نگاهی به زندگی سیاسی محمدعلی فروغی(ذکاءالملک)
تاریخ انتشار: 05 آذر 1403
محمدعلی فروغی؛ ادیب، نویسنده، مترجم، دولتمرد و سیاستمدار، ملقب به ذکاءالملک (1254ش – 1321ش) از خاندانی اهل ادب و نویسندگی در تهران چشم به جهان گشود. او فراماسونر، مؤسس لژ بیداری و از فعالان و مبارزان انقلاب مشروطه بود و در انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی نقش اساسی داشت. مراسم تاجگذاری رضاشاه را در مقام اولین نخستوزیر دورهی پهلوی برگزار کرد و در سرانجام کار رضاشاه، متن استعفای او را هنگامی که آخرین نخستوزیرش بود، نوشت. همو در تثبیت سلسهی پادشاهی در خاندان پهلوی با برکشاندن محمدرضا شاه بر تخت پادشاهی نقش اصلی داشت.
نیاکان، تحصیل و حرفه
نیاکان او در سلک تجارت بودند و ارباب خوانده میشدند. نیای بزرگش؛ میرزا ابوتراب از فضلا و ادبا بود و در عرصهی قلم صاحب تألیفات. شورای کبیر مغان از حضور او بیبهره نبود و به دعوت نادرشاه و به نمایندگی از اصفهان در این شورا که توسط نادرشاه برای تصدیق سلطنتش تشکیل شده بود، حضور یافت[1]. جدش محمد مهدی ارباب اصفهانی از تجار معتبر اصفهان[2] و از نامداران حوزهی تاریخ، جغرافیا، هیئت و نجوم بود که از رهگذر سفرهای تجاری به هندوستان یا اقامت در این سرزمین با انگلیسیها و هندیها به مراوده و معاشرت پرداخت و از دانش نوین اروپا و سیاست جهان آگاه شد و موضوع تفاوت اوضاع در غرب و شرق را در آثارش مطرح کرد.[3] "نصف جهان فی تعریف اصفهان" کتابی دربارهی تاریخ و جغرافیای اصفهان و "تاریخ وصاف" چاپ بمبئی از نمونه آثار اوست. محمد مهدی ارباب همچنین در بین ایرانیان از نخستین کسانیست که به تصحیح انتقادی شاهنامه و چاپ آن در بمبئی همت گماشت[4]. پدرش محمدحسین متخلص به فروغی، از سرشناسان فرهنگی زمان خود بود و به دو زبان عربی و فرانسه تسلط داشت. وی به استخدام وزارت انطباعات درآمد و در دارالترجمهی ناصری به مترجمی پرداخت. سپس به ریاست وزارت انطباعات و دارالترجمه رسید و به عنوان مترجم مخصوص شاه برگزیده شد[5] و اولین روزنامهی غیر دولتی ایران با نام "تربیت" را منتشر کرد.[6] محمدعلی فروغی با پدرش در ادارهی روزنامه همکاری داشت و ضمن مدیریت داخلی نشریه، بیشتر مقالات اجتماعی، فلسفی و سیاسی روزنامه را مینوشت. محمدحسین گاهی مقالات را ویرایش و راهنماییهای لازم را به پسر میداد. افکار تجددخواهانه نیز در آثاری که به عنوان مترجم با روزنامه همکاری میکرد دنبال میشد[7]. محمدعلی فروغی آموختن را از پنج سالگی آغاز کرد. مقدمات عربی و فارسی را نزد پدر فراگرفت و از علوم طبیعی که به تازگی در ایران آموزش داده میشد هم بهره برد. به زبانهای عربی، فرانسه و انگلیسی مسلط شد و با سمت مترجم به استخدام وزارت انطباعات درآمد. در مدرسهی دارالفنون به تدریس تاریخ پرداخت و با تأسیس مدرسهی علوم سیاسی در دوران ریاست پدرش بر مدرسه، در این مدرسه تاریخ درس داد و معاون مدرسه شد. پس از درگذشت پدر به دستور محمدعلی شاه لقب پدر به پسر رسید و به ذکاءالملک دوم ملقب شد. همچنین ریاست مدرسه را هم برعهده گرفت. با تشکیل اولین دوره مجلس شورای ملی به سرپرستی دبیرخانه مجلس برگزیده شد و دبیرخانه را به سیاق سازمانهای اداری مجالس اروپایی تأسیس کرد و امور آن را سامان داد و در مقام معاون اداری و مالی مجلس در جریان کارهای رؤسای مجلس قرار گرفت. در 1286ش به گروه فراماسونها در "لژ بیداری" پیوست و در این لژ به مقام استاد اعظم با عنوان خاص "چراغدار" نائل آمد.[8] در دور دوم انتخابات مجلس شورای ملی و پس از خلع محمدعلی شاه از سلطنت به نمایندگی از مردم تهران به مجلس راه یافت و چندی بعد پس از استعفای مستشارالدوله ریاست مجلس را به دست گرفت. در همین زمان که مجلس را اداره میکرد، انگلیسیها به او فشار آوردند تا ناصرالملک، نایبالسلطنه احمدشاه شود. او هم با تلاش بسیار این عنصر وابسته به سیاستهای انگلستان را نایبالسلطنه کرد و از آنجا که ناصرالملک خودخواه علاقهای به تربیت احمد شاه نداشت، خود فروغی عهدهدار تعلیم و آموزش شاه جوان شد. در کابینه صمصامالسلطنه بختیاری ابتدا به وزارت مالیه منصوب و پس از ترمیم کابینه عهدهدار وزارت عدلیه شد.[9] در کابینهی مستوفی نیز وزیر امور خارجه بود و بار دیگر که مشیرالدوله روی کارآمد، وزیر مالیه شد. او دور سوم نیز به نمایندگی از مردم تهران به مجلس راه یافت اما وقتی به ریاست دیوان عالی کشور برگزیده شد از مجلس استعفا داد. در این سمت بود که اساس تشکیلات دادگستری را پایهگذاری کرد که در دورهی رضاخان شکل نهایی این تشکیلات با حذف قضات روحانی و عدم بهرهگیری از احکام اسلام در دستگاه قضا به دست داور کامل شد. در 1298ش پس از جنگ جهانی اول، به عنوان یکی از اعضای هیئت نمایندگی ایران برای طرح دعاوی سیاسی و مالی ایران از خسارت های جنگ در کنفرانس صلح پاریس شرکت کرد اما بدون کسب نتیجه و پیش از کودتای 1299ش به کشور بازگشت.[10] در کابینهی مستوفیالممالک، وزیر امورخارجه و در کابینهی مشیرالدوله وزیر امور مالیه بود و از 1302ش تا نهم آبان 1304 ش در چهار کابینۀ رضاخان دو بار وزیر امور خارجه و دو بار وزیر مالیه شد. در یکی از ادواری که وزیر امور خارجه بود، با پرداخت مخارج پلیس جنوب و وجوهی که به استناد قرارداد 1919م به ایران تحمیل شده بود و از جانب دولتهای مشیرالدوله و قوامالسلطنه و مستوفیالممالک با پرداخت آن مخالفت شده بود، موافقت کرد و به این ترتیب، با سیاستهای انگلستان در ایران همراهی و همکاری کرد. در نهم آبان 1304ش هنگامیکه نمایندگان مجلس طرح خلع قاجار و سپردن حکومت موقت به رضاخان را تصویب میکردند، فروغی عهدهدار کفالت ریاست وزرا بود.
عصر رضاشاهی چهرهای کارگزار حامی انگلستان از محمدعلی فروغی به نمایش گذاشت که شاخصترین ویژگی این چهره در روی کارآوردن حکومت جدید پهلوی و استقرار سلطنت در این خاندان بود. ذکاءالملک دوم مانند تقی زاده، داور و کاظمزاده ایرانشهر زمینه سازان تغییر سلطنت و مهندسی انتخابات فرمایشی مجلس پنجم بودند و با تثبیت دیکتاتوری رضاشاه تلاش خود را برای انتقال سلطنت از پدر به فرزند به کار بست. او با فراماسونر وابستهای بود که برای اجرای سیاستهای استعماری انگلستان در فاصلهی سلطنت دو شاه پدر تا فرزند از هیچ کوششی فروگذار نکرد و به رغم چهرهی فرهنگی، علمی که داشت، از آن در جهت تحقق اهداف استعماری سود جست.
اولین دوره ریاست وزرایی و تلاش برای به سلطنت رساندن رضاخان
در 9 آبان 1304ش نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی -که در اثر دخالتهای مستقیم رضاخان در انتخابات به نمایندگی این دور از مجلس منصوب شده بودند تا با مکانیسم به ظاهر قانونی، سلطنت را از قاجار به پهلوی منتقل کنند- با اکثریت آرا، ماده واحده انقراض سلطنت قاجار را به تصویب رساندند و حکومت را به رضاخان سپردند تا با تشکیل مجلس مؤسسان و تغییر مواد 36، 37، 38 و 40 متمم قانون اساسی مشروطه، تکلیف حکومت قطعی را روشن کند. رضاخان که در این موقع رییسالوزرا بود، محمدعلی فروغی؛ وزیر مالیه کابینهاش را کفیل ریاست وزرایی کرد[11] تا انتخابات مجلس مؤسسان را کارگردانی کند. واگذاری این مناصب به فروغی از آن رو بود که او به سبب ارتباط نزدیکی که با مقامات انگلستان داشت و از دانشآموختگان مدرسهی علوم سیاسی و صاحب نفوذ در میان رجال بود، به رضاخان این اطمینان را داده بود که میتواند نقش مهمی در انتقال سلطنت ایفا کند. بنابر این مورد اعتماد رضاخان و تأیید شدهی انگلستان بود تا سازوکار انتقال سلطنت را کارگردانی کند. پس از برگزاری انتخابات و گشایش جلسات، مجلسیان با بازنگری در اصول مزبور، انقراض سلطنت قاجار را اعلام کردند و نظام پادشاهی را به رضاخان و فرزندان پسر او واگذار کردند.[12] پس از خلع قاجار، محمدعلی فروغی با اعتمادی که رضاخان به او داشت از کفالت استعفا داد و در مقام اولین نخست وزیر رضاشاه مأمور تشکیل کابینه شد.[13] او پس از تلاش چند ماهه در نخستین اقدام مراسم تاجگذاری رضاشاه را برگزار کرد و شنل آبی سلطنت–که رنگ آبی آن نماد فراماسونری بود- را بر دوش او انداخت. خطابهی شاه را هم -که مبین سیاستهای حکومت جدید بود- همو نوشت و تألیف کرد.[14] در این خطابه، رضاخان ناجی ایران و همردیف بزرگترین پادشاهان دوران باستان و حتی بزرگتر از همهی آنان معرفی شد. فروغی در این خطابه کوشید یک خط فکری جدید با ترسیم ایدئولوژیی که هدف آن تغییر جامعه از مسیر اسلامی به سمت باستانگرایی با ایدهآلهای آن بود را بنیاد گذارد. برخی پژوهشگران بر این باورند که هدف اصلی فروغی از ترویج تفکرات باستانی نه جنبهی ملی آن که ایجاد پیوند مجدد میان ملت ایران و قوم یهود بوده است. از آنجا که فروغی تباری یهودی داشت و محمدتقی بهار نیز این موضوع را در اشعارش متذکر شده، توجه او به دورهی باستان میتواند به منظور نشان دادن ارتباطات عمیق و تاریخی ملت ایران با یهودیان به ویژه در عصر هخامنشیان باشد که کوروش -همانطور که نامش در توارت به عنوان "شبان یهود" آمده و اسلافش هم به این قوم کمک کردند- در مقام ناجی این قوم ظهور کرد. به نظر میرسد با این خط فکری درصدد برقراری ارتباط میان ایران و دولت تازه تأسیس اسرائیل و احیای همان نقش تاریخی در قبال قوم یهود بوده است. او حتی نام "پهلوی" را بر اساس توجه به ریشههای باستان برای رضاخان برگزید.
محمدعلی فروغی در 1304ش انجمن آثار ملی را به پیشنهاد هرتز فلد؛ ایران شناس آلمانی و به همت جمعی از ادبا تأسیس کرد و در دورهای که ریاست آن را برعهده داشت، جشن هزارهی فردوسی را با دعوت از مشتشرقان سراسر دنیا، بنا بر همان هدف باستانگرایی و در راستای فعالیتهای ایدئولوژیک خود برگزار کرد. جشن هزارهی ابنسینا هم در دورهی ریاست او بر انجمن برگزار شد. آرامگاه ابنسینا، سعدی و خیام نیز در دورۀ او ساخته شد و بنای عطار نیز مرمت شد. در این دوره انجمن، همچنین شروع به ساخت آرامگاه فردوسی کرد که نیمهتمام باقی ماند.[15] در واقع، فعالیتهای ایدئولوژیک فروغی با رویکرد به دوران باستان در پی حذف اسلام از متن زندگی مردم بود که در قالب ملیگرایی اعمال میشد.
فروغی در دوره اول نخست وزیری خود همچنین قانون نظام وظیفه اجباری و ثبت را به تصویب رساند. رسم القاب گذاری را ملغی کرد. انتخابات دور ششم مجلس شورای ملی را هم برگزار کرد و با آن که از عهدهی برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس مؤسسان همچنین انتقال سلطنت به خوبی برآمده بود، 40 روز پس از انجام مراسم تاجگذاری و پیش از آن که مجلس دور ششم کار خود را آغاز کند، در تیر 1305 استعفای خود را به شاه تقدیم کرد.[16] گویا مأموریت او فقط آن بود که رضاخان را به سلطنت برکشاند. در اینباره، دخالتهای تیمورتاش؛ وزیر دربار و عدم همکاری اقلیت مجلس به رهبری شهید سید حسن مدرس و دکتر محمد مصدق از مهمترین دلایل استعفای او ذکر شده است،[17] اما شواهد و قرائن موجود حاکی از آن است که فروغی به دستور رضاشاه برای انجام مأموریتی دیگر از رییسالوزرایی استعفا داد. این مأموریت، گفتگو با احمدشاه برای کنارهگیری رسمی از سلطنت بود. احمدشاه از مدتها قبل با توجه به امکاناتی که در پاریس داشت، به مخالفت با رضاخان برخاسته بود و با صدور اطلاعیههایی سلطت رضاشاه را غیر قانونی و خلع خویش را نتیجهی کودتایی نظامی اعلام کرد. او خود را به موجب قانون اساسی همچنان پادشاه ایران معرفی میکرد. مطبوعات اروپا نیز در این خصوص سر و صدای زیادی به راه انداختند. فروغی افزون بر نفوذی که میان رجال غربی داشت، چندی معلم احمدشاه بود و او را میشناخت. به همین علت هم از جانب رضاشاه –که از تبلیغات پر سر و صدای احمدشاه به هراس افتاده بود- مأمور انجام این مهم شد تا از راههای گوناگون او را وادار به استعفا کند. محمدعلی فروغی این موضوع را رد کرده است اما به گفتهی روزنامههای پس از شهریور بیست، فروغی موفق شد با پرداخت هفت میلیون تومان به احمدشاه او را متقاعد به استعفا کند.[18] به این ترتیب، رضاشاه نیز استعفای او را پذیرفت اما چون نمیتوانست تئوریپرداز حکومت را بیمسئولیت ببیند از او خواست کاری در وزارت قبول کند. پس از یکسری مذاکرات قرار شد به وزارتخانهای که هیچ سابقه و تخصصی در آن نداشت، یعنی وزارت جنگ منصوب شود و برای آن که بهانهای برای خودداری از قبول این سمت نداشته باشد، رضاشاه خود امور وزارتخانه را برعهده گرفت و فروغی فقط از حقوق و مزایای آن برخوردار شد. لذا مستوفیالممالک که به نخستوزیری رسید، محمدعلی فروغی را به عنوان وزیر جنگ به مجلس معرفی کرد.[19] ذکاءالملک که به صورت اسمی وزیر جنگ شده بود بعد از یک سال با استعفای مستوفی از سمت خود کناره گرفت و به اروپا رفت. ذکاءالملک پس از بازگشت در مقام سفیر کبیر ایران راهی ترکیه شد و طی مذاکراتی که با آتاتورک داشت روابط بین دو کشور و دو ملت را از خصومت و دشمنی به دوستی و اتحاد بدل کرد.[20] سپس در رأس هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس خلع سلاح جامعه ملل در ژنو شرکت کرد و در دهمین اجلاسیهی مجمع عمومی جامعهی ملل به مقام ریاست جامعه ملل نائل آمد.[21] وقتی به تهران بازگشت، در کابینهی مخبرالسلطنه هدایت، در مقام وزیر امور خارجه با همکاری تقیزاده در جریان لغو امتیاز دارسی و انعقاد قرارداد ننگین جدید 1933م –که به مدت 60 سال ثروت ملی کشور را در اختیار استعمارگران میگذاشت- نقش کارگردان اصلی را ایفا کرد.
تقیزاده راجع به جایگاه فروغی نزد رضاشاه در این ماجرا مینویسد: «... رضاشاه با مرحوم فروغی خصوصیتی داشت که با هیچ یک از وزرا و رجال مملکت آن خصوصیت را نداشت. غالباً افکار و نیات نهانی خود را با آن مرحوم در میان میگذاشت. در قضیۀ لغو امتیاز دارسی هم پیش از آن که پروندۀ نفت را توی بخاری بیندازد، فروغی را خواسته و محرمانه به او گفته بود: امروز میآیم به جلسۀ هیئت دولت و یک تشددی به تمام وزرا میکنم. به خود تو هم بد خواهم گفت ولی آن را به دل نگیر. این جریان را خودت محرمانه به تقیزاده هم بگو که او هم پیشاپیش با خبر باشد. ولی غیر از شما دو نفر هیچ کس نباید از نقشهی من مطلع گردد. بعد که فروغی مرخص میشود و میخواهد از اطاق بیرون بیاید، دوباره از پشت سر صدایش میزند و میگوید: به تقیزاده هم نگو...»[22] در جریان قضیهی نفت، شاه به عبدالحسین تیمورتاش؛ وزیر دربار خود بدبین شد و او را معزول کرد. تقیزاده در خاطرات خود به طور غیر مستقیم فروغی را عامل بدگمانی شاه به تیمورتاش میداند و مینویسد: «رضاشاه با تیمورتاش خیلی بد شد. دائماً از او بد میگفت... دائماً حرف میزد ... پیش من که میگفت جواب نمیدادم... فروغی دل به دلش میداد...»[23] به اذعان برخی منابع، ارتباط تیمورتاش با خارجیان که منجر به انعکاس توانمندیهای او در مطبوعات خارجی میشد و او را «به عنوان مرد نیرومند ایران و کسی که الهامبخش تمام کارهای رضاشاه» بود، معرفی میکرد، به ویژه مقالهای که تیمورتاش را جانشین رضاشاه معرفی کرده بود، در بدگمانی شدید رضاشاه به تیمورتاش بسیار مؤثر واقع شد. چرا که گزارشهای روزنامهها به اطلاع شاه میرسید و فروغی به دلیل خصومتی که با تیمورتاش داشت بر چگونگی گزارش و انعکاس مندرجات مطبوعات تأثیرگذار بود.[24]
دومین دوره نخست وزیری
در شهریور 1312ش مخبرالسلطنه استعفا داد و محمدعلی فروغی بار دیگر نخست وزیر شد. در 1314ش جواز تاسیس فرهنگستان را از رضاشاه گرفت که اگر چه اقدامی معقول و شایسته به نظر میآمد اما با هدف زدودن و کمرنگ کردن فرهنگ اسلامی از زندگی مردم تأسیس شد. در دورهی فعالیت فرهنگستان، خط مشی آن فقط به محلی برای مبارزه با زبان عربی و واژگانی تبدیل شد که بر اثر کثرت استعمال رنگ و صبغهی ایرانی به خود گرفته بودند. او حتی در مواردی خلاف ارزش زبان فارسی عمل کرد. بسیاری از واژههای مصطلح در عرفان از قبیل "جمعیت رفیقان" و "فتیان" که بار ارزشی فراوانی داشتند را به سطح بسیار پایینی تخفیف و در سلسله مراتب فراماسونری جای داد و به این ترتیب، زبان عرفان اصیل اسلامی را تحریف کرد. در این دوره ذکاءالملک زمینه سفر رضاشاه به ترکیه را فراهم کرد و رضاشاه در اقدامی اسلام زدایانه به تأسی از آتاتورک جریان کشف حجاب را به راه انداخت.[25] محمدعلی فروغی در مدتی که سفیر کبیر ایران در ترکیه بود، رویهی روابط ایران و ترکیه را تغییر داد و از رهگذر مشورتهایی که با مقامات این کشور داشت، قانون متحدالشکل شدن لباس، استعمال کلاه و کشف حجاب را برای ملت ایران تدوین کرد. بعد از آن که دوباره بر مسند نخستوزیری نشست، بخشنامهی قانون کشف حجاب را صادر کرد که به موجب آن، لازم بود که زنان در انظار عمومی سر و صورت خود را نپوشانند. در این بخشنامه گفته میشد که این امر همان چیزی است که در ایران قبل از اسلام و شرع اسلام هم بوده که صورت، دو کف دست و کف پاها تا مچ میتوانند بدون پوشش باشند. براساس بخشنامهی دیگری هم استعمال کلاه بینالمللی برای کارکنان دولت را اجباری کرد. رضاشاه، هیئت دولت و روشنفکران وابسته، آنچنان محو در بیخودی و پرستش مظاهر فرهنگ غرب بودند که به تقلید از آنها راه و روش استعمال لباسها، کلاهها و نوع پوشش غربیان را تصویربرداری کرده به جامعه عرضه کردند تا ملتی را این گونه به تمدن مفتخر کنند! این برای آن بود تا با تزریق فکر تهیانگاری به ملتی با آن سابقهی درخشان فرهنگ و تمدن از طریق چنین وارداتی کار استعمار را تسهیل ببخشد. چرا که اگر ملتی باور کند که ارزشهای قابل اعتنایی حتی در طرز پوشش، آداب سلام دادن و احترام گذاشتن ندارد و نیازمند علم و تکنولوژی حتی طرز رفتار و منش بیگانه است، وابستهی تام خواهد شد و دیگر نیازی به هزینهی نظامی و ایجاد وحشت و قتل و غیره نیست. به قول فرانتس فانون «هر استعمار زده نقش یک سرباز استعمار را ایفا خواهد کرد.» به همین منظور روشنفکران وابسته با توجیه مسائل و قلمفرسایی در این زمینه تلاش کردند تا جامعه این تحول را بپذیرد و تغییر کلاه، لباس را دلیل داشتن روحیهی قابل پیشرفت دانسته و در فوائد و محسنات قابلیت تغییر قلم فرسایی کردند تا این قابلیت را نشانگر روح ترقیخواهی و از عوامل بقای ملل بدانند.[26] یا در مقالهای دیگر، این تغییرات را جهانی دانسته و وضعیت جوانان مصر را به رخ ملت ما کشیدند و اعلام کردند: «یکی از واردات مهم و عمده کشور مصر کلاه است و چند سال پیش محصلان مدارس مصر و جوانان روشنفکر آن برای ایجاد کارخانه کلاه سازی شرکتی... تشکیل دادند» و مدعیاند کوتاهی مردم ما در این امر مهم(!) خود عاملی است بر عقبماندگی جوانان و مردم از قافله تمدن[27] و فریب و مکر را به آنجا رساندهاند که آداب برداشتن کلاه در موقع سلام و احوالپرسی را منبعث از اسلام دانسته و استشهاد به این نکته کردهاند که بزرگان دین در موقع دعا به درگاه الهی عمامه و روپوش سر خود را برداشته و سربرهنه میشدند.[28]
تبعات واقعهی تغییر لباس به کشتار بسیار مردم در حرم امام رضا(ع) منجر شد. محمد ولی خان اسدی؛ نایبالتولیه آستان قدس رضوی و پدر داماد فروغی را در دادگاه نظامی محاکمه و تیرباران کردند. پس از مرگ اسدی در بازرسی از خانهاش کاغذی از فروغی پیدا کردند که به طور خصوصی و دوستانه شرحی از رضاشاه به او نوشته بود. سرلشگر محمدحسین آیرم نامه را برای رضاشاه تلگراف کرد. ناچار فروغی از نخستوزیری مستعفی شد و محمود جم به جای او بر منصب نخست وزیری نشست.[29]
قتلهای سیاسی دوره دوم نخستوزیری محمدعلی فروغی
طی سالهای 1312 تا 1314ش در دور دوم نخستوزیری محمدعلی فروغی، پارهای قتلهای سیاسی رخ داد که مسئولیت اصلی آنها متوجه فروغی است زیرا او نه تنها بر آنها سرپوش گذاشت که زمینهی به وقوع پیوستن آنها را هم فراهم کرد. پیشتر به نمونهی زمینه چینی فروغی برای وقوع چنین قتلهایی اشاره شد. قتل عبدالحسین تیمورتاش؛ وزیر دربار و از مهمترین رجال سیاسی عصر پهلوی –که سابقهی خصومت با فروغی را هم داشت- تقریباً با زمان انعقاد قرارداد نفتی جدید ایران و انگلیس مصادف شد. او برای جلوگیری از تحقق این مسأله کوششهایی به عمل آورد و فروغی به عنوان مجری سیاستهای انگلستان هم در همان دوران به نخستوزیری انتخاب شد که میتواند وجود ارتباط با یک سناریوی از پیش طراحی شده را آشکار کند. در نخستین روزهای نخستوزیری فروغی از دور دوم، عبدالحسین تیمورتاش به اتهام جاسوسی برای روسیه بازداشت، زندانی و به قتل رسید. دومین قتل از دومین دور نخستوزیری فروغی برای سردار اسعد بختیاری رخ داد. او که وزیر جنگ کابینهی فروغی بود، در ایام نوروز 1312ش به طرز فجیعی در زندان به قتل رسید.
دوران خانهنشینی و انزوا
محمدعلی فروغی که سیاستمداری محافظه کار بود، در مقابل رویۀ حکومتی رضاشاه سیاست مماشات در پیشگرفت و در شش سال آخر سلطنتش از کارهای اجرایی به کل کنار کشید و بقیه زندگی خود را صرف امور علمی و ادبی کرد. تحقیق، تألیف و ایراد سخنرانی در مجامع فرهنگی فعالیتهای او در این دوران را تشکییل میداد. اولین ترجمههای او در هفتهنامهی تربیت چاپ شدند. کتابهای "ثروت ملل" و "تاریخ ملل مشرق زمین" از دیگر آثار او هستند. مهمترین اثر تألیفی فروغی که در سالهای پایانی عمرش به نگارش درآورد، "سیر حکمت در اروپا" است که بخشی از آن ترجمۀ "گفتار در روش راه بردن عقل" اثر دکارت است. فروغی در این اثر کوشید بنیاد فلسفه و دلایل مدرنیته در غرب را بیان کند. در مورد این اثر برخی بر این باورند که «فروغی با هدف نشر فلسفۀ غرب و به انزوا کشاندن فلسفه و حکمت شرق، به ویژه فلسفۀ اسلامی به نگارش این کتاب دست زده است.»[30] این گروه از پژوهشگران معتقدند: «فروغی ایدئولوژیای را پیگذارد که تجلیات فرهنگی و سیاسی بسیاری داشت، از جمله سالشمار هجری حذف شد و به جای آن تاریخ شاهنشاهی ابداع گردید! جشنهای 2500 ساله ... اوج نمود مادی و سیاسی این ایدئولوژی بود ... [همچنین] برای تدوین و پرداخت این ایدئولوژی بود که فراماسون باسواد و پرکاری چون حسن پیرنیا به تألیف کتاب سه جلدی ایران باستان دست زد. این باستانگرایی... با اهداف سیاسی مشخص بود. در مقابل، دوران اسلامی تاریخ ایران که در واقع اوج تمدن ملی ما است، آماج حملات محققین فراماسون قرار گرفت و با تلاش زیرکانه و با پوشش به ظاهر موجه "عربزدایی" تهی ساختن فرهنگ ملی ایران از درونمایهی اسلامی آن به اوج خود رسید.»[31] از دیگر آثار فروغی میتوان به "آیین سخنوری،" "تلخیص شاهنامه فردوسی،" "تصحیح دیوان حافظ،" "تصحیح کلیات سعدی،" ترجمهی "شفا"ی ابن سینا و ... اشاره کرد.
مغضوبیت ذکاءالملک
ذکاءالملک هر چند مغضوب رضاشاه واقع شد اما این مغضوبیت او به اندازهای نبود که او را مانند دولتمردانی همچون تیمورتاش، نصرتالدوله فیروز و دیگران به زندان و آمپول هوا بکشاند. او هر چند از ریاست فرهنگستان برکنار شد اما همچنان عضو فرهنگستان بود. از شیر و خورشید کنار گذاشته نشد و حتی ریاست شورای عالی انتشارات و تبلیغات هم به او سپرده شد. روایتی از گفتگوی محسن فروغی با باقر عاقلی دربارۀ احوال نامساعد شوهر خواهرش (فرزند محمد ولی خان اسدی) در زندان بیرجند موجود است که در آن محمدعلی فروغی سیاست تساهل و مدارای خود را به پای فریبی که از رضاشاه خورد گذاشت: «در تابستان 1319... وقتی فرشته خواهرم ماجرای بیماری شوهرش را برای پدر [محمدعلی فروغی] بیان میکرد... پدرم او را به بردباری و آرامش دعوت میکرد و در این موقع مرحوم عمو جان [ابوالحسن فروغی] که حاضر بود و با دقت به حرفهای برادرزادۀ خود گوش میداد رنگش برافروخته گردید با وجود احترام فوقالعادهای که برای برادرش محمدعلی داشت با صدای لرزان و عصبانی خطاب به پدرم گفت: داداش شما هم در به وجود آوردن این اوضاع خفقانآور مقصرید. زیر بنای این ساختمان جهنمی را شما و چند نفر دیگر بنا کردید. حالا دختر خودتان پاداش خدمات شما را دریافت میکند. پدرم با مهربانی جواب داد: من مقصر نیستم ولی گول خوردم. این مرد [رضاشاه] در ابتدای سلطنت دم از قانون میزد و میگفت کارها باید در پناه قانون باشد. نباید کسی کار غیرقانونی انجام دهد. حالا فهمیدم که آن گفتهها و تظاهرات برای اغفال بنده و امثال من بود...»[32]
در تحلیلی دیگر گفته شده فروغی این مغضوبیت را برای کسب محبوبیت لازم میدید و ترجیح میداد در اوج اقدامات اسلامزدایانه رضاخانی و نارضایتی مردمی وجهه روشنفکرانه و فاضلانهاش را برای آینده حفظ کند: «... اگر فروغی در اوج دیکتاتوری نفرتزای رضاشاه... بر مسند رییسالوزرایی قرار داشت، به راستی آیا میتوانست در روزهای سرنوشتساز شهریور 20 چنان نقشی ایفا کند و به عنوان نخست وزیر مدیر و مدبر در روزهای سیاه اشغال کشور توسط بیگانه چهرهنمایی کند؟...»[33]
شهریور 20 و ابقای سلطنت
در شهریور 1320 علی منصور از نخست وزیری برکنار شد و رضاشاه پس از شش سال خانهنشینی و انزوای فروغی به سراغ او رفت تا کشور را از وضعیت بحرانی که دچار آن شده بود نجات دهد. این وضعیت بحرانی به سبب حملهی آلمان به شوروی برای ایران حادث شده بود. با شروع جنگ جهانی دوم، ایران اعلام بیطرفی کرد. آلمان و شوروی این بیطرفی ایران را تایید کردند. انگلستان ضمن تایید بیطرفی ایران، اعلام کرد تا زمانیکه منافع این کشور تأمین شود، بیطرفی مفید است و در غیر اینصورت، باید رفتار دیگری در پیش گرفته شود. با حملهی آلمان به شوروی، بیطرفی ایران در معرض تهدید قرار گرفت. چرا که با این حمله منافع انگلستان در هندوستان و امنیت حوزههای نفتی این کشور در ایران به خطر افتاد و انگلستان برای دستیابی به خطوط ارتباطی ایران جهت حفظ منافعش، مترصد اقدام علیه ایران و اعزام نیروهای نظامی متفقین به کشور بود. ایران با موقعیت استراتژیک منحصر به فردی که داشت، یک پل مستحکم برای پیروزی متفقین محسوب میشد تا با استفاده از خطوط مواصلاتی آن به شوروی اسلحه، مهمات، دارو و غذا ارسال شود و انگلستان نیز از چاههای نفت و راه ارتباطی هند در قبال پیشروی آلمان دفاع کند. بنابر این موضع بیطرفی ایران منافع انگلستان را تأمین نمیکرد تا آن را محترم بشمارد. فرصتی که دولتهای روس و انگلیس در پی آن بودند تا برای نیل به مقصود، ایران را اشغال کنند با حضور نیروهای فنی آلمان در ایران فراهم شد. متفقین فعالیت کارشناسان آلمان در ایران را بهانه کرده و اخراج آنها را از دولت ایران خواستار شدند. دولت ایران به وزیر مختار انگلیس در تهران اطلاع داد که اخراج متخصصان خلاف بیطرفی و داشتن روابط عادی با دولت آلمان است. به دنبال این وضعیتی که متفقین برای ایران به وجود آورده بودند و در میانهی تردیدهای رضاشاه و علی منصور (رئیس الوزرایش) برای اقدام مناسب، نمایندگان سیاسی روس و انگلیس به منزل علی منصور رفتند و با تسلیم یادداشتی به او اعلام کردند که نیروهای این دو کشور وارد خاک ایران شدهاند. منصور خبر تعرض نیروهای متجاوز را به رضاشاه اطلاع داد و از آنجا که خود را قادر به ادارهی اوضاع نمیدید، لاجرم از نخستوزیری کناره گرفت. با استعفای منصور، رضاشاه به سراغ آهی و سهیلی رفت و آن دو را نامزد نخست وزیری کرد، اما هر دو از قبول مسئولیت سرباز زدند. سرانجام با مشورتهایی که صورت میگیرد، بر روی فروغی اتفاق نظر میشود و رضاشاه سرپرستی دولت را به فروغی تکلیف میکند. فروغی این تکلیف را میپذیرد و به درخواست رضاشاه، سهیلی وزیر امور خارجه شده و عامری به وزارت کشور منصوب میشود. در همین ملاقات تصمیم گرفته میشود که ارتش ایران دست از مقاومت در برابر نیروهای اشغالگر روس و انگلیس بردارد و به اصطلاح ترک مخاصمه صورت گیرد. فروغی فردای روزی که نخستوزیری را قبول میکند کابینه خود را به مجلس معرفی میکند و تصمیم دولت مبنی بر ترک مخاصمه را به آنان اطلاع میدهد و به این دلیل که دولت در باب سیاست خارجی باید فوراً مذاکره کند، از مجلسیان میخواهد تا به کابینه رأی اعتماد بدهند. مجلس نیز با اکثریت آرا به کابینه رأی اعتماد میدهد.
پیش از وقوع این مسائل، انگلستان و روسیه به ترتیب اولویت بر روی سه گزینه اجماع نظر داشتند؛ نخست، بازگرداندن حکومت به قاجار دوم، برقراری رژیم جمهوری و گزینۀ آخر، ادامه سلطنت در خاندان پهلوی. آنتونی ایدن؛ وزیر امور خارجه بریتانیا برای ارزیابی مسألۀ بازگرداندن سلطنت به خاندان قاجار در 19 شهریور 1320 با محمدحسن میرزا (فرزند محمدعلی شاه و برادر و ولیعهد احمدشاه قاجار) و پسرش حمید (پسر محمدحسن میرزا و آخرین ولیعهد قاجار) در لندن ملاقات کرد و نتیجه را در تلگرافی بسیار محرمانه به بولارد اینگونه نوشت: «... پرنس حسن آماده است تا اگر چنانچه جنبشی در ایران برای بازگرداندن سلسله قاجاریه به سلطنت به وجود آید به ایران برود. او پسرش را نیز همراه خود به ایران خواهد برد. پرنس حسن گفت که فروغی قبلاً معلم او بوده است و لذا او شاید نسبت به بازگشت سلطنت قاجار سمپاتی داشته باشد.»[34] اما برخلاف گمان محمدحسن میرزا، ذکاءالملک نظر مساعدی نسبت به اعاده سلطنت قاجار و سپردن اریکۀ پادشاهی به خاندان قاجار نداشت.[35] افزون بر آن، در دیدار دیگری که سر هوراس سیمور؛ معاون وزارت خارجۀ انگلستان در امور خاورمیانه و هارولد نیکلسون؛ رییس بی.بی.سی در تاریخ 22 شهریور با شاهزادگان داشتند، نتیجۀ ارزیابی مسأله منفی اعلام شد. به ویژه آن که حمید میرزا -که افسر وقت نیروی دریایی انگلستان بود- یک کلمه هم فارسی نمیدانست.[36]
در مورد گزینۀ استقرار رژیم جمهوری در ایران، دو کاندید ریاست جمهوری برای این گزینه وجود داشت؛ انگلستان، فروغی را کاندید کرده بود و ساعد، مورد نظر روسها بود. ساعد حاضر به پذیرفتن مقام ریاست جمهوری نشد. محمدعلی فروغی نیز شخصاً با رژیم جمهوری موافق نبود و پیشنهاد ریاست جمهوری را هم نپذیرفت. افزون بر آن که روسها با فروغی مخالف بودند و ممکن نبود در چنان مدت زمان اندکی که میبایست به سرعت تصمیمگیری میشد، روس و انگلیس بر سر یک کاندید به توافق برسند.[37] البته باید این نکته را هم اضافه کرد که «اصولاً مقامات بریتانیایی به طور سنتی نسبت به استقرار جمهوری در ایران نظر مساعد نداشتند و سلطنت را مناسبترین شکل حکومتی منطبق با فرهنگ و روانشناسی مردم ایران تشخیص میدادند» و این نظریهای بود که «از اندیشههای باستانگرایانۀ اردشیر ریپورتر و فروغی» تأثیر پذیرفته بود.[38] بنابر این، این گزینه نیز راه به جایی نبرد و تصمیم گرفته شد سلطنت در خاندان پهلوی برقرار بماند. برخی منابع به نقش مستقل محمدعلی فروغی در برکشانیدن محمدرضا به اریکۀ پادشاهی اذعان داشتهاند و برخی منابع این نقش را مکمل نقش مقامات لندن و دخالت آنان در مسألۀ پادشاهی محمدرضا دانستهاند. ایرج ذوقی با استناد به اسناد وزارت امور خارجه بریتانیا نقشی مستقل در این زمینه برای فروغی قائل شده، معتقد است محمدرضا در نتیجۀ عمل مستقل و سریع فروغی[39] و یا به واسطۀ اعمال فشاری که فروغی بر انگلستان وارد کرد به پادشاهی رسید.[40] اما منابع دیگر، اسناد وزارت امور خارجه بریتانیا در بررسی موضوع جانشینی رضاشاه را کافی ندانسته، مکاتبات سرویس اطلاعاتی انگلیس را دلیل متقنی بر نقش انگلستان در تعیین محمدرضا برای پادشاهی ایران ذکر کردهاند. بنابر این نظر، سرعت عمل فروغی در برکشاندن محمدرضا پیش از اعلام رسمی وزارت خارجۀ انگلستان به معنای استقلال عمل فروغی و عدم دخالت مقامات لندن در ماجرا نیست بلکه به طور مسلم، فروغی از قبل با آلن ترات؛ رییس وقت سرویس اطلاعاتی انگلیس –که در در پوشش کاردار سفارت بریتانیا در تهران- عمل میکرد، قضیه را فیصله داده بود و نتیجۀ بیحاصل مذاکرات انجام شده با شاهزادگان نهادهای مسئول اجرای این عملیات در انگلستان را هم به نتیجۀ قطعی مسأله رسانده بود و فقط اعلام رسمی وزارت امور خارجه بریتانیا به بولارد به چند روز پس از سوگند خوردن محمدرضاشاه در مجلس موکول شد.[41] از نظر این تحلیلگران «فروغی نه به عنوان یک مهره و عامل بلکه به عنوان یک سیاستپرداز بسیار مؤثر عمل کرد و اهمیت و پرستیژ او بدان حد بود که سرویس اطلاعاتی از آن برای اقناع مقامات مهمی چون سرآنتونی ایدن(وزیر خارجه) استفاده میکرد. به عبارت دیگر، نظریۀ فروغی نقش اصلی و تعیین کننده در تعیین سیاست خاورمیانهای انگلستان در ایران داشت.»[42]
24 شهریور 1320 خبر رسید ارتش سرخ در کرج است و میخواهد به تهران وارد شود رضاشاه از فروغی کسب تکلیف کرد. "آنها فقط با خود اعلیحضرت کار دارند." این پاسخ نخستوزیر بود و به شاه قول داد که ولیعهد را بر تخت سلطنت بنشاند. در سرانجام این گفتگو، فروغی متن استعفای رضاشاه را به قلم خود نوشت و به امضای شاه رساند.
فردوست راجع به جایگاه سیاسی فروغی و ارتباطاتش با انگلستان و فراماسونها میگوید: «... رضاخان دست به دامان چهرهای شد که از قدرت و نفوذ او در انگلیس مطلع بود. محمدعلی فروغی که در سالهای به قدرت رسیدن رضاخان واسطهی او با انگلیسیها بود و در صعود سلطنت پهلوی نقش مهمی داشت، از فراماسونهای مهم ایران و رییس لژ فراماسونری بود. فروغی فرد دانشمندی بود و در محافل بالای ایران احترام زیادی داشت و برخلاف بعضیها نه تنها به فراماسون بودن تظاهر نمیکرد، بلکه جداً پنهانکاری میکرد که به این نام شهرت نیابد. ولی فراماسونها از موقعیت او خبر داشتند و از او حرف شنوی و اطاعت جدی داشتند. فروغی فردی بود که حتی وزیر مختار انگلیس به خانهاش میرفت و به او احترام میگذاشت. رضاخان در آخرین لحظات که از هر جا قطع امید کرده بود برای حفظ سلطنت خود و حداقل برای ابقاء سلطنت پهلوی از طریق محمدرضا به فروغی متوسل شد...»[43] بنابر این، رضاشاه با علمی که به جایگاه فروغی نزد مقامات انگلستان داشت و از امکان سازش و توافق انگلیسیها با ادامهی سلطنتش قطع امید کرده بود، در آخرین روزهای سلطنتش به سراغ فروغی رفت و از او که رابطهی نزدیکی با انگلیسیها داشت، خواست تا واسطهی مذاکره با آنها شود و بقای سلطنتش را تضمین کند.
فروغی، مدرسهی علوم سیاسی و نقش آن در نفوذ فرهنگ غربی
بیشک نفوذ سیاسی در کشورهای تحت استعمار بدون تصرف قلمروهای فرهنگی آنها میسر نبوده و تا وقتی این دروازهها فتح نشوند، امکان غارت منابع آن کشورها، نه فراهم شده و نه تداوم مییابد. همواره بنیانهای فرهنگی و اعتقادی کشورهای جهان سوم اولویت نخست و اساسی استعمارگران برای تحقق اهداف استعماری خود بوده تا با تربیت دانشآموختگانی از همان کشورها بدون صرف هزینههای نظامی، استعمار خود را ضمانت بخشند. مدرسهی علوم سیاسی یکی از نمونههای مشخص چنین محیطی بود. این مدرسه در 1278ش توسط دو تن از فراماسونهای معروف و انگلوفیل به نامهای "میرزا نصرالله خان مشیرالدوله" و پسرش "میرزا خسنخان مشیرالملک" تأسیس شد. تحصیلکردگان این مدرسه بعدها با فعالیتهایی که بر اساس این تربیت در عرصهی اجتماع و سیاست داشتند، روشن کردند که هدف از تأسیس این مدرسه رواج فرهنگ استعماری غرب و مبارزه با عناصر اسلامی بود. نگاهی به برخی از چهرههای مطرح در این مدرسه، مؤید این ادعاست: اردشیر جی ریپورتر از جاسوسهای برجستهی انگلستان و از کسانی که در ترقی و برکشاندن رضاخان نقش مهمی داشت، در این مدرسه "تاریخ باستان" درس میداد. "رجبعلی منصور" پدر حسنعلی منصور، "ادیبالسلطنه،" "ابوالقاسم انتظامالملک" از دیگر چهرههای مطرح این مدرسه و از شاخصترین رجال وابسته به شمار میآمدند که در تحولات و وقایع سیاسی کشور نقش فعالی داشتند. آنانی هم که از این مدرسه فارغالتحصیل شدند، به چهرههایی در خدمت مقاصد انگلیس و آمریکا تبدیل شدند و در مصدر بسیار از امور قرار گرفتند. محمدعلی فروغی همانطور که قبلاً ذکر شد در مدرسه "تاریخ ایران" را تدریس میکرد که به شهادت شاگردانش همواره در پی تبیین جایگاه انگلستان برای ایران به عنوان تکیهگاه بود و همواره بر این موضوع تأکید داشت که بدون تکیه بر انگلستان نمیتوان به ترقی و پیشرفت رسید. مطلبی که گفتههای "میرزا ملکمخان" را یادآور میشد. خان ملک ساسانی یکی از محصلان مدرسه گفته است: خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفتگو از مستعمرههای انگلیس بود و این پرسش که آیا خود اهالی قادر به ادارهی مملکت خود هستند یا نه؟ و محمدعلی فروغی با طرح سؤال دیگری در پاسخ به این پرسش و آن این که آقایان شما هیچ وقت سرداری برای دوختن به خیاط دادهاید؟ نتیجه گرفت که بدون کمک انگلستان نمیتوان کاری کرد: «... ایران شما مثل آستین بیحرکت است که تا دست انگلیس در آن نباشد، ممکن نیست تکان بخورد...»[44] فروغی وقتی هم که به ریاست مدرسه منصوب شد، به تلاشهای خود برای متقاعد کردن محصلان که اینگونه بیاندیشند، ادامه داد. متأسفانه سایر اساتید مدرسه نیز جانبداری خود را از انگلیس پنهان نمیکردند و اندیشهها و عقاید مشابه فروغی را میان محصلان ترویج میکردند. محمدعلی جمالزاده از دیگر محصلان این مدرسه نیز به این موضوع اشاره کرده است. «این مدیران و معلمان که اغلبشان فقط برای این انتخاب شده بودند که شاگردان را از طریق وطنپرستی منحرف و به خدمتگزاری اجنبی تشویق کنند، در سر کلاس، موضوع درس را کنار گذارده و راجع به اصل مقصود صحبت میکردند... سید ولیالله خان... هم که تشریح درس میداد... سر درس فرمودند: ایران مثل خزهای است که به دیوار استخر چسبیده باشد و دولت انگلیس به منزلهی آن دیوار است که اگر نباشد، خزه وجود خارجی ندارد... دستور ذکاءالملک و منصورالملک و باقر کاظمی همیشه این بود که نبایستی اشخاص باسواد، باهوش جزو کارمندان وزارت خارجه درآیند... با کمال اطمینان میتوان گفت که مدرسهی علوم سیاسی تهران، خدمت خود را به اجنبی به بهترین وجه انجام داد...»[45]
سومین دورهی نخستوزیری و پایان حیات
پس از انتقال سلطنت به محمدرضا شاه، فروغی باری دیگر در مقام نخستوزیر قرار گرفت و مجلس سیزدهم -که انتخاباتش در دوران رضاشاه برگزار شده بود و نمایندگانش دستچین او بودند- را ابقا کرد. سپس سیاست خارجی جدید ایران را مطابق با تغییر اوضاع و شکست سیاست بیطرفی رضاشاه تعیین کرد. از آنجا که در شرایط آن روز امکان همکاری با متفقین اجتنابناپذیر بود، پیمان سه جانبهی ایران، روسیه و انگلستان را به تصویب مجلس رساند و در اسفند 1320ش هنگامی که ششمین ماه دوران نخستوزیریش را سپری میکرد، به دلیل کارشکنیهای نمایندگان مجلس و به بهانهی کسالت از مقام خود کناره گرفت و جای خود را به علی سهیلی، وزیر امور خارجهاش داد. محمدرضا شاه بلافاصله او را به وزارت دربار منصوب کرد، اما به دلیل بدگمانیها و سوءنیتهایی که درباریان در موردش داشتند، مقرر شد به عنوان سفیر کبیر به آمریکا برود که در رفتنش تعللهایی صورت گرفت و بیماریش شدت یافت. سرانجام در آذر 1321ش بر اثر سکته در 67 سالگی درگذشت.
مختصری دربارهی کیش یهودی خاندان فروغی
برخی منابع نیاکان فروغی را یهودی زادگانی دانستهاند که از بغداد عراق به اصفهان کوچیدند و مسلمان شدند.[46] مهدی بامداد، احمد کسروی، حبیب یغمایی از جمله نویسندگانی هستند که نیاکان محمدعلی فروغی را یهودی دانستهاند. حسین مکی نیز به نقل از مهدی بامداد بر این مطلب صحه گذاشته است[47] برخلاف روایت نخست، روایتی هم از زعیمالدوله؛ مدیر روزنامهی حکمت (چاپ مصر) موجود است که نسب او را نه به عراق که به اصفهان رسانده، میگوید: «ربالنوع فضل و ادب میرزا محمدحسین فروغی ملقب به ذکاءالملک در 15 ربیعالثانی 1255 در اصفهان متولد شد.» و در ادامهی این مطلب خمامیزاده مینویسد: «ذکاءالملک پس از تحصیل مقدمات علوم متعارفه آن زمان برای اکمال به سوی عراق عرب شتافت و در عتبات عالیات از علوم فارغالتحصیل شد و به ایران بازگشت.»[48] با وجود روایتهای مختلف از کیش خاندان فروغی موضوع یهودی بودن اجداد فروغی تاکنون قابلیت اثبات و ابطال نیافته است. برخی پژوهشگران مبدأ طرح این مطلب را شهریور 1320 اعلام کردهاند. در این مقطع با پیشروی ارتش آلمان به جبههی متفقین و خصوصاً شوروی تصور آن بود که آلمان نازی پیروز جنگ است و گرایش به آلمان نزد ایرانیان مقبولیت بسیاری یافت. با اشغال کشور محمدعلی فروغی قراردادی سه جانبه با متفقین امضا کرد و استعفای رضاشاه را هم گرفت. این امر -که خلاف تبلیغات آلمان نازی بود- باعث شد تا به گفته این دسته از محققان رادیو فارسی برلین محمدعلی فروغی را فردی غیر قابل اعتماد معرفی کند و به دفعات او را به دلیل نسب یهودیاش دشنام دهد. این اقدام رادیو بسیاری از روشنفکران طرفدار آلمان را هم علیه او برانگیخت و آنان همگام با رادیو به فروغی حمله بردند. بنا بر نقل پژوهشگران، بعدها نیز وزارت امور خارجه انگلستان با انتشار اسنادی در شرح حال فروغی او را فررزند میرزا محمدحسین از شهر اصفهان و از خانوادهای یهود معرفی کرد. مئیر عزری[49] نخستین سفیر اسراییل در ایران نیز به این مطلب اشاره کرده، میگوید: «محمدعلی فروغی(ذکاءالملک)... ریشهای یهودی داشت... نامبرده با سیاستهای میهنپرستانهاش ایران ناتوان را در یکی از سختترین دوران تاریخی که ناخواسته آوردگاه بیگانگان شده و پل پیروزیاش خوانده بودند از برزخ هراسناک نازیها رها ساخت. نام خانوادگی ذکاءالملک یادآور نام یهودی ذکاییم است که از خانوادههای بزرگ یهودی در اصفهان بودند. در فرهنگ و ادب عبری واژه ذکاء یا ذکای برابر پاک، پالوده، برگزیده و شایسته است. شادروان فروغی از دانشمندان و پژوهشگران نامدار ایرانی... همه نوشتههایش یا برگردانهایش... از زبان روسی و دیگر زبانها در چاپخانه بروخیم (یکی از پایگاههای فرهنگ یهودی در ایران) به چاپ رسیدهاند...»[50] مسالهی کیش خاندان فروغی حتی به شعر نیز راه یافت و در اشعار شعرا هم منعکس شد. ادیبالممالک فراهانی؛ هممسلک فراماسونری فروغی در دیوانش به رغم مدح محمدحسین پدر به محمدعلی پسر هنگامی که رییس دیوان عالی تمیز (دیوان کشور) بود میتازد.[51]
رییس آنان مردی است بینشان گرچه نشان مجرم پیدا ز چهره و سیماست
جهودزاده بینور بیفروغش دان که هم مغز زکام است هم به ملک ذکاست
شعر مشهور ملکالشعرای بهار خطاب به پهلوی هم مؤید این موضوع است:
شـاهـا کـنم از خبث فـروغـی خبرت خون میکند این جهود ناکس جگرت
خطبه شهی و عزل تو را خواهد خواند زانگـونه که خوانـد از برای پدرت[52]
تأکیدی که برخی منابع و از جمله روایتهای فوق بر کیش یهودی فروغی و نیاکانش دارند، موضوعیست که بر بار مفهومی آن حمل میشود. "یهود" و "یهودیت" نزد ایرانیان بار ارزشی سیاسی برخلاف جهت منافع ملی دارد. یهودی خواندن فروغی نیز گمانهایست بر این موضوع که تمام اقدامات او در خدمت منافع یهود و صهیونیسم بوده است.
[1] . مصاحبه حبیب لاجوردی با محمود فروغی، نوار شماره 1.
[2] . برخی منابع تجارت خاندان محمدعلی فروغی از جمله محمدمهدی ارباب را تریاک عنوان کردهاند.
[3] . محمود فروغی؛ مقالات فروغی، جلد اول، بی جا: انتشارات توس، چاپ دوم، مقدمه.
[4] . مجتبی مینوی درباره تصحیح انتقادی محمدمهدی ارباب میگوید: "یک وقت معلم ما میرزا عبدالعظیم قریب به من تکلیف کرد که در شرح حال فردوسی و راجع به شاهنامه او گفتاری تهیه کنم و در سر کلاس درس بخوانم اما شاهنامه نداشتم. آقا جواد خان [پسر محمدعلی فروغی] نسخهای از شاهنامه چاپ بمبئی به من امانت داد تا گفتار خود را تهیه کردم... ملتفت شدم که متن این شاهنامه تصحیح کردۀ مرحوم آقا مهدی ارباب اصفهانی است که پدر محمدحسین ذکاءالملک فروغی بوده است. بعدها دانستم این آقا مهدی ارباب از فضلا و ادبای به نام بوده است و تاریخ وصاف چاپ بمبئی به اهتمام همان آقا مهدی ارباب به طبع رسیده بود." مجتبی مینوی؛ نقد حال، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ سوم: 1367، ص 536 - 537.
[5] . محمدعلی ذکاءالملک؛ مقالات فروغی، تهران: انتشارات یغما، آذر 1353، ص هفت.
[6] . مجله یغما: 1339ش، ش 142، ص 65 – 66.
[7] . حوریه سعیدی "محمدعلی فروغی در رویارویی با محمد مصدق،" فصلنامه تحقیقات تاریخی و مطالعات آرشیوی سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، ش 61، بهار 1385.
[8] . اسماعیل رائین؛ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، جلد 2، تهران: امیرکبیر، 1357، ص 109 و 112.
[9] . باقر عاقلی؛ ذکاءالملک فروغی و شهریور بیست، انتشارات علمی، چاپ اول، ص 20.
[10] . نامههای دوستان، نامۀ فروغی به تقیزاده، به کوشش ایرج افشار، نشر فرزان، 1379، ص 43.
[11] . محمود طلوعی؛ پدر و پسر، نشر علم، چاپ چهارم: 1373، ص 225.
[12] .حسین مکی؛ تاریخ بیست سالۀ ایران، جلد سوم، تهران: نشر ناشر، چاپ سوم: 1362، ص 586.
[13] . محمود طلوعی، همان، ص 236.
[14] . حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم: 1371، ص 41.
[15] . فرهنگ معین، ج 5، ص 182 – 183.
[16] . محمود طلوعی، همان، ص 241.
[17] . باقر عاقلی؛ ذکاءالملک و شهریور 1320، تهران: علمی، 1370، ص 30.
[18] . حسین فردوست، همان، ص 393.
[19] . محمود طلوعی؛ بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، بیجا، نشر علم، جلد اول، چاپ دوم 1373 ص 24.
[20] . مرتضی ثاقبفر؛ رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، تهران: انتشارات جامی، چاپ اول: 1383، ص 160.
[21] . باقر عاقلی؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 2، تهران: نشر گفتار و نشر علم ،1380، ص 1113.
[22] . همان، پدر و پسر، همان، ص 275.
[23] . همان، ص 290.
[24] . همان، ص 299.
[25] . مصطفی الموتی، بازیگران سیاسی از مشروطیت تا سال 1357، لندن، چاپ پکا، 1374، ص 359.
[26] . رک: هماهنگی با قافله تمدن با تغییر لباس در زمان رضاخان!!، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[27] . همان.
[28] . همان.
[29] . حسین مکی، همان، جلد چهارم، تهران: 1361، ص 24.
[30] . جریانشناسی روشنفکری غربگرا در ایران، محمدعلی فروغی؛ سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی، آذر 1400.
[31] . حسین فردوست، همان، ص 42.
[32] . باقر عاقلی، ذکاءالملک فروغی و شهریور بیست، همان، ص 50 – 51.
[33] . حسین فردوست، همان، ص 37 – 38.
[34] . ایرج ذوقی؛ ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران: پاژنگ، 1367، ص 107.
[35] . همان، ص 108.
[36] . همان، ص 107.
[37] . حسین مکی، همان، جلد هشتم، انتشارات علمی، چاپ دوم: پاییز 1366، ص 108.
[38] . حسین فردوست، همان، ص 39.
[39] . ایرج ذوقی، همان، ص 108.
[40] . همان، ص 105.
[41] . نک: حسین فردوست، همان، ص 40.
[42] . همان، ص 41.
[43] . حسین فردوست، همان، جلد اول، ص 95.
[44] . همان، جلد 2، ص 36.
[45] . همان، ص 140.
[46] . برخی منابع نام فروغی را با پسوند دردشتی ذکر کردهاند که این پسوند به محلۀ دردشت اصفهان؛ محلهای که یهودیان اصفهان در آن سکونت داشتهاند، اشاره دارد.
[47] . نک: حسین مکی؛ تاریخ بیست سالۀ ایران، ج 4، تهران، چاپ اول: 1361، ص 23.
[48] . رابینو، همان، ص 101.
[49] . مئیر عزری (1924م – 2015م) سفیر و اولین نمایندۀ سیاسی دولت اسراییل در ایران بود که در سال های 1958 تا 1975م نقش مهمی در ارتقای روابط ایران و اسراییل ایفا کرد. او از فعالان آژانس یهود در ایران بود که مهاجرت خیل یهودیان ایران به اسراییل را تسهیل کرد.
[50] . مئیر عزری؛ یادنامه، ترجمه ابراهام خاخامی، ج اول، اورشلیم، 2000م.
[51] . رک: دیوان ادیب الممالک فراهانی.
[52] . دیوان ملک الشعرا بهار، تهران: 1368، جلد دوم، ص 1298.
فروغی نفر چهارم از سمت راست
محمدعلی فروغی نفر چهارم از سمت راست
محمدعلی فروغی نفر وسط
تعداد مشاهده: 20073