نگاهی به آغاز و پایان گروه فرقان
تاریخ انتشار: 25 شهريور 1403
مقدمه
نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) چه در دورهی تکوین و چه در دورهی تثبیت نظام جمهوری اسلامی، چالشهای زیادی را پشت سرگذاشته است. یکی از این چالشها، رویارویی سازمانها و جریانهای سیاسی- عقیدتی با حاکمیت نظام اسلامی بود. گروههای سیاسی- نظامی که عمدتاً در طول حکومت پهلوی با این رژیم به مبارزه میپرداختند، در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب تلاش داشتند، برای دفع دشمن مشترک از درگیری با امام و نیروهای اسلامگرا اجتناب ورزند، اما این گروهها پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ضمن آشکارسازی بنیادهای فکری خود، به مقابلهی آشکار با نظام نوپای اسلامی پرداختند.
در این میان گروه فرقان کـه پیشینهی سایر گروهها را هم در کارنامه نداشت، تنها با هدف هویتسازی به عملیات تروریستی مبادرت ورزید تا از این طریق نامی در میان مخالفان برای خود دست و پا کند. گروه فرقان به رهبری روحانی جوان و درس نخوانده ای به نام اکبر گودرزی و به بهانه مبارزه با آنچه که آنها سه گانه «زر و زور و تزویر» میخواندند، به ترور شخصیتهای کمنظیری از انقلاب اسلامی پرداختند. بررسی زندگی و زمانهی اکبر گودرزی و همچنین واکاوی مبانی فکری و اعتقادی این گروه و سرانجام کار آنها، از جمله موضوعاتی است که در این نوشتار بدان خواهیم پرداخت.
نگاهی به زندگی اکبر گودرزی
گروه فرقان یکی از گروههای عقیدتی– سیاسی است که در اواخر سال 1355ش به رهبری اکبر گودرزی(1335-1359) شکل گرفت. شناخت این گروه به واسطهی آنکه از لحاظ ساختار تشکیلاتی، قائم به شخص بود و رهبری فکری آن در زمان مرگ بیش از 24 سال نداشت، در گرو واکاوی زندگی و زمانه و ساخت فکری رهبر آن است. از اینرو در این بخش از نوشتار به بازخوانی گوشههایی از زندگی اکبر گودرزی میپردازیم.
اکبر گودرزی فرزند حسن در سال 1335 و به اعتبار شناسنامه در سال 1338 در روستای دوزان الیگودرز به دنیا آمد. کودکی گودرزی در خانوادهای کشاورز، پرجمعیت و محروم سپری شد. با توجه به خاستگاه اجتماعی وی و اینکه گفته میشد پدرش چوپان بوده است، فرقانیها بعداً او را «چوپان زاده» مینامیدند.[1] اکبر گودرزی در این باره میگوید:
«تا آنجا که به یاد دارم در14-15 سالگی در یکی از روستاهای الیگودرز بودم. در این مدت به مکتب میرفتم و دبستان همچنین، ضمناً کار هم میکردم؛ یعنی گاوچرانی و از این قبیل کارها. بعد از آن دورهی دبیرستان را شروع کردم. سپس با توجه به علاقهی مذهبی خانوادهام، پدر علاقه داشت که به مدارس دینی بروم. البته خودم قدرت انتخاب به آن معنا نداشتم، ولی بالاخره به همان زمینههای مذهبی خانواده رفتم به مدارس دینی. حدود دو سال در خوانسار بودم.»[2]
اکبر گودرزی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در روستای زادگاهش(دوزان) سپری کرده است. جزوات و اعلامیههای گروه فرقان، سطح تحصیلات کلاسیک وی را تا دوم دبیرستان ذکر کردهاند. به گفته گودرزی او با توجه به گرایشهای مذهبی و قبل از اتمام دوره دبیرستان، راهی حوزه علمیهی شهر خوانسار شد. وی در سالهای 1351-1352 در مدارس علمیه «دو راه» و «علوی» خوانسار، مشغول به تحصیل و یادگیری دروس دینی بود و پس از چندی، برای ادامه تحصیل به شهر قم رفت. او در سال 1353 در مدرسهی علمیه «آیتالله نجفی» و سپس مدرسه علمیهی «خان» به صورت نیمه وقت دروس طلبگی را فرا گرفت.[3] گودرزی در این دوران دو کتاب امیر نصیرالدین امیرصادقی، دربارهی نقد روحانیت و حوزه و اینکه اساساً چرا بینظمی در حوزه وجود دارد را خواند. این دو کتاب بعدها تأثیرات زیادی بر شکلگیری ساخت فکری او داشت.
آیتالله محمدعلی گرامی قمی درباره نحوهی تحصیل اکبر گودرزی و اینکه وی به کارهایی به جز دروس رایج حوزه در قم مشغول بوده است، میگوید: «تا جایی که یادم هست گودرزی اول طلبه مدرسه رضویه بود، ولی به هیچ وجه طلبهی درسخوانی محسوب نمیشد. در عالم طلبگی کسانی بودهاند و هستند که در مدارس علمیه از امکانات طلبگی استفاده میکنند، اما در عمل درگیر کارهای دیگری چون مسائل هنری و فیلمسازی و امثالهم میشوند. گودرزی هم از جمله کسانی بود که کار اصلی خود را کنار گذاشته بود و بیشتر به مطالعه آثار چپی میپرداخت. آگاهیهای او در مورد جریان چپ هم عمیق نبود. قطعاً در آن زمان کسانی بودند که خیلی بهتر از او اندیشهی چپ را میفهمیدند. تفاسیرش از قرآن هم بیشتر بر مبنای ذوقیات و علایق خودش و در واقع تفسیر به رأی بود.»[4]
انتقادات اکبر گودرزی به شیوههای آموزشی در حوزههای علمیه و همچنین برخوردهایی که با وی در این دوره شد، او را به فکر مهاجرت به تهران و ادامه تحصیل در حوزههای علمیهی تهران انداخت. بدینسان وی با ناتمام گذاشتن تحصیلات دینی در شهر قم به تهران آمد و بهترتیب در مدارس «چهلستون»، «مجتهدی» و «شیخ عبدالحسین» به تحصیل پرداخت. آیتالله سیدجعفر شبیری زنجانی درباره دوران حضور گودرزی در مدرسهی چهلستون در خاطراتش میگوید:
«من اکبر گودرزی را در مدرسهی چهل ستون بازار شناختم. مدیریت این مدرسه بهعهده مرحوم آیتالله آشیخ حسن سعید[تهرانی] بود. در کنار آن مدرسه، کتابخانهای تأسیس شده که من در تأسیس و ادارهی آن با آقای سعید همکاری داشتم و معمولاً به آنجا میرفتم. گودرزی به کرّات به کتابخانه میآمد و مشغول مطالعه میشد. بیشتر مطالعهی جنبی میکرد و الا از نظر طی مدارج حوزوی به شکلی منظم و روشمند درس نخوانده بود. بیشتر کتابهای رایج را که با حال و هوای مبارزاتی و مارکسیستی انطباق داشت، مطالعه میکرد... . یادم میآید بیشتر کتب مرحوم دکتر شریعتی را با ولع میخواند.»[5]
دوران تحصیل اکبر گودرزی در مدرسهی چهل ستون بازار، بسیار کوتاه بود و آیتالله حاج شیخ سعید تهرانی به واسطه درس نخواندن، وی را از مدرسه اخراج نمود. در چنین شرایطی اکبر گودرزی کوشید در مدرسهی مجتهدی تهران که زیر نظر آیتالله احمد مجتهدی اداره میشد به ادامه تحصیل بپردازد که آیتالله مجتهدی با این درخواست او موافقت ننمود. گودرزی سپس به مدرسهی «شیخ عبدالحسین» که در آن زمان توسط آیتالله سیدهادی خسروشاهی اداره میشد و در بازار کفاشان تهران قرار داشت، رفت اما با توجه به روحیات گودرزی، عدم حضور در دروس مدرسه و اشتغال به کارهای جانبی از جمله مطالعهی قرآن و یادداشت تفسیری باعث شد با مدیریت و اساتید آن مدرسه با مشکل مواجه شده و از آنجا نیز اخراج شود. با ترک مدرسهی شیخ عبدالحسین، اکبر گودرزی از سلک طلبگی خارج شد وتحصیلات حوزوی را رها کرد.[6] عزت شاهی زندگی فقیرانهی اکبر گودرزی و همچنین رفتارهایی که در حوزههای علمیه با او شد را دو عامل مؤثر در ساخت شخصیت وی به حساب آورده است.
«زندگی فقیرانه و محرومی را در پشت سر داشت و کمی از این بابت عقدهای بود. در جوانی تلاش کرده بود که به حوزهی علمیه راه یابد، قم او را نپذیرفت اما توانست در حوزه مسجد جامع تهران درس بخواند. شبها همانجا میخوابید. طولی نکشید که از آنجا نیز بیرونش کردند. سپس به مدرسه شیخ عبدالحسین(مسجد ترکها) رفت و بعد از مدتی از آنجا هم بیرونش کردند. بعد از مسجد قبا سر درآورد، آقای مفتح نیز از آنجا بیرونش کرد. این برخوردها نوعی سرخوردگی و حالت نفرت در او بهوجود آورد و برای بیرون آمدن از این سرخوردگی تشکیلات فرقان را راه اندازی کرد.»[7]
تشکیل جلسات قرآنی
اکبر گودرزی درس تفسیر قرآن را از سال 1350 شروع کرد و در سالهای ابتدایی دههی پنجاه کوشید با تفسیرهای گوناگون ارائه شده از سوی مفسران مختلف آشنا شود. حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی در خاطراتش از ملاقات اکبر گودرزی با وی در سال 1353 میگوید:
«]اکبر گودرزی[ گفت: «میخواهم دربارهی پارهای از مسائل و مشکلات قرآنی با شما مذاکره کنم و در واقع تلمذ داشته باشم!» پرسیدم: «چرا بین این همه اساتید عظام حوزه، به بنده مراجعه میکنید؟ و چرا در دروس تفسیری که هم اکنون در حوزه برقرار است شرکت نمیکنید؟» گفت: «در بعضی از دروس شرکت کردهام. اما دیدم فایده ندارد. بعضی از این دروس تفسیر حوزوی، همان نقل قولهای قدیمیها و یا غور در ادبیات عرب است و اصل و لُب مطلب قرآن در این درسها مطرح نیست و به درد نمیخورد... شما شاگرد آقای طباطبایی هستید. آقای طباطبایی در تفسیر خود روش جدیدی را ابداع کرده و آن، تفسیر آیات قرآنی با آیات دیگر قرآن است و روی همین اصل هم من علاقه دارم با این روش تفسیری نزد شما آشناتر بشوم!... ثانیاً شما آثار سیدقطب را ترجمه کردهاید و حتماً تفسیر فی ظلال القرآن را هم مطالعه نمودهاید و ای کاش آن را هم ترجمه میکردی، چون سیدقطب هم در تفسیر خود به سراغ روش مفسران پیشین اهل سنت نرفته و خود، نوآوریهایی در تفسیر دارد... ثالثاً شما کتاب تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن را تألیف کردهاید و حتماً به تفسیر آیات دیگر هم ورود دارید. در پاسخ گفتم: اولاً فهم درس استاد نیست و خود قرآن هم که شفاء و رحمه للمؤمنین میباشد، برای ظالمین لایزید الا خساراً است و انشاءالله که ما و شما شامل بخش دوم آیه نشویم... ثانیاً تفسیر فی ضلال القرآن سید قطب هم البته مانند المیزان جالب است و ابداعاتی دارد و خوشبختانه توسط بعضی از اهل فن، مجلداتی از آن ترجمه و منتشر شده است و انشاءالله که بقیه مجلدات آن هم توسط آنان ترجمه خواهد شد و بهنظرم دوباره کاری صحیح نیست. ثالثاً کتاب «تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن» در واقع تقریر اینجانب از دروس استادم آیتالله حاج شیخ جعفر سبحانی و با تفصیل و تکمیل یادداشتهای ایشان در مورد بعضی از آیات است که آقای «یوسف شعار» در کتاب خود- تفسیر آیات مشکله قرآن- متعرض آنها شده است؛ بنابراین من هرگز خود را در حدی نمیبینم که جای استاد علامه طباطبایی یا سیدقطب و آیتالله سبحانی بنشینم و بحث تفسیری داشته باشم، بهویژه که اصولاً من علاقهای به تدریس، نه عمومی و نه خصوصی ندارم! در اینجا گودرزی کمی مکث کرد و در حالی که قیافه او «گرفتهتر و عبوستر» شده بود، با ناراحتی گفت: «اشکال ندارد، من راه خود را میروم. قرآن وعده داده است که من جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و بعد- به نظرم بدون خداحافظی- دور شد و رفت.»[8]
بدینترتیب مطالعات و نوشتارهای تفسیری گودرزی افزایش یافت. وی همچنین در دورهای که در مدرسه چهلستون و شیخ عبدالحسین به تحصیل علوم دینی میپرداخت اقدام به برگزاری جلسات قرآنی کرد. او در این دوره در روزهای جمعه و یا مناسبات مذهبی، کلاسهای قرآنی خود را در مساجد تشکیل میداد. وی ابتدای کارش را با آموزش قرآن برای نوآموزان شروع کرد اما بعداً آیات قرآن را نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار میداد.[9] گودرزی در جلسات تفسیر قرآن که در مناطق مختلف تهران برگزار میشد، به جذب جوانان میپرداخت. در آن سالها جوانان مذهبی و انقلابی به این نوع حلقهها که هم جنبهی انقلابی داشت و هم جنبهی فهم دینی در آن مطرح بود، علاقه داشتند.[10]
مسجد الهادی واقع در خیابان شوش، اولین مسجدی بود که گودرزی در آن بهعنوان مفسر قرآن مطرح شد. در این مسجد شخصی به نام مصطفی جوادی از وی خواست تا در هیئتی که در خانهاش تشکیل میشد، به سخنرانی بپردازد. دوستی گودرزی و جوادی تا بدانجا ادامه یافت که وی از مدرسهی چهلستون بیرون رفته و در خانه جوادی ساکن شد. در آنجا بود که افرادی چون حسن اقرلو و امیر فعله نوتاش نیز با گودرزی آشنا شدند. مسجد دیگری که گودرزی در آن به فعالیت میپرداخت، مسجد شیخ هادی در خیابان حنیفنژاد]خیابان شاپور[ بود. گودرزی هنگامی که در مدرسهی چهل ستون اقامت داشت، با طلبهای به نام سیدمرتضی هاشمی دوست شد که پدرش امامت جماعت مسجد شیخ هادی بود. سیدمرتضی هاشمی از گودرزی خواست تا در این مسجد کلاسهای قرآن تشکیل دهد. از جمله افرادی که در این مسجد جذب گودرزی شدند عبدالرضا رضوانی بود.[11]
مسجد فاطمیهی خزانه هم از جمله مساجدی بود که گودرزی در آن به فعالیت میپرداخت. علاوه بر مساجدی که در بالا بدان اشاره رفت، برخی از جلسات هم به اقتضای فضای آن روز در خانههای افراد علاقمند تشکیل میشد که ازآن جمله میتوان به جلسات منزل «عدالت منش» اشاره کرد. در این جلسات بود که افرادی چون حمید نیکنام، رضا یوسفی، بهرام تیموری، علی اسدی، سعید، احمد و محسن سیاهپوش با گودرزی آشنا شدند. در این میان مسجد خمسه قلهک یکی از فعالترین مساجدی بود که گودرزی در آن به برگزاری کلاس قرآن میپرداخت. گودرزی در این مسجد بعد از ظهرهای جمعه، برای دختران کلاس نهج البلاغه میگذاشت. در این مسجد افرادی چون محمد متحدی، عباس عسگری و علیرضا شاه بابا بیگ تبریزی با گودرزی آشنا شدند. مدتّی بعد گودرزی با دعوت علی حاتمی و با اشاره حجتالاسلام محمد موسویخوئینیها (امام مسجد جوستان[12] نشانی؟ برای برگزاری جلسات تفسیر قرآن به مسجد اعظم قلهک آمد. حجتالاسلام جعفر شجونی در این باره میگوید:
«گودرزی بعد از آنکه از طرف علمای محترم و شناخته شده و حوزههای علمیهی مهم تهران طرد شد، به سراغ آقای موسوی خوئینیها در مسجد جوستان رفت و او هم گودرزی را پذیرفت و این هم امر غیر منتظرهای نبود. آقای خوئینیها قبل از انقلاب در آن مسجد در مقام تفسیر قرآن، حرفهای عجیب و غریبی میزد که من اسم آن را گذاشته بودم قرآن شناسی آسان. چون یک مفسر واقعی با توجه به قرائن روایی و تاریخی و لغوی تلاش میکند مراد آیه را با یک اجتهاد سخت به دست بیاورد، ولی در «قرآن شناسی آسان» فرد نگاه میکند ببیند ذوقیات حاکم بر جامعه چیست و قرآن را به نفع آن مصادره میکند.
در آن زمان توانسته بودند مارکسیسم را در میان نسل جوانی که علاقهمند به مبارزه بودند، بهعنوان علم مبارزه، جا بیندازند. این آقای موسوی خوئینیها هم به گفتن تفاسیر مارکسیستی معروف بود. آقای مطهری چند باری به او هشدار داده بودند، ولی او کار خودش را میکرد. مدتّی در آن مسجد این حرفها را زد و عدهای جوان ناآگاه هم دور و برش را گرفتند و تصور میکرد که بازارش همیشه گرم میماند... به هرحال گودرزی به مسجد جوستان رفت و آقای موسوی خوئینیها هم او را به مسجد خمسه فرستاد. مسجد خمسه در اواسط خیابان سراب در خیابان دولت یخچال واقع شده است. این مسجد از همان زمان تبدیل به یکی از پایگاههای ترویج افکار گودرزی شد و او بسیاری از اعضای گروه فرقان را در همین جا جذب کرد. به نظر من میزان تأثیرپذیری گودرزی از آقای موسوی خوئینیها خیلی زیاد بود. موسوی خوئینیها از کسانی بود که قبل از انقلاب به این ذهنیت دامن میزد که هر نوع فعالیتی در دستگاههای دولتی و شبه دولتی کمک کردن به رژیم است و حال آنکه توجه نمیکرد که بعضیها از همین کارهای شبه دولتی توانستند به اندازه دهها سال تأثیر کار او داشته باشند و بلکه هم بسیار بیشتر. علناً میگفت آقای مطهری و آقای مفتح[13] که تدریس در دانشگاه را پذیرفتهاند با حکومت سازش کردهاند و تبدیل به ترمز انقلاب شدهاند. حال آنکه کاری که این دو نفر، مخصوصاً آقای مطهری در تبیین اندیشههای اسلامی در دانشگاهها کردند و نیز پرورش و تقویت نیروهای صالح، بینظیر بود و اگر تلاشهای امثال ایشان نبود انقلاب اسلامی پس از پیروزی از وجود نیروهای ارزشمندی که محصول تلاشهای فرهنگی همان سالهاست، محروم میماند.»[14]
در این دوره ورود اکبر گودرزی بهعنوان یک طلبه جوان و حرفهای تازهای که از برداشتهای قرآنی ارائه میداد برای جوانان جذابیت داشت. اکبر گودرزی در این باره میگوید:
«آیاتی چند از سوره مؤمنون را روی تخته سیاه مینوشتم و دربارهی کلمات و جملات و بهطور کلی مطالبی که از آیه استفاده میکردم، توضیحاتی میدادم و افراد جلسه هم نظرات و توضیحاتشان را میدادند و در پایان نتیجهگیری کلی را روی کاغذ مینوشتند و یادداشت بر میداشتند. بعد از مدتی خودشان پیشنهاد کردند که روی صحیفه سجادیه و دعاهای آن کار شود و من هم پذیرفتم و چندین جلسه هم روی دعای چهارم و پنجم صحیفه کار شد.»[15]در واقع گودرزی افکار و اندیشههای خویش را در این جلسات توسعه داد و توانست افرادی را به خود جذب نماید که این افراد هسته اصلی گروه فرقان را شکل دادند، افرادی که معدل سنی آنها در حدود 16 تا 20 سال بود.[16]
اکبر گودرزی روی مسائل فکری و عقیدتی کار میکرد و در یکی از جلسات، او و دوستانش تصمیم گرفتند تا نوشتهها و یادداشتهای وی را تکثیر کنند. افراد گروه، این مسأله را با شخصی به نام دکتر ملکی مطرح کردند و وی قبول کرد در جریان سفرش به خارج از کشور، آنها را چاپ نماید. هر چند این کار تا حدودی عملی شد، اما کفایت نکرد، از اینرو آنها تصمیم گرفتند تا خود دستگاه چاپ و تکثیر تهیه کنند. گودرزی در مورد امکانات مالی لازم برای تکثیر نوشتههایش میگوید: «ابزار تکثیر عبارت بودند از یک ماشین پلی کپی، یک ماشین تایپ و کاغذ. پول اینها را از هیئتهایی که شرکت میکردم، تهیه مینمودم. مقداری از آن را هم بچههایی که به جلسات قرآن میآمدند و وضع مالی خوبی داشتند به ما میدادند.»[17]
گروههایی همچون گروه فلاح نیز در این زمینه با گودرزی و دوستانش همکاری میکردند. مرتضی الویری عضو این گروه در این باره میگوید:
«گروه فلاح درصدد بود تا مطالب تئوریک را به ویژه در حوزهی مسائل ایدئولوژیک و مذهب به دست اعضای خود برساند. هنگامی که با خبر شدیم تفسیرهایی از قرآن در حال انتشار است و دست به دست میگردد، از جمله تفسیر کهف و بخشهایی از سورهی بقره، که نگاه نو به قرآن داشت، احساس کردیم که قرائت دیگری از اسلام در حال مطرح شدن است. احساس کردیم که این دیدگاه جدید که گرایش بسیار پر رنگی با مسایل اجتماعی دارد، میتواند در جریان مبارزاتی به کارمان آید. از این رو سعی کردیم که به آنها در نگهداری این جزوهها کمک کنیم. به یاد دارم مقادیر زیادی از این جزوهها در خانهی یکی از دوستان در تهران نو نگهداری میشد و مقداری از آن را هم به باغی در دماوند بردیم و جاسازی کردیم تا بهتدریج مورد استفاده قرار گیرد. این همکاری تا نزدیکی پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت و با شهید مطهری نیز در ارتباط بودیم. تعریضهایی که ایشان به دیدگاههای فرقان داشت و بحثهایی که در گروه فلاح در این زمینه صورت میگرفت، کار را به جایی رساند که ارتباطمان با فرقان قطع شد؛ یعنی دیگر برای توزیع و نگهداری کتابها آمادگی نداشتیم.»[18]
پس از مدتی گودرزی به واسطه شرایط سیاسی اجتماعی ایران به این نتیجه رسید که بایستی نسبت به مسائل سیاسی- اجتماعی روز موضعگیری داشته باشد که این رویکرد وی به صدور اعلامیه و بیانیههایی از سوی وی منجر شد. سپس این موضوع، زمینه برای چاپ نشریه را ایجاد کرد که در واقع این نشریه، ارگان گروه کوچک گودرزی به شمار میرفت. نام فرقان هم در این گروه کوچک، پیشنهاد و مورد قبول واقع شد. اولین شمارهی نشریهی فرقان که کیفیت ظاهری بسیار بدی هم داشت، در اسفند 1356 منتشر شد و در صفحه اول آن آیه: «وَ نُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ استُضعِفوا فِی الأَرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً و َنَجعَلَهُمُ الوارِثینَ»[19]به چشم میخورد که تا شماره 35 این نشریه که در اسفند 1359 چاپ شد گاهی به شکل ماهنامه و یا بهصورت فوق العاده منتشر میشد.[20]
با انتشار دو یا سه شماره از نشریهی فرقان، یک شب هنگامی که اکبر گودرزی به خانه حسن اقرلو میرفت، احساس کرد افرادی او را تعقیب میکنند. گودرزی با فریب آنها به یکی از مساجد و سپس به خانه اقرلو رفت. گودرزی در این دوره با توهم مبارزه و اینکه در زمره افراد انقلابی تحت تعقیب ساواک قرار دارد، کوشید از طریق مرز پاکستان از ایران خارج شده و سپس برای فراگیری دوره چریکی به لبنان و از آنجا به اروپا سفر کند. بدینترتیب اکبرگودرزی در 28 فروردین 1357 با تغییر لباس و بهعنوان بلوچ راهی پاکستان شد و در شهر کراچی در مسافرخانهای ساکن گردید و حدود دو ماه در آنجا سرگردان بود. بالاخره، به او اطلاع داده شد که امکان رفتن او به اروپا وجود ندارد، اما او میتواند در شهر پیشاور و اطراف آن که زمینهی کار فکری وجود دارد فعالیت نماید. این پیشنهاد عملی نشد و اکبرگودرزی بدون هیچ واهمهای از ساواک و دستگاه پلیس رژیم شاه در 26 خرداد 1357به ایران بازگشت و سپس گروه فرقان را بنیان نهاد.[21]
ایدئولوژی حاکم بر گروه فرقان
اکبر گودرزی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با مطالعه آثار دکتر علی شریعتی، آیتالله سیدمحمود طالقانی و برخی از دست نوشتههای مؤسسین اولیهی سازمان مجاهدین خلق، بهزعم خود به قرائت نوینی از دین پرداخت. او همانطور که پیشتر گفته شد، به واسطهی جلسات تفسیر قرآنی که در نواحی مختلف تهران برگزار میکرد، با جوانانی که علاقمند به این موضوعات بودند آشنا شد و سپس گروهی از جوانان که خود به آموزش آنان مبادرت ورزیده بود را تشکیل داد. این گروه با مطالعهی آثار چندی از روشنفکران دینی، نه تنها به مبارزه با دینداران برخاستند؛ بلکه با دینداران روشنفکری که با مقتضیات زمان حرکت میکردند و قرائت خشک و متحجرانه را از چهرهی اسلام زدوده بودند، نیز به شدت مخالف بودند. گودرزی معتقد بود که روحانیت باید جای خود را به حریف توانمندش یعنی روشنفکر دینی دهد و دست از انحصار دین بردارد. از اینرو میتوان گفت خمیر مایهی اصلی ایدئولوژی آنها مخالفت با روحانیت و تز «اسلام منهای روحانیت» بود.[22]
سازمان مجاهدین خلق نیز از جمله سازمانهای تأثیرگذار بر اندیشههای اکبر گودرزی و گروه فرقان بوده است. سازمان از آن روی که میکوشید تا تفسیری از اسلام که با مارکسیسم همگون باشد را ارائه دهد و آموزههای تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مارکسیسم را همچون یک علم مبارزه مورد استفاده قرار دهد و بر اساس آن آموزه های دینی را تفسیر کند، مورد توجه اکبر گودرزی و گروه فرقان قرار داشت. البته لازم به توضیح است که گروه فرقان بین نسل اول و دوم سازمان تفاوت قائل بود. گودرزی در این باره میگوید: «آنچه امروز بهعنوان مجاهدین خلق مطرح است، از نظر ما با مجاهدین خلق چون سعید محسن، حنیفنژاد، احمد و مهدی رضایی متفاوت است و ما آن شهیدان را به عنوان مجاهد میشناسیم. در رابطه با این دستهی فعلی نظر خاصی نداریم؛ ولی عملکرد آنها در سطح اجتماعی و موضعگیری سیاسی و اجتماعی شان بیانگر فرصت طلبی و دورویی آنان است.»[23]
در این دوره علاوه بر سازمان مجاهدین خلق، جریان سوسیالیست اسلامی که در حوزههای علمیه هم نفوذ کرده بود، تأثیر قابل توجهی بر آرا گروه فرقان برجای نهاد. حبیبالله آشوری[24] نمونهای بارزی از این جریان فکری به شمار میآید. او در دههی پنجاه با نگارش کتاب «توحید» به ارائه تفسیری از توحید و آموزههای دینی در قالب مفاهیم ماتریالیستی پرداخت و بدینسان گروه فرقان را به خود جلب کرد. در این دوره تاثیر آشوری بر گروه فرقان بهحدی رسید که علی حاتمی از اعضای اصلی گروه فرقان بهعنوان یکی از مروجان اصلی کتاب«توحید» آشوری به حساب میآمد.[25]
دکتر علی شریعتی شاخصترین شخصیتی است که اکبر گودرزی و سایر اعضای گروه فرقان در ساخت فکری خود از آن الهام پذیرفتهاند. علی حاتمی که در مسجد خمسه از عناصر جذب فرقانیان به حساب میآمد، کتابهای دکتر شریعتی را در اختیار جوانان میگذاشت تا آنها را مطالعه کنند. وی با این اقدام ذهن نوجوانان و جوانان مذهبی را با اندیشههای دکتر شریعتی شکل میداد. اکبر گودرزی نیز معترف است که اصطلاح «آخوندیسم» را که بارها در نشریهی فرقان طرح نموده است از نوشتههای دکتر شریعتی اقتباس کرده است. علاوه بر این یکی از رایجترین واژههایی که دکتر علی شریعتی طی سالهای مبارزه، در میان انقلابیون و مبارزین پراکند، واژهی «زر و زور و تزویر» بود. گروه فرقان که مدعی پیروی از راه و اندیشهی شریعتی بود، در توجیه اقدامات تروریستی خود به این سه واژه استناد میکرد و حتی این گروه خود را ادامه دهندگان راه دکتر شریعتی به شمار میآوردند. اکبر گودرزی در این باره میگوید: «من به شریعتی و افکار او احترام میگذارم و به عنوان یک مسلمان مبارز که در راه عقیدهاش تلاش کرده است، حق دارم از او دفاع کنم. بنابراین دفاع از یک مسلمان مبارز جرم محسوب نمیشود تا مستوجب عقوبت باشد. فرقان کوشش داشت تا افکار و اندیشههای شریعتی را هم ترویج کند. اگر این معنایش ادامه دادن راه شریعتی میباشد، آری ما ادامه دهندگان راه هم بودهایم.»[26]
وی در توجیه تطابق راه دکتر شریعتی با ترور و سرقت مسلحانه میگوید: «منظور از راه شریعتی اگر مبارزه با رژیمهای ارتجاعی و خودکامه و مستبد و عوامل انحصار و تحریف کنندهی مذهب باشد این امر دقیقاً همان چیزی است که ما هم با آن معتقدیم و ارتباطی با مسئلهی ترور و مصادره هم ندارد، زیرا همان طور که بارها به این مسئله اشاره شده است، ترور نوعی ابزار مخالفت با نظامات مربور میباشد.»[27]
به طور کلی فرقان از نظر فکری و جناحبندیهای ایدئولوژیک به شدت مخالف روحانیت بود، البته دکتر شریعتی که خود در یک خانواده مذهبی رشد یافته بود، نمیتوانست الگوی فکری گروهی چون فرقان باشد؛ اما از آنجا که وی منتقد روحانیون سنتی و غیر انقلابی بود، کلیت فرقان با استناد به فرازهای منتقدانه او این خردهگیری را به شدت هر چه تمامتر به کلیت روحانیت تعمیم میداد و از قول شریعتی میگفت: «اسلام فردا، اسلام ملا نخواهد بود.»[28] منظور شریعتی همان روحانی سنتی و محافظه کاری است که ابداً با تحولات سیاسی – اجتماعی سروکار ندارد و سرنوشت جامعه برای او فاقد اهمیت است. فرقان در ایدئولوژی خود این تفکیک را در نظر نمیآورد و همه کسانی را که در لباس روحانیت هستند را منفور و مغضوب میدانست. البته در زمینهی مخالفت با روحانیت، فرقان تنها متأثر از دکتر شریعتی نبود، بلکه مشاهده رفتار برخی از روحانیت مرتجع در اندیشههای آنان بسیار تأثیر گذاشته بود. از طرفی شخص گودرزی به دلیل رفتارهای که با وی در حوزهی علمیه شده بود و سرخوردگیهایی که پیدا کرده بود، از روحانیت کینه به دل داشت. بنابراین نمیتوان روحانیت ستیزی گروه فرقان را تنها متأثر از اندیشههای دکتر شریعتی دانست. افزون بر آن اگر دکتر شریعتی زنده بود، با هرگونه برداشت و قرائت منحرفانه از اسلام مخالفت میکرد. همانطور که در سال 1351 که حملات روحانیون تهران به حسینیه ارشاد اوج گرفته بود ابراز کرد که بنای آن ندارد که با روحانیت مقابله کند؛ چرا که حرمت جامعهی روحانی را بر حرمت خویش مقدم میدارد، زیرا پاسداری از آن نه تنها برای همهی معتقدان به مذهب، بلکه همه روشنفکران آگاه و مسئولی که میخواهد در برابر هجوم فرهنگ استعماری بایستند، بهعنوان پایگاهی که هم از نظر طبقاتی بر متن تودهی مردم استوار است و هم از نظر فرهنگی هنوز استعمار نتوانسته است آن را تسخیر کند، یک تعهد و وظیفهی اجتماعی است.[29]
او همچنین در کتابچه عقیده مینویسد: «به خاطر اعتقاد و ایمان خود و ضرورت اجتماعی و مسئولیت فکری، من در طول این مدتی که میتوانستم در هر سطحی چه در اروپا و چه در اینجا کار کنم، حرف بزنم و خدمتی انجام دهم همیشه قویترین، مؤمنانهترین و متعصبانهترین دفاع را از روحانیت راستین و مترقی و از جامعه علمی درست و اصیل اسلامی کردهام و در اینجا حتی به خود شما هم گفتهام که دفاع، نگهبانی و جانبداری از این جامعهی علمی نه تنها وظیفهی هر مسلمان مؤمن است؛ بلکه از آنجا که آخرین و تنها سنگریست که در برابر هجوم غرب ایستادگی میکند، وظیفه هر روشنفکر مسئول است، ولو معتقد به مذهب نباشد.»[30] به هر صورت گروه فرقان با تاثیرپذیریهای نادرستی که از اندیشههای دکتر شریعتی گرفته است، زمینه را برای بدبینی عدهای نسبت به اندیشههای وی فراهم کرد و این تفسیر نادرست از آثار شریعتی به ترور افرادی منجر شد که میتوانستند منشاء خدمات بزرگی برای جامعه قرار گیرند.[31]
افزون بر آنچه گفته شد برخی بر این باورند که حمایت کشورهای بیگانه از گروه فرقان، در راه و روشی که این گروه در قبال نهضت اسلامی مردم ایران و سپس نظام جمهوری اسلامی در پیش گرفت تأثیرگذار بوده است. در مقابل بسیاری دیدگاه فوق و ارتباط اکبر گودرزی و گروه فرقان با کشورهای بیگانه را منتفی دانستهاند. عطریانفر که در دستگیری این گروه پس از پیروزی انقلاب اسلامی مشارکت داشته در این باره میگوید: «برخی در آن ایام میگفتند که در اسناد لانه جاسوسی سندی موجود است که اکبر گودرزی با بیگانگان در ارتباط بوده است. ولی من چنین اعتقادی ندارم. گودرزی یک فرد خودخواه و عقدهای بود که میخواست با رفتارهای انقلابی کمبودهای خویش را جبران کند و خودی نشان دهد. بعد هم این بچهها بسیار ]با[ اعتقادی بودند و آنها به اقدامات خود اعتقاد داشتند و نمیتوانستند به خارج از کشور متصل باشند.»[32]
حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه نیز در این باره بر این اعتقاد است که: «در گروه فرقان هیچگونه عامل خارجی دخالت نداشت و فعالیتهایشان صرفاً بر مبنای اعتقاد و نگرش خاص مذهبیشان بود. دلیل روشن آن هم زندگی بسیار ساده و پزهیزکارانهی آنها بود. اگر عواملی در اینها وجود داشت، بههر حال نمودهایی از آن بروز میکرد. یکی اینکه باید از نظر تمکن و امکانات مالی، قدرت مانور، برای عامل نفوذی ایجاد میکردند؛ در حالی که آنها در نهایت تنگدستی و کمبود امکانات زندگی میکردند. نکته دوم این است که به هیچوجه در مسایل سیاسی به نفع هیچ کشوری موضعگیری نمیکردند؛ بلکه رسالت خود را در جنگ و مبارزه با تمام امپریالیستهای موجود میدانستند.»[33]
ساختار گروه فرقان
گروه فرقان در آغاز کار با نام «گروه کهفیها» شهرت داشت و بعدها براساس سورهای از قرآن کریم با نام «فرقان» شناخته شد. بهگفتهی برخی از اعضای جداشده فرقان، در ابتدا قرار نبوده گروهی به این نام سازماندهی شود و شکل بگیرد؛ اما پس از انتشار نشریهای بهنام فرقان توسط گروه، کلمه فرقان بر آن اطلاق شده است. اکثر اعضاء و کادرهای گروه فرقان از کلاسهای اکبر گودرزی و درسهای سعید مرآت عضوگیری میشدند. عمدهی جذبها در محافل دوستانه صورت میگرفت و رفاقتها در مسئلهی جذب افراد به فرقان نقش اساسی داشت. البته لازم به ذکر است برخی اعضای جذب شده و یا کسانی که به اکبر گودرزی گرایش یافتند، هدف خود را عضویت در حزب، گروه یا تشکیلات نمیدانستند، بلکه از طریق شرکت در جلسات تفسیر گودرزی بیان میکردند.[34]
گروه فرقان همچنین از 1355 به عضوگیری دانش آموزان مدرسه «جهان آرا» (مدرسه «شهید دانش» فعلی واقع در منطقهی قلهک تهران) پرداخت.[35] این گروه علاوه بر تهران در آذربایجان بالاخص شهرهای تبریز، ارومیه و نقده و شهرستانهای بابل، اراک، سنندج، زنجان، شیراز و زاهدان فعالیتهایی جهت عضویابی و بسط ایدئولوژی خود داشت.[36] در واقع میتوان به این نتیجه رسید که فضای سیاسی- اجتماعی آن دوره کمک شایانی به اکبر گودرزی و برخی از یاران او کرد تا بتوانند عدهای از جوانان علاقمند به مبارزه که گرایش مذهبی داشتند را در شهرهای مختلف ایران جذب کند. برخی از اعضای گروه در بازجوییهایی خود دلایل پیوستن به فرقان را تضاد با امپریالیسم، روابط سازشکارانهی دولت موقت با آمریکا و ملاقات مهدی بازرگان با عوامل امپریالیسم در الجزایر اعلام کردهاند.[37]
ساختار گروه فرقان پیش از پیروزی انقلاب بدینشکل بود که اکبر گودرزی بهعنوان رهبر گروه و حسن اقرلو، علی حاتمی، محمد متحدی و عباس عسگری به عنوان مرکزیت گروه و علی اسدی، بهران آذر تیمور، علیرضا شاه بابا بیگ، حمید نیکنام، محسن سیاهپوش، سعید مرآت و کمال یاسینی به عنوان هستههای وابسته به فعالیت میپرداختند.[38] البته با وجودی که همواره از اکبر گودرزی به عنوان رهبر گروه فرقان یاد میشود اما وی در بازجوییها، منکر قضیهی رهبریت گروه شده و ادعا مینمود که بحث رهبری در فرقان مطرح نبوده، بلکه وی صرفاً مباحث ایدئولوژیکی را براساس یک رابطهی ایمانی – فکری و البته برادرانه بیان میکرده و تمامی کارها با یکدیگر مشورت و آنگاه تصمیم جمعی اتخاذ میشد. [39]
درباره ساختار تشکیلاتی گروه فرقان نیز میتوان گفت: «تیم فرقان چهار نیروی اصلی داشت: گودرزی و حسن اقرلو که مغز متفکر بودند و دست به قلم خوبی داشتند. محمد متحدی مسئول شاخهی نظامی بود و عباس عسگری دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف و بسیار با استعداد بود که مسئولیت شاخه تبلیغی گروه را بر عهده داشت. اینها هسته کلیدی جریان بودند و در کنار آنها البته شش نفر دیگر هم موقعیت برتری داشتند که نیروی عمل کننده هم بودند.حمیدرضا نیکنام، کمال یاسینی، سعید مرآت، علیرضا شاه بابا بیگ، علی حاتمی و سید مهدی آیتی.»[40]
حمیدرضا نقاشان از اعضای تیم دستگیری گروه فرقان، ساختار و تشکیلات گروه فرقان پس از پیروزی انقلاب اسلامی را ساده و ابتدایی و غیر حزبی ترسیم میکند. او بر این باور است: «گروه فرقان واقعاً یک تشکیلات حزبی نبود و خودشان هم، چنین ادعایی نداشتند. کادر مرکزی آن از سه چهار نفر تشکیل شده بود و اینها تعیین میکردند که چه شاخههایی چه کارهایی را انجام بدهند. مثلاً گودرزی و حاتمی و مشکینی شاخهی فرهنگی، تبلیغی و عضوگیری را تشکیل میدادند، نیکنام شاخه نظامی و عباس عسگری و چند نفر دیگر شاخه انتشاراتی را اداره میکردند. این گروه هیچ وقت ساختار تشکیلاتی منسجمی نداشت و بعد از انقلاب هم بر اساس نشریات قبلی گودرزی به این گروه جذب میشدند.»[41]
ساختار گروه فرقان پس از ترور شخصیتهای نظام جمهوری اسلامی و به واسطهی ضرباتی که پس از دی 1358 بر این گروه فرود آمد و به دستگیری تعداد زیادی از اعضای فرقان انجامید، توسط محمد متحدی که هنوز دستگیر نشده بود دچار تغییراتی شد. این کار به خاطر اطلاع یافتن از تاکتیکها، روابط تشکیلاتی و بروز ضعفهای فرقان صورت گرفت و بدینترتیب ساختار تشکیلاتی فرقان که بعد به «رهروان فرقان» تغییر نام یافت با محوریت محمد متحدی، عبدالرسول گیاهی و مسعود تقیزاده تجدید ساختار یافت.[42]
امکانات گروه فرقان
اعضای گروه فرقان در ابتدای شکلگیری، نیازهای مالی خود را از طریق کار کردن و جمعآوری اعانه از اشخاص مذهبی و بازاری تأمین میکردند، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی با دستیابی به سلاح و جو مساعد، اقدام به سرقت مسلحانه از بانکها کردند.[43] در ابتدا، دلیل این حرکت نیازهای مالی برای کارهای تبلیغاتی و انتشاراتی در گروه فرقان بود. از این رو، حملهی مسلحانه به بانکها در دستور کار فرقانیها قرار گرفت و به بانکهای زیر حمله کردند: 1- بانک ایران و خاورمیانه شعبه خیابان پاسداران 2- بانک سپه شعبه خیابان پاسداران 3- بانک صادرات شعبه بخارست 4- بانک ملی شعبه قلهک 5- بانک صادرات شعبه خیابان ولیعصر(عج) (که این عملیات نافرجام ماند) 6- بانک ملی شعبه میدان تجریش 7- بانک صادرات شعبه خیابان زعفرانیه (که این عملیات نافرجام ماند) 8-بانک ملی شعبه عباس آباد 9- بانک ملی شعبه خیابان طالقانی 10- بانک ملی شعبه خیابان ستارخان 11- بانک بازرگانی شعبه میرداماد 12- بانک صادرات شعبه بیات.[44]
اکبر گودرزی درباره چگونگی استفاده از پولهایی که از سرقت بانکها به دست میآمد میگوید: «بهطور کلی، پولهای مصادره شده در اختیار برادران حمید، محسن، سعید، بهرام، علی، رضا و همچنین در اختیار عباس عسگری و محمد متحدی بوده است و آنها را به طور کلی با من در میان گذاشتهاند. شش نفر اولی صرف دو باغ یکی کلاک کرج و دیگری احمدآباد و ماشین و وسایل تکثیر کردهاند و عباس و محمد هم از این پولها صرف خرید وسایل تکثیر و ماشین، اجارهی خانه و ضروریات تبلیغات و انتشارت نمودهاند. مقداری هم در اختیار من قرار داده شد که همانگونه که در موارد دیگر هم توضیح دادهایم، از طریق حسن اقرلو و عبدالرضا رضوانی به حسن حسینی«قاسم» داده شده است که مقداری اسلحه تهیه کرده است و مقداری هم به امیرهوشنگ فعله نوتاش دادهام که باغی در نزدیکی کرج تهیه نموده است.»[45]
همانطور که در بالا بدان اشاره شد، سرقت از بانکها، زمینههای لازم برای امکانات تدارکاتی نظامی و تبلیغاتی گروه فرقان را برای این گروه پدید آورد. البته لازم به ذکر است که امکانات نظامی فرقان عموماً پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای این گروه تأمین شده بود. اعضای این گروه با استفاده از فرصت حمله به پادگانها و مراکز نظامی، توانسته بودند مقدار زیادی اسلحه گرم و مهمات را به سرقت ببرند. با استناد به اعترافات اکبر گودرزی، سلاحهای گروه فرقان در باغهای اطراف تهران، که قبلاً خریداری شده بود، مخفی میشد و یا آن را در خانههای تیمی پنهان میکردند. برای اطمینان از جاسازی مناسب سلاحها در باغها، شخص گودرزی نیز بدان جا سرکشی میکرد. سلاحهای در اختیار گروه فرقان شامل انواع سلاحهای کمری، اسلحه ژ-3، تیربار، یوزی، نارنجک، تفنگ نارنجک انداز، مواد منفجره، سه راهی، انواع چاشنی انفجاری و انواع فشنگ بود. پس از ضربه دی ماه 1358 امکانات نظامی گروه محدود شد، بهطوری که مقداری از باقی ماندههای قبلی و تعدادی سلاح که از کردستان خریداری شده بود، به همراه بمبهای دستساز و وسایل انفجاری دیگر که توسط افراد گروه ساخته شده بود در ضربههای بعدی کشف و در اختیار نیروهای کمیته قرار گرفت.[46]
علاوه بر آنچه که پیشتر در مورد امکانات تدارکاتی و نظامی گروه فرقان اشاره شد بایستی به امکانات انتشاراتی و تبلیغاتی این گروه که شامل ماشینهای استنسیل، فتواستنسیل، ماشینهای تایپ و فتوکپی(ABM) بود اشاره داشت و به کمک همین امکانات چاپی بود که کلیهی کتب و جزوات گروه بعد از سال 1358 در خانههای امن چاپ و تکثیر میشد.[47]
مواضع سیاسی – اجتماعی گروه فرقان
گروه فرقان و در رأس آن اکبر گودرزی تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به بهانهی تدوین ایدئولوژی گروه وارد مباحث سیاسی نمیشد، از اینرو در دوره پهلوی هیچ گونه مشکلاتی از سوی رژیم برای این گروه پدید نیامد.[48] این در حالی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی این گروه وارد موضعگیری سیاسی شده و با هر عمل جمهوری اسلامی به مخالفت میپرداخت. فرقان معتقد بود که انقلاب اسلامی مشابه نهضت تنباکو، مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت بوده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روحانیت بدون خواست مردم به شکل کودتا به قدرت رسیده است. فرقان بر این باور بود که زمانی میتوان باور نمود که در یک جامعه، انقلابی به وقوع پیوسته و نظام توحیدی شکل گرفته که اولاً تحول در نظام حاکم بر آن، ناشی از آگاهی تودهها و بیداری آنان باشد و سیستم و نظام ضدمردمی قبلی را از بینان و اساس تغییر داده و حقوق پایمال شده مظلومین احیا شده و آزادیهای انسانی و اجتماعی سلب شده به جریان افتد و ارزش و شرف انسان محترم شمرده شده و زمینهی حاکمیت قشری خاص به صورت کودتا پایان پذیرد. محرومیت و نابرابری و بیعدالتی نفی و بهطور کلی زمینه رشد و حاکمیت همهی افراد و شکوفایی استعدادها و گسترش معرفتها آماده گردد؛ تا بدین وسیله زمینه حاکمیت همه جانبهی تودهها بر سرنوشت خویش فراهم شود. با این برداشت از نظام توحیدی بود که گروه فرقان انقلاب اسلامی را یک حرکت کودتایی خواند که در مسیر مبارزات حقطلبانه نبوده و باعث انحراف مسیر تودهها شد و سازش و زد و بندهای پشت پرده، زمینه حاکمیت روحانیت را مهیا ساخته است.[49]
فرقان انقلاب اسلامی را زاییدهی کنفرانس گوادلوپ که در چهاردهم دی ماه 1357 به دعوت فرانسه و با شرکت سران کشورهای انگلیس، آمریکا و آلمان برگزار گردید میدانست.[50] این مسئله و حضور امام خمینی(ره) در فرانسه و نیز اجازهی فعالیت سیاسی به ایشان از سوی دولت فرانسه، باعث ایجاد این تفکر در اذهان گروه فرقان شده بود که دولت فرانسه از انقلاب اسلامی حمایت کرده است. در نشریه فرقان در این باره آمده است. «آخوندیسم درصدد اجرای سیاست اتحاد با دولتهای استعماری و به خصوص فرانسه استعمارگر بوده است.»[51] گروه فرقان در نشریه شماره 13 خود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی منتشر کرد، پیروزی انقلاب اسلامی و برقراری نظام جمهوری اسلامی در ایران را روی کار آمدن یک «رژیم کودتایی» نامید و آن را «بزرگترین انحراف در حرکت توحیدی خلق مسلمان ایران» برشمرد.[52]
افزون بر آن گروه فرقان با اعلام مواضع درباره رفراندوم دوازده فرودین 1358 که آن را «توجیه شرعی و قانونی دیکتاتوری آخوندیسم» مینامید کوشید از حضور مردم در این رفراندوم جلوگیری بهعمل آورد، اما حضور 2 /98 درصدی مردم ایران آنان را مأیوس ساخت. گروه فرقان در حرکتهای تجزیهطلبانه از جمله غائله کردستان که تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی با حمله حزب دموکرات کردستان به پادگان مهاباد؛ محل استقرار تیپ 3 لشگر ارومیه آغاز شده بود، کوشید نظام نوپای جمهوری اسلامی را عامل اصلی و تشدید کننده بحران کردستان معرفی نماید. آنها همچنین در مورد ماهیت بحران کردستان و درگیریهای صورت گرفته در سنندج، از یکطرف تضادهای داخلی و از طرف دیگر سیاست خارجی را تعیین کننده دانسته و سیاستهای گام به گام ابرقدرتها را در ایجاد آن دخیل میدانستند.[53]
آنها در جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا که توسط دانشجویان ایرانی پیرو خط امام به انجام رسید و امام خمینی(ره) این حرکت را انقلابی عظیمتر از انقلاب اول نامیده بود؛ بر این باور بودند که تسخیر لانه جاسوسی حرکتی در جهت تحقق بخشیدن به خواستههای اربابان اروپایی به خصوص فرانسه بود. این گروه در شماره 33 نشریه فرقان در این باره مینویسد: «اروپا با شناختی که از ماهیت دیکتاتوری آخوندیسم کسب کرده و از نزدیک مهرههای اصلی آن را شناخته و عواملش را در دراز مدت تربیت کرده بود، خوب میدانست که اولاً در صورت حاکمیت یافتن آنها نه تنها بندهای وابستگی اقتصادی و فرهنگی کاهش نخواهد یافت؛ بلکه کشور از قبل وابستهتر میشود. ثانیا ًبا شناختی که از ماهیت نظام آخوندیسم داشت؛ میدانست که به سادگی میتوان از آنها به عنوان مجریان شایسته در جهت پیشبرد مقاصد خویش بهره گیرد. بر اساس همین شناخت بود که هنگام تغییر رژیم از دیکتاتوری آخوندیسم حمایت کرد و حدود یکسال بعد از به قدرت رسیدن آن، زمینهی تصفیه جناحهای متمایل به آمریکا را درون طبقهی حاکم بهوجود آورد و غیرمستقیم تحریک به اشغال سفارت جاسوسی امریکا نمود. در این مدت وابستگیهای اقتصادی زیادتر میشد و با ایجاد جو ضد آمریکایی، نیازهای بیحد کشور از طریق اروپا تأمین میگردد. تسلیحات نظامی که سخت بدان محتاج گشته، از طریق اروپا تأمین میشد و قراردادهای غذایی، صنعتی و.... همگی از اروپا تأمین میگردید.»[54]
ترورهای سران انقلاب اسلامی توسط گروه فرقان
ترور سران انقلاب اسلامی از سوی گروه فرقان بیتردید مهمترین اقدام این گروه به حساب میآمد. از اینرو گروه فرقان از فرودین 1358با هدف ایجاد رعب و وحشت در جامعه و صدمه زدن به انقلاب اسلامی و پشتوانههای فکری نظام، اقدام به ترور کرد. فرقانیها برای توجیه اعمال خشونتبار خویش به مبانی ایدئولوژیک متوسل میشدند و بر این باور بودند که مبارزه با یک سیستم وقتی مطرح میشود که آن رژیم حاکمیت سیاسی داشته باشد و به زعم گروه: «رژیمی چون جمهوری اسلامی که یک رژیم ضد توحیدی محسوب میشد» مانع تحقق «آرمانهای توحیدی» در جامعه بود و مبارزه با آن واجب تلقی میشد.[55] گودرزی در رابطه با نقش ترور در مشی فرقان میگوید:
«ترور راهی برای ابراز مخالفت با طرف مقابل و بُعدی از ابعاد مبارزه قهرآمیز میباشد و خود آن به صورت یک خطیمشی کلی مطرح نبوده است. به نظر ما بعد از طرح مسائل فکری و ایدئولوژیکی و توضیح و تبیین مسأله، اتخاذ مشی سیاسی و اجتماعی و بهعبارت دیگر موضعگیری مطرح میشود. ترور ادامهی مبارزه مسلحانه و نمودی از آن میباشد. خط مشی کلی همان مخالفت با نظامات ضد توحیدی و مبتنی بر سلطه و استبداد و ظلم است که نهایتاً بهگونهای مسلحانه خودنمایی میکند. این مسأله در ارتباط با جمهوری اسلامی وقتی مطرح شد که روحانیت مدعی رهبری حکومت مردم شد که این امر با پیشنهاد حمید نیکنام و رضا یوسفی شروع و با موافقت من ادامه یافت.»[56]
دربارهی اینکه چه کسانی باید ترور شوند، اکبر گودرزی و محمد متحدی مسئول شاخهی نظامی گروه تصمیم میگرفتند. آنها مسائل روز را تحلیل میکردند و افرادی را که بایستی بهعنوان «ضدخلق» و به اتهام همکاری با جمهوری اسلامی ترور شوند را مشخص میکردند. سپس گودرزی متن اعلامیهی ترور را مینوشت و به مسئول تبلیغات و انتشارات میداد. افراد مورد نظر، طرح ترور را به اجرا در میآوردند و سپس در محل ترور اعلامیهها پخش میشد تا انگیزهی ترور برای مردم مشخص و آشکار شود. گروه فرقان قبل از دست زدن به ترور، لیست افراد مشخص شده برای ترور را انتشار داد.[57]
نخستین فردی که هدف حملهی گروه فرقان قرار گرفت، سرلشگر محمدولی قرنی[58] اولین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود. او در سوم اردیبهشت 1358 توسط محسن سیاهپوش، مهدی ملاحسینی و حسین قائمی که در این ترور شرکت داشتند، در محوطه حیاط خانهاش در خیابان ولی عصر(ع) تهران به شهادت رسید.[59]پس از ترور در محافل سیاسی گمانهزنیهایی در این باره پدید آمد و برخی ترور سرلشگر قرنی را از جانب «ساواکیها» و برخی دیگر از جانب «گروهکهای چپ» میدانستند اما چند روز پس از حادثه، گروه فرقان مسئولیت ترور را برعهده گرفت و طی اطلاعیهای اعلام نمود سرلشگر قرنی به واسطه «1- سرسپردگی به امپریالیزم آمریکا و کوشش در جهت انجام کودتای امریکایی 2- همکاری با رژیم طاغوتی قبلی 3- همکاری با رژیم ضد توحیدی فعلی و سرسپردگی به آخوندیسم 4- مفسد فی الارض 5- اقدام به سرکوبی مردم مسلمان کردستان در جهت قلب حقایق... 6-کوشش برای خلع سلاح مردم مبارز و محروم ایران...» توسط گروه فرقان ترور شده است.[60]
دومین ترور گروه فرقان هشت روز پس از ترور اول و در آخرین ساعات روز سه شنبه، 11 اردیبهشت 1358 به وقوع پیوست. در این حادثه گروه فرقان در ساعت 10:40 شب آیتالله مرتضی مطهری متفکر بزرگ اسلامی و رئیس شورای انقلاب را در یکی از کوچههای خیابان فخرآباد تهران و در حال خروج از منزل دکتر یدالله سحابی به شهادت رساندند. در کنار پیکر ایشان در محل ترور تعدادی اعلامیه گروه فرقان پیدا شد که نشان میداد این ترور نیز کار آنان است. در اطلاعیه گروه فرقان نیز ترور شهید مطهری به دلیل «1- همکاری با رژیم طاغوتی قبلی]حضور در دانشگاه تهران[ 2- همکاری با رژیم ضد توحیدی فعلی و طراحی سیاستهای دیکتاتوری آخوندیسم 3- مفسد فی الارض 4- بدعتگذاری در دین و جعل اصطلاح دروغین «ماتریالیسم منافق» 5- کوشش برای بازسازی ارتش ضد ملی 6- سکوت در برابر کشتار وحشیانهی خلق مسلمان کرد، ترکمن صحرا و...» یاد شده بود.[61]
گروه فرقان گرچه در اطلاعیهی ترور شهید مطهری به ذکر موضوعاتی که در بالا بدان اشاره شد پرداخته بود، اما در واقع مخالفتهای عقیدتی استاد شهید با آرا دکتر علی شریعتی و همچنین نقدهای جدیای که ایشان بر آرا و اندیشههای گروه فرقان وارد میآورد را میتوان از جمله دلایل حذف ایشان از سوی فرقان به حساب آورد.[62]
دکتر حسین غفاری از نزدیکان آیتالله مطهری، پاسخ مستند شهید مطهری به تفسیرهای مادی گروه فرقان را دلیل ترور ایشان بر میشمارد: «گروه فرقان قبل از انقلاب نوشتههایی منتشر میکرد و پس از انقلاب فعال شد. مرحوم مطهری سخت از این افکار متأسف شدند و احساس خطر کردند و مقدمهی معروف کتاب «علل گرایش به مادیگری» را در تحلیل و نقد عقاید این گروه نوشتند. با انتشار این کتاب، موجی به راه افتاد. مرحوم مطهری نیز مرتباً از من میخواستند که آخرین تحولات تأثیرات این نوشته را در اقشار مختلف و طرفداران این گروه به ایشان اطلاع دهم. در همان ایام فردی با چند واسطه با من تماس گرفت و پرسید که آیا این مقدمه اثر خود آقای مطهری است و متوجه بودم این شخص به نحوی در ارتباط با فرقان است. همان شخص، همان روز و یا چند روز بعد به من گفت: اگر آقای مطهری بخواهد این روش را ادامه دهد، بچههای فرقان شدت عمل به خرج میدهند. بعد هم اعلامیهای از طرف فرقان منتشر شد که در آن نوشته بود: هر کسی در مقابل افکار ما قرار گیرد به طریق انقلابی پاسخ او را میدهیم. من ایشان را در جریان همه این مسائل گذاشتم ولی ایشان گفتند: «میدانید چیست؟ اگر قرار باشد که انسان از دنیا برود چه بهتر که در راه اصلاح عقاید و دفاع از اسلام باشد و من در این راه کوچکترین تردیدی ندارم.»[63] ترور استاد شهید مطهری توسط محمدعلی بصیری انجام شد و وفا قاضیزاده رانندگی عملیات ترور را برعهده داشت. این دو فرد زیر شاخهی حمید نیکنام، عضو ارشد گروه فرقان بودند.[64]
سومین ترور گروه فرقان، ترور حجتالاسلام اکبر هاشمیرفسنجانی بود. شبانگاه جمعه سوم خرداد 1358، دو نفر که ادعا میکردند از طرف حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری، حامل پیامی برای ایشان هستند، وارد منزل وی شده و به ترور ایشان اقدام کردند. آیتالله هاشمی در خاطرات خود به این موضوع و علل ناکام ماندن آن اشاره میکند: «تصمیم گرفته بودم در مورد کارهای مردم، سختگیری نکنم، به همین دلیل گفتم ایشان را به اتاق پذیرایی راهنمایی کنند. جوانی با پاسدار محافظ منزل در اتاق پذیرایی نشستند. با آمدن من، پاسدار بیرون رفت. جوان بلند شد و آمد ایستاد جلوی من. گفت: فراموش کردهام نامه را بیاورم ولی ورقههایی از جیبش بیرون آورد. من متوجه شدم این ورقهها همان اعلامیههایی است که پس از ترورهای اخیر بهدست آمده است. دستش را زیر پیراهن برد. بر من روشن شد که قصد سوئی دارد در همین لحظه او بلافاصله اسلحهای از زیر پیراهنش در آورد و به سوی من نشانه رفت. با وی گلاویز شدم و متوجه شدم در حالی که او از خود دفاع میکند رفیقش نیز در حیاط منزل جلوی پاسدار دیگری را گرفته است. او وقتی دید دوستش نمیتواند کاری انجام دهد به اتاق وارد شد و از کنار در ورودی شروع به تیراندازی کرد. در این لحظه همسرم و سایر اعضای خانواده به کمک من آمدند. آنها هم که دیدند نمیتوانند کاری بکنند پس از این درگیری از صحنهی حادثه گریختند.» [65]
بعدها مشخص شد که ترور حجتالاسلام هاشمی توسط یک گروه سه نفره انجام گرفته است و شخصی به نام سعید واحد مسئولیت تیراندازی را برعهده داشته و فرد دیگری به نام غلامرضا یوسفی نسب نوبری وی را حمایت میکرد. راننده این عملیات نیز شخصی به نام ابوالقاسم (محسن) سیاهپوش بود.[66]
ترور حاج تقی طرخانی بنیان گذار مسجد قبا، در شبانگاه روز شنبه 16 تیر 1358 چهارمین عملیات تروریستی گروه فرقان به حساب میآمد. در این عملیات تروریستی حاج طرخانی با شلیک گلوله دو موتورسوار که به در منزل وی مراجعه کرده بودند به شهادت رسید. حاج طرخانی از چهرههای سرشناس بازار و از خیرین صاحبنام به شمار میرفت. او پیش از انقلاب و قبل از شناخت ماهیت واقعی شخص گودرزی، به او کمک مالی میکرد اما پس از پیروزی انقلاب، طرخانی در پاسخ به تقاضاهای مالی گودرزی چنین به او گفته بود: «در آن وقت که من به شما پول میدادم، در خط امام خمینی حرکت میکردید و همسو با ایشان بودید؛ اما اکنون معلوم شد که شما به راهی دیگر افتادهاید. دیگر نمیتوانم به شما کمک کنم.»[67] از اینرو طرح ترور وی مانند ترورهای قبلی با حضور گودرزی و محمد متحدی مسئول شاخهی نظامی بررسی شد و در اجرای آن علی اسدی، حسین قاسمی و شخص محمد متحدی حضور داشتند.[68]
ترور بعدی گروه فرقان را محمدعلی شیرینپور در 20 تیرماه 1358 به انجام رساند. او در این عملیات تروریستی اتومبیل عباس امیرانتظام معاون نخست وزیر وقت را بدون حضور وی مورد حمله و اصابت گلوله قرار داد که در این ترور کور سرپرست کمیتهی منطقهی وزراء که همراه محافظین بود تیر میخورد.[69] چهار روز بعد نیز آیتالله سیدرضی شیرازی امام مسجد «شفا» واقع در منطقه یوسفآباد، در حوالی منزلش توسط محسن سیاهپوش مورد اصابت 4 گلوله قرار گرفت، اما به واسطه حضور مردم و انتقال به بیمارستان نجات یافت.[70]
عملیات بعدی گروه فرقان، ترور سیدمحسن بهبهانی؛ واعظ و مجری برنامههای مذهبی رادیو و تلویزیون ملی در زمان پهلوی در 30 تیرماه 1358 در جلوی منزل شخصیاش بود. در این ترور، امرالله الهی، عباس عسگری و کمال یاسینی در زمینه طراحی ترور تا اجرا مشارکت داشتند.[71] امرالله الهی جریان ترور را بدینترتیب توضیح میدهد:
«شناسایی ترور بهبهانی را کمال کرده بود که بعداً با من در میان گذاشت و مشورت کردیم و اسلحه و موتور نیز او برایم آورد و من خودم تنها این کار را کردم. اسلحه کالیبر 38 و موتور هوندای آبی رنگ 125. من خودم تنها به آنجا رفتم و موتور را روشن کمی جلوتر از درب گذاشتم و اسلحه هم داخل کیف بود. بعداً درب را زدم، او آمد. من این جمله را گفتم حجتالاسلام غفوری را میشناسید؟ تا او خواست فکر کند، من هم کارم را انجام دادم]او را به قتل رساندم[ و بعداً اسلحه را در داخل کیف گذاشتم و سوار موتور شدم و آمدم.»[72]
عملیات تروریستی بعدی گروه فرقان را امرالله الهی و حسن نوری در 17 مرداد 1358 در خیابان فرمانیه تهران به انجام رساندند. هدف این ترور احمد لاجوردی رئیس گروه صنعتی بهشهر بود که هنگام خروج از منزل، او و رانندهاش هدف گلوله ضاربین قرار گرفتند و هر دو در این حادثه بهشدت مجروح شدند. گروه فرقان انگیزه ترور لاجوردی را مبارزه با سرمایهداران اعلام نمود. آنها لاجوردی را صاحب 61 کارخانه و مؤسسهای میدانستند که تشکیل دهندهی رژیم طاغوتی قبلی بودند.[73]
هشتمین عملیات تروریستی گروه فرقان در ساعت 7 صبح 4 شهریور 1358 به وقوع پیوست. در این ترور مهدی حاج ابراهیم عراقی که پیش از انقلاب در مقطع کوتاهی با گروه فرقان ارتباط داشت،[74] به همراه پسرش حسام و نیز حسین مهدیان؛ مدیر روزنامه کیهان در خیابان زمرد پشت حسینیهی ارشاد مورد سوء قصد قرار گرفتند. به گفتهی شاهدان عینی در این حادثه مهدی عراقی و پسرش در همان لحظات اول شهید شدند و حسین مهدیان که به سختی مجروح شده بود، به بیمارستان منتقل و تحت عمل جراحی قرار گرفت و نجات یافت. علی فلاحاسدی، غلامرضا یوسفی و محمد متحدی عوامل اجرایی ترور حسین مهدیان، شهید مهدی عراقی و حسام عراقی بودند. گودرزی درباره این عملیات تروریستی میگوید:
«پیشنهاد مزبور[ترور شهید عراقی] مثل برنامههای قبلی ابتدا بین من و مسئول عملیات نظامی طرح شد و تصمیم بر انجام آن گرفته شد... در رابطه با حسین مهدیان که مسئلهی سرمایهداری و ارتباط با محافل از این قبیل و همکاری فعال با رژیم فعلی و... جزو انگیزهها و دلایل بوده است. در رابطه با مهدی عراقی هم مسئلهی ریاست زندان قصر و برطبق اطلاعات ما شکنجه افراد بیگناه یا لااقل کسانی که هنوز گناه آنها ثابت نشده است و همکاری با رژیم فعلی و ارتباط با سرمایهداران بزرگ از انگیزهها بوده است.»[75]
افزون بر آنچه گفته شد حجتالاسلام محمدباقر دشتیانه؛ رئیس کمیتهی منطقهی 13 تهران هم در 17 مهر 1358 در محلهی نازیآباد تهران توسط اعضای تیم نظامی گروه فرقان مورد حمله قرار گرفت. کمال یاسینی پیشنهاد دهنده ترور دشتیانه را عباس عسگری اعلام کرده است که پس از آن محمود کشانی و حسن اقرلو برای شناسایی وی اقدام میکنند و سپس ترور توسط کشانی انجام میشود. در این سوء قصد با وجودی که یک تیر به حجتالاسلام دشتیانه اصابت کرد اما او از این ترور نجات یافت.[76]
هانس یوآخیم لایب تبعهی آلمان و رئیس حسابداری و معاون مدیرعامل شرکت داروسازی ایران مرک، قربانی دیگر فرقانیها بود که در 22 مهر 1358 در چهارراه قیطریه تهران توسط امرالله الهی ترور شد. بخشی از اعلامیهی ترور لایب که توسط گروه فرقان منتشر شده است، آلمان را غول صنعتی و امپریالیسم غرب میداند که علیرغم تلاش برای پنهان کردن نقش غارتگرانهی خویش، ژاندارمی آمریکا در گوشه و کنار جهان را عهدهدار است. از دید فرقان، فاشیسم آلمان در تمام عملیاتهای سرکوب گرانه در سرزمینهای تحت ستم دخالت مستقیم دارد و این کشور برنامههای ویرانگرانه را از طریق عوامل خود همچون لایب در رژیم قبلی و رژیم ضد توحیدی فعلی اجرا کرده است. به گفته اکبر گودرزی، فرقان قبل از انقلاب به دلیل همراهی تیم حفاظتی با هانس یوآخیم لایب به او حساس میشود و پس از پیروزی انقلاب افراد مرتبط با عباس عسگری او را ترور کردند.[77]
ترور آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی در 10 آبان 1358 در تبریز اولین عملیات تروریستی گروه فرقان در خارج از تهران و یازدهمین ترور گروه فرقان به شمار میآمد که در ساعت 7 بعد از ظهر، پس از شرکت آیتالله قاضی در نماز مغرب و عشا مسجد شعبان و درون اتومبیل، توسط مسعود تقیزاده و محمد متحدی به اجرا در آمد. در این عملیات دو گلوله به آیتالله قاضی اصابت کرد که یکی به سر و دیگری شانه ایشان را شکافت و در نهایت ایشان را به شهادت رساند. [78]
عملیات بعدی گروه فرقان، ترور آیتالله محمد مفتح؛ رئیس دانشکده الهیات و معارف دانشگاه تهران و عضو روحانیت مبارز تهران بود. صبح روز 27 آذر 1358، فرقانیها در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران به دکتر مفتح حمله کردند. کمال یاسینی، محمود کشانی، محمد نوری و حسن نوری از اعضای گروه فرقان در این عملیات شرکت داشتند. در این عملیات تروریستی به دلیل قراردادن تیم حفاظتی برای شخصیتها، گروه فرقان نیز با تعداد بیشتری در این ترور شرکت کرد. با وجود این، تیم همراه دکتر محمد مفتح کم تعداد، مبتدی و فاقد تجربهی لازم در امر حفاظت بود. از این رو ابتدا شهید مفتح از ناحیهی پا مجروح گردید و خود را به داخل راهروی دانشکده رسانید. دانشجویان حاضر در دانشکده که تاکنون با چنین صحنههایی روبرو نشده بودند، وحشت زده فقط ناظر بر صحنهی ترور بودند. کمال یاسینی خود را بالای سر دکتر مفتح رساند و با خونسردی تمام، سر او را هدف قرار داد و به همراه سایر اعضای فرقان صحنه را ترک کردند.[79] پیکر بیجان دکتر مفتح به ییمارستان منتقل شد اما شدت جراحت بهحدی بود که در نهایت ظهر همان روز به شهادت رسید. علاوه بر شهید مفتح، دو تن از پاسداران همراه دکتر مفتح به نامهای جواد بهمنی و اصغر همتی نیز در جریان این ترور به شهادت رسیدند.[80]
بعدها حسن اقرلو از اعضای گروه فرقان سه ضلع «زر و زور و تزویر» را علل ترور یاران انقلاب ذکر کرده است. او در این باره میگوید: «قرهنی به دلیل عضویتش در باند زور، مطهری به دلیل عضویتش در باند تزویز که همان روحانیت انحصارطلب میباشد، رفسنجانی و دشتبانه به دلایل بالا، لاجوردی به دلیل عضویتش در باند زر، مفتح به دلیل عضویتش در باند تزویر، مهدیان به دلیل عضویتش در باند زر و طرخانی به دلیل عضویتش در باند زر]ترور شدند[.»[81]
دستگیری گروه فرقان
با آغاز ترورهای گروه فرقان، اعضای اصلی این گروه به زندگی مخفیانه روی آوردند. زندگی مخفی و نیز ساختار غیرمتمرکز فرقان، جستجوی تحرکاتِ این گروه را با مشکلاتی مواجه ساخته بود. به هر روی با پیگیریهای امنیتی، تیم دستگیری گروه فرقان، عباس عسگری از نزدیکترین افراد به اکبر گودرزی را مورد شناسائی و مراقبت قرار داد و این موضوع سبب شد تا اکثر قریب به اتفاق خانههای تیمی گروه فرقان شناسایی شود. بدینسان در یک اقدام هماهنگ در شب 18 دی 1358 تمام خانههای تیمی گروه فرقان مورد حمله نیروهای امنیتی قرار گرفت.[82] محمد عطریانفر در این باره میگوید: «بچهها نمیدانستند که گودرزی در کجا مستقر است ولی امیدوار بودند که گودرزی را هم در این عملیات پیدا کنند. تا اینکه در حمله به یکی از خانههای تیمی در خیابان جمالزاده مشخص شد که مقاومت در این خانه وحشتناک زیاد است و تیراندازی و برخورد به طور گسترده صورت گرفته است. بچهها حدس زدند که حتماً این خانه از اهمیت خاصی برخوردار است و نیروهای کمکی به آنجا رفتند.... در آن شب حدود شصت تا هفتاد نفر بازداشت شدند و این گروه به کنترل درآمد. تمام سلولهای بند 209 اوین پر شد و ترورها متوقف شد.»[83]
حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری به عنوان مسئول رسیدگی به پروندهی گروه فرقان نحوهی دستگیری اکبر گودرزی و سایر اعضای این گروه را در کتاب خاطرات خود چنین شرح میدهد:
«بعد از ترور شهید مطهری و آقای هاشمی رفسنجانی و دیگر بزرگان در این فکر افتادیم که گروه فرقان را شناسایی و دستگیر کنیم... بالاخره اطلاعات ما تا نقطهای رسید که باید دستگیریها را شروع میکردیم، لذا چند تن از نیروهای کلاه سبز ارتش که با مرحوم شهید صیاد شیرازی کار میکردند و افراد ورزیده و چریک بودند را نیز به کمک گرفتیم و دستگیریها شروع شد. در یک شب 15 خانهی تیمی را ضبط کردیم. از جمله خانهای که گودرزی در آن بود که در پشت ادارهی جهادسازندگی در میدان انقلاب واقع شده بود. گروه فرقان خیلی مقاومت میکردند، وقتی میخواستند اکبر گودرزی را بگیرند از داخل اتاق با یوزی، پاسدارها را به رگبار بسته بود و نمیشد به طرف او رفت. دوستان تازه کار بودند و به قول امروز کُپ کرده بودند، اما آقای حمید جراحی و اکبر پژمان که از کلاه سبزهای ارتش بودند؛ پلههای ساختمان را از پایین به بالا غلتیدند و در پناه پله یک نارنجک به داخل اتاق گودرزی انداختند. نالهی او بلند شد و بیحال افتاد و دستگیر شد. همگی آنها از جمله قاتل شهید مطهری دستگیر شد.»[84]
اکبر گودرزی و سایر اعضای گروه پس از دستگیری مورد بازجویی و محاکمه قرار گرفتند. به گفته حمید نقاشیان، آیتالله محمدی گیلانی نخستین قاضی بود که به محاکمه گروه فرقان پرداخت. به واسطه اهمیت ترور آیتالله مطهری و حساسیت جامعه نسبت به این موضوع، دادگاه انقلاب در ابتدای امر به محاکمهی محمد بصیری و حمید نیکنام؛ عاملان ترور آیتالله مطهری پرداخت و برای این دو، حکم اعدام صادر نمود و بدین ترتیب این دو در 5 بهمن 1358 در محوطه زندان اوین با حضور برخی از اعضای خانواده شهید مطهری بهعنوان اولیای دم تیرباران شدند.[85] پس از این محاکمه در 12 بهمن 1358 حجج اسلام عبدالمجید معادیخواه و علیاکبر ناطق نوری از سوی آیتالله سیدمحمد بهشتی برای رسیدگی به پرونده گروه فرقان انتخاب شدند. در این مرحله پرونده چند تن دیگر از اعضای گروه فرقان به جرم قتل شهید مفتح، شهید مهدی عراقی، شهید حسام عراقی، شهید جواد بهمنی، شهید اصغر نعمتی و سوءقصد به جان حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی و همچنین سرقت مسلحانه از بانکها، مورد بررسی قرار گرفت و برای 7 نفر از اعضای این گروه به نامهای امرالله الهی، حسن نوری، محمد نوری، کمال یاسینی، محمد کشانی، غلامرضا یوسفی و سعید واحد حکم اعدام صادر شد و این حکم در تاریخ 12 اسفند 1358 در محوطه زندان اوین به اجرا در آمد.[86]
مهمترین بخش محاکمات گروه فرقان به محاکمهی رهبر این گروه یعنی اکبر گودرزی باز میگردد. با مطالعه اسناد پروندهی اکبر گودرزی میتوان دریافت که او علیرغم اثبات التقاط و کج فهمیاش در دوران بازداشت و در دادگاه از مسیر رفتهاش توبه نکرد. همچنین حمید نیکنام، علیرضا شاه بابا بیگ تبریزی و حسن اقرلو نیز از جمله افرادی بودند که از مسیر گروه فرقان اعلام برائت نکردند. حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه در خاطراتش بر این نکته تأکید میورزد که اکبر گودرزی را به دلیل اینکه اعضای گروه فرقان را به گمراهی کشانده بود با کمال میل محاکمه کرد: «اکبر گودرزی را با خیلی میل و رغبت، من محاکمه کردم، چون میدیدم او فردی است که تمام اینها ]فرقانیها[ را به این روز نشانده و الان هم سعی میکند که اینها را در همین خطاها نگه دارد.»[87] به گفته وی، گودرزی در جلسه دادگاه خود به هیچ وجه وارد سئوال، جواب و گفتگو نشد، زیرا گفته بود این مجموعه و دادگاه را قبول ندارد. در پایان دادگاه و پیشنهاد جلسهی پرسش و پاسخ و نقد ایدئولوژی فرقان نیز گودرزی با حالت عناد، ضمن رد برگزاری هرگونه جلسه، آن را تفتیش عقاید دانسته و حاضر به بحث و گفتگو در این زمینه نشد.[88]
بدینگونه دادگاه برای اکبر گودرزی و پنج تن دیگر از اعضای گروه فرقان حکم اعدام صادر کرد که در تاریخ 3 خرداد 1359 حکم اعدام اکبر گودرزی، علی حاتمی، عباس اخگری، سعید مرآت، علیرضا بابابیگ تبریزی، حسن اقرلو به اجرا در آمد.[89] بدین ترتیب اکبر گودرزی؛ رهبر فرقان که عامل فریب جوانان کم تجربهی این گروه بود اعدام شد. باقی ماندهی گروه فرقان در قبال اعدام اکبر گودرزی واکنش تندی از خود نشان دادند و وی را به عنوان ششمین شهید ایدئولوژیک نامیدند. پس از این اعدامها، محمد متحدی که از اصلیترین عناصر فرقان بود، گروه کوچکی را که در تبریز شکل داده بود و ترور آیتالله قاضی طباطبایی توسط این گروه شکل گرفته بود، به تهران منتقل کرد و کوشید انتقام اعدام شدگان گروه فرقان را با گروهکی به نام «رهروان فرقان» پی گیرد.[90] محمد متحدی با همکاری امیرمسعود تقیزاده که قاتل شهید آیتالله قاضی بود، نقشه ترور حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه، آیتالله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، آیتالله ربانی شیرازی[91] و آیتالله سید علی خامنهای را طراحی و اجرا کردند که دو عملیات اول با ناکامی کامل مواجه شد و عملیاتهای بعدی با مجروح شدن آیتالله ربانی و آیتالله خامنهای به اتمام رسید.[92] پس از عملیات 6 تیر 1360 که موجب زخمی شدن آیتالله سیدعلی خامنهای شد، نیروهای دادستانی انقلاب توانستند ردهایی از گروه رهروان فرقان در شهرهای تهران، شیراز، مشهد و زنجان بیایند و بدین ترتیب محمد متحدی که در این زمان به عنوان رهبر گروه شناخته میشد را به همراه مسعود تقیزاده در حال خروج از کشور دستگیر کنند. همچنین در پاییز 1360 رسول گیاهی هم که به عنوان نفر دوم در تشکیلات رهروان فرقان مشهور بود در شهر زنجان و در جریان یک درگیری با نیروهای امنیتی کشته شد.[93]
محمد متحدی و مسعود تقیزاده که به عنوان عاملان ترور آیتالله قاضی طباطبایی شناخته میشدند، پس از محاکمه و صدور حکم اعدام در تاریخ 8 /11 /1360 در محل برگزاری نماز جمعه تبریز حکم آنها به مرحله اجرا در آمد. البته بعدها اسنادی به دست آمد که نشان میداد محمد متحدی پس از اعدام اکبر گودرزی با اعضای سازمان مجاهدین خلق در تماس بوده و به سفارش آنها دست به ترور میزده است.[94]
از جمله موضوعات دیگر مرتبط با گروه فرقان، ترور حجتالاسلام شیخ قاسم اسلامی در 5 مرداد 1359 بود که بعدها مشخص شد دو نفر مشارکت کننده در این موضوع با خواندن کتابهای دکتر شریعتی و تحریک برخی عوامل، دست به ترور شهید قاسم اسلامی زدهاند.گرچه ضارب دستگیر و اعدام شد اما آنان هیچگاه ارتباطشان با گروه فرقان را رد و یا تأیید نکردند.[95]
پس از دستگیری اعضای گروه فرقان و روشن شدن این مسئله که عمده افراد دستگیر شده جوانانی هستند که گمراه شدهاند، گفتگوهای دینی و اعتقادی با اعضای فرقان در دستور کار قرار گرفت. در این راستا حجت الاسلام عبدالمجید معادیخواه، حجتالاسلام احمد احمدی و دکتر جلالالدین فارسی به زندان اوین رفته تا با اعضای گروه فرقان گفتگو کنند. از سوی دیگر شهید اسدالله لاجوردی نیز گفتگوهای زیادی برای توبه و برگرداندن آنها به جامعه به انجام رساند.[96] دکتر جلالالدین فارسی در این باره میگوید:
«بعد از خاتمهی پرونده فرقان، آقای لاجوردی به من گفت که این گفتگوها تأثیر بسیار خوبی داشت و در هر دیداری که داشتیم از عدهی جدیدی اسم میبرد که بعد از صحبتهای من به افکار قبلیشان پشت کرده بودند و حتی عدهای از آنها در فاصله مرخصی، بیآنکه به خانوادههایشان بگویند، به جبهه رفتند! میگفتند میخواهیم از این فرصت برای جهاد در راه خدا بهره ببریم و بعضی از آنها شهید هم شدند.»[97]
نویسنده کتاب جهل مقدس، درباره سرنوشت گروه فرقان مینویسد. از 216 نفری که در رابطه با گروه فرقان دستگیر شدند، تعداد 39 نفر به اعدام محکوم شدند که اکثر آنها در عملیاتهای ترور، شناسایی و سرقت مسلحانه از بانکها مشارکت داشتند. تمام افرادی که در رابطه با فرقان در زندان به حبس محکوم شدند، 27 نفر بودند که برای اکثر آنها حکم دادگاه صادر شد. حدود 60 نفر از فرقانیهای زندان اوین که بر روی آنها کار فکری صورت گرفته بود، از مواضع خود برگشته و ابراز ندامت و پشیمانی کردند و پس از مدتی از زندان آزاد شدند.[98]
آنچه در بالا بدان اشاره شد گوشهای از اقدامات گروهک تروریستی فرقان به سرکردگی اکبر گودرزی است که میکوشید از دین بهعنوان یک بهانه و مهمل برای استفاده از منویات منحرف خود در مسایل سیاسی– اجتماعی بهره جوید. او که قرائت دینی منحرف خود را مبتنی بر اصول تفکر قرآنی میدانست و دلایل و برهانهای نقادانه ضد آن را به هیچ روی نمیپذیرفت، با ارائه تفسیرهای نادرست از قرآن، زمینه را برای رویارویی گروهک فرقان علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایجاد کرد و با اقدامات جنایتکارانه، شخصیتهای کم نظیری را از انقلاب اسلامی گرفت.
[1] .علی بخشی، عباس، جهل مقدس؛ اکبر گودرزی (رهبر گروه فرقان) به روایت اسناد، تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1400، ص 21.
[2] .روزنامه جمهوری اسلامی،3 خرداد 1359، ص 1و2.
[3] .علی بخشی، همان، ص22.
[4] . «زمینههای پیدایش فرقان و فرقانگونهگان در گفتگو با آیتالله محمدعلی گرامی»، نشریه یادآور، زمستان 1388 و بهار 1389، شماره 6-8، ص 24.
[5] . «ناگفتههایی از پیشینه و شخصیت رهبر گروه فرقان در گفتگو با حجتالاسلام و المسلمین سیدجعفر شبیری زنجانی»، نشریه یادآور، همان، ص 49.
[6] . علی بخشی، همان، ص 25-27.
[7] .«تردید در استقلال فرقانیان» گفتگو با عزتالله شاهی، نشریه یادآور، همان، ص 123.
[8] .«تأملاتی در اندیشه و عمل فرقه فرقان»، گفتگو با حجتالاسلام سیدهادی خسروشاهی، نشریه یادآور، همان، ص 55-56.
[9] . علیبخشی، همان، ص 28.
[10] .آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اکبر گودرزی، کد پرونده 18383.
[11] .صالحی، هاجر، گروه فرقان، تهران: سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی، 1394، ص 63-66.
[12] . این مسجد در محله جوزستان(جوستان) شمیران و در خیابان شهید باهنر واقع است.
[13] . برای اطلاع بیشتر نک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله دکتر محمد مفتح، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382 و مقالات 11 اردیبهشت سالگرد شهادت استاد و عالم جاودان آیتالله شهید مرتضی مطهری؛ سیری در زندگی و مبارزات شهید آیتالله استاد مرتضی مطهری؛ 27 آذر سالروز شهادت آیتالله دکتر محمد مفتح؛ حلقه وصل حوزه و دانشگاه، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[14] .«برخی هم لباسان خودمان آنها را تحریک میکردند» گفتگو با جعفر شجونی، نشریه یادآور، همان، ص 92-94.
[15] .روزیطلب، محمدحسن، ترکیب التقاط و ترور؛ بررسی عملکرد و اسناد گروه فرقان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، ص 22.
[16] . خاطرات حاج احمد قدیریان، سیدحسین نبوی و محمدرضا سرابندی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 198.
[17] .صالحی، ص 65.
[18] . «خلوص مذهبی در خط مشی نادرست» گفتگو با مرتضی الویری، مجله چشم انداز ایران، دی و بهمن 1387، شماره 25، ص 26.
[19] .سوره قصص، آیه 5؛ «ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.».
[20] .کردی، علی، گروه فرقان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 96-99.
[21] .کردی، همان، ص 100.
[22] . صالحی، همان، ص 13.
[23] . صالحی، همان، 13-15.
[24] . حبیبالله آشوری فرزند محمد علی، در سال 1314ش در گناباد بهدنیا آمد. وی پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در زادگاهش، به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و برای طی مراحل عالیتر به مشهد رفت. او در مشهد در کلاس درس شیخ علی تهرانی و آیت الله میلانی و... شرکت کرد و سپس جهت ادامه تحصیل وارد دانشگاه فردوسی مشهد شد و از آنجا لیسانس الهیات گرفت. آشوری پس از شهادت حجتالاسلام سعیدی از جمله روحانیانی بود که طلاب مشهدی را تشویق به تعطیلی دروس حوزوی نمود. این فعالیتها منجر به دستگیری و تبعید او به ایرانشهر گردید. آشوری منبرهای گیرایی داشت و استقبال گستردهای از سخنان وی میشد، اما به گفته حجت الاسلام عمید زنجانی،تمام مسائل را تحلیل مادی میکرد و چیزی به عنوان عبودیت، عبادت و معنویت به جا نمیگذاشت. آشوری در 1355، کتابی با عنوان «توحید» به چاپ رساند که بیش از پیش نام او را بر سر زبانها انداخت. هر چند این کتاب در آن برهه مورد استقبال قرار گرفت اما نگرانیهایی را نیز در بین روحانیون مشهد و قم به وجود آورد و اعتراض علمایی چون آیت الله مرتضی مطهری، آیت الله مصباح یزدی و آیت الله ابوالقاسم خزعلی را بر انگیخت. بدینترتیب نگاه تأویلگرایانه به مفاهیم قرآنی و تکیه بیش از پیش او به مبارزه، باعث نزدیکی آرا و نظریات او با سازمان مجاهدین خلق و سپس گروه فرقان گردید. حمایتهای او از خط فکری گروه فرقان و همچنین همسویی نظرات وی با افکار این گروه تروریستی که شروع به ترور سران جمهوری اسلامی میکردند باعث شد او در آبان 1359 دستگیر و سپس با صدور حکم ارتداد وی از سوی برخی از علما، آشوری در شهریور سال 1360 اعدام گردید.(روزی طلب، همان، صص171-188؛ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،پرونده حبیب الله آشوری، شماره های بازیابی 10145، 9389،25107، 31516؛ خاطرات حجت الاسلام و المسلمین عمید زنجانی، تدوین محمد علی حاجی بیگی کندری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1379، صص 155-156).
[25] . صالحی، همان، 15-16).
[26] . کردی، علی، همان، ص 33-32.
[27] . همان، ص 33-34.
[28] . شریعتی، علی، با مخاطب آشنا، تهران: حسینیه ارشاد، 1356، ص 7-8.
[29] . صالحی، ص 18.
[30] .شریعتی، علی، عقیده، تهران: حسینیه ارشاد، بی تا، ص 35-37.
[31] . صالحی، همان، 16-19.
[32] . پارسا، کیان، «فرقانیها و قربانیها»، مجله شهروند امروز، اردیبهشت ماه 1387، شماره 44، ص 64.
[33] . علیبخشی، همان، ص 19-20.
[34] . «پندار و کردار فرقان از نزدیک در میزگرد با سه تن از اعضای سابق این گروه»، نشریه یادآور، همان، ص 278.
[35] . علیبخشی، همان، ص 66.
[36] . همان، ص69.
[37] . همان، ص 66.
[38] . همان، ص 66.
[39] . همان، ص 76.
[40] . همان، ص 80.
[41] .«ناگفتههایی از پیشینه عملی و سیر رسیدگی قضایی به پرونده فرقان»گفتگو با حمیدرضا نقاشان، نشریه یادآور، همان، ص 106.
[42] . عباس علیبخشی در کتاب جهل مقدس اسامی اعضای گروه « رهروان فرقان» را این چنین ذکر میکند.«محمد متحدی، عزیزه فروردین، مهناز سعیدی، شایسته مظفر، خدیجه فراز، فریده سعادت، معصومه بهرامینژاد، ایران آقازاده، عارف رضوانی، محمد سعیدی، جعفر روشن ضمیر، اصغر افتخاری، محمدرضا ملکی، محمد فرهمند توکلی، مصطفی شریفی، شیوا مرآت، شکوفه الفت، عبدالرسول گیاهی، مرتضی نبیالهی، هوشنگ دریانورد، مهدی صدر، حیدر روحی، محمد محبی، مصطفی شریفی، رضا طوسی، علی فیاض، رضا رستمی، مسعود امیری، حسین افشاری، محمدرضا عبدالعلی زاده، مسعود تقیزاده، شیرین رضایی، عزیزه ظفری، مهین احمدی، بهمن فرودی، صادق مرآت، سهیلا محمدزاده، زهرا یاسینی، زهرا ملکی، مریم هنردوست، زهرا نکوبخت، ایران قهرمانپور، منصوره کمیجانی.»(علی بخشی، همان، ص 85-87).
[43] .علیبخشی، همان، ص 73.
[44] . کردی، همان، ص110-111.
[45] .آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اکبر گودرزی، شماره بازیابی774 ؛ کردی، همان، ص 111-112؛ برخی از خانههای تیمی فرقان در شهر تهران در محلات دامپزشکی، بیات، آزادی، شورا، تهران نو، هخامنش صفا، نیروی هوایی، تهرانپارس، نظام آباد و... قرار داشت.(علیبخشی، همان، ص 75).
[46] . علیبخشی، همان، ص 72-73.
[47] . همان.
[48] . در لابه لای پروندههای ساواک، اسناد بسیار معدود و کم اهمیتی دربارهی گروه فرقان وجود دارد و این نشان از کم توجهی این نهاد امنیتی نسبت به گروه فرقان است.(علی بخشی، ص 36).
[49] . صالحی، همان، ص 42-43.
[50] . در این باره بنگرید به: بررسی، تحلیل و نقد تاریخسازی سلطنتطلبان درباره دست داشتن عوامل خارجی و کشورهای بیگانه در سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی؛ کنفرانس گوادلوپ و نتایج آن؛ اقدامات فرانسه و ژیسکاردستن در جریان انقلاب اسلامی ایران، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[51] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نشریه فرقان، شماره 12، بهمن .1357
[52] . همان نشریه، شماره 13، اسفند 1357.
[53] . صالحی، همان، ص 49-50.
[54] .آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نشریه فرقان، شماره 33، دی ماه 1359.
[55] . روزی طلب، همان، ص80.
[56] .صالحی، همان، ص77.
[57] . همان، ص 77-78.
[58] . شهید سرلشکر سید محمدولی قرنی(در اسناد ساواک نام ایشان ولیخان، ولیالله و محمدولی ثبت شده است) فرزند میرزا آقاخان در سال 1292ش متولد گردید. در اول مهرماه 1309 وارد دانشکده افسری شد و پس از اتمام دانشکده، مشاغلی چون کفالت گردان 2 هنگ 4 توپخانه، فرماندهی گردان 105 کوتاه، ریاست رکن سوم ستاد مرکز تعلیماتی آمادگاه، فرماندهی پارک توپخانه لشکر 1، ریاست رکن دوم ستاد لشکر 2، بازرس لشکر 2 مرکز، ریاست ستاد لشکر 3، معاون دوم اداره سررشتهداری ارتش و فرماندهی تیپ مستقل رشت را عهدهدار گردید. وی علاوه بر دانشکده افسری، دوره ستاد جنگ دانشگاه جنگ و دوره سه ماهه این دانشگاه را طی نمود. در کودتای 28 مرداد 1332 شرکت داشت و سپس به علت اعتماد فوقالعاده آمریکاییها به او، با درجهی سرلشکری به ریاست رکن 2 ستاد ارتش رسید. در آن زمان ساواک وجود نداشت و شهربانی هم از نظر اطلاعات فوق العاده ضعیف بود. در چنین شرایطی رئیس رکن 2 ارتش مهمترین مقام اطلاعاتی کشور به شمار میرفت و از نظر اطلاعات نظامی و حتی غیرنظامی یکهتاز میدان بود. او تا تاریخ 20 /11 /1336 در این سمت بود و در این زمان با عنوان محترمانه معاون دوم ریاست ستاد ارتش از سمت فوق برکنار و در تاریخ 36 /11 /1336 از سمت اخیر کنار گذارده شد. در اسفندماه 1336 معلوم شد که وی مشغول بررسی طرح یک کودتای نظامی برای برکناری محمدرضا و روی کار آوردن یک حکومت نظامی است. ابتدا صحبت از اعدام او به میان آمد، اما بعد بنا به گفته ارتشبد فردوست در خاطرات خود، با دخالت آمریکا، دادگاه وی را به سه سال حبس محکوم نمود. در تاریخ 31 /4 /1337 به استناد ماده 298 قانون دادرسی و کیفر ارتش، از ارتش شاهنشاهی اخراج شد. او در اسفند 1339 از زندان آزاد گردید. ولی از آن پس تحت مراقبت شدید مأموران امنیتی قرار گرفت. در بهمن ماه 1342 به اتهام داشتن رابطه با آیتاللّه سید محمود طالقانی و جمعی دیگر از روحانیون، برای بار دوم زندانی شد و پس از گذراندن چند ماه در زندان قزل حصار، در سال 1343 به زندان قصر منتقل گردید. در اواخر سال 1343 آزاد شد و این بار تحت مراقبت شدیدتری قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سرلشکر قرنی در 23 بهمن 1357 به ریاست ستاد ارتش منصوب شد و در 3 اردیبهشت 1358 به دست گروه فرقان به شهادت رسید. (مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383، ج 2، ص 97).
[59] . شرح ترور سرلشگر محمدولی قرنی بدین شکل بود که در سوم اردیبهشت 1358 وی در حالی که در حیاط خانهاش مشغول قدم زدن بود، دو مرد مسلح وارد حیاط خانه میشوند و او را مورد اصابت پنج گلوله قرار میدهند. همسر و یکی از همسایگان در حالی که وی از ناحیه طحال و سینه به شدت زخمی بوده است، به کمک وی میشتابند و او را به بیمارستان مهر واقع در خیابان زرتشت منتقل میکنند، اما وی دقایقی بعد فوت میکند. در این حادثه کارگری که در منزل قرنی مشغول کار بوده است نیز مورد اصابت گلوله قرار میگیرد اما پس از عمل جراحی از مرگ نجات مییابد.(صالحی، همان، ص 81 ؛ روزنامه اطلاعات، سهشنبه 4 اردیبهشت 1358، ش 15838، ص 8).
[60] . همان، ص 81.
[61] . روزی طلب، همان، ص 95-96.
[62]. گودرزی در پاسخ به علت مخالفت شدید با شهید مطهری و ترور ایشان میگوید: «چون ایشان بدون آن که ما را بشناسد و روش کار ما را بداند، صرف مطالعهی قسمتی از پیام قرآن تفسیر سورهی بقره، ما را به عنوان افرادی ماتریالیست معرفی کرده؛ یعنی بین ما و خود مرز مشخص مینماید و آن اینکه ما غیر مسلمان و مشرک هستیم و در نتیجه رابطهی ما رابطهی خصمانه و دشمنانه است. پیداست که این موضعگیری برای ما جای بحث باقی نمیگذارد. از طرفی ]آیتالله[ مطهری و ]مهندس[ بازرگان اطلاعیهای داده و در آن گفته بودند که میخواهند آثار ]دکتر[ شریعتی را بازبینی کنند. بنابراین آنها میخواهند در خط شریعتی انحراف ایجاد کنند.»(صالحی، همان، ص 85).
[63] . حجتی، علی،گنج خاطره؛ خاطراتی از استاد شهید آیتالله مطهری، تهران: صدرا، 1391، ص 247.
[64] . روزی طلب، همان، ص 97.
[65] . انقلاب و پیروزی، هاشمی رفسنجانی؛ کارنامه و خاطرات 1357و 1358، تهران: دفتر نشرمعارف اسلامی، 1388، ص 301-302.
.صالحی، همان، ص 91.[66]
[67] . همان، ص 91-92.
[68] .همان.
[69] .علی بخشی ، همان، ص 116.
[70] . همان، ص 116-119و 128.
[71] . همان، ص 113.
[72] .کردی، همان، ص 153.
[73] . علیبخشی، همان، ص 119-120.
[74] . ساواک در گزارشی به تاریخ 11 اردیبهشت 1357 مینویسد: «در نشستی که با پوشش صرف شام در منزل یاد شده بالا]مهدی عراقی[ با حضور احمد کروبی، بهروز ذوفن و دو پسر به اسامی نادر و حسام تشکیل شده یکی از پسران مهدی عراقی اظهار داشته رهبر گروه کهفیها آخوندی به نام گودرزی است که جمعهها در مسجد خمسه «حدود خیابان دولت» صحبت مینماید و جلال گنجهای و حبیبالله آشوری نیز از کادرهای گروه موصوف میباشند که امور مربوط به نشریات گروه تحت نظارت و شرکت آنان اداره میشود و قرار است به زودی مناظرهای بین یکی از این دو نفر با صالحی نجفآبادی انجام گردد. مهدی عراقی نیز اظهار داشته که آشوری از جانب گروه کهفیها با او (عراقی) تماس گرفته و در مورد وحدت با کمونیستها و مسائلی از این قبیل مذاکره نموده لیکن بعداً قطع ارتباط نموده. نظریه شنبه: مهدی عراقی فردی است که همه گروهها اعم از مسلح و به اصطلاح سیاسی کار او را قبول دارند و کار اصلی او نزدیک کردن و ایجاد وحدت.... بین آنان میباشد.»(سند شماره 1 از مجموعه حاضر، همچنین نک: پیشکسوت انقلاب؛ شهید حاج مهدی عراقی به روایت اسناد، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 271).
[75] . روزی طلب، همان ، ص 107.
[76] . علیبخشی، همان، ص 121.
[77] . همان، ص104.
[78] . همان، ص 113و 106.
[79] . همان، ص 108-109.
[80] . همان، ص110.
[81] . صالحی، همان، ص 78-79.
[82] . روزی طلب، همان، ص 135.
[83] . همان، ص 137.
[84] .خاطرات حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری، تدوین : مرتضی میردار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ج1، 188-189.
[85] . علی بخشی، همان، ص 152.
[86] .روزنامه اطلاعات، 13 اسفند 1358، ص 2.
[87] . علی بخشی، همان، ص 142-143.
[88] . همان، ص 143-144.
[89] . روزنامه کیهان، 3 خرداد 1359، ص آخر.
[90] . علی بخشی، همان، ص 142.
[91] . برای اطلاع بیشتر نک: روایت پایداری؛ شرح مبارزات حضرت آیتالله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379؛ یادگار امام؛ حجتالاسلام حاج سید احمد خمینی به روایت اسناد، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1387، ص 208).
[92] .روزی طلب، همان، ص 154-155. درباره زندگی رهبر معظم انقلاب اسلامی بنگرید به: نگاهی به زندگی و مبارزات سیاسی رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله سید علی خامنهای به روایت اسناد ساواک، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[93] . همان، ص 154-155.
[94] . همان، ص 157.
[95] . همان.
[96] . همان، ص 159-160.
[97] .«چالش با اندیشه فرقان در زندان در گفتگو با جلالالدین فارسی»، نشریه یادآور، همان، ص 134-135.
[98] . علیبخشی، همان، ص 160.
سند ساواک. مهدی عراقی و گروه کهفیها
گرامیداشت بنیان گذاران سازمان مجاهدین در نشریات فرقان
گرامیداشت بنیان گذاران مجاهدین
گرامیداشت دکتر علی شریعتی در نشریات فرقان
بیانیه فرقان درباره برگزاری همه پرسی جمهوری اسلامی
نمودار کنفرانس گوادلوپ و ترسیم نقش افراد در آن توسط فرقان چند روز پیش از آغاز ترورها
جزوه فرقان
اعلامیه ترور هانس یواخیم
اعلامیه ترور حسین مهدیان
اعلامیه ترور سپهبد قرهنی
برگه بازجویی از اکبر گودرزی، توضیحاتی پیرامون زندگی شخصی و روابط سازمانی
اکبر گودرزی
از اعضای گروه فرقان، کمال یاسینی
شهید سپهبد ولیالله قرهنی
شهید آیتالله مرتضی مطهری و شهید آیتالله محمد مفتح
محل شهادت شهید آیتالله مرتضی مطهری
شهید مهدی عراقی، همسر و پسرش شهید حسام
شهید آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی
آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی
حجتالاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی در بیمارستان
دفتر دانشکده الهیات دانشگاه تهران؛ محل ترور شهید آیتالله دکتر محمد مفتح و پاسدارانش
صبح 27 آذر 1358. حیاط دانشکده الهیات دانشگاه تهران، پس از ترور شهید مفتح
صبحگاه 27 آذر 1358. پیکر شهید آیتالله دکتر محمد مفتح در یکی از بیمارستانهای تهران
اتومبیل حامل شهید آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی در شبانگاه 10 آبان 1358، پس از ترور ایشان
اتومبیل شهید مهدی عراقی
تشییع جنازه شهید عراقی
آرامگاه شهید قاسم اسلامی
اسلحه گروه فرقان
تعداد مشاهده: 7568