نگاهی به حمایتهای مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی از مجاهدان فلسطینی در سال 1349
تاریخ انتشار: 23 آبان 1403
آیتالله سید محمدحسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی در اسفند 1282ش (برابر با 29 ذیالحجه 1321 قمری) در منطقه شادآباد تبریز دیده به جهان گشود. پدرش آقا سیدمحمد قاضی طباطبایی، روحانی خوشنام و اهل علــمی بود که نسبش به امـام حسن مجتبی(ع) میرسید.[1] مادر سید محمدحسین هم که ربابه نام داشت، زنی عفیفه از خاندان یحیوی تبریز بود. او تنها چند سال بعد از تولد دومین فرزندش سید محمدحسن، دار فانی را وداع گفت. محمدحسین که در پنج سالگی مادرش را از دست داده بود، در سال 1290 پدر را هم از دست داد. از این سال به بعد او و برادر کوچکترش تحت سرپرستی مرحوم حاج میرزا باقر قاضی (پدر آیتالله شهید محمدعلی قاضی طباطبایی) که از بستگان و وصی شرعی پدر نیز بود، بزرگ شدند.[2]
علامه درباره آن روزها مینویسد: «در سن پنج سالگى مادر را و در سن نه سالگى پدر را از دست دادم و به مناسبت این که کم و بیش مایه معاش داشتیم، سرپرست ما (وصى پدر) وضع زندگى ما (من و برادر کوچکتر از خودم را که داشتم) را به هم نزد و تحت مراقبت و پرستارى یک نفر خادم و یک نفر خادمه قرار گرفتیم.»[3]
سید محمدحسین طباطبایی مدتی پس از وفات پدر، تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش شروع کرد و طی شش سال فارسی، ادبیات عربی و علـوم متداول آن روز را فراگرفت. عــلامه درباره نخستیــن سالهای تحصیل مینویسد: «کمى پس از درگذشت پدر به مکتب و پس از چندى به مدرسه فرستاده شدیم و بالاخره به دست معلم خصوصى که به خانه میآمد سپرده گشتیم و به این ترتیب تقریباً مدت شش سال مشغول فراگرفتن فارسى و تعلیمات ابتدایى بودیم. آن روزها تحصیلات ابتدایى برنامه معینى نداشت همین قدر به یاد دارم که در فاصله میان 1290 تا 1296 که مشغول [تحصیل] بودم، قرآن کریم را که معمولاً پیش از هر چیز دیگر خوانده مىشد و کتاب گلستان و بوستان سعدى و نصاب و اخلاق مصور و انوار سهیلى و تاریخ معجم و منشآت امیرنظام و ارشادالحساب را خواندم.»[4]
سید محمدحسین پس از طی دوره تحصیلات ابتدایی، عزم فراگیری متون عقلی و فقه و اصول کرد از اینرو طی هفت سال (از سال ۱۲۹۷ تا سال ۱۳۰۴) در مدرسه طالبیه علوم متنوعی آموخت. او در سال 1304 به همراه برادرش سید محمدحسن با هدف کسب فیض از محضر اساتید برجسته حوزه علمیه نجف، رهسپار آن شهر شریف شد و طی ده سال به تحصیل علوم و معارف اسلامی اعم از: اصول، فقه، فلسفه، تفسیر، حدیث، رجال، علوم عقلی، عرفان نظری و عملی مشغول شد و همزمان به تزکیه نفس پرداخت.[5]
علامه در نجف از درس آیتالله شیخ محمدحسین اصفهانى بهره برد و یک دوره شش ساله خارج اصول و یک دوره چهارساله خارج فقه معظمله را درک کرد. او همچنین در درس خارج فقه آیتالله میرزای نائینى و آیتالله سید ابوالحسن اصفهانى شرکت کرد. همزمان کلیات علم رجال را نزد آیتالله حجت کوهکمری فراگرفت و در فلسفه نیز به محضر مرحوم آقا سیدحسین بادکوبهای شرفیاب شد. او طی شش سال تلمذ در محضر مرحوم بادکوبهای، منظومه سبزوارى، اسفار و مشاعر ملاصدرا، دوره کامل شفاى بوعلى، کتاب اثولوجیا و تمهید ابنترکه و اخلاق ابنمسکویه را نزد وی خواند و با توصیه آن حکیم فرزانه در درس مرحوم آقا سیدابوالقاسم خوانسارى حاضر شد و حساب استدلالى و هندسه مسطحه و فضایى و جبر استدلالى را از آن عالم و ریاضیدان برجسته فراگرفت.[6]
علامه در نجف از درس نامدارانی چون آیتالله حاج میرزا علی ایروانی و مرحوم آمیرزا علیاصغر ملکی نیز بهره برد و به حضور در کلاس درس حضرت آیتاللهالعظمی سید علی قاضی طباطبایی مفتخر شده، نزد این سالک راه حق، به معلومات علمی و درجات عرفانی خود افزود. علامه درباره نخستین دیدارش با حضرت آیتالله قاضی که سرآغاز تلمذ در محضر ایشان بود میگوید: «وقتی به قصد تحصیل علوم اسلامی به نجف رفتم، از امیرمؤمنان علی(ع) خواستم که آنچه صلاح است مرا به آن راهنمایی کنند... روزی در خانه نشسته بودم که ناگهان درب باز شد و یکی از علمای بزرگ وارد اتاق شد و سلام کرد و سخنانی بدین مضمــون برایم گفت: «کسی که به قصد تحصیل به نجف میآید خوب است علاوه بر تحصیل به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش نیز باشد و از نفس خود غافل نماند.» این را فرمود و حرکت کرد و رفت. من شیفته اخلاق و رفتار اسلامی او شدم و سخنان کوتاه و بانفوذ آن عالم ربانی چنان در من اثر کرد که برنامه آیندهام را شناختم و تا مدتی که در نجف بودم، محضر آن عالم باتقوا را رها نکردم و در دروس اخلاقش شرکت کردم. آن دانشمند بزرگ مرحوم آقا میرزا علی قاضی بود.» علامه علاقه زیادی به آقای قاضی داشت و همیشه میگفت: «ما هرچه داریم از مرحوم قاضی داریم.»[7]
سال 1314، علامه به عللی که خود از آن با تعبیر «اختلال وضع معاش» یاد میکند، ناگزیر به ترک نجف شد و به زادگاه خود در شادآباد تبریز بازگشت. این دوره همزمان با اوج اختناق در ایران بود؛ رضاخان مستبدانه در کشور حکم میراند و با اجرای طرح کشف حجاب، درصدد مبارزه با دین و فرهنگ ایرانی ـ اسلامی بود. در چنین شرایطی علامه برای گذران زندگی، به ناچار در گوشهای از ایران به کشاورزی مشغول شد و تا سال 1324 که در تبریز حضور داشت، کاملاً از مطالعه و تحقیق بازماند. از اینرو خود این مدت ده ساله را «دوره خسارت روحى» میخواند چرا که «بر اثر گرفتارى ضرورى به معاشرت عمومى و تأمین معاش (که از مجراى فلاحت بود) از تدریس و تفکر علمى (جز مقدارى بسیار ناچیز) بازمانده» و «پیوسته با یک شکنجه درونى» به سر میبرد.[8]
در سال 1324 اوضاع تبریز مشوش شد. فرقه دموکرات به سرکردگی سید جعفر پیشهوری، آن منطقه را به کانون تحرکات خود بدل کرده و زیر چتر حمایتی روسها داعیه خودمختاری سرداد. دموکراتها که رابطه حسنهای با روحانیون نداشتند، کوشیدند با تهدید، حوزه اقتدار این قشر را محدود کنند. از اینرو روحــانیون در آذربایجــان تحت شدیدترین فشــارها قرار گرفتند. حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی از «فشار شدید فرقه دموکرات بر علما» طی آن سالها یاد میکند که عرصه را بر مذهبیون تنگ کرده و موجب شد گروهی از علما تبریز را ترک کنند.[9] بعید نیست علامه طباطبایی نیز به خاطر همین فشارها ناچار از ترک تبریز شده باشد. به هرحال او در نیمه دهه 20 از سر و سامان خود چشم پوشیده، زادگاه اصلى را ترک گفته و متوجه حوزه علمیه قم گردید.
حضور در قم فرصت ویژهای برای از سرگیری درس و تحقیق بود. علامه که طی آن سالها در قم با عنوان «سید محمدحسین قاضی» شناخته میشد،[10] همزمان با کسب معلومات تازه، به تدریس و پرورش شاگردان نیز اهتمام ورزید. ورود علامه طباطبایی به قم همزمان با روزهای کمرمق حوزه بود و از سوی دیگر مغرضانی چون حَکَمیزاده و کسروی شبهات متعددی به اساس دین وارد کرده و روحانیت را مورد هجمه قرار میدادند. علامه درباره وضعیت حوزه علمیه قم در آن روزها میگوید: «هنگامی که از تبریز به قم آمدم، برنامههای درسی حوزه را بررسی کردم و دیدم پاسخگوی نیازهای دینی مردم نیست و از دو جهت کمبود دارد: یکی تفسیر قرآن شریف که بتواند مفاهیم و حقایق نورانی این کتاب آسمانی را در اختیار علاقهمندان قرار دهد، دیگری فلسفه و علوم عقلی که بتواند با اقامه برهان، عقاید دینی را به اثبات برساند و پاسخگوی شبهات معاندین باشد. بنابراین وظیفه شرعی خود دانستم که در رفع این دو نیاز کوشش کنم.»[11]
علامه در این مقطع به ارائه درس و پرورش شاگردان همت گماشت. وی از اولین روزهای حضور در قم برای جمعی از شاگردان، درس فقه و اصول و معقول میگفت. بعدها در مسجد سلماسی تفسیر را هم شروع کرد و درس عرفان را هم در مدرسه حجتیه آغاز نمود. همزمان در منزل خود به تدریس منظومه حکمت سبزواری مشغول بود. بعد از خاتمه دوره اول درس منظومه، به پیشنهاد جمعی از طلاب دوباره درس منظومه را شروع کرد. این درس در مدرسه حجتیه گفته میشد و در حدود یکصد نفر در آن شرکت میکردند که گویا چنین جمعیتی برای درس فلسفه سابقه نداشته است.[12] از علامه آثار و تألیفات متعددی برجای مانده است که از مهمترین آنها بیشک «تفسیر المیزان» است.
گرچه بعد سیاسی شخصیت علامه طباطبایی در سایه و تحتالشعاع وجهه علمی شخصیت این فیلسوف حکیم قرار گرفته است، اما او در سالهای آغازین نهضت اسلامی به جانبداری از امام خمینی نیز پرداخت به طوری که در تعدادی از اعلامیههای صادره از سوی بزرگان حوزه در آن سالها، امضای علامه نیز دیده میشود. به عنوان نمونه میتوان به اعلامیه «مراجع و آیات عظام حوزه علمیه درباره قانونشکنیهای دولت» که در اسفند 1341 و در واکنش به همهپرسی انقلاب سفید در بهمن همان سال صادر شد، اشاره کرد. در بخشی از آن اعلامیه آمده بود: «...ملت ایران نیز با این نحو تصویبنامهها مخالف است به دلیل آنکه در دو سه ماه قبل که فشار و ارعاب قدری کمتر بود تبعیت خودشان را از علمای اسلام به وسیله تلگرافات و مکاتیب و طومارها از اطراف و اکناف ایران اعلام نموده و لغو تصویبنامه غیرقانونی دولت را راجع به انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی خواستار شدند و دولت نیز قبول درخواست ملت را کرده و احاله به مجلس نموده. اینکه به وسیله حبس و زجر و اهانت به طبقات مختلفه ملت از روحانیین و متدینین، تسلط خود را بر ملت احراز نموده بدون اعتنا به قوانین اسلام و قانون اساسی و قانون انتخابات دست به کارهایی زده که عاقبت آن برای اسلام و مسلمین خطرناک و وحشتآور است. خداوند ان شاءالله دولتهای ما را از خواب غفلت بیدار کند و بر ملت مسلمان و مملکت اسلام ترحم فرماید.»[13] در انتهای این اعلامیه، علاوه بر نام علامه محمدحسین طباطبایی، اسامی مراجعی چون امام خمینی و آیتالله گلپایگانی هم دیده میشود. همچنین پس از بازداشت امام خمینی در نیمه خرداد 42 نیز اعلامیهای با امضای برخی فضلای قم و از جمله علامه طباطبایی صادر شد.
مقابله با تحرکات فکری گروههای مارکسیستی و مشخصاً حزب توده از دیگر فعالیتهای علامه در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است. آیتالله شیخ محمد صادقی تهرانی یکی از شاگردان علامه، در اینباره میگوید: «فعالیتهای حزب توده در میان علما نگرانیهایی را ایجاد کرد و علامه طباطبایی در پاسخ به نیاز جوانان جلسهای ترتیب داد. حتی برای آنکه فضای دانشگاهی تهران و محافل دیگر را نیز با دیدگاههای قرآنی خود و توحید اسلامی آشنا سازد، بعضی روزها بعد از نماز صبح سوار اتوبوسهای بسیار بیکیفیت، پر سر و صدا و کم سرعت آن زمان شده، به تهران میآمد. وی در گوشهای از دانشکده الهیات یا دانشسرای تربیت معلم مینشست و کتابها و افکار و نظرات تودهایها را با آرامش خاصی برای جوانان نقادی و حلاجی میکرد. به این امید که بتواند از گرایش نسل جوان ایران به حزب توده و افراد عادی در حد وسعش بکاهد.»[14] تألیف و انتشار کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» از سوی علامه در راستای مبارزه با تحرکات دستجات چپ مارکسیستی بود.
یکی دیگر از فعالیتهای آیتالله سید محمدحسین طباطبایی که جنبه سیاسی و مبارزاتی به خود گرفت و البته حساسیت منابع امنیتی رژیم پهلوی را نیز در پی داشت، حمایت از مجاهدان فلسطینی در سال 1349 بود. علامه اسرائیل را رژیمی نامشروع و غاصب میدانست. او در جایی در خصوص تجهیز رژیم صهیونیستی توسط انگلیس، فرانسه و آمریکا مینویسد: «بخش کوچکی از فلسطین یک بندر دریایی و پایگاه نظامی برای دول معظمه انگلیس و فرانسه و آمریکا میباشد و دولت پوشالی و دست نشاندهای به نام دولت اسرائیل در آنجا حکومت میکند و در این مدت کوتاه هرچه توانستهاند به تقویت و تجهیزش پرداختهاند و با تمام نیرو نگذاشتهاند که دول اسلامی علیه ایشان متحد شوند.»
علامه بر پایه آیات قرآن تحلیل میکرد که: فراگیر شدن «این فکر غلط که دولت یهود دولتی است مستقل و مترقّی و علیرغم احادیثی که در اسلام وارد شده و وعده داده که یهود هیچگاه کشور مستقلی نخواهد داشت...، اثر نفوذ سیاستهایی است که در گذشته و هم اکنون میخواهد مردم این قسمت از جهان را در جهل و نفاق و دشمنی و بدبینی به آیین مقدس اسلام نگه دارند؛ زیرا این فکر مربوط به روایت نیست تا بگوییم مجهول است بلکه مربوط به قرآن کریم است و آنچه در قرآن کریم است نه به این نحو است که ذکر شده بلکه به نحوی است که باید یکی از پیشگوییهای قرآن شمرده شود.»[15]
علامه با اشاره به آیاتی از کلامالله مجید درباره این پیشگویی قرآن کریم میگوید: «خدای متعال پس از شمردن مظالم و جنایتهای یهود و خیانتها و ماجراجوییها و پیمانشکنیهایی که با اسلام و مسلمین کردهاند و پس از آن که مسلمانان را پند میدهد که اتفاق کلمه داشته باشند و قوانین دینی را حفظ کنند و با بیگانگان طرح دوستی نریزند و از ایشان اطاعت نکنند، میفرماید: یهود دچار غضب پروردگار شده و برای همیشه در حقش خواری و پستی نوشته شده و نخواهد توانست کار قابل توجهی علیه مسلمانان انجام دهد، مگر به واسطه سببی که به مردم و سببی که به خدا پیوند داشته باشند.» و در آیه دیگر این سبب مربوط به مردم و مربوط به خدا بیان شده است. میفرماید: «با یهود و نصاری طرح دوستی نریزید و سرسپرده مشوید و کسانی که از شما سرسپرده ایشان شوند، از سرسپردگی خدا و جانبداری وی برکنارند و خداوند شما را از خشم خود در صورت تخلف از این امر برحذر دارد.»[16]
به تعبیر علامه: «خدای متعال پیشرفت اسلام و سرکوبی یهود را به مسلمانانی وعده میدهد که قوانین اسلام و اتفاق کلمه را حفظ کنند، نه کشورهایی که جز اسم اسلام چیزی در دست ندارند.» او با استناد به آیات قرآن، طرح دوستی با اجانب را موجب زوال و اضمحلال خوانده و متذکر میشود: «آیات دلالت دارند بر اینکه اسلام در معرض این قرار دارد که [اگر] روزی با اجانب طرح دوستی بریزند و سرسپرده ایشان شوند، در این صورت معامله خدایی با ایشان معکوس خواهد شد و سلطه و غلبه را از دست خواهند داد و عزّت و سیادتشان نصیب دیگران خواهد گردید.»[17]
از همین منظر علامه در سال 1349 ـ درست در دورهای که روابط تنگاتنگ اسرائیل و رژیم پهلوی بر همگان هویدا بود ـ به طور علنی جانبداری از ملت فلسطین را پیشه خود ساخت. مرحوم حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی در این باره میگوید: «علاوه بر مسائل داخلی، علامه طباطبایی در مسائل مهم دنیای اسلام هم به نحوی اظهار نظر و یا ادای تکلیف میکردند که یکی از آن موارد مسئله فلسطین بود که معظمله همراه مرحوم آیتالله سید ابوالفضل زنجانی و شهید آیتالله شیخ مرتضی مطهری با افتتاح حساب مشترک در چند بانک تهران، برای کمکرسانی به مردم فلسطین اقدام لازم را به عمل آوردند که در آن شرایط حساس این عمل احساس مسئولیت ویژه را نشان میدهد.»[18]
این اعلامیهها که در طلیعه آن حدیث نبوی «مَنْ سَمِعَ رجلاً یُنادی یا لَلْمُسلمین فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسلِم» دیده میشد و حسابهای جاری شماره 45600 بانک بازرگانی، 77388 بانک ملی و 9595 بانک صادرات به منظور کمک به مجاهدان فلسطینی بر آن درج شده بود، در بازار، مساجد، هیئتها و دانشگاهها توزیع میشد و همزمان روحانیون انقلابی در منابر از مردم دعوت میکردند تا از طریق شماره حسابهای مندرج در آن، به مردم فلسطین کمک کنند. در پای این اعلامیه امضای آیات سید محمدحسین طباطبایی، شهید مرتضی مطهری و سید ابوالفضل موسوی زنجانی دیده میشد.
به گزارش ساواک، آیتالله مرتضی مطهری پس از یکی از سخنرانیهای خود به تاریخ 7 اردیبهشت 49 در حسینیه ارشاد، در تشویق مردم به کمک به آوارگان فلسطینی گفت: «... آقای علامه طباطبایی... برای آوارگان فلسطین حسابی در بانک ملی شعبه مرکزی به شماره 77388 و در بانک صادرات شعبه بازار به شماره 9595 باز نمودهاند و شما اگر هر نفر یک تومان هم بپردازید مبلغ قابل ملاحظهای میشود. هرچند [اگر] تمام پول مسلمانان را جمع کنند به اندازه دو نفر یهودی دزد که پولهای دنیا را میدزدند نیست لیکن مسلمانی خود را نشان دادهاید، مانند آن موقعی که ابراهیم را در آتش انداختند بلبلی منقار خود را آب پر میکرد و به آتش میریخت و به او گفتند این چه اثری دارد؟ گفت از من همین ساخته است...» [19]
ساواک طی گزارشی در 16 اردیبهشت 1349 از افتتاح حسابی برای کمک به آوارگان فلسطینی خبر داد و درخواست کرد صاحبان آن حسابها «به طور غیرمحسوس» شناسایی شوند. در پی این درخواست، در 28 اردیبهشت، از بخش تحقیق و احضار به ریاست بخش هفت گزارش داده شد:
«درباره تعیین مشخصات حسابهای جاری
تعیین اسامی صاحبان حساب جاری مورد نظر به طریق غیرمحسوس برای این بخش مقدور نمیباشد و طبق تحقیقات انجام شده درباره حساب جاری شماره 9595 بانک صادرات معلوم گردید که به نام سه نفر افراد مشروحه زیر به ثبت رسیده است:
1ـ محمدحسین طباطبایی فرزند محمد شماره شناسنامه 809 صادره از کنسولگری ایران در نجف.
2ـ ابوالفضل موسوی فرزند محمد شناسنامه 1943 صادره از زنجان.
3ـ مرتضی مطهری فریمانی فرزند محمدحسین شناسنامه 2233 صادره از فریمان.
توضیح آن که سه نفر فوقالذکر معمم میباشند.»
در گزارش دیگری به تاریخ 24 اردیبهشت 1349 آمده بود:
«طبق اطلاع حسابی به نام ملت فلسطین در بانکهای ملی و صادرات و بازرگانی در تهران باز شده و اخیراً آیتالله مطهری و زنجانی و طباطبایی [به] وسیله ایادی خود از مردم درخواست دارند که پولهای خود را در بانکهای فوقالذکر و به حساب مذکور واریز نمایند.»
سه روز بعد، گزارش دیگری با این مضمون رسید:
«روز 24/ 2/ 49 تعدادی اعلامیه [مربوط] به حسابهای جاری [شماره] 45600 بانک بازرگانی ـ 77388 بانک ملی ایران و 9595 بانک صادرات به نام ملت فلسطین که توسط علامه طباطبایی و سید ابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی و مرتضی مطهری در بانکهای مذکور افتتاح گردیده در مسجد حسینیه ارشاد واقع در سهراه ضرابخانه پخش گردیده است که یک نسخه آن به پیوست تقدیم میگردد.»
یکی از گزارشگران ناشناخته ساواک از احتمال ارسال این کمکها «به طور پنهانی» برای «آوارگان فلسطینی» خبر داد و گزارش دیگری پیشبینی کرد مبالغ جمعآوری شده برای کمک به سازمان الفتح ارسال خواهد شد. پیرو همین گزارشها، ساواک در 20 اردیبهشت در معرفی سوابق علامه طباطبایی نوشت: «سید محمدحسین علامه طباطبایی فرزند محمد از روحانیون مقیم نجف بوده که فاقد سابقه میباشد. با عرض این که در زمینه جمعآوری وجه اطلاعات تکمیلی از ساواک تهران خواسته شده، مراتب جهت استحضار معرفی میگردد.» [20]
در پی این گزارشها بود که ساواک خواستار احضار این سه روحانی شد. بر اساس سندی که به امضای ناصر مقدم رسیده است، دستور احضار این سه نفر صادر شد. در این سند آمده است:
«درباره سه نفر روحانی
پیرو مذاکرات تلفنی روز 6/ 3/ 49 خواهشمند است دستور فرمایید به آقایان شیخ مرتضی مطهری، سید ابوالفضل موسوی زنجانی و محمدحسین علامه طباطبایی ابلاغ شود جهت ادای پارهای توضیحات به ترتیب روزهای 11 و 12 و 13/ 3/ 49 به ساختمان شماره 6 واقع در جاده قدیم شمیران ـ جنب وزارت بهداری ـ کوچه شانتیایی مراجعه نمایند.
مدیرکل اداره سوم - مقدم»
اما با وجود این احضاریه هیچ یک از سه روحانی یادشده حاضر نشدند که در این خصوص به ساواک توضیح دهند و جمعآوری کمک از مردم برای کمک به مبارزان فلسطینی همچنان ادامه پیدا کرد. ساواک حتی از در تهدید نیز وارد شد اما از این کار نیز طَرْفی نبست.
به هر صورت این اقدام آیات طباطبایی، مطهری و زنجانی در آن برهه زمانی به همان اندازه که با استقبال مردم مواجه شد، حساسیت ساواک را نیز برانگیخته بود و در نهایت مقامات آن سازمان امنیتی را سر درگم کرد. ساواک که قادر به احضار علامه نبود و در مواجهه با آیتالله مطهری هم ناکام مانده بود، سرانجام موفق نشد جلوی فعالیتهای ضد صهیونیستی این گروه را سد کند.
البته علامه طباطبایی بعد از این جریان و در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مناسبتهایی در مسائل سیاسی شرکت میجست. مثلاً در سال 1356 بعد از انتشار مقاله توهینآمیز در روزنامه اطلاعات در 17 دی، علامه طی یک سخنرانی در منزل خود در جمع گروهی از مردم قم «برنامه دولت را در این مورد محکوم کرد.» حجتالاسلام سید مهدی طاهری خرمآبادی درباره حمایت علامه از امام در پی توهین روزنامه اطلاعات میگوید: «صبح روز ۱۹ دی عده زیادی از مردم و بازاریان و طلاب و روحانیان در منزل مرحوم علامه طباطبایی جمع شدند. من نبودم ولی نوارش را شنیدم. یک نفر از طرف علامه طباطبایی صحبت کرد و گفت: «حضرت علامه طباطبایی میفرمایند ما ایشان (امام خمینی) را خوب میشناسیم و رفیق هستیم. ایشان مبرا از این تهمتها هستند.» بعد میکروفون را به دست علامه طباطبایی دادند. ایشان فرمود: «عرض کنم خدمت آقایان، بنده خودم آنچه را در روزنامه نوشته شده نخوانده و ندیدهام، لکن با ایشان (امام خمینی) رفیق بودیم، سالها رفاقت داشتیم. شأن ایشان اجل از این تهمتهاست و این تهمتها به ساحت ایشان نمیچسبد.» خلاصه، علامه در این زمینه مطالبی گفت و از شخصیت امام دفاع کرد.»[21]
علامه طباطبایی سرانجام در 24 آبان 1360 چهره در نقاب خاک کشید. انتشار خبر رحلت این استاد برجسته چنان سنگین بود که امام خمینی فقدان ایشان را «ضایعهای برای حوزههای علمیه» خواندند. حضرت امام درست یک روز بعد از رحلت علامه در جمع خانواده شهدا فرمودند: «من قبلاً باید از این ضایعهای که برای حوزههای علمیه و مسلمین حاصل شد ـ و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است ـ اظهار تأسف کنم و به شما و ملت ایران و [به] خصوص حوزههای علمیه، تسلیت عرض کنم. خداوند ایشان را با خدمتگزاران به اسلام و اولیای اسلام محشور فرماید و به بازماندگان ایشان و به متعلقین و شاگردان ایشان صبر عنایت فرماید.»[22]
پینوشتها:
[1] . سید هادی خسروشاهی، نسبنامه خاندان طباطبایی (اولاد امیر سراجالدین عبدالوهاب)، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1391، ص 11.
[2] . «روایتی از زندگی علامه طباطبایی»، قم، مجله پگاه حوزه، شماره 195، آبان 1385، ص 4.
[3] . «زندگینامه استاد علامه به قلم خویش»، روزنامه جمهوری اسلامی، سال سوم، شمارهی 711، دوشنبه 25 آبان 1360، ص 10.
[4] . همان.
[5] . سیدهادی خسروشاهی، خاطرات مستند سیدهادی خسروشاهی درباره علامه سید محمدحسین طباطبایی، قم، کلبه شروق، چاپ اول، 1391، ص 17.
[6] . «زندگینامه استاد علامه به قلم خویش»، همان.
[7] . سیدهادی خسروشاهی، خاطرات مستند سیدهادی خسروشاهی درباره علامه سید محمدحسین طباطبایی، ص 23 و 24.
[8] . «زندگینامه استاد علامه به قلم خویش»، همان.
[9] . سیدهادی خسروشاهی، خاطرات مستند سیدهادی خسروشاهی درباره علامه سید محمدحسین طباطبایی، همان.
[10] . علیاکبر ولایتی، علامه سید محمدحسین طباطبایی (آفرینندگان فرهنگ و تمدن اسلام و بوم ایران)، شرکت سهامی کتابهای جیبی وابسته به انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1390، ص 27.
[11] . ابراهیم حاج امینی نجفآبادی، خاطرات آیتالله ابراهیم امینی، ص 100.
[12] . همان.
[13] . اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1374، ص 63 تا 69.
[14] . حسین روحانی صدر، خاطرات آیتالله دکتر محمد صادقی تهرانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1397، ص 41.
[15] . سید هادی خسروشاهی، بررسیهای اسلامی، جلد 2، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ص 279.
[16] . همان، ص 280.
[17] . همان.
[18] . سیدهادی خسروشاهی، خاطرات مستند سیدهادی خسروشاهی درباره علامه سید محمدحسین طباطبایی، ص 148.
[19] . همان، ص 155.
[20] . همان، ص 151 تا 154.
[21]. مصطفی قلیزاده علیار، خاطرات حجتالاسلام و المسلمین سیدمهدی طاهری خرمآبادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1389، ص 152.
[22] . صحیفه امام خمینی، ج 15، ص 36.
تعداد مشاهده: 14667