بررسی و تحلیلی کوتاه از تأسیس، تشکیلات، اقدامات و پایان کار ساواک
تاریخ انتشار: 26 اسفند 1402
مقدمه
بعد از کودتای 28 مرداد سال 32 که آمریکاییها و انگلیسیها آن را ترتیب داده بودند، ایران که پیش از این غیرمستقیم تحت استعمار قرار داشت؛ به کشوری کاملاً سرسپرده برای اهداف استعماری تبدیل شد. استعمارگران و به ویژه آمریکا برای پیشبرد برنامههای خود و تثبیت حکومت استبدادی محمدرضا شاه نیاز به یک سیستم اطلاعاتی را در ایران احساس کردند تا بتواند منافع آنها را از خطرها حفظ کند. در آن زمان اتحاد جماهیر شوروی که مرزهای زیادی با ایران داشت، رقیب جدی آمریکا به حساب میآمد به همین دلایل داشتن اطلاعات یکی از نیازهای اساسی آنها بود و تشکیل ساواک در دستور کار آنان قرار گرفت. آمریکا، به ویژه پس از تشکیل ساواک، امید داشت تا از طریق این تشکیلات، مخالفان ایرانی حضور این کشور در ایران را سرکوب و به انزوا بکشاند.[1]
ارتشبد حسین فردوست قائممقام ساواک و یکی از افراد مؤثر در سازماندهی این سازمان، در خاطرات خود به تصمیم آمریکا به تقویت نفوذ خود در ایران و تشکیل سیستم اطلاعاتی در ایران اشاره میکند و مینویسد: «پس از 28 مرداد 32 که آمریکاییها با قدرت تمام وارد صحنه شدند و تصمیم گرفتند که ایران را به عنوان پایگاه اصلی خود در منطقه حفظ کنند، در درجه اول به ایجاد دستگاه ضداطلاعات ارتش و تقویت آن و در درجه دوم به تأسیس سازمان امنیت کشور (ساواک) پرداختند. طبیعی بود که اگر ایران میبایست پایگاه اصلی آمریکا در منطقه باشد، به یک سیستم اطلاعاتی و امنیتی قوی نیاز داشت، مضافاً اینکه در شمال آن رقیب اصلی آمریکا، یعنی شوروی کمونیستی، با حضور خود این پایگاه غرب را تهدید میکرد به علاوه، تأسیس دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ایران توسط آمریکا به او این امکان را میداد تا تسلط کامل خود را تأمین کند و نفوذ خود را در ایران عمق ببخشد.»[2]
ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در تهران هم بر این نکته تأکید دارد که تشکیل ساواک از ابتکارات سیا بود. وی معتقد است همین سازمان بود که طرح تشکیلاتی و چگونگی تأسیس و فعالیت ساواک را در اختیار حاکمان ایران قرار داد. به اعتراف سولیوان: «در سال 1957 سازمان سیا طرح و چارچوب تشکیلاتی یک سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن آن مشارکت کرد. این تشکیلات که به نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور نامیده میشد به زودی به نام مخفف آن یعنی ساواک شهرت یافت.»[3]
در واقع دوستان آمریکایی شاه، به او پیشنهاد تشکیل دو سازمان اطلاعات خارجی و امنیت داخلی را مانند دو سازمان سیا(سازمان اطلاعات خارجی آمریکا) و اف. بی. آی (سازمان امنیت داخلی آمریکا) دادند که این دو سازمان وظیفهی کشف توطئههای داخلی و خارجی علیه حکومت شاه را بر عهده میگرفتند؛ اما شاه با ایجاد تنها یک سازمان موافقت کرد. هسته اولیهی این سازمان در فرمانداری نظامی تهران شکل گرفت و روز 11 مهرماه 1335 خبر آن در مطبوعات به چاپ رسید. چندی بعد لایحه تشکیل آن که «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» نامیده میشد توسط دولت تهیه و به مجلس سنا فرستاده شد. در مجلس سنا عدهای از سناتورها به شدت با لایحه مذکور مخالفت کردند. یکی از سناتورها به نام سناتور خواجهنوری این قانون را ظالمانهترین قانون دولت خواند. وی با اشاره به ظلم و ستمهایی که از سوی مأموران نظامی با استفاده از این قانون میتواند صورت گیرد، این قانون را موجب محروم شدن مردم از تمام حقوق دموکراتیک و آزادیشان دانست.[4]
اما در نهایت ساواک در دهم بهمنماه سال 1335 به تصویب نهایی مجلس سنا رسید و در اسفندماه همان سال به طور رسمی با یک صفحه قانون و ریاست تیمور بختیار به عنوان اولین رئیس آن پا به عرصه وجود گذاشت و به تدریج بر کلیه امور مملکت تسلط یافت.
هدف از تشکیل ساواک
در قانون تأسیس ساواک هدف از تشکیل آن سازمان، حفظ امنیت کشور و جلوگیری از توطئهها و فعالیتهای مخالف منافع کشور بیان شده بود. در نگاه کلی و فارغ از ساختار شکلگیری حکومتها، تأسیس تشکیلاتی با این مسئولیت مهم و خطیر خوب و لازم شمرده میشود زیرا هر حکومتی باید از منافع ملی و عمومی خود در برابر دشمنان داخلی و خارجی محافظت کند تا از هرجومرج و زیان رساندن به آرامش و امنیت مردم جلوگیری نماید، ولی آنچه در واقع قرار بود از تشکیل ساواک اتفاق بیفتد و چنین نیز شد، حفظ محمدرضا شاه بر اریکه سلطنت به هر قیمت و بهایی بود و از دید ساواک حفظ حکومت شاه و صحه گذاشتن و یا سکوت و تمکن بر هر اقدام خلاف دین رسمی کشور، قانون اساسی و منافع ملی و عمومی، با هدف حفظ خاندان پهلوی و درباریان برابر با حفظ امنیت کشور بود. ازاینرو سعی داشت از ایجاد هرگونه فعالیتی که بر ضد شاه و حکومت و حامیان خارجی او صورت میگرفت، جلوگیری کند.
هدف دیگری که برای تشکیل ساواک بیان شده بود، برخورد با کمونیسم و جلوگیری از گسترش آن در ایران بود. مردم ایران به دلیل علاقهی شدید به اسلام، مخالف کمونیسم و گسترش آن بودند، آمریکا و شاه با آگاهی از این امر، میکوشیدند که هدف اصلی از تأسیس ساواک را جلوگیری از ورود و گسترش کمونیسم بیان کنند. مسئولان ساواک نیز با توجه به این مطلب هرگاه حرکتی علیه رژیم و شاه صورت میگرفت آن را به کمونیستها منسوب میکردند تا مردم را نسبت به آن بدبین کنند.
هدف واقعی دیگر از تشکیل ساواک، حفظ منافع اطرافیان شاه و منافع سرشار اقتصادی و سیاسی کشورهای استعماری خصوصاً آمریکا بود.
همچنین از اهداف دیگر تشکیل ساواک، نیاز به وجود یک سازمان گسترده و قدرتمند برای کشور و خنثیسازی مخالفتها علیه رژیم در آن زمان بود. البته قبل از تشکیل ساواک، رکن 2 در ارتش، دایره سیاسی یا آگاهی در شهربانی و نیز فرمانداری نظامی تهران وجود داشتند ولی هر کدام از آنها وظیفهای مخصوص داشتند و درعینحال ماهیت هیچکدام از آنها کشف و خنثیسازی مخالفتها قبل از وقوع آنها نبود، آنها حداکثر میتوانستند بعد از بروز مخالفتها و ایجاد بحران از ادامه آن جلوگیری کنند. ازاینرو، ساواک به وجود آمد تا بتواند دقیقتر و سریعتر مخالفتهای افراد و گروهها را کنترل کند و از بین ببرد و مهمتر از آن اینکه از ایجاد هرگونه مخالفتی علیه رژیم و شاه جلوگیری و از ایجاد بحران در کشور جلوگیری کند.[5]
به طور کلی تشکیل و فعالیت ساواک دو هدف اساسی را دنبال میکرد:
1. تثبیت، تحکیم و تداوم نظام استبدادی.
2. پشتیبانی از روند استیلای خارجی.
اهداف وجودی تشکیل ساواک آشکارا در جهت نقض و یا نادیده انگاری حقوق اساسی آحاد مردم در قانون اساسی کشور و حفظ و گسترش نفوذ خارجی (آمریکاییها) تنظیمشده بود، لذا از همان آغاز فعالیت ساواک نزد افکار عمومی مردم ایران به عنوان طلیعه دور تازهای از سرکوب و خفقان (به لحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) با سوءظن و محکومیت روبرو گردید.[6]
نقش آمریکا و اسرائیل در تشکیل و تثبیت ساواک
همانطور که در مقدمه نیز اشاره شد اساساً تشکیل ساواک نتیجهی تصمیم آمریکا برای تبدیل ایران به پایگاه اصلی خود بود؛ بنابراین آمریکا مهمترین نقش را در تشکیل و تثبیت ساواک ایفا کرده است. فردوست در خاطراتش ساواک را به چهار دوره تقسیم و اولین دوره آن را نیز ایجاد و تأسیس این سازمان توسط مستشاران آمریکایی معرفی میکند[7] و صراحتاً ساواک را فرزند F.B.I میداند.[8]
پس از تأسیس ساواک، گام بعدی آمریکا آموزش نیروهای اطلاعاتی - امنیتی و جاسوسی این سازمان جدید بود. بنابر این به زودی کارشناسان و آموزشگران سیا به ایران گسیل شدند تا نفرات ساواک را آموزش دهند. در میان آموزشهای سیا، چگونگی برخورد اطلاعاتی - جاسوسی با کا.گ.ب[9] و نیروهای پیدا و پنهان آن در ایران اهمیت بیشتری داشت. در همان حال بسیاری از مهمترین شیوههای دستگاههای اطلاعاتی شوروی و بلوک شرق در کشورهای مختلف و از جمله ایران به نیروهای ساواک آموزش داده میشد. آموزشهای سیا محدود به ایران نبود؛ طی سالهای بعد، نیروهای بسیاری از ساواک به آمریکا اعزام شدند تا در پایگاههای مجهز آن سازمان با روشهای پیشرفتهتر اطلاعاتی - جاسوسی و عملیاتی آشنا شوند. در همان حال برخی کشورهای اروپایی نیز در امور آموزشی یاریگر ساواک بودند. مارک. ج. گازیورووسکی درباره روند آموزشهای اطلاعاتی - امنیتی و جاسوسی سیا به نیروهای ساواک چنین نوشته است: «گروه پنج نفره آموزشی سیا، با تغییر گه گاهی پرسنل آن، تا سال 1960 یا 1961 در ایران ماند. این گروه شامل یک رئیس، یک معاون، و کارشناسانی در امور عملیات پنهانی، تحلیلگری اطلاعاتی و ضداطلاعاتی بود. گرچه این گروه رسماً تحت فرماندهی رئیس پایگاه سیا در تهران بود، ولی محل کار آن در اداره مرکزی ساواک قرار داشته، و تماس بسیار اندکی با نفرات پایگاه سیا داشت. مأموریت اصلی این گروه، تدارک آموزش لازم برای ساواک و تبدیل آن به یک سازمان اطلاعات پیشرفته و مؤثر بود.»[10]
در رابطه با فرآیند تکوین ساواک، جس لایف، کارمند اسبق سازمان سیا که در سالهای 1968 تا 1973 سرپرست گروه بررسی مسائل ایران در آن سازمان بوده است در روزنامهی اینترنشنال هرالد تریبیون میگوید: «ساواک مستقیماً به دست آمریکاییها ایجاد شد و کارکنان و کارشناسان سیا، شیوههای مختلف و مدرن شکنجههای روحی و جسمی را به مأموران ساواک آموزش میدادند و سمینارهای مختلف تشکیل میگردید که به بررسی تعلیم تکنیکهای مختلف شکنجه اختصاص داشت و مأموران آمریکایی ساواک را به تجارب رژیم فاشیستی هیتلر که دشمنان خود را در جریان جنگهای مربوط به جنگ بینالملل دوم به شیوههای غیرانسانی و وحشیانه شکنجه میدادند، آشنا میکردند. علاوه بر این، تعدادی از افسران ساواک برای گذراندن دورههای خاص آموزشی به پایگاه سازمان سیا در آمریکا فرستاده شدند. تا اواسط دههی 1340 آموزش نیروهای ساواک توسط سازمان سیا انجام میشد. اسناد موجود در رابطه با فرآیند تشکیل ساواک نشان میدهد که در طی این مدت تعداد قابلتوجهی از افسران بلندپایه ایران دورههای عالی مدرسه جاسوسی ارتش آمریکا را طی مینمودند.[11]
آمریکا بعد از گذشت 5 سال از تأسیس ساواک و ارائه آموزشهایی به این سازمان تصمیم گرفت برای حمایت از اسرائیل و تقویت ارتباط آن با ایران آموزش ساواک را به اسرائیل واگذار کند به همین دلیل در بسیاری از موارد از کمک به ساواک خودداری میکرد. فردوست در مورد این اقدام آمریکا مینویسد: «طی 5 سالی که از تأسیس ساواک میگذشت، هیئت مستشاری آمریکا آموزشهایی داده بود، که بههیچوجه کفایت نمیکرد و معلوم شد که بیش از این حاضر به همکاری نیستند یعنی اجازه نداشتند و تعدادیشان نیز معلومات لازم را نداشتند.»[12] او در ادامه میگوید: «هیئت مستشاری آمریکا در ساواک به حدی بیفایده شده بود که عذرشان را خواستم و آنها نیز با خوشحالی رفتند. این در حالی بود که هرروز به تعداد مستشاران آمریکایی ارتش اضافه میشد. مشخص بود که آمریکاییها و انگلیسیها تعمداً امکانات خود را از ساواک دریغ میکنند و بیتفاوتی نشان میدهند تا ساواک هر چه بیشتر به سمت اسرائیل سوق یابد. چنین نیز شد و این عمل آمریکا و انگلیس ثمرات خوبی برای اسرائیل داشت. نیمرودی[افسر موساد در ایران] همیشه با علاقه از ایران به عنوان تنها دوست اسرائیل در منطقه یاد میکرد.»[13]
بنابراین آمریکا به شیوهای ماهرانه به ایران فهماند که باید ارتباط جدی ساواک با موساد برقرار شود و درواقع شاه و مدیرانش را مجاب کرد که این ارتباط به نفع هر دو آنهاست درنتیجه برای ایجاد ارتباط بین این دو سرویس اطلاعاتی، دلایل متعددی به وجود آمد. اول اینکه شاه و مشاوران وی به این نتیجه رسیدند که به منظور حفظ روابط ایران و اسرائیل، سرویسهای اطلاعاتی هر دو کشور باید این روابط را اداره و کنترل کنند. به عقیده شاه، روابط آشکار دیپلماتیک بین دو کشور به نفع ایران نبود و بهترین راه برای حفظ و اطمینان از روابط پنهانی، این بود که وظیفه انجام ارتباط با اسرائیل به ساواک واگذار شود. دوم اینکه شاه و افسران ساواک بر این عقیده بودند که سازمان سیا تمرکز خود را بر رقابت با کا.گ.ب قرار داده و شکلگیری و فعالیت آن سازمان درزمینهی جنگ سرد بوده است. چیزی که کارآموزان ساواک نیاز داشتند و شاه نیز آن را تأیید میکرد، فعالیت در سطح منطقهای برای جمعآوری اطلاعات و ضد جاسوسی بود؛ به ویژه، با توجه به تهدیدات انقلابیون عرب علیه رژیم شاه، موساد با ارائه تجربیات وسیعش در خاورمیانه، کاملترین و بهترین همکار برای ساواک بود. سوم اینکه تعدادی از رؤسای بخشهای مختلف ساواک از آموزش کادر ساواک توسط سیا شکایت میکردند.[14]
بنابراین اسرائیل از فرصتی که برایش فراهم کرده بودند استفاده کرد و روابط اطلاعاتی- امنیتی خود را با ایران به حداکثر رساند. این رابطه برای اسرائیل از چنان اهمیتی برخوردار بود که حاضر شد کمک قابل توجهای را در زمینههای مختلف به ساواک بدهد.
نخستین همکاریهای موساد و ساواک، به دیدار تیمور بختیار (اولین رئیس ساواک) در سپتامبر 1957 (مهر 1336) به درخواست دکتر محمد صدریه (دبیر اول سفارت ایران در فرانسه و بعدها نماینده ایران در اسرائیل) با یعقوب صور (سفیر اسرائیل در فرانسه) و میانجیگری آمریکاییها بازمیگردد. صور و بختیار در خانه یعقوب کاروز (مشاور سیاسی سفارت اسرائیل در فرانسه) یکدیگر را دیدند. بختیار پیشرفتهای ارتش اسرائیل در جنگ سینا را ستود و پیام شاهنشاه ایران را در زمینه همکاریهای اطلاعاتی و ارزیابیهای سیاسی خاورمیانه به آگاهی یعقوب صور رساند. شورویها از یکسو و پانعربیسم ناصر از دیگر سو اسرائیل را وامیداشت تا دست ایران (کشور نیرومند و غیر عرب منطقه) را به گرمی بفشارد. نقش ایران در خلیجفارس، مرزهای دراز این کشور با عراق و نیازهای نفتی [اسرائیل] از دیگر انگیزههایی بودند که سران اسرائیل را به نزدیکی با ایران فرامیخواندند.[15]
بعد از شکلگیری ساواک و کمک آمریکا ارتباط ایران با اسرائیل در زمینه اطلاعاتی بیشتر شد و اسرائیلیها با توجه به نیازهای خود، ساواک را آموزشهای زیادی دادند. فردوست در این زمینه هم مینویسد: «در آغاز 2 یا 3 تیم و هر تیم مرکب از حدود 10 نفر از ادارات کل عملیاتی (دوم، سوم و هشتم) برای آموزش به اسرائیل اعزام شدند. مدت آموزش هر تیم بین 1 تا 2 سال و نتیجه آموزش عالی بود. این نشان میداد که اسرائیلیها برای دوستی با محمدرضا بهای زیادی قائلاند و روی نقش ساواک در آینده منطقه حساب جدی بازکردهاند. سپس، ترجیح دادم که استادان اسرائیلی را به تهران بیاورم ... استادان اسرائیلی با خود کتب و مدارک آموزشی مربوطه را نیز میآوردند و این کاری بود که آمریکاییها و انگلیسیها نکردند و ساواک قبلاً از این حیث در مضیقه جدی بود.»[16]
دوره حسن پاکروان در ساواک دوره اوج همکاری ساواک با موساد است و مربیان و کارشناسان و مستشاران اسرائیلی به نیابت از طرف سازمان سیا متدهای مختلف بازجویی، تعقیب، جاسوسی، ضد جاسوسی، عملیات ضد براندازی، جنگ روانی و شایعه و ... را آموزش دادند.[17]
در بخش عملیاتی سرویسهای اطلاعاتی ایران و اسرائیل در زمینههای گوناگونی باهم همکاری میکردند؛ اما بخش مهمی از روابط مشترک ساواک و موساد به عملیات برونمرزی دو سرویس در کشورهای عربی و اسلامی مربوط میشد. هر دو سرویس نمایندگیهای فعالی در پایتختهای یکدیگر داشتند. کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس، عراق، مصر، لبنان، سوریه و فلسطین از مهمترین مناطق عملیات برونمرزی مشترک ساواک و موساد محسوب میشدند. گسترش اختلافات سیاسی و مرزی بین رژیم پهلوی با کشورهای عربی نظیر مصر، عراق، لبنان و سوریه، روابط ساواک و موساد را گسترش داد. به همین دلیل در واکنش به همکاری ساواک و موساد و نقش مشترکی که در فعالیت بر ضد کشورهای مختلف عربی و اسلامی داشتند، برخی کشورهای عربی مواضع هماهنگتری بر ضد ایران و اسرائیل اتخاذ کردند و سرویسهای امنیتی آنان به مقابله با موساد و ساواک برخاستند.
از دیگر حیطههای فعالیت مشترک برونمرزی ساواک و موساد، ارتباط گروههای چریکی و مبارزان مسلح ایرانی با چریکها و مبارزان فلسطینی بود. همچنین این دو سرویس امنیتی در لبنان و سوریه هم رفتوآمدها و اقدامات مخالفان چریکی حکومت پهلوی و نیز مبارزان و گروههای مخالف اسرائیل را زیر نظر داشتند.[18]
تبادل اطلاعات از طریق دستبرد به اسناد سفارتخانههای عرب و عکاسی مخفیانه از محتوای کیفهای دیپلماتیک، یکی دیگر از جنبههای مهم همکاری ساواک و موساد بود. در سال 1962 پس از ملاقات مایر آمیت، - رئیس اطلاعات نظامی اسرائیل که یک سال بعد به ریاست موساد رسید،- با یک مقام بلندپایه ساواک در مورد نحوه استفاده از این شیوههای کسب اطلاعات، توافق به عمل آمد. مقامات دو سرویس، اطلاعاتی را که از راههای مختلف به دست میآوردند و مورد علاقه طرف مقابل نیز بود در اختیار یکدیگر قرار میدادند.[19]
هرچند اسرائیل سهم بزرگی در آموزش و تقویت نیروهای ساواک داشت که موجب تشکر ریاست ساواک از سرویس اطلاعات اسرائیل شد؛ اما ساواک هم منافع متقابلی را برای اسرائیلیها داشت چنانکه اسحاق رابین نخستوزیر این رژیم در نامهای به ارتشبد نصیری مینویسد: «جناب تیمسار ارتشبد نعمتالله نصیری در پایان دوران نخستوزیری اینجانب به عنوان خداحافظی از شما، مایلم مراتب تشکرات عمیق خود را برای همکاریهای نزدیک و ثمربخشی که نشانگر سالها مناسبات حسنه بوده است ابراز دارم. خواهشمندم اجازه دهید نقش مهمی را که شما در توسعه عملیات مشترک مهم ایفا کردهاید و در این عملیات انرژی و حسن نیت فراوان به کاربردید خاطرنشان سازم. خواهشمندم بهترین آرزوهای مرا برای سلامتی، کامیابی و موفقیت خودتان بپذیرید.»[20]
ساختار ساواک
این سازمان از چهار قسمت اصلی تشکیل شده بود. حوزه ریاست ساواک، ادارات کل، ساواکهای استانها و شهرستانها و نمایندگیهای خارج از کشور.
ساواک دو وظیفه اطلاعاتی (خارجی) و امنیتی (داخلی) را به عهده داشت و تلفیقی بود از دو سازمان «سیا» و F.B.I بدین ترتیب که ادارات کل سوم و هشتم وظایف F.B.I وادارات کل دوم و هفتم وظایف سیا را انجام میدادند. چارتی که توسط هیئت مستشاری آمریکا از سال 1335 پیاده شده بود به شرح زیر بود:
رئیس ساواک؛ معاون یکم (عملیاتی)؛ معاون دوم (اداری)؛ اداره کل یکم (امور اداری)؛ اداره کل دوم (کسب اطلاعات خارجی)؛ اداره کل سوم (امنیت کشور)؛ اداره کل چهارم (حفاظت پرسنل و اسناد و اماکن)؛ اداره کل پنجم (امور فنی)؛ اداره کل ششم (امور مالی)؛ اداره کل هفتم (بررسی اطلاعات خارجی)؛ اداره کل هشتم (ضد جاسوسی).[21] اداره کل نهم (تحقیق) و اداره کل دهم(آموزش) که بعدها اضافه شدند.
گستردهترین و مهمترین بخش ساواک، اداره کلهای آن بود که زیر نظر رئیس ساواک فعالیت میکرد. ساواک ده اداره کل داشت که هرکدام از آنها بر اساس وظایفی که بر عهده داشتند به چند اداره و بخش تقسیم میشدند. در ذیل توضیحاتی درباره هر کدام از این اداره کلها ارائه میشود و پس از آن رؤسای ساواک از ابتدای تشکیل تا انحلال معرفی، خواهند شد.
اداره کل یکم
این اداره کل شامل امور اداری، کارگزینی، تشریفات و مخابرات بود و وظایف ذیل را بر عهده داشت:
اجرای امور اداری رئیس و قائممقام ساواک، بررسی سازمان و وظایف ساواک با نظر متخصصین و مسئولین و نگاهداری آنها، تهیه نشریات و فرمهای اداری و کنترل در رعایت اجرای آنها، امور تشریفات و تبلیغات، امور توزیع مکاتبات صادره و وارده، امور پرسنلی، امور مخابرات و پشتیبانی نیروهای هیئت رئیسه از نظر اداری و مالی.[22]
رئیس بخش کارگزینی سروان خداداد بود که فردی مسلط و متخصص در حوزه خود بود. فردوست در مورد بخش کارگزینی اداره کل یکم مینویسد: «به علت اهمیت کارگزینی، به یکایک پروندهها شخصاً رسیدگی میکردم و هرچند وقت مرا میگرفت ولی هیچگاه این کار را به فرد دیگری محول نکردم.» فردوست شیوه استخدام و عضویابی را از یک مقام کارگزینی MI-6 آموزش دیده بود. آنها یک نمونه فرم تحقیق در مورد اشخاص را به او داده بودند که او آن را در اختیار مسئول کارگزینی ساواک قرار داد. طبق این فرم تحقیقات انجام و به کارگزینی ساواک تحویل داده میشد. اگر فردی قابل استخدام بود به کارگزینی احضار میشد و مدارک لازم را از او دریافت میکردند و به صورت آزمایشی به استخدام ساواک در میآمد. مدت استخدام آزمایشی دو سال بود که فرد یک سال از آن را آموزش میدید و یک سال دیگر نیز، کارهای متفرقه به او ارجاع داده میشد تا مقامات نسبت به کار او اظهارنظر کنند.[23]
بخش مخابرات اداره یکم، مراکز تلفن ساواک و شبکه بیسیم را مدیریت میکرد. استقرار امکانات مخابراتی و نیز تعمیرات تلفن و بیسیم بر عهده این بخش بود. بخش تشریفات نیز وظیفه پذیرایی از مهمانان خارجی ساواک را بر عهده داشت که رئیس آن شخصی به نام داود امیرقاسمی بود. او در سال 1350 رئیس گروه تشریفات و پذیرایی ستاد جشنهای 2500 ساله در تهران بود و در سال 1354 به سمت تشریفات دربار منصوب شد.[24]
اداره کل دوم
اداره کل دوم ساواک، اداره کل کسب اطلاعات خارجی بود که پس از کسب اطلاعات آن را برای بررسی به اداره کل هفتم ارسال میداشت. آموزش اداره کل دوم توسط کارشناسان اسرائیلی، به خصوص رئیس پایگاه برونمرزی اسرائیل در خوزستان، صورت گرفت و آنها نقش اساسی در ارتقاء کیفیت این اداره کل داشتند.[25]
این اداره کل از طریق پایگاههای برون مرزی و نمایندگان ساواک در پوشش کارمندان سفارتخانههای ایران در سایر کشورها، در مورد اهداف مطلوب به جمعآوری اطلاعات میپرداخت. در واقع اداره کل دوم از دو طریق کسب اطلاعات میکرد: اول، از طریق پایگاههای برونمرزی، لذا در کلیه ساواکهای مرزی شعبه برون مرزی وجود داشت و علیرغم ضعف آنها، به هرحال توانسته بود شبکههایی در مرزهای عراق و افغانستان ایجاد کند و اطلاعاتی کسب نماید. در واقع امکانات برون مرزی ایران (در رابطه با کشورهای عربی) عمدتاً توسط پایگاههای برون مرزی اسرائیل جذب شد و آنها بعداً هدایت کلیه این شبکه عظیم را به تلآویو منتقل کردند و چیزی نصیب ساواک نشد. دومین طریق کسب اطلاعات اداره کل دوم روش ایجاد پایگاه در کشور هدف بود و درواقع بیشتر اطلاعات از این طریق کسب میشد، بدان معنا که اداره کل دوم از طریق وزارت خارجه افرادی را با سمت دبیر سفارت به سفارتخانههای ایران در منطقه اعزام میداشت. این افراد آموزش دیده با شرکت در دعوتهای سفارتخانهها و شرکت در مراسم و پیدا کردن دوستان همتای خود در سایر سفارتخانههای منطقه و مسافرت به شهرهای مختلف و مشاهده وضع مردم و مطالعه روزنامهها و ارسال یک نسخه به مرکز و غیره از طرق علنی میتوانستند تقریباً 90% نیازهای اطلاعاتی اداره کل دوم را تأمین کنند. اگر گفته استاد اینتلیجنس سرویس را بپذیریم که سیا 95% اطلاعات خود را از منابع علنی کسب میکند و تنها 5% اطلاعات آن اطلاعات طبقهبندی شده کشورهای هدف است، در مورد اداره کل دوم طبعاً حتی نمیتوانست یک درصد اطلاعات خود را از طریق اطلاعات طبقهبندیشده تأمین کند. لذا میتوان گفت که بیش از 99% اطلاعات اداره کل دوم اطلاعات علنی بود که از طریق کارمندان ساواک مستقر در کشورهای هدف کسب میشد. با این حال زمانی که اطلاعات فوق از طریق بولتن اداره کل هفتم به دفتر ویژه اطلاعات منعکس میشد و با اطلاعات ارسالی اداره دوم ارتش درباره کشورهای هدف تلفیق میشد، تصویر نسبتاً جامعی از کشورهای منطقه به دست میآمد.[26]
اداره کل سوم
مهمترین اداره کل ساواک، اداره کل سوم بود. اکثر مردم، تنها این بخش از ساواک را میشناختند. چرا که مأموران این اداره کل بودند که مستقیماً با مردم سر و کار داشتند. این اداره کل وظیفهی کنترل و نظارت بر احزاب گروههای چپ کمونیستی، و دیگر گروههای مخالف رژیم، اقلیتهای قومی و مذهبی، آموزش عالی و دانشگاهها، وزارت آموزش و پرورش، احزاب دولتی، امور کارگری، اصناف، مطبوعات، نیروهای نظامی و انتظامی و... را بر عهده داشت.[27]
اداره کل سوم دارای یک دبیرخانه و چهار اداره بود. اداره اول آن مسئولیت کنترل و سرکوبی تمام سازمانهای سیاسی و صنفی مخالف رژیم را داشت و همه شکنجه گران در این اداره بودند.[28]
این اداره همان سازمان امنیت داخلی ساواک بود که فردوست در خاطراتش درباره آن مینویسد: «امنیت داخلی کشور به عهده اداره کل سوم بود. اداره کل سوم مهمترین اداره کل عملیاتی ساواک بود و گستردهترین تشکیلات را داشت و زیر نظر ساواک اداره میشد. وظیفه اصلی اداره کل سوم، اطلاعات و عملیات ضد براندازی بود که این وظیفه به اضافه وظیفه ضد جاسوسی در آمریکا وظایف F.B.I و در انگلستان وظایف MI-5 را تشکیل میدهد. باید اضافه کنم که به علت اهمیت این اداره کل، در مواردی عملیات خارج از کشور را نیز به عهده میگرفت، که معروفترین نمونه آن عملیات ترور تیمور بختیار بود. مدیران اداره کل سوم به ترتیب عبارت بودند از: سرتیپ مصطفی امجدی تا (نیمه دوم خرداد1342)، سرهنگ ناصر مقدم (تا فروردین1350) و بالاخره پرویز ثابتی.»[29]
اداره کل چهارم
اداره کل چهارم وظیفه حفاظت پرسنل، اماکن و اسناد ساواک و همچنین وظیفه حفاظت وزارتخانهها، ادارات و مؤسسات دولتی و ملی را بر عهده داشته است و خود از بخشها و ادارات مختلفی تشکیل شده بود. شش اداره مهم این اداره کل شامل ادارات زیر میشد:
1-اداره یکم: حفاظت ساواک؛ 2- اداره دوم: حفاظت سازمانهای دولتی و حساس ملی؛ 3ـ اداره سوم: واحد پاسداران؛ 4ـ اداره چهارم: واحد کیهان؛ 5ـ اداره پنجم: بازداشتگاهها؛ 6ـ اداره ششم: پشتیبانی حفاظتی.
این اداره کل حدود 800 نفر پرسنل داشت که علاوه بر نظارت بر تهیه و اجرای طرحهای حفاظتی وزارتخانهها و ادارات و مؤسسات دولتی و حکومتی و تهیه و اجرای طرحهای کلی حفاظتی ادارات تابعه سازمان اطلاعات و امنیت کشور، حفاظت از ساواکهای استانها و شهرستانها، زندانها و بازداشتگاههای ساواک و نیز پایگاههای اطلاعاتی آمریکا در نقاط مختلف کشور را نیز بر عهده داشت. در تمام دوایر، سازمانها، وزارتخانهها و مؤسسات بزرگ دولتی، واحدی تحت عنوان سازمان حفاظت تشکیلشده بود که افراد آن عمدتاً از سوی اداره کل چهارم ساواک تعیین میشد و مدیریت و نظارت بر فعالیت آنها نیز بر عهده ساواک و اداره کل چهارم آن بود.[30]
اداره کل پنجم
اداره کل پنجم اداره فنی ساواک و از بخشهای مهمی تشکیل شده بود. اداره تعقیب و مراقبت، اداره شنود تلفنی، بخش سانسور و استراق سمع از جملهی این بخشها بودند که وظایف فنی مربوط به این امور را بر عهده داشتند. آماده نگهداشتن و به کار انداختن وسائل فنی، استفاده از انواع مراقبتهای سمعی، سویابی، سانسور، عکاسی، فیلمبرداری، تهیه اسناد و پوشش مأمورین کسب اطلاع، تشخیص اصالت اسناد در عملیات ضد اطلاعات، تعمیر وسایل فنی معمول در ساواک، نصب و برقراری دستگاههای فنی و وسایل مخابراتی مربوط به ساواک در داخل و خارج کشور، تعقیب و مراقبت و دستبرد بنا به درخواست سازمانهای تابعه ساواک، نظارت فنی در خرید وسایل فنی ازجمله آن وظایف بود.
تجهیزات موردنیاز بخشهای مختلف اداره کل پنجم توسط مستشاران آمریکائی و اسرائیلی تأمین میشدند علاوه بر اینکه آموزش استفاده از این تجهیزات نیز توسط کارشناسان سیا و موساد انجام میگرفت. چنانکه در کمیته اطلاعاتی مشترک ایران و اسرائیل به تاریخ 1339 که در سالهای اولیه تأسیس ساواک، تشکیلشده بود، توافق شد سرویس اسرائیل برای تکمیل وسایل ارتباطی مأمورین سرویس ایران هرگونه وسایل از قبیل بیسیم، مرکب نامرئی، وسایل عکاسی، مخفی کردن پیام و غیره در اختیار سرویس ایران بگذارد و طرز به کار بردن آنها را نیز تعلیم دهد.[31]
فردوست درباره این اداره مینویسد: «زمانی که وارد ساواک شدم اداره کل پنجم بیشتر به موزه اشیاء عتیقه شباهت داشت تا به سازمان فنی ساواک. وسایل آن 2-3 ضبط صوت اسقاط، 3-4 میکروفن، 5-6 دوربین و امثال آن بود. ... طی مدتی که در ساواک بودم، اداره کل پنجم را واقعاً به سازمان فنی ساواک تبدیل کردم. پرسنل کامل شد. برخی واحدهای فنی در حدی که بتواند پاسخگوی نیاز ساواک باشد توسعه داده شد. سطح آموزش فنی ارتقاء یافت. وسایل فنی در حد نیاز مرکز و استانها و نمایندگیهای خارج از کشور تهیه شد و همیشه یک سوم وسایل نیز به عنوان ذخیره در اداره کل پنجم نگهداری میشد.»[32]
اداره کل ششم
اداره کل ششم اداره امور مالی ساواک را بر عهده داشت. در این اداره کل فقط بودجه علنی ساواک هزینه میشده است که از زمان تأسیس ساواک نیمی از آن را نخستوزیری و نیم دیگر را وزیر جنگ تأمین میکرد تا به نام ساواک بودجهای به مجلس نرود. اداره کل ششم از قسمتهای زیر تشکیل میشده است:
دفتر با بخش مستقل وام؛ اداره یکم: حسابداری؛ اداره دوم: کارپردازی و خدمات، باشگاه، ساختمان و خدمات موتوری.[33] این اداره کل وظیفه تأمین وسایل مورد نیاز ساواک، اداره باشگاههای ساواک، اداره مهمانیها و تهیه و توزیع غذای پرسنل و نیز تهیه و نگهداری از خانههای ساواک را بر عهده داشت.
اداره کل هفتم
اداره کل هفتم ساواک مسئول بررسی اطلاعات (خارجی) ارسالی از اداره کل دوم بود. از آنجا که وظایف اداره کل هفتم ارتباط مستقیم با وظایف اداره کل دوم داشت، لذا سازمان آن نیز منطبق با سازمان اداره کل دوم بود. برای مثال، اگر در اداره کل دوم بخش یک مسئول جمعآوری اطلاعات از عراق بود، در اداره کل هفتم نیز بخش یک مسئول بررسی اطلاعات جمعآوری شده از عراق بود.
این اداره کل وظیفه داشت اطلاعات واصله از اداره کل دوم و نیز کتب، مجلات، روزنامههای مربوط به کشورهای هدف و اخبار رادیویی را بررسی و وضع کشور هدف را ترسیم کند. علاوه بر بررسی اخبار کشورهای هدف، مسائل ایران و منطقه که در روزنامهها و جراید کشورهای خارجی انعکاس مییافت نیز ترجمه و بررسی میشد و در نهایت این اطلاعات را به مراجع مربوطه ارسال میکرد.
کشورهای هدف در اداره کل هفتم ساواک از نظر اهمیت دارای درجهبندی بودند: کشورهای همسایه در درجه اول، کشورهای منطقه در درجه دوم و سایر کشورهای هدف در درجه سوم اهمیت قرار داشتند. وزارت خارجه نیز موظف بود کلیه اطلاعاتی را که از سفارتخانهها دریافت میداشت و برای درج در بولتن مفید تشخیص میداد، به اداره کل هفتم ساواک منعکس کند.[34]
اداره کل هفتم بخشهای زیر را شامل میشد:
دفتر اداره کل؛ بخش مستقل تبادل اطلاعات؛ ادارات یکم، دوم، سوم: بررسی؛ اداره چهارم: پشتیبانی بررسی. هر کدام از این بخشها زیر مجموعههایی داشت به عنوان مثال اداره یکم شامل بخش خاورمیانه، خلیج فارس و اکراد بود. اداره دوم شامل آسیای مرکزی، آفریقا، اروپا و آمریکا بود. یک اداره نیز مسئول بررسی موضوعات بود که بخش نظامی، بخش اقتصادی، بخش سیاسی و حقوقی و بخش کمونیسم را شامل میشد.[35]
اداره کل هشتم
اداره کل هشتم ساواک که به سازمان ضد جاسوسی نیز معروف بود یکی دیگر از ادارات اصلی ساواک بود که نظارت و کنترل خارجیها را بر عهده داشت تا دست به جاسوسی و خرابکاری نزنند..[36]
این سازمان از آغاز تأسیس ساواک توسط آمریکاییها ایجاد شد و بر اساس چارت خود آنها، با دقت سازمان یافت. اداره کل هشتم از اهداف اصلی غرب در ساواک بود و در طول موجودیت ساواک رئیس MI-6 سفارت انگلستان و رئیس «سیا»ی سفارت آمریکا به طور منظم با آن ارتباط داشتند و اطلاعات مفید را دریافت میکردند. فعالیتهای اداره کل هشتم که بیشتر با هدف کنترل عناصر اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی سابق انجام میگرفت؛ به شرح زیر بود:
1-شناسایی پرسنل اطلاعاتی و مأمورین سفارتخانههای هدف
2-کنترل ورود و خروج اعضاء سفارتخانههای هدف و مراجعهکنندگان
3-تعقیب و مراقبت اعضاء موردنظر سفارت یا مراجعهکننده
4- تماس با افراد ملاقات شده و شناسایی و اجرای عملیات ویژه روی آنها
5- شناسایی افراد ایرانی شاغل در سفارتخانههای هدف و استفاده از آنها
6- ارتباط با کارمندان اطلاعاتی سفارتخانههای دوست[37]
اداره کل هشتم ساواک در مرکز مستقیماً عمل میکرد و در درون برخی ساواکها که اهداف ضد جاسوسی وجود داشت یک سازمان ضد جاسوسی ایجاد کرده بود. ساواکهایی که دارای سازمان ضد جاسوسی بودند، عبارت بود از: خراسان(برای روسها و افغانها)، گرگان و گنبد(برای روسها و ترکمنها)، انزلی و بوشهر (برای روسها)، رضائیه(برای آسوریها)، آبادان و اهواز و خرمشهر(برای حاکمنشینهای خلیج فارس)، سیستان و بلوچستان(برای مراقبت روی بلوچها و افغانها)اصفهان(برای ارامنه).[38]
اداره کل نهم
اداره کل نهم اداره تحقیق ساواک بود. این اداره کل در ابتدا تشکیل ساواک وجود نداشت و بعدها توسط فردوست ایجاد شد. فردوست برای ایجاد این اداره کل از اسرائیلیها کمک گرفت و آنها نیز نحوه درست تحقیق را به نیروهای ساواک آموزش دادند و بعد از آن تحقیق و پژوهش ساواک به صورت منسجم در یک اداره کل انجام میگرفت.
اداره کل نهم وظیفه تحقیق و بررسی درباره صلاحیت استخدام در ساواک و صلاحیت استخدام و یا ادامه خدمت در سازمانهای حساس دولتی و ملی، تحقیق درباره اشخاص مظنون، کسب اطلاعات متفرقه و اجرای تحقیق درباره افراد سازمانها و یا اطلاعات دیگر به درخواست مقامات مسئول را بر عهده داشت.
اداره کل دهم
این اداره کل نیز در چارت سازمانی اولیه ساواک وجود نداشت و فردوست نیز به عنوان فردی مطلع از ساختار ساواک نامی از این اداره کل نبرده است؛ اما منوچهر هاشمی آخرین مدیرکل اداره هشتم ساواک در این باره مینویسد: «اداره کل دهم وظیفه آموزش پرسنل ساواک برحسب نیازهای هر واحد، از زبان خارجی تا دورههای فنی، مثل آموزش خطشناسی، آموزش بازجوئی، آموزش بررسی اطلاعات و تهیه گزارش، مخابرات، حفاظت و غیره در این اداره کل متمرکز بود.»[39]
رؤسای ساواک
اولین رئیس ساواک سپهبد تیمور بختیار بود. بختیار در سال 1293 در چهارمحال و بختیاری و در خانوادهای از خوانین بختیار به دنیا آمد. پدر بزرگ او لطفعلیخان امیر مفخم در دوران قاجار، دو دوره وزیر جنگ ایران بود و پدرش فتحعلیخان سردار معظم نیز از خوانین بختیاری بود که دو دوره نماینده مجلس شورای ملی شده بود. تیمور تحصیلات ابتدایی تا سطح متوسطه را در اصفهان و دبیرستان ادب معروف به کالج انگلیسی گذراند بعد از آن عازم بیروت شد و در مدرسه نظام بیروت که یک مدرسه فرانسوی بود ثبت نام کرد. پس از خاتمه تحصیل خود در بیروت، راهی فرانسه شد و در دانشکده افسری «سن سیر» به تحصیل علوم و فنون نظامی پرداخت و در رشته سواره نظام فارغالتحصیل شد. او در 23 سالگی به ایران بازگشت و در تاریخ 1 / 1 1315ش با درجه ستوان دومی جذب ارتش شاهنشاهی شد. در ابتدا آجودان هنگ زابل شد و در سال 1317 متصدی رکن 4 ستاد لشکر مکران گردید، سپس در خسروی (مرز ایران و عراق) با سمت فرمانده اسواران به خدمت پرداخت. در این سال به درجه ستوان یکمی نائل شد و در سال 1322 با کسب درجه سروانی به فرماندهی لشکر 9 اصفهان و پس از چندی به فرماندهی گردان سوار نظام تهران نائل شد. متعاقب آن در سال 1323 به عنوان افسر عشایری رکن 2 ستاد ارتش منصوب شد.[40] بختیار از نیمه دوم دهه 20 نیز در بخشهای نظامی مختلفی خدمت کرد. واقعه مهمی که باعث ارتقاء زندگی حرفهای و نظامی تیمور شد حضور پر رنگ در بحران آذربایجان و سرکوب ارتش فرقه دموکرات آذربایجان بود. او که پیش از این با درجه سرگردی و داوطلبانه به نیروهای اعزامی به آذربایجان پیوسته بود، بعد از این جنگ به درجه سرهنگی رسید و نامش بر سر زبانها افتاد. در سال 1327 فرمانده هنگ سوار فاتح شد و در سال 1329 رئیس ستاد لشکر گارد شاهنشاهی شد. تا سال 1332 و کودتای 28 مرداد چندین منصب از جمله فرمانداری نظامی چهار محال و بختیاری را به دست گرفت. در کودتای 28 مرداد سال 32 با کودتاگران همدست شد و نیروهای خود را از کرمانشاه به سمت تهران حرکت داد اما نیازی به این نیروها نشد و کودتا پیش از رسیدن آنها به پیروزی رسید. بعد از کودتا به درجه سرتیپی رسید و به عضویت دادگاه نظامی در آمد و حکم محکومیت دکتر محمد مصدق را امضاء کرد. شش ماه بعد فرماندار نظامی تهران شد و شکنجه جسمی و روحی متهمان افزایش یافت. در سال 1334 به عضویت شورای عالی هماهنگی امنیت ملی در آمد و تلاشهایی را برای تأسیس ساواک انجام داد. بعد از تصویب لایحه تأسیس ساواک در مجلس و امضای آن توسط شاه، بختیار به عنوان بنیانگذار این نهاد، ریاست آن را بر عهده گرفت.
تیمور بختیار اعمال غیرانسانی که در فرمانداری نظامی تهران جاری و ساری کرده بود، در سازمان جدیدالتأسیس ساواک نیز اجرا کرد و نخستین تشکیلات و ساختار مدیریتی و اداری ساواک در دوران تقریباً 5 / 4 ساله ریاست بختیار بر ساواک بر این سازمان به وجود آمد. شکنجه و اعتراف گیریهای توأم با اعمال خشونت مهمترین میراث فرمانداری نظامی بختیار برای ساواک بود. هرچند طی سالهای دهه 1320 نیز موارد پراکندهای از اعمال شکنجه و آزارهای جسمی و روحی متهمان و زندانیان سیاسی وجود داشت، اما پس از کودتای 28 مرداد 1332 شکنجه مخالفان و متهمان سیاسی روندی سریع یافت و افراد بسیاری تحت شدیدترین شکنجههای جسمی و روحی قرار گرفتند. برخی از مهمترین بازجویان و شکنجهگران ساواک تربیت یافته روش تیمور بختیار در فرمانداری نظامی بودند. سرهنگ زیبایی، سرهنگ سیاحتگر، سرهنگ امجدی و سرهنگ مولوی از جمله این افراد بودند که کار شکنجه و بازجویی از متهمان را پس از لغو فرمانداری نظامی در ساواک ادامه دادند و بعضاً طی سالهای آتی به مقامات کلیدی ساواک دست یافتند.[41]
ساواک در دوران بختیار، تنها یک چارت روی کاغذ بود و پرسنل آن از 150 نفر تجاوز نمیکرد. ساواک درواقع بختیار بود و علوی کیا و دو برادر امجدی (سرلشکر امجدی و سرتیپ مصطفی امجدی مدیرکل سوم). کل این تشکیلات بازیچه امجدیها بود و به نفع بختیار کار میکردند و بودجه هنگفت ساواک که 80 % آن را به عنوان هزینه سری بیحسابوکتاب کرده بودند، به شدت حیفومیل میشد. بختیار پول را برای پول نمیخواست، بلکه برای قدرت میخواست و معتقد بود اگر زر فراهم شود، زور هم به دنبالش میآید.[42]
تیمور بختیار تلاش زیادی کرد تا یک سرباز مخلص و وفادار شاه باشد به گونهای که اکثر مخالفان سیاسی شاه ازجمله سازمان افسری حزب توده و کادرهای مختلف آن و رهبران جبهه ملی و فداییان اسلام را سرکوب کرد. اما قدرتطلبیهای تیمور و تلاشهایش برای رسیدن به نخستوزیری و نفوذ روز افزونش در میان نظامیان باعث شد تا شاه تصمیم بگیرد او را از عرصه سیاسی و نظامی حذف کند. به همین دلیل او را از ریاست ساواک برکنار کرد و به اروپا فرستاد. اقدامات بعدی تیمور علیه شاه و ملاقات با تعدادی از مخالفان رژیم باعث شد تا لایحه ضبط و مصادره اموال و داراییهای او به مجلس برود و مجلس سنا و نیز مجلس شورای ملی آن را تصویب کنند. همچنین پرونده او به اتهام خیانت به کشور به دادرسی ارتش فرستاده شد و دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش نیز غیابی حکم اعدام او را صادر کرد. او در نهایت در مرداد سال 1349 توسط مأموران عملیاتی ساواک هدف گلوله قرار گرفت و ترور شد.
بختیار مردی مال دوست، عیاش و فاسد بود و برای رسیدن به مقاصد شوم خود از هیچ کاری ابا نداشت. در دوران ریاست او بر ساواک، این سازمان حتی در روابط خانوادگی اشخاص هم دخالت میکرد و بیم و هراس فراوانی در جامعه ایجاد نمود که این رویه در سالهای حیات ساواک ادامه داشت.
بعد از بختیار سرلشکر حسن پاکروان به عنوان دومین رئیس ساواک انتخاب شد. پاکروان در سال 1290ه.ش در تهران به دنیا آمد. پدرش فتحالله پاکروان از دولتمردان دوران رضاخان بود که به هنگام واقعه مسجد گوهرشاد، استانداری خراسان را بر عهده داشت. وی تحصیلات مقدماتی را در تهران و تحصیلات متوسطه را در مدرسهای فرانسوی در اسکندریه گذراند. بعد از آن راهی فرانسه شد و در دانشکدههای افسری «پوآتیه» و «فونتن بلو» مشغول فراگیری علوم نظامی شد و در رشته توپخانه فارغالتحصیل شد. در سال 1312 به ایران بازگشت و در دانشکده افسری به تدریس پرداخت. او تا سال 1320 به کار تدریس ادامه داد و بعد از آن تا سال 1328 به ستاد ارتش رفت و فرماندهی پادگان بوشهر و بنادر جنوب را بر عهده گرفت. در سال 1328 به عنوان وابسته نظامی ایران به پاکستان رفت و در سال1330 به ایران بازگشت و به ریاست رکن دوم ارتش منصوب شد. سال 1334 با درجه سرتیپی به عنوان وابسته نظامی ایران به هند رفت. پس از تأسیس ساواک در سال 1335 پاکروان که در طرح تشکیل ساواک و تدوین نمودار سازمانی اولیه آن نقش قابلتوجهی داشت و مدتها در ریاست رکن 2 ارتش خدمت کرده بود، در دوره ریاست بختیار، معاون بینالملل ساواک شد. گفته میشد سیاستهای خشن بختیار موجب شد تا شاه با انتخاب فردی بهظاهر نرمخو که بیشتر طرفدار سیاست مصالحه در برخورد با مخالفان حکومت است، ذهنیت مثبتی از ساواک ایجاد کند. در همان حال انتخاب جان. اف. کندی به ریاست جمهوری آمریکا که از روند سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر ایران ابراز نارضایتی کرد، موجبات این تغییر و تحول را فراهم آورد.[43] بدین ترتیب با برکناری بختیار از ریاست ساواک، سرلشکر پاکروان در سال 1339 جای او را گرفت.
از مهمترین اولویتهای مدیریت جدید ساواک در دوران پاکروان، تصفیه زود هنگام این سازمان از طرفداران و هواداران تیمور بختیار بود. بختیار بسیاری از دوستان و همکاران سابقش را در فرمانداری نظامی و سایر رستههای انتظامی وارد ساواک کرده بود. نیروهای رسمی ساواک که به زحمت از چند صد تن تجاوز میکرد، وفاداری مطلقی به او داشتند، به همین دلیل شاه میخواست پس از عزل بختیار، طرفداران او در ساواک به سرعت تصفیه شوند و در رأس مدیریتهای مهم ساواک عناصر قابلاعتمادی گمارده شوند. این مهم به حسین فردوست - دوست نزدیک شاه - سپرده شد که از حدود دو سال قبل در رأس دفتر ویژه اطلاعات خدمت میکرد و اینک با حفظ سمت پیشین، به عنوان قائممقام ساواک به سرلشکر حسن پاکروان معرفیشده بود. با ورود فردوست ساواک، تشکیلات اداری و مدیریتی این سازمان به تدریج انسجام درونی قابلتوجهی یافت و در همان حال بسیاری از اعضای بلندپایه ساواک جای خود را به عناصر جدید دادند.[44]
از حوادث مهم دوران ریاست پاکروان حادثه 15خرداد سال42 بود. تظاهرات گسترده مردم در تهران و سایر شهرها باعث شد تا پاکروان دستور سرکوب شدید تظاهرات را بدهد. بدین ترتیب هزاران نفر از مردم تظاهرات کننده به خاک و خون کشیده شدند و به دستور وی امام خمینی (رحمهالله علیه) را به همراه چند تن دیگر دستگیر کرده و به زندان بردند.
از آنجا که ساواک بیشتر وظیفه جلوگیری از تهدیدات امنیتی پیش از وقوع آنها را بر عهده داشت، به همین دلیل بیاطلاعی پیشین ساواک از تظاهراتی به این گستردگی، شاه را عصبانی کرد. همین موضوع هم عاملی شد تا رئیس اداره کل سوم ساواک یعنی مصطفی امجدی از کار برکنار شود. اما در این دوران سپهبد نصیری رئیس وقت شهربانی، با پاکروان سخت مخالف بود و برای از اعتبار انداختن او از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد؛ عاقبت هم بیاطلاعی پاکروان به عنوان رئیس ساواک از تظاهرات 15 خرداد، همچنین تلاشهای نصیری بر ضد او باعث شد تا در اواخر 1343 از ریاست ساواک عزل و نصیری به جای او منصوب شود.[45]
ارتشبد نعمتالله نصیری سومین رئیس ساواک، در سال 1289 در سمنان متولد شد. پدرش محمد نصیری(عمید الممالک) نماینده سمنان و دامغان در دوره چهارم مجلس شورای ملی بود. در سال 1311 وارد دانشکده افسری شد و در سال 1313 با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. نصیری به مدت ده سال در دانشکده افسری خدمت کرد و مناصب مختلف نظامی همچون فرماندهی دسته مسلسل سنگین، فرمانده دسته و گروهان دانشکده افسری، معاون دانشکده تکمیلی، فرمانده گردان 2 هنگ 18 کرمان، فرمانده گردان مستقل سیرجان، فرمانده گردان پیاده دانشکده افسری، فرمانده دوره تکمیلی و معاون رسته پیاده دانشکده افسری، رئیس ستاد دژبان مرکز، فرمانده دانشکده پیاده را بر عهده داشت. نصیری در 1329 به فرماندهی هنگ پیاده پهلوی و سپس در همین سال با درجه سرهنگی به فرماندهی گارد شاهنشاهی منصوب شد.[46] در ماجرای کودتای 28 مرداد مأمور ابلاغ حکم برکناری مصدق از نخستوزیری بود که در راه برگشت از منزل وی و به دستور وی دستگیر و زندانی شد اما چند روز بعد با اشغال زندانها توسط کودتاگران از زندان آزاد شد. در سال 1337 به درجه سرلشکری رسید و در سال 1341 به درجه سپهبدی ارتقا یافت. نصیری از سال 1339 تا 1343 ریاست شهربانی را بر عهده داشت. در سال 1342 به دلیل موفقیتش در سرکوب قیام 15 خرداد که به شیوه خشن و سخت مورد نظر شاه صورت گرفت، با حفظ سمت به فرمانداری نظامی تهران نیز منصوب شد. همان طور که گفته شد او در مدت حضور در شهربانی با ریاست ساواک یعنی پاکروان رقابت زیادی داشت و سرانجام موفق شد در بهمنماه سال1343 به جای او در مصدر ریاست ساواک بنشیند.
ساواک بخش اعظمی از اشتهارش را به جنایتکاری مرهون دوران طولانی ریاست نصیری بر این سازمان است. هنگامیکه نصیری در رأس ساواک قرار گرفت، عملکرد غیرانسانی این سازمان در دوران ریاست چهار و نیم ساله تیمور بختیار به تدریج به دست فراموشی سپرده شد.
ساواک در دوره ریاست نصیری منفورتر شد و او در برخورد با مخالفان هیچ مدارایی تجویز نمیکرد. کمیته مشترک ضدخرابکاری در آستانه دهه 1350 در دوران ریاست نصیری تأسیس شد و پرویز ثابتی مدیرکلِ اداره کل سوم ساواک که همانند نصیری از اهالی سنگسر سمنان و بهایی بود، جایگزین ناصر مقدم شد. از جمله رخدادهای دوران ریاست نصیری بر ساواک قتل بختیار نخستین رئیس ساواک در عراق بود. نصیری این اقدام را به نام خود ثبت کرده و به پاداش آن به درجه ارتشبدی ارتقاء یافت. از ویژگیهای نصیری فساد مالی در سطح بسیار گسترده بود. گفته میشد نصیری جز کسب مال و ثروت اندوزیهای نامشروع دلمشغولی قابل توجه دیگری نداشت. بسیاری از معاونین و مدیران ارشد ساواک نیز در کنار وظایف محوله، به تبعیت از نصیری به زد و بندهای اقتصادی مشغول بودند. نصیری، دفتر کارش را در ساواک آشکارا به مرکزی برای انجام معاملات بزرگ اقتصادی تبدیل کرده بود و داراییهای نقدی و غیر نقدی او از صدها میلیون تومان فراتر میرفت. نصیری با سوءاستفاده از مقام خود علناً از صاحبان ثروت و سرمایه و نیز مقامات سیاسی، اخاذی میکرد و در بسیاری از معاملات کلان اقتصادی، تجاری و نیز ساختمانسازیها و بورس معاملات زمین و مسکن مشارکت داشت. نصیری در سالهای پایانی حکومت پهلوی بخش اعظمی از داراییهای خود را به خارج از کشور منتقل کرد. اشرف پهلوی خواهر شاه از دوران جوانی با نصیری در ارتباط بود و تا واپسین لحظات دوران ریاستش بر ساواک از او حمایت میکرد.[47]
در نهایت اقدامات نصیری در برخورد با مخالفان و ایجاد نفرت از ساواک، و افزایش روز افزون سرعت انقلاب شاه را مجبور کرد تا در تیرماه 1357 او را از ریاست ساواک معزول و در تاریخ 21 تیرماه همان سال به سفارت ایران در پاکستان منصوب کند. عزل نصیری در واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی از جمله همان عزل و نصبهای هدفمندی بود که با هدف کاهش فشار انقلاب و اعتراضات مردمی بر رژیم صورت میگرفتند. عدهای از افراد در رژیم سابق معتقد بودند با برکناری و مجازات رجال فاسد حکومت، شاه از اتهامات وارد بر خودش تبرئه شده و گستره مخالفتها نسبت به او کاهش خواهد یافت. به همین دلیل نصیری چند ماه بعد، از سفارت ایران در پاکستان نیز فراخوانده و دستگیر و زندانی شد.
بعد از عزل نصیری از ساواک ناصر مقدم جای او را گرفت. ناصر مقدم فرزند یعقوب مقدم در سال 1297 در تهران متولد شد. بعد از اخذ دیپلم از دبیرستان نظام در سال 1319، تحصیلات خود را در حوزه نظامی ادامه داد و در سال 1325 تحصیلات نظامی خود را در دانشکده افسری و دانشگاه جنگ و فرماندهی عالی و ستاد مشترک به پایان رساند و فارغالتحصیل شد. او علاوه بر تحصیلات نظامی، لیسانس حقوق خود را از دانشکده حقوق دانشگاه تهران اخذ کرد.
مقدم بعد از فارغالتحصیلی از سال 1321 تا 1343 در مناصب مختلفی خدمت کرد ازجمله: خدمت در لشکر2 مرکز، اداره بازرسی ارتش، اداره موتوری ارتش، دانشکده افسری، لشکر 10 خراسان، لشکر گارد شاهنشاهی، ستاد ارتش، لشکر5 لرستان، وزارت دفاع، دادستانی ارتش، دانشگاه نظامی، اداره دادرسی ارتش، دانشگاه جنگ، دادرسی ارتش، گارد شاهنشاهی و آجودانی نیروهای مسلح.
در سال 1342 و بعد از واقعه 15 خرداد به پیشنهاد فردوست، مصطفی امجدی از مدیرکلی اداره کل سوم برکنار و ناصر مقدم که در آن زمان قائممقام کل ساواک بود؛ جایگزین او شد. مقدم تا پایان سال1349 مدیریت اداره کل سوم را بر عهده داشت و در این مدت تلاش زیادی را برای تغییر در ساختار اداره کل سوم و کارآمدی آن انجام داد. یکی از تشکیلاتی که ناصر مقدم در ایجاد آن نقش داشت و با کمک اداره کل سوم ساواک و مشارکت شهربانی و ژاندارمری تأسیس شد کمیته مشترک ضد خرابکاری بود.[48]خانههاى امن ساواک نیز در زمان او طرحریزى شد.[49] در سال 1352 به عنوان رئیس اداره دوم ستاد مشترک ارتش مسئولیت امور اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی ارتش را بر عهده گرفت و تا درجه سپهبدی پیش رفت و در اواخر عمر رژیم پهلوی و در خرداد 1357 به ریاست ساواک رسید. فردوست در خاطراتش مینویسد: «محمدرضا شاه به علت حوادث انقلاب او را رئیس ساواک کرد، به این امید که شهرت خوشنامی مقدم جبران گذشته را بکند و نصیری را به سفارت پاکستان و معتضد را به سفارت سوریه فرستاد. مقدم تماسهایی با جبهه ملی گرفت و سعی کرد انقلاب را مهار کند ولی به جایی نرسید. انتصاب مقدم به ریاست ساواک نه تنها دردی را دوا نکرد، بلکه به بهای جان او نیز تمام شد.»[50] چنان که بعد از پیروزی انقلاب دستگیر و زندانی شد و علیرغم مخالفت دولت موقت، دادگاه او را مفسد فیالارض شناخت و به اعدام محکوم کرد. ناصر مقدم در 21 فروردین 1358 به همراه چند تن از کارگزاران رژیم پهلوی از جمله پاکروان دومین رئیس ساواک اعدام شد.
شکنجهها و جنایات ساواک
به اعتراف نویسندگان غربی، ساواک بزرگترین دستگاه سرکوب، شکنجه و کشتار مردم مسلمان بود.[51] با اینکه پرسنل آن در آغاز عمدتاً از نیروهای مسلح و پلیس برکشیده شده بودند، به زودی روشهای عضوگیری نیرومندی برقرار کرد. چون سطح آموزش و تواناییهای فنی آن افزایش یافت، قدرت آن روز بروز بیشتر بر تواناییش در استفاده از فنون جدید اطلاعاتی استوار شد.[52]
مارگارت لاینگ نویسنده کتاب مصاحبه با شاه، ساواک را خشنترین پلیس مخفی جهان دانسته و میگوید: ساواک در سال 1953(1332)، پس از کودتای دکتر مصدق، فرار شاه و پس از کودتای 28 مرداد در ایران، تأسیس یافت و با کمک سازمان «سی. آی. ای» ایالات متحد و سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی «موساد» اسرائیل، اکنون قویترین و کاراترین سازمانهای دنیاست که در آن محال است دستوری صادر شود و به نحوی در سراسر دنیا اجرا نگردد.[53]
حسین فردوست نیز پایه و اساس کار ساواک را ایجاد رعب و وحشت میدانست و مینویسد: «ساواک که فرزند F.B.I آمریکا بود، اساس و نقش خود را بر ایجاد رعب و وحشت قرارداد و لذا تشکیلات عظیم آن به منفورترین تشکیلات کشور بدل شد و همه نفرتی که در جامعه علیه محمدرضا و رژیم او تبلوریافته بود، به سمت ساواک نشانه گرفته شد.»[54]
خود او درباره یکی از ابزارهای مهم ساواک یعنی شکنجه مینویسد: «قبل از ورود من[فردوست] و اوایل ورود من در ساواک شکنجه به شدت رواج داشت و مسئول مستقیم آن مصطفی امجدی و تیمور بختیار بودند و محمدرضا نیز مخالفتی نداشت، زیرا به سود سلطنت او بود. پس از خروج من و مقدم از ساواک، نصیری به شدت به شکنجه روی آورد، تا حدی که نام ساواک در سرآغاز لیست سیاه مجامع بینالمللی حقوق بشر قرار گرفت و باز هم محمدرضا مخالفتی نداشت.»[55]
اعترافات شکنجهگران ساواک و نیز صحبتهای افرادی که در شکنجهگاههای آنها شکنجه شدند نیز نشان از قساوت و بیرحمی هر چه تمامتر مأموران ساواک داشت. فرجالله سیفی کمانگر معروف به کمالی، یکی از شکنجهگران معروف ساواک میگوید: «هر کس را دستگیر میکردند، بدون شکنجه نبود و پرویز ثابتی علناً در کمیسیونها اظهار میداشت؛ دستور شاه است. باید بزنید و اعتراف بگیرید و ریشه این خرابکاریها را پیدا کنید. این دستور [را] ثابتی به عضدی داده بود. درنتیجه هر کس را به کمیته مشترک میآوردند حتی اگر یک اعلامیه خوانده بود [بازجویان او را] شکنجه میکردند و من هم به عنوان بازجو از این قاعده مستثنا نبودم.»[56]
در دادگاه این شکنجهگر، محمدحسین طارمی یکی از شاکیان او میگوید: «به مجرد این که به بازجویی رفتم شکنجهها، هتاکیها و کتک زدن را شروع کردند و بعد تحویل کمالی دادند. اولین برخوردی که این شخص با من داشت این بود که مرا برد در اتاقی که کابل، تخت، شلاق و وسایل شکنجه بود و خودش هم با یک تکبری که فکر میکرد هیچکس مطابق او نیست، با من صحبت میکرد و صحبتهای او این بود من تو را میشناسم تو از کسانی هستی که مدتهاست مشغول فعالیت علیه رژیم هستی و بیرون که بودی به وسیله دوستانی که حمایتت میکردند گرم بودی و الآن آمدهای اینجا. مرا بردند اتاق حسینی معروف که از جلادهای رژیمهای شاه مخلوع بود. در آنجا هم شکنجهها عبارت بود از شوک الکتریکی – شلاق، [وسایل ایجاد] حرارت – سوختن. بعد از آن به من دستور داد که با پای ورمکرده راه بروم. بعد میگفت بخواب، میخوابیدم. کمالی میگفت من متخصص هستم در امر شکنجه کردن افراد مذهبی. مذهبیها را به من میدهند که شکنجه کنم و ما از هیچ چیز ابا نداریم و خود من تاکنون چندین نفر را کشتهام. او میگفت شما فکر میکنید این انقلاب پیروز میشود؟ فرض کن شما نهایتاً بشوید یک میلیون نفر. ما همهتان را میکشیم تازه اگر بیشتر هم بشوید باز هم مشکل نیست و شما کاری نمیتوانید بکنید، قدرت دست ماست. من شاهد شکنجه شدن دیگران هم بودم و میدیدم که چگونه شکنجه میکردند.»[57]
همچنین شهید محمد کچویی از شاکیان کمالی در دادگاه او گفت: «کمالی همیشه کفشهای نوکتیز میپوشید و مست هم بود. با نوک کفشهایش به ساق پای من میزد. او از بس که با نوک کفشش به ساق پای من زده بود عصبهای قسمت زانو به پایین من هنوز هم که هنوز است پاهایم درد میکند و دکتر هم که رفتهام میگوید باید مدارا کنی. او با شلاق به همه جای بدن از جمله سروکله میزد. اینها سلول هشت را کرده بودند اتاق شکنجه و اینقدر سر و صدای شکنجهشدگان زیاد بود که ما شکنجه خودمان یادمان رفته بود. تا میخواستیم یک چرت بخوابیم از سر و صدای شکنجه بیدار میشدیم. شب و نصف شب همیشه صدای شکنجهشدگان به گوش میرسید. کمالی در رأس گروهی بود که بچههای مذهبی را شکنجه میکردند. شکنجهگران تازه کار را که آورده بودند توسط کمالی و امثالهم آموزش میدیدند و خبره میشدند. من شاهد شکنجه دادنهای او بودهام. او به قدری شکنجه میکرد که در تاریخ نظیر ندارد. همینها بودند که یک نفر زندانی را به مدت پنج ماه روی تخت بسته بودند و فقط برای دستشویی رفتن و غذا خوردن او را باز میکردند.»[58]
شکنجهها و قساوت مأموران ساواک به حدی بود که خود نیز به آن اعتراف کردهاند. بهمن نادریپور معروف به تهرانی، یکی دیگر از شکنجهگران ساواک درباره بیرحمیهای خود در ساواک میگوید: «تلاش خستگیناپذیر و صادقانه در ساواک علیه مردم داشتم، این حقیقتی است. من برای دوستان بهترین دوست بودم، برای همه اعضاء خانوادهام خوب بودم و متأسفانه برای ساواک هم جلاد خوبی بودم.»[59]
البته ساواک هم به این نیروها نیاز داشت و هرچقدر بیرحمتر میبودند بیشتر به کار میآمدند. برای همین کسانی که قساوتشان بیشتر بود تشویق هم میشدند چنانکه در مورد محمدعلی شعبانی معروف به دکتر حسینی که یکی از بازجوها و شکنجهگران مشهور ساواک بود، گفته شده به خاطر جدیت و پشتکار فراوان در امر شکنجه زندانیان، موفق به دریافت نشانها و مدالهای مختلف شد.[60]
شعبانی شخصی نامآشنا برای زندانیان سیاسی و متخصصترین فرد در زدن کابل بود. او زندانیان را روی دستگاه مخصوص شکنجه «آپولو» مینشاند و کف دست و ساق پای زندانی را زیر گیرههای آن پرس نموده و کلاه آهنی مخصوصی که تا گردن زندانی را میپوشاند روی سر او قرار میداد. آنگاه شروع به زدن کابل مینمود. سر کابلها افشان بود و موقع اصابت به کف پا، نوک آن روی پا برمیگشت و موجب کنده شدن گوشتهای آن میشد. گاهگاهی هم با شیئی چوبی یا فلزی ضربهای به کلاه وارد میکردند که صدای بسیار وحشتناکی در آن ایجاد شده و در گوش زندانی میپیچید که فوقالعاده آزار دهنده بود و شکنجهای بود مضاعف بر سایر شکنجهها. وی برای جلوگیری از کاهش درد و برای بیحس نشدن موضعی ضربات کابل را به صورت کاملاً موازی در کنار هم به کف پا فرود میآورد، به گونهای که هیچ ضربهای بر روی محل ضربه قبلی نمیخورد. وضعیت کف پا به صورتی در میآمد که گویی چندین سیخ کباب را کنار هم چیدهاند. با این حال اگر نظر بازجو مبنی بر فنیتر شدن شکنجه بود، حتماً آتش سیگار خود را روی بدن عریان زندانی خاموش مینمود.[61]
ناصر نوذری معروف به رسولی شکنجهگر دیگر ساواک به حدی بیرحم بود که بهمن نادریپور درباره او گفته: هر متهم که بازجویش برای او گزارش آزادی مینوشت و ناصری (عضدی رئیس کمیته مشترک ساواک) مخالفت میکرد به ناصر نوذری (رسولی) میداد که مجدداً بازجویی نماید و در حقیقت او صافی کار سایر بازجویان بود. وی حتی شبها هم دست از بازجویی برنمیداشت و به همین علت هم مورد علاقه ناصری بود و ناصری از همه میخواست مثل او باشند.[62]
شهید حجتالاسلام محمد منتظری که انواع شکنجههای وحشیانه مأموران ساواک را تجربه کرده بود در دادگاهی که برای او تشکیلشده بود عناوین این شکنجهها را با جزئیات شرح داد. سیلی، استفاده از شلاق سیمی، چسباندن بدن به بخاری، ثابت نگهداشتن و بیخوابی، فلک کردن و دشنام انواع شکنجههایی بود که مأموران ساواک از آنها در بازجویی ایشان استفاده کرده بودند. او در بخشی از صحبتهایش میگوید: «بعد از شکنجههای زیاد در پیش از ظهر و بعدازظهر، ساعت 9 شب آقاى ازغندى[63] وارد شد و گفت: «امشب نوشتنى نداریم و حساب قانون هم در بین نیست فقط باید اقرار کنى و یا با زور شکنجه از تو اقرار خواهم گرفت و این دستورى است که من باید اجرا کنم به من گفتهاند تا اقرار نگیرى ول نکن.» وى آنقدر آن شب تهدید کرد و آنقدر سیلى و شلاق زد که حساب ندارد.[64]
فریدون توانگری معروف به آرش در مصاحبه تلویزیونی در جواب سؤالی که از او در مورد نوع شکنجههایی که در کمیته مشترک معمول بود اظهار داشت: «باتوم بود، شلاق بود در یک اتاق مخصوصی که معروف به اتاق حسینی بود تختی درست کرده بودند و زندانیان را روی این تخت میبستند و به کف پای آنها شلاق میزدند. یک دستگاه دیگری هم بود به نام آپولو که صندلی مانند بود که متهم را روی آن مینشاندند و دست و پاهایش را میبستند و کلاه آهنی داشت که میآمد روی سر. در این موقع به دستها و پاها شلاق میزدند و فرد وقتی براثر درد سر و صدا میکرد داخل کلاه میپیچید و اثر نامطلوب بر وی داشت و ازنظر روحی هم فرد شکنجه میشد. یک دستگاه دیگری بود به نام سنگ آسیاب، سنگی بود گرد که روی شانههای فرد قرار میگرفت و سنگینی میکرد. متهم وقتی شلاق میخورد و پایش زخم میشد مجبورش میکردند روی پایش بدود و چون پا ورم کرده بود باعث میشد که بیشتر درد بگیرد و لذا وقتی با آن حالت زندانی راه میرفت پایش میترکید و خون میافتاد... بعد اهانت بود و شوک الکتریکی بود که به این صورت بود که چند رشته سیم از یک دستگاه به جاهای حساس بدن وصل میکردند. یکی هم وقتیکه پا شلاق خورده بود و پا ورم کرده بود بازجو در حالی که کفش پایش بود پایش را روی پای زندانی قرار میداد و فشار میداد.»[65] این قبیل اعمال و شکنجههای وحشیانه ساواک باعث شد که دبیر کل سازمان عفو بین الملل در سال 1975(1354) اعلام کند که کارنامه هیچ کشوری در جهان سیاهتر از کارنامه ایران درباره حقوق بشر نیست. شکنجه ساواک به همه اقشار مربوط میشد، مخصوصاً روحانیونی که بر زعامت امام خمینی اصرار میورزیدند.[66]
ساواک هر صحبتی که بوی مخالفت با حکومت و شاه داشت را برنمیتابید و گویندگان آنها را تحت نظر میگرفت و برای آنها مزاحمت ایجاد میکرد. علاوه بر اینها از طریق گزارش به مقامات بالاتر مخالفان را سرکوب و از ادامه جلسات آنها جلوگیری و بدینوسیله فضای دیکتاتوری و خفقان را حاکم میکرد.[67]
سرانجام ساواک
دیکتاتوریهای ساواک و دخالت آن در اکثر مراکز حکومتی و شئون مختلف زندگی مردم باعث انزجار شدید آنها نسبت به این نهاد شده بود و شاپور بختیار نخست وزیر وقت که در اواخر عمر رژیم پهلوی تلاش میکرد تا رژیم را از پرتگاه سقوط نجات دهد، تصور میکرد با انحلال ساواک خشم مردم فرو خواهد نشست و انقلاب مهار خواهد شد. به همین دلیل در همان ابتدای نخستوزیری خود وعده داد ساواک را منحل خواهد کرد. بنابر این لایحه انحلال ساواک از طرف دولت بختیار به مجلس فرستاده شد و توسط مجلس شورای ملی و مجلس سنا تصویب شد.
در متن این لایحه آمده بود که تشکیلات و بودجه و اعتبارات و اسناد و اموال سازمان اطلاعات و امنیت کشور به نخستوزیری تحویل میگردد که به دستور نخستوزیر برحسب اقتضاء، از کارمندان سازمان مذکور در سایر سازمانهای دولتی استفاده گردد و یا به خدمت آنان بر طبق قوانین و مقررات مربوطه با آن سازمان خاتمه داده شود.
به رغم اعلام انحلال ساواک توسط دولت بختیار و نیز تأیید نهایی آن در مجلس شورای ملی، تا واپسین ساعات عمر رژیم پهلوی و پس از آن، مأموران و نیروهای این سازمان به فعالیت خود در مقابله با مخالفان حکومت ادامه میدادند و گزارشگران این سازمان اخبار و اطلاعاتی درباره رخدادها و تحولات جاری کشور تهیه میکردند. مراکز و مقرهای مهم ساواک نیز عمدتاً تا آخرین ساعات عمر رژیم پهلوی هنوز در برابر انقلابیون مقاومتهایی میکردند و در این میان مقر اصلی ساواک در سلطنت آباد تهران پس از چند ساعت درگیری، در روز 22 بهمن 1357 به تصرف انقلابیون درآمد.[68] همچنین در این روز ساختمان کمیته مشترک ضدخرابکاری پس از چند ساعت درگیری به تصرف جوانان انقلابی درآمد و تعدادی از عوامل ساواک در آن دستگیر شدند. با تصرف کمیته مشترک مردم برای بازدید از آن که توسط پاسداران محافظت میشد؛ هجوم آوردند اما به دلیل سیل جمعیت فقط عدهای موفق به بازدید از آنجا شدند.[69]
در طی چند ماه بعد از انقلاب نیز مردم و کمیتههای انقلاب اقدام به شناسایی و دستگیری عوامل و مأموران ساواک میکردند و در مواردی دستگاههای مسئول اسامی اعضای شاخص ساواک را منتشر کرده و از مردم برای شناسایی آنها کمک میگرفتند. در همان زمان دادگاههای ویژهای نیز برای محاکمه عوامل و سران ساواک تشکیل شد و تعدادی از این افراد اعدام شدند. از جمله این افراد رؤسای ساواک بودند که نعمتالله نصیری در همان اوایل پیروزی انقلاب در 26 بهمن 1357، ناصر مقدم در 19 فروردین 1358 و حسن پاکروان در 22 فروردین 1358 و به سزای اعمال خود رسیده و تیرباران شدند.
از شکنجهگران کمیته مشترک نیز افرادی به جوخه اعدام سپرده شدند از جمله این افراد بهمن نادری پور(تهرانی) بود. نادریپور در ابتدای پیروزی انقلاب به صورت مخفی زندگی میکرد اما در اوایل سال 1358 دستگیر و محکوم به اعدام شد و حکم او در 3 تیر همان سال اجرا شد همزمان با او فریدون توانگری(آرش) از دیگر بازجویان و شکنجهگران ساواک نیز که به اعدام محکوم شده بود تیرباران شد. همچنین فرجالله سیفیکمانگر(کمالی) دیگر بازجوی بیرحم کمیته مشترک بعد از مدتی زندگی مخفی در ایران توسط نیروهای انقلاب شناسایی و محاکمه و حکم اعدام او در دیماه سال 1358 اجرا شد.
اما عدهای از عوامل ساواک نیز که روند انقلاب را پیشبینی میکردند، به خارج از کشور فرار کردند. البته آمریکاییها نیز در این امر نقش داشتند؛ چنان که در یکی از اسناد مربوط به سفارت آمریکا در ایران با موضوع دادن ویزا به عوامل رژیم سابق آمده است وزارت امور خارجه آمریکا ممکن است دادن این ویزاها را بررسی و مورد پذیرش قرار دهد.[70]
سرلشکر علی معتضد که در دوران نصیری قائممقام او در ساواک بود، و نیز پرویز ثابتی مدیر اداره کل سوم و سرتیپ منوچهر هاشمی رئیس اداره کل هشتم از جمله افرادی بودند که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از کشور گریختند.
از بازجویان ساواک در کمیته مشترک ضدخرابکاری نیز افرادی بودند که موفق به فرار از کشور شدند. از جمله این افراد منوچهر وظیفهخواه(معروف به دکتر منوچهری) بود که به انگلستان فرار کرد. همچنین رضا عطارپور مجرد (معروف به دکتر حسینزاده) چند روز قبل از پیروزی انقلاب به اسرائیل گریخت و خود پیش از فرار به فردوست گفته بود که با سازمان اطلاعاتی اسرائیل همکاری خواهد کرد.[71] از دیگر فراریان کمیته مشترک ضدخرابکاری، ناصر نوذری ( معروف به دکتر رسولی) بود که او هم پیش از انقلاب به فرانسه گریخت.
پینوشتها:
[1] - مظفر شاهدی، ساواک – سازمان اطلاعات و امنیت کشور(1357-1335)، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 50 و 51.
[2] - حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1382، ج 1، ص 82 .
[3] - شاهدی، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 54.
[4] - تقی نجاری راد، ساواک، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379، ص 33 و 34.
[5] - نجاری راد، ساواک، ص 39 -42.
[6] - شاهدی، ساواک- سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 493-495.
[7] - فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 423.
[8] - همان، ص 413.
[9] - سرویس اطلاعاتی و امنیتی اتحاد جماهیر شوروی سابق.
[10] - شاهدی، ساواک – سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 172.
[11]- مقاله: بررسی نقش سازمان سیا در صحنهی سیاسی ایران، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[12] - فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 443.
[13] - همان، ص 444 و 445.
[14] - مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، ص 471.
[15] - محمدتقی تقی پور، ایران و اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1390، ج 1، ص 324 و 325.
[16] - فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 443 و 444.
[17] - مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، ص 759.
[18] - شاهدی، ساواک – سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 532.
[19] - مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، ص 472.
[20] - حسنپور، شکنجهگران میگویند، ص 39 و 40.
[21] - محمدتقی تقیپور، استراتژی پیرامونی اسرائیل: اسرار عملیات مشترک موساد، ساواک، سرویسهای اطلاعاتی ترکیه و اتیوپی در خاورمیانه و آفریقا، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1383، ص 66 و 67.
[22] - فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 435
[23] - همان، ص323 و 324
[24]- کتاب مسعودیها به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 261.
[25]- فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 460.
[26] - تقی پور، استراتژی پیرامونی اسرائیل، ص 69.
[27] - نجاری راد، ساواک، ص 49
[28]- حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 396.
[29]- فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 463.
[30] - شاهدی، ساواک- سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 132.
[31] - همان، ص 475
[32] - فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 437.
[33] - نجاری راد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم پهلوی، ص 58 به نقل از کتاب منوچهر آزمون به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 39.
[34] . فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 461 و 462
[35]- شاهدی، ساواک- سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 136 و 137.
[36]- نجاری راد، ساواک، ص 53
[37]- تقیپور، استراتژی پیرامونی اسرائیل، ص 71.
[38]- فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 456.
[39] - منوچهر هاشمی، داوری: سخنی در کارنامه ساواک، 1373، ص 127 به نقل از شاهدی، ساواک - سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 140.
[40] - علی مختاری؛ افسانه حیاتی، نقد و بررسی زندگی سیاسی – نظامی سپهبد تیمور بختیار و نقش وی در تحولات حکومت پهلوی دوم، پژوهشنامه تاریخ، شماره چهل، ص 137 و 138.
[41] - شاهدی، ساواک - سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 281.
[42] - فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 418
[43] - شاهدی، ساواک – سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 295.
[44] -همان، ص 296.
[45] - همان، ص 87..
[46] - فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،ج 2، ص 509.
[47] -سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بازنگری پرونده ارتشبد نعمتالله نصیری، مظفر شاهدی.
[48] - شاهدی، ساواک – سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 826..
[49] - حبیبالله عسکر اولادی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 173.
[50] - فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 429.
[51] - فرد هالیدی نویسنده و استاد روابط بینالملل در کتابش مینویسد: «واقعیت وحشیگریها و ستمکاریهای ساواک سالهاست که در جهان شهرت داشته و ساواک به کلمهای به معنای تجاوز و شکنجه سیستماتیک توسط یک دستگاه دولتی تبدیلشده است.» هالیدی، فرد؛ دیکتاتوری و توسعه سرمایهداری در ایران، ترجمه فضلالله نیک آئین، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 89.
کریستین دلانوا نیز مینویسد: «نام کمیته مشترک ضدخرابکاری با مفهوم شکنجه قرین و عجین بود. احتمال نمیرود از هزاران نفری که طی سالهای دهه 1350 روانه این شکنجهگاه شدند، کسی طعم تلخ شکنجههای غیرانسانی جسمی و روحی ساواک را نچشیده باشد.» دلانوا، کریستین، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، چاپ اول، تهران، طرح نو، 1371، ص191 به نقل از شاهدی، ساواک- سازمان اطلاعات و امنیت کشور(1335-1357) ص 661.
مارک. ج. گازیوروسکی پژوهشگر آمریکایی هم بیان میکند که: «ساواک همواره با شکنجه و کشتار پیوسته مخالفان شاه و ایجاد یک جو آکنده از ترس و به کارگیری ارعاب در برابر مخالفان به پیش راند.» گازیوروسکی، مارک. ج.؛ سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، چاپ اول، تهران، رسا، 1371، ص 315.
مارگارت لاینگ نیز در کتاب مصاحبه با شاه مینویسد: «مطمئناً ساواک خشنترین پلیس مخفی جهان است.» مارگارت لاینگ، مصاحبه با شاه، ترجمه اردشیر روشنگر، نشر البرز، تهران، چاپ دوم 1371، ص291 به نقل از تقیپور، استراتژی پیرامونی اسرائیل، ص 65.
[52]- تقیپور، استراتژی پیرامونی اسرائیل، ص 64.
[53] - همان ص 65.
[54] - فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 413 و 414.
[55] - همان، ص450.
[56] - حسنپور، شکنجه گران میگویند، ص 83.
[57] - سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی، شکنجهگری به نام فرجالله سیفی کمانگر معروف به دکتر کمالی.
[58] - همان.
[61] - همان.
[62] - سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی، شکنجهگری به نام ناصر نوذری معروف به رسولی.
[63] - هوشنگ ازغندی معروف به دکتر با نام مستعار هوشنگ منوچهری از شکنجه گران معروف ساواک بود. شهید فضلالله مهدیزاده محلاتی در خاطرات خود منوچهری را قاتل شهید آیتالله محمدرضا سعیدی معرفی میکند. احمد احمد در خاطراتش در خصوص منوچهری میگوید: «منوچهری معروف به دکتر فردی بیرحم، قوی، چاق و بدهیکل بود که جای بریدگی و جراحت روی گونه راست و پائین خط ریشش به طول 4 سانتیمتر وجود داشت، یک جلاد به تمام معنا بود.» کتاب شهید حجتالاسلام فضلالله مهدی زاده محلاتی به روایت اسناد ساواک - کتاب دوم ص 153.
[64] - سایت مرکز بررسی استاد تاریخی، شرح کتبی شهید حجتالاسلام محمد منتظری از شکنجههای وحشیانه ساواک در سال 1345.
[65] - حسنپور، شکنجهگران میگویند، ص 88 و 89 .
[66] - کتاب منوچهر آزمون به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 3.
[67] - کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک – کتاب 16، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 276.
[68] - شاهدی، ساواک – سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 725.
[69] - حسنپور، شکنجهگران میگویند، ص 128.
[70] - اسناد لانه جاسوسی آمریکا، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ج 1، ص 33.
[71] - فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 622.
نشان سازمان اطلاعات و امنیت ایران(ساواک)
نشان سازمان اطلاعات مرکزی (سیا)
نشان سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا(اینتلیجنت سرویس)
نشان سازمان اطلاعات و عملیات ویژه (موساد)
شهید حجتالاسلام محمد منتظری با پلاک زندانی
سپهبد تیمور بختیار نفر سوم از راست، اولین رئیس ساواک کنار شاپور ریپورتر جاسوس انگلیس نفر اول از سمت راست و عدهای از نظامیان غربی
سرلشکر حسن پاکروان دومین رئیس ساواک، از سال 1339 تا 1343
ارتشبد نعمتالله نصیری سومین رئیس ساواک
سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواک
از راست: بهمن نادریپور معروف به تهرانی، شهاب مدیرکل اداره چهارم ساواک(حفاظت و اطلاعات)، مصطفی هیراد معروف به مصطفوی، رضا عطارپور مجرد معروف به دکتر حسینزاده، هوشنگ عطایی معروف به هوشنگ
بهمن نادری پور(تهرانی) از شکنجهگران ساواک
فریدون توانگری آرش
بهمن نادری پور(تهرانی) و فریدون توانگری(آرش) در دادگاه انقلاب اسلامی
رضا عطارپور معروف به دکتر حسینزاده
فرجالله سیفی کمانگر معروف به دکتر کمالی
محمدحسن ناصری معروف به دکتر عضدی
محمدعلی شعبانی معروف به دکتر حسینی
سید احمد معصومی کوچصفهانی در دادگاه انقلاب اسلامی
منوچهر وظیفهخواه معروف به منوچهری
ناصر نوذری معروف به رسولی
هوشنگ ازغندی معروف به هوشنگ منوچهری
همایون کاویانی دهکردی معروف به کاوه
تعداد مشاهده: 20425