بررسی و تحلیلی از عاملیت بهائیان برای قدرتهای استعماری
تاریخ انتشار: 08 بهمن 1402
مقدمه
تاریخ تشکیلات بهائیت از ابتدا تاکنون با استعمار و قدرتهای استعماری گره خورده است. این گروه چیزی جزء ابزاری برای تأمین منافع استعمارگران و ایجاد شکاف در بین مسلمانان نبود. بهائیت از فرقه بابی منشعب شده و در ابتدا تحت حمایت روسها بود، بعدها در خدمت اهداف استعماری انگلیس، آمریکا و اسرائیل درآمد و سران آن نیز در این راه به منافعی دست یافتند.
کشورهای استعمارگر همچون شوروی و انگلیس در رقابت با یکدیگر و برای به دست آوردن منابع اولیه و بازار مصرف کالاهای خود، در نقاط مختلف جهان حضور پیدا میکردند و هر نقطهای را به فراخور موقعیت و شرایط آن به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم تحت سلطه خود میگرفتند.
ایران نیز به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک منحصر به فرد و داشتن منابع سرشار، اهمیت فراوانی برای آنها داشت؛ چرا که این موقعیت جغرافیایی امکان مناسبی برای اتصال هندوستان به انگلستان و نیز مسیری برای دسترسی شوروی به آبهای گرم بود. از طرف دیگر منابع آن نیز پاسخی برای اشتهای سیریناپذیر استعمارگران در بلع منابع زمین و ثروت ملتها بود.
اما موانعی نیز در ایران بر سر راه استعمارگران قرار داشت که از مهمترین آنها اتحاد مردم و روحانیت بود که در برهههای مختلف گرفتاریهایی را برای استعمارگران ایجاد کرده بود. نمونهای از این اتحاد را میتوان در پاسخ مردم به فتوای جهاد علما علیه روس و نیز پشتیبانی آنها از علما برای لغو امتیاز رویتر دید.
در دوره قاجار روسها و انگلیسیها و بعد از آنها در دوره پهلوی آمریکا و اسرائیل تلاشهای سیاسی، نظامی و فرهنگی زیادی برای تسلط بر ایران آغاز کردند. از جمله این تلاشها حمایت از فرقههای شبه مذهبی و سران آنها برای ایجاد شکاف بین مردم و دامن زدن به اختلاف و چند دستگی آنها بود تا به این وسیله آنها را به هم مشغول داشته و خود با فراق بال به اهداف استعماریشان برسند.
یکی از نویسندگان معاصر مینویسد که در دوره فتحعلیشاه، محمدشاه و ناصرالدین شاه، دولتهای بیگانه توانسته بودند اقتدار خود را بر دولت ایران مسلط کنند. در این میان، ملت به رهبری روحانیت در مقابل مطامع آنان ایستادگی کرد. بنابر این برای از میان بردن این مقاومت لازم بود اقتدار ملی شکسته شود. برای این کار با استفاده از زمینههای داخلی به فکر تحریک و ایجاد تفرقه در میان ملت افتادند.[1]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بهائیان عرصه را بر خود تنگ دیدند. علت آن ظلمها، خیانتها و جنایاتی بود که کارگزاران بهائی در دوره پهلوی بر مردم ایران روا داشتند. وابستگیهای رژیم پهلوی در زمینههای گوناگون اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی، رشته و ریشهای از عملکرد تشکیلات بهائیت در ایران بود. ضدیت بهائیت با اسلام و تشیع، و غلامی و بندگی نسبت به آمریکا و اسرائیل و وطن فروشی آنها، دلایل بسیار مهمی برای ضدیت و مخالفت رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) و مردم مسلمان و متدین ایران و حتی غیر متدینین از وطن دوستان و افراد مستقل، بود. در عین حال جمهوری اسلامی ایران، حق حیات و زندگی و برخورداری از حقوق اجتماعی ـ به عنوان شهروند ـ را از آنها سلب ننمود، ولی عملکرد خیانتآمیز بهائیان ادامه یافت و طبیعی بود که حکومت جمهوری اسلامی که مبارزه با استعمار بالاخص آمریکا و اسرائیل را سرلوحه آرمانهای خود قرار داده است، نسبت به جاسوسی آنها برای قدرتهای استکباری حساسیت به خرج داده و مانع فعالیت شبکههای جاسوسی این گروه گردد. مقابله با جاسوسان آن هم در لباس تظاهر به فرقهها از وظایف حتمی هر حکومتی است و روند این مقابله مستلزم دستگیری، محاکمه و مجازات عاملین بیگانه میباشد.
متأسفانه برخی از افراد، فریب مظلومنمایی بهائیان را در ادوار مختلف تاریخی خوردهاند و از این رو نسبت به چرایی و چگونگی برخورد با بهائیان، گاهی زبان گشودند و گاهی قلم فرسودند! تبلیغات مظلومنمایانه بهائیان با هماهنگی دستگاههای رسانهای و تبلیغاتی غربیان و اسرائیل از اوان پیروزی انقلاب و مجازات برخی از سردمداران آنها، شدت گرفت و این فریب را برای گروهی از سادهاندیشان گسترش داد و شبهاتی را مطرح نمود. این افراد تحت تأثیر تبلیغات بیگانه، حقایق را پشت سر انداختند و ماهیت بهائیان را از نظر دور داشتند و به مدارک و اسناد بندگی بهائیان برای بیگانگان توجه ننمودند و همین موجب شد تا دانسته و ندانسته، نوع برخورد جمهوری اسلامی با بهائیان جاسوس را زیر سؤال ببرند و حکومت را متهم به بیعدالتی در مورد آنها نمایند، در حالی که اجرای بدون اغماض و گذشت در مورد بهائیان جاسوس، برخورد شدیدتر از آنچه پس از پیروزی انقلاب اسلامی رخ داد را ایجاب میکرد ولی رأفت و در نظر گرفتن جنبههای انساندوستانه موجب میشد که در مجازات برخی از بهائیان تخفیف قائل شده و فرصتی مجدد به آنها داده شود...
این مقاله با نگاهی گذرا به تاریخچه بابیان و بهائیان، سیر وابستگی آنها را به قدرتهای استعماری و رسوخ همهجانبه در حکومت پهلوی را بازگو میکند، تا انشاءالله دریچهای از آگاهی و روشنگری برای زودباوران و سادهاندیشان فراهم سازد.
وابستگی سران بابیت و بهائیت به روسها
از آنجا که ایجاد اختلاف مذهبی در عثمانی، بریتانیا را موفق کرد تا این کشور را به دو تکه تقسیم نماید، این بار نوبت روسها بود تا با ایجاد تفرقه مذهبی در ایران به این عمل دست یازند. به همین دلیل دولت روسیه تزاری از همان ابتدای اظهار ادعای بابیت توسط سید علیمحمد باب این فرقه را زیر نظر داشته، بعدها با انشعاب بابیت به دو فرقه ازلی و بهائی رسماً به حمایت از سران آنها پرداخت.
اسناد زیادی از گزارشهای سفیر روس در تهران به وزارت خارجه روسیه تزاری وجود دارد که مسائل بابیان را برای آنها شرح داده و مستقیماً شورشها و اقدامات بابیان در شهرهای مختلف ایران را برای آنها مخابره میکردهاند.
به عنوان مثال در یکی از اسناد وزارت خارجه دولت روسیه تزاری گزارشی از سفیر «پرنس دالگورکی» به وزیر خارجه «کارل نسلرود» در تاریخ 10 ژوئن 1850 (20 خرداد 1299ه.ش) آمده است: «خیلی خوب است که فرقه بابیه با علمای اسلام مخالفت و مبارزه شدید شروع کرده و آنان را متهم به انحراف از اصول دین و عدم مراعات قوانین قرآن مینمایند و عقائد فاناتیزم پیروان این فرقه روز به روز نفوذ بیشتری در مردم پیدا میکند. چندی پیش دوباره در زنجان تولید اغتشاش کرده و عده زیادی از اهالی محل را به قتل رسانده و قوای دولتی قادر به جلوگیری از عملیات آنان نبودهاند و این عدم موفقیت قوای دولتی بار دیگر ثابت میکند که اقدامات شدید دولتیان از فاناتیزم آنان نکاسته بلکه کمک به تشدید آن میکند.»[2]
همچنین منابع بهایی تصریح میکنند که پس از ترور نافرجام ناصرالدینشاه به دست بابیان در 24 مرداد 1231، بهاء که شدیداً در مظان اتهام بود به خانه شوهر خواهرش، میرزا مجیدخان آهی (منشی سفارت روس) در زرگنده (محل ییلاقی سفارت) رفت و سفیر روس (پرنس دالگورکی) به حمایت علنی از وی پرداخت و حتی به حسینعلی پیشنهاد کرد که به روسیه رفته و از پذیرایی دولت تزاری بهرهمند شود.[3]
پس از آزادی بهاء از زندان و تبعید وی از سوی دولت ایران به عراق نیز، نماینده سفارت روس، حسینعلی را تا مرز بغداد همراهی کرد که گزندی به وی نرسد. حسینعلی هم بعداً لوحی خطاب به تزار (نیکلاویچ الکساندر دوم) در تشکر از کمک سفیر وی در تهران صادر کرد و بابت این لطف و حمایت، خواستار علو مرتبه از درگاه الهی برای تزار گردید.[4]
بعد از اعدام سید علیمحمد باب و پیدا شدن اختلاف بین میرزا یحیی نوری (صبح ازل) جانشین باب و برادرش حسینعلی نوری (بهاءالله) فرقه بابیه به دو شاخه تقسیم شد و دو فرقه ازلی و بهائی از آن منشعب شدند. دیری نپایید که فرقه ازلی از ظهور و بروز برکنار ماند و به نوعی مضمحل شد، اما فرقه بهایی ماندگار شد و در برهههای مختلف، کشورهای استعمارگر به حمایت از آن پرداخته و استفادههایی نیز از آن بردند. روسیه تزاری اولین کشوری بود که به حمایت از بهائیت پرداخت چنانکه اولین مرکز تبلیغاتی بهائیان به نام مشرق الاذکار در عشقآباد روسیه بنا شد.
فضلالله مهتدی معروف به صبحی ـ که کاتب عبدالبهاء بود و بعداً از فرقه بهائیت جدا شد و به اسلام گروید ـ درباره آزادی عمل بهائیان در قلمرو روسیه تزاری مینویسد: «در این شهر و شهرهای دیگر مسلماننشین همهی بهائیها آزاد بودند و فرمانروایی روس تزاری دست آنها را در هر کاری باز گذاشته بود، چنان که به نام «مشرق الاذکار» نمازخانه ساخته بودند و از روز نخست که از گوشه و کنار ایران، مردم در آن شهر گرد آمدند، زهر چشمی از مسلمانان گرفتند... چون بازار بازرگانی و داد و ستد در عشق آباد گرم بود، بسیاری از مردم یزد و آذربایجان و خراسان روی بدان شهر نهادند و پادشاهان و فرمانروایان روس به بهائیان کمک شایانی میکردند و چون سازمانِ رو به راهی داشتند، انجمنها برای خواندن مردم به کیش بهائی برپا نمودند و چون در کارهای خود آزاد بودند، چیزی از مردم پنهان نمینمودند...»[5]
ارتباط سران بهائیت با انگلستان
در زمان اقامت بهاءالله در عراق، سفیر انگلیس نیز با او ارتباط برقرار کرد. شوقی افندی یکی از رهبران بهائیت در کتاب قرن بدیع به نقل از لیدی بلامفیلد عضو محفل روحانی ملی بهائیان انگلستان درباره این ارتباط نوشته است: «کلنل سر آرنولد باروز کمبال که در آن اوقات، سمت جنرال قونسولی دولت انگلستان را در بغداد حائز بود. چون علو مقامات حضرت بهاءالله را احساس نمود، شرحی دوستانه به ساحت انور معروض و بهطوریکه هیکل اطهر، بنفسه الاقدس شهادت داده، قبول حمایت و تبعیت دولت متبوعه خویش را به محضر مبارک پیشنهاد نمود و در تشرف حضوری نیز متعهد گردید که هرگاه وجود اقدس، مایل به ارسال مکاتبه با ملکه ویکتوریا باشند مخابره آن، در ارسال به دربار انگلستان اقدام نماید. حتی معروض داشت حاضر است ترتیباتی فراهم کند که محل استقرار هیکل اقدس به هندوستان یا هر نقطه دیگر که مورد نظر مبارک باشد تبدیل یابد.»[6]
این سند نشان میدهد که بهائیت از همان ابتدا مورد حمایت انگلیس قرار داشته است، اما بعدها این ارتباطات بیشتر شده و در زمان جانشینان بهاء به بالاترین حد خود میرسد.
چنان که یکی از نویسندگان معاصر مینویسد که: پس از سقوط امپراتوری تزاری روس، سیاست عباس افندی(عبدالبهاء) پسر ارشد و جانشین بهاءالله به سمت بریتانیا متمایل شد؛ چون تا قبل از این بهائیان در سایه حمایت روسها قرار داشتند و چون حکومت تزاری سقوط کرد، حکومت جدید از بهائیان پشتیبانی نکرد.[7]
به دنبال افزایش ارتباطات بهائیان با انگلیس، عباس افندی (عبدالبهاء) در برخی نوشتههایش، سفارت انگلیس را دولت بهیّه میخواند و مینویسد: «... ای رهبران بزرگوار، رؤسای عادل و دادگستر قوم انگلیس، بدانید کلمه بهائیت مشتق از سفارت بهیّه انگلیس است، نه از سفارت دولت بهیّه روس.»[8]
عبدالبهاء در جایی دیگر نوکری خود برای انگلیس را ابراز کرده و مینویسد: «از امت و دولت انگلیس راضی هستم. این آمدن من به اینجا، سبب الفت بین ایران و انگلیس است. ارتباط تمام حاصل میشود، نتیجه به درجهای میرسد که بهزودی از افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا میکنند. همین انگلیس خود را برای ایران فدا میکند.»[9]
طبیعتاً حمایتهای انگلیس از بهائیها بدون چشمداشت نبود بلکه برای این بود که در فرصت مناسب از این فرقه استفاده شود؛ چنانکه سر آرتور هاردینگ، وزیرمختار بریتانیا در ایران در خاطرات خود مینویسد: «یکصد سال اخیر، بابیان و بهائیان ایران همیشه از خط مشی سیاسی انگلستان در شرق پیروی کردهاند.»[10]
بعدها در زمان جنگ جهانی اول، عبدالبهاء از هیچ کمکی به سود انگلستان و علیه مسلمانان دریغ نکرد؛ چنانکه مقامات این کشور که مسئول اداره فلسطین بودند به لندن توصیه کردند که نشان جدید امپراتوری بریتانیا و لقب آن را به عبدالبهاء اعطا کنند. این مقامات دلیل پیشنهاد خود را اینگونه گفتند: «عبدالبهاء از زمان اشغال فلسطین مستمراً به نحو صادقانهای به آرمان بریتانیا خدمت کرده است. در مشورت نظرات او برای فرمانده نظامی و افسران دستگاه اداری مستقر در حیفا بسیار ارزشمند بوده و از نفوذ خود در این شهر تماماً در جهت خیر و صلاح استفاده کرده است.»[11]
یکی از کمکهای عبدالبهاء به انگلیس این بود که در اواخر جنگ جهانی اول، در شرایطی که عثمانیها با انگلیسیها در جنگ بودند و آرتور جیمز بالفور وزیر خارجه انگلیس، اعلامیه مشهور خود مبنی بر «وطن ملی یهود» در فلسطین را صادر کرده بود (آبان 1296ه.ش)، عبدالبهاء با قشون انگلیس به همکاری پرداخت و مقدار زیادی گندمِ ذخیره خود را در اختیار قشون انگلیس قرار داد. لذا جمال پاشا فرمانده کل قوای عثمانی، تصمیم بر اعدام عبدالبهاء و خرابی مراکز آنان در عکا و حیفا را داشت، لکن بالفور پس از دریافت خبر به ژنرال اللبنی، فرمانده سپاه انگلیس دستور تلگرافی صادر کرد تا از عبدالبهاء، عائله و دوستان او به جمیع قوا حمایت کنند.[12]
خدمت عبدالبهاء به انگلیس به حدی برای این کشور اهمیت داشت که در مراسم خاکسپاری او نمایندگانی از دولت انگلیس شرکت داشتند و وینستون چرچیل، وزیر مستعمرات بریتانیا با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعه بهائی ابلاغ کرد.[13]
ارتباط بهائیان با آمریکا و اسرائیل
عبدالبهاء در سالهای 1290 ـ 1292 ه.ش سفری به غرب داشت و در نطقهای متعددی که در مجامع گوناگون اروپا و آمریکا ایراد کرده بود، از آمریکا نیز جانبداری کرده بود. او در یکی از نطقهای خود گفته بود: «قطعه آمریکا نزد حق، میدان اشراق انوار است.» همچنین در یک سخنرانی دیگر اظهار کرد: «از برای تجارت و منفعت ملت آمریکا، مملکتی بهتر از ایران نه. چه که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است. امیدوارم ملت آمریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر شود.»[14]
همان اوقات، مرید و منشی عباس افندی و یکی از رؤسای بهائیت در آمریکا (علیقلیخان نبیلالدوله) نیز نقش اساسی را در انتخاب و اعزام مورگان شوستر «مستشار آمریکایی» به ایران ایفا کرد و نخستین بار او پای کمپانیهای نفتی آمریکایی را به ایران باز کرد. زمانی هم که شوستر و همکاران آمریکاییاش برای تصدی دوایر گمرک و مالیه ایران در اردیبهشت سال 1290ش وارد مهرآباد تهران شدند، محفل بهائیان ایران، به اشاره همین نبیلالدوله استقبال با شکوهی از شوستر به راه انداختند.[15]
برای بهائیان فرقی نمیکرد که نوکر کدام کشور استعماری باشند، آنها این اصل را برای خود پذیرفته بودند که وطن خاصی نداشته باشند و جهانوطنی را شعار خود قرار داده بودند؛ چنانکه بهاءالله اصل علاقه به وطن و وطندوستی را مورد انکار قرار داد و بهائیان ایران را مکلف کرد که ترک علاقه به وطن اصلیشان ایران نموده و از انجام هر نوع اقدام و کوششی که به نحوی به افتخارات ملی و تحکیم وطندوستی ملت ایران بینجامد، خودداری کنند و در این خصوص صریحاً اظهار داشت: «لیس الفخر لِمَن یُحِبُّ الوطن بل الفخر لِمَن یُحِبُّ العام» یعنی نباید کسی افتخار کند که وطن خود را دوست دارد بلکه افتخار برای کسی است که عالم را دوست دارد.[16]
بعد از عباس افندی، نوه دختری او یعنی شوقی افندی ربانی رهبری بهائیان را بر عهده گرفت. در زمان حیات شوقی حکومت یهودی اسرائیل در فلسطین روی کار آمد و به پاداش مساعی بیشمار بهائیت در ایجاد یک فرقه مذهبی در قلب جامعه اسلامی، این مسلک در آنجا رسمیت یافت و املاک و اموال ایشان تحت حمایت واقع شد و از مالیات و عوارض معاف شد.[17]
با توجه به اختلاف شدید و دیرین مسلمانان و یهودیان، شوقی تصمیم گرفت تا سرزمین اسرائیل را مرکز اصلی بهائیان قرار داده، دولت یهود را به عنوان پناهگاه و تکیهگاه این فرقه درآورد. شوقی یکی از وظایف شورای بینالمللی بهائیان را رابطه با دولت اسرائیل بیان میکند. همچنین وی در نقشه ده سالهاش در هدف بیست و چهارم، حمایت از دولت اسرائیل را بر همه دولتهای جهانی ترجیح میدهد و تأسیس شعب محافل روحانی و رأی بهائیان را فقط در ارض اقدس و بر حسب قوانین حکومت جدید التأسیس اسرائیل ممکن میداند.[18]
روحیه ماکسول (آخرین رهبر فرقه بهائیت) و همسر شوقی افندی میگوید: «من ترجیح میدهم که جوانترین ادیان (بهائیت) از تازهترین کشورهای جهان (اسرائیل) نشو و نما نماید و در حقیقت باید گفت آینده ما یعنی (بهائیت و اسرائیل) چون حلقات زنجیر به هم پیوسته است.»[19]
تاریخ بهائیت گواه آن است که این سازمان همواره علیه مسلمانان و برای تأمین منافع حامی خود، اسرائیل، به فعالیت پرداخته است. نمونه آن کنفرانس پالرمو است. در میان کنفرانسهای تشکیلاتی بهائیت که آن را به عنوان «کنفرانسهای بین القارات» و یا بینالمللی برگزار میکنند، کنفرانس سال 1968(1346ش) که به کنفرانس پالرمو یا سیسیل معروف شد، مقارن حمله اسرائیل در مرزهای اردن و حمله به نیروهای فلسطینی بود. در نتیجه کنفرانس مذکور تحتالشعاع آن جنگ قرار گرفت و بهائیان حاضر، آن را به کنفرانس حمایت از اسرائیل تبدیل کردند.[20]
بهائیان نه تنها از اسرائیل حمایت میکردند، بلکه کاملاً در خدمت اهداف استعماری آن بودند. اسرائیل نیز به دنبال آن بود که نهایت استفاده را از وجود بهائیان در کشورهای مختلف ببرد؛ چنانکه در یکی از اسناد ساواک درباره شرکتکنندگان انتخابات اعضا محفل مرکزی بهاییهای جهان آمده است: «اسرائیل مذهب بهاییها را بهعنوان یک مذهب رسمی در سال 1972م[1351ه.ش] به رسمیت شناخته است. دولت اسرائیل با اجرای برنامه تحبیب از افراد مزبور میکوشد از اقلیت فوقالذکر در سایر کشورهای جهان به ویژه ایران بهرهبرداری سیاسی ـ اطلاعاتی و اقتصادی بنماید.»[21]
بهائیان همچنین تمایل داشتند که به اقتصاد اسرائیل نیز کمک کنند. کارشناس ساواک درباره کمکهای مالی تشکیلات بهائیت به اقتصاد اسرائیل مینویسد: «چون فقط اسرائیل مسلک بهایی را به رسمیت شناخته و بهائیان نیز در آن کشور دارای محلی برای زیارت میباشند، لذا سعی مینمایند که به آن کشور کمکهای مالی زیادی نموده تا به این وسیله به اقتصاد اسرائیل کمک شود.»[22]
بهائیت و رژیم پهلوی
اسناد تاریخی گویای این مطلب است که در روی کار آمدن رضاخان در ایران، بهائیان نقش جدی داشتند. بر اساس این اسناد مدتها پیش از کودتای انگلیسی سال 1299ش، حبیبالله عینالملک (پدر امیرعباس هویدا نخستوزیر مشهور عصر پهلوی)، رضاخان را کشف و به سَرْجاسوس بریتانیا در ایران (سِر اردشیر ریپورتر یا اردشیر جی) برای انجام کودتا معرفی کرد. جز این، عوامل دیگری نیز از بهائیان با کودتاچیان همکاری داشتند که پس از پیروزی کودتا حتی به کابینه سید ضیاءالدین طباطبایی (رهبر سیاسی کودتا) راه یافتند. پارهای گزارشها حاکی است که رضاخان نیز متقابلاً (در تعهداتش به انگلیسیها) وعدههایی درباره میدان دادن به این فرقه در ایران، داده بود.[23]
بهایی سرشناس دیگری که در کودتای سوم اسفند 1299 نقش داشت و پس از انجام آن نیز در کابینه برآمده از کودتا (به ریاست ضیاءالدین طباطبایی) عضویت داشت، میرزا علیمحمدخان موقرالدوله بود که از «افنان» یعنی خویشاوندان مادری علیمحمد باب محسوب میشد. موقرالدوله که اندکی پس از کودتای 1299 درگذشت، قبلاً سرکنسول ایران در بمبئی، نماینده وزارت خارجه در فارس و حاکم بوشهر بود و در کابینه سید ضیاء نیز وزارت فواید عامه و تجارت و فلاحت را بر عهده داشت.
موقرالدوله ضمناً پدر حسن موقر افنان بالیوزی از گویندگان سابق بخش فارسی رادیو بیبیسی لندن (و به قولی، بنیانگذار این بخش) و از سران طراز اول بهائیت بود که ریاست محفل ملی روحانی بریتانیا را در سالهای 1937 ـ 1960 (1315 ـ 1338 ش) بر عهده داشت.[24]
روی کار آمدن رضاشاه به سود بهائیان بود؛ چرا که عرفیگرایی رضاشاه فرصت مناسبی برای گسترش بخشهای اداری و همچنین امر مهم تبلیغات دینی، بهویژه پس از سرکوب زمان قاجار، فراهم آورد و آنها را از مداخلههای خودسرانهی نیروهای مذهبی در امان داشت.[25]
حسین فردوست از عناصر مهم رژیم پهلوی که مناصب مهمی چون معاونت ساواک، ریاست دفتر اطلاعات ویژه شاه و ریاست دفتر بازرسی شاه را تجربه کرده بود، در کتاب خاطراتش مینویسد: «اصولاً رضاخان نیز با بهائیت روابط حسنه داشت، تا حدی که اسدالله صنیعی را که یک بهائی طراز اول بود، آجودان مخصوص محمدرضا کرد. صنیعی بعدها بسیار متنفذ شد و در زمان علم و حسنعلی منصور و به خصوص هویدا به وزارت جنگ و وزارت خواروبار رسید.[26]
در یکی از اسناد ساواک که در طبقهبندی حفاظتی در ردیف خیلی محرمانه قرار گرفته، یکی از بهائیان سخنرانی کرده و میگوید: «شماها به یاد ندارید که در زمان رضاشاه و در زمان سید نورالدین ما را غارت کردند، ولی شخص رضاشاه از این موضوع بسیار ناراحت بود و مخفیانه و دور از چشم علما، عدهای از مسلمانان را از بین برد، چون او یک بهائی واقعی بود و همیشه از بهائیان پشتیبانی میکرد. کشف حجاب از روی قانون و منطق بهاءالله صورت گرفته است.»[27]
در عصر پهلوی دوم نیز آن دسته از نیروهای اجتماعی و سیاسی که از سوی رژیم خطرناک تشخیص داده نمیشدند، از بیطرفی دولت در امور دینی و اعتقادی و تحدید قدرت روحانیت بهرهمند شدند.
اجرای نقشههای جهانی ده ساله و نه ساله و طرحهای محلی پنج ساله بهائی با به قدرت رسیدن سلطنت پهلوی بهویژه پهلوی دوم همزمان، و بنابراین رژیم سکولار به اولین و مهمترین عامل در جهت بقا و رشد اقلیت بهائی در ایران تبدیل شد.[28]
در این دوره نفوذ عناصر بهائی در دولت به اوج خود رسید و بسیاری از پستهای حساس سیاسی و نظامی در اختیار آنها قرار گرفت. همین مسئله فرصتی شد تا این افراد به عنوان عاملی برای استعمار، سیاستهای کشورهای استعمارگر را دنبال کنند.
در این زمان آنها کاملاً مانند یک حزب عمل میکردند و از این طریق سیطره خود را بر بخش عظیمی از دستگاه دولتی و اقتصاد و فرهنگ کشور اعمال مینمودند. مرکز آنان در اسرائیل بود و با یک تشکیلات بسیار منظم و گسترده با این مرکز در ارتباط بودند. به همین مناسبت غیر از نفوذ دولتی، آنان با داشتن ارتباط با کشورهای خارجی به خصوص اسرائیل و انگلستان در حقیقت کارگزاران آن کشورها در ایران نیز بودند.[29]
اسناد زیادی درباره جاسوسی بهائیان برای صهیونیسم و حامیانش در عصر پهلوی موجود است. به عنوان مثال در یکی از اسناد ساواک به تاریخ 27 /03 /1337 آمده: «در محفل ملی ایران در تهران طی نامه محرمانه به کلیهی محفلهای سراسری ایران ابلاغ کرده افراد بهایی که در سازمانهای دولتی مشغول به کارند، موظفند از کارهای روزمره که انجام میدهند و بخشنامههای اداری که از طریق وزارتخانههای متبوعه صادر میگردد، به دفتر حظیره القدس محل را آگاه سازند. خبر سپس از طریق بیتالعدل به کامپالای آفریقا ابلاغ تا اجرا و نتایج آن به اطلاع دکتر براند اسکات (رئیس سازمان بهائیت در اسرائیل) برسد.»[30]
در یکی دیگر از اسناد ساواک به تاریخ 11 /03 /1347 گزارشی از جاسوسی بهائیان مطرح شده که مربوط به یکی از محافل بهائیان بوده و در آن موضوع نفوذ جاسوسان بهائی در ادارههای دولتی عنوان شده است. در این سند آمده است: «پیشرفت و ترقی ما بهائیان این است که در هر اداره ایران و تمام وزارتخانهها یک جاسوس داریم و هفتهای یکبار که طرحهای تهیه شده وسیله دولت که به عرض شاهنشاه آریامهر میرسد گزارشاتی در زمینه طرح به محفلهای روحانی بهائی میرسد. مثلاً در لجنه پیمانکار کادر بهائیان ایران هر روز گزارش خود را در زمینه ارتش ایران در اینکه چگونه اسلحه به ایران وارد میشود چگونه چتربازان را آموزش میدهند، به محفل روحانی بهائیان تسلیم مینمایند.»[31]
چرایی همراهی پهلوی با بهائیت را میتوان در وابستگی این حکومت به قدرتهای بیگانه یعنی انگلیس، آمریکا، اسرائیل و جستجو کرد. در حقیقت حکومت پهلوی و سازمان سیاسی بهائیت هر دو تابعی از سیاست دولتهای سلطهگر بودند و از نوعی همزیستی مسالمتآمیز برخوردار بودند.[32] محمدرضا شاه نیز معتقد بود: «افراد بهائی در مشاغل سیاسی مفیدند چون علیه من توطئه نمیکنند.»[33]
از جمله افراد بهائی این دوره که همکاریهایی با سرویس اطلاعاتی انگلیس نیز داشت، عبدالحسین نعیمی بود. ساواک تهران در گزارشی به رئیس ساواک و رئیس اداره سوم مینویسد: «آقای عبدالحسین نعیمی در سالهای 1320 الی 1324 رئیس کمیته محرمانه سفارت انگلیس در تهران بوده و با همکاری دبیر اول سفارت انگلیس در امور سیاسی خارجی و داخلی ایران نقش مؤثری داشته و خانم لمبتون[34] LEMTUNE که یک دوشیزه 80 ساله انگلیسی است و در جنگ دوم جهانی ریاست کمیته اینتلیجنت سرویس انگلستان را در تهران به عهده داشته و کلیه امور و بازیهای سیاسی داخلی را به نفع انگلستان رهبری مینمود، یکی از دوستان و همکاران مؤمن آقای عبدالحسین نعیمی بوده و آقای نعیمی در سال 1325 و 1326 از سفارت انگلیس کنار رفته و همکاری خود را در امور سیاسی بهطور مخفیانه و غیر محسوس با سرویس اطلاعاتی سفارت انگلیس در تهران ادامه میداده است و در ظاهر به کسب و تجارت میپرداخته است.
آقای نعیمی اکنون از مالکین بزرگ بشمار میرود و همکاری مخفیانه خود را با دوستان انگلیسی در تهران حفظ کرده است و از لحاظ بهاییگری جزو گروه کارگردانان بهائیها در تهران میباشد.»[35]
در ادامه این گزارش آمده است: «خانم نعیمی نیز از چندی قبل در انجام وظائف پدرش با سرویسهای اطلاعات سفارت انگلیس و مقامات انگلیس است و خانم نعیمی در سال چند مرتبه به اروپا و انگلستان مسافرت و در کنفرانسهای بهائیان جهان که در لندن و واشنگتن و کانادا تشکیل میگردیده از طرف زنان بهائی ایران شرکت مینماید و در انجام وظایف خود در مورد ترویج و توسعه نفوذ بهائیان جدیت از خود گذشتگی نشان داده و اکنون مقام اول را در بین بهائیان ایران دارا میباشد... خانم نعیمی به وسیله پدرش (عبدالحسین نعیمی) با دیپلماتهای انگلیسی و آمریکایی آشنایی دارد و در لندن نیز با زنان و مردان نمایندگان مجلس و وزارت امور خارجه آشنایی داشته و به منزل آنان رفتوآمد دارد.»[36]
عبدالکریم ایادی، جاسوسی در لباس پزشک
از دیگر بهائیان این دوره که خدمت زیادی به استعمارگران کرد، عبدالکریم ایادی بود. ایادی پزشک مخصوص شاه بود و به علت درجه نظامیاش در ارتش نفوذ داشت و در بعضی امور مورد مشورت شاه قرار میگرفت.
به گفته فردوست، پدر ایادی از رهبران مذهبی بهائیها بود و این سمت به ایادی به ارث رسیده بود. لذا بدون تردید باید گفت که او از آغاز توسط سرویس انگلیس نشان شده و واجد شرایط یک جاسوس طراز اول بود. لذا او را به دربار معرفی کردند. نقشی که ایادی تا انقلاب برای غرب داشت، مجموع مهرههای غرب روی هم نداشتند.[37]
ایادی رئیس «اتکا» ارتش و نیروهای انتظامی بود و در این پست کلیه نیازمندیها باید به دستور او تهیه میشد. هرچه اراده میکرد ولو در کشور موجود بود باید برای ارتش از خارج، بهویژه انگلیس و آمریکا وارد میشد... ایادی جاسوس بزرگ غرب و مطلعترین منبع اطلاعاتی سرویسهای آمریکا و انگلیس در دربار و کشور بود و نفوذ او با نفوذ محمدرضا مساوی بود.[38]
نخست وزیران به خصوص امیرعباس هویدا، رؤسای ستاد ارتش و کلیه مقامات مهم مملکتی اعم از وزیر و نماینده مجلس و امثالهم دستورات او را که نخست بهصورت خواهش ـ و اگر اجرا نمیشد ـ بهصورت امر صادر میشد، باید اجرا میکردند. ایادی در کلیه مسافرتهای خارجی همراه محمدرضا بود و طبیعی است که مورد علاقه برخی کشورهای ذینفع در رابطه با ایران بوده است.[39]
ایادی یکی از کسانی بود که در جهت گسترش روابط سیاسی و اطلاعاتی ایران و رژیم صهیونیستی نقش تعیینکنندهای داشت. «مئیر عزری» که نماینده دولت اسرائیل در تهران بود، ارتباط صمیمانهای با سران سیاسی و نظامی کشور از جمله سپهبد حاجعلی کیا رئیس اداره اطلاعات ارتش، دکتر منوچهر اقبال نخستوزیر و غلام عباس آرام وزیر امور خارجه و ایادی رئیس ستاد ارتش داشت. او موفق شد با کمک دوستان بهائی خود همچون ایادی ملاقاتهایی بین شاه و مقامات عالیرتبهی اسرائیلی ازجمله «ژنرال هرکایی» رئیس ارتش اسرائیل ترتیب دهد که از پیامدهای این ملاقاتها، موافقت شاه با افتتاح نمایندگی سیاسی ایران در تلآویو بود.[40]
مئیر عزری ایادی را دوست خوب خود خطاب کرده، میگوید: «در نوامبر سال 1960م (آبان 1339ش) با همه پرخاشجوییهای تندی که از سوی کشورهای عربی بر ضد اسرائیل به نمایش درآمده بود، نمایندگان پزشکی اسرائیل توانستند با یاری سپهبد ایادی، پزشک ویژه شاه و سرپرست یگان بهداری ارتش در کنگرهی پزشکی ارتشهای جهان در تهران شرکت جویند.»[41]
عزری اضافه میکند: «گو اینکه در میان نزدیکان سپهبد ایادی کسانی بودند که از دعوت پزشکان ارتش اسرائیل برای شرکت در کنفرانس روی خوش نشان نمیدادند، ولی من از ایادی خواستم آن را با شاه در میان نهد و موافقت او را به چنگ آورد که همینطور هم شد.»[42]
در سندی سری از اسناد لانه جاسوسی، از ایادی بهعنوان یکی از واسطهها و دلالان اعمال نفوذ نام برده شده که در چندین شرکت مانند: شرکت نفت پارس سهامدار است و بین 15 تا 40 درصد از سهام این شرکت را در دست دارد و حق انحصار در پرورش و صید میگو در خلیجفارس را نیز دارد.[43]
ایادی بنا به اعتراف یک گروه انشعابی از بهائیت، جاسوس آمریکا بوده و اطلاعات لازم و مورد نظر را به مرکز حکومت آمریکا منتقل کرده است. این گروه انشعابی از زبان «اسدالله مبشری» وزیر دادگستری دولت موقت، خبری را در نشریه خود که «احرار» نام داشت، منتشر ساختند. متن آن خبر این چنین است: «ایادی پزشک مخصوص شاه برای سازمان سیا جاسوسی میکرده است و مأموریت داشت که اگر شاه قدمی برخلاف منافع آمریکا بردارد، او را به قتل برساند.»[44]
فردوست میگوید: «ایادی همواره در زندگی خصوصی محمدرضا و زنان و اطرافیانش رسوخ داشت و هر اطلاعی که ممکن بود کسب میکرد و رساندن آن هم به انگلیسیها آسان بود، زیرا چه در خانه محمدرضا و چه در خانه دوستان ایادی و در میهمانیها عنصر مطلوب سفارت و رئیس MI-6 سفارت حضور داشت؛ به علاوه شاپورجی که مکمل اعضا سفارت بود.[45]
امیرعباس هویدا نخستوزیر بهایی و کارگزار استعمار و کابینه بهایی او
یکی دیگر از بهائیان دوره پهلوی که میتوان او را غلام حلقه به گوش استعمارگران و از مهرههای اصلی، مهم و تربیت شده آنها برای تسلط بر ایران دانست، امیرعباس هویدا بود که 13 سال در مقام نخستوزیری قرار داشت.
به گفته فردوست، انگلستان در تهران تعدادی سیاستمدار حرفهای تربیت کرده بود که استعداد وکالت و وزارت و صدارت داشتند و همه پستهای کلیدی را به خود اختصاص میدادند که از جمله این افراد هویدا بود.[46]
در یکی از اسناد ساواک، یکی از بهائیان سرشناس شیراز میگوید: «آقای امیرعباس هویدا، به پشتیبانی بیتالعدل اعظم و کامپالای آفریقا، مدت سیزده سال بر ایران حکومت کرد و جامعه بهائیت به پیشرفت قابل توجهی رسید و افراد متنفذ بهائی پستهای مهمی را در ایران اشغال و پولهای مملکت را به خارج فرستادند.»[47]
تاجالملوک مادر محمدرضا پهلوی، در خاطرات منسوب به وی به جاسوس بودن هویدا تصریح میکند و میافزاید: «... البته هویدا خیلی مورد حمایت دولتهای آمریکا، انگلستان و فرانسه بود و علیالخصوص در بین اسرائیلیها فوقالعاده محبوبیت داشت. در واقع باید بگویم که یک قهرمان برای یهودیهای فلسطین بود. چون در موقع جنگ از لهستان که خیلی یهودی داشت، تعداد زیادی یهودی را به فلسطین قاچاق کرده بود... محمدرضا میگفت، او عضو یک سازمان قوی مربوط به یهودیها بوده است. من اسم این سازمان را نمیدانم، اما همین سازمان بود که مملکت اسرائیل را درست کرد.»[48]
دفتر نمایندگی اسرائیل در دوران نخستوزیری هویدا فعال مایشاء بود و تمام عرصههای سودآور را در انحصار خود داشت. صنعت مرغداری و ورود تخممرغ مورد نیاز کشور کاملاً در انحصار اسرائیل بود. هر روز یک هواپیما حامل جوجههای یک روزه در فرودگاه مهرآباد به زمین مینشست و دهها هزار جوجه یک روزه مورد نیاز واحدهای مرغداری را به تهران میآورد و یک هواپیمای دیگر خطوط هوایی «اِلعال» متعلق به رژیم غاصب فلسطین، تخممرغ مصرفی کشور را به تهران وارد مینمود و سود حاصله از این واردات جوجه، تخممرغ و موارد دیگر به جیب چند تا تاجر کلان و سرمایهدار یهودی میرفت.[49]
در همین زمان، قراردادهای کشاورزی ایران و اسرائیل و همکاریهای بازرگانی به اوج خود رسید و کارشناسان اسرائیلی در ایران به فعالیت گسترده پرداخته و ایران عملاً به بازار پرمصرف برای صهیونیستها تبدیل شد.[50]
فروش نفت به اسرائیل و هموارکردن راه برای این تجارت، از جمله موارد بارز خیانت هویدا به اسلام و ملل مسلمان بود. تا زمان او، صدور نفت ایران به صورت مخفیانه و محدود بود و شاه در مصاحبههای خود منکر ارسال نفت میشد، اما در سال 1345 هویدا در پاسخ به یکی از مخبرین جراید گفت: «کشور ایران نفت مورد نیاز اسرائیل را تأمین میکند، منتها نفت را کمپانیهای خارجی به اسرائیل میفروشند. نه ایران.»[51]
هویدا در مصاحبه با مجله آلمانی «هوبی» اعلام کرد که صادرات نفت ایران به اسرائیل در صورت تجدید جنگ میان اعراب و اسرائیل نیز همچنان ادامه خواهد یافت.[52] و طبق اسناد ساواک دولت اسرائیل نیز به پاس این خدمت بزرگ، 140 هزار متر مربع زمین در فلسطین به ایشان واگذار کرد.
در متن سند ساواک آمده است: «حسین بشیری عضو مالی دارایی و معاون سابق اداره کل حسابداری ژاندارمی که با علما و روحانیون ارتباط نزدیک دارد اظهار میداشت: چون آقای هویدا نخستوزیر در معامله محرمانه فروش نفت ایران به اسرائیل خدمت بزرگی به آن کشور نموده دولت اسرائیل در قبال این خدمت یک صد و چهل هزار مترمربع زمین در فلسطین به ایشان واگذار نموده است.»[53]
در زمان نخستوزیری هویدا تعداد زیادی از بهاییها در کابینه او مشغول شدند و به گفته فردوست در دوران هویدا، ایادی تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازه او حق هیچکاری نداشتند.[54]
از جمله وزرایی که در این دوره وارد کابینه شده و بهائی بودند میتوان به وزیر جنگ «سپهبد اسدالله صنیعی»، وزیر کشاورزی و آب و برق «منصور روحانی»، وزیر آموزش و پرورش «فرخرو پارسای»، وزیر بهداری «منوچهر شاهقلی»، وزیر امور خارجه «عباس آرام»، وزیر بازرگانی «منوچهر تسلیمی» اشاره کرد.[55]
در اسناد ساواک به سوابق این وزرا و خدماتی که به استعمار کردهاند اشاره شده است. به عنوان مثال در یکی از همین اسناد به گذشته و تمایلات عباس آرام وزیر امور خارجه، اشاره شده است که او در جوانی به بمبئی میرود و در قنسولگری انگلیس مشغول به کار میشود و مستر کنت قنسول انگلیس پس از آشنایی با آرام در هر مأموریتی که از طرف وزارت امور خارجه انگلیس به او محول میشده آرام را هم با خود میبرده و بعد از خاتمه جنگ بینالملل اول، آرام به ایران آمده و در کادر وزارت خارجه مشغول خدمت شده است.[56] در این سند از تمایلات سیاسی آرام به عنوان طرفدار سیاست انگلیس نام برده شده و گفته شده که تا آن زمان نیز بین آرام و مقامات انگلیسی ارتباط برقرار بوده است.[57]
در سند دیگری از همین سازمان، گزارشی از رادیو بغداد منتشر شده است که در آن آمده است: «رادیوی مذکور روز 7 /6 /49 مطالبی به شرح زیر پخش نمود: یکی از اعضای سازمان فراماسونها در ایران که توسط سازمان اینتلیجنت سرویس انگلستان اداره میشود، عباس آرام وزیر سابق امور خارجه ایران است. وی نقشهای مهمی را در سیاست داخلی و خارجی ایران ایفا کرده است. اینتلیجنت سرویس انگلستان اطلاعاتی را که میخواست مستقیماً از این شخص دریافت میکرد و در اختیار دایره خاورمیانه وزارت امور خارجه انگلستان قرار میداد و این اداره، اطلاعات مذکور را به نوبه خود به مراجع مربوط در وزارت خارجه میفرستاد. اینتلیجنت سرویس انگلستان با افزودن عباس آرام به جمعیت فراماسونها وی را در دام خود افکند و او ناگهان خود را در میان شخصیتهای بارز مملکتی یافت.»[58]
یکی دیگر از اعضای بهائی کابینه هویدا، هوشنگ انصاری است. فردوست درباره او مینویسد: «عباس آرام از وابستگان انگلیسی، مدتها وزیر خارجه بود. موقعی که او سفیر در ژاپن شد، هوشنگ انصاری کارمند محلی سفارت ایران بود. آرام تشخیص داد که انصاری فرد مناسبی است و او را به انگلیسیها معرفی کرد. بدین ترتیب انصاری ناگهان وزیر اطلاعات، سفیر ایران در امریکا، وزیر دارایی، مدیرعامل شرکت نفت شد و جزو کاندیداهای نخستوزیری بود که انقلاب شد.»[59]
در یکی از اسناد ساواک درباره هوشنگ انصاری آمده است که پدرش بهائی بوده و به همین خاطر از لارستان به شیراز فرار میکند و مدتی در این شهر و سپس اصفهان و تهران مبلغ بهائیت بود و به علت خدماتی که به دین بهائی نمود حظیرهالقدسی به نام او در قزوین دایر کردند.[60]
هوشنگ انصاری هنگام زندگی در اصفهان به وسیله مبلغین مسیحی به دین مسیح در میآید و با کمکْ خرج مسیحیان به تحصیل ادامه میدهد و شهرت دارد که بعد از جنگ جهانی دوم در همین شهر به خدمت خارجیان درآمده اما از این وابستگی هیچ سندی در دست نیست. بعد از خاتمه تحصیل در ایران به انگلستان و آمریکا میرود و درجه میگیرد.[61]
انصاری پس از خاتمه تحصیل به ایران مراجعت میکند و اولین کار او خبرنگار مخصوص (اینترناشنال نیوز سرویس) و (اینترناشنال فتو) بود. با داشتن این دو سمت با (جرج آلن) سفیر آمریکا در تهران تماس برقرار میکند و جرج آلن هرگاه تحقیقات اولیهای لازم داشته وی را به سمت مخبر نزد مقامات دولتی میفرستاده است. در یکی از این مأموریتها او به قوامالسلطنه مراجعه میکند و میخواهد با او مصاحبه کند. وقتی سؤالات مطرح میگردد قوامالسلطنه به او میگوید خوب است همان کسی که این سؤالات را به تو داده مستقیماً به خودم مراجعه کند. این جمله سبب میشود که روز بعد جرج آلن سفیر آمریکا شخصاً با قوام ملاقات میکند و موضوع مورد نظر مطرح میگردد.[62]
در یکی از اسناد لانه جاسوسی گزارشی از ویلیام سولیوان سفیر امریکا در تهران با مهر خیلی محرمانه در تاریخ 6 مهر 1357 به واشنگتن ارسال میشود که در آن نوشته شده «شنیدهایم که انصاری یکی از افرادی است که مخالفین تحت این عنوان که «بایستی برود» از او یاد کردهاند. اینکه این امر به خاطر ارتباطات بهائیگری یا فساد و یا هر دو آنهاست روشن نیست، هر چند هر دو مدعا باعث پخششدن شایعه شدهاند.»[63]
منصور روحانی از دیگر بهائیانی بود که به کابینه هویدا راه یافت. وی در دو وزارتخانهی مهم «آب و برق» و «کشاورزی و منابع طبیعی» مقام وزارت داشت و مورد وثوق کامل محمدرضا پهلوی بود. منصور روحانی در خانواده بهائی به دنیا آمد و با کمک افرادی از این تشکیلات چون «هژبر یزدانی» و «هویدا» در ساختار سیاسی رژیم به فردی بسیار قدرتمند تبدیل شد.[64]
در یکی از اسناد لانه جاسوسی درباره روحانی آمده است که او به عنوان دبیر و رئیس انجمن ایران و آمریکا خدمت کرده و در این شغلها بسیار مفید و مؤثر بوده است و یکی از دوستان خوب ایالات متحده به حساب میآید.[65]
او نیز همچون دیگر بهائیان مایل به خدمت در جهت منافع اسرائیل بود. به همین دلیل در یکی از اسناد ساواک آمده: «مهندس روحانی اظهار داشته است نظر دوستان ما در کابینه (منظور وزرای پیرو فرقه بهاییگری است که خود روحانی از آن دست میباشد) آن است اختلاف بین دولت و روحانیت ادامه یابد تا اینکه دولت ناچار شود برای ضربه زدن به فعالیت روحانیون با دولت اسرائیل رابطه سیاسی برقرار کند و حتی در صورت لزوم با آن دولت قرارداد نظامی منعقد سازد... اگر مقامات روحانی در ایران با حکومت مصر به مبارزه برنخیزند، ناچاریم این فکرِ عقد قرارداد با کشور اسرائیل را عملی سازیم.»[66]
نتیجهگیری
رهبران بابیت و بهائیت و جانشینان آنها ارتباطات تنگاتنگی با استعمارگران داشتند بهطوریکه در مواقع حساس، هم به شکل مخفی و هم علنی از حمایت آنها برخوردار شدند. نتیجه این حمایتها آن بود که رهبران این دو فرقه و پیروانشان کاملاً در خدمت اهداف استعمارگران قرار گرفتند و به شکلهای گوناگون به منافع ملی و اسلامی مسلمانان ضربه و خسارت زدند.
مطالعه ارتباط بهائیان با کشورهای مختلف استعماری نشان میدهد که هرچند سران و پیروان این تشکیلات در برهههای مختلف در خدمت اهداف استعماری روس، انگلیس، آمریکا و اسرائیل قرار داشتند، اما در برخی زمانها پیروی از سیاستهای یکی از این کشورها بیشتر و پررنگتر جلوه مینمود. این مسئله نشان میدهد که بهائیت برای ادامه حیات، باید بهصورت ویژه از حمایت یک کشور استعماری برخوردار باشد.
این حمایتها آنچنان گسترده بود که بهائیان در دوره پهلوی به تمام ارکان کشور نفوذ کردند و در زمان نخستوزیری هویدا اکثر وزرای کابینه او را یا بهائیان، یا بهائیدوستان، تشکیل میدادند و از هیچ خدمتگزاری به بیگانگان کوتاهی نمیکردند تا آنجا که برنامهها، منافع و اهداف بیگانگان سر لوحه کارها و امور مملکت و کارگزاران نظام سلطنتی قرار گرفت.
پینوشتها:
[1]. زاهد زاهدانی، سید سعید (با همکاری محمدعلی سلامی)، بهاییت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 84 و 85.
[2]. افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، تهران، نشر مهرفام، 1382، ص276 به نقل از کتاب نهضت بابیت در ایران میخائیل سرگیویچ ایوانف و آرشیو وزارت خارجه پرونده شماره 133 تهران، صفحه 383، گزارش سفیر دالگورکی به وزیر امور خارجه نسلرود 10 ژوئن 1850 (20 خرداد 1299 شمسی).
[3] . محیط طباطبائی، محمد و دیگران، بهاییت آنگونه که هست، تهران، مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی جامجم، 1389، ص 24. در باره ترور ناصرالدین شاه و فعالیت تروریستی بابیان، ازلیان و بهائیان بنگرید به: نفوذ جریانهای بابی و بهائی در نهضت مشروطیت، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی. همچنین درباره تاریخ بابیت، ازلیت و بهائیت بنگرید به: جواهری، میکائیل، بهائیت پاد جنبش تجدید حیات ملت ایران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، سال 1393، ص 130 تا 208 و درباره مجید آهی، همان، ص 307.
[4] . همان
[5] . صبحی مهتدی، فضلالله، پیام پدر، امیرکبیر، تهران، 1356، ص 53 - 52. در مورد زندگی و آثار مرحوم فضلالله مهتدی بنگرید: یادی از مرحوم فضلالله مهتدی(صبحی) و دشمنی بهائیان با ایشان، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[6] . زاهدانی، همان، ص150 به نقل از کتاب قرن بدیع، شوقی افندی، ترجمه نصرالله مودت، مرسسه ملی مطبوعات امری، ج 2، ص 134.
[7] . نظری، داریوش؛ گراوند، مجتبی، مقاله «بررسی عملکرد مخرب فرقه ضاله بهائیت در تضعیف ایران در دوره قاجار و عثمانی تا پایان فروپاشی»، دو فصلنامه تاریخ ایران اسلامی، سال چهارم، 1395، ص 122.
[8] . سلطانزاده، رضا، سیری در کتابهای بهائیان، دارالکتب الاسلامیه، تهران، نسخه دیجیتال کتابخانه قائمیه، ص 38 به نقل از مکاتیب عبدالبهاء ج 4، ص 179.
[9] . افراسیابی، همان، ص 325، به نقل از مجموعه خطابات عبدالبهاء ج 1، ص 23.
[10] . مهرورز، داوود، مقاله «بهاییت از دیدگاه محققان ایرانی»، نشریه زمانه، شماره 61، سال 1386.
[11] . رایت، دنیس، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامی، نشر نو با همکاری انتشارات زمینه، تهران، 1368، ص 286.
[12] . دستهای شیطانی، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، تهران، 1387، ص 44، به نقل از قرن بدیع، شوقی افندی، ج 3، ص 297.
[13] . دانشنامه جهان اسلام، تهران، 1376، ج 4، ص 740.
[14] . رهدار، احمد، مقاله «بهاییت و آمریکا»، نشریه ایام، سال 1386.
[15] . همان.
[16] . نجفی، سید محمد باقر، بهائیان، کتابخانه طهوری، چاپ اول، 1357، ص 748، به نقل از مقدمه کتاب نقطه الکاف.
[17] . زاهد زاهدانی، همان، ص 256.
[18] . همان، ص 257، به نقل از توقیع نوروز یکصد و ده، چاپ تهران، ص 45 تا 56. (نقشه ده ساله که شامل 28 هدف بوده به همراه طرح و نقشه آن در 65 صفحه تدوین شده است و نسخهای که کتاب تاریخ جامع بهائیت از آن منتشر کرده است با ماشین تحریر کپی شده است.)
[19] . تبارشناسی بهاییت، جمعی از نویسندگان، ناشر سایت بهایی پژوهی، نسخه دیجیتال، ص 85.
[20] . اسماعیلی، حمیدرضا، سازمان سیاسی بهائیت، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1400، ص 396.
[21] . اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، کتابخانه دیجیتال سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 2، ص 211.
[22] . اسماعیلی، همان، ص 408 و 409.
[23]. محیط طباطبائی، محمد و دیگران، همان، ص 180. همچنین بنگرید: جواهری، میکائیل، همان، ص 291 تا 297.
[24]. محیط طباطبائی، همان، ص 184، و جواهری، میکائیل، همان، ص 300 تا 302.
[25]. چمنخواه، لیلا، بهائیت و رژیم پهلوی، تهران، نگاه معاصر، 1390، ص118.
[26]. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1382، ج 1، ص374. همچنین بنگرید: بهائیان در عصر پهلوی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[27]. انتظاری، امید، مقاله: «بهاییت در آینه اسناد»، نشریه زمانه، 1386، شماره 61. درباره ارتباط رضا شاه با بهائیان بنگرید: ارتباط بهائیان و رضاخان، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[28]. چمنخواه، همان، ص 52.
[29]. زاهدانی، همان، ص 546.
[30]. انوری، زینب سادات، پیوند بهاییت و صهیونیسم، تهران، علیون، 1390، ص 196.
[31]. بدون شرح به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، کتابخانه دیجیتال سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 1، ص 162.
[32]. اسماعیلی، همان، ص396.
[33]. چمنخواه، همان، ص153.
[34]. درباره خانم لمبتون بنگرید: نگاهی کوتاه به یکی از جاسوسان انگلیس به نام خانم لمبتون، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[35]. پرویز خسروانی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، کتابخانه دیجیتال سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 85.
[36]. همان.
[37]. فردوست، همان، ج 1، ص 201.
[38]. همان، ص 204.
[39]. همان.
[40]. عسگری، شاداب، بهاییان نظامی در حکومت پهلوی دوم، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1396، ص 285.
[41]. انوری، همان، ص 201.
[42]. همان.
[43]. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ج 2، ص 419.
[44]. عسگری، همان، ص 286.
[45]. فردوست، همان، ج 1، ص 199. درباره عبدالکریم ایادی بنگرید: در باره پزشک مخصوص شاه، عبدالکریم ایادی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[46]. فردوست، همان، ص 287.
[47]. انتظاری، همان.
[48]. انوری، همان، ص 206.
[49]. نیمه پنهان، سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست (امیرعباس هویدا)، دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، تهران، 1387، ص 164.
[50]. انوری، همان، ص 207.
[51]. همان.
[52]. همان، ص 208.
[53]. کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، تهران، کتابخانه دیجیتال سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 2، ص 397. درباره هویدا بنگرید به: نگاهی به زندگی امیرعباس هویدا، نخست وزیر بهائی رژیم پهلوی به روایت اسناد ساواک- بخش اول و دوم، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی و رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، امیرعباس هویدا، ج 1 و 2، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[54]. فردوست، همان، ج 1، ص 202.
[55]. اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی – اجتماعی ایران، تهران، انتشارات علمی، 1375، ص 71.
[56]. کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، همان، ج 1، ص 218.
[57]. همان.
[58]. همان، ص 208.
[59]. فردوست، همان، ج 1، ص 225 و 226.
[60]. اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک، کتابخانه دیجیتال سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 2، ص 383.
[61]. همان.
[62]. همان.
[63]. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، همان، ج 7، ص 252.
[64]. بنگرید به: نگاهی به زندگی و عملکرد منصور روحانی، وزیر بهایی کابینه هویدا، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[65]. اسناد لانه جاسوسی، همان، ج 8، ص 539.
[66]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، کتابخانه دیجیتال سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 5، ص 353.
عبدالبهاء
عبدالبهاء در کشتی از نیویورک به انگلستان
عبدالبهاء کنار برج ایفل
اعطا نشان به عبدالبهاء از طرف انگلیس
میرزا حسینعلی نوری - بهاءالله
روحیه ماکسول
نبیل الدوله و عباس افندی
نبیل الدوله و همسرش
شوقی افندی
عین الملک به همراه خانواده
اردشیر جی
مئیر عزری
شاه و مئیر عزری
امیرعباس هویدا
هویدا و پدرش
هویدا و فرخ رو پارسا
هوشنگ انصاری
انصاری و کسینجر
انصاری و کسینجر وزیر خارجه آمریکا
انصاری و دو تن از افسران آمریکایی
غلامعباس آرام
غلام عباس آرام و اسداله صنیعی
منوچهر شاهقلی
فرخ رو پارسا
منصور روحانی
منصور روحانی و هوشنگ انصاری
هویدا و هوشنگ انصاری
تعداد مشاهده: 10723