سیاستهای فرهنگی رژیم پهلوی در بیهویتکردن زن ایرانی
تاریخ انتشار: 03 مهر 1403
مقدمه
انگلستان با برنشاندن رضاخان بر تخت سلطنت و گرفتن مقدرات ایران در دست خود، از سویی بهسرعت فرهنگ اسلامی ایرانی کشور را مورد هجمه قرار داد و از دیگر سو منویات خود را به دست عوامل داخلی و سرسپردگانِ «دولت فخیمه!!» به اجرا گذاشت. از جمله این منویات، مسائل مهم و حیاتی هویت زنان ایران بود که در دوره تاریک 53 ساله پهلوی با سیاستهای فرهنگی آنان تخریب شد.
حکومت پهلوی با سیاست فرهنگی که بر پایه الگوهای فرهنگ غرب بنا شده بود، در نظر داشت تا فرهنگ جدید غربی را جایگزین فرهنگ ملی، سنتی و مذهبی جامعه ایرانی کند. در واقع نگاه حکومت پهلوی به زن را میتوان در رویدادها و روندهای مهمی مانند کشف حجاب، تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی و اصول ششگانه انقلاب سفید دید. در دوره پهلوی چنین ادعا میشد که زنان در تحولات اجتماعی از گذشته تا حال حاضر(دوره پهلوی) نقشی نداشتهاند، اما برخلاف این ادعا، در فرهنگ اسلامی و ایرانی در دورههای گوناگون، زنان در فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی، آموزشی، تربیتی، پزشکی و فرهنگی حضور داشتهاند. زنان عشایری و روستایی همچون عصر ما، در فعالیتهای اقتصادی مانند کشاورزی و دامپروری مشارکت فعال داشتند. حتی برخی از زنان نیز که عمدتاً متعلق به جوامع شهرنشین و خانوادههای علما و هنرمندان بودند، در عرصههای علمی و هنری فعالیت میکردند. برای نمونه برخی از زنان در دورههای تاریخی به اندازهای تمکن مالی داشتند که بخشی از دارایی و اموال خود را برای اهداف فرهنگی (مانند آموزش) یا برای کارهای اقتصادی (مانند ساخت کاروانسرا) وقف کرده، یا اختصاص میدادند.
زنان ایرانی در تمام ادوار تاریخی، خانواده را به مثابه یک کانون تربیتی، آموزشی و اقتصادی گرم نگه میداشتند؛ بهگونهای که اغلب، عنصر اصلی و محوری بهشمار میرفتند. بسیاری از آموزشهای حرفهایِ دختران را که لازمه زندگی خانوادگی بود و نیز تربیت دینی و اخلاقی فرزندان را مادران بر عهده داشتند.
از اینرو این ادعا که اقدامات حکومت پهلوی برای میدان دادن به زنان و مشارکتِ آنان در روند تحولات سیاسی و اجتماعی بود، ادعایی غیرعلمی است که به هیچوجه با واقعیات تاریخی سازگار نیست. در این باره پرسشهای زیادی را میتوان مطرح کرد: آیا مردان در روند تحولات و وقایع سیاسی ایرانِ عصر پهلوی واقعاً اثرگذار بودند؟ آیا مجلس شورای ملی منتخب مردم بود و نمایندگان از درون صندوقهای رأی مردم بیرون میآمدند؟ اختناقی که رژیم ایجاد کرده بود چه تناسبی با مشارکت مردم داشت؟ آیا نمایندگان مردم واقعاً حق رأی داشتند و مستقل بودند؟ آیا مشکل زنان برداشتن حجاب و حق رأی بود؟ در حالی که مشارکت مردان هم واقعاً وجود نداشت و نمایندگان مجلس با تبانی احزاب و دولت و... بهعنوان نماینده حوزههای انتخابیه معرفی میشدند، حق رأی مردان یا زنان چه معنایی میتوانست داشته باشد؟
واقعیت آن است که برنامهها و اقدامات حکومت پهلوی، در راستای غربیسازیِ وجوه مختلف زندگی در ایران بود. این برنامهها هویت اسلامی و ایرانی جامعه را هدف گرفته بود و درصدد تعریف انسانی با هویت بیگانه بود. در چنین روندی زن جدیدی به تاریخ ایران تحمیل میشد که پوشش، باورها، نقش و جایگاه او با میراث پیشین متفاوت و بیگانه بود. دیدگاه رژیم پهلوی درباره تغییر وضعیت زنان در جامعه، منطبق بر اباحهگری، بیبندوباری و الگوهای غربی بود و هیچ مناسبتی با ارزشها و خواستههای دینی و بومی مردم مسلمان ایران نداشت. بهعبارت دیگر، دول استعمارگر و دولت دست نشانده آن یعنی پهلوی میکوشیدند تا زن ایرانی را از هویت خود دور کرده و هویت جعلی برای آن بسازند. برای رسیدن به این هدف، دستگاههای ایدئولوژیک دولت پهلوی مبادرت به تبلیغ و ترویج این الگوها در بین اقشار مختلف جامعه کردند. بنابراین جداکردن زن ایرانی از هویت خویش از دو جهت پیگیری شد: نخست، نوع فرهنگِ خودِ هیئت حاکمه بر ایران؛ بدین معنا که زیست مغایر شأن و فرهنگ اسلامی ـ ایرانی حاکمان و درباریان به ویژه زنان دربار در بیعفتی و بیحیایی و همچنین در رفتار و برخورد آنان با زنان در شکلگیری هویت جدید غیر اسلامی و ایرانی تأثیرگذار بود. دوم، فرهنگ اربابان هیئت حاکمه یعنی استعمارگران غربی که با برنامهریزی فرهنگی برای بیهویت کردن زنان ایرانی توسط عوامل داخلی پیاده و اجرا شد. در بخش نخست مقاله فرهنگ و شیوه زیست زنان خاندان پهلوی که نمونه تمام عیاری از خیانت به وطن، بیعفتی و بی بندوباری بود و با فرهنگ اصیل زنان ایرانی مغایرت داشت، به اختصار شرح داده و برخوردشان با زنان و نگاهشان به آنها و تأثیر این نوع دیدگاه و رفتار بر بیهویت کردن زن ایرانی نیز کندوکار میشود.
در بخش دوم به بررسی اقدامات و کانونهایی که پهلوی اول جهت تغییر هویت زن ایرانی انجام داد، پرداخته میشود. در بخش سوم، پیادهسازی فرهنگ غربی در ایران در عصر پهلوی دوم و نقش زنان دربار و نخبگان حاکمیت در جهت از بین بردن فرهنگ اصیل زن ایرانی و جانشینی فرهنگ منحط غربی به جای آن بررسی خواهد شد.
فرهنگ خاندان پهلوی و تأثیر آن بر بیهویتکردن زن ایرانی
بر پایه مبانی جامعهشناسی، مؤلفههای آگاهی در ساختن واقعیت اجتماعی نقش اساسی دارند. زیست جهان اجتماعی فرد به وسیله واقعیتهایی که در زندگی روزمره اتفاق میافتد، ساخته میشود. پس بهتدریج که واقعیتهای اجتماعی تغییر میکند تأثیرات آن در سطح دیگر قابل مشاهده است و به همان ترتیب این تغییرات به تحولات در زندگی روزمره تبدیل میشود. به این مقدمه اشاره شد تا تأکیدی باشد بر اینکه تغییرات به وجود آمده در دوره رضاشاه در حوزه زنان متأثر از زیست فرهنگی حاکمان و خانوادههای آنان در آن دوره بود و رابطه متقابلی با هم داشتند. در این بخش بررسی دو عامل ضروری است: نخست فرهنگ منحرفِ بیغیرتی و غیردینی و عرفیْ شدهی حاکمیت و دوم بسط بیعفتی و بیحیایی در زنان دربار.
رژیم پهلوی علیرغم ظاهرسازیِ بسیار در مورد تکریم جایگاه زن و مانور تبلیغاتی برای حضور زنان در عرصههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، همواره نگاهی تحقیرآمیز به زن داشت و اصولاً زن را دارای هویت نمیدانست؛ بهطوری که گفتهاند رضاشاه اصولاً نوعی حالت بیتفاوتی به زنان داشت و بههیچوجه ارزشی همانند مردان برای آنان قائل نبود و حتی درباره دختران خود هم اینگونه بود و با وجود آنکه سنگ رهایی تمام زنان ایران را به سینه میزد[1] «اصلاً نه اعتقادی و نه توجهی به درس و تربیت دخترهایش داشت؛ و تمام توجه او به پسرانش بود.»[2] نگاه وی به زنان کاملاً ابزاری بود؛ چنانکه وقتی دخترش اشرف در سفر خود به اروپا از وی درخواست اجازه برای اقامت و تحصیل نمود، در پاسخ وی به تندی نوشت: «دست از این چرندیات بردار و زود برگرد.»[3] با این حال حتی خود اشرف بهخوبی واقف بود که رضاشاه فقط تا جایی پیشرفت زنان را قبول داشت که مزاحم مردان نشوند؛[4] زیرا یک بار وقتی اشرف به شمس گفته بود با آزادی زنان، دیگر لزومی ندارد ولیعهد حتماً پسر باشد، شب سیلی محکمی از پدر خورده بود. رضاخان او را تهدید کرده بود که اگر یک بار دیگر، چنین خیالی از سر وی بگذرد، او را خواهد کشت![5]
نکته دیگر، تغییر سبک زندگی زنانِ هیئت حاکمه در خانواده شاه، هیئت وزیران و برخی نزدیکان به آنها به سبک و شیوه غربی و غیر اسلامی و ایرانی بود. این تغییر و تحول از منظر آنان میبایست به درون فرهنگ ایرانیان نیز رسوخ کند. چگونگی کشف حجاب در همین رابطه قابل تحلیل و بررسی است که در ادامه مقاله به آن پرداخته خواهد شد.
محمدرضا پهلوی نیز همچون پدر، هویت مذهبی و ملی زنان ایرانی را بر نمیتافت چنانکه سخنانش در مناسبتهای مختلف و مهمتر از آن رویکرد عملیاش و برنامههایی که در دوره سلطنت او جاری شد، مؤید این مطلب است. او «در طول حیات خود، زندگی زناشویی سالمی نداشت و به تمام معنا فردی عیاش بود.»[6] بهطوری که یکى از دلایل جدایى فوزیه از وى ـ پس از تولد دخترش ـ را بىبند و بارى محمدرضا و پاىبند نبودنش به قوانین زندگى مشترک دانستهاند.[7] علی شهبازی یکی از نیروهای گارد شاهنشاهی و سرتیم محافظ شاه، در خاطرات خود پرده از شبکهای برمیدارد که برای فساد و زنبارگی شاه فعالیت میکردند. او میگوید: [اسدالله] عَلَم در وزارت دربار تشکیلاتی ویژه برای سرگرمی محمدرضا پهلوی درست کرده بود که با بودجهای سرسامآور «کارشان این بود که خانمهای شوهردار و دختران بخت برگشته یا همسران و دختران کسانی را که میخواستند مقامی بگیرند، برای شاه بیاورند.»[8] افزون بر رفتار عملی شاه با زنان، مواردی میتوان یافت که دیدگاه واقعی وی را به زن آشکار میکند. این دیدگاه را در یکی از مصاحبههایش با اوریانا فالاچی روزنامهنگار زن ایتالیایی، میتوان دید. در این مصاحبه شاه اعلام کرد زنان تنها هنگامی اهمیت مییابند که بتوانند خوب از مردان دلربایی کنند. او در پاسخ به سؤال فالاچی دربارهی اینکه آیا کسی او را تحت تأثیر قرار داده است؟ گفت:
«هیچکس نمیتواند مرا تحت تأثیر قرار دهد. هیچکس، زنان که دیگر جای خود دارند. در زندگی یک مرد زنان فقط در صورتی اهمیت پیدا میکنند که زیبا و دلپذیر باشند و رموز زنانگی را بدانند... مثلاً این موضوع آزادی زنان، این طرفداران اصالت زن چه میخواهند؟ شما چه میخواهید؟ میگویید تساوی! واقعاً! نمیخواهم بیادب به نظر برسم ولی ... شما ممکن است از نظر قانون با مردان مساوی باشید. ببخشید که این را میگویم، ولی از نظر تواناییها مساوی نیستید. شما (زنان) هیچ وقت یک میکلآنژ یا باخ مؤنث نداشتهاید. حتی هیچوقت یک آشپز بزرگ نداشتهاید. از نداشتن امکانات دم نزنید. چون آن وقت پاسخ میدهم که آیا شوخی میکنید؟ آیا این امکان را نداشتهاید که یک آشپز بزرگ تحویل تاریخ دهید؟ شما هیچ کار بزرگی نکردهاید. هیچ.»[9]
زنان خاندان پهلوی همچون شخص محمدرضا پهلوی، به دلیل بیعفتی و اعمال خلاف مذهب و اخلاق، بهطور خودکار مورد دفع و طرد زنان ایرانی قرار گرفته بودند. بنابراین برای رفع این مسئله و ساخت شخصیت موجه و موقر، زنان این خاندان در رأس انجمنها و سازمانهای مدافع امور و حقوق زنان جای گرفتند و مطبوعات موظف شدند تا آنها را به عنوان یک الگو و نماد معرفی کنند. اینان میکوشیدند تا با جنبههای فمینیستی و ناسیونالیستی، زن ایرانی را جذب نمایند و با ظاهر آزادیخواهی او را بفریبند. بنابر این به منظور جلوگیری از هرگونه آگاهی و ایجاد خلأ در جامعه مدنی، زنان خاندن پهلوی و اقمار آن چتر حمایت خود را گشودند و جماعات و سازمانها و انجمنهای زنان وابسته به دولت را تأسیس کردند، تا اقلیتی از زنان را که تشنه پیوندهای اجتماعی شده بودند به دور خویش گرد آورند و استعدادهای آنان را محدود نمایند.[10]
حضور گستاخانه و بدون پوشش اسلامی زنان این خاندان در جشن دانشسرای عالی دختران در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ش، شرکت در مهمانیها و جشنهای مختلط، عکسهای بیحجاب آنان که در نشریات کشور به چاپ میرسید، امری بود که بیشک در مقابل جامعه ایرانِ نکوهشگر واقع بود و نه تنها اعتراضات بلکه تنفر پارهای از افراد را بر میانگیخت.[11]
اشرف پهلوی یکى از نمادهاى ترقى ایران را گسترش هرچه بیشتر آداب و عادات و شیوههاى زندگى اروپایى، بهویژه فرانسوى مىدانست. تأسیس نمایشگاههاى مد بانوان، فراخواندن مانکنها به ایران، راهاندازى قمارخانهها و کازینوهاى سلطنتى بابلسر و رامسر و آبعلى، احضار یک پزشک جراح پلاستیک از فرانسه براى رفع عیوب چهره خانمهاى طبقه نخبگان، در رأس آرزوهاى اشرف و دیگر بانوان دربار قرار داشت.[12]
کارگزاران رژیم نیز دیدگاهی بهتر از شاه دربارهی زنان نداشتند و واقعیت این است که غالب مهرههای اصلی رژیم در دورهی سلطنت پهلوی اینگونه بودند. در یکی از اسناد ساواک، اسدالله علم در جایگاه یکی از مؤثرترین شخصیتهای رژیم، چنین توصیف شده است:
«اوقات بیکاری را به عیاشی میگذراند و به زن خیلی علاقهمند است و غالب شبها مجالس عیش و نوش با زنها دارد. نقطهی حساس و ضعف او زن است. ابداً حسن شهرت ندارد و مردم از طبقات مختلف به او خوشبین نیستند.»[13]
علم خود میگوید:
«شهبانو معتقد است که من و شوهرش با هم به الواطی میرویم؛ و این مورد از واقعیت چندان دور نیست.»[14]
امیرهوشنگ دَوَلّو مشهور به سلطان خاویار ایران نیز همواره در خانهی خود سه چهار دختر زیبا را برای پذیرایی از میهمانان آماده داشت[15] و شاه مرتباً با او رفت و آمد میکرد.
دوره پهلوی اول: کشف حجاب و کانون زنان ایران
از دهه دوم حکومت پهلوی اول، تلاشها برای تغییر و بیهویت کردن زن ایرانی بیشتر شد. اجرای کشف حجاب در 17 دی 1314، با فشار هرچه تمامتر و با زور شهربانی آغاز شد و چند سال ادامه داشت. سفر پهلوی اول به ترکیه که در آن هنگام به وسیله مصطفی پاشا (آتاتورک) عرصه تاختوتاز فرهنگ غرب قرار گرفته بود و فرهنگ اسلامی با زور از صحنه زندگی مردم خارج میشد، یکی از توطئههای روشنفکران وابسته بود تا رضاخان، تحت تأثیر آن در تغییر ماهیت ملی و اسلامی مردم ایران تلاش بیشتری بنماید. او در مدت سفر به ترکیه با همه زوایای غربگرایی و شیوه زدودن ارزشهای ملی و اسلامی رژیم آتاتورک آشنا شد و وقتی به ایران بازگشت تصمیم گرفت ایران را به پای ترکیه برساند. مخبرالسلطنه که از سال ۱۳۰۶ تا ۲۲ شهریور ۱۳۱۳ به مدت شش سال نخستوزیر رضاشاه بود، مینویسد: «فکر تشبه به اروپا از آن (ترکیه) بر سر پهلوی آمد.»[16]
در واقع کشف حجاب به عنوان مهمترین اقدام رضاشاه در راستای بیهویت کردن زن ایرانی که حتی تا به امروز تبعات آن در جامعه ایران حس میشود، نه تنها در حوزه زنان بلکه در دیگر حوزهها نیز تأثیرات عمیقی بر جای گذاشت. چرا که این اقدام با چندین منبع هویتی دیرینه ایرانی، چالشی جدی را آغاز کرد که در یک طرف آن مذهب و به خصوص روحانیون و طرف دیگر سنتهای عمیق جامعه قرار داشت. در بخشنامهای که از طرف وزیر معارف خطاب به رؤسای معارف در استانها فرستاده شد هدف از اجرای این برنامه اینطور اعلام شد: «طبقه نسوان کشور، مانند زنان سایر ممالک متمدنه از برکات علم و دانش و تمدن و تربیت برخوردار شوند.»[17] در اجرای این قانون چنانکه از سند یادشده و دیگر اسناد مشخص است، تأکید بر این نکته شده که حتماً شروع این جریان از وزارت معارف باشد. البته وزارت داخله و نیروهای شهربانی نیز پشتیبانیهای لازم را انجام میدادند. 17 روز قبل از اعلام رسمی کشف حجاب رئیس الوزراء بخش نامه کشف حجاب را به ولایات ارسال کرد. عمل رضاشاه در روز 17 دی که با تعمد همسر و دخترانش را در جشن دانشسرای مقدماتی بدون حجاب حاضر کرد تا سرمشق دیگران شود، در حقیقت راه میانبری برای اجرای این اقدام شوم بود.[18]
این اقدام نخست در درون خانوادههای هیئت حاکمه رخ داد. رضاشاه برای ترویج این کار مجالس، جشنها و سخنرانیهایی برپا کرد و مسئولین، اعضای خانواده خود را بدون حجاب در این جشنها میآوردند تا مردم را به این کار تشویق کنند. در روز 17 دی 1314 در دانشسرای مقدماتی جشنی برپا شد و رضاشاه در آن مراسم حاضر گردید و زن و دخترهایش بدون حجاب در این جشن شرکت کردند. زنان محجبه حق ورود به خیابانها را نداشتند. برای ترویج بیحجابی کسبه از فروش اجناس به زنان باحجاب منع شدند. زنان سرشناس بیحجاب جهت ترویج بیحجابی در خیابانهای شهر به گشتزنی مشغول شدند.[19] کلیهی حکام ولایات نیز دستور داشتند از پذیرفتن زنان باحجاب که به ادارات مراجعه میکردند، خودداری کنند. از سوی دیگر مطابق بخشنامههایی که از طرف دولت صادر میشد، شهربانی موظف بود که در نهایتِ حفظ امنیت، از هر نوع بیاحترامی به زنان بدون حجاب جلوگیری کند. شدت تبلیغات بر ضد حجاب چنان گسترده بود که بسیاری از زنان معتقد و مؤمن که با مشکل منع استفاده از چادر مواجه بودند، منزوی شدند و تعداد درخور توجهی از آنان از عرصهی کار و فعالیت فرهنگی و سیاسی و علمی دور ماندند. مهمترین هدف رضاشاه در زمینهی کشف حجاب، ویران کردن سنتهای دینی و ملی بود که در سایهی آن ایرانیان بالاخص زنان هویت گذشته خود را از دست بدهند.
دست اجانب نیز همانطور که گفته شد در این اقدام آشکار بود. پس از اجرایی شدن کشف حجاب، نشریات خارجی به تمجید و تعریف از اقدام رضاشاه پرداختند. برای نمونه، روزنامه برلینر بورزن سایتونگ مورخ 2 ژوئیه 1936/ 11 خرداد 1315 در آلمان مصاحبهای با وزیر مختار ایران در آلمان میرزا محسن خان رئیس انجام داده و در آن ترقیات ایران را مورد تحسین قرار داد. روزنامه دویچه الگمانیه در برلن نیز در مورخ 22 /2 /1936 برابر 2 اسفند 1314ش مقالهای راجع به نهضت زنان در شرق نوشت و در آن راجع به تغییرات اخیر ایران در زمینه زنان سخن راند و آن را پیشرفتی برای زنان برشمرد و عکسی از رضاشاه را چاپ کرد که دختران ترکمن بدون حجاب به استقبال او آمده بودند.[20]
کانون زنان ایران: به اشارهی رضاشاه، «کانون بانوان» تحت ریاست افتخاری دختر رضاشاه، شمس پهلوی و با همکاری و مراقبت وزارت معارف آغاز به کار کرد.[21] در اساسنامه کانون بانوان، اهداف و برنامههای اعلامی این جمعیت بدین شرح آمده است: «تربیت فکری و اخلاقی بانوان، تعلیم خانهداری، تشویق به ورزش و ایجاد مؤسسات خیریه برای امداد به مادران بیبضاعت.» کانون همچنین به برپایی مجالس سخنرانی، تشویق و ترویج مدارس مختلط، انتشار نشریه و روزنامه، اجرای برنامههای ورزشی و... نیز میپرداخت. از دیگر برنامههایی که کانون اجرا میکرد میتوان به برگزاری کلاسهای آموزشی مانند خیاطی و خانهداری اشاره کرد؛ اما یکی از نکات مهم اینکه، کانون با نگرشهای بومی و اسلامی ـ ایرانی تناسبی نداشت و هویت زن ایرانی را مخدوش میکرد. برای نمونه در آموزشگاه تربیت مادر که قرار بود به موضوع روابط خانوادگی و اهمیت نقش مادر در جامعه ایرانی بپردازد، از معلمان آمریکایی استفاده میشد. این رویه در تدریس سایر برنامهها هم دیده میشد و معلمان آمریکایی در عمل با توجه به ارزشها و فرهنگ خود به ترویج سبک زندگی غربی میپرداختند. در کنار این اقدامات جدیترین برنامه کانون بانوان از زمان تأسیس آن و بر اساس گزارش ارسالی به وزارت امور خارجه رفع حجاب اعلام شده که کانون، این برنامه را با جدیت، در کنار آموزش و پرورش در مدارس دختران ترویج میداد. هر چند در واقعه کشف حجاب، نهادها و سازمانهای مختلفی از جمله وزارت کشور، شهربانی، وزارت معارف و... نقش داشتند اما به نظر میرسد سهم سخنرانیها و تبلیغات فرهنگی که در شهرهای مختلف از سوی کانون بانوان برگزار میشد، در پیشبرد این سیاست قابل توجه بوده و روند تغییرِ پوشش زنان ایرانی را تسریع کرده است. این مسئله بیش از هر چیز در یکی از مهمترین وظایف محول شده به کانون بانوان یعنی راضی کردن خانوادهها برای برداشتن حجاب دیده شد. با همین رویکرد بود که کانون از اهداف اعلامی خود مانند تعلیم و تربیت و مشارکت زنان در برنامههای اقتصادی و سیاسی جامعه، تشویق به مصرف کالاهای ایرانی، مبارزه با تجملگرایی و مصرفزدگی دور شد و در عمل ترویج فرهنگ رفع حجاب به مهمترین موضوع کانون بانوان و مجلات مربوط به امور زنان تبدیل گردید.[22] بدرالملوک بامداد در اینباره مینویسد:
«ضمن سایر اقدامات، منظور اصلی یعنی ترک چادر سیاه متدرجاً پیشرفت میکرد، به این طریق که زنان عضو جمعیت با راضی کردن خانوادههای خود یکی به یکی به برداشت چادر مبادرت میکردند و در مجالس سخنرانی، سایر بانوان را تشویق به ترک کفن سیاه میکردند.»[23]
سازمان پیشاهنگی: همچنین با شکلگیری پیشاهنگی در ایران، از آن به منظور تسهیل امر بیحجابی استفاده گردید و با گسترش پیشاهنگی دختران در مدارس، برنامه بیحجابی گرمتر گردید. همزمان قرار بر این شد تا مجالس جشن و خطابه از سوی مدیران مدارس برگزار شده و دختران در آنجا بدون حجاب در صف دانشجویان قرار گرفته و به ایراد خطابه و سرودهای مخصوص بپردازند و رجال کشوری و لشکری را نیز در آن مجالس دعوت کنند و سپس مانند پسران به ورزش مشغول شوند.[24] در واقع، پیشاهنگی دختران به ریاست اشرف پهلوی، چیزی جز مرکز فساد و فحشا نبود. سید محمد تدین از وزرای معارف عصر رضاشاه، پس از شهریور ۱۳۲۰ چنین گفته است:
«وزارت فرهنگ که در ابتدای دوره رضاشاه به نام وزارت معارف بود، طوری شده بود که هدف آن تحصیل نبود... من با پیشاهنگی مخالف نیستم، اما با این پیشاهنگی که فقط به منظور تظاهر و مسخرهبازی درست شده بود، مخالف بودم. من حاضر نبودم جوانان را به دست اشخاص ناصالح بسپارم که آنها را به کوه و بیابان به گردش ببرند. آنها استخر درست کرده و دختران را در حضور مردم لخت میکردند. ناموس مملکت وقتی خواست در استخر عمومی و در حضور مردم شنا کند، این دیگر به درد مملکت نمیخورد! این خلاف عفت و شرافت است.»[25]
به طور خلاصه میتوان گفت، دولت از نهادهایی نظیر کانون بانوان و پیشاهنگی برای القای هویت مطلوب یا هویت غربزدهاش، به زنان بهره میبرد.
دوره پهلوی دوم: پیریزی انحراف خواستهای زنان ایرانی با تشکیل انجمنهای مخصوص زنان
شورای عالی جمعیت زنان ایران: پس از سقوط پهلوی اول، انگلستان صلاح را در ادامه سلطنت این سلسله دانست و محمدرضا پهلوی را به حکومت رساند. در این دوران، روند تغییر هویت زنان ایران به مراتب بیشتر از دوره قبل ادامه و حتی شتاب یافت. شورای عالی جمعیت زنان ایران نخستین نهاد از این دست بود که در اسفند 1337 به ریاست اشرف پهلوی تأسیس شد. رقابتی تنگاتنگ بین دو خواهرِ بهظاهرْ خواهانِ حقوق زنان اما در عمل تغییر ماهیت و زیست زن ایرانی، قدم به عرصه نهاد و در پی فعالیتهای گستردهتر در شهرستانها به ایجاد شعبههایی در نقاط گوناگون کشور دست زد. از جمله مفاد این شورا: تقویت جمعیتهای زنان ایران و هماهنگ کردن فعالیتهای مشترک آنان در تهران بود. این شورا پس از هشت سال فعالیت به دلیل عدم موفقیت منحل شد.[26]
این تشکیلات به عموم بانوان نوید میداد که فعالیتهای اجتماعی و سیاسی آنان افزایش خواهد یافت و سهم بیشتری در مسائل مهم مملکتی خواهند داشت.[27] از سوی دیگر وحدت رویه در پیشبرد امور مرتبط با زنان هم یکی دیگر از اهداف رسمی و اعلامی تشکیل شورای عالی زنان بود؛ بهگونهای که اشرف پهلوی هنگام افتتاح شورای عالی زنان اعلام کرد: هدف شورای عالی این است که در شهرستانها بین جمعیتهای مختلف بانوان وحدتی بهوجود آید و جمعیتها ضمن حفظ سیاست اختصاصی خود در امور کلی و دستهجمعی، سیاست واحدی داشته باشند.[28] با وجود اهداف اعلامی شورا، نشریات اطلاعات بانوان و جمعیتهای شورای عالی زنان به عنوان ارگانهای اصلی تبلیغی این شورا نیز دو هدف و رسالت مهم را دنبال میکردند: نخست الگودهی و فرهنگسازی به زنان جامعه که کاملاً علنی انجام میشد؛ و دوم القا و بسط سیاستهای کلی حکومت در جامعه که در پوششی خیرخواهانه صورت میگرفت. به این ترتیب باید به این نکته توجه کرد که اهداف اعلامی تشکیل شورای عالی زنان با اهداف واقعی تشکیل آن فاصله معناداری داشت. اشرف پهلوی بارها اعلام کرده بود: زنان ایران که فقط و فقط به همت برادر تاجدارش به یکباره با مردان دارای حقوق مساوی شده و از عدالت اجتماعی که مدنظرشان بوده برخوردار شدهاند، باید برای همبستگی و همفکری بیشتر تلاش کنند.[29] اقدامات شورای عالی زنان در سال 1339 برای تبلیغ مشارکت زنان در عرصه سیاسی و اجتماعی پیش از اعلام رژیم برای شرکت زنان در انتخابات را باید در همین راستا ارزیابی کرد. این اقدام در شرایطی انجام میشد که سرشت انتخابات در ایران عصر پهلوی دوم زیر سؤال بود و انتخابات از اساس ماهیتی فرمایشی و تا حدی نمایشی داشت. هر ساله جشنی در 17 دیماه با حضور برخی از زنان با نفوذ دربار برگزار و گزارشهایی از کوششهای جمعیتهای زنان ایران ارائه میشد. یکی از این جشنها مربوط به 8 اسفند 1341 و اعلام منشور آزادی زنان بود که گفته میشد به موجب آن حقوق سیاسی و انتخاباتی مساوی به زنان ایران اعطا شد. این جشنها با ستایش از پیشگاه شاه نسبت به آزادی زنان و ابراز احساسات دستهجمعی نسبت به خاندان سلطنت و اشرف پهلوی به اتمام میرسید.[30] اشرف در سخنرانی خود این واقعه را دنباله اقدامات پدرش میدانست که زنان ایران را از «پرده حجاب» یا به اصطلاح «پرده غفلت و نیستی» خارج کرد.[31]
با عنایت به اینکه تئوریزه شدن مباحثی همچون نظریه توسعه «والت روستو» در آمریکا، که بر غربیشدن تاروپود اقتصادی و فرهنگی جوامع تأکید داشت، تلاش برای تشکیل سازمانهایی که در این مسیر گام بردارند شدت گرفت. شورای عالی زنان نیز یکی از همین سازمانها بود که میکوشید زنان را در مسیر مورد نظر غرب تربیت کند. نگاهی به بافت و نیروهای اصلی شورای عالی زنان که همگی از بین زنان غربگرا و منتقد فرهنگ سنتی ایرانی ـ اسلامی برگزیده شده بودند، همچون مهناز افخمی و مهرانگیز دولتشاهی نشان میداد این شورا با هدف تربیت نیروهای جدید در میان جامعه زنان و آمادهسازی آنان برای اجرای طرحهای مورد نظر رژیم پهلوی از جمله تکمیل پروژه کشف حجاب و تجددگرایی در ایران تأسیس شد. جالب اینجاست اشرف پهلوی ریاست عالیه شورا و فریده دیبا مادر فرح پهلوی، بهعنوان نایبرئیس شورای عالی منصوب شده بودند.[32]
مصاحبههای اشرف مؤید آن بود که زنان ایران میخواهند با استفاده از همه امکانات حقوق بیشتری کسب کنند و این موضوع با نزدیک شدن انتخابات دور بیستم مجلس شورای ملی زیادتر شد.[33]
اشرف و تأسیس جمعیت زنان دانشگاهى: در ایران جمعیت زنان دانشگاهى[34] با نام اختصارى[35]I.F.U.W زیر نظر اشرف پهلوى ریاست عالیه جمعیتهاى زنان در سال 1342 تأسیس شد. در گزارش اولیه جلسه این جمعیت آمده است: «در 7 آبان 1342 عدهاى از زنان دانشگاه رفته ایران براى تشکیل جمعیت زنان دانشگاهى در هتل پالاس گرد آمده و با انتخاب هیئت مدیره، جمعیت را تشکیل دادند و پس از تنظیم اساسنامه، موجودیت خود را بهاختصار I.F.U.W اعلام کردند و مورد قبول واقع شد... جمعیت زنان دانشگاهى ایران به ریاست خانم دکتر [فرخرو] پارساى معاون پارلمانى وزارت آموزش و پرورش اداره مىشود.»[36]
جمعیت زنان دانشگاهى ایران زیر نظر جمعیت آمریکا بود و سفارت آمریکا در ایران برقراری این ارتباط را ـ تحت پوشش خود ـ بر عهده داشت. «جلسه [جمعیت] زنان دانشگاهى که ریاستش به عهده خانم فرخرو پارساى مىباشد، تشکیل گردید که فقط خانمها شرکت داشتند. جمعیت در حدود 100 نفر بود که بیشتر آنان فرهنگى بودند... خانم هما آهى یکى از حاضرین صحبت نمود و گزارش داد ... سفارت آمریکا بورسى در اختیار ما گذاردهاند که اکنون خانم قدرتالزمان شیبانى و توران احتشامى بنا به دعوت دانشگاه آمریکا به مدت دو ماه به نیویورک عزیمت خواهند نمود. آنگاه خانم توران احتشامى اظهار داشت که سابقاً این بورس در اختیار سفارت آمریکا بود ما تقاضا کردیم که این بورس به اختیار جمعیت زنان دانشگاهى گذارده شود زیرا ما جزء جمعیت دانشگاه آمریکا هستیم. آنان قبول کردند...» [37]
آموزش و پرورش که مهمترین نهاد تربیت اجتماعی هر کشوری محسوب میشود، در ایرانِ دوره پهلوی با وزارت یکی از زنان غربگرا به نام فرخرو پارسا (از اعضای تشکیلات بهائی) بیش از پیش در تقویت بیهویتی زن ایرانی و زدودن آثار فرهنگ اسلامی و ایرانی کوشید. یکى از گروههاى مورد اتکاى فرخرو پارساى در آموزش و پرورش جمعیت زنان دانشگاهى بود که با دادن پست به آنها موقعیت خود و آن جمعیت را تقویت مىنمود:
«خانم پارسا که تکیهگاه فرهنگى خود را در حزب ایران نوین تا درجهاى از دست داده است در وزارت آموزش وپرورش اقدام به تقویت دو دسته گرفته که او را در فعالیتهاى مختلف اجتماعى و فرهنگى یارى نمایند. این دو دسته یکى کانون زنان دانشگاهى است که نیرومندزاده مدیرکل دفتر وزارتى کارگردان آن مىباشد و دیگر کانون فارغالتحصیلان تعلیم و تربیت که مجید سرتیپى رهبرى آنها را به عهده دارد.
نظریه شنبه: مقامات مختلف وزارت آموزش و پرورش در زیر پوشش این دو دسته بین افراد مورد نظر تقسیم مىشود و رابطه با این دو دسته جاى هرگونه ضابطهاى را گرفته است.» [38]
فرخرو پارساى پس از برکنارى از وزارت آموزش و پرورش در افکار عمومىِ فرهنگیان محبوبیتى نداشت. تا زمانى که وزیر بود، عدهاى براى رسیدن به پست و مقامى با وى بودند لیکن پس از آن نه تنها در حزب ایران نوین بلکه در میان جمعیت زنان دانشگاهى هم جایگاهى نداشت. در گزارش یکى از جلسات آن جمعیت پس از دوران وزارت فرخرو مىخوانیم:
«سازمان زنان دانشگاهى که ریاست آن با خانم دکتر پارسا مىباشد، تصمیم گرفتهاند جلسات ماهانه مرتبى دور هم جمع شوند و با دعوت عدهاى از دوستان و آشنایان مقدمات امر را براى کاندید[ا] شدن خانم پارسا جهت نمایندگى دوره آینده مجلس سنا فراهم سازند...
نظریه شنبه: ... کسى حاضر نشده در جلسات آنها شرکت کند.
نظریه چهارشنبه: خانم پارسا در حال حاضر از نظر افکار عامه به ویژه فرهنگیان اعتبارى ندارد. به این معنى که پس از عزل از وزارت موقعیت وى متزلزل شد و این تزلزل با شکستى که در حزب ایران نوین به دست آورد، به حد اعلاى خود رسید....» [39]
با گذشت زمان تعداد اعضاى جمعیت زنان دانشگاهى نیز کاهش یافت، بهگونهاى که در یکى از آخرین جلسات آن جمعیت، فقط 28 نفر شرکت کرده بود: «ساعت 1300 روز 15 / 2 / 36 [1356] جلسه جمعیت زنان دانشگاهى به مسئولیت دکتر فرخرو پارساى با شرکت 28 نفر در پارک هتل واقع در خیابان حافظ تشکیل گردید. فرخرو پارساى اظهار داشت در جلسه آینده انتخابات مىباشد. سالهاست که مسئولیت این جمعیت را به عهده داشتم حال از شما تقاضا دارم در جلسه آینده مرا انتخاب نکنید. بدین منظور اسامى 34 نفر[!] از بانوان به چاپ رسیده و در اختیار شما گذارده مىشود به هر کسى که مایل هستید رأى بدهید.»[40]
سازمان زنان ایران: انتقادات زیاد مطبوعات از شورای عالی جمعیت زنان به دلیل کم تحرکی آن[41] زمینه را برای انحلال شورا و تشکیل سازمانی جدید به نام سازمان زنان را فراهم آورد. اشرف پهلوی طی یک مصاحبه مطبوعاتی، موجودیت سازمان زنان ایران و انحلال شورای عالی جمعیتهای زنان را رسماً مطرح کرد.[42] او در این مصاحبه، ضمن بیان اهداف اساسی سازمان زنان اعلام کرد تا انجام انتخابات مجمع عمومی سازمان زنان ایران، دبیرخانه شورای عالی جمعیتهای زنان به انجام وظایف خود ادامه خواهد داد.[43]
با تشکیل اولین مجمع عمومی زنان در تاریخ 28 آبان ماه 1345 سازمان زنان ایران عملاً موجودیت یافت. در این گردهمایی که سه روز به طول انجامید و شش هزار نفر از زنان ایرانی شرکت داشتند، اشرف پهلوی درباره ساختار و عملکرد سازمان به سخنرانی پرداخت. در این اجتماع که نمایندگان زنان اقشار مختلف جامعه حضور داشتند پروین مؤید ثابتی، شمسی حکمت، مهوش صفینیا، اختر معدل، فلورا طغرل، ایران اعلم و عزت معتمدی به عنوان اعضای هیئت مدیره، و هما نوشیروانی، فخرالسادات امین، هما افضل، فرزین فریدنی، پروین بوذری و هما روحی به عنوان اعضای انتصابی انتخاب شدند.[44]
این سازمان به اندازهای از بدو تأسیس با جامعه ایرانی ناهمگون بود که قاطبه مردم ایران به آن بیاعتنا بودند و حتی برخی زنان همراه با حکومت پهلوی نیز بعضاً از ترکیب زنان حاضر در آن ـ که به فساد معروف بودند ـ گلایه کردند. این موضوع در پرونده ساواک نیز آمده است:
«سازمان زنان ایران بر خلاف آنچه تصور میشد، مورد تأیید افکار عمومی بانوان روشنفکر قرار نگرفته، بهطوری که از افرادی نظیر: خانم پارسای، خانم تربیت و جهانبانی و چند نفر دیگر پرسش به عمل آمد، عموماً با نظر بدبینی به فعالیتهای کارگردانان این سازمان مینگرند و اغلب میگویند عدهای جوان هوسباز نظیر: دیبا و میر فخرایی که اشخاص جلف و غیر قابل اعتماد از نظر اخلاقی هستند، به اتفاق خانم یوسفی که در افکار عمومی بانوان بد نام است، کارگردانی این اجتماع را عهدهدار هستند و معلوم است اجتماعی که در آن به جای بانوان فاضل و دانشگاهی افراد بیشخصیت کارگردانی آن را عهدهدار باشند، نمیتوانند از حمایت افکار عمومی برخوردار باشند. همچنین بانوان فرهنگی عقیده دارند فعالیت سازمان زنان ایران در چند روز اخیر کاملاً جنبه بچهبازی به خود گرفته و دارای پایه و اساس محکمی نیست. در بین بانوان ایران، حس خودخواهی و مقامپرستی بیش از مردان وجود دارد و در چنین محیطی اگر در انتخاب افراد برای کادر رهبری جامعه زنان دقت نشود و عدهای ناشناخته و گمنام در سطح بالای این سازمان قرار گیرند، مورد بدگویی و مخالفت دیگران قرار خواهند گرفت.»[45]
با تأسیس حزب رستاخیز در سال 1353 شمسی از سوی محمدرضا پهلوی، رویکرد سازمان زنان به مسائل سیاسی تغییر یافت و به صورت یکی از اهرمهای آن حزب درآمد. در دی ماه 1354 شمسی، دبیرکل حزب رستاخیز پیشنهاد ایجاد کمیتهای را با همکاری سازمان زنان برای نظارت بر فعالیتهای زنان در سراسر کشور مطرح کرد. در اسفند 1356 ش هنگام برگزاری کنگره زنان، اشرف پهلوی در گزارش فعالیتهای سازمان، از همکاری بیشتر سازمان زنان با کانونهای حزب رستاخیز سخن گفت. در همین زمان، تشکیل کانونهای حزبی در برنامههای سازمان زنان نیز گنجانده شد.[46]
دو فعالیتی که سازمان زنان ایران جهت تخریب هویت فرهنگی زنان ایران انجام داد و سایر فعالیتهایش را تحت الشعاع قرار داد، به ترتیب شامل: حمایت و لابیگری برای تصویب لایحه حمایت از خانواده[47] در مجلس شورای ملی در سال 1354 و همچنین قانون سقط جنین در سال 1356 میشد و با روی کار آمدن مهناز افخمی، دبیر کل جدید این حزب که رویکردهایش به شدت ضد نظام ارزشی و سنتی ایران بود، تشدید شد.
نقش فرح دیبا و لیلی امیرارجمند در برساخت هویت جدید زنان
فرح و اطرافیان او را مىتوان یکى از گروههاى مرجع حکومت پهلوی دانست. گروههاى مرجع یکى از مبانى معیارهایى به شمار مىآید که هر فردى در هنگام ارزیابى رفتار و نقش خود، در یک موقعیت معین، از آنها استفاده مىکند. شیوه اجراى نقش هر فردى، در مقایسه با دیگرانى که همان نقش را ایفا مىکنند، سنجیده مىشود. فرح خود به عنوان یکى از گروههاى مرجع دوره پهلوى، از زنان جسور و بىپروا تعریف و تمجید مىکرد. البته معنای جسارت و بیباکی از منظر فرح با آنچه عموماً از این واژهها مستفاد میشود، متفاوت است. از منظر فرح دیبا زنی جسور و بیپروا بود که از نقش زنانگی خود خارج شده، عفت را کنار گذاشته و به فسق و فجور مشغول شود. در همین رابطه یکى از ویژگیهاى لیلى امیرارجمند که مورد پسند فرح قرار گرفته بود، بىبند بارى جنسى او بود و فرح همیشه در جمع دوستان، شوهر لیلى را به دلیل این بىغیرتى، به عنوان یک شوهر خوب و متمدن مثال مىزد و وى را تعریف و تحسین مىکرد.[48] حال وقتى فرح پهلوى این افراد را مورد تحسین قرار مىدهد، دیگر نقش افرادى که فرح را به عنوان مقایسه و سنجش و درستى اعمال خود انتخاب مىکردند، مشخص است.
کانون پرورش فکری و نقش آن در بیهویتی زنان ایران: هدف از تأسیس کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان ظاهراً بالا بردن سطح فرهنگ کودکان و یاد دادن روش درست زندگى به ایشان و پر کردن اوقات فراغت نوجوانان و جلوگیرى از گرایش آنها به آلودگىهاى سیاسى[49] اجتماعى و اخلاقى و تقویت روح همکارى و تعاون بین آنها ذکر شده است.[50] اما آنچه در عمل مشاهده مىشد با منظور فوق بسیار فاصله داشت. در کانون تعداد زیادى هنرمند، نویسنده، فیلم ساز، متخصص روانشناسى اطفال با حقوقهاى گزاف به منظور انتخاب، خرید و تهیه انواع کتاب، فیلم و وسایل سرگرمى کودکان و نوجوانان مشغول بودند. ولى اغلب آنها از گروه روشنفکران غربگرا یا روشنفکران چپ و خانوادههاى مرفه بودند و به همین دلیل نیز، هیچ شناختى از روحیات و نیازهاى معنوى مردم عادى نداشتند و کارنامه درخشان و مثبتى از خود بر جاى نگذاشتند. مسئول آن لیلى امیرارجمند بود و کوشش مىکرد مسائل مربوط به کودکان و خواستههاى اصلاحى فرح پهلوى را تحقق بخشد.[51]
کاخ جوانان: از مواردی دیگری که به ترویج فرهنگ غربی، کنار نهادن ارزشهای اسلامی و بیهویتی زن ایرانی انجامید، تأسیس مراکزی با عنوان کاخ جوانان بود. در سالهای پایانی دههی ۱۳۳۰ش، طرحی به نام کاخ جوانان از سوی دایرهی فرهنگ شورای عالی فرهنگ ارائه شد که فرح دیبا از آن حمایت کرد. این برنامه نیز اقتباسی از انجمنها و مؤسساتی بود که در کشورهای مختلف به ویژه امریکا و اسرائیل در امور جوانان شکل گرفته بود.[52] فرح و همفکرانش بر آن بودند تا در کنار هر شعبه از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یک کاخ ایجاد شود تا کودکان و نوجوانان بلافاصله پس از گذر از مرحله کانون وارد کاخ شوند و برنامهها و سیاستهای پیاده شده در کاخ را خط مشی خود قرار دهند. از جمله مهمترین اموری که در این کاخها پیگیری میشد، اختلاط دختران و پسران و تزریق تفکر و فرهنگ غربی در نوع روابط و پوشش بود. سومین هدف تعریف شده رسمی یعنی: «تهیه و تدارک فعالیتهای تفریحی برای جوانان» به طور سربسته بیبندوباری در مسائل فرهنگی را دنبال میکرد. دستاندرکاران کاخ با جذب جوانان جامعه ـ که اغلب به قشر دانشجو محدود میشد ـ و مشغول کردن آنان با برنامههایی چون گردشهای جمعی و مختلط، تماشای فیلمها و نمایش نامههای خارجی، تماشای رقصها و آوازهای رقاصهها و آوازهخوانهای ایرانی و خارجی که همگی زمینه را برای ارتباط نزدیک دخترها و پسرها فراهم میکرد، فرصت هرگونه تفکر و تأمل در امور اجتماعی ـ سیاسی را از آنان ربوده بودند. با آنکه مسئولان کاخ میکوشیدند این مراکز را محیطهایی مساعد و مناسب در جامعه نشان دهند، اما ماهیت این مراکز خیلی زود برای مردم روشن شد به گونهای که خانوادههای مذهبی از عضویت فرزندانشان در شعب کاخ ممانعت به عمل آوردند. فعالیتهای اعضای کاخ نیز بازتاب مثبتی در بین مردم نداشت و آنان هنگامی که وضعیت نامناسب دختران و پسران و نوع روابط اعضای کاخ را مشاهده میکردند به وجود چنین مراکزی که فقط به منظور ترویج فساد و فحشا تأسیس شده بود، اعتراض میکردند. سند زیر نشان دهنده یکی از آن اعتراضات مردمی است که در گزارشهای ساواک منعکس شده است:
«ساعت ۱۵۰۰ مورخه ۱۹/۹/۴۷ آقای مصباح در دبیرستان حکیم الهی اظهار میداشت: نخست وزیر محلی را به نام کاخ جوانان که محل خوشگذرانی عدهای شده در ناحیه ۱۰ ایجاد کرده و هر روز در آنجا میان آنها دلقک بازی درمیآورند. بهتر است بروید در آنجا و ببینید چه اعمالی انجام میدهند. البته دستگاههای مملکتی هم از آنها حمایت میکنند. خیلی مایلم آخر شب موقعی که میخواری آنها تمام میشود ببینید با چه وضع ناهنجاری از آن محل خارج میشوند...»[53]
در گزارش دیگری از ساواک نوع فعالیت خانه جوانان ملایر و عکسالعمل مردم نسبت به آن چنین منعکس شده است:
«حدود سه ماه قبل [خرداد ۱۳۵۶] خانه جوانان که اعضای آن را دختران و پسران تشکیل دادهاند در ملایر به وجود آمده است و محل آن در یکی از خانههای کرایهای شهر که بین چند صدخانه قرار دارد تعیین شده است. از صبح تا شب دختران و پسران به این محل تردد دارند و کمکم دارد به صورت مرکز فساد در میآید و قرارها اینجا گذاشته میشود و مردم واقعاً به ستوه آمدهاند و نسبت به این اقدام شدیداً بدبین شدهاند.»[54]
نقش مطبوعات همسو با سیاستهای حکومت پهلوی در بیهویتی زنان
رسانهها و بهویژه مطبوعات، در این میان نقش برجستهای در جایگزینی فرهنگی بر عهده داشتند. مطبوعات ایران در این دههها، به ارائه الگوهایی پرداختند که عمدتاً برآمده از فرهنگ غربی بود. دو نمونه از مهمترین نشریات، حوزه بانوان دهههای 1340 و 1350 که در ارائه الگوهای موردپسند رژیم فعالیت داشتند، هفتهنامه اطلاعات هفتگی بانوان از انتشارات مؤسسه اطلاعات که متعلق به سناتور دربار عباس مسعودی بود و «زن روز» که از نشریات مؤسسه مطبوعاتی کیهان و متعلق به مصطفی مصباح زاده به شمار میرفت.[55] بودند.
لازمهی ترویج الگوهای فرهنگی غرب به چالش کشیدن دیدگاههای پذیرفته شدهای همچون: الف) ضرورت حجاب بانوان؛ ب) مختلط نبودن دختران و پسران در محیطهای مختلف؛ ج) سنتهایی همچون ازدواج و متعلقات آن همچون مهریه؛ د) تعصب و غیرت مردانه و در مواردی قوانین اجتماعی بود.
حجاب: در مسئله پوشش ابتدا حجاب اسلامی را رویاروی تمدن متجدد امروزی قرار میدادند. برای نمونه یکی از مجلات، عکسی تمام قد از زنی با روپوش و پوشیه انداخته و در زیر آن به طعنه نوشته بود: «در عصر فضا که تا چندی دیگر اولین زن فضانورد پهنه آسمان را در خواهد نوردید، آیا زن ایرانی میتواند به پانصد سال پیش بازگردد.»[56] همزمان با مشروعیتزدایی از حجاب، طرحهایی برای نوع پوشش مناسب ارائه و تبلیغ میکردند: «ما دیوارهای زندان زن را شکافتیم! مرد دانشمندی که برای اولین بار در خانواده خود کشف حجاب کرد و به دختر عموها و پسرعموها گفت از هم رو نگیرید!»[57]
اختلاط دختر و پسر: مسئله بحث برانگیز دیگری که حتی به مناقشهای درون گفتمانی تبدیل شده بود، ارتباط دختران و پسران و نحوه برقراری ارتباط آنها بود. در این موضوع نیز مطبوعات به طرد و تحقیر سنتهای جامعه پرداختند: «در کرمان اگر پسر و دختری حتی یک ملاقات ساده داشته باشند، ننگ خانواده تلقی میشود. در سمیناری که تشکیل شد[58] به پدران و مادران برای قبول معاشرتهای سالم فرزندانشان توصیه مینمود. معاشرت دختر و پسر قبل از ازدواج در رضائیه گناه محسوب میشود.»[59] پس از آن با چاپ عکسهایی از روابط آزاد دختر و پسر قبل از ازدواج مینویسد: «دختر و پسرها بهخوبی و بدون نگرانی با هم در حال گفتگو هستند.»[60] در کنار هم قرار گرفتن دختر و پسر در مدارس در همه ردههای سنی خواستهی اصلی این مجلات بود: «توسعه ارتباط دو جنس از طریق فعالیتهایی که دارای کیفیت اجتماعی، فرهنگی و ورزشی هستند ضروری و غیر قابل اجتناب است.»[61]
سنتهای ازدواج: نمونه موردی مهریه: رویکرد این دو مؤسسه در پاسخگویی به مسائل ازدواج در ایران نیز مبتنی بر نقد سنتهای رایج و حتی کنار گذاشتن آنها استوار بود. مجله زن روز تلاشهای پیگیر و چندین سالهای برای کنار گذاشتن سنت مهریه انجام داد: «طغیان علیه مهریه. شعار روز: دختران دم بخت میگویند ما مهریه نمیخواهیم بلکه تضمین مالی و قانونی میخواهیم.»[62] این رویه زن روز در سالهای بعد نیز ادامه داشت: «مهریه، شکست خورده است.»[63] عدم اعتقاد آنان به سنتهای مقبول ازدواج در ایران سبب شد که با اعزام نمایندهای به اروپا از مشهورترین مراکز راهنمایی زناشویی و همسریابی آنجا گزارش تهیه کنند: «... او[منظور خبرنگار اعزامی است] رفته است تا درباره مؤسساتی که به عنوان مرکز زناشویی در ممالک مترقی تأسیس شدهاند گزارش به هیئت تحریره زن روز تقدیم دارد.»[64] کنارگذاشتن قطعی سنتهای جامعه زمانی مشهود شد که آنان به صراحت اعلام کردند غربیها مرجع حقیقی در این باره هستند: «خانم متی گرگوار نویسنده مشهور فرانسوی بیش از هر کسی صلاحیت اظهار نظر کردن درباره عشق و ازدواج در قرن 20 را دارد. مطالبی که خانم متی گرگوار در نهایت صراحت میگوید مربوط به اروپا، فرانسه یا انگلیس نیست بلکه هر جا که حتی یک دختر و پسر امروزی متجدد در آن زندگی میکنند این مطالب شامل حال آنها میشود.»[65] پیگیریهای این مجله سرانجام به آنجا ختم شد که از تشکیل سازمان ازدواج و مشاوره خانوادگی خبر دادند و درج آگهی دراین باره را اعلام کردند.[66] یکسال بعد «زن روز» آیین نامه بینالمللی زناشویی را نیز منتشر کرد.[67]
کتاب هفته(کیهان هفته): نیز با زیرکی و بدون اشاره مستقیم در دو مطلب جداگانه که پشت سرهم آمده بود، قوانین مدنی اسلام درباره ازدواج را به چالش کشید. شرح آن بدین گونه است که ابتدا احمد شاملو در مطلبی با عنوان «یادداشتی سر دستی، بر کاریکاتور» به توضیح ابعاد تأثیرگذاری کاریکاتور پرداخت: «کاریکاتور، نیز میتواند بگریاند یا به وحشت افکند، میتواند غرور بخشد یا شرمساری دهد، سرزنش کند یا بر سر خشم آرد.» و در ادامه نقادی را یکی از وظایف کاریکاتوریست بر میشمرد: «کاریکاتوریست یک ناقد تیزبین اجتماعی است. کهنه رندی است که جامعه را به جرم مضحک بودن تنبیه میکند!»[68] بعد از این مطلب، مجموعه کاریکاتورهایی در موضوع قانون مدنی در باب ازدواج از اردشیر محصص هنرمند معروف درج شده بود. کنار هم قرار گرفتن این دو مطلب نشان میدهد نیت محصص از این کاریکاتورها بیش از هر چیز نقد پایهای این قوانین است.[69]
سنت تعصب و غیرت: تعصب و غیرت غیر مستقیم در این مجلات نقد شد. ماجراهای مصوّر مراد علیخان روایتگر مرد متعصبی بود که همسر خود را از پوشش غربی نهی میکرد و در همان حال خود به دیدن زنانی با چنین پوششی اشتیاق فراوان داشت.[70]
زن روز و اطلاعات بانوان با چاپ عکسها و مقالههایی، پوششهای غربی و مد روز دنیا را برای زنان تبلیغ میکردند. بیپروایی مجلات در ترویج غربگرایی حتی موجب اعتراض روشنفکران غیردینی نیز شده بود. مصطفی رحیمی استاد دانشگاه، مترجم و نویسنده، در سخنرانی خود در انیستیتو گوته، به این موضوع نیز اشاره کرد: «انتشار محرمانهترین و خصوصیترین خبر درباره رقاصان بیهنر و نمایش زوایای مختلف بدنشان؛ انتشار عکس قد و نیمقد اینان در رنگها و قطعها و زرق و برقهای گوناگون. حاشا که مطبوعات ممیزی زده اجازه یابند یا جرئت کنند، از مسئلهای اساسی، خبری ـ حتی نیمه رسا ـ بدهند.»[71]
نتیجه
سیاستهاى حکومت پهلوی بهتدریج شىءْگونگى زنان را ترویج کرد و کارکرد ترغیب مصرفگرایى را در جامعه ایرانى برعهده آنان قرار داد. در دوره پهلوى، آن گروه از زنان ایرانى که حضورى نسبتاً فعال در صحنه سیاست و اجتماع و فرهنگ کشور داشتند و در متن تحقیق به آنها و عملکردشان اشاره شد، یا از بستگان و اقوام خاندانهاى متمول و نزدیک به دربار بودند یا اینکه از دوستان و نزدیکان و بستگان آنها بودند. به طور کلى نخبهگرایى در جامعه راه خود را نیافته و هنوز در مرحله ابتدایى بود، تنها دوست بودن با یکى از افراد وابسته به دربار و... براى تصدى و در اختیار گرفتن مناصب و مشاغل مهم و حساس کافى بود! مسئله بعدی درباره آنان تضاد فرهنگ آنان با فرهنگ غالب زنان ایرانی بود.
در این دوره، اگرچه طبق آمار و ارقام در برخی عرصهها وضعیت و جایگاه زنان به سرعت و بر اساس موازین مدرن غربی ارتقا یافت، ولی سبب ایجاد شکاف عمیق بین توده مردم با نخبگان سیاسی شد، زیرا روند نوسازی بهطور همهجانبه اعتقادات، ارزشها، اندیشهها و سنتهای زن ایرانی را یکسره سرکوب میکرد و همزمان رژیم پهلوی الگویی را برای زنان ایرانی تبلیغ میکرد که آمیزه مبهمی از عناصر ایرانی، باستانی با درونمایههای غربی بود. به همین دلیل از سال ۱۳۵۰ به بعد جامعه ایران شاهد شتاب فزاینده مردم در بازگشت به مذهب بود.
پینوشتها:
[1]. طغرانگار، حسن، حقوق سیاسی ـ اجتماعی زنان قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1388. ص 99-104.
[2] . بهنود، مسعود، این سه زن (اشرف پهلوی، مریم فیروز، ایران تیمورتاش)، تهران، علمی، 1374، ص 199.
[3] . پهلوی، اشرف، من و برادرم، تهران، علم، 1376، ص 66.
[4] . همان، ص 69.
[5] . بهنود، این سه زن، همان، ص 292. در مورد اشرف پهلوی بنگرید به: نگاهی به زندگی اشرف پهلوی و بررسی و تحلیلی کوتاه از برخی از زنان درباری، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[6] . فردوست، حسین ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1372، ج 1، ص 205.
[7] . طلوعى، محمود ، پدر و پسر، ناگفتهها از زندگى در روزگار پهلوىها، نشر علم، تهران، 1372، ص 498.
[8] . محافظ شاه، خاطرات علی شهبازی، تهران، اهل قلم، 1377، ص 82.
[9] . زونیس، ماروین، شکست شاهانه، ترجمهی اسمعیل زند و بتول سعیدی، تهران، نشر نور، 1370، ص 69.
[10] . کسری، نیلوفر، زنان ذی نفوذ خاندان پهلوی، تهران، نامک، 1379، ص 121.
[11] . همان، ص 118. تفصیل و شرح موضوع را بنگرید در: دی 1314ش و توهم پهلوی در کشف حجاب، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[12] . معتضد، خسرو، اشرف در آیینه بدون زنگار، ج 2، تهران، نشر البرز، 1376، ص 200.
[13] . فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ج 2، ص 249.
[14] . اعلم، امیراسدالله، گفتوگوهای من باشاه؛ خاطرات محرمانه امیراسدالله علم، گروه مترجمان؛ زیر نظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ج 1، تهران، طرح نو، 1373، ص 291.
[15] . فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ج 1، ص 264.
[16] . هدایت، مهدی قلیخان (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران، انتشارات زوار، ۱۳۵۷، ص۴۰۵. البته باید توجه داشت که مسئله کشف حجاب و همرنگ شدن با فرهنگ غربی و تهی شدن از فرهنگ ملی- دینی مردم در این بخش از ملل شرقی، نقشه و توطئه حساب شده استعمار انگلیس و غرب(نظیر فرانسه) بود که تقریباً به صورت همزمان در ترکیه، ایران، مصر، افغانستان و الجزایر به اجرا درآمد. برای اطلاع از مستندات این موضوع بنگرید به: تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1378.
[17] . سند شماره 5156187224، سازمان اسناد ملی ایران.
[18] . صلاح، مهدی، کشف حجاب، واکنش ها و پیامدها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 136.
[19] . امیرزاده، محمدرضا و مجید بهستانی، «بررسی سیاست هویت در دوره معاصر ایران»، فصلنامه مجلس و راهبرد، سال بیستویکم، شماره هفتاد و هفت، بهار 1393، ص 83 .
[20] . سند کارتن 25، پرونده 56، آرشیو وزارت امورخارجه، به نقل از: اسدزاده، وحید، بررسی ابعاد و عوامل مؤثر بر تغییرات هویت جنسیتی زنان در دوره پهلوی اول، رساله ارشد، دانشگاه بینالمللی قزوین، 1389، ص 159.
[21] . حافظیان، محمدحسین، «سازمانهای زنان در ایران عصر پهلوی»، فصلنامه مطالعات سیاسی، شماره 2، زمستان 1387، ص 37. درباره زندگی و خصوصیات شمس پهلوی بنگرید به: نگاهی به زندگی شمس پهلوی و نگاهی به زندگی شمس پهلوی از دریچه اسناد و خاطرات، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[22] . موسوی، سیده لیلا، «نهادی که هدفش را به کشف حجاب فروکاست»، سایت مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
[23] . حافظیان، محمدحسین ، «سازمانهای زنان در ایران عصر پهلوی»، همان، ص 37.
[24] . سیاوشی، مهدی، ارزیابی سیاستهای مذهبی عصر پهلوی با تکیه بر نظریات هویت ملی ایرانیان، پیشین، ص 148.
[25] . زهیری، علیرضا، عصر پهلوی به روایت اسناد، قم: دفتر نشر معارف، 1379، ص 48.
[26] . سالنامه کشور ایران، سال 21، ص 191 - 200.
[27] . مجله خواندنیها، سال 26، ش 100 (1345)، ص 7.
[28] . مجله اطلاعات بانوان، ش 309 (1342)، ص 5.
[29] . همان.
[30] . سند شماره 122-472-7م، در: آرشیو پژوهشکده تاریخ معاصر.
[31] . نشریه شورای عالی جمعیتهای زنان ایران، ارگان شورای عالی جمعیتهای زنان ایران، تهران، ش 1، تهران، 1342، ص 1.
[32] . مجله اطلاعات بانوان، ش 353 (1342)، ص 2.
36 . مجله خواندنیها، سال 19، ش 74 (1338)، ص 6.
[34] . «جمعیت بینالمللى زنان دانشگاهى در تاریخ 1919م/ 1298ش در اروپا و امریکا به وجود آمد هیئت مؤسس عدهاى از زنان تحصیلکرده و دانشگاه دیده بودند این هیئت مىخواستند با تشکیل این جمعیت راهى براى افزایش سطح معلومات و پشتیبانى از حقوق و منافع زنان جهان پیدا نمایند. ضمناً با تأسیس این جمعیت وسیله ایجاد و تفاهم بیشتر و دوستى بین زنان تحصیلکرده کشورهاى مختلف ایجاد شده است... پس از تشکیل هسته مرکزى زنان دانشگاهى در کشورهاى مختلف اقدام به تأسیس جمعیت نمودند که این جمعیتها به عضویت جمعیت مرکزى پذیرفته مىشوند. این جمعیت به نام اختصارى I.F.U.W نامیده مىشود و از اتحاد جمعیتهاى کشورهاى دنیا تشکیل شده است.» پس از این که اعضا جمعیت I.F.U.W در هر کشور به صد نفر رسید به عضویت جمعیت زنان دانشگاهى دنیا پذیرفته مىشوند و ضمناً باید استاندارد وضع تحصیلى دانشگاه آن کشور مورد قبول کمیته مرکزى جمعیت مرکزى باشد. (پرونده فرخ رو پارسای در ساواک، به نقل از کتاب: زنان دربار به روایت اسناد ساواک، فرخرو پارسا، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383، مقدمه، ص 9).
[35] . International Federation University of Women
[36] . پرونده فرخ رو پارسای در ساواک، سند مورخه 7 /8 /42، به نقل از کتاب: زنان دربار به روایت اسناد ساواک؛ فرخ رو پارسا، همان، مقدمه. همچنین درباره زندگی و خصوصیات نامبرده و نفوذ وی و تشکیلات بهائیت در آموزش و پروش بنگرید به: نگاهی به زندگی فرخرو پارسای و اقدامات فرخ رو پارسای در وزارت آموزش و پرورش و دستور درخشان فرخرو پارسا برای بیحجاب بودن معلمان، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[37] . همان، سند مورخه 29 /3 /45.
[38] . همان، سند مورخه 27 /10 /51 ، ص 8.
[39] . همان، سند مورخه 17 /1 /54، ص 9.
[40] . همان، سند مورخه 22 /2 /56.
[41] . احمد خراسانی، نوشین؛ اردلان، پروین. سناتور: فعالیتهای مهرانگیز منوچهریان بر بستر مبارزات حقوقی زنان در ایران. تهران: توسعه، 1382، ص 485-486.
[42] . اشرف پهلوی در تاریخ 19 مرداد 1345 طی پیامی از شبکه سراسری رادیو ایران، تشکیل سازمان زنان ایران را اعلام کرد. یکی از اولین اقدامات پس از تشکیل سازمان زنان ایران و زیر پوشش شعار تساوی زن و مرد، اعزام دختران به خدمت سربازی و حضور بدون حجاب در پادگانها بود.(نیمه پنهان: اشرف پهلوی در حسرت آرزوهای برباد رفته، تهران، دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، 1391، ص 204).
[43] . کسری، زنان ذینفوذ در دربار پهلوی، همان، ص 127.
[44] . اساسنامه سازمان زنان ایران در 101 ماده و 5 تبصره تنظیم گردید. بر طبق این اساسنامه، سازمان دارای پنج رکن بود: ریاست عالیه، نیابت ریاست عالیه، مجمع عمومی، شورای مرکزی و دبیرخانه مرکزی. (احمدی خراسانی و اردلان، همان، ص 488)
[45] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، فرخ رو پارسای، همان، ص 233.
[46] . احمدی خراسانی و اردلان، همان، ص 501-502. درباره حزب رستاخیز و عملکرد آن بنگرید به: بازخوانی سیستمهای تکحزبی و بررسی عملکرد حزب رستاخیز در ایران؛ حزب رستاخیز اهرمی برای تغییرات فرهنگی، ملی و دینی و مخالفت با حجاب؛ حزب رستاخیز به روایت اسناد ساواک- بخش اول تا سوم، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[47]. این لایحه برای اولین بار از طرف گروه مرموزی که وابسته به عوامل صهیونیزم در ایران بودند، در تاریخ 4 /3 /43 مطرح شد. در مجله اطلاعات بانوان آن روز (شماره 366 مورخ 4 /3 /43 صفحه دوم ستون 1) چنین آمد : «به مناسبت دهمین سال تأسیس «جمعیت راه نو» هفته گذشته مراسمی در محل جمعیت برپا بود، در این مراسم خانم فریده دیبا مادر گرامی شهبانوی ایران و اداره کننده جمعیت و عدهای از رجال سرشناس و رجال معروف حضور داشتند و از کیک (تولد جمعیت) که 9 شمع روی آن بود نوشجان کردند. در این جمعیت صحبت از این بود که جمعیت راه نو طرحی را که برای حفظ حقوق زن تهیه کرده است تصمیم دارد به امضای عدهای از نمایندگان زن و آقایان وکلای مجلس برساند و تقدیم مجلس کند. احتمال زیاد داده میشود که در این دوره مجلس در زمینه حقوق زن و خانواده قانونی به تصویب برسد...» رژیم شاه پس از آن که مدتی از طریق مطبوعات روی این طرح رسوا تبلیغ کرد و به گمان خویش افکار ملت مسلمان ایران را برای پذیرش آن آماده ساخت، برآن شد که آن را به مجلس به اصطلاح شورای ملی بفرستد و به آن جنبه قانونی بدهد. از این رو در تاریخ 11 اسفند ماه 1345، روزنامهها اعلام کردند: «لایحه حمایت خانواده امروز از طرف دولت به مجلس تقدیم شد» این طرح که در ظاهر داعیه حمایت از زنان را داشت با برخی اصول مسلم فقهی در تناقض بود. (ر.ک: روحانی، سیدحمید، نهضت امام خمینی، ج 2، تهران، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی، 1387، ص 192 ـ 198) با شروع جنجال رسانهای در مورد طرح قانون خانواده از طرف رژیم، روحانیون مبارز اقدام به جبههگیری در مقابل آن نموده و با انجام سخنرانیها در مساجد و مجامع عمومی و برگزاری نشستهایی در مجامع خصوصی نسبت به آن افشاگری نمودند. قسمتی از این طرح در مجله اطلاعات بانوان شمارههای 364، 365 و 366 درج گردید و در هر سه شماره مجله بالای صفحه این جمله نوشته شده بود: «این طرح که بر مبنای اصل تساوی حقوق زن و مرد تهیه شده است بسیاری از تبعیضات ناروای خانوادگی را از بین میبرد.» در این طرح بسیاری از مواد قانونی مدنی از جمله ارث فرزند از پدر و اقوام پدری، ارث فرزند طبیعی (ولدالزنا)، حکم والدالزنا، فروض معینه ارث، ارث زن و شوهر، تفاوت ارث دختران و پسران، جواز نکاح موقت، عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد کافر، ضرورت خطبه عقد، ضرورت وجود مهریه زن، ضرورت اجازه زن از شوهر برای کار در خارج از منزل، گذشت سه پاکی برای زن در عده طلاق، عدم تعقیب شوهری که مرد اجنبی را در فراش همسر خود به قتل رسانده و... را نسخ یا آن را تغییر داده است.
[48] . دلدم، اسکندر، خاطرات من و فرح پهلوی، ج 3، تهران، به آفرین، 1384، ص 1071. درباره فرح پهلوی و لیلی امیرارجمند بنگرید به: نگاهی به زندگی فرح پهلوی؛ دفتر فرح پهلوی، دفتری مملو از بهائیان!؛ بررسی و تحلیلی کوتاه از برخی از زنان درباری؛ نگاهی به زندگی لیلی امیرارجمند؛ ارتباط لیلی امیرارجمند با سازمانهای جاسوسی بیگانه به روایت اسناد ساواک؛ زن و شوهری فاسد به نام امیرارجمند، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[49] . منظور از گرایش به آلودگىهاى سیاسى، گرایش به گروههاى چپ که عمدتاً مخالف رژیم بودند، مىباشد و منظور از بالابردن سطح فرهنگ نیز، جهت دادن نوجوانان به سوى فساد و مشغول کردن آنها به امورات شخصى و غافل نمودن از مسائل واقعى کشور مىباشد.
[50] . پرونده انفرادى، مورخ 31 / 4 / 52، به نقل از کتاب: زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیر ارجمند، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383، مقدمه، ص 8 .
[51] . صمیمى، مینو، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، 1370، ص 154.
[52] . کامور بخشایش، جواد، «کاخ جوانان از تأسیس تا انحلال»، فصلنامه مطالعات تاریخی، پاییز 1386، ش 13، ص 120.
[53] . بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، به نقل از: کامور بخشایش، همان، ص 135.
[54] . همان، ص 138. همچنین در این باره بنگرید به: انتخاب الگو برای رهبری جوانان از اسرائیل!، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[55] . در باره عباس مسعودی و مصطفی مصباح زاده بنگرید به: زندگی و فعالیتهای عباس مسعودی مؤسس روزنامه اطلاعات؛ هفت تیرهای کاغذی، نگاهی به عباس مسعودی مؤسس و مدیر روزنامه اطلاعات؛ نگاهی کوتاه به زندگی و عملکرد مصطفی مصباحزاده، مؤسس روزنامه کیهان، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[56] . اطلاعات بانوان، دوشنبه 27 /3 /1342، ص 3.
[57] . گفتههای یکی از بنیان گذاران جمعیت نسوان وطن خواه، زن روز، شنبه 17 دی 1346،ش 148، ص 2 و 3.
[58] . سمینارهایی که مؤسسه اطلاعات در زمینه راههای دوستی و ارتباط دختران و پسران در شهرهای مختلف برگزار میکرد.
[59] .روزنامه اطلاعات، شنبه 10 فروردین 1347، ص 1.
[60] . همان، ص 11.
[61] . مجله زن روز، شنبه 17 مرداد 1349، ش 280، ص 7.
[62] . همان، شنبه 21 تیر 1348، ش 225، ص 7.
[63] . همان، شنبه 10 فروردین 1353، ش 467، ص 8 ـ 9 و 102.
[64] . همان، شنبه 16 آبان 1349، ش 293، ص 15.
[65] . همان، شنبه 21 فروردین 1350، ش 314، ص 10.
[66] . همان، شنبه 9 آبان 1349، ش 292، ص 4، 5 ـ 6.
[67] . همان، شنبه 10 مهر 1350، ش 339، ص 18.
[68] . مجله کیهان هفته، یکشنبه 1 اردیبهشت 1342، ش 71، ص 99 ـ 100
[69] . همان، ص 101 ـ 116.
[70] . روزنامه اطلاعات، پنچ شنبه 22 تیر 1346، ص 16.
[71] . رحیمی، مصطفی، درباره جمهوی اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران ، توس، 1358، ص 19.
قانون متحد الشکل کردن
درباره کشف حجاب عشایر
انتساب فرخ رو پارسا به بهائیت
انتصاب فرخ رو پارسا به وزارت آموزش و پرورش
ابراز انزجار علما از انتصاب فرخ رو پارسا به وزارت آموزش و پرورش
نارضایتیها از وزارت فرخ رو پارسا
تاریخچه جمعیت زنان دانشگاهی
صفحه دوم تاریخچه جمعیت زنان دانشگاهی
هیئت مدیره زنان دانشگاهی
سندی از قماربازی اشرف پهلوی
ارتباط لیلی امیرارجمند با سرویسهای اطلاعاتی خارجی
صفحه دوم ارتباط لیلی امیرارجمند با خارجیها
مناصب لیلی امیرارجمند
کشف حجاب زنان در دوره پهلوی اول
تعدادی از اعضای سازمان زنان ایران
مراسم کشف حجاب در استان فارس
اشرف پهلوی
بازدید فرح و امیرارجمند از کانون پرورش فکری
صفحه شناسنامه فرخ رو پارسا، وزیر آموزش و پرورش
فرخ رو پارسا در یکی از جلسه به سخنان هویدا گوش میدهد
لیلی امیرارجمند و فرح پهلوی
تعداد مشاهده: 8327