جایگاه روزنامه آذرآبادگان در سپهر مطبوعات عصر پهلوی
تاریخ انتشار: 13 آذر 1402
مقدمه
سیر تطور مطبوعات در ایران ـ از روزنامه کاغذ اخبارِ میرزا صالح شیرازی تا پیروزی انقلاب اسلامیدر سال 1357 ـ با فراز و فرودهای فراوانی همراه بوده که بخش عمدهای از آن متأثر از شرایط سیاسی کشور بوده است. مطبوعات در ایران عصر پهلوی صرفنظر از نقش افراد، عمدتاً تابعی از تحولات سیاسی و امنیتی کشور بوده و به استثنای مقاطعی کوتاه فاقد استقلال در قلم و نگاه بودهاند. مطبوعات به عنوان رکن پنجم قانون مشروطیت، در جریان نهضت مشروطیت و قبل از آن نقش مهمی در تنویر افکار عمومی داشته و در آشنایی ایرانیان با تحولات سیاسی و فرهنگی غرب تأثیرگذار بودند. روزنامههایی مانند اختر، حبلالمتین، ثریا، پرورش، حکمت و... که در خارج کشور منتشر میشدند، صرف نظر از جریانهای مشکوکی که در برخی از این روزنامهها نفوذ کرده و با اسلام ضدیت داشتند، در تحولات سیاسی کشور نقش بر عهده داشتند. در سالهای بین پیروزی نهضت مشروطیت 1285ش تا کودتای 1299ش روزنامههای فراوانی در کشور تأسیس و منشر شد ولی پس از مدتی تعطیل یا توقیف و یا به فراموشی سپرده شدند. بسیاری از پژوهشگران به توپ بسته شدن مجلس اول به دستور محمدعلی شاه را تا حدود زیادی ناشی از تندروی روزنامهها علیه شاه دانستهاند. در جریان جنگ جهانی اول(1914- 1918م) مطبوعات علاوه بر پوشش اخبار جنگ، به یکی از جبههها و طرفهای جنگ، وابستگی داشتند. روزنامه کاوه چاپ برلین از جمله این مطبوعات تأثیرگذار است. کاوه که به وسیله سید حسن تقیزاده از اعضای تشکیلات فراماسونری در برلین منتشر میشد از مروجین جدی غربگرایی و غربیشدن در ایران است. در فاصله زمانی کودتای 1299 تا تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی در 1304، مطبوعات و اصحاب رسانه نقش مهمی در جنگ قدرت ایفاء میکردند روزنامههای شفق سرخ به صاحب امتیازی علی دشتی از عوامل انگلیس، با حمایت از رضاخان نقش مهمی در تسهیل فرایند انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی برعهده داشتند. در دوره سلطنت رضاخان(1304- 1320ش) مطبوعات بهطور کامل در خدمت اهداف و برنامههای رژیم پهلوی قرار داشت و بسیاری از روزنامهنگاران یا با خودسانسوری به استقرار دیکتاتوری رضاخان و اجرای برنامههای ضددینی وی کمک کردند، یا مانند فرخی یزدی(1268-1318ش) مدیر مسئول روزنامه طوفان و میرزاده عشقی(1273- 1303ش) مدیر مسئول روزنامه قرن بیستم به دلیل استقلال فکری و مبارزه با خودکامگی رضا خان، به کام مرگ فرستاده شدند.
مطبوعات در ایرانِ دوره قاجار و پهلوی به دلیل متأثر بودن از شرایط سیاسی، در دوره ضعف و رخوت حکومتها بیشترین آزادی عمل را پیدا کرده و از نظر کمی و کیفی رشد زیادی کردند. در دوره پهلوی در سه مقطع، مطبوعات از حیث کمی و کیفی و آزادی بیان وضعیت قابل قبولی داشتهاند. این سه مقطع عبارتند از: اوایل دهه 20 که رضاخان از کشور تبعید شده و متفقین کشور را در اختیار داشتند. در این دوره مطبوعات مانند احزاب به طرز کمسابقهای افزایش یافته و از نظر محتوا تنوع زیادی پیدا کردند. این موضوع نتیجه از بین رفتن دستگاه کنترل و سانسور دوره رضاخان و آزادی نسبی حاکم بر کشور به دلیل تحولات داخلی و بینالمللی بود. این آزادی نسبی به معنای نبود سانسور و عدم کنترل و مراقبت نبود؛ چرا که نیروهای اشغالگر نظارت کاملی بر مطبوعات داشته و با ممیزی شدید مانع از انتشار اخباری غیر از آنچه که خود تهیه میکردند، میشدند.[1] سندی به تاریخ 24 دی 1321 در دست است که در آن آر.دبلیو.بولارد وزیر مختار انگلیس در ایران از احمد قوامالسطنه نخستوزیر ایران میخواهد که به سانسور اخبار مربوط به جنگ بپردازد:
تنها راه اصلاح این امر[تحلیل مستقل اخبار مربوط به جنگ] آن است که مقرر شود کلیه این قبیل مقالات و تفاسیر به اداره سانسور فرستاده شود و تا از سانسور نگذرد طبع و منتشر نشود. متصدی سانسور باید یک نفر ایرانی باشد که راجع به کلیه مسائلی که مربوط به منافع نظامیانگلیس میباشد، با مقامات مربوطه انگلیسی تماسی نزدیک داشته باشد.1
کمی بعد در تاریخ 21 /11 /1321 احمد قوامالسطنه نخستوزیر ایران موافقت با این درخواست را به اطلاع وزیر مختار انگلستان میرساند:
بهطوریکه تقاضا فرموده بودید، دستور داده شد در آتیه تمام مقالات و تفاسیر مربوط به جنگ را مقید به سانسور نموده و بدون طی جریان آن، مقاله و تفسیری در موضوعاتی که منتشر فرموده بودند، منتشر نگردد.[2]
دوره دوم از آزادی نسبی مطبوعات در ایران را میتوان در خلال نهضت ملی شدن صنعت نفت 1329 تا کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 دانست. در این دوره در تهران و شهرستانها مطبوعات فراوانی با رویکرد ملی و مذهبی به زیور طبع آراسته شد و در مجموع دوره پررونقی در عرضه مطبوعات رقم خورد. با پیروزی کودتاچیان شاهد اختناق نه تنها در عرصه سیاسی، بلکه در حوزه نشر و مطبوعات نیز هستیم. از این زمان چهرههای اصلی حوزه مطبوعات افرادی بودند که یا وابسته به دربار بودند یا به بیگانگان. سند زیر نمونهای از این وابستگی به بیگانگان است:
داریوش همایون یکی از گردانندگان روزنامه آیندگان در سفری که در ایام جنگهای شش روزه اسرائیل و اعراب به اسرائیل رفته بود، موضوع خرید یک رتاتیو از سرمایهداران اسرائیل را عنوان کرده و وزارت امور خارجه اسرائیل پس از مشورت با نمایندگی آژانس اسرائیل در ایران و کمک عِزِری نماینده اسرائیل در تهران که از دوستان داریوش همایون میباشد، سرانجام موافقت کرده که دولت اسرائیل و یا سازمان صهیونیزم پرداخت اقساط فروش رتاتیو را عهدهدار شده و با پرداخت قسمتی از مخارج رتاتیو آن را به داریوش همایون بفروشد. در مقابل این مساعدت مالی که دولت اسرائیل و وزارت امور خارجه این کشور به داریوش همایون کرده او متعهد شده است که حمله به اعراب را در روزنامه مذکور عنوان نموده و او از اسرائیل حمایت بنماید. در هفته گذشته موافقت کامل وزارت خارجه و پشتیبانی از همایون به وسیله عزری به او ابلاغ گردید.[3]
به همین دلیل چندان بیراه نخواهد بود که عرصه مطبوعات در دهههای 30، 40، و 50 در ایران را ضد ملی معرفی کنیم. اصحاب رسانه در این دوره عمدتاً افراد فاقد وجاهت ملی بودند که از موقعیت مطبوعاتی خود نه تنها برای اغراض سیاسی، بلکه برای منافع شخصی نیز استفاده میکردند. در اسناد ساواک گزارشهای فراوانی از این موارد وجود دارد که بعضاً شامل اخاذی نیز بودند:
طبق اطلاع اخیراً آقای شاهنده مدیر روزنامه فرمان وسیله شخصی به نام رضوی از شرکت ویتانا مطالبه 5 هزار تومان وجه مینماید که چون از طرف شرکت مزبور توجهی نمیشود، لذا آقای شاهنده در یکی از شمارههای روزنامه فرمان حملاتی دایر بر فاسد بودن اجناس شرکت ویتانا مینماید.[4]
با تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور، مطبوعات بیش از قبل زیر تیغ سانسور رفته و در خلال سالهای 1335 تا 1357 کاملاً همسو با اهداف و برنامههای رژیم حرکت میکردند. کسانی مانند عباس مسعودی: روزنامه اطلاعات ، مصطفی مصباح زاده: روزنامه کیهان ، عباس شاهنده: روزنامه فرمان، علیاصغر امیرانی: مجله خواندنیها، علی بهزادی: مجله سپید و سیاه، داریوش همایون: روزنامه آیندگان، اسماعیل پوروالی: روزنامه بامشاد، علی اکبر صفیپور: هفته نامه امید ایران، مصطفی الموتی: روزنامه صبح امروز، ابوالحسن عمیدی نوری: روزنامه داد و... از چهرههای رسانهای این دوره کاملاً با ساواک همسو و هماهنگ بودند. محتوای این رسانهها تعریف و تمجید از رژیم، دفاع از غرب و اسرائیل، نادیده گرفتن خواستههای واقعی مردم، ضدیت با دین و روحانیت و ترویج بیبند و باری در سطح کشور بود.
دوره سوم آزادی مطبوعات در کشور را باید از پاییز 1357 تا 22 بهمن 1357 دانست. در این مقطع بهرغم کنترل نسبی ساواک و ارتش، به تدریج بسیاری از اصحاب رسانه و روزنامهنگاران انقلابی به انعکاس اخبار واقعی کشور پرداخته و رسالت حرفهای خود را در حد متعارف انجام دادند. در این مقطع دو موضوع حائز اهمیت است: نخست اعتصاب دو ماهه اهالی مطبوعات (15 آبان تا 16 دی 1357) که باعث شد تا عملاً این حوزه تعطیل شود. دوم روزنامهنگارانِ فرصتطلبی که با استفاده از فضای جدید تغییر ماهیت داده و به صف انقلابیون و منتقدین پیوسته بودند. این افراد با انتشار تحلیلهای وارونه سعی در ناکارآمد نشان دادن انقلابیون و ایجاد اختلاف در صفوف مبارزه داشتند. بسیاری از این افراد به تدریج در سالهای بعد ماهیت واقعی خود را نشان داده و از سوی مردم و نظام طرد شدند.
صرف نظر از افراد و روزنامههایی که در این مقطع با اغراض سیاسی و طرحهای امنیتی رنگ عوض کرده بودند، اقداماتی از قبیل اعتصاب دوماه مطبوعات در سال 1357 نشان دهنده همراهی قاطبه اصحاب رسانه با انقلاب اسلامی است. به استثنای این سه دوره که به اختصار راجع به آنها توضیح داده شد، روند انتشار مطبوعات و تولید محتوا در دوره پهلوی بسیار ضعیف و سطحیتر از دوره قاجار بود. مطبوعات فاقد استقلال نظر و در واقع سخنگوی حکومت و توجیهگر اقدامات و سیاستهای آن بودند. سند زیر بهخوبی این عدم استقلال را نشان میدهد:
آقای پوروالی مدیر روزنامه بامشاد گفته است آقای نخستوزیر میگوید علیه آزموده مطلب بنویسید، ما هم مینویسیم، ساواک روزنامه را توقیف میکند. بعد از آقای نخستوزیر سؤال میکنیم اگر صلاح نبود در این زمینه مطلب بنویسیم چرا اشاره فرمودید؟ میگویند: صلاح در این است که بنویسید و توقیف شوید و باز هم ادامه دهید.
روزنامه کیهان و اطلاعات مهمترین مطبوعات دوره پهلوی دوم، نمونه کاملی از روزنامههای وابسته و فاقد استقلال هستند. این دو روزنامه به استثنای ماههای پایانی حیات سیاسی رژیم، عملاً دستگاه تعریف و تمجید و توجیه سیاستهای رژیم بودند.
در کنار روزنامههایی که در مرکز منتشر میشدند، در شهرستانها نیز نشریات متعددی با رویکردهای مختلف چاپ و نشر مییافتند. این روزنامهها به استثنای برخی مقاطع مانند وقایع سال 1325 در آذربایجان و کردستان عمدتاً رویکردی همسو با مرکز داشته و علاوه بر پوشش اخبار منطقه، وقایع کشور را نیز منعکس میکردند. برخی از این روزنامهها مانند «تجدد» و «جنگل» در مقاطعی مانند نهضت شیخ محمد خیابانی و قیام میرزا کوچک خان جنگلی از نظر کیفی و همسویی با آرمانهای دینی و ملی مردم سطح قابل قبولی داشتند.
در دوره پهلوی دوم و پس از کودتای امریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، روزنامههای استانی مانند مطبوعات پایتخت از لحاظ محتوا به شدت تنزل یافته و تحت کنترل و نفوذ بیشتری قرار گرفتند. به همین دلیل نقشِ چندانی در تنویر افکار عمومی به عنوان رسالت اصلی مطبوعات ایفا نکرده و توجیهگر وضع موجود بودند.
روزنامه آذرآبادگان تبریز
آذربایجان در تاریخ معاصر یکی از مهمترین مناطق کشور بوده و بسیاری از شخصیتهای اثرگذار در عرصه مطبوعات از این مناطق برخاستهاند. روزنامه آذرآبادگان از روزنامههای استانی است که بیش از سه دهه در تبریز منتشر میشد. آذرآبادگان نامی بود که در زمان استیلای جعفر پیشهوری[5] بر آذربایجان روزنامهای منتشر میکرد که مشیِ تجزیهطلبانه و ضد ایرانی داشت و ارتباطی با هفتهنامه آذرآبادگان این مقاله ندارد. با سقوط فرقه و فرار اعضای آن در سال 1325 به شوروی بسیاری از کسانی که در خدمت فرقه بودند به تدریج تغییر موضع داده و به حمایت از رژیم پرداختند.
آذرآبادگان به مدیر مسئولی محمد دیهیم از 1327 تا شهریور 1358 بهصورت هفتهنامه و در 8 صفحه در تبریز منتشر میشد. آذرآبادگان ابتدا به صورت هفته نامه و سپس به صورت روزنامه منتشر میشد. تیراژ آن در سال 1347، 1000 شماره در هفته و هزینه هر شماره را ساواک 4000 ریال نوشته است.[یعنی هر 1000 شماره] در مورد میزان تمایل افراد به مطالعه آن نیز آمده است:
بهطور کلی روزنامههای منتشره در این منطقه به علت نداشتن اخبار و مطالب دست اول آنچنان که باید و شاید مورد توجه مردم نبوده[اند].[6]
دیگر روزنامههای منتشر شده در منطقه عبارت بودند از: عصر نوین به مدیریت احمد بنیاحمد، مهد آزادی به مدیریت اسماعیل پیمان، پیام آذربایجان به مدیریت محمدعلی غلامی و قبس به مدیریت عزیز صابر. ظاهراً عصرنوین به نسبت سایر مطبوعات استانی خواننده بیشتری داشته است.[7] گزارشهای ساواک در خصوص روزنامه آذرآبادگان نشان دهنده رویکرد منفعلانه این روزنامه نسبت به وضعیت کشور است.
آذرآبادگان در اسناد ساواک
آنچه قابل توجه است، نظر مثبت ساواک نسبت به مشی و جهتگیریهای این روزنامه است. ساواک این روزنامه را اینگونه معرفی کرده است.
نشریه مزبور با روش سیاسی ـ اجتماعی به ترتیب هفتگی [ابتدا هفته نامه بود، بعد تبدیل به روزنامه شد. با این وجود بیشتر به روزنامه معروف است.] در شهرستان تبریز منتشر میگردد. ضمناً در کلیه موارد مندرجات هفتهنامه یاد شده همگام با سیاست دولت انتشار یافته است.[8]
وزارت کشور نیز در نامهای برای ساواک، راجع به محمد دیهیم نوشته است:
آقای محمد دیهیم صاحبامتیاز [شرح زندگی او در ادامه مقاله آمده است] روزنامه مزبور شخص وطنپرستی بوده و با خدمات و اقداماتی که نموده از هر حیث مورد اعتماد مقامات عالیه کشور میباشد و تاکنون در انتشار روزنامه خود از اصول اخلاقی روزنامهنگاری منحرف نگردیده است.[9]
این موضوع نشان از اعتماد رژیم به آذرآبادگان و بیانگر حمایت مادی و معنوی از آن است. در سال 1340 صاحب امتیاز این نشریه کوشید تا انتشار آذرآبادگان را در تهران دنبال کند. بعد از مکاتبات زیاد و بهرغم موافقت اولیه، نهایتاً این جابجایی مورد تأیید قرار نگرفت. در جمعبندی نهایی ساواک آمده است:
آقای محمد دیهیم مدیر روزنامه آذرآبادگان از طریق وزارت کشور تقاضای انتقال روزنامه خود از تبریز به تهران را دارد. ساواک به علت کثرت تعداد روزنامه و مجله در مرکز عدم موافقت خود را به وزارت کشور اعلام داشت.
در سند دیگری ساواک گزارش داده است:
چون فعالیت سیاسی و اجتماعی اشخاص و هرگونه سوابق آنان محفوظ بوده و اظهار نظریه روی درخواستهای متقاضیان از وظایف ساواک میباشد؛ لذا انتقال روزنامه آذرآبادگان از تبریز به تهران را فعلاً به مصلحت نمیداند.[10]
عدم موافقت ساواک با انتقال این روزنامه به تهران میتواند دلایل دیگری نیز داشته باشد. از جمله این که ساواک از طریق این روزنامه تا حدودی میتوانست منویات خود در استان را دنبال کرده و از آن برای تعدیل مخالفتها استفاده کند. به همین دلیل با درخواست تبدیل این نشریه از هفتهنامه به روزنامه موافقت کرد. همراهی با رژیم و پرهیز از انتشار مطالب جنجالی از دلایل ساواک برای تبدیل این هفتهنامه به روزنامه بود.
در اسناد ساواک گزارشهایی وجود دارد که نشان میدهد ساواک نسبت به برخی مطالب این روزنامه نگاه انتقادی داشته است. در سال 1347 درج مطلبی با عنوان: «فرماندار[ی] کل شدن اردبیل» باعث تذکر ساواک به آذرآبادگان شد. اداره کل سوم ساواک از ریاست ساواک آذربایجان شرقی در این خصوص خواسته بود:
خواهشمند است دستور فرمایید به نحو مقتضی به متصدی روزنامه آذرآبادگان توجه داده شود که از درج اینگونه مطالب [فرمانداری کل شدن اردبیل] خودداری نماید.[11]
موردی دیگر این که در سال 1348 این روزنامه عکسهای هواییِ مخازن نفتی و اسکلههای بارگیری بندر ماهشهر را منتشر کرد، ولی با وجود آن که این تصاویر در روزنامههای پایتخت نیز چاپ شده بودند، ساواک به آن روزنامه تذکرِ امنیتی داده است.[12] مورد دیگر پرداختن به بودحه نظامی کشور در 28 مهر سال 1353 است. بهرغم این که این مطلب بخشی از مصاحبه شاه با نیوزویک بود و در بیشتر مطبوعات داخلی نیز منتشر شده بود، اما ساواک همچنان موضوع را با حساسیت دنبال کرده و نسبت به انتشار آن تذکر داده است.[13] در این گزارش که در مورد خریدهای نظامی ایران از آمریکا بود، آمده است:
ایران در حال حاضر از بزرگترین نیروی نظامی در خلیج فارس برخوردار است ولی شاهنشاه مصمم گردیدهاند بدون توجه و اعتنای به بهای آن با عجله تسلیحات نظامی خود را افزایش دهند.
علت تذکر ساواک مشخص نیست. به احتمال زیاد ناشی از بیاطلاعی مأمورین استانی از درج این مطلب در نشریات مرکز باشد. امکان دارد این تذکر و تذکرات مشابه آن، ترس از واکنش منفی مخالفین خصوصاً نیروهای چپ بوده باشد. درج این مطالب با توجه به نزدیکی تبریز به شوروی و بهتر شنیده شدن برنامههای رادیو ملی و رادیو پیک در تبریز و تجانس بین اخبار آذرآبادگان و آن رادیوها، نیز میتوانسته است از دید ساواک موضوع را امنیتی کند.
در مورخه 9/ 10 /1355 در گزارشی در ستون «بد نیست بدانید» به وجود بیش از 47 هزار فرد بالای 100 سال در شوروری اشاره شده بود. نویسنده این اتفاق را نتیجه بهبود وضع بهداشت در شوروی دانسته بود. از آن جایی که یکی از نگرانیهای رژیم مسئله کمونیست و گرایش یه آن بود، این مطلب مورد حساسیت قرار گرفت و نسبت به آن تذکر داده شد.[14]
مهمترین افراد فعال در آذرآبادگان بر اساس اسناد ساواک عبارت بودند از:
صاحبامتیاز: محمد دیهیم. وی فرزند باقر در سال 1286ش در تبریز متولد شد. نماینده دورههاى 19 تا 23 تبریز در مجلس شوراى ملى[از 1335 تا 1354] بود. در رشته ریاضى تحصیل کرد و مدت 16 سال به تدریس پرداخت. وی مدتى رئیس پیشاهنگى آذربایجان بود و پس از آن وارد کارهاى سیاسى و اجتماعى شد. دیهیم از سال 1311 وارد عرصه مطبوعات شد. وی مدیر روزنامه تبریز بود و روزنامه «شاهین» را منتشر کرد و امتیاز روزنامه «آذرآبادگان» را نیز به دست آورد. دیهیم رئیس منطقه دال لایِنز[15] بود. وی در سال 1338 به حزب ملیون و با تأسیس حزب ایران نوین به این حزب پیوست. وی سرانجام در بهمن 1378 در تهران درگذشت. از جمله آثای وی میتوان به جبر، شرعیات، هندسه، تذکره شعرای آذربایجان در 5 جلد اشاره کرد. در اسناد دیهیم فردی معرفی شده است که درخدمت اهداف و برنامههای رژیم بوده و در روزنامهاش مطالب انتقادی منتشر نمیکرده است. در مورد سابقه وی نیز در اسناد به مخالفت با فرقه دموکرات و دریافت نشان رستاخیز به دلیل اقداماتش در جریان کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد اشاره شده است. در گزارشی که از سوی وزارت کشور در سال 1340 برای ساواک ارسال شده، راجع به محمد دیهیم آمده است:
آقای محمد دیهیم مدیر روزنامه آذرآبادگان و رهبر جمعیت فداکاران آذربایجان بوده... وی به هیج وجه عضویتی در سازمان دموکراتها نداشته و بلکه مورد تنفر شدید و اذیت آنها بوده است. به علاوه آقای دیهیم در وقایع آذرماه 25 در رأس میهن پرستان در قلع و قمع و خلع سلاح متجاسرین فداکاریهای زیادی به عمل آورده است و به اخذ نشان درجه 1 شجاعت مفتخر گردیده. مشارالیه از آن زمان جمعیت فداکاران آذربایجان را تشکیل و در کلیه جریانات گذشته شدیدترین مبارزات را با عناصر منتسب به حزب منحله توده و مخالفین به مقام شامخ سلطنت به عمل آورده و به همین مناسبت مورد تنفر تودهایها بوده و یکبار نسبت به وی سوء قصد شد و با اسلحه مجروح و مضروب گردیده و یکبار هم در کلوپ جمعیت فداکاران آذربایجان و دفتر روزنامه آذرآبادگان از طرف اخلالگران غارت و طعمه آتش گردیده است. و چون در جریان 28 مرداد 1332 هم خدمات شایانی انجام داده بود با اعطاء یک قطعه نشان رستاخیز درجه 1 مفتخر گردیده است. در مرداد 32 قبل از وقابع 28 مرداد برابر تلگراف رمز لشکر 3 که به ستاد ارتش مخابره گردید نامبرده به اتفاق سرتیپ بازنشسته نخعی علیه دولت اقداماتی میکرده است.[16]
در بیوگرافی که ساواک از دیهیم در سال 1347 تهیه کرده است به بخش دیگری از مواضع و دیدگاههای وی در دهه 20 اشاره شده است:
برابر سوابق موجود نامبرده بالا بعد از شهریور 1320 در حزب منحله توده فعالیت داشته و یکی از اعضای 59 نفری مجمع ملی دموکراتها بوده است. ولی بعد از مدتی[مخالفت] با حزب مزبور را آغاز و پس از شکست آنها به تبریز مراجعت و حزب فداکاران را که طرفدار مقام شامخ سلطنت بوده تشکیل داده و در زمان مصدق نیز همچنان به مخالفت خود با حزب منحله توده ادامه داده و پس از قیام 28 مرداد مورد عنایت ملوکانه و به اخذ نشان مفتخر گردیده است.
دیهیم از نمایندگان فعال و صاحب نفوذ آذربایجان به شمار میرفت و در میان نمایندگان نقش رهبری داشت و نظر او در انتخاب استانداران و شهرداران و رئیس دانشگاه تبریز و سایر امور استان، تعیین کننده بود. این نفوذ خالی از ارتباط او با دستگاه فراماسونری کشور از جمله عبدالله ریاضی و جعفر شریف امامی از رؤسای مجلس و از اساتید اعظم فراماسونری نبود. وی پس از پایان دوره نمایندگی در سال 1354، چاپخانه آذربادگان را تأسیس کرد. وى سرانجام در اواخر بهمن 1378ش/ ذىقعده 1420ق در 92 سالگى در تهران درگذشت. از محمد دیهیم آثار مکتوبی به شرح زیر باقی مانده است:
تذکره بانوان شاعره از پروین اعتصامی تا امروز (2جلد)؛ تذکره شعرای آذربایجان (5 جلد)؛ شریعت (2 جلد)، دستور زبان فارسی (2 جلد)، پیام؛ یاران و خاطرات (2 جلد)؛ جبر، شرعیات، هندسه؛ دستور زبان فارسى؛ تعلیمات مدنى؛ حساب نو
مدیر و سردبیر: عبدالله زهتابی. زهتابی در سال ۱۳۰۳ش در تبریز متولد شد. در سال ۱۳۲۴ و پس از کسب مدرک تحصیلی دیپلم به روزنامه نگاری روی آورد. زهتابی هنگام تحصیل در مدرسه «پرورش» تبریز با محمد دیهیم، معاون آن مدرسه آشنا شد و در دوره یکساله پیشهوری با آنها مخالف بوده و به عضویت «جمعیت فداییان آذربایجان» درآمد. جمعیت فدائیان آذربایجان، گروهی بودند که از شاه در برابر جریانهای مخالف، خصوصاً تجزیه طلبها طرفداری میکردند. وی در روزنامه تازه تأسیس آذرآبادگان در سال ۱۳۲۷ به عنوان مدیر مسئول و سردبیر انتخاب شد. زهتابی در شهریور 1399 درگذشت. در اسناد به تهدید وی در سال 1351 از طرف مردم به دلیل انتشار مطالب تمجیدی از رژیم اشاره شده است.
اخیراً نامهای بدون امضا و تهدید آمیز جهت آقای زهتابی مدیر و سردبیر روزنامه آذرآبادگان توسط پست ارسال گردیده است[17]
این تهدیدات نشان میدهد که بسیاری از مردم با مشی این روزنامه و مطالب مندرج در آن مخالف بودهاند.
از دیگر افرادی که اسم آنها به عنوان همکار روزنامه آذرآبادگان در اسناد آمده میتوان به این افراد اشاره کرد:
کاظم سلطانین: وی خبرنگار نشریه در هشترود بود. ساواک با نمایندگی وی برای روزنامه آذرآبادگان در هشترود موافقت کرده است.
ابوالحسن رجب نژاد: وی کارمند اداره اطلاعات و حهانگردی بود که به صورت پاره وقت با آذرآبادگان همکاری میکرد. وی در ستون «نقبی به روشنایی» مطلبی از علیاشرف درویشیان[18] منتشر کرده بود که باعث حساسیت ساواک شده بود:
اقدامات لازم به منظور تعیین نحوه افکار و تمایلات سیاسی وی و نحوه ارتباط و تماس او با علی اشرف درویشیان که در مرکز زندانی میباشد، معمول و نتیجه به موقع اعلام خواهد شد[19]
بنابر بر مندرجات ساواک رجبنژاد در محافل خصوصی اظهار نظرهایی ضد رژیم به صورت جک و لطیفه ببان میکرده است.[20]
یحیی شیدا: مدیر داخلی و اسماعیل دنیابین سرخابی و هوشنگ عبدالهی از دیگر افرادی بودند که با آذرآبادگان همکاری داشتهاند.
جمع بندی
روزنامه آذرآبادگان را باید جزو روزنامههایی دانست که توجیهگر سیاستهای رژیم پهلوی بودهاند. این روزنامه در واقع ابزاری برای هدایت افکار عمومی در راستای سیاستها و برنامههای رژیم در منطقه آذربایجان بود. این روزنامه در طول سه دهه فعالیت تنها چند بار مورد تذکر قرار گرفت که دلیل آن نیز نه درج مطالب انتقادی، که سهل انگاری در ارائه مطلب بود. پیش از این آذرآبادگان همانگونه که در اسناد نیز به آن اشاره شده بیشتر مطالب خود را از نشریات مرکز گرفته و در عرصه مطبوعات حرف چندانی برای گفتن نداشته است.
[1]. اسنادی از مطبوعات ایران (1340- 1320 ه ش)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 6.
[2]. همان، ص 7.
[3] . سند در ضمایم آمده است.
[4]. سند در ذیل مقاله آمده است.
[5] . سید جعفر پیشهورى در سال 1272 ﻫ ش در روستاى زاویه خلخال به دنیا آمد، در سال 1284 به همراه پدر و مادر به باکو رفت و در آن جا به تحصیل و کار پرداخت، در حوالى انقلاب روسیه در سال 1296 جلب افکار کمونیستی شد. وى در سال 1297 در 25 سالگى، عضو کمیته مرکزى حزب عدالت و عضو بوروى خارجى 5 نفره آن شد. در سالهاى 1299-1298 سردبیرى روزنامه حرّیت را به عهده داشت. در اردیبهشت 1299 ارتش سرخ در جریان جنگ با روسهاى سفید وارد خاک ایران شد و به همراه آن تعدادى از رهبران حزب عدالت، از جمله پیشهورى، وارد گیلان شدند. در 30 خرداد 1299 در بندر انزلى اولین کنگره حزب کمونیست ایران برگزار شد که در آن پیشهورى عضو کمیته مرکزى و یکى از چهار رهبر اصلى حزب انتخاب شد و در کنار حیدر عمواوغلى (تاریوردیف)، سلطانزاده (آواتیس میکائیلیان) و کامران به انتشار روزنامه کامونیست ارگان حزب، در رشت پرداخت. او در مرداد 1299 در دولت «کودتاى سرخ» احسانالله خان دوستدار، سمت کمیساریاى کشور را به عهده گرفت. در پى شکست نهضت جنگل مدتى به باکو رفت و مدیریت روزنامه اکینجى را به دست گرفت و سپس به عنوان دبیر مسئول تشکیلات تهران به ایران آمد. در این دوران، او سرمقالههاى روزنامه حقیقت به مدیریت «سیدمحمد دهگان» را مىنوشت. پیشهورى در سال 1304 رابط حزب کمونیست ایران و کمینترن بود. در سال 1306 در کنگره دوم حزب کمونیست ایران، معروف به کنگره ارومیه که در شهر رستوف در نزدیکى مسکو برگزار شد، مجدداً دبیر کمیته مرکزى و مسئول تشکیلاتى حزب در تهران شد. و در 6 دى ماه 1306 توسط شهربانى دستگیر شد و در تمام دوران زندان منکر عضویت در حزب کمونیست بود. در اسفند 1318 در دادگاه جنایى به جرم عضویت و تبلیغ فرقه اشتراکى، به 10 سال زندان محکوم شد. در دوران زندان میان پیشهورى و سایر زندانیان کمونیست، به ویژه اردشیر آوانسیان، اختلاف شدیدى وجود داشت که یکى از علل آن شاید اصرار پیشهورى در کتمان سمت حزبى و سوابق خود بوده است. پس از آزادى در سال 1319 به کاشان تبعید شد و در مهرماه 1320 در جلسه مؤسسان حزب توده شرکت کرد و جزء رهبران اولیه حزب انتخاب شد و به همراه ایرج اسکندرى اولین مرامنامه حزب را نوشت، ولى به علت اختلاف با اردشیر آوانسیان به زودى کناره گرفت. در خرداد سال 1322 انتشار روزنامه آژیر را در تهران آغاز کرد. وى در انتخابات مجلس چهاردهم از حوزه تبریز انتخاب شد، ولى در 23 تیر سال 1323 اعتبارنامه او رد شد. در کنگره اول حزب توده (10 مرداد 1323) به عنوان نماینده سازمان حزبى آذربایجان حضور یافت، ولى در این جا نیز اعتبارنامه او رد شد. در مرداد 1324 روزنامه آژیر توقیف شد و پیشهورى به آذربایجان رفت و در شهریور 1324 فرقه دمکرات آذربایجان را بنیان گذارد و در 21 آذر 1324 حکومت خودمختار فرقه را ایجاد کرد. پیشهورى در پى شکست فرقه در 21 آذر 1325 به باکو رفت و سرانجام در 20 تیر ماه 1326 در یک سانحه اتومبیل به قتل رسید. قتل پیشهورى را به میرجعفر باقروف ـ دیکتاتور آذربایجان شوروى ـ نسبت مىدهند و عامل آن را غلامیحیى دانشیان مىدانند و در سالهاى اخیر این مطلب در جمهورى آذربایجان شیوع کامل یافته است. با آغاز گلاسنوست گورباچف، این مطلب را اولین بار «على توده» در یکى از مطبوعات شوروى (ادبیات و اینجه صنعت) ارگان اتحادیه نویسندگان آذربایجان شوروى اعلام داشت. علت این امر اختلاف پیشهورى با باقروف و میرزا ابراهیموف وزیر فرهنگ آذربایجان شوروى ذکر مىشود.
[6]. سند شماره 6740/ هـ تاریخ 19 /2 /1347.
[7]. همان.
[8]. سند در ذیل مقاله آمده است.
[9]. سند شماره: 3362 /19، تاریخ: 11 /11 /1340.
[10]. آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره: 3362 /19 ط، تاریخ: 11 /11/ 1340.
[11]. همان، سند شماره: 110488/ 322، تاریخ: 8 /12/ 1347.
[12]. همان، سند شماره: 17333 /423، تاریخ: 26 /3 /48.
[13]. همان، اسناد شماره: 1103/ 347، تاریخ: 17/ 10/ 1353 و 32 /02/ 502/ 422 تاریخ:30 /8 /1353.
[14]. سند در ذیل مقاله آمده است.
[15] . کلوب بینالمللى لاینز یکى از سازمانهایى است که به وسیله فراماسونرى به صورت علنى تأسیس شد و در تشکیل آن فراماسونهاى شناختهشده فعال بودهاند. نشانهها و مظهرهاى یهودى ـ ماسونى در لاینز به کار مىرود. دو شیر غرّان که کره زمین را در میان چنگالهاى خود گرفتهاند علامت این باشگاه است. اعضاى این باشگاه در فارسى «شیرمرد» و جوانان عضو باشگاه «شیر بچه» خوانده شدهاند و نشریه داخلى آن با نام «شیرنامه» انتشار مىیافت. نشانههاى دیگر یهودى ـ ماسونى در لاینز بکار مىرود: رنگ آبى ـ جرس ـ رنگ طلایى ـ کره زمین ـ برگ زیتون و کبوتر سفید. آداب گشودن و بستن جلسهها و روش اداره نشستها همه از رسوم و آداب ماسونى تبعیت کرده است. لاینز یکى از سازمانهاى تشکیلات فراماسونرى ایالات متحده امریکاست و مانند دیگر سازمانهاى علنى ماسونى در ظاهر عنوان مىشود که به منظور فعالیت در امور خیّریه و عامالمنفعه تشکیل شده است. اعضاى لاینز در هر منطقه به چند کار عامالمنفعه نیز اقدام مىکنند امّا این اقدامات، پوششى براى فعالیت آزاد باشگاه و به منظور جذب اشخاص و تشکیل جلسات مرتب باشگاه و انعقاد سخنرانىهاى عمومى و جمعآورى نیرو و نمایش قدرت است. عضویت ماسونهاى مؤثر در لاینز و دخالت این باشگاه در امورى خارج از محدوده امور نیکوکارى نیز مؤیّد این حقیقت است که این باشگاهها اهداف دیگرى را دنبال مىکنند. اعضاى لاینز داراى مقامات و مشاغل حساس دولتى و خصوصى بودهاند که قرار گرفتن در آن موقعیتها جز با وابستگى سازمانى در داخل و ارتباط با خارج مقدور نبوده است. بسیارى از وابستگان پهلوى و دربار در این کلوب عضویت داشتند.
[16]. آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند فاقد شماره، تاریخ: 30 / 11 /1340.
[17] . همان، سند شماره: 22409 / هـ، تاریخ: 18/ 6/ 1351.
[18] . على اشرف درویشیان، فرزند سیفالله در سال 1319ش در کرمانشاه به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم در دانشسرایعالى تهران در رشته آموزشى ابتدائى، تحصیل کرد و در آموزش و پرورش به کار مشغول شد و مدتى در شاهآباد غرب (اسلامآباد)، راهنماى تعلیماتى بود.
وی در دوران دانشجویى با جعفر کوشآبادى و از طریق وی با مرحوم جلال آلاحمد، آشنا شد. درویشیان همزمان با فوق لیسانس در دانشسرایعالى تهران در دانشگاه تهران نیز در رشته روانشناسى تربیتى تحصیل مىکرد. وی در مرداد ماه سال 1350 در شهرستان کنگاور دستگیر و به ساواک کرمانشاه تحویل داده شد، درویشیان علت حضور خود در منطقه را مصاحبه با زارعین و نوشتن کتاب قصههاى مردم کرمانشاه... عنوان کرده بود و به همین دلیل سه ماه در بازداشت به سر برد.
مشارالیه که به همراه چریکهاى فدائى خلق فعالیت میکرد، مجدداً در اسفند ماه سال 1350 دستگیر و به 7 ماه زندان محکوم شد که با قبول مصاحبه تلویزیونى، در شهریور 1351 آزاد شد. وی در کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان، مشغول به کار شد و سپس به همراه ناصر رحمانىنژاد، در انتشارات «صداى معاصر» به فعالیت انتشاراتى پرداخت. در سال 1352 در حالى که همزمان با فعالیت در کانون، در کتابخانه بنیاد پهلوى نیز اشتغال داشت، دو کتاب به نامهاى «از این ولایت» و «صمد جاودانه شد» را چاپ کرد.
او که به فعالیتهاى کمونیستى خود ادامه داده بود. در سال 1354 با نام مستعار «لطیف نخلستانى» کتابى بنام «آبشوران» تألیف کرد که توسط ساواک دستگیر و به یازده سال حبس جنائى محکوم شد که با شعلهور شدن انقلاب اسلامى در تاریخ 3 /8 /57 از زندان آزاد گردید. از آثار وی میتوان به سالهای ابری (4 جلد)، افسانهها و مثلهای کردی و مجموعه فرهنگ افسانههای مردم ایران (کاری مشترک با رضا خندان) اشاره کرد. درویشیان در 1396 درگذشت.
[19]. همان، سند شماره: 8693 /3 هـ 1، تاریخ: 1 /10 /1355.
[20]. همان، سند شماره: 8871/ 3 هـ 1، تاریخ 18/ 10/ 1335.
محمد دیهیم
کتاب خاطرات محمد دیهیم
عبدالله زهتابی
سردبیر روزنامه آذرآبادگان عبدالله زهتابی
عبدالله زهتابی
تعداد مشاهده: 12373