ابزار و روشهای شکنجه در ساواک- ایجاد وحشت
تاریخ انتشار: 20 ارديبهشت 1403
«از جمله شکنجههای روحی برای اعترافگیری در بازجوییهای زندانهای حکومت پهلوی ایجاد وحشت بود. در گذشتههای دور برای اقرار گرفتن از زندانیان روشهای متفاوتی به کار میرفت که عمدتاً بر پایهی آزار جسمی بود؛ اما بهمرور بازجوها به شیوههای جدیدی همچون شکنجه روحی روی آوردند که زندانی را بیشتر از پیش تحت تأثیر قرار میداد، بدون آنکه آثاری از شکنجه بر روی جسم وی بهجای گذارد.
در زندانهای عصر پهلوی بهتدریج در کنار شکنجههای معمول جسمانی، شکنجههای روحی نیز افزوده شد که با ترس و نگرانی همراه بود؛ زیرا با توجه به مقاومت زندانیان از یکسو و فشار مجامع بینالمللی برای منع فشار بر زندانیان از سوی دیگر، شکنجه سنتی کارایی خود را از دست داد. در این میان ایجاد وحشت از مهمترین روشهای جدید «شکنجهی نرم» بود که به طرق مختلف اعمال میشد. در اتحاد شوروی، ظاهراً این روش از سال ۱۹۳۷ م [1316ش] جایگزین روش سنتی شد.
سوء استفاده از علاقه و احساسات عاطفی زندانی نسبت به اطرافیان از جمله اعضای خانواده از ابزارهایی بود که مأموران زندان و شکنجهگرها از آن برای وادار کردن زندانیان به اعتراف به کار میبردند و گاهی این تدبیر کارگر میشد و سرسختترین مخالفان را هم از پا در میآورد. ساواکیها نیز وقتی از زدن شلاق بر پیکر دستگیرشدگان خسته میشدند، به تحریکات عاطفی روی میآوردند و میگفتند: «حرف نمیزنی ما هم از راهش وارد میشویم. اینکه غصهای ندارد وقتی زنت را آوردیم معلوم میشود که چهکاره هستی.»
به گفته برخی زندانیان اینگونه کارها یعنی اعمال فشار بر اطرافیان، بعید نبود و بعضیاوقات دیده شده بود که زنان یا دیگر اعضای خانواده زندانی را شکنجه میکردند و گاه تهدید، صورت جدیتری به خود میگرفت؛ بهگونهای که این تهدید لرزه بر اندام افرادی میانداخت که در زیر شکنجههای شدید لب به اعتراف نگشوده بودند. به او تلقین میکردند که زندگی زنت به عملکرد و اعتراف تو بستگی دارد و در حال حاضر بازجوها مشغول بازجویی از وی هستند. آنگاه صدای ناله و گریه زنی را از اتاق مجاور برای زندانی پخش میکردند تا اراده وی را سلب نمایند. در این شرایط فردِ زیر شکنجه تعادل عصبی خود را از دست میداد و در تشخیص واقعی بودن صدا دچار اشتباه میشد. اوایل بسیاری نمیدانستند که این اقدام مأموران امنیتی فقط برای اغوای زندانی است ولی بهمرور در مییافتند که صدای ضجه پخششده واقعی نیست و از روی نوار و صفحه پخش میشود. در این شرایط برخی وسوسه میشدند که اطلاعات را لو دهند و عدهای هم با توکل بر خدا از امتحان سربلند بیرون میآمدند.
راه دیگر بهرهگیری از احساسات این بود که افراد خانواده را به وحشت میانداختند. در این روش به آنها اطلاع میدادند که زندانیشان زیر اعدام است و بهزودی اعدام خواهد شد و تنها راه نجات وی اعتراف به آن چیزی است که ساواک میخواهد. به این طریق تمام اعضای خانواده را به سلول میآوردند تا با التماس و تضرع زندانی را وادار به همکاری با مأموران امنیتی کنند.
بیخوابی دادن هم از دیگر راههای ایجاد وحشت بود؛ زیرا بیخوابی در درجه اول ایجاد خستگی و در مرحله دوم فرد را به اعتراف وادار میکند. در این بین برای تشدید فشار، صدای فریادهای وحشتناک از سایر اتاقهای شکنجه شنیده یا پخش میشد. تاباندن نور شدید بهصورت متهم و پخش موسیقی با صداهای بسیار بلند در سلول از روشهایی بود که بازجوها برای برهم زدن خواب زندانی از آن استفاده میکردند.
از شگردهای مأموران ساواک این بود که فضا را وحشتناکتر از آنچه که بود نشان دهند. یکی فریاد میزد: «ببریدش زیرزمین! ببریدش تو سیاهچال!» و بعد زندانی را از پلهها پایین میآوردند. در زیرزمین حسینی داد میزد: «مار بیارین! بطری بیارین!» و تهدیدات دیگر، یا سیلی میزدند و فحشهای رکیک میدادند تا اراده و غرور زندانی را خدشهدار کنند. گاهی در سلولها و اتاقهای بازجویی صدای جیغ و نعره و التماسهایی که حکایت از شکنجههای وحشتناک میکرد به گوش میرسید که برخی ساختگی بود و از نوار پخش میشد. فریادهایی که توأم بود با جملات منقطع «...غلط کردم ... چشم میگویم ... ببخشید ... نمیدانستم ... ببخشید...» و از این دست کلمات، در پایان همصدای اعتراف وفاداری به شاه به گوش میرسید. بالطبع ممکن بود شکنجهها بر فردی که در خارج از اتاق بود و از اصل قضیه خبر نداشت، تأثیر منفی بهجا گذاشته و مقاومت فرد را در هم بشکند و اثر بد روانی آن تا مدتها بر زندانی باقی بماند. کسانی که شاهد اینگونه صحنهها بودند اعتراف دارند که با شنیدن این صداها افکارشان مغشوش میشد و دچار بینظمی میگردیدند.
در مواردی بر اثر فشارهای روحی، فرد چنان دچار ترس میشد که همه اطلاعات را در اختیار بازجوها قرار میداد و تنها افراد معتقد به آرمانهایشان از این مرحله به سلامت جان به در میبردند.
زنان زندانی بیش از مردان تحت تأثیر اینگونه اقدامات قرار میگرفتند و با دیدن و شنیدن این صحنههای شکنجه، وحشتزده میشدند. به همین دلیل ساواکیها سعی میکردند از این احساس بیشترین بهره را ببرند. از اینرو بیشتر زنان را با چشمهای بسته وارد سلولها کرده تا بهجز صدای شکنجهگران و افرادی که تحت شکنجه بودند چیزی نبینند و نشنوند و وقتی چشمبندها را باز میکنند، لباسهای خونی در اختیارشان قرار میدادند تا به زنان تازه وارد بفهمانند که این لباسهای خونی را زندانیان قبلی میپوشیدند. با این کار ضمن ترساندن آنان، روحیهشان را نیز تضعیف میکردند.»[1]
پینوشت:
[1] . دانشنامه زندان سیاسی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، چاپ اول، سال 1401، ج 1، ص 139 تا 140.
رضوانه میرزا دباغ دختر بانو دباغ را جهت ایجاد وحشت در خانم دباغ دستگیر و زندانی کردند.
مرحومه خانم مرضیه حدیدچی دباغ بارها مورد شکنجه ایجاد وحشت نیز قرار گرفته بود.
تعداد مشاهده: 7310