امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: در دگرگونی‌های دنیا عبرت است. غررالحکم، جلد 4، صفحه 395، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

آن قدری که تاریخ به ما گفته است، در چند نهضت که در ایران واقع شد، نهضت تنباکو، نهضت مشروطه، قضیه پانزده خرداد، نقش زن‌ها بالاتر از مردها اگر نبود، کمتر نبود. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 18، ص 402.

 

مقالات با درج سند

گذری بر انقلاب اسلامی در استان مازندران به روایت اسناد ساواک- (1)


تاریخ انتشار: 23 بهمن 1398


موقعیت جغرافیایی استان مازندران

استان مازندران با مساحت تقریبی 24 هزار کیلومتر، براساس آخرین سرشماری‌‌ها در سال 1395 بیش از 3 میلیون و دویست و هشتاد هزار نفر جمعیت داشته است. شهرهای مهم این استان عبارتند از: ساری، بابل، آمل، بابلسر، بهشهر، جویبار، چالوس، کلاردشت، رامسر، سواد‌کوه، سیمرغ، تنکابن، عباس‌آباد، فریدون‌کنار، قائم‌شهر، گلوگاه، محمود‌آباد، میان‌دورود، نکا، نوشهر و نور.

 

موقعیت سیاسی استان مازندران

استان مازندران به دلیل موقعیت جغرافیایی و اقلیمی‌ همواره در کانون بسیاری از تحولات و رویدادهای دوره‌ی معاصر قرار داشته است. اگر در سده‌های قبل وجود کوه‌ها و جنگل‌های انبوه مانعی برای نفوذ سیاسی و فکری حکام به این منطقه از کشور می‌شد، در دوره‌ی معاصر خصوصاً از جنگ جهانی اول(1917-1919م) [از قدرت یافتن کمونیست‌ها در شوروی(اکتبر 1917م) تا فروپاشی آن در 1990م] این استان به دلیل همسایگی با اتحاد جماهیر شوروی همواره در معرض اندیشه‌ها و تبلیغات کمونیست‌ها قرار داشت و گروههای چپی تلاش فراوانی برای نفوذ در این منطقه به کار می‌بردند. از سوی دیگر مازندران به دلیل نزدیکی به تهران، به شدت متأثر از اقدامات و برنامه‌هائی بود که دولت انجام می‌داد. به این دو مورد باید چشم اندازهای منحصر به فرد طبیعی استان را نیز اضافه کرد که باعث می‌شد بسیاری از متمولین کشور و خانواده‌ی پهلوی بخش عمده‌ای از اوقات خود را در آنجا گذرانده و سبک زندگی غربی را تبلیغ و ترویج دهند. از آنجائی که بافت اصلی استان مذهبی، و مردم نسبت به شعائر دینی احساس وظیفه می‌کردند، لذا همواره نگاهی انتقادی نسبت به سیاست‌های فرهنگی و مذهبی رژیم در میان مردم دیده می‌شد. [1]

در کنار ماهیت مذهبی استان نباید بافت اجتماعی و ساختار روستائی استان مازندران را در عدم موفقیت برنامه‌های فرهنگی رژیم پهلوی از نظر دور داشت. این ویژگی، اجرای برنامه‌های تبلیغی رژیم را با سختی و هزینه مواجه و به نیروهای مذهبی که شبکه‌ی مساجد را در اختیار داشتند امکان مقابله و ترویج اندیشه‌های امام خمینی (ره) را می‌داد.

 

مازندران در دوره‌ی رضاخان

کودتای رضاخان میرپنج در سوم اسفند 1299ﻫ ش برای دهه‌ها تأثیر عمیقی بر فضای سیاسی ایران برجای گذاشت. رضاخان که پس از کودتا لقب «سردارسپه» گرفته بود، در سال 1302ﻫ ش به نخست وزیری و در سال 1304 ه‍ ش با اعلام انقراض سلسه‌ی قاجار بر تخت طاوس برای 16 سال تکیه زد. صرف‌ نظر از نقش بیگانگان در این انتقال قدرت، آنچه که اهمیت دارد اقدامات ضد دینی رضا خان پس از رسیدنش به سلطنت است.

رضاخان که اکنون رضاشاه پهلوی(1304-1320 ه‍ ش) نامیده می‌شد با قبضه‌ی کامل قدرت سیاسی و نظامی به تدریج چنان خفقاتی را بر کشور حاکم کرد که علاوه بر مخالفان سیاسی بسیاری از نزدیکان و متحدانش را نیز از بین برد. وی که عملاً همه‌ی دستاوردهای مشروطیت را به نامی بی مسمی تبدیل کرده بود، به بهانه‌ی مدرنیزاسیون با الگو برداری از اقدامات مصطفی کمال پاشا(1938-1881م) در ترکیه و امان‌الله خان(1339-1271ﻫ ش) در افغانستان به جنگ مذهب و روحانیت رفت. وی که تا پیش از رسیدن به قدرت در مراسم مذهبی خصوصاً عزاداری دهه‌ی محرم شرکت می‌کرد، پس از رسیدن به سلطنت مجموعه اقداماتی را انجام داد که علاوه بر ماهیت ضد دینی در جهت تضعیف روحانیت بود.

تنبیه و تبعید «آیت‌اله محمدتقی بافقی» که نسبت به ورود بدون حجاب همسران شاه در نوروز سال 1306 ﻫ. ش به صحن حرم حضرت معصومه (س) اعتراض کرده بود و کشتار مردم در 21 تیر ماه 1314 در مسجد گوهرشاد و تبعید بسیاری از علماء تنها بخشی از اقدامات رضاشاه در این خصوص است. رضاشاه اگر چه از اهالی آلاشت مازندران بود، اما نه تنها برای پیشرفت و خدمت به این مردم کار خاصی انجام نداد، بلکه بسیاری از زمین‌های مرغوب و حاصل‌خیز استان را نیز با زور و تهدید به نام خود کرد. «حسین مکی» در مورد واکنش علمای استان مازندران نسبت به تعدیات رضاخان و بازداشت و تبعید آنها می‌نویسد:

«در سال 1311 شمسی به دستور انگلیسی‌ها و به فرمان رضاشاه پهلوی املاک همه مردم شمال از علماء، رجال و کشاورزان غصب و تصرف شد و عده‌ای از بزرگان مسلمان مشروطیت تنکابن از علماء مانند شیخ‌نور‌الدین و آیت‌الله (حاج‌مجتهد) مرحوم حاج میرزا یحیی مجتهد تنکابنی رئیس حوزه علمیه محال ثلاث تنکابن و عده‌ای از بازرگانان مالک و کشاورز منطقه تنکابن و کجور و رودسر و علمای آن منطقه همه دستگیر و تبعید گردیدند. مرحوم حاج‌ نورالدین مجتهد تنکابنی بزرگ مرد دین و سیاست رفیق مرحوم مدرس و مرحوم حکیم و فیلسوف و استاد بی‌نظیر عصر خود یعنی میرزا محمدملاهی تنکابنی و غیره هم به کاشان تبعید شدند. »[2]

براساس اسناد و منابع موجود اهالی استان مازندران نسبت به اقدامات و سیاست‌های ضد دینی رضاخان از جمله در موضوع کشف حجاب مقاومت کرده و علیه آن جبهه گیری نموده اند. سند زیر نشان می‌دهد که در 11 مهر سال 1310 مردم از اجرای قانون متحدالشکل لباس سرپیچی کرده و «اسدالله یمین اسفندیاری» حکمران مازندران مجبور به تهدید آنها شده است:

« برای آخرین دفعه عموم اهالی را متذکر ساخته و مقرر می‌شود چنانچه یک هفته پس از انتشار این اعلان مشاهده شود که شخصی از هر طبقه به استثنای اشخاص که جواز قانونی در دست دارند ملبس به غیرلباس متحدالشکل (کلاه پهلوی، نیم‌تنه کوتاه) باشد بدون هیچ‌گونه مراعات شدیداً تعقیب و به مجازات قانونی خواهند رسید. در نقاطی که دارای تشکیلات نظمیه می‌باشد، صاحب منصبان و افراد آژان، در حوزه‌هایی که تاکنون نظمیه تشکیل نشده نواب حکومت و در قراء کدخدایان مسئول و موظف خواهند بود در اجرای مقررات فوق‌جداً اقدام نمایند. »[3]

از نظر مشارکت مردم در اداره‌ی کشور نیز هیچگونه معیاری جز وفاداری به رضاخان وجود نداشت. در انتخابات مجلس پنجم، رضاخان و طرفدارانش مشخص می‌کردند چه کسی و چگونه به مجلس راه یابد. در سند زیر که برای رضاخان وزیر جنگ ارسال شده در خصوص انتخاب وکلای مجلس از مازندران آمده است:

«در تعقیب معروضه تلگرافی رمز نمره 4998 به عرض می‌رساند؛ راجع به انتخابات و تعیین اسامی پنج نفر وکیل که بایستی از مازندران انتخاب شوند امر و دستور صادر نفرمودید چاکر افتخار می‌نماید که نمایندگان دوره پنجم به تصویب بندگان حضرت اشرف انتخاب می‌شوند و علاقمند به استقلال مملکت خواهند بود. انجام این خدمت را عهده شده عرض می‌نماید در مازندران کسی که به سیاست امروز مملکت آگاه و لیاقت اشغال کرسی وکالت را داشته باشند نیست، اگر هم باشند پنج نفر نیستند. مستدعی است تا موقع نگذشته اسامی اشخاص که باید انتخاب شوند ابلاغ فرمایند که قبل از وقت، وسایل جریان امر تهیه شده از تشبثات جلوگیری، منتظرالوکاله‌‌ها هم تکلیف خود را دانسته به ولایات دیگر حمله ببرند. منتظر امر مبارک است. »[4]

 

مازندران در دوره‌ی پهلوی دوم

رضاخان سرانجام پس از 16 سال سلطنت در شهریور 1320 در حالی که کاملاً مرعوب انگلیسی‌ها شده و هر لحظه بیم دستگیر شدنش به وسیله‌ی روس‌ها می‌رفت، با تحقیر و توهین از ایران به هندوستان و از آنجا به آفریقای جنوبی تبعید شد. تلاش‌های «محمدعلی فروغی» (1254-1321ﻫ ش) و وعده‌های محمدرضا به «مستر ترات» با واسطه گری «حسین فردوست» تخت شاهی را برای چند دهه‌ی دیگر به خاندان پهلوی بازگرداند. تلاش‌های محمدرضا در طول دهه‌ی 20 مصروف حفظ پایه‌های لرزان سلطنت پهلوی و پس از آن اجرای سیاست‌های رضاخان در کشور بود. دوران سلطنت محمدرضا پهلوی را باید به دو دوره تقسیم کرد. دوره‌ی اول از 1320 تا کودتای 28 مرداد1332 و دوره‌ی دوم پس از بازگشت مجدد به کشور تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357.

کشور تا سال 1324 عملاً در اشغال نیروهای متفقین بود و شاه هیچ‌گونه قدرت اجرایی نداشت. [5] در این مقطع استان مازندران به دلیل همسایگی با شوروی عملاً در تصرف کمونیست‌ها بود و طرفداران حزب توده تحت حمایت نیروهای بلشویک فعالیت محسوسی داشتند. به دلیل اشغال کشور وضعیت اقتصادی نه تنها در مازندران، بلکه در سراسر کشور به شدت اسفناک بود و مردم برای تأمین حداقل نیازهای خود در مضیقه‌ی شدید قرار داشتند. در این دهه کشور دوران پرتلاطمی را گذراند و حوادث مهمی چون ماجرای «فرقه دموکرات آذربایجان» و «حزب دموکرات کردستان»، «ملی شدن صنعت نفت» و ظهور نیروهای مذهبی در قالب فدائیان اسلام به وجود آمد. در این دوران پرالتهاب نیروهای مذهبی که در دوره‌ی رضاخان به شدت سرکوب شده بودند، مجدداً امکان فعالیت پیدا کرده و توانستند خود را مجدداً سازماندهی کنند. در استان مازندران به رغم همه‌ی مشکلات و محدودیت‌هایی که به دلیل حضور گسترده نیروهای طرفدار شوروی وجود داشت، مساجد مجدداً رونق خود را به دست آورده و علما با طرح مسائل دینی و شبهه‌زدائی از جوانان وارد میدان مبارزه با رژیم شدند.

در این مقطع حرکت‌ها و مواضع روحانیون و مردم مذهبی استان مازندران بیشتر جنبه فردی داشت و براساس برداشت‌های شخصی آنها از اوضاع جاری کشور صورت می‌گرفت. در مجموع می‌توان گفت که موضع‌گیری‌ها در مساجد استان در این مقطع بیشتر ناظر به ارشاد اخلاقی مردم، انجام شعائر مذهبی و عرفی در مساجد، مبارزه با اندیشه‌های الحادی مانند بهائیت و کمونیست، نقد مکاتب غربی و موضع‌گیری‌های سیاسی در مورد مسائل جاری کشور بود.

مبارزه مردم استان مازندران علیه رژیم پهلوی پس از آغاز نهضت امام(ره) را باید به دو دوره تقسم کرد. دوره‌ی اول از شروع نهضت امام تا پایان دهه‌ی 40 و دوره‌ی دوم از جشن‌های دو هزار ساله تا پیروزی انقلاب در بهمن 1357. این دو دوره به رغم تفاوت‌‌ها در شیوه‌ی مبارزه، از منظر استمرار و محوریت داشتن اندیشه‌های امام ادامه و مکمل هم هستند.

 

1) انقلاب اسلامی در استان مازندران، دهه‌ی 40

در اوایل سال 1340 و با رحلت آیت‌الله‌العظمی سیدحسین بروجردی جهان تشیع یکی از بزرگ‌ترین ستارگان فقاهتی خود را از دست داد و رژیم پهلوی کوشید از این فرصت برای تضعیف حوزه‌ی علمیه قم استفاده کند. [6] در همین زمان رژیم پس از تسلط نسبی بر اوضاع، بستر را برای برخی برنامه‌های ضد دینی مناسب احساس کرده و کوشید تا با اجرای بندهایی از «لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی» عملاً اسلام را از مناسبات سیاسی خارج کند. این لایحه که در زمان نخست‌وزیری «اسدالله علم» در 14 مهر 1341 تصویب شد، جدی‌ترین چالش‌ رژیم پهلوی با روحانیت پس از کشف حجاب در سال 1314 بود. در این لایحه علاوه بر اعطای حق رأی به زنان که یک امر صرفاً تبلیغاتی بود و هدف آن استفاده ابزاری از زن به عنوان یک کالای صوری بود، شرط مسلمانی و سوگند به قرآن مجید از شرایط انتخاب شوندگان حذف شد.[7] «جواد منصوری» در کتاب «سیرتکوینی انقلاب اسلامی» راجع به دلایل تصویب این طرح از سوی رژیم پهلوی می‌نویسد:

«شاه در جریان پوشش تصویب این لایحه اهداف متفاوتی را دنبال می‌کرد. او می‌خواست علاوه بر سنجش میزان حساسیت علماء و توان مذهبی مردم، روحانیت و جریان مذهبی را در یک زورآزمایی کنار بزند تا مجبور به محافظه‌کاری در برابر آنها نباشد. به همین منظور مطبوعات رسمی کشور با تیترهای درشت به انعکاس تصویب این لوایح و اخبار مربوط به آن پرداختند.»[8]

حضرت امام(ره) و سایر علمای طراز اول کشور، این اقدام را به شدت محکوم کرده و با ارسال تلگراف‌هایی برای شاه و نخست‌وزیر، خواستار الغای آن شدند. [9] واکنش قاطع علماء و در ردس آنها حضرت امام خمینی و حمایت عمومی مردم از روحانیت، آغاز علنی رویارویی رژیم پهلوی با روحانیت و آشکار شدن تدریجی مواضع ضد دینی رژیم بود. در سراسر کشور مردم و روحانیون از امام خمینی و سایر علماء حمایت کرده و به ناچار اسدالله علم، نخست وزیر، در 7 آذر 1341 در تلگرافی برای علمای قم، لغو این مصوبه را اعلام کرد.

در استان مازندران علماء و اقشار مختلف مردم با ارسال تلگراف از امام خمینی حمایت کرده و از دولت لغو این مصوبه را خواستار شدند. از جمله این تلگراف‌‌ها باید به «تلگراف علماء و روحانیون و اصناف شهرستان بابل به شاه»[10] و «اعلامیه هیئت علمیه بابل» اشاره کرد. در بخشی از اعلامیه هیئت علمیه بابل به تاریخ 21 / 8 / 1341 آمده است:

«در این اوان که صدور تصویبنامه‌های مخالف با مقررات دین و ناقض اصول و قوانین از ناحیه دولت، قاطبه مسلمین را خشمگین و مبارزه زعما و حماۀ دین مقدس اسلام و مراجع عالی مقام حوزه علمیه قم و سایر اعتاب مقدسه و عموم علمای مرکز و سایر شهرستان‌ها را با اصول مقاصد و عناصر مفسده‌ انگیز ایجاب نمود و با تائید ولی‌عصر ارواحنا‌فداه مجاهده خستگی ناپذیر و اقدامات روز‌افزون ذوات مقدسه علمای اعلام بلده طیبه قم به نتیجه مطلوبه عنقریب منتهی خواهد شد.»[11]

چند ماه پس از لغو لایحه‌ی مذکور، رژیم با برگذاری رفراندمی نمایشی در 6 دی 1341 اجرای اصول «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» را اعلام کرد. واکنش علما و در رأس آنها حضرت امامتحریم عید نوروز 1342 بود.

 

بازتاب قیام 15 خرداد در استان مازندران

سال 1342ه‍ ش و حوادث به وقوع پیوسته در آن را باید یکی از مهم‌ترین سال‌های حرکت امام‌خمینی(ره)، و تاریخ معاصر کشور دانست. در اولین روزهای این سال رژیم پهلوی با حمله به مدرسه فیضیه‌ی قم از روحانیت انتقام گرفته و با شروع محرم [خرداد ماه] روحانیت را برای کنترل سخنرانی هایشان تحت فشار قرار داد. اوج رویدادهای این سال حمله کماندوهای رژیم به بیت حضرت امام در بامداد 13 خرداد و انتقال ایشان به تهران بود. انتشار خبر دستگیری امام در شهرهای تهران و قم به تقابل مردم با رژیم انجامید که در جریان آن تعداد زیادی از مردم به شهادت رسیدند. [12] در استان مازندران به گزارش اسناد ساواک در 16 / 3 / 1342 تعداد زیادی عکس از حضرت امام در میان مردم بخش شده بود.

«تعدادی عکس خمینی و آیت‌اله بروجردی را با هم و تعدادی عکس تنهای خمینی را قاب گرفته و بعضی بدون قاب در مغازه‌های ساری و اطراف مساجد و تکایا نصب نموده بودند و تعدادی نیز در یک مغازه می‌فروختند و تعدادی اعلامیه خمینی [را] طلاب علوم دینی اصفهان در معابر ریخته بودند که به نحو مقتضی در مورد جمع‌آوری عکس‌ها و اعلامیه‌ها اقدام گردید.»[13]

به گزارش ساواک ساری در همین رابطه تعدادی دستگیر و به وعاظ و روحانیون استان در مورد مطالب تحریک‌آمیز شدیداً تذکر داده شد. [14] جدی ترین واکنش مراجع و روحانیون طراز اول کشور به وقایع کشور، تجمع اعتراضی در تهران برای مشورت در خصوص اتخاذ مواضع هماهنگ در قبال این رویداد بود. از طرف روحانیت استان مازندران افرادی به تهران آمده و از طریق تلگراف نیز از آن حمایت شد. تلگراف زیر که به امضای تعدادی از روحانیون شهرستان ساری رسیده است به این موضوع اشاره دارد:

«تلگرافی به مضمون (تهران ـ حسن‌آباد مسجد مجد حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین آیت‌اله حاجی شیخ‌محمد‌تقی آملی دامت‌برکاته ـ چون تاکنون توفیق عزیمت ـ دعاگویان به تهران برای ابراز همدردی و همکاری حضوری حاصل نشده بود اینک ضمن اظهار تدسف و انزجار از مظالم و مصائب وارده برجامعه مسلمین خصوصاً برای حضرات آیت‌اله ‌خمینی و آیت‌اله ‌قمی و آیت‌اله محلاتی دامت‌برکاته و مبلغین کرام ما موافقت و پشتیبانی کامل خودمان را از منویات مقدسه قاطبه آیات عظام و مراجع مسلمین که بر حفظ قوانین مقدسه اسلام در تهران شرف‌حضور دارند اعلام می‌داریم.»[15]

اسناد نشان می‌دهد که فضای استان در تابستان 1342 به شدت امنیتی بوده و با کوچک‌ترین ظن، افراد به وسیله شهربانی و ساواک بازداشت می‌شدند. هراس رژیم در این زمان به حدی رسیده بود که انجام شعائر دینی نیز تهدید محسوب شده و افراد مذهبی تحت مراقبت قرار می‌گرفتند. احضار «سیدمحمد لاله‌زاری» به ساواک در 18 / 6 / 1342 و مراقبت از «هدایت‌الله فهیمی» در بابل، و کنترل روحانیون بابلسر بخشی از نگرانی رژیم را نشان می‌دهد.[16]

 

فعالیت نیروهای انقلابی مازندران پس از تبعید امام به ترکیه و عراق

 پس از تصویب«لایحه مصونیت قضائی مستشاران آمریکایی در ایران» در آبان 1343 در کابینه‌ی«حسنعلی منصور»، امام‌خمینی این اقدام دولت را ضد ملی و زمینه‌ی استعمار ایران به وسیله آمریکا اعلام کردند. پس از سخنرانی شدیداللحن امام، رژیم در 13 آبان 1343 ابتدا حضرت امام را به ترکیه و سپس در سال 1344 به عراق تبعید کردند. رسالت و مسئولیت نیروهای انقلابی در سراسر کشور از جمله استان مازندران در این زمان بسیار بیشتر از قبل بود؛ آنها می‌بایست ضمن حفظ نام و اندیشه‌های امام مبارزه علیه رژیم را نیز ادامه دهند. بخشی از اقدامات صورت گرفته از سوی نیروهای انقلابی در استان مازندران در این دوره‌ به شرح زیر است:

 

انتقاد از اصول انقلاب سفید

 صرف‌نظر از اثرات سوء انقلاب سفید بر اقتصاد و بافت اجتماعی کشور، برخی از اصول آن با مبانی دینی در تضاد قرار می‌گرفت و به همین دلیل بسیاری از روحانیون و نیروهای انقلابی از هر فرصتی برای انتقاد از آن استفاده می‌کردند. در سند زیر می‌بینیم که اهالی «عرب خیل» -که بازتاب سایر شهرهای استان بودند- چگونه علیه این اصول و ترور منصور اظهار نظر می‌کرده‌اند:

«به اطلاع آن جناب می‌رساند عده‌ای از اهالی محل (عرب خیل ده کیلومتری بابلسر) که خود را وابسته به انجمن تبلیغات اسلامی[17]می‌دانند. علناً با انقلاب سفید شاهنشاه مخالفت نموده و مواد آن را برخلاف شرع مبین اسلام می‌دانند. واعظی که در ایام ماه رمضان وعظ می‌نماید ضمن سخنرانی این طور استدلال می‌نماید که اعلیحضرت همایونی نسبت به آقای خمینی همان عملی را نمود که معاویه در حق علی‌بن‌ابیطالب نموده و او را خانه‌نشین کرده است و خلاصه مدتهاست که آقایان. . . مشغول توطئه هستند و می‌گویند باید اغتشاشی در محل‌ها ایجاد کرد و با اهالی محل‌های مجاور شبانه روز در تماس هستند [و] می‌گویند ترور نخست‌وزیر مقدمه‌ای بوده برای انقلاب سرخ چون اقدام شاه و دولت برخلاف شرع اسلام است و پیشوایان اسلام را احترام نمی‌گذارند و آنان را خانه‌نشین و تبعید نموده‌ا‌‌ند، حتی پس از شهادت منصور که او را غیر مسلمان می‌دانستند و می‌دانند به یکدیگر تبریک می‌گفته‌اند. . .»[18]  

 

 ساماندهی تشکل‌های مذهبی و جلسات قرائت قرآن

سیاسی کردن جلسات قرآنی و ساماندهی و بازتعریف فعالیت تشکل‌‌ها و هیات‌های مذهبی از ابتکارات نیروهای مذهبی برای استفاده از ظرفیت‌های موجود بود. از آن جایی که نهضت امام(ره) یک حرکت دینی و برای احیای دین بود ، لذا ظرفیت نهادهای دینی اعم از سخت افزاری(اماکن دینی) و نرم افزاری(شعائر و برنامه‌های دینی) مجدداً باز تعریف شده و شبکه‌‌‌‌ای منسجم و قوی در سراسر کشور برای استفاده از آن شکل گرفت. بی شک مرکز این شبکه‌ی قدرتمند در قم و نجف بود و از آنجا سایر نقاط کشور هدایت و مدیریت می‌شد. وظیفه‌ی این شبکه گسترده در وهله‌ی اول حفظ نام و اندیشه‌ی امام در فضای سیاسی جامعه و مبارزه با اقدامات و فعالیت‌های ضد دینی رژیم بود. در کنار این دو مأموریت اساسی تلاش می‌شد تا بسترهای ذهنی و عینی برای انقلاب و قیام نهایی نیز فراهم شود.

از آنجایی که این تشکیلات ماهیتی دینی داشتند رژیم به راحتی نمی‌توانست آنها را از بین ببرد. تا پیش از تعطیلی و بازداشت بسیاری از گردانندگان این نهادهای دینی رژیم در دهه‌ی 40 بیشتر به دنبال شناسایی و نفوذ در این شبکه‌‌ها بود. جلسات قرائت قرآن که در مساجد و منازل برگزار می‌شد از اولین مکان‌‌‌هایی بودند که ساواک برای پی بردن به اقدامات و نگرش نیروهای مذهبی، نفوذ در آنها را ضروری می‌دانست. گزارش‌های ساواک نشان می‌دهد که در این جلسات علاوه بر بیان مطالب مذهبی و رفع شبهات دینی، به مسائل جاری کشور و جهان نیز پرداخته می‌شد. جلسات قرائت قرآن در استان مازندران علاوه بر وحدت و همدلی میان مردم و روحانیت، از نفوذ اندیشه‌های غربی و کمونیستی در میان جوانان استان نیز جلوگیری می‌کرد. در مجموع باید گفت که جلسات قرائت قرآن یکی از مهمترین مکان‌های انتقاد از رژیم پهلوی و دفاع از اسلام به حساب می‌آمدند.

انجمن‌های اسلامی و کانون‌های تبلیغاتی مساجد از دیگر تشکل‌‌‌هایی بودند که نقش مهمی در آگاهی‌دهی سیاسی به نسل جوان بر عهده داشتند. در مجموع، دفاع از ارزش‌های اسلامی،[19] انتقاد از اوضاع فرهنگی کشور،[20] مقابله با تشکیلات بهائیت،[21]  انتشار اعلامیه‌‌ها و پیام‌های امام و سایر انقلابیون، برجستگی خاصی در فعالیت این تشکل‌‌ها دارد. در سند زیر در خصوص فعالیت یکی از این انجمن‌‌ها آمده است:

«محترماً به عرض می‌رساند اطلاع رسیده که در انجمن تبلیغات اسلامی واقع در مسجد حاجی‌عشقی از اوراق نهضت‌الفتح که قبلاً یک نسخه آن وسیله مأمورین به دست آمده و به مقامات مربوط گزارش گردیده بود ممکن است موجود باشد به منظور کشف اوراق مذکور مأمورین به مسجد حاجی‌عشقی رفته در داخل کتابخانه انجمن مذکور چیزی به دست نیامد ولی در قفسه کتاب‌های مسجد تعدادی اوراق مضره از قبیل هدف روحانیون از مبارزه اخیر و بیانیه‌های حوزه علمیه قم به دست آمد.»[22]

بر اساس گزارش‌ها تعداد بسیار زیادی هیئت و انجمن در استان فعال بودند که بسته به شخصیت گردانندگان آن واکنش‌های سیاسی متفاوتی از خود نشان می‌دادند. برخی از این هیئت‌‌ها برای جلوگیری از نفوذ عوامل رژیم اعضای خود را به شدت محدود کرده و شرایط سختی را برای پذیرفتن اعضاء در نظر گرفته بودند. این هیئت‌‌ها به همین دلیل ماهیت سیاسی پررنگ‌تری داشته و با صراحت بیشتری اندیشه‌های حضرت امام (ره) را بیان می‌کردند. در سندی به تاریخ 23 / 8 / 1347 راجع به «هیئت جوانان مسلمان بهشهر» آمده است:

«این جمعیت افراد شاهدوست را نمی‌پذیرند. . . این دسته فقط برای آقای خمینی جان می‌دهند و دیگر [به] کسی ایمان و اعتقاد ندارند و به افراد این جمعیت سفارش شده هرکس را به عضویت نپذیرند حتی روحانیونی که شناخته شده هستند، زیرا امکان دارد برای جاسوسی قصد قبول عضویت این جمعیت را بنمایند.»[23]

این موضوع نشان می‌دهد که نیروهای مذهبی به خوبی از حضور منابع ساواک در اطراف خود آگاهی داشته و نهایت دقت را در انجام فعالیت سیاسی مرعی می‌داشته‌اند. عدم وجود اسناد فراوان از این جلسات نشان می‌دهد که ساواک به سختی در این هیئت‌ها و تشکل‌ها نفوذ کرده و چندان قادر به کنترل آنها نبوده است. در برخی از تشکل‌ها و جمعیت‌ها شروط جالبی برای عضویت گذاشته شده بود:

«این جمعیت [تشکیل شده در قریه محمد حسین‌آباد] از طرفداران خمینی می‌باشند که به وسیله قدسی نامی ساکن تهران رهبری می‌گردند و جمعیت ده مزبور در حدود 200 نفر می‌باشد و طبق قراری که جمعیت منظور گذارده است افرادی به این جمعیت پذیرفته می‌شوند که ته ریش کوتاهی داشته باشند.

 نظریه عملیات: چون مردمان ده نشین اصولاً افرادی متدین و متعصب می‌باشند در صورتی که این جمعیت فعالیت بنمایند قدرت نفری آنها در آینده روبه افزایش خواهد گذاشت.»[24]

در گزارش دیگری راجع به همین انجمن، به اداره منظم، پرداخت حق عضویت و طرفداری از امام خمینی اشاره شده است:

«اعضای جمعیت مزبور در قرا گل‌کوی و محمد حسین‌آباد و امرج‌کلا و سایر قصبات اطراف عباس‌آباد شهسوار که بسیار قراء کوچکی هستند تاکنون به پنجاه نفر رسیده و کلاً به خمینی گرایش دارند و نامبردگان ماهیانه مبلغ ده ریال حق عضویت می‌پردازند.»[25]

انجمن جوانان مسلمانان بهشهر از انجمن‌های مهم استان بود که جلساتش را عمدتاً در مساجد و اعضایش را از میان جوانان مذهبی انتخاب می‌کرد. جلسات این انجمن معمولاً به این صورت بود که پس از تلاوت آیاتی از قرآن کریم مقاله یا گزارشی به وسیله‌ی یکی از اعضاء قرائت و سپس راجع به مسائل دینی، سیاسی و اجتماعی صحبت می‌شد.[26] برای تشویق جوانان به شرکت در برنامه‌های دینی و سیاسی از روش‌های ترویجی مانند برگزاری مسابقه و دادن هدیه نیز استفاده می‌شد.[27] گزارش زیر از ساواک فضای حاکم بر این انجمن‌ را نشان می‌دهد.

«برابر اطلاع حاصله و تحقیق و بررسی که در مورد انجمن جوانان مسلمان بهشهر و اعضای فعلی آن گردید به شرح زیر به استحضار عالی می‌رساند.

1- اعضا فعلی انجمن مذکور هیچ یک ایده شاهدوستی ندارند و احتمالاً اعضای انجمن مذکوره با شدت و ضعفی طرفدار خمینی هستند.

2- افرادی که تقاضای قبول عضویت در انجمن را می‌نمایند وسیله بنی‌کاظمی معروف به حاجی‌زاده و علی‌نیکخواه که از اعضای برجسته انجمن هستند در اطراف متقاضی تحقیقات می‌نمایند چنانچه ایده شاهدوستی داشته باشد مورد قبول واقع نمی‌گردد زیرا پس از سال‌ها هنوز انجمن مذکور 21 نفر عضو دارد.

3- روحانیون و وعاظی که در جشن‌ها و مواقع عادی دعوت می‌نمایند هیچ یک ایده شاهدوستی ندارند و ممکن است طرفدار خمینی باشند.

4- از وعاظی که خارج از بهشهر دعوت نموده‌اند هیچ یک ایده شاهدوستی نداشته‌اند.

5- در تمام مجالس انجمن روحانیون و وعاظ که در مجالس آنان سخنرانی نموده‌اند، اشاره‌ای به ترقیات چشم‌گیر و اقدامات سودمند عام‌المنفعه و اثرات ذی‌قیمت و ثمربخش حاصله از انقلاب سفید شاه و مردم سخنی گفته نشده است.

6- به نظر من وجود انجمن جوانان مسلمان بهشهر در آینده دور برای کشور شاهنشاهی ایران مفید نبوده احتمالاً مضر خواهد بود.

7- به احتمال قوی اعضاء انجمن مذکور در جریان آوردن اعلامیه مضره خمینی و پخش آن دست داشته‌اند.»[28]

در کنار انجمن‌های متعدد استان هیئت‌های مذهبی نیز به شدت فعال بوده و به طرق مختلف یاد و نام امام(ره) را زنده‌نگه می‌داشتند. سند زیر به صحبت‌های«آیت‌الله سیدمحمود طالقانی» از علمای مبارز در هیئت متوسلین به قمر بنی‌هاشم اشاره دارد:

«در این جلسه واعظی به نام سید محمود طالقانی که در منزل حسن پاریزانی میهمان بوده به درخواست حضار بالای منبر رفت و درباره سرگذشت حضرت امام‌رضا(ع) و سیاست مأمون صحبت نمود و گفت همیشه سیاست عالم براین است که به افرادی که می‌خواهند مردم را روشن کنند تهمت‌هایی می‌زنند و آنها را لکه‌دار می‌کنند. نامبرده در پایان ضمن دعا به علما گفت: خدایا عالم معروف و مسافر منظور را سلامت بدار.»[29]

 در کنار موارد فوق جمع‌آوری کمک مالی برای مبارزین فلسطینی از دیگر کارهای بود که در دهه 40 در برخی انجمن‌های استان صورت می‌گرفت.[30]

 

 حمایت و دعا برای امام(ره) در منابر عمومی و محافل خصوصی

از کارهای شجاعانه انقلابیون استان مازندران در دهه‌ی40، اشاره‌ی مستقیم به حضرت امام در مساجد و دعا برای سلامتی ایشان بود. اهمیت این اقدام هنگامی بیشتر می‌شود که بدانیم در دهه‌ی چهل کوچک‌ترین اشاره‌‌‌‌ای به حضرت امام می‌توانست تبعات شدیدی برای افراد به دنبال داشته باشد. اسناد فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد در همه‌ی شهرهای استان برای سلامتی و بازگشت حضرت امام به کشور دعا می‌شده است، برای نمونه سند زیر گویای وضعیت شهرهای مختلف استان است:

«برابر اطلاع واصله روحانیون چالوس هنگام موعظه از آقای خمینی طرفداری و برای سلامت و بازگشت وی دعا نموده‌اند»[31]

در روستاها نیز چنین وضعیتی وجود داشت. سند زیر در خصوص واعظی در ده «فریدکرگاس» واقع در بخش عباس‌آباد شهسوار می‌نویسد: «در خاتمه سخنرانی مذهبی خود به آیت‌اله خمینی دعا نموده است.»[32]

 

 انتشار اعلامیه‌ها و رساله امام(ره)

وجود تعدادی از مهم‌ترین اماکن مقدسه‌ی شیعه در عراق باعث می‌شد که سالیانه خیل‌کثیری از مردم سراسر کشور به عراق رفته و از این طریق ضمن زیارت، با حضرت امام در نجف اشرف اشرف نیز دیدار کنند. در این دیدارها علاوه بر پرداخت وجوهات شرعیه و نامه‌های ارسالی به امام، اعلامیه‌ها و پیام‌های امام نیز به داخل کشور وارد می‌شد. بر اساس گزارش‌های ساواک روحانیون استان مازندران از این طریق مردم را در جریان مواضع و دیدگاه‌های امام قرار می‌دادند. چنین شبکه‌ی منسجمی از نیروهای انقلابی که در سراسر کشور گسترده شده بود به سرعت اخبار انقلاب را به دورترین مناطق منتقل کرده و امکان کنترل کامل از سوی رژیم را غیرممکن می‌کرد. در سند زیر این ارتباط گسترده در سال 1345 به خوبی نشان داده شده است:

«طبق اطلاع شیخ علی‌سروی مازندرانی و سید خانقاه ‌رسولی مازندرانی که اهل جویبار می‌باشند اخیراً از طریق غیرمجاز به عراق عزیمت نموده‌اند و حامل چند عدد نامه و مبلغ 5000 ریال وجه برای آیت‌اله خمینی بوده‌اند. نامبردگان قصد داشتند تا هیجدهم شعبان به ایران مراجعت نمایند. گفته می‌شود دو نفر مورد بحث حامل نامه‌هایی از طرف خمینی جهت روحانیون مازندران می‌باشند و همچنین شیخ ‌یوسف‌پور اهل ساری قریه خارکش از عراق عازم ایران گردیده‌اند که حامل نامه‌هائی از خمینی جهت روحانیون مازندران می‌باشند.»[33]

از راه‌های حفظ استقلال نهاد روحانیت در برابر حکومت‌های جائره، پرداخت وجوهات شرعیه و نهادهایی مانند وقف بود. در دوره‌های افشاریه و پهلوی اول برای تضعیف روحانیت تلاش‌های برای قطع این منابع مالی به کار می‌رفت. در طول سلطنت پهلوی رژیم می‌کوشید تا با ترفندهای مختلف از طریق ارعاب، دستگیری و حتی تبعید نمایندگان امام در کسب وجوهات شرعیه مانع از ارسال این پول‌ها برای ایشان شوند.[34] راجع به نحوه‌ی مصرف این وجوهات باید گفت که بخشی از آن صرف پرداخت شهریه طلاب و تبلیغ شعائر دینی، یا به تشخیص مراجع تقلید به مصارف عدیده از جمله کمک به مخالفین رژیم و خانواده زندانیان سیاسی می‌شد. در استان مازندران تعدادی از روحانیون از حضرت‌امام نمایندگی کسب وجوهات شرعیه داشتند. این موضوع باعث ایجاد یک شبکه‌ی منظم مالی می‌شد که از نظر سیاسی و عقیدتی اهمیت زیادی داشت. از اسناد و محتوای برخی نامه‌های ارسالی برای حضرت‌امام که به وسیله‌ی ساواک ثبت و ضبط شده‌اند به وضوح می‌توان عشق و ارادت مردم مازندران به آن رهبر گرانقدر را مشاهده کرد. [35]

پس از ارتحال آیت‌الله العظمی«سید محسن حکیم» در سال 1349 و تائید مرجعیت حضرت امام از سوی علمای داخل و خارج کشور، خیل‌ عظیمی از مقلدین آیت‌الله حکیم و تازه ملکف شده به امام گرایش پیدا کردند. همین موضوع باعث افزایش رساله‌ی ایشان در استان مازندران و اقبال مردم برای تهیه‌ی آن شد.[36]  اگر چه اعلمیت فقاهتی و شجاعت و دیدگاههای سیاسی امام از اوایل دهه‌ی 40 بسیاری را جذب ایشان کرده بود، اما از این زمان در مساجد و محافل خصوصی بیشتر به فتاوی و احکام ایشان اشاره می‌شد. رژیم که تمام تلاش خود را برای محو نام معظم‌له به کار برده و حتی کوشیده بود تا آیت‌الله العظمی خویی» یا «آیت‌الله شریعتمداری» را برجسته کند، اکنون با این اقبال عمومی به امام غافل گیر شده و کنترل بیشتری بر نیروهای طرفدار ایشان اعمال می‌کرد. در سندی از ساواک به کنترل طرفداران امام خمینی اشاره شده و در عین حال به هوشیاری آنها نیز اذعان شده است:

 «اغلب این افراد از علاقمندان خمینی بوده و نسبت به این شخص سمپاتی و گرایش دارند، لیکن تاکنون اعمالی از این افراد که دال برفعالیت به نفع خمینی باشد سرنزده است.»[37]

 

 مخالفت با جشن‌ها و مراسم دولتی

از جمله اقدامات رژیم پهلوی برای ایجاد ارتباط با مردم و کسب مشروعیت، برگزاری جشن‌های متعدد با هزینه‌های هنگفت بود. تعدادی از این جشن‌ها از دهه‌ی چهل به طور مرتب هر ساله برگزار و به تدریج در دهه‌ی 50 با افزایش ثروت رژیم بر تجمل و هزینه آنها نیز اضافه می‌شد. از جمله‌ی این جشن‌ها می‌توان به «جشن تاجگذاری»، «مراسم دعا و نیایش برای دفع خطر از شاه»، «جشن تولد شاه و رضا خان»، «جشن 2500 ساله شاهنشاهی» ،جشن‌های مناسبتی مانند «کشف حجاب» و «سالگرد انقلاب سفید» و تعدادی دیگر اشاره کرد. در همه‌ی این جشن‌ها رژیم می‌کوشید تا با دعوت از مردم و روحانیون به اقدامات خود مشروعیت بخشد. یکی از دغدغه‌ها و معضلات رژیم در برگزاری این جشن‌ها، عدم حضور روحانیون انقلابی در این مراسم بود. رژیم در طول دهه‌های 40 و 50 از روش‌های مختلفی برای برخورد با روحانیونی که در این مراسم شرکت نمی‌کردند استفاده می‌کرد. اسناد ساواک نشان می‌دهد که رژیم در این زمینه ناکام بوده و نتوانسته است مردم و روحانیون را متقاعد به حضور در این مراسم کند. از جمله مراسمی که به شدت روحانیون از حضور در آن استنکاف داشتند جشن‌های نیایشی بود که در فروردین و بهمن هر سال به مناسبت رفع خطر از شاه در سال‌های 1327و 1344 صورت می‌گرفت. در سندی به سال 1349 در مورد عدم شرکت یکی از روحانیون شهرستان شهسوار در جشن شکرگزاری آمده است:

«باتوجه به اینکه در تاریخ 17 / 1 / 49 از آقای محمدحسن مجتهدی سلیمان فرزند میرزا علینقی معروف به مجتهدزاده (امام جماعت مسجد جامع شهرستان شهسوار) دعوت به عمل آمده که در مراسم دعا و نیایش روز 21 فروردین ماه به مناسب رفع خطر از وجود مبارک اعلیحضرت همایونی آریامهر شرکت نماید معذلک نامبرده از رفتن به مسجد خودداری و در آن شرکت ننموده است. نامبرده جنب مسجد جامع منزل دارد.»[38]

 

در میان اقشار مختلف مردم، اعم از فرهنگی و کارگر نیز مخالفت با این جشن‌‌ها بارها گزارش شده است. در گزارشی راجع به جشنی که در یکی از کارخانه‌ها برگزار شده آمده است:

«رئیس قسمت بافندگی کارخانه یاد شده فوق [پارچه بافی شاهی که] به اتهام اهانت به مقام شامخ سلطنت در گرگان بازداشت بوده است در جشنی که به مناسبت مراسم فرخنده تاجگذاری اعلیحضرتین در محیط کارخانه برگزار گردیده شرکت ننموده [است]»[39]

 

 دعوت از روحانیون و چهره‌های انقلابی کشور به استان مازندران

به دلیل ماهیت دینی نهضت امام خمینی(ره) روحانیت به تدریج در دهه‌ی چهل و پنجاه به عنوان مهم‌ترین گروه مخالف رژیم معرفی شد. از آن جایی که روحانیت بیشترین ارتباط را با مردم داشت، لذا نسبت به سایر مخالفین رژیم هم امکان بیشتری برای بسیج عمومی داشت و هم این که سخنانش برای مردم قابل فهم‌تر بود. سند زیر در سال 1348 نشان می‌دهد که چگونه روحانیت فضایی کاملاً سیاسی در استان مازندران ایجاد کرده بود:

«در منطقه نکاء و توابع براثر اغفال عده‌ای ناشناس به روحیه زارعین و مردم منطقه چنان روح عدم توازن نسبت به شاهنشاه آریامهر ایجاد شده که گفتنی نیست اگر وضع به همین منوال پیش رود مسلماً اوضاع وخیم خواهد شد. روحانی نمایی به نام محصل که در محل میانکله از توابع نکا در روی منبر آنچه دلش می‌خواهد برعلیه شخص اول مملکت می‌گوید و مردم را تحریک به انقلاب خود ساخته می‌نماید. البته در تمام دهات مازندران اگر مأمورین من غیرمستقیم در کلیه مناطق روستائی بروند با همین وضع مواجه می‌شوند که آخوندی ناشناس بربالای منبر به جای تبلیغ دین به تبلیغ بیگانگان و برعلیه شاه مملکت سخنرانی می‌نمایند.»[40]

حوزه‌های علمیه‌ استان با حوزه‌ی علمیه قم در ارتباط بوده و برنامه‌های خود را با آنجا هماهنگ می‌کردند. اسناد ساواک نشان می‌دهد که شبکه‌ی طرفداران امام در سراسر کشور با هم در ارتباط بودند و وعاظ و سخنرانان برجسته به سراسر کشور برای آگاهی بخشی سفر می‌کردند. این سخنرانان در استان مازندران در مناسبت‌های خاص خصوصاً اعیاد و مراسم مذهبی به سخنرانی پرداخته و مورد استقبال عمومی قرار می‌گرفتند. موضوع سخنرانی این افراد متناسب با اوضاع سیاسی کشور تنظیم و در سال‌های 1356 و 1357 با شدت و کثرت بیشتری برگزار می‌شد. در دهه ی40 بیشتر سخنرانی‌‌ها پیرامون اوضاع جاری کشور، اقدامات فرهنگی رژیم، مسائل جهان اسلام و اندیشه‌های امام(ره) بود. سند زیر استقبال مردم از سخنرانی «آیت‌الله‌ ناصر مکارم شیرازی» در سال 1349 را نشان می‌دهد:

«ناصر مکارم‌شیرازی به اتفاق همراهان وارد جلسه و محوطه مسجد [ملاصفر بهشهر] گردیدند و مسجدی که بیش از ده هزار نفر گنجایش دارد، جای خالی وجود نداشت. . . ناصر مکارم‌شیرازی در پایان سخنرانی خود به همه دعا کرد لیکن با این همه حاضرین در جلسه مایل بودند در یک چنین محفلی به جان شاهنشاه عدالت‌پرور نیز دعا نماید[اما] اسمی به زبان نیاورد.»[41]

روال کار به این ترتیب بود که معمولاً شهربانی از این سخنرانان تعهداتی مبنی بر عدم ورود به مباحث سیاسی می‌گرفت، اما سخنرانان به صورت مستقیم یا کنایه آمیز مطلب مورد نظر خود را به مخاطبین منتقل می‌کردند.[42]

 

2ـ روند مبارزه مردم استان مازندران در دهه‌ 50

تفاوت عمده دهه‌ی 40 و 50 از نظر مبارزه با رژیم پهلوی را باید در افزایش اعتماد به نفس رژیم در برخورد با مخالفین دانست. در این دهه افزایش قیمت نفت و تبدیل شدن رژیم به «ژاندارم منطقه» این توهم را در شاه به وجود آورده بود که کسی قادر به لرزاندن پایه‌های سلطنتش نیست. در این دهه رژیم پهلوی تسلط بیشتری بر اوضاع داشت و تقریباً همه‌ی مخالفین خود را سرکوب و یا تحت کنترل در آورده بود. در اوایل این دهه ساواک اعلام کرد که زمان مناسب برای برخورد با یاران امام و« قلع و قمع» آنها فرا رسیده است.

این وضعیت به رژیم این امکان را می‌داد که در داخل کشور و در سطح جهانی به انجام کارهای تبلیغاتی و نمایشی با هزینه‌های زیاد روی آورد. جشن 2500 ساله و توجه به جشن هنر شیراز از جمله‌ی این اقدامات بود که خشم فرو خورده‌ی مردم را نسبت به رژیم پهلوی بیشتر می‌کرد. در سال 1353 رژیم پهلوی با ایجاد نظام تک حزبی آخرین تیر خود را برای تبدیل ایران به یک زندان بزرگ شلیک کرد. همه چیز ظاهراً به سود رژیم در جریان بود، اما غافل از اینکه افزایش فشار در نهایت به فروپاشی خواهد انجامید. امام در نجف اوضاع را به نظاره نشسته بود و طرفدارانش به رغم همه‌ی مشکلات و مصائب طلوع پیروزی را نزدیک می‌دیدند. همه چیز در سال 56 تغییر کرد و رژیمی که «جزیره‌ی ثبات در منطقه‌‌‌‌ای نا آرام» معرفی می‌شد، بیش‌تر از یکسال نتوانست در برابر سیل خروشان مردم به رهبری امام(ره) مقاومت کند. به این ترتیب در 22 بهمن 1357 نه تنها طومار رژیم پهلوی، بلکه بساط نظام شاهنشاهی نیز برای همیشه در ایران برچیده شد و به تاریخ پیوست.

از آنجایی که در مقالات  آینده با توجه به اسناد ساواک و سیر تاریخی آن مطالبی تقدیم خواهد شد لذا در اینجا از اطناب کلام خودداری کرده و تنها به برخی رویدادهای مهم استان به اختصار اشاره می‌شود.

روند رویدادها در استان مازندران در دهه‌ی 50 به وضوح نشان می‌دهد که رژیم به سمت سیاست ایجاد رعب و وحشت و امنیتی کردن فضا حرکت می‌کرده است. در این فضای خفقان‌آور نیروهای مذهبی خود را با شرایط موجود تطبیق داده و با درایت و هوشمندی خط مبارزه علیه رژیم را حفظ کردند. مخالفت با جشن‌های 2500 ساله و حزب رستاخیز از جمله مواردی بود که در اسناد این مجموعه بارها به آن اشاره شده است. به همین دلیل شرکت یا عدم شرکت در حزب رستاخیز یکی از موضوعات مهم در سال 1354 بوده است.[43] از نکات قابل توجه مخالفت با این حزب، در روستاهای استان بود.

«بر اثر تبلیغات سو؛ دو نفر غیر نظامیان به اسامی میرتقی و میر مصطفی قادری در قریه آراء از دهات چهار دانگه ساری اسامیه مشروحه زیر که از اشخاص سرشناس و معتبر قریه مزبور می‌باشند از امضاءکردن دفتر رستاخیز ملی خودداری و عده‌ای از اهالی نیز از آنان پیروی نموده‌اند.»[44]

 

برگزاری مجالس ترحیم برای شهید آیت الله سید مصطفی خمینی

شهادت آیت‌الله سید مصطفی خمینی در آبان 1356 یکی از مهم‌ترین وقایع سال 1356 بود که تأثیر بسیار مهمی بر روند حوادث بعدی کشور داشت. این خبر که امام (ره) آن را الطاف خفیه‌ی الهی نامید، در سراسر کشور منتهی به مراسم ترحیم خودجوشی شد که پس از سال‌‌ها مجدداً به ذکر نام امام در منابر و مجالس انجامید. نکته‌ی کلیدی در این مراسم‌ عمق نارضایتی عمومی از رژیم در میان مردم بود. در استان مازندران استقبال عمومی از مجالس ترحیم شهید آیت‌الله مصطفی خمینی چنان گسترده بود که رژیم در برخی از شهرها خود را برای برخورد شدید آماده کرده بود:

«برابر اطلاع عده‌ای از متعصبین مذهبی در شهرستان چالوس در نظر دارند در مورخه 3 / 8 / 36 (1356) به علت فوت مصطفی خمینی فرزند روح‌اله مجلس ترحیمی برگزار نمایند که به نحو مقتضی از برگزاری مجلس مذکور جلوگیری به عمل آمده و عاملین شناسایی خواهند شد.»[45]

به رغم تدابیر رژیم برای جلوگیری از برگزاری مجالس ترحیم، در اکثر شهرهای استان مجالس ترحیم باشکوهی برگزار شده و در مواردی نیز به برخورد میان مردم و حکومت انجامیده است:

«برابر اعلام استانداری مازندران مستند به اطلاع فرمانداری آمل عده‌ای در حدود یکصد نفر مبادرت به شعار دادن به نفع خمینی نموده‌اند که بلافاصله 20 نفر از تظاهرکنندگان با وجود کمی مأمور به وسیله کادر شهربانی آمل بازداشت شده‌اند و اقدامات لازم به عمل آمده است.»[46]

 

قیام 19 دی قم و 29 بهمن تبریز

واکنش مردم قم به مطالب موهوم روزنامه اطلاعات در 19 دی 1357 و برخورد شدید رژیم، نقطه‌ی عطفی در تاریخ مبارزات مردم ایران است. در این زمان اعلامیه‌های فراوانی در شهرهای مختلف استان پخش شد. در یکی از اعلامیه‌‌ها که در بابل کشف شده بود آمده است:

«بنا به اطلاع رسیده از قم روز 17 و 19 دی ماه فاجعه‌‌‌‌ای دردناک جامعه‌ی روحانیت و تمام ایرانیان را متأثر کرد و آن کشته شدن 70 نفر از طلاب قم به دست مزدوران ساواک بود. همشهریان آزاده، برای اعتراض به وضع موجود با دیگر هم‌میهنان همگام شده و اقدام به تعطیل مغازه‌‌ها کنید. دانش آموزان و دانشجویان عزیز از رفتن به مدارس خودداری کنید.»[47]

در چهلمین روز این حادثه دلخراش نیز در شهرهای استان مراسم متعددی برگزار شد. در بابل«حدود 150 نفر از دانشجویان و بازاریان بابل که تعدادی از آنها چوبدستی در اختیار داشتند در خیابان شاه بابل ضمن اخلال نظم و دادن شعار بر له خمینی و علیه 66 حرکت[می‌کردند]»[48]

 در گزارشی راجع به تظاهرات و شعارهای مردم آمل در این روز آمده است:

«مرگ بر خائن 66، ننگ و نفرین بر دودمان پهلوی، دودمان پهلوی رو به نابودی است، زنده باد خمینی، ما خواهان بازگشت خمینی بزرگ هستیم . . . زنده باد خمینی و چهلمین روز کشته شدگان قم، مرگ بر 66 خائن.»[49]

شدیدترین واکنش به مراسم شهدای 19 دی قم در تبریز صورت گرفت که در جریان آن مأمورین رژیم پهلوی در 29 بهمن 1356 با حمله به مردم تعداد زیادی را به شهادت رسانده و یا زخمی کردند. در استان مازندران «این روزها در هر مجلسی صحبت راجع به وقایع اخیر تبریز می‌باشد.»[50]. در برخی از شهرهای استان، بازاریان مغازه‌های خود را تعطیل کردند.[51] بزرگداشت شهدای شهرهای دیگر از جمله جهرم، یزد ، اهواز و مشهد نیز در استان برگزار شده و در اسناد انعکاس یافته است.[52] پخش اعلامیه و برگزاری مجالس ختم و تظاهرات از جمله این اقدامات بوده است.

 

تظاهرات و اعتصابات

در ماه‌های تیر و مرداد 1357 به تدریج تظاهرات در سطح استان افزایش یافت و در جریان زد و خوردهای میان رژیم و انقلابیون، بسیاری دستگیر و تعدادی نیز مجروح و شهید شدند.[53] روز 21 / 5 / 1357 تعداد 10 زن کفن‌پوش در منطقه دوآب سوادکوه علیه دستگاه رژیم دست به تظاهرات زده[54] و در 23 همین ماه در تنکابن 3 نفر به شهادت رسیدند و تعداد زیادی نیز دستگیر و زخمی شدند.[55] در چالوس نیز در شهریور ماه چند تظاهرات انجام گرفت که در آن مردم با دادن شعارهای «زنده باد خمینی» به خیابان‌‌ها ریختند.[56] در روز 10 شهریور در شهرستان آمل مأمورین نظامی و امنیتی رژیم به سوی مردم شلیک کردند.[57] در 17همین ماه در مسجد گرجی محله شهرستان بهشهر نیز تظاهراتی با حضور مردم و روحانیون برگزار شد. در اواسط مهرماه (15 و 16) وضعیت به اوج خود رسید و رژیم با اعلام وضعیت قرمز در آمل و استفاده از ادوات سنگین جنگی برای ساعت‌ها به زد و خورد با مردم پرداخت.[58] در مهرماه حضور دانش آموزان و معلمان در تظاهرات بسیار پررنگ شده و رژیم عملاً از مهار انقلاب ناتوان شده بود.[59] در فاصله مهرماه تا بهمن 1357 حضور دانش آموزان پسر و دختر استان تجلی زیادی در اسناد دارد. اعتصاب معلمان و تعطیلی مدارس از ویژگی‌های این دوره‌ی زمانی از انقلاب است. در سندی در همین ارتباط آمده است:

«امروز دختران دانش‌آموز در پیاده‌رو خیابان نشسته و به اعتصاب خود ادامه داده‌اند، دبیران مخالف نیز در داخل آموزش و پرورش در حال اعتصاب به سر می‌برند. در این رهگذر چند دبیرستان دیگر به حالت تعطیل کلی و یا نیمه تعطیل درآمده افراد فرصت‌طلب و آشوبگر به تحریک دانش‌آموزان پرداخته و ایجاد تظاهرات دامنه‌دار نموده و سه روز است مأمورین انتظامی با آنان درگیر می‌باشند.»[60]

اسناد نشان می‌دهد که نیروهای انقلابی از آبان ماه به تدریج در برخی از شهرها کنترل عبور و مرور را برعهده گرفته‌اند.

«روز 8 / 8 / 1357 حدود 400 نفر چوب بدست کنترل عبور و مرور شهرآمل را از مسیر ورودی تا مسیر خروجی شهر در اختیار گرفته و ضمن بازرسی اتومبیل‌ها رانندگان را وادار به دادن شعارهائی له خمینی و علیه 66 نموده و اعلام کرده‌اند حکومت مردم بر مردم است و جوانان استان شهر را کنترل می‌نمایند.»[61]

در برخی از شهرها نیز مردم با تشکیل نیروهای ویژه از محلات پاسداری می‌کردند.[62] در همین ماه خشونت رژیم در شهرهای مختلف به اوج خود رسیده و در شهرهای آمل،[63] بهشهر،[64] ساری و بابل تعدادی از انقلابیون به شهادت رسیدند. در شهرهای چالوس[65] و قائم شهر[66] نیز در همین ماه چندین تظاهرات برگزار شد که در جریان آن بر روی مردم آتش گشوده شد. در روستاها نیز تظاهرات زیادی گزارش شده است از جمله در «قریه رستمکده» مردم در 20 / 8 / 57 به تظاهرات پرداخته‌ و تعدادی نیز زخمی شدند.[67] در روستای «ازیاران»[68] و« عباس آباد»[69] نیز رژیم به سوی تظاهرکنندگان شلیک کرده و چندین نفر زخمی شدند. در اکثر شهرهای استان برای شهدای تظاهرات اخیر مراسم ختم برگزار شده است.[70] در ماه محرم و روزهای تاسوعا و عاشورا همبستگی ملی مردم به اوج خود رسید. در سندی آمده است:

«طبق اطلاع رسیده در اکثر مغازه‌های این شهر قلک‌‌‌هایی به عنوان جمع‌آوری اعانه برای زخمی‌شدگان و مخصوصاً روزهای تاسوعا و عاشورا در نظر گرفته شده است.»[71]

در پایان این قسمت از مجموعه مقالات انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، باید به اعتصابات در شهرهای مختلف استان اشاره کرد که به شدت رژیم پهلوی را از نظر روحی و عملی دچار بحران می‌کرد. اعتصابات از بازار شروع شده و به تدریج کارگران کارخانه‌‌ها و شرکت‌های خصوصی و دولتی به آن پیوسته و با ورود دانش آموزان و فرهنگیان و سازمان‌های دولتی از اواخر تابستان به اوج خود رسید. در رأس اعتصابات و اعتراضات روحانیون استان بودند که این برنامه‌‌ها را هدایت می‌کردند و با اعلام عزای عمومی از اقامه نماز در مساجد خودداری و خواستار تعطیل مغازه‌ها می‌شدند.[72]

 

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. در اسناد مجموعه‌ی 12 جلدی، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، این نگاه انتقادی کاملاً منعکس شده است و ما در قسمت‌های مختلف این سلسله مقالات گوشه‌ای از این موضوع را به نظر خوانندگان خواهیم رساند.

[2]. تاریخ بیست ساله ایران، سید حسین مکی، نشر ناشر، تهران، 1362، ج 6، صفحات30- 27 و  104و 108.

[3]. تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مرکز  بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 15.  برای آگاهی بیشتر در این زمینه نک: چرایی پوشش و کشف حجاب در مازندران عصر رضاشاه، میلاد حیدری، ملیحه صادقی، فصل‌نامه خردنامه، سال چهاردهم،1391، شماره: 9، ص50-46 و سیدباقرخاوری، یادنامه‌ها (ساری، مرکز پژوهش‌های فرهنگی، 1348)، ص20- 19.

[4]. انتخابات مجلس پنجم به روایت اسناد، جلد اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1348، ص 441.

[5]. به طوری که در کنفرانس تهران (1322ﻫ ش) کوچک‌ترین توجهی به وی از سوی سران متفقین به استثنای استالین ابراز نشد و در کنفرانس نیز شرکت داده نشد.

[6]. شخصیت خاص آیت‌الله بروجردی چنان بود که رژیم جسارت چندانی برای اجرای بسیاری از طرح هایش را نداشت، به این دلیل با ارتحال این عالم ربانی رژیم فرصت را برای جلوگیری از رشد شخصیت‌های مشابهی در حوزه‌ی علمیه قم مناسب دیده و کوشید تا پایگاه مرجعیت را به نجف منقل کند.  ارسال پیام تسلیت برای آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم در عراق ناشی از این سیاست بود.

[7]. روحانی، حمید، نهضت امام‌خمینی، تهران ، مؤسسه چاپ و نشر عروج، ج 1، ص 149.

[8]. منصوری، جواد، سیرتکوینی انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات وزارت امورخارجه ،1379، ص 149.

[9]. ر. ک: صحیفه امام، جلد 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1385.

[10]. اسناد انقلاب اسلامی، جلد 3، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ص 44-43.

[11]. همان، جلد چهارم، ص20-19.

[12]. برای آگاهی از رویدادهای مربوط به 15 خرداد ر. ک: 15خرداد به روایت اسناد ساواک، 9 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[13]. سند مورخه 17 / 3 / 1342، شماره: 3243، جلد 1، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[14]. سند مورخه 17 / 3 / 1342، شماره: 3246، همان.

[15]. سند مورخه 9 / 5 / 1342، شماره: 2517 ، همان.

[16]. اسناد مورخه 11 / 6 / 1342، شماره: 3807 و 18 / 6 / 1342، شماره: 4005- 17، همان.

[17].  این انجمن قبل از شهریور سال 1320 به وسیله دکتر عطاءالله شهاب‌پور تأسیس و در تهران و چند شهر دیگر شعب‌هایی را تأسیس کرد. ر. ک: سند مورخه 14 / 4 / 1348، شماره: 535 / 5، همان.

[18].  سند فاقد تاریخ و شماره: بوده و در حوادث سال 1343 آمده است. همان.  

[19]. سند مورخه 7 / 6 / 1347، شماره: 9415 / ﻫ، همان.

[20]. سند مورخه 14 / 4 / 1348، شماره: 535 / 5، همان.

[21]. سند مورخه 23 / 8 / 1347، شماره: 16282 / ﻫ، همان.

[22]. سند مورخه 3 / 5 / 1347، شماره: 8709ﻫ، همان.

[23]. سند مورخه 23 / 8 / 1347، شماره: 16282 / ﻫ، همان.

[24]. سند مورخه 23 / 2 / 1348، شماره: 187 /  ن، همان.

[25]. سند مورخه 16 / 9 / 1348، شماره: 1853 /  ن، همان.

[26]. سند مورخه 8 / 5 / 1348، شماره: 3102 / ﻫ و همچنین 22 / 5 / 1348 شماره: 3433 / ﻫ، همان.

[27]. سند مورخه 25 / 10 / 1348، شماره: 6673 / ﻫ، نشان می‌دهد که یکی از سوالات طرح شده راجع به سازمان الفتح و رهبران آن بوده است.  در سند 21 / 12 / 1348، شماره: 7764 / ﻫ نیز به اهمیت مسجدالاقصی و مضرات مشروبات الکلی اشاره شده است، همان.

[28]. سند مورخه 19 / 1 / 1350، شماره: 155 / 5، همان.

[29]. سند مورخه 23 / 7 / 1349، شماره: 10677 / 20ﻫ3، همان.

[30]. سند مورخه 18 / 1 / 1350، شماره: 284 ﻫ، همان.

[31]. سند مورخه 20 / 11 / 1343، شماره: سند 53242 / ض18، همان.

[32]. سند مورخه 27 / 2 / 1345، شماره: سند 3800 / 316، و سند مورخه 8 / 8 / 1345 شماره: 5563 / 2ﻫ، همان.

[33]. سند مورخه 16 / 9 / 1345، شماره: 53350 / 316، همان.

[34]. در این زمینه نک: آیت‌الله صادق لواسانی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز برررسی اسناد تاریخی، 1395.

[35]. ر. ک: نامه‌ی مورخه 14 / 10 / 1346، حبیب‌الله عمران برای حضرت امام(ره)، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[36]. سند مورخه 5 / 12 / 1349، شماره: 6950 / ﻫ،  همان.

[37]. سند مورخه 12 / 11 / 1349، شماره: 6186 / ﻫ، همان.

[38]. سند مورخه 26 / 1 / 1349، شماره: 345 / ﻫ، همان.

[39]. سند مورخه 4 / 9 / 1346، شماره: 65045 / 323، همان

[40]. سند مورخه 6 / 9 / 1348، شماره: 255-03-501 / ، همان.

[41]. سند مورخه 6 / 2 / 1349، شماره: 1172 / ﻫ، همان.

[42]. سند مورخه 12 / 5 / 1349، شماره: 2579 / ﻫ ، همان. در انتهای این سند راجع به مطالب شهید هاشمی‌نژاد آمده است «مطالبی که وسیله سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد در این انجمن عنوان شده به مصلحت نبوده است.»

[43]. سند مورخه 16 / 2 / 54، شماره: 182 / 2ه1، همان، جلد دوم.

[44]. سند مورخه 17 / 7 / 54، شماره: 102 / 4 / 02 / 501 / 421، همان.

[45]. سند مورخه 2 / 6 / 1356، همان

[46]. سند مورخه 20 / 7 / 1356، همان.  در سند دیگری به تاریخ 15 / 8 / 1356 می بینیم که مردم در گفت و گوهای خود خواستار هرچه باشکوه تر برگزار کردن این مراسم بوده‌اند. در چهلمین روز شهادت آیت‌الله حاج سید مصطفی خمینی مراسم‌ مختلفی برگزار و تعداد زیادی اعلامیه نیز منتشر شده است.

[47]. سند مورخه 23 / 10 / 1356، شماره: 2201 / 2ه ب، همان، جلد سوم.

[48]. سند مورخه 29 / 11 /  1356، شماره: 1218، همان.

[49]. سند مورخه 26 / 11 / 1356، شماره: 3348 / 2ﻫ1، و همچنین نک: سند مورخه 29 / 11 / 1356، شماره: 245ـ 5ـ 51 و همچمین نگاه شود به اسناد مورخه 8 / 12 / 1356، شماره: 3538 / 1ﻫ1، 28 / 11 / 56، شماره: 175 / 5ش، 8 / 12 / 1356، شماره: 3537 / 2ﻫ1، 15 / 12 / 56، شماره: 3631 / 2ﻫ1، 10 / 12 / 56، شماره: 5717 / 2ﻫ2، 15 / 12 / 56، شماره: 3630 / 2ﻫ1، 4 / 12 / 1356، 2690 / 2ﻫ، مجموعه انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[50]. سند مورخه 10 / 12 / 56 و نک: اسناد مورخه1 / 12 / 1356 و 22 / 12 / 1356، همان، جلد سوم.

[51].  سند مورخه 1 / 12 / 1356 و همچنین سند مورخه 22 / 12 / 1356، همان.

[52].  سند مورخه 18 / 2 / 57 و همچنین سند 1 / 3 / 1357، شماره:  1088 / 2ﻫ1 راجع به مجلس ختم شهدای یزد، همان.

[53].  سند مورخه 11 / 5 / 1357، شماره:  1104 /  نﻫ . تظاهرات در شهسوار 31 / 5 / 1357، شماره:  1306 /  ن ﻫ ، تظاهرات در خرم‌آباد شهسوار 23 / 5 / 57، شماره:  1226 /  نﻫ . تظاهرات در بهشهر 22 / 5 / 57، شماره:  443 و نگاه شود به لیست دستگیرشدگان، مجروحین در سند1 / 6 / 1357، شماره:  19-311ج3.  مجلدات 4 تا 6 ، همان.

[54].  سند مورخه 8 / 6 / 57 جلد 6 ، همان.

[55].  سند مورخه 22 / 5 / 1357، شماره: 442.  جلد 6، همان.  در اسناد دیگر تعداد شهدا و زخمی‌های این روز اعلام شده است. 24 / 5 / 57، شماره: 2441 / 2ﻫ1 و 24 / 5 / 57، شماره: 2447 / 2ﻫ1 و اطلاعیه شماره: 1 مورخه 24 / 5 / 57 مندرج در جلد 6، همان.

[56].  سند مورخه 9 / 6 / 57، شماره: 1423 / ن ﻫ، همان.

[57].  سند مورخه 11 / 6 / 57، شماره: 510 و10 / 6 / 57، شماره: 508، همان.

[58].  سند مورخه 16 / 7 / 57، شماره: 3469 / 2ﻫ 1و سند مورخه 16 / 7 / 57، شماره: 3477 / 2ﻫ 1 جلد 8، همان.

[59].  سند مورخه 11 / 7 / 1357، شماره: 386 / 2 و 11 / 7 / 57، شماره: 122 ـ 590 جلد 7، همان.

[60].  سند مورخه 12 / 7 / 57، شماره: 13ـ9ـ522 ـ جلد 7، همین مجموعه و سند مورخه 17 / 7 / 57، شماره: 17 / 7 / 57 شماره: 7ـ 24ـ22 در مورد تظاهرات دبیرستان‌های دخترانه و پسرانه چالوس جلد 8، همان.

[61].  سند مورخه 10 / 8 / 1357، شماره: 11 / 1-151 همچنین نگاه شود به سند مورخه 8 / 8 / 57 شماره: 1006 که نشان می‌دهد نیروهای انقلابی کنترل بازار و دادگستری آمل را نیز در اختیار داشته‌اند.جلد 8، همان.

[62].  سند مورخه 13 / 8 / 57، شماره: 345 / ﻫ ش و سند 14 / 8 / 57، شماره: 903. راجع به گشت‌های شبانه مردمی در بهشهر و شهرهای دیگر: نک: سند مورخه 16 / 8 / 57، شماره: 4074 / 2ﻫ1 و سند مورخه 16 / 8 / 57، شماره: 931، جلد 9، همان.

[63].  سند مورخه 19 / 8 / 57، شماره: 967.  تفصیل این تظاهرات در سند مورخه 25 / 8 / 57، شماره: 5654 / 2ﻫ ب آمده است، همان.

[64].  سند مورخه 19 / 8 / 57، شماره: 4108 / 2ﻫ1 در مورد آمار شهدا و زخمی‌های این روز در بهشهر: نک: 19 / 8 / 57، شماره: 4116 / 2ﻫ1 و سند مورخه 19 / 8 / 57، 2119 / 2ﻫ1 و همچنین سند 29 / 8 / 57 و نیز سند مورخه 19 / 8 / 57 شماره: 428-23-19-1003، تفصیل این واقعه در سند مورخه 19 / 8 / 57، شماره: 28-518 / 38 آمده است، همان.

[65].  سند مورخه 19 / 8 / 57، شماره: 4105 / 2ﻫ1 و همچنین 19 / 8 / 57، شماره: 4109 / 2ﻫ1، همان.

[66].  سند مورخه 20 / 8 / 57، شماره: 575-1-50-401، همان.

[67].  راجع به تعداد زخمی‌ها در رستمگاه نگاه شود به سند 20 / 8 / 57، شماره: 981، همان.

[68].  همان.

[69].  سند شماره: 16 / 9 / 57، شماره: 731 / 1 / 50 / 401، جلد 11، همان.

[70].  سند مورخه 29 / 8 / 57، شماره: 4306 / 2ﻫ1، جلد 9، همان.

[71].  سند مورخه 17 / 9 / 57، شماره: 426 / 277 / 5 ـ 51، جلد 11، همان.

[72].  سند مورخه 20 / 6 / 57، شماره: 2696 / 2ﻫ1 و سند مورخه 20 / 6 / 57، شماره: 255 / 5 ش 4، همان. در 15 / 6 / 57 در شهرستان آمل هفتاد درصد مغازه‌ها و بازار بسته بوده است، جلد 6، همان.



























خیابان شریعتی مقابل ورودی دانشکده فنی بابل





بازار بابل خیابان امام خمینی فعلی




خیابان شریعتی ورودی دانشکده فنی نوشیروانی بابل




تظاهرات عبور از سه راه محله مرادبیک به محله پیرعلم





سخنرانی دکترچوبک یکی از زندانیان سیاسی در درانشکده فنی بابل

منبع: انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، جلد اول (با تلخیص و ویراستاری)، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1397.
 

تعداد مشاهده: 10497

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.