آشنایی با بهداری و مریضخانه در زندانهای دوره پهلوی
تاریخ انتشار: 31 مرداد 1403
«بهداری یکی از بخشهای زندانهای پهلوی بود که در آن به معاینه و معالجه زندانیان میپرداختند. بر طبق قانون تشکیل ایالات و ولایات که در ۱۴ ذیقعده ۱۳۲۵ (28 /9 /1286ش) به تصویب محمدعلی شاه رسید، هر زندان میبایست چند رختخواب در اتاقی جداگانه برای بیماران اختصاص دهد که تحت نظارت پزشکان نظمیه باشند. در غالب منابع دوره رضاشاه از این بخش زندان با عنوان «مریضخانه» یاد میشود. گرچه گاهی واژه بیمارستان نیز ذکر میگردد، واژه بهداری در دوره محمدرضاشاه در زندانها رایج شد. در زندانهای پس از کودتای ۱۲۹۹ش از وجود پزشک در زندان سخن رانده شده است. در این زندانها دو مریضخانه برای معالجه و مداوای محبوسین وجود داشت. اول همان مریضخانه (بهداری) داخل زندان بود و دیگری مریضخانه شهربانی بود که در موارد حاد و بحرانی که بهداری زندان امکان درمان را نداشت، مریض را به بهداری شهربانی منتقل میکردند.
در نظامنامه زندانها که در اوایل سلطنت رضاشاه تدوین گردید، قوانین مربوط به مریضخانه بهداری هم در سه ماده مطرح شده بود، از این قرار:
«ماده ۲۳: برای محبوسین یا توقیفشدگانِ مریض، باید رژیم مخصوصی آغاز کرد.
ماده ۲۴: هر گاه حالت مریض، انتقال به مریضخانه خارجی را ایجاب کند، اجازه انتقال باید در تهران به امر رئیس کل تشکیلات نظیمه و در خارج به امر رئیس نظمیه محل، به عمل آید؛ ولی اجازه انتقال باید نسبت به محکومین در ظرف یک هفته و نسبت به مظنونین یا متهمین در ظرف ۲۴ ساعت از تاریخ صدور به اطلاع مدعیالعموم محل برسد.
ماده ۲۵: هرگاه انتقال به مریضخانه خارج، بدون لزوم یا از نقطه نظر سهل و ارفاقی شده باشد، مدعیالعموم باید مراتب را به وزیر عدلیه برساند.»
هنگامی که زندان قصر در سال ۱۳۰۸ افتتاح گردید، دارای مریضخانهای عمومی و نیز مریضخانهای مخصوص امراض مسری بود. مریضخانه زندان قصر متشکل از ۶ اتاق ۶ نفری و ۶ اتاق یک نفری برای زندانیان مریض بود. در زمستان ۱۳۱۷، قسمت عمده بودجه زندان صرف مراسم جشن و تزیین شهر شده بود و وضعیت دارو، غذا و اوضاع بهداری زندان قصر به حدی رسیده بود که هر روز عده زیادی در اثر فقدان دارو و غذا در بهداری و کریدورهای زندان جان میسپردند. بهداری زندان قصر در دوره پهلوی اول، شهرت بدی داشت و در ردیف غسالخانه به شمار میرفت. کسانی را که بر طبق دستور به وسیله آمپول هوا یا سم نمیکشتند، در این بهداری بیسر و صدا از بین میبردند. بنا به نوشته یکی از این زندانیان، اغلب در این مورد تعمدی در کار نبود؛ بلکه این مرگها نتیجه فقدان دارو، پزشک حاذق، پرستار و سازمان درست بود. مسئولان زندان به منظور صرفهجویی در هزینه و از جهت اینکه پولی به پرستاران نپردازند، بعضی از متهمان را که کوچکترین اطلاعی از کارهای پزشکی نداشتند، برای مراقبت بیماران گمارده بودند. بهداری نیز غذای کافی و مقوی نداشت و به این ترتیب مرگ بیماران تیفوسی بسیار عادی بود.
برخی اسناد نیز فقدان و کمبود دارو را در بهداری زندان تصدیق میکنند. بالاخص در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ و شرایط جنگ جهانی دوم، داروها کمیاب شده بود و این کمیابی در بهداری زندان قصر مشهود بود.
بهداری زندان قصر از دو حیاط بزرگ با درختان زیاد تشکیل میشد دو حیاط را ساختمانی از هم مجزا میکرد که عبارت از یک راهرو کم عرض در سراسر عرض حیاطها با اتاقهای متعدد در طرفین راهرو بود ارتباط آن دو حیاط از طریق این دو راهرو صورت میگرفت. حیاط جنوبی و اتاقهای راهرو به بیماران بستری اختصاص داشت. ظاهراً بیماران در اینجا بستری بودند؛ اما در واقع، آن محل در دوره پهلوی دوم به زندانیانی اختصاص داشت که مورد توجه حکومت بودند و میبایست در جای مناسبی زندگی کنند. افرادی چون شهید سرلشکر سید محمدولی قرنی، دکتر مرتضی یزدی و احمد آرامش تقریباً تمام دوران محکومیتشان را در اینجا سپری میکردند. همچنین کسانی که پول یا پارتی داشتند، میتوانستند مدتی از دوران زندانشان را در بهداری بگذرانند. ساختمان اصلی بهداری در شمال حیاط قرار داشت و بیماران در همانجا معالجه میشدند. البته پس از بنای ساختمان جدیدی در انتهای شمال شرقی زندان قصر برای بهداری این ساختمان به دو زندان شماره ۴ و زندان دارالتأدیب تبدیل شد.
زندان شماره ۴ قصر در سالهای ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ هنوز بهداری بود و در آن پزشکی بهائی کار میکرد. هر چند روز یک مرتبه پزشک زندان به زندانیان سیاسی سر میزد و از آنها احوالپرسی میکرد. اغلب زندانیان خود را به ناخوشی میزدند و از این طریق ممکن بود آنها را برای گرفتن دارو به بهداری احضار کنند و این خود یک نوع تفریح بود. در برخی موارد اجازه داده میشد تا پزشک، خارج از زندان برای معالجه مریض اقدام کند و در مقابل در موارد دیگر نیز پزشک زندان دستور داشت تا زندانی بیمار را مداوا نکند تا هر چه زودتر از بین برود. بدین ترتیب معلوم میشود رفتار با زندانیان مریض به یک شیوه نبود.
سرپاس رکنالدین مختاری ریاست شهربانی دوره رضاشاه بعد از شهریور ۱۳۲۰ به برهم زدن اساس بهداری سابق شهربانی متهم شد که در آنجا زندانیان را با سم و آمپول به دیار نیستی میفرستاد. در همین دوران دکتر احتشام به ریاست بهداری شهربانی منصوب و اداره مذکور به سه شعبه تقسیم شد. یک شعبه برای معالجه پایوران و پاسبانان و دیگری برای درمان مصدومان شهر تهران و سوم برای زندانیان بود. دایره بهداری زندان قصر وضعیت زندانیان بیمار را به مسئولان زندان اطلاع میداد و آنها نیز قضایا را به اداره سیاسی گزارش میکردند. در خاطرات زندانیان سیاسی آمده است: هنگامی که زندانی سیاسی پس از مجروحیت بازداشت میشد، مأموران کتک زدن را از همان بهداری شهربانی آغاز میکردند؛ زیرا کسب اطلاعات در ساعات اولیه دستگیری ضروری بود.
بنا به گفته یکی از زندانیان، وضعیت بهداری زندان اوین از بهداریهای زندان قصر و کمیته مشترک خیلی بهتر بود. معمولاً به کسانی که سر درد و دندان درد داشتند، قرص آسپرین میدادند. یک سرباز در بهداری اوین بود که زخمها را پانسمان میکرد و او قبلاً نزد شکنجهگران بود و از آنان پانسمان کردن را فراگرفته بود.
در پارهای موارد به جای انتقال زندانی بیمار به بهداری، پزشک یا پرستار به داخل سلول میآمد و بیمار را مداوا میکرد. بنا به گفته یکی از این زندانیان هر روز صبح بعد از صبحانه شخصی وارد بند میشد که به او دکتر میگفتند و با اینکه کمترین تخصصی در پزشکی نداشت، در راستای سلولها به راه میافتاد و با قیچی تاولهای زندانیان شکنجه شده را میبرید. برخی مواقع پزشکان، کسانی بودند که به عنوان مستخدم یا نظافتچی نزد پزشک زندان شروع به کار میکردند و بهتدریج به کارهای کوچک پرستاری مبادرت میورزیدند، بعداً با برخی داروها و بیماریهای ساده آشنایی پیدا میکردند و استفاده از داروهای مسکن و زخمبندی را فرا میگرفتند و در این حدود به درمان زندانیان میپرداختند. در صورتی که این پرستاران با زندانیای که بیماری سختی داشت مواجه میشدند، زندانی را به بهداری زندان معرفی میکردند. برخی از زندانیان که دارای تحصیلات پزشکی بودند نیز از طرف زندان اجازه طبابت داشتند. اگر فردی از زندانیان مریض میشد، دکترهای زندانی او را معالجه میکردند و معمولاً بین دکترهای زندان و پزشکان بهداری هماهنگیهایی بود که چه نوع داروهایی به زندان آورده شود. اگر کسی هم مریضی سختی داشت در بهداری زندان قصر او را بستری میکردند که البته در آنجا هم مداوای جدی انجام نمیگرفت. یک پزشک عمومی در زندان وجود داشت که گاهی به بندها سر میزد. معمولاً در بهداری یک بخش دندانپزشکی هم وجود داشت. در غیاب دندانپزشکی یکی از استوارهای زندان کارهای سطحی مثل پر کردن دندان را انجام میداد. گاه نیز اتفاق میافتاد که محکوم در خلال گذراندن دوره محکومیتش مهارتهایی از پزشکی و دندانپزشکی را فرا میگرفت گاه نیز زندانی که از راه تجربه چیزهایی در باب پزشکی فراگرفته بود، به دیگر زندانیان مساعدت مینمود و زندانیان نیز به وی مراجعه میکردند.
پزشک زندان چنین اقداماتی را دخالت در کار خود تلقی کرده و زندانی مزبور را از چنین اقداماتی بر حذر میداشت. یکی از زندانیان در خاطرات خود یادآور میشود که در بهداری زندان، پزشک به منظور معالجهاش میخواست وی را بیهوش کند، این زندانی با بیهوش کردن خود مخالفت کرده و ترجیح داد درد را تحمل کند و با این کار میخواست مقاومت خود را در برابر شکنجهها افزایش دهد.
بهداری کمیته مشترک فاقد پزشک بود و تزریقاتچی پیری همه کارهای پزشکی را انجام میداد. در اتاق بهداری زخمهای ناشی از شکنجه را پانسمان میکردند یا به افراد مریض چند قرص مسکن میدادند، روی همه زخمها یک پماد زردرنگ میمالیدند و با گاز استریل و پارچه سفید آن را میبستند و هر روز یا یک روز در میان پانسمان را عوض میکردند. بنا به متقضیات زمان در قوانین مرتبط با بهداری و بیماران زندانی تغییراتی صورت گرفت و بعضاً مواردی جدید تدوین گردید. بر اساس آیین نامه مصوب سال ۱۳۴۷ بهمنظور پیشگیری از سرایت بیماریهای واگیردار، دست کم از هر زندانی تازه وارد باید آزمایش پزشکی به عمل آمد و برگه آزمایش پزشکی در پرونده زندانی بایگانی میشد.
در آییننامه مصوب سال ۱۳۵۴ مواد ۱۸۸ تا ۲۰۱ به شرح وظایف بهداری اختصاص داشت. براساس آییننامه جدید، بهداریِ زندان موظف به پیشگیری از سرایت بیماریهای واگیردار بود و میبایست با بهرهگیری از مساعدت مالی و فنی وزارتخانهها و مؤسسات نسبت به تهیه محل و دارو برای درمان بیماران و معتادان مواد مخدر یا الکل اقدام نماید. البته در بیشتر موارد این قوانین فقط روی کاغذ بود و در عمل حقوق بیماران زندانی نادیده انگاشته میشد.
در برخی موارد زندانی را پس از شکنجه و به منظور پانسمان به بهداری منتقل میکردند. بعد از پانسمان و معالجه در بهداری مجدداً زندانی را به شکنجهگاه میآوردند و دوباره محل زخم را شلاق میزدند و این رفت و برگشت از بهداری به محل شکنجه ممکن بود چند بار تکرار شود. البته پانسمان در بهداری همواره از سر دلسوزی نبود، بلکه بدین خاطر بود تا زندانی توان جسمی خود را بازیافته و شکنجهگران بتوانند دوباره او را تحت شکنجه قرار دهند و اطلاعات مورد نظر را به دست آورند. همچنین باید اضافه کرد که زندانی با پاهای متورم یا عفونت کرده دردی را احساس نمیکرد و از این رو به منظور شکنجه بیشتر زندانیان انتقال آنها به بهداری و مداوای پای متورم ضروری بود. فاصله بهداری کمیته مشترک تا محل شکنجهگاه طولانی بود و زندانی به علت شدت جراحات وارده نشسته حرکت میکرد و نگهبان هم وی را مورد ضرب و شتم قرار میداد. در موارد بحرانیتر هم زندانی را به بیمارستانی خارج از زندان انتقال میدادند. به عنوان نمونه دختر جوانی که در درگیریهای مسلحانه دستگیر شده و قبل از دستگیری قرص سیانور خورده بود به بیمارستان انتقال داده شد. در بیمارستان پزشکان تلاش میکردند وی را به هر ترتیب که شده، زنده نگه دارند. دو مأمور نیز مراحل درمان را به رؤسای خود در ساواک گزارش میدادند. وقتی مأموران ساواک مشاهده میکردند که جان زندانی در معرض خطر است و از بین رفتن زندانی ممکن است بازتاب بدی در داخل و خارج برای حکومت پهلوی داشته باشد، مجروح را با چشم بسته به بیمارستان شهربانی انتقال میدادند. افرادی که به این بیمارستان منتقل میشدند، اغلب از کسانی بودند که احتیاج به عمل جراحی داشتند و در غیر این صورت در همان درمانگاه کمیته مشترک که در طبقه سوم قرار داشت مداوای جزئی میشدند. هر چند مریض ترجیح میداد در سلول بماند؛ زیرا در درمانگاه مأموران ساواک مریض را مورد توهین و تحقیر قرار میدادند و به این جهت وی حاضر نبود جهت مداوا به درمانگاه کمیته برود. از آنجا که مأموران ساواک در بیمارستان شهربانی کمی محدودیت داشتند، مجروح تا حدودی احساس آرامش میکرد که در بیمارستان شهربانی تحت عمل جراحی قرار گیرد. برخی مواقع زندانی را با چشم بند و لباس مبدل به بهداری خارج از زندان انتقال میدادند. گاه نیز زندانیان تمارض میکردند تا بتوانند دارو بگیرند و دارو را به بیماران واقعی بدهند. معمولاً زندانیِ بیمار، بعد از هر وعده غذا دارویش را میگرفت؛ زیرا دارو را به دست زندانی نمیدادند، بلکه داروها در اختیار نگهبانی بود که در هر وعده توزیع میگردید.
سال ۱۳۵۴ بازداشتها تشدید شد و افراد تحت شکنجهای که به بیمارستان شهربانی منتقل میشدند رو به فزونی گرفت، بهطوری که دو اتاقِ در نظر گرفته شده برای بیماران گنجایش کافی نداشت و افسران شهربانی بدون آنکه جراحات زندانیان کاملاً بهبود یابد به دلیل کمبود جا آنها را به بهداری کمیته مشترک منتقل میکردند و ادامه معالجه در آنجا انجام میگرفت. بهرغم آنکه در اثر نامطلوب بودن وضعیت بهداشتی زندانها تعداد بیماران خیلی زیاد شده بود، اما خدمات پزشکی نازلی ارائه میشد.
در اوایل سال ۱۳۵۶ که زمزمه بازدید نمایندگان صلیب سرخ جهانی از زندانها به گوش میرسید، دستگاه حاکمه در صدد برآمد تا زندانیانی را که آثار شکنجه بر بدنشان نبود، آماده دیدار با بازرسان کنند. مقامات زندان بیآنکه صحبتی از صلیب سرخ کنند، اظهار داشتند ما دیگر شکنجه را قبول نداریم و بایست قلبهای شما را معالجه کنیم. زندانیان را تک تک به اتاق بهداری میبردند و بازرسی میکردند تا مبادا بر بدنشان آثار شکنجه باقی مانده باشد.»[1]
پینوشت:
[1] . دانشنامه زندان سیاسی دوره پهلوی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، چاپ اول، سال 1401، ج 1، ص 191 تا 195، با اندکی ویراستاری.
زندانیان زندان قصر در دوره رضاشاه پهلوی در محوطه زندان (سال 1310)
نمای بیرونی عمارت زندان قصر تهران در قدیم
احمد احمدی پرستار و پزشک تجربی زندان قصر در زمان رضاشاه پهلوی و قاتل برخی زندانیان با آمپول هوا
تعداد مشاهده: 6508