اقامت امام خمینی (ره) در پاریس و پیامدهای داخلی و بینالمللی آن– بخش سوم
تاریخ انتشار: 14 مهر 1403
شکست دولت شریف امامی
با حضور امام خمینی(ره) در پاریس و فراگیر شدن دامنه نارضایتیها، اعتراضات و اعتصابها در بیشتر شهرهای کشور، شاه به لحاظ روحی دچار خود باختگی شد و این شرایط منجر به عقبنشینی در مقابل خواست و ارادهی راسخ ملت گردید.[1] وی به این نتیجه رسید که دیگر نمیتواند افکار و مقاصد خود را با زور و اجبار به جامعه تحمیل نماید. رسیدن به چنین نتیجهای، این نکته را در برداشت که او باید در سیاستهایش انعطاف ایجاد کند. بنابراین تلاش نمود تا با طرحهای اصلاحی و عمرانی جدید در زمینهی تامین مسکن، آموزش، پرورش، کشاورزی و پرداخت اضافه حقوق به کارمندان و کارگران، جلوی تظاهرات و اعتصابات را بگیرد. ولی اعطای این امتیازات، دلیل ضعف شاه شمرده شد و مخالفتها را بیشتر کرد.[2] بنابراین دولت جعفر شریفامامی در تاریخ 6 شهریور 1357 به عنوان دولت آشتی ملی روی کار آمد. کابینهی وی با هدف آرام نمودن جامعه در ماههای بحرانی، شروع به کار کرد.[3] شریف امامی به این علت انتخاب شد که وی از یک خانوادهی مذهبی بود و با برخی از روحانیون نیز ارتباط داشت ولی سوابق خدمت طولانیاش به رژیم و ریاست بنیاد پهلوی از ضعفهای عمده او به شمار میرفت.[4] از طرف دیگر، انقلاب اسلامی همانند طوفانی، چنان با سرعت در حال رشد و توسعه بود که هیچ چیز نمیتوانست آن را مهار کند. شریف امامی سعی داشت با اعطای امتیازات به مخالفان، جلوی این پیشروی را بگیرد. او ساده لوحانه باور داشت که میتواند مردم را قانع و رهبری انقلاب را خلع سلاح کند. این نکته عدم شناخت او را از رهبری نهضت و میزان نفوذ او و خواستهای مردم را نشان میداد.[5] سولیوان، سفیر آمریکا در این رابطه میگوید: «برنامه او مبتنی بر دادن امتیازات زیادی به مخالفان برای آرام کردن اوضاع بود. شریف امامی اعتقاد داشت این امتیازات به قدری وسیع و چشمگیر خواهد بود که مخالفان همه خواستهای خود را برآورده شده خواهند دید و دیگر چیزی برای مطالبه کردن نخواهند داشت.»[6] به طور مثال شریف امامی، در اولین اقدام، دستور به الغای تقویم شاهنشاهی و بازگرداندن آن به تقویم هجری شمسی را صادر نمود. از کارهای دیگر وی، بستن کازینوها و برچیدن قمارخانهها به منظور تأمین نظر عناصر مذهبی بود. او همچنین مطبوعات را آزاد اعلام کرد، حقوق کارمندان دولت را بدون توجه به کسر بودجهی بسیار زیاد کشور بالا برد و پیشنهاد تشکیل یک دولت ائتلافی یا همان دولت آشتی ملی را مطرح کرد.[7] همچنین وعدهی انتخابات آزاد، کاهش فشار مالیاتی و لغو قوانین ضد اسلامی از برنامههای دولت، دستگیری تعدادی از رجال رژیم همانند دکتر شیخالاسلامزاده وزیر بهداری سابق و معاونین وی به همراه منصور روحانی از سران بهائیت، وزیر آب و برق سابق و فریدون مهدوی، وزیر بازرگانی سابق، آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی، برداشتن سانسور از خبرهای رادیو و تلویزیون، از دیگر برنامههای وی بود. وی از یک طرف با بیان این امتیازات سعی در آرام نمودن جامعه دارد اما از طرف دیگر با اعلام رسمی، مبنی بر ممنوعیت تظاهرات و اجتماعات، اعلام حکومت نظامی در 12 شهر، قتل عام مردم در میدان ژاله در 17 شهریور 1357، دستگیری تعدادی از رجال سیاسی و روحانیان مانند مهندس بازرگان و آیتالله دستغیب، سرکوب تظاهرات مردم در تهران و سایر شهرها، سیاستها و امتیازات مطرح شده را نقض میکند. بدیهی بود که سیاستهای متضاد دولت شریف امامی، راه به جایی نمیبرد.[8] امام خمینی(ره) در اعلامیهای در تاریخ 6 شهریور 1357، نخستوزیری شریف امامی را نیرنگ شیطانی شاه و پیشنهاد آشتی با روحانیان را وعده پوچ و فریبکارانه دانستند و مردم را به مقاومت تشویق مینمودند. در این اعلامیه آمده است: «در این موقع بسیار حساس تاریخ ایران، شاه به وسیله کارشناسان خود دست به توطئه خطرناکی زده است که با اندکی سستی و تغافل، ملت ایران باید از به دست آوردن آزادی و استقلال و حقوق بشر مایوس شود و خود را برای همه نوع اختناق و شکنجه و قتل و غارت مهیا کند و اسلام باید از احکام نورانی خود چشم بپوشد. تبدیل مهرهای به مهره دیگر که از اول با اسلحهی فریب و ریاکاری وارد میدان شده است به امر شاه، توطئهی اغفال ملت و شکستن نهضت اسلامی است... در این پانزده سال و به خصوص در این ماههای اخیر، دژخیمان شاه با قتل عامها و جرح و حبس و تبعید، روی تاریخ را سیاه کردند. اکنون که ثابت شد توپ و تانک و ارعاب و تهدید در مقابل ملت به پاخاسته، اجر خود را از دست داده، دست به نیرنگ شیطانی زده و با مطالب بسیار اغفال کننده میخواهد جنایتها و خیانتهای خود را ادامه دهد... در محیطی، حکومت آشتی ملی را اعلام میکنند که توپها و مسلسلها، توسط مأموران مشغول سرکوب ملتی است که حقوق اولیه بشر و اجرای احکام اسلام را خواستار است...آشتی کردن، مسلط کردن دژخیمان شاه است بر جان و ناموس ملت... ملت ایران بداند که در لب پرتگاهی است که با اندک غفلت سقوط میکند و تمام زحمات و رنجهای چندین ساله او از بین میرود... لازم است، نهضت شریف اسلامی خود را تا برچیده شدن رژیم ظالمانه و قلدر، ادامه دهید و به وعدههای پوچ دولت غیرقانونی، توجه نکنید و از اختلاف در این موقع حساس احتراز کنید و پیوستگی خود را به رژیم ثابت کنید و با هوشیاری، خدعههای شیاطین را خنثی نمایید و مطمئن باشید که پیروزی و سرافرازی شما نزدیک است.»[9]
دولت ازهاری
پس از وقایع غمانگیز 17 شهریور و 13 آبان 1357، دولت آشتی ملی شریف امامی به بنبست رسید. شاه و دولت آمریکا به این نتیجه رسیدند که دیگر کاری از دست سیاستبازان و کهنهکاران فراماسونر[10] برنمیآید. لذا تصمیم گرفتند حکومت را به دست نظامیان بسپارند تا ارتش جلوی تظاهرات مردم را بگیرد.[11] شاه برای روی کار آوردن دولت ازهاری، در جلسهای با سفیران دو کشور آمریکا و انگلیس، خواستار نظر رسمی آمریکاییها در این زمینه بود. دولت آمریکا که در برابر روند سریع حوادث ایران غافلگیر و دچار سردرگمی شده بود، به شاه پاسخ داد که از هرگونه اقدام وی حتی تشکیل دولت نظامی پشتیبانی میکند.[12] سایروس ونس، وزیر خارجه آمریکا در دوران ریاست جمهوری کارتر، در کتاب نقش آمریکا در ایران مینویسد: «روز 24 اکتبر پس از آنکه سیاست آشتی جویانهی حکومت شریف امامی با شکست مواجه شد، شاه در ملاقاتی با سولیوان و آنتونی پارسونز سفیر انگلستان گفت ناچار است یک دولت نظامی بر سر کار آورد و یا یک حکومت ائتلافی با حضور بعضی از رهبران گروههای مخالف تشکیل دهد. اما از آنجا که مشکلات تشکیل یک دولت ائتلافی با مشارکت مخالفان آشکار بود و شاه به طور غیر مستقیم میخواست نظر ما را درباره روی کار آوردن یک دولت نظامی جویا شود... در آن شرایط دو راه حل مطرح بود، یکی اینکه حکومت به ژنرالها سپرده شود و دیگر اینکه مخالفان غیرمذهبی حکومت را به دست بگیرند، در حالی که به عقیدهی کارشناسان وزارت خارجه، نیروی محرکهی اصلی مخالفان حکومت پهلوی، روحانیان بودند. اما بعضی از همکاران من در وزارت امور خارجه، شدیدا مخالف تشکیل یک دولت نظامی در ایران بودند... آنها چنین استدلال میکردند که نظامیان ایران در این جریانات اخیر، بیاعتبار شدند و به علاوه آنها نشان دادند که نه توانایی و لیاقت حکومت دارند و نه میتوانند از پشتیبانی افکار عمومی برخوردار شوند. آنها هنوز خود شاه را تنها چهرهی مناسب برای رهبری جریان انتقال به سوی یک رژیم جدید میدانستند و توصیه میکردند که ما شاه را در استمرار سیاست آزادسازی خود حمایت میکنیم. استدلال همکاران من در وزارت خارجه قوی و قانع کننده بود ولی اعتقاد من این بود که با محدودیت اطلاعات ما از اوضاع سیاسی ایران چنین توصیهای به شاه در چنان شرایطی صحیح نبود. من فکر میکردم که شاه پس از سی و هفت سال تجربه در مقام سلطنت بهتر از هر شخص دیگری میتواند بهترین راه حل را پیدا کند.»[13] بنابراین در جلسهای اضطراری که در 11 آبان 1357 (2 نوامبر 1978) در کاخ سفید برگزار شد و مقامات عالی سیاسی به ریاست برژینسکی[14] رئیس شورای امنیت ملی آمریکا، نیز در آن شرکت داشتند، تصمیم گرفته شد تا از شاه و اقدامات وی پشتیبانی شود.[15] وی در 15 آبان 1357 ارتشبد غلامرضا ازهاری رئیس ستاد مشترک ارتش را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. امام خمینی(ره) در سخنرانی به تاریخ 16 آبان 1357 در نوفل لوشاتو در تفسیر این جریان بیان داشتند: «...شاه با روی کار آوردن دولت نظامی دست به توطئهی دیگری زده است... او از طرفی در پیشگاه خدا و ملت عذر تقصیر میخواهد و از طرف دیگر دولت نظامیاش با سرکوبی شدید و قتل عامها و اعزام چماق به دستها و سرنیزهداران و توپها و تانکها، بر ملت مظلوم میتازد... ملت هوشمند و بیدار ایران، نه از آن چماق و سرنیزه هراس دارد و نه از این خدعه و نیرنگ فریب میخورد... من از جوانان غیور ایران که ملت ما را سرافراز نمودند، احساس غرور میکنم...نهضت باید با شیوههای گوناگون، مخصوصاً اعتصابات در همه ادارات و دستگاههای دولتی ادامه داشته باشد. دولت نظامی (ازهاری) غاصب و مخالف قانون است و بر ملت است که از آن اطاعت نکنند و به سرپیچی و کارشکنی تا حد فلج نمودن دستگاههای دولتی پیش رود...» حضرت امام در ادامهی بیانات خودشان تمامی اقشار ملت ایران را به نهراسیدن از حکومت نظامی و مقاومت تا دستیابی نهایی به پیروزی توصیه میکنند. ایشان در ادامه میفرمایند: «بر همه اقشار ملت تکلیف الهی و وجدانی است که با اتحاد کلمه و بدون هراس از قدرتها و ابرقدرتها هدف اسلامی خود را با قاطعیت و جدیت به سوی هدف پیش بروند که وعده خداوند به مستضعفین نزدیک است.»[16] اولین اقدام دولت ازهاری برای نشان دادن توان خود در کنترل اوضاع تعطیلی دانشگاهها و مدارس بود. اما هیجان انقلاب بیش از آن حدی بود که ازهاری فکر میکرد، تظاهرات و شورشهای خیابانی فراگیر شده بود. اکثر ادارات و سازمانهای دولتی، دانشگاهها و مراکز آموزشی، خیابانها و میدانهای شهر به صحنههای درگیری و مبارزه بین نیروهای نظامی و انقلابیون تبدیل شده بود.[17] آنچه که مسلم بود، ازهاری فاقد هر نوع تجربه و سابقه در امور سیاسی بود و دولت نظامی او قادر به حل و فصل بحران روزافزون مملکت نبود و قدرت، تجربه و توانایی لازم را در برخورد با رویدادهای پیش رو را نداشت. از اوایل آذر ماه بار دیگر تظاهرات و اعتصاباتها در ابعاد وسیعتری از سر گرفته شد. در مناطق خوزستان اعتصاب فراگیر شد. تولید نفت به کمتر از یک میلیون بشکه رسید و صدور آن قطع گردید. وزارتخانهها و ادارات دولتی، یا در حال اعتصاب بودند و یا با تعداد معدود کارمند به کار خود ادامه میدادند. شرکت ملی هواپیمای ایران پروازهای خود را لغو کرد. بانک مرکزی به حال نیمه تعطیل درآمد. دولت نظامی تصمیم گرفت سانسور مطبوعات را دوباره برقرار کند ولی مطبوعات دست به اعتصاب زدند. رادیو و تلویزیون نیز تحت نظارت ارتش فعالیت میکرد.[18] حکومت نظامی قادر به جلوگیری از ادامه تظاهرات و اعتصابات نشده و کشور در آستانهی هرج و مرج کامل اقتصادی قرار گرفته بود و دولت منبع عمدهی درآمد ارز خارجی خود را از دست داده بود.[19] در این زمان آمریکایها نهایتاً در تحلیلهایشان به این نتیجه رسیدند که اگر شاه از صحنه سیاسی ایران خارج شود، حل مسائل و مشکلات آسانتر خواهد شد. اشتباه تحلیلگران آمریکایی این بود که تا آن زمان هنوز به قدرت رهبری امام و حمایت ملت ایران از ایشان پی نبرده بودند.[20] در همین شرایط و فضای سیاسی، مخالفین رژیم به رهبری امام خمینی هر روز قدرتمندتر و با اعتماد به نفس بیشتری در جهت نابودی کامل حکومت پهلوی گام بر میداشتند و ازهاری نیز بدون انجام فعالیتی مؤثر، برکنار شد.[21]
اعتصاب در صنعت نفت
نفت برای یک دولت تحصیلدار یا رانتیه[22] مانند حکومت ایران در زمان محمدرضا پهلوی، اهمیت فوق العادهای داشت بنابراین اعتصابات در صنعت نفت در ماههای پایانی حکومت پهلوی منجر به فلج شدن اقتصاد کشور گردید و شرایط را برای حکومت بسیار سخت نمود.
با گسترده شدن ابعاد اعتصابات در سال 1357، کارکنان صنعت نفت به خصوص پالایشگاه نفت آبادان نیز در نیمههای تابستان همین سال در پی عیان شدن رکود اقتصادی و در واکنش به تعیین سقف برای افزایش دستمزدها و همچنین کاهش حقوق و دستمزد کارگران آغاز شده بود، به این موج بزرگ پیوستند و به تدریج و با گذشت زمان و به خصوص پس از واقعه 17 شهریور، شعارهایشان سیاسی شد.[23] اعتصاب در صنعت نفت، رژیم شاه را کاملاً وحشتزده کرد. شاه در نطق 15 آبان خود گفت: «موج اعتصابات موجب شده تا چرخهای اقتصاد مملکت و زندگی روزمره مردم فلج شود و حتی جریان نفت که زندگی مملکت به آن بستگی دارد، قطع گردد و عبور و مرور روزانه و تأمین مایحتاج زندگی مردم تعطیل شود.» بنابراین راه اندازی صنعت نفت در اولویت دولت ارتشبد ازهاری قرار گرفت. وی بلافاصله پالایشگاهها را به تصرف قوای نظامی درآورد و یک طرح چند مرحلهای را اجرا نمود که با دستگیری سران اعتصابی، اخراج اعتصابیون از منازل سازمانی و دعوت از کارشناسان اعتصابی و تهدید آنها به اخراج و دستگیری، آهسته آهسته توانست نیروهای صنعت نفت را به کار برگرداند. یکی دیگر از اقدامات دولت نظامی که موجب افزایش تولید گردید، استقرار نیروهای نظامی در مناطق تولید نفت بود و همچنین به کارگیری پرسنل نیروی دریایی که در مناطق نفتی به خدمت گمارده شدند. دولتهای آمریکا و انگلیس نیز برای راه اندازی صنعت نفت کارشناسانی را به ایران اعزام کردند که با مستقر شدن در صنایع نفت توانستند، صنعت نفت را به جریان بیاندازند. امام خمینی(ره) در تاریخ 24 آبان 1357 در پیامی خطاب به کارگران و کارمندان شرکت نفت ایران از اعتصاب مقدس سخن گفته و از آنان خواستند تا به اعتصاب ادامه دهند: «رحمت خداوند تعالی بر شما آگاهانی که با اعتصاب پر ارزش خود روی ملت را سفید نمودید. اعتصاب شما هر روز و هر ساعتش با ارزش و کوبنده است. ارزشمند برای ملت غارتزدهی ایران که از جریان این طلای سیاه و مخزن پر برکت کشور که سالهاست خائنان به غارت دادهاند، جلوگیری کرده و از هدر رفتن مال ملت فقیر به اندازهی قدرتان منع نمودهاید. بر ملت شریف ایران است که در مواقعی که کارگران و کارمندان شرکت نفت و سایر مؤسسات و ادارات دولتی دست به اعتصاب میزنند از آنان با کمال احترام پشتیبانی کنند و ضررهای آنان را به بهترین وجه جبران نمایند... آمریکا بداند اگر بخواهد با تهدید و ارعاب هر چه بیشتر کارمندان محترم و کارگران محروم شرکت نفت را که خواستار رفتن شاه شدهاند، زیر فشار خود قرار دهد طرحهایی برای چاههای نفت داده میشود تا مخازن پربهای ما برای نسلهای آینده باقی بماند. آمریکا باید در پشتیبانی از شاه تجدید نظر کند...» امام خمینی(ره) ضمن یاغی خواندن دولت نظامی به اعتصابهای دیگر نیز اشاره نموده، فرمودند: «من از اعتصاب جمیع جناحها، فرهنگیان، بازاریان و جمیع اصناف، اعتصاب شرکت نفت، مخابرات، مطبوعات، شرکت واحد و سایر ادارات و مؤسسات دولتی و خصوصی که برای نجات میهن و برای خدمت به اسلام و مسلمین بوده است تشکر مینمایم.» همچنین امام خمینی به روحانیان سراسر کشور فرمودند، ضررهایی را که به مناسبت مسائل مبارزاتی از هر نوع به مردم مبارز وارد میشود از سهم مبارک امام علیه السلام، وجوه شرعیه را برای این امر اختصاص دهند.[24] اما با اقدامات دولت نظامی ابتکار عمل از دست کارگران و مهندسان ایرانی سلب شده بود و آنها نمیتوانستند کاری انجام دهند و دولت نظامی توانست با طرحهای مورد نظر ، سقف تولید را به 5000000 بشکه در روز برسانند. اما به تدریج با گسترش موج اعتراضات و اعتصابات، کارکنان شرکت نفت دوباره اعتصابات را از سرگرفتند و علیرغم تهدیدها و فشارها، تولید به پایینترین حد خود رسید. مدرسین حوزه علمیه قم با انتشار بیانیهای در تاریخ 9 آذر ماه ضمن تحلیل وضعیت ایران و تشریح فشارهای دولت بر کارگران اعتصابی صنعت نفت اعلام کردند، روز سهشنبه 14 آذر به عنوان روز همبستگی ملت ایران با کارگران و کارمندان اعتصابی صنعت نفت تعطیل عمومی خواهد بود. مردم با تعطیل سراسری حمایت خود را از آنها اعلام کردند. با این شرایط تولید نفت به 1150000 بشکه نفت کاهش یافت و نهایتاً تولید متوقف شد.[25] این به معنی قطع شریانهای حیاتی حکومت پهلوی بود. تا وقتی که جریان تولید و صادرات نفت ادامه پیدا میکرد، رژیم پهلوی میتوانست حیات خویش را تضمین نماید. این شرایط حکومت را در وضعیت نامساعدی قرار داد. این جریان دو اثر مهم را به دنبال داشت: 1- کشورهای غربی متوجه خطری مهم شدند، زیرا که یکی از منافع مهم غربیها در ایران نفت بود و آنها قراردادهای مهم کنسرسیومی با ایران داشتند. 2- اعتصابات نفت یکی از دلایلی بود که سران کشورهای غربی کم کم به این نتیجه رسیدند که شاه توان اداره کشور و مقابله با بحرانهای جدی را ندارد و حمایت از وی بیهوده خواهد بود. اگرچه کارتر در آمریکا و سران اسرائیلی هنوز معتقد بودند که باید از شاه حمایت کرد.[26]
اما اعتصاب سراسری کارکنان صنعت نفت ایران اگرچه در راستای انقلاب مردم ایران و مورد حمایت امام خمینی(ره) بود اما با آغاز ماههای سرد سال کمبود نفت مردم را در داخل کشور با دردسرهایی برای تأمین نفت روبرو کرده بود. بنابراین همان طور که قبلاً هم در مبحث تشکیل شورای انقلاب گفته شد، حضرت امام در تاریخ 8 دی ماه 1357 در نامهای مهندس مهدی بازرگان را مأمور نمودند تا با کارگران و کارکنان صنعت نفت برای شکستن اعتصاب و تأمین تولید نفت برای نیاز داخلی گفتگو نماید.[27] مهندس بازرگان در این مورد نوشته است: «با صدور این فرمان و انجام سریع، جدی و موفقیت آمیز آن، دو منظور دیگر نیز تحقق یافت. اولاً آزمایش وحدت ملی در عمل و خصوصاً همکاری دستگاههای دولتی و ثانیاً زمینه سازی لازم و امیدواری به پیروزی انقلاب در ادارهی مملکت، به جای نظام حاکم کهن. هم استقبالهای پر شور مردم خوزستان و فارس و کارکنان صنعت نفت از هیئت منتخب امام و اجرای مأموریتشان، علیرغم کارشکنیهای عناصر چپ، فوقالعاده بود و هم مردم سراسر ایران با همکاری در توزیع مواد نفتی ضروری، حوصله به خرج داده، موفقیت برنامه را مشاهده نمودند»[28] از طرف دیگر حکومت برای اینکه کارمندان و کارگران مشارکت کننده در اعتصابات را تحت فشار قرار بدهد، حقوق آنها را قطع کرد. بنابراین امام اجازه دادند تا از سهم امام و بازاریان و افراد توانمند به آنان کمک شود. کارکنان صنعت نفت نیز به سر کار خود بازگشتند و نفت برای مصرف مردم تولید شد. در این قضیه میتوان به سه نکتهی مهم پی برد: اول، امام با تصمیمگیریهای سریع و قاطع، حکومت را در تنگناهایی قرار داد که به استیصال بیشتر آن و عقبنشینی در برابر جریانات انقلاب منتهی میشد. رهبری انقلاب به حدی به لحاظ قدرت مذهبی، قدرت سیاسی، قدرت فکری و نفوذ کلام در سطح بالایی قرار داشت که اکثریت نخبگان جامعه و آنهایی که در مشاغل حساس جامعه مانند کار در بخشهای مختلف صنعت نفت قرار داشتند از ایشان اطاعت میکردند و این خود در به پیروزی رساندن انقلاب نقشی کاملاً مؤثر داشت. شاید بتوان گفت نفت، آتش انقلاب را شعله ورتر کرد. دوم، در شرایط خطرناکی که هنوز نیروهای ساواک فعال بودند، دولت نظامی با حکومت نظامی و دستگیریهای گسترده سعی در ارعاب و ترساندن مردم داشتند. باز هم این مردم بودند که در تمام سطوح از نخبگان و روشنفکران جامعه تا کارمندان و گارگران شجاعانه مقاومت کردند و فقط گوش به فرمان رهنمودهای رهبر در تبعید خویش داشتند. سوم، حکومت دیگر تسلطی بر نفت نداشت.[29]
ماه محرم و راهپیماییهای تاسوعا و عاشورا
پیشبینی میشد که مبارزات نهضت اسلامی با فرارسیدن ماه محرم تاسوعا و عاشورا به اوج خود برسد و برگزاری مراسمهای عزاداری میتوانست به گردهماییهای بزرگ علیه حکومت تبدیل شود. همچنین این ماه فرصت خوبی برای مردم عزادار بود تا فریادهای اعتراضیشان از مظالم رژیم پهلوی را هر چه بلندتر و رساتر به گوش تمام دنیا برسانند. با فرا رسیدن ماه محرم، دولت نظامی اجتماعات و مراسم عزاداری در معابر عمومی و رفت و آمد در خیابانها را از ساعت 9 شب به بعد ممنوع اعلام کرده بود. امام خمینی(ره) نیز روز اول آذر 1357 اعلامیهای به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم صادر کردند. در این اعلامیه از مردم خواسته شده بود به دستورات دولت دربارهی منع برگزاری مراسم مذهبی اعتنا نکنند و برای ابراز نفرت خود نسبت به رژیم، به خیابانها بیایند. امام، ماه محرم را ماه پیروزی خون بر شمشیر نامیدند.[30] در میان سران رژیم مسأله مهم این بود که به دستههای عزاداری اجازهی راهپیمایی داده شود یا نه؟ ارتشبد قره باغی در کتاب خاطرات خود مینویسد: «با شروع ماه محرم، مراسم عزاداری مذهبی بیشتر از سالهای قبل دائر شده و توسعه پیدا کرده بود. مخالفین با استفاده از ایام عزاداری، تظاهرات خود را با مراسم مذهبی توأم و شدیدتر کرده بودند. مخالفین و مذهبیها در تدارک تهیه مقدمات انجام تظاهرات و راهپیماییها به وسیله دستجات عزاداری بودند. این موضوع مسئله مهم دولت نظامی بود. روز پنجشنبه 16 آذر 1357 نخست وزیر، شورای امنیت ملی را به منظور بررسی این مسئله به نخست وزیری دعوت کرد. این جلسه ساعت 12 تشکیل شد و حاضران در جلسه عبارت بودند از ارتشبد ازهاری، دکتر عاملی وزیر آموزش و پرورش، سپهبد مقدم معاون نخست وزیر و رئیس سازمان امنیت کشور، سپهبد حاتم جانشین ستاد بزرگ ارتشداران، سپهبد محققی فرمانده ژاندارمری، صمدیانپور رئیس شهربانی، ظلی معاون وزارت خارجه و من. بعد از مطرح شدن موضوع، من مخالف برگزاری تظاهرات بودم و آزادی آن را خلاف هدف تشکیل حکومت نظامی دانستم و اظهار داشتم چون منظور از تشکیل دولت نظامی قطعاً جلوگیری از تظاهرات و اغتشاشات و برقراری امنیت و آرامش در کشور میباشد. برخی گفتند اگر مخالفت شود، معترضان آن را به مخالفت با مذهب تعبیر خواهند کرد. در این میان سپهبد حاتم موافق آزادی تظاهرات و راهپیمایی بود و استدلال میکرد که غیبت و فرار سربازان زیاد شده و سربازان آمادگی رودررو شدن با مردم را ندارند، لذا ممکن است از فرمان تیراندازی به سوی مردم پرهیز کنند و به آنها بپیوندند. بنابراین قرار شد ارتشبد ازهاری با شاه دیدار کند و تعیین تکلیف نماید. در نهایت با توجه به مذاکراتی که به عمل آمد مقرر گردید که در روزهای تاسوعا و عاشورا اجازهی راهپیمایی به مخالفین داده شود. البته حرکت دستجات در جنوب خط شرقی و غربی که به موازات خیابان شاهرضا از سیدخندان و سه راه ضرابخانه بگذرد، آزاد خواهد بود و مأمورین فرمانداری نظامی از این خط به بالا را با نهایت دقت کنترل و مراقبت خواهند کرد که دستهها به طرف شمال شهر حرکت نکنند ولی در جنوب این خط مداخلهای نخواهند داشت.»[31] در روز تاسوعا 19 آذر 1357 راهپیمایی گستردهای با حضور میلیونی مردم در تهران و سایر شهرستانها برگزار شد. جمعیت با نظمی مثال زدنی در صفهای منظم با در دست داشتن عکسهایی از امام خمینی(ره) و سردادن شعارهایی برعلیه شاه و نظام شاهنشاهی و در حمایت از امام خمینی(ره) به راهپیمایی پرداختند. در تهران جمعیت حدود ساعت دو بعدازظهر به میدان آزادی رسید. در میدان چند تن از شخصیتهای مذهبی و ملی برای مردم سخنرانی کردند و اعلام داشتند مبارزهی ملت ایران تا رسیدن به پیروزی کامل ادامه خواهد یافت. پس از پایان سخنرانیها به تدریج جمعیت در میدان پراکنده شدند.[32]
اما در روز عاشورا 20 آذر 1357، نیز مردم از سحرگاه با صفهای متحد و منظم از نقاط مختلف شهر به طرف میدان آزادی روان شدند. بیشتر دستههای شرکت کننده مجهز به میکروفن و بلندگوهای نصب شده بر روی اتومبیلها بودند. جمعیت عکسهای امام خمینی(ره) و پرچمهای سیاه در دست داشتند. ساعت 11 جمعیت با شعارهای لاالهالاالله به میدان آزادی وارد شدند. تعدادی دیگر از تظاهر کنندگان از میدان فردوسی به طرف میدان آزادی در حرکت بودند و هر لحظه به تعداد جمعیت افزوده میگشت. جمعیت دو میلیونی در این تظاهرات علیه شخص شاه شعار دادند. همچنین پارچه نوشتههایی علیه آمریکا و انگلیس در دست داشتند. در این دو روز، قطعنامهای هفده مادهای قرائت گردید.[33] قره باغی مینویسد: «مخالفین در شعارهایشان پرسنل نظامی را تشویق به فرار، عدم اطاعت و نافرمانی مینمودند... شرکتکنندگان در راهپیمایی همگی متفقاً خواستار استقلال، آزادی و حکومت اسلامی بودند، ضمناً در قطعنامهای که در پایان راهپیمایی قرائت شد، لغو رژیم استبدادی، قطع هرگونه نفوذ خارجی در ایران، برقراری آزادی و حکومت عدل اسلامی، مورد تقاضای دستجات مخالفین بود. در دو روز تاسوعا و عاشورا، تقریباً نظیر این راهپیماییها با شعارهای مشابه در تمامی دستجات مذهبی در تمامی شهرهای کشور برگزار گردید»[34] آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس که در ایران از نزدیک ناظر این وقایع بوده در این مورد میگوید: «راهپیمایی تاسوعا و عاشورا از نظر عظمت و انضباط و یکپارچگی شرکت کنندگان، نمونه و بیسابقه بود. هر دو روز تاسوعا و عاشورا از ساعت نه صبح تا ظهر، من در پشت پنجره اطاقم صفوف راهپیمایانی را که از خیابان فردوسی عبور میکردند نظاره میکردم. طی سه تا چهار ساعت عرض این خیابان و پیادهروهای آن مملو از جمعیتی بود که برای پیوستن به صفوف دیگر راهپیمایان در حرکت بودند تا جایی که چشم کار میکرد جمعیت موج میزد...در روز دوم راهپیمایی خبرهایی از ناآرامی در تهران و برخورد و خشونتهایی در شهرستانها انتشار یافت...در شیراز تظاهر کنندگان به مرکز ساواک حمله کردند. مجسمههای شاه و پدرش در برخی از شهرها واژگون شد.»[35]
در بعدازظهر روز عاشورا حادثه دیگری نیز اتفاق افتاد. در ساعت یک و نیم، یک افسر، دو درجه دار و چهار سرباز مسلح به سالن نهارخوری افسران ارشد پادگان ارتش شاهنشاهی لویزان حمله بردند و با رگبار مسلسل، هفتاد و دو نفر از افسران ارشد و درجهداران پادگان لویزان و هوانیروز را به قتل رساندند. هرچند جریان این واقعه مخفی نگه داشته شد اما آمار غیر رسمی حاکی از آن داشت که در این حادثه 27 افسر، 41 درجه دار و 4 سرباز کشته شدند. تمام حملهکنندگان به غیر از یک سروان هوانیروز که دستگیر گردید، کشته شدند.[36] همچنین در شهرهای اصفهان و مشهد نیز درگیریهایی بین مردم و مأموران انتظامی به وجود آمد. حضرت امام خمینی(ره) در 20 آذر، برابر با روز عاشورا سال 1399 هجری قمری در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج تظاهرات روز تاسوعا و عاشورا را رفراندومی علیه حکومت پهلوی دانستند و فرمودند: «تظاهرات دیروز و امروز در ایران بهانه را از همه سد کرد. دیگر دولتها نمیتوانند ادعا کنند که شاه قانونی است و در مملکت با رضایت مردم و به طور قانونی توقف کرده است. رفراندومی که در دیروز و امروز برگزار شد و قطعنامههایی که صادر شد به همه دنیا ثابت کرد که شاه ساقط است... به حسب نص قانون اساسی ما، شاه باید به رأی ملت، شاه باشد... با کمال آرامش تمام ایران گفتند که ما شاه نمیخواهیم.» ایشان در ادامه با تأکید بر غیر قانونی بودن شاه به دنیا پیغام دادند که همگان میدانند رژیم شاه قانونی نیست و هر کشوری که با آن همکاری کند، قراردادهایش با ایران لغو و به آن کشور نفت فروخته نخواهد شد. امام همچنین از مجلس آمریکا خواستند به دلیل حمایت کارتر از شاه، وی را استیضاح کنند.[37] ایشان در روز 21 آذر نیز پیامی خطاب به ملت ایران فرستادند و فرمودند: «اینجانب با چشمی پر امید و دلی فشرده از محبت، از هواداری شما ملت عزیز از هدفهای بزرگ که سرنگونی رژیم شاه و برچیده شدن نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت جمهوری اسلامی است، احساس غرور میکنم.» امام در ادامه پیامشان به افسران جوان ارتش توصیه کردند که به صف ملت بپیوندند و به ملت نیز سفارش نمودند که با حفظ جهات امنیتی، به آنها کمک برسانند. امام خمینی(ره) ضمن بیان شرایط حساس کشور، خواهان گسترش مبارزات و نشانه گرفتن شخص شاه و بیاعتنایی به کسانی شدند که دانسته و یا ندانسته و یا خیانتکارانه، امر به سکوت و سستی میکنند. همچنین ایشان به دلیل اعتصاب وسایل ارتباط جمعی اعلام کردند باید به هر وسیله ممکن میان شهرستانها ارتباط برقرار شود تا مردم ضمن هماهنگی، از اوضاع و شرایط یکدیگر نیز آگاه شوند.[38] در واقع با برگزاری تظاهرات تاسوعا و عاشورا در سال 1357، نه تنها ضعف و عدم توانایی دولت نظامی ازهاری مشخص گردید بلکه در افکار عمومی مردم ایران پایانی بر نظام شاهنشاهی و حکومت پهلوی نیز محسوب میشد.[39] عظمت تظاهرات بار دیگر قدرت مخالفان را نشان داد تعداد شرکت کنندگان در این تظاهرات از حداقل چهارصد هزار نفر تا دو میلیون نفر بنابر تخمین بی بی سی لندن برآورد میشد. نظم راهپیمایی در هر دو روز هم جالب توجه بود و از سازمان نیرومندی که آن را اداره مینمود، حکایت داشت.[40] راهپیمایی عاشورا و تاسوعا، مخالفان رژیم شاه را پیش از پیش متحد ساخت. همان طور که قبلاً نیز عنوان شد، در پایان راهپیمایی قطعنامهای از سوی همه گروهای شرکت کننده در تظاهرات منتشر شد. نکته اصلی این قطعنامه پذیرفتن رهبری حضرت امام خمینی(ره) از سوی ملت ایران بود. عظمت این راهپیمایی و تظاهرات و نظم و ترتیب و سازماندهی آن در مطبوعات جهان به خصوص در رسانههای خبری اروپا و آمریکا مورد بحث و تفسیر قرار گرفت. نیویورک تایمز نوشت: «تظاهرات این دو روز نشان داد که دولت فاقد قدرت و توانایی برای برقراری نظم و قانون در شهرهاست. به هرحال اپوزیسیون نشان داد که یک دولت جانشین است.» روزنامه واشنگتن پست نیز نوشت: «نظم و ترتیب و سازماندهی راهپیمایی، فوقالعاده بود و به ادعای اپوزیسیون مبنی بر اینکه یک دولت جانشین است، اعتبار فراوانی بخشید»[41] از طرف دیگر کارتر در یک مصاحبه مطبوعاتی در مورد ابقای شاه چنین پاسخ داد: «نمیدانم، امیدوارم چنین باشد. این بستگی به مردم ایران دارد... ما شخصاً ترجیح میدهیم که شاه نقشی عمده در دولت به عهده داشته باشد ولی این تصمیم را باید مردم ایران بگیرند.» این سخن در ایران و آمریکا به عنوان عقبنشینی کارتر از سیاستهای قبلی خود مبنی بر حمایت کامل از شاه تلقی گردید. حتی مقامات دولتی ایران متقاعد شده بودند که آمریکا آماده میشد تا از حمایت شاه دست بردارد. بنابراین تظاهرات بزرگ عاشورا و تاسوعای سال 1357 رفراندومی علیه رژیمی بود که دیگر در میان ملت ایران مشروعیت نداشت.[42]
دولت سی و هفت روزه بختیار
با شکست دولت نظامی، تردید و تزلزل شاه در تصمیمگیریهای نهایی و پیشروی فزایندهی نیروهای انقلابی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) اوضاع ایران بیش از پیش پیچیده و بغرنج گردید. از آنجا که سیاست سرکوب و اعمال فشار توسط دولت نظامی راه به جایی نبرد، شاه تلاش نمود تا نظر مخالفان میانهرو، به ویژه جبهه ملی را جلب نماید. شاه در شرایطی گرفتار آمده بود که هیچ یک از چهرههای سرشناس کشور حاضر به همکاری نبودند.
سایروس ونس در خاطراتش مینویسد: «روز سوم نوامبر 1978، شاه نظر رئیس جمهور کارتر را دربارهی استقرار یک دولت نظامی یا تلاش برای تشکیل یک حکومت ائتلافی جویا شد. آشکار بود که قدرت شاه در حال افول بود. پیام ما به شاه این بود که ما قصد نداریم راه حل مشخصی را برای رفع بحران در اختیار او بگذاریم بلکه هر تصمیمی که وی برای رفع بحران اتخاذ نماید، پشتیبانی خواهیم کرد. در اوائل دسامبر 1978 (اواسط آذر ماه 57) از جرج بال معاون پیشین وزارت خارجه در زمان کندی و جانسون خواستیم یک بررسی همه جانبه و دقیق از اوضاع ایران به عمل آورد و ما را در تعیین خط مشی آینده خود در ایران یاری کند. بال با منابع اطلاعاتی وسیعی که خود در اختیار داشت همراه با کمک سایر همکاران در وزارت خارجه تحقیقات عمیقی درباره اوضاع ایران آغاز کرد. روز 13 دسامبر (22 آذر) در جلسهای که در کاخ سفید برای بررسی این موضوع تشکیل شد، بال در این جلسه گفت: اگر ما برای تشکیل یک دولت غیرنظامی در ایران که دارای قدرت و اختیارات کافی باشد، دست به کار نشویم، کار شاه تمام شده است. او توصیه کرد که ما از شاه بخواهیم که اختیارات حکومت را به طور کامل به یک دولت غیر نظامی تفویض کند و فقط در رأس نیروهای مسلح باقی بماند. برژینسکی وزیر امنیت و براون وزیر دفاع گفتند که ما نباید چنین راه حل مشخصی در پیش پای شاه بگذاریم و او را وادار به اجرای طرح مورد نظر خود بکنیم. در پایان بحث کارتر گفت ما نباید اینقدر رک و بیپرده با شاه سخن بگوییم و برای او تعیین تکلیف کنیم. وی نظر ما را که زمان حمایت بدون قید و شرط آمریکا از شاه سپری شده، تأیید کرد و گفت باید او را به نوعی مصالحه با مخالفان تشویق کنیم.[43] سولیوان سفیر آمریکا، بعدازظهر روز 30 آذر به درخواست ازهاری به دیدار او که بیمار بود رفت. ازهاری به او گفت در این شرایط کاری از دستش ساخته نیست و در اجرای وظایفش با مشکلاتی روبرو شده است زیرا شاه با تأکید بر عدم سختگیری، حکومت نظامی را به یک اسم بیمعنا تبدیل کرده است و او برای استقرار نظم، توانایی ندارد. وی روحیهی سربازان را که چهار ماه بود در خیابانها به سر میبردند و اجازهی برخورد با مردم را نداشتند؛ ضعیف توصیف کرد و به سولیوان گفت: باید این شرایط را به دولت آمریکا اطلاع دهد چون شاه قدرت تصمیمگیری ندارد و ایران در حال نابودی است. سولیوان جریان این ملاقات را بلافاصله برای واشنگتن مخابره و تأکید کرد، وضعیتی که در گزارش آبان ماه اشاره کرده بود رفته رفته به حقیقت میپیوندد و دولت نظامی شکست خورده و شاه در حال سقوط است، بنابراین اجازه میخواهد با گروههای مخالف و فرماندهان نظامی مذاکره کند تا مقدمات توافق بین آنها را فراهم سازد و از تجزیهی نیروهای مسلح جلوگیری کند. سولیوان چند روز بعد از کاخ سفید پیامی مبنی بر اعلام حمایت مقامات رسمی از شاه مواجه شد. در 5 دی، شاه که سردرگم بود به سولیوان گفت: آمریکا از من میخواهد چه کار کنم؟ سولیوان پاسخ داد آمریکا کاملاً از تلاشهای او پشتیبانی میکند. شاه پرسید اگر اقدام قاطع، موجب به راه انداختن حمام خون بشود و یا اگر موجب برقراری نظم و آرامش در کشور نشود آیا باید ادامه داد؟ سولیوان گفت: تردید دارد که آمریکا مسئولیت اقدامات او را بر عهده بگیرد. او ادامه داد شما شاه هستید و تصمیمگیری و مسئولیت آن با خودتان است.[44] در این شرایط شاه به دنبال نخستوزیری بود که در سالهای گذشته از عوامل حکومت نبوده باشد و به همین دلیل به افرادی نظیر کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی و علی امینی پیشنهاد نخستوزیری داد. اما هیچ کدام حاضر به پذیرش چنین مسئولیتی در این برههی حساس نشدند. بنابر این به پیشنهاد سپهبد ناصر مقدم، رئیس کل ساواک، دکتر شاپور بختیار دبیر کل حزب ایران برای این پست پیشنهاد شد. روز 8 دی 1357، شاه، بختیار را برای مذاکره درباره تشکیل دولت به کاخ نیاوران فرا خواند. سوابق سیاسی شاپور بختیار به حضور در جبهه ملی دوم بر میگردد. وی در سال 1330 شمسی در زمان نخست وزیری دکتر مصدق در خوزستان به سمت مدیر کلی وزارت کار منصوب شد. اما پس از کودتای 28 مرداد 1332 از کار برکنار شد و از این سال به بعد به عنوان عضو جبهه ملی فعالیت مخفی داشت. وی که در تجدید حیات جبهه ملی نقش داشت، اما رهبری جبههی ملی تا نیمهی دوم دهه 1340 با اللهیار صالح بود و بختیار به عنوان معاون دبیر کل جبهه ملی و دبیر کل حزب ایران انتخاب شد. بختیار به اتفاق کریم سنجابی و داریوش فروهر در 22 خرداد 1356 نامهای سرگشاده به شاه نوشتند و از شرایط موجود در کشور انتقاد کردند.
در این شرایط سفارت آمریکا با توجه به ارتباطی که با بختیار داشت، معتقد بود او از شهرت و محبوبیت کافی برخوردار نیست و در این شرایط نمیتواند نقش یک رهبر سیاسی توانا را ایفا کند.[45] ونس در این رابطه میگوید: «روز دوم ژانویه 1979 (12 دی 1357) شاه به سولیوان گفت که تصمیم دارد شاپور بختیار یکی از اعضای برجسته جبهه ملی را به نخستوزیری منصوب کند. شاه در مورد توانایی بختیار و امکانات او برای جلب پشتیبانی عمومی تردید داشت و از تفویض اختیار وزارت دفاع و امور نظامی به بختیار خودداری کرد که خود منعکسکنندهی نگرانیهای او درباره امکان موفقیت بختیار در جلب همکاری مخالفان غیرمذهبی بود.»[46] بختیار خود در مورد پذیرش مقام نخستوزیری میگوید: «حقیقت این است که مسأله دیگر، مسألهی شخص شاه نبود؛ حتی مسأله قانون اساسی هم نبود؛ مسأله ایران بود. ایران این موجودیت برتر و والاتر از همهی موجودیتها.» اما دوستان سابق او در جبهه ملی که با نخستوزیری او مخالفت میکردند، اعتقاد داشتند که قصد وی بیشتر سوارشدن بر امواج انقلاب و بهره برداری از آن به نفع خویش است.[47] در تاریخ نهم دی 1357، شورای مرکزی جبهه ملی ایران اطلاعیهای را به علت قبول نخستوزیری بختیار صادر کرد در این اطلاعیه آمده است: «از آنجا که آقای دکتر شاپور بختیار عضو جبهه ملی ایران بدون رعایت انضباط سازمانی مأموریت تشکیل دولت را پذیرفتند، جبهه ملی ایران نمیتواند با وجود نظام سلطنتی غیرقانونی با هیچ ترکیب حکومتی موافق نماید. در این شرایط تشکیل دولت از طرف ایشان به هیچ روی با مصوبات آرمانی و سازمانی جبهه ملی ایران سازگاری ندارد و به همین دلیل از عضویت جبهه ملی ایران برکنار میشوند.»[48] بختیار در اولین ملاقات با شاه امیدوار بود تا به منصب نخستوزیری دست یابد. بنابراین دوازده نفر از دوستانش را مأمور کرده بود تا تمامی پیشنهادات و قطعنامههایی را که ظرف سال گذشته در تجمعات و میتینگها مورد بحث قرار گرفته بود، برایش فراهم آورند. پس از یک هفته تلاش این مدارک جمعآوری شد. بختیار با مطالعهی آنها دریافت که تمامی گروهای سیاسی موجود در هفت مورد با هم توافق دارند. وی در روز نهم دی 1357 در ملاقاتش با شاه شرایطش را برای قبول پست نخستوزیری این چنین اعلام کرد:
1- آزادی مطبوعات 2- انحلال ساواک 3- آزادی زندانیان سیاسی 4- انتقال بنیاد پهلوی به دولت 5- حذف کمیسیون شاهنشاهی که در تمام مسائل دولتی دخالت میکرد 6- انتخاب وزرا توسط شخص نخستوزیر 7- مسافرت شاه به خارج از کشور.[49]
بختیار در توجیه لزوم خارج شدن شاه از ایران میگوید: «اصرار داشتم که برای اداره مملکت طبق اصولی که همیشه به آن پایبند بودم، دست باز داشته باشم. حضور اعلیحضرت بدون شک مانع از اجرای این اصول میشد. اگر موفق میشدم نظمی نسبی برقرار کنم، پادشاه با دسیسههای متعارف آن را بلافاصله برهم میزد. با این یا آن را وزیر کابینه میساخت... دوباره تفرقه ایجاد میکرد تا حکومت کند. گرفتاری ایران این بود...»[50] پس از پذیرش شرایط بختیار از جانب شاه، نخستوزیری او قطعی شد. مهمترین مشکل بختیار در این مقطع پیدا کردن یک گروه صاحب اعتبار و مقبول برای تشکیل کابینه بود. سرانجام او در تاریخ 16 دی ماه 1357 اعضای کابینهاش را که شامل دوازده نفر بودند در کاخ نیاوران به شاه معرفی نمود.[51] بختیار پس از شروع به کار در تاریخ پنجشنبه 21 دی ماه برنامههای دولت خود را توضیح داد. بعضی از این برنامهها عبارتند بودند از:
1- انحلال ساواک.
2- محاکمهی سریع غارتگران و متجاوزان به حقوق ملت.
3- انتصاب یک کمیسیون بینظر جهت رسیدگی به کارهای گذشته و سوابق خدمتی مأمورین ساواک.
4 آزادی کلیهی زندانیان سیاسی که بعد از 28 مرداد 1332 تاکنون گرفتار شدهاند.
5- پرداخت غرامت معقول از طرف دولت به کلیهی کسانی که به جرم سیاسی برای مدتی بیش از یکسال متوالی در زندان به سر بردهاند و یا اینکه به جرم سیاسی مورد آزار قرار گرفتهاند و نقص عضو پیدا نمودند (ازسال 1332 تاکنون).
6- پرداخت غرامت متناسب از طرف دولت به بازماندگان صغیر یا تحت کفالت کلیهی کسانی که در زندانهای شاه، جان خود را از دست دادهاند (از 1332 تاکنون).
7- لغو تدریجی حکومت نظامی.
8- انحلال وزارت اطلاعات و جهانگردی و چند وزارتخانهی دیگر.
9- ماده 5 و 8 قانون حکومت نظامی در مورد مطبوعات معلق میماند و مطبوعات در چهارچوب قانون اساسی آزاد خواهند بود.
10- تأمین رفاه کارمندان دولت.
11- برنامهریزی، زمانبندی و اجرا در جهت خودکفایی کشاورزی و دامپروری.
12- عدم دخالت دولت در امور صنعت، مگر صنایع نفت و گاز و انرژی اتمی.
13- عدم فروش نفت به اسرائیل و آفریقای جنوبی.
14- آزادی همه زندانیان سیاسی.
15- کلیه آزادیهای فردی و اجتماعی تصریح شده در قانون اساسی و اعلامیهی جهانی حقوق بشر در اسرع وقت جامعهی عمل پوشانده خواهند شد.
16- کلیه احزاب سیاسی میتوانند شروع به فعالیت کنند.
17- مبارزهی همه جانبه با تورم.
18- ایجاد امنیت اجتماعی در پناه قانون.
19- اعلام رسمی کشتهشدگان سیاسی اخیر به عنوان شهدا از طریق گذراندن قانون از مجلسین.
20- پایاندادن به اعتصابات با همکاری مراجع محترم تقلید، روشنفکران صاحب رسالت، کارگران و صنعتگران.
21- ایجاد زمینهی نزدیک همکاری بین دولت و عالم روحانیت، به طوری که آیات عظام ناظر بر اجرای درست امور باشند.
22- برنامهریزی برای ایجاد یک انتخابات آزاد در سطوح مختلف (از انجمن روستا تا انجمن شهری) و انتخابات آزاد شهرداریها و انتخابات مجلسین شورا و سنا.[52]
بختیار در تدوین و ارائهی برنامهی دولتش به مسائلی توجه کرده بود که در بردارندهی عمدهترین بخش مطالبات مخالفان رژیم در سالهای پیشین بود. به زعم او، طرح این برنامهها میتوانست به نوعی طیف وسیعی از مخالفان انقلابی رژیم را مخاطب قرار دهد و در نتیجه فضا و فرصت مساعدی با استفاده از خروج شاه در اختیار وی بگذارد که بتواند انقلاب را در مسیر خواستهای خود قرار دهد.[53] اما حرکت شتابان انقلاب به طور اساسی فرصتی در اختیار بختیار نگذاشت تا برنامههایش را به مرحلهی اجرا بگذارد. همچنین اساساً این طرحهای اصلاح طلبانه در شرایطی که مردم مصرانه درخواست تغییر نظام سلطنت داشتند، کارآیی نداشت.[54]
واکنش امام خمینی(ره) به نخستوزیری بختیار
پس از اعلام نخستوزیری بختیار، امام در گفتگو با رسانههای عمومی اعلام کردند دولت او را به رسمیت نمیشناسند و خواستار سقوط نظام سلطنتی هستند. ایشان فهرست محرمانهای از اسامی افرادی که میتوانستند حکومت جدید ایران را تشکیل بدهند، تهیه و چند روز بعد فرمان تشکیل شورای انقلاب اسلامی را صادر کردند.[55] قطعی شدن نخستوزیری بختیار واکنش تند و صریح امام خمینی(ره) را در برداشت. ایشان در طی سخنرانی در جمع ایرانیان حاضر در نوفل لوشاتو در تشریح علل موضعگیری خودشان نسبت به دولت بختیار فرمودند: «الان ما با این دولت مخالفیم برای اینکه این دولت غیرقانونی است. چون شاه معرفی کرده، غیرقانونی است و مجلسین معرفی کردهاند یا میکنند و هردوتایشان غیرقانونی هستند. مجلس، مجلس ملت نیست، مجلس شاه است یا مجلس آمریکاست. ما این دولت را دولت خائن میدانیم... این خیانت به ملت است. رأی اعتماد ایشان را میگیرد از کسی که ملت هیچ اطلاعی ندارد از وکالت اینها... ملت یکسال است که داد میزند مرگ بر این آدم و دارد با قلدری با مردم رفتار میکند. یک همچون دولتی باطل است و هر شخص و یا مقامی با این دولت همکاری بکند خائن است بر ملت ما و به حسب حکم الهی هم فاسق و هم کار حرام کرده، هر که میخواهد باشد...»[56] علاوه بر این امام خمینی(ره) در مصاحبههای جداگانه با خبرنگاران روزنامهها و رادیو تلویزیونهای کشورهای مختلف در پاریس، از جمله: روزنامهی فاینشنال تایم انگلیس،[57] تایمز لندن،[58] تلویزیون سوئیس،[59] کانال 2 فرانسه،[60] مجله آفریقای جوان،[61] مجلهی اکونومیست[62] در تاریخ 18 / 10 / 1357، لوموند[63] در تاریخ 19 / 10 / 1357، مصاحبه با تلویزیون ای. بی. سی آمریکا[64] در تاریخ 22 / 10 / 1357، مصاحبه با تلویزیون آر. ای. آی ایتالیا[65] در تاریخ 22 / 10 / 1357، مخالفت علنی خویش را با حکومت بختیار و غیرقانونی بودن آن و حکومت شاه و مجلسین که به انتصاب بختیار رأی دادهاند، اعلان نمودند.[66] حضرت امام خمینی(ره) در روز 22 دی ماه در پاسخ به گزارشگر تلویزیون ای. بی. سی آمریکا که پرسیده بود: شاپور بختیار مخالف شاه است، چرا مخالف او هستید؟ فرمودند: «اولاً شاپور بختیار مخالف شاه نیست، او میخواهد شاه را نگه دارد. ایشان با آمریکا بند و بست دارد و ثانیاً بر فرض اینکه مخالف شاه باشد. خودش مخالف قانون است، مجلسین مخالف قانونند. شاه هم مخالف قانون است، از این جهت ما مخالف او هستیم.» همچنین امام خمینی(ره) از کارمندان وزارتخانهها خواستند که وزرای دولت غیرقانونی بختیار را به وزارتخانهها راه ندهند و از آنان اطاعت نکنند: «دولت کنونی که منصوب شاه مخلوع و مجلسین غیرقانونی میباشند، هرگز مورد قبول مردم نخواهد بود و همکاری با این دولت غاصب به هرشکل و به هر نحوی شرعاً حرام و قانوناً جرم است. همان طوری که کارمندان محترم و مبارز بعضی از وزارتخانهها و ادارات دولتی عمل کردهاند، باید از اطاعت وزرای غاصب سرپیچی نموده و در صورت امکان آنان را به وزارتخانهها راه ندهند.»[67] ایشان همچنین در پاسخ به خبرنگار روزنامهی اکسپرس که پرسیده بود از خسته شدن مردم در مقابل مشکلات روزانه نمیترسید؟ بیان کردند: «ملت دلیر و با استقامت ایران در طول مبارزات قهرمانانهی خود در این سالها به خصوص در یک سال اخیر نشان داده است که هر چه سختیها و مشکلات در این راه بیشتر باشد، روحیهی او قویتر و ارادهاش استوارتر میشود زیرا که روز به روز بر درستی و حقانیت راه خود که راه خداست بیشتر مؤمن میشود.»[68] علاوه بر این همان طور که پیشتر نیز گفته شد، در تاریخ 17 دی 1357، (8 ژانویه 1979) دو نماینده از جانب ژیسکار دستن، رئیس جمهور فرانسه به دیدار امام آمدند. ورود آنان توجه دهها خبرنگار را که برای کسب خبر در نوفل لوشاتو مستقر بودند، جلب کرد. در این ملاقات یکی از نمایندهها عنوان کرد که کارتر از آیتالله خمینی میخواهد که تمام نیروی خود را برای حمایت از بختیار به کار ببرد؛ حملات به وی خطرات بسیار جدی دارد و منجر به فاجعهی بزرگی خواهد شد. خروج شاه قطعی است و در آیندهی نزدیکی رخ خواهد داد. به نظر کارتر مناسب خواهد بود که آیتالله وضعیت را تماماً زیر کنترل خود داشته باشد تا آرامش برقرار باشد و دیگر اینکه خطر دخالت ارتش هست. وقوع این خطر (کودتای ارتش) اوضاع را بدتر خواهد نمود. اما امام خمینی(ره) پاسخ دادند که «اگر آقای کارتر حسن نیت پیدا کردند و میخواهند آرامش باشد، خوب است که شاه را ببرند و دولت بختیار را هم پشتیبانی نکنند و از میل مشروع ملت جلوگیری نکنند و اما کودتا... اگر چنین کودتایی بشود از چشم شما میبینند اگر کودتای نظامی بشود، حکم جهاد مقدس باید داد... ملت ایران از کودتا نمیترسد. برای اینکه ماههاست که با قدرت نظامی هرچه سختتر با مردم معامله شده و نتوانستند آرامش برقرار سازند و الان نظام و ارتش که از چند ماه قبل، سستتر و ضعیفتر است برای آنکه در باطن ارتش اختلافات ایجاد شده است و بسیاری به ما میپیوندند و کودتا را خفه میکنند. اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود راهی جز این نیست که نظام شاهنشاهی که قانونی نیست کنار برود و ملت را به حال خود باقی بگذارند تا من یک شورای انقلاب تأسیس کنم از اشخاص پاکدامن برای انتقال قدرت، تا امکانات مناسب جهت حکومت مبعوث ملت انجام گیرد...»[69]
مأموریت ژنرال رابرت هایزر در ایران
در 3 ژانویه سال 1979(3 دی 1357) مذاکراتی بین کارتر، سایروس ونس و مشاورانشان هارولد براون[70] و ژنرال دیوید جونز،[71] درباره شرایط ویژهی ایران درجلسهی شورای امنیت ملی در کاخ سفید انجام شد و منجر به اتخاذ تصمیاتی در این مورد گردید و به پیشنهاد چارلز دونکن[72] معاون وزارت دفاع، قرار شد ژنرال رابرت هایزر[73] معاون فرماندهی کل نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در قاره اروپا، به تهران اعزام شود.[74] در این زمان ژنرال الکساندر هیگ[75] فرماندهی کل نیروهای ناتو را بر عهده داشت. هایزر در مقام معاونت وی، بارها برای انجام مأموریتهای ویژه به ایران سفر کرده بود. این سفرها ماهیتی نظامی داشتند و بر محور چگونگی همکاری و هماهنگی ارتش ایران با نیروهای ناتو میچرخید. به همین دلیل هایزر بارها با شاه و مقامات بلند پایهی ارتش دیدار کرده بود. هدف از اعزام هایزر این بود که ژنرالهای نظامی را با هم متحد و آنها را متقاعد سازد تا وقتی که دولت بختیار امیدی به بقا دارد، به حمایت قاطع از وی بپردازند. همچنین به هایزر دستور داده شده بود که تأکید کند آمریکا مایل به یافتن راه حلی صلح آمیز برای دولت بختیار است و با هر نوع اقدامات پراکنده و نامنظم و خودسرانه از سوی نظامیان در جریان انتقال قدرت مخالف میباشد. بنابراین او موظف بود برای غلبه بر ناآرامیها و تنش بین ارتش و دولت بختیار ائتلافی برقرار نماید و در صورت ناکامی این تلاشها و سقوط دولت بختیار و ناتوانی آمریکا در سازش با رهبران انقلاب، یک کودتای نظامی را برای حفاظت از منافع غرب سازماندهی کند.[76] سایروس ونس درباره اهمیت مأموریت هایزر نوشته است: «حفظ وحدت و انسجام نیروهای نظامی ایران برای ما به صورت یک مسئلهی حیاتی در آمده بود. در نهایت تصمیم گرفته شد که ژنرال هایزر این مأموریت را انجام دهد. کار او در تهران انجام اقداماتی به منظور حصول اطمینان از وحدت نیروهای مسلح، حمایت آنها از دولت قانونی و آماده ساختن آنان برای جلوگیری از سقوط و از هم پاشیدگی کامل کشور بود»[77] حفظ انسجام ارتش به عنوان پایگاه اصلی قدرت آمریکا در دوران پس از شاه اهمیتی مضاعف یافت. در واقع ارتش ایران از برجستهترین پایگاههای هیات مستشاران نظامی آمریکا به حساب میآمد.[78] بنابراین هایزر در تاریخ 14 دی 1357، محرمانه و به طور ناشناس و با لباس شخصی و در یک هواپیمای باری وارد تهران شد[79] و به اقامتگاه ژنرال فیلیپ گاست،[80] رئیس هیات مستشاری آمریکا در ایران رفت. روز بعد با سولیوان سفیر آمریکا ملاقات نمود. هایزر در اولین ملاقات با سولیوان متوجه شد که نظریات او درباره اوضاع ایران و کارآیی ارتش با سفیر کشورش، هماهنگ نیست و این میتوانست مأموریت وی را با دشواری روبرو کند.[81] سولیوان به او گفت ارتش ایران از هم پاشیده و قادر نیست کاری انجام دهد. در ضمن شاه نیز باید هرچه زودتر از ایران خارج شود. وی همچنین تشکیل دولت بختیار را کاری بیهوده و عبث خواند. هایزر با شنیدن این اظهار نظرها متعجب شد زیرا کارتر او را برای حمایت کامل از دولت بختیار فرستاده بود، در حالی که سولیوان قبل از شروع برنامه، از شکست سخن میگفت. عقیدهی سولیوان این بود که آمریکا باید از بختیار صرف نظر کند و با تشکیل دولت بازرگان، از او حمایت کند.[82] این در حالی بود که برژینسکی مشاور امنیتی کارتر در کاخ سفید معتقد بود باید با سیاست مشت آهنین از فروپاشی ارتش ایران جلوگیری کند تا در صورت لزوم بتواند دست به کودتا بزند و ایران را از خطر افتادن در دام همسایه شمالی (شوروی) نجات بخشد.[83] اما پس از کنفرانس گوادالوپ که در جزیرهای به همین نام در غرب اقیانوس اطلس و در تاریخ 4 تا 7 ژانویه 1979 میلادی (14 تا 17 دی) برگزار شد، رهبران چهار کشور بزرگ غربی (آمریکا، آلمان، فرانسه و انگلیس) به این نتیجه رسیدند که استمرار سلطنت شاه در ایران دیگر امکان پذیر نیست.[84] اما به نظر میرسید که اهمیت ضرورت برگزاری این کنفرانس برای کشورهای غربی بیشتر برای این موضوع باشد که آنها خطر مداخلهی دولت شوروی به منظور بهرهبرداری از اوضاع بحرانی ایران را جدی فرض کردند. سرانجام هایزر نیز رئوس تصمیمات کنفرانس گوادالوپ را به فرماندههان نظامی ایران ابلاغ کرد و این موضوع را بیان نمود که آمریکا و متحدان اروپاییاش با ادامه حکومت شاه مخالف هستند و از هر نوع اقدام نظامی و ساقط کردن حکومت بختیار پشتیبانی نخواهند کرد.[85] البته هایزر مأموریت مهم دیگری نیز در ایران داشت و آن امضای یادداشت تفاهم با دولت ایران در مورد لغو سفارشات و قراردادهای خرید جنگ افزار و وسایل نظامی و همچنین برچیدن پایگاههای جاسوسی آمریکا بود.[86] هایزر در این مورد نوشته است که: «پیامی از ژنرال دیوید جونز در واشنگتن دریافت کردم که دستور میداد، اقدامات حفاظتی بیشتری را به منظور نگهداری دستگاههای بسیار حساس جدید ارسالی به ایران به ویژه هواپیماهای اف 14 و سلاحهای آنان در پیش بگیرم و تأکید شده بود که این موضوع را با فرماندهان نیروی هوایی و دریایی مطرح کنم»[87] مجهزترین پایگاههای کنترل و مراقبت نظامی و گستردهترین شبکهی پیشرفتهی الکترونیکی استراق سمع مربوط به حوزهی خلیج فارس در ایران ساخته شده بود که به پروژهی ایبکس[88] شهرت داشت.[89] در دورهای که هایزر در ایران حضور داشت، هیاتهای مستشاری نظامی آمریکا، هواپیماهای آواکس[90] را به پایگاههای نظامی عربستان سعودی انتقال دادند و دستگاههای جاسوسی علیه شوروی را در بهشهر و دشت مغان از کار انداختند.[91] هایزر در بدو ورود به ایران تحلیل خوشبینانهای از قدرت نیروهای مسلح و انضباط و وفاداری آنان به واشنگتن ارسال داشت. او در گزارشهایش عنوان میکرد که 85 درصد از نیروهای مسلح از فرماندهان خود تبعیت میکنند و حتی برای پشتیبانی از بختیار با مخالفان خواهند جنگید. این دیدگاه با نظریات سولیوان که معتقد بود ارتش در حال فروپاشی است و بختیار ناتوان از ادامهی حکومت است، کاملاً مغایر بود. ارزیابی هایزر به دلیل اینکه شناخت درستی از ماهیت انقلاب نداشت، اشتباه بود.[92] وی فعالیتهایش را در دو بخش متمرکز نمود: ملاقات با سران ارتش و اتخاذ تاکتیک و طرح برنامه برای حمایت از دولت بختیار.
ملاقات با سران ارتش
هایزر ابتدا با هر یک از فرماندهان ارشد نظامی ایران، از جمله: تیمسار طوفانیان معاون وزارت جنگ، تیمسار ربیعی فرمانده نیروی هوایی، دریاسالار حبیبالهی فرمانده نیروی دریایی و ارتشبد قرهباغی رئیس ستاد مشترک، به صورت جداگانه و سپس گروهی ملاقات کرد.[93] هایزر در این مورد مینویسد: «من به سران ارتش گفتم اگر بخواهید به پیروزی برسید باید اتحاد خود را حفظ کنید و برای رسیدن به پیروزی برنامه داشته باشید. تلاش بر این بود که این گروه با هم و به صورت یک تیم کار کنند. ما اساس و پایهی خوبی برای شروع کار خود داشتیم.» هایزر در این ملاقاتها بیان کرد که «تا زمانی که ارتش متحد بوده و در کنار دولت قانونی ایستاده باشد، ابزار کنترل کشور را در اختیار خواهد داشت»[94] او در ملاقات و مذاکره با رهبران ارتش به این مسئله پیبرد که افسران ایرانی در 5 مسأله با هم اتفاق نظر داشتند:
الف- از رفتن شاه جلوگیری شود: سران ارتش به خصوص حبیبالهی معتقد بودند که با رفتن شاه، ارتش نیز دچار فروپاشی و نابودی خواهد شد. بنابراین از نظر آنها ماندن شاه در این زمان حساس لازم و حیاتی بود.
ب- اگر شاه برود همهی آنها علاقه دارند با او بروند: بیتردید عمدهترین نگرانی سران ارتش مسألهی خروج شاه از کشور بود. از آن جایی که سران ارتش فقط به شخص شاه وفادار بودند، ماندن در کشور و حمایت از دولت بختیار برای آنها معنا نداشت. هایزر تلاش کرد تا این ذهنیت را از بین ببرد و مسئولیتهای آنان را در قبال کشور و انسجام و اتحاد را به آنان گوشزد نماید. وی به سران ارتش گفت: «من وفاداری شما را به شاه تحسین میکنم. اما یک رهبر نظامی اولویت اول را باید به کشورش بدهد.» انصراف از این کار و تشویق آنها به ماندن در ایران، یکی از اهداف دشوار مأموریت هایزر بود. زیرا با خروج سران ارتش این نیرو نیز انسجام خود را از دست میداد و در نتیجه شانس بقای رژیم کاهش می یافت.
ج- آمریکا باید جلوی فعالیتهای آیتالله خمینی را در پاریس بگیرد: در این دوره امام خمینی(ره) در پاریس هر روز با خبرنگاران خارجی مصاحبه داشتند و افکار و نظریات ایشان در ابعاد وسیع بینالمللی مطرح میشد و این میتوانست افکار عمومی جهان را به نفع نهضت اسلامی و به ضرر حکومت پهلوی تغییر دهد. بنابراین ارتشبد طوفانیان در گفتگو با هایزر از آمریکا گله داشت و عنوان میکرد که چرا آمریکا کاری در مورد فعالیتهای رسانهای آیتالله خمینی انجام نمیدهد؟ اما هایزر عقیده داشت که باید روش و شیوهی آزاد مطبوعات غرب را درک کرد. رسانههای گروهی غرب سعی میکنند تمام جوانب یک مسأله را بازگو کنند و از این طریق به خوانندهی خود امکان میدهند که خود به نتیجهگیری بپردازد.
د - آمریکا باید در مورد اخبار BBC لندن کاری انجام دهد: یکی از نگرانیهای عمدهی امرای ارتش، تحریکات و تنشهای ناشی از انتشار رادیو بیبیسی در لندن بود که به زعم آنها به وخامت بیشتر اوضاع کمک میکرد. سران ارتش از دولت آمریکا انتظار داشتند تا به واسطهی روابط دوستانهاش با بریتانیا خواهان قطع این برنامهها گردد. اخبار رادیو BBC را تقریباً تمام جمعیت ایران گوش میدادند. هایزر نیز اعلام کرد که آمریکا نمیتواند کنترلی بر روی برنامههای BBC داشته باشد.[95] این در حالی بود که شبکه بی.بی.سی با ترفندهای همیشگی خود سعی در انحراف مسیر انقلاب داشت و بازگوئی اخبار ایران در دوران انقلاب نیز حاصل فشار افکار عمومی در داخل کشور و سطح جهانی بود.
ه - ناآرامی کنونی ایران نتیجهی توطئهی کمونیستها است: امرای ارتش از پیشینه ذهنی خود در مورد نقش شوروی و تودهایها و کمونیستها در ناآرامی ایران استفاده میکردند. قرهباغی در گفتگوهایش با هایزر این چنین بیان کرد: «ایران و ترکیه راههای رسیدن به نفت و آبهای گرم هستند. شوروی در این مورد طمع دارد. آنها به کوششهای خود هر چند که طولانی باشد ادامه خواهد داد تا اینکه بر این دو کشور تسلط پیدا کنند. شیوههای مورد استفاده کمونیستها تهاجمی و باز نخواهد بود بلکه از تکنیکهای مخفی ایجادکنندهی تزلزل و عدم ثبات استفاده میکنند. وقتی که کشور از هم پاشیده شود، آنها خواهند توانست رهبران خود را وارد کنند.» تیمسار ربیعی نیز به هایزر گفته بود که «آیتالله خمینی، فقط رهبری جناح مذهبی را به عهده دارد و این کمونیستها هستند که طراح اصلی جریانات و ناآرامیهای ایران هستند.» به نظر او هیچ یک از رهبران مذهبی ایران نمیتوانست تظاهراتی اینقدر دقیق و گسترده راه بیاندازند.[96]
اتخاذ تاکتیک و طرح برنامه برای حمایت از بختیار
هایزر بیشتر وقت خود را در راستای جلب حمایت امرای ارتش از دولت بختیار و همکاری با آن صرف مینمود تا از بروز دودستگی در ارتش اجتناب شود و امکان رفع بحران از راههای قانونی یا سیاسی فراهم آید. هایزر برای تحقق این هدف سعی داشت ارتش را وادار نماید تا کنترل تمام تأسیسات مهم و حساس کشور را زیر نظر بختیار به دست گیرد. وی در این رابطه در جلسهای با سران ارتش چنین عنوان کرد: «فکر میکنم باید طرحی داشته باشیم که اگر دولت سقوط کرد و یا ضرورت پیدا شد که ارتش وارد عمل شود، بتوانیم اقدامات لازم را اتخاذ کنیم و چنین استدلال کردم که موفقیت گروه نظامی به نسبت میزان برنامهریزی و طرحی است که انجام میدهد و سپس پیشنهاد کردم که به صورت گروهی و به رهبری نخست وزیر کار کنند و تأکید کردم که میتوانیم برنامههایی برای شکستن اعتصابات و به دست گرفتن کنترل نفت، برق، گمرک، مخابرات و همهی مناطق حساس لازم برای بیرون آوردن کشور از حالت فلج طراحی کنیم و اگر به این شیوه و سرعت کار نکنیم، دولت بختیار محکوم به شکست است»[97] طبق دستوراتی که هایزر از طریق وزارت دفاع آمریکا دریافت میکرد، وی موظف بود که نیروهای مسلح ایران را برای مقابله و سرکوب مخالفان در صورت لزوم آماده کند. هایزر در جلساتی که با فرماندههان نظامی داشت، احساس میکرد به تدریج تمایل بیشتری به حمایت از بختیار به وجود میآید. بختیار مرتباً با فرماندههان و افسران ارتش ارشد در ستاد مشترک ارتش ملاقات میکرد به نظر میرسید که نفوذ بختیار در میان نظامیان رو به افزایش است و هایزر این امر را تحولی در جهت و در مسیر اهداف خود یعنی انتقال وفاداری نیروهای مسلح از شاه به حکومت بختیار تلقی میکرد. هایزر عقیده داشت که نیروهای مسلح ایران در موقع لزوم وارد میدان خواهد شد و کار را یکسره خواهد کرد.[98]
سولیوان و هایزر در تاریخ 22 دی 1357 به دیدار شاه رفتند. هایزر به این دلیل با سولیوان همراه شد که میخواست شاه را به واگذاری اختیارات فرماندهی خود به بختیار تشویق نماید تا پس از خروج شاه یکپارچگی ارتش حفظ شود که شاه به این درخواست جواب قاطع و مشخصی نداد.[99]
خروج شاه از ایران و فروپاشی حکومت پهلوی
هایزر توانست با تمهیدات لازم از گریختن مقامات برجستهی ارتش به هنگام خروج شاه ممانعت به عمل آورد، اما پس از خروج شاه، به دلیل ضعف ساختاری نظام ارتش و پیشرفت روند انقلاب، دچار گرفتاریهای زیادی شد. شاه به گونهای اقتدارگرایانه ارتش را انسجام بخشیده بود و امرای ارتش در برنامهریزی و سازماندهی و قرار گرفتن در شرایط بحرانهای داخلی تجربهی قابل اعتمادی را نداشتند. از این گذشته در پی فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر ترک پادگانها، گروه زیادی از سربازان وظیفه محل خدمت خود را ترک کردند و به نیروهای انقلابی پیوستند. در میان این گروهها، عدهی زیادی از افسران و درجهداران نیز دیده میشدند. مردم نیز با شعار برادر ارتشی چرا برادر کشی؟ و دادن شاخههای گل به سربازان آنها را در موقعیت انفعالی قرار دادند. اما از این نکتهی اساسی نیز نباید غفلت ورزید که تیزبینی امام خمینی و سران انقلاب به ویژه در پیامهای ایشان و تماسهای پیوستهی اعضای شورای انقلاب با امرای ارتش یکی از عوامل اصلی و عمدهی ایجاد گسستگی در نظام ارتش بود.[100] سولیوان از جانب کارتر وظیفه داشت به اطلاع شاه برساند که هیچ راهی به غیر از رفتن ندارد. وی به شاه پیشنهاد کرد که به ملک شخصیاش در سوئیس برود اما وی گفت که آنجا به لحاظ امنیت جای مناسبی نیست. انگلیس را هم به دلیل هوای بد قبول نکرد. سولیوان به شاه گفت که میتواند با دعوتنامهای شرایط ورود او را به آمریکا مهیا کند. شاه به سرعت پذیرفت.[101] اما ژیسکار دستن رئیس جمهور فرانسه در توصیهای به کارتر عنوان کرده بود که شاه را به خاک آمریکا راه ندهد. دستن معتقد بود که شاه باید مدتی در یک کشور بیطرف بماند و بعد به آمریکا برود.[102] بنابراین سفر شاه به آمریکا انجام نشد. در 23 دی 1357 شاه برای خروج از کشور منتظر رأی اعتماد مجلس به دولت بختیار بود.[103] دو روز پیش از رفتن شاه، جمع 9 نفری شورای سلطنت تشکیل شد و تمامی وظایف و اختیارات مقام سلطنت در غیاب شاه در دست شورای سلطنت قرار گرفت. فرح دیبا همسر محمدرضا پهلوی به وی پیشنهاد کرد تا به عنوان رئیس شورای سلطنت در ایران بماند تا امیدی برای وابستگان رژیم باشد اما شاه نپذیرفت.[104] بنابراین ریاست این شورا بر عهده سید جلالالدین تهرانی گذاشته شد. دو روز قبل از مسافرت شاه، از سفارت آمریکا در قاهره به سولیوان خبر رسانده شد که انور سادات، رئیس جمهور مصر مایل است شاه در سفرش به آمریکا چند روزی در مصر توقف نماید.[105] شاه روز 23 دی ماه برای اولین بار همهی زمامداران ارتش را با هم به کاخ نیاوران فرا خواند. بختیار نیز در جلسه حضور داشت. شاه خطاب به اعضای جلسه گفت: «به علت وقایع اخیر کشور خیلی خسته شدم و احتیاج به استراحت دارم قبلاً هم قرار بود برای معاینه مسافرتی بکنم. حال که دولت جدید برابر قانون اساسی تشکیل شده در نظر دارم بعد از تشکیل شورای سلطنت به خارج از کشور مسافرت بنمایم لذا لازم بود که با حضور آقای نخستوزیر، دستوری به ارتش بدهم. چون آقای نخستوزیر و دولتی که تشکیل دادهاند، پشتیبان قانون اساسی است، ارتش شاهنشاهی وظیفه دارد که از دولت قانونی پشتیبانی نماید.» بختیار هم قول داد که دولت از قانون اساسی پشتیبانی کند و به زودی نظم و آرامش در کشور مستقر خواهد شد. شاه در 24 دی به تیمسار ربیعی دستور داد تا هواپیمایش حاضر و آمادهی رفتن باشد. همان روز در جلسهای که در شورای امنیت ملی تشکیل شد، تصمیم گرفته شد با تظاهرکنندگان مدارا کنند تا هنگام رفتن شاه مشکلی پیش نیاید. روز 26 دی شاه و فرح با بالگرد سلطنتی که 6 فروند بالگرد نظامی آن را محافظت میکردند، از کاخ نیاوران پرواز و در فرودگاه مهرآباد فرود آمد. ارتشبد قره باغی رئیس ستاد مشترک، دکتر سجادی رئیس مجلس سنا و دکتر اردلان وزیر دربار، برای بدرقه به فرودگاه آمده بودند. دو ساعت بعد شاپور بختیار نخستوزیر و دکتر جواد سعید رئیس شورای ملی نیز خودشان را به فرودگاه رساندند و دکتر سعید خبر رأی اعتماد مجلس به بختیار را به اطلاع شاه رساند. شاه در یک گفتگوی کوتاه با مطبوعات گفت: «تهران را به مقصد آسوان در مصر ترک خواهم کرد و چند روز در آنجا به استراحت خواهم پرداخت.»[106] «مدتی است که احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت دارم. همان طور که قبلا گفتم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد به مسافرت خواهم رفت. با رأی امروز مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شده امیدوارم که دولت بتواند، هم در ترمیم گذشته و هم در پایهگذاری آینده موفق شود.» شاه در مورد مدت مسافرتش نیز گفت: «این بستگی به حالت مزاجی من دارد و نمیتوانم آن را الان مشخص کنم»[107] فرح دیبا نیز طی گفتگویی بیان کرد: «اطمینان دارم استقلال ملت و وحدت ملی همیشه پایدار خواهد ماند. به ملت ایران و فرهنگ ایران اعتقاد دارم و امیدوارم و میدانم که خداوند همیشه پشتوانهی ملت ایران خواهد بود.»[108] در ساعت 10:13، شاه و همسرش ایران را برای همیشه ترک کردند. خبر خروج شاه همچون صدای رعدی در آسمان ایران پیچید. مردم در تمام شهرهای ایران به خیابانها آمدند و به خوشحالی پرداختند و فریاد اللهاکبر سر میدادند. عکسهای امام خمینی(ره) بر فراز دستان مردم به اهتزاز در آمده بودند، عکسها و مجسمههای خاندان پهلوی در تمامی شهرها توسط مردم به زیر کشیده شد. به گزارش روزنامهی کیهان، در تهران نزدیک به چهار میلیون نفر رفتن شاه را جشن گرفتند.[109] حضرت امام خمینی(ره) در این تاریخ در مصاحبهای با تعدادی از خبرنگاران رسانههای مختلف بینالمللی در مورد اقدامات سیاسی بعد از خروج شاه، اتحاد برای نجات کشور و همچنین در مورد حفظ نظم و جلوگیری از آشوب فرمودند: «خروج شاه اولین مرحلهی پیروزی ملت ماست و ما مشکلات زیادی در پیش داریم. ملت ما باید بداند که رفتن شاه پیروزی نیست بلکه طلیعهی پیروزی است، طلیعهی خلع دست اجانب است و البته من این طلیعه را به ملت ایران تبریک عرض میکنم. ما الان مسائل بسیار مشکل در پیش داریم و وارث یک مملکت از هم پاشیدهای هستیم که این خرابیها در ظرف پنجاه سال سلطنت پهلوی به وجود آمده... و ما باید برای ترمیم آن با همت جمیع طبقات قیام کنیم... من از جمیع طبقات ملت با کمال تواضع تقاضا دارم که در این مشروع اسلامی و در این مشروع ملی همه با هم کمک کنند همه دست به دست هم بدهند، اختلافات حزبی و مسلکی را کنار بگذارند، اختلافات قدیم و جدید را کنار بگذارند و همه با هم با ید واحد قیام کنند، قیام به امر مهمی که نجات کشور است، نجات این کشتی متزلزل است و من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که ملت ما را بیشتر از این هوشیار و بیدار کند. من از ملت میخواهم که خودشان مواظب نظم مملکت باشند و جوانان غیور ما کنترل شهرستانها و دهات و قرا را به دست بگیرند و نگذارند کسانی که آشوب طلبند دست به خرابکاری بزنند...» حضرت امام از پاریس پیامی در تاریخ 27 دی خطاب به مردم ایران فرستادند. ایشان فرمودند: «فرار محمدرضا پهلوی را که طلیعهی پیروزی ملت و سرلوحهی سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال است، به شما ملت فداکار تبریک عرض میکنم. شما ملت شجاع و ثابت قدم به ملتهای مظلوم ثابت کردید که با فداکاری و استقامت میتوان بر مشکلات هرچه باشد غلبه کرد و به مقصد هرچه دشوار باشد رسید. گرچه این ستمگر با دست آغشته به خون جوانان ما و جیب انباشته از ذخایر ملت از دست ما گریخت ولی به خواست خداوند متعال به زودی محاکمه خواهد شد... او رفت و به هم پیمان خود، اسرائیل، دشمن سرسخت اسلام و مسلمین پیوست اما جرایم و آشفتگیهایی را به جای گذاشت که ترمیم آن جز به تایید خداوند متعال و همت همهی طبقات ملت و فداکاری اقشار کاردان و روشنفکر میسر نخواهد شد.» ایشان در ادامه دستورالعملهایی به این ترتیب صادر کردند:
●
●
●
●
در همین تاریخ خبرگزاریهای جهان خبر عزیمت سیدجلالالدین تهرانی، رئیس شورای سلطنت به نمایندگی از سوی بختیار به پاریس را مخابره کردند. امام خمینی(ره) در این رابطه عنوان کردند که شرط پذیرش وی استعفا از شورای سلطنت است و به هیچ وجه مذاکره برای تفاهم با دولت بختیار قابل طرح نیست. در نهایت، تهرانی استعفای خود را بعد از تصریح به غیر قانونی بودن شورا در تاریخ 3 بهمن 57 نوشت و به این ترتیب شورای سلطنت تنها هفت روز پس از تشکیل منحل شد.[112]
بازگشت امام خمینی(ره) به ایران و تلاش بختیار برای دیدار با ایشان در پاریس
مسألهی بازگشت امام به ایران از همان ابتدای اقامت ایشان در نوفل لوشاتو همواره طی مصاحبههای مطبوعاتی توسط خبرنگاران مطرح میشد. امام اعلام میکردند که تا شاه در ایران هست، باز نمیگردند. پس از خروج شاه به طور معمول این سؤال در همهی مصاحبههای ایشان مطرح میگردید و امام نیز پاسخ میدادند که در اولین فرصت ممکن به ایران باز خواهند گشت. کارکنان اعتصابی هواپیمایی ملی طی اطلاعیهای اعلام داشتند که حاضر هستند در صورت لزوم با همکاری کارکنان سازمان هواپیمایی کشور و کارکنان مبارز شرکت ملی نفت ایران در واحد سوختگیری هواپیما، مقدمات یک پرواز به پاریس را جهت بازگشت امام به ایران را فراهم نمایند. در اوایل بهمن ماه موضوع ورود امام خمینی(ره) به ایران وارد مرحلهی جدیدی شد و اعلام گردید که امام در روز جمعه 6 / 11 / 57 به ایران بر میگردند. در این شرایط کمیتهی برگزاری مراسم استقبال از امام نیز شکل گرفت. این کمیته توسط جامعهی روحانیت مبارز تهران تشکیل شد. اما بختیار در برابر این تحولات موضع دوگانهای اختیار نمود او تلاش کرد تا با سفر به پاریس و دیدار با امام، مانع از ورود قریب الوقوع ایشان به ایران گردد تا فرصت لازم را برای اجرای برنامههایش به دست آورد.[113]
بختیار تلاش نمود تا به ملاقات امام خمینی(ره) برود. بنابراین با وساطت مهندس بازرگان با شورای انقلاب، تماسهایی برقرار میکرد. مهندس بازرگان هم در طی تماسی در روز 2 بهمن ماه با دکتر ابراهیم یزدی، این مسأله را یاد آور شد و عنوان کرد که «در تهران در شورای انقلاب راجع به پیغام بختیار صحبت و موافقت شده است که بختیار به پاریس بیاید و اگر آقا اصل مسئله را بپذیرند، او مایل است همراه با بعضی از وزرای خود بیاید.» دکتر یزدی این موضوع را با امام مطرح کرد. جواب ایشان این بود: «پذیرش بختیار مشروط به استعفای او خواهد بود. آن هم حالا، صلاح نیست بماند برای بعد.» دلیل اینکه امام فرمودند که حالا صلاح نیست این بود که با توجه به اوضاع و احوال سیاسی مملکت چنین حدس زده میشد که اگر بختیار در آن موقع استعفا بدهد، به احتمال زیاد کودتای نظامی از جانب ارتش به وقوع میپیوست و بدون شک، با جنگهای مسلحانهی دراز مدت همراه میشد. امام نیز بارها نظر منفی خود را راجع به این قضیه مطرح کرده بودند. استعفای بختیار میتوانست خلا سیاسی مناسبی را برای اجرای کودتای نظامی به وجود آورد.[114] نگرانی ناشی از احتمال مداخلهی ارتش موجه به نظر میرسید. چرا که هرگاه نیروهای مسلح از تمام قدرت خویش علیه مخالفان بهره گیرند، انقلابها به ندرت میتوانند به موفقیتی دست یابند.[115] به همین دلیل شورای انقلاب با سران ارتش تماسهایی برقرار کرده بودند. در سوم بهمن 1357، بختیار در تماس با بازرگان سه مسئله را از شورای انقلاب خواسته بود:
●
●
●
به گفتهی دکتر یزدی، پیام بختیار هدف ویژهای داشت: به دست آوردن فرصت و زمان. آمریکاییها و بختیار بعد از رفتن شاه میخواستند با سرعت و با اعلام برخی تغییرات مانند انحلال ساواک و انحلال سلطنت و اعلام جمهوری، جلوتر از انقلاب عمل کنند، حربهها و شعارها را از انقلاب گرفته و آن را خلع سلاح ساخته و مهار نمایند. اما آنها با اجرای این برنامهها نیاز به زمان داشتند. اما در شرایطی که مشروعیت نظام شاهنشاهی از جانب رهبر انقلاب و ملت نفی شده بود، واضح بود پیشنهادات بختیار قابل قبول نیست.[117] مهندس بازرگان به دفتر امام اطلاع داد با تصویب شورای امنیت کشور بختیار آماده است به پاریس سفر کند او اعلامیهای را هم تهیه کرده و برای شورای انقلاب فرستاده است که اگر شورای انقلاب با متن آن موافقت نماید، آن را قبل از سفر به پاریس منتشر کند. متن این بیانیه به این شرح است:
«من به عنوان یک ایرانی وطن دوست که خودم را جزء کوچکی از این نهضت و قیام عظیم ملی و اسلامی میدانم و اعتقاد صادقانه دارم که رهبری و زعامت آیتالله العظمی امام خمینی و رأی ایشان میتواند راهگشای مشکلات امروزی ما و ضامن ثبات و امنیت کشور گردد، تصمیم گرفتم که ظرف 48 ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافرت کرده و به زیارت معظمله نائل آیم و با گزارش اوضاع فعلی خاص کشور و اقدامات خود ضمن درک فیض، دربارهی آیندهی کشور کسب نظر نمایم.» هر چند امام خمینی(ره) اعلام کرده بودند که بختیار را در صورت استعفا دادن خواهند پذیرفت، هایزر و سران ارتش درصدد برآمدند تا بختیار را با یک هواپیمای نظامی روز دوشنبه 9 / 11 / 1357 به پاریس بفرستند. از نظر آنان حل و فصل اختلافات میان امام و بختیار فرصت زمان لازم را برای اجرای برنامههای آتی فراهم میکرد. در حالی که بختیار خود را آمادهی سفر به پاریس مینمود به او و شورای انقلاب اطلاع داده شد که امام تنها او را در شرایطی میپذیرند که استعفا دهد. با استعفای او دولت وی ساقط میشد و در مذاکرات با امام خمینی عنوان یک شهروند عادی را پیدا میکرد. با انتشار این مطلب برنامهی سفر بختیار و استعفای او منتفی شد.[118] علاوه براین در روز جمعه 6 بهمن نظامیان، تظاهرات مردم تهران را در مقابل دانشگاه به گلوله بستند. این اولین کشتار در زمان نخست وزیری بختیار بود. بعد از این واقعه امام خمینی(ره) اعلام کردند: «بعد از این کشتار، بختیار یک جانی و آدمکش است و حتی اگر استعفا هم بدهد فایده ندارد ... او باید به خاطر این جنایت دستگیر و محاکمه شود.»[119]
ورود امام خمینی(ره) به ایران
یکی از روشهای مبارزهی امام خمینی(ره) در مدت اقامت ایشان در پاریس، ایجاد بلاتکلیفی و سردرگمی برای شاه، دولت و دستگاههای امنیتی رژیم پهلوی بود. این امر در مورد تاریخ بازگشت ایشان به ایران بیش از هر امری وجود داشت. بنابراین ساواک و سایر سازمانها و مراکز ذیربط در طول اقامت چهارماههی امام در فرانسه، در حالت آماده باش قرار داشتند و طرحهای گوناگونی برای مواجهه با ورود احتمالی ایشان از مرزهای زمینی، آبی و هوایی تهیه و به سازمانها و مراکز مربوط ابلاغ کرده بودند. بازگشت امام خمینی(ره) به ایران بدترین وضعیت ممکن برای رژیم پهلوی و دولت آمریکا بود. در ماههای اول اقامت امام در فرانسه که هنوز شرایط برای بازگشت به کشور فراهم نبود، امام خمینی(ره) در پاسخ به سوال خبرنگاران در مورد تاریخ بازگشت میفرمودند: «حضور در خارج برای افشای جرایم شاه در سطح جهانی مناسبتر است ... من برای آگاه کردن دنیا بهتر میدانم در اینجا باشم. در ایران هنوز اختناق وجود دارد لذا رفتن به ایران فعلاً منتفی است... من هر وقت صلاح بدانم به ایران بر میگردم چه قبل از سقوط شاه باشد و چه بعد از سقوط او...» این نوع پاسخهای پر معنی و مبهم تا زمان فرار شاه از ایران در 26 دی 1357 همچنان ادامه داشت. بعد از خروج شاه از ایران، امام خمینی(ره) در نخستین اظهار نظر دربارهی بازگشت به میهن گفتند، در اولین فرصت باز خواهم گشت. آمریکا که خطر سقوط بختیار را احساس میکرد از این پس همهی تلاش خود را صرف مهلت گرفتن از حضرت امام خمینی(ره) و به تعویق انداختن بازگشت ایشان کرد.[120] حتی کارتر در تماسهای تلفنی خود با ژیسکار دستن رئیس جمهور فرانسه از وی خواسته بود تا جلوی آمدن امام به ایران را بگیرد. وی در خاطرات خود میگوید: «در تاریخ 14 ژانویه 1979 به ژیسکار تلفن کردم و از او خواستم با آیتالله خمینی تماس بگیرد و آنچه در قوه دارد برای به عقب انداختن بازگشت وی به ایران به کار بیندازد. ژیسکار هم با من موافق بود. او به من گفت، هیچ راهی برای جلوگیری از خروج آیتالله از فرانسه وجود ندارد ولی میتواند مدتی حرکت او را به تأخیر بیاندازد... سخنرانیهای ضبط شدهی آیتالله که به تهران میرسید، شاه و ایالات متحده آمریکا را با یک لحن خشونت آمیز محکوم مینمود. ما از طریق هایزر به کوششهای خود برای اتحاد نامطمئن نظامیان و دولت غیر نظامی ادامه میدادیم. در همین احوال ما از سعودیها، مصریها، مراکشیها، اردنیها و سایر کشورهای مسلمان تقاضا کردیم، از حکومت بختیار حمایت کنند و از تمام نفوذ و امکانات خود برای جلوگیری از بازگشت آیتالله خمینی استفاده نمایند. ولی بیش از یک میلیون تظاهر کننده در خیابانهای تهران به راه افتاده و خواهان بازگشت او بودند. آیتالله اعلام کرد که یک دولت موقت تشکیل خواهد داد و دیگر برای بازگشت به ایران، پس از 15 سال تبعید درنگ نخواهد کرد. بختیار اعلام داشت که اگر آیتالله خمینی در پاریس بماند، حاضر است استعفا بدهد و انتخاب حکومت آینده را به ملت ایران واگذار نماید»[121] هایزر نیز در این مورد گفته است: «اعتقاد داشتم که فاجعه آمیزترین احتمال این خواهد بود که آیتالله به ایران برگردد»[122] بنابراین در نهان توطئههایی را برای جلوگیری از بازگشت امام به ایران طرح کردند. برژینسکی در یادداشتهای خود مینویسد: «موضوع مقابله با تهدید بازگشت آیتالله خمینی به ایران مهمترین موضوع مورد بحث ما بود. در 22 ژانویه 1979، براون گزارش کرد که وی توسط هایزر اطلاع پیدا کرده است که بختیار آمادهی مقابله با خمینی هنگام بازگشت وی میباشد. هواپیمای وی در آسمان منحرف و مجبور به فرود اجباری خواهد شد و به مجرد فرود او را دستگیر خواهد کرد. من اصرار داشتم اگر بختیار میخواهد خمینی را توقیف کند او باید به این کار تشویق شود... براون و من احساس میکردیم که اگر بختیار مصمم است ایستادگی کند، بایستی او را حمایت و تقویت نمود. اما ونس نظرش کاملاً مخالف ما بود و نظرش موافق پیشنهاد سولیوان و هایزر بود مبنی بر اینکه برای امکان ائتلاف میان نظامیان و عناصر مذهبی اجازه بدهیم...»[123] این خطر زمانی برای مقامات رژیم جدیتر شد که امام خمینی(ره) در 30 دی 1357 طی پیامی به ملت ایران اعلام کردند: «اینجانب انشاءالله به زودی به شما میپیوندم.» روز بازگشت امام خمینی 6 بهمن اعلام شده بود و واکنش مقامات رژیم به پیام حضرت امام(ره) به دو صورت بود: ابتدا در دوم بهمن، یگانهای گارد شاهنشاهی برای نشان دادن قدرت خود رژه رفتند، سپس بختیار در سوم بهمن، دستور بستن فرودگاهها و توقف پرواز همهی هواپیماها را صادر کرد.[124] این اقدام دولت موج جدید و وسیع تبلیغاتی به نفع انقلاب در سرتاسر جهان را موجب گردید. رسانههای گروهی که برای بازار گرمی خود و جلب توجه افکار عمومی، همیشه دنبال خبرهای جنجالی و درامهای پر سر و صدا بودند، هیجانات تبلیغاتی را دامن زدند که خود به نفع انقلاب بود؛ صدها خبرنگار در نوفل لوشاتو اجتماع کرده بودند و هر کلمهای که از طرف امام و یا اطرافیان ایشان بیان میشد را بلافاصله به تمام دنیا مخابره میکردند. همین امر نیز بر شدت هیجانها میافزود. بختیار نمیتوانست برای مدت مدیدی فرودگاهها را بسته نگه دارد. مردم هر لحظه آمادهی حمله به فرودگاه بودند.[125] و در هفتم بهمن تظاهرات بزرگی برای باز شدن فرودگاه مهرآباد برگزار کردند.[126] در هشتم بهمن نیز علما و مراجع تقلید در اعتراض به بسته شدن فرودگاهها در دانشگاه تهران تحصن کردند.[127] از طرف دیگر امام در نوفل لوشاتو آمادهی حرکت شدند و تمامی امکانات تبلیغات جهانی [به صورت ناخواسته و از روی اجبار افکار عمومی] نیز در خدمت حرکت اسلامی بسیج شده بود.[128] بختیار در تاریخ نهم بهمن اعلام کرد که «با صدای بلند اعلام میکنم که حضرت آیتالله هر وقت میل داشته باشند، میتوانند به کشور بازگردند» [129]وی در مورد تصمیم خود میگوید: «به من ایراد گرفتهاند که چرا گذاشتم او به ایران بازگردد. آیا میتوانستم نگذارم؟... به علاوه از قدیم و ندیم گفته بودم که تمام ایرانیان بدون اجازهی دولت حق ورود به ایران را دارند. به این اصل اعتقاد داشتم و امروز هم به آن معتقدم که جزو حقوق طبیعی هر شهروندی است ...»[130] اعلام آمادگی برای بازگشت به میهن از طرف امام و باز شدن فرودگاهها، مردم ایران را به هیجان درآورد و ابعاد ناآرامیها را وسیعتر ساخت.[131] همزمان با این تحولات آشکار، یک سری فعالیتهای پنهانی نیز در جریان بود. توطئه بر علیه حضرت امام خمینی(ره) و یاران نزدیک ایشان، احتمال دستگیری و حتی از میان بردن امام در صورت پرواز، احتمال انحراف مسیر حرکت هواپیما، فرود اجباری در محلی غیر از فرودگاه مهرآباد و یا سرنگون کردن آن در آسمان، از مسائل مطرح شده بودند. این اقدامات به منظور ایجاد جنگ روانی بود تا امام خمینی(ره) را از آمدن به ایران منصرف نمایند.[132] در جلسهی مشترک هایزر و سران ارتش که در روز سهشنبه سوم بهمن در ستاد ارتش برگزار شد، راههای مقابله با ورود امام بررسی شد. در این جلسه ربیعی سه پیشنهاد ارائه نمود: 1- جلوی هواپیما را گرفته و آن را از مسیرش منحرف سازند. 2- تلاش شود تا کشور ثالثی جلوی هواپیما را گرفته و آن را نابود سازد 3- باند فرودگاه بلوکه شود. در نهایت راه سوم انتخاب شد.[133] در شرایطی که بازگشت امام با خطرهای زیادی روبرو بود، ایشان فارغ از دسیسههایی که علیه ایشان در جریان بود در طی سخنرانی به یاران خود فرمودند: «از اینکه این مدت شماها زحمت کشیدید، عذر میخواهم. خداوند شما، همه را حفظ کند و سلامت بدارد و ما حالا میرویم به این مملکت ببینیم که آیا چه میشود. هرچه که بشود هم ما بنا داریم که برویم... من بیعتم را از شماها برداشتم. عرض میکنم که ممکن است که آن طوری که تهیه دیدند، در این سفر خطر در کار باشد و من میل ندارم که به خاطر من، شما خدای نخواسته در خطر بیفتید...»[134] تصمیمگیری متهورانه و سرعت عمل امام خمینی(ره) در راه بازگشت به ایران، دولت بختیار و ارتش را در یک موقعیت انفعالی قرار دادند. در فرودگاه شارل دوگل پاریس، ایشان در پیامی از مهمان نوازیهای دولت فرانسه و ساکنین دهکدهی نوفل لوشاتو تشکر نمودند و به سوالات خبرنگاران جواب دادند. ایشان در این مصاحبه بر مواضع قبلی خود تأکید کردند.[135] در ایران کمیتهی استقبال برنامهریزی استقبال از ایشان را انجام میداد و 50 هزار نفر را برای استقبال و برقراری نظم مراسم آماده کرده بود در پاریس نیز پرواز انقلاب را شکل میدادند. عدهای از همافران که به جریان انقلاب پیوسته بودند، اعلام آمادگی کردند که هواپیمایی را به فرانسه ببرند تا امام و یارانشان را به ایران بیاورند. اما تدبیر نهایی بر این قرار شد که یک هواپیما از شرکت ایرفرانس اجاره نمایند.[136] به گفتهی ابراهیم یزدی یک فروند هواپیمایی ایرفرانس به مبلغ 400 هزار تومان دربست کرایه شد و هزینهی آن را چند نفر از بازاریان ملی- مذهبی هوادار انقلاب پرداختند. این پرواز برحسب توصیه و درخواست مسئولان ایرفرانس با ظرفیت کامل (400 نفری) انجام نگرفت زیرا آنها مایل بودند در صورتی که فرودگاه مهرآباد اجازهی ورود هواپیما را در تهران ندهد، بنزین کافی برای بازگشت به فرانسه را داشته باشد.[137] در این پرواز 150 نفر از خبرنگاران خارجی که عمدهترین شبکهها و رسانههای خبری دنیا را تشکیل میدادند همراه امام خمینی و یاران ایشان به ایران آمدند.[138] همراه کردن خبرنگاران بینالمللی، مهمترین تدبیر و تصمیمی بود که امنیت هواپیمای حامل رهبر انقلاب را تضمین کرد زیرا هیچ فرد یا گروهی جرئت نمیکرد به هواپیما حمله کند یا آن را برباید.[139] در ساعت 30 :9 صبح 12 بهمن 1357 هواپیما در باند فرودگاه مهرآباد به زمین نشست. امام خمینی(ره)، حجتالاسلام سید احمد خمینی و سایر همراهان وارد فرودگاه شدند و مورد استقبال تاریخی و بینظیر مردم قرار گرفتند.[140] استقبال از امام خمینی(ره) در تاریخ معاصر ایران بیسابقه بود. مراسم ورود ایشان به طور زنده از رادیو و تلویزیون پخش شد.[141] امام خمینی(ره) در سخنانی در مورد دولت بختیار و اقدامات آینده فرمودند: «ما این دولت را نمیتوانیم بپذیریم. ملت ایران رأی به سقوط سلطنت داده است. بنابراین ما نه مجلس را قبول داریم و نه حکومت را قانونی میدانیم. باید دولت کنار برود. شورای انقلاب، حکومت را تعیین خواهد کرد. حکومت موقت موظف خواهد بود که مقدمات رفراندوم را تهیه کند. قانون اساسی که تدوین شد، به آراء عمومی گذاشته میشود که اگر مردم قبول کنند، رژیم جمهوری و قانون جمهوری خواهد بود. من اعلام میکنم که دولت فعلی غاصب است و غیرقانونی است و اگر زیادتر از این لجاجت کند مسئول خواهد بود...»[142] با حضور امام در ایران، سیاست واشنگتن در حمایت از بختیار همچنان ادامه داشت.[143] به سولیوان سفیر آمریکا دستور داده شد، نباید با شورای انقلاب مذاکره نماید زیرا که این امر به معنی تائید شورا به عنوان یک سازمان و یا یک دولت جدید خواهد بود. از طرف دیگر اعضای نهضت آزادی ایران با بختیار ملاقات کردند و در نتیجه بختیار با دو شرط حاضر به مصالحه شده است:
1- بختیار به عنوان نخست وزیر باقی بماند و مردم در یک همهپرسی رژیم سلطنتی یا جمهوری اسلامی را انتخاب کنند.
2- بختیار از نخستوزیری استعفا کند ولی تا پایان همهپرسی عهدهدار ادارهی امور کشور باشد.[144]
اما حضرت امام(ره) با قاطعیت اعلام کردند، بختیار باید برود زیرا فرمان نخستوزیری او را شاه صادر کرده است. شورای سلطنت نیز غیر قانونی است. تنها راه حل تعیین یک نخست وزیر موقت برای نظارت بر اجرای رفراندوم است و ارتش نیز باید خود را کنار بکشد.[145] در تاریخ 15 بهمن 1357، امام خمینی(ره) با توجه به پیشنهاد شورای انقلاب و شخصیت و سوابق سیاسی مهندس مهدی بازرگان، طی حکمی وی را به عنوان نخستوزیر دولت موقت تعیین کردند. در این فرمان آمده است: «بنا به پیشنهاد شورای انقلاب بر حسب حق شرعی قانونی ناشی از آراء اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعاتی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندوم و رجوع به آراء عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را انجام بدهید. مقتضی است که اعضای دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرایطی که مشخص نمودهام تعیین و معرفی نمایید. کارمندان دولت، ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همکاری کامل نموده و رعایت انضباط را برای وصول به اهداف مقدس انقلاب و سازمان یافتن امور کشور خواهند نمود.»[146] اما بختیار در واکنش به انتصاب بازرگان به نخستوزیری دولت موقت اعلام کرد: «هرگونه تغییر حکومت باید از طریق انتخابات آزاد صورت بگیرد، نه توسط گروهی مردم هیجان زده که در خیابانها به راه میافتند... اگر آیتالله خمینی میخواهد چنین دولتی در شهر مقدس قم تشکیل دهد، اجازه خواهم داد. این جذاب خواهد بود. ما واتیکان کوچک خود را خواهیم داشت اما به طور جدی بگویم که اجازهی تشکیل دولت واقعی نخواهم داد... آیتالله خمینی باید درک کند که من قانونی هستم و دولت من تنها دولت ایران است»[147] در این شرایط تنها اتکا و امید بختیار به همراهی ارتش بود. بنابراین وی سران ارتش را به شورای امنیت ملی دعوت کرد. او معتقد بود که اگر طرفداران دولت وی محکم ایستادگی کنند، موضع طرفداران امام خمینی(ره) تعدیل خواهد شد و در صورتی که اعتصابها ادامه یابد، مردم از امام خسته خواهند شد. او در نهایت تأکید کرد که آمادهی هر نوع اقدامی، حتی استفاده از ارتش، برای دفاع از دولت است. از حامیان اصلی بختیار در این تصمیم، ژنرال هایزر بود. هایزر با بهرهگیری از حربهی نفوذ کمونیسم که آمریکاییها در کودتای آمریکائی - انگلیسی 28 مرداد 1332 از آن استفاده کرده و موفق شده بودند، در تلاش برای ترغیب سران ارتش برای حمایت قاطعانهتر از دولت بختیار بود. به همین دلیل در جلسهای با حضور هایزر، فرماندههان ارتش آمادگی خود را برای اجرای کودتای احتمالی اعلام کردند. اما به دنبال تظاهرات و اعتراضهای ضد آمریکایی که هر لحظه رو به افزایش بود، آمریکائیان مقیم ایران که مأموریت رسمی در این کشور نداشتند، به سرعت از ایران خارج میشدند.[148] از طرفی هایزر و سولیوان نیز در جلسهای به این نتیجه رسیدند که حضور هایزر در کانون تبلیغات مخالفان و نیز شوروی قرار گرفته است. مردم در شعارنویسیشان بر روی دیوارها و یا پوسترها، هایزر را قاتل معرفی کرده بودند بنابراین ادامهی حضور هایزر میتوانست سبب به خطر افتادن سایر آمریکاییان نیز بشود. به همین دلیل با مشورت سولیوان در کاخ سفید، تصمیم گرفته شد که هایزر به سرعت ایران را ترک کند. این تصمیم از طریق ژنرال جونز به اطلاع وی رسید. وی قبل از رفتن وظایفش را به ژنرال گاست محول کرد و رؤسای ارتش را به همکاری با وی فرا خواند. وزرات دفاع آمریکا نیز یک هواپیمای سی– 130 را برای تسهیل در خروج وی به فرودگاه مهرآباد تهران فرستاد و او شبانه از ایران گریخت و در تاریخ 16 بهمن برای ارائهی گزارش کامل از اوضاع ایران به دیدار رئیس جمهور و دیگر مقامات ارشد کاخ سفید رفت.[149] در تاریخ 19 بهمن تعداد زیادی از همافران نیروی هوایی ارتش با حضور در مدرسهی علوی محل اسقرار امام خمینی(ره)، پیوستگی خود را با حضرت امام و انقلاب اعلام کردند.[150] آخرین واکنش طرفداران بختیار برگزاری یک راهپیمایی بیتأثیر در دفاع از قانون اساسی در چند منطقه از تهران انجام شد. این در حالی بود که درگیری نیروهای گارد جاویدان شاهنشاهی با سربازان طرفدار انقلاب در پادگان دوشان تپهی تهران در 21 بهمن و درگیری پرسنل نیروی هوایی با نیروهای گارد و سرازیر شدن سیل جمعیت برای کمک به مدافعان پایگاه هوایی منجر به خلع سلاح نیروهای گارد شاهنشاهی گردید. سرانجام عدم رعایت مقررات حکومت نظامی در ساعات پایانی 21 بهمن به فرمان امام خمینی(ره) و تجمع مردم در خیابانها، سرنوشت دولت بختیار را یکسره کرد. مراکز نظامی و انتظامی، رادیو و تلویزیون یکی پس از دیگری در تهران و شهرستانها به تصرف مردم درآمد.[151] با تظاهرات میلیونی مردم در روز 22 بهمن و نیز پیوستن نیروی هوایی به انقلاب سرانجام فرماندهان ارتش نیز در طی نشستی اعلام بیطرفی نمودند جریان از این قرار بود که قره باغی ساعت 11 صبح روز 22 بهمن به بختیار اطلاع داد که 25 نفر از امرای ارتش در شورای عالی نیروهای مسلح حضور یافته و در طی آن قطعنامهی بی طرفی ارتش را اعلام کردند. متن این قطعنامه به شرح زیر است: «ارتش ایران وظیفهی دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیز ایران را داشته و تاکنون در آشوبهای داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولتهای قانونی این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت 30 :10 روز 22 بهمن 1357، تشکیل و به اتفاق تصمیم گرفته شد برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر بیطرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهن پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواستههای ملت شریف ایران با تمام قدرت پشتیبانی مینمایند.» بدین ترتیب نه تنها مأموریت هایزر برای همیشه شکست خورد و تلاشهای ژنرال گاست نیز در ادامهی طرحهای هایزر، ناکام ماند،[152] بلکه آخرین امیدهای بختیار برای حفظ قدرت را به ناامیدی تبدیل نمود و پایان صدارت وی را بشارت داد.[153] نهادها و سازمانهای دولت به سرعت در حال از بین رفتن بود. کارمندان تقریباً تمام وزارتخانهها را ترک کرده بودند. در نهایت بختیار نیز بعدازظهر 22 بهمن با هلی کوپتر، دفتر نخستوزیری را به سمت دانشکدهی افسری ترک کرد.[154] وی آمادگی خود را برای استعفا اعلام کرد و قرار شد استعفانامهاش را به بازرگان تسلیم کند. اما پس از حدود 6 ماه که در منزل یکی از آشنایانش پنهان شده بود، با گذرنامهی جعلی و تغییر قیافه از ایران خارج شد.[155] با خروج بختیار حکومت پهلوی منحل شد و دورهی 2500 سالهی نظام شاهنشاهی نیز در ایران به پایان رسید و با به ثمر رسیدن نهضت امام خمینی(ره) و پیروزی انقلاب اسلامی و برقراری نظام جمهوری اسلامی که امام خمینی(ره) پایه گذارش بودند، فصل نوینی در تاریخ ایران آغاز شد.
پینوشتها:
[1] . تاریخ سیاسی بیست و پنج سالهی ایران، روند شکلگیری انقلاب اسلامی ایران (از کودتا تا انقلاب)، غلامرضا نجاتی، صفحه 640.
[2] . نقش آمریکا در ایران، سایروس ونس، صفحه 480.
[3] . ناپایداری کابینهها در ایران، عبدالحسین نوریان، صفحه 143.
[4] . نجاتی، همان، صفحه 641.
[5] . انقلاب اسلامی (زمینهها، چگونگی و چرایی) یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه (بهمن1356 تا بهمن 1357)، روحالله حسینیان، صفحه 528.
[6] . خاطرات دو سفیر (اسراری از سقوط شاه و نقش آمریکا و انگلیس در انقلاب ایران)، ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، صفحه 153.
[7] . نجاتی، همان، صفحه 642.
[8] . حسینیان، همان، صفحات 530 الی 533.
[9] . صحیفه امام مجموعه آثار امام خمینی(س)، جلد سوم، صفحات 449 الی 451.
[10] . کلمه freemason لغتی فرانسوی و در اصل به معنای پیمانهای برادری است. این جنبش در قرن چهاردهم و همزمان با عصر رنسانس، برای احقاق حقوق بنایان و سنگتراشان در اروپا به خصوص فرانسه و انگلستان و برای به وجود آمدن عدالت اجتماعی، برابری و برادری به وجود آمد. اما در طی قرون بعدی به تشکیلاتی برای تحقق اهداف کشورهای استعمارگر در کشورهای تحت نفوذ، تبدیل شد. در ایران، ورود فراماسونری به دورهی ناصرالدین شاه برمیگردد. میرزا ملکم خان ناظم الدوله نخستین لژ فراماسونری را در سال 1275 یا 1276 قمری بنیان نهاد و آن را فراموشخانه نامید. با گسترش روابط سیاسی با غرب به خصوص انگلیس، لژهای فراماسونری فراوانی تأسیس شد و نفوذ فراماسونها در سیاست ایران به شدت گسترش یافت. بسیاری از رجال سیاسی پهلوی اول و به خصوص پهلوی دوم، عضو لژهای فراماسونری بودند. مانند جعفر شریف امامی که استاد اعظم لژ فراماسونری همایون بود (تبریزی، مصاحبه شفاهی).
[11] . انقلاب اسلامی در تئوری و عمل، سید حسین نقوی حسینی، صفحه 173.
[12] . امام خمینی از هجرت به پاریس تا بازگشت به تهران، حمید بصیرت منش، صفحه 259.
[13] . ونس، همان، صفحات 481 و 482.
[14] . Brzezinski
[15] . بصیرت منش، همان، صفحه 260.
[16] . صحیفه امام، جلد چهارم، صفحات 349 الی 352.
[17] . نقوی، همان، صفحه 173.
[18] . نجاتی، همان، صفحات 696 و 697.
[19] . ونس، همان، صفحه 480.
[20] . سیر تکوینی انقلاب اسلامی، جواد منصوری، صفحه 327.
[21] . نوریان، همان، صفحه 144.
[22] . Rentier در لغت به معنی مؤجر یا اجارهدهنده و یا واگذار کننده میباشد. در اصطلاح دولت تحصیلدار یا رانتیه به دولتهایی گفته میشود که از منابع مستقل مالی به جز مالیات از جامعه برخوردار بوده و بنابراین با استقلال بیشتری میتوانند سیاستها و خواستهای دولتی را به اجرا بگذارند. دولت در سایهی دریافت رانتها از خارج با فروش نفت یا هر مادهی خام دیگری، دیگر به منابع درآمد داخلی مانند مالیاتها، عوارض و صدور کالاهای صنعتی و... احساس نیاز نمیکند. (برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به کتاب مسائل نفت ایران، تالیف سعید میرترابی، نشر قومس، 1384).
[23] . نشریه الکترونیکی سندنامه، مقاله وقتی نفت آتش انقلاب را شعلهور کرد، صفحه 1.
[24] . صحیفه امام، جلد چهارم، صفحات 498 الی500.
[25] . حسینیان، همان، صفحات 610 الی 613.
[26] . تبریزی، مصاحبه شفاهی.
[27] . صحیفه امام، جلد پنجم، صفحات 302 و 303.
[28] . انقلاب ایران در دو حرکت، مهندس مهدی بازرگان، صفحه 29.
[29] . تبریزی، مصاحبه شفاهی.
[30] . صحیفه امام، جلد پنجم، صفحات 75 الی 78.
[31] . اعترافات ژنرال، عباس قره باغی، صفحات 69 الی 71.
[32] . روزنامهی کیهان، 16 دی 1357، شماره 15573، ص7 و محرم و انقلاب اسلامی، اکبر فلاحی، صفحه 189.
[33] . همان.
[34] . قره باغی، همان، صفحات 72 و 73.
[35] . سولیوان و پارسونز، همان، صفحه 168.
[36] . فلاحی، همان، صفحه 205.
[37] . صحیفه امام، جلد پنجم، صفحات 211 الی 217.
[38] . همان، صفحات 221 و 222.
[39] . قره باغی، صفحه 70.
[40] . سولیوان و پارسونز، همان، صفحه 192.
[41] . نجاتی، صفحه 745.
[42] . تبریزی، مصاحبه شفاهی.
[43] . ونس، همان، صفحات 483، 485 و 486.
[44] . روابط سیاسی محمدرضا پهلوی و آمریکا در دوره کارتر، فریبا اسدی، صفحات 294 و 295.
[45] . همان، صفحه 296.
[46] . ونس، همان، صفحه 490.
[47] . دولت بختیار و تحولات انقلاب اسلامی، برات دهمرده، صفحات 70 و 71.
[48] . نجاتی، همان، صفحه 808.
[49] . دهمرده، همان، صفحات 71 و 73.
[50] . یکرنگی، شاپور بختیار، صفحه 160 و 161.
[51] . دهمرده، همان، صفحات 13 و 14.
[52] . دهمرده، همان، صفحات 90 الی 93 و نجاتی، همان، صفحات 812 و 815.
[53] . دهمرده، همان، صفحه 95.
[54] . اسدی، همان، صفحه 299.
[55] . همان، صفحه 301 و روزنامه اطلاعات به تاریخ 16 دی 1357 به شماره 15753، صفحه 8.
[56] . صحیفه امام، جلد پنجم، صفحه 374.
[57] . همان، صفحات 398 و 399.
[58] . همان، صفحه 390.
[59] . همان، صفحه 401.
[60] . همان، صفحه 381.
[61] . همان، صفحات 378 و 379.
[62] . همان، صفحه 384.
[63] . همان، صفحه 413.
[64] . همان، صفحه 431.
[65] . همان، صفحه 429.
[66] . دهمرده، صفحه 108.
[67] . صحیفه امام جلد پنجم، صفحه 431.
[68] . همان، صفحه 334 و همراه با امام در پاریس، وحید قبادی دانا و دیگران، صفحه 109.
[69] . همان، صفحات 115 الی 118.
[70] . Harold Brawon
[71] . David Jonse
[72] . Charls Donken
[73] . Robert Hyser
[74] . نجاتی، همان، صفحه 816.
[75] . Alexander Heeg
[76] . دهمرده، همان، صفحات 136 و 137.
[77] . ونس، همان، صفحه 492.
[78] . دهمرده، صفحه 144.
[79] . روزنامه اطلاعات، مورخ 17 / 10 / 1357، شماره 15753، صفحه 8.
[80] . Philip Gasset
[81] . نجاتی، همان، صفحه 818.
[82] . مأموریت مخفی هایزر در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، رابرت هایزر، صفحات 57 و 58 و اسدی، همان، صفحه 309.
[83] . خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی (شکلگیری انقلاب اسلامی ایران)، سید صادق طباطبایی، جلد سوم، صفحه 131.
[84] . مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، مطالعات سیاسی مجموعه مقالات (روابطی اطلاعاتی ایران و فرانسه 1351-1357)، صفحه 1.
[85] . دهمرده، همان، صفحه 149.
[86] . نجاتی، همان، صفحه 823.
[87] . هایزر، همان صفحه 111.
[88] . IBEX
[89] . دهمرده، همان، صفحات 144 و 145.
[90] . Avax
[91] . تبریزی، مصاحبه شفاهی.
[92] . دهمرده، همان، صفحات 146 و 147.
[93] . اسدی، همان، صفحه 310.
[94] . هایزر، همان، صفحه 73.
[95] . اسدی، همان، صفحه 312.
[96] . هایزر، همان، صفحه 99.
[97] . هایزر، همان، صفحه 92.
[98] . مرکز بررسی اسناد تاریخی، شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک، جلد بیست و چهارم، صفحات 26 و 27.
[99] . اسدی، همان، صفحات 311، 312.
[100] . دهمرده، همان، صفحه 149.
[101] . آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، صفحات 28، 29 و اسدی، همان، صفحه 324.
[102] . خاطرات دو سفیر، ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، صفحه 458.
[103] . اسدی، همان، صفحه 325.
[104] . شوکراس، همان، صفحه 108.
[105] . ایران و انقلاب اسلامی (پزوهشی در تحولات سیاسی معاصر ایران)، سهراب صلاحی، صفحه 254.
[106] . حسینیان، همان، صفحات 781، 782.
[107] . شوکراس، همان، صفحه 34.
[108] . روزنامه کیهان مورخ 27 / 10 / 1357، صفحه 2.
[109] . حسینیان، همان، صفحه 784.
[110] . صحیفه امام، جلد پنجم: صفحات 484 الی 487.
[111] . همان، صفحه 502 و قبادی دانا و دیگران، صفحه 120.
[112] . قبادی دانا و دیگران، همان، صفحه 121.
[113] . دهمرده، همان، صفحات 200 و 201.
[114] . آخرین تلاشها در آخرین روزها، ابراهیم یزدی، صفحات 315 الی 317.
[115] . شکلگیری انقلاب اسلامی، محسن میلانی، صفحه 234.
[116] . ایران و انقلاب اسلامی (پژوهشی در تحولات سیاسی معاصر ایران)، سهراب صلاحی، صفحه 256.
[117] . یزدی، همان، صفحات 320 و 321.
[118] . دهمرده، همان، صفحه 223.
[119] . نجاتی، همان، صفحه 874.
[120] . مجموعهی چهارده جلدی تاریخ کهن و معاصر ایران زمین؛ ایران در زمان رهبری امام خمینی(ره) بخش اول دوران مبارزه 1340 الی 1357، دکتر علی اکبر ولایتی، صفحه 565.
[121] . سولیوان و پارسونز، همان، صفحات 458 و 459.
[122] . مأموریت مخفی هایزر در تهران؛ خاطرات ژنرال هایزر، رابرت هایزر، صفحه 404.
[123] . سولیوان و پارسونز، همان، صفحه 559.
[124] . ولایتی، همان، صفحات 564 الی 566.
[125] . یزدی، همان، صفحات 357 و 365.
[126] . ولایتی، همان، صفحه 567.
[127] . تبریزی، مصاحبه شفاهی.
[128] . یزدی، همان، صفحه 357.
[129] . روزنامه اطلاعات، شماره 15771، به تاریخ 9 بهمن 1357.
[130] . یکرنگی، شاپور بختیار، صفحه 213.
[131] . نجاتی، همان، صفحه 921.
[132] . ولایتی، همان، صفحات 567 و 568.
[133] . دهمرده، همان، صفحات 208 و 209.
[134] . قبادی دانا و دیگران، صفحات 124 و 125.
[135] . صحیفه امام، جلد ششم، صفحه 6.
[136] . ولایتی، همان، صفحه 569.
[137] . یزدی، همان، صفحه 374.
[138] . نجاتی، همان، صفحه 921.
[139] . ولایتی، همان، صفحه 569.
[140] . راعی، همان، صفحه 86.
[141] . نجاتی، همان، صفحه 922.
[142] . روزنامه های کیهان و اطلاعات، 12 بهمن 1357.
[143] . صلاحی، همان، صفحه 261.
[144] . نجاتی، همان، صفحه 925.
[145] . صلاحی، همان، صفحه 262.
[146] . صحیفه امام، جلد ششم، صفحات 54 و 55.
[147] . روزنامهی کیهان، 15 بهمن 1357.
[148] . ونس، همان، صفحه 499.
[149] . مقاله تحلیلی از مأموریت ژنرال هایزر در ایران، علیرضا ملایی، فایل پی دی اف، صفحه 32.
[150] . صلاحی، همان، صفحه 262.
[151] . راعی، همان، صفحات 90 و 91.
[152] . همان.
[153] . راعی، همان، صفحه 90.
[154] . بختیار، همان، صفحه 232.
[155] . راعی، همان، صفحه 91.
منابع و مآخذ هر سه بخش مقالات:
کتابهای فارسی:
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
مقالات:
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
●
روزنامهها:
●
●
پایان نامه:
●
منبع انگلیسی:
Article :
● Daroogar, Ali , 1979 Revolution in Iran: How Ayatollah Khomeini Used the Media and How the Western Media Covered that Era , New Vision Foundation International Magazine 25 Mars, 2015.
مصاحبه:
●
اسناد:
بایگانی اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، مطالعات سیاسی مجموعه مقالات؛ (روابط اطلاعاتی ایران و فرانسه 1351 – 1357)، چاپ دوم، جلد دوم، تهران، 1384.
راعی گلوجه، سجاد، مبارزات امام خمینی از هجرت به فرانسه تا بازگشت به ایران به روایت اسناد، چاپ اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387.
تصاویر امام خمینی(ره) در نوفل لوشاتو
تعداد مشاهده: 16765