مبارزات شهید طیب حاجرضایی در محرم سال 1342
تاریخ انتشار: 10 آبان 1403
شهید طیب حاجرضایی از شهدای نامآشنای نهضت اسلامی است. او که در گذشته خود کارنامه درخشانی نداشت، در دهه 40 تحت تأثیر عوامل متعدد، تغییر رویه داد؛ به طوری که بعد از شهادتش، در محافل مذهبی، او را با جناب «حر بن یزید ریاحی» از یاران سیدالشهداء(ع) مقایسه کردند. طیب که در کودتای 28 مرداد 1332 از جمله سرکردگان دستجات خیابانی بود، درست 10 سال بعد، یعنی در 15 خرداد 1342 نقش متفاوتی ایفا نمود و این بار در برابر رژیم شاه سینه سپر کرد.[1] در این نوشتار، با نگاهی گذرا به رویدادهای محرم سال 42، عملکرد شهید طیب حاجرضایی را در محرم آن سال مرور میکنیم.
محرم سال 1342
سال 42 آبستن حوادث بسیاری بود. آن سال با تحریم جشن عید نوروز از سوی علما آغاز شده بود و در دومین روز سال، عمال رژیم پهلوی با حمله به مجلس عزای امام صادق(ع) در فیضیه، فاجعه آفریده بودند. هنگامی که محرم 1383 قمری مصادف با خرداد سال 1342 فرارسید، چه نیروهای مذهبی و چه وابستگان به حاکمیت پهلوی بخوبی میدانستند این محرم با محرم سالهای دیگر فرق میکند.
از این رو با نزدیک شدن محرم ساواک طرحی را برای خنثی کردن اقدامات احتمالی روحانیون ابلاغ کرد و به کلیه ساواکها دستور داد:
«با مدیران مساجد و بانیان مجالس سوگواری تماس گرفته و از آنان خواسته شود که به وعاظ و روضهخوانهای خود توصیه نمایند فقط در اطراف مطالب دینی صحبت و از اهانت به مقامات و تحریک مردم خودداری کنند. به طریق مقتضی اقداماتی صورت گیرد که از سخنرانی وعاظ ناراحت و آشوبگر جلوگیری شود... قبل از محرم به سر دستهها تذکرات لازم داده شود که مراقب حفظ مقررات و نظم دسته خود باشند.»[2]
روز 28 اردیبهشت 42، امام خمینی با ارسال پیامی خطاب به وعاظ و هیئتهای مذهبی به افشای توطئههای دربار پرداختند. ایشان با تأکید به برگزاری هرچه باشکوهتر مراسم عزاداری به وعاظ و گویندگان مذهبی توصیه کردند که از تهدید دستگاه پهلوی بیم نداشته باشند، وظیفه دینی خود را انجام داده و مردم را از خطر اسرائیل و عمال آن آگاه سازند. امام با بیان اینکه «خطر امروز بر اسلام، کمتر از خطر بنیامیه نیست، لذا سکوت در این ایام به معنای تأیید دستگاه جبار و کمک به دشمنان اسلام است.» و از نوحهخوانان و سرایندگان اشعار مذهبی خواستند: «در نوحههای سینهزنی، مصیبتهای وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانت و انصار شیعه» را یادآور شوند.[3]
پیرو این اقدامات، رژیم که نگران وقوع حوادث غیرمترقبه در روزهای عزاداری ماه محرم بود، در صدد کنترل اوضاع برآمد. روز شنبه 4 خردادماه مصادف با اول محرم، شهربانی طی اطلاعیهای که در روزنامههای کثیرالانتشار چاپ شد، نسبت به برپایی هرگونه تظاهرات در ماه محرم هشدار داده بود. در بخشی از این اطلاعیه آمده بود:
«انجام مراسم سوگواری مشروع که با موازین مقدس اسلام تطبیق نماید با رعایت نظم و ترتیب کامل انجام خواهد گردید. لیکن اعمال و تظاهراتی که شرع مقدس نیز آنها را تجویز نفرموده است، بهکلی ممنوع [است] به مأموران انتظامی دستور جلوگیری داده شده. از عموم شیعیان و اهالی محترم پایتخت انتظار میرود که با رعایت کاملِ نظم و ترتیب، طبق دستور شرع مقدس احترام شعائر مذهبی را حفظ [کرده] و مراسم سوگواری حضرت حسین بن علی(ع) را با نظم کامل انجام دهند. خدای ناخواسته اگر اشخاصی مراسم مذهبی را وسیله اغراض شخصی قرار دهند، شدیداً مجازات خواهند شد.»[4]
از سوی دیگر ساواک و شهربانی با صدور اعلامیهای به خطیبان و وعاظ هشدار داد در مورد شاه و اسرائیل صحبت نکنند و مدام به گوش مردم نخوانند که اسلام در خطر است.[5]
با وجود تمامی تمهیدات صورت گرفته از سوی دربار، دهه اول محرم مراسم عزاداری باشکوه هرچه تمامتر و متفاوت از سالهای گذشته به ویژه در قم و تهران برگزار شد. چنانکه از گزارشهای موجود برمیآید، در عزاداریها علاوه بر اینکه تصاویر امام خمینی حمل میشد، نوحهها و اشعار نیز مضامینی متفاوت نسبت به سالهای قبل داشت و کاملاً همسو با جریان نهضت بود. در گزارشی «محرمانه» درباره وضع عزاداری در محرم آن سال آمده است:
«گزارش اطلاعات داخلی
موضوع: عزاداری
محل: تهران
منبع خبر: مأمور ویژه
تاریخ گزارش: 14 / 3 / 42
اطلاعات واصله از منابع مختلف حاکیست وضع عزاداری در سال جاری در تهران بسیار بیسابقه و در دستجات و مجالس روضهخوانی تعداد زیادی جمعیت شرکت میکرد که شاید در ده سال اخیر بیسابقه بود. به خصوص در روزهای 9 و 10 محرم شب و روز دستجات با جمعیت خیلی زیاد در حرکت بودند و در اغلب مساجد عمومی و بزرگ [مثل] مسجد ترکها، مسجد حاجابوالفتح، مسجد فخریه، منزل بهبهانی، حسینیه حاج سیدآقا جواهری، خیابان سیروس و مجالس دیگر، به دولت و هیئت حاکمه حمله میشد و عکس خمینی و اعلامیههای او که خطاب به وعاظ صادر کرده بود، همچنین اعلامیه آیتالله میلانی و سایر علمای تبعه او زیاد میان مردم منتشر میشد و وعاظی که خیلی شدید حمله میکردند عبارتند از: فلسفی، حاج شیخفضلالله محلاتی، [عبدالرضا]حجازی، غلامحسین شیرازی، اعتمادزاده، شیخ جعفر خندقآبادی، شیخ باقر نهاوندی[6] و این چند نفر سردسته [بودند] و بقیه در حدودی حمله میکردند و در دستجات روزهای 9 و 10 و شبهای تاسوعا و عاشورا به روی تمام پرچمها و علامتها و کتلها عکسهای خمینی نصب بود و طبق تحقیق در حدود یکصد و پنجاههزار نفر در دستجات شرکت میکردند و نوحههایی سروده بودند که پشتیبانی خمینی بود. دسته طیب حاجرضایی که شب عاشورا حرکت میکردند و در حدود پنجهزار نفر جمعیت در آن شرکت داشت، شعارهایی به نفع خمینی میدادند. دستهای که در حدود ۱۰ هزار نفر شرکتکننده داشت، از مسجد حاجابوالفتح و میدان شاه حرکت کرد و تا جلوی دانشگاه رفت و مراجعت کرد و شعار و نوحه آنها همه به نفع خمینی بود. در مسجد حاجشیخ عبدالحسین، فلسفی واعظ به روی منبر ده ماده را اعلام کرد و از مردم رأی گرفت و مواد مخالفت مردم با طرح لوایح ششگانه، تعطیل جراید، جلوگیری از آزادی بیان و زندانی کردن مخالفین بود و نوار آن را گرفته که میخواهند چند نسخه از روی آن تهیه و به سازمان ملل بفرستند و نیز روز تاسوعا ۴ نفر آمریکایی به منزل آیتالله بهبهانی آمدند و از وضع مجلس و صحبت روضهخوانها (در حضور آنها [عبدالرضا] حجازی و [غلامحسین] شیرازی منبر رفتند) اطلاعاتی تهیه و یادداشت کردند و از نظریات مردم سؤالاتی کردند و یادداشت نمودند و میگفتند میخواهند مراتب را به خارج مخابره کنند و مترجم آنها در این مورد عقیلی مشاور راهآهن و رفیق و دوست سیدجعفر بهبهانی بود. در تمام مجالس به عباس مسعودی [مؤسس روزنامه اطلاعات و از کارگزاران دربار پهلوی] و ثابتپاسال [یهودی بهائی شده و از خدمتگزاران سلسله پهلوی] و یهودیها حمله میشد و میگفتند ما تا زنده هستیم و روحانیت وجود دارد، نخواهیم گذاشت مملکت اسلامی ما زیر بار یهود و اسرائیل برود مگر اینکه تمام روحانیون را بکشند.»
عاشورای 42 و نقشآفرینی شهید طیب
با گذشت روزهای اولیه ماه محرم، عاشورا از راه رسید. مشخص بود که شور عاشورایی مردم در آن روز غیرقابل کنترل است. دولت که به شدت از مراسم روز عاشورا واهمه داشت، صبح روز 12 خرداد با صدور اعلامیه شدیداللحنی اعلام کرد که: به هیچ دستهای بدون کسب مجوز از شهربانی اجازه حرکت داده نخواهد شد. اما این اعلامیه کارگشا نبود.
شب 12 خرداد مصادف با شب عاشورا، دستههای عزاداری به راه افتادند. طیب حاجرضایی از لوطیها و بازاریهای معروف تهران نیز خود متولی هیئت معروفی در جنوب تهران بود. تکیه طیب در انتهای خیابان انبار گندم و روبروی خیابان صفاری قرار داشت و همه ساله افراد بسیاری در آن هیئت به عزاداری میپرداختند. یکی از مفصلترین مراسمها در روز عاشورا برگزار میشد و عزاداران در دستههای بزرگ، در خیابانهای اطراف به عزاداری میپرداختند و همیشه خود طیب با صورت و شمایلی گلمال شده پیشاپیش دسته حرکت میکرد.
روز عاشورای سال 42، طبق معمول هرسال، دسته عزاداری تحت رهبری طیب حاجرضایی نیز با بیاعتنایی به اعلامیههای تهدیدآمیز شهربانی مبنی بر ممنوع بودن حرکت دستهها به راه افتاد؛ در حالی که این بار بر خلاف سالهای گذشته تصاویری از امام خمینی بر روی پرچمها و علامتها نصب شده بود. دکتر غلامعلی حداد عادل که خود در دسته سینهزنی طیب حضور داشت به یاد میآورد که در دسته طیب به تمام تیغهها، پرچمها و علامتها، تصاویری از امام نصب شده ه بود. حاجحسن عباداللهی یکی دیگر از شاهدان عینی و حاضران در صحنه نیز ضمن تأیید این موضوع اشاره میکند که طیب از وی نیز خواسته بود تا چنانچه میتواند پوسترهایی از امام خمینی را برایش تهیه کند. (چون طیب میدانست آقای عباداللهی در امور چاپ هم فعالیت میکند.) بیژن حاج محمدرضا – فرزند شهید طیب حاجرضایی - هم با اشاره به این موضوع میگوید:
«پیش از آن سال هرگز سابقه نداشت که عکسی بر روی علامتها نصب شود، اما در آن سال برای اولین بار در طول تمام سالهایی که پدرم عزاداری میکرد تصاویر متعددی از امام خمینی(ره) در تکیه و بر روی علم و کتلها نصب شد.» [7]
چنان که از شواهد برمیآید، فعالیت دسته عزاداری طیب در عاشورا، باعث ایجاد تنشهایی میان او و عوامل دربار هم شده بود؛ به طوری که از طرف فرستاده اسدالله علم نخستوزیر وقت، به طیب هشدارهایی داده شد اما طیب به این تهدیدها اعتنایی نکرد. حاج رضا حدادعادل در خاطرات خود میگوید: «تکیه طیب در انتهای خیابان انبار گندم و روبروی خیابان صفاری (خیابان شهید حداد عادل فعلی) قرار داشت. منزل ما کنار تکیه طیب بود. دسته طیب شب عاشورا - 12 خرداد- طبق معمول هر سال از تکیه بیرون آمد. طیب در جلوی علامت تکیه در حال حرکت بود و سینهزنها پشت سر وی حرکت میکردند. آن شب برخلاف سالهای قبل، تصاویر امام(ره) بر روی علامتها و پرچمها نصبشده بود. در همان شب من تقریباً در سه چهار قدمی طیب ایستاده بودم که اتومبیل دربار کنار خیابان توقف کرد و رسول پرویزی معاون اسدالله علم از آن پیاده شد و سریعاً خود را به طیب رسانید و پس از سلام کردن گفت: «طیبخان، این کاری که کردی [نصب تصاویر امام خمینی بر روی علامتها و حمل عکسهایی از امام] کار درستی نیست. آن عکسها را بردار.» طیب گفت: «من عکسها را برنمیدارم.» وی چندین مرتبه این خواسته خود را تکرار کرد و چون با مخالفت طیب روبهرو شد، به سمت اتومبیلی که علم داخل آن بود برگشت؛ علم مجدداً توسط پرویزی پیغام دیگری برای طیب فرستاد ولی بار دیگر با پاسخ منفی وی رو به رو گردید. در این لحظه پرویزی با لفظی که حالت تهدید داشت خطاب به طیب گفت: «طیبخان دارم به تو میگویم بدجوری میشودها!» طیب نیز گفت: «اصلاً میخواهم بد بشود!» پرویزی که با مقاومت طیب مواجه شده بود به سرعت به سمت اتومبیل برگشت و صحنه را ترک کرد. خلاصه آن شب حادثهای پیش نیامد اما اولین سنگ بنای جرأت در بین مردم کار گذاشته شد.»[8]
فردای آن شب، عاشورا از راه رسید. یکی از بزرگترین اجتماعات روز عاشورا مصادف با 13 خرداد، به همت جمعیت مؤتلفه اسلامی در تهران شکل گرفت. این تجمع قرار بود از مقابل مسجد حاجابوالفتح واقع در میدان شاه (میدان قیام کنونی) آغاز و به بازار ختم شود. برنامهریزان این حرکت میدانستند که در مسیر حرکت خود، با دو مانع بزرگ رو به رو خواهند بود؛ یکی دسته طیب و دیگری دسته حسین رمضانیخی، زیرا دسته عزاداری این دو در تهران از همه معروفتر و بزرگتر بود و چون پیش از این با دربار هم رابطه نزدیکی داشتند، نیروهای انقلابی نگران بودند که دسته آنها به مقابله با طرفداران امام بپردازند.
سران مؤتلفه برای حل این مشکل تصمیم گرفتند با هر دو نفر وارد گفتگو شوند و از عدم مشارکت آنان در درگیریهای احتمالی اطمینان یابند. شهید حاج مهدی عراقی که از طراحان اصلی اجتماع مسجد حاجابوالفتح در روز عاشورا بود، درباره ملاقات با طیب میگوید: «برای اینکه جلوی سوءاستفاده رژیم از این دستهها را بگیریم، تصمیم گرفتیم تا با طیب حاجرضایی و حسین رمضانیخی صحبت نموده و آنها را در مورد نیات خود مطلع سازیم. لذا ابتدا از طریق برادر بزرگتر طیب یعنی مسیحخان با وی ارتباط برقرار کردیم و سپس به همراه چند نفر از همتیپیهای طیب که زبان او را میفهمیدند به منزل وی رفتیم. در آنجا خیلی با او صحبت کردیم و حتی گفتیم که امام خمینی نیز از تو تعریف کرده و گفت که آنها عاشق امام حسین(ع) و اسلام هستند و اگر یک روزی هم کارهایی انجام دادهاند [منظور فعالیت در کودتای 28 مرداد 32] به دلیل ترس از تودهایها و کمونیستها و از روی آن عِرقِ دینیشان بوده است. طیب نیز ضمن موافقت با ما، گفت که رژیم در جریان فیضیه نیز میخواست از ما استفاده کند که قبول نکردیم. شما خاطرجمع باشید که اینها تا به حال چندین بار سراغ ما آمدهاند و ما جواب رد به آنها دادهایم. حالا هم همین طور است. سپس در همان موقع طیب دست در جیب خود کرده و 100 تومان به پسرش اصغر داد و به او گفت: میروی و عکس آقا [امام خمینی] را میخری و میبری داخل تکیه به علامتها، پرچمها و غیره نصب میکنی.»[9] بنابر خاطرات شهید حاج مهدی عراقی آنان سپس نزد حسین رمضانیخی رفته و همراهی وی را نیز جلب میکنند.
علاوه بر این، طیب حاجرضایی در برابر تحرکات خرابکارانه چماق به دستانِ دربار نیز به کمک انقلابیون شتافت. صبح روز عاشورا، هنگامی که دستههای عزاداری از مقابل مسجد حاجابوالفتح به راه افتادند، گروهی به سرکردگی ناصر حسنخانی معروف به ناصر جگرکی و شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ که از طرف دربار اجیر شده بودند، عزم اخلال در مراسم را کردند. مسئولان انتظامی هیئات به محض اطلاع از این اقدام شوم، به سرعت با طیب حاجرضایی تماس گرفته و از او کمک خواستند. بلافاصله به دستور طیب عدهای از افراد ورزیده وارد صحنه شده و خرابکاریهای لومپنهای مزدور را خنثی کردند. باند شعبان بیمخ نیز که خود را در محاصره افراد طیب دید ناچار صحنه را ترک کرد. بدین ترتیب با ورود طیب و افرادش به ماجرا، لومپنهای تحت رهبری شعبان از جمع خارج شدند و توطئه رژیم شکست خورد.[10]
با اوجگیری فعالیتهای انقلابیون در روز عاشورا، سرلشکر حسن پاکروان ـ رئیس وقت ساواک ـ دستور داد:
«عدهای عناصر ارتجاعی بین آخوندها با استفاده از ایام عزاداری سعی میکنند وضع را متشنج بکنند. اقدامات آنها بینتیجه مانده و به زودی عمل شدید درباره ایشان اجرا خواهد شد. محرکین اصلی را در منطقه خود شناخته و منتظر دستور باشید.»
اما مهمترین اتفاق در روز عاشورا، در قم رقم خورد. عصر روز 13 خرداد امام خمینی طی یک سخنرانی کوبنده در فیضیه، شاه و اربابان او را مورد حمله قرار داد و او را با الفاظی چون «بدبخت»، «بیچاره» و «تو» مورد خطاب قرار داد.[11] در پی این سخنرانی آتشین، رژیم شاه در نیمهشب 15 خرداد با هجوم به منزل امام در قم ایشان را دستگیر کرده و به باشگاه افسران در تهران انتقال داد. عصر روز 15 خرداد، امام تحت مراقبت نیروهای نظامی به زندان قصر منتقل شد.[12]
به دنبال دستگیری امام، دستور دستگیری انقلابیون نیز صادر شد. بر این اساس رئیس ساواک دستور داد:
«نظر به این که در این اواخر تحریکات عدهای از روحانیون و وعاظ به ویژه پیروان خمینی بر علیه مصالح عالیه کشور به حدی رسیده که دیگر قابل چشمپوشی نیست، لذا تصمیم گرفته شد کلیه عناصر افراطی و محرکین درجه یک دستگیر شوند. لذا با در نظر گرفتن فعالیت روحانیون و وعاظ در چند روز گذشته آنهایی که در این مدت زیاده از حد تحریک و هتاکی کردهاند، فوراً دستگیر و تحتالحفظ به مرکز اعزام دارید. در این عمل دقت کافی شود که فقط محرکین درجه یک که شناخته شدهاند دستگیر گردند و به سایرین گوشزد نمایید که از کوچکترین عمل خلاف مصالح کشور چشمپوشی نخواهد شد. ضمناً در این مورد با ارتش و سایر مقامات اعم از انتظامی و غیرانتظامی تماس [گرفته] و احتیاطات لازم را اتخاذ [نمایید] تا از هرگونه بینظمی جدا جلوگیری شود.»
رخدادهای پس از عاشورا
با انتشار خبر دستگیری امام خمینی، موجی از اعتراضها کشور را فراگرفت. بزرگترین حرکتها در پایتخت رقم خورد و حرکت اصلی در تهران و از میدان بارفروشها آغاز شد. در همان ساعات اولیه روز، اهالی بازار دست از کار خود کشیده و به طرف مرکز شهر راه افتادند. حرکت این دسته خطرات زیادی برای دستگاه به همراه داشت و ممکن بود اوضاع از کنترل دولت خارج گردد. از این رو شهربانی از طریق تلفن از شهید طیب درخواست میکند که مانع تظاهرات میدانیها شود؛ اما طیب که پیش از این مسیر خود را با دربار جدا کرده بود، علاوه بر اینکه به این درخواست پاسخ منفی میدهد، خود نیز در واکنش به بازداشت شبانه امام خمینی حجره را تعطیل کرده و به سیل معترضان میپیوندد. به این ترتیب جمعیت خشمگین از جنوب تهران به سرکردگی طیب حاجرضایی پس از تصرف کلانتری 6، به قصد تصرف ایستگاه فرستنده رادیو که در میدان ارک قرار داشت به طرف مرکز شهر حرکت کردند.[13]
در خاطرات شهید مهدی عراقی در رابطه با نقش شهید طیب در قیام 15 خرداد آمده است:
«هنگامی که خبر دستگیری امام به تهران رسید هر یک از بچهها مأموریت پیدا کردند که در قسمتی از شهر، مردم را به بستن مغازهها و گرویدن به تظاهرات دعوت نمایند. آنان ابتدا میدان سبزی را تعطیل میکنند. سپس به میدان بارفروشها که مغازه طیب هم آنجا بود میروند. خلاصه میآیند در دکان طیب؛ چون طیب خودش نبود ماجرا را به پسرش میگویند. او هم با طیب تماس گرفته و میگوید که آمدهاند و میخواهند میدان را تعطیل کنند. طیب هم در پاسخ به او میگوید که اشکالی ندارد، بگو تعطیل کنند. همین که اجازه تعطیلی میدان از سوی طیب صادر شد، افراد میدان را تعطیل کرده و با چوب و چماق به سمت کلانتری 6 حرکت کردند.»[14]
در همین هنگام رئیس پلیس تهران بار دیگر طی تماسی تلفنی با طیب از وی درخواست کرد تا میدانیها را از تظاهرات ضد دولتی بازدارد اما طیب پاسخ داد که این تظاهرات جنبه مذهبی داشته و او قادر نیست مردمی را که از روی مبانی مذهبی به پا خاستهاند از حرکت بازدارد.[15]
در گزارشی از ساواک آمده است: «سید علیاصغر طباطبایی ساعت 9 صبح روز 19 / 3 / 42 به شرح زیر اطلاع میدهد. روز چهارشنبه 15 / 3 / 42 ساعت 8 صبح در میدان انبار گندم عدهای در حدود چهارصد الی پانصد نفر از میدانیها با چوب و چماق با دستههای پنج الی شش نفری نشسته بودند و طیب حاجرضایی با پرویزخان اهل شیراز که بارفروش است، جلوی حجره طیب ایستاده بودند و شخص ناشناس دیگری هم بود که سه نفری با هم صحبت میکردند. در حدود ساعت 9 همان عده از میدان انبار گندم به میدان شوش آمده و با چوب شروع به خرابکاری نموده، درب مغازهها را بسته و ماشینها و هرچه که بود میزدند و میشکستند.»[16] در سند دیگری گزارش شده که افراد در 15 خرداد مصادف با دوازده محرم «به وسیله ماشینهای باری بینمره طیب به نقاط مختلف فرستاده میشدند.»[17]
در گزارش دیگری از ساواک در رابطه با عملکرد طیب در عاشورای 42 و 15 خرداد آمده است: «اطلاعات واصله حاکی از آن است که طیب حاجرضایی بارفروش معروف، فرزند حسینعلی، از اول ماه محرم سال جاری، تکیه روضهخوانی در حوالی میدان انبار گندم دایر کرده و هر شب شیخباقر نهاوندی در تکیه مزبور به منبر میرفته و ضمن صحبتهای خود به دولت حمله مینموده است. با این که مرتباً از سوی ساواک به طیب تذکر داده شده بود که از دعوت واعظ نامبرده در مجلس عزاداری خود صرف نظر نماید معهذا وی روز به روز به صمیمیت خود نسبت به شیخ باقر نهاوندی میافزود.» در ادامه این گزارش آمده است: «طیب همچنین برای نشان دادن وفاداری خود به روحانیون مرتباً از سایر دستجات عزاداری دعوت میکرد که به تکیه او بیایند. نامبرده با این که شخص متمولی میباشد، به بهانه روضهخوانی مبالغ هنگفتی از بارفروشان عمده میدان جمعآوری نموده و بیشتر این پولها را به طور مخفیانه در راه به ثمر رساندن خواستههای روحانیون خرج میکرده است. وی ضمناً جلساتی را نیز در روزهای قبل از 15 خرداد تشکیل میداده است که آخرین جلسه آن در ساعت 20 روز 14 خرداد در میدان تشکیل گردید. روی هم رفته طیب حاجرضایی از محرکین اصلی وقایع 15 خرداد میباشد. وی در جریان تظاهرات این روز نقش مهمی داشته و رهبری عدهای را عهدهدار بوده است.»[18]
پیرو فعالیتهای طیب در اعتراض به بازداشت امام خمینی در روز 15 خرداد مصادف با 12 محرم، وی بلافاصله بازداشت میشود. در گزارش مربوط به بازداشت شهید طیب آمده است: «به عرض میرساند چون اطلاعات واصله حاکی بود طیّب حاجرضایی بارفروش معروف در جریان تظاهرات 15 خرداد نقش مهم داشته و رهبری عدهای را عهدهدار بوده، در اجرای امر تیمسار فرماندار نظامی تهران و حومه نامبرده روز 18 / 3 / 42 به وسیله مأموران احضار و طبق قرار ماده 5 حکومت نظامی بازداشت و از وی تحقیقات لازم [به عمل آمده] وی خود را فرزند حسینعلی 50 ساله، شماره شناسنامه 16394 صادره از بخش شش تهران، شغل بارفروش میدان انبار غله، مذهب مسلمان، باسواد، تبعه ایران، دارای سوابق بازداشتی مشمول مرور زمان و فاقد عضویت در احزاب و دستهجات سیاسی معرفی و اعتراف مینماید در مراسم عزاداری محرم سال قمری جاری در ده روز اول ماه محرم در میدان انبار گندم تکیه روضهخوانی دایر و دسته عزاداری سیار نیز به راه انداخته و در تکیه روضهخوانی وی شیخباقر نهاوندی وعظ و سخنرانی مینموده و علاوه بر آن چند نفر مداح نیز برنامههایی اجرا میکردهاند.»[19]
فعالیتهای طیب حاجرضایی در محرم سال 1342 نهایتاً منجر به تیرباران او شد. طیب که پس از بازداشت و زندانی شدن، حتی زیر شدیدترین شکنجهها مقاومت کرده و قدمی عقبنشینی نکرده بود، در نهایت به حکم بیدادگاه شاه، به جرم آنچه «اقدام علیه امنیت ملی» خوانده میشد، در 11 آبان 1342 تیرباران شد و به شهادت رسید. مبارزات شهید طیب و دیگر حامیان امام خمینی در محرم سال 1342 نقطه عطفی در تاریخ نهضت اسلامی بود؛ به طوری که به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران، محرم آن سال نقطه شروع خیزش بزرگی بود که 15 سال بعد طومار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی را در هم پیچید.
پینوشتها:
[1] . برای آگاهی بیشتر بنگرید به: الف) آزادمرد شهید طیب حاجرضایی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات. ب) لوطیِ انقلابی، تهران: سوره مهر. ج) طیبخان (دو جلد)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. د) رادمرد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. ه) طیب (زندگینامه و خاطرات حرِّ نهضت امام خمینی)، تهران: انتشارات شهید ابراهیم هادی.
[2] . روحالله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1384، ص 303.
[3]. صحیفه امام خمینی، ج 1، ص 229-230.
[4] . روزنامه اطلاعات؛ شنبه 4 خرداد 1342؛ شماره 11100، ص 1 و 13.
[5]. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1377، ج 4، ص 326.
[6] . شخ باقر نهاوندی از وعاظ نترسی بود که در تکیه طیب حاجرضایی منبر میرفت.
[7] . محمد جعفربگلو، لوطی انقلابی، تهران: سوره مهر، چاپ اول، 1399، ص 109 ـ 110.
[8]. علی بابایی، خاطرات 15 خرداد: بازار، دفتر سوم، تهران: دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1375، ص 43-44.
[9]. مهدی عراقی، ناگفتهها: خاطرات حاج مهدی عراقی، ص 175-176.
[10]. علی دوانی، همان، ص 344؛ و سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی(ره) در ایران، ج 1، ص 436-437.
[11]. صحیفه امام خمینی، ج 1، ص 243-248.
[12]. سید حمید روحانی، همان، ص 468-473.
[13] مجتبی زادهمحمدی، لومپنها در سیاست عصر پهلوی، تهران: نشر مرکز، ص 231-232.
[14]. مهدی عراقی، همان، ص 183-184.
[15]. علی دوانی، همان، ص 370.
[16] . آزاد مرد؛ شهید طیب حاجرضایی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 90.
[17]. همان، ص 89.
[18]. محمد جعفربگلو، لوطی انقلابی، ص 115 و 116.
[19] . مسعود دهنمکی، طیبخان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 62.
روزنامه اطلاعات
تعداد مشاهده: 12550