نگاهی به حیات علمی و سیاسی آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی
تاریخ انتشار: 12 آبان 1403
تولد
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، فرزند سید محمد و نواده سید عبدالحمید در سال 1284ق/ 1246ش در مدیسه از روستاهای لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد.[1] خاندان وی در اصل از سادات موسوی ساکن شهر بهبهان بودند که به مدیسه مهاجرت کردند. پدر بزرگ ایشان سید عبدالحمید از عالمان وارسته نجف و از شاگردان شیخ موسی پسر شیخ جعفر کاشفالغطاء و همچنین آیتالله شیخ محمدحسن نجفی معروف به صاحب جواهر بود. او پس از مراجعت از نجف، در اصفهان و لنجان ساکن شد و تا پایان عمر در آنجا به تدریس و انجام امور شرعی اشتغال داشت. سید محمد پدر سید ابوالحسن نیز در همان ایامی که سید عبدالحمید برای فراگیری علوم دینی به عراق مهاجرت کرده بود، در کربلا متولد شد. ایشان از زمره عالمان شمرده نمیشد؛ اما مردی خداترس و روشن ضمیر بود که پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد.[2] از آنجا که نسب ایشان به امام موسی بن جعفر علیهماالسلام میرسد، ملقب به «موسوی» میباشند.[3]
در حوزه اصفهان
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی دروس ابتدایی طلبگی را در زادگاه خود، روستای مدیسه لنجان، نزد یکی از روحانیان آن دیار آغاز کرد و پس از گذراندن دوره ابتدایی تصمیم گرفت به حوزه علمیه اصفهان مهاجرت کند. زیرا آن حوزه در آن عصر یکی از حوزههای مهم شیعی به شمار میرفت. سید ابوالحسن چهارده ساله بود که به اصفهان رفت و به درس و بحث مشغول شد. معظمله در اصفهان مقدمات علوم دینی و سطوح فقه و اصول و بعض دروس خارج را از محضر استادانی، همچون: آقاسید محمدمهدی مشهور به «نحوی» از مدرسین بنام ادبیات عرب در حوزه علمیه اصفهان، ملا محمد کاشی، آیتالله ابوالمعالی کلباسی، آیتالله سیدمحمد هاشم چهار سوقی، آقا سیدمحمدباقر درچهای اصفهانی و آیتالله جهانگیرخان قشقایی فرا گرفت.[4]
در حوزه نجف
بر اساس آنچه آیتالله اصفهانی خود به خط خویش بر پشت تقریرات خارج فقه شیخ موسی کاشفالغطاء تألیف جد خویش عبدالحمید موسوی اصفهانی نگاشته است، وی در 13 ربیعالاول 1308 ق برابر با 5 آبان 1269ش اصفهان را به قصد نجف ترک کرد و در 11 جمادیالاول/ دوم دیماه همان سال به نجف اشرف وارد شد. در آنجا در مدرسه «صدر» که از مراکز افاضل طلاب حوزوی نجف بود، ساکن شد و به استفاده از محضر بزرگترین استادان فقه و اصول دست یافت. آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی از میان استادان خویش در حوزه علمیه نجف، تنها به نام دو تن یعنی میرزا حبیب رشتی و آخوند ملا محمدکاظم خراسانی تصریح کرده است. مورخین برخی اساتید دیگر را برای وی نام بردهاند که کم و کیف تحصیل آیتالله اصفهانی نزد آنها به خوبی معلوم نیست این اساتید عبارتند از: میرزا محمدحسن شیرازی، سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی، میرزا محمدتقی شیرازی، فتحالله شریعت اصفهانی و مولی عبدالکریم ایروانی. [5]
از میان همه استادان، آیتالله اصفهانی بیشتر از درس آخوند خراسانی بهره برد، زیرا معظمله بیش از سه سال از درس میرزا حبیب رشتی را درک نکرد. بعد از آن حدود 17 سال به شیوه ممتد و مسمتر از درس آخوند خراسانی بهرهمند شد، به طوری که از نزدیکترین و بهترین شاگردان و اصحاب این استاد به شمار میرفت، معظمله همزمان با حضور در درس آخوند خراسانی، خود به تدریس رسائل و کفایه اشتغال داشت.[6]
حوزه درس
حوزه درس آیتالله اصفهانی در زمان اساتید خود در مباحث سطوح از محافل برجسته نجف محسوب میشد، همچنین تدریس خارج، خصوصاً خارج فقه معظمله یکی از برجستهترین محافل درسی نجف اشرف به شمار میآمد.[7] به همین جهت بعضی از علما و فضلا درس فقه ایشان را بر درس آیات محمدحسین نایینی و آقا ضیاءالدین عراقی ترجیح میدادند. چنانچه از مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدرضا جرقوئی منقول است: «همه علماء نجف و قم و اصفهان را درک کردم، افقه همه ایشان مرحوم سید اصفهانی بودند و در فروعات فقه، از همه آنان بیشتر تسلط داشتند.»[8] بنابر شهادت اصحاب فقه، آیتالله اصفهانی چنان در مبانی مسلط بوده است که آن جناب را مخزن فقه آلمحمد(ص) میگفتهاند. به عنوان نمونه از آیتالله شیخ محمدتقی بهجت منقول است: «... یک وقتی درس آقای اصفهانی حدود دو ماه پی در پی با تعطیلی مواجه شد و بعد از آن تعطیلی متوالی و طولانی وقتی مجلس بحث آقا باز شروع شد. مرحوم سید از اصحاب سؤال نمودند: بحث فقهی ما چه بود؟ از آنجا که مدتی بحث تعطیل و آقایان تلامذه به بحثهای دیگر مشغول شده بودند، کسی به یاد نیاورد، آقا فرمودند: حال چه بگوییم؟ اصحاب درس مشورت نموده و گفتند آقا اگر مایل باشند بحث ارث گفته شود. آقای بهجت فرمودند: سید بدون درنگ شروع نمودند... بسمالله الرحمن الرحیم ..... آنچنان وارد مبانی فقهی ارث شدند که این بحث مشکله فقهی را گویا دیشب مطالعه نموده و مبانی آن را دستهبندی کردهاند.»[9]
شاگردان
در مکتب علمی آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی بسیاری از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عالیقدر و گرانمایه حاضر میشدند که برخی از آنان عبارتند از آیات عظام: محمدتقی بهجت، سیدحسین خادمی، سیدعبدالحسین دستغیب، سیدمحمود شاهرودی، سیدعبدالهادی شیرازی، سیدعبدالله شیرازی، سیدنورالدین شیرازی، سیدهبهالدین شهرستانی، سیدصدرالدین صدر، سیدمحمدحسین طباطبائی، میرزا محمدباقر کمرهای، سیدمحمدحجت کوهکمرهای، سیداحمد گلپایگانی، سیدمحمدصادق لواسانی، شیخ محیالدین مامقانی، میرزا ابوالقاسم محقق، شیخ بهاءالدین محلاتی، سید اسدالله مدنی، سیدمحمدهادی میلانی، سیدعلی یثربی، و...[10]
مرجعیت
پس از رحلت آخوند خراسانی در ذیالحجه 1329ق/ آذر 1290ش بعضی از مردم خراسان برای تقلید به وی مراجعه کردند، اما مرجعیت عامه پس از آخوند خراسانی به سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی و میرزا محمدتقی شیرازی منقل شد. شیرازی نخستین مرجعی بود که احتیاطات خود را به آیتالله اصفهانی ارجاع میداد. علاوه بر این مرجع عالیمقام؛ سیدابوالحسن اصفهانی و شریعت اصفهانی را بعد از خود شایسته مقام مرجعیت معرفی کرده است. اما در عمل پس از ارتحال آیتالله محمدتقی شیرازی در سال 1338ق/ 1298ش و شریعت اصفهانی در سال 1339ق /1300ش و شیخ احمد کاشفالغطاء در سال 1344ق /1305ش مرجعیت تقلید نخست توأمان در نجف به آیات اصفهانی و میرزا محمدحسین نائینی و در قم به حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم) منقل شد تا آن که پس از وفات آیات نائینی و حائری یزدی در سال 1355ق/ 1315ش مرجعیت تقلید شیعیان در سرتاسر جهان در شخص آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی منحصر شد.[11]
تألیفات
مشهورترین اثر آیتالله اصفهانی، کتاب جامعی در فقه به نام «وسیلهالنجاه» است[12] که شامل اکثر مسائل فقهی مورد نیاز برای مسلمانان در آن عصر بود. بسیاری از فقها و مراجع بزرگ، بر این کتاب حاشیه زده و شرح نوشتهاند.[13]
تألیفات دیگر آیتالله اصفهانی عبارتاند از:
1- انیس المقلدین؛ 2- حاشیه بر تبصره علامه؛ 3- حاشیه بر عروهالوثقی؛ 4- حاشیه بر نجاهالعباد؛ 5- ذخیرهالعباد؛ 6- شرح کفایهالاصول؛ 7- منتخب الرسائل؛ 8- مناسک حج؛ 9- ذخیرهالصالحین؛ 10- وسیله النجاه الصغری.[14]
آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی و جنبش تحریم تنباکو
از ورود آیتالله اصفهانی به حوزه نجف چیزی نگذشته بود که جنبش تحریم تنباکو به رهبری آیتالله میرزا حسن شیرازی به سال 1309ق/ 1271ش شروع شد و برای نخستین بار مرجعیت عامه شیعه به اتکاء مقبولیت مردمی توانست خواستههای خود را بر سلطنت مطلقه استبدادی تحمیل کند و ناصرالدین شاه را مجبور کند قرارداد امتیاز تنباکو و لاتاری را که به بیگانگان داده بود، نقض کند. تا قبل از جنبش تحریم تنباکو، برخورد روحانیت با دولتها، بر سبیل توصیه و از طریق موعظه بود. چه تا آن زمان، اکثریت فقها حاکمیت سیاسی سلطان وقت را (در غیبت معصوم،) بیرون از حوزه حاکمیت مذهبی خود (که به قضاء و افتاء و بیان احکام محدود میشد) میشمردند.
با عنایت به این واقعیت که آیتالله اصفهانی در حوزه علمیه عراق نه به اصحاب میرزا حسن شیرازی بلکه به حلقه درس میرزا حبیب رشتی پیوسته بود، مدرکی در دست نیست که ایشان در جنبش تحریم تنباکو، مشارکتی فعال داشته باشد. با این همه شک نیست که حضور او در حوزه عراق در اوج برخورد روحانیت شیعه با ناصرالدین شاه برای او که در آن وقت تازه مجتهدی 25 ساله بود، تجربه سیاسی آموزندهای بوده است.[15]
آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی و مشروطیت
بعد از فتح تهران توسط مشروطهخواهان، در تیرماه ۱۲۸۸، اولین جلسه دومین دوره مجلس شورای ملی، در روز سه شنبه دوم ذیقعده 1327/ آبان 1288 در بهارستان، برگزار شد. انجمن ایالتی آذربایجان در تبریز، از مجلس خواست که اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی[16] را از حضرات آیات نجف درخواست کند. انجمن ایالتی خراسان نیز در 23 ذیالقعده/ 15 آذر درخواست مشابهی را مطرح کرد.
آیات عظام آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی در تلگرافی به مجلس، به تاریخ 23 ذیقعده/ آذرماه این موضوع را مطرح کردند و در 22 ذیحجه/ 15 دیماه، از علمای تهران درخواست کردند که افرادی را برای تنظیم اسامی بیست نفر از فقیهان آشنای به زمان، به مجلس معرفی کنند، تا نمایندگان برای نظارت بر سیر قانونگذاری، از بین آنان پنج نفر یا بیشتر، برابر نیاز هر زمان را برگزینند. در نتیجه آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی، به تاریخ 3 جمادیالاولی سال 1328ق/ 1289ش بیست تن از فقیهان را به مجلس، معرفی کردند.[17] آیات عظام، آیتالله اصفهانی را که در آن زمان مجتهدی 44 ساله بود را در شمار یکی از بیست تن مجتهد طراز اول «مطّلع از مقتضیّات زمان» برای احراز انطباق مصوبات قانونی مجلس شورای ملّی با احکام فقه شیعه، به مجلس معرفی کردند.
پس از کش و قوس فراوان در جلسه 7 شعبان/ مرداد ماه مجلس شورای ملی، آقایان: حاجی میرزا زینالعابدین قمی، به اتفاق آراء و آقا سیدابوالحسن اصفهانی و حاجی میر سید علی حائری و آقا سید حسن مدرس قمشهای و حاجی امام جمعه خوئی، به حکم قرعه انتخاب گردیدند.[18]
آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی پس از آن که از انتخاب خود به عنوان «هیئت مقدس مجتهدین» آگاه شد در تاریخ 2 ذیالقعده 1328ق/ 13 آبان 1289ش در تلگرافی به مجلس نوشت: هرچند «آرزومند خدمت به دین و ملت بوده و هست، لکن نظر به مواقع [شاید: موانع] کثیر از این توفیق محروم و همانطوری که خدمت آقایان آیتالله دام ظلالهم،» معروض داشته «استعفای خود را به مجلس محترم با کمال اعتذار تقدیم و امید پذیرایی دارد.»[19]
در هر صورت، از مجموع علمای انتخاب شده هیئت طراز اول، تنها سیدحسن مدرس و امام جمعه خویی در مجلس دوم حضور یافتند و بقیه علمای معرفی شده از همکاری بـا مجلـس خودداری کردند.
قیام علیه مظالم انگلیس در عراق
بعد از جنگ جهانی اول، بریتانیا نمایندگان سیاسی و نظامی خود را در خاومیانه احضار کرد تا در کنفرانس قاهره شرکت کنند. این کنفرانس از 12 تا 30 مارس 1921 برابر با 22 اسفند 1299 تا 10 فروردین 1300 در هتلی در قاهره برگزار شد. از جمله برنامههای این کنفرانس، نحوه مدیریتِ سرزمینها تجزیه شده از امپراتوری عثمانی بود که عراق هم در زمره این سرزمینها به شمار میرفت.[20] در این کنفرانس حمایت از تمامیت ارضی کشور عراق و برقراری رژیم سلطنتی به رهبری ملک فیصل، یکی از پسران شریف مکه، تأیید شد. در همین راستا نیز قرار شد پس از انجام همهپرسی، ملک فیصل به پادشاهی عراق برسد.
چون بیعت فیصل اتمام پذیرفت، انگلیسها مصمم شدند که قیمومیت خود را بر عراق ادامه دهند. از اینرو به حیلههای مختلفی دست زدند، از جمله تلاش برای ایجاد نفاق بین اهالی عراق بود، متعاقب این اقدامات بود که آیتالله محمدمهدی خـالصی[21] فتوای ذیل را بین قبایل منتشر کرد:
«بر عموم مسلمین واجب است کـه بـا یکدیگر کمال معاضدت و مساعدت را به عـمل آورده، از نـفاق و اختلاف دوری جـویند و هـرکس بـرای خشنودی اجانب خلاف ایـن رویه را پیش گیرد، در شمار کفار محسوب شده، سلام و معاشرت و مکالمه و عبادت و تشییع جنازه او بر عامه حـرام و دفـن او در مقابر مسلمین غیر جائز و سزاوار غـضب و سـخط الهـی و مـستحق عـذاب جهنم میباشد.
الراجـی مـحمدمهدی الکاظمی الخالصی عفی عنه»[22]
چون انگلیسها از تولید نفاق و اختلاف بین قبائل مأیوس شدند، به وهابیین از حیث اموال و اسلحه و غیره کمک نمودند و آنها را تحریک کردند تا به عراق حمله کنند تا شاید اهالی عراق به واسطه علاقه زیادی که به عتبات عالیات و مراقد ائمه اطهار(ع) دارند برای رفع خطر آنان دست به دامان انگلیس شوند. در این زمان آیتالله اصفهانی قیام نموده و در تلگرافی به آیتالله خالصی مینویسد:
«کاظمیه - حجت الاسلام آقا شیخ محمدمهدی خالصی دامت برکاته.
به هیج وجه بر مـواعید و اقـوال انگلیس در دفع خوارج اعتماد و اطـمینان نـمیتوان کرد. خواهش میکنیم با تمام رؤسایی که حاضر هستند، عازم کربلا شوید تا در امور عراق مذاکره کنیم.
محمدحسین غروی نائینی، ابوالحسن المـوس[و]ی الاصـفهانی.»[23]
چون این تلگراف بـه آیـتاللّه خالصی رسید، عموم رؤسایی را که حضور داشتند امر به حرکت نمود و تلگراف ذیل را هم در جواب آیات اصفهانی و نائینی نوشت: «در روز دهم شعبان با تمام رؤسای قبایلی که حاضر هستند، به کربلا خـواهم آمد. به رؤسای قبایل اطراف هم اطلاع دادهام که در روز مذکور حـاضر شـوند.» [24]
هنوز روز دهم نشده بود که دسـتهها از اطـراف کربلا هجوم آوردند و عده آنها بالغ بر سیصد هزار بود که با خـود مـتجاوز از 2500 نـفر رئیس همراه داشتند. و بعد از مذاکرات زیاد در تـحت ریاست آیتاللّه خالصی و آقای سیدابوالحسن اصفهانی تعهدنامه ذیل را نوشتند:
«ما امـضاءکنندگان این ورقه در روز 15 ماه شـعبان المـعظم حسبالامر علمای اعلام که اطاعت اوامر آنها فرض به ذمهی ماست، در کربلا حاضر و متعهد شدیم که در مقابل هرگونه حملات خارجی از قبیل وهابی و غیر آن از عراق دفاع کرده و آنچه را که از تصرف عـراق خارج شده، عودت دهیم و برای مقاومت با متجاوزین به استقلال عراق از بذل جان و مال مضایقه ننماییم.»[25]
عموم رؤسای قبایل و بزرگان عراق این ورقه را امضا کرده نسخهای از آن را به فیصل دادند و نسخهای هم نـزد عـلما به ودیعه گذاشتند و شاید هم به ایران فرستاده باشند.[26]
در خلال این قضایا فیصل ضمن تشکیل کابینـه، برگـزاری انتخابـات عمـومی را بـرای تشکیل مجلس مؤسسان اعلام کرد. متعاقب فضای پیش آمده ارتباط بین علما مستحکمتر شد. و ارتباط میان شـیخ محمد مهـدی خالصی با سیدابوالحسن اصفهانی و میـرزای نـائینی، پیرامـون لـزوم صدور فتوایی مبنی بر عدم شرکت در انتخابات، برقرار گردید. مردم نیز از شرکت در انتخابات امتناع جسته و در این خصوص از علما استفتاء کردند:
«حـضرات علمای اعلام و حجج اسلام متعنا اللّه بظلهم مد[ی] الایام.
شایع است که شما به مقتضای وظیفه دینیه و ریاست روحانیه خود، مداخله در انتخابات را بر عموم اهـالی عـراق حرام فرمودهاید و مساعدت در این امـر را از هـرجهت غیر جائز شمرده و به منزله محاربه با خدا و پیغمبر دانستهاید. استرحاماً تقاضا میکنیم که صحت این مسئله را بیان فرمایید تا اوامر عالیه شما را کـه خـداوند به اطاعت آن فرمان داده اطـاعت کـنیم.
جواب: بلی ما حکم تحریم انتخاب را صادر کردهایم. چنان که بر عموم اهالی واضح و آشکار است و هرکس در این امر دخالت یا همراهی نماید، مثل کسی است که اقدام به محاربه [با]خدا و پیـغمبر کـرده باشد.
الاحقر ابوالحسن الموسوی الاصفهانی»[27]
بعد از صدور احکام فوق و «به برکت آن احکام مبارکه» برگزاری انتخابات با تأخیر مواجهه شد اما بعد از چندی «باز دسایس انگلیسها به جـریان افتاده و تزریق لزوم انتخابات را در بینالنهرین مشغول شدند. این است که حضرات آیاتاللّه العـظام و آقایان حجج اسلام بـاز حـکم سابق خود را تجدید فرموده» و ضمن تحریم انتخابات، احکام سابق خود را یادآور شدند. [28]
بنابراین در خرداد 1302 سید ابوالحسن اصفهانی فتوای مشهور خود را صادر کرد، او دخالت در انتخابات را بار دیگر حرام دانست و اعلام کرد این حکم را سـابقاً داده و کماکان به قوت خود باقی است:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.انا قد حکمنا سابقاً بحرمه الدخول فی الانـتخاب و لم یـتغیر الحکم و لم یتبدل و الامر کـما کـان.الاحقر ابوالحسن الاصفهانی الموسوی»[29]
روشنگری علما نقـش مهمـی در بـسیج تـودههـا بـر ضـد حکومـت دستنشانده داشت[30] متعاقب فضای پیش آمده، انگلیس و فیصل به رویارویی با علما پرداختند و آیتالله خالصی و فرزندانش را از عراق بیرون کردند. در پی این اقدام، آیتاللّه اصفهانی و آیتاللّه نائینی در مقام اعتراض به تبعید آیتاللّه خالصی و نیز انتقاد به دولت دست نشانده عراق، درسهای خود را تعطیل کرده و به سوی کربلا حرکت کردند، حکومت عراق نیز آنان را به ایران تبعید کرد. منابع موجود در مورد اختیاری یا اجباری بودن این تبعید هم نظر نیستند؛ در حالی گزارشهای موجود در وزارت امور خارجه انگلیس حاکی از آن است که «علما به قصد اعتراض به تبعید خالصی، آهنگ ایران کردند»، منابع عراقی بر این باورند که عالمان معترض را در خیمهای ویژه دور از مردم نگه داشتند و سپس بدون اینکه امکان برقراری تماس با کسی داشته باشند راهی ایران کردند.[31] آیتالله اصفهانی در آستانه تبعید از عراق، طی اعلامیهای شیعیان را به جلوگیری از «تسلط کفار» بر مسلمانان مکلف کرد:
«بسمالله الرحمن الرحیم
سلام بر همه بالخصوص برادران عراقی، وظیفه دینی بر همه مسلمانان لازم میگرداند که در حفظ حوزه اسلام و بلاد اسلامی تا آنجا که قدرت دارند بکوشند و بر همه ما واجب و لازم است که سرزمین عراق را که مشاهد ائمه هدی (علیهمالسلام) و مراکز دینی ما در آنجا است از تسلط کفار حفظ نموده و از نوامیس دینی آن دفاع کنیم من شما را بر این دعوت کرده و ترغیب مینمایم
خداوند ما و شما را برای خدمت به اسلام و مسلمین موفق گرداند.
ابوالحسن الموسوی الاصفهانی.»[32]
ورود علمای تبعیدی به ایران
علما نخست به خانقین[33] و سپس به حوالی قصرشیرین و به احتمال بسیار زیاد هنگام غروب و یا شب دهم تیرماه 1302 شمسی وارد قصرشیرین شدند.[34] بر طبق تلگرافهایی که از کرمانشاه به تهرن میرسید روز 22 ذیقعده 1341ق/ 14 تیر 1302ش با نهایت تجلیل و شکوه و در میان احساسات فوقالعاده اهالی، در حالی که تمام دکاکین و تجارتخانه و ادارات را تعطیل نموده بودند وارد این شهر شدند. بر اثر این وقایع و انتشار خبر تبعید علمای اعلام، علما در کلیه شهرستانها، اجتماعات کرده و به تلگرافخانهها آمده، در مورد تبعید آقایان علما، تلگرافهای زیادی به مرکز مخابره کرده و در این مورد، اقدامات فوری دولت و شخص شاه را خواستار گردیدند. علمای مقیم مرکز، همچنان اجتماعات خود را در مساجد داشته و در روز 24 و 25 ذی قعده 1341ق برابر با [17 و 18 تیر 1302 ش] در مسجد جامع، مسجد سید عزیزالله و مسجد و مدرسه خان مروی، اجتماعات آقایان علما و طلاب علوم دینیه و طبقات مختلفه باقی و مذاکرات راجع به تبعید آقایان علما جریان داشته و از طرف ناطقین نیز نطقهای حرارتآمیز ایراد گردید. قرار شد؛ که رسماً آقایان علما از طرف دولت و شخص شاه پذیرایی شوند و شاهزاده عضدالسلطان (عموی سلطان احمدشاه) از طرف شاه و حکیمالدوله (وزیر فرهنگ) از طرف هیات دولت به عنوان نمایندگی برای پذیرایی و تبریک ورود و احترامات لازمه به کرمانشاه حرکت نمایند و وجهی هم از طرف دولت در اختیار این دو نفر گذارده شد؛ که به خرج برسانند. همچنین، از طرف علمای مقیم تهران نیز قرار شد؛ یک نفر به عنوان نمایندگی از طرف علمای ایران و تهران به معیت این دو نفر به طرف کرمانشاه حرکت نماید.[35] شاهزاده عضدالسلطان و حکیمالدوله عصر روز 19 تیر ماه با ابلاغ از احمدشاه به طرف کرمانشاه حرکت کردند.
علما در جواب احمدشاه نوشتند: «... تلگرافی که متضمن تفقدات و عنایات کامله ملوکانه بود بر تشکر و دعاگویی و امیدواری داعیان و سایر آقایان حجج اسلام و همراهان افزود.»[36]
ضـمناً آقایان اظهار داشتند: «فعلاً مقصدی جز زیارت ندارند و مایل نیستند اشکالات سیاسی برای دولت مبتوعه[ایران]تولید شود. لیکن چون نـجف را کـه قـید اسلام و مرکز علم است نمیتوان خالی گذاشت، مقتضای اسلامیت و دیانت دولت عـلّیه[ایران]این اسـت: اولاً آقای خالصی را سریعاً عودت بدهند[37] و برای تدارک این اقدام فوقالعاده تاریخی که به مقام روحانیت اسلامیه کردهاند وسایل صحیحه -به طوری که لایق مقام روحانیت است- اتخاذ فرموده و حضرات را بـعد از زیارت ارض اقدس باز محترمانه به محل خودشان عودت بدهند.»[38]
همزمان دکتر محمد مصدق وزیر وقت خارجه، در 19 تیرماه با ارسال تلگرافی به کرمانشاه با عنوان «محضر مبارک حضرات آیاتاللّه العظام آقای آقا میرزا ابوالحسن و ملاذالاسلام و المسلمین آقای حجتالاسلام نائینی» نوشت: «به اقتصای خلوص عقیدت و ارادت، تـأثرات خـود را از زحمات و اراده و وجود مبارک آقایان عظام و حضرات حجج اسلام ادامالله بقائهم که در نتیجه مسافرت غیر مترقبه وارد شده معروض و عرض تحیات و خیر مقدم سعادت توأم آن ذوات مقدسه را که قطعاً برکات آن شامل احوال المسلمین است، تقدیم میدارد.»
پاسخ علما به مصدق ایـن گونه بود:
«تلگـراف محترم که کاشف از احساسات اسلامپرستانه و تأثیر قلبی از ایـن پیشامد محیرالعقـول و عدمالنظیر [بینظیر] بود، بر مراتب امتنان و امیدواری افـزوده همواره دوام تائید و حـسن موفقیت وجود اشرف را در حفظ نوامیس اسلام و اداء وظایف مقایسه[منطبق با اسلام] خواستاریم. ان شاءاالله تعالی. الاحقر ابوالحسن موسوی اصفهانی ـ الاحقر محمدحسین الغروی نائینی.»[39]
سردار سپه وزیر وقت جنگ، نیز به حضرات آیات در کرمانشاه نوشت: «به امیر لشکر هم که در این دو روزه وارد و شرفیاب میشود دسـتور مـؤکد داده شده است که از اطاعت فرمایشات خودداری ننمایند.» و علما خطاب به سردار سپه پاسخ دادند: «تلگراف محترم که متضمن تبریک ورود به کرمانشاه و ضمناً هم مأموریت امیر لشکر غرب بود، بـر امـتنان افزود. چقدر این موهبت عظیمه الهیه جلت آلائه شایان تشکر و موجب مسرت است که بحمداللّه تعالی و حسن تأییده، عساکر منصور اسلامیه که تأمین بـلاد و تـرفیه[رفاه] عمومیه به وجود آقایان اسـت بـه حسن موقعیت آن وجود اشرف در کمال انتظام و در هر نقطه به قدر حاجت حاضر فرمودهاند.»[40]
علمای تبعیدی، در تاریخ 13 مرداد 1302 از کرمانشاه به طرف همدان حرکت کرده و روز جمعه چهارم محرم 1342 قمری بـرابر بـا 25 مـرداد 1302 وارد قم شدند.[41] و در همانجا توقف نمودند. در این زمان شـیخ عبدالکریم حائری از آنان استقبال کرد و بـه احتـرام آنان، شاگردان خود را واداشت تا در درس آیات نائینی و اصفهانی حاضر شوند. آیتالله محمدحسن گلپایگانی، که خود از شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بود، در این باره میگوید: «مرحوم حاج شیخ خیلی به اینها احترام کرد و جای نمازش را داد به آسید ابوالحسن و منزل هم برای آنها گرفت و به ما که شاگردان حاج شیخ بودیم، دستور داد که بروید به مباحثه اینها.»[42]
آیتالله اصفهانی و همراهانش بدون رسیدن به اهداف خود (بیرون راندن کافران متجاوز انگلیسی از عراق) پس از چندماه حضور در ایران در نهایت روز جمعه هشتم فرودین 1303 شمسی بازگشت خود به عراق را آغاز کردند و روز سیام فروردین از قصر شیرین به طرف خانقین حرکت کردند.[43]
مخالفت با حمهوری خواهی رضاخان
همزمان با تبعید آیتالله اصفهانی از عراق به ایران در 1302ش رضاخان سردار سپه به منظور تثبیت انحصاری قدرت خود، برای جمهوری شدن ایران تبلیغ و تلاش میکرد. در آن زمان اکثر روشنفکران موافق تغییر رژیم از سلطنت به جمهوریت بودند.
بزرگترین دلیل منصرف شدن سردار سپه از جمهوریت این بود که رهبران روحانی (از جمله آیتالله اصفهانی) تغییر نظام سیاسی ایران را به جمهوری مصلحت ندانستند. روحانیون بیم آن داشتند که مانند ترکیه پس از رسمیت یافتنِ جمهوری، دین و مذهب ملغی گردد و ایران به سرنوشت ترکیه دچار شود.[44] بنابراین در ملاقاتی که سردار سپه در قم با سه مرجع بزرگ وقت: آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی، آیتالله میرزا محمدحسین نائینی و آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی داشت، توافق شد که گفتوگو از جمهوریت موقوف شود. آن دو مجتهد که بقای رضاخان را در پایبندیاش به قانون و مشروطیت میدانستند در اعلامیه اظهار داشتند: «جنابان مستطابان آقایان حجج و ارکان اسلام و طبقات اعیان و تجار و اصناف و قاطبه ملت ایران تأییداتهم چون در تشکیل جمهوریت بعضی اظهارات شده که مرضیالعموم نیست و با مقتضیات این مملکت مناسب نداشت، لذا در موقع تشرف حضرت اشرف آقای رئیسالوزرا دامت شکوته برای موادعه به دارالایمان قم نقض این عنوان و القای اظهارات مزبوره و اعلان آن به تمام بلاد خواستار شدیم و اجابت فرمودند ... ابوالحسن الموسوی اصفهانی، محمدحسین غروی نائینی، عبدالکریم حائری.»[45]
متعاقب این اعلامیه، رضاخان هم مجبور شد طی اعلامیهای رسماً انصراف خود را از جمهوریخواهی اعلام نماید:[46] «به تجربه معلوم شده است که اولیای دولت هیچ وقت نباید با افکار عامه ضدیت و مخالفت کنند و نظر به همین اصل... مقتضی دانستیم که به عموم ناس توصیه نمایم عنوان جمهوری را موقوف و در عوض همت خود را مصروف سازند که موانع اصلاحات و ترقیات مملکت را از پیش برداشته و در منظور مقدس تحکیم اساس دیانت و استقلال مملکت و حکومت ملی با من مساعدت نمایند. این است که به تمام وطن خواهان و عاشقان آن منظور مقدس نصیحت میکنم که از تقاضای جمهوریت صرف [نظر] کرده و برای نیل به مقصد عالی که در آن متفق هستیم با من توحید مساعی[وحدت کلمه] نمایند.» [47]
تلاش برای احیای متمم اصل دوم قانون اساسی
قبل از سفر سردار سپه به قم، نامهای از سوی جمعی با عنوان «جمعیت وطنیون اسلامی» در باره احیای اصل دوم قانون اساسی سؤالی از علماء در قم میشود که نظر خود را در این باره اعلام فرمائید.[48] آقا سیدابوالحسن اصفهانی در پاسخی ضمن تشکر از نامه آنان، اظهار داشت در موقع مناسب این کار انجام خواهد شد:
«بسمالله الرحمن الرحیم
ذوات محترمه جمعیت وطنیون اسلامی دامت تاییداتهم را بعد از تبلیغ سلام اعلام میدارد، مکتوب راجع به تقاضای تعیین نظار واصل و از احساسات دینیه اسلامیه آن ذوات محترمه کمال تشکر حاصل. البته قیام به این امر وظیفه این جانبان است در موقع خود تجافی از اداء این تکلیف نخواهیم بود. إن شاءالله تعالی موفقیت همه را در قیام به وظیفه دینیه و تشیید شعائر اسلامیه از حضرت باری تعالی شأنه مسئلت مینماید و السلام علیکم و رحمهالله و برکاته.
الاحقر ابوالحسن الموسوی الاصفهانی.»
بنابر این به دنبال درخواست فوق، آیات عظام (نائینی، اصفهانی و حائری) طی نامهای در حد فاصل 5 تا 15 فروردین 1303[49] بیست نفر از مجتهدان شیعه ایرانی مقیم ایران و عراق را برای نظارت استصوابی بر قوانین به شرح زیر مجلس شورای ملی به مجلس معرفی کردند:
«بسمالله الرحمن الرحیم
مجلس محترم شورای ملی شید الله تعالی ارکانه
چون به موجب اصل دوم متمم قانون اساسی مقرر است بیست نفر از علماء اعلام به مجلس محترم معرفی شود و پنج نفر از ایشان را بالاتفاق یا به قرعه برای مراقبت در عدم مخالفت آراء صادره با قوانین مقدسه اسلامیه انتخاب نموده امضاء (و) رد آن پنج نفر را در این باب مطاع و متبع دانند، لهذا علماء عظام مفصله الاسامی را به مجلس محترم معرفی مینمائیم.
شهر شعبان المعظم 1342
نجف اشرف: آقای حاج شیخ محمد حسین اصفهانی، آقای حاج شیخ محمد کاظم شیرازی، آقای حاج میرزا احمد آیتاللهزاده و آقای حاج شیخ اسحق آیتالله رشتی.
تهران: آقای آقا میرزا سید محمد بهبهانی، آقای امام جمعه خوئی، آقا حاج سید محمد امام جمعه و آقای آقا سید حسن مدرس.
اصفهان: آقای حاج آقا نورالله و آقای فشارکی. خراسان: آقای حاج میرزا محمد آقازاده (خراسانی) آقای حاج شیخ احمد شاهرودی. کرمانشاه: آقای آقا شیخ هادی، آقای حاج آقا محمدمهدی. شیراز: آقای آقا شیخ مرتضی، آقای آقا شیخ جعفر، آقای آقا سید جعفر. یزد: آقای حاج میرزا سید علی یزدی مدرس. عراق (اراک): آقای حاج آقا مصطفی، آقای حاج میرزا محمدعلی خان.
و نسئلالله تعالی أن یؤیدهم جمیعاً بالنبی و آله الطاهرین صلواتالله علیهم اجمعین.
الاحقر ابوالحسن الموسوی الاصفهانی، الاحقر محمدحسین النائینی.
بسمالله الرحمن الرحیم
اشخاص مفصله فوق دامت برکاتهم که حضرتین آیتین، أدام الله ظلهما، معین فرمودند صحیح و محل اعتماد این جانب هستند.
أیدهم الله تعالی لنصره الاسلام بجاه محمد و آله الطاهرین.
الاحقر عبدالکریم الحائری.» [50]
با آن که قرائت نامه مزبور در مجلس به تعویق افتاد و هیئت مجتهدان تعیین نشدند، اما آیتالله اصفهانی هرگز این قضیه را پیگیری نکرد و تنها هیئت علمیه اصفهان، در اواخر تیر 1303ش، با ارسال تلگرافی ضمن اشاره به معرفی بیست تن از علمای معرفی شده از سوی مراجـع، خواستار تعیین هیئت طراز اول از جانب مجلس شد. پس ازآن حـوادث دیگـری رخ داد کـه سایر مسائل ازجمله طرح لایحه مزبور را در مجلس تحتالشعاع قرارداد، مانند قتـل میـرزاده عشقی در 12 تیر 1303ش، تحصن تعدادی از مدیران جراید اقلیت در مجلـس در 14 تیـر 1303ش، قتل ماژور ایمبری کنسول آمریکا در ماجرای سقاخانه شیخ هادی در 27 تیـر 1303ش، و واقعـه استیضاح رضاخان و... پس از مدتی نیز با طرح مسائل مهمی چون خلـع احمدشـاه، واگـذاری حکومت به رضاخان و تشکیل مجلس مؤسسان، دیگر مسئله هیئت مجتهـدان طراز اول در مجلس پنجم مطرح نشد و یکسره به فراموشی سپرده شد.[51]
بنابر این اقدام مراجع تقلید برای تجدید نظارت استصوابی فقیهان بر قوه مقننه هیچ تأثیری بر نظام حقوقی بر جای نگذاشت.
آیتالله اصفهانی و سیاستهای دین ستیزانه رضاشاه
رضاشاه در سال های آغازین اقتدارش ریاکارانه با روحانیون رابطهای دوستانه داشت و به این حسن ارتباط تا 1306 ادامه داد. از 1306 به بعد، او به محدود کردن قدرت روحانیون، محاکم، محاضر شرع، مکتب خانهها و مدارس دینی پرداخت. روحانیون ایران که تحت فشار غریبی قرار گرفته بودند، به آیتالله اصفهانی که مرجع اعلای شیعیان جهان بود، متوسّل شدند، اما دولت همه راههای ارتباط ایشان را از طریق جاسوسهای متعدد مسدود کرده بود. با این همه، بالاخره اوضاع روحانیون ایران از نظر آیتالله اصفهانی پنهان نماند و او سرانجام سال 1306 دو تن از شاگرادن مبرز خویش یعنی آیتالله شیخ احمد شاهرودی و آیتالله سید حسین طباطبایی بروجردی که بعدها هر دو یکی در مشهد و دیگری در قم به اشتهار و اعتبار بسیار رسیدند، با پیامی ویژه برای تجهیز روحانیون ایران گسیل داشت. [52]
امّا شاعر متجدد محمدحسین بدیع بهبهانی (نصرت الوزاره) که خود متولد کاظمین بود، در مقام ژنرال کنسول ایران در بصره، طی گزارش محرمانهای به وزارت امور خارجه راپرت داد و هم زمان به مسوولان انتظامی / امنیتی مستقر در قصر شیرین – با قرار قبلی – دستور داد که این دو روحانی را به محض عبور از مرز عراق در سرحد قصر شیرین توقیف کنند. در واقع آیتالله اصفهانی به تحرکاتی برای جلوگیری از برنامههای اسلام ستیزانه رضاشاه دست زد، اما با توجه به قدرت امنیتی، اطلاعاتی و انتظامی متمرکز رژیم رضاشاهی، این کوششها به جایی نمیرسید. برای مثال، تمام راههای ارتباط مقام مرجعیت در نجف با روحانیون داخل ایران از طریق پست و تلگراف تحت کنترل و سانسور بود، در حالی که هم در جنبش تنباکو و هم در انقلاب مشروطه و هم در انقلاب اسلامی ایران در بهمن 1357، دولت نتوانست از ارتباط مستقیم مرجعیت وقت با نمایندگان مراجع تقلید در تهران و شهرستانهای مختلف کشور جلوگیری کند. [53]
آیتالله اصفهانی، محروم از ابزارهای مدرن تکنولوژی مانند پست، تلگراف و رادیو، شخصاً نامهای به امضای خویش خطاب به شخص رضاشاه نوشت و در آن از برنامههای اسلامزدایی شاه انتقاد و شکایت کرد که شاه با قدرت تمام به آیتالله اصفهانی میگوید که برنامههای دولت ایران در جهت پالایش دیانت و روحانیت از خار و خاشاک زاید است و آیتالله اصفهانی باید اشخاصی که دور و بر او را گرفته و با سوء نیت به او القا کردهاند که شاهنشاه شیعه ایران با اسلام سر مخالفت دارد، از گِرد خود براند![54]
آیتلله حاج شیخ علی غروی علیاری از شاگرادان مرحوم اصفهانی در خاطرات خود اشاره میکند که رضاشاه برای اینکه اطرافیان آیتالله اصفهانی را شناسایی کند و آنها را از سر راه بردارد، مأمورانی را با هدایای گرانقیمت خدمت آیتالله اصفهانی میفرستاد:
روزی، در محضر ایشان [سید ابوالحسن اصفهانی] بودم، خدمتکار آقا وارد شد، گفت: چند نفر از بغداد آمدهاند خدمت شما برسند. فرمود: کیستند؟ گفت: سفیر ایران است به همراه چند نفر دیگر که از ایران آمدهاند. مرحوم سید اجازه ملاقات داد. احساس کردم، جلسه خصوصی باشد خواستم بیرون بروم. آقا فرمود: بنشینید، مانعی ندارد.
آن چند نفر وارد شدند. معلوم شد همراه سفیر، فرستاده رضاخان است. وی هدایایی از طرف رضاخان آورده بود: عینک، عصای مزیّن به طلا و مقداری پول، که پس از ابلاغ سلام رضاخان، تقدیم سید کرد و گفت: مانعی نیست که وکلای شما از ایران برایتان پول بفرستند، ولی بهتر است آنان را بشناسیم.
سیّد فرمود: لازم نیست شما آنان را بشناسید. نیازی هم به عصا و عینک و پول ندارم، بردارید و ببرید. هرچه فرستاده رضاخان اصرار کرد، آقا نپذیرفت. آنان رفتند. آقا فرمود: میخواستند وکلای مرا شناسایی کنند تا به اذیت و آزار آنان بپردازند. به فاصله کمی، عربی وارد شد. دست آقا را بوسید. مقدار زیاد پول تقدیم آقا کرد و رفت.
سید فرمود: آقای علیاری! اگر من پول آن خبیث را گرفته بودم، حال خداوند چنین پول پاک و طاهری را نصیبم نمیکرد. این عزت نفس و بیتوجهی به ستمگران، در حالی بود که به خاطر مانع شدن رضاخان از رسیدن وجوه شرعیه از ایران به نجف، سید در مضیقه مالی شدیدی افتاده بود، به گونهای که پول چند ماه شهریه و نان طلاب را مقروض بود و به آقایان میفرمود: دعا کنید خداوند فرجی کند.[55]
آیتالله اصفهانی و قیام آیتالله آقا نورالله اصفهانی
از اقدامات دیگر رضاشاه که با مقاومت علما روبهرو شد قانون نظام اجباری بـود کـه در خـرداد 1304بـه تصـویب رسـید، امــا اجـرای آن بـا احتیـاط و تـأخیر همـراه بـود تـا اینکـه در سـال 1306 استاندار اصفهان، اداره نظام اجباری را تأسیس و اعلامیهای صادر کرد. انتشار خبر سربازگیری موجب تشنج و آشوب در اصفهان شد. تظاهرات و تعطیلی عمومی آغاز شد و مردم بـه منزل علما و به خصوص حاجآقا نورالله پناه آوردند.
حاجآقا نورالله که رهبـری قیـام را برعهـده داشت در مشورت با علمای اصفهان به این نتیجه رسید که به قم مهاجرت کنند و از آنجا خواستههای خـود را عنـوان کنند. بنابر این همراه با حدود سیصد تن از طلاب اصفهان بـه قم مهاجرت کردند. از سایر بلاد نیز علما به قم آمدند. از شیراز مرحوم سـیدعبدالباقی و سیدعبداالله شیرازی، از همدان شیخالاسلام همدانی، از خراسان حاج میرزا عبـداالله، از کاشـان میـرزا شهابالدین کاشانی، از خمین میرزا محمدمهدی احمدی به قیام پیوستند.[56]
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی در 12 ربیعالثانی 1346 (16 مهر 1306) در نامهای خطاب به آقا نورالله نوشت: «هرچه تأمل شده و میشود، طریق اصلاحی بعد از مدد غیبی به نظر نمیآید...» ایشان در این نامه از سوءاستفاده دشمنان اسلام ابراز نگرانی کرده و درباره اوضاع ایران تصریح کردند: «شَهِد الله دل ما هم خون است و اگر راهی برای اصلاح و انجام بعضی مطالب داشته باشیم که دفع فاسد به افسد نشود، بلکه احداث فساد بالنتیجه نشود، حاضر و فداکار هستم.»
تشویق و حمایت طلاب به مبارزه علیه سیاستهای ضددینی رضاشاه
از اقدامات مهم آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی علیه رژیم رضاخان تشویق و حمایت طلاب در مبارزه علیه سیاستهای ضد دینی رضاخان بود. به عنوان نمونه در جریان سفر حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی به عتبات در سال 1309ش، آیتالله ابوالحسن اصفهانى از وی پرسید: «به چه خیال به کربلا آمدى؟ برای زیارت یا برای درس؟ گفتم: فعلاً برای زیارت آمدهام و مادرم همراه من است، ولى اگر او را به وطن رساندم دوباره برای درس خواندن خواهم آمد، چون که دوره سطح را خواندهام و احتیاج به خواندن درس خارج دارم که مجتهد شوم. گفتند: از که تقلید میکنی؟ گفتم: از شما. گفتند: به فتوای من امروز درس خارج خواندن و برای اجتهاد کوشش کردن برای تو حرام است و منبر رفتن و بر خلاف مقرراتی که رضا شاه پهلوی در ایران بر خلاف قرآن اجرا میکند سخن گفتن، واجب عینی است. مجتهد بسیار داریم، ولى مبلّغ منبرى که بفهمد چه بگوید و با تقوا و متدین هم باشد کم داریم. تا زمانى که تو مجتهد شوى، رضاشاه مسلمانى در ایران باقى نخواهد گذاشت که از تو تقلید کند.»[57]
آیتالله اصفهانی سپس به او توصیه میکند: «ابتدا بر تو لازم نیست که جنگ کنی؛ منبر برو و حکم خدا را بگو. اگر جلوگیری کردند و به شما حمله کردند، مدافعه کن. در این صورت حق داری و مسئول نیستی و هر کس در راه خدا کشته شود، شهید است.»[58]
از دیگر اقدامات معظمله در این راستا حمایت کامل از تشکلهای دینی و انجمنهای تبلیغی در جهت خنثیسازی توطئههای رژیم بود. معظمله در نامهای به سید ابوالحسن طالقانی اعلام داشت:
«از این که برای رفع شبهات معاندین و حفظ عقاید ضعفای مسلمین، بنای تأسیس مرکزی در مدرسه مروی دارید که مرکب از فضلا و صلحا باشد بیاندازه مسرور شدم... لکن این مطلب بزرگ محتاج است به استعداد کامل و ترکب از اشخاص فاضل متتبع مستقیم السلیقه و کتب بسیار و مجلات خارجه و داخله که به السنه مختلف است و مترجمین صحیحالعقیده که خدای ناکرده اگر با استعداد ناقص و عدم تهیه اسباب، علاف[معطل] این مطلب شود و از عهده کماهو حقه بیرون نیایند، معاندین شیرتر میشوند... علی ای حال جدیت نمایید و بزودی داخل در مطلب شوید و حقیر هم بر حسب وظیفه دینیه خود به مقدار مقدور مساعدت خواهم [کرد] و هر مطلبی که دخالت در تایید این مطلب داشته باشد و از حقیر بر آیید اشاره فرمایید کوتاهی نخواهد شد؛ و اگر فرصت و مجال باشد، شاید یک دستورالعمل اساسی کلی برای دخول در مطلب عرض کنم که پسند آن ذوات مقدسه – ایدهم الله تعالی-باشد.»[59]
همچنین در حادثه خونبار گوهرشاد و تبعید آیتالله حاج حسین قمی به عتبات، آیتالله اصفهانی ساکت نماند و موضع اعتراضآمیز گرفتند، وقتی آیتالله قمی به کربلا وارد شد، آیتالله اصفهانی داماد خویش را با نامهای به نمایندگی از جانب خود به خدمت ایشان اعزام کرد. در آن دیدار داماد آیتالله اصفهانی خطاب به آیتالله قمی گفت: آقا به من دستور دادند از طرف ایشان دست شما را ببوسم. در واقع این عمل به نشانه رضایت آیتالله اصفهانی و تأیید معظمله از اقدامات مرحوم آیتالله قمی در ایران انجام شد.[60]
مشی آیتالله اصفهانی در کشته شدن فرزندش
داستان به قتل رسیدن سید محمدحسن فرزند آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی و برخورد معظمله با قاتل فرزندش، یکی از استثناییترین حوادثی است که در نجف در این سطح رخ داده است.
گفته شده است: «به سبب سیاستهای ارزی دولت و نیز جلوگیری از سفر زائران ایرانی به عتبات، ارسال وجوهات شرعی به عراق با دشواری همراه بود و حوزه نجف و مراجع مسئول برای اداره حوزه با دشواریهای بسیار روبرو بودند. این وضع چند سالی ادامه داشت و همین مضیقه مالی دستاویز یکی از طلاب گردید و وی[از روی خشم و غضب] به قتل سید محمدحسن فرزند آیتالله اصفهانی اقدام کرد.»[61] این اقدام در حالی صورت گرفت که بنابر منابع موجود: «شیخ قاتل دارایی نداشته و تمام زندگانی او از آیتالله اصفهانی بوده...، به علاوه هر وقت مسافرت میکرده خرج سفر هم میگرفته، و برای گرفتن عیال از آیتالله اصفهانی پول اخذ و بعد از آن نفقه عیال و مخارج او به عهده آیتالله اصفهانی بوده است.»[62]
درگذشت سید محمدحسن در 15 صفر سال 1349ق (21 تیرماه 1309) در وقت نماز مغرب و عشا اتفاق افتاد. در حالی که آیتالله العظمی سـید ابوالحسـن اصفهانی مشغول اقامه نماز جماعت بود، در پشت سر او، فرزندش سید محمدحسن موسوی، همراه مردم در صف نماز ایستاده بود. ناگهان شخصی بـه نام شـیخ علی قمی، با چاقو به سـید محمدحسن حمله کرده، با یک ضربت وی را به قتل میرساند.
بنا بر گفته آیتالله حاج سید جواد میرسجادی (نوه دختری مرحوم سید ابوالحسن) وقتی:
«مرحوم سید متوجه همهمه و شلوغی شدند. به ایشان گفتند: چیزی نیست برای «سید محمدحسن» پیشآمدی شده و ایشان را به بیمارستان بردند. شما نماز عشاء را بخوانید. ایشان هم نماز عشاء را خوانده و به سمت منزل رفتند. مرحوم سید با جمعیت بسیار زیادی که در اطراف منزل ایشان و پشت بامها تجمع کرده بودند با سر و صدا و گریه مواجه میشود. سیّد محمدحسن به واسطه ضربه شدید چاقو در همان صحن شهید شده بود، امّا هنوز «آقا» خبر نداشتند. آیتالله سید ابوالحسن مات و مبهوت، همینطور به جمعیت نگاه میکرد، متعجّب و متحیّر بود. اطرافیان مانده بودند که چه کسی و چگونه خبر شهادت را به «سید» بدهند؟. قرار شد، به آقا شیخ جواد جواهری (نوه پسری مرحوم صاحب جواهر) که از علماء بود (و در سفر تبعیدی سید به قم؛ از نجف آمد به قم و مرحوم سید را به نجف آورد) بگویند که او این خبر را در همان شب واقعه به «سید» بدهد و آقا را از تحیّر در آورد تا راحت شود. زنها (حتی مادر سید محمدحسن) هم از قتل و شهادت، خبر نداشتند. به «مرحوم جواهری» خبر دادند. ایشان آمد. جمعیت را کنار زدند «آقا شیخ جواد جواهری» از پلّهها بالا آمد، روبروی آقا ایستاد در حالی که به عصا تکیه داده بود، خطاب کرد به مرحوم سید (که نشسته بود) گفت: آقای سید ابوالحسن اصفهانی! خدا، یک بلایی به شما داده و میخواهد شما را امتحان کند! همین را گفت و خداحافظی کرد و رفت. «آقا» از جریان با خبر شد، شروع کرد به گریه کردن!»[63]
بعد از این اتفاق، مردم به برخی از طلاب بیاحترامی و گاهی آنان را اذیت[مسخره و استهزاء] میکردند. سید ابوالحسن در جلسهی ختم پسرش به شیخ محمدعلی یعقوبی که واعظ جلسه بوده گفت که از قول او اعلام کند: «یکی از فرزندان من فرزند دیگرم را کشته است! به فرزندانِ دیگر من چه کار دارید؟! همه طلاب فرزندان من هستند.»[64]
آیتالله غلامحسین جعفری همدانی[امام جماعت شجاع و مبارز شبستان گرمخانه مسجد جامع بازار تهران] از شاگردان آیتالله اصفهانی که در آن وقت در نجف بود در مورد رفتارشناسی آیتالله اصفهانی در مواجهه با این پیشآمد میگوید: «از این حادثه غم انگیز، دو خاطره عبرتآموز به یاد دارم:
1-چگونگی برخورد حضرت آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانی با این حادثه: ایشان، انصافاً، با این حادثه غمانگیز، با متانت و وقار و شکیبایی برخورد کردند. در تشییع جنازه، هنگام نماز، که به مرحوم نائینی تعارف کردند اقامه نماز کنند و... با اینکه شاهد بودم از دیدگانش اشک میریخت، ولی تغییری در حالاتشان و از نظر روحی مشاهده نکردم.
2- جلوگیری از فتنه: مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی، به گونهای در این حادثه رفتار کردند که جلو هر گونه سوءاستفاده و فتنهای گرفته شد. چون سال پیش از این حادثه، در اربعین حسینی، بین هیئتهای سینهزنی که از نجف به کربلا رفته بودند، با اهالی آنجا درگیریهای پیش آمده بود و چند نفری هم از بین رفته بودند، به طور حتم اگر بعد از کشته شدن آقازاده آقا سیدابوالحسن اصفهانی، دستهها و هیئتهای سینهزنی به کربلا میرفتند. فتنهای دیگر به وقوع میپیوست... وقتی قضیه کشته شدن فرزند آقا سید ابوالحسن اصفهانی پیش آمد، چون مقارن با اربعین حسینی بود، آن سال نه تنها نجفیها به کربلا نرفتند که هیئتهای اطراف هم برای سر سلامتی خدمت آقا سید ابوالحسن آمدند.» و با درایت آیتالله اصفهانی جلوی هرگونه فتنه گرفته شد. [65]
مرحوم اصفهانی کشته شدن فرزند را با شکیبایی تاب آورد و در پاسخ به نامه تسلیتی کـه یکی از علمای اصفهان به ایشان نوشته بود مینویسد:
«به عرض میرساند: مرقومه شریفه که حاوی تعزیت و اظهار تأثر از این مصیبت بود واصل، موجب تشکر گردید. جزاکمالله خیـراً. غیر از صبر و شکیبایی چـارهای نیست. به اجداد طاهرینش تأسی و تسـلیت خاطر میدهیم. رضاً بقضاءالله و تسلیماً لامره. البته دعا کنید از برای این ضعیف صبر و برای این جوان مظلوم رحمت و مغفرت را که اعظم چیزی است که به آن تسلیت خاطر میدهم. همین که این جوان که به منزله روح من بود، به بحار رحمتهای غیر متناهی مستغرق و به مقامات عالیه فائز باشد، برای ما سهل است. انا لله و انا الیه راجعون و لا حول و لاقوه الا بالله العلی العظیم. در خاتمه تأیید و تسدید آن جناب را مسألت دارم.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
الاحقر سید ابوالحسن الموسوی االاصفهانی»[66]
منابع موجود علاوه بر صبر و تحمل آیتالله اصفهانی در ایـن مصیبت، از گذشت معظمله از قاتل فرزندش خبر داده و بـه نیکی از این رفتار یاد کردهاند. به طوری که نقل شده است: آیتالله اصفهانی پس از دستگیری قاتل، شخصی را به نمایندگی از طرف خود به دادگستری فرستاد تا اسباب آزادی قاتل را فراهم کند.[67]
شیخ علی قمی پس از آزادی از زندان طی نامهای از سید ابوالحسن اجازه خواست تا به نجف آمده، به ادامه تحصیل بپردازد. سید ابوالحسن به پیکی که نامه را برایش آورده بود، گفت: «از نظر من مانعی ندارد، اما ایشان در اینجا امنیت ندارد. بهتر است برود ایران در جایی گمنام زندگی کند.» مرحوم سید پولی هم داد برای کمک خرج زندگی که به قاتل فرزندش بدهند.[68]
آیتالله اصفهانی در سلطنت محمدرضاشاه
پس از سقوط رضاشاه پهلوی در شهریور 1320، محدودیتها از روحانیت برداشته شد و مخالفان رضاشاه از جمله روحانیون قوی شدند و روابط نسبتاً متعادلی بین دربار و مرجعیت پدید آمد، از جمله کشف حجاب اجباری موقوف شد و پوشیدن لباس روحانی (بدون داشتن جواز مخصوص از دولت) آزاد شد. انتقاد مستقیم و صریح آیتالله اصفهانی از شخص محمدرضاشاه پهلوی از تبادل تلگرافهای زیر در آخر دی و اول بهمن 1322 به دلیل کشته شدن حاج طالب یزدی در مکه به دست حکّام عربستان سعودی آشکار میشود. در تلگراف آیتالله اصفهانی به شاه آمده است:
«تهران – ... بعد از دعوات صمیمه به عرض اعلی میرساند: سکوت ذات شاهانه از قتل دلخراش طالب نام ایرانی در حجاز به بهانه یک تهمت بی اساس روا نیست. ... ابوالحسن الموسوی الاصفهانی.»[69]
محمدرضاشاه هم در پاسخ آیتالله اصفهانی تلگراف کرد:
«نجف اشرف – جناب مستطاب حجتالاسلام آیتالله اصفهانی دامت افاضاته. از احساساتی که در تلگراف راجع به قضیه قتل دلخراش طالب نام ایرانی ابراز داشتهاید، امتنان داریم. در این باب، از طرف ما سکوت اختیار نشده است و به دولت دستور مؤکد دادهایم که قضیه را با کمال جدیت تعقیب نمایند تا احقاق حق به عمل آید و منافع ایرانیان و مسملین محفوظ بماند. اول بهمن 1322 – شاه»[70]
رحلت
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی تا واپسین سال حیات خویش در نجف اشرف اقامت داشت. ایشان در اواخر عمر به ضعف مزاج و بیماریهای گوناگون مبتلا شد. ایشان در آن سالها در فصل تابستان برای در امان ماندن از گرمای زیاد نجف به کاظمین و سامرا میرفت. در آنجا گرچه وی در ظاهر استراحت میکرد؛ ولی در عمل این چنین نبود زیرا به تنهایی در آنجا به نامههای مسلمانان و دوستدارانش برای کسب نظرهای فقهی و رهنمودهای علمی پاسخ میداد. چند صباحی پیش از اینکه دار فانی را وداع گوید، وضعیت مزاجیاش رو به وخامت گذاشت. به او پیشنهاد کردند که محلی دیگر را برگزیند که هوایی مناسبتر داشته باشد. آن بزرگوار، ایران را انتخاب کرد؛ اما خیلی زود از این سفر منصرف شد و سفر به بعلبک لبنان را برگزید. پس از مدت کوتاهی که ایشان در بعلبک بود، بسیاری از بزرگان و دانشمندان جبل عامل، بعلبک، بیروت، دمشق و دیگر نقاط لبنان و سوریه با وی دیدار کردند. پس از اینکه وضعیت مزاجی وی تا اندازهای بهبود یافت، روزی بر اثر سانحهای به زمین خورد و پس از بازگشت به کاظمین در نهم ذیحجه 1365 ق برابر با 13 آبان 1325ش در 81 سالگی دار فانی را وداع گفت. [71]
پیکر شریف آن مرجع بزرگ پس از حمل از کاظمین به نجف و تشییعی کمسابقه در صحن مطهر امیرمؤمنان(ع) کنار قبر فرزند مرحومش حجتالاسلام سید محمدحسن و آرامگاه آیتالله آخوند خراسانی به خاک سپرده شد. شعرای به نام فارس و عرب در رثای آن عالم بزرگ چکامههایی سرودند.[72]
[1] . مرحوم شیخ آقا بزرگ میگوید من از خود آقا سید ابوالحسن شنیدم تاریخ ولادتش ۱۲۸۴ق/ 1246ش است. ولی زیر عکس موجود در مقبره وی ۱۲۷۱ق/ 1233ش نوشته یعنی ۱۳ سال اختلاف! آیتالله سید موسی شبیری زنجانی بنا به قرائنی معتقد است ۱۲۷۱ق/ 1233ش صحیح است از جمله اینکه از میرزا هاشم آملی نقل میکند که آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانى هنگام ورود به مدرسه صدر نجف روحانی ذیشأنی بوده که طلاب قبل از دیدن ایشان وی را میشناختند لذا نتیجه میگیرد همان ۱۲۷۱ق/ 1233ش باید صحیح باشد. (شبیری زنجانی، موسی، جرعهای از دریا، ج 3، مؤسسه کتابشناسی شیعه، 1393، ص 435-436)
[2] منظورالاجداد، محمدحسین، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، تهران، انتشارات شیرازه، 1379، ص 97.
[3] . نسب آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی بدین شرح است: ۱ ـ أبوالحسن بن ۲ ـ محمّد بن ۳ ـ عبدالحمید بن ۴ ـ محمّدالبهبهانی بن ۵ ـ علیبخش بن ۶ ـ محمّد بن ۷ ـ خلیل بن ۸ ـ محمّدطاهر بن ۹ ـ أسدالله بن ۱۰ ـ نصرالله بن ۱۱ ـ ولی ّبن ۱۲ ـ نصرالله بن ۱۳ ـ محمّد بن ۱۴ ـ جلالالدّین بن ۱۵ ـ محمّد بن ۱۶ ـ صدرالدّین بن ۱۷ ـ محمّدالطّیار بن ۱۸ ـ محمّد بن ۱۹ ـ طاهر بن ۲۰ ـ مهدی بن ۲۱ ـ عزّالدّین بن ۲۲ ـ تاجالدّین بن ۲۳ ـ قطبالدّین بن ۲۴ ـ ابراهیم بن ۲۵ ـ موسی بن ۲۶ ـ محمود بن ۲۷ ـ رکنالدّین بن ۲۸ ـ أبوطاهرالبذلاء بن ۲۹ ـ أبوالحسن بن ۳۰ ـ علاءالدّین بن ۳۱ ـ مرتضی بن ۳۲ ـ موسی بن ۳۳ ـ ابراهیم بن ۳۴ ـ امام موسیبن جعفر(علیهماالسّلام). ر.ک: حسینی میبدی، سیدناصر، سراج المعانی در احوالات امام سیدابوالحسن اصفهانی 1365 - 1284 (هـ- ق)، انتشارات اردشیر، 1375، ص 73.
[4] . همان، ص 81-83.
[5] . امین، سیدحسن، مرجعیت و سیاست، ماهنامه حافظ، شماره 30، تیر 1385، ص 8-9.
[6] . همان، ص 9. درباره مرحوم آیتالله آخوند خراسانی بنگرید به: مروری بر حیات علمی و سیاسی آیتالله العظمی آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[7] . سراج المعانی، پیشین، ص 97..
[8]. نجوم امت، پیشین، ص 96.
[9] . سراج المعانی، پیشین، ص 215.
[10] . برای آشنایی بیشتر با شاگردان معظمله ر.ک: سراج المعانی، پیشین، ص 98 تا 215.
[11] . باقری بیدهندی، ناصر، نجوم امت، مدخل بیست و پنجم، آیتالله العظمی سیدابوالحسن موسوی اصفهانی(ره)، مجله نور علم، دوره سوم، شماره چهار، ص 96. همچنین ر.ک: مرجعیت و سیاست، پیشین، ص 9.
[12] . این کتاب ابتدا رساله عملیه مرحوم آقا سید محمدکاظم یزدی بود و به نام ذخیرهالصالحین نامیده میشد و توسط سعید بن محمدرضا الحلی جمعآوری شده بود، مرحوم سید در دو نوبت فتاوای خود را جهت مراجعه مقلدین در آن درج میکنند و لکن به علت جامع نبودن آن، با افزودن مسائل زیادتری که به کلی با اصل خودش تفاوت دارد آن را به صورت فعلی تغییر میدهند. این کتاب در دو جلد تدوین شده است؛ در جلد اول مباحث عبادی مانند تقلید، طهارت، نماز، زکات، خمس و در جلد دوم مباحث غیرعبادی مانند مکاسب، متاجر، شفعه، صلح ... قرار دارد. وسیلهالنجاه به اسم «صراطالنجاه» به وسیله سید ابوالقاسم اصفهانی به فارسی و به اسم «ذریعهالنجاه» به وسیله شیخ سعادت حسین بن منور علی السلطان پوری به اردو ترجمه شده است. بسیاری از علما از جمله امام خمینی(ره) بر آن حاشیه زدهاند. امام خمینی فتاوای خود را به صورت حاشیه بر آن نوشته و سپس در زمان تبعید به ترکیه با تحریر و درج فتاوای خود در کتاب و افزودن مسائل دیگری، آن را به صورت یک کتاب فقهی – فتوایی مستقلی در آوردند که مورد استفاده فقها و علما است و به تحریرالوسیله نامیده شد. از جمله مسائل ارزندهای که امام خمینی به این کتاب افزودند، عبارتند از: امر به معروف و نهی از منکر، نماز جمعه، دفاع، قضاء و مسائل مستحدثه. ن.ک: نجوم امت، پیشین، ص 109-110.
[13] . در صفحات 220 تا 232 کتاب سراج المعانی فهرستی از تعلیقه نویسان بر کتاب وسیلهالنجاه آمده است.
[14] . ر.ک: نجوم امت، پیشین، ص 109-110.
[15] . ر.ک: مرجعیت و سیاست، پیشین، ص 11.
[16] . این اصل بیان مىکند: براى این که قوانین مصوب مجلس بر خلاف شرع نباشد، همیشه پنج تن مجتهد و فقیه متدین آگاه از مقتضیات زمان از لیست بیست نفرهاى که از سوى مراجع بزرگ به مجلس معرفى مىشوند، اعضاى مجلس شوراى ملى، بالاتفاق و یا به قید قرعه آنان را برگزینند و آنان با دقت آن چه را که مورد تصویب نمایندگان مىرسد بررسى کنند و موادّى که مخالف با قواعد مقدسه اسلام باشد طرح و رد نمایند، تا عنوان قانونیت نیابد و این اصل تا زمان ظهور حضرت حجت، عجلالله فرجه، تغییر پذیر نخواهد بود.
[17] . از نجف اشرف: 1. سید مصطفی کاشانی. 2. شیخ اسماعیل محلاتی. 3. میرزا محمدحسین نائینی. 4. سید ابوالحسن اصفهانی. 5. شیخ مهدی مازندرانی. 6. ضیاءالدین عراقی. 7. شیخ عبدالله گلپایگانی.
از مشهد: 8. سید اسدالله قزوینی تنکابنی.
از تهران: 9. سیدعبدالله بهبهانی. 10. امام جمعه خوئی. 11. سید محمد آقازاده بهبهانی.
از اصفهان: 12. نوراللّه ثقهالاسلام. 13. سید حسن مدرس قمشهای.
از تبریز: 14. میرزا ابوالحسن انجزی انگزی(انگجی تبریزی).
از شیراز: 15. سید علی کازرونی.
از یزد: 16. حاج سید علی حائری.
از قم: 17. میرزا زینالعابدین قمی.
از همدان: 18. شیخ محمدباقر.
از سلطان آباد اراک: 19. آقای آقا نورالدین عراقی.
از گلپایگان: 20. آخوند ملا زینالعابدین گلپایگانی. برای مطالعه بیشتر ر.ک: ذاکری، علیاکبر، اولین انتخاب و آخرین تلاشها براى تعیین مجتهدان ناظر بر مجلس مشروطیت، مجله حوزه پاییز 1390، دوره بیست و ششم - شماره 161، از صفحه از 144 تا 205.
[18] . سلطانی، سید ناصر، اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی در مجلس دوم مشروطه، فقه حکومتی، شماره هشتم، پاییز و زمستان 1398، ص 70.
[19] . مرجعیت در عرصه اجتماع، پیشین، ص 98.
[20] . آبادیان، حسین، تحلیل مبانی مذهبی قیامهای 1299 تا 1304ش عراق و پیامدهای آن در ایران، مطالعات تاریخ اسلام، سال دوازدهم، شماره 47، زمستان 1399، ص 59.
[21] . محمدمهدی کاظمی خالصی، مشهور به شیخ مهدی خالصی، پدر آیتالله شیخ محمد خالصی زاده از علمای انقلابی دوران قاجار تا محمدرضا پهلوی.
[22] . آریابخشایش، یحیی، مظالم انگلیس در بینالنهرین / تصحیح، اضافات و مقدمه، فصلنامه مطالعات تاریخی 1384 شماره 6، ص 31-30.
[23] . همان، ص 31.
[24] . همان.
[25] . همان، ص 32.
[26] . همان.
[27] . بسمه تعالی. حـضرات علمائنا الاعلام و حججالاسلام متعنا اللّه تعالی بظلهم مدی الایام، بلغنا انکم بمقتضی وصیتکم الدینیه و ریاستکم الروحانیه حرمتم علی کافه الامه العراقیه المداخله فی هذا لانتخاب المضر بالامّه و حرمتم المساعده فیه بکل وجه و جعلتم المساعده فیه محاده للّه و لرسوله فنسترحم منکم ان تبینو الناصحه ذلک حتی نمتثل اوامرکم الشریعه التی امر اللّه تعالی بامتثالها ادام اللّه ظلکم. 15 ربیع الاول سنه 1341[آبان 1301]
نجف اشرف
بسماللّه الرحمن الرحیم
نعم قد صدر منا تحریم الانتخاب فی الوقت الحاضر لما هو غیر خفی علی کل بلاد و حاضر، فمن دخل فیه و ساعد علیه فهو کمن حارب اللّه و رسوله و اولیائه صلوات اللّه علیهم اجمعین. الاحقر ابوالحسن المـوسوی). آریابخشایش، یحیی، مظالم انگلیس در بینالنهرین / تصحیح ، اضافات و مقدمه، فصلنامه مطالعات تاریخی 1384 شماره 6، ص 41-42.
[28] . همان، ص 55.
[29] . در همان روزها یعنی فاصله بین 15 تا 18 شوال 1341 قمری برابر با 11 تا 14 خرداد 1302 فتاوای جدید علمای بینالنهرین علیه برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان در آن کشور که وظیفه تصویب قانون اساسی و معاهده انگلیس و عراق را داشت، صادر شد. علاو بر سیدابوالحسن اصفهانی فتاوایی دیگر از طرف محمد حسین الغروی نائینی، علی الحسینی شیرازی، حسن الصدرالدین، محمدمهدی الصدر، عبدالحسین آلیس، محمد اسمعیل آل المرحوم شیخ اسداللّه، محمدمهدی الکاظمیخالصی، محمدمهدی الموسویالخراسانی، راضی الکاظمی، مهدی الکاظمی، ابراهیم الاعربی و ابراهیم السلماسی» صادر شد. کوهستانینژاد، مسعود، مهاجرت علما از عراق به ایران و بازگشت آنان به عراق1301-1303شمسی، فصلنامه مطالعات تاریخی 1383 شماره 4، ص 18.
[30] .ر.ک: فلاح توتکار، حجت و محسن پرویش، مهاجرت علمای عتبات به ایران؛ بازتاب و پیامدهای آن، فصلنامه مطالعات تاریخ فرهنگی؛ پژوهشنامه انجمن ایرانی تاریخ سال چهارم، شماره چهاردهم، زمستان 1391 ، ص 75 - 106.
[31] . مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، پیشین، ص 22.
[32] . نجوم امت، پیشین، ص 98.
[33] . از شهرهای پرجمعیت استان دیاله در اقلیم کردستان عراق در نزدیکی مرز ایران و با شهر های قصر شیرین و گیلانغرب در ایران هم مرز است.
[34] . مهاجرت علمای عتبات به ایران؛ بازتاب و پیامدهای آن، پیشین، ص 83.
[35] . مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج 2، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359، ص 350-352.
[36] . تاریخ بیست ساله ایران ، پیشین، ص 349.
[37] . سرانجام با تغییر تبعید آیتالله خالصی از حجاز به ایران موافقت شد. چندی بعد، که قرار بر بازگشت علما به عتبات شد، آیتالله خالصی اجازه بازگشت به عراق را نیافته بنابر این؛ «با خانواده خود به مشهد مهاجرت کرد و در آنجا هم بدرود حیات گفت.» ابوالحسنی (منذر)، علی، جهان اسلام و فزونخواهی صلیبی، فصلنامه زمانه، 1382 شماره 10 ص 20- 25.
[38] . مهاجرت علما از عراق به ایران و بازگشت آنان به عراق 1301-1303 شمسی، پیشین، ص 30.
[39] . مهاجرت علما عتبات به ایران؛ زمینهها، بازتاب وپیامدها، پیشین، ص 88. تاریخ بیست ساله ایران ، پیشین، ص 349.
[40] . همان، ص 31.
[41] . همان، ص 46.
[42] . ر.ک: مروری بر زندگی و رفتار سیاسی آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[43] . برای اطلاعات بیشتر از ورود، حضور و خروج علمای تبعیدی به ایران، ر.ک: مهاجرت علما از عراق به ایران و بازگشت آنان به عراق 1301-1303 شمسی، پیشین، ص 9 تا 81.
[44] . نساج، حمید، «مقایسهی نوسازی ایران و ترکیه در دوران رضاشاه و آتاتورک»، فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، ش 5 (تابستان 1392)، ص 118.
[45] . پورآرین، فؤاد و علیاصغر محبی، تبیین چالشهای جمهوریخواهی رضاخان در دوره مجلس پنجم، فصلنامه پارسه، سال 15، شماره 24، بهار و تابستان 94، ص 37-38.
[46] . برخی نیز معتقداند اول اعلامیه رضاخان منتشر شد چند روز بعد از آن، علما اعلامیه خود را منتشر کردند. ر.ک؛ ذاکری، علیاکبر، حوزه و غوغای «جمهوری» رضاخان در آغاز قرن اخیر، دوفصلنامه تاریخ اسلام در آیینه پژوهش، سال نوزدهم، شماره اول، پیاپی 52، بهار و تابستان 1401، ص 102 -103.
[47] . تبیین چالشهای جمهوریخواهی رضاخان در دوره مجلس پنجم، پیشین، ص 38.
[48] . «بسمالله تعالی. حضور مبارک حجج اسلام و آیاتالله علی الانام، ادامالله ظلالهم العالیه علی مفارق الانام، معروض میدارد به حکم محکم مبارک اعلی حضرت، حجتالله المطلق ولیالله علی الحق امام عصر، عجلالله فرجه «و اما الحوادث الواقعه علیکم فارجعوا (فیها) الی رواه احادیثنا فانّهم حجتی علیکم و أنا حجهالله علیهم» عامه شیعه و فرقه جلیله اثنی عشریه مأموریت دارد که در پیش آمد حوادث خود در زمان غیبت کبری پناه به اولیا دین و روساء شرع خاتم النبیین، کثر الله امثالهم، بیاورند تا به وسیله بزرگان دین، به شاهراه محکم مبارک «و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون» اولیا دین مؤمنه که از ایتام اسلام کفالت فرمایند و در حفظ حوزه مسلمین حتی الممکن بذل جهد فرمایند و چون اصل دوم قانون اساسی که ذیلاً از لحاظ مبارک میگذرد، دولت ایران با هزاران تلفات جانی و خسارات مالی این اصل مقدس را تحصیل و حصن حصین خود قرار داده و در سه دوره تقنینیه در بوته اجمال و اهمال ما، رها بود، اکنون که دوره پنجم مجلس شورای ملی است با اوضاع أسفآمیز محیط امروزه که در انظار مبارکتان مشهود و ذکرش موجب تطویل است، تعطیلی این اصل مقدس موجب پیش آمدهای ناگوار به عالم اسلامیت خواهد بود لذا قاطبه مسلمین، عموماً و جمعیت وطنیون اسلامی خصوصاً، با کمال بیصبری از پیشگاه آن ذوات مقدسه و حماه اسلامیه به جدیت تقاضا مینمایند که به فوریت عده مرقوم در اصل سطور را تعیین و معرفی فرمایند و مسلمین را از تیه[بیابان و وادی] ضلالت نجات داده به برکات انفاس قدسیه آن ذوات محترمه، مسلمین روی به اوج ترقی آورده و موجب سرافرازی عامه و مایه تشکر قاطبه موحدین گردد و هر آن گاه خدای نخواسته، بزرگان ما استنکاف نمایند و مضلین را مهمل و معطل به خود واگذار فرمایند در پیشگاه عدل الهی عامه را مسئوولیتی نخواهد بود.» مهر جمعیت وطنیون. ر.ک: اولین انتخاب و آخرین تلاشها براى تعیین مجتهدان ناظر بر مجلس مشروطیت، پیشین.
[49] . مهاجرت علما از عراق به ایران و بازگشت آنان به عراق 1301-1303 شمسی، پیشین 65.
[50] . ر.ک: مرجعیت و سیاست، پیشین، ص 14.
[51] . ، بازخوانی مواضع آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی در برابر اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، پیشین، ص 145.
[52] . ر.ک: مرجعیت و سیاست، پیشین، ص 14.
[53] . همان، ص 15.
[54] . برای مطالعه این مکاتبات به اسناد پایانی همین مقاله رجوع شود.
[55] . مصاحبه با آیتالله حاج شیخ علی غروی علیاری، مجله حوزه، مرداد و شهریور - مهر و آبان 1373، شماره 63 و 64، ص 37.
[56] . مقایسهی نوسازی ایران و ترکیه در دوران رضاشاه و آتاتورک، پیشین، ص 119. در باره زندگی آیتالله نورالله بنگرید به: نگاهی به زندگانی سیاسی و اجتماعی شهید آیتالله نورالله اصفهانی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[57] . بهلول، محمدتقی، خاطرات سیاسی بهلول یا فاجعه مسجد گوهرشاد، مؤسسه امام صادق(ع)، 1369، ص 38-36.
[58] . داود قاسمپور، قیام مسجد گوهرشاد به روایت اسناد، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1386، ص 46. همچنین بنگرید به: نگاهی به حیات سیاسی و اجتماعی حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[59] . احمدوند، زینب، نوگرایی رضاشاه و اقدامات آیتالله اصفهانی، سایت مؤسسه مطالعات پژوهشهای سیاسی.
[60] . ر.ک: نجوم امت، پیشین، ص 98-99. درباره قیام مسجد گوهر شد بنگرید به: جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد، 20 و 21 تیرماه 1314، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[61] . مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، پیشین، ص 102.
[62] ر.ک: اسناد پایانی. همچنین ر.ک، جعفریان، رسول، واقعه هائله کشته شدن فرزند آیتاله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی در صف نماز جماعت پدر، مجله آیینه پژوهش، سال سی و دوم، شماره پنجم، آذر و دیماه 1400، ص 313 -318.
[63] . فقیه بزرگوارآیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، سایت مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، لینک مطلب: https://moaser.iki.ac.ir/node /513
[64] . ر.ک: آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی کیست؟...، پایگاه اطلاع رسانی جماران، کد مطلب: 1517938.
[65] . مجله حوزه، مصاحبه با آیتالله میرزا غلامحسین جعفری همدانی، مهر و آبان 1371، شماره 52، ص 37.
[66] . ر.ک: اسناد پایانی، همچنین ر.ک، جعفریان، رسول، پیشین.
[67] . سیره عملی آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی، پیشین، ص 99.
[68] . خبرگزاری رسمی حوزه، به نقل از میرآقایی، سیدهادی و سیدجعفر موسوی اصفهانی، حیات جاودانی: زندگانی آیتالله العظمی سیدابوالحسن موسوی اصفهانی (1365 - 1284 ق)، نشر رستگار، ص 110. لینک خبر: https://noo.rs /1x1C4
[69] . مرجعیت و سیاست، پیشین، ص 16.
[70] . همان.
[71] . فرهادیان، فاطمه؛ سیره عملی آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، ماهنامه مبلغان اسفند 1388 و فروردین 1389 - شماره 126، ص 111.
[72] . برای مطالعه بیشتر ر.ک: سراجالمعانی، پیشین، ص 338- 341.
اجازه امور حسبیه به آیتالله میرزا محمدحسین سبحانی(والد آیتالله العظمی جعفر سبحانی).
صورت اجازه اجتهاد آیتالله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی به مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خوئی
اجازه نامه آیتالله العظمی ابوالحسن اصفهانی به آیتالله سید محییالدین فال اسیری
استفتائی از آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی
استفتائی از مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن موسوی اصفهانی
فتوای سید ابوالحسن اصفهانی و جمعی از علمای نجف اشرف، در وجوب جهاد برای خروج انگلیسیها از کشور
کتاب مصباح الوارثین، رساله عملیه به زبان فارسی در باب احکام میراث، مطابق با فتوای آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی
کتاب فتوائی ذخيرة العباد ليوم المعاد
رساله فقهی ذخیره العباد لیوم المعاد. شامل سوالات و جوابهای فقهی و رساله عملیه مطابق با فتاوای آیتالله اصفهانی
سوالات و پاسخها از آیتالله آقای ابوالحسن اصفهانی
نامهای از آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی به آیتالله الشیخ یوسف الفقیه العاملی الحاریصی
نامه آیتالله اصفهانی به مجلس شورای ملی
نامه رضاخان به آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی
صفحه اول از نامه رضاخان به آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی
صفحه دوم از نامه رضاخان به آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی
تفصیل واقعه قتل پسر بزرگ آقای آقا سیدابوالحسن آیتالله اصفهانی ص 1
تفصیل واقعه قتل پسر بزرگ آقای آقا سیدابوالحسن آیتالله اصفهانی ص 2
تفصیل واقعه قتل پسر بزرگ آقای آقا سیدابوالحسن آیتالله اصفهانی ص 3
تفصیل واقعه قتل پسر بزرگ آقای آقا سیدابوالحسن آیتالله اصفهانی ص 4
تفصیل واقعه قتل پسر بزرگ آقای آقا سیدابوالحسن آیتالله اصفهانی ص 5
تفصیل واقعه قتل پسر بزرگ آقای آقا سیدابوالحسن آیتالله اصفهانی ص 6
تفصیل واقعه قتل پسر بزرگ آقای آقا سیدابوالحسن آیتالله اصفهانی ص 7
تفصیل واقعه قتل پسر بزرگ آقای آقا سیدابوالحسن آیتالله اصفهانی ص 8
پاسخ آیتالله اصفهانی به پیام تسلیت به مناسبت شهادت فرزندش
خبر محاکمه قاتل فرزند آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی در روزنامه اطّلاعات (چهارشنبه، ۸ مرداد ۱۳۰۹)
نامه آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی به حاجآقا نورالله
نامه حضرات آیات آقا سید ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی به رضاخان در رابطه با اقدامات ضد دینی وی صفحه اول
نامه حضرات آیات آقا سید ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی به رضاخان در رابطه با اقدامات ضد دینی وی صفحه دوم
سندی از برنامه تشییع زعیم الطائفه مرحوم آیتالله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی
آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی
آیتالله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی
تندیس مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی در موزه خزائن نجف اشرف
آیتالله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی
شماره مخصوص مجله آئین اسلام به تاریخ اول دی ماه ۱۳۲۵. آخرین تصویر منتشر شده از بزرگ مرجع جهان تشیع، مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی
آخرین روزهای حیات آیتالله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی
تصویری از اواخر ایام حیات مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی در بیمارستانی در بعلبک لبنان
از راست آیت عظام سیدابوالحسن اصفهانی. حکیم جهانگیرخان قشقایی و شیخ عبدالرحیم حائری اصفهانی صاحب الفصول الغرویه فی الاصول الفقهیه
از راست آیات عظام شیخ جواد جواهری، سید ابوالحسن اصفهانی و محمدحسین نائینی
آیات عظام سید ابوالحسن موسوی اصفهانی، محمدحسین نایینی و سید جمالالدین موسوی گلپایگانی
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی و آیتالله سید محمد بهبهانی
آیات سید ابوالحسن موسوی اصفهانی و سیدمحمد بهبهانی و دیگران
آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و دو فرزندشان آیتالله سید علی موسوی اصفهانی و حجت الاسلام و المسلمین حسین موسوی اصفهانی
سه تن از فقهای تبعیدی به ایران
تندیس یادبود مرحوم آیتالله العظمی اصفهانی در میدان اصلی مدیسه (باغشاد)
تصویری از روستا (محله) مدیسه که امروزه با ادغام در سه روستای دیگر، به شهرستان باغشاد تغییر نام پیدا کرده است
تصاویری از مدرسه صدر، واقع در بازار اصفهان. آیتالله اصفهانی و بسیاری از علمای بزرگ اصفهان در این مدرسه تحصیل و تدریس کردهاند
آیتالله اصفهانی در حال اقامه نماز
تصویر آیتالله العظمی سید ابوالحسن موسوی اصفهانی در صحن مطهر کاظمین (ع) در حال اقامه نماز عید فطر. 1324ش
نماز جماعت در حرم امیرالمومنین امام علی علیه السلام به امامت آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی
تصویر مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن موسوی اصفهانی در مرقد مطهر و منور امیر مؤمنان علی (ع)
درس خارج آیتالله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی
تصویر مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و برخی از شاگردان مبرزشان
آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی در هنگام بیماری در لبنان. از سمت راست حبیبالله عاملی(از علمای لبنان)، آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، سید محمدرضا اشکوری(نوه دختری سید ابوالحسن)، سید جواد اشکوری(داماد سید ابوالحسن)
تصویری کمتر دیده شده از مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن موسوی اصفهانی. مکان تصویر بعلبک لبنان در ایام آخر حیات
حجتالاسلام سید محمدحسن موسوی اصفهانی فرزند ارشد مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی که در نماز جماعت به قتل رسید
تشییع جنازه مرحوم آیتالله اصفهانی ما بین شهر کربلا و نجف بر دوش قبایل عراقی
تشییع جنازه مرحوم آیتالله اصفهانی در خیابان رشید بغداد
هیئت اعزامی از تهران به نجف برای شرکت در مراسم ختم سوگواری آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی
قبر آیتالله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی روبروی ایوان طلای حرم امام علی علیه السلام
نمای بیرونی مزار آیتالله سید عبدالحمید موسوی بهبهانی، جد پدری آیتالله حاج سید ابوالحسن موسوی اصفهانی، واقع در روستای سورک، بین شهر کرد و بروجن
سنگ مزار آیتالله سید عبدالحمید موسوی بهبهانی، جد پدری آیتالله حاج سید ابوالحسن موسوی اصفهانی در روستای سورک واقع بین شهر کرد و بروجن
مزار بانوی صالحه مرحومه مغفوره سارا بیگم ابراهیمی والده مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی در روستای مدیسه اصفهان
تعداد مشاهده: 9913