دوره سه جلدی)، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص 25.

[9] برای مطالعه بیشتر درباره ماجرای هواپیماربایی نگاه کنید به: محسن نجات حسینی، بر فراز خلیج فارس، نشر نی.

[10] صحیفه امام خمینی(ره)، جلد 12، ص 466.

[11] جمعی از نویسندگان، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، (خلاصه دوره سه جلدی)، همان، ص 45.

[12] همان، ص 47.

[13] همان، ص 61.

[14] همان، ص 92-80.

[15]ارنست اونی (Ernst Ony) رئیس میز ایران در سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) بود. وی در آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا علاوه بر ایران، مسئولیت جمع آوری اطلاعات درباره یونان و ترکیه را نیز بر عهده داشت.

[16] اسناد لانه جاسوسی، کتاب اول، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386، ص 257.

[17] همان، ص 271.

[18] همان، ص 238.

[19] اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، کتاب سوم، همان، ص 146.

[20] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - کتاب 1، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 297.

[21] جمعی از نویسندگان، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، (خلاصه دوره سه جلدی)، همان، ص 129.

[22] اسناد لانه جاسوسی، همان، کتاب نهم، ص 317 و 318.

[23] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - کتاب 3، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 225.

[24] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - کتاب 24، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 117.

[25] همان، ص 179.

[26] همان، ص 212.

[27] جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، همان، ج 2، ص 350.

[28] حسین احمدی روحانی، سازمان مجاهدین خلق، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 201.

[29] محمدصادق کوشکی، تبار ترور (مروری بر تاریخچه و کارنامه تروریستی سازمان مجاهدین خلق)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 155.

[30] خاطرات حسن روحانی، جلد 1، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 496-495.

[31]خاطرات علی دانش‌منفرد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 78- 79.

[32]خاطرات محسن رفیق‌دوست، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 133 – 135.

[33]. خاطرات آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی، به کوشش حمید کرمی‌پور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 149 – 150.

[34]. خاطرات حجت‌الاسلام ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 148 – 149.

[35] اسناد لانه جاسوسی، همان، کتاب دهم، ص 122.

[36] صادق کوشکی، تبار ترور، ص 168.

[37]نشریه مجاهد، سال اول، شماره 4.

[38] صادق کوشکی، تبار ترور، ص 170.

[39] اسناد لانه جاسوسی، همان، کتاب دهم، ص 639.

[40] نشریه مجاهد، شماره 18.

[41] محمدصادق کوشکی، تبار ترور، ص 175-174.

[42] همان، ص 192.

[43] نشریه مجاهد، شماره‌ 119.

[44] صحیفه امام خمینی(ره)، جلد 14، ص 343 و 344.

[45] نشریه مجاهد، 26 آبان 1362، ش 178، ص 21.

[46] نشریه مجاهد، 8 دی 1362، ش‌ 184، ص 11.



تصویر یک برگ سند از بازجویی محمد حنیف‌نژاد


تصویر یک برگ سند از بازجویی سعید محسن


اعتراضات وحید افراخته در زمینه تبادل اطلاعات مجاهدین با سفارت‌خانه‌های شوروی در خارج از کشور




همکاری صمیمانه مسعود رجوی با مأمورین



یکی از منابع ساواک با نام مستعار میرزا (کاظم رجوی)


قسمتی از گزارش دستگیری سعادتی






ترور سه مشتشار آمریکایی




خرداد 1361


ملاقات مسعود رجوی و موسی خیابانی با امام خمینی




سعادتی در دادگاه


سعادتی در دادگاه


ماجرای چهاردهم اسفند سال 1359


ماجرای چهاردهم اسفند سال 1359


ماجرای چهاردهم اسفند سال 1359


ابوالحسن بنی‌صدر و مسعود رجوی بعد از فرار به پاریس


هواپیمایی که بنی‌صدر و رجوی با آن فرار کردند


محل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی


تشییع جنازه شهدای هفتم تیر


محمدرضا کلاهی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی


مردم در بُهت از کشتار جمعی از خدمتگزاران کشور


انفجار در ساختمان نخست‌وزیری


محمدعلی رجایی رئیس‌جمهوری


دکتر محمد جواد باهنر نخست‌وزیر


مسعود کشمیری عامل انفجار نخست وزیر


تشییع شهدا و جنازه قلابی کشمیری


عملیات مرصاد


صابر الدوری و رجوی


ملاقات صدام با مسعود رجوی


کُردکُشی توسط مجاهدین خلق (1371)


کُردکُشی توسط مجاهدین خلق (1371)


 

تعداد مشاهده: 14223


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.