مستندات و دلایل وابستگی ایران به آمریکا و نابودی استقلال، اقتدار و منافع ملی کشور در دوران پهلوی دوم
تاریخ انتشار: 16 دي 1402
مقدمه
قبل از ورود به بحث وابستگی سیاسی ایران به آمریکا در دوران پهلوی دوم لازم است چشم اندازی از روابط دو کشور در دوره سلطنت محمدرضا شاه پهلوی ترسیم نماییم و آنگاه وارد بحث اصلی شویم. روابط ایران و امریکا را در دوره پهلوی دوم میتوان به این صورت تقسیم بندی کرد:
دوره اول: از خروج رضا شاه از ایران در سال 1320 تا پایان جنگ جهانی دوم.
دوره دوم: از پایان جنگ جهانی دوم تا نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد سال 1332.
دوره سوم: از کودتای 28 مرداد 1332 تا پیروزی انقلاب اسلامی در 1357.
با اشغال ایران به وسیله نیروهای متفقین در دومین جنگ جهانی[1]، سلطنت محمدرضا پهلوی آغاز گردید. روابط دو کشور ایران و امریکا تا پیش از این بسیار مختصر بود[2] البته از ابتدای دهه 20 شمسی، احمد قوام نخستوزیر سعی کرد آن را گسترش دهد[3]. بعد از پایان جنگ، ایران و آمریکا بر روی هم اثر گذار بودند و این منافع مشترک بود که آنها را به هم پیوند میداد.[4] آمریکا پس از اتمام جنگ در خروج نیروهای شوروی از خاک ایران کمک نمود.[5] این اقدام یک باب محکم برای روابط مستحکمتر گشود[6] و در درازمدت باعث گسترش نفوذ و مداخله آن کشور در ایران گردید.[7] به این ترتیب با تمایل دولتمردان ایرانی، آمریکا به اثر گذارترین نیروی سوم در روابط خارجی در دوران پهلوی[8] و در اواخر دهه 20 و اوایل دهه 30 شمسی به یکی از متحدین آمریکا بدل شد.[9] البته شاه نیز برای پایان دادن به قدرت دیرینه روسیه و انگلیس در ایران تمایل داشت به یک نیروی سوم و آن هم آمریکا نزدیک شود.[10]
یکی از اولین دخالتهای آمریکا در امور داخلی ایران در دوره ریاست جمهوری ترومن[11] و با سیاست جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی آغاز گردید که در دوره آیزنهاور نیز ادامه یافت.[12] در ادامه این سیاست، آمریکا با نقش مؤثر در کودتای 28 مرداد 1332،[13] سقوط دکتر محمد مصدق و بازگرداندن شاه به قدرت، مرحله جدیدی از روابط را با ایران آغاز نمود. دخالت آمریکا در کودتا و حمایتش از شاه باعث شد تا چهرهاش نزد مردم ایران مخدوش شود.[14] پس از آن، روابط ایران و آمریکا همه جانبه شد، گسترش یافت و اوج گرفت. بعد از کودتا، شاه به مهره اصلی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه تبدیل شد[15] و ایران متأثر و تحت نفوذ سیاستهای آمریکا قرار گرفت.[16]
کودتای 28 مرداد و سلطه سیاسی همهجانبه آمریکا در ایران
خانم «مادلین آلبرایت» وزیر امور خارجه آمریکا، طی یک سخنرانی در کنفرانس روابط ایران و آمریکا در تاریخ 27 اسفند 1378 در آمریکا، کودتای 28 مرداد را برای آمریکا استراتژیک خواند و بیان داشت: در سال 1332، ایالات متحده آمریکا نقش مهمی در هماهنگ کردن سرنگونی رژیم مردمی محمد مصدق بازی کرد. دولت آیزنهاور بر این باور بود که این عمل، به خاطر دلایل استراتژیک قابل توجیه بوده است.[17] سرمقاله روزنامه «نیویورک تایمز» انگیزهها و هدفهای دولتمردان آمریکایی را که خودشان نمیتوانستند آشکارا بر زبان بیاورند، با صراحت چنین بیان کرد: «اینک کشورهای در حال توسعه سرشار از منابع غنی، با بهای سنگینی که یکی از آنها باید بپردازد، از ملیگرایی تعصبآلود درس عبرتی میگیرند. مصدقهای دیگر سراسر جهان، پیش از اقداماتی مانند اداره منابع خود، باید احتیاط کنند؛ زیرا منابع آنان یقیناً به ما تعلق دارد نه خودشان.»[18]
مارک گازیوروسکی هدف کودتا را اینگونه بیان میکند: «هدف کودتا سرکوب جنبش ضد استعماری ملت ایران، ایجاد یک رژیم دست نشانده، تحکیم سلطه ایالات متحده و غرب در ایران و غارت منابع کشور بود.» او ادامه میدهد: «در این مبارزه تاریخی ملت ایران یک نبرد را باخت.»[19]
در یکی از اسناد سفارت آمریکا تحت عنوان «تشریح وضع کلی ایران در فاصله سالهای 1955 الی 1977» /1333 – 1335 ش. چنین آمده است: نظریه نیکسون برای ایران مفهوم خاصی پیدا کرد که بر اساس آن، آمریکا ایران را به عنوان قدرتی که توان حراست از ثبات منطقه و منافع کلی غرب را دارد به رسمیت شناخت و آن را در تجهیز خود یاری داد تا دخالت مستقیم دولت آمریکا در آن کشور ضرورتی نداشته باشد.[20]
محمدرضا پهلوی نیز که بعد از کودتای 28 مرداد، سلطنت خود را مدیون آمریکا میدانست همه تلاشش در جهت رضایت دولتمردان آمریکایی بود؛ چنان که روزنامه نیویورک تایمز نوشت: «پس از کودتا [28 مرداد 1332]، شاه گیلاس خود را با تعارف به کرمیت روزولت، رئیس بخش سیا در خاورمیانه برداشت و گفت: من تاج و تخت خود را به خدا، مردم کشورم، ارتشم و شما مدیونم.»[21]
به گفته حسین فردوست: «از 28 مرداد 1332 تا سال 1357 محمدرضا به خواست آمریکا، دیکتاتور بلامنازع ایران بود و آمریکاییها نیز از او توقعی جز این نداشتند.»[22]
بعد از کودتا، آمریکا قدرت بلامنازع در ایران شد و شاه نیز چارهای جز اطاعت محض برای آمریکا نداشت. به طوری که بعد از کودتای 28 مرداد 1332 شاه اذعان نمود عمر سیاست خارجی موسوم به «موازنه منفی»[23] به اتمام رسیده است. شاه پس از سرنگونی محمد مصدق و سرکوب نیروهای مخالف، سیاست «موازنه مثبت» را در پیش گرفت که به معنای تعهد و اتحاد با ایالات متحده بود، در واقع مقصود محمدرضا پهلوی از اتخاذ چنین جهتگیری ارائه بدیلی در مقابل تز موازنه منفی مصدق با هدف تعامل مثبت با جهان بود. اما در عمل این جهتگیری به اتحاد و ائتلاف ایران با آمریکا انجامید نه تعامل مثبت با جهان.[24]
در ادامه برخی از نمونههای وابستگی ایران دوران پهلوی به آمریکا از نظر میگذرد:
بیاختیاری شاه در عزل و نصب مقامات سیاسی
انتخاب وانتصاب مسئولین، ابتداییترین حق یک کشور محسوب میشود. وابستگی در دوران پهلوی به حدی بود که انتخاب نخستوزیر و سایر مسئولین باید با نظر مستقیم غرب به خصوص آمریکا انجام میشد. انتخاب رجال سیاسی وابسته به غرب توسط انگلیس و آمریکا، از خود رضاخان و محمدرضا گرفته تا عناصر مختلف دربار، نکتهای تأمل برانگیز در وابستگی بی چون و چرای رژیم پهلوی است. دکتر علی امینی نخستوزیر محمدرضا پهلوی درباره بیارادگی شاه در انتخاب افراد مینویسد: «شاه دل خوشی از هیچکس نداشت. خارجیها همیشه افرادی را به او تحمیل میکردند.»[25] به عنوان نمونه (23 مرداد 1332) طبق مشورتی با مأمورین «آژانس مرکزی اطلاعات» آمریکا (سیا)، که در مورد برکناری دکتر مصدق به تجزیه و تحلیل در «قانون اساسی مشروطه ایران» مشغول بودند، شاه دو فرمان صادر کرد: یکی برای عزل دکتر مصدق از مقام نخستوزیری و دیگری گماشتن تیمسار فضلالله زاهدی به این مقام.[26]
موضوع دیگر نخستوزیری دکتر علی امینی است، دولت آمریکا به منظور اجرای اصلاحات مد نظرش، به محمدرضا شاه فشار آورد که هرچه سریعتر علی امینی را با اختیارات کامل به نخستوزیری منصوب کند. شدت فشار آمریکا به شاه به حدی بود که ظاهراً در مسافرت زمستانی سال 1339 او به سوئیس، به وی اعلام شد اگر با خواستههای جدید دولت آمریکا موافقت نکند، با سقوط سلطنت و ریاستجمهوری امینی مواجه خواهد شد. از طرفی محمدرضا پهلوی به شدت از امینی متنفر بود و به روابط گذشته وی با احمد قوام و دکتر محمد مصدق، با دیده بیاعتمادی مینگریست. شاه بر این باور بود که امینی علاوه بر اصلاحات اقتصادی، قصد انجام تغییرات سیاسی را نیز در ذهن خود میپروراند. انتساب علی امینی به سلسله قاجار یکی دیگر از عوامل مهم بدبینی شاه نسبت به علی امینی بود زیرا تصور شاه آن بود که امینی قصد باز پسگیری سلطنت به سلسله قاجار را دارد. با این همه، شاه راه گریز نداشت و بهناچار باید از آمریکا اطاعت میکرد.[27]
موضوع بعدی نخستوزیری حسنعلی منصور است. سندی به تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۴۲ گویای آن است که «حسنعلی منصور گفته است موضوع نخستوزیری من تمام شده است و این مسئله را با آمریکاییها هم حل کردهاند. اطلاع رسیده دیگر درباره فعالیتهای اخیر آقای منصور حاکی است که نامبرده روزی که برای انتخاب صندلی خود به مجلس شورای ملی رفته بود در حضور چند نفر از نمایندگان مجلس و اعضاء بازرسی مجلس گفته است: صندلی من و اعضای فراکسیون ما را سمت چپ مجلس قرار دهید؛ ما با دولت مخالفت خواهیم کرد.»
اسناد بعدی، ابعاد دیگر این انتخاب را بیان میکند. به عنوان نمونه طبق سندی: «سناتور سید جلالالدین تهرانی به یکی از دوستانش که روز جمعه گذشته (11 /11 /42) به ملاقاتش رفته بود اظهار داشته: دخالت خارجی ها چقدر در امور کشور علنی شده. وزیر مختار سفارت آمریکا[28] که از مستأجرین حسنعلی منصور دبیر کل حزب ایران نوین است و با او سر و سرّی دارد، علناً گفته است که من منصور را به نخست وزیری خواهم رساند همانطور که دکتر علی امینی را نخست وزیر کردم.»
در سندی دیگر به ۹ فروردین ۱۳۴۳ آمده است: «بعضی از مطلعین به امور سیاسی اظهار میدارند چون آقای حسنعلی منصور بر اثر فشار دیپلماسی آمریکا به نخستوزیری منصوب گردیده و اعلیحضرت همایون شاهنشاه نسبت به ایشان خوشبین نیستند، لذا بر اثر توصیه معظمله احزاب مردم و ملیون فعالیتهای سیاسی خود را تجدید نموده تا در مقابل دولت و حزب ایران نوین بتوانند اقداماتی نموده و در صورت لزوم کارشکنیهایی بنمایند.»
بیاختیاری شاه در عزل و نصب وزرا تا سال پایانی سلطنت ادامه داشت. به عنوان نمونه، شاه درباره انتخاب جمشید آموزگار به نخستوزیری چنین گفته بود: «آموزگار را به خاطر درستی و دوستیاش با دولت آمریکا انتخاب کرده است.»[29]
«اشرف پهلوی» هم در کتاب خاطراتش، از زاویه دیگری مهرهچینی آمریکایی ها در ایران را بازگو کرده است؛ مثلاً درباره انتخاب جعفر شریف امامی می نویسد: در 5 شهریور، در نتیجه «فشار آمریکا»، برادرم، جعفر شریف امامی رئیس مجلس سنا و مدیرعامل بنیاد پهلوی را به نخست وزیری برگزید. من از این انتصاب در کنفرانسی در برزیل آگاه شدم و از انتخابی که شده بود بی نهایت متعجب گردیدم.[30]
به گفته حسین فردوست اصل مهم در همه افرادی که به وزارت و وکالت و سفارت و سایر مشاغل مهم و پولساز میرسیدند وابستگی به سیاست انگلیس و آمریکا بود.[31] سی.ام. وودهاوس، رئیس امآی 6 در تهران نیز میگوید: «محمدرضا شاه کاری بدون توصیه دولت بریتانیا انجام نمیداد و دولت بریتانیا نیز بدون حمایت آمریکا مایل به اجرای برنامهای نبود. من یک لیست پانزده نفری از سیاستمداران ایرانی تهیه کردم که هریک برای نخستوزیری از نظر ما انگلیسیها قابل قبول بودند و حالا مسئله این بود که برای آمریکاییها هم قابل قبول باشند.»[32]
ملکه پهلوی[33] گفتهاست: گاهی به محمدرضا میگفتم چرا با عِلمِ به اینکه میدانی این پدرسوختهها نوکر اجنبی هستند آنها را اخراج نمیکنی. محمدرضا میگفت چه فایدهای بر اخراج آنها مترتب است. اینها را اخراج کنم دهها نفر دیگر را اطرافم قرار میدهند. بگذارید اینها باشند تا خیال دولتهای خارجی از حسن انجام امور در ایران راحت باشد. محمدرضا خصوصی به من میگفت: همین رئیس ساواک و معاون او و مدیران ارشد، همهشان با آمریکاییها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهر میآیند و از من اجازه میخواهند در حالی که قبل از کسب اجازه، اطلاعات مورد نیاز را به آمریکا و انگلیس رد کردهاند.[34]
تصویب کاپیتولاسیون
هیئت دولت، تاریخ بیستوپنجم دی ماه 1342، طی نامهای به اطلاع مجلس سنا رساند که سفارت آمریکا در یادداشتی درخواست تصویب ماده واحده ذیل را کرده است: «به دولت ایران اجازه داده میشود که رئیس و اعضای هیئتهای مستشاری نظامی ایالات متحده آمریکا در ایران را که به موجب موافقتنامههای مربوط در استخدام دولت شاهنشاهی ایران میباشند، مشمول مصونیتها و معافیتهای موضوع بند «و» از ماده اول قرارداد وین درباره روابط سیاسی مورخ هجدهم آوریل 1961 بنماید.»[35]
در واقع بر اساس این ماده واحده، مجرمان آمریکایی در صورت انجام هرگونه جرم و جنایت در ایران از تعقیب قضائی مصون بوده و قوه قضائیه ایران حق دستگیری و محاکمه آنها را نداشته و باید آنها را برای محاکمه و مجازات تحویل مقامات آمریکایی نماید.[36] پیش از آنکه ماده واحده در مجلسین ایران مطرح شود، شاه به آمریکاییها اطمینان داده بود که این قانون [ذلتبار] را خواهد پذیرفت. در این مورد، مجله «میدل ایست ژورنال» در بهار سال 1974م/ 1353ش مقالهای تحت عنوان «وضعیت حقوقی نیروهای آمریکا در ایران» به قلم ریچارد فاو منتشر کرد که در بخشی از آن چنین آمده: «در ماه ژوئن 1964 [خرداد 1343] شاه طی سفری به ایالات متحده که به عنوان سفری خصوصی و فرهنگی توصیف گردید، با رئیس جمهور و وزیر امور خارجه ملاقات نمود. رئیس جمهور آمریکا (اندرو جانسون) از شاه به عنوان «پادشاه اصلاحگر قرن بیستم» یاد کرد. احتمالاً در این ملاقات بود که رئیسجمهور موافقت نمود یک اعتبار 200 میلیون دلاری را برای فروش تسلیحات نظامی به ایران اعطا کند تا این کشور قدرت نظامی خود را علیه تهدیدات جدی در طول مرزهای جنوبی در خلیجفارس و مرزهای غربی با عراق تقویت نماید. رئیسجمهور نه تنها یک بار سیاست آمریکا در کمک به ایران را تغییر داد، بلکه وزارت دفاع آمریکا نیز همزمان و یک باره، به فشار خود برای کسب اختیارات قضائی انحصاری بر پرسنل خود در ایران، خاتمه داد. برای اولین بار پس از سال 1959م [1338ش] در گزارش وزارت دفاع به کمیته فرعی «اروین» از ایران به عنوان منطقهای مشکلآفرین یاد نشد. این دو تحول در کنار یکدیگر، بیانگر این موضوع بود که 200 میلیون دلار، قیمت شاه برای اعطای امتیازات دیپلماتیک به جامعه نظامی آمریکا بود. ورازت دفاع به این دلیل اعمال فشار خود را قطع کرد که به نظر میرسید به هدفش رسیده باشد. تنها چیزی که باقی میمانْد، تصویب پارلمان ایران بود که انتظار نمیرفت قول شاه را نقض نماید.»[37]
در مرداد ماه که سناتورها در تعطیلات تابستانی بودند، تشکیل جلسه فوقالعاده اعلام شد. از 60 سناتور فقط 22 نفر توانستند حضور بهمرسانند. جلسه فوقالعاده از ساعت هفت صبح تا دوازده شب بهمنظور رسیدگی به لایحه تسهیل وصول مالیاتها و لایحه اصلاحی بودجه کل کشور تشکیل شده بود که در پایان آن جلسه، حسنعلی منصور(نخستوزیر) طرح ماده واحده را تقاضا کرد و مورد تأیید قرار گرفت.[38]
متعاقب آن، آقای اتوارت راکول (کاردار موقت سفارت آمریکا در تهران) در گزارش «خیلی محرمانه» خطاب به وزارت امور خارجه آمریکا در تاریخ 31 ژولای 1964 (9 /5 /1343) چنین مینویسد:
«به دنبال تحریکات مداوم این سفارت، تصویب کنوانسیون وین و یادداشتهای مبادله شدهی ضمیمه آن، که وضعیت پرسنل نظامی آمریکا در ایران را تشریح مینماید، در مجلس ایران پیشرفت چشمگیری کرده است. ولی اقدام در این مورد تا هنگام شروع تعطیلات تابستانی مجلس در 26 ژولای کامل نشده بود. اگرچه مجموعه این لایحه به مراحل پایانی تصویب بسیار بسیار نزدیک شد... نهایتاً دولت (به تحریک سفارت) بر اولویت لایحه تبادل یادداشتها رأی داد و این امکان فراهم شد که لایحه مزبور در اجلاس ویژه مجلس که جهت تصویب متمم قانون بودجه تشکیل شده بود، مورد بررسی قرار بگیرد و بدین طریق روند جریانات در مسیر صحیح افتاد.»[39]
در بخش دیگری از گزارش فوق آمده است:
«قبل از ارائه این لایحه به مجلسین، ما با نمایندگان کلیدی مجلس شورای ملی در تماس بودهایم تا از تصویب بیدردسر آن اطمینان حاصل کنیم. این امر کاملاً محتمل است که مجلس با شروع کار خود در اواخر سپتامبر، سریعاً نسبت به تصویب این لوایح اقدام نماید. ولی هنوز هم احتمال میرود که اخبار نارضایتی برخی سناتورها در مورد لایحه تبادل یادداشتها، به مجلس درز کند و موجب بروز برخی مشکلات در آنجا گردد. دولت که کنترل مؤثری بر سه چهارم نمایندگان مجلس دارد، به خوبی از اهمیتی که ما در مورد این موضوع قائل هستیم. آگاه میباشد و آماده است به محض از سرگیری کاردار مجلس شورای ملی، اعمال فشار نماید. ولی وجود سابقه شکست و عدم کارآیی در برخورد با این گونه مصوبات موجب میشود که نتوان تضمینی مبنی بر عدم بروز مشکلات بیشتر داد. به طور کلی، هم اکنون ما اطمینان منطقی نداریم که به هر حال، تصویب لوایح فوق پس از تعطیلات تابستانی صورت خواهد پذیرفت. [عباس]آرام (وزیر خارجه ایران) به من گفته است که سنا مشکلترین مانع بوده و معتقد است در مجلس شورای ملی مشکلی بروز نخواهد کرد.»[40]
سرانجام در روز سهشنبه ۲۱ مهر ۱۳۴۳ لایحه قضاوت کنسولی مشهور به کاپیتولاسیون، به تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی رسید. و در تاریخ 25 /7 /1343، جهت اجرا به دولت ابلاغ گردید. در یک سند «خیلی محرمانه» از سرهنگ تویچل (فرمانده آرمیش مگ) به نیکلاس تیچر (قائم مقام رئیس هیئت سفارت آمریکا) به تاریخ هجدهم ژانویه 1970 (28 دی 1348)، صریحاً به نقض حاکمیت ملی ایران در اثر موافقتنامه وضعیت نیروها (کاپیتولاسیون) اشاره میشود. در این سند آمده است:
«الف ـ دولت ایران صریحاً و طبق ماده 31 کنوانسیون وین، اختیارات قضائی داخلی خود را در مورد ارتکاب جرائم جنائی توسط اعضای هیأتهای نظامی آمریکا در ایران، به ایالات متحده واگذار نموده است.
ب ـ رسیدگی به جرائمی که اعضای هیأتهای نظامی آمریکا در ایران مرتکب میشوند و در محدوده قانون جزای عمومی نظامی آمریکا است، در حیطه اختیارات قضایی ایالات متحده میباشد.
ج ـ یک دادگاه نظامی آمریکایی که طبق موازین تشکیل شده باشد، بدون در نظر گرفتن محل تشکیل آن، صلاحیت دارد به جرائمی که اعضای هیأتهای آمریکا در ایران مرتکب میشوند، بر اساس «قانون جزای عمومی نظامی» رسیدگی کند.
د ـ تقاضای دولت جهت لغو اختیارات قضایی آمریکا در موارد مقتضی، یک موضوع سیاسی است که اختیارات قضائی دادگاههای ایالات متحده را نقض نمیکند.
ه ـ دولت ایران با اجازه دادن به ایالات متحده جهت اعمال اختیارات قضایی خود در ایران، به طور ضمنی اختیارات قضایی خود را متوقف نموده است و خواستار آن است که ایالات متحده اختیارات قضایی را مورد استفاده قرار دهد.
و ـ اگر ادعایی علیه اختیارات قضایی یک دادگاه آمریکایی که جهت رسیدگی به جرائم ارتکایی در ایران تشکیل شده اقامه شود – بر این اساس که حق انحصاری قضاوت در مورد این جرائم متعلق به ایران است – این ادعا به علت مغایرت با دلیل ارائه شده در بند الف باطل خواهد بود.
ز ـ اگر ادعایی علیه صلاحیت یک دادگاه نظامی آمریکایی که جهت رسیدگی به جرمی در ایران تشکیل شده اقامه شود، بر این اساس که بدون اجازه دولت محلی، آمریکا نمیتواند روشهای قضایی خود را به طور قانونی اعمال نمایند، این ادعا باطل خواهد بود؛ زیرا ایران به طور ضمنی با اعمال روشهای قضایی آمریکا در ایران موافقت کرده است...»[41]
با عنایت به متن سند فوق، ناتوانی و ضعف رژیم پهلوی در برابر خواستهای آمریکا آشکار میگردد. رژیم ایران علیرغم آگاهی بر این موضوع که تصویب کاپیتولاسیون لطمه سنگینی را بر حق حاکمیت ملی و استقلال قضایی کشور وارد خواهد ساخت، تسلیم تقاضای آمریکا شد و با طرح و تصویب آن در مجلس سنا و مجلس شورای ملی، به اعطای مصونیت مستشاران، جنبه قانونی داد و آن را به اجرا درآورد. لذا آنچه در آبان 1343 موجب دستگیری و تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه گردید، مقابله ایشان با این مصوبهی ذلتبار بود.
درنگی بر جدایی بحرین از ایران
از دیگر رسواییهای سیاسی عصر پهلوی که تا ابد ننگ آن بر پیشانی آنان باقی خواهد ماند، بخشش کریمانه بحرین! بود. از اوایل دهه 1340ش که آمریکاییها جای انگلستان را در منطقه گرفتند و بریتانیا با توجه به کاهش قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادیاش تصمیم گرفت منطقه را ترک کند. در واقع این نمود و نشانه عینی افول امپراتوری انگلستان و جانشینی آمریکا بود. سیاست خارجی آمریکا نیز در این مقطع در چارچوب دکترین نیکسون تعریف میشد. در این سیاست خارجی، ایران در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس به عنوان حکومت و دولتی دستنشانده و پایگاهی برای تأمین منافع آمریکا تعریف شده بود. به عبارت دیگر منافع غرب و واشنگتن در منطقه برای رژیم از اولویت ویژه برخوردار بود.[42] با این حال دیپلماسی آمریکا در منطقه اصول دیگری نیز داشت. یکی از این اصول «اعطای استقلال سیاسی به عربنشینهای خلیج فارس» بود.[43] به همین دلیل بود که شاه در یک کنفرانس مطبوعاتی در دهلی نو از ادعای ایران بر بحرین چشم پوشید و حاضر شد در مورد استقلال یا عدمِ آن، خودِ مردمِ بحرین تصمیم بگیرند! بدینترتیب در پی فشارهایی که انگلستان و آمریکا بر تهران وارد کردند، شاه پذیرفت که ادعایی در مورد مجمعالجزایر بحرین نداشته باشد تا بتواند هر چه سریعتر جای انگلستان را در منطقه بگیرد و خود را به عنوان ژاندارم منطقه در سیاست خارجی آمریکا تعریف کند. استقلال بحرین بهظاهر امتیازی برای ایران نیز به همراه داشت که البته این امتیاز نیز با اما و اگر همراه بود. در واقع انگلیسیها حل مسئله جزایر سهگانه را به استقلال بحرین گره زدند. لندن سیاست خود را به این ترتیب تعریف کرده بود که اگر شاه با استقلال بحرین موافقت کند، در عوض از پشتیبانی انگلیس برای حفظ جزایر سهگانه که خود بخشی از تمامیت ارضی ایران بود برخوردار خواهد شد؛ در نتیجه در سال 1349ش، هیئتی به ریاست نماینده سازمان ملل به بحرین سفر کرد و پس از بازگشت به آمریکا گزارش داد که اکثریت مردم بحرین خواستار حاکمیت و هویت مستقل میباشند تا در روابط با دیگر کشورها از آزادی عمل برخوردار باشد.[44]
در یکی از اسناد به جامانده از رژیم پهلوی در این باره آمده است: روز 24 /2 /49 اللهیار صالح یکی از سران مؤثر جبهه ملی سابق در یک مذاکره خصوصی در مورد مسئله بحرین بحث و اظهار نموده: «کار استقلال بحرین دو سال قبل تمام شده بود حتی پرچم آن را هم در سازمان ملل گذارده بودند. شاهنشاه آریامهر به محض اطلاع از این مطلب شخصاً به آمریکا تشریففرما شدند و خواستند که فعلاً سر و صدای آن را بخوابانند و در سرویس اخبار نگذارند تا کمکم زمینه افکار عمومی در ایران آماده شود. این بود که در نطقی، راه را برای رجوع به آرای عمومی باز نمودند و باز فاصلهای رعایت شد تا به این ترتیب از آب درآمد. من میدانم هیچوقت ممکن نبود بحرین جزء ایران شود ولی یک طلبکاری ملت ایران از دولتهای بزرگ غرب بود که اقلاً شفاهاً این مطالبه برای ما مفید بود. یکی از سناتورهای آمریکایی در این مورد گفته است: «شاهنشاه ژست کریمانهای در خصوص بحرین نشان دادهاند همان طوری که پدر معظمله در موقع مسافرت به ترکیه همین ژست را در واگذاری مرتفعات آرارات به دولت ترکیه نشان دادند.» در روایت تاریخی دیگری در این باره آمده است: مذاکرات آشکار و پنهان میان ایران، انگلستان، عربستان سعودی و آمریکا انجام می گرفت. یکی از مواضع موجود بر سر حل مسئله بحرین ـ جدا از سیاست های استعماری انگلستان ـ حمایت عربستان سعودی ( به عنوان کشور عرب با نفوذ منطقه) از خواسته ها و آمال شیخ بحرین و نیز مرز آب های سرزمینی و فلات قاره دو کشور بود. تضاد منافع دو کشور چنان بود که شاه برنامه دیدار رسمی اش از عربستان سعودی را در اوایل سال 1968م ( 1347ش) به تعویق انداخته بود. بالاخره با مذاکرات طرفین اولین قدم قابل توجه در حل اختلافات دیرین دو کشور بر سر مرز فلات قاره و مالکیت جزایر فارسی و عربی در تاریخ 24 اکتبر 1968م / آبان 1347ش، با امضای یک موافقت نامه برداشته شد. مذاکرات و توافق های پنهانی بین ایران و انگلستان و آمریکا و نیز امضای توافق نامه فوق باعث شد ایران در مورد مسئله بحرین کوتاه بیاید و تا اندازه ای عقب نشینی سیاسی کند.[45]
در مجموع اگر بخواهیم به مسئله جدا شدن بحرین از ایران نگاهی گذرا داشته باشیم، باید بگوییم که استقلال بحرین از ایران در چارچوب سیاست دستنشاندگی غرب و به ویژه آمریکا قابل تحلیل است. سیاستی که محمدرضا پس از تحکیم قدرت خود در دهههای 1340 و 1350ش و به طمع افزایش و گسترش نقش منطقهای در پیش گرفته بود. بر اساس این سیاست ایران میتوانست قدرتمند باشد، اما در چارچوب بازی غرب. در همین راستا اراده غرب بر تسلط ایران بر بحرین قرار نگرفته بود.
شنود مکالمات خصوصی شاه و مقامات ارشد کشور توسط سیا
تاریخ گویای آن است که محمدرضا شاه پهلوی حتی در خصوصیترین امور خود نیز حق هیچگونه انتخابی نداشت. فردوست در خاطرات خود استراق سمع مکالمات خصوصی شاه را مثال میزند: «استراق سمع مکالمات خصوصی شاه و مقامات ارشد کشور اما از این بالاتر، استراق سمع مکالمات خصوصی محمدرضا و مقامات عالیرتبه توسط سیا بود. جریان از این قرار بود که سفارت آمریکا (سفیر یا رئیس «سیا»ی سفارت، یادم نیست) به اطلاع محمدرضا رساند که تلفنهایی که استفاده میکنید مطمئن نیست و امکان استراق سمع خیلی زیاد است و پیشنهاد کردند که یک کابل 10 شمارهای بکشند که از مراکز تلفن خودکار عبور نکند، بلکه مستقیماً به محلهای موردنظر وصل شود. محمدرضا موافقت کرد و آمریکاییها تلفنها را کشیدند که به «تلفن قرمز» معروف شد. در کنار هر دستگاه لیست مقاماتی که از این تلفن استفاده میکردند و شماره آنها قرار داشت. مقاماتی که از «تلفن قرمز» استفاده میکردند عبارت بودند از: محمدرضا، وزیر دربار، نخستوزیر، فرمانده گارد، رئیس ستاد ارتش، رئیس اداره دوم ارتش، رئیس ساواک، فرمانده ژاندارمری، رئیس شهربانی و رئیس «دفتر ویژه اطلاعات» (من). من مطلع بودم که یک تلفن قرمز هم در سفارت آمریکاست و هر 10 شماره را استراق سمع میکند. آمریکاییها بیخود به موضوعی تا این حد علاقهمند نمیشوند، مگر اینکه از آن نفع کامل ببرند. پس، کلیه مکالمات تلفنهای قرمز در سفارت آمریکا روی نوار ضبط میشد و آمریکا بر کلیه مسائل درجه اول مملکتی نظارت میکرد.»[46]
موافقت آمریکا شرط اجرای برنامههای شاه
برابر اسناد غیرقابل انکار محمدرضا در سفر خود به آمریکا در زمان کندی در تاریخ 21 / 1 / 41 ضمن یک حاتمبخشی عظیم از انواع جواهرات به ژاکلین کندی همسر رئیس جمهور آمریکا هدیه کرد. هدایای گرانبهای محمدرضا به ژاکلین بیش از صدها هزار دلار ارزش داشت. شاه در دیدار با کندی نیز یک هدیه فوقالعاده با ارزش را در دیدار خصوصی به کندی اهدا کرد.[47]
«شاه در مذاکره خصوصی و سه ساعته که سلطنت خود را در گرو موفق شدن در آن میدید خود را با تمام پیشنهادات جان کندی موافق و همراه نشان داد. از اتاق بیضی (دفتر کار رسمی رئیس جمهوری آمریکا) که بیرون آمد همراهانش برق شادمانی را در نگاهش دیدند. او کاغذی در جیب داشت که رئوس نظرات کندی را در آن یادداشت کرده بود. بعدها از همین یادداشت اصول ششگانه «انقلاب سفید» بیرون کشیده شد.»[48]
فریده دیبا نیز میگوید: «علاوه بر همه اینها محمدرضا هدایای نفیس دیگری نیز به رؤسای مجلس سنا و مجلس نمایندگان و بسیاری از سناتورها و وکلای مجلس و سیاستمداران و حتی روزنامه نگاران و شهرداران متنفذ شهرهای آمریکا داد. من که در مسائل سیاسی خام بودم علت این سخاوتمندیهای حاتمگونه را نمیفهمیدم. فرح مرا از این ناآگاهی بیرون آورد و گفت: در آمریکا تصمیمات دولت تحت تأثیر فشار افراد متنفذ است. اگر این افراد تحت تأثیر سخاوتمندیهای ما قرار بگیرند در تصمیمات کنگره آمریکا و کاخ سفید به نفع ما عمل خواهند کرد.»[49] بنابر این هر قدر که رژیم شاه نیرومندتر میگردید به همان میزان نیز شاه احساس مینمود که به واشنگتن وابستهتر شده است. در نتیجه موفقیت شاه در گرو داشتن رضایتنامه سیاسی و نزدیکی هر چه بیشتر او به واشنگتن بود.[50]
کشتار مردم نتیجه سرسپردگی به آمریکا
«باب وود وارد» روزنامهنگار آمریکایی میگوید: در دوران انقلاب، شاه خود اقدامی نمیکرد و منتظر بود تا رئیس جمهور آمریکا به وی بگوید چکار کند.[51] نتیجه این گوش به فرمانی را یکی از نویسندگان آمریکایی اینگونه بیان میکند: آمریکا حقوق بشر در ایران را نادیده میگرفت و رژیم شاه را در سرکوب مخالفینش یاری مینمود.[52] ژنرال هایزر نیز در گفتگوی خود با هارولد براون، وزیر دفاع آمریکا به تقدم اهداف آمریکا نسبت به جان مردم ایران تأکید کرده و کشتار دهها هزار نفر را برای رسیدن به هدف مورد نظر دولت متبوعش ضروری میداند و میگوید: «در میدان نبرد باید تلفات را در برابر دستاوردها سنجید. اکنون مرگ ده هزار نفر میتواند زندگی میلیونها انسان را در آینده حفظ کند.» [53]
این را زبیگنیِف برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر نیز به شاه گفته بود که برای سرکوب شورشها از زور استفاده کند.[54] ارتشبد حسن طوفانیان نیز مینویسد: «شاه ما را داخل آدم نمیدانست ولی هر خارجی هر حرفی میزد او قبول میکرد.»[55]
احمد احرار نویسنده کتاب «چه شد که چنان شد» در بررسی حوادث سالهای 57- 1356 مینویسد. «مطلب دیگری هم آن روز ایشان (شریفامامی) گفت و آن این بود که اعلیحضرت با من صحبت کردند و گفتند از طرف کارتر تلگرافی یا پیامی برایشان رسیده و رئیسجمهور آمریکا قویاً و قاطعاً گفته است هر تصمیمی شاه ایران برای استقرار نظم و امنیت بگیرد آمریکا از آن حمایت خواهد کرد. یادم هست که متن آن پیام یا تلگراف را ایشان همراه داشتند و خواندند... آقای شریفامامی گفت بعد از اظهار این مطلب اعلیحضرت به من فرمودند حالا باید دولتی که جنبه نظامی داشته باشد تشکیل دهیم تا بتواند نظم را برقرار کند.»[56]
شاه نیز به تبعیت از ارباب خود آتش گلوله بر روی مردم باز کرد[57] و پس از سرکوب وحشیانه مردم مظلوم ایران به یکی از اطرافیانش گفته بود: تا وقتی آمریکاییها از من حمایت میکنند، هر چه بخواهیم میتوانیم انجام دهیم و هیچکس نمیتواند مرا از جایم تکان دهد.[58]
حقارت شاه، نتیجه سرسپردگی به آمریکا
شاه چنان وفادار و صمیمی نسبت به ایالات متحده رفتار میکرد که در وهله اول در میان ملت خویش و سپس در نزد دیگران به نوکری آمریکا مشهور شد. تلقی مخالفان شاه در داخل از روابط ایران و آمریکا در یک رابطه ساده خادم و مخدوم یا برده و ارباب، خلاصه میشد. مردم با این دید با شاه مخالفت میکردند که او را مهره آمریکا، مهره امپریالیسم، نوکر آمریکا و حتی سگ آمریکایی مینامیدند.[59] هنری کسینجر سیاستمدار آمریکایی در تقدیر از خوش رقصیهای شاه میگوید: ایران در میان کشورهای منطقه، صرف نظر از اسرائیل، دوستی با آمریکا را نقطه آغاز سیاست خارجی خود قرار داده بود. نفوذ ایران همواره در حمایت از ما اعمال میشود. امکانات و کمکهای ایران حتی در برخی از معاملات و قراردادهای گوشه و کنار جهان، باعث تقویت امکانات و کمکهای ما میشد. از آن جمله بود کمک به ویتنام جنوبی در زمان انعقاد قرارداد پاریس در سال 1973، کمک به اروپای غربی در دوران بحران اقتصادی در دهه 1970، حمایت از میانهروهای آفریقا علیه تهاجم نیروهای مشترک شوروی و کوبا و بالاخره پشتیبانی از سادات در مراحل بعدی دیپلماسی خاورمیانه... شاه نیرو و انرژی همسایگان عرب رادیکال خود را تحلیل میبرد تا نگذارد آنها رژیمهای میانهرو در عربستان، اردن و خلیج فارس را مورد تهدید قرار دهند.[60]
«جان دی استمپل» وابسته سیاسی سفارت آمریکا در تهران مینویسد: «شاه آنقدر به ایالات متحده نزدیک شده بود که به نظر میرسید بیشتر برای مقاصد آمریکا فعالیت میکند تا هدفهای ایران.»[61] معنای صریح این وضعیت، از دست رفتن استقلال کشور در مقابل آمریکا بود. جالب آنکه در این ارتباط پرویز راجی، سفیر شاه در انگلیس، از این همه وابستگی احساس میکند که غرور ملیاش خدشهدار شده است. وی مینویسد: «همه کسانی که شبیه من در اردوگاه شاه قرار دارند، چگونه میتوانیم مدعی داشتن غرور ملی باشیم در حالی که از مردم بریدهایم و با عجز و لابه از کشورهای غربی تقاضای حمایت از خود داریم.» وی علت این همه باور و اعتقاد به دیگران را در این میبیند که «در رژیمی که وابستگی کامل به غرب ارکان اصلی موجودیتش را تشکیل میدهد، ما نیز به حالتی درآمدهایم که اعتقاد خارج از اندازه به قدرت و توانایی متحدان اروپایی و آمریکایی خود پیدا کردهایم.»[62] ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در تهران در دوره کارتر، در گزارشی به تاریخ 4 مه 1978م / 14 اردیبهشت 1357 مینویسد: ایران در حال حاضر به یک قدرت با ثبات و متوسط «میانهرو»تبدیل شده که متمایل به آمریکا میباشد و این هدف سیاستهای ما بعد از پایان جنگ جهانی دوم بوده است.[63]
با همه فرمانبرداری شاه برای آمریکا، اما متعاقب اوجگیری نهضت امام خمینی، در جلسات 28 دسامبر 1978 و سوم ژانویه 1979م/ 7 دی 57 و 13 دی 57ش، سیاستمداران آمریکایی در کمیته مخصوص هماهنگی و شورای امنیت ملی، تصمیم بر خروج شاه از ایران گرفتند و از طریق ویلیام سولیوان (سفیر آمریکا در تهران) به او ابلاغ شده بود که باید از ایران خارج شود.[64] سولیوان در 11 ژانویه 1979 /21 دی 57، پیامی از واشنگتن دریافت داشت که باید در اولین فرصت به شاه میگفت دولت آمریکا مصلحت شاه و ایران را در این میبیند که هر چه سریعتر ایران را ترک کند. سولیوان، پیام را به اطلاع شاه رساند و او با لحنی ملتمسانه گفت: «خیلی خوب. اما کجا باید بروم.» چون در پیام واشنگتن به این مسئله اشاره نشده بود، سولیوان به شاه پیشنهاد داد به ملک شخصیاش در سوئیس برود. شاه به دلایل امینتی این پیشنهاد را رد کرد و انگلستان را نیز گزینه مناسبی ندانست. سپس سولیوان از شاه پرسید مایل است او برای ارسال دعوتنامهای از آمریکا اقدام کند و ترتیب مسافرت شاه را به آمریکا بدهد. بر طبق گفته سولیوان، شاه با هیجانی مانند یک پسر بچه به او گفت آیا این کار را برایش انجام میدهد؟[65]
سولیوان اما بر خلاف آنچه وعده کرده بود بلافاصله در تلگرافی که به واشنگتن فرستاد گفت ملاقات رسمی کارتر با شاه در آمریکا آثار فاجعهآمیزی به بار خواهد آورد و این تصور را القا میکند که آمریکا پشتیبان و حامی شاه است و قصد بازگرداندن او را به سلطنت دارد. او همچنین تأکید کرد آمریکا بیش از اندازه از شاه حمایت کرده است و نمیتواند برای شاه، کاری بیشتر از آنچه که او نخواسته یا نتوانسته[خواسته یا توانسته] انجام دهد پس بهتر است آمریکا، شاه را در پشت سر خود بگذارد و به منافع آینده خود در ایران بیندیشد.[66]
ارتشبد حسن طوفانیان در خاطرات خود مینویسد: «سولیوان(سفیر آمریکا) و ژنرال هایزر (فرستاده ویژه رئیسجمهور آمریکا) نزد شاه رفتند. من ایستادم تا آنها آمدند بیرون. فوراً به پیشخدمت گفتم: من میخواهم بروم پیش شاه و رفتم. پرسیدم چه شد؟ شاه گفت: اینها به ما تکلیف کردهاند که از کشور برویم. گفتم که تکلیف کردهاند به شما بروید! برای چه؟ یعنی چه؟ شاه گفت: ما که به انگلیس و آمریکا بد نکرده بودیم، چرا اینها این کار را با من کردند!»[67] شاه بعدها گفتهی سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی خود را بازگو کرد که گفته بود: «آمریکاییها شاه را مثل یک موش مرده از کشور بیرون انداختند.»[68]
فریده دیبا مادر فرح پهلوی نیز مینویسد: «محمدرضا در «اسوان» مصر در حضور ما به انورسادات رئیس جمهور مصر گفت تاریخ مصرف او به سر آمده بود و آمریکاییها و پسر عموی انگلیسیشان او را مثل یک دستمال مصرف شده دور انداختند.»[69]
نتیجه
بنا بر آنچه آمد میتوان ضعف، زبونی و سرسپردگی محمدرضا پهلوی به آمریکا را در اداره کشور به وضوح ملاحظه کرد. این سرسپردگی به حدی بود که موقع ورود شاه به آمریکا در نوامبر 1977م/ 1356ش وقتی خبرنگار نیوزویک طی مصاحبهای از او (شاه) پرسید: «دولت ایران دو هفته پیش اعلام داشت که پرزیدنت کندی در سال 1961 پرداخت 35 میلیون دلار کمک آمریکا به ایران را منوط به انتصاب دکتر علی امینی به نخستوزیری کرده بود. آیا شما این ادعای دولت را تأیید میکنید؟» شاه به خبرنگار پاسخ داد: «البته این یک مسئله کهنه است ولی حقیقت دارد.»[70] نتیجه این همه خوشرقصی شاه چیزی جز حقارت ملی نبود، یا اعتراف پرویز راجی، مبنی بر اینکه: «همه کسانی که شبیه من در اردوگاه شاه قرار دارند، چگونه میتوانیم مدعی داشتن غرور ملی باشیم. در حالی که از مردم بریدهایم و با عجز و لابه از کشورهای غربی تقاضای حمایت از خود داریم.»
نقض حاکمیت ملی آنگونه که در بحث کاپیتولاسیون یا جدایی بحرین از خاک ایران، مطرح شد از دیگر موارد وابستگی رژیم پهلوی به آمریکا بود. دستور کشتار مردم بیگناه توسط آمریکاییان و... از دیگر مواردی بود که در این بحث به وضوح مشخص شد. همه این موارد و مستندات نشان دهنده وابستگی همه جانبه حکومت پهلوی به بیگانگان بالاخص به آمریکا است.
پینوشتها:
[1]. به کوشش مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران 1357 ـ 1320، تهران، روزنه، چاپ دوم، 1386، ص 25.
[2]. اسناد لانه جاسوسی، ج 8، به کوشش دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، بی جا، بی تا، ص 157.
[3]. استمپل، جان. دی، درون انقلاب ایران، ترجمه: منوچهر شجاعی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول، 1377، ص 18- 17؛ نک: آبادیان، حسین، دو دهه واپسین حکومت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ سوم، تابستان 1387، ص 19.
[4]. اطاعت، جواد، «ایران و امریکا: رویارویی یا تعامل؟»، ماهنامة اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، تهران، اطلاعات، س 23، ش 11 و 12، مرداد و شهریور 1388، ص 4.
[5]. استمپل، پیشین، ص 90، نک: گازیوروسکی، مارک. ج، «روابط امنیتی ایران و ایالات متحده 1978 ـ 1953»، در نه شرقی ـ نه غربی، (بررسی روابط ایران با اتحاد شوروی و ایالات متحده آمریکا)، ترجمه: الهه کولائی، ابراهیم متقی و داوود آقایی، تهران، میزان، چاپ اول، زمستان 1386.
[6]. استمپل، پیشین، ص 17.
[7]. ذوقی، ایرج، مسائل اقتصادی و سیاسی نفت ایران، تهران، پاژنگ، چاپ ششم، پاییز 1381، ص 201.
[8]. موسوی نیا، سیدرضا، «دل بستن به نیروی سوم، راهبردی بیسرانجام در روابط خارجی ایران»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، تهران، اطلاعات، س 22 ، ش 9 و 10، خرداد و تیر 1387، ص 19؛ نک: آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی و لیلایی، تهران، نی، چاپ پانزدهم، 1388، ص 220.
[9]. گازیوروسکی، مارک. ج، سیاست خارجی آمریکا و شاه، (ایجاد یک حکومت سلطه پذیر در ایران)، ترجمه: جمشید زنگنه، تهران، رسا، چاپ دوم، 1373، ص 410؛ نک: استمپل، پیشین، ص 90.
[10]. خاطرات سپهبد حاجی علی کیا، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، زیبا، چاپ اول، زمستان 1381، ص 47.
[11]. ترومن در راستای سیاست «تحدید نفوذ» در دور دوم ریاست جمهوری در سخنرانی 20 ژانویهی 1949(30 دی 1327)، اصولی را مطرح کرد که اصل چهارم آن پیشنهادی مبنی بر این بود که ایالات متحدهی آمریکا دانش فنی خود را برای پیشرفت در اختیار مناطق توسعه نیافتهی حامی آمریکا قرار دهد تا از نفوذ کمونیسم و تمایل کشورها به شوروی جلوگیری کند و این برنامه به اصل 4 ترومن معروف شد. شاه برای گرفتن یک وام 250 میلیون دلاری برای اجرای برنامهی هفت سالهی عمرانی به آمریکا مسافرت کرد. شاه گرچه در این سفر موفق به دریافت وام مذکور نگردید؛ ولی در پایان سفر(آبان 1328) اعلامیهی مشترکی در واشنگتن منتشر گردید که آغاز فعالیت اصل 4 را اعلام میکرد: «در مورد کمک به ایران، دولت آمریکا آماده است از طریق اصل 4 و برنامهی کمکهای فنی به این کشور، کمک مالی بکند تا وضع اقتصادیاش بهبود بخشد.» در اجرای اعلامیهی مشترک فوق در 27 مهر 1329 دربارهی فعالیت اصل 4 بین دکتر گریدی سفیر آمریکا در ایران و رزمآرا نخست وزیر یک یادداشت تفاهم به امضاء رسید و هدف از این برنامه را بهبود وضع روستاییان و اعطای کمکهای آموزش کشاورزی و بهداشتی اعلام کردند. از اصل 4 ترومن فقط پانصد هزار دلار به ایران اختصاص یافت که با خواستهی مقامات ایران فاصلهی زیادی داشت. مجریان اصل 4 بعداً در ایران دفتری تأسیس کردند و کارمندانی را نیز به استخدام درآوردند؛ ولی هیچگاه کمک قابل اعتنایی به ایران نشد. یکی از اقدامات اصل 4 در ایران وارد کردن خر قبرسی برای اصلاح نژاد خر ایرانی بود که ابزاری برای مضحکهی ایرانیان شده بود. در واقع اصل 4 ترومن وسیلهای برای نفوذ در کشورهای هدف بود که همواره مقامات سیاسی را نیازمند به پرداخت صدقه از سوی ارباب، امیدوار نگه میداشت.(ر.ک، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، نشر البرز، چاپ سوم، 1375، ص 145-150)
[12]. واتکینز، اریک، «چهره عریان سیاست آمریکا در خاورمیانه»، ترجمه: مرتضی میرمطهری، ماهنامه اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، تهران، اطلاعات، س 11، ش 7 و 8، فروردین و اردیبهشت، 1376، ص 140.
[13]. میلانی، محسن، شکلگیری انقلاب اسلامی (از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی)، ترجمه: مجتبی عطارزاده، تهران: گام نو، چاپ پنجم، 1387؛ ص 94؛ نک: آبادیان، پیشین، ص 20؛ استمپل، پیشین، ص 95.
[14]. بیل، جیمز، عقاب و شیر، ج 2، ترجمه: مهوش غلامی، تهران، نشر کوبه، چاپ اول، بهار 1371، ص 659؛ نک: استمپل، پیشین، ص 90؛ واینر، تیم، «سیا و انقلاب ایران»، ترجمه: دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ماهنامه اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، تهران، اطلاعات، ش 243 – 244، ترجمه: ص 99.
[15]. واینر، پیشین، ص 98.
[16]. کوزیچکین، ولادیمیر، کا.گ.ب در ایران (افسانه و واقعیت)، ولادیمیر کوزیچکین، ترجمه: اسماعیل زند و دکتر حسین ابوترابیان، تهران: انتشارات وفا، چاپ اول،1370، ص 279.
[17]. روزنامه انتخاب، 28 / 12 / 1378.
[18]. یزدانی، سهراب، کودتاهای ایران، تهران، ماهی، 1396، ص 365-366.
[19]. گازیوروسکی، مارک، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 213.
[20]. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، از ظهور تا سقوط، تهران، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، 1366، ص 148.
[21]. گازیوروسکی، مارک (1373)، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ایجاد یک حکومت سلطهپذیر در ایران، ترجمه جمشید زنگنه، چاپ،2 تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا معارف، 1373، 28.
[22]. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، تهران: مؤسسه اطلاعات، 1386، ص 543.
[23]. سیاست موازنه منفی در ایران، اولین بار توسط دکتر محمد مصدق در جریان درخواست امتیاز نفت شمال از سوی شوروی ارائه شد، که رویکرد تازهای در برخورد با زیاده خواهیهای قدرتهای خارجی بود. موفقیت آن سیاست در عدم واگذاری امتیاز به شوروی و مکلف نمودن دولت در عدم واگذاری امتیازی به دول دیگر باعث شد در دورانی که رقابتهای نفتی میان شرکتهای خارجی برای دریافت سهم بیشتر صورت گرفته بود، ناکام گذارد. به مرور با ادامه فعالیت این جریان شکل گرفته، خواست نمایندگان مجلس مبنی بر احقاق حقوق تضییع شده در میزان سود دریافتی شرکت نفت ایران و انگلیس موجب شد تا تلاش برای ملی شدن صنعت نفت در راستای چنین سیاستی در دستور کار قرار گیرد. ملی شدن صنعت نفت و انتخاب مصدق به نخست وزیری، راه را برای اتخاذ این سیاست هموارتر نمود. لذا از اردیبهشت 1330 تا 28 مرداد 1332 شمسی، به مدت 27 ماه سیاست موازنه منفی در سیاست داخلی و خارجی کشور به اجرا در آمد و شرایطی را به وجود آورد که نتایج خاص خود را داشت. ر.ک: عطاری، علیرضا سیاست موازنه منفی دکتر مصدق و بازتابهای خارجی آن، تاریخنامه خوارزمی سال سوم بهار 1395 شماره 3 (پیاپی 11).
[24]. عطایی، فرهاد و جهانشیر منصوری مقدم، سیاست خارجی ایران در قبال ایالات متحد آمریکا از منظر نظریه پیوستگی جیمز روزنا در سالهای 1332- 1357ش (مقاله علمی وزارت علوم)، دانش سیاسی، 1387 شماره 2، ص 138.
[25]. خاطرات علی امینی، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران: نشر صفحه سفید، 1383، ص 89.
[26]. لاینگ، مارگارت، مصاحبه با شاه، ترجمه: اردشیر روشنگر، چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1371، ص 186.
[27]. کاظمی، محسن، دوست کندی در ایران، ماهنامه زمانه، شماره 40، 1384، ص 47.
[28]. سرهنگ گراتیان یاتسویچ افسر نیروی هوایی یوگسلاوی بود که در زمان جنگ جهانی دوم با هواپیمای خود به آمریکا پناهنده و تبعه این کشور شد. به دنبال تأسیس آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا، یا همان سیا، یاتسویچ به استخدام این سرویس درآمد و پس از حدود یک دهه فعالیت اطلاعاتی در عرصههای مختلف، به ریاست ایستگاه سیا در تهران منصوب شد. در مهر ۱۳۳۶، یاتسویچ در پوشش دبیر اول سفارت آمریکا وارد تهران شد؛ در سالهای بعد، از سمت پوششی دیگر یعنی مستشاری سازمان برنامه استفاده کرد و از ۱۳۴۱ کاردار سفارت آمریکا شد. دوران مأموریت او در ایران جمعاً شش سال طول کشید. سرهنگ یاتسویچ اجارهنشین حسنعلی منصور بود و ارتباط تنگاتنگی با او داشت. او از نزدیک در جریان جلسات و پیشرفتهای کانون مترقی قرار میگرفت و سرانجام موفق شد منصور را در ساختار قدرت بالا بکشد.
[29]. اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران (بهمن 43 ـ مرداد 56) چاپ اول، انتشارات علمی، 1375، ص 179.
[30]. پهلوی، اشرف، من و برادرم، چاپ اول، نشر علم، 1375، ص 345.
[31]. خاطرات حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، جلد اول، ص 259.
[32]. محمدی، منوچهر، انگلیس پشت پرده، زمانه، 1381، شماره 3 و 4، ص 50.
[33]. تاجالملوک آیرملو، همسر رضاشاه و مادر محمدرضا پهلوی، زنی با نفوذ در دربار پهلوی اول و دوم بود. وی در دوران پادشاهی رضاشاه، ملکه اول ایران بود ولی اجازه دخالت در مسائل سیاسی را نداشت و تنها در امور مالی فعالیت میکرد. پس از استعفاء و مرگ رضاشاه و به سلطنت رسیدن محمدرضا پهلوی، تاجالملوک به «ملکه مادر» ملقب گشت و حدود نیم قرن به همین عنوان شناخته میشد. نفوذ وی به خصوص در دوران سلطنت پسرش بیشتر شد و حتی به تدریج در امور سیاسی کشور دخالت نیز میکرد. برخی عزل و نصبها نیز زیر نظر وی انجام میشد. تاجالملوک با آغاز تب انقلاب به آمریکا رفت و تا زمان مرگش در همانجا ماند. وی به دلیل آلزایمر، وقوع انقلاب و حتی مرگ پسرش را متوجه نشده بود. یک سال پس از درگذشت شاه، تاجالملوک در مکزیک، در ۱۹ اسفند ۱۳۶۰ به دلیل ابتلا به سرطان خون در گذشت. جسد او به نیویورک منتقل شده و در آنجا به خاک سپرده شد. سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، لینک مطلب: https://psri.ir/?page=special&id=231
[34]. درودی، ریحانه، دربار به روایت دربار (فساد سیاسی)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 33.
[35]. طیرانی، بهروز، روزشمار روابط ایران و آمریکا، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1379، ص 166.
[36]. پیرانی، احمد، شاپور غلامرضا پهلوی، تهران، نشر به آفرین، 1382، ص 313.
[37]. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، مستشاری نظامی آمریکا در ایران، ج 3، شماره 72، تهران، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی، 1370، ص 221.
[38]. احیایی، زینب، مستشاران آمریکایی در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 61.
[39]. استادی، کاظم، سرنوشت منصور، قم، مقدس، 1381، ص 190.
[40]. همان، ص 191. دقت در جملات گزارش یاد شده میزان وابستگی رجال و مقامات ایرانی به آمریکا را به خوبی نشان میدهد.
[41]. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، مستشاری نظامی آمریکا در ایران، ج 3، شماره 72، تهران، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی، 1370، ص 145-143.
[42]. ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران (1357 - 1320)، تهران، قومس، 1384، ص 334.
[43]. همان، ص 336.
[44]. زندفر، فریدون، ایران و جهانی پرتلاطم، خاطراتی از دوران خدمت در وزارت امور خارجه 1359-1326، تهران، شیرازه، 1379، ص 63.
[45]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، نشر البرز، چاپ سوم 1375، ص363.
[46]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، پیشین، ص 335-336.
[47]. بشارتی، علی محمد، 57 سال اسارت، تهران: نشر سوره مهر، 1382، جلد 3، ص 308.
[48]. بهنود، مسعود، از سید ضیا تا بختیار، تهران: سازمان انتشارات جاویدان،1377، 466.
[49]. دیبا، فریده، دخترم فرح، ترجمه دکتر الهه رئیس فیروز، تهران: مؤسسه انتشارات به آفرین، 1382، 174.
[50]. زیبا کلام، صادق، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، انتشارات روزنه، 1375، ص 137 .
[51]. آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، پیشین، ص 45.
[52]. همان، ص 45.
[53]. رابرت هایزر، مأموریت به تهران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 192. هایزر در بخش دیگری از خاطراتش که شاهدی دیگر در اثبات نقش آمریکا در کشتار انقلابیون است، گفته «در روز نهم بهمن یک پیام تلفنی رسید که اپوزوسیون آماده حمله به مقر ژاندارمری در تهران است. توصیه کردم این مرکز باید به عنوان یک مرکز مهم دولتی مورد توجه و حفاظت قرار گیرد. به نظر من روش درست این بود که روی سر راهپیمایان تیراندازی هوایی کنند و از گاز اشکآور استفاده نمایند. اگر این روش مؤثر نبود، لوله تفنگها باید پایین میآمد تا شکی باقی نماند که نیروها شوخی ندارند. ژنرال قرهباغی فوراً با آقای بختیار تماس گرفت و بعد آجودانش را صدا کرد. خیلی سریع به زبان فارسی دستور آتش داد و به طرف من برگشت و گفت: همان طور که صحبت کرده بودیم اوضاع دقیقاً کنترل خواهد شد.» همان، ص 291 و 292.
[54]. آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، پیشین، ص 46.
[55]. خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان، به کوشش ضیا صدقی، تهران: انتشارات زیبا، 1382(چاپ دوم)، ص 117.
[56]. چه شد که چنان شد؟ بررسی وقایع سالهای 1356 و 1357، مصاحبه احمد احرار با ارتشبد قرهباغی، نشر آران، سانفرانسیسکو، سال 1999 ص 3-102.
[57]. به عنوان نمونه ر.ک: جنبش دانشآموزی در سال 57 و جنایت رژیم شاه در 13 آبان در دانشگاه تهران، سایت بررسی اسناد تاریخی.
[58]. غنضفری، کامران، آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، تهران، انتشارات کیا، 1380، ص 46.
[59]. عیوضی، محمدرحیم. جامعهشناسی سیاسی اپوزیسیون در ایران، تهران: قومس. 1385: 160-159.
[60]. آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، پیشین، ص 39.
[61]. جان.دی استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، رسا، 1377، ص 7.
[62]. راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ج. ا. مهران. تهران: اطلاعات، 1364، ص 320.
[63]. آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، پیشین، ص 40.
[64]. نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب)، ج 2، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ هفتم، 1384، ص 213.
[65]. خاطرات دو سفیر (اسراری از سقوط شاه و نقش آمریکا و انگلیس در انقلاب ایران)، ترجمه: محمود طلوعی، تهران: علم، چاپ سوم، 1375، ص 210 ـ 209.
[66]. همان، ص 212.
[67]. خاطرات ارتشبد طوفانیان، نشر زیبا، 1381، ص 81.
[68]. پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، چاپ آمریکا، ص 274.
[69]. دیبا، فریده، دخترم فرح، ترجمه دکتر الهه رئیس فیروز، تهران: مؤسسه انتشارات به آفرین، 1382(چاپ دهم)، ص 403.
[70]. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370، ص 52.
من منصور را نخستوزیر میکنم
نقش آمریکا در نخستوزیر شدن حسنعلی منصور
فشار امریکا برای نخست وزیری منصور
لایحه اجازه مستشاران نظامی امریکا در ایران از مصونیتها و معافیتهای قرارداد وین. ص 1
لایحه اجازه مستشاران نظامی امریکا در ایران از مصونیتها و معافیتهای قرارداد وین. ص 2
لایحه اجازه مستشاران نظامی امریکا در ایران از مصونیتها و معافیتهای قرارداد وین.ص 3
لایحه مصونیت مستشاران نظامی آمریکا
مصونیت سیاسی مستشاران آمریکائی مقیم ایران
گزارش ساواک از مداخلات یاتسویچ و ارتباطات فراگیر او با اعضای حزب ایران نوین
بخشش کریمانه! خاک ایران به بیگانگان. ص 1
بخشش کریمانه! خاک ایران به بیگانگان. ص 2
ترومن و محمدرضا پهلوی
جرالد فورد رئیس جمهور آمریکا، اردشیر زاهدی سفیر ایران در واشنگتن و فرح پهلوی
چند ماه پس از توفیق کودتا، دکتر محمد مصدق در محکمه نظامی محاکمه و به سه سال حبس محکوم شد
شاه و جرالد فورد به همراه اردشیر زاهدی، عباسعلی خلعتبری، هنری کیسینجر و ریچارد هلمز در محوطه کاخ سفید
کاخ نیاوران، شب اول ژانویه 1978، دی ماه 1356 کارتر و همسرش در ضیافت شاه
گفت وگوی محمدرضا پهلوی با خبرنگاران پس از بازگشت به ایران در حیاط کاخ سعدآباد
محمدرضا پهلوی چند روز پس از توفیق کودتا، به ایران بازگشت
نمایی از حضور خیابانی عوامل کودتا در روز 28 مرداد 1332
تعداد مشاهده: 11341