امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات با درج سند

گذری بر انقلاب اسلامی در بابل به روایت اسناد ساواک – (1)


تاریخ انتشار: 23 بهمن 1398


پیشینه تاریخی شهر بابل

بابل شهری است از شهرهای استان مازندران که پیشینه‌ی تاریخی شگرفی دارد تاریخی که این شهر را با گذشته‌ای بسیار دور مرتبط می‌سازد.

پس از ظهور اسلام و حضور در منطقه‌ی طبرستان نام این شهر که در آن دوران «مامطیر» بود با مسجد و منبر و محراب عجین شد [1] تا جائی که بنا بر برخی اقوال که صحت و سقم تاریخی آن مورد شک و تردید قرار گرفته است به نقل از امام حسن(ع) به عنوانِ «بقعه‌ی طیبه‌ی ماءٌ و طیرٌ» معرفی گردید.[2]

در قرن هفتم هجری در جنگی که میان «کیائیان جلالی» و «سادات مرعشی» درگرفت سادات مرعشی پیروز و در «مامطیر» استقرار یافتند و به تدریج این نام به «بار فروش ‌ده» تغییر یافت[3] و به یکی از مراکز مهم داد و ستد تبدیل گردید تا جائی که «پاول پولیس رویتر» که موفق به گرفتن امتیاز احداث بانک از ناصرالدین شاه شده بود شعبه‌ای از بانک خود را در بارفروش دایر نمود و پس از چندی روس‌ها نیز شعبه‌ای از بانک استقراضی را در این شهر راه‌اندازی نمودند.[4]

پس از تغییر و تحولاتی که در جریان حکومت‌های مختلف در ایران به وجود آمد و به طور طبیعی در شرایط اجتماعیِ این شهر نیز تأثیر داشت در زمان نادر شاه افشار پسوند «ده» یا «دیه» از نام «بارفروش ده» برداشته شد و به «بارفروش» تغییر یافت.[5]

در نهایت پس از گذشت شش سال از سلطنت رضاخان نام این شهر در سال 1310ش به صورت رسمی و بخشنامه‌ای به «بابل» تغییر داده شد.[6]

برپائی فتنه‌ی بابیه در ایران و ادامه‌ی آن در «قلعه‌ی شیخ طبرسی» در حوالی شهر «بارفروش» اقدامِ قاطع علمای نام‌آور شهر چون ملا محمّدسعید بارفروشی معروف به سعیدالعلماء و ملا محمّد حمزه بارفروشی معروف به شریعتمدار را به دنبال داشت تا جایگاه برخورد مردم متدیّن شهر و تبعیت ایشان از علماء در مقابله و مبارزه‌ی مردم با انحرافات دینی به منصه‌ی ظهور برسد.[7]

در آغاز نهضت مشروطیت حضور آیت‌الله ملاّ عبدالله مازندرانی (ره) به عنوان یکی از رهبران مشروطه که در نجف حضور داشت از یک سو و موقعیّت سیاسی ـ اجتماعی شهر که با حضور اعضای سازمان فراماسونری «جامعه‌ی آدمیت» همراه بود از دیگر سو حضور مردم شهر بابل را نسبت به دیگر مناطق استان قدری متمایز نموده بود.

بدیهی بود که پس از انحراف در جریان مشروطه‌خواهی دامنه‌ی اختلافات به شهرهای مختلف از جمله شهر بارفروش نیز کشیده شد و منازعه‌ی مشروطه - مشروعه که منادی آن آیت‌الله شهید حاج شیخ فضل‌الله نوری (ره) بود در این شهر نیز درگرفت که منجر به کشته شدن تعدادی از مردم نیز شد.[8]

حضور رضاخان در عرصه سیاسی کشور تغییر و تحولات بسیاری را به دنبال داشت. استبداد رضاخانی و برنامه‌ای که او در کنار گذاشتن دین و قرآن تدارک دیده بود دوران سختی را به مردم متدیّن شهرهای مختلف ایران تحمیل نمود که نمونه‌ی این دشواری در بابل، حاکم کردن چراغعلی خان سوادکوهی عموی خود که بعدها ملقب به «امیراکرم» شد و تبعید «آیت‌الله محمّدصالح بارفروشی» به سمنان بود.

سرنگونی رضاخان در شهریور 1320ش با استقبال گسترده‌ی مردم در شهرهای مختلف ایران از جمله بابل همراه شد و این در حالی بود که شهر در اشغال نیروهای نظامی شوروی قرار داشت!

نیروهای نظامی بیگانه که در مدّت پنج سال حضور در بابل ظلم و جور فراوانی بر مردم روا داشته بودند در سال 1325ش از این شهر خارج شدند. شادمانی مردم از این خروج در سیاست ‌بازیِ برخی از رجال دوران محمّدرضا شاه مانند قوام‌السلطنه که حزب دموکرات او در بابل دارای جایگاه بود و همچنین خیانت‌های احزابی چون حزب توده این شادی را به غم مبدل نمود.

فراز و نشیب‌های سیاسی در بابل در دهه‌ی بیست پس از نهضت ملّی شدن نفت ادامه داشت. مردم بابل در جریان سی‌ام تیرماه سال 1331ش به هواداری از دولت دکتر محمّد مصدق به خیابان‌ها آمدند و عده‌ای جان خود را از دست دادند. [9]

 

نهضت امام خمینی(ره)

با آغاز نهضت امام خمینی (ره) در سال‌های آغازین دهه‌ی 1340ش مردم مذهبی شهر بابل تحت رهبری روحانیت مبارز شهر که آیت‌الله حاج شیخ هادی روحانی (ره) در صدرِ آن قرار داشت پای به میدان مبارزه گذاشتند و از آغاز راه به پیروزی انقلاب اسلامی چشم دوختند.

اولین سند موجود در جریانِ آغازِ نهضت امام خمینی (ره) در شهرستان بابل مربوط به برگزاری مراسم اردیبهشت ماه سال 1343ش در مسجد چهارسوق است:

«دعوتی از طرف هادی روحانی واعظ به مناسبت روز عید غدیر خم و آزادی آیت‌الله خمینی و آیت‌الله قمی از اهالی به عمل آمده که از ساعت 15 الی 18 روز جاری در مسجد چهارسوق بابل حضور بهم رسانده و در جشن منعقده شرکت نمایند.»[10]

بعد از تبعیدِ امام خمینی(ره) به ترکیه و پس از آن به عراق شرایط سیاسی و اجتماعی در کشور به حدی دشوار شد که هرگونه فعالیّت در راستایِ نهضت امام(ره) و حتی بردنِ نامِ ایشان جرمی نابخشودنی بود در این شرایط با وجود محدودیت‌های فراوانی که وجود داشت روحانیانِ مبارز و انقلابیون مسلمان با بهره‌گیری از روش‌های مختلف مبارزاتی ضمن زنده نگه داشتنِ یاد و خاطره‌ی امام(ره) در جریان زمینه ‌سازی و آماده نمودنِ فضای انقلابی در کشور فعالیّت داشتند.

در آبان ماه سال 1356ش خبر رحلتِ ناگهانیِ آیت‌الله حاج سیدمصطفی خمینی(ره) فرزند ارشد امام(ره) که امام خمینی (ره) او را «امید آینده اسلام» می‌دانست و درگذشت ایشان را از «الطاف خفیه‌ی الهی» نامید ایران را به آتشفشانی از شور و احساسات مبدّل ساخت. دستگاه امنیتی رژیم شاه که این واقعه را پیش‌بینی می‌کرد در دستورالعملی سراسری اعلام نمود:

«سید‌مصطفی خمینی فرزند ارشد روح‌الله خمینی در اثر سکته قلبی در عراق فوت نموده است و چون از جانب روحانیون مجالس ختمی به این مناسبت برگزار خواهد شد پیش‌بینی لازم معمول و چنانچه این مجلس به طور ساده برگزار شد بلامانع، وعاظ و سخنرانان فقط درباره‌ی مصطفی صحبت و حسّاسیتی درباره خود خمینی نشان داده نشود ولی در صورتی‌که وعاظ و سخنرانان در مجلس علیه مصالح کشور مطالبی عنوان و یا در خارج از محیط مجالس عناصری دست به تظاهرات و یا تحریکاتی بزنند شهربانی محل با تدابیر لازم از این اقدام جلوگیری به عمل آورد.»[11]

حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمّدفاضل استرآبادی تأثیر رحلت شهادت‌گونه‌ی حاج آقا مصطفی خمینی(ره) در جریان مبارزات را چنین بیان می‌کند:

«من در مسجد کاظم‌‌بیک به بیان احکام و مسائل اعتقادی اکتفا می‌کردم. شرایط به گونه‌‌ای نبود که بتوان آزادانه نام امام را برد و فتاوی ایشان را برای مردم بیان کرد. اوضاع بسیار عادی بود و هیچ تحولی به وجود نمی‌آمد تا این‌که فوت شهادت‌گونه حاج‌آقا مصطفی پیش آمد. وقتی این جریان پیش آمد انصافاً تحولی در جامعه ایجاد شد و فرصتی نصیب روحانیون گردید و احساس کردیم که کم‌کم وظیفه‌ی ما هم عوض شده‌است و باید مطلب دیگری نیز بگوییم... تا قبل از فوت حاج آقا مصطفی بردن نام حضرت امام بسیار سخت و مشکل بود. بردن نام یعنی بازی کردن با آتش و خون. آن دوران یادآور حکومت بنی‌امیّه و بنی‌عباس و سخت‌گیری‌‌های آن‌ها نسبت به علویین و فاطمیین بود. نه در خلوت و نه در آشکار کسی نمی‌توانست از امام‌خمینی صحبت کند. فوت حاج آقا مصطفی باعث شد که دوستداران و علاقه‌مندان و روحانیون مجالس ترحیم برگزار کنند. اگرچه رژیم و ساواک تمایلی به برگزاری مجالس ترحیم نداشتند اما نمی‌توانستند از برگزاری آن جلوگیری کنند لذا به ‌طور طبیعی مراسم برگزار می‌شد. وقتی مراسم برای حاج آقا مصطفی برگزار شود طبیعی است که از پدرشان هم نامبرده می‌شود.»[12]

این «لطفِ خفی» نه تنها موجب حرکتی همگانی در سراسر کشور شد که در ایجاد همدلی و اتحاد بین روحانیون مبارز در بابل نیز نقش مؤثری داشت تا با برپائی جلسات مشترک و کنار گذاشتنِ اختلافات حاشیه‌ای و همراه با مردم در راستایِ هدف اصلی انقلاب اسلامی که سرنگونی رژیم شاهنشاهی پهلوی و برپائی حکومت اسلامی بود فعالیّت نمایند:

«حجتی از شیخ روحانی و شیخ محامدی که در جمع کردن سایر شیوخ و متعصبّین مذهبی مخالف فهیمی زحمت زیاد کشیدند تعریف و تمجید می‌کرد. جلسه‌ی آشتی‌کنان فهیمی 10 / 9 / 36 قبل از ظهر و به طوری‌که اظهار می‌داشتند شاید در کلّه‌بست امیرکلا و احیاناً در منزل شیخ روحانی برگزار شود.»[13]

«حجتی کرمانی از جلسه‌ی آشتی‌کنان فهیمی و دیگر شیوخ و همچنین از تلاش چند روزه‌اش برای همین منظور بسیار راضی و خرسند بود. قرار بر این شد که از این پس فهیمی در جلسه شب‌های یکشنبه آخوندهای بابل که در مسجد صدر بابل برگزار می‌گردد شرکت کند.»[14]

طبیعی بود که این حرکت و ایجاد هماهنگی، برنامه‌ریزی و تلاش نیروهای نظامی و امنیتی رژیم شاه را نیز در پی داشت تا با برگزاری جلسات «شورای هماهنگی» نسبت به چگونگی برخورد با نیروهای انقلابی تصمیم‌گیری نمایند. بر همین اساس در جلسه‌ای که با شرکت رؤسای ساواک، شهربانی و ژاندارمری بابل در تاریخ چهاردهم آبان ماه 1356ش تشکیل شد مقرر گردید:

«اقدامات امنیتی پیرامون مسائل مطروحه در جلسات قبلی مربوط به پرسنل و نقاط طبقه‌بندی شده و اشخاص سرشناس داخلی و خارجی انجام گیرد و عملیات لازم در امر شناسایی عوامل خرابکار و دستگیری آنان همکاری‌های لازم معمول گردد. چون روز 24 آبان ماه از طرف عناصر ناباب در اعلامیّه‌های مکشوفه روز دکتر علی شریعتی قید شده و احتمال می‌رود دانشجویان مدرسه‌ی عالی بابلسر در این روز به توزیع اعلامیّه‌ و فعالیّت‌های دیگر در مدرسه و در شهر مبادرت ورزند مراقبت در روز مذکور و شناسایی این عناصر و آگاهی از کیفیت فعالیّت آنان با توجیه مأمورین لازم به نظر می‌رسد.»[15]

مطرح شدنِ نام امام خمینی(ره) اشتیاقِ مردم خصوصاً جوانانی که شناخت عمیقی نسبت به ایشان نداشتند را فزونی بخشید و این مسئله موجب شد تا درخواست برای دریافت رساله‌ی توضیح المسائل امام(ره) زیاد شود. رساله‌هائی که داشتنِ آن جرم بود و توزیع‌کنندگان آن در طول نهضت اسلامی برای عدم شناسائی نام دیگر مراجع تقلید را بر روی جلد آن حک می‌نمودند:

«معمولاً برای سهولت فروش رساله‌ی خمینی و رفع هرگونه شبهه جلد رساله را تعویض و به صورت دیگری فروش می‌کنند. تعیین وضعیّت فروشنده‌ی مورد نظر و اقدامات لازم به عمل خواهد آمد.»[16]

یکی از اقداماتی که در این موقع برای آگاهی‌بخشی و تحرّک بیشتر صورت گرفت دعوت از سخنرانانِ انقلابی مانند حجت‌الاسلام شیخ علی حجتی کرمانی بود:

«برابر تقاضای شخصی به نام ابوالحسن احمدزاده مسئول مسجد کاظم‌بیک بابل آقای شیخ علی حجتی کرمانی از تاریخ 2 / 9 / 36 به مدت ده شب در مسجد مذکور بعد از نماز مغرب و عشاء سخنرانی می‌نماید. با توجه به این که یاد‌ شده یکی از وعاظ افراطی می‌باشد که اخیراً از وی رفع ممنوعیت از منبر به عمل آمده است کنترل و مراقبت‌های لازم پیرامون اعمال و رفتار و همچنین سخنرانی مشارالیه در مدّت اقامت در این شهرستان لازم و ضروری به نظر می‌رسد.»[17]

در جریان مراقبت از این سخنرانی‌ها بود که گزارش شد مشارالیه با فریاد بلند در آخرین شبِ منبر خود گفته است:

«گوشه ننشینید، نگوئید ما در اقلیت هستیم، بین خودتان جدایی نیندازید، با شمشیر به جنگ اتم نروید، همه متحد شوید، همین اقلیت می‌تواند بر اکثریت غلبه کند.»[18]

متعاقب این سخنرانی با استفاده از تاریکی شب شیشه‌ی تعدادی از بانک‌ها شکسته شد تا ساواک بابل در تحلیل آن بنویسد:

«مطالبی که از زبان حجتی در شب آخر سخنرانی عنوان شده جنبه‌های تحریک با گوشه و کنایه بوده است و بعید نیست برخی از حاضرین در جلسه پس از استماع اظهارات وی مبادرت به شکستن شیشه‌های بانک‌ها نموده باشند از طرفی نیروی انتظامی شهربانی بابل ضعیف است و عموماً خیابان‌ها فاقد پاس می‌باشد.»[19]

در این شرایط حرکت‌های خودجوشِ مردمی نیز آغاز شد تا با نوشتنِ شعار و تهیه اعلامیّه‌های دست‌نویس فعالیّت خویش نسبت به مبارزه با رژیم ستمشاهی را توسعه بخشند:

«حدود 26 برگ اعلامیّه‌ی مضرّه دست‌‌نویس که در آنها ضمن اهانت به مقدسات ملّی و میهنی از روز 16 آذر ماه سال 2512 شاهنشاهی[1332ش] (روز کشته شدن سه نفر از دانشجویان دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران) تجلیل و از دانشجویان و دانش‌آموزان دعوت به شرکت در تظاهرات روز مذکور گردیده بود در محوطه‌ی دانشسرای مورد بحث [دانشسرای راهنمایی تحصیلی بابل] و همچنین کلاس‌های شبانه دبیرستان آیت‌الله نوری شهرستان بابل مشاهده شده است.»[20]

در این زمان دانشسرای راهنمایی تحصیلی و دیگر مراکز علمی ـ آموزشی در بابل یکی از پایگاه‌های ترویج مبارزه با رژیم ستمشاهی به شمار می‌رفت.[21]

بدیهی است که در این شرایط فعالیّت در شهر بابل با توجه به بافت شهری و شناختی که اهالی نسبت به یکدیگر داشتند دشواری‌های خاص خود را داشت و هر حرکتی می‌توانست منجر به شناسائی افراد و ایجاد مزاحمت برای آنان شود.[22]  چنانچه وقتی آقای حسین صادقی افراکتی در کلاس درس تاریخ در دانشسرای راهنمائی به مسائل سیاسی اشاره نمود مورد بازخواست قرار گرفت[23] و در نهایت نیز به همراه دو نفر از دانشجویانش به نام‌های: صدیقه اعزازی و علی رحیمی دستگیر و زندانی شد.[24]

این دستگیری‌ها به میزانی بود که آمار آن در سوم دی ماه 1356ش 27 نفر[25] و چند روز بعد 29 نفر اعلام شد[26] و با آغاز سال نو و فزونی یافتنِ فعالیّت‌ها آمار دستگیری‌ها نیز وارد مرحله‌ی جدیدی گردید و رو به فزونی نهاد چنان ‌که در دومین روز فروردین ماه پنج تن از جوانان به علّت تشکیل جلسات مذهبی و فعالیّت‌های انقلابی در مسجد سرحمام بابل دستگیر شدند[27]  و فردایِ آن روز نیز سه نفر دیگر به اتهام نصب اعلامیّه در مسجد صادقیان بابل دستگیر گردیدند.[28]  و در هفتم فروردین ماه نیز شش نفر دیگر در بابل دستگیر شدند[29] و سیر صعودی به همین نسبت ادامه یافت.[30]

 

فرارسیدن ماه محرّم

در آستانه‌ی ماه محرّم در شورای هماهنگی شهرستان بابل تصمیم گرفته شد تا برای مقابله با تظاهرات مردم که از آن به عنوانِ «اخلال و بی‌نظمی و عملیات تحریک‌آمیز عناصر ناصالح و ناباب» یاد می‌شد دستوراتی به یگان‌های نظامی و انتظامی صادر شود که در بخشی از آن آمده است:

«از برپا نمودن هرگونه مجالس سوگواری و روضه‌خوانی در اراضی متروکه و زمین‌های بایر و یا در معابر و بازارها جلوگیری و مجالس مورد بحث می‌بایستی با کسب اجازه‌ی قبلی در مساجد، تکایا، حسینیه و منازل تشکیل شود.»[31]

با آغاز ماه محرّم‌الحرام جمعیّت شرکت‌کننده در مساجد و حسینیه‌ها رو به فزونی نهاد و این فرصت مناسبی بود تا نیروهای مذهبی و انقلابی از ظرفیت موجود بهره‌برداری‌های مناسب داشته باشند. گزارش پخش اعلامیّه در «مسجد پیر علم»[32] و پخش اعلامیّه در میان دسته‌های عزاداری از این نمونه است:

«ساعت 2030 مورخ 29 / 9 / 36 هنگامی که دسته‌ی سینه‌زنی مسجد کاظم‌بیک بابل از مسیر تعیین‌شده خیابان فرح می‌گذشت تعدادی اعلامیّه‌ی مضرّه توسط عوامل ناشناس در بین دسته توزیع گردید.

به دنبال این امر 10 نفر که مشکوک به پخش اعلامیّه بودند به شهربانی دلالت و پس از بررسی از سه نفر دستگیرشده رفع سوءظن به عمل آمده که از طریق شهربانی آزاد می‌گردند و هفت نفر دیگر... همراه پرونده به سازمان بابل معرفی و تحقیقات از یادشدگان ادامه دارد.»[33]

این حرکت که در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی گسترش بیشتری یافت اقدامی سراسری و همه‌ جانبه بود که نیروهای امنیتی و انتظامی را به خود مشغول کرد. گزارش زیر مربوط به شب تاسوعا است:

«برابر اطلاع واصله شب 29 / 9 / 36 هنگام اجرای مراسم عزاداری در بابل چند نفر از اعضای هیئت راسته‌ی بازار آن شهرستان ضمن خواندن اشعار مذهبی مبادرت به خواندن اشعار تحریک‌آمیز و پخش اعلامیّه‌ی مضرّه نموده‌اند که دو نفر از آنان توسط مأمورین پلیس دستگیر و تحویل سازمان محل گردیده‌اند.

همچنین روز 30 / 9 / 36 چهار برگ اعلامیّه‌ی مضرّه دست‌نویس در اطراف دانشسرای عالی فنی آن شهرستان مشاهده شده که نسبت به جمع‌آوری آن و شناسایی و دستگیری عاملین اقدام گردیده است.»[34]

 

مقاله‌ی احمد رشیدی مطلق

چاپ مقاله‌ای تحت عنوانِ «استعمار سیاه و سرخ» در هفدهم دی ماه در روزنامه‌ی اطلاعات که در آن به ساحت روحانیت و حوزه‌های علمیّه و خصوصاً امام خمینی (ره) توهین‌های فراوانی صورت گرفته بود، قیام خونین 19 دی در شهر قم را به دنبال داشت. پس از این حرکت که در شهرهای دیگر کشور نیز درحال شکل‌گیری بود اداره کل سوم ساواک در بخشنامه‌ای سراسری اعلام کرد:

«طلاّب علوم دینی و روحانیون افراطی این مقاله را مستمسکی برای انجام فعالیّت‌های اخلالگرانه و انجام تظاهرات قرار داده‌اند و روزهای 18 و 19 در شهرهای قم مشهد فعالیّت‌های اخلالگرانه به عنوان اعتراض به مفاد روزنامه مذکور انجام گرفته است با توجه به این که احتمال دارد فعالیّت‌های مذکور به مناطق دیگر کشور گسترش یابد و متعصّبان مذهبی و روحانیون افراطی طرفدار خمینی فعالیّت‌های مشابهی را دنبال نمایند با همکاری مراجع انتظامی مراقبت‌های لازم معمول و نتیجه را تعیین و اعلام دارند.»[35]

هنوز چند روزی از این ماجرا سپری نشده بود که در یکی از محلاّت بابل اعلامیّه‌ای دست‌نویس بر روی تیر برق نصب شد:

«بنا به اطلاع رسیده از قم روز 17 و 19 دی ماه فاجعه‌ای دردناک جامعه‌ی روحانیت و تمام ایرانیان را متأثر کرد و آن کشته شدن 70 نفر از طلاّب قم به دست مزدوران ساواک بود. همشهریان آزاده برای اعتراض به وضع موجود با دیگر هم‌میهنان همگام شده و اقدام به تعطیل مغازه‌ها کنید. دانش‌آموزان و دانشجویان عزیز از رفتن به مدارس خودداری کنید. دولت ایران با زیر پا گذاشتن قوانین اساسی ایران و حقوق بشر دست به کشتار دسته‌جمعی می‌زند و در حقیقت به زور اسلحه بر مردم حکومت می‌کند. به پا خیزید و از هر مسلکی که هستید آزاده باشید.»[36]

 

شیوه‌های مبارزه تبلیغ و روشنگری

الف . سخنرانی

در زمانی که تمام رسانه‌های خبری و تبلیغی در اختیار نظام شاهنشاهی بود مساجد مهّم‌ترین پایگاه انقلاب اسلامی و بهره‌گیری از «منبر» یکی از بهترین موقعیّت‌های موجود برای رساندن پیام امام خمینی(ره) بود. در شهر بابل حضور آیت‌الله حاج شیخ هادی روحانی(ره) که از اصلی‌ترین رهبران مبارزات مردمی در راستای اهداف انقلاب اسلامی بود و آیت‌الله محمّد فاضل استرآبادی که مسجد کاظم‌بیک را به پایگاهی علیه رژیم شاهنشاهی طاغوت تبدیل نموده بود، در کنار حجت‌الاسلام شیخ محمّد جواد حجتی کرمانی که در مدرسه‌ی علمیّه‌ی صدر سخنرانی‌های انقلابی داشت[37] و دیگر وعاظ و سخنرانان و ائمه جماعات در اطراف و اکناف شهر و روستا بهره‌گیری از این فرصت را به خوبی فراهم نمود:

«حاج سیدنظام‌الدین نعیمائی[38] موسوی ساکن پوست کلای بندپی شرقی از توابع شهرستان بابل واعظ پرطرفداری است. نامبرده هنگامی که در بالای منبر به بحث و گفتگو می‌پردازد سرانجام ضمن دعا می‌گوید: خدایا مرجع مورد نظر ما را در پناه امام زمان نگهدار و طلاّب مملکت را که سربازان اسلام هستند در پناه امیرالمؤمنین محفوظ بدار لذا اسمی از شاه ایران یا خاندان جلیل سلطنت نخواهد آورد. به طوری‌که معلوم است ایشان یکی از طرفداران خمینی می‌باشد و با دولت و دستگاه دولت مخالف است. طلاب که از قم به محل مزبور می‌آیند در خانه‌اش اجتماع می‌کنند تا پاسی از شب به اظهارنظر می‌پردازند. در خانه‌ی ایشان به طور وضوح دیده شده که رساله‌ی خمینی و کتاب مناظره دکتر و پیر هاشمی‌نژاد هست.»[39]

در دهم فروردین ماه 1357ش در مجلسی که به مناسبت اربعین شهدای تبریز در مسجد جامع بابل برگزار شد، آیت‌الله روحانی ضمن پرداختن به نقش علماء در زمان‌های گذشته و در جریان مشروطیت و مصوبه‌ی هیئت نظارت بر قوانین مجلس شورای ملّی و با اشاره به مقاله‌ی روزنامه‌ی اطلاعات و نحوه‌ی برخورد دولت با معترضین گفت:

«دولت سخت اشتباه کرد که خواسته مشروع جمعیّت شیعه را با سرنیزه جواب داد مردم مسلمان و شیعه را در عزا نشاند. این که می‌بینید چهل روز از روز شهادت آن جمعیّت گذشت این مراجع تقلید از مسلمین جهان و از مسلمانان ایران تقاضا کردند ‌ای مسلمین این کشته‌شده‌‌ها همه برادران شمایند همه فرزند شمایند همه صاحب ‌عزایند برایشان مجلس فاتحه بگذارید این تقاضا چه تقاضای نامشروعی است. مجلس بگذارید برای این‌که تسلیتی باشد برای آن دل‌های ماتم‌زده تسلیتی برای فرزندِ پدر مرده، پدرِ پسر مرده، برادرِ برادر مرده، خواهرِ برادر مرده. اینجا تمامِ شیعه در مملکت به عزا نشسته‌اند همه صاحب ‌عزایند.»[40]

و همچنین در نوزدهم اردیبهشت ماه که به مناسبت بزرگداشت شهدای اصفهان جهرم یزد و اهواز به منبر رفته بود نیروهای نظامی و انتظامی را مورد خطاب قرار داد که:

«برادرانِ عزیزِ خود را نکشید این‌ها هدف دارند خمینی و سایر آیات ارتجاع سیاه نیستند. آیات برای این حوادث گریان هستند. دوست عزیز! تو باید با ما همکاری کنی تا ما بزرگترین مبارزه را بر علیه کمونیسم بنمائیم. چه حربه‌ای محکم‌تر و بزرگتر از اسلام در مقابل کمونیسم می‌باشد. یک روز دانشمندان جهان اعلام می‌دارند علّت تزلزل در ایران عدم وجود فرهنگ اسلامی و بی‌اعتقادی به قرآن است. من به شما تسلیت نمی‌گویم و تشکر نمی‌کنم چون خودتان صاحب ‌عزا هستید.»[41]

منبر رسانه‌ای فراگیر بود و در هر کجای شهر و روستا که مسجدی وجود داشت مورد استفاده قرار می‌گرفت. نمونه‌ی آن سخنرانی حجت‌الاسلام شیخ سلیمان طهماسبی (معروف به شیخ براری طهماسبی) در تاریخ 28 مرداد ماه 1357ش در قریه‌ی چاری واقع در جاده گنج‌افروز بابل است که مردم خصوصاً جوانان را مورد خطاب قرار داد و گفت:

«در راه اسلام قدم‌های بیشتری بگیرید و نگذارید ظلم بر شما فائق آید. من نمی‌دانم چرا این قدر ترسو هستید این همه جوان‌ها در قم کشته شدند به خاطر این بود و این همه جوانان تحصیل‌کرده در مملکت بیکارند و کثافت‌خانه‌ها در شهر و روستا رواج پیدا کرده و خدا خانه ظلم را خراب کند که یک عدّه بی‌گناه و خداپرست را قتل عام کردند.»[42]

 و این اقدامی بود که حجت‌الاسلام شیخ غلامرضا فاضلی نیز در مسجد قریه مرزبن از توابع گنج‌افروز(گتاب) صورت داد که به همین علّت نیز دستگیر شد.[43]

 

ب . تظاهرات خیابانی

همزمان با فرارسیدن اربعین شهدای هفدهم دی ماه در قم تظاهرات مردمی که عموماً در مساجد و مراکز آموزشی سازماندهی می‌شد به یکی از فعالیّت‌های مستمر در شهر بابل تبدیل گردید تا مردم مسلمان و انقلابی با استفاده از فرصت‌های مناسب مخالفت خود را با رژیم شاهنشاهی پهلوی اعلام نمایند. آنچه در این میان اهمیت بالائی داشت اتحاد میان نیروهای مختلف متشکل از بازاری و کارگر و کشاورز و دانش‌آموز و دانشجو اعم از روستائی و شهری بود:

«ساعت 1900 روز 29 / 11 / 2536 حدود 150 نفر از دانشجویان و بازاریان بابل که تعدادی از آنها چوبدستی در اختیار داشته‌اند در خیابان شاه بابل ضمن اخلال نظم و دادن شعار بر له خمینی و برعلیه 66 [شاه] حرکت بلافاصله مأموران انتظامی به محل اعزام ضمن متفرّق نمودن آنان 9 نفر از اخلالگران[را دستگیر نموده‌اند.][44]

آیت‌الله محمّد فاضل استرآبادی این همبستگی را به شرح زیر بیان نموده است:

«در این دوره حضور علماء و مردم بابل در صحنه بسیار خوب و چشمگیر بود. همه‌ی اصناف و گروه‌ها حضور داشتند از پزشکان گرفته تا بازاریان، فرهنگیان، جوانان، روحانیون و گروه‌های دیگر. حضور آن‌ها جدّی بود و هرگز با ضربات جزئی و آسیب‌های جزئی صحنه را خالی نمی‌کردند.»[45]

برای پیشگیری از این تظاهرات که پراکنده بود و در زمان‌های متفاوتی نیز انجام می‌شد مانند تظاهرات هفتم فروردین ماه در خیابان بازار[46] و چهاردهم اردیبهشت ماه در مسیر سبزه‌ میدان[47] تقویت نیروهای سرکوب‌گر در شهربانی بابل دستور کار قرار گرفت که این امر در فروردین ماه سال 1357ش عملی شد:

«فرمانده‌ی گروه ضربت در معیت پانزده نفر مأمور و نیروی کمکی ژاندارمری شامل: یک نفر افسر و هشت نفر درجه‌دار و 19 نفر سرباز در ساعت 1200 روز جاری خود را به این شهربانی معرفی نموده‌اند.»[48]

«دو دستگاه تانک نفربر با تعداد خدمه مربوط که به منظور تقویت قوای کمکی از طریق آن یگان اعزام شده بود در ساعت 900 روز 10 / 1 / 2537 خود را به این شهربانی معرفی[نمودند.][49]

نیروهای تقویتیِ نظامی و انتظامی نیز هیچ تأثیری در اراده مردم نداشت و با وجود فشارها و سختی‌های موجود تظاهرات مردمی ادامه یافت و جالب این بود که در این حرکت که از مسجد کاظم‌بیک آغاز شد[50] حضور زنان از فراوانی قابل توجهی برخوردار بود:[51]

«‌بعد از ظهر روز چهارشنبه 25 / 5 / 37 ساعت 40 / 1 عدّه‌ای مرد و زن به طور دسته‌‌جمعی به طرف مسجد جامع رفتند و پرسشی که از یکی از آن‌ها به عمل آمد گفتند که بعد از صحبت آقای روحانی به طرف آرامگاه می‌رویم که ساعت 5 / 3 بعد از ظهر بود که از مسجد حرکت نمودند و ضمن حرکت آقای حبیبیان کارمند قرض‌الحسنه داماد آقای روحانی تکه‌های پارچه مشکی را به مردم داده و اعلام داشت که دست‌ها را بالا بگیرید. افرادی که حضور داشتند دست‌ها را بالا گرفتند.»[52]

دستگیری آیت‌الله روحانی(ره) یکی از نقاط عطف مبارزات مردمی در شهر بابل بود که عکس‌العمل‌های فراوانی را به دنبال داشت و متعاقب آن تظاهرات گسترده‌ای نیز صورت گرفت:

«از ساعت 1030 روز جاری جمعیّتی متجاوز از 1200 نفر از مسجد کاظم‌بیک بابل به منظور تظاهرات خیابانی در حالی که سه قطعه پارچه سفید که به صورت پلاکارد بوده و روی آن شعار با رنگ قرمز و سیاه به مضمون: 1 . در برقراری حکومت اسلامی تا پای جان می‌کوشیم  2 . نصر من الله و فتح قریب  3 . عید ما روزی بود کز ظلم آثاری نباشد، در دست و ضمن دادن شعارهای: رهبر ما خمینی، شاه تو را می‌کشیم، ایران کشور ما، شاه ما خمینی، در خیابان‌های شاه بازار سنگ پل چهارشنبه پیش بلعکس بازار و مسجد کاظم بیک به راه افتادند.»[53]

 

ج . شعارنویسی

شعارنویسی اعم از دیوارنویسی که به صورت پنهانی و در زمان‌ها و مکان‌های مختلف صورت می‌گرفت و پارچه‌نویسی که بیشتر در هنگام تظاهرات و حرکت‌های عمومی تهیه می‌شد به عنوان رسانه‌ی مکمل مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفت. در شهرستان بابل نیز «دیوارنویسی و پارچه‌نویسی» یکی از اقدامات رسانه‌ای بود که نمونه‌هائی از آن به شرح زیر است:

«در خیابان سرهنگ شهریار پوری واقع در شهرستان بابل اوراق مضرّه پخش و در همان محل روی دیوارها مبادرت به شعار‌نویسی شده است.»[54]

«در سه نقطه از معابر شهر بابل واقع در صددستگاه [به]وسیله‌[ی] شخص ناشناسی شعارهای مضرّه تحت عنوان (زنده باد خمینی و مرگ بر شاه) نوشته شده که[به] وسیله‌ی مأمورین مربوطه نسبت به امحاء آن و شناسایی عامل اقدام گردیده است.»[55]

«با استفاده از رنگ قرمز جمله مضرّه (زنده باد خمینی و مرگ بر شاه) بر دیوار کوچه‌ی سالکی واقع در بابل نوشته شده که توسط مأموران مربوطه نسبت به امحاء و شناسایی عامل اقدامات لازم به عمل آمده است.»[56]

«شعارهایی به مضمون (مرگ بر خاندان خودفروش پهلوی، اتحاد مبارزه پیروزی، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه ظالم) با ماژیک سیاه رنگ درشت بر روی دیوار ساختمان اسلامی و همچنین (مرگ بر خاندان پهلوی، اتحاد مبارزه پیروزی) با ماژیک سیاه رنگ درشت بر روی ساختمان غنی‌زاده که هر دو ساختمان در خیابان چهارشنبه‌ پیش بابل واقع می‌باشد مشاهده گردیده است.»[57]

شعارنویسی در اطراف و اکناف بابل به میزانی افزایش یافت که رئیس ساواک در ذیل یکی از گزارش‌های مربوط به آن نوشت:

«شعارنویسی در سطح منطقه بسیار زیاد مشاهده می‌شود و آنچه که به استحضار می‌رسد از کانال منابع گزارش می‌گردد. چه بسا شعارهای مضرّه زیر دید منابع قرار نمی‌گیرد. بدیهی است امکانات فعلی و ناقص شهربانی صرف مراکز حیاتی و حسّاس می‌گردد وقتی عناصر نامطلوب درمی‌یابند که شهربانی قادر به شناخت آنان نمی‌باشد طبعاً دست به اقدامات دیگری می‌زنند. مجدداً تقویت نیروی شهربانی‌های حوزه‌ی استحفاظی پیشنهاد می‌گردد.»[58]

روشن بود که با تغییر شرایط، شعارنویسی‌ها نیز دارای تغییراتی محسوسی بود و در هر موقع ضمن توجه به مسئله‌ی اصلی که سرنگونی شاه بود مسائل و موارد مربوط به زمان را نیز در بر می‌گرفت:

«در بعضی از محلاّت شهرستان بابل از جمله محله سیدجلال شعارهای مضرّه‌ای تحت عنوان (مرگ بر شاه، زنده باد خمینی، لعنت بر مأمورین امنیتی و بیائید دست به دست هم داده در راه اسلام کوشش نمائیم) [نوشته شده] که نسبت به امحاء آن اقدام گردیده است.»[59]

«عوامل مخالف و ماجراجو شب گذشته مبادرت به نوشتن شعار مضرّه به مضمون (مرگ بر شاه که حکومت‌کننده اسرائیل جنایتکار است درود بر دکتر مصدق، مرگ بر شاه خائن، آتش‌زدن سینما رکس آبادان به وسیله عمّال دولتف درود بر امام خمینی، و رژیم منفور پهلوی و مردم بدانید شاه شما خائن است) در خیابان‌های چهارشنبه پیش کفشگرمحله روبروی دیوار ساختمان مسجد شیخ علیجان صالحی کوچه‌ی ملک تنگه پنجشنبه ‌بازار کهنه به روی دیوار زرد ساختمان مفیدیان نموده‌اند.»[60]

 

د . تهیه و توزیع اعلامیّه

یکی از فعالیّت‌هائی که در دوران انقلاب اسلامی جریان داشت تهیه و توزیع اعلامیّه بود که اصلی‌ترین آن تهیه و توزیع اعلامیّه‌های امام خمینی(ره) و مراجع معظم تقلید بود. این فعالیّت با شیوه‌های مختلف و با سازماندهی خاصِ خود صورت می‌گرفت و گروه «فجر اسلام» یکی از گروه‌هائی بود که در این حرکت نقش تعیین‌کننده داشت:

«مورخه‌ی 3 / 4 / 37 [به] وسیله‌ی عوامل نامطلوب اعلامیّه‌ی مضرّه ماشینی تکثیر‌شده با آرم فجر اسلام تحت عنوان متن اعلامیّه‌ی مرجع عالیقدر جهان تشیع آیت‌الله‌العظمی امام خمینی مد‌ظله 4 رجب 98 مطابق با 20 / 3 / 37 در شهر منازل واقع در خیابان برق سابق (حافظ جدید) پشت دانشسرای عالی فنی بابل کوچه امامی توزیع گردیده[است].»[61]

«مورخه‌ی 26 / 11 / 36 در پشت مسجد آهنگرکلا بابل داخل کوچه چهارنفر که به طرف دانشسرای فنی بابل در حین حرکت بودند مبادرت به توزیع اعلامیّه‌ی سیدکاظم شریعتمداری مربوط به وقایع اخیر قم نموده‌اند.»[62]

«افسر گشت شهربانی بابل در ساعت 30 دقیقه بامداد 27 / 12 / 2536 به نامبرده‌ی بالا [غیرنظامی محمّد اسماعیل‌نژاد قلی] مظنون و او را مورد بازرسی بدنی قرار داده و یک برگ اعلامیّه به امضاء شهاب‌الدین ‌الحسینی المرعشی نجفی مورخه‌ی 23 ربیع المولود 1398 از وی کشف می‌نماید.»[63]

«ساعت 1700 مورخه‌ی 13 / 1 / 37 یک نسخه اعلامیّه‌ی مضرّه تایپ‌ شده تکثیر شده که در خیابان فرح شرقی بابل نرسیده به کمربندی روی آسفالت خیابان افتاده بود توجه یکی از کارمندان این سازمان را جلب و تحویل می‌گردد که مضمون آن به شرح زیر می‌باشد: بسم الله الرحمن الرحیم . متن نامه‌ی امام خمینی درباره اربعین شهدای قم و تبریز «لا حول ولا قوۀ الاّ بالله العلی العظیم . با فرارسیدن اربعین مقتولین مظلوم تبریز غم‌های ملّت غیرتمند تجدید می‌شود. ملّت مظلوم ایران باید هر چند صباحی پرچم‌های سیاه افراشته کنند و در سوگ بنشینند. برای جوانان عزیز و عزیزان اسلام که به دست عمّال آمریکا و به امر شاه در خاک و خون کشیده شدند...»[64]

در کنارِ تهیه و تکثیر این‌گونه اعلامیّه‌ها تهیه‌ی اعلامیّه‌های دست‌نویس و تایپ شده و با امضاهای مختلف نیز در دستور کار قرار داشت که در بیشتر مواقع محدود به فعالیّت‌های محلّی بود؛ از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود:

«چهار نسخه اعلامیّه‌ی مضرّه دست‌نویس پلی‌کپی شده با خط نستعلیق تحت عنوان: به مناسبت ماه محرّم که در وسط آن لکه خون و جای پا ترسیم گردیده با امضاء دانشجویان دانشکده‌ی فنی بابل به مضمون زیر به دیوار مسیر بازار نصب شده بود که[به] وسیله‌ی مأمورین شهربانی کنده شده است:

ِانّ الحیاه عقیده و جهاد هدف امام حسین از قیام کربلا این ‌که شما دارید زندگی نیست ننگی است و فساد. همه این نکبت‌ها را دست ظالم تحمیل کرده است من می‌روم تا ظلم را نابود سازم و این است هدف من کسانی که سودای دیگر دارند روی به زندگی بازگردانند.»[65]

«روز 30 / 11 / 36 دو نوع اعلامیّه یکی دست‌نویس با ماژیک آبی و قرمز و سیاه و دیگری تایپ ‌شده در دانشسرای عالی مذکور مشاهده گردید... مفاد آن به شرح زیر می‌باشد: 1. برادران مسلمان! چهل روز از حادثه‌ی اسفناک و غم‌انگیز قم می‌گذرد تسلیت به عموم شما آزاد‌ مردان در راه حق و آزادی 2.‌ ای مسلمان! حق نداری به کسی زور بگویی و حق نداری زیر بار زور و ستم بروی انقلاب تو پیروز خانه‌ی تو جاویدان... »[66]

از دیگر روش‌های پخش اعلامیّه در شهر بابل با توجه به محدودیّت‌های موجود ارسال اعلامیّه به وسیله‌ی پست شهری بود در این ایام اعلامیّه‌ای با امضای جوانان بابل با این روش توزیع گردید که یک برگ آن نیز به راهنمائی و رانندگی بابل ارسال شد:

«نابود باد خاندان پهلوی دست‌نشانده آمریکا. ملّت ایران دیگر به رهبری همچون او زناکار و شرابخوار اجازه نخواهد داد که بیش از این با حیثیت ایران و ایرانی بازی کند و ما گروه آزادیخواه یعنی تمام مردم وطن‌پرست بابل بر علیه این خفاش زمانه قیام خواهیم کرد و شما را به نابودی خواهیم کشانید. به امید پیروزی آزادی‌خواهان و زوال تاج و تخت پهلوی و نوکرانش. جوانان بابل»[67]

این روش در ایام سال نو که ارسال کارت تبریک مرسوم بود افزایشت محسوسی پیدا کرد:

«عناصر برانداز افراطی مذهبی در جوف یا داخل پاکات کارت تبریک عید اعلامیّه‌های دست‌نویس و مضرّه‌ای جهت افراد پست نموده‌اند.»[68]

با توجه به موقعیّت جغرافیائی شهرهای شمالی کشور از جمله بابل که هم پذیرایِ مسافران بسیار بود و هم در مسیر مسافرت‌های بسیاری قرار داشت پخش اعلامیّه‌های رهگذری نیز یکی از راه‌های رساندن اعلامیّه به شهر بود:

«شخصی که کاپشن ارتشی به تن داشت دارای اتومبیل (بی.‌ام.و) ... پس از صرف نوشابه در ساندویچی چهار برگ فتوکپی اعلامیّه‌ی کشته‌شدگان قم را در داخل مغازه گذاشته و به سمت شاهی حرکت کرده است.»[69]

و البته در این حرکت برخی از افراد نیز با شهامت بیشتر و قدری بی‌محاباتر در جریان پخش اعلامیّه فعالیّت داشتند:

«آقای حاج سید‌اسماعیل موسوی که جنب فروشگاه شرکت تعاونی محل بر جاده اصلی مغازه دارد و یکی از افراد با‌ نفوذ محل می‌باشد علناً به دولت و دستگاه دولتی فحاشی و ناسزا می‌گوید و پشتیبانی خود را نسبت به خمینی و مارکسیست‌های اسلامی قم به رخ مردم می‌کشد و بی‌اندازه آنان را تحریک می‌کند. دیروز غروب با رسیدن چهار نوع اعلامیّه از قم به خوبی در انظار مردم گریه می‌کرد و اظهار تأسف می‌کرد و نابودی دستگاه سلطنت را از خدای بزرگ خواستار بود و مردم را برای پخش اعلامیّه به خانه‌ی خود دعوت کرده بود. ایشان از کسانی هستند که در خانه خود رساله‌ی خمینی داشته و طلاّب فراری قم را همیشه پذیرا می‌باشد و ملاقات‌های مکرر می‌کند.»[70]

و مرسوم‌ترین روش‌های پخش اعلامیّه نصب آن بر روی دیوار‌های مراکز و مکان‌های مختلف محل تردد مردم بود:

«ساعت 18 مورخه‌ی 25  / 3  / 37 اعلامیّه‌ی مضرّه ماشینی به امضاء سیدکاظم شریعتمداری، محمّدرضا الموسوی گلپایگانی و شهاب‌الدین حسین مرعشی در پاساژ گل چوب بابل روی کیوسک تلفن نصب شده بود.»[71]

و این اقدامات در حالی صورت می‌گرفت که ساواک بابل در نامه‌ای به شهربانی دستور داد:

«با استفاده از کلیّه‌ی امکانات و توجیه مأمورین و عوامل مربوط نسبت به شناسایی عامل و یا عاملین پخش و توزیع اعلامیّه و همچنین مسببّین نوشتن شعارهای مضرّه در نقاط مختلف منطقه‌ی استحفاظی اقدام و نتیجه را به موقع به این سازمان اعلام دارند.»[72]

 

ﻫ . اعتصابات

در جریان انقلاب اسلامی اعتصاب یکی از حربه‌های مبارزاتی در سراسر کشور بود و کارآئی قابل توجهی داشت. این حربه در سطح دولتی با تعطیلی مراکز آموزشی و اداری، و در سطح ملّی با بستن بازارها و مغازه‌ها و کارخانه‌ها و تعطیلی نمازهای جماعت[73] مورد استفاده قرار می‌گرفت.

اعتصابات در شهر بابل با بستن مغازه‌ها در بابل و امیرکلا آغاز شد [74] که به طور طبیعی این اقدام براساس دستور مراجع معظم تقلید و روحانیت صورت می‌گرفت.[75] بستن مغازه‌های خیابان و بازار به میزانی اهمیت داشت که ساواک مازندران در تلگراف رمزی با درجه فوری به ساواک بابل نوشت:

«به نحو مقتضی و ضمن تحبیب به آن دسته کسبه و دکاکینی که مغازه‌های خود را تا این لحظه نبسته‌اند توجه داده شود که از تلفن‌های تهدیدآمیز اشخاص ناشناس هراسی نداشته و به طور عادی به کسب خود ادامه دهند و در مورد آن تعداد که مغازه‌های خود را بسته‌اند شناسایی صاحبان مغازه و محرّکین اقدام تا به موقع تصمیم مقتضی درباره آنان اتخاذ گردد.»[76]

و این دستور درحالی بود که در روز بیست و نهم بهمن ماه سال 1356ش حدود 90% از مغازه‌ها برای شرکت در مجلس یادبود شهدای واقعه‌ی 19 دی قم تعطیل بود.[77]

استفاده از این روش اقدامی بود که به مناسبت‌های مختلف مانند برگزاری مراسم اربعین شهدای تبریز[78] و دیگر مناسبت‌ها تکرار می‌شد:

«مورخه‌ی 25 / 2 / 37 حدود 75% مغازه‌های بازار و 35% دیگر از مغازه‌های متفرقه بسته بودند.»[79]

با دستگیری آیت‌الله روحانی (ره) بستن مغازه‌ها نیز وارد مرحله‌ی جدید و فراگیرتری شد:

«روز جاری متجاوز از 90 درصد مغازه‌داران بابل در سطح شهر بابل به منظور اعتراض به بازداشت و پشتیبانی از روحانی‌راد مبادرت به بستن محل‌های کسب خود نموده‌اند.»[80]

«گزارش گروهان بابل حاکیست کماکان در شهر بابل فریدونکنار و امیرکلا مغازه‌ها بسته است.»[81]

پس از کشتار 17 شهریور در میدان ژاله(شهداء) شهر تهران فعالیّت بازاریان انسجام بیشتری یافت و این بار با صدور اعلامیّه به اعتصابی همگانی دست زدند:

«در این موقع که دولت به دستور شخص شاه کلیّه‌ی آزادی‌های عمومی را با برقراری حکومت نظامی گرفته و با وحشیانه‌ترین وضعی برادران و خواهران بی‌دفاع ما را در تهران و سایر شهرستان‌ها قلع و قمع می‌کند و حتی با خودداری افسران و سربازان از دست زدن به کشتن برادران و خواهران خود در برابر ندای وجدان و الهام از دستور مراجع عالیقدر تیربارانشان می‌کنند... ما کسبه و اصناف بابل و حومه ضمن اعتراض و انزجار شدید از این عمل غیرانسانی و خلاف قانون اساسی و هماهنگی با جامعه‌ی روحانیت و سایر اصناف محترم تهران و شهرستان‌ها دوشنبه و سه‌شنبه 20 و 21 شهریور 1357 را تعطیل عمومی اعلام می‌داریم...»[82]

 

و . اقدامات ایذائی

یکی از فعالیّت‌های انقلابیون در جریان انقلاب اسلامی در مواقعی که توانِ مقابله با سرکوب نیروهای نظامی و انتظامی وجود نداشت و همچنین در اعتراض به دستگیری‌های گسترده‌ای که صورت می‌گرفت روی آوردن به برخی از حرکت‌های ایذائی مانند: شکستن شیشه‌ی برخی از بانک‌ها خصوصاً بانک صادرات که متعلق به یکی از اعضای تشکیلات بهائیت بود،[83] شکستن شیشه‌ی سینماها، ایجاد آتش‌سوزی خیابانی، تهدید نیروهای سرکوب‌گر، پاره کردن عکس‌های خاندان پهلوی و از این قبیل بود که نمونه‌هائی از آن به شرح زیر است:

الف . شکستن شیشه بانک‌ها:

«ساعت 2400 شب 11 / 1 / 37 عوامل ناشناس و مخرّب با پرتاب سنگ یک جام شیشه بانک صادرات شعبه‌ی سبزه ‌میدان و دو جام شیشه‌ بانک تعاون و توزیع سبزه میدان بابل را شکسته و متواری گردیده[اند].»[84]

«ساعت 2220 روز جاری 4 نفر جوان که دو نفر آنان شلوار لی و پیراهن سفید و دو نفر دیگر لباس تیره به تن داشتند با پرتاب سنگ مبادرت به شکستن 6 جام شیشه‌ی بانک صادرات شعبه‌ی سنگ پل بابل نموده و متواری گردیدند.»[85]

ب . سینماها:

«حدود ساعت 1840 روز 30 / 9 / 2536 عدّه‌ای ناشناس مبادرت به شکستن شیشه‌های سینما شهر فرنگ واقع در خیابان پهلوی بابل را نموده و متواری شده‌اند.»[86]

«از صبح مورخه‌ی 11 / 12 / 36 افراد ناشناسی با مدیران سینماهای شهر فرنگ پاسارگاد مهر و داریوش بابل تماس تلفنی برقرار و آنان را تهدید می‌نمایند چنانچه از 15 / 12 / 36 مبادرت به بستن سینماهایشان ننمایند با نصب بمب منفجر خواهند نمود.»[87]

ج . حمله به مأمورین نظامی و انتظامی و تهدید آنان همراه با عملیات روانی:

«درساعت 1120 روز 26 / 10 / 36 سرپاسبان کاظم جهانجو با خودرو شورلت 8338 شهربانی جهت انجام مأموریت در خیابان راهنمایی جنب دانشگاه در حرکت بوده که تعداد چهار نفر درکنار دیوار دانشگاه ایستاده بودند با پرتاب سنگ شیشه‌ی درب سمت راست اتومبیل مذکور را شکسته و متواری شدند.»[88]

«ما چند نفری می‌خواهیم رئیس ضد اطلاعات شهربانی و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت بابل را گروگان بگیریم و قصد کشتن آنان ‌را داریم. آدرس منزل و ساعت رفت و آمد آنان‌ را می‌دانیم.»[89]

«برابر اعلام سازمان بابل شب مورخه‌ی 4  / 6  / 57 عوامل مخرّب با پرتاب شیشه حاوی مواد آتش‌زا به حیاط منزل مسکونی ستوان دوم شهربانی نتاج جمعی شهربانی بابل تصمیم به اقدامات خرابکارانه داشتند که البته خسارت و صدمات مالی و جانی نداشته است.»[90]

د . پاره نمودن عکس‌های مربوط به خاندان پهلوی در مراکز اداری و آموزشی:

«صبح روز دوشنبه 22 / 12 / 36 [به] وسیله‌ی خدمتگزار و سرایدار مدرسه‌ی قریه‌ی اسبوکلا اطلاع می‌دهند که در فاصله 8  الی 9 بعدازظهر شب دوشنبه برای صرف شام به منزل رفته بودم در [این] فاصله زمانی در تزئینات مدرسه که به مناسبت بزرگداشت صدمین سالروز رضاشاه کبیر آرایش شده بود خرابکاری شده کلیّه‌ی تمثال اعلیحضرتین و رضاشاه کبیر را عواملی پاره نموده‌اند.»[91]

ﻫ . مقابله با مراکز فسق و فجور:

«در ساعت 2 صبح مورخه‌ی 27 / 12 / 36 کافه رستوران تقی رضازاده گنجی واقع در سر پل جدید بابل به آمل که جزو حوزه‌ی استحفاظی گروهان ژاندارمری بابل می‌باشد [به] وسیله‌ی عوامل خرابکار آتش زده شد و به کلی سوخته است.»[92]

و . تهدید تلفنی:

«درساعت 1045 صبح روز پنج‌‌شنبه 10 / 1 / 37 یک نفر ناشناس تلفنی به این شعبه اطلاع[می‌دهد] که امشب برنامه‌ی کار آنها آتش زدن تأسیسات شرکت ملّی نفت ایران شعبه‌ی بابل می‌باشد.»[93]

البته این شرایط موقعیّت مناسبی بود تا نیروهای امنیتی رژیم شاه با طراحی خرابکاری‌ها و آتش‌سوزی‌های سازمان‌یافته مردم را نسبت به انقلاب اسلامی و نیروهای حامی آن بدبین نمایند مانند آتش‌ سوزی نهم فروردین ماه سال 1357ش در چهار راه شهدا که درباره آن گفته شد:

«این آتش سوزی توسط عوامل شهربانی و ساواک صورت گرفته است.»[94]

ز . انفجار ساواک بابل

«ساعت 1715 روز جاری [به]وسیله‌ی عوامل خرابکار یک عدد بمب دست‌ساز که از سه‌ راهی و کلید قطع و وصل و سیم اتصال و شیشه محتوای مواد آتش‌زا (‌مایع‌) تشکیل گردیده در قسمت شرقی دیوار سازمان بابل روی موزائیک پیاده رو چسبیده به دیوار ساختمان سازمان مشاهده که شیشه محتوای مواد آتش‌زا بمب در اثر اصابت به موزائیک شکسته و مواد مایع خارج گردیده و در سطح زمین مشاهده... در حال حاضر اطراف بمب مزبور از طریق شهربانی محل با کیسه‌های شن محاط شده است و شهربانی طیّ نامه‌ای از شهربانی استان تقاضای اعزام افسر مخصوص خنثی‌کننده بمب را نموده است. چون بمب مذکور در نزدیکی درب ورودی محل تردد کارمندان سازمان می‌باشد به کلیّه‌ی عناصر سازمان ابلاغ گردیده که تا خنثی شدن بمب ضمن رعایت احتیاطات کامل از درب ماشین‌رو سازمان استفاده نمایند.»[95]

 

مسجد کاظم‌بیک

مسجد کاظم‌بیک که با دعوت از سخنرانان انقلابی بسیاری از جوانان را جذب خود نموده بود به عنوان یکی از پایگاه‌های اصلی حرکت‌های انقلابی در شهر به شمار می‌رفت. سخنرانی حجت‌الاسلام هادی غفاری با نام‌های مستعار «قربانی» یا «یعقوبی» و حضور تعداد کثیری از جوانان و دانشجویان قابل توجه و سازنده بود:

«از آن جایی که در بدو ورود شخص مزبور به مسجد و شروع سخنرانی‌اش تعداد زیادی جوانان و دانشجویان همراه وی بودند کاملاً معلوم بود که این شخص به دعوت و دستیاری دانشجویان مذکور و برای پیاده کردن برنامه خاصی وارد بابل شده بود. لذا مأموران اطلاعات و شهربانی از مشاهده جمعیّت انبوه دانشجویان در حد هزار و پانصد نفر وحشت نموده از ترس نمی‌توانستند وی را به شهربانی دعوت و تشریفات قانونی را انجام دهند.»[96]

و متعاقب همین سخنرانی‌ها بود که تظاهرات‌های شبانه مردم سازماندهی شد.[97]

با شروع سال 1357ش فعالیّت‌های نیروهای انقلابی در سطح کشور وارد مرحله‌ی جدیدی شد. در بابل نیز مسجد کاظم‌بیک که از روحانی مبارزی چون آیت‌الله محمّد فاضل استرآبادی بهره‌مند بود تحت هدایت و راهنمائی‌های ایشان به یکی از کانون‌های اصلی سازماندهی مبارزات علیه رژیم ستمشاهی تبدیل گردید.[98] به همین دلیل بود که واحد اطلاعات شهربانی مازندران در گزارشی برای شهربانی کل کشور نوشت:

«عدّه‌ای از جوانان بابلی در مسجد کاظم بیک شهر بابل زیر نظر شخصی به نام فاضل الهام‌گیری و تعلیمات خاصی را تحت عنوان اصول مذهبی و دینی می‌آموزند و برای خود نام جوانان مجاهد خلق بابل را انتخاب کرده‌اند. تظاهرات اخیر بابل را نامبردگان به راه انداخته و مشارالیه نیز آنها را هدایت می‌کرده است.»[99]

نمونه‌ای از گزارش‌هایی که پیرامون فعالیّت‌های انقلابی در این مسجد تهیه و تنظیم گردیده به شرح زیر است:

«در ساعت 1330 روز 23 / 5 / 37 تعداد 300 نفر در مسجد کاظم‌بیک (سر حمام) اجتماع که احتمال داشت دست به تظاهراتی بزنند لذا بلافاصله پرسنل به محل اعزام پس از خاتمه نماز ظهر و عصر مردم از مسجد متفرّق و در پایان تعداد سه نمونه اعلامیّه‌های مضرّه چاپی و یک‌برگ اعلامیّه‌ی مضرّه دست‌ نویس که در پشت شیشه‌های مسجد الصاق گردیده بود به دست آمده که متن اعلامیّه‌‌های مزبور به شرح زیر می‌باشد: 1 . اعلامیّه‌ی دست ‌نویس در مورد تظاهرات اصفهان و مجروح نمودن مأمورین شهربانی و آتش‌نشانی 2 . اعلامیّه‌ی چاپی در مورد تبعید شدن علماء اعلام از محمّدرضا گلپایگانی 3 . اعلامیّه‌ی چاپی جمعی از روحانیون حوزه‌ی علمیّه‌ی قم در مورد بزرگداشت خاطره شهدای اخیر 4 . اعلامیّه‌ی چاپی در مورد قیام روز سوم و 15 شعبان از آیت‌الله خمینی.»[100]

پس از دستگیری آیت‌الله روحانی(ره) آیت‌الله فاضل که یکی از همسنگران استوار خود را در بند رژیم شاهنشاهی اسیر می‌دید و انتظار عکس‌العمل‌های شدیدتری را از مردم داشت در روز ششم شهریور ماه 1357ش درحالی که ایستاده بود نمازگزاران مسجد کاظم‌بیک را مورد خطاب قرار داده و گفت:

«من از مردم بابل گلایه دارم زیرا ما از شما همچو انتظاری نداشتیم. آقای روحانی را با آن خفت و خواری دست بسته بردند. مگر روحانی چه گفت، مگر روحانی به نفع خودش حرف زد، به نفع شما بود، چرا شما از او حمایت نکردید. چرا حجتی را گرفتند شما اعتراضی نکردید، چرا طوماری درست نکردید، چرا با خشونت یا لااقل با آرامی از دستگاه نخواستید که برای چه روحانی و حجتی را دستگیر کردید. من از بازاری‌ها گلایه دارم. توقع داشتم دیگر این طور نباشد.»[101]

و فردایِ آن نیز با صدای بلند اعلام نمود:

«روز پنجشنبه نهم ماه جاری کلیّه‌ی مغازه‌های شهر تعطیل است. چنانچه کسبه‌ای به بستن مغازه خود مبادرت ننماید عواقب وخیمی در بر خواهد داشت.»[102]

و پس از این وقایع تحصّن در مسجد کاظم‌بیک برای آزادی آیت‌الله روحانی (ره) سازماندهی شد.[103]

 

مراکز دانشجوئی

در دوران اوج‌گیری انقلاب اسلامی مراکز دانشجوئی در بابل یکی از کانون‌های مبارزه علیه رژیم ستمشاهی به شمار می‌رفتند که در این میان دانشسرای عالی فنی و دانشسرای راهنمائی تحصیلی نقش مؤثرتر و پر رنگ‌تری داشتند. این تأثیر به میزانی بود که ساواک در جمع‌بندی حرکت‌های مردم در جریان انقلاب اسلامی در بابل نوشت:

«در مورد اغتشاش و شلوغی‌ها و تظاهرات بین ‌شهری ضد‌ رژیمی در شهرستان بابل طبق اطلاع حاصله تمام شلوغی‌ها و سر و صداها بر علیه دولت و تظاهرات مذهبی بابل از دانشسرای عالی فنی بابل سرچشمه می‌گیرد و مسبّب آنها دانشجویان سال دوم دانشسرای عالی فنی هستند که دانشجویان سال اول را هم خراب کرده‌اند و گویا با دانش‌آموزان دبیرستان‌های بابل هم سر و کار دارند و بین آنها کتاب پخش می‌کنند.»[104]

روشن بود که این حرکت دانشجوئی در راستای ارتباط دانشجویان با روحانیت بابل و تحت تأثیر آموزه‌های دینی شکل می‌گرفت، به همین دلیل بود که در نظریه‌پردازی پیرامون آن نوشته شد:

«دانشجویان دانشسرای عالی فنی شب عاشورا و تاسوعا شب‌نامه پخش می‌کرده‌اند و در هیئت‌های عزاداری اعلامیّه‌ی مضرّه پخش می‌کرده‌اند و همه مردم بابل این مسئله را می‌دانند و این دانشجویان مخصوصاً مذهبی‌هایشان فعالیّت زیاد دارند و در مساجد حاضر می‌شوند.»[105]

همین صبغه‌ی مذهبی و فعالیّت در راستای اهداف انقلاب اسلامی بود که موجب تهیه گزارش زیر شد:

«هنرجویان مذهبی انستیتو تکنولوژی بابل به طور علنی فعالیّت نموده و ضمن در دست داشتن ابتکار عمل از فعالیّت سایر گروه‌ها جلوگیری می‌نمایند... گرداننده‌ی اصلی اعتصابات و تظاهرات هنرجویان مذهبی هستند.»[106]

دستگیری آقای حسین صادقی از اساتید دانشسرا همراه با صدیقه اعزازی و حسین رحیمی که دانشجوی این دانشسرا بودند تحرّک دانشجوئی در این محیط را بیشتر کرد. ساواک می‌نویسد:

«دانشجویان رشته‌ی ریاضی دانشسرای راهنمایی تحصیلی بابل حدود ساعت 10 روز 10 / 10 / 2536 از حضور در کلاس خودداری و ضمن دادن شعارهایی بر له خمینی و علیه جیمی کارتر متفرّق گردیده‌اند.»[107]

و فردای همین روز بود که گزارش دستگیری پنج تن دیگر از دانشجویان دختر و پسر این دانشسرا به اتهام شکستن سینما شهر فرنگ بابل تهیه گردید.[108]

این حرکت را باید مقدمه‌ی اعتصابات بعدی دانست:

«از ساعت 945 روز جاری دانشجویان سال دوم ترم دوم جدید دانشسرای عالی فنی بابل 5 کلاس160 نفر دانشجو از رفتن به کلاس خودداری و در ساختمان شماره یک دانشسرا مبادرت به دادن شعار (بنی‌آدم اعضای یکدیگرند اتحاد مبارزه پیروزی و آزاده‌ایم آزاده) نمودند. به دنبال این امر دانشجویان موصوف به سایر کلاس‌های درس دانشسرا مراجعه و بابت تعطیل شدن کلاس درس متشکل گردیدند. در حال حاضر کلیّه‌ی دانشجویان جمعاً 519 نفر در حیاط دانشسرا اجتماع و وضعیّت عادی است.»[109]

و این حرکت دانشجوئی به همین صورت ادامه یافت:

«از ساعت 945 روز جاری از 13 کلاس جمعاً 392 نفر دانشجویان دانشسرای عالی فنی بابل 4 کلاس 95 نفر دانشجو تشکیل سایر کلاس‌ها از رفتن به کلاس خودداری و در ساختمان‌های شماره سه یک و دو و محوطه‌ی دانشسرا مبادرت به دادن شعار: بیایید با هم زیر یک پرچم باشیم، آمریکایی بیرون شو خونت روی زمین است چاره درد تو گلوله سرب می‌باشد، کارگر بیدار است، طلبه‌های قم را کشتند الله‌اکبر، ‌ای مردم بدانید شاه شما قاتل است، خمینی خمینی خدا نگهدار تو، بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو، نمودند.»[110]

فعالیّت و پخش اعلامیّه‌های دست‌نویس و تایپ‌شده در مراکز آموزشی بابل به میزانی بود که پس از بررسی‌هائی که صورت گرفت نتیجه‌گیری شد:

«توزیع اعلامیّه‌های مذکور به صورت دست‌نویس و پلی‌کپی شده با ابعاد و ستون مختلف در مراکز آموزشی شهرستان مذکور نشان‌دهنده وجود عناصر منحرف وابسته به دستجات مضرّه و گروه‌های ضد‌ملّی به ویژه روحانیون افراطی بین محصلّین و معلّمین شهرستان موصوف می‌باشد.»[111]

به موازات افزایش سختگیری‌ها و سرکوب‌های نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی در مقابله با انقلاب اسلامی، فعالیّت‌های دانشجوئی نیز به سمت و سویِ حرکت‌های سازمان‌یافته‌تری سوق ‌یافت و در مواقعی نیز رنگِ خشونت به خود ‌گرفت:

«صبح روز 11 / 3 / 2537 تعدادی از دانشجویان دانشسرای عالی فنی بابل که با خود ساک‌های دستی محتوی شیشه‌های بنزین با فتیله‌ی مربوطه و مقادیری پاکت محتوی ماسه را به داخل دانشسرا حمل و بعد از صرف ناهار مبادرت به شکستن تعداد تقریبی 120 جام شیشه سلف سرویس 50 جام شیشه‌ی سالن عمومی و کارگاه و به آتش کشیدن سه باب اتاق کار و در هم شکستن تعداد 70 عدد صندلی را نموده و قبل از رسیدن نیروی انتظامی با به جای گذاردن تعداد 8 عدد ساک محتوی شیشه‌های مربوطه و پاکت‌های ماسه متواری گردیده‌اند.»[112]

و پس از آن نیز اعتصابات دانشجوئی که حاکی از اتّحاد و یکپارچگی در بین دانشجویان بود شکل گرفت:

«روز 21 / 3 / 37 تعداد یکصد و ده نفر از سیصد نفر دانشجویان سال دوم مکانیک مرکز آموزش موصوف به پشتیبانی از 70 نفر دانشجویان سال دوم برق که بنا به تصمیم شورای استادان دانشسرا از تاریخ 31 / 3 / 37 به مدت یک ترم اخراج گردیده‌اند از حضور در کلاس‌های درس خودداری و ضمن دادن شعار «نام دانشجو به رو‌ی خود منه یا به رنج دیگران تن در بده» با ایجاد سر و صدا و اخلال نظم موجب تعطیل سایر کلاس‌ها گردیده و آنگاه محیط دانشسرا را ترک کرده‌اند.»[113]

 

نهضت دانش‌آموزی

اولین تظاهرات دانش‌آموزی در بابل در روز بیست و پنجم دی ماه 1356 از سبزه میدان آغاز شد. برپائی این راهپیمائی که شعارهای آن را: «مرگ بر خائنین، زنده باد خمینی، مرگ بر دشمن خمینی، دوستان ما را کشتند مردم به ما کمک کنید و امام ما را کشتند» نوشته‌اند به حجت‌الاسلام محمّدتقی احمد ناطق که به نام «احمد ناطقی» مشهور بود نسبت داده شد.[114]

این حرکت به میزانی تأثیرگذار بود که ساواک مازندران به نقل از ساواک بابل در گزارشی برای اداره کل سوم نوشت:

«شهربانی بابل به علّت کم بودن پرسنل قادر به کنترل وسایل جاریه شهر نمی‌باشد. علیهذا با توجه به وقایع اخیر بابل (پخش اعلامیّه‌ها شکستن شیشه‌های مراکز عالی آموزشی عدم تشکیل کلاس‌های درس تظاهرات خیابانی شکستن شیشه‌ی بانک‌ها سرقت اسلحه و سرانجام حمله مسلّحانه به پاسبان‌های گشت که منجر به شهادت یکی از افراد پلیس گردید) اصلح است از طرف شهربانی کشور در مورد تقویت شهربانی بابل اقدام سریع و مؤثر انجام گیرد.»[115]

و چند روز پس از آن نیز در دبیرستان دخترانه آزرم شعارهای «شاه دروغ می‌گوید، ملّت به خروش آمده، درود به شهیدان راه آزادی، مرگ بر شاه خائن و خواهران هوشیار باشید» بر در و دیوار مدرسه نقش بست.[116]

روشن بود که یکی از عوامل اصلی حضور دانش‌آموزان در جریان انقلاب اسلامی کادرِ آموزشی مدارس اعم از دبیران و معلّمان بودند که با روشنگری‌های خود موجبات فعالیّت‌های مبارزاتی آنان را فراهم می‌کردند:

«بین بعضی از رؤسای دبیرستان‌ها و مدارس راهنمایی تحصیلی معاونین و بیشتر دبیران بابلی به انگیزه وجود تعصّبات مذهبی نوعی عدم علاقه به رژیم شاهنشاهی کاملاً مشهود به نحوی که بعضی از آنان حتی در کلاس درس نیز شعار ضد ملّی می‌دهند. سبب اصلی تشدید علاقه جوانان به شرکت در تظاهرات و اخلالگری پاره نمودن تزئینات مدارس که به مناسبت ایام ملّی ترتیب داده شده و شعارنویسی در مدارس و معابر بابل دبیران بوده[اند.]»[117]

«آموزگاران و دبیران آموزش و پرورش بابل از جمله کلیّه‌ی فرهنگیان متعصّب مذهبی به لحاظ بدبینی که دارند از حضور در مراسم ملّی و میهنی به کلّی امتناع می‌نمایند و این طرز فکر در روحیه جوانان و محصّلین بابلی نیز تأثیر گذارده است.»[118]

همین روشنگری‌ها بود که تظاهراتِ چشمگیر چهاردهم اردیبهشت ماه سال 1357 که منجر به تیراندازی مأمورین شاه و دستگیری تعداد قابل توجهی از تظاهرکنندگان گردید را به دنبال داشت:

«ساعت 1205 روز 14 / 2 / 2537 حدود 350 نفر از اهالی بابل که اغلب محصّل و جوان بوده‌اند در حالی که چوب‌های بلند و پلاکاردهائی حاوی جملات: «لا اله‌الاّ‌الله ما خواهان برقراری حکومت اسلامی می‌باشیم ما خواستار بازگشت امام خمینی هستیم و یاد شهیدان قم تبریز جهرم و اهواز را گرامی می‌داریم» را حمل می‌نموده و شعارهای ضدملّی و میهنی می‌داده‌اند.»[119]

این تظاهرات موجب شد تا ساواک بابل در تلگراف رمزی به ساواک مازندران بنویسد:

«با توجه به این که اکثر افراد دستگیر شده در تظاهرات اخیر بابل دانشجو و محصّل بوده‌اند به احتمال قوی عاملین اصلی تظاهرات و خرابکاری توزیع اعلامیّه در منطقه محصّلین و دانشجویان خاصه افراد و عناصر مشکوک وابسته به مؤسسات آموزشی می‌باشند.»[120]

و پس از آن نیز برنامه‌ی اعتصاب کادر آموزشی در بابل سازماندهی شد:

«دبیران و آموزگاران و مدرّسین هنرستان‌ها و دانشسرای مقدّماتی و دانشسرای راهنمائی تحصیلی در سالن آموزش و پرورش آمل و دبیرستان شاهدخت بابل حدود 500 و 1000 نفر اجتماع و طی قطعنامه‌ای موارد زیر را عنوان و اظهار داشتند: چنانچه به خواسته‌های آنان رسیدگی نشود از یکشنبه نیز ضمن مراجعه به محل کار خود از انجام کار خودداری خواهند نمود. 1 . مجازات و محاکمه مسببّین واقعه‌ی آمل و بابل 2 . لغو حکومت ‌نظامی در سراسر کشور 3 . آزادی زندانیان سیاسی 4 . احترام به شخصیت خمینی و رفع محدودیت از وی 5 . محاکمه‌ی مقاماتی که ظرف 15 ساله گذشته قانون اساسی مملکت[را زیر پا گذاشته‌اند.]»[121]

همچنین یک مورد عملیات مسلّحانه نیز که سرانجام آن پیگیری نشده وجود دارد که به شرح زیر است:

«در 4 صبح روز بیست ودوم دی ماه در خیابان شاه بابل بین نیروهای شهربانی و دو نفر از کسانی که دارای اسلحه شکاری بودند درگیری صورت گرفت که در اثر تیراندازی یک نفر مجروح شد. در موقع رساندنِ فرد مجروح به بیمارستان شاهپور مجدداً بین آنان درگیری صورت گرفت که در این درگیری پاسبانی به نام «رحمان‌علی شاهری» کشته شد و یکی دیگر از افراد طرف مقابل نیز مجروح و دستگیر[122] و نفر سوم که نام او را «سیدعبدالله حسینی‌نژاد» نوشته‌اند متواری گردید.»[123]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. بابل، سرزمین طلای سبز، صمد صالح طبری، ص 25.

[2]. همان، ص 28.

[3]. همان، ص 36 به نقل از تاریخ طبرستان، ج 2، ص 40.

[4]. بابل شهر بهار نارنج، گروه مؤلفان، ص 177.

[5]. بابل، سرزمین طلای سبز، ص 45 به نقل از: سفرنامه مازندران، افضل‌الملک، ص 71، البته برخی تغییر نام رسمی این شهر به «بارفروش» را به دوران فتحعلی شاه قاجار نسبت داده‌اند.

[6]. همان، ص 76.

[7]. بابل شهر بهار نارنج، گروه مؤلفان، ص 176.

[8]. همان، ص 178.

[9]. همان، ص 192.

[10]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله هادی روحانی، سند شماره 175 - 11 / 2 / 43.

[11]. سند شماره: 2040 / 2 ﻫ 1 - 2 / 8 / 2536، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، بابل، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[12]. خاطرات حجت‌الاسلام حاج شیخ محمّد فاضل استرآبادی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 208- 214.

[13]. سند شماره: 2244 / 2 ﻫ ب - 25 / 10 / 2536 و سند شماره: 1695 / 2 ﻫ - 13 / 9 / 2536، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، بابل، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[14]. سند شماره: 1739 / 2 ﻫ ب - 15 / 9 / 2536، همان.

[15]. صورتجلسه‌ی مذاکرات شورای هماهنگی شهرستان بابل، جلسه دویست و هفتم مورخه‌ی 14 / 8 / 2536، همان.

[16]. همان، سند فروش رساله توسط شیخ محمود فیروزجائی.

[17]. صورتجلسه مذاکرات شورای هماهنگی شهرستان بابل، جلسه دویست و هشتم مورخه‌ی 28 / 8 / 2536، ، همان.

[18]. سند شماره 1702 / 2 ﻫ ب - 13 / 9 / 2536، همان.

[19]. سند شماره 1702 / 2 ﻫ ب - 13 / 9 / 2536، همان.

[20]. سند مورخه 5 / 9 / 2536[1356]، همان.

[21]. سند شماره: 5021 / 2 ﻫ 2 - 28 / 9 / 2536، همان.

[22]. سند شماره: 1699 / 2 ﻫ ب - 13 / 9 / 2536، همان.

[23]. سند شماره: 5045 / 2 ﻫ 2- 29 / 9 / 2536، همان.

[24]. سند شماره: 5053 / 2 ﻫ – 2- 3 / 10 / 2536 و سند شماره: 4170 / 324 - 4 / 10 / 2536، همان.

[25]. سند شماره: 5055 / 2 ﻫ – 2- 3 / 10 / 2536، همان.

[26]. سند شماره: 5113 / 2 /  ﻫ - 8 / 10 / 2536، همان.

[27]. سند شماره: 637 / 2 ﻫ 1- 9 / 2 / 2537، همان.

[28]. سند شماره: 27 / 2 ﻫ 1- 7 / 1 / 2537، همان.

[29]. سند شماره: 148 / 2 ﻫ 1 – 14 / 1 / 2537، همان.

[30]. سند شماره: 356 / 2 ﻫ 1 – 23 / 1 / 2537 و سند شماره: 804 / 2 ﻫ 2 – 17 / 2 / 2537، همان.

[31]. سند شماره: 15-5-1 / 04-3-18 / 01- 15 / 9 / 2536 برپائی این جلسه، براساسِ بخشنامه‌ی اداره کل سوم ساواک به شماره: 6120 / 312 - 15 / 9 / 2536 به این شرح است: «در سال جاری، روحانیون افراطی و متعصبّین مذهبی، فعالیّت‌های نسبتاً گسترده‌ای در زمینه‌ی برگزاری اجتماعات، انجام تظاهرات اخلالگرانه، دادن شعار و پخش اعلامیّه داشته‌اند. با توجه به اینکه در ماه‌های محرم و صفر، اجتماعات متعدّد مذهبی تشکیل می‌گردد، احتمال دارد این فعالیّت‌ها تشدید گردد و روحانیون افراطی و متعصبّین مذهبی در این اجتماعات برای تحریک احساسات مذهبی مردم، فعالیّت‌ها و اقدامات طرح‌ریزی شده‌ای را به مورد اجرا درآورند از هم اکنون برای جلوگیری از پیشامدهای احتمالی با هماهنگی مراجع و سازمان‌های انتظامی، پیش‌بینی‌های لازم را معمول و هرگونه اتفاقی را در اسرع وقت اعلام دارند. ضمناً اسامی وعاظ ممنوع‌المنبر و تغییرات حاصله در آن به تدریج به آن سازمان اعلام شده است.»

[32]. سند شماره: 2620 / 2ﻫ 1- 1 / 10 / 2536، همان.

[33]. سند شماره: 2624 / 2ﻫ 1- 1 / 10 / 2536، همان.

[34]. سند شماره: (32 ج) 98-14056 / 381 - 4 / 10 / 2536، همان.

[35]. سند شماره: 7111 / 312- 19 / 10 / 2536، همان.

[36]. سند شماره: 2201 / 2 ﻫ ب - 23 / 10 / 2536، همان.

[37]. سند شماره: 38-8-104 / 04-3-18 / 01 – 10 / 1 / 2537، همان.

2. در اصل: یغمایی.

[39]. سند شماره: 2348 / 2ﻫ ب - 7 / 10 / 2536، همان.

[40]. سند شماره: ن381 / 2 ﻫ 1- 26 / 1 / 2537، همان.

[41]. سند شماره: 3453 / 2 ﻫ ب – 20 / 2 / 2537، همان.

[42]. سند شماره: 118ـ 1 / 03 ـ712 - 1 / 6 / 2537، همان.

[43]. سند شماره: 92-1-50- 401- 3 / 6 / 2537، همان.

[44]. سند شماره: 1218- 29 / 11 / 2536 منشأ این تظاهرات مساجد: جامع، قهّاریه و ضرّابی بود. سند شماره: 3715 / 2 ﻫ 1- 22 / 12 / 2536 و شماره: 3854 / 2 ﻫ 1- 28 / 12 / ، همان، ص 536.

[45]. خاطرات حجت‌الاسلام محمّد فاضل استرآبادی، همان، 1387. ص 224

[46]. سند شماره: 9925 ک مرکز - 8 / 1 / 2537 ، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، بابل، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[47]. سند شماره: 3445 / 2 ﻫ ب – 20 / 2 / 2537، همان.

[48]. سند شماره: 21 ـ 5 ـ 1 / 04- 8 / 1 / 2537، همان.

[49]. سند شماره: 21ـ 5 - 1 / 04- 14 / 1 / 2537، همان.

[50]. سند شهربانی بابل – 26 / 5 / 2537، همان.

[51]. سند شماره: 43247 /  ﻫ 14- 1 / 6 / 2537، همان.

[52]. سند شماره: 4439 / 2 ﻫ ب - 25 / 5 / 2537، همان.

[53]. سند شماره: 2920  /  2 ﻫ 1 - 13 / 6 / 2537، همان.

[54]. سند شماره: 1 / 7- 5-301 / ض2-4 / 10 / 2536، همان.  

[55]. سند شماره: 3484 / 2 ﻫ 1 - 4 / 12 / 2536، همان.

[56]. سند شماره: 1240 - 13 / 12 / 2536، همان.

[57]. سند شماره: 2944 / 2 ﻫ ب - 24 / 12 / 2536، همان.

[58]. همان، نظریه 2 ﻫ ب.

[59]. سند شماره: 182- 24 /  2  / 2537، همان.

[60]. سند شماره: 4509  /  2 ﻫ ب – 1 / 6 / 2537، همان.

[61]. سند شماره: 3969  /  2 ﻫ ب – 7 / 4 / 2537، همان.

[62]. سند شماره: 3440 / 2 ﻫ 1 - 1 / 12 / 2536، همان.

[63]. سند شماره: 2 / 16 / 66 / 401 - 28 / 12 / 2536، همان.

[64]. سند شماره: 3081 / 2 ﻫ ب - 14 / 1 / 2537، همان.

[65]. سند شماره: 2618 / 2 ﻫ 1- 1 / 10 / 2536، همان.

[66]. سند شماره: 5616 / 2ﻫ 2 - 1 / 12 / 2536 و سند شماره: 5578 / 2 ﻫ 2 - 30 / 11 / 2536، همان.

[67]. سند بدون شماره – 9 / 11 / 2536، همان.

[68]. سند شماره: 3857 / 2ﻫ 1- 28 / 12 / 2536، همان.

[69]. سند گزارش شهربانی بابل [27 / 11 / 2536]، همان.

[70]. سند شماره: 3233 / 2 ﻫ ب - 30 / 1 / 2537، همان.

[71]. سند شماره: 3861  / 2 ﻫ ب – 28 / 3 / 2537، همان.

[72]. سند شماره: 2819 / 2 ﻫ ب - 16 / 12 / 2536، همان.

[73]. سند شماره: 4596 / 312 – 26 / 4 / 2537، همان.

[74]. سند شماره: 2631 / 2ﻫ ب - 29 / 11 / 2536، همان.

[75]. سند شماره: 2689 / 2 ﻫ ب - 4 / 12 / 2536 و سند شماره: 21 – 5-1 / 04 – 25 / 2 / 2537، همان.

[76]. سند شماره: 3386 / 2ﻫ 1 - 29 / 11 / 2536، همان.

[77]. سند شماره: 1006 - 29 / 11 / 2536، همان.

[78]. سند شماره: 2950 / 2 ﻫ ب - 24 / 12 / 2536 و سند شماره: 3037 / 2 ﻫ ب - 8 / 1 / 2537، همان.

[79]. سند شماره: 3519  /  2 ﻫ ب – 18 / 2 / 2537، همان.

[80]. سند شماره: 2814  /  2 ﻫ 1- 9 / 6 / 57، همان.

[81]. سند شماره: 179 / 1 / 50 / 401- 21 / 6 / 56، همان.

[82]. سند شماره: 4756 / 2 ﻫ ب - 20 / 6 / 57، همان.

[83]. سند شماره: 2573 / 2 ﻫ ب- 25 / 11 / 2536، همان.

[84]. سند شماره: 101 / 2 ﻫ 1- 12 / 1 / 2537، همان.

[85]. سند شماره: 3250 / 2ﻫ ب - 30 / 1 / 2537، همان.

[86]. سند شماره 981 - 3 / 10 / 2536، همان.

[87]. سند شماره: 2793 / 2 ﻫ ب - 11 / 12 / 2536، همان.

[88]. سند شماره: 21-5-1 / 04-3-18 / 01- 28 / 10 / 2536، همان.

[89]. سند شماره: 5113 / 2 ﻫ ب - 19 / 7 / 57، همان، جلد دوم.

[90]. سند شماره: 2752 / 2 ﻫ 1 – 6 / 6 / 57، همان، جلد اول.

[91]. سند شماره: 29 / 66 / 401 - 25 / 12 / 2536، همان.

[92]. سند شماره: 21-5-1 / 04-3-18 / 01 - 27 / 12 / 2536، همان.

[93]. سند شماره: 21ـ 5ـ1 / 04ـ3 - 10 / 1 / 2537، همان.

[94]. سند شماره: 3118 / 2 ﻫ ب- 17 / 1 / 2537، همان.

[95]. سند شماره: 2689 / 2 ﻫ 1- 4 / 6 / 2537، همان.

[96]. سند شماره :2460 / 2 ﻫ ب- 16 / 11 / 2536، همان.

[97]. سند شماره: 3158 / 2ﻫ 1 - 14 / 11 / 2536، همان.

[98]. سند شماره: 3060 / 2 ﻫ ب - 10 / 1 / 2537، همان.

[99]. سند شماره: 76 - 27 / 1 / 2537، همان.

[100]. سند شماره: 4511 / 2 ﻫ ب - 1 / 6 / 2537، همان.

[101]. سند شماره: 4620  / 2 ﻫ ب - 9 / 6 / 2537، همان.

[102]. سند شماره: 4596  / 2 ﻫ ب - 8 / 6 / 2537، همان.

[103]. سند شماره: 2830 / 2 ﻫ 1- 10 / 6  / 2537 و سند شماره 511 – 11 / 6 / 2537، همان.

[104]. سند شماره: 2481 / 2ﻫ ب - 16 / 11 / 2536، همان.

[105]. سند شماره: 2481 / 2ﻫ ب - 16 / 11 / 2536، همان.

[106]. سند شماره: 7ج75ـ151 / 383 - 10 / 1 / 2537، همان.

[107]. سند شماره: 1022- 12 / 10 / 2536، همان.

[108]. سند شماره: 16ـ 7ـ4ـ1 / 04ـ3ـ18 / 01- 12 / 10 / 2536، همان.

[109]. سند شماره: 3266 / 2 ﻫ ب - 28 / 10 / 2536، همان.

[110]. سند شماره: 2276 / 2 ﻫ ب - 29 / 10 / 2536، همان.

[111]. سند شماره: 5127 / 2ﻫ 2 - 11 / 10 / 2536، همان.

[112]. سند مورخه 14 / 2 / 2537، همان.

[113]. سند بدون شماره و تاریخ، همان.

[114]. سند شماره: 2482 / 2ﻫ ب- 16 / 11 / 2536، همان.

[115]. سند شماره: 5265-  25 / 10 / 2536، همان.

[116]. سند شماره: 2337 / 2ﻫ ب - 6 / 11 / 2536، همان.

[117]. سند شماره: 78- 27 / 1 / 2537، همان.

[118]. سند شماره: 79- 27 / 1 / 2537، همان.

[119]. سند شماره: 149- 16 / 2 / 2537، همان.

[120]. سند شماره: 824  / 2 ﻫ 1- 18 / 2 / 2537، همان.

[121]. سند مورخه 8 / 3 / 2537، همان.

[122]. سند شماره: 13-2-522 - 25 / 10 / 2536 و سند شماره 8 ـ24 ـ 22 - 22 / 10 / 2536، همان.

[123]. سند شماره: 150 - 16 / 2 / 2537، همان.

































بازار بابل خیابان امام خمینی فعلی


خیابان شریعتی ورودی دانشکده فنی نوشیروانی بابل


تظاهرات عبور از سه راه محله مرادبیک به محله پیرعلم


سخنرانی دکترچوبک یکی از زندانیان سیاسی در درانشکده فنی بابل


سخنرانی یکی از روحانیون انقلابی در دانشکده فنی مصلای فعلی بابل


راهپیمایی با حضور آیت اله هادی روحانی خیابان بازار امام خمینی فعلی


تحصن مردم در دبیرستان شاهپور بابل امام خمینی فعلی


تحصن معلمان و دانش آموزان در محوطه دبیرستان شاهپور سابق امام خمینی فعلی


سخنرانی در زمین چمن دانشکده فنی


تظاهرات بانوان بابل در خیابان بازار


خیابان شریعتی مقابل ورودی دانشکده فنی بابل


تظاهرات مردم بابل درحمایت از اعتصاب روزنامه نگاران علیه رژیم شاه


شروع تظاهرات از مسجد کاظم بیک بابل سه راهی چهارسوق


مراسم تشییع شهید ابوالقاسم نصیرایی از شهدای دروان انقلاب

منبع: مقدمه کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، بابل، جلد اول، (با اندکی ویراستاری)، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1397.
 

تعداد مشاهده: 11569

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.