12 خرداد سالروز رحلت عالم پارسا، آیتالله سید عباس ابوترابی
تاریخ انتشار: 12 خرداد 1403
حرکت اصلی انقلاب اسلامی در 15 خرداد 1342 آغاز شد. رویدادی که در راستای تحکیم ریشههای نهضت امام خمینی و حرکتهای مردمی نقش اصلی را ایفا کرد. این در حالی بود که امام خمینی همواره با استفاده از اسلحه و زور و تهدید و ارعاب مخالف بود و از شیوه مبارزه فرهنگی و تظاهرات و راهپیمایی که منجر به بیداری ملت شود، برای نیل به اهداف عالی انقلاب بهره میبرد. ایشان برای دستیابی به هدف مقدس انقلاب، اقشار مختلف مردم خصوصاً روحانیون را به مبارزه علیه رژیم استبدادی و استعماری پهلوی فراخواند. در این رهگذر برخی از اصحاب علم و فقه مانند آیتالله سیدعباس ابوترابی، که از خاندانی مبارز و جلیلالقدر بود، رابطه تنگاتنگی با امام امت داشته و یار همیشگی ایشان در سیر مبارزهشان بود و در این مسیر مصائب و دشواریهای بسیاری را متحمل شد و نه تنها خود، بلکه فرزندانشان را نیز به نحوی تربیت نمود که آنان نیز در جرگه مبارزان راه آزادی و استقلال کشور قرار گرفتند.
******
ولادت
آیتالله سید عباس ابوترابی فقیه و عالم مبارز سال 1295 شمسی در قزوین و در خانوادهای اهل علم به دنیا آمد.1 خاندان ابوترابی از سادات سکّاکی از سلسله سادات حسینی به شمار میرفتند و منتسب به جد اعلایشان مرحوم آیتالله حاج سید ابوتراب از شاگردان برجسته شیخ مرتضی انصاری و از علمای صاحب نام زمان خویش بودند. آیتالله حاج سید ابوتراب دارای فرزندی به نام سیدحسین بود، مرحوم سیدحسین بعدها به یاد و احترام پدر، فرزند خود را ابوتراب نامید. آیتالله حاج سید ابوتراب دوم، پدر آیتالله سید عباس ابوترابی از اجلّه فقهای عصر خویش بود که در نجف اشرف از محضر آیات عظام میرزا محمدتقی شیرازی، حاج سید ابوالحسن اصفهانی و ضیاءالدین عراقی بهره برد. وی از شاگردان مبرّز آیتالله میرزا محمدحسین نائینی بود که به درجه اجتهاد نائل شد و از جایگاه فاخر علمی و فقهی نزد علمای طراز اول حوزه علمیه نجف برخوردار بود.2
ساواک در خصوص جایگاه ایشان در منطقه مینویسد:
«در قزوین نفوذش خوب است و یک چهارم از سکنه شهر و دهات، مقلد و طرفدار او هستند. نفوذش در اثر زهد و تقوای اوست. مرجع تقلید است، در قزوین و نجف تحصیل کرده و رساله عملیه او چاپ و منتشر شده است. در سال 1341 تلگراف مخالفت با انجمنهای ایالتی و ولایتی را امضا کرده و در وقایع 15 خرداد شرکت داشته است.»3
آیتالله سید ابوتراب ابوترابی با امام خمینی مراودات بسیار داشتند، به طوری که این ارتباط در ایام حضور امام در قم نیز ادامه داشت و هر زمانی که حاج سیدابوتراب به قم میرفت یکی از کسانی که به دیدار ایشان میآمد، امام خمینی بود.4 با آغاز نهضت امام خمینی در جریان تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و پس از آن، اصول ششگانه انقلاب سفید حاج سید ابوتراب، که در مسجد سلطانی قزوین اقامه جماعت داشت، به همراه دیگر علمای قزوین در صف اول مبارزه قرار گرفت. از همین رو طی دعوتنامهای که با شهامت نام خود را در انتهای آن قرار داد، تمامی وعاظ و روحانیون قزوین را در شب عاشورا، که مصادف با سیزدهم خرداد سال 1342 بود، به منزل عالم متعهد حاج میرزا نصرالله شهیدی (از نوادگان شهید ثالث) فراخواند تا برای ادامه راه هماهنگیهای لازم صورت پذیرد. پس از یورش شبانه به بیت امام خمینی در قم و دستگیری و انتقال ایشان به تهران و تشکیل مجمع علما و مراجع تقلید و روحانیون سراسر کشور در حمایت از امام با مهاجرت به تهران، باز به همراه آیتالله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و آیتالله میرزا نصرالله شهیدی راهی تهران شد تا در این حرکت نیز شرکت داشته باشد.5 سرانجام نیز آیتالله سیدابوتراب ابوترابی در فروردین 1352 به رحمت ایزدی پیوست.
مرحوم سید عباس که در چنین خاندانی متولد شده و در دامان پدری مانند سیدابوتراب پرورش یافته بود، پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در قزوین راهی قم شد و در سلک بهترین شاگردان امام خمینی قرار گرفت. ایشان از شاگردان مبرز امام در درس فلسفه و حکمت بود و پس از تعطیلی درس ایشان در درس اسفار علامه سید محمدحسین طباطبایی شرکت کرد. سیدعباس ابوترابی با یکی از خانوادههای علم و اجتهاد در قزوین، به نام علوی قزوینی وصلت نمود و حاصل این وصلت هشت فرزند بود.
آیتالله سیدعباس ابوترابی و نهضت امام خمینی
آیتالله سید عباس ابوترابی از زمان حضور در قم به جمع شاگردان امام خمینی پیوست و ضمن بهرهگیری از مجالس درس ایشان با خلق و خو و منش سیاسی امام نیز آشنایی یافت. با آغاز نهضت امام خمینی وی از جمله افرادی بود که به صف مبارزات پیوست. ایشان در این زمان در سالهای پایانی دهه پنجم عمر خود قرار داشت، و از اساتید حوزه علمیه قم محسوب میشد. یکی از سنگرهای فعالیت ایشان مسجدی بود که پدر بزرگوارش در آن اقامه جماعت داشت و آیتالله سیدعباس هر زمانی که به قزوین میآمد خصوصاً در ماههای رمضان و محرم بنا بر سنت در این مسجد و دیگر مساجد بزرگ شهر به سخنرانی و روشنگری میپرداخت. در مرداد 1342 با تلاش گستردهای که صورت گرفت، حبس امام خمینی تبدیل به حصر خانگی شد. در این موقع در حالی که دستگاه تبلیغاتی رژیم شاهنشاهی سعی داشت تا این حصر خانگی را به عنوان آزادی امام از زندان مطرح کند، حاج سید عباس ابوترابی راهی قزوین شد و در اولین روز شهریور در مسجد جامع به منبر رفت. بخشی از سخنان وی که مورد توجه یکی از مأمورین شهربانی قرار گرفته و به عنوان اولین برگ سابقه مبارزاتی ایشان ثبت و نگهداری شده، به این شرح میباشد:
«ای مردم مسلمان! بدانید دستگاه تبلیغات غلط و باطل، شماها را منحرف از قوانین قرآن نموده، وظیفه ما مسلمانان این است که پشتیبان قرآن باشیم، به عرضتان برسانم، هوشیار باشید و فریب این حرفهای پوچ دستگاه تبلیغات باطل را نخورید. همان طور که عرض شد، دستگاه تبلیغات در شماها مؤثر واقع شده همچنین در زمان و موقعیت معاویه و حضرت علیابنابیطالب، دستگاه تبلیغات مردم را فریب داده و حضرت علی علیهالسلام را، عمال معاویه شهیدش کردند. ای مردم دین و مذهب را که مشعل فروزانش قرآن است، باید پشتیبان باشید تا مبادا این مشعل به دست خائنین خاموش شود.»6
این گزارش در این ایام حساس موجب شد تا شناسایی و برخورد با ایشان در دستور کار ساواک قرار گیرد و برای ادای توضیحات به ساواک احضار شده و مورد بازجویی قرار گیرد و متعهد شود چنان که تاکنون علیه مصالح مملکت سخنی نگفته، پس از آن هم اظهار نظر نکند. اما علیرغم دادن این تعهد هنور چند ماهی سپری نشده بود که این بار، در اول بهمن ماه سال 1342 که مصادف با ایام ماه مبارک رمضان بود، بر فراز منبر مسجد سلطانی قزوین رفت و با استناد بر آیات و روایت شیوه حکومتی رژیم پهلوی را هدف قرار داد. همین اظهارات کافی بود تا برای بار دوم احضار و مورد تذکر قرار گیرد. همچنین در این موقع مشخص شد که وی روزها بعد از نماز ظهر در مسجد سلطانی و شبها در مسجد جامع و یکی دیگر از مساجد شهر به تفسیر قرآن مشغول است.7
با تبعید امام خمینی به ترکیه و پس از آن به نجف اشرف، مبارزات مردم مسلمان ایران وارد مرحله جدیدی شد و بخشی از مبارزات علنی و آشکار به دلیل شرایط موجود و جو خفقانی که بر کشور مستولی شده بود به سمت و سوی حرکتهای زیرزمینی کشیده شد. در این ایام یکی از فعالیتهای اصلی علما و روحانیون روشنگری و تربیت نیروهای جوان برای دوران سخت مبارزه بود. آیتالله سیدعباس ابوترابی از جمله روحانیونی بود که در این مسیر گاه برمیداشت به همین سبب نیز از سوی ساواک بسیار تحت کنترل و مراقبت قرار داشت.
از قضا آیتالله العظمی سید محسن حکیم در سال 1349 درگذشت و مساله مرجعیت امام خمینی به صورت گسترده در ایران مطرح شد. یکی از تلاشهایی که در راستای جدی کردن مساله مرجعیت امام صورت گرفت، جلسهای بود که پدر سیدعباس، آیتالله سیدابوتراب ابوترابی با دعوت از روحانیون قزوین در 15 خرداد سال 1349 در منزل خویش تشکیل داد تا هماهنگیهای لازم جهت ترویج مرجعیت امام صورت گیرد.8
این در حالی بود که با توجه به حضور پسر بزرگ سیدعباس، حجتالاسلام و المسلمین سید علیاکبر ابوترابی در عرصه مبارزات پنهان، حساسیت ساواک نسبت به بیت ابوترابی افزایش یافته بود. در مرداد همان سال سید علیاکبر هنگامی که از نجف اشرف راهی ایران بود و قصد انتقال تعداد قابل توجهی از اعلامیههای امام خمینی را داشت، در مرز خسروی دستگیر و راهی زندان شد.9 مدت محکومیت سید علیاکبر، که 6 ماه بود، زمانی به پایان رسید که نیروهای امنیتی رژیم شاه سخت مشغول مقابله با حرکتهای مسلحانه گروههای مخفی بودند و کنترلهای امنیتی خشنتر شده بود. در همین دوران دیوار نوشتههای شهر قزوین را که مبنی بر تبلیغ استماع سخنان امام خمینی از رادیو بغداد بود به بیت آیتالله ابوترابی و حجتالاسلام سید محمدحسن ابوترابی (پسر دیگر آیتالله سید عباس و امام جمعه محترم فعلی تهران) نسبت دادند.10
در همین ایام حضور آیتالله سید عباس ابوترابی در قزوین برای هدایت فعالیتهای انقلابی و تربیت نیروهای مبارز و پیشگیری از انحرافات احتمالی ضروری تشخیص داده شد. اما از آن جا که آیتالله سیدابوتراب ابوترابی به علت کهولت سن توانایی لازم برای ادای وظایف تبلیغی و اداره مسجدی که در آن اقامه جماعت میکرد را نداشت، از این رو عدهای از روحانیون و بازاریان قزوین راهی قم شدند تا ایشان را به قزوین بیاورند.11
این ایام اوج درگیریهای ساواک با گروههای مسلح بود و اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق نیز دستگیر و زندانی شده و برخی از آنها به اعدام محکوم شده بودند. یکی از این افراد علی میهن دوست از اهالی قزوین بود. هیات علمیه قزوین که متشکل از علمایی مانند آیات عظام و حجج اسلام: میرزا نصرالله شهیدی، شیخ عبدالرحیم سامت، حاج میرزا محمود شریعت مهدوی، حاج سیدابوتراب ابوترابی، سیدجلیل زرآبادی و هادی باریکبین بودند در 28 / 12 / 1350 تلگرافی با مهر هیات علمیه جهت وساطت در باره این فرد به وزارت دربار ارسال کردند و عفو وی را به خاطر داشتن پدر و مادری پیر از اهالی قزوین خواستار شدند.
هنوز چند ماهی از حضور آیتالله سید ابوتراب ابوترابی در قزوین نگذشته بود که از ارتباط روحانیون قزوین با امام خمینی و چگونگی ارسال وجوهات برای ایشان پرده برداشته و مشخص شد که آیتالله سیدعباس ابوترابی فرزند سید ابوتراب در این جریان حضور داشته است.
همچنین آیتالله ابوترابی از آن جا که با برنامه دشمنان برای ایجاد اختلاف و دودستگی در نیروهای مبارز آشنایی داشت، یکی از اولین حرکتهای خود در قزوین را از بین بردن اختلافات و ایجاد اتحاد و همدلی میان نیروهای مذهبی قرار داد. از این رو در25 فروردین 1351 در همین زمینه سخنرانی ایراد کرد و خطر این گونه مسائل را گوشزد نمود. در ادامه نیز صندوق قرض الحسنهای تاسیس کرد تا علاوه بر کسبه جزء و مردم نیازمند که در حول محور آن، از بی بند و باریهای مالی حاکم بر سیستم اقتصادی کشور رهایی مییافتند، تشکلی مذهبی نیز اعلام موجودیت کند. آیتالله سید عباس ابوترابی تربیت شده مکتب امام خمینی بود و با حضور چندین ساله خود در حوزه علمیه قم با مشربها و منشهای متفاوت فکری علما و مراجع تقلید آشنایی کافی داشت. ایشان به خوبی میدانست که در جریان نهضت امام و مبارزه با مبانی و اساس رژیم شاهنشاهی پهلوی دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. از این رو موضعگیریهای آیتالله شریعتمداری و رفت و آمدهای مشکوک مقامات ساواک و رجال پهلوی به بیت ایشان را برنمیتابید و ایشان را از وابستگان به نظام شاهنشاهی میدانست.
حضور آیتالله سیدعباس ابوترابی در قزوین که خود دارای دو فرزند انقلابی و مبارز بود، به همراه آیتالله شیخ هادی باریکبین مسیر مبارزه را به سمت و سوی همگانی شدن نهضت امام خمینی هدایت میکرد. ساواک که به شدت نسبت به این موضوع حساسیت داشت، در تلاش بود تا از طریق اختلافافکنی بین ایشان و دیگر علمای قزوین این حرکت را که دارای سرعت فزایندهای شده بود، با مشکل مواجه کند.12
این حرکت به میزانی تأثیرگذار بود که مسئولین شهری، علیرغم این که در دوران حیات آیتالله سیدابوتراب ابوترابی با علنی نمودن برخی ارتباطات خود با ایشان سعی در موجه جلوه دادن حکومت و به تبع آن بدنامی او داشتند، پس از درگذشت ایشان از اجرای وصیتنامه وی که دفن در مقبره اجدادی در صحن حرم حضرت شاهزاده حسین (ع) بود، به بهانههای واهی ممانعت به عمل آوردند. با این حال و با وجود این فضاسازیها فرزند ایشان سیدعباس همچنان به مبارزات خود ادامه میداد.
تأسیس هیئت جان نثاران حسینی
از جمله اقدامات مهم سید عباس در این دوران مقابله با فضای مارکسیستی، ناسیونالیستی، غربگرایی و انحرافات عقیدتی بود. وی به کمک فرزندان مبارزش تشکلی هیئتگونه، تحت عنوان «هیئت جان نثاران حسینی» و در پوشش آموزش زبان عربی تاسیس کرد.
تشکیل این هیئت که در آن، پرداختن به مبانی اعتقادی و محکم نمودن آن و پیشگیری از انحراف در جریان مبارزه، یکی از اهداف اصلی بود، به گونهای در بین جوانان دانشجو و اهل مبارزه مطرح شد که در برخی از مواقع افرادی از مناطق دیگر برای به چالش کشیدن موضوعات مورد بحث راهی قزوین میشدند. ولی آنها که از توانایی بحث با عالمی حکیم برخوردار نبودند و ادامه بحث را به صلاح خود نمیدانستند، از ادامه حضور در جلسات هیئت خودداری میکردند. این دوران مصادف با اعلام تاسیس حزب رستاخیز توسط محمدرضا پهلوی بود. امام خمینی 10 روز پس از این اقدام محمدرضا در 21 اسفند 1353 در پیامی به مردم مسلمان ایران با صراحت به غیرقانونی بودن این حزب و حرام بودن عضویت در آن اشاره کرد.
در این شرایط دشوار، چگونگی برخورد با حزب رستاخیز و دستور محمدرضا پهلوی مبنی بر عضویت همگانی در آن، به یکی از دغدغههای اصلی علما و روحانیون در شهر قزوین تبدیل شد، از این رو در نشست علمای هیئت علمیه، که در منزل آیتالله حاج نصرالله شهیدی تشکیل شد، با پیشنهاد آیتالله سید عباس ابوترابی و آیتالله باریکبین در صورت عدم مخالفت تصمیم بر سکوت در قبال آن گرفته شد. به دلیل همین پیشنهاد بود که فردی که گزارش مذاکرات این جلسه را به ساواک منتقل کرده بود، آیتالله سید عباس ابوترابی را فردی معتقد به امام معرفی نمود. بر همین اساس نیز نعمتالله نصیری، که در این زمان ریاست ساواک را بر عهده داشت، در پاسخ به وزارت دربار، که یکی از وظایف بخش امور اجتماعی آن، رصد کردن علمای صاحب نام شهرهای مختلف بود، نوشت:
«حضرت حجتالاسلام آقای حاج سید عباس ابوترابی ساکن قزوین در محافل مذهبی از علمای طراز اول شناخته میشود، و لیکن از لحاظ ملی و سیاسی فرد مورد اعتمادی نیست.»13
فراگیری و گسترش انقلاب اسلامی
رحلت ناگهانی و مشکوک آیتالله حاج سید مصطفی خمینی موجب ایجاد شور و هیجان و احساسات در حوزههای علمیه و مردم مسلمان سراسر کشور و برپایی مراسم ترحیم و بزرگداشتهای با شکوه شد. این واقعه در شهر قزوین دارای برنامهریزی دقیقی بود که با توجه به تصمیمگیری حجتالاسلام سیدمحمدحسن ابوترابی به صورت دیگری درآمد. برای برگزاری مراسم ترحیم نیاز به کسب اجازه از شهربانی بود که این مهم به عهده حجتالاسلام سید علیاصغر علوی (برادر همسر آیتالله سید عباس ابوترابی) گذاشته شد. وی با اصرار موفق به اخذ اجازه گردید و برای سخنرانی نیز یکی از روحانیون شهر، مورد توافق قرار گرفت و مسجد آقا سیدعلی در مرکز شهر برای برپایی این مراسم انتخاب شد. در این موقع حجتالاسلام محمدحسن ابوترابی که در عنفوان جوانی بود برای منبر رفتن در این مجلس به استخاره متوسل شد که پاسخ آن مثبت بود. در موعد مقرر مسجد پر از جمعیت بود و تمامی رجال دولتی شهر نیز در سایه جو پلیسی حاکم بر خیابانهای اطراف به مسجد آمده بودند. مقدمات مراسم که سپری شد، ناگهان یکی از وعاظ مشهور قزوینی که در تهران سکونت داشت و مورد قبول سردمداران حکومت بود و در دربار هم سابقه سخنرانی داشت وارد مسجد شد و در پای منبر نشست. در حالی که توافق شده بود تا در این مجلس روحانی دیگری به نام آقای آئینی سخنرانی کند، این حرکت نشانگر برنامهریزی دقیق نیروهای امنیتی برای کنترل مجلس بود و معلوم شد که ساواک سخنران مورد نظر را از سخنرانی در این مجلس منع کرده است. در این شرایط، حجتالاسلام سید محمدحسن ابوترابی نیز به سراغ روحانی دیگری که در مجلس حضور داشت رفت و با سرعت عمل بسیار وی را به سمت منبر هدایت کرد. وی نیز به بالای منبر رفته و سخنرانی را آغاز کرد و بدین ترتیب نیروهای امنیتی در یک عمل انجام شده قرار گرفتند. این در حالی بود که مقدمات این مراسم و تهیه اعلامیه، پیشتر توسط حجتالاسلام سید محمدحسن انجام شده بود.
شهادت آیتالله حاج مصطفی خمینی و تبعات آن در سراسر کشور آغاز حرکت همگانی شدن انقلاب اسلامی بود که رژیم شاهنشاهی را به واکنشی شتابزده واداشت. در 17 دی 1356 مقالهای با امضای مجعول احمد رشیدی مطلق تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید که در آن، نسبت به امام خمینی و روحانیت بیدار اهانتهایی صورت گرفته بود. این اهانت در شهر قم با اعتراضات تندی روبرو شد. رژیم شاهنشاهی که خود را در اوج قدرت میدید، سرکوب اعتراضات را در دستور کار قرار داد که در پی آن، تظاهرات مردم در روز 19 دی در قم به خاک و خون کشیده شد.
اولین حرکت اعتراضی در قزوین، که متعاقب این واقعه صورت گرفت، تعطیلی نماز جماعت در برخی از مساجد از جمله مسجدی که آیتالله سید عباس ابوترابی در آن اقامه جماعت داشت، بود.14 پس از آن، ارسال تلگراف تسلیت به محضر مراجع معظم تقلید صورت گرفت.15 اما پس از گذشت چند روز برخی از مساجدی که نماز جماعت را در اعتراض به کشتار مردم قم تعطیل کرده بودند نمازهای جماعت را آغاز کردند.
پس از سپری شدن چهلم کشتار در قم، مردم آذربایجان با هدف بزرگداشت شهدای مظلوم قم مجلس با شکوهی ترتیب دادند تا این جنایات را محکوم کنند. این اولین چهلمی بود که در شهر تبریز به خون نشست و سلسله چهلمهای دیگر شهرها را به ارمغان آورد. در گزارشی که از برپایی اربعین شهدای تبریز در قزوین ارائه شد، به نقش آیتالله سید عباس ابوترابی در برپایی آن اشاره شده است. متعاقب این مراسم، اولین تظاهرات عمومی قزوین نیز شکل گرفت. روز بعد نیز ساواک درباره محتوای سخنان آیتالله سید عباس ابوترابی گزارش کرد:
«سپس آسید عباس ابوترابی به منبر رفت و اظهار داشت: با این که من آمادگی قبلی نداشتم و قرار نبود به منبر بروم، ولی در این جا به قرآن مراجعه کردم، خوب آمد؛ این است که به منبر رفتهام. نامبرده سپس در خصوص مقام روحانیت در جامعه صحبت کرد و از وقایع قم و تبریز یاد کرد و اضافه نمود: در حال حاضر (امام خمینی) در بین مراجع تقلید به زهد و تقوا معروف و دارای شجاعت و شهامت بینظیری است و به حق مرجع عالیقدر تقلید شیعیان جهان میباشد و حالا به چه علت روزنامه اطلاعات که در سابق نامبرده را یگانه مرجع مسلم شیعیان میدانسته، پس از مدتی با انتشار مطالب واهی از ایشان انتقاد و به جامعه روحانیت توهین و هتاکی نموده، معلوم نیست و این خود سبب ایجاد وقایع قم و تبریز و سایر شهرها شده و مردم مسلمان قیام و شدیداً به بانیان این اراجیف اعتراض نمودهاند؛ ولی متاسفانه دولت، عوض این که نویسندگان این گونه مطالب را تنبیه کند، دستور مقابله با مردم مسلمان را داده و باعث از بین رفتن تعداد کثیری از مردم شده است.»16
آیتالله سید عباس ابوترابی به دلیل وجاهت و جایگاه علمی در بین علما و حوزههای علمیه در این هنگام که شعلههای انقلاب اسلامی در حال فروزان شدن و دشمنان در پی اختلافافکنی بودند برای پیشگیری از این مساله در اردیبهشت ماه سال 1357 راهی قم شد و با آیات عظام سید شهابالدین مرعشینجفی، سید محمدرضا گلپایگانی وسیدکاظم شریعتمداری دیدار و با توجه دادن ایشان به شرایط و موقعیت موجود درخصوص ضرورت اتحاد و اتفاق با آنها گفتگو کرد.
در این زمان شهر قزوین به یکی از کانونهای انقلاب اسلامی تبدیل شده بود و حضور خاندان ابوترابی در ایجاد این حرکت انکار ناشدنی بود، از این رو شهربانی قزوین در گزارشی پیرامون این نقش نوشت:
«اخیراً یاد شده بالا، تحریکات و تبلیغات مضره وسیعی در سطح شهر معمول و اغلب با همکاری دو فرزندش به نام (محمدحسن] و [علیاکبر ابوترابی که در شهرستان قم طلبه و ساکن هستند) مبادرت به ایجاد محیطی متشنج به منظور برهم زدن نظم عمومی شهر را نمودهاند؛ به طوری که اخیراً در تاریخ 18 / 2 / 2537 (1357) با دعوت نامبرده و به راهنمایی دو فرزندش، طلبهای که گفته شده به نام غفاری معروف بوده از قم به قزوین هدایت و در مراسمی که به مناسبت چهلمین روز واقعه یزد و جهرم در مسجد شاه تشکیل گردیده، شرکت و مطالب تحریکآمیز و برخلاف مصالح مملکت عنوان و بعد از خاتمه مجلس گوینده مورد نظر را با صحنهسازی قبلی از محل متواری نمودهاند. ضمناً شخص مورد نظر (سید عباس ابوترابی) شخصاً در تاریخ 22 / 2 / 2537 بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد جامع مطالبی تحریکآمیز و برخلاف مصالح مملکتی در بالای منبر عنوان و ضمن تشریح واقعه اخیر قم (ورود مأمورین به منزل یکی از روحانیون و درگیری منجر به فوت یکی از معممین) و دادن شعارهایی بر له (امام) خمینی محیطی متشنج ایجاد که در نتیجه آن، شرکتکنندگان بعد از خاتمه مراسم و خروج از مسجد تظاهراتی در خیابان انجام و مبادرت به شکستن چند جام از شیشههای سه بانک در مسیر حرکت خود نمودهاند که این اعمال و رفتار نامعقول موجب نارضایی شدید اهالی گردیده است.»17
در کنار این گزارشها کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی قزوین در روز 24 / 2 / 1357 برای تصمیمگیری پیرامون چگونگی برخورد با ایشان تشکیل جلسه داد. در این جلسه پس از بحث و تبادل نظر معلوم شد که با توجه به برخورداری ایشان از احترام خاص در بین مردم، برخورد قهرآمیز با وی امکانپذیر نیست. از این رو تصمیم گرفته شد تا توسط رؤسای ساواک و شهربانی نسبت به عواقب این رفتار سیاسی به ایشان تذکر داده شود. این مساله موجب شد تا آیتالله ابوترابی برای چند روزی راهی قم و تهران شود،18 ولی این مسافرت خیلی طولانی نشد و ایشان پس از بازگشت به قزوین، در تاریخ 25 خرداد ماه 1357 بالای منبر رفت. و فردای آن روز نیز بر تعطیلی بازار و بستن مغازهها تأکید کرد. همزمان بسیاری از جوانان مسلمان و انقلابی شهر قزوین، مسجد شاه را که محل اقامه جماعت و سخنرانی آیتالله ابوترابی بود، به عنوان پایگاه مبارزاتی خود برگزیدند.
نیروهای امنیتی و انتظامی شهر برای مقابله با آیتالله سید عباس ابوترابی که پیرمردی 63 ساله با شور جوانی بود، مستأصل به نظر میرسیدند. آنها به خوبی میدانستند که دستگیری ایشان در این شرایط نه تنها حرکتهای انقلابی مردم را با سستی و فتور روبرو نمینماید که موجب تحریک احساسات بیشمار خواهد شد، از این رو باز هم در جلسه کمیسیون امنیت اجتماعی تصمیم گرفتند تا مجدداً از طرف رؤسای شهربانی و ساواک مورد تذکر قرار گیرد19 ولی مرکزنشینان که از این شرایط آگاهی نداشتند، دستور دستگیری وی را صادر کردند. براساس حکم صادره آیتالله ابوترابی در صبح روز 23 مرداد، که مطابق با روز نهم ماه مبارک رمضان بود، با زبان روزه دستگیر و بدون توقف به کمیته مشترک ضدخرابکاری در تهران منتقل شد.20 هنوز خبر این دستگیری به درستی پخش نشده بود که درستی تحلیل نیروهای امنیتی محلی در عکسالعمل مردم نسبت به این اقدام، آشکار شد:
«به دنبال انتشار خبر دستگیری سید عباس ابوترابی در شهر قزوین، حدود ساعت 13:00 بازاریان تدریجاً دکاکین خود را تعطیل و جهت کسب دستور به روحانیون شهر قزوین مراجعه کرده و متعاقباً چند نفر از روحانیون به اینجانب مراجعه و تقاضای تجدید نظر در وضع مشارالیه را نمودند که به آنها جواب داده شد، چنانچه مردم را به آرامش دعوت نموده و از بینظمی و بلوا ممانعت به عمل آورند، خواستههای قانونی آنان را به عرض مقامات عالیه میرسانم تا در صورت امکان اقدام مقتضی به عمل آید. در حال حاضر دکاکین بازار به جز قسمت ترهبار، کاملاً تعطیل و عدهای در حدود پانصد نفر در مسجد شاه آرام و بدون سر و صدا نشسته و منتظرند تا روحانیون، منجمله سیدعلی اصغر علوی شوهر خواهر سیدعباس ابوترابی نتیجه ملاقات خود با مقامات مسئول منطقه را به اطلاع آنها برساند. ضمناً فرماندار محل به این روحانیون یادآوری نموده که بدون هیچگونه تظاهر، تنها چند نفر از نمایندگان شما تقاضاهای مشروع خودتان را عنوان تا در کمیسیون متشکله از مقامات مسئول انتظامی در مورد آنان اتخاذ تصمیم به عمل آید. شهر فعلاً وضع تشنج آرامی دارد و به منظور برقراری نظم داخل شهر بنا به تقاضای شهربانی محل، کمکهای لازم از طرف پادگان محل شده است.»21
وضعیت شهر به گونهای بود که جلسه مسئولین شهری برای بررسی اوضاع که از ساعت 11 شب آغاز شده بود، به مدت چهار ساعت و نیم به طول انجامید و در ساعت 3:30 دقیقه بامداد خاتمه یافت.
با گذشت 5 روز از دستگیری آیتالله ابوترابی و عملی نشدن وعدهها مردمی که از این توهین آشکار به خشم آمده و برای آزادی ایشان در مسجد متحصن شده بودند، تصمیم به حضور در خیابانهای شهر گرفتند. پیش از این دستگیری با دو تن دیگر از علمای شهر مانند آیتالله شیخ هادی باریکبین و حجتالاسلام سید نورالدین اشکوری نیز برخورد امنیتی صورت گرفته و آنان را به تبعید فرستاده بودند، ولی این دستگیری به گونهای بود که نه تنها تمامی شهر را به واکنش واداشت، بلکه میان اقشار مختلف همبستگی و همدلی ایجاد کرد و حتی اعلامیهای در همین رابطه از سوی روحانیون قزوین صادر شد. این مسائل موجب شد تا گزارشی شتابزده از سوی فرماندار نظامی قزوین به ساواک برسد. گزارشی که حاکی از وحشت نیروهای امنیتی از حضور مردم مسلمان در خیابانها بود.
وحشت از عکسالعملهای علما و روحانیون و مردم مسلمان قزوین موجب شد تا سپهبد ناصر مقدم که در این زمان به جای نعمتالله نصیری رئیس ساواک شده بود، در نامهای به دادستانی نظامی بنویسد:
«با بررسیهای به عمل آمده چنین تشخیص داده شده که بیم تبانی از ناحیه مشارالیه مرتفع گردیده.»22
تا شعبه بازپرسی دادستانی نظامی نیز در همان روز، قرار بازداشت ایشان را به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل و موجبات آزادی وی را فراهم نماید.23
معنا و مفهوم این حکم، ممانعت از حضور آیتالله ابوترابی در شهر قزوین بود. ایشان پس از آزادی از زندان، به منزل شهید حجتالاسلام حاج شیخ محمد مقدسیان که از وعاظ تهران بود، رفت و از آن جا با قزوین تماس گرفت تا به همراه خانواده به زیارت حرم حضرت ثامن (ع) مشرف شود. در این تماس تلفنی بود که از ممانعت نیروهای امنیتی و ایجاد محدودیت برای حضور در قزوین و سکونت احتمالی در قم سخن گفت.24 ولی در این موقع و موقعیت، نه رژیم شاهنشاهی پهلوی و نه ساواک و نه دیگر دستگاههای نظامی و انتظامی در شرایطی نبودند تا بتوانند نسبت به علما و روحانیون و مبارزین و دیگر اقشار مردم چنین برخوردی داشته باشند. آیتالله ابوترابی نسبت به این مساله آگاهی کامل داشت و از چنان روحیه بلندی برخوردار بود که در دوران دستگیری هم، با سر دادن نوای پیروزی روحیهبخش زندانیان دیگر بود.25 ایشان پس از آزادی از زندان به رغم تهدیداتی که درخصوص عدم بازگشت وی به قزوین انجام شد، دوباره به قزوین بازگشت و مبارزات را از سر گرفت. بیت و حسینیه ابوترابی در قزوین نیز در این شرایط به یکی از پایگاههای اصلی مبارزه بدل شده بود؛ از این رو یکی از اقداماتی که برای درهم کوبیدن این کانون مبارزه صورت گرفت، حمله نظامی و ویران نمودن آن بود. حجتالاسلام سید محمدحسن ابوترابی درباره این حادثه میگوید:
«مهمترین حادثه قزوین در دوران انقلاب، حمله ارتش به خانه ما بود. ارتشیها با تانک چیفتن به شهر حمله کردند و به دو سه خانه حمله کردند که یکی خانه ما بود... کسی جز یک پسر کوچک در خانه نبود که به وسیله نردبان فرار میکند و در خرابهای که در کنار آن بود، پنهان میشود. خانه را به آتش کشیدند. اموال را هم بردند. ایشان فقط نگران کتابخانه و دستنویسها بودند. از معجزه الهی با این که باید کتابها زودتر آتش بگیرد، کتابها نسوخت. خبر را که شنید سجده شکر به جا آوردند. امام خمینی (ره) برای دلجویی، یک هیئتی به قزوین فرستادند، خانه را دیدند و فرمودند که این خانه باید دوباره ساخته شود و برای بازسازی آن مساعدت فرمودند.»26
به دلیل همین جایگاه و پایگاه است که اطلاعات و ضداطلاعات وابسته به لشگر 16 زرهی قزوین گزارش میدهد:
«هر تعداد معممی که از قم و یا تهران به منظور تحریک مردم علیه رژیم و دولت به قزوین مسافرت مینمایند، در منزل سید ابوترابی شغل واعظ، اسکان و متن سخنرانی خود را با نظر این شخص طرح و سپس در مساجد و مکانهای عمومی اجرا مینمایند.»27
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
یکی از اصلیترین ارکان جمهوری اسلامی برپایی مجلس شورای اسلامی بود. مجلسی که در رأس امور بود و دشمنان برای تصدی کرسیهای آن، دست در کار فتنهگری بودند. در چنین شرایطی آیتالله سید عباس ابوترابی برای ورود به مجلس، اعلام آمادگی نمود، که این اعلام آمادگی مورد استقبال مردم متدین و قدرشناس قزوین نیز قرار گرفت و ایشان به عنوان یکی از نمایندگان شهر قزوین و توابع راهی مجلس شد. در بیستم خرداد 1359 پرونده انتخاباتی ایشان در شعبه 8 مورد بررسی قرار گرفت و با اکثریت آرا به تصویب رسید و در همان روز نیز، اعتبارنامه ایشان با تکبیر نمایندگان مورد قبول واقع شد. ایشان در دوران حضور در مجلس شورای اسلامی هم، در کنار فعالیتهایی که برای برپایی و قوام پرچم جمهوری اسلامی صورت میداد، رفع محرومیتهای منطقه را نیز مد نظر داشت و برای آن تلاش میکرد. ایشان شخصیتی فقیه و آشنا و عامل به مبانی اخلاقی و دینی بود.
در آغازین سالهای یپروزی انقلاب اسلامی بر اثر توطئههای گسترده مستکبرین و ایادی آنها ناآرامیها در شهرها و مناطق مختلف کشور از جمله کردستان و ترکمن صحرا و سیستان و بلوچستان از یک سو و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از سوی دیگر برای به زانو درآوردن نظام نوپای اسلامی شکل گرفت و منافقین در داخل کشور دست به ترورها و انفجارهای متعددی زدند. در همین ایام خبر شهادت فرزندش حجتالاسلام و المسلمین سید علیاکبر ابوترابی در جبهههای نبرد با متجاوزان بعثی، قلب او را آزرده ساخت. خبری که بعدها معلوم شد واقعیت نداشت و سید علیاکبر به اسارت دشمن در آمده است، ولی در آن شرایط زمانی و مکانی چنان گسترش یافت و پذیرفتنی شد که رئیس مجلس شورای اسلامی در جلسه دی ماه سال 1359 زبان به تسلیت این اتفاق گشود. با این حال سخن از پیروزی گفتن و قامت راست نمودن در برابر تمامی توطئههای چپ و راست، یکی از نیازهای ضروری کشور در این شرایط بود. نیازی که آیتالله ابوترابی در موقعیتهای مختلف پیرامون آن سخن میگفت.
معلم اخلاق و فقیه اصولی
آیتالله سید عباس ابوترابی که در مکتب امام خمینی (ره) و دیگر علمای اعلام درس دین و تقوی آموخته بود، در نطقهای پیش از دستور مجلس شورای اسلامی نیز فرصتی را به توصیههای اخلاقی و ریشهیابی آسیبهای ناشی از اختلافات اختصاص میداد.
همچنین در سالهای آغازین انقلاب اسلامی یکی از بحثهایی که در برخی از زمانها در چگونگی اداره کشور دامنگیر مراکز اجرایی و قانونگذاری میشد، بحث پیرامون احکام اولیه و احکام ثانویه بود. بحثی که صددرصد تخصصی بود و به دانش فقهی کافی نیاز داشت. در این مورد نیز آیتالله ابوترابی مباحثی را در مجلس مطرح نمود تا به این ترتیب موضوع روشن شود. ایشان پس از پایان دوره اول مجلس شورای اسلامی و زمانی که فضای کشور رو به آرامی رفت، به فعالیتهای علمی و تحقیقی خود بازگشت و به تعلیم و تربیت و تألیف مشغول شد. حقیقت در سیمای حق، چهل حدیث و خمس از جمله تالیفات وی به شمار میرود. همچنین آیتالله ابوترابی دارای تألیفاتی است که هنوز چاپ نشده است.28
پایان یک مبارز
در 12 خرداد ماه سال 1379 آیتالله سید عباس ابوترابی به همراه حجتالاسلام سید علیاکبر ابوترابی به قصد زیارت حضرت علی بن موسیالرضا (ع) عازم مشهد شدند، ولی این راه ناتمام ماند و پیک اجل، پیش از آن که ایشان به حریم رضوی مشرف شوند، فرا رسید و در یک سانحه رانندگی هر دو بزرگوار بدرود حیات گفتند. پیکر این پدر و پسر پس از تشییع با شکوه در کنار یکی از حجرههای صحن آزادی حرم مطهر امام رضا (ع) آرمیدند.
در پی درگذشت این عالم مبارز و بزرگوار و فرزند ارجمندشان رهبر معظم انقلاب اسلامی پیامی بدین شرح صادر فرمودند:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
با اندوه و تأسف فراوان، خبر درگذشت عالم مجاهد و خستگىناپذیر، حجتالاسلام آقاى حاج سید على اکبر ابوترابى و پدر بزرگوارشان آیتاللّه آقاى حاج سید عباس قزوینى ابوترابى را دریافت کردم. این پدر و پسر پارسا و پرهیزگار در راه ضیافت بارگاه حضرت ابىالحسنالرضا علیه آلاف التحیه و الثناء بودند که به لقاءاللّه و با فضل و کرم او به ضیافت اولیاء مقرب الهى نائل آمدند و ان شاء اللّه در بهشت رضاى خداوند که پاداش یک عمر مجاهدت و صبر و استقامت و پاکدامنى آنان است، مستقر گردیدند. پسر، پس از سالها حضور در میدانهاى مبارزهاى دشوار با نظام طاغوتى و پس از مشارکت شجاعانه در صحنه جنگ تحمیلى سالهاى دراز، محنت اسارت در دست دشمن نابکار و فرومایه را چشید و مبارزهاى دشوارتر از گذشته را در اردوگاههایى آغاز کرد که او در آنها همچون خورشیدى بر دلهاى اسیران مظلوم مىتابید و چون ستاره درخشانى، هدف و راه را به آنان نشان مىداد و چون ابرى فیاض، امید و ایمان را بر آنان مىبارید. و پدر، با صبر و متانت یک فقیه فیلسوف و عارف، فقدان و هجران چنین پسرى را تحمل مىکرد و آنچه را در حوزههاى دانش دین آموخته بود، در عمل و منش خویش تجسم مىبخشید.
اینجانب، حادثه تأسف بار این پدر و پسر عزیز را به همه بازماندگان و دوستان و ارادتمندان ایشان و به همه آزادگان گرامى و به عموم اهالى تهران و قزوین، به خصوص حوزههاى علمیه و علماى اعلام و بالاخص به جناب حجتالاسلام سید محمد ابوترابى تسلیت مىگویم و علو درجات آنان را از خداوند بزرگ مسألت مىکنم.
سیدعلى خامنهاى
12 / 3 / 79
________________________
پینوشتها:
1. گفتگو با حجتالاسلام حاج سید محمدحسن ابوترابی.
2. در یکی از اسناد ساواک به تاریخ20 فروردین سال 1340 تولد ایشان 11 / 1 / 1311 قید شده است. به نظر میرسد سال 1295 صحیح است.
3. یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجتالاسلام حاج سید علیاکبر ابوترابی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 8.
4. گفتگو با حجتالاسلام حاج سید محمدحسن ابوترابی.
5. یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، سند شماره: 8487 / س / ت- 25 / 4 / 42.
6. همان، سند بدون شماره - 1 / 6 / 42.
7. همان، سند بازجویی 5 بهمن 1342.
8. همان، سند شماره: 851 / 23 ﻫ – 20 / 3 / 49.
9. همان، ص 1 و سند شماره: 8419 / ﻫ – 14 / 5 / 49.
10. همان، سند شماره: 7413 / 21- 4 / 5 / 50.
11. همان، سند شماره: 6603 / 23 3 / 8 / 50.
12. همان، سند شماره: 3325 / 23 ﻫ – 28 / 8 / 51.
13. همان، سند شماره: 1100 / 341 – 23 / 5 / 54.
14. همان، سند شماره: 3644 / 23ﻫ – 24 / 10 / 36.
15. همان، سند بدون شماره: 26 / 10 / 56.
16. همان، سند شماره: 294 / 23 ﻫ – 28 / 1 / 37.
17. همان، سند شماره: 328- 1- 57 – 27 / 2 / 2537.
18. همان، سند شماره: 657 / 23 ه– 8 / 3 / 37.
19. همان، سند شماره: 946 / م – 21 / 5 / 37.
20. همان، سند شماره: 1410 / 23 ﻫ- 23 / 5 / 37.
21. همان، سند شماره: 1415 / 23 ﻫ – 23 / 5 / 37.
22. همان، سند شماره: 1305 / ک – 26 / 6 / 57.
23. همان، سند شماره: 2 / 20101- 66- 401- 26 / 6 / 57.
24. همان، سند شماره: 1783 / 23 ﻫ- 28 / 6 / 57.
25. گفتگو با حجتالاسلام حاج سید محمد حسن ابوترابی.
26. همان.
27. یاران امام به روایت اسناد ساواک، همان، سند شماره: 15 / 10 / 7000 / 02 / 501 / 906 – 13 / 10 / 57.
28. گفتگو با حجتالاسلام حاج سید محمد حسن ابوترابی.
آیتالله سید عبادس ابوترابی در حال اقامه نماز جماعت
آیتالله سید عباس ابوترابی
آیتالله سید عباس ابوترابی
آیتالله سید عباس ابوترابی
آیتالله سید عباس ابوترابی در مراسم حج
آیتالله سید عباس ابوترابی در مراسم حج
آیتالله سید عباس ابوترابی در لباس احرام
آیتالله سید عباس ابوترابی و فرزندشان محمدحسن در مراسم حج
آیتالله سید عباس ابوترابی و فرزندشان محمدحسن در مراسم حج
آیتالله سید عباس ابوترابی و حجتالاسلام محمد عراقی
آیتالله سید عباس ابوترابی در جمع خانواده
آیتالله سید عباس ابوترابی در جمع دوستان
آیتالله سید عباس ابوترابی در حال مطالعه کتاب
آیتالله سید عباس ابوترابی و فرزندشان سید علیاکبر
آیتالله سید عباس ابوترابی و فرزندشان سید علیاکبر
آیتالله سید عباس ابوترابی به همراه فرزندشان حجتالاسلام سید علیاکبر ابوترابی
آیتالله سید عباس ابوترابی و فرزندشان سید علیاکبر
تعداد مشاهده: 13967