محمد رضا پهلوی ( قسمت پنجم) بخش دوم
مهدیقلی خان مجدالدوله، یکی از کسانی است که دارای نشان سن ژرژ و از مزایای آن بهره مند بود. مهدیقلی خان، هم پسردائی ناصرالدین شاه بود و هم داماد او و در نزد شاه، از تقرب ویژه ای برخوردار بود.
او، در سوارکاری مهارت خوبی داشت و در هر سه سفر ناصرالدین شاه به اروپا که در سال های 1290، 1295 و 1306 ق انجام گرفت، به عنوان پیشخدمت خاصه، با شاه به اروپا رفت.
در یکی از این سفرها، ملکه ی انگلیس برنامه ی گردشی را در هایدپارک لندن تدارک دید و در روز مقرر، کالسکه ی هشت اسبه، ملکه انگلیس و شاهِ ایران را به گردش برد که مجدالدوله نیز به درخواست شاه، و برای همسخنی با او، با آن دو همراه شد.
پس از مدت کمی که از آغاز این گردش گذشت، دو اسبی که پیش قراول کالسکه بودند، رَم کرده و دیگر اسب ها نیز، از آنان پیروی نمودند و در نتیجه، کنترل کالسکه، از دست کالسکه چی خارج گردید و در نهایت از روی کالسکه به زیر افتاد و اسب ها نیز با همان حالت ناهنجار، به مسیر خود ادامه دادند. در این موقع، مجدالدوله، از روی اسب های آخری، خود را به اسب های اولی رساند و با بهره گیری از مهارتی که در سوارکاری داشت، کالسکه را متوقف کرد. این مسئله، موجب شد تا هیئت وزیران انگلیس، بلافاصله برای تعیین پاداش مجدالدوله، که جان ملکه را نجات داده، وارد شور شود – انگار جان شاهِ ایران هیچ ارزشی نداشته که به آن هیچ اشاره ای نشده است - به هرحال، پس از مشورت هایی که صورت گرفت، اعطای بالاترین نشان دولتی انگلستان! موسوم به سن ژرژ، به عنوان پاداش مجدالدوله در نظر گرفته شد.
دارنده ی این نشان، دارای امتیازاتی بود که علاوه بر دریافت حقوق گزاف، جان و مال او و خانواده اش نیز تحت حمایت دولت امپراطوری انگلستان! قرار می گرفت.
سال ها از این ماجرا گذشت و نهضت مشروطیت شکل گرفت. با سلطنت محمدعلی شاه و آغاز دورانِ موسوم به « استبداد صغیر »، مجدالدوله، با محمدعلی شاه همراه شد و پس از فتح تهران و فرار او، مجدالدوله نیز یکی از کسانی بود که دستگیر و راهی زندان شد.
ادامه ی این داستان در مجله خواندنی ها، به شرح زیر نقل شده است:
« مجدالدوله نیز جزء گرفتاران و دادگاه حکم اعدام او را صادر کرد. این خبر به پسران مجدالدوله داده شد. پسر بزرگ مجدالدوله فوراً به سفارت انگلستان رفت و خبر حکم اعدام مجدالدوله را به سفیر انگلیس داد. سفیر انگلیس بلافاصله شخصاً با عده ای سرباز هندی مسلح، به دیدن سپهسالار رفته و تقاضای استخلاص فوری مجدالدوله را نمود [حضور انگلیس در دو طرفِ این ماجرا نیز حکایتی است!!] ... و سپهسالار ... او را تحویل کارکنان سفارت انگلیس داد.»1
از زمانی که نشان بازی نیز آغاز شد، در ایران هم، فکر ابداع نشان قوت گرفت و واگذاری آن، در کنار اعطای القاب، به یکی از دغدغه های حکومتی تبدیل شد.
نمونه هایی از وضعیت و ابتذال اعطای نشان، که در خاطرات میرزامحمدحسن خان اعتمادالسلطنه نوشته شده، برای آگاهی از شرایط نشان و نشان بازی در آن زمان، کافی است:
« 5شنبه .11رمضان 1302: امروز ملیجک کوچک، لباس نظامی پوشیده بود، حمایل امیرتومانی (سرلشکری) انداخته بود، شمشیر بسته، چند نشان زده بود، ورود کرد خدمت شاه.»2
« غره جمادی الثانیه 1304: از تفصیلات تازه این که، تازه به ملیجکِ دوم، نشان حمایل سرتیبی اول و منصب سرتیپی اول داده شد. در فرمان، خطاب معتمدالسلطانی به او دادند؛ در صورتی که این طفل، هشت سال زیادتر ندارد. شاهنشاه [ناصرالدین شاه]، به منصب و امتیازات تقوّط فرمودند. انشاءالله سلامت باشند. صلاح مملکت خویش خسروان دانند؛ ما را به چون و چرا چه کار است.»3
« در عید نوروز سال 1305 ق، عزیزالسلطان، با نشان حمایل امیرتومانی و شمشیر مرصع، تا آخر در حضور بود. خیلی مردم بد می گفتند. به برادرِ عزیزالسلطان، موسوم به غلامحسین خان(ملیجک سوم)، که طفل سه ساله ای است، با قبای مفتول دوزی و حمایل میرپنجی(سرتیپی)، میان دست و پا می غلطید. »4
این مقدار، حدیث مجملی از وضعیت آشفته ی اعطای القاب و نشان است. با ورودِ نشان به عرصه ی فخرفروشی های درباری و حکومتی، در کنار القاب آنچنانی، گُل و سبزه درهم آمیخته شد و آراستگی! آن را دوصد چندان نمود
پیشینه و تاریخچه ی نشان در ایران نیز، دارای قدمت فراوانی است که به دوران باستان می رسد و در برخی از نوشته های تاریخی به آن پرداخته شده است. ولی در خصوص نشان های موجود در دوران تاریخ معاصر، دکتر فووریه فرانسوی، طبیب مخصوص ناصرالدین شاه، در کتاب سه سال در دربار ایران، در باره یکی از نشان های این دوره، موسوم به « تمثال همایون » می نویسد: « نشان تمثال همایون، مزیّن به الماس، عالی ترین نشان های ایرانی است.»5
پس از فروپاشی سلسله ی قاجاریه، که آغاز آن توسط سیدضیاء الدین طباطبائی و رضاخان میرپنج و با هدایتِ مستقیم انگلیس در سوم اسفند 1299 صورت گرفت، همان مجلسی که رضاخان را رضاشاه کرد، در طرحی که توسط یکی از نمایندگان، به نامِ سرکشیک زاده به مجلس پیشنهاد شد، سر و سامان دادن به وضعیت ناهنجار « القاب » را نیز مورد بررسی قرار داد.
سیدکاظم سرکشیک زاده که به رسمِ روشنفکران آن روزگار، تا حدودی دروس حوزوی را نیز خوانده بود، در نهضت مشروطیت دست به قلم شد و به مقاله نویسی در روزنامه ها پرداخت. پس از جریان کودتای 1299ش در سال 1301، به حزب رادیکال علی اکبر داور پیوست و با راه اندازی روزنامه اتحاد، به مخالفت با احمدشاه و تبلیغ رضاخان مشغول شد. در دوره ی پنجم، به عنوان نماینده! لاهیجان، راهی مجلس شد و در تفویض سلطنت به رضاخان تلاش فراوانی نمود.6
طرحی که وی در جلسه ی پنجاه و ششم، مورخه 3 شنبه هفدهم سنبله 1303 ش – نهم صفر 1343 ق ارائه داد، به شرح زیر است:
« وجود القاب در ایران، با ترقیات سریع دموکراسى دنیا، به نظر عجیب، و سرایت این روح (داشتن لقب) آریستو کراسى در طبقات پائین، مضحک و ایجاد فساد اخلاق را نموده است. همیشه مشاهده مى شود یک فردى که نان ندارد، داراى لقب بالا بلندی است که غالباً اسباب بدبختى و کلفت او شده. کثرت القاب، موجب گردیده است که القاب جعلى براى خود اختیار نمایند. نظر به اینکه القاب، عبارت از یک امتیازات و تشخّصات فردى بوده است که دربارهاى استبداد، بدون فلسفه و منطق به اشخاص می داده اند و این مسئله برخلاف فکر مساوات است، بنده مواد ذیل را به عنوان طرح قانونى، تقدیم مقام محترم نموده و یقین دارم به وسیله قبول این طرح، بهترین آثارى از دوره پنجم به یادگارخواهیم گذارد.
1 . از این تاریخ به بعد، اعطاى القاب رسمى به کلى متروک خواهد گردید.
2 . کسانی که علاقه به لقب داشته باشند، مجبورند از تاریخ تصویب این قانون، سالیانه مالیاتى از بابت لقب خود بپردازند.
3 . دولت بر طبق نظامنامه مخصوص، به کسانی که در مقابل خدمت به مملکت، داراى القابى بوده اند، مدال هائى اعطاء خواهد نمود.
4 . وزارت مالیه مکلف است نطامنامه مالیاتى از بابت القاب، تدوین و به موقع اجرا گذارد.
5 . هر فردى از افراد که ثابت شود براى خود لقبى جعل نموده، یا در آتیه به یک چنین عملى مبادرت ورزد، از سه ماه تا شش ماه، به تشخیص محکمه صلاحیت دار، حبس خواهد گردید. سرکشیک زاده»7
در این موقع، مؤتمن الملک رئیس مجلس بود که این طرح را برای بررسی به کمیسیون مبتکرات ارسال کرد.
در یکصد و چهار جلسه ی بعد، ماده الحاقیه ای نیز به این طرح اضافه شد که: « کسانى که خود را به القاب ملغى شده بنامند، یا امضاء کنند، از یک تومان الى ده تومان جریمه خواهند شد.» و به صورت قانون زیر ابلاغ گردید:
« کلیه القاب کشورى، پس از سه ماه از تاریخ تصویب این ماده، الغاء خواهد بود.»*مشروح مذاکرات مجلس شورای ملى . »8
هنوز چند سالی از این قانون سپری نشده بود که در روز 14 خرداد 1307ش، دو روز پیش از آن که امان الله خان، پادشاه وقت افغانستان، به ایران وارد شود، رضاخان که در دوران قاجار، شاهدِ نشان دار شدنِ کودکانِ درباری بود و خود، روزگاری را در حسرت نشان سپری کرده بود، طی فرمانی ولیعهد 9 ساله ی خود را دارایِ « لیاقت و فطانت ذاتی » تشخیص داد و او را به داشتنِ بالاترین نشان کشوری مفتخر کرد:
« دفتر مخصوص شاهنشاهی تاریخ: 14 خرداد 1307
شماره: 2907
نظر به آثار لیاقت و فطانت ذاتی که از فرزند ارجمند شاه پور محمدرضا ولیعهد همواره مشهود افتاده و نظر به علاقه تامی که به تشویق آن فرزند ارجمند داریم به موجب این دستخط معزی الیه را به اعطای علائم و امتیاز نشان تاج ایران از درجه اول که بزرگترین امتیاز است مباهی و سرافراز فرموده مقر می داریم نشان مزبور را به علامت مراحم مخصوصه ما زیب پیکر افتخار خود نماید
بتاریخ خردادماه 1307 شمسی»
در پیِ همین اعطایِ نشان و اعزامِ ولیعهد 9 ساله به استقبالِ امان الله خان بود که روزنامه ی « المصور » چاپ مصر، در تاریخ دوم نوامبر 1928 م تحت عنوان: « هل یخطب ولی عهد ایران، صغری کریمات ملک الافغان » نوشت:
« در اخبار تلگرافی هفته گذشته اشاره گردیده که اعلیحضرت رضا پهلوی پادشاه ایران در اندیشه عقد کردنِ کوچکترین دختر اعلیحضرت امیرامان الله خان پادشاه افغانستان برای ولیعهدِ خویش است. گویا سن ولیعهد از ده سال متجاوز نیست و نباید تا قبل از رسیدن به چهارده سالگی انتظار عقد ازدواج آنها را داشت.
در این تصویر، والاحضرت با یکی از افسران ارتش ایران ملاحظه می شود. آنچه شایسته یادآوری می باشد آن است که اعلیحضرت پهلوی توجه مخصوصی به تربیت نظامی ولیعهد خود از روز اول کودکی مبذول می دارد.»
1- خواندنی ها ، شماره مسلسل 271
2- همان ، ج 3 ، ص 15
3- همان ، ج 3 ، ص 17
4- همان ج 3 ، ص 18
5- همان ، ج 3 ، ص 282
6- شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران ، ج 2 ، ص 796
7- مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی ، دوره 5 ، جلسه 56
8- دوره5 ، جلسه 160
|
تعداد مشاهده: 10818