نگاهی به زندگینامه شهدای گرانقدر هفتم تیر سال 1360 - شهید حجتالاسلام محمدعلی منتظری
تاریخ انتشار: 02 تير 1403
اگرچه حادثه تروریستی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی ضایعهای جبرانناپذیر در تاریخ انقلاب اسلامی بود و به از دست رفتن جمعی از نخبگان سیاسی کشور انجامید، اما ادامه جریان انقلاب را به دنبال داشت، به طوری که واکنش اقشار مختلف مردم درپی آن و موضعگیری سخت در قبال سازمان منافقین، به حفظ اتحاد ملی و استحکام بنیانهای انقلاب اسلامی انجامید و نقشههای منافقینی را که تصور میکردند میتوانند با این اقدام جمهوری اسلامی را نابود کنند، نقش بر آب کرد. در این میان افرادی بودند که در سختترین شرایط، امام را در دوران مبارزه با رژیم پهلوی تنها نگذاشتند و بعد از انقلاب نیز همواره در مسیر خدمترسانی به اسلام و انقلاب گام برداشتند. حجتالاسلام محمدعلی منتظری از جمله این افراد به شمار میرفت که در راه دستیابی کشور به استقلال و آزادی از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و سرانجام نیز در این راه به شهادت رسید.
*******
زندگینامه
محمدعلی منتظری فرزند آیتالله شیخ حسینعلی منتظری در سال 1323 شمسی در خانوادهای روحانی در شهرستان نجفآباد اصفهان به دنیا آمد. وی پس از سپری کردن دوران خردسالی وارد مدرسه شد. از همان دوران ذکاوت و چالاکی او، مورد توجه اطرافیان قرار گرفت و زبانزد آنان گشت. پدربزرگ وی، حاج شیخعلی منتظری کشاورزی می کرد و همین امر موجب شده بود که محمدعلی نیز در ایام تعطیلات در زمین کشاورزی فعالیت کند. این فعالیتها به گونهای بود که حتی زمانی که بنابر توصیه و ارشاد پدر به تحصیل علوم حوزوی مشغول شد و از نجفآباد فاصله گرفت، در ایام تعطیلی حوزه و در تابستانها دوباره به شهر خود باز میگشت و در این فرصت به کشاورزی مشغول میشد.
هنوز چند سالی از حضور وی در حوزههای دروس دینی نگذشته بود که آیتالله العظمی حاج آقاحسین بروجردی)ره) در فروردین سال 1340 درگذشت. در این زمان٬ رژیم شاهنشاهی که مترصد فرصت برای ضربه زدن به اسلام بود، در یک سناریوی از پیش تعیین شده در ابتدا به امید دور از دسترس قرار دادن مردم از مرجعیت، پیام تسلیتی خطاب به آیتالله العظمی سید محسن حکیم که در حوزه علمیه نجف اشرف حضور داشت، ارسال کرد و متعاقب آن٬ لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را مطرح کرد تا زمینه را برای تکمیل حرکتی که رضاخان در محو دین از صحنه زندگی اجتماعی و فردی مردم تدارک کرده بود، هر چه بیشتر فراهم کند. امام خمینی نیز با مشاهده این وضعیت علناً موضعگیری نمود و مبارزات را وارد مرحله تازهای کرد. محمدعلی منتظری هم که در این ایام هجده سال داشت به تبعیت از پیر و مراد خویش٬ امام خمینی پای به میدان مبارزه علیه رژیم پهلوی گذاشت. وی به دنبال قیام خونین 15 خرداد که به کشتار وسیع مردم در شهرهای مختلف کشور از جمله تهران و شیراز منجر شد، به پخش اعلامیههای حضرت امام و دیگر مراجع قم٬ به صورت مخفیانه پرداخت. در گزارشی که در مهر سال 1346 به ساواک رسیده٬ آمده است:
»محمدعلی منتظری که فعلاً زندانی میباشد قبل از دستگیری به یکی از دوستانش گفته بود. من خودم ماشین پلیکپی در نجفآباد اصفهان دارم و اعلامیههای (امام) خمینی را با آن تکثیر و توزیع مینمایم.»[1]
در سیر این مبارزات امام خمینی به جرم مخالفت با کاپیتولاسیون برای بار دوم دستگیر و در نهم آبان 1343 به بورسای ترکیه و پس از چندی از آنجا به نجف تبعید شد و بسیاری از مبارزان و مخالفان رژیم پهلوی هم، دستگیر و راهی زندانها شدند. شرایط به گونهای سخت و ناگوار بود که حتی بردن نام امام خمینی جرمی نابخشودنی بود و جزایی جز دستگیری٬ شکنجه و زندان نداشت. هنوز مدت کمی از تبعید امام خمینی نگذشته بود که حسنعلی منصور در اولین روز بهمن در میدان بهارستان مورد اصابت گلولههای محمد بخارایی قرار گرفت و به دنبال آن، پس از گذشت دو ماه و اندی، رضا شمسآبادی در کاخ مرمر به سوی محمدرضا پهلوی تیراندازی کرد. به موازات این حوادث و سخنرانی خطبای بزرگی مانند حجتالاسلام محمدتقی فلسفی در مساجد و روشنگری درباره اوضاع جاری کشور، کنترل مساجد و مراسم شدت یافت. در این بین، جلسات سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین فلسفی از ویژگی خاصی برخوردار بود. در یکی از همین سخنرانیها بود که محمدعلی منتظری بعد از سخنرانی ایشان از میان حضار در مسجد با صدای بلند گفت:
»خدایا دستهای ناپاکی را که دستور قطع دست آیتالله خمینی را دادهاند برای همیشه محو و نابود کن.«
زمانی نگذشت که مأمورین حاضر در محل با شناسایی صاحب صدا او را شناسایی کرده و وی را دستگیر کردند و بازپرسی شعبه 4 دادستانی ارتش نیز وی را به اتهام «ایجاد اخلال نظم و تحریک مردم» با قرار بازداشت موقت به زندان قزل قلعه روانه کرد. او که در این مدت به مبارزی واقعی تبدیل شده بود٬ در پاسخ سؤال بازجویان درخصوص علت این حرکت خود نوشت:
»در آن روز پس از فراغت آقای فلسفی از منبر به علت اینکه آقای خمینی استاد اینجانب بوده و بنده مقلد ایشان هستم، گفتم به سلامتی بزرگ پرچمدار عالم تشیع حضرت آیتالله خمینی صلوات بفرستی.«
پاسخهای او در بازجویی به گونهای محکم و استوار بود که در نظریه ذیل آن٬ این اظهارات نوشته شد:
»متهم فردی است جوان و از نظر تعلیمات دینی دارای تعصب شدیدی میباشد ولی چون در تحقیقات معموله دلایلی در مورد فعالیتهای مضره او مشهود نیست لذا اتهام منتسب به او قطعی و مسلم به نظر نمیرسد.«
همین نظریه موجب شد تا پس از 10 روز، از زندان آزاد شود. البته این دستگیری، وی را از ادامه مبارزه باز نداشت و او همچنان پیگیر فعالیتهای مبارزاتی بود. در ادامه این فعالیتها در حالی که یکی از اقدامات اساسی تهیه و توزیع اعلامیههای علما بود٬ روز اول فروردین 1345 صحن حضرت معصومه (ع) در قم که در هنگام تحویل سال نو مملو از جمعیت بود٬ برای پخش اعلامیه مناسب تشخیص داده شد، لذا ساعت 30 / 5 این منظور عملی گردید و اعلامیه «اعلام خطر» در بین مردم پخش شد. پخش این اعلامیهها موجب دستگیری مجدد وی شد.
در بازجوییهایی که در این مرحله از وی صورت گرفت، مشخص شد که او در بهمن سال 1344 اعلامیه سومین سالروز مدرسه فیضیه را امضا کرده است و در اجتماع اعتراضآمیز منزل آیتالله مرعشی نیز شرکت داشته است.
وی در پاسخ به علت پخش اعلامیه گفت:
»اینجانب اعلامیهای پخش نکرده، لیکن هنگام تحویل سال در صحن مطهر قم بوده دیدم عدهای مبادرت به پخش اعلامیه مینمودند و چون مأمورین نتوانستند عاملین اصلی را دستگیر نمایند به عنوان خالی نبودن عریضه اینجانب را دستگیر کردند«.
و علت امضای ذیل اعلامیه سومین سالروز مدرسه فیضیه را چنین پاسخ گفت:
»عدهای از روحانیون جهت امضای آن به اینجانب مراجعه، ولی من بدون شناسایی آنان و بدون اینکه بدانم
در کدام چاپخانه به چاپ رسیده است٬ ذیل آن را امضا کردهام «.
و درباره علت حضور خویش در منزل آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی گفت:
»روز جمعه در خیابان میرفتیم. چند نفر از طلبههای هم مباحثه خود را دیدم، به اتفاق رفتیم منزل ایشان. یکی از طلبهها از آیتالله مرعشی تقاضایی در مورد مراجعت آیتالله خمینی و عدم جلوگیری از رساله ایشان را از آیتالله مرعشی نمود که هویت او را نمیدانم بعد هم متفرق شدیم«.
اینگونه پاسخها برای بازجویان قانعکننده نبود و به همین جهت در گردش کار پرونده او در 38 روز بعد از دستگیری نوشته شد:
»متهم به علت تعصب شدید نسبت به افکار و عقاید روحانیون مخالف و جناحهای افراطی مذهبی در تمام مدت بازجویی از بیان حقیقت خودداری کرده و در کلیه موارد از پاسخ صحیح و صریح به سوالات مطروحه خودداری نموده است. نامبرده اصولاً فرد ناراحت و آشوبگری بوده که سوابق قبلی او مؤید این امر است و همچنین سماجت او در انکار حقایق٬ معرف افکار انحرافی و عملیات ضد مصالح مملکتی او میباشد.»[2]
ساواک که در هنگام یورش به منزل آیتالله شیخ حسینعلی منتظری٬ ایشان را نیز دستگیر کرده بود و از جایگاه و پایگاه او در بین یاران حضرت امام خمینی خصوصاً پس از تبعید اطلاع داشت، شهید محمدعلی منتظری را بهترین فردی میدانست تا به وسیله او از فعالیتهای پنهانی یاران امام آگاهی یابد. به همین منظور او را پس از سه روز دستگیری به زندان قزل قلعه منتقل کردند و مورد آزار و اذیتها و شکنجههای گوناگون قرار دادند، ولی با این وجود، روحیه مقاومت محمدعلی همچنان مقاوم بود. حتی شکنجههای پدر پیش چشمان پسر و بالعکس نیز مؤثر نبود. او که تربیت شده مکتب امام خمینی بود، در بازجویی گفته بود:
»فعالیتی علیه دولت قانونی انجام نداده است.»
و دولت قانونی را چنین تعریف کرده بود که:
»دولت قانونی٬ دولتی است که از طرف مجلس قانونی تعیین گردد و مجلس قانونی نیز مجلسی است که با نظر 5 نفر از مجتهدین و طبق اصل دوم متمم قانون اساسی انتخاب شده باشد و از طرف مراجع تحریم نشده باشد.»
و درباره انقلاب شاه و مردم نیز با صراحت گفته بود:
»چون مقلد آیتالله خمینی است، لذا نظر او نظر آیتالله خمینی میباشد.»[3]
زمانی که در شهریور سال 1345 به زندان قصر منتقل شد، شنیدن اخباری مبنی بر ممنوعالملاقات کردن پدرش و شکنجههای قرون وسطایی مأموران رژیم در مورد وی، او را بسیار نگران کرد و در صدد برآمد تا از صدق یا کذب بودن این اخبار اطمینان یابد. به همین منظور نامهای به شرح زیر دادستانی ارتش نوشت:
»در حدود یک ماه است که اینجانب را از قزل قلعه به زندان قصر انتقال دادهاند. در طول این مدت علاوه بر اینکه از حال پدر بزرگوارم حضرت حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای منتظری مطلع نگشتهام٬ اخبار موهش و دلخراش به من میرسد که مرا سخت تحت تأثیر قرار داده است. از طرفی قریب سه هفته است ایشان را ممنوعالملاقات کرده و احدی حق ندارد با معظمله ملاقات نموده و از سلامتی یا خدای ناکرده از بیماری وی مطلع گردد و از طرفی دیگر در خارج چنین شهرت دارد که ایشان از روز شنبه 2 / 7 / 45 دست به اعتصاب غذا زده و در راه اعلاء کلمه اسلام حتی تن به مرگ و شهادت دادهاند... بنابراین چنانچه از همین ساعت (8 بامداد 5 / 7 / 45) تا 30 ساعت دیگر (2 بعدازظهر 6 / 7 / 45) از اوضاع و احوال پدرم مطلع نشوم و موضوع اعتصاب از طرف ایشان به طریق نامه رسمی و یا ملاقات حضوری تکذیب نگردد٬ شروع به اعتصاب غذا میکنم و تا دریافت نکردن اطلاع قطعی به طریق مزبور ادامه خواهم داد.
محمدعلی منتظری. زندان شماره 4 قصر.»[4]
فردای آن روز به وعده خویش وفا کرد و با نوشتن نامهای دیگر٬ از آنجا که از وضعیت پدرش مطلع نشده بود، اعلام اعتصاب غذا نمود تا از وضعیت پدر خویش اطلاع حاصل نماید. (البته نتیجه اعتصاب غذای وی در اسناد درج نشده است) با گذشت 9 ماه از دستگیری در تاریخ سوم آبان 1345 او را مجدد به دادگاه نظامی رژیم پهلوی فراخواندند، او نیز فرصت را غنیمت شمرد و در دادخواستی چهار صفحهای به اعمال و رفتار شکنجهگران ساواک در جلسات متعدد بازجویی اشاره و جرم خود را دینداری عنوان کرد.
»اینجانب را به جرم دینداری در تاریخ 1 / 5 / 45 بازداشت و بعد از 3 روز تحویل زندان قزل قلعه دادند. در آن زندان چه شکنجهها بودکه به من ندادند... در جلسهای نبود که اینجانب تحت شکنجههای گوناگون قرار نگیرم... آنقدر سیلیهای پیدرپی در همه این جلسهها به سر و صورت و گوش من زدند که شنوایی کامل گوشم را از دست دادم و سه دفعه به بیمارستان سازمان با آن سختیها که داشت مراجعتم دادند... در اکثر جلسات بازجویی شلاق بدون حساب به کار میرفت... آنقدر با شلاق سیمی پوشیده پلاستیک٬ بدن مرا مورد حمله قرار دادند که تا یک ماه آثار آن در بدن یافت میشد... بعد از شکنجههای زیاد... ساعت 9 شب بودکه آقای ازغندی وارد شد... آنقدر سیلی و شلاق زد که حساب ندارد. بعد از آن (بیادبی است) با زور شلوار مرا کند و به دیوار بخاری کنار اتاق که سرخ بود٬ چسباند... در آن وقت بود که آیه شریفه یا نارکونی برداً وسلاماً برزبانم جاری شد... ناگهان دیدم یک فلک و 2 عدد چوب ضخیم و طویل و شلاق سیمی را آوردند٬ در دفعه اول چنان مرا فلک کردند که چوبها خورد و ریز شد و من بیحس شدم... به شما عرض میکنم که اینجانب هیچ جرمی را مرتکب نشده و این اتهامات واهی و بیاساس میباشد و فقط به جرم دینداری بازداشت و این همه زجر و شکنجههای غیر انسانی را به من روا داشتهاند و سرانجام به پای میز محاکمه کشیده شدهام و خود را به هیچوجه مجرم نمیدانم.
والسلام علی من اتبع الهدی»[5]
با این وجود به سه سال حبس عادی محکوم شد. دو ماه بعد از این محکومیت، نامهای 6 صفحهای برای مرحوم حاج علیاکبر پوراستاد نوشت تا از طریق یکی از آشنایان به او برساند، ولی این نامه توسط مأمورین ساواک کشف شد و در گزارش کشف آن، به علت این ارتباط، محمدعلی منتظری از اعضای هیئتهای مؤتلفه اسلامی معرفی گردید.»[6]
دوران مبارزه و تلاش و مقاومت در زیر شکنجههای طاقتفرسا از یک طرف و همبند بودن با عالمان مبارزی همچون آیتالله سید محمود طالقانی و آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی و پدرش از طرف دیگر از وی مبارزی آبدیده و نام آشنایی ساخت که از فرصتهای درون زندان نیز بهره گرفت و ضمن آشنایی بیشتر با مفاهیم اسلامی به تکمیل زبان انگلیسی نیز همت گماشت و ضمن برگزاری جلسات بحث و مجادله با زندانیانی همچون بیژن جزنی از رهبران گروههای کمونیستی، برای شروع مبارزاتی سازمان یافته پس از آزادی از زندان، بارها در خلوت خود به تفکر میپرداخت و از بین جوانانی که در زندان بودند برای طی مسیر یار انتخاب میکرد.
شهرت او در بین مبارزان به جایی رسیده بود که امضای او در ذیل هر اعلامیهای توجه ساواک را برمیانگیخت. در یکی از این موارد، نام وی در ذیل آگهی تسلیت به دکتر کاظم سامی به مناسبت درگذشت مهدی سامی کرمانی در روزنامه کیهان درج شد، در حالی که او هنوز در زندان به سر میبرد.[7] بالاخره مدت محکومیت محمدعلی منتظری در اواخر دی ماه 1347 به پایان رسید و دادگاه تجدیدنظر با آزادی مشروط وی موافقت کرد. پرویز ثابتی ریاست اداره یکم عملیات و بررسی اداره کل سوم ساواک در خلاصه پیشینه او نوشت:
»محمدعلی منتظری یکی از طلاب ناراحت و اخلالگر مقیم شهرستان قم میباشد که در ذیل اکثر قریب به اتفاق اعلامیههای مضره روحانیون را امضا کرده.«
پرویز ثابتی در این گزارش ضمن اشاره به سوابق دستگیری او در قبل از ماه مبارک رمضان 1343 که 2 ساعت در شهربانی بازداشت بوده و دستگیری اردیبهشت ماه سال 1344 او که 10 روز (از 21 / 2 / 44 تا 1 / 2 / 44) طول کشیده درباره او و آزادی وی چنین اظهار نظر کرد:
»با توجه به روحیه ماجراجویانه محمدعلی منتظری به احتمال قریب به یقین پس از مراجعت به قم کماکان فعالیتهای خرابکارانه خود را از سر خواهد گرفت، لذا اقامت مشارالیه در قم و همچنین نجفآباد (زادگاه وی) به مصلحت نمیباشد. علیهذا با عرض اینکه اقداماتی جهت اعزام نامبرده به خدمت وظیفه عمومی به عمل آمده در صورت تصویب به ساواک قم اعلام شود به او اعلام نمایند حق اقامت در دو شهرستان مذکور را ندارد.»[8]
با اینکه محمدعلی منتظری که براساس همین تصمیم در قم و نجفآباد اقامت نکرده بود، اما همواره از طریق منابع ساواک تحت مراقبت قرار داشت و اظهاراتی که در جلسات ادواری که در تهران در محضر آقایان شیخ حسین لنکرانی، شیخ حسین کاشانی٬ آیتالله شهید سعیدی و... میکرد در اختیار ساواک قرار میگرفت. در این ایام تلاش و فعالیت وی به تهران و قم منحصر نبود، بلکه این تلاش فراگیر بود. نمونهای از این حرکت تماسی بود که او جهت تهیه کتاب «موسیقی از نظر دین و دانش» برای انجمن اسلامی دانشگاه تبریز با مؤسسه مطبوعاتی اسلامی برقرار کرد٬ که ساواک از طریق استراق سمع٬ از آن مطلع شد. [9] علیرغم اینکه او تلاش میکرد تا فعالیتهایش در کمال اختفا صورت پذیرد، ولی برخی از این تلاشها از چشم مأموران امنیتی رژیم پهلوی پنهان نمیماند. براساس همین مراقبتها بود که اداره کل سوم به ساواک تهران نوشت:
»دستور فرمایید پیرامون چگونگی ارتباط عناصر متعصب مذهبی به ویژه محمدعلی منتظری و سیدعلی غیوری با جمعیت نهضت آزادی تحقیقات لازم معمول و نتیجه اعلام شود.»[10]
و فردای آن روز اعلام شد که محمدعلی منتظری با نام رمز محمد تمیمی فعالیتهای محرمانهای را شروع کرده است.[11] پس از آن که ارتباط او با بعضی از افراد حزب ملل اسلامی از قبیل جواد منصوری کشف شد دستورالعمل ذیل به ساواک تهران ارسال گشت:
»دستور فرمایید ضمن مراقبت کامل از وی پیرامون چگونگی و هدف و انگیزه مشارالیه از ارتباط با افراد حزب ملل اسلامی و همچنین جمعیت نهضت آزادی تحقیقات غیر محسوس و لازم معمول و نتیجه را ضمن تعیین آدرس محل سکونت او اعلام دارند.»[12]
در ادامه زمانی که ساواک از اظهارنظرهای او درخصوص جریانات داخلی و روابط ایران و عراق در شرایط آن روز حاکم بر منطقه مطلع شد، دستور داد تا با تمام امکانات جهت روشن نمودن نحوه فعالیتهای وی کنترل و مراقبت انجام شود.[13] ساواک که در جلسات هفتگی روحانیون نفوذ داشت و همواره در جریان اظهارنظرهای او پیرامون مسائل مختلف قرار میگرفت[14] تصمیم به احضار مجدد وی گرفت. مکالمه زیر که بین او و شهید آیتالله سعیدی است٬ حاکی از این مطلب میباشد:
»منتظری: ازطرف سازمان امنیت احضار شدم و از من تعهد گرفتند و از من پرسیدند در کجا سکونت دارید. من جواب دادم مدت ده روز است در منزل سعیدی هستم.
سعیدی: من دیروز در منزل طاهری بودم٬ امضا شما را گذاشتم و امضا هاشمی را هم گذاشتم.»[15]
ساواک منظور شهید آیتالله سعیدی در این مکالمه را امضای آگهی تسلیت درگذشت سید ابراهیم مفیدی تشخیص داد. مسافرتهای مکرر و کوتاه مدت او به شهرهای تهران٬ قم و اصفهان که برای سازماندهی یاران مبارز خود صورت میداد و سکونت هر روزه در منزل یکی از دوستان باعث شد تا حلقه مراقبتی او با مشکل مواجه شود.[16]
در واقع عملکرد شهید محمدعلی منتظری به گونهای بود، که ساواک علیرغم به خدمت گرفتن تمامی امکانات از کنترل او عاجز بود و بر همین اساس اداره کل سوم بار دیگر به ساواک تهران اعلام کرد که او تحریکات مضره خود را آغاز نموده است و دستور داد تا اعمال و رفتار او تحت مراقبت دقیق قرار گیرد.[17] در پی این دستور، ساواک تهران نیز یک قطعه عکس او را به ساواکهای نهگانه تابعه خود ارسال و دستور تحقیق پیرامون فعالیتهای وی را صادر کرد[18] و آنان نیز این عکس را به منابع و همکاران خود دادند تا حلقه مراقبت از او را تنگتر نمایند.[19] این همه در حالی صورت میگرفت که کنسرسیوم سرمایهگذاری در ایران که دو عضو آن راکفلر و لیلیانتال بودند٬ برای غارت سرمایههای ایران عازم ایران شده بودند و شهید آیتالله سعیدی که پرچمدار مبارزه با آنان بود دستگیر و در نهایت در زیر شکنجههای دژخیمان به شهادت رسیده بود.
علیرغم اینکه ارتباط محمدعلی منتظری با آیتالله سعیدی و فعالیتهای مبارزاتی او از قبل تحت کنترل ساواک قرار داشت و از کم و کیف آن آگاه بود، ولی زندگی مخفیانه وی این امکان را برای او فراهم آورده بود تا در جریان دستگیریها از کمند مأمورین ساواک گریخته و به فعالیتهای خود ادامه دهد. در همین تعقیب و گریزها بود که در آستانه پانزدهم خرداد سال 1350 ساواک شهرستان قم به اداره کل سوم اعلام کرد:
»در چند روز اخیر دستور مراقبت از وی داده شد. شب گذشته به اتفاق یک نفر دیگر که هنوز شناخته نشده از مدرسه فیضیه خارج میشوند. مأمورین با طرح قبلی مبادرت به ربودن چمدان از دست منتظری مینمایند. نامبرده به اتفاق همراهش اقدام به فرار مینمایند. وقتی با تعقیب مأمورین مواجه میشوند با اسلحه مأمورین را تهدید و متواری میگردند.«
در این مرحله پدر و برادر وی دستگیر و محتویات چمدان او نمونههایی از اعلامیههای مضره، تعدادی فتوکپی از اسناد سفارت ایران در بغداد به امضای کاردار٬ مدارک ارتباط با سازمان الفتح و... عنوان شده و به علت فرار او توسط ساواک مرکز دستور داده شد که رئیس امنیت داخلی تا زمانی که محمدعلی منتظری دستگیر نشده در ساواک بازداشت باشد، رئیس ساواک علت ضعف در انجام وظیفه را توضیح دهد، شیخ حسینعلی منتظری به مرکز اعزام٬ محل کار و منزل آنها بازرسی گردد و مأمورینی که منتظری از دست آنها فرار کرده٬ معرفی شوند[20] متعاقب آن نیز٬ دستور دستگیری او و همراهش به ساواک تهران نیز ابلاغ گردید[21] ولی ساواک تهران به علت عدم اطلاع از مخفیگاه او٬ دستگیری وی را به فرصت مناسب احاله کرد[22] که بلافاصله طی تلفنگرامی اعلام گردید:
»امکان دارد در منزل مرتضی مطهری یا سیدعلی غیوری یا مدرسه کاظمیه مخفی شده باشد.»[23]
بر همین اساس ساواک تهران به ساواکهای شمیران، ری و جنوب شرق ضمن ابلاغ دستور دستگیری ایشان را صادر کرد. با وجود گزارشهای متعدد از محل احتمالی اختفای وی، اما ساواک و مأموران رژیم نتوانستند وی را دستگیر کنند. نگرانیهای موجود پیرامون وضعیت او که در زندگی کاملاً مخفیانه به سر میبرد به گونهای بود که حتی نزدیکان او نیز از وی بیاطلاع بودند. همین مساله نیز باعث شد تا آیتالله علیاکبر هاشمی رفسنجانی ضمن تماس با حجتالاسلام محمدتقی فلسفی از ایشان تقاضای تحقیق نماید. چهار روز بعد از این گفتگو معلوم شد که آقای آیتالله سیدعلی غیوری این موضوع را از آقای فلسفی پیگیری کرده و به او گفته شده که محمدعلی منتظری دستگیر نشده است. در حالی که خانواده و دوستان و آشنایان او٬ در نگرانی به سر میبردند و با توسل به این و آن٬ در پی یافتن خبری از او بودند٬ ساواک هم برای دستگیری او فعالیتهای سردرگمی را دنبال میکرد. از طرفی از منازل دوستان و آشنایانی که امکان تردد او به آنجا وجود داشت به سختی مراقبت میکرد و از طرفی هم خبر داشت که او به تهران آمده و هر روز در منزل یکی از دوستانش به سر میبرد.[24]
وقتی پیگیریهای اداره کل سوم ادامه داشت ساواک شهرستان قم در نامهای ضمن اشاره به فعالیتهای کنترلی از قبیل شنود تلفن و مکاتبات و مراقبت از منزل پدری وی نوشت:
»نامبرده از طلاب سرشناس حوزه علمیه قم بوده و با توجه به درک موقعیت خود و تشخیص سطح ارتکاب جرم از جهت مدارک مکشوفه و همچنین وجود محکومیتهای قبلی تردید نیست سعی خواهد کرد در معرض خطر قرار نگیرد و روی این زمینه و با امعان نظر به این موقعیت بعید به نظر میرسد که حتی برای مدت بسیار کوتاهی هم در قم که همه وی را میشناسند اقامت نماید.»[25]
و در پی آن یکی از طلاب قم که به نجفآباد اصفهان رفته بود، گفت:
»چندی قبل که در تهران بودم به مدرسه مروی رفتم. دو طلبه ضمن صحبتهای خود میگفتند که محمدعلی منتظری را در لبنان دیدهاند.»[26]
این خبر باعث شد تا رئیس امنیت داخلی ساواک اصفهان به نجفآباد رفته و ضمن ملاقات با شیخ حسینعلی منتظری از کم و کیف موضوع نیز اطلاع یابد. در این دیدار آقای منتظری گفت:
»از فرزندش تاکنون هیچ اطلاعی به وی نرسیده و فقط چندی پیش شنیده است که محمدعلی در لبنان به سر میبرد و اینکه این خبر تا چه اندازه صحت داشته باشد نمیداند، چون نه پیامی از او به وی رسیده است، نه نامهای.»[27]
خبرهایی که پیرامون خروج وی از کشور به ساواک میرسید٬ اداره کل سوم را بر آن داشت تا ضمن تکثیر عکس او به تعداد 60 قطعه[28] آن را به سراسر کشور ارسال و تقاضای دستگیری وی را بنماید.[29]
در این حال عدهای میگفتند او در شمیرانات تهران در منزل علامه شهید آیتالله مرتضی مطهری مخفی شده[30] و عدهای دیگر میگفتند او را در عراق دیدهاند[31] ولی هر چه منابع ساواک بیشتر تلاش کردند٬ کمتر اطلاعی از او به دست آوردند. تا اینکه احتمال حضور او در عراق را جدی تلقی کردند و در زمانی که رژیم عراق ایرانیان مقیم آن کشور را اخراج میکرد٬ نوشتند:
»چون احتمال دارد طلاب متواری از ایران از جمله سیدمحمود دعایی و سیدصادق زیارتی(سیدحمید روحانی) و احتمالاً محمدعلی منتظری که در خاک عراق اقامت دارند، همراه معاودین به کشور گسیل گردند، توجه آن اداره کل را به سوابق و اهمیت دستگیری نامبردگان در بدو ورود قبل از اعزام به نواحی دیگر جلب، مقرر فرمایند به مسئولین مرزی با در اختیار قرار دادن عکس آنها نسبت به دستگیری آنان اوامر لازم را صادر فرمایند.»[32]
در این کنترل نیز موفقیتی حاصل نشد تا اینکه رکن دوم ژاندارمری کل کشور در نامهای به ساواک ضمن اشاره به گزارش روزنامه کیهان به تاریخ 18 / 2 / 51 درباره درگیری خیابانی و کشته شدن فردی به نام علیاصغر منتظری نوشت:
»در صورتی که خرابکار کشته شده با شیخ محمدعلی منتظری یکی هستند، مراتب را آگهی تا به یگانها دستور داده شود٬ در این مورد پیگیری نمایند.»[33]
بدیهی است که این فرد٬ شهید محمدعلی منتظری نبود، ولی از این نامه روشن میشود که نه تنها نیروهای ساواک در سراسر کشور٬ بلکه همه افرادی که در شهربانی و ژاندارمری نیز در امور اطلاعاتی فعالیت داشتند، درپی دستگیری آن شهید بزرگوار بودند. در این موقع آیتالله منتظری که همواره در نقل قولها از فرزند خویش اظهار بیاطلاعی میکرد٬ در دیدار با دو تن از طلاب که از وی درباره فرزندش سوال کردند، گفت:
»نامهای به من نرسیده، ولی محمدعلی در حال حاضر در عراق به سر میبرد و حالش خوب است.»[34]
این خبر باعث شد ساواک ضمن درخواست بررسی صحت و سقم خروج او از ایران[35] ممنوعالخروج بودن او که از سال 1348 اعلام شده بود را مجدداً مورد بررسی قرار دهد[36] و پس از اینکه به نقل از پدرش نقل شد که «محمدعلی منتظری در نجف است و مدتی در تهران با قیافه عجیبی بوده است.»[37]
و از دستگیری او عاجز شد در دستوری که با کلمات رمز برای ساواکهای قم و اصفهان ارسال کرد، نوشت :
»سریعاً به فرد مورد نظر ابلاغ نمایید، چنانچه فرزندش محمدعلی را خود معرفی نماید دستگاه در مجازات وی تخفیف قابل ملاحظهای قایل خواهد شد. در غیر این صورت هر لحظه امکان دارد در برخورد با مأمورین کشته شود و مقصر اصلی خود وی خواهد بود.»[38]
متعاقب این تهدید بود که مجدداً خبری مبنی بر حضور وی در عراق با گذرنامه پاکستانی به ساواک رسید. در این گزارش آمده بود که چون امکان دارد او را به همراه پاکستانیهای مقیم عراق از مرز ایران اخراج نمایند٬ قصد دارد با لباس هیپیها وارد ایران شود..[39] براساس این خبر، اداره کل سوم به ساواکهای کرمانشاه٬ آبادان و سنندج اعلام کرد تا نسبت به دستگیری وی اقدام نمایند.[40] ولی چند ماه بعد ساواک اصفهان خبر داد که:
»محمدعلی منتظری در نجف در مدرسه شیرازی اقامت دارد و هر روز صبحها در درس خمینی شرکت میکند.»[41]
با این حال، ساواک قم، 5 ماه بعد، گزارشی ارسال کرد که حاکی از سردرگمی ساواک در مشخص نمودن محل حضور او بود. منبعی که این گزارش را به مأمورین ساواک داده بود، از فعالیتهای وی علیه دولت ایران با عبارت «همچنان به مطالعات و اشتغالات خود ادامه میدهد» یاد کرد. در ساواک نیز غیبت یک ساله او از نجف را آنقدر مهم دانستند که مقرر شد تا درباره اینکه این مدت را کجا بوده و چه فعالیتی داشته، تحقیقات مفصلی انجام شود. فعالیتهای شهید محمدعلی منتظری به گونهای سازماندهی شده بود که هرگز ساواک از کم و کیف آن اطلاع نیافت تا اینکه در آبان ماه سال 1353 گزارش شد:
»در تاریخ 16 / 7 / 53 در هیئت انصارالحسین (ع) در شب 21 ماه رمضان در مسجد موسیابنجعفر (ع) وقتی چراغها خاموش میشود، شخصی ضمن خواندن اشعار انقلابی میگوید سه روز قبل در خدمت آیتالله خمینی این اشعار را خوانده و آقا هم آن را تأیید کردهاند و پس از آن گفته است: تا انتقام خون مرحوم (آیتالله) سعیدی را نگیریم آرام نخواهیم نشست و در تاریکی شب ناپدید شده است.«
و منبع گزارش در ذیل آن نوشت:
»آن طور که مشاهدهکنندگان مشخصات و نشانهای از شخص شعاردهنده دادهاند به طور حتم محمدعلی منتظری بوده است، زیرا من کاملاً او را میشناسم و با هم مدتی در زندان بودهایم.«
و رهبر عملیات ساواک ضمن اشاره به احتمال شرکت او در فعالیتهای تخریبی عنوان کرد:
»احتمال دارد محمدعلی منتظری ضمن عبور غیر مجاز از مرز عراق به خاک ایران وارد و دارای برنامههای تخریبی باشد... امکان دارد تخریبهایی که اخیراً صورت گرفته با شرکت او انجام شده باشد«.
در این مقطع تاریخی که حرکتهای مسلحانه فزونی یافته و سازمانهایی مانند فداییان خلق و مجاهدین خلق، تلاشهایی را در این زمینه انجام میدادند، سازمان مجاهدین خلق پرده از نفاق کنار زد و با برداشتن آیه «فضلالله المجاهدین علیالقاعدین اجرا عظیماً» از آرم سازمان٬ راه خویش را از نیروهای مذهبی جدا کرد. در این زمان، نیروهای متعدد مذهبی چه آنهایی که بنابر وظیفه شرعی به صورت مادی و معنوی به آنها کمک میکردند و چه آنهایی که به عنوان عضو یا هوادار با سازمان همکاری داشتند از همراهی با آنان سرباز زدند٬ تا جایی که اعضای مارکسیست سازمان٬ کمر به قتل بعضی از آنان بستند. سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی که از این موضوع واقف شده بود٬ موقعیت را برای متلاشی کردن نیروهای مذهبی مناسب تشخیص داد و فعالیتهای خود را مضاعف کرد. یکی از کسانی که در این بین رهبری گروهی از نیروهای مذهبی را به عهده داشت٬ شهید محمدعلی منتظری بود. از این رو کمیته مشترک ضد خرابکاری، که برای تجمیع فعالیتهای سازمانهای اطلاعاتی شاه تشکیل یافته بود٬ در اولین اقدام خود برای دسترسی به وی دستور داد تا هزار قطعه عکس او را تکثیر و در اختیار تمامی دستگاههای اطلاعاتی و انتظامی و نظامی قرار دهند.[42] در همین شرایط بود که ساواک اصفهان به اداره کل سوم نوشت:
»شیخ محمدعلی منتظری از افراد خرابکار متواری است که به صورت غیر مجاز از کشور خارج و در عراق اقامت دارد. با توجه به اینکه روابط ایران و عراق اخیراً حسنه شده، چنانچه ترتیبی داده شود که به نحو مقتضی عودت داده شود٬ موجب شناسایی افراد گروه خرابکار و همچنین عواملی که تسهیلات لازم را برای خروج غیر مجاز اینگونه اشخاص از کشور فراهم میآورند٬ خواهد شد.»[43]
ولی پرویز ثابتی به ساواک اصفهان پاسخ داد:
»با وجود حسنه شدن رابطه ایران و عراق هنوز امکانی برای عودت شیخ محمدعلی منتظری در شرایط فعلی وجود ندارد.»[44]
پس از آن٬ نمایندگی ساواک در لبنان گزارشهایی به شرح زیر به تهران فرستاد:
«الف: مدتی بود که شخصی به منزل احمد نفری رفت و آمد داشت و سعی مینمود که کسی از هویت او مطلع نشود و حتی چندبار خود را به اشخاص به نام مستعار محسنی معرفی مینمود... تا اینکه اخیراً معلوم شد که نام واقعی او سمیعی بوده و از عناصر به اصطلاح فعال و مبارز خارج از کشور میباشد...»[45]
همزمان با این گزارش، اخبار دیگری نیز از بیروت به تهران رسید که حکایت از فعالیتهای گسترده و تماسهای او در آن منطقه داشت[46] چون کنترل ساواک در لبنان به علت ارتباط با منابع از گستردگی بیشتری برخوردار بود، اخبار متفاوتی از قبیل نقش محمدعلی منتظری در تهیه توزیع نشریه پیام مجاهد [47]تردد به شیخنشینهای خلیج فارس در ماه مبارک رمضان،[48] همکاری و همفکری با شهید دکتر مصطفی چمران٬[49] تعطیلی رادیو روحانیون در عراق و انتقال آن به لبنان،[50] اعزام افراد مبارز برای آموزش به فلسطین[51] و غیره به اداره کل سوم ارسال میگردید، ولی در عین حال همواره در ایران نیز مناطق مختلف ساواک نسبت به شناسایی و مراقبت از حضور او در ایران مورد تذکر قرار داشتند. در جریان فعالیتهایی که نمایندگی ساواک در لبنان با نام رمز «سهراب» پیرامون وی و مرتبطین او صورت میداد٬ مدارکی از منزل احمد نفری به دست آنها رسید که چند نامه دستنویس نیز در بین آنها بود. این مدارک از ورود مخفیانهای که به منزل او شد به دست آمد.
نامههای به دست آمده از این دستبرد با شمارههای 1 2 3 برای خطشناسی به اداره کل پنجم ساواک ارسال شد[52] که مشخص گردید نویسنده نامه شماره 2 محمدعلی منتظری میباشد.[53] و کمیته مشترک نیز مجدداً 100 قطعه از عکس او را به شهربانی ارسال کرد[54] و دستور کنترل کلیه مکاتبات منزل پدرش را صادر کرد.[55] پس ازآن٬ اداره کل سوم ساواک به نمایندگی ساواک در عراق درباره فعالیتهای او در مدرسه غدیریان در نجف اشرف بنابر نامهای که شیخ غلامرضا محمدی برای آیتالله سیدعلی فانی ارسال کرده بود نوشت:
»مدرسه را چند نفر از خمینیستها اشغال کرده و کسی را به آن جا راه نمیدهند و آن جا را مرکز نطق و سخنرانی و خطابههای آتشین علیه ایران قرار داده و پخش منشورات و مجلات نهضت آزادی و جبهه ملی نیز در همین مدرسه انجام میگیرد و در حال حاضر ریاست مدرسه را سه نفر به نامهای انصاری نجفآبادی، طاووسی و محمدعلی منتظری پسر شیخ حسینعلی منتظری که با نام مستعار حسن سمیعی در نجف زندگی میکند، عهدهدار شدهاند.»[56]
تا اینکه احمد نفری که از دوستان او بود و منزل مسکونیاش را در بیروت در اختیار شهید منتظری قرار داده بود[57] با گذرنامهای سوری به ایران آمد و پس از شناسایی دستگیر شد. ساواک که از ارتباط او با محمدعلی منتظری گزارشهای متعددی داشت در بازجوییهایی که همراه با شکنجه فراوان بود اعترافات بسیاری از او گرفت. در ادامه گزارشی که در فروردین ماه 1356 به اداره کل سوم رسید٬ درباره ملاقات او به همراه جلال الدین فارسی در هتل اطلس دمشق با یکی از دوستان ایرانی آنها بود که در این ملاقات محمدعلی منتظری جزوههای دستنویسی تحت عنوان «کمونیسم محلی و مبارزات ناسیونالیستی اعراب» را که 344 صفحه بود٬ به آن فرد داده تا در ایران به چاپ برساند. این جزوه به دست ساواک افتاد که پس از بررسیهای متعدد٬ اخذ مجوز چاپ آن به عهده وزارت فرهنگ و هنر گذاشته شد. در این گزارش آمده است:
»منتظری و فارسی در دمشق سکونت دارند و گویا محل سکونتی موقتی هم در بیروت دارند. گاهی در دمشق و گاهی در بیروت به سر میبرند.»[58]
و متعاقب آن٬ نمایندگی ساواک در عراق گزارشهای متعددی به شرح زیر به اداره کل سوم ارسال کرد. در یکی از این گزارشها٬ ضمن آن که گفته شد، او با مارکسیستهای اسلامی در ارتباط است و در لبنان به سر میبرد٬ نوشته شد او اخیراً به نجف آمده و با سیدصادق زیارتی و سیدمحمود دعایی ملاقات و مذاکره کرده است، منبع این گزارش در ذیل آن نوشت:
»منتظری هنگامی که به نجف میآید با لباس روحانی است و در سایر کشورها از لباس سویل استفاده میکند.»[59]
همچنین در این گزارش ضمن اشاره به ارتباط او با گروههای مجاهدین خلق و سازمان الفتح، گفته شد که او یکی از رابطین این دو گروه بوده و با چریکهای فلسطینی ارتباط دارد. در ادامه این گزارش هم ضمن اشاره به اعتصاب در کلیسای سنت ماری پاریس نوشته شد:
»از نظر مالی دارای امکانات بسیار زیادی است و پول هنگفتی در اختیار دارد که در راه مبارزه علیه حکومت ایران از آن استفاده میکند.»[60]
پس از این خبرها بود که گزارشی تحلیلی پیرامون انشعاب در سازمان مجاهدین خلق و علت رفتن اعضای مذهبی آن سازمان به خارج از کشور تهیه شد. در ذیل این گزارش عنوان شد که :
»منتظری در گذشته و حال در گسترش فعالیتهای چریکی در ایران و آموزش آنان در لبنان و سایر کشورها نقش اساسی و رهبری را داشته و چنانچه این فرد از بین برده شود، قطعاً در تضعیف گروه مزبور بینهایت مؤثر خواهد بود.»[61]
در آستانه انقلاب اسلامی
در این زمان که شعلههای انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی در حال برافروختن بود و شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی٬ گسترش و سرعت آن را دو چندان کرده بود، رژیم بعث عراق بنابر دستور اربابان خارجی خویش٬ تصمیم به محدود کردن رهبر انقلاب اسلامی گرفت. این محدودیت امام را بر آن داشت تا از نجف عزم رحیل کرده و به کشور کویت وارد شود. علیرغم اینکه ویزای ورود به آن کشور به حضرت امام داده شده بود، ولی باز دول خارجی به امیر کویت دستور دادند تا از ورود آن حضرت به کویت جلوگیری به عمل آورد. در نهایت امام خمینی به پاریس رفتند و در محله نوفل لوشاتو ساکن شدند. در این اوضاع و احوال٬ شهید محمدعلی منتظری که از مریدان مخلص و جان فدای امام بود٬ لحظهای آرام و قرار نداشت و همین امر باعث شد تا نمایندگی ساواک در عراق بنویسد:
»پس از بروز شکاف بین کادر رهبری شاخه مذهبی گروه مجاهدین خلق اخیراً اطلاع حاصل شده محمدعلی منتظری که یکی از رهبران فعال این گروه بود، ناپدید شده و تاکنون مشخص نشده که آیا مشارالیه توسط مخالفینش کشته شده یا پس از بروز اختلافات مجبور شده مدتی مخفی شود.«
و در ذیل این گزارش نوشته شد:
»گزارش واصله حاکی است که محمدعلی منتظری زنده است و قصد اقامت در کویت را دارد.»[62]
ولی اقامت در کویت که قرار بود همراه حضرت امام خمینی صورت پذیرد به دلیل مخالفت کویتیها با ورود امام عملی نشد و پس از آن که امام به پاریس رفت، گزارش شد که او نیز به همراه سیدعلی اکبر محتشمی پس از دو روز به آن کشور عزیمت کردهاند.[63] شهید محمدعلی منتظری که در طول دوران مبارزه در کشورهای مختلفی چون پاکستان٬ افغانستان، عراق٬ سوریه و لبنان با نام و گذرنامه جعلی اقامت و فعالیت کرده بود، پس از تصمیم قاطع حضرت امام خمینی مبنی بر بازگشت به ایران قبل از تشریف فرمایی ایشان از طریق سوریه و عراق به ایران آمد و در اجتماعات مختلفی در شهرهایی مانند تهران و اصفهان و نجفآباد به سخنرانی و افشاگری پرداخت و با نزدیک شدن ورود امام به ایران به تهران رفت و در کمیته استقبالی که در مدرسه رفاه تشکیل شده بود به همکاری مشغول شد و در تحصن روحانیون و علما در مسجد دانشگاه تهران٬ نقش اساسی ایفا کرد.
مسئولیتها
در روز پیروزی انقلاب اسلامی بهمن 1357 که بسیاری از مراکز نظامی و انتظامی به تسخیر مردم درآمد٬ او در ساماندهی و سازماندهی اسلحههای به دست آمده و تشکیل کمیته انقلاب اسلامی فعال بود و به حراست و حفاظت از اموال عمومی مشغول شد. فعالیت و تلاش برای راهاندازی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی٬ افشاگری در قالب انتشار روزنامه پیام شهید و نوشتن نامههای سرگشاده٬ فعالیت در راستای تقویت جنبشهای آزادیبخش از دیگر اموری بود که وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به آن مشغول شد.
او که در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از طرف مردم نجفآباد به مجلس آمده بود به عضویت کمیسیون خارجی درآمد و با شروع جنگ به شرکت در جلسات شورای عالی دفاع راه یافت. محمدعلی منتظری که در سالهای غربت به علت فعالیتهای مبارزاتی خویش از تشکیل خانواده بازمانده بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید همسری اختیار کرد که حاصل ازدواج او دو فرزند به نامهای وحیده و زهیر میباشد که فرزند اول او وحیده در زمان شهادت پدر یک ساله و فرزند دوم زهیر پس از شهادت مظلومانه وی، دیده به جهان گشود. او که به علت جوش و خروش انقلابی و شرایط حاکم بر کشور، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، میپنداشت که برخی یاران امام با جریان لیبرالها و غربگرایان همدستی و یا لااقل مماشات دارند و به همین پندار برخی از یاران امام را مورد پرخاشگری قرار میداد٬ پس از چندی به اشتباه خویش پی برد و به عذرخواهی پرداخت.
عروج سرخ
وی سرانجام در هفتم تیر سال 1360 به همراه آیتالله دکتر سید محمدحسینی بهشتی و دیگر یاران او در انفجار تروریستی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در حالی که تنها 37 سال داشت، به ملکوت اعلی پیوست.
حضرت امام خمینی (ره) در پیام شهادت او خطاب به پدرش فرمود:
»بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت حجتالاسلام و المسلمین آقای منتظری دامت برکاته
گرچه تمام شهیدان انقلاب و شهیدان عزیز و معظم یکشنبه شب٬ از برادران ما و شما بودند و ملت قدرشناس برای آنان به سوگ نشستند و دشمنان اسلام در شهادت آنان شاد و اسلام عزیز سرافراز است، لکن از فرزند عزیز شما شناختی دارم که باید به شما با تربیت چنین فرزندی تبریک بگویم. او از وقتی که خود را شناخت و در جامعه وارد شد٬ ارزشهای اسلامی را نیز شناخت و با تعهد و انگیزه حساب شده وارد میدان مبارزه علیه ستمگران گردید. او با دید وسیعی که داشت سعی در گسترش مکتب و پرورش اشخاص فداکار مینمود.
محمد شما و ما خود را وقف هدف و برای پیشبرد آن سر از پا نمیشناخت. شما فرزندی فداکار و متعهد و متفکر و هدفدار تسلیم جامعه کردید و تقدیم خداوند متعال. او فرزند اسلام و فرزند قرآن بود. او عمری در زجرها و شکنجهها و از آن بدتر، شکنجههای روحی از طرف بدخواهان به سربرد. او به جوار خداوند متعال شتافت و با دوستان و برادران خود راه حق راطی کرد. خدایش رحمت کند و با موالیانش محشور فرماید. از خداوند متعال برای جنابعالی و بازماندگان این فرزند برومند اسلام صبر و اجر خواهانم.
والسلام علیکم و رحمهالله
روحالله الموسوی الخمینی«
همچنین حضرت امام خمینی (ره) که از نزدیک در جریان فعالیتهای وی قرار داشت و در سالهای سخت مبارزه در مکاتبات مختلفی از او با نام مستعار «سمیعی» یاد کرده بود[64] در پیامی به مناسبت سالگرد شهادت شهدای هفتم تیر خطاب به ملت ایران صادر کرد ضمن تجلیل از همگی شهدا و توصیه به استقامت، در انتهای این پیام، مجدداً تأسف شدید خویش را از فقدان این شهید بزرگوار به شرح زیر اعلام کرد.
»هر چند برای همه شهدا و به ویژه شهدای هفتم تیر عظمت و بزرگواری قائلم و لکن شناخت من از شهید مظلوم بهشتی و ابعاد گوناگون او و شهید محمد منتظری و مجاهدات ارزشمند او بیشتر است و نمیتوان تأسف شدید خویش را در فقدان آنان پنهان کرد.«
پینوشتها:
[1] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک حجتالاسلام شهید محمدعلی منتظری، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385. بخش اسناد، سند شماره 23064 / 20 هـ 3، مورخ 25 / 7 / 46، ص 63.
[2] . همان، سند بدون شماره، مورخ 6 / 4 / 45، ص 39.
[3] . همان، سند بدون شماره، مورخ 22 / 10 / 47، ص 76.
[4] . همان، نامه مورخه 5 / 7 / 45، ص 45.
[5] . دست نوشته مورخ 30 / 8 / 45، ص 49.
[6] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک حجتالاسلام شهید محمدعلی منتظری، همان، سند 22379 / 30 هـ 3، مورخ 3 / 10 / 45، ص 55.
[7] . همان، سند 17675 / 20 هـ 2، مورخ 17 / 5 / 47، ص 67.
[8] . همان، سند 41732 / 20 هـ 3، مورخ 14 / 11 / 47، ص 73.
[9] . سند بدون شماره، مورخ 20 / 1 / 48، ص 84.
[10] . همان، سند 565 / 316، مورخ 1 / 2 / 48، ص 89.
[11] . همان، سند 12651 / 20 هـ 3، مورخ 2 / 2 / 48، ص 88.
[12] . همان، 694 / 316، مورخ 4 / 2 / 48، ص 93
[13] . همان، سند 768 / 316، مورخ 8 / 2 / 48، ص 90.
[14] . همان، سند 12952 / 20 هـ 3، مورخ 18 / 2 / 48 و سند 13084 / 20 هـ 3، مورخ 28 / 2 / 48 و سند 12957 / 20 هـ 3، مورخ 18 / 2 / 48، صفحات 95، 96 و 97.
[15] . همان، 13171 / 20 هـ 3، مورخ 30 / 2 / 48، ص 101.
[16] . همان، سند 13842 / 20هـ3، مورخ 29 / 3 / 48، ص 108.
[17] . همان، سند 1332 / 316، مورخ 24 / 3 / 49، ص 114.
[18] . همان، سند 15786 / 20 هـ 3، مورخ 11 / 4 / 49، ص 115.
[19] . همان، سند 549 / هـ ش، مورخ 17 / 4 / 49 و سند 486 / 20 ج، مورخ 23 / 4 / 49 و سند 459 / 20 و، مورخ 20 / 5 / 49، صفحات 117، 120 و 121.
[20] . همان، سند 523 / 312، مورخ 14 / 3 / 50، ص 122.
[21] . همان، سند 524 / 312، مورخ 14 / 3 / 50، ص 125.
[22] . همان، سند 72058 / 20 هـ 3، مورخ 14 / 3 / 50، ص 126.
[23] . همان، سند 525 / 312، مورخ 14 / 3 / 50 و سند 1708 / 312 ، مورخ 15 / 3 / 50، صفحات 125 و 131.
[24] . همان، سند 10670 / 20 هـ 12، مورخ 20 / 5 / 50 و سند 439 / 20 و، مورخ 2 / 6 / 50 و سند 780 / هـ ش مورخ 9 / 6 / 50، صفحات 153، 154 و 155.
[25] . همان، سند 2505 / 21، مورخ 9 / 6 / 50، ص 156.
[26] . همان، سند 9177 / 10 هـ ، مورخ 10 / 6 / 50، ص 159.
[27] . همان، سند 9337 / 10 هـ، مورخ 14 / 6 / 50، ص 164.
[28] . همان، سند 5422 / 312، مورخ 25 / 6 / 50، ص 168.
[29] . همان، سند 5582 / 312، مورخ 1 / 7 / 50 و سند 5595 / 312، مورخ 30 / 7 / 50 و سند 12255 / هـ 12، مورخ 10 / 7 / 50، صفحات 170، 171 و 173.
[30] . همان، سند 1611 / هـ، مورخ 10 / 7 / 50 و سند 5877 / 312، مورخ 11 / 7 / 50 و سند 12336 / هـ 12، مورخ 12 / 7 / 50، صفحات 174، 175 و 176.
[31] . همان، سند 2347 / 21، مورخ 12 / 7 / 50، ص 177.
[32] . همان، سند 5040 / 21، مورخ 14 / 10 / 50 و سند 8491 / 312، مورخ 15 / 10 / 50، صفحات 193 و 195.
[33] . همان، سند 20 / 52 / 01 / 801 / ، مورخ 21 / 2 / 51 در تاریخ 11 / 5 / 51، ص 197.
[34] . همان، سند 7385 – 7 / 4 / 51، ص 202.
[35] . همان، سند 4453 / 312، مورخ 28 / 4 / 51، ص 203.
[36] . همان، سند 361، مورخ 9 / 5 / 51، ص 204.
[37] . همان، سند 14399 / 20 هـ 12 ، مورخ 23 / 6 / 51 ، ص 205.
[38] . همان، سند 13601 / 312 ، مورخ 7 / 12 / 51، ص 206.
[39] . همان، سند بدون شماره، 19 / 1 / 52، ص 207.
[40] . همان، سند 365 / 312 ، مورخ 21 / 1 / 52، ص 208.
[41] . همان، سند 8353 / 10 هـ ، مورخ 8 / 6 / 52، ص 209.
[42] . همان، سند 2223 – 1040 / ک، مورخ 29 / 2 / 54، ص 215.
[43] . همان، سند 6192 / 10 هـ 1، مورخ 13 / 3 / 54، ص 219.
[44] . همان، سند 6192 / 10هـ1، مورخ 13 / 3 / 54، ص 219.
[45] . همان، سند 4326 ، مورخ 9 / 5 / 54، ص 226.
[46] . همان، سند 4343، مورخ 24 / 5 / 54 و سند 4361 ، مورخ 24 / 5 / 54، صفحات 228 و 234.
[47] . همان، سند 4397، مورخ 21 / 6 / 54 ص 237.
[48] . همان، سند 4420، مورخ 7 / 7 / 54، ص 238.
[49] . همان، سند 4487 ، مورخ 29 / 7 / 54، ص 249.
[50] . همان، سند 4470، مورخ 29 / 7 / 54، ص 245.
[51] . همان، سند 4478، مورخ 29 / 7 / 54، ص 241.
[52] . همان، سند 3101 / 334، مورخ 29 / 7 / 54، ص 262.
[53] . همان شماره سند و صفحه.
[54] . همان، سند 2223 / 6825 ک، مورخ 20 / 11 / 54، ص 261.
[55] . همان، سند بدون شماره، مورخ 24 / 11 / 55، ص 276.
[56] . همان، نامعلوم، (در پاورقی کتاب، شماره و تاریخ سند، درج نشده است)
[57] . همان، نامعلوم، (در پاورقی کتاب، شماره و تاریخ سند، درج نشده است)
[58] . همان، سند بدون شماره، مورخ 6 / 1 / 36 (56)، ص 292.
[59] . همان، سند 1573، مورخ 10 / 3 / 36 (56)، ص 285.
[60] . همان، سند 1833، مورخ 12 / 9 / 36 (56)، ص 299.
[61] . همان، سند 1950، مورخ 21 / 12 / 36 (56)، ص 304.
[62] . همان، سند 106، مورخ 1 / 3 / 37 (57)، ص 318.
[63] . همان، سند 367، مورخ 25 / 7 / 57، ص 329.
[64] . صحیفه امام، ج ٬1 ص و 479 ج 2، صفحات 77 و 79 و 87.
شهید محمد منتظری پس از آغازین دستگیری خویش دردهه 40شمسی
شهید محمد منتظری پس از معمم شدن وپیش از ترک ایران
نوفل لوشاتو،شهید محمد منتظری دراقتدا به امام خمینی - 1357
شهید محمد منتظری به همراه هانی الحسن(سفیر وقت فلسطین)ونیز یکی از رهبران جنبشهای آزادیبخش در دیدار با آیت الله سید محمد شیرازی - 1358
شهید محمد منتظری درحاشیه سخنرانی در زمین چمن دانشگاه تهران- 1358
شهید محمد منتظری درسفربه لیبی ودردیدار با یکی از مقامات این کشور- 1358
شهید محمد منتظری درکنار سردار مرتضی رضایی دریکی ازجلسات شورای عالی دفاع - 1359
شهید محمد منتظری درکنار شهید سید اسدالله لاجوردی در بازدید از زندان اوین - 1359
شهید محمد منتظری درکنارامام خمینی دردیدار شرکت کنندگان در کنگره نهضت های آزادیبخش در تهران - 1359
شهید محمد منتظری درحاشیه حضوردردادگاه عباس امیرانتظام - 1359
تعداد مشاهده: 20794