امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیری و پندپذیری چه اندک است. قصارالحکم، صفحه 118، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ما را در طول تاریخ و در سده‌های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده‌اند و دولت‌مردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 416.

 

مقالات با درج سند

نگاهی به اقدامات عوامل داخلی و خارجی کودتای 28 مرداد 1332 - بخش اول


تاریخ انتشار: 27 مرداد 1403


چکیده

عملیات آژاکس اسم رمز عملیاتی مشترک بین سرویس اطلاعاتی انگلستان و سازمان سیا بود که با هدف سقوط دولت دکتر محمد مصدق صورت گرفت. بعد از ملی شدن صنعت نفت ایران، کشورهای آمریکا و انگلیس برای سقوط دولت دکتر مصدق با هم به توافق رسیدند. آن‌ها از سال‌ها قبل در ایران شبکه‌های پنهانی ایجاد کرده و در پشت پرده بر سیاست ایران تأثیرگذار می‌گذاشتند. با تصمیم دولت‌های آمریکا و انگلیس بر انجام عملیات علیه دولت ایران، سرویس‌های اطلاعاتی این دو کشور از شبکه‌های خود که شامل افراد ایرانی می‌شد سود بردند. آن‌ها ابتدا دست به عملیات روانی سنگینی علیه دولت زدند و از تمام ظرفیت و توان خود برای تضعیف دولت و حامیان آن استفاده کردند. اولین اقدام آن‌ها در این جهت ایجاد اختلاف بین نیروهای درون جبهه ملی و طرفدار دولت بود که باعث شد به تدریج حامیان دکتر مصدق از او فاصله بگیرند و از محبوبیت دولت کاسته شود. اقدام دیگر آمریکا و انگلیس ارتباط با نظامیان مخالف مصدق بود تا آن‌ها را به شرکت در کودتا ترغیب کنند. به تدریج شبکه منسجمی از نظامیان شکل گرفت که آماده انجام عملیات بودند. آن‌ها توانستند شاه را نیز با خود همراه کنند و فرمان‌هایی برای عزل دکتر مصدق و انتخاب سرلشگر فضل‌الله زاهدی به عنوان نخست وزیر جدید از شاه بگیرند. بعد از مشخص شدن وظایف هر کس و بررسی جزئیات نقشه، عملیات آغاز گردید. دولت دکتر مصدق وقتی متوجه کودتا شد به مقابله با آن برخاست و توانست اکثر نظامیان شرکت کننده در کودتا را دستگیر کند. با شکست عملیات، شاه از کشور گریخته و کودتاچیان در موقعیت ضعف قرار گرفتند. اما سازمان سیا و سرویس اطلاعاتی انگلیس عوامل بومی خود را به کار گرفتند و با یک برنامه‌ریزی جدید شرایط را دگرگون کردند. در این مرحله تمرکز بیش‌تر بر فعالیت‌های تبلیغاتی و سیاسی بود تا این ‌که سرانجام در روز 28 مرداد 1332 عملیات دوم آغاز شد و نیروهای نظامی از غفلت دولت استفاده کرده و کودتای دیگری را شکل دادند. کودتای دوم موفقیت‌آمیز بود و موجب شد مراکز حساس به دست کودتاگران بیفتد و سران دولت دستگیر شوند. با پیروزی کودتا، اعلامیه‌ای مبنی بر سقوط دولت مصدق در رادیو پخش شد و سرلشگر زاهدی با فرمانی که شاه صادر کرده بود خود را نخست وزیر جدید خواند. شاه نیز به کشور بازگشت و کودتاچیان را چه نظامی و چه غیر نظامی تشویق کرد. با روی کار آمدن دولت جدید، قرارداد نفتی جدیدی منعقد شد که سهم ایران از نفت را پنجاه درصد تعیین می‌کرد. مصدق و تعدادی دیگر از حامیانش نیز به حبس، اعدام و محرومیت از فعالیت‌های سیاسی محکوم شدند.

 

مقدمه

کودتای 28 مرداد 1332 از مهم‌ترین حوادث تاریخ معاصر ایران است و علی‌رغم این ‌که عوامل ایرانی در آن شرکت داشتند، اما با طراحی، اجرا و حمایت سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلستان انجام شد. این دو کشور سال‌ها نسبت به این واقعه سیاست سکوت در پیش گرفتند و از قبول مسئولیت آن شانه خالی کردند. در دوران حکومت پهلوی نیز در تبلیغات رسمی، این واقعه قیام ملی 28 مرداد معرفی می‌شد و به دلیل محدودیت‌هایی که در حوزه‌های فکری و سیاسی وجود داشت، امکان بررسی و تحلیل واقع‌بینانه میسر نبود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تدریج افراد آگاه یا دخیل در کودتا مطالب جدیدی در مورد آن حادثه بیان کرده و با زدودن ابهامات باعث روشن شدن بیش‌تر ماجرا شدند. به این جهت مطالب مربوط به حوادث سال 1332 و مستندات وقوع یک کودتا توسط بیگانگان نسبت به قبل از انقلاب غنی‌تر و دقیق‌تر ثبت شد. به رغم این ‌که افراد به ثبت وقایع و خاطرات خود پرداختند، اما فقر اسناد و مطالب دست اول در این واقعه مشهود است. آمریکایی‌ها بر خلاف قانون دسترسی آزادانه به اطلاعات (Freedom of Information Act  /  FOIA) از انتشار اسناد مربوط به کودتا خودداری کرده و حتی مدعی شدند این اسناد از بین رفته است.[1] آن‌ها علت این مخفی‌کاری را حفاظت از منابع خود و خانواده‌های آن‌ها اعلام کردند.[2] انگلستان نیز تا دهه 1980م منکر وجود سازمانی اطلاعاتی به نام اینتلیجنس سرویس (ام آی سیکس) می‌شد! در اسناد رسمی ایرانی نیز مطلب قابل ارائه‌ای وجود ندارد. ساواک در آن سال‌ها هنوز تأسیس نشده بود و در اداره رکن دوم ارتش و شهربانی کل کشور نیز مطلب قابل توجهی ندارند. دولت آمریکا در سال 2000 م مجموعه‌ای مربوط به کودتای ایران را از حالت طبقه‌بندی خارج کرد. اما بر خلاف آنچه تبلیغ می‌شد که این متون سند طبقه‌بندی شده در سازمان سیا است، در واقع بولتن داخلی این سازمان بود که توسط یکی از عوامل فعال در کودتا به نام دکتر دونالد ویلبر نوشته شده بود. هدف از تهیه این بولتن ارائه گزارشی از نحوه فعالیت عوامل سازمان سیا و وقایع رویداده بود تا دیگر نیروهای سازمان که قصد انجام عملیاتی مشابه در کشورهای محل مأموریت خود را داشتند، از تجربه این تیم استفاده کنند. بنابراین نمی‌توان آن نوشته را اسناد رسمی سیا در مورد کودتا دانست. اسناد رسمی شامل مکاتبات بین نیروها و مسئولین با یکدیگر یا با مرکز، تحلیل‌ها و بررسی‌های عوامل کودتا که در تصمیم‌گیری‌ها مؤثر بوده‌اند، صورت جلسه از مذاکرات و جلسات کودتاچیان، اسناد مربوط به پرداخت پول به عوامل و... می‌شود. به دلیل وجود این تفاوت، در متن مقاله پیش رو عامدانه از لفظ «اوراق داخلی سیا» به جای «اسناد سازمان سیا» استفاده شده است. نکته دوم در مورد متن منتسب به دونالد ویلبر مربوط به دو نفر از عوامل این سازمان است؛ در نسخه انگلیسی نام این دو «جلیلی» و «کیوانی» عنوان شده، اما در برخی از ترجمه‌های این متن به فارسی یا در مقالات و نوشته‌های دیگر نام این دو نفر را «علی جلالی» و «فرخ کیوانی» می‌نویسند. کثرت استفاده از این دو نام به قدری بوده که در منابع فارسی تقریباً امری پذیرفته شده است.[3] اما در این مقاله مطابق با نسخه انگلیسی از نام‌های جلیلی و کیوانی استفاده شده و به غیر از یک مورد که ارجاع مستقیم است، به علت امانت‌داری در متن تغییری ایجاد نشده است. نکته سوم در مورد ترجمه متون که باید به آن اشاره کرد استفاده از لفظ جاسوس برای عوامل سرویس‌های اطلاعاتی است. «جاسوس» لغت دقیقی برای اشاره به عوامل اجرایی نیست. اما در این مورد هم در ارجاعات مستقیم اصل امانت‌داری رعایت شده است.

نکته قابل توجه پایانی این ‌که به دلیل پنهان‌کاری انگلستان درباره نقش خود در کودتا و عدم انتشار اسناد و مطالب در این مورد، فقط به منابع ایرانی و آمریکایی اشاره شده است. در نتیجه در این مقاله نقش آمریکا پر رنگ‌تر و با جزئیات بیش‌تر بیان شده است. اما کمبود منابع انگلیسی دلیلی بر کم‌رنگ بودن نقش انگلستان نیست. کما این ‌که بر اساس شواهد و قرائن انگلستان نقشی مهم‌تر یا مساوی با آمریکا داشته است.

 

انگیزه‌های مختلف کودتاچیان

ریشه‌های توجه دقیق و موشکافانه استعمار علیه دولت و نهضت ضد استعماری ملت ایران را باید در دهه 1320 یافت. دوره‌ای که اقدامات شخصیت‌ها و گروه‌های مختلف مانند فداییان اسلام، جبهه ملی، حزب توده و آیت‌الله کاشانی را شامل می‌شد و نهایتاً به ملی شدن صنعت نفت و شکست انگلیس انجامید. این نهضت علاوه بر وارد آوردن خسارت جبران ‌ناپذیر به انحصار نفتی انگلستان، به الگویی برای دیگر ملت‌ها برای ملی کردن صنایعشان بدل شد. بعد از خروج رضا شاه از ایران در شهریور 1320 فعالیت‌های سیاسی گسترش یافت و به تبع آن انتقادهای مخالفان در مورد قراردادهای نفتی بین ایران و انگلیس که آن را ناعادلانه و استعماری می‌دانستند، فرونی گرفت. دکتر مصدق با هدایت این فعالیت‌ها و همراهی با گروه‌های سیاسی با لایحه قرارداد الحاقی نفت که توسط نخست‌ وزیر حاج علی رزم‌آرا ارائه شده بود، مخالفت کرد. رزم‌آرا قصد مصالحه با انگلستان را داشت و استدلال می‌کرد ایران توان فنی برای در اختیار گرفتن کامل صنعت نفت را ندارد.[4] و باید به سود پنجاه درصد رضایت داد.[5] به همین دلیل رزم‌آرا علی‌رغم مخالفت مجلس و پس گرفتن لایحه الحاقی نفت محبوبیت خود را بین گروه‌های سیاسی از دست داد و سرانجام در 16 اسفند 1329 با فتوای آیت‌الله کاشانی توسط فداییان اسلام ترور شد.[6] فردای این ترور کمیسیون نفت مجلس پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را تصویب و اعلام کرد.[7] با امضای قانون ملی شدن نفت توسط شاه، حسین علاء از نخست وزیری استعفاء داد. به‌رغم این ‌که شاه قصد داشت سید ضیاءالدین طباطبایی را که به همراهی با سیاست‌های انگلستان معروف بود نامزد نخست وزیری کند اما با مذاکراتی که در مجلس شورای ملی انجام گرفت محمد مصدق برخلاف برنامه‌ریزی‌های دربار به نخست وزیری رسید. مصدق در مورد انتخابش به نخست وزیری می‌نویسد: «علت استعفای نخست وزیر [حسین علاء] را که از بعضی نمایندگان سؤال کردم یکی از دوستان گفت حضرات که مقصود انگلیس‌ها بود چنین تصور کرده‌اند از این نخست وزیر و امثال او کاری ساخته نیست و می‌خواهند آقای سید ضیاءالدین طباطبایی را که هم اکنون به حضور شاهنشاه آمده و به انتظار رأی تمایل در آنجا نشسته است وارد کار کنند. جلسه [مجلس شورای ملی] تشکیل شد، به مشورت پرداختند و چون اکثریت نمایندگان این‌طور تصور می‌نمودند تصدی آقای سید ضیاءالدین سبب خواهد شد که همان بگیر و ببند کودتای سال 1299 تجدید شود نه جرأت می‌کردند از شخص دیگری برای تصدی این مقام اسم ببرند، نه مقتضیات روز اجازه می‌داد به کاندیدای سیاست بیگانه رأی بدهند که چون صحبت درگرفت و مذاکرات به طول انجامید برای تسریع در کار و خاتمه دادن به مذاکرات یکی از نمایندگان که چند روز قبل از کشته شدن رزم‌آرا نخست وزیر به خانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه برای تصدی این مقام دعوت کرده بود و هیچ تصور نمی‌کرد برای قبول کار حاضر شوم اسمی از من برد که بلاتأمل موافقت کردم و این پیش‌آمد سبب شد که نمایندگان از محظور درآیند و همه بالاتفاق کف بزنند و به من تبریک بگویند.»[8] مصدق بلافاصله هیئتی به ریاست مهندس مهدی بازرگان و همراهی حسین مکی به آبادان فرستاد تا از شرکت انگلیسی خلع ید کنند. در دادگاه بین‌المللی لاهه که برای حل اختلافات پیش آمده بر سر نفت بین ایران و انگلیس برگزار شده بود، قاضی انگلیسی با اعلام عدم صلاحیت این دادگاه برای رسیدگی به این پرونده به نفع ایران رأی داد و این چنین دست انگلستان از نفت ایران کوتاه شد.[9] این اولین دشمنی انگلیسی‌ها با محمد مصدق بود.

شاه نیز دلایل خود را برای برکناری دکتر مصدق داشت. از جمله عللی که می‌توان برای اتحاد شاه با کودتاچیان برشمرد، حضور مردم درصحنه مبارزات ضد استعماری با حمایت گروه‌های مذهبی و قدرت نمایی‌های محمد مصدق به عنوان نخست وزیر بود که شاه را به وحشت می‌انداخت. در زمان برگزاری انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی در سال 1330 دکتر مصدق به دلیل دخالت‌های ارتشیان و دربار در جریان برگزاری انتخابات دستور توقف انتخابات در حوزه‌های باقی مانده را صادر کرد. همچنین او خواستار انتقال وزارت جنگ از دربار به دولت و انتخاب وزیر جنگ توسط نخست وزیر بود که در این صورت قدرت و نفوذ شاه بسیار کاسته می‌شد. شاه با این درخواست مخالفت کرد و محمد مصدق نیز در 25 تیر ماه 1331 از نخست وزیری استعفاء داد. نامه استعفای مصدق به شاه به این شرح بود: «چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب می‌کند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهده‌دار شود و مورد تصویب شاهانه واقع نشده، البته بهتر آن است دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند و با وضع فعلی ممکن نیست مبارزاتی را که ملت ایران شروع کرده پیروزمندانه خاتمه دهد.»[10] با استعفای مصدق مجلس شورای ملی نیز احمد قوام را به نخست وزیری برگزید.

احمد قوام طی اعلامیه‌ای شدید‌الحن بیان کرد: «حل این مسئله [نفت] یکی از لازم‌ترین مساعی من خواهد بود به نحوی که منافع معنوی و مادی ایران کاملاً تأمین شود، بدون آن ‌که به حسن رابطه دو مملکت خدشه وارد آید. البته این امر مشکل است اما محال نیست [...] من به مناسبات حسنه با عموم ممالک خاصه با دول بزرگ دنیا اهمیت بسیار می‌دهم و رفتار خود را نسبت به آن‌ها منطبق با مقررات بین‌الملل می‌نمایم. و لکن به اتباع ایران اجازه نخواهم داد که با اتکاء اجانب اغراض خود را بر دولت من تحمیل کنند. [...] کسانی که به بهانه مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت نموده‌اند لطمه شدیدی به آزادی وارد ساخته و زحمات بانیان مشروطیت را از نیم قرن به این طرف به هدر داده‌اند. من در عین احترام به تعالیم مقدسه اسلام، دیانت را از سیاست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری [خواهم کرد.] و وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را بر هم بزنند، این گونه آشوبگران با شدیدترین عکس‌العمل از طرف من روبرو خواهند شد.»[11]

 با انتشار این خبر مردم به دعوت آیت‌الله کاشانی به طرفداری از دکتر مصدق از 26 الی 30 تیر 1331 دست به تظاهرات گسترده زدند. 28 تیر آیت‌الله کاشانی در یک کنفرانس خبری بیانیه‌ای خطاب به مردم و در حمایت از مصدق منتشر کرد. در بخشی از بیانیه آمده است: «من نمی‌خواهم درباره عدم صلاحیت احمد قوام بیش از این سخنی گفته باشم اما اعلامیه ایشان در نخستین روز این زمامداری به خوبی نشان می‌دهد که چگونه بیگانگان در صددند که به وسیله ایشان تیشه بر ریشه دین و آزادی و استقلال مملکت زده و بار دیگر زنجیر اسارت را به گردن ملت مسلمان بیاندازند. [...] من صریحاً می‌گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند تلاش آن‌ها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آن‌ها پایمال و نام با عظمت و پرافتخاری را که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است مبدل به ذلت و سرشکستگی شود.»[12] بعد از این بیانیه آیت‌الله کاشانی خطاب به خبرنگاران گفت: «تا خون در شاهرگ من و این ملت است زیر بار این نمی‌روم که قوام بر ما حکومت کند.»[13]

آیت‌الله کاشانی اعلامیه‌ای نیز خطاب به قوای نظامی منتشر کرد تا جلوی سرکوب و کشتار مردم را بگیرد. در این اعلامیه آمده است: «سربازان عزیز، شما گرامی‌ترین افراد کشورید و این عزت شما در گرو خدمات صادقانه شما به مملکت و ملت و دین است و هر قدر استقلال بیش‌تر و ممکن‌تر باشد قدر و ارزش شما بیش‌تر خواهد بود. بگذارید خدا و ملت از شما خشنود باشد زیرا امروز جنگ و جدال بین دو صف حق و باطل است. اعمال احمد قوام که تنها برای جاه‌طلبی و برگشت انگلیسی‌ها و استعمار است نباید به دست شما انجام و شما را در مقابل خون‌ها و حق‌کشی‌ها مسئول کند. بیاید برای رضای خدا و رسول به روی برادران خود سرنیزه و گلوله نکشید و بیدار باشید که این گلوله‌ها باید به روی دشمنان ملت و وطن کشیده شود.»[14]

صبح روز 30 تیر دکتر مصدق و عصر آن روز حزب توده تظاهراتی گسترده را شکل دادند. نورالدین کیانوری، از اعضای حزب توده در مورد حضور این حزب در وقایع 30 تیر 1331 می‌نویسد: «تظاهرات 30 تیر به دعوت آیت‌الله کاشانی شروع شد و مردم به حمایت از مصدق به خیابان‌ها ریختند. حزب توده ایران هم از مردم دعوت کرده بود و توده‌ای‌ها هم فعالانه شرکت کردند. [...] ما [اعضای حزب توده] شب قبل، از اعلامیه آیت‌الله کاشانی اطلاع پیدا کردیم. صبح سحر جلسه هیئت اجرائیه برگزار شد. اعلامیه دعوت به تظاهرات را نوشتیم و برای چاپ فرستادیم. این اعلامیه ساعت 11 صبح منتشر شد، ولی قبلاً شبکه حزبی را مطلع کرده بودیم و آن‌ها به خیابان‌ها رفته بودند.»[15]

در جریان ناآرامی‌های تیرماه 1331 بیش از 250 تظاهرکننده در تهران، همدان، اهواز، اصفهان و کرمانشاه کشته و یا زخمی شدند. خشونت‌آمیزترین برخوردها در تهران رخ داد.[16]

سرانجام شاه، احمد قوام را برکنار کرد و 31 تیر دوباره محمد مصدق به نخست وزیری رسید.[17] این اتفاق موجب عقب‌نشینی شاه از تصمیمش شده و قدرت واقعی نهضت ضد استعماری ایران را نشان می‌داد. همچنین اکثر گروه‌های سیاسی از فداییان اسلام گرفته تا جبهه ملی و حزب توده با هم علیه تصمیم شاه و به نفع محمد مصدق متحد شده بودند. بازاریان، روحانیون و مردم عادی نیز به دلیل خشونت شهربانی و کشته شدن تظاهرات کنندگان به مخالفان سرسخت نخست وزیری قوام بدل شدند. و این شکست دیگری برای شاه جوان در مقابل نخست وزیرِ کارکشته‌اش بود که فکر می‌کرد سودای قدرت دارد.

محمد مصدق در 5 مرداد ماه سال 1331 کابینه جدید خود را به مجلس معرفی کرد. در برنامه‌های اعلامی دولت مصدق مواردی وجود داشت که عملاً قدرت و اختیارات شاه را محدود می‌کرد. از جمله اصلاح قانون انتخابات مجلس و شهرداری‌ها، اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه، اصلاح سازمان‌های اداری و قوانین استخدام کشوری و قضایی و اصلاح قوانین دادگستری.

او اقدامات خود را علیه شاه دنبال کرد. زمین‌های رضاشاه را به دولت بازگرداند. بخشی از بودجه دربار را قطع و شاه را از برقراری ارتباط مستقیم با دیپلمات‌های خارجی ممنوع کرد. اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی شاه را که فعالیت‌هایش در جهت تقویت جایگاه برادرش بود، وادار به ترک کشور و از هر اقدامی علیه روزنامه‌های توده‌ای خودداری کرد. 15 درصد از بودجه نظامی را کاهش داد. پانزده هزار نفر را از ارتش به ژاندارمری منتقل کرد، 136 نفر از افسران ارتش از جمله 15 ژنرال را از ارتش بیرون کرد و افسران مورد اعتماد خود را به پست‌های مهم گمارد. همچنین مصدق اختیارات فوق‌العاده شش ماهه‌ای از مجلس گرفت تا براساس آن هر قانونی را که برای حل مشکلات مالی، اصلاحات انتخاباتی، قضایی و آموزشی ضروری بداند وضع کند.[18]

همه این اتفاقات موجب شده بود شاه در مورد قدرت‌یابی و محبوبیت روزافزون مصدق که پشتیبانی نهضت ملت ایران را داشت نگران شود لذا نقشه ترور او در دستور کار بود و در 9 اسفند 1331 به جان او سوء قصد شد که ناموفق بود ولی باعث شد رابطه شاه و مصدق قطع شود و دیگر آن دو با هم ملاقاتی نداشته باشند. اما به فاصله پنج ماه بعد شاه در کودتایی علیه نخست وزیر شرکت کرد.

آمریکایی‌ها نیز از کودتا علیه دولت ایران منتفع می‌شدند. آن‌ها به واسطه سهم‌خواهی از نفت ایران و قدرت‌یابی روزافزون نهضت ملی ایران که به خاطر پیروزی در ملی کردن نفت و از میان برداشتن خائنینی مانند رزم‌آرا بر فعالیت‌هایش افزوده بود و همچنین خطر قدرت گرفتن کمونیسم در ایران به واسطه حزب توده و به خصوص این ‌که در سال‌های 25-1324 آذربایجان توسط کمونیست‌ها از ایران جدا شده بود، در کودتا شرکت کردند. کمونیسم خطری بود که مذهبی‌هایی همچون آیت‌الله کاشانی نیز آن را مهم دانسته و به حفظ فاصله دولت دکتر مصدق با حزب توده تأکید داشتند.

 

مذاکرات اولیه برای انجام کودتا

طرح اولیه برای شکست نهضت ضد استعماری ملت ایران و سرنگونی دولت دکتر مصدق ابتدا توسط انگلیسی‌ها مطرح شد. آن‌ها که به دلیل به هم خوردن روابط دیپلماتیک با ایران بر سر نفت سفارتخانه‌شان بسته شده بود. در پاییز 1331 از آمریکایی‌ها برای همراهی در کودتا کمک خواستند.[19] دولت آمریکا برای پاسخ به این درخواست در اواخر آبان 1331 بررسی جامعی از شرایط ایران انجام داد و گزارشی با عنوان «برآورد اطلاعاتی از وضعیت ایران» تهیه کرد که در آن خطر کمونیسم کم‌رنگ بود. در اواسط دی ماه همان سال یک بررسی دیگری نیز انجام داد که نتایج قبلی را تأیید می‌کرد. دین آچسون وزیر امور خارجه آمریکا در دولت ترومن نیز با کودتا مخالف و امیدوار بود با روش‌های سیاسی مانع قدرت‌گیری حزب توده شود. بایرُد معاون وزیر خارجه، لوی هِندرسون سفیر آمریکا در ایران و راجر گویران رئیس پایگاه سیا در ایران نیز جزو مخالفان کودتا بودند. اما با تغییر دولت و آمدن دوایت آیزنهاور، سیاست‌های آمریکا نیز تغییر کرد. جان فاستر دالِس وزیر امور خارجه، آلن دالِس رئیس سازمان سیا، والتر بِدِل اسمیت معاون وزیر خارجه، فرانک ویزنِر و کرمیت روزولت و جان والِر از مدیران سیا، جزو حامیان اقدامات شدید و انجام کودتا در ایران بودند. دولت آمریکا در اسفند 1331 مجوز انجام کودتا در ایران را صادر کرد[20] و روز 15 فروردین ماه 1332 یک میلیون دلار به پایگاه سیا در تهران اختصاص داد تا مشروط به تصدیق گویران و هندرسون «در هر طریقی که باعث سقوط مصدق بشود» هزینه کنند.[21]

حال که آمریکا با انگلستان همراه شده بود. از 23 اردیبهشت تا 9 خرداد 1332 بین دونالد ویلبر نماینده سیا و نورمن داربی‌شایر نماینده سرویس اطلاعات مخفی انگلستان (اس‌آی‌اس) در نیکوزیا پایتخت قبرس برای بررسی جوانب و تهیه نسخه ابتدایی طرح کودتا جلساتی برگزار شد. علت برگزاری این جلسات در نیکوزیا قطع روابط ایران و انگلیس و انتقال مرکز اس‌آی‌اس به قبرس بود. در این جلسات در مورد انتخاب نخست وزیر کودتا که سرلشگر فضل‌الله زاهدی باشد اجماع صورت گرفت. همچنین توافق شد به منظور ترغیب نظامیان و غیر نظامیان ایرانی برای حمایت از کودتا، حتماً نظر مساعد شاه برای همکاری کسب شود.[22] همزمان با انتخاب سرلشگر زاهدی برای نخست وزیری، ارتباط محرمانه با او برقرار شد. اولین تماس در آوریل 1953 (فروردین – اردیبهشت 1332) از طریق ناخدا دوم اریک پولارد، وابسته نیروی دریایی سفارت آمریکا انجام شد. دو ماه بعد در ماه ژوئن (خرداد – تیر) به دلیل ایجاد ارتباط مؤثرتر و مطمئن‌تر با زاهدی و نیز به دلیل رعایت مسائل امنیتی، فرزند سرلشگر زاهدی به نام اردشیر به عنوان واسطه انتخاب شد و با نزدیک شدن به زمان عملیات از 30 تیر 1332 ایجاد ارتباط با زاهدی مستقیماً انجام می‌گرفت.[23]

در جلسات مشترک بین انگیلسی‌ها و آمریکایی‌ها در نیکوزیا در مورد نحوه انجام کودتا نیز بحث شد. انگلیس با این ‌که در ایران حضور رسمی نداشت اما هنوز ارتباطش را با مأموران و رابطینش حفظ کرده بود. طبق روایتی که از آن جلسات وجود دارد، داربی‌شایر در مورد شبکه فعالان سیاسی مرتبط با سرویس اطلاعاتی انگلیس در ایران به ویلبر توضیح می‌دهد که یک شبکه عظیمی در ایران وجود دارد که سه برادر به نام‌های سیف‌الله، قدرت‌الله و اسدالله رشیدیان آن را اداره می‌کنند. آن‌ها از جنگ جهانی دوم شبکه‌ای از رابطان و مأموران عملیاتی تشکیل داده بودند که جمع کثیری از نخبگان سیاسی ایران از اعضای دربار، نظامیان، نمایندگان مجلس و اعضای دولت گرفته تا تجار، سردبیران روزنامه‌ها، سردسته‌های اراذل و الوات را در بر می‌گرفت. طبق گفته داربی‌شایر شاخه «بریتانیایی» حزب توده نیز جزو رابطین این شبکه بودند که ظاهراً نفوذ سرویس اطلاعاتی انگلیس را در حزب توده نشان می‌دهد. هدف این شبکه پنهان پیشبرد سیاست‌های انگلیس در ایران و مقابله با نهضت ضد استعماری ایرانیان و به تبع آن تضعیف دولت مصدق (بعد از ملی شدن صنعت نفت در سال 1329) بود و این یعنی انگلیس از مدت‌ها قبل از مذاکرات نیکوزیا اقداماتی برای تضعیف دولت انجام می‌داده است. آن‌ها از طریق انتشار مقالات ضد مصدقی در مطبوعات، راه‌اندازی تجمعات در خیابان‌ها و تلاش برای جلب نظر افراد پرنفوذ سیاسی به دنبال تضعیف جایگاه مصدق بودند.[24] هزینه این شبکه برای سرویس اطلاعاتی انگلیس ماهیانه ده هزار پوند بود که مبلغ نسبتاً زیادی بود.[25] البته این ‌که داربی‌شایر برای حفاظت از مأموران خود در مورد برادران رشیدیان اغراق کرده باشد، محتمل است. همان‌طور که سازمان سیا نیز هویت واقعی افراد خود را برای انگلیسی‌ها افشا نکرد، داربی‌شایر هم اطلاعات دقیق و درستی در مورد شبکه‌شان به ویلبر نداده بود. مارک گازیوروسکی[26]، محققی که در مورد کودتا مصاحبه‌هایی با بعضی از افسران سیا انجام داده است می‌نویسد: «آدم‌های پایگاه سی‌آی‌ای در تهران در بحث از برادران رشیدیان گفتند آن قدری قدرتمند نیستند که داربی‌شایر ادعا می‌کند.» اما همین افسران بیان می‌کنند: «سال 1320 یک سوم نمایندگان مجلس ایران در فهرست حقوق بگیران بریتانیا بودند.»[27] این مطلب نشان می‌دهد شبکه پنهان انگلیس در ایران گسترده و قوی بود، برادران رشیدیان نیز از رابطین این شبکه بودند و آن‌چه مشخص است آن‌ها مسئول تقسیم پول‌ها و رابط سرویس اطلاعاتی انگلیس و بازار بودند. اما رؤسای این شبکه کسانی دیگر بودند که داربی‌شایر اسمی از آن‌ها نمی‌آورد.

ویلبر نیز در مورد امکانات و قدرت سازمان سیا در ایران برای داربی‌شایر توضیحاتی می‌دهد. او در مورد شبکه‌ای به نام بدامن (Bedamn) صحبت می‌کند که در ایران به فعالیت‌های سیاسی، تبلیغاتی ضد کمونیستی مشغول است. این شبکه مقاله و کاریکاتور برای روزنامه‌ها و جزوه و کتاب تهیه می‌کردند. متونی علیه شوروی و حزب توده نوشته و به اعضای ایرانی شبکه می‌دادند تا آن‌ها را به فارسی ترجمه و منتشر کنند. این تبلیغات، تصویری ضد ایرانی و ضد اسلامی از شوروی و حزب توده نشان می‌داد و از زندگی سخت در آنجا و روابط نزدیک حزب توده و شوروی پرده بر می‌داشت. شبکه بدامن همچنین به احزاب ضد کمونیست پان‌ایرانیست، حزب سومکا (حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران) و حزب زحمتکشان (حزب کارگری ضد کمونیسم) کمک‌های مالی می‌کرد. افراد شبکه بدامن پول‌هایی هم به احزاب و اراذل و اوباش می‌دادند تا به راهپیمایی‌های حزب توده حمله کنند. این فعالیت‌ها از طریق مأموران ایرانی بدامن انجام می‌شد و در نتیجه افرادی که با این شبکه کار می‌کردند نمی‌دانستند آلت دست سازمان سیا هستند.[28] شبکه حدود صد نفر مأمور فعال و بودجه‌ای سالیانه بین پانصد هزار تا یک میلیون دلار داشت که حدود یک درصد از کل بودجه سازمان سیا برای عملیات‌های مخفی بود. این مبلغ اهمیت بدامن و موقعیت ایران را برای آمریکا نشان می‌دهد.[29] طبق گفته افسران سیا مسئولان بدامن دو ایرانی به نام‌های جلیلی[30] و کیوانی[31] بودند که خود سراغ سفارتخانه آمریکا در ایران رفته و پیشنهاد همکاری می‌دهند. گویران رئیس پایگاه سیا در تهران اعتقاد داشت جلیلی و کیوانی «چَم و خَم جاسوسی» را بلدند و شبکه مختص خودشان را دارند و احتمال می‌داد از سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس یا آلمان این مهارت‌ها را فرا گرفته باشند. در هر حال آن‌ها را برای ارزیابی بیش‌تر به آمریکا فرستاد. در آنجا نیز بررسی‌ها مثبت بود و نهایتاً جلیلی و کیوانی با اسم ‌رمزهای «نرن» و «سیلی» به استخدام سازمان سیا درآمدند و فعالیت‌هایشان را در تهران آغاز کردند. ویلبر در جلساتی که با داربی‌شایر داشت هنگام معرفی شبکه بدامن رؤسای آن را دو ایرانی معرفی میکند، اما او نیز برای حفاظت از آن‌ها نام دو مأمور دیگر ایرانی را می‌آورد.[32]

برای عملی شدن مذاکرات نیکوزیا پیش‌فرض‌هایی در نظر گرفته شد تا بتوان طرح اولیه کودتا را ترسیم کرد. در اوراق منتشر شده از سازمان سیا مربوط به کودتای 28 مرداد در مورد پیش‌فرض‌های مقدماتی چنین نوشته شده است: «این گفت‌وگوها و اظهارنظرها محدود به شماری فرض و گمان بود که هم بر پیش‌نویس طرح و هم بر شکل نهایی آن تأکید می‌کرد. بنابراین تصمیم گرفته شد که جزییات طرح عملیاتی باید در برگیرنده چارچوبی از این فرض و گمان‌های اساسی باشد: این ‌که زاهدی تنها نامزد بالقوه‌ای است که به جهت برخورداری از توان و تهور، شایسته پشتیبانی می‌باشد. این ‌که پای شاه باید به این عملیات کشیده شود. این ‌که شاه با بی‌میلی مفرط اقدام می‌کند، هر چند می‌شد او را زیر فشار قرار داد تا دست به کار شود. اگر قضیه روشن و واضح باشد نیروهای مسلح به جای مصدق از شاه پیروی خواهند کرد. این ‌که عملیات باید به جای کودتایی تمام عیار، شکلی قانونی یا شبه قانونی داشته باشد. این ‌که افکار عمومی را باید درست پیش از اجرای عملیات سرنگونی با تب و تاب تمام علیه مصدق شورانید. این ‌که جنبه نظامی عملیات در صورتی موفقیت‌آمیز خواهد بود که پایگاه [سیا در تهران] بتواند طرح عملیاتی را با ایرانیانی که زاهدی برای اجرای آن برگزیده است، مورد نقد و بررسی قرار دهد و سرانجام این که دولت جدید باید بی‌درنگ تدابیری محتاطانه به کار بندد تا بتواند از پس واکنش شدید حزب توده برآید.»[33]

بعد از مشخص شدن پیش‌فرض‌ها، آمریکایی‌ها با بررسی مأمورانشان مسئول هر بخش را مشخص و فعالیت‌های خود را شروع کردند. در اوراق داخلی سازمان سیا در مورد انتخاب این افراد و مسئولیتشان چنین آمده است: «از هنگامی که همه گروه‌های دست اندرکار، چراغ سبز نشان دادند، بخش خاور نزدیک و آفریقا به گزینش افراد واجد شرایط پرداخت تا مأموریت‌هایی را که با طرح مرتبط بود، به انجام رسانند: آقای روزولت، رئیس بخش خاور نزدیک و آفریقا، قرار شد که فرماندهی عملیات را در تهران بر عهده گیرد، جان لویت وابسته به شاخه خاور نزدیک و آفریقا نیز قرار شد رهسپار نیکوزیا گردد و با پایگاه سرویس اطلاعاتی بریتانیا در ارتباط باشد و ارتباطات تلگرافی سه جانبه‌ای را که پیش از این دایر شده بود، اداره کند و این در حالی بود که سرهنگ استیفن جانسون مید، نمایندگی سیا را برای شرکت در نشست‌هایی که با حضور شاهدخت اشرف، خواهر دو قلو و پرجنب‌وجوش شاه، در پاریس برپا می‌شد، به عهده گرفت. اقای جوزف. سی. گودوین، رئیس پایگاه [سیا در تهران] نیز می‌بایست در مقام رئیس ستاد فرماندهی عملیات آقای روزولت در پیشبرد اهداف تی‌پی آژاکس دست به کار شود. به آقای جرج کارول رئیس اف_آی [؟] در تهران مسئولیت برنامه‌ریزی نظامی، نخست در واشنگتن و آن‌گاه در تهران، سپرده شد. دکتر دونالد ویلبر در سراسر عملیات مسئولیت جنبه‌های تبلیغاتی را پذیرفت و با گروه هنری سازمان سیا در تهیه و تدارک مواد تبلیغاتی، از نزدیک همکاری داشت. آقای جان [جان] والر که به تازگی از خدمت در تهران به عنوان رئیس اف_آی بازگشته بود، مسئولیت پشتیبانی ستاد و نیز ایجاد ارتباط مورد نیاز با وزارتخانه‌های خارجه و دفاع را بر عهده گرفت.

آقای راجر گویران رئیس پیشین پایگاه [سیا در تهران] هرچند برای اجرای عملیات نهایی تی‌پی آژاکس در تهران حضور نداشت، مراحل نخست عملیات تهران را اداره کرد. در اینجا باید اشاره کرد که آقای گویران بیش از هر افسر دیگری، در مدت بیش از 5 سال، مسئولیت بهبود و پیشرفت امتیازات و امکانات پایگاه را که برای عملیات با ارزش و ضروری بود، بر عهده داشت.»[34]

همچنین آمریکایی‌ها برای انجام عملیات به توجیه نیروهای ایرانی خود پرداخته و مسئولیت هر کدام را برایشان شرح دادند. در اوراق داخلی سیا در مورد توجیه نیروها این‌طور آمده است: «چنین احساسی می‌شد که می‌بایست سخت تلاش کرد تا بتوان ایرانیان پُرچانه و اغلب غیر منطقی را در وضعیتی قرار داد که برای هر کس به درستی روشن باشد که انجام چه وظیفه ویژه‌ای از او خواسته می‌شود. صحت این مسأله هنگامی به اثبات رسید که ایرانیان در رعایت مسایل ایمنی، ناشی از شکست نخست، ضعف و ناتوانی بروز دادند.»[35]

 

اقدامات بدامن قبل از توافق نیکوزیا

آن‌طور که اشاره شد عوامل پنهان انگلیس و آمریکا که با هدف سلطه بر ایران در این کشور حضور داشتند، از سال‌های 1330 و 1331 اقدامات مختلفی را علیه ملت ایران شکل داده بودند. این فعالیت‌ها قبل از انجام عملیات کودتا در ایران شدت یافت و از انتشار مقاله و کاریکاتور گرفته تا آدم‌ربایی و قتل را در برمی‌گرفت. یکی از این اقدامات اتفاقات 9 اسفند 1331 بود که دکتر مصدق آن را توطئه‌ای از جانب مخالفان علیه خود می‌دانست. با بالا گرفتن اختلافات بین شاه و نخست وزیر، شاه برای دکتر مصدق پیام فرستاد که حاضر است به سفر خارج از کشور برود تا نخست وزیر با فراغ بال به مسئله نفت و دیگر مشکلات بپردازد. مصدق با این سفر موافقت کرد و قرار شد روز 9 اسفند 1331 برای آخرین صحبت‌ها و خداحافظی به کاخ شاه برود. قرار بود خبر خروج شاه از کشور پنهان بماند[36] اما انتشار زود هنگام این خبر موجب شد تا چنین تبلیغ شود که مصدق قصد بیرون کردن شاه و برقراری دیکتاتوری را دارد. مخالفان مصدق شروع به تبلیغات فراوان علیه او کردند. کانون افسران بازنشسته و حزب آریا نیز فعالیت‌هایی برای حفظ شاه در کشور انجام دادند.[37] شبکه بدامن هم اعضایش را برای مخالفت با مصدق فعال کرد. این شبکه شکل‌دهی و هدایت جمعیتی عظیم را برای تجمع در مقابل کاخ شاه در حمایت از او تدارک دید. شبکه رشیدیان توانستند بازاریان، روزنامه‌نگاران و الوات تهران را زمانی که مصدق در کاخ حضور داشت به آنجا بیاورند و منتظر خروج او از کاخ باشند و در حمایت از شاه شعار دهند. شعبان جعفری (شعبان بی‌مخ) از لات‌های تهران در خاطراتش بیان می‌کند روز نهم اسفند دسته‌های جمعیت را از سمت بازار به سمت کاخ شاه آورده و برای تحریک احساسات مردم جنازه ‌سازی هم کرده بود.[38] مصدق در کاخ بود که از لویی هندرسون سفیر آمریکا پیامی مبنی بر درخواست ملاقات برای یک کار فوری دریافت کرد. مصدق معتقد بود توطئه‌گران در آن روز قصد کشتن او را داشتند و هدف هندرسون از آن پیام کشیدن او به دامگاه بود. زیرا در ملاقاتی که بین آن‌ها شد هندرسون مطلب مهمی بیان نکرد.[39] هندرسون در آینده نیز نقشی حیاتی در پیروزی کودتای 28 مرداد بازی کرد که به آن اشاره خواهد شد. مصدق هنگام خروج از کاخ برای ملاقات با هندرسون متوجه هیاهوی جمعیت در خیابان بیرون از کاخ می‌شود و به توطئه‌ای علیه خود پی می‌برد. به همین دلیل با راهنمایی راننده شاه از درب دیگر کاخ خارج شده و به خانه می‌رود. جمعیت شورشی که متوجه می‌شوند مصدق به خانه رفته به آن سمت گسیل می‌شوند و در مقابل منزل او تجمع می‌کنند. گارد نگهبانی نخست وزیری نیز به دفاع از خانه در مقابل مهاجمین می‌پردازد. با انتشار خبر حمله به خانه مصدق، طرفداران او از جمله هواداران و وابستگان حزب نیروی سوم به آنجا رفته و به دفاع از خانه می‌پردازند. درگیری‌ها ادامه می‌یابد تا بالاخره مهاجمین عقب نشسته و پراکنده می‌شوند. عصر همان روز جلسه غیر علنی در مجلس با حضور مصدق برگزار شد. در آن جلسه مصدق دربار و ستاد ارتش را به شدت مورد انتقاد قرار داد و سرلشگر محمود بهارمست را که با توطئه‌گران همکاری کرده بود از ریاست ستاد ارتش برکنار کرده و سرتیپ تقی ریاحی را به جای او گماشت. شاه نیز برنامه سفر خود را لغو کرد. برخی از عوامل میدانی نهم اسفند نیز فردای آن روز بازداشت شدند. در نامه فرمانداری نظامی تهران به دادسرای نظامی مورخ 25 / 12 / 1331 که در مورد رسیدگی به بازداشت‌شدگان روز نهم اسفند است، نام الواتی که بازداشت شده‌اند چنین آمده است: «1- شعبان جعفری (بی‌مخ) 2- احمد عشقی 3- حسین رمضان اسمعیلی‌پور[رمضان یخی] 4- طیب حسینعلی حاج رضایی.»[40]

عده‌ای از محققین وقایع نهم اسفند را شبه‌ کودتا یا کودتای نخستین می‌دانند که شاه، نظامیان طرفدارش و شبکه اطلاعاتی بیگانه در همکاری با هم اقدامی عملی علیه دولت مصدق انجام دادند و علی‌رغم این که ناموفق بود ولی قدرت دو طرف را برای رویارویی بعدی مشخص کرد.

بدامن در جهت رسیدن به اهداف خود به حذف فیزیکی نیروهای طرفدار مصدق نیز دست زد. اولین فردی که به این خاطر به قتل رسید حسین ذبیح‌پور کارآگاه مخصوص شهربانی بود. او در تحقیقات شهربانی برای کشف توطئه‌ها علیه دولت، خصوصاً وقایع نهم اسفند 1331 فعالیت داشت. به همین دلیل عوامل شکل‌دهنده آن وقایع از طریق افراد خود در شهربانی مانند ناصر زمانی از این تحقیقات آگاه شدند و برای پنهان ماندن نقش خود، سوم فروردین 1332 حسین ذبیح‌پور را ربوده و به قتل رساندند. سپس به سراغ رئیس شهربانی سرتیپ افشارطوس رفتند تا او را نیز از میان بردارند.[41] بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ناصر زمانی در دادگاه انقلاب به نقش مخالفان دولت در ربایش و قتل ذبیح‌پور اعتراف کرده و بیان می‌کند عوامل انگلستان و دربار پس از ناامیدی از جلب همکاری ذبیح‌پور و ترس از افشای نقش آنان در نهم اسفند 1331 او را به قتل رسانده و جسدش را در بیابان‌های اطراف کرج رها کردند.[42] در آن زمان علی‌رغم گفته‌های نزدیکان ذبیح‌پور مبنی بر این ‌که او دلیلی برای خودکشی نداشت و از زندگی خود راضی بود و برادرش نیز اعتقاد داشت او را کشته‌اند و تقاضای تعقیب قاتلین را کرده بود، اما مرگ او خودکشی جلوه داده شد.[43]

اقدام دیگر بدامن در حذف نیروهای طرفدار مصدق که ربایش و قتل سرتیپ محمود افشارطوس بود، در اردیبهشت 1332 انجام شد. سرتیپ افشارطوس در زمان قتل، رئیس شهربانی کل کشور بود. او از نزدیکان دکتر مصدق محسوب می‌شد و توسط او به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شده بود. در سال 1331 که مصدق به وزارت دفاع رسید، افشارطوس به همراه 4 تن از افسران دیگر به نام‌های سرهنگ عزت‌الله ممتاز، سرهنگ تقی ریاحی، سرهنگ غلامرضا رحمانی و سرگرد غلامرضا نجاتی «سازمان گروه ملی» را به طور مخفیانه در ارتش تشکیل دادند و به مصدق نزدیک شدند. این افراد با مشورت دکتر مصدق و در طرح حساب ‌شده‌ای به تصفیه تدریجی عناصر ناصالح ارتش و نیروی انتظامی مبادرت ورزیدند و از زمستان 1331 به مشاغل عمده‌ای گمارده شدند. سرتیپ افشارطوس نیز ابتدا به فرمانداری نظامی و سپس به ریاست شهربانی کل کشور منصوب گردید و در این سمت تلاش می‌کرد که میان مخالفین و افسران بازنشسته و دولت میانجی باشد.[44]

در روز 6 اردیبهشت جسد افشارطوس در تپه‌های لشگرک در شمال تهران کشف شد. 12 اردیبهشت روزنامه اطلاعات از دستگیری ربایندگان خبر داد و آن‌ها را چنین معرفی کرد: «در رأس توطئه‌کنندگان علاوه بر حسین خطیبی [عضو حزب زحمتکشان و از نزدیکان مظفر بقایی] چهار سرتیپ نظارت عالیه داشته‌اند. این چهار نفر عبارتند از [سرتیپ علی‌اصغر] مزینی، [سرتیپ دکتر سیدعلی‌اکبر] منزه[45]، [سرتیپ نصرالله] زاهدی[46] و [سرتیپ نصرالله] بایندر و این چهار نفر بوده‌اند که از هدف اصلی توطئه با خبر بوده و به اصطلاح قوه عالیه و متفکره باند را تشکیل می‌دادند و سایرین از اعضای فرمانبران محسوب می‌شدند».[47] این نظامی‌ها از قبل فعالیت‌هایی علیه دکتر مصدق داشتند. شعبان جعفری در بیان خاطرات خود از وقایع نهم اسفند اشاره می‌کند بعد از تجمع روبروی کاخ شاه همراه با تیمسار مزینی، تیمساز منزه و تیمساز بایندر به سمت خانه دکتر مصدق رفته است.[48]

در گزارش روزنامه اطلاعات حسین خطیبی در رأس توطئه‌کنندگان معرفی می‌شود. او از عاملان قتل افشارطوس و از نزدیکان مظفر بقایی بود که ربایش در منزل او انجام شده بود. حسین خطیبی در حین بازجویی شغل خود را نویسنده روزنامه شاهد بیان می‌کند[49] اما روابط او بیش از این‌ها بود. خطیبی با حسن ارفع از نظامیان بلندپایه مرتبط با ژنرال نورمن شوارتسکف افسر عالی‌رتبه سیا و حسن پاکروان رئیس رکن دوم ستاد ارتش در ارتباط بود و به دیدار شاه می‌رفت. او اداره سازمان اطلاعاتی و نظامی حزب زحمتکشان و یک سازمان مخفی در ارتش را به عهده داشت.[50] روزنامه اطلاعات درباره مهارت خطیبی در انحراف پرونده قتل افشارطوس می‌نویسد: «یکی از مأمورین تحقیق می‌گفت: «من بیست سال تمام است که در رشته تحقیق و بازجویی و تجسس مشغول کار هستم و متهمین زیادی را مورد استنطاق قرار دادم ولی هیچ‌کس را به زرنگی و کارکشتگی و مهارت حسین خطیبی ندیدم، او بسیار خوب فکر می‌کند و بسیار زیرک و ماهر است و اگر شانس قدری با ما همراهی نکرده بود، این مرد در کمال مهارت شهربانی و رکن دوم ستاد ارتش و کلیه مأمورین را از همان ابتدای امر گمراه می‌کرد در حالی که هیچ‌کس نمی‌فهمید که عامل این گمراهی شخص اوست.»»[51] این گزارش عوامل اجرایی توطئه را نیز سرگرد فریدون بلوچ قرائی[52]، هادی افشارقاسملو، ناصر زمانی[53]، امیر پهلوان، سرهنگ شفقی و احمد آشپز معرفی می‌کند.[54]

این اقدام جزئی از عملیات شبکه بدامن بود که قصد داشت با چنین عملیات‌هایی جو عمومی را متشنج کرده، دولت را در تأمین امنیت ناتوان نشان داده و موجب ارعاب عناصر طرفدار دولت شود. روزنامه اطلاعات در گزارش خود از این پرونده با توجه به اعترافات بازداشت ‌شدگان می‌نویسد: «هدف اساسی قوه متفکره این بود که رؤسای قوای انتظامی یعنی رئیس ستاد [ارتش]، فرمانده ژاندارمری، سرپرست شهربانی و فرماندار نظامی و پنج نفر از عناصر متنفذ کشوری که شاید بین آن‌ها وکلای مجلسِ طرفدار دولت و عضو فراکسیون نهضت ملی نیز بوده‌اند و در صورت لزوم، دو یا سه تن از وزرا را در طی مدتی که از پانزده روز تجاوز می‌نموده بربایند و سپس کلیه سرقت‌ شدگان را در دو غاری که یک هفته قبل از سرقت رئیس شهربانی، محل آن را در نقطه بسیار پرتی پیش‌بینی کرده بودند زندانی بکنند.» بنابر این گزارش «طبق اظهارات عده‌ای از مأمورینِ تحقیق، هدف اساسی توطئه ‌کنندگان این بوده که موجبات تزلزل دولت را با ایجاد وحشت و متزلزل ساختن روحیه مردم فراهم آورده و کاری کنند که آقای دکتر مصدق یا شخصاً از نخست‌وزیری استعفاء کند و یا این ‌که به وسیله کودتا او را برکنار نمایند.

این هدف بعد از نهم اسفند ماه [1331] در مجمع عمومی سران توطئه ‌کنندگان مورد بحث و مشاوره قرار گرفته و چون انجام یک کودتای فوری نظامی برای آن‌ها مقدور نبوده، در وهله اول توجه اعضای عالیه باند متوجه این می‌شود که اقدامی کنند که اثر روحی و عمومی داشته باشد و سپس از اثرات آن اقدام که موجب ایجاد وحشت و اضطراب شده است فکر تعویض دولت را عملی نمایند.» در این گزارش اعتراف سرگرد بلوچ‌قرایی آمده است که: «این توطئه رنگ سیاسی داشت و ربودن افشارطوس در مقابل هدفی که باند داشت بسیار کوچک و در حکم ابتدایی‌ترین مقدمه آن بوده است.»[55]

ربایندگان در انتخاب سرتیپ افشارطوس چند دلیل داشتند:

 1- افشارطوس از معدود نظامیان رده بالای طرفدار مصدق بود. او در تصفیه نظامیان فاسد و ناصالح نقش مؤثری داشت. نبود او برای دولت بسیار زیانبار بود. از طرفی وقتی او به ریاست شهربانی کل رسید، مخالفان دولت سعی کردند او را جذب خود کنند که موفق نشدند و تصمیم به قتل او گرفتند.[56] همچنین ریاست شهربانی مسئولیت تأمین امنیت و انتظامات شهر را برعهده داشت و همراه نبودن او با کودتاگران می‌توانست در موفقیت کودتا اخلال ایجاد کند. کما این ‌که با حذف افشارطوس، سرتیپ نصرالله مدبر و بعد از او سرتیپ محمد دفتری به ریاست شهربانی رسیدند که هر دو جزو کودتاچیان بودند.[57]

2- با قتل افشارطوس جریان اصلاحات در شهربانی و ارتش که از برنامه‌های دولت بود متوقف شد. همچنین بعد از مرگ او که رابط نخست وزیری با افسران ارتش بود، مصدق شخص قابل اعتمادی نداشت تا ارتباطش را با نظامیان طرفدار خود حفظ کند. به همین خاطر در روزهای کودتا جز گارد ویژه نخست وزیری، اکثریت نظامیان نه از دولت حمایت و نه به آن خیانت کردند و این در کل به نفع کودتاچیان تمام شد.

افشای هویت آمران قتل سرتیپ افشارطوس مانع اقدامات دیگر شبکه‌های محلی سیا و سرویس اطلاعاتی انگلیس نشد. با معلوم شدن ارتباط قاتلان با دکتر مظفر بقایی عده‌ای از اعضای حزب زحمتکشان از آن فاصله گرفتند، اما دکتر بقایی که با انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها در ارتباط بود مجدانه خود را برای عملیات‌های محوله بعدی آماده می‌کرد. او به دلیل مصونیت نمایندگان مجلس بازداشت نشد و شبکه تحت مدیریت خود را منسجم‌تر و عملیاتی‌تر کرد. در پرونده مظفر بقایی در ساواک گزارشی مورخ 10 اردیبهشت 1332 موجود است که از تلاش‌های دکتر بقایی برای تشکیل یک سازمان تروریستی خبر می‌دهد تا در صورت بازداشت احتمالی او در جریان پرونده قتل افشارطوس از آن سازمان تروریستی استفاده شود. در این گزارش آمده است: «مأمور ویژه گزارش می‌دهد موضوع شرکت دکتر بقایی در توطئه قتل تیمسار افشارطوس که از طرف مقامات نظامی و مأمورین تحقیق انتشار یافته سبب شده است که عده‌ای از افراد ساده بازاری به صورت انشعاب از حزب زحمتکشان جدا شوند. اکنون عده‌ای که در حزب زحمتکشان مانده‌اند، کسانی هستند که به کمک دکتر بقایی مقدمات توطئه علیه رزم‌آرا را فراهم ساخته بودند. این عده که عموماً با دولت مخالف هستند، تصمیم دارند تشکیلات خود را به صورت سازمان‌های تروریستی نظیر سازمانی که علیه رزم‌آرا تشکیل شده بود درآورند. شخص دکتر بقایی در ضمن این ‌که مشغول تشکیل شبکه‌های جدید در حزب می‌باشد که بتوانند آماده مبارزه باشند هنوز منتظر معلوم شدن روشی است که دولت و مقامات قضایی در پرونده قتل تیمسار افشارطوس نسبت به نامبرده اتخاذ نمایند تا این ‌که روش کار خود را در آینده تعیین نماید.»[58]

همزمان مظفر بقایی در جلسات حزب زحمتکشان برای تضعیف دولت سخنرانی‌های پرشوری می‌کرد. او به مخاطبانش از خطر حکومت دیکتاتوری مصدق می‌گفت و آن‌ها را به اقدام علیه دولت تحریک می‌کرد. در گزارش 12 اردیبهشت 1332 در یکی از جلسات حزب آمده است: «مأمور ویژه گزارش می‌دهد روز گذشته دکتر بقایی به مناسبت روز اول ماه، در حزب زحمتکشان با حضور یک عده چهار صد نفری از افراد حزب صحبت نموده گفت: هر وقت حزب ما متوجه بحران می‌شود عده‌ای از رفقای حزبی که قدرت مقابله با خطر را ندارند ما را رها می‌کنند ولی من با نصف عده حاضر و حتی با پنج نفر به مبارزه خود علیه دولت آن‌قدر ادامه خواهیم داد که یا کشته شویم و یا مانع تشکیل یک حکومت دیکتاتوری در ایران گردیم. نامبرده اضافه کرد: من مدارکی دارم که نشان می‌دهد شخص آقای دکتر مصدق دستور پرونده‌سازی علیه حزب ما را صادر کرده‌اند و من این مدارک را که اکنون به شما نشان می‌دهم در مجلس شورای ملی به اطلاع نمایندگان و ملت ایران خواهم رسانید. دکتر بقایی علاوه کرد: آقای دکتر مصدق امروز، دکتر مصدق یک سال قبل نیست، اگر اجازه دهید عکس او را از دیوار سالن پایین آوریم. در این موقع عکس آقای دکتر مصدق را از دیوار سالن پایین آورده و می‌خواستند آن را آتش بزنند ولی دکتر بقایی گفت: این عکس را آتش نزنید، بلکه احساسات خود را در موقع خود باید نشان دهید. چون در این وقت دکتر بقایی ضمن صحبت گریه می‌کرد عده‌ای از افراد را چنان تحریک نموده بود که آن‌ها نیز گریه می‌کردند و فریاد می‌کشیدند ما برای انجام هر نقشه و دستوری که به ما داده شود حاضریم و حتی آماده برای کشته شدن هستیم.»[59]

در گزارش 23 اردیبهشت 1332 از جلسه‌ای دیگر از حزب زحمتکشان آمده است: «شب 22 ماه جاری در محل حزب زحمتکشان یک عده دویست نفری اجتماع کرده و به نفع دکتر بقایی تظاهراتی می‌کردند این عده در ضمن بیانات خود می‌گفتند: ما برای انجام هر دستوری حاضر هستیم. دکتر بقایی به آن‌ها می‌گفت: اگر موضوع استقلال کشور در بین نبود، به شما اجازه می‌دادم که مخالفین را سرجای خود بنشانید ولی فعلاً صلاح نیست به هیچ اقدامی دست بزنید، اگر من هم از بین رفتم فقط شما کوشش کنید که این شعله آزادی که ما روشن کرده‌ایم خاموش نشود.» در انتهای این گزارش آمده است: «اکنون افراد حزب زحمتکشان از سخت‌ترین مخالفین دولت هستند و چنان از طرف دکتر بقایی تحریک شده‌اند که آماده هر گونه مأموریت خطرناکی می‌باشند.»[60]

با جدی شدن بازداشت دکتر بقایی در جریان قتل سرتیپ افشارطوس، شاخه عملیاتی حزب زحمتکشان که به دلیل بالا بردن هزینه این بازداشت شکل گرفته بود، آماده فعالیت شد. 16 خرداد 1332 خبر تشکیل این شبکه تروریستی گزارش می‌شود. در گزارش مأمور ویژه آمده است: «به طوری که از چند نفر از اعضای مؤثر حزب زحمتکشان به طور جسته و گریخته کسب اطلاع شده، در روزهای اخیر موضوع سلب مصونیت و یا طرد دکتر بقایی از مجلس شورای ملی مورد بحث سیاسی روز می‌باشد چون دکتر بقایی نزد دوستان و علاقه‌مندان مورد اعتماد، خود را بی‌گناه نشان داده گویا کمیته‌ای به نام (کمیته ترور) از طرف عده معدودی از افراد حزب زحمتکشان تشکیل شده و تصمیم آن‌ها این است که در صورت بازداشت و زندانی نمودن دکتر بقایی و فشار به افراد حزب مذکور عده‌ای از عناصر مؤثر طرفدار دولت را ترور نمایند. مهندس [سید احمد] رضوی [نایب رئیس مجلس] و آقای دکتر [حسین] فاطمی [وزیر امور خارجه] مورد دشمنی شدید افراد حزب زحمتکشان هستند و اکنون که آقای دکتر فاطمی [برای درمان] از کشور خارج شده خصومت شدیدی نسبت به مهندس رضوی نشان می‌دهند. همچنین بعضی از جوانان عضو حزب مذکور چنان تحریک شده‌اند که آماده برای هرگونه عمل خلافی می‌باشند.»[61] اما در گزارش 21 تیر 1332 عنوان شده است کمیته ترور حزب زحمتکشان تحت مدیریت دکتر بقایی فعالیت می‌کرد و با رفع خطرِ بازداشتِ بقایی فعلاً این سازمان از فعالیت‌های تروریستی منصرف شده است. در این گزارش چنین آمده است: «اکنون با تغییر اوضاع سیاست بین‌الملل، نقشه‌ای برای ترور افراد وجود ندارد و جز شخص جناب نخست وزیر، افراد دیگری مورد دشمنی شدید مخالفین نیستند.»[62]

 

طرح اولیه کودتا

همزمان با پیشبرد عملیات‌هایی مانند قتل حسین ذبیح‌پور و محمود افشارطوس در بهار 1332 مذاکرات رسمی بین سرویس‌های اطلاعاتی انگلستان و آمریکا در حال انجام بود. این دو سازمان با توجه به تجربیاتشان در انجام پروژه‌های مختلف در ایران و بررسی توان و امکانات خود، یک طرح اولیه شش مرحله‌ای را برای انجام کودتا تصویب کردند:

«1- پایگاه تهران سیا شروع می‌کرد به تضعیف دولت مصدق از طریق تبلیغات، این اقداماتِ در جهت تضعیف، درست قبلِ کودتا به شدت گسترده می‌شد تا تمایلات ضد مصدقی آدم‌ها را «به اوج» برساند.

2- زاهدی با شصت هزار دلاری که سی‌آی‌ای و اس‌آی‌اس می‌گرفت، شروع می‌کرد به سازماندهی شبکه‌ای از افسران ارتش تا طرفِ نظامی کودتا را عهده‌دار شوند. برای کمک به او، پایگاه سی‌آی‌ای هم در صورت لزوم سعی می‌کرد «دَمِ» افسران کلیدی را ببیند.

3- سفیر هندرسون و یک فرستاده نام نبرده آمریکایی تلاش می‌کردند همکاری شاه را جلب کنند و «سوق» بدهندش سمتِ این ‌که زاهدی را به نخست وزیری منصوب کند.

4- برادران رشیدیان همراهی تعدادی کافی از نمایندگان مجلس ایران را «می‌خریدند» تا رأی «به ظاهر قانونی» به برکناری مصدق از منصبش شدنی شود.

5- صبح «روز کودتا» جلالی و کیوانی، برادران رشیدیان، رهبران نام نبرده مذهبی، و بزرگان نام نبرده بازار هزاران تظاهرکننده را سازماندهی می‌کردند که بروند در محوطه مجلس بست بنشینند و مصدق را محکوم کنند که «ضد مذهبی» بوده و ایران را به سمت اضمحلال برده. این قضیه جرقه رأی «به ظاهر قانونیِ» مجلس به برکناری مصدق را می‌زد.

همزمان شبکه نظامیان زاهدی اقداماتی می‌کردند برای جلوگیری از واکنشِ قابل انتظارِ حزبِ توده و نیروهای طرفدار مصدقِ ایل قشقایی. سرآخر، اگر این تلاش به ظاهر قانونی شکست می‌خورد، شبکه نظامیان زاهدی به زور قدرت را به دست می‌گرفتند.»[63]

این تلاش کودتاگران برای قانونی یا شبه قانونی نشان دادن عملیاتشان موردی بود که شاه نیز بر آن تأکید داشت و آن طور که بعدها خواهیم دید شاه در مذاکره با نمایندگان آمریکا و انگلیس یکی از شروط خود برای حمایت از کودتا را قانونی نشان دادن آن عنوان کرده بود.

هزینه کودتا 285 هزار دلار تخمین زده شد که 147 هزار و پانصد دلار را ایالات متحده و 137 هزار و پانصد دلار را انگلستان پرداختند. علاوه بر این یک میلیون دلار از 30 اردیبهشت ماه هفته‌ای 11 هزار دلار دیگر هم برای «خریدن» نمایندگان مجلس به پایگاه سیا اختصاص یافت.[64] طرح کودتا به دولت‌های آمریکا و انگلیس ارائه شد و وینستن چرچیل نخست وزیر انگلیس در 10 تیر 1332 و دوایت آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا در 20 تیر ماه موافقت خود را با آن اعلام کردند.[65]

 

آمادگی شبکه نظامی کودتا

جرج کارول مسئول گروه برنامه‌ریزی جنبه‌های نظامی کودتا، فعالیت‌هایش را برای شناسایی نظامیان بلندپایه ایرانی که احتمال مشارکت در کودتا را داشتند آغاز کرد و از سرلشگر زاهدی نیز خواست افسرانی را که تمایل دارد با آن‌ها همکاری داشته باشد مشخص کند. طبق بررسی‌های پایگاه سیا در تهران اکثر افسران بلندپایه به مصدق وفادار بودند، از جمله رئیس ستاد ارتش، تیمسار تقی ریاحی و فرماندهان سرتیپ نظامی از پنج تیپ مستقر در تهران.[66] کارول از سرویس اطلاعاتی انگلیس نیز درخواست کرد تا اطلاعاتی در اختیار او بگذارند. انگلیسی‌ها سرهنگ حسینقلی اشرفی فرماندار نظامی تهران و فرمانده تیپ سوم کوهستانی تهران را معرفی کردند. سرهنگ اشرفی و تیپ نظامی تحت امرش مسئول دستگیری تیمسار ریاحی و همکارانش شد تا خطر دیگر نظامیان تهران را خنثی کنند. همچنین جرج کارول سرتیپ عباس فرزانگان را که از وابستگان نظامی ایران در آمریکا بود و با شبکه بدامن همکاری می‌کرد، بعد از آموزش‌های مخصوص و با یک دستگاه دروغ‌سنج برای شرکت در عملیات به ایران آورد.

سرلشگر زاهدی اواسط تیرماه گزارشی از افسرانی را که می‌خواست به همکاری دعوت کند به سیا ارائه داد. در هیچ کدام از پنج تیپ نظامی تهران فرد مورد اعتمادی وجود نداشت. در عوض زاهدی به گارد شاهنشاهی توجه داشت که واحدی شامل هفتصد سرباز منتخب به فرماندهی سرهنگ نعمت‌الله نصیری بودند و همچنین نیروهای پادگان کرمانشاه به فرماندهی سرتیپ دوم تیمور بختیار و همچنین واحدهایی از شاخه ترابری ارتش، شهربانی و مرزبانی. طبق برنامه ‌ریزی‌هایی که شده بود این افراد برای عملیات کافی نبودند و جرج کارول تصمیم گرفت «سیا خودش ابتکار عمل را به دست بگیرد و برای زاهدی نقشه عملیات نظامی و نیروی نظامی تدارک ببیند.»[67]

کارول 30 تیر به تهران رسید و با سرتیپ عباس فرزانگان تماس گرفت که در حال بررسی افسران بود. او در گزارشش از سرلشگر نادر باتمانقلیچ بازرس ناحیه پنج وزارت جنگ که مدتی برای مأموریت نظامی در آمریکا حضور داشت[68] و سرهنگ حسن اخوی رئیس سابق رکن دوم ارتش[69] نام می‌برد که احتمالاً در انجام عملیات مفید خواهند بود. در صحبت‌هایی که با حسن اخوی صورت گرفت، او نیز اعلام کرد با سه سرتیپ در تماس است که حاضر به همکاری هستند و این ‌که به سرهنگ حسینقلی اشرفی فرماندار نظامی تهران نمی‌توان اعتماد کرد. حسن اخوی، کارول را با سرهنگ محمود زندکریمی آشنا کرد که معاون فرمانده تیپ دوم کوهستانی بود و ادعا می‌کرد افرادی را می‌شناسد که حاضر به همکاری باشند. طی روزهای 15 تا 17 مردادماه کارول، فرزانگان و اخوی دیدارهایی با سرهنگ زندکریمی داشتند تا در مورد افراد او صحبت کنند و به فهرستی حدود چهل افسر رسیدند که در تیپ‌های پنجگانه تهران و شهربانی سِمت‌های فرماندهی داشتند. این افسرها شبکه نظامی کودتا را تشکیل دادند و عباس فرزانگان، حسن اخوی و محمود زندکریمی هم اعضای مرکزی ستاد نظامی شدند و به کارول در تهیه نسخه نهایی برنامه نظامی کودتا کمک کردند.[70]

روز 18 یا 19 مرداد حسن اخوی به دیدار شاه رفت و شبکه نظامی کودتا را برای او تشریح کرد. شاه به اخوی گفت اگر تصمیم به پشتیبانی از کودتا بگیرد، حمایت نیروهای نظامی کشور را می‌خواهد و از اخوی خواست به دیدن سرلشگر زاهدی برود. 20 مرداد حسن اخوی با فضل‌الله زاهدی دیدار کرد و زاهدی پذیرفت سرلشگر باتمانقلیچ را به ریاست ستاد ارتش منصوب کند. سپس زاهدی با عباس فرزانگان دیدار کرد و از او خواست رئیس واحد نظامی تحت امر زاهدی و رابط او با نیروهای سیا بشود. سرلشگری بازنشسته به نام هدایت‌الله گیلانشاه از حامیان قدیمی زاهدی و رئیس سابق رکن دوم ارتش در دوره رزم‌آرا نیز به شبکه نظامی پیوست. سرلشگر زاهدی دیداری با باتمانقلیچ و زندکریمی داشت و آن‌ها نقشه نظامی کودتا را برای او توضیح دادند. در جلسه 22 مردادماه کارول، باتمانقلیچ و اعضای ستاد نظامی کودتا به این نتیجه رسیدند شبکه نظامی می‌تواند چهل و هشت ساعت بعد از پشتیبانی شاه از کودتا برای عملیات آماده شود. همچنین تصمیم گرفتند سرهنگ نعمت‌الله نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی فرمان برکناری مصدق را از شاه بگیرد و به او تحویل دهد.[71]

 

شبکه سیاسی و تبلیغاتی کودتا

مسئول آمریکایی بخش عملیات روانی و تبلیغاتی کودتا دونالد ویلبر بود. او برای انجام مسئولیتش از شبکه بدامن استفاده کرد و ظرفیت‌های این شبکه را به کار گرفت. با این که بدامن با هدف عملیات‌های ضد شوروی و حزب توده شکل گرفته بود اما علی‌رغم سیاست‌های کلی دولت ترومن در حمایت از دولت مصدق سازمان سیا از تابستان 1331 به مأمورانش بعضاً دستوراتی مبنی بر عملیات‌هایی در جهت تضعیف دولت ایران می‌داد. از جمله اقداماتی که در جهت تضیعف مصدق انجام شد اختلاف انداختن بین اعضای جبهه ملی بود. آن طور که گازیوروسکی از مصاحبه با مأموران سیا بیان می‌کند مأموران سیا در بین احزاب طرفدار مصدق نفوذ داشتند و تلاش کردند حزب زحمتکشان و پان‌ایرانیست را از او دور و بینشان تنش ایجاد کنند.[72] شبکه بدامن با چنین سابقه فعالیتی بعد از جلسات اردیبهشت ماه 1332 در نیکوزیا بر فعالیت‌هایش افزود. هم بر فعالیت‌های تبلیغاتی افزوده شد و هم اختلاف سیاسی اوج گرفت. به خصوص در مجلس شورای ملی که تنش بین موافقان و مخالفان مصدق با تحریک مأموران سیا تشدید شده بود. موافقان مصدق توانستند آیت‌الله کاشانی را از ریاست مجلس برکنار کنند. اما درگیری‌ها درون مجلس ادامه یافت و دکتر مصدق از طرفدارانش خواست از نمایندگی استعفاء دهند. سپس در 13 مرداد 1332 یک رفراندوم برای انحلال مجلس برگزار کرد که این اقدام نیز بر انتقادها از او افزود. مصدق عامل این درگیری‌های سیاسی را عوامل خارجی می‌دانست و علت برگزاری رفراندوم را این گونه توجیه می‌کرد که تقریباً نیمی از نمایندگان مجلس حقوق‌بگیر انگلیس هستند.[73] آن طور که در گزارش‌های آن دوره موجود است دکتر مظفر بقایی از جمله نمایندگانی بود که برای اجرایی نشدن رفراندوم مورد نظر دولت فعالیت می‌کرد. در یکی از این گزارش‌ها به تاریخ 4 مرداد 1332 چنین آمده است: «طبق اطلاع حاصله، دکتر بقایی و شمس قنات‌آبادی به نمایندگان حزب زحمتکشان و مسلمانان مجاهد در شهرستان‌ها دستور داده‌اند تا روز سه‌شنبه ششم ماه جاری به مرکز برای اخذ دستور و تعلمیات بیایند، لازم می‌باشد که موقع رفراندوم، اهالی شهرستان‌ها را علیه دولت تحریک و با اخلال و کارشکنی مانع موفقیت آقای دکتر مصدق در سراسر کشور شوند. گفته می‌شود از نمایندگان در کلوپ حزب زحمتکشان پذیرایی شده و پس از دو روز توقف به شهرستان‌های خود مراجعت خواهند کرد.»[74] این فعالیت‌ها با برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته توسط اعضای سیاسی شبکه بدامن انجام می‌گرفت. آن ‌طور که در اوراق داخلی سیا آمده است: «پایگاه [سیا در تهران] در خلال روزهای همه‌پرسی به گونه‌ای مشروح گزارش داد که عوامل و جاسوسان آن برای بهره‌برداری از عدم مشروعیت همه‌پرسی، هم روز پیش و هم در خلال آن، دست به تلاش مضاعف زده‌اند.»[75]

از دیگر اقدامات تبلیغاتی بدامن که زیر نظر ویلبر اداره می‌شد پخش اعلامیه‌هایی به نام حزب توده بود و در آن اعلامیه‌ها این طور آمده بود که در صورت عدم حمایت روحانیون از مصدق شدیداً مجازات خواهند شد. این تبلیغات بیش‌تر روحانیت را از مصدق دور می‌کرد. اقدام دیگر بدامن انتشار مقالاتی است که مصدق را یهودی و دارای فساد اقتصادی نشان می‌داد.[76] همچنین مقالاتی نیز در مورد دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه منتشر شد که او را مسیحی و بهایی و دارای فساد اخلاقی معرفی می‌کرد. این مطالب اغلب توسط یک دانشجوی آمریکایی به نام ریچارد کاتم که در آن زمان در ایران حضور داشت نوشته و برای ترجمه و انتشار به اعضای ایرانی شبکه داده می‌شد.[77] این شایعات و جعلیات در بی‌اعتبار کردن مصدق و اطرافیانش در نزد مذهبی‌ها مؤثر بود. دیگر اقدامات این شبکه برای تفرقه بین روحانیون و محمد مصدق، تماس‌های تهدیدآمیز به علما به نام حزب توده، پرتاب نارنجک به منزل آیت‌الله کاشانی و انفجار بمب گندزدایی با بوی بسیار بد درون مساجد تهران، حمله به مساجد و... بود.[78]

اوراق داخلی سیا فعالیت‌های عملیات روانی بدامن علیه دولت مصدق را چنین شرح می‌دهد: «گروه ویلبر تلگراف‌ها و مراسلات هدایت ‌کننده‌ای را به پایگاه [سیا در تهران] می‌فرستاد و تمام این اقدام‌ها برای تکمیل اساس و شالوده عملیات روانی بود، آن گونه که در خود طرح هم پیش‌بینی شده بود. در این میان شمار چشمگیری مقاله توسط افراد گروه بر ضد مصدق نوشته می‌شد و این در حالی بود که گروه هنری سازمان سیا برای تهیه تعداد زیادی کاریکاتور و اعلامیه‌های ضد مصدق پیوسته هدایت می‌شد. همچنین این هنرمندان طرح مؤثری را برای آگهی دیواری فراهم آوردند که در آن نشان داده می‌شد شاه، زاهدی را به مردم ایران معرفی می‌کند. بنابراین به زودی مواد مکتوب و مصور زیادی تلنبار شد و در روز 19 ژوییه (28 خرداد) پیک ویژه‌ای تمام آن را به تهران انتقال داد. در 22 ژوییه (31 خرداد) پایگاه [سیا در تهران]، توزیع این مطالب را میان چندین جاسوس آغاز کرد.»[79]

شبکه سیاسی بدامن برای رسیدن به اهدافش با افراد، گروه‌های سیاسی و قبایل مختلف ارتباط برقرار می‌کرد و مبالغ زیادی هم می‌پرداخت. در بخشی از اوارق داخلی سیا به فعالیت‌های سیاسی این شبکه چنین اشاره شده است: «در این هنگام [اواخر تیر ماه] کارکنان پایگاه در چندین جبهه فعالانه کار می‌کردند. بنابراین مبارزه تبلیغاتی در برابر مصدق شتاب بیش‌تری به خود گرفت. آقای [  ] مالک تشکیلات [  ] وامی شخصی به مبلغ 45000 دلار با امضای یادداشتی دریافت کرد، با این باور که بتوان بدین وسیله تشکیلات او را در راه رسیدن به اهداف مورد نظر به زیر سلطه درآورد. وسایل تبلیغاتی که در مرکز فرماندهی تهیه شده بود، توسط پایگاه [سیا در تهران] به اسدالله رشیدیان تحویل داده شد و در واپسین روزهای ژوییه (اوایل مرداد) به مبارزه‌ای کاملاً مستقل که به گونه‌ای ویژه برنامه‌ریزی شده بود، در هواداری از شاه و مخالفت با مصدق در آذربایجان به راه افتاد. طرح موازی و جایگزین جهت ایجاد ارتباط نزدیک با گروه [  ] برای منحرف کردن ذهن و توجه آنان از عملیات تی‌پی آژاکس و نیز برای سر در آوردن از طرح‌ها و توان این گروه همچنان به قوت خود باقی ماند. گفت‌وگو با [  ] هم دنبال شد. پایگاه در یک فرصت موضوع گسیل یکی از برادران [رشیدیان] را به این کشور پیشنهاد کرد و مرکز فرماندهی درباره مهارت‌های مورد نیاز برای عملی کردن چنین مسافرتی بی‌درنگ به تحقیق و بررسی پرداخت. عوامل سرویس اطلاعاتی بریتانیا با آگاهی از این گفت‌وگوها پیشنهاد نمودند که احتمالاً می‌توان از امکانات و تسهیلاتشان جهت دامن زدن به شورش‌های قبیله‌ای در سرزمین آبا و اجدادی [  ] بهره گرفت.»[80]

همچنین دولت آمریکا نیز با روش‌های دیپلماتیک در تضعیف نهضت ضد استعماری ملت و دولت ایران کوشید. به طور مثال جان فاستر دالِس وزیر امور خارجه طی سفری به خاورمیانه در اردیبهشت 1332 به پاکستان، عربستان سعودی، عراق و ترکیه سفر کرد اما به ایران نیامد. در تیرماه 1332 نامه‌نگاری‌های سری بین مصدق و آیزنهار مبنی بر درخواست کمک مالی از آمریکا و جواب منفی این کشور منتشر شد و وجهه مصدق را مخدوش کرد. دو ماه قبل از کودتا هندرسون سفیر آمریکا، ایران را ترک کرد و این نیز دستمایه‌ای برای تبلیغات سیا علیه دولت شد. در 6 مرداد 1332 دالس وزیر امور خارجه آمریکا رسماً از قدرت‌گیری حزب توده در ایران ابراز نگرانی کرد تا بر دولت و نهضت ضد استعماری ایران فشار زیاد شود.[81]

این‌ها مجموعه اقداماتی بود که آمریکایی‌ها داخل ایران انجام می‌دادند. در کنار آمریکایی‌ها، شبکه انگلیسی‌ها که به رشیدیان معروف بود نیز همزمان فعالیت می‌کرد. انگلیسی‌ها هم برنامه‌هایی برای تضعیف دولت ایران به کار می‌بستند که در اسناد آمریکایی نیامده است ولی با توجه به سابقه و گستردگی بیش‌تر این شبکه نسبت به بدامن عملیاتی سنگین علیه دولت دکتر مصدق و حامیان نهضت ملی ایران در جریان بود.

 

کسب حمایت شاه

طبق مذاکرات نیکوزیا در اردیبهشت 1332 طراحان کودتا در سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس در تلاش بودند تا عملیات خود را قانونی یا شبه قانونی نشان دهند. به همین دلیل کسب حمایت شاه برای کودتا حائز اهمیت بسیار بود. عوامل ایرانی و غیر ایرانی کودتا به دفعات به دیدار شاه رفتند تا او را به حمایت از کودتا راضی کنند. زیرا برای عزل دکتر محمد مصدق و نصب سرلشگر فضل‌الله زاهدی به امضای شاه نیاز بود. اما شاه به دلیل عدم اطمینان از حمایت ارتش و موافق نبودن با زاهدی چندان راضی به کودتا نبود. اولین دیدار برای توضیح کودتا 9 خرداد اتفاق افتاد. هندرسون سفیر آمریکا در آن جلسه از نخست وزیری زاهدی صحبت کرد. شاه برای قبول حمایت از او سه شرط گذاشت: 1- از زاهدی حمایت گسترده شود. 2- زاهدی قانونی به قدرت برسد. 3- آمریکا و انگلیس کمک مالی خوبی به دولت زاهدی بکنند. دومین فردی که برای صحبت کردن با شاه انتخاب شد، اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی شاه بود که به دلیل اقدامات علیه دولت مصدق به اجبار به فرانسه رفته بود. داربی‌شایر از سرویس اطلاعاتی انگلستان و استفان مید سرهنگ ارتش آمریکا 19 تیر 1332 به فرانسه رفتند و 25 تیرماه بعد از مذاکراتی با اشرف پهلوی او را راضی کردند به ایران بازگردد. در مورد ترغیب اشرف پهلوی به همکاری در نوشته‌های داخلی سازمان سیا چنین آمده است: «نخست قرار بر آن شد که اسدالله رشیدیان که هنوز هم در ژنو به سر می‌برد، با اشرف ملاقات و وی را برای دیدار مشترکی با داربی‌شایر و مید، از سوی سرویس اطلاعاتی بریتانیا و سازمان سیا، آماده کند. [...] مید در روز 10 ژوییه (19 تیر) با هواپیما به لندن رسید و بی‌درنگ با همراهی داربی‌شایر راهی پاریس شد. [...] شاهدخت اشرف در پاریس حضور نداشت و تنها در روز 15 ژوییه (24 تیر) بود که معلوم شد او در ریویرا [Riviera] به سر می‌برد و اسدالله رشیدیان با او دیدار کرد. او در این دیدار با لحنی گلایه‌آمیز اظهار داشت که هیچ شور و اشتیاقی برای پذیرش نقش پیشنهادی ندارد. با وجود این روز بعد نمایندگان «رسمی» دو نشست با او برپا کردند که طی آن شاهدخت اشرف پذیرفت تا هر کاری را که به او واگذار کردند، انجام دهد. مید در لندن به روزولت و لویت درباره این دیدار گزارش داد که: شاهدخت اشرف مصرانه می‌گفت که رفتنش به تهران موجب می‌شود تا به واکنش سخت و شدید مطبوعاتِ هوادار مصدق دامن بزند. همچنین اظهار امیداوری کرد که ما بتوانیم پاسخ کارساز و دندان‌شکنی به مطبوعات بدهیم. [...] او آن‌گاه به پاریس بازگشت و تا رهسپاری اشرف به ایران در حوالی او اقامت نمود.»[82]

اشرف پهلوی 3 مرداد با حمایت‌های انگلیس وارد ایران شد و علی‌رغم مخالفت‌های مصدق و به حضور نپذیرفتن از طرف شاه، نامه‌ای را از طریق سلیمان بهبودی، محرم خاندان سلطنتی به او رساند. دلیل مخالفت‌ها این بود که نه شاه و نه دولت مصدق درخواست نشده بود اجازه بازگشت اشرف به ایران را صادر کنند و به همین دلیل شاه حاضر به پذیرش اشرف نبود.[83] سلیمان بهبودی از زمان رضا خان، محرم اسرار و مورد اعتماد خانواده پهلوی و از رابطین انگلیسی‌ها بود.[84] اشرف در نامه‌ای که از طریق سلیمان بهبودی به شاه نوشت به او خبر داده بود به زودی ژنرال هربرت نورمن شوارتسکف، از افسران عالی‌رتبه سیا به دیدار او خواهد آمد. «شاه از این خبر به گرمی استقبال کرد و در عصر روز 29 ژوییه (7 مرداد) خواهرش را به حضور پذیرفت. این نشست با سخنانی تند آغاز شد، اما با لحنی آشتی‌جویانه به پایان رسید. اشرف روز پس از آن، با هواپیما به اروپا رفت. بازگشت وی به ایران همان‌گونه که برنامه‌ریزی شده بود، انجام شد اما با توجه به واکنش مطبوعاتِ هوادار مصدق، آگاهی یافتن از خروج او از کشور نیز موجب آرامش خیال گردید.»[85]

8 و 9 مرداد نماینده انگلیسی‌ها آن ‌طور که در منابع آمده است اسدالله رشیدیان، به دیدار شاه می‌رود تا او را به انجام کودتا راضی کند. آن طور که مشهور است در این جلسه برای اثبات این ‌که دولت انگلیس از کودتا حمایت می‌کند شاه جمله‌ای انتخاب می‌کند تا طی دو شب متوالی از رادیو بی‌بی‌سی پخش شود. فرد دیگری که برای اقناع شاه به دیدارش رفت ژنرال شوارتسکف بود که به نمایندگی از آمریکایی‌ها در 10 مرداد به ملاقات شاه رفت. در اوراق داخلی سازمان سیا اهداف مد نظر در ملاقات شوارتسکف با شاه چنین بیان شده است: «مأموریت شوارتسکف این بود که سه فرمانی را که در طرح عملیاتی پیرامون آن به گونه‌ای جامع‌تر توضیح داده می‌شود، از شاه دریافت کند: 1) فرمانی که زاهدی را در مقام رئیس ستاد ارتش به کار می‌گماشت. 2) نامه‌ای که در آن از اعتمادش به زاهدی سخن می‌گفت، به گونه‌ای که او می‌توانست از آن برای بسیج و فراخواندن افسران ارتش، جهت این طرح به نام شاه بهره‌برداری کند. 3) فرمانی که همه رده‌های ارتش را به پشتیبانی از رئیس قانونی ستاد ارتش، فرا می‌خواند. این باور وجود داشت که واداشتن شاه به امضای چنین بیانیه‌ای، ساده‌تر از آن است که از او درخواست شود تا با صدور فرمانی، مصدق را برکنار کند. نیز این باور هم وجود داشت که جایگزینی مصدق باید توسط مجلس انجام گیرد.»[86] شاه در این دیدار از عدم وفاداری ارتش گفت و برای گرفتن تصمیم زمان خواست. در روزهای آینده نیز چند بار کرمیت روزولت و اسدالله رشیدیان برای همراه کردن شاه به دیدارش رفتند. برای اطمینان خاطر شاه از وفاداری ارتش روز 18 یا 19 مرداد سرتیپ حسن اخوی به دیدن شاه رفت و شبکه نظامی تحت نظرش را برای شاه تشریح کرد. سپس رشیدیان به دیدار شاه رفت. نهایتاً شاه راضی به همکاری با کودتاگران شد. سپس سرلشگر زاهدی را به حضور پذیرفت و صحبت‌هایی در مورد عملیات صورت گرفت.

همزمان با پذیرفتن شاه برای همکاری در این عملیات، جلسات هماهنگی بین نظامیان دخیل در کودتا برگزار شد. در اوراق داخلی سیا در مورد آخرین هماهنگی‌ها این‌طور بیان شده است: «این شایعه که شاه شخصاً از طریق «توطئه سرهنگ‌ها»، عملیات مستقیم را پشتیبانی خواهد کرد و پایگاه [سیا در تهران] آنان را زیر پر و بال خود می‌گرفت، به سرعت در همه جا پراکنده شد. زاهدی با عامل اصلی پایگاه [سیا در تهران]، سرهنگ [عباس] فرزانگان دیدار کرد و او را در مقام افسر رابط، جهت ایجاد ارتباط با آمریکایی‌ها و نیز فرد برگزیده خود، جهت نظارت بر طرح ‌ریزی ستادی برای عملیات به کار گماشت. فرزانگان پس از آن سرلشگر باتمانقلیچ و سرهنگ زندکریمی را به دیدار زاهدی برد. افسر سازمان جاسوسی سیا، کارول با فرزانگان و اعضای «توطئه سرهنگ‌ها» ارتباط نزدیک برقرار کرد و روز 13 اوت (22 مرداد) در نشست پایانیِ افرادی که مسئولیت اجرای طرح ستاد عملیاتی را بر عهده می‌گرفتند، حضور یافت. به هر رو این واپسین نشستی بود که پایگاه [سیا در تهران] در آن حضور می‌یافت.»[87]

شبکه سیاسی کودتا که توسط ویلبر اداره می‌شد تبلیغات منفی علیه دولت ایران را با قوت ادامه می‌داد. با نزدیک شدن به روز عملیات نشریات مرتبط با بدامن بر مطالب خود علیه دولت افزودند و عوامل این شبکه اقدامات تحریک‌آمیز بیش‌تری را علیه روحانیون انجام دادند. در اوراق داخلی سیا افزایش حملات سیاسی و رسانه‌ای علیه دولت چنین گزارش شده است: «در این هنگام [21 مرداد] جنگ روانی علیه مصدق به اوج خود رسیده بود. مطبوعاتِ تحت فرمان همگی علیه مصدق منتشر می‌شدند و این در حالی بود که دو نشریه [  ] که همسو با پایگاه [سیا در تهران] حرکت می‌کردند مطالبی را به چاپ رسانیدند که پایگاه آن‌ها را سودمند و کارساز برشمرد. عوامل سیا نیز برای به هراس انداختن رهبران مذهبی در تهران به تبلیغات و صدور اعلامیه‌های تهدیدآمیز به نام حزب توده توجه جدی نمودند و این رهبران را تهدید کردند که در صورت مخالفتشان با مصدق با مجازات‌های وحشیانه‌ای روبرو خواهند شد. برای شماری از این رهبران مذهبی به نام حزب توده پیام‌های تلفنی تهدیدآمیز فرستاده شد و یکی از چند مورد بمب‌گذاری‌های ساختگی که برای خانههای این رهبران طرح شده بود، به مرحله عمل درآمد.»[88]

طبق برنامه‌ ریزی‌های انجام شده برای شروع عملیات در اولین مرحله شاه تهران را به مقصد رامسر ترک کرد. قرار بود دو فرمان (یکی عزل مصدق و دیگری انتصاب زاهدی) از طرف شاه صادر شود. متن این فرمان‌ها توسط دو ایرانی عضو شبکه پنهان انگلیس (رشیدیان و فردی دیگر) نوشته شد. 21 مرداد ماه سرهنگ نعمت‌الله نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی با هواپیما به رامسر رفت و بعد از امضای فرامین توسط شاه فردای آن روز به تهران بازگشت.[89]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 9.

[2] . همان، ص 11.

[3] . عبدالله شهبازی، پژوهشگر تاریخ علت این اشتباه را چنین توضیح می‌دهد: «اولین مترجم بولتن ویلبر،‌ که گمان می‌برد در حال ترجمه «ورق زر» است، به اسامی «جلیلی و کیوانی» برخورد و تلفنی از مرحوم دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی پرسید که آیا دو فرد با این اسامی می‌شناسد. مرحوم مهدوی که در سفر آمریکا بود، پاسخ داد که خیر، ولی این دو نام شبیه به اسامی علی جلالی و فرخ کیوانی است. مترجم بدون هیچ توضیح در متن فارسی «جلیلی و کیوانی» را خودسرانه به «علی جلالی» و «فرخ کیوانی» تبدیل کرد. پس از او سایر مترجمین بولتن ویلبر دو نام فوق را قطعی گرفته و تکرار کردند. به همین سادگی و بلاهت. بعداً مرحوم عبدالرضا هوشنگ مهدوی ماجرا را هم برای من شرح داد و هم از مرحوم فرخ کیوانی عذرخواهی کرد.» چرا این روزنامه نگار عامل سیا در کودتای ۲۸ مرداد نیست؟، سایت انتخاب، www.entekhab.ir / 0025An

[4] . خواب آشفته نفت، ج 1، ص 128.

[5] . همان، ص 128.

[6] . روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب، ص 319.

[7] . همان، ص 319.

[8] . خاطرات و تأملات محمد مصدق، محمد مصدق، ص 177 و 178.

[9] . روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب، ج1، ص 338.

[10] . همان، ج1 ص 336 و 337.

[11] . همان، ج1 ص 458.

[12] . مجموعه‌ای از مکتوبات، سخنرانی‌ها و پیام‌های آیت‌الله کاشانی، ج 2، ص 205 و 206.

[13] . همان، ص 210.

[14] . همان، ص 216 و 217.

[15] . خاطرات نورالدین کیانوری، ص 242 و 243.

[16] . ایران بین دو انقلاب، ص 334.

[17] . روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب، ج1 ص 337.

[18] . ایران بین دو انقلاب، ص 335 – 337.

[19] . کودتای ایرانی، ص 39.

[20] . همان، ص 43 تا 45.

[21] . همان، ص 46.

[22] . همان، ص 48.

[23] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 84.

[24] . کودتای ایرانی، ص 48.

[25] . همان، ص 49.

[26] . مارک گازیوروسکی متولد 9 اکتبر 1954، استاد علوم سیاسی در دانشگاه تولین است. او در زمینه سیاست خاورمیانه، سیاست کشورهای جهان سوم و سیاست ایالات متحده فعالیت داشته است. اما بیش‌تر به عنوان متخصص روابط ایران و آمریکا شناخته می‌شود. گازیوروسکی اغلب به عنوان مشاور در وزارت امور خارجه آمریکا و تحلیلگر در رسانه‌ها فعالیت کرده است. او در سال 1976 دوره لیسانس خود را در رشته ریاضیات در دانشگاه شیکاگو به پایان برد. سپس فوق لیسانسش را در سال 1980 و دکترایش را در سال 1984 در رشته علوم سیاسی از دانشگاه کارولینای شمالی گرفت. گازیوروسکی سال‌ها در گروه علوم سیاسی دانشگاه لوئیزیانا تدریس کرد. او بین سال‌های 1984 تا 1989 استادیار بود. سپس از 1989 تا 1997 دانشیار و از 1997 تا 2012 استاد تمام این دانشگاه شد. گازیوروسکی در سال 2013 به عنوان استاد تمام به دانشگاه تولین در نیواورلئان پیوست. او از سال 2005 تا 2008 برنامه مطالعات بین‌المللی در دانشگاه ایالتی لوئیزیانا را مدیریت کرد. گازیوروسکی در تابستان 1994 (1373ش)، تابستان 1996 (1375ش) و زمستان 1998 (1377ش) به عنوان استاد مهمان در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران حضور داشت و در سال‌های 2001 و 2002 در مرکز خاورمیانه کالج سنت آنتونی دانشگاه آکسفورد استاد مهمان بود. گازیوروسکی همچنین عضو هیئت مشاوره در پروژه بایگانی روابط ایران و آمریکا در مرکز آرشیو امنیت ملی آمریکاست. او در طی دوران فعالیتش با مأموران سازمان سیا که در کودتای 28 مرداد نقش داشته‌اند مصاحبه‌هایی انجام داده است.

بنگرید: https: /  / en.wikipedia.org / wiki / Mark_J._Gasiorowski 

https: /  / liberalarts.tulane.edu / departments / political-science / people / mark-gasiorowski

https: /  / nsarchive2.gwu.edu / NSAEBB / NSAEBB28 /

[27] . همان، ص 204، پاورقی 17.

[28] . همان، ص 49 و 50.

[29] . همان، ص 50.

[30] . در منابع انگلیسی نام این فرد "جلیلی" آمده است. اما در متون فارسی به اشتباه "علی جلالی" استفاده می‌شود.

[31] . بعضی منابع فارسی او را فرخ و بعضی دیگر فاروق نامیده‌اند. در هر حال او با فرخ کیوانی سردبیر مجله تهران مصور و روزنامه اطلاعات متفاوت است. آن طور که گازیوروسکی می‌گوید فرخ کیوانی که در کودتا شرکت داشت بعد از کودتا به همراه علی جلالی به آمریکا رفت و در آنجا درگذشت. اما فرخ کیوانی سردبیر روزنامه اطلاعات در سال 1388 در تهران درگذشت.

[32] . کودتای ایرانی، ص 50.

[33] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، غلامرضا وطن‌دوست، ص 87 – 88.

[34] . همان، ص 97 و 98.

[35] . همان، ص 96.

[36] . خاطرات و تأملات مصدق، ص 185.

[37] . ایران بین دو کودتا، ص 471.

[38] . شعبان جعفری، ص 124.

[39] . خاطرات و تأملات، ص 186.

[40] . آزادمرد شهید طیب حاج‌رضایی، ص 18.

[41] . روزنامه شرق، 30 فروردین 1390، شماره 1225، ص 16.

[42] . روزنامه ابتکار، 31 فروردین 1396، شماره 3687، ص 12.

[43] . روزنامه اطلاعات، 17 اردیبهشت 1332، شماره 8087، ص 10.

[44] . رشیدیان‌ها به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 7.

[45] . سید علی‌اکبر منزه از شاگردان پزشک احمدی، تزریقات‌چی زندان بود.

[46] . نصرالله زاهدی دوست و همشاگردی دوران دبیرستان و دانشکده افسری افشارطوس و از معتمدین او بود.

[47] . روزنامه اطلاعات، 12 اردیبهشت 1332، شماره 8082، ص 1.

[48] . شعبان جعفری، ص 124.

[49] . فصلنامه قضاوت، بهمن و اسفند 82، شماره 21، ص 38، جریان محاکمه سرتیپ افشارطوس.

[50] . زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی، ص 222 – 225.

[51] . روزنامه اطلاعات، 12 اردیبهشت 1332، شماره 8082، ص 4.

[52] . سرگرد فریدون بلوچ قرایی از اعضای فرقه ضاله بهاییت بود. روزنامه ایران، 28 مرداد 1395، شماره 6289، ص 24.

[53] . ناصر زمانی کارآگاه مخصوص رئیس شهربانی و عضو حزب زحمتکشان بود. او بعدها به پاس خدماتش به ساواک پیوست و سرانجام در دادگاه انقلاب اسلامی به عنوان شکنجه‌گر ساواک محاکمه و اعدام شد. روزنامه ابتکار، 31 / 1 / 1396، ص 12.

[54] . روزنامه اطلاعات، 12 اردیبهشت 1332، شماره 8082، ص 1.

[55] . همان، ص 1 و 4.

[56] . خاطرات نورالدین کیانوری، ص 258.

[57] . همان، ص 259.

[58] . مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 101.

[59] . همان، ص 103.

[60] . همان، ص 104.

[61] . همان، ص 119.

[62] . همان، ص 135.

[63] . کودتای ایرانی، ص 50 و 51.

[64] . همان، ص 55.

[65] . همان، ص 56.

[66] . همان، ص 56.

[67] . همان، ص 57.

[68] . نادر باتمانقلیچ از سال 1326 به ترتیب سمت‌های فرماندهی تیپ اردبیل، فرماندهی لشگر سه تبریز و ریاست اداره باربری ارتش را به خود اختصاص داد. باتمانقلیچ از بیست و دوم اسفند 1328 تا بیست و دوم مرداد 1329 جهت یک مأموریت نظامی به آمریکا رفت. از این تاریخ تا کودتای بیست و هشتم مرداد 1332 به ترتیب سرپرستی اداره تسلیحات ارتش، ریاست دادگاه تجدید نظر ویژه ارتش، ریاست اداره صنایع نظامی و بازرس ناحیه پنج وزارت جنگ را برعهده داشت. ماهنامه زمانه، افسران پیر، فرزندان کودتا، سجاد راعی گلوجه، شماره 24، شهریور 1383، ص 40.

[69] . محمدحسن اخوی در سال 1324 رئیس رکن دوم ستاد ارتش شد. او در سال‌های بعد به ریاست دایره 2 فنی اداره باربری ارتش، ریاست ستاد لشگر اهواز، معاونت اداره موتوری ارتش، معاونت اداره صنایع نظامی و ریاست اداره موتوری ارتش رسید. به گفته ارتشبد حسین فردوست حسن اخوی مغز متفکر گروهی وابسته به اینتلیجنس سرویس بریتانیا محسوب می‌شد و در تحکیم مواضع عناصر وابسته به انگلیس در ارتش و توطئه‌های مفصل این دوران سهم اساسی داشت. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 434 – 436.

[70] . کودتای ایرانی، ص 58.

[71] . همان، ص 58.

[72] . همان، ص 59.

[73] . همان، ص 61.

[74] . مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 238.

[75] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 107.

[76] . کودتای ایرانی، ص 61.

[77] . کودتای 28 مرداد 1332 در ایران، یرواند آبراهامیان، دو ماه نامه چشم انداز ایران، فروردین و اردیبهشت 1383، شماره 25، ص 95.

[78] . کودتای ایرانی، ص 62.

[79] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 97.

[80] . همان، ص 103.

[81] . کودتای ایرانی، ص 63.

[82] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 99 – 100.

[83] . همان، ص 100.

[84] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 82.

[85] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 100 و 101.

[86] . همان، ص 102.

[87] . همان، ص 112.

[88] . همان، ص 112.

[89] . کودتای ایرانی، ص 64-66.








پیشنهاد سازمان‌دهی کودتا در ایران مربوط به تاریخ 26 نوامبر 1952 (ششم آذرماه 1331) در این یادداشت «هنری بایرود»، دستیار وزیر خارجه آمریکا به مافوقش، «فریمن متیوز» که معاون قائم وقت مقام وزیر خارجه است اطلاع داده که مشاور سفیر انگلیس ، «کریستوفر استیل» خواستار نشستی با موضوع بحث درباره یک کودتای احتمالی شده است. «بایرود» در این یادداشت به «متیوز» خاطرنشان کرده که سفارت انگلیس قبلاً و برای اولین بار این پیشنهاد را در قالب سندی به تاریخ 8 اکتبر 1952 (17 مهرماه 1331) مکتوب کرده است.


«پیشنهاد بریتانیا برای سازمان‌دهی کودتا در ایران» یادداشتی مربوط به 3 دسامبر 1952 (13 آذر 1331) است. این سند، صورت‌جلسه مربوط به دیدار دیدار مقام وزارت خارجه آمریکا با «کریستوفر استیل» است.









دکتر محمد مصدق


آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی


حبیب‌الله رشیدیان پدر رشیدیانها و عامل انگلستان


اسد‌الله رشیدیان


قدرت‌الله رشیدیان


سیف‌الله رشیدیان


مظفر بقائی رهبرحزب زحمتکشان


شاپور ریپورتر جاسوس به نام انگلیس


آن کترین سواینفورد لمبتون جاسوس به نام انگلیس


آلن دالس پنجمین رئیس سازمان سیا


جان فاستر دالس وزیر خارجه وقت آمریکا


دونالد نیوتن ویلبر جاسوس سیا و همکار کودتای 28 مرداد


کرمیت روزولت جونیور رهبر عملیات کودتای 28 مرداد


هری ترومن رئیس جمهور امریکا


سرتیپ محمود افشار طوس که به دست عوامل کودتا کشته شد


دونالد نیوتن ویلبر جاسوس سیا و همکار کودتای 28 مرداد


شاه، نعمت‌الله نصیری و تیمور بختیار(ردیف سوم از سمت راست) نادر باتمانقلیچ سمت راست شاه و برخی از افسران نظامی


شاپور ریپورتر جاسوس انگلیس نفر اول از سمت راست در کنار تیمور بختیار و برخی از نظامیان خارجی


نعمت الله نصیری از عوامل کودتا و رئیس ساواک بعد از تیمور بختیار


فضل‌الله زاهدی فرمانده داخلی کودتا و نخست وزیر پس از کودتا


 

تعداد مشاهده: 23725


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.