امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیری و پندپذیری چه اندک است. قصارالحکم، صفحه 118، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ما را در طول تاریخ و در سده‌های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده‌اند و دولت‌مردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 416.

 

مقالات با درج سند

سیر کوتاهی در زندگی ارتشبد حسین فردوست


تاریخ انتشار: 26 ارديبهشت 1403


مقدمه

ارتشبد حسین فردوست، یکی از مؤثرترین چهره‌های سیاسی ـ اطلاعاتی رژیم پهلوی بود. وی به دلیل این که رضاخان تمایل داشت در کنار فرزندش دوست و همبازی «درس‌خوانی» باشد، به دربار راه یافت. بدین‌سان فردوست از کودکی نزدیک‌ترین دوست محمدرضا پهلوی و محرم اسرار او شد. با عزیمت «ولیعهد» در سال 1310 به سوئیس برای تحصیل در کالج لُه‌روزه، فردوست نیز با او اعزام شد و طی سال‌های اقامت در سوئیس همچنان صمیمی‌ترین دوست محمدرضا بود.

طی این سال‌ها، این رابطه متقابل تعمیق یافت و چنان پیوندی به وجود آمد که گویی فردوست جزء مکمّلی از شخصیت و زندگی محمدرضا پهلوی است. با به قدرت رسیدن محمدرضا، فردوست همچنان در کنار او بود و این رابطه چنان بود که «شاه» در کتاب مأموریت برای وطنم تنها کسی را که به‌عنوان دوست صمیمی خود معرفی کرده، فردوست بود. در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، فردوست نه فقط صمیمی‌ترین دوست او، بلکه تنها فردی بود که با «شاه» و «ملکه» بر سر یک میز غذا می‌نشستند. افزون بر آن رابط شاه در مخفیانه‌ترین ارتباطات نیز بود.

حسین فردوست به‌ عنوان «چشم» و «گوش» محمدرضا پهلوی عمل می‌کرد. او در رأس مهم‌ترین ارگان اطلاعاتی رژیم پهلوی، یعنی «دفتر ویژه اطلاعات» که سازمان اطلاعاتی شخصی «شاه» محسوب می‌شد، بر کل سیستم سیاسی و اطلاعاتی کشور ـ و حتی بر ساواک ـ نظارت داشت و رابطه شخصی شاه را با مهم‌ترین ارگان‌های اطلاعاتیِ هم‌سنگ، برقرار می‌ساخت.

فردوست تنها «چشم» و «گوش» محمدرضا پهلوی نبود. بررسی اسناد «دفتر ویژه اطلاعات» نشان می‌دهد که او در واقع «مغز» شاه نیز بود! این فردوست بود که با هوش و دقت زیاد خود اطلاعات رسیده را جمع‌بندی و تصمیم‌گیری می‌نمود و عُصاره هزاران برگ پرونده را در چند سطر به «توشیح ملوکانه» می‌رساند و «شاه» تنها آنها را امضا می‌کرد.

 

زندگینامه

حسین فردوست در 2 اسفند 1296 در تهران به دنیا آمد.[1] پدرش سیف‌الله افسر ژاندارمری و دارای پنج فرزند به نام‌های ایران، توران، حسین، نصرت‌الله و مهین بود. حسین در سال 1304 وارد مدرسه نظام شد. در سال 1310 همراه با ولیعهد برای ادامه تحصیل به سوئیس کالج لُه‌روزه رفت و وقتی بعد از پنج سال(1315)، به ایران بازگشت، قصد ادامه تحصیل در رشته پزشکی را داشت اما با توصیه رضاخان از آن صرف نظر کرد و به گذراندن دوره‌های مختلف نظامی در دانشکده افسری پرداخت.[2] او در زمان صدارت دکتر محمد مصدق (1331 ـ 1332) برای اخذ دکترای حقوق در رشته قضایی به پاریس اعزام شد.[3] و پس از مراجعت که مصادف با وقایع پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود، به مدت یک سال به‌عنوان دانشجو، دوره دانشگاه جنگ را طی کرد و پس از آن از سال 1332 تا 1334، به‌عنوان استاد در این دانشگاه به تدریس پرداخت.[4]

بعد از سقوط دولت دکتر محمد مصدق در سال 1332 و تثبیت و تحکیم حاکمیت پهلوی، موقعیت و منزلت سیاسی ـ نظامی حسین فردوست نیز دچار تغییر اساسی شد و با حمایت بی‌شائبه دربار و شخص محمدرضاشاه به‌سرعت گام‌های ترقی را طی کرد و یکی از قدرتمندترین افراد در دربار و دولت پهلوی شد. برخی از مهم‌ترین مناصب و مشاغل وی در این دوران عبارت بودند از:

معاون رسته پیاده دانشکده جنگ(1317)،[5] منشی مخصوص محمدرضا(1320 ـ 1327)، فرمانده گارد جاویدان (1328)،[6] مأمور تأسیس دفتر ویژه اطلاعات در سال 1338 و ریاست بر آن،[7] قائم‌مقام ساواک از 1340 تا 1345،[8] آجودانی محمدرضا 1348،[9] رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی از سال 1350 تا 1355. وی در سال 1355 به درجه ارتشبدی رسید.[10]

حسین فردوست در مجموع ۵۲ سال از زندگی ۷۶ ساله‌اش را در ارتباط نزدیک با محمدرضا شاه پهلوی گذراند. بعد از فرار شاه در 26 دی‌ماه 1357، حسین فردوست در ایران ماند و به مدت پنج سال از دید دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی مخفی شد. سرانجام در سال 1362 دستگیر و به مدت چهار سال در زندان ماند و به نگارش خاطرات خود از دوران کودکی تا 1357 پرداخت.

 

ورود به دربار و دوستی با محمدرضا

حسین فردوست در سال 1304 وارد مدرسه نظام شد و به دلایلی چون درس‌خوان و منضبط بودن برای کلاس مخصوص محمدرضا انتخاب گردید. وی در این زمینه می‌گوید:

«...یک روز عصر سرلشکر امیر موثق نخجوان که در آن موقع رئیس مدارس نظام بود، به دبستان نظام وارد شد. متوجه شدم که رضاشاه برای ولیعهد یک کلاس مخصوص ترتیب داده است که می‌بایست بیست دانش‌آموز به غیر از ولیعهد در آن کلاس باشند. برای تکمیل دانش‌آموزان کلاس سه نفر کم داشتند که سرلشکر نخجوان دو نفر را سریع پیدا کرد. نفر اول از خانوادۀ خوانین بختیاری و نفر دوم نیز فرزند یکی از امرای ارتش بود. نوبت به انتخاب نفر سوم که رسید، رئیس دبستان نظام که سروان جوان و رشیدی بود، در گوش نخجوان صحبتی کرد و او هم چوب دستی‌اش را روی شانه من گذاشت.»[11]

محمدرضا به‌کرات دل‌بستگی و دوستی خود با فردوست را در محافل خصوصی و عمومی مطرح می‌کرد و وی در بیشتر مراسم و محافل شب‌نشینی او شرکت می‌کرد و با همسران محمدرضا دوستی نزدیک داشت[12] و از چنان قرب و قرابتی برخوردار بود که شاه به سبب عدم دعوت از فردوست در مهمانی‌های شبانه کاخ عصبانی می‌شد و بدون صرف غذا به کاخ خود باز می‌گشت.[13] فردوست در بازجویی‌های خویش بر این مطلب صحه می‌گذارد و تأکید می‌کند: «... دو عامل مهم حاکم بر دوستی و رابطه پنجاه و دو ساله من و شاه بود، محبت زیاد و بیش از حد وی نسبت به من و اطمینان و اعتماد زیادی که به من داشت.»[14]

 

نقش و عملکرد حسین فردوست در دوران پادشاهی محمدرضا

دو هفته آخر سلطنت رضاشاه، فردوست درگیر مسائلی بود که به تعیین سرنوشت پادشاه بعدی حکومت پهلوی پیوند داشت. همان دوستی گفته شده عاملی بود که سبب شد تا در این مقطع حساس نقش رابط ولیعهد با مقامات اطلاعاتی انگلستان را عهده‌دار شود. حسین فردوست در زمینه انتقال قدرت از رضاشاه به محمدرضا می‌گوید: «... نزدیکی من به ولیعهد و دوستی منحصر به فرد او با من عاملی بود که سبب شد تا در این مقطع حساس نقش رابط او را با مقامات اطلاعاتی انگلستان عهده‌دار شوم. در این روزها من تنها یار و محرم صمیمی محمدرضا بودم...»[15] وی در این زمینه به ملاقات متعدد و مکرر خود با یک افسر اطلاعاتی به نام مستر ترات در شهریور 1320 اشاره می‌کند و از او می‌خواهد تا از محمدرضا به‌عنوان جانشین رضاشاه حمایت کند. این مأمور اطلاعاتی نیز انجام این کار را منوط به عدم حمایت ولیعهد ایران از آلمانی‌ها و همراهی و همکاری آمریکایی‌ها با حضور و بقای سلطنت در خاندان پهلوی می‌داند.[16]

 

نقش حسین فردوست در تشکیل سازمان‌های سری و امنیتی

الف: تأسیس دفتر ویژه اطلاعات

زمینه تأسیس این دفتر در سال 1338 بعد از بازگشت محمدرضا از لندن و بنا به توصیه ملکه انگلیس در ذهن پادشاه شکل گرفت و با اعتمادی که او و دولت انگلیس و رابط اطلاعاتی آنها سر شاپور ریپورتر[17] به حسین فردوست داشتند، وی مأمور تشکیل دفتر ویژۀ اطلاعات گردید. او نیز پس از چهار ماه آموزش در انگلستان و بر اساس راهنمایی نیروهای اطلاعاتی انگلیس و بررسی‌های لازم، افراد نظامی دفتر را انتخاب کرده و کار را شروع نمود.[18]

مهم‌ترین حیطه فعالیت دفتر ویژه اطلاعات ایجاد شبکه‌های پنهان و مخفی کسب خبر و اطلاعات از عملکرد نیروهای نظامی و انتظامی بود که حدود یکی دو سال پس از آغاز فعالیت دفتر به‌تدریج شکل گرفت.[19] دفتر ویژه اطلاعات به ریاست حسین فردوست به‌صورت پنهانی کلیه حرکات و فعالیت‌های نیروهای نظامی و انتظامی را رصد کرده و عملکرد ساختار امنیتی کشور را مورد بررسی و دیده‌بانی قرار می‌داد.[20]

در حقیقت دفتر ویژه اطلاعات به‌ نوعی پیوند دهنده ساواک به شاه در یک مسیر طولی و پرپیچ و خم اداری بود و حسین فردوست نیز سایه‌ای از شاه به شمار می‌رفت.[21] همکاری دفتر ویژه اطلاعات و ساواک در دوران انقلاب ادامه داشت و حتی بعد از فرار شاه نیز کارمندان و رؤسای رده‌های مختلف ساواک به دیدار فردوست می‌رفتند و درباره نحوه‌ی برخورد با انقلابیون و حفظ سلطنت با او مشورت می‌کردند.

ب: سازمان بازرسی شاهنشاهی

اواخر اردیبهشت 1347 و در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی، قانون تشکیل سازمان بازرسی شاهنشاهی به تصویب مجلس شورای ملی و مجلس سنا و در تاریخ ۷ خرداد ۱۳۴۷ به امضای محمدرضا پهلوی رسید. البته این سازمان در سال 1337 و بدون ساختار قانونی ایجاد شده بود اما 10 سال بعد قانون تشکیل این سازمان، در مجلسین به تصویب رسید.

هدف آن نیز کنترل و نظارت بر فعالیت و عملکرد تمام دستگاه‌های دولتی بود و با داشتن حدود 200 کارمند تا ماه‌های آخر حکومت پهلوی به کار خود ادامه داد. اولین رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی سپهبد مرتضی یزدان‌پناه بود که بعد از مرگش در 1351 حسین فردوست ریاست سازمان بازرسی شاهنشاهی را بر عهده گرفت.[22]

هدف عمده از تشکیل سازمان بازرسی شاهنشاهی کسب و جمع‌آوری اطلاعات از اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و اداری کشور بود. این سازمان زیر نظر دربار و شخص شاه قرار داشت و حسین فردوست به‌عنوان رئیس آن فقط به شخص شاه گزارش می‌داد. سازمان بازرسی بر اعمال و اقدامات وزرا و مقامات و مسئولین ادارات نظارت می‌کرد و برای اجرای مقاصد و وظایف خود، از هر وزارتخانه یا سازمان دولتی بازدید به عمل می‌آورْد.[23]

به نقل فردوست بازرسی شاهنشاهی دارای چنان قدرتی بود که می‌توانست کارمند دولت را تا رده فرماندار یک منطقه بدون نظرخواهی از وزیر مربوط برکنار کند.[24] حسین فردوست در دوران ریاست خود، سازمان بازرسی شاهنشاهی را تصفیه نمود و افسران قدیمی را بیرون کرد و به‌جای آن‌ها افسران و کارمندان بازنشسته و مورد وثوق خود را گذاشت. تعدادی قاضی نیز به بازرسی منتقل نمود و بازرسی از وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها را به‌شدت تحت کنترل قرارداد. وصول گزارش‌های متعددی از فساد مالی عمّال و کارگزاران دولتی به‌نوعی مبارزه علنی با دولت بود و برملا شدن تباهی و کج‌روی بسیاری از مفسدین اقتصادی و اخلاقی دولتمردان پهلوی، امیرعباس هویدا نخست وزیر وقت را خشمگین و ناراحت می‌کرد.[25]

حسین فردوست در مدت ریاست بر بازرسی شاهنشاهی چشم خود را به روی خیلی از خلاف‌ها و دست‌اندازی‌های نزدیکان و دوستان محمدرضا بست و تقریباً بیشتر این پرونده‌ها را مختومه اعلام کرد. در همین راستا بسیاری از افسران و سران رژیم پهلوی که بعد از پیروزی انقلاب دستگیر و بازجویی و محاکمه شدند، خود فردوست را یکی از حلقه‌های فساد در جامعه می‌دانستند.[26] تنها بعد از فروپاشی نظام شاهنشاهی و کنار رفتن از پست و مقام بود که افراد معدودی جرأت پیدا کردند تا از وی شکایت کنند.[27]

پ: حسین فردوست و ساواک

بعد از کودتای انگلیسی، آمریکایی 28 مرداد 1332 و همزمان با افزایش قدرت محمدرضا شاه و گسترش نفوذ آمریکا در ایران و ضرورت مقابله بیشتر با موج کمونیسم در کشور، زمینه‌ای را فراهم کرد تا شاه با هدایت و راهبرد آمریکاییان، سازمان اطلاعات و امنیت کشور یا ساواک را پایه‌گذاری کند.[28] بر همین مبنا مجلس شورای ملی قانون تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور را در اسفندماه 1335 تصویب کرد و این سازمان از آن تاریخ به‌طور رسمی تأسیس شد.[29]

برای تأسیس و ریاست این سازمان، گزینه‌ای بهتر از تیمور بختیار[30] نبود زیرا وی پیش‌تر با کادر اطلاعاتی تحت امر خود توانسته بود سازمان مخفی افسران نظامی حزب توده را شناسایی و دستگیر کند. لذا در فروردین 1336 برای تأسیس ساواک انتخاب شد و تا سال 1339 ریاست آن را بر عهده داشت.[31]

محمدرضا بعد از برکناری تیمور بختیار در 1340 حسین فردوست را به‌عنوان قائم‌مقام ساواک انتخاب کرد اما در این چارت جدید فردوست در امور عملیاتی دخالتی نداشت و به‌طور مستقل در امور بازسازی و آموزش ساواک فعالیت می‌کرد. وی با داشتن اختیارات تام، آموزش و بازسازی ساواک را آغاز کرد.[32] فردوست دوره‌های مختلف اطلاعاتی و جاسوسی را در کشور انگلیس دیده بود[33] و در عین حال با نحوه آموزش کارشناسان آمریکایی در ساواک نیز آشنا بود.[34]

از سال 1340 ش حسین فردوست با تصدی قائم‌مقامی ساواک برای ایجاد تغییر و تحول و سازمان‌دهی جدید ساواک، کمیسیونی به نام «کمیسیون عالی ساواک» ایجاد کرد. افراد این کمیسیون از زبده‌ترین و تخصصی‌ترین افراد ساواک بودند که ابتدا به بررسی اهداف ساواک، شرح وظایف اداری و تعریف تشکیلاتی، تهیه و تنظیم چارت اداری و سازمانی و بررسی وسایل مورد نیاز پرداختند. حسین فردوست نقش بسزایی در افزایش علوم اطلاعاتی مأموران ساواک داشت و در کنار ترجمه کتب و انتشار جزوه‌های آموزشی سیا و موساد، مطالب آموزشی دیگر را از کشورهایی مانند انگلیس، فرانسه، آلمان غربی، هند، پاکستان و تایوان تهیه و در اختیار نیروهای اطلاعاتی ایران می‌گذاشت.[35]

 

قیام 15 خرداد

به دنبال تحریم عید نوروز 1342 که با سالروز شهادت امام صادق(ع) نیز همزمان شده بود، در برخی از مساجد و حسینیه‌ها و منازل علما و در رأس آن بیت حضرت امام خمینی(ره)، مجالس عزا برپا شد. عصر روز دوم فروردین 1342، مجلس سوگواری امام صادق(ع) در مدرسه فیضیه نیز برگزار شد و بسیاری از عالمان، مردم قم و دیگر شهرستان‌ها در آن شرکت جستند. رژیم شاه با حمایت ساواک برای سرکوب علما و روحانیون چندین اتوبوس از افراد گارد را با لباس مبدل روستایی و کارگر به قم اعزام نمود تا علاوه بر اختلال در مراسم مدرسه، به ساحت علما و روحانیت در ملأ عام توهین نمایند. مأموران رژیم به مدرسه فیضیه حمله بردند و عده‌ای را کشته و زخمی نمودند.[36]

بعد از حادثه فیضیه، امام در سخنرانی‌ها و پیام‌های خود به مقابله آشکار با دستگاه پهلوی پرداخت و شخص شاه را مورد حمله قرار داد. با فرا رسیدن محرم سال 1342 نهضت اسلامی وارد مرحله جدیدی شد و برای اولین بار، مردم در جلسات سوگواری شعار مرگ بر دیکتاتور سر دادند. امام قبل از آغاز محرم به وعاظ و سخنرانان خاطر نشان کرد که بدون بیم و هراس از مأموران امنیتی و انتظامی از سیاست‌های ضد اسلامی رژیم و همدستی آن با اسرائیل انتقاد نمایند.[37]

همه این کنش و واکنش‌ها زمینه را برای سخنرانی امام در روز عاشورای 42 و در نهایت حماسه تاریخی پانزده خرداد فراهم کرد. شاه هنگامی که از سخنان امام خمینی آگاه شد. به‌شدت عصبانی و وحشت زده شده و بلافاصله دستور دستگیری ایشان را صادر کرد.[38] به همین دلیل، نیروهای امنیتی به‌تلافی مخالفت امام در مقابل اقدامات ضد دینی شاه در ساعت چهار صبح دوازدهم محرم 1383 پانزده خرداد 1342 با کمک نیروهای کماندو وارد قم شدند و به منزل رهبر انقلاب یورش برده و ایشان را دستگیر و در پادگان عشرت‌آباد تهران زندانی کردند.[39]

خبر دستگیری رهبر قیام بی‌درنگ در شهر قم و سپس در سایر شهرها پخش شد و مردم قم پس از اجتماع در برابر منزل ایشان، به‌طرف صحن مطهر حضرت معصومه(س) حرکت کرده و از طریق بلندگو اقدام به شعار دادن کردند و درگیری‌های گسترده به‌تدریج از ساعت ده صبح آغاز شد.[40]

نقش حسین فردوست به‌ عنوان قائم مقام ساواک و رئیس دفتر ویژه اطلاعات در چگونگی قیام 15 خرداد 1342 قابل توجه است. وی در ارتباط با وضعیت و بی‌خبری دربار در این زمان می‌گوید: «درباره تظاهرات 15 خرداد، حتی تا شب قبل آن، اداره کل سوم و شهربانی هیچ اطلاعی نداشت و هیچ گزارشی به دفتر نفرستاد. طبعاً اگر حرکت فوق با آن وسعت، یک حرکت برنامه‌ریزی شده و سازمان یافته بود، باید اطلاعی به دفتر می‌رسید و برای مقابله تدارکاتی انجام می‌شد ولی از آنجا که این حرکت، یک حرکت مردمی و طبعاً فاقد برنامه‌ریزی قبلی بود، ساواک به‌کلی غافلگیر شد و محمدرضا شدیداً به وحشت افتاد...
صبح روز 15 خرداد 42، طبق معمول رأس ساعت 5 / 7 صبح به اداره مرکزی ساواک رسیدم. مدیر کل سوم (سرتیپ مصطفی امجدی) در اتاق انتظار من بود. بلافاصله گفت: «خبر مهم! در سطح تهران تظاهرات عظیمی است و مردم در دستجات کوچک و بزرگ از جنوب شهر به سمت شمال شهر حرکت می‌کنند.» حیرت زده شدم و تعداد تظاهرکنندگان را پرسیدم. گفت: حداقل در 7 دسته اصلی هستند که هر دسته بین 5 الی 7 هزار نفر تخمین زده می‌شود. پرسیدم:‌ مگر به سرلشکر حسن پاکروان (رئیس ساواک) گزارش نداده‌اید؟ پاسخ داد که او با محمدرضا تلفنی صحبت کرده و وی دستور داده که سرلشکر غلامعلی اویسی مسئولیت قلع و قمع جمعیت را به عهده بگیرد و مستقیماً با وی تماس داشته باشد.»[41] فردوست به همراه سایر افسران یک ستاد حل بحران تشکیل می‌دهد. در این میان به ذهنش خطور می‌کند که درباره مقابله با تظاهرات خیابانی یک آیین‌نامه آمریکایی وجود دارد که هنوز به فارسی ترجمه نشده است! اما قیام 15 خرداد تلنگری به فردوست بود تا دستور ترجمه کتاب را بدهد تا بلافاصله آن را به نیروها آموزش بدهد. فردوست با مطالعه این آیین‌نامه متوجه شد که عملکرد و فعالیت سرلشکر غلامعلی اویسی (مأمور سرکوب قیام 15 خرداد) درست بر خلاف آن است. مثلاً در آیین‌نامه آمده بود که واحدهای نظامی باید مردم را متفرق کنند، ولی در آن روز سرلشکر اویسی برای مقابله با مردم ارتش را به چند بخش تقسیم کرده و هر بخش را به گوشه‌ای فرستاده بود. تنها بین ساعت 12 تا 2 عصر که مردم متفرق شده بودند، اویسی توانست ارتش را جمع کرده و تجدید قوا کند. با تجدید قوای ارتش بود که تظاهرات مردم در عصر همان روز به خاک و خون کشیده شد. به‌ تدریج شب فرا رسید و مردم خود به خود متفرق شدند و با اعلام حکومت نظامی اجتماعات ممنوع شد. بدین ترتیب تظاهرات 15 خرداد در مقابل حیرت محمدرضا و فردوست به پایان رسید.

حسین فردوست در باره به نتیجه نرسیدن قیام 15 خرداد که می‌توانست به سقوط سلطنت پهلوی بینجامد می‌نویسد: «تظاهرات 15 خرداد 42، کاملاً سازمان نیافته و از پیش تدارک نشده بود و به همین دلیل ساواک از قبل اطلاعی درباره آن نداشت. اگر تظاهرات از قبل تدارک می‌شد و دو موضوع در آن رعایت می‌گردید بدون هیچ تردید به سقوط محمدرضا می‌انجامید. اگر تظاهرکنندگان در حد یک گردان موتوریزه مسلح بودند و یا اگر یک گردان موتوریزه از ارتش به آن‌ها می‌پیوست و با حدود 5000 نفر جمعیت به سمت سعدآباد حرکت می‌کردند، بدون تردید زمانی که این جمعیت به حوالی قلهک می‌رسید. محمدرضا با هلیکوپتر به فرودگاه می‌رفت. با رفتن او گارد در مقابل مردم تسلیم می‌شد و با این اطلاع محمدرضا با هواپیما ایران را ترک می‌کرد. لازمه این کار این بود که در این فاصله سایر مردم واحدهای لشکر یک گارد را سرگرم می‌کردند تا به‌ طرف سعدآباد نروند. موضوع دوم، تعطیلی تظاهرات بین ساعت 12 تا 14 بود. اگر تظاهرات سازمان یافته بود و بی‌وقفه تا عصر ادامه می‌یافت، سرلشکر اویسی نمی‌توانست گردان‌های خود را هماهنگ کند و سیر اوضاع به خلع سلاح واحدهای نظامی می‌انجامید و این امر سبب فرار محمدرضا و سقوط او می‌شد.»

به هر حال قیام 15 خرداد از آنجا که یک طرح سازمان یافته براندازی نبود، پایان خوش و باورنکردنی برای محمدرضا داشت. او ساعت 8 شب همان روز فردوست و اویسی را احضار کرد. با خوشحالی عجیبی به اویسی دست داد و از موفقیت او تشکر نمود. محمدرضا نمی‌دانست که اویسی با ندانم‌کاری‌اش نزدیک بود تاج و تخت شاه را به باد بدهد!

شاه از ساواک به‌شدت ناراضی بود و تصور می‌کرد که عدم اطلاع ساواک، توطئه هواداران تیمور بختیار در این سازمان است. بدین منظور از فردوست پرسید: «مسئول بی‌اطلاع ماندن ساواک از این جریان کیست؟» وی پاسخ داد: همیشه رئیس (پاکروان) مسئول است. گفت: «از او انتظار نیست، بعد از او چه کسی مسئول است؟» گفت: مدیر کل اداره سوم، سرتیپ مصطفی امجدی. شاه گفت: «او را عوض کنید.» فردای آن روز حسین فردوست، امجدی را برکنار و سپهبد ناصر مقدم (افسر دفتر) را به‌جای او گذاشت.[42]

 

کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه

در سال 1343 دولت آمریکا ادامه حضور مستشاران فنی خود در ایران و ادامه همکاری آنان را مشروط به معافیت آنان از محاکمه در دادگاه‌های ایران کرد. شاه نیز این درخواست را پذیرفت و به نخست وزیرش، حسنعلی منصور، دستور داد تا در این مورد لایحه‌ای تقدیم مجلس کند. لایحه مذکور به‌رغم مخالفت برخی از نمایندگان، با فشار زیاد دولت تصویب شد. تصویب این لایحه مخفیانه صورت گرفت، اما سرانجام فاش شد و موجی از مخالفت عمومی را بر انگیخت. پس از تصویب لایحه کاپیتولاسیون، امام در سخنرانی تاریخی خود در 4 آبان 1343 شاه را مورد حمله قرار داد و دولت و مجلس را فاسد و دست نشانده آمریکا و اسرائیل و دشمن اسلام و مردم ایران خواند.[43] چند روز پس از این سخنرانی، رژیم در 13 آبان 1343 امام خمینی را دستگیر و به ترکیه تبعید کرد.

ارتشبد حسین فردوست درباره دلایل، چگونگی و نقش آمریکا در تبعید امام خمینی به ترکیه می‌گوید:

«حسنعلی منصور برنامه‌های مهمی به سود غرب داشت که یکی از آن‌ها «کاپیتولاسیون» بود که با مقاومت جدی امام خمینی مواجه شد... همان طور که منصور به دستور آمریکا و با اختیارات ویژه به صدارت رسید، تبعید امام خمینی نیز دستور مستقیم آمریکا بود...‌. شب قبل از تبعید، محمدرضا در کاخ میهمانی داشت و حدود 200 نفر مدعو شرکت داشتند. منصور، نخست‌وزیر، نیز حضور داشت و حدود نیم ساعت با محمدرضا در وسط سالن قدم می‌زد و من متوجه آن‌ها بودم.‌ استنباطم این بود که منصور در موضوعی پافشاری می‌کند... بالاخره محمدرضا مرا خواست و گفت: «ببینید نخست‌وزیر چه می‌خواهد؟» منصور مطرح کرد باید هرچه سریع‌تر آیت‌الله خمینی به ترکیه تبعید شود. گفتم باید به پاکروان رئیس ساواک گفته شود. گفت: «تلفن کنید» تلفن کردم. پاکروان گفت: «آیا می‌توانم با شاه صحبت کنم؟» به محمدرضا گفتم. او به اتاق دیگری رفت و با وی صحبت کرد. دستور صادر شد و همان شب سرتیپ علی‌اکبر مولوی، رئیس ساواک تهران، به همراه نیروهایی از هوابرد، به قم رفت و امام خمینی را به تهران آورد و صبح روز بعد با هواپیما به ترکیه تبعید شدند.»[44]

 

نقش فردوست در اعلام بی‌طرفی ارتش

صبح روز ۲۲ بهمن، حسین فردوست به درخواست ارتشبد عباس قره‌باغی به ستاد ارتش رفت. جلسه در ستاد ارتش با حضور چند سپهبد، تعدادی سرلشکر و سه ارتشبد (عباس قره‌باغی، جعفر شفقت و حسین فردوست) آغاز شد. در این زمان قره‌باغی در محل رئیس قرار گرفت و رو به فردوست کرد و گفت: «از صبح این کمیسیون تشکیل شده و بحث بر سر این است که آیا ارتش از بختیار حمایت کند یا نه؟» فردوست خطاب به حاضرین گفت: «قانون وظیفه ارتش را مشخص کرده و آن وظیفه عبارت است از حفاظت از مرز و بوم ایران در مقابل ارتش متجاوز بیگانه و در وظیفه ارتش نوشته نشده که از نخست وزیر هم باید پشتیبانی کند.»[45] بدین ترتیب فرماندهان نظامی بعد از گزارش وضعیت به این نتیجه رسیدند که استقامت بیهوده است و ارتش باید بی‌طرفی خود را اعلام کند. متن اعلامیه بی‌طرفی ارتش به این شرح از اخبار ساعت 13 و 14 رادیو پخش شد: «ارتش ایران وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیز ایران را داشته و تاکنون در آشوب‌های داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولت‌های قانونی این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت 10:30 روز 22 بهمن 1357 تشکیل و به‌اتفاق تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خون‌ریزی بیشتر، بی‌طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگان‌های نظامی دستور داده شد که به پادگان‌های خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهن‌پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواسته‌های ملت شریف ایران با تمام قدرت پشتیبانی می‌نماید.»

 امضاء کنندگان:

1ـ ارتشبد عباس قره‌باغی، رئیس ستاد بزرگ‌ارتشتاران

2ـ ارتشبد جعفر شفقت، وزیر جنگ

3ـ ارتشبد حسین فردوست، رئیس دفتر ویژه اطلاعات

4ـ سپهبد هوشنگ حاتم، رئیس جانشین ستاد بزرگ‌ارتشتاران

5ـ سپهبد ناصر مقدم، رئیس ساواک

6ـ سپهبد عبدالعلی نجیمی نائینی، مشاور رئیس ستاد بزرگ‌ارتشتاران

7ـ سپهبد احمدعلی محققی، فرمانده ژاندارمری

8ـ سپهبد عبدالعلی بدره‌ای، فرمانده نیروی زمینی

9ـ سپهبد امیرحسین ربیعی، فرمانده نیروی هوایی

10ـ دریاسالار کمال حبیب‌اللهی، فرمانده نیروی دریایی

11ـ سپهبد عبدالمجید معصومی نائینی، معاون پارلمانی وزارت جنگ

12ـ سپهبد جعفر صانعی معاون لجستیکی نیروی زمینی

13ـ دریاسالار اسدالله محسن‌زاده، جانشین فرمانده نیروی دریایی

14ـ سپهبد حسین جهانبانی، معاون پرسنلی نیروی زمینی

15ـ سپهبد محمد کاظمی، معاون طرح و برنامه‌ی نیروی زمینی

16ـ سرلشکر کبیر، دادستان ارتش

17ـ سپهبد خلیل بخشی‌آذر، رئیس اداره پنجم ستاد

18ـ سپهبد علی‌محمد خواجه‌نوری، رئیس اداره سوم ستاد

19ـ سرلشکر پرویز امینی افشار، رئیس اداره دوم ستاد

20ـ سپهبد امیرفرهنگ خلعتبری، معاون عملیاتی نیروی زمینی

21ـ سرلشکر محمد فرزام رئیس اداره هفتم ستاد

22ـ سپهبد جلال پژمان، رئیس اداره چهارم ستاد

23ـ سپهبد ناصر فیروزمند، معاون ستاد

24ـ سپهبد موسی رحیمی لاریجانی رئیس اداره یکم ستاد

25ـ سپهبد محمد رحیمی آبکناری، رئیس آجودانی ستاد

26ـ سپهبد رضا طباطبایی وکیلی، رئیس اداره بازرسی مالی ارتش

27ـ سرلشکر منوچهر خسروداد، فرمانده هوانیروز[46]

بعد از ظهر آن روز با تصرف مراکز دولتی و تسلیم شدن پادگان‌ها و مراکز دولتی و در نهایت کنترل رادیو و تلویزیون از سوی انقلابیون، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

 

فردوست در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب

گفتن و نوشتن پیرامون فعالیت‌ها و اقدامات حسین فردوست در فاصله پیروزی انقلاب اسلامی تا دستگیری وی بسیار مشکل است. آنچه به‌طور پراکنده در نوشته‌ها و کتاب‌ها وجود دارد، نیز یا برگرفته از گفته‌ها و اعترافات خود فردوست است و یا کسانی که بعد از خروج از کشور نقل کرده‌اند. ارتشبد حسین فردوست برخلاف بسیاری از سران حکومتی و افسران نظامی رژیم شاهنشاهی، نه بلافاصله دستگیر، محاکمه و کیفر شد و نه از کشور خارج گردید، بلکه از اولین روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 تا سال 1362 که توسط واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دستگیر شد، به‌طور نیمه مخفی در ایران زندگی می‌کرد.

مهم‌ترین پرسشی که تاکنون پاسخ دقیق و مبرهن به آن داده نشده است، این است که چرا یکی از نزدیک‌ترین افراد به شاه ایران و به بیانی بهتر مغز متفکر رژیم پهلوی در ایران ماند و برخلاف بسیاری از امرا و کارگزاران شاهنشاهی ترجیح داد تا بقیه عمر خود را در قالب یک زندگی ساده و نیمه مخفیانه سپری کند؟

فردوست در اعترافات خود، علتِ ماندن در ایران را چنین بیان می‌کند:

1. مسئول دانستن خود در برابر اداره «دفتر ویژه اطلاعات و بازرسی» و احساس مسئولیت در مقابل رژیم وقت و حکومت بعد و کارکنان این دو سازمان.

2. حضور خانواده وی در ایران (منظور پدر و مادر و برادر و خواهران)

4. وجود دارایی‌های حاصل از پنجاه سال زندگی در ایران.

5. ماندن بسیاری از مقامات تا روز 22 بهمن و نگران نبودن آنان از تغییر و تحولات پیش‌آمده.

6. لذت‌بخش بودن زندگی برای یک ایرانی در ایران.

7. امید پدید آمده از دولت موقت در دل امثال حسین فردوست.[47]

8. نداشتن احساس خطر از تغییر رژیم و طبیعی دانستن حذفِ وی از اداره امور، مگر اینکه به‌ تدریج مورد مرحمت واقع شود و کاری در رده‌های پایین و در ارتباط با تخصص‌هایش به او واگذار شود.[48]

مطالب بالا ادعایی بیش نیست و در هر بند آن می‌توان دلایل و شواهدی متضاد ارائه نمود. به نظر می‌رسد مهم‌ترین علت ماندن فردوست در ایران دو مطلب باشد: 1- دیر شدن و عدم امکان خروج از کشور. 2- ماندن برای سر و سامان دادن به حرکت‌های براندازانه و یا امید به بازگشت شاه، شبیه آنچه در سال 1332 رخ داد. چنان که بسیاری از درباریان خارج شده از کشور نیز تا سال‌ها با اظهار امیدواری از سقوط حکومت نوپای جمهوری اسلامی وعده و بشارت بازگشت به ایران را در رسانه‌ها می‌دادند!

تأملی بر اسناد و اطلاعات سال‌های اول انقلاب گویای این مطلب است که سازمان‌ها و ارگان‌های انقلابی مانند اطلاعات کمیته‌های انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران و واحد اطلاعات آن، اطلاعات شهربانی و... از همان آغاز به دنبال یافتن ردپایی از حسین فردوست بودند. از نخستین اقداماتی که در این زمینه انجام شد، صدور کیفرخواست دادستانی انقلاب اسلامی علیه حسین فردوست بود.[49] و بلافاصله او و تعداد دیگری از افسران نظامی و کارگزاران سیاسی رژیم پهلوی ممنوع‌الخروج شدند.[50] و دادستانی کل انقلاب اسلامی ایران طی حکمی خواهان دستگیری ارتشبد سابق حسین فردوست گردید.[51] دادنامه‌ای نیز در این زمینه تهیه و تنظیم شد که به اقدامات برای استقرار و استحکام نظام شاهنشاهی و خدمات او به آخرین شاه ایران و اجحاف وی در مورد مردم ایران اشاره داشت.[52]

همچنین از حجت‌الاسلام محمدی ری‌شهری رئیس دادگاه انقلاب اسلامی در خصوص کیفرخواست وی کسب تکلیف شد[53] و طی نامه‌های جداگانه‌ای از اداره اطلاعات و بررسی سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و وزارت دفاع خواسته شد تا اسناد و مدارکی را که پیرامون حسین فردوست در دسترس است، به دادسرای انقلاب اسلامی ارسال کنند.[54]

حسین فردوست موفق شد برای مدت چندین سال از حصار تعقیب و مراقبت نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به دور باشد و سعی و تلاش برای جلب و دستگیری وی به سرانجامی نمی‌رسید. در این مدت کلیه اموال و دارایی حسین فردوست و بستگان درجه اول وی در نواحی مختلف ایران به نفع جمهوری اسلامی و بنیاد پانزده خرداد مصادره شد[55] امّا علی‌رغم اینکه مشخصات ظاهری وی به همه ارگان‌ها و سازمان‌های ذی‌ربط داده شد[56] از نیروهای کمیته انقلاب اسلامی و واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خواسته شده بود تا اقدامات لازم را برای تعقیب و دستگیری ارتشبد حسین فردوست به انجام برسانند و حتی برای ردیابی وی مشخصات همسر و فرزند و سایر بستگان درجه اول وی نیز از طریق ثبت‌احوال کشور در اختیار دادسرای انقلاب اسلامی قرار گرفته بود، امّا این دستگیری تا تاریخ 12 / 8 /  1362 به نتیجه نرسید و تنها در این زمان بود که توسط نیروهای اطلاعاتی در خانه پدرش در خیابان وصال شیرازی دستگیر شد.

حسین فردوست بعد از دستگیری و بازجویی با ذکر برخی از جنایات و مفاسد دوران پهلوی، مطالب دست اولی مطرح کرد که بعداً به‌صورت دو جلد کتاب از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به چاپ رسید، ولی یقیناً بسیاری از دانسته‌های خود را پنهان نموده و از اظهار آن اجتناب نمود. او بعد از دستگیری چهار سال زنده بود. فردوست در 28 اردیبهشت سال 1366 بر اثر سکته قلبی در گذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.[57]

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ پرونده حسین فردوست، شماره سند: 39823.

[2]. همان، شماره سند: 9.

[3]. همان، شماره سند: 823179.

[4]. همان، شماره سند: 8224.

[5]. همان، شماره سند: 140.

[6]. همان، شماره سند: 2092.

[7]. همان، شماره سند: 302918.

[8]. همان، شماره سند: 17654.

[9]. همان، شماره سند: 41.

[10]. همان، شماره سند: 39.

[11]. فردوست، حسین، ظهور و سقوط خاندان پهلوی، ج 1، تهران، اطلاعات، 1390، ج 1، ص 24.

[12]. جوان، مصطفی، زندگینامه ارتشبد حسین فردوست، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 10 – 20.

[13]. فردوست، همان، ج 1، ص 208.

[14]. همان، ج 1، ص 645.

[15]. احمدی، حسین؛ جوان، مصطفی، ارتشبد حسین فردوست به روایت اسناد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394: ص 21.

[16]. ظهور و سقوط، فردوست، همان، ج 1، ص 4-101.

[17]. شاپور ریپورتر با نام اصلی شاپور جِی، فرزند اردشیر جِی از بنیان‌گذاران فراماسونری در ایران و معرف رضاخان به انگلیسی‌ها یکی از برجسته‌ترین و مهم‌ترین مقام اطلاعاتی انگلیس در ایران بود. شاپور جِی در سال 1920 در 8 اسفند 1299 در تهران به دنیا آمد. پدرش از فرستادگان انجمن اکابر پارسیان هند بود و ظاهراً برای تمشیت امور زرتشتیان وارد ایران شد. اردشیر حدود 40 سال در ایران اقامت داشت و یکی از مهم‌ترین بازیگران «پشت پرده سیاست» ایران بود. شاپور ریپورتر نه تنها سهمی اساسی در تحولات دوره محمدرضا پهلوی داشت، بلکه نقشی بسیار فعال در جهت‌گیری اقتصادی ایران در دهه‌های 60 و 70 میلادی ایفا کرد. شاپور جِی سرانجام در اسفند ۱۳۸۳ بر اثر سرطان پروستات در شهر ساحلی کارپاس در جنوب آرژانتین درگذشت. (فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، تهران، اطلاعات، 1392: ص 173. با اصلاح و ویراست)

[18]. ظهور و سقوط، فردوست، همان، ج 1، ص 397.

[19]. مظفر شاهدی، ساواک: سازمان اطلاعات و امنیت کشور، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386، ص 94.

[20]. ظهور و سقوط، فردوست، همان، ج 1، ص 407.

[21]. همان، ص 99.

[22]. شاهدی، همان، ص 98. همچنین در این باره بنگرید به مقاله: عملکرد سازمان بازرسی شاهنشاهی در دوره ریاست ارتشبد حسین فردوست، حسن زندیه و مسعود آدینه‌وند، فصلنامه علمی ـ پژوهشیِ «پژوهش‌های تاریخی»، سال ششم، تابستان 1393، شماره 2.

[23]. مارک ج. گازیورسکی، سیاست خارجی آمریکا، ترجمۀ جمشید زنگنه، مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، تهران 1373، ص 320.

[24]. ظهور و سقوط، فردوست، همان، ج 1، ص 653.

[25]. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات جاویدان، 1374، ص 58.

[26]. طلوعی، محمود، داستان انقلاب، تهران، نشر علم، 1370، ص 618.

[27]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ پرونده حسین فردوست، شماره پرونده: 7203.

[28]. محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات مترجم، 1371، ص 337.

[29]. کفاش، مهین، «روابط امنیتی اطلاعاتی ایران و اسرائیل با تکیه بر سازمان‌های ساواک و موساد»، نامۀ تاریخ‌پژوهان، سال 5، شماره 20، 1388، ص 78.

[30]. تیمور بختیار در سال 1293 شمسی در روستای دزک از توابع شهرکرد استان چهارمحال بختیاری و در قلعه‌ی دزک که محل زندگی خاندان بختیاری بود، متولد شد و پس از طی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی به لبنان و سپس فرانسه رفت. او در ۱۳۲۶ وارد دانشگاه جنگ شد و چند سال بعد به‌پاس خدمات خود در کودتای 28 مرداد 1332 به درجه سرتیپی منصوب و به سمت فرمانداری نظامی تهران رسید و به سرکوب شدید مخالفان پرداخت. از اقدامات او در این دوران می‌توان به دستگیری دکتر سید حسین فاطمی، اعضای شاخه نظامی حزب توده، شهید حجت‌الاسلام نواب صفوی، اعدام مخالفان و سانسور شدید مطبوعات اشاره کرد. تیمور بختیار در اول مهر ۱۳۳۵ به درجه سرلشکری و فروردین سال 1336 رئیس ساواک شد و در ۱۳۳۸ به درجه‌ی سپهبدی ارتقاء یافت. پس از برکناری بختیار از ریاست ساواک، ساواک بر مجموعه رفتار و فعالیت‌های بختیار نظارت داشت. بختیار آزادانه و بی‌محابا با محافل و نمایندگان سیاسی برخی کشورهای خارجی مقیم تهران ملاقات‌های پر سر و صدایی می‌کرد و در این ملاقات‌ها از دولت انتقاد می‌کرد. به دنبال گسترش مخالفت‌های بختیار، شاه به نخست‌وزیر دستور داد موجبات تبعید بختیار را از کشور فراهم کند. به‌این‌ترتیب در 7 بهمن ۱۳۴۰، تیمور بختیار از ایران تبعید شد. تیمور بختیار تهران را به مقصد رم ترک کرد و مدتی بعد عازم سوئیس و ژنو شد. شاه که از فعالیت‌های بختیار در خارج از کشور اخبار و گزارش‌هایی در اختیار داشت، در مهر ۱۳۴۱ او را بازنشسته کرد. بختیار نیز مخالفت خود را با شاه و حکومت پهلوی علنی کرد و با استفاده از تماس‌هایی که در طیِ کار در ساواک به دست آورده بود به برقراریِ ارتباط با مخالفان ایرانیِ شاه در اروپا، عراق و لبنان دست زد. سرانجام وی در ۱۶ مرداد ۱۳۴۹ توسط یکی از مأموران ساواک در نزدیک بغداد ترور شد.

[31]. محمدحسین خسرو پناه، سازمان افسران حزب توده‌ی ایران 1323- 1333، تهران، انتشارات شیرازه، 1378، ص 208.

[32]. احمدی، عبدالرحمان، ساواک و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1381، ص 81.

[33]. ظهور و سقوط، فردوست، همان، ج 1، ص 308- 299.

[34]. احمدی، همان، ص 99.

[35]. گازیورسکی، همان، ص 204.

[36]. منصوری، جواد، (تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک)، ج 1، تهران، مرکزاسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 199.

[37]. احمدی و جوان، همان، ص 263.

[38]. محمود طلوعی، داستان انقلاب، نشر علم، 1370، ص 213.

[39]. ولی الله فوزی، حماسه‌های اسلامی ملت به رهبری امام، چاپخانه علمیه قم، بی‌تا، ص 10.

[40]. روح الله حسینیان، سه سال مرجعیت شیعه، تهران، مرکز اسناد انقلاب، سال 1387، ص 348.

[41]. ظهور و سقوط، فردوست، همان، ج 1، ص 513-510.

[42] - ظهور و سقوط، فردوست، همان، ج 1، ص 515-514.

[43] - موسوی خمینی، آیت‌الله روح‌الله، صحیفه نور، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج 1، 1371. ص 415 – 424.

[44] -حسین فردوست، همان، ج 1، ص 517-516.

[45] - ظهور و سقوط، فردوست، همان، ج 1، ص 625.

[46] -کیهان، یکشنبه 22 بهمن 1357، ص 2.

[47]. ظهور و سقوط، فردوست، همان، ج 1، ص 635.

[48]. همان، ص 71 ـ 669.

[49]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده حسین فردوست، شماره پرونده: 330.

[50]. همان، شماره پرونده: 309980.

[51]. همان، شماره پرونده: 3053021.

[52]. همان، شماره پرونده: 89 – 90.

[53]. همان، شماره پرونده: 1449.

[54]. همان، شماره پرونده: 309980.

[55]. همان، شماره پرونده: 1191590- 3353- 3362- 3654- 307152- 1449.

[56]. همان، شماره پرونده: 1184154.

[57]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده حسین فردوست، شماره پرونده: 2412. در سنگ قبر فردوست، تاریخ درگذشت 31 / 2 / 1366 نوشته شده است.

 

منابع:

کتاب

احمدی، حسین؛ جوان، مصطفی، ارتشبد حسین فردوست به روایت اسناد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394.

احمدی، عبدالرحمان، ساواک و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1381.

جوان، مصطفی، زندگینامه ارتشبد حسین فردوست، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394.

روح‌الله حسینیان، سه سال مرجعیت شیعه، تهران، مرکز اسناد انقلاب، سال 1387.

زونیس، ماروین، شکست شاهانه: روانشناسی شخصیت شاه، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو،1370.

طلوعی، محمود، داستان انقلاب، تهران، نشر علم، 1370.

عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات جاویدان، 1374.

فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1 و 2، تهران، اطلاعات، 1392.

گازیورسکی، مارک ج. سیاست خارجی آمریکا و شاه: بنای دولتی دست‌نشانده در ایران، ترجمۀ فریدون فاطمی، نشر مرکز، 1371.

مارک ج. گازیورسکی، سیاست خارجی آمریکا، ترجمۀ جمشید زنگنه، مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، تهران 1373.

خسرو پناه، محمدحسین، سازمان افسران حزب توده‌ی ایران 1323- 1333، تهران، انتشارات شیرازه، 1378.

پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات مترجم، 1371.

طلوعی، محمود، داستان انقلاب، نشر علم، 1370.

شاهدی، مظفر، ساواک: سازمان اطلاعات و امنیت کشور، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386.

منصوری، جواد، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 1، تهران، مرکزاسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 199.

فوزی، ولی الله، حماسه‌های اسلامی ملت به رهبری امام، چاپخانه علمیه قم، بی‌تا.

 

مقاله

استمپل، جان. دی، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، رسا و نگارش، 1377.

پژمان، عیسی، اثرانگشت ساواک: رازها، ناگفته‌ها و ناشنیده‌ها، پاریس، نشریات پژن، 1994 م / 1372 ش.

سبحانی، علی‌اکبر، «خاطرات من از ارتشبد فردوست: اعلام بی‌طرفی ارتش در 22 بهمن 1357»، مجله حافظ، شماره 15، خرداد 1384.

کفاش، مهین، «روابط امنیتی اطلاعاتی ایران و اسرائیل با تکیه بر سازمان‌های ساواک و موساد»، نامۀ تاریخ‌پژوهان، سال 5، شماره 20، 1388.

محمدیِ ری‌شهری، محمد، خاطره‌ها، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳.

سند

آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده حسین فردوست، شماره پرونده‌های: 7203، 330، 309980، 3053021، 89 – 90، 1449، 309980، 1191590- 3353- 3362- 3654- 307152- 1449، 1184154، 2412، 2092، 140، 17654، 302918، 39823، 39، 41، 823179، 8224، 9،

روزنامه

روزنامه کیهان، یکشنبه 22 بهمن 1357، ص 2.







اتومبیل و تندیس حسین فردوست در حیاط کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک(موزه عبرت)


مصاحبه با فردوست

































 

تعداد مشاهده: 25746


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.