امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیری و پندپذیری چه اندک است. قصارالحکم، صفحه 118، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ما را در طول تاریخ و در سده‌های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده‌اند و دولت‌مردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 416.

 

شرحی بر اسناد

مرگ شوقی افندی و تأسیس شرکت امناء و دزدی بهائیان از شوقی و از همدیگر


تاریخ انتشار: 12 آبان 1403


ادعای خوب بودن و عمل بد کردن شیوه رایج بهائیان از زمان تشکیل تاکنون بوده است. واژه‌های با ارزش و گرانقدری چون صداقت، امانت، درستکاری و... همواره بهانه‌ای برای جلب و فریب افراد در فرقه‌ها و تشکیلات شبه دینی ـ سیاسی بوده است[1] و بهره تشکیلات بهائیت در سخن و ظاهر از این واژه‌ها بسیار، و در عمل هیچ یا بسیار نادر است.

در این نوشته مجالی برای وارسی مطلب یاد شده از بدو ادعای سید علی‌محمد باب تا تشکیل بیت‌العدل در اسرائیل نیست و خود کتاب یا کتاب‌هایی مستقل می‌خواهد که البته کتاب‌ها و مقالات مفیدی در باره تشکیلات بابیت و بهائیت به رشته تحریر و چاپ در آمده و به صدها شیوه و روش منافقانه رهبران این تشکیلات به صورت مستند و مستدل رسیدگی گردیده است.

آنچه در این نوشته با سه برگ سند پیوست می‌آید تنها گوشه‌ای از آن صدها و بلکه هزاران نوع دغلبازی، از تاریخ تشکیل این فرقه است.

«مطابق وصیت بهاءالله، پسر کهترش محمدعلی ملقب به غُصْنِ‌اکبر باید پس از عبدالبهاء رهبر بهائیان می‌شد. اما نزاع‌های درونی موجب شد عبدالبهاء از عمل به وصیت پدر سر باز زند. پس از مرگ عبدالبهاء، وصیت‌نامه‌ای به نام او بیرون آمد که نوه دختری‌اش شوقی افندی، پسر ضیائیه‌ خانم و میرزا‌ هادی افنان، را به رهبری جامعه بهائی منصوب کرده بود.

شوقی افندی قبل از مرگ پدر بزرگش عباس افندی در لندن به سر می‌برد و در دانشگاه بالیول اکسفورد مشغول تحصیل بود. پس از آگاهی از مرگ پدر بزرگش به عکا آمد و در حالی که هنوز حدود 25 سال بیشتر سن نداشت به جانشینی عباس افندی (عبدالبهاء) منصوب گردید و به جای آنکه به رتق و فتق امور مبادرت ورزد، کارهای بهائیان را به عهده‌ی خانواده از جمله ورقة علیا (عمه شوقی با نام بهائیه) سپرد و خود فلسطین را ترک نمود. چنان‌چه ورقه علیا در دستخط‌های خود به این مسئله اشاره نموده و مطلب مزبور در رساله ایام تسعه مندرج است.

مرحوم عبدالحسین آیتی در کتاب کشف‌الحیل می‌نویسد:

«از فاضل مازندرانی مُبلّغ مقتدر بهائی پرسیدند که آیا شوقی افندی را در چه پایه و مقام می‌بیند؟ جواب داد: کسانی که به مقامی رسیده‌اند به حکم تجربه و تاریخ تمامشان پروردة مهد رنج و زحمت بوده‌اند و هر کدام در عصر خود بلاهایی را تحمل نموده‌اند. حتی خود عبدالبهاء هم تا همین درجه که موفق گردید برای آن زحماتی بود که در اوایل کار متحمل شد، اما این جوان (شوقی) از ابتدای بلوغ کاری که بلد شده است گره زدن کراوات و بند انداختن به صورت و پودر و ماتیک مالیدن و رقص کردن و غیره [بوده است] و بالاخره نه رنجی برده است و نه حاضر است که یک دقیقه عیش خود را فدای مردم خویش نماید. لهذا مسلماً به جایی نخواهد رسید و ساخته‌های پدران خود را خراب خواهد ساخت و در وصیت افندی هم شبهه است. وقتی این را شنیدم که آن فاضل محترم فرموده است یادم آمد از اینکه در لندن به من گفتند: شوقی که در اینجا درس می‌خواند یک روز پولی از ایران رسیده بود و او بایست از بانک بگیرد و به عباس افندی برساند وقتی که دستة پوندهای انگلیسی را گرفت یک نظری به آن کرده آهی کشید که:‌های عجب پول‌های بی‌زحمتی است کی باشد که اینها به دست خودم بیاید. یکی از رفقایش پرسید که آن وقت چه خواهی کرد؟ گفت: یک دقیقه در شرق نمی‌مانم و به حرفهای مزخرف دین و دین‌سازی و مهملات احباب اعتنا نکرده همة اوقاتم را در شهرهای آزاد اروپا می‌گذرانم و داد دل را از عیش و خوشی می‌گیرم... مگر نه پنجاه سال است از همین پنج هزار نفری که همه بابی‌زاده‌اند و چاره‌ای جز این ندارند که ما را برای خود و خود را برای ما نگاه دارند سالی پنجاه هزار تومان پول وصول شده، هر نفری در سال ده تومان بدهند، پنجاه هزار تومان می‌شود و اگر ده نفر نمی‌دهند ده نفر دیگر بیست تومان می‌دهند. چگونه می شود چنین دکانی را که بی‌سرمایه نفعش معلوم است مبدل به مغازه کرد که نفعش نامعلوم است؟ بالاخره او را راضی کردند، بر اینکه خدا یا خدازاده باشد ولی او گویا به این شرط قبول کرده که مانع عیش و نوش او نشوند تا سالی نُه ماه برود در شهرهای خوش آب‌ و هوا و آزاد اروپا به عیش بپردازد و پدر و مادر و عمه و خاله‌اش هر نوع می‌دانند سر مریدان را ببندند و پولشان گرفته و به ریششان بخندند و سالی سه ماه در زمستان که هوای حیفا خوب است بماند و خداگری کند. بالجمله با این شرط آقازاده زیر بار رفت و اینک شش سال است که کاملاً مواد این قرارداد در موقع اجرا گذارده شده است.»

مرحوم حسن نیکو نیز در قسمتی از خاطرات خود می‌گوید:

«... تا اینکه روزگار قسمتم کرد و در حیفا رفتم شوقی افندی... را دیدم و هر چه باید بفهمم، فهمیدم. اولاً تا چند روز نمی‌دانستند من کی هستم و چه کاره‌ام؟! به گمان آنکه بهائی لات لوتی هستم، با اینکه می‌دانستند شهید زاده‌ام اعتنا و احترامی به من نگذاردند. وقتی پی بردند که من تاجر معتبر پولداری هستم محترم شدم و مورد احترام و نوازش واقع شدم. بالاخره فلانی هیچ عاطفة انسانیت در مرکز امر ندیدم چه که پدران ما و زن‌های بیوة یزد نظر به تضییقات سابق عکا که اینها در چه مضیقه‌ای بوده‌اند برای آنها پول می‌فرستاده‌اند، اکنون هم به همان عادت ده شاهی ده شاهی جمع می‌کنند و از خوراک ضروریة خود می‌دزدند و به حیفا می‌فرستند تا آن‌ها عیش و نوش کنند و دارای پارک اتومبیل و اصطبل و عمارات و اشیاء نفیسه شوند و دخترانشان را به اروپا برای تحصیل و عشرت بفرستند، اما همان زن‌های بیوه بدبخت یزد قادر نشوند طفل خود را به یک مدرسه ابتدایی سه کلاسه یا به دبستانی بفرستند که سواددار شوند. اگر اینها روحانیت و مروت می‌داشتند یا یک ذره ترحم و انسانیت به مشامشان می‌رسید چنین پولی را چگونه قبول می‌کردند. آن بیچاره بدبخت کورکورانه و بی‌خبرانه می‌دهد، این بی‌انصاف که خود مطلع است این پول‌ها چه قسم جمع می‌شود چگونه می‌گیرد!؟»

با چنین سوابقی، شوقی توانست به کمک پدر و مادر و ورقة علیا، و بعدها با مساعدت همسر کانادایی‌اش به نام ماری ماکسول، معروف به روحیه ماکسول، طرح تشکیلات بهائیت را به صورت احزاب متداول اروپا و آمریکا پایه‌ریزی کند و با کمک و مساعدت سیاسی صهیونیسم موفق به قلع و قمع مخالفان خود در سرزمین فلسطین اشغالی شده و توفیقاتی به دست آورد. شوقی این توفیقات به دست آمده را با ارسال نامه‌ها و تلگراف‌ها به اطلاع بهائیان ایران که غالباً به هواداری شوقی باقی مانده بودند رساند.

صبحی از مبلغین سابق بهائیت می‌نویسد:

«اندک اندک زن کانادایی (ماری ماکسول) و کسانش بر شوقی چیره شدند و نخست دست ایرانی‌ها را از کارها کوتاه کردند و آن‌گاه به خویشاوندان شوقی پرداختند و بر سر خواسته و پول و پیش‌کش‌هایی که از ایران و هندوستان می‌فرستادند، کشمکش در گرفت. شوقی در آغاز کار نزدیکان خود را راند، آن‌گاه نوبت به برادر و پدر و مادر رسید و کار به جایی رسید که جز آمریکایی‌ها که کسان زنش بودند، همه از گرداگردش پراکنده شدند. مادرش بیمار شد بر بالینش نیامد تا بمیرد. پس از چندی پدرش نیز که روزگاری در بستر بیماری بود درگذشت... شوقی سالی چند ماه در سوئیس به خوشی روزگار می‌گذرانید و برای زمستان سری به حیفا می‌زد... در میان نواده‌های عبدالبهاء در روزهای نخست من با شوقی آشنا شدم و او دارای سرشت و نهاد ویژه‌ای بود که نمی‌توانم درست برای شما بگویم. خوی مردی کم داشت و پیوسته می‌خواست با مردان و جوانان نیرومند دوستی و آمیزش کند...»

به هر حال او بر اریکة رهبری بهائیان نشست و اقدام به توسعة تشکیلات اداری و جهانی فرقه بهائیت نمود. این فرایند به ویژه در دهة شصت میلادی در اروپا و آمریکا سرعت بیشتری گرفت و ساختمان معبدهای قاره‌ای بهائی موسوم به مشرق‌الاذکار به اتمام رسید. تشکیلات بهائی که شوقی افندی به آن نظم اداری امرالله نام داد، زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهائیان واقع در شهر حیفا که به بیت‌العدل اعظم الهی موسوم است، اداره می‌گردد.

در زمان حیات شوقی افندی، دولت اسرائیل در فلسطین اشغالی تأسیس شد. تأسیس این دولت با مخالفت همه کشورهای اسلامی روبرو شد، و به ویژه رفتار صهیونیست‌ها با مسلمانان عواطف و احساسات عموم مسلمانان و بلکه همه انسان‌دوستان و عدالت‌خواهان غیرمسلمان را جریحه‌دار کرد؛‌ اما تشکیلات بهائیت به رهبری شوقی افندی از همان اول تأسیس دولت اسرائیل، روابط نزدیکی با آن برقرار نمود. بعد از استقرار این دولت، شوقی افندی با رئیس جمهور اسرائیل دیدار کرد و «مراتب دوستی» بهائیان را نسبت به کشور اسرائیل بیان و آمال و ادعیة آنان را برای ترقی و سعادت اسرائیل اظهار داشت.

او همچنین در پیام تبریک نوروز 1329، خطاب به بهائیان اعلام کرد که: «مصداق وعدة الهی به ابناء خلیل و وراث کلیم، ظاهر و باهر و دولت اسرائیل در ارض اقدس مستقر » شده است. در همین پیام، به پیوند استوار دولت اسرائیل با مرکز بین‌المللی جامعة بهائی اشاره شده است.

موارد متعدد دیگر از ارتباط رهبران بهائی با حکومت اسرائیل و تلاش‌های آنان برای به رسمیت شناخته شدن آیین بهائی از سوی این حکومت، در مجلات «اخبار امری بهائیان» و «توقیعات مبارکة» شوقی افندی گزارش شده است.

بنابر تصریح عبدالبهاء در الواح و وصایا، پس از وی باید بیست و چهار تن از فرزندان ذکورش، نسل بعد از نسل، با لقب ولی امرالله رهبری بهائیان را به عهده می‌گرفتند و هر یک باید جانشین خود را تعیین می‌کرد «تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد.» لکن شوقی افندی، نخستین فرد از این سلسله، عقیم بود و طبعاً بعد از وفاتش در 1336ش دوران دیگری از دودستگی و انشعاب و سرگشتگی در میان بهائیان ظاهر شد. ولی سرانجام همسر شوقی افندی، روحیه ماکسول و تعدادی از گروه 27 نفری منتخب شوقی ملقب به «ایادیان امرالله» اکثریت بهائیان را به خود جلب و مخالفان را طرد و «بیت‌العدل» را در سال 1342 ه‌ ش (1963 میلادی) تأسیس کردند.

بیان این نکته لازم است که بنا بر عقیده بهائیان بر هر بهائی لازم و ضروری است که هر سال یک بار وصیت‌نامه بنویسد و یا لااقل وصیت‌نامه سال گذشته را تجدید کند. این امر از ضروریات بهائی‌گری شمرده می‌شود. از این رو، بی‌وصیت مردن در آن آیین نوعی ترک واجب و بی‌اعتنایی به ضروریات آن محسوب می‌شود و اگر کسی بدون وصیت بمیرد مرتکب گناه بزرگی شده است. با این وصف، شوقی ولی امرالله و پیشوای سوم بهائیان و مقتدای آنها، بدون وصیت درگذشت و همین موضوع باعث بروز اختلاف دیگری در بهائیان و توجیه و مغلطه‌گویی عده‌ای از آنها گردید.»[2]

به هر حال بعد از مرگِ بدونِ وصیت نامه شوقی افندی، بهائیان در صدد توجیه بر آمده و چنان که در سند زیر از قول یدالله ثابت راسخ آمده، صفحه 49، قسمت چهارم کتاب قرن بدیع به عنوان وصیت نامه او تلقی شد و کلیه اموالی که از طریق بهائیان به رهبران گروه هدیه، وقف یا وصیت شده بود متعلق به عموم بهائیان بود ولی اموال تشکیلات بهائیان در ایران توسط افرادی که در سند نامبرده شده است به ترفند انتقال به شرکت تازه تأسیس «امناء» به یغما برده شد و علاوه بر فرار مالیاتی هنگفت، مجموع دارایی را که باز طبق گفته آقای راسخ بالغ بر 287 میلیون دلار بوده به سه میلیون تومان بدل می‌کنند تا نه بیت‌المال حق خود را بتواند وصول نماید و نه احِبّاء!!

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به آرمان‌های بلند و والا و مطالبه عمومی و اهداف قیام مردم مسلمان ایران برای قطع و بازگرداندن اموال نامشروع و به غارت برده شده توسط شاه، خاندان پهلوی، درباریان، شاخه‌ها، وابستگان و عمال سرویس‌های مستکبران آمریکایی ـ صهیونیستی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی 18 (هجده) روز پس از پیروزی یعنی 9 اسفند 1357 برای شناسایی و مصادره این گونه اموال در داخل کشور به شورای انقلاب فرمانی صادر نمودند[3] و برخی از اموال سردمداران بهائیت که مانند خائنین دیگر به خارج از کشور گریخته بودند مصادره گردید و سپس به عنوان اصل 49 قانون اساسی به دستگاه‌ قضائی و اجرایی کشور ابلاغ شد.[4]

******

 

تاریخ: 27 / 2 / 1348

دادستان محترم دیوان عالی کشور

 محترماً با توجه به اینکه جامعه بهائیان در تهران و سایر شهرستان‌های ایران دارای املاک و مستغلاتی بوده‌اند که به نام جناب شوقی ربانی به ثبت رسیده و شخص مزبور در کتاب قرن بدیع نوروز 101 قسمت چهارم صفحه 49 و احصائیه تطبیقی و سایر آثار و الواح خود که به منزله وصیت نامه است و دفاتر لجنه املاک ملی امری بهائیان ایران تصریح نموده است که املاک و اماکن و اراضی موجوده در اقلیم ایران و سایر نقاط جهان جزو موقوفات عامه و متعلق به عموم است و املاک و اراضی مزبور مفصل و در کلیه نقاط ایران و جهان موجود است که مستخرجه کتاب بدیع و سه فقره رونوشت گواهی مالیات بر ارث وزارت دارائی و عین جلد چهارم کتاب بدیع و احصائیه تطبیقی برای توضیح قسمتی از آن رقبات با فتوکپی مدارک و اسناد به ضمیمه پرونده 44 / 1191 شعبه 3 بازپرسی دادسرای تهران که با صدور قرار بی‌اساس به دادگاه 5 استان به کلاسه 1082 / 5 ـ 47 فرستاده شده، به عرض می‌رساند:

جناب شوقی ربانی در تاریخ 12 / 8 / 36 بدون اولاد و پدر و مادری که در قید حیات باشند، در لندن به شهادت می‌رسد و ذکرالله خادم نه[5] و دکتر علی محمد ورقا[6] و تیمسار بازنشسته شعاع الله علائی[7] و علی اکبر فروتن[8] و حبیب‌اله ثابت[9] و‌ هادی رحمانی شیرازی[10] و هیئت مدیره شرکت سهامی امناء[11] و دکتر مهدوی[12] سردفتر 25 تهران و ممیزین و کارمندان ثبت اسناد و املاک و دارائی که مشخصات آنان در پرونده‌های مربوطه مشخص و معین است، به شرکت و وکالت منوچهر قائم‌مقامی[13] وکیل دادگستری جهت حیف و میل نمودن ماترک متوفی به تنظیم صلحنامه‌های 47308 – 20 / 10 / 36 و 47434 – 16 / 11 / 36 و 47948 – 12 / 3 / 37 در دفترخانه 25 تهران پرداخته و قبل از انجام انحصار وراثت و تعیین وراث قانونی و همچنین تعیین سهم‌الارث هر یک از وراث و پرداخت مالیات بر ارث و مالیات بر صلح و تعیین پلاک و مشخصات مورد صلح، برخلاف موازین مواد 32 و 40 آئین دفاتر اسناد رسمی، مزورانه به دکتر علی محمد ورقا مصالحه می‌نمایند و دکتر علی محمد ورقا نیز بدون انجام حصر وراثت و پرداخت مالیات بر ارث و مالیات بر صلح وراث و تعیین پلاک و مشخصات مورد صلح و پرداخت مالیات بر درآمد صلح، به شرکت سهامی امناء که خودشان در تاریخ 1 / 2 / 37 تشکیل می‌دهند، تحت شماره 47948 – 12 / 3 / 37 دفترخانه 25 تهران مصالحه می‌نماید و شرکت سهامی امناء بدون ذکری از املاک و اراضی و اماکن در اساسنامه خود، سرمایه 287 میلیون دولار را طبق اساسنامه مربوطه به سه میلیون تومان نقدی معرفی می‌کند که ضمن اختفای نقل و انتقالات املاک و اراضی و اماکن از پرداخت مالیات بر ارث و مالیات بر دو صلح انجام یافته و مالیات بر درآمد و حق الثبت که بالغ بر یکصد میلیون تومان می‌شود، خودداری می‌نماید و بعد که مقامات اداری و قضائی مستحضر می‌شوند در تاریخ 26 / 7 / 37 به وکالت منوچهر قائم‌مقامی که یکی از کلاهبرداران بوده است، با اخذ 1054 سهم از 15000 سهم اقدام به حصر وراثت می‌نمایند و شرکت سهامی امناء با اغفال کارکنان ثبت و تبانی با ممیزین و کارشناسان اداره دارائی و ثبت با فعل و انفعلاتی به دستیاری منوچهر قائم‌مقامی بدون درج معاملات قطعی در اسناد مالکیت قبل و اعلام آن به اداره دارائی و اخذ مالیات بر ارث به موجب صلحنامه‌های تنظیمی اسناد مالکیت جدید به نام شرکت سهامی امناء می‌نمایند و شرکت سهامی امناء قبل از تعیین مالیات بر ارث و مالیات بر صلح و مالیات بر درآمد دولت، اراضی و املاک را به قطعات مختلف تقسیم و تفکیک می‌نمایند و به اشخاص انتقال می‌دهند؛ من جمله یکی از این رقبات پلاک 3742 بخش 3 تهران واقع در امیرآباد بالای جلالیه قبرستانی به نام گلستان جاوید بوده که طبق نامه‌های شماره 1178 / 23 / 4155 ـ 19 / 2 / 42 و 1561 / 23 – 15 / 3 / 40 شهرداری تهران مورد اعتراض شهرداری نیز واقع شده؛ معذالک با فعل و انفعالاتی سند مالکیت این رقبه را بدون رعایت قوانین و مقررات ثبتی و نظریه شورای عالی ثبت، به نام شرکت سهامی امناء تبدیل یافته و شرکت مزبور آن را به قطعات مختلف تفکیک نموده و به اشخاص انتقال داده است و با اینکه اداره ثبت و کارشناسان و مهندسین در موقع تقسیم و تفکیک پلاک 3741 بخش سه تهران را با وجود قبور، می‌دانستند گورستان عمومی است، نه باغ مشجر و می‌دانستند جنبه عمومی دارد، نه خصوصی و می‌دانستند وراث هنوز مالیات بر ارث و مالیات بر صلح انجام شده را پرداخت ننموده‌اند و برابر رأی شورای عالی ثبت که طی شماره 5842 / م – 23 / 4 / 42 ابلاغ گردیده توافق بین وراث نسبت به تقسیم ماترک حاصل نشده و مشخصات مورد صلح هر یک از وراث در صلحنامه‌ها قید نشده، اقدام به صدور سند مالکیت به نام شرکت سهامی امناء می‌نمایند.

نکته جالب‌تر آنکه ‌[برای اینکه] از پرداخت مالیات بر ارث و دو صلح و مالیات بر درآمد دولت و ادای حق الثبت شرکت که بالغ بر یکصد میلیون تومان می‌شود، نجات یابند، با دسیسه و تبانی نسبت به نقل و انتقالات املاک در محضر و اداره ثبت، مزورانه اقدام نموده و پلاک‌های اصلی را قبل از انجام حصر وراثت و پرداخت مالیات بر ارث به قطعات مختلف تفکیکی تقسیم و ورقه مالکیت صادر نموده و برای انحراف مأمورین و کارشناسان مالیات بر ارث و مالیات بر درآمد، یک قطعه از سیصد قطعه را بدون اشاره به سوابق امر به نام پلاک اصلی سند صادر و دریافت می‌نمایند و موقع بازدید مأمورین و کارشناسان مالیات بر ارث آن پلاک مجزا شده را ارائه می‌دهند که علاوه بر تقلیل مالیات بر ارث و اضمحلال نمودن نقل و انتقالات قبلی، مبالغ هنگفتی از مالیات دولت را به نفع خود تصاحب نموده‌اند و بازپرس محترم با علم به عملیات مزورانه کلاهبرداران و با عدم توجه به مواد 32 و 40 آئین نامه دفاتر اسناد رسمی و ماده 374 قانون امور حسبی و قسمت اخیر ماده 22 ثبت و نظریه شورای عالی ثبت، مراتب را بزه ندانسته، مبادرت به صدور قرار منع پیگرد کلاهبرداران و خیانتکاران می‌گردد؛ ضمن ابطال حق و حقوق اینجانبان مبلغ یکصد میلیون تومان درآمد دولت را مضمحل و اراضی و املاک و اماکن عمومی را به یک عده کلاهبردار و خیانتکار تسلیم می‌کند.

لذا مراتب را به استحضار آن دادستان معظم رسانیده که ضمن حفظ حق و حقوق اینجانبان و حقوق عمومی، نظریه عالی را نسبت به نوع بزه، امر به ابلاغ فرمایند که آیا میتوان با مدارک و دلایل و اسناد فوق‌الذکر، مواد قانون را نقض نمود و با جمله «‌به علت عدم وقوع بزه‌» کلاهبرداران را با چنین عملیات خائنانه از چنگال عدالت رهائی داد یا خیر؟

با تقدیم احترامات فائقه

سرهنگ بازنشسته یداله ثابت راسخ[14]

ماده 32. در کلیه اسناد و معاملات املاک باید شماره پلاک و حدود و فواصل ملک مورد معامله تصریحاً قید گردد.

ماده 40. در مورد معاملات وراث متوفی نسبت به املاک مورد معامله را وقتی می‌توان تنظیم و ثبت نمود که گواهی‌نامه انحصار وراثت در دست داشته و بین آنها در سهم‌الارث توافق باشد.

ماده قسمت اخیر 22 ثبت. در مورد ارث هم ملک وقتی در دفتر املاک به اسم وراث ثبت می‌شود که وراث و انحصار آنها محرز و در سهم‌الارث بین آنها توافق بوده و یا در صورت اختلاف حکم نهائی در آن باب صادر شده باشد.

ماده 274 قانون امور حسبی. در صورتی که ورثه بخواهند ملک غیرمنقولی که به نام مورث ثبت شده است به نام آنها ثبت گردد، باید تصدیق انحصار وراثت یا رونوشت گواهی شده آن را که مشتمل بر تعیین سهام باشد، به اداره ثبت تسلیم نمایند.

رأی شورای عالی ثبت. «‌موضوع در جلسه مورخه 3 / 4 / 42 شورای عالی ثبت مطرح و به شرح ذیل رأی داده شد.»

«تطبیق سند حاکی از صلح بر پلاک‌های معین بدون اینکه در صلحنامه ذکر پلاک و سایر مشخصات شده باشد، چون نظر قضائی است باید به حکم دادگاه باشد مگر اینکه طرفین به تنظیم سند دیگر ذکر پلاک و سایر مشخصات با رعایت مقررات توافق نمایند از نظر مالیات بر ارث اعم نسبت به آنچه که سند مالکیت صادر نشده ماده 13 قانون اصلاح قانون مالیات بر ارث و نقل و انتقالات بلاعوض نماید رعایت شود و آنچه سند مالکیت صادر شده اگر مالیات بر ارث تأدیه نشده، اداره دارایی می‌تواند بر طبق مقررات اقدام مقتضی به عمل آورد.

رئیس اداره امور املاک ثبت کل

رونوشت به حضور تیمسار ریاست محترم سازمان امنیت و اطلاعات تقدیم می‌گردد.

به بخش مربوطه ارسال شد

ث – الف – 630 ارائه شود. 2 / 3 / 48

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . در این خصوص بنگرید به کتاب: فرقه‌ها در میان ما، مارگارت تالر سینگر.

[2] . بهائیت پاد جنبش تجدید حیات ملت ایران، میکائیل جواهری، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص 214 ـ 220.

[3] . متن فرمان امام خمینی(ره) به شرح زیر است:

‌‌بسم الله الرّحمن الرّحیم‌

‌‌1 ربیع الثانی 99  /  9 اسفند 57‌

شورای انقلاب اسلامی به موجب این مکتوب مأموریت دارد که تمام اموال منقول و‌ ‌غیرمنقول سلسلۀ پهلوی و شاخه‌ها و عمال و مربوطین به این سلسله را که در طول مدت‌ ‌سلطۀ غیرقانونی از بیت‌المال مسلمین اختلاس نموده‌اند، به نفع مستمندان و کارگران و‌ ‌کارمندان ضعیف مصادره نمایند و منقولات آن در بانک‌ها با شماره‌ای به اسم شورای‌ ‌انقلاب یا اسم اینجانب سپرده شود و غیرمنقول ـ از قبیل مستغلات و اراضی ـ ثبت و‌ ‌مضبوط شود تا به نفع مستمندان از هر طبقه صرف گردد در ایجاد مسکن و کار و‌ ‌غیر ذلک. به جمیع کمیته‌های انقلاب اسلامی در سراسر کشور دستور می‌دهم که آنچه‌ ‌از این غنایم به دست آورده‌اند در بانک با شمارۀ معلوم بسپرند و به دولت ابلاغ نمایید‌ ‌که این غنایم، مربوط به دولت نیست و امرش با شورای انقلاب است، و آنچه مأمورین‌ ‌دولت به دست آورده‌اند یا می‌آورند، باید به همین شماره به بانک تحویل دهند و‌ ‌کسانی که از این اموال چیزی به دست آورده‌اند، باید فوراً به کمیته‌ها یا بانک تحویل‌ ‌دهند و متخلفین مورد مؤاخذه خواهند بود. ‌

‌‌روح‌الله الموسوی الخمینی

[4] . بر اساس اصل 49 قانون اساسی: «دولت موظف است ثروت‌های ناشی از ربا، غصب، رشوه، اختلاس‌، سرقت‌، قمار، سوء استفاده از موقوفات‌، سوء استفاده از مقاطعه‌کاری‌ها و معاملات دولتی‌، فروش زمین‌های ‌موات و مباحات اصلی‌، دایرکردن اماکن فساد و سایر موارد غیرمشروع را گرفته و به صاحب حق رد کند و در صورت ‌معلوم ‌نبودن او به بیت‌المال بدهد این حکم باید با رسیدگی و تحقیق ‌و ثبوت شرعی به وسیله دولت اجرا شود.»

‌در ماده پنجم قانون نحوه اجرای اصل ۴۹ قانون اساسی چنین آمده است: «دادستان موظف است رأساً نسبت به اموال و دارایی اشخاص حقیقی یا حقوقی در موارد زیر که آنها را با توجه به دلائل و امارات موجود ‌نامشروع و متعلق به بیت‌المال یا امور حسبیه تشخیص دهد از دادگاه صالح رسیدگی و حکم مقتضی را تقاضا نماید.

‌تبصره ـ در مورد اصل ۴۹ نسبت به دعاوی شخصی پس از شکایات شاکی، دادگاه رسیدگی خواهد کرد.

۱ ـ کارمندان ساواک منحله.

۲ ـ کسانی که عضویت یا فعالیت در تشکیلات فراماسونری و ارتباط با سازمان‌های جاسوسی بین‌المللی داشته‌اند.

۳ ـ اعضاء و صاحبان سهام در مؤسسات و شرکت‌های مصادره شده به حکم دادگاه‌های انقلاب یا چند ملیتی و شرکت‌ها و مؤسسات آمریکایی و ‌اسراییلی و انگلیسی.

۴ ـ کلیه وزراء و معاونین آنان، استانداران، سفراء، وزیران مختار، رؤسای کل بانک مرکزی و مدیران کل بانک‌های خصوصی و دولتی، مدیران عامل‌سازمان‌های دولتی و مؤسسات وابسته به دولت، مدیران کل ثبت اسناد و املاک و اوقاف و رؤسای گمرک در رژیم گذشته.

۵ ـ نمایندگان مجلسین شورای ملی و سنای سابق.

۶ ـ رؤسای دیوان عالی کشور، دادستان‌های کل کشور، رؤسای دادرسی و دادستان‌های ارتش در رژیم گذشته.

۷ ـ امرای ارتش و ژاندارمری و شهربانی و جانشینان آنان در رژیم گذشته.

۸ ـ اشخاصی که در رژیم سابق مجری یا ناظر بر اجرای طرح مراکز و ساختمان‌های اختصاصی نظیر زندان‌ها، مراکز اطلاعاتی، پایگاه‌های سری، ‌کاخ‌ها، مراکز ساواک بوده‌اند و کلیه مقاطعه‌کاران و شرکت‌های مهندسی مشاور که خارج از میزان مقرر و بدون رعایت ضوابط ظرفیت ارجاع کار در یک‌ گروه یا درجه‌ بندی خاص، ظرفیت ارجاع کارشان تغییر داده شده است.

۹ ـ صاحبان قمارخانه‌ها، کازینوها، کاباره‌ها و دایرکنندگان اماکن فحشا و فساد و مراکز تولید و توزیع مواد غذایی و کالای حرام.

۱۰ ـ صاحبان سینما و تئاتر و استودیو در رژیم سابق.

۱۱ – شرکت‌های پیمانکاری و ساختمانی، مهندسی مشاور، بازرگانی، صنعتی و امثال آنها که از خانواده و اقربای پهلوی یا اقربای درجه یک مقامات ‌مملکتی به شرح مندرج در قانون منع مداخله کارکنان دولت مصوب ۱۳۳۷ در آن صاحب سهم بوده‌اند.

۱۲ ـ کلیه اشخاص حقیقی و حقوقی که دارای نمایندگی انحصاری شرکت‌های بزرگ خارجی بوده و به امر صادرات یا واردات کالا بالمباشره یا ‌مع‌الواسطه اشتغال داشته‌اند.

۱۳ ـ کلیه اشخاص حقیقی یا حقوقی که مبادرت به فروش یا تصاحب اراضی موات و مباحات اصلی نموده‌اند.

‌ماده ۶ ـ اشخاص حقیقی و حقوقی مذکور در ماده ۵ مکلفند طرف مدت سه ماه از تاریخ ابلاغ دادگاه صورت اموال و دارایی خود و خانواده تحت ‌تکفل خود را به دادگاه تسلیم و رسید آن را دریافت دارند.

‌ماده ۷ ـ در صورتی که اموال نامشروع از اموال عمومی یا انفال باشد محکوم به در اختیار دولت جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد. (پژوهشکده شورای نگهبان به نشانی:

 12410 / 237109 / 18274=http: /  / www. shora ـ rc. ir

[5] . ذکرالله خادم نُه در سال 1328ش در تهران به دنیا آمد. پدرش که میرزا حسنعلی نوری او را نصرالله خطاب می‌کرد، لقب خادم را از الواح بهائی برای خود انتخاب کرد. ذکرالله خادم از تربیت ‌شدگان و مربیان مدرسه تربیت و ترجمه اداره مالیه تهران بود. او به عنوان متصدی فرهنگی شرکت نفت در جنوب و منشی سفارت عراق از سال 1310 تا 1323ش اشتغال به کار داشت. وی در بسیاری از کنفرانس‌های قاره‌ای بهائیان در اروپا و امریکا و... شرکت داشت و مسافرت‌های تبلیغی برای تشکیلات بهائیت انجام می‌داد. (واکاوی در لجنه، نقش بهائیان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، مریم صادقی، صفحه 251، انتشارات کیهان)

[6] . علی‌محمد ورقا، فرزند ولی‌الله در سال 1290 ﻫ ش در تهران متولد شد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تهران جهت ادامه تحصیل راهی فرانسه شد و بعد از اخذ مدرک دکتری جغرافیا از دانشگاه پاریس در سال 1328 به کشور بازگشت. مطابق سند بیوگرافی ساواک: «از جمله امنای حقوق بهائیان در ایران بوده و جزو هیئت بهائیان در آسیا می‌باشد که در زمین‌های ورقانیه واقع در امیرآباد که از موقوفات بهائیان بوده سوء استفاده نموده و برای اینکه لطمه‌ای به حیثیت امنای بهائیان در انظار وارد نشود وی را ظاهراً جهت مأموریتی به خارج از کشور اعزام می‌دارند. ضمناً در تاریخ 16 / 11 / 39 با ادامه خدمتش در دانشسرایعالی موافقت گردیده است. برابر تحقیقات انجام شده فردی است بهائی و رئیس گروه جغرافیا دانشسرای‌عالی بوده و در محفل بهائیان مقام مهمی دارد. وی مدتی ریاست دانشکده تربیت معلم را نیز عهده‌دار بوده است.» علیمحمد ورقا در 13 شهریور 1386 در حیفا درگذشت. (اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)

[7] . شعاع‌الله علایی، فرزند سید محمد ناظم‌الدوله در سال 1268 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشکده افسری شد و دوره عالی ستاد دانشگاه جنگ را طی کرد. وی مؤسس دادستانی ارتش پیش از سال 1320 بود و در سال 1323 با درجه سرلشگری بازنشسته شد. طبق گزارش ساواک علایی یکی از اعضای محفل ملی بهائیان و از رابطین با ایادی در آسیا بوده و مکاتبات متعددی با این هیئت و مرکز جهانی بهائیت داشته است. (اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)

 در مجله آهنگ بدیع درباره وی نوشته شده: «سرلشکر شعاع‌الله علائی از اعاظم بهائیان تهران که در زمان مؤتمن‌الملک کارمند وزارت گمرک و انحصارات بود، توسط رضا شاه مأمور اداره‌ی مالیه و سپس مأمور اداره‌ی محاسبات قزاقی شد. (مجله آهنگ بدیع، شماره‌ی 328، فروردین و اردیبهشت 1353، ص 17)

[8] . علی‌اکبر فروتن سبزواری، فرزند محمدعلی در سال 1281 ﻫ ش در سبزوار به دنیا آمد. طبق گزارش بیوگرافی ساواک: «مشارالیه سابقه فعالیت مضره در سازمان ندارد، لیکن طبق گزارشات موجود در سال 1336 دبیرکل محفل مرکزی بهائیان ایران بوده و قصد داشته که قبل از تعطیلی دوره اجلاسیه اخیر سازمان ملل متحد شکوائیه‌ای از طرف محفل بهائیان ایران خطاب به ریاست سازمان ملل مبنی بر در مضیقه بودن اقلیت بهائی در ایران و عدم رعایت آزادی عقیده و مذهب در این کشور ارسال و رونوشت آن را نیز جهت آیزنهاور و رؤسای هیئت‌های نمایندگی ملل در سازمان ارسال دارد. لکن محفل بهائیان ایران در حال حاضر چنین کاری را به مصلحت ندانسته و از ارسال خودداری شده است.»

فروتن نویسندة کتب تربیتی بود و جزوات تربیتی جهت کودکان، نوجوانان و جوانان و مبتدیان تهیه و در اختیار محفل می‌گذاشت وی یکی از اعضای ایرانی بیت‌العدل نیز بوده است. وی در سال 1329 در تهران تسجیل بهائیت شده است. (اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)

[9] . حبیب‌الله‌ ثابت پاسال، فرزند عبدالله در سال 1282 ﻫ ش در تهران متولد شد. اجدادش همگى یهودى بودند و پدرش در اواسط عمر به فرقه‌ی بهائیت پیوست. حبیب‌الله دیپلم خود را از مدرسه سن‌لوئى گرفت و بعداً راننده کامیون شد و سرانجام گاراژى براى تعمیر اتومبیل تأسیس کرد. در مرحله‌ی بعد کارخانه‌ی صنایع چوب، شرکت ثابت پاسال، شرکت زمزم و تولید پپسى‌کولا را به راه انداخت، سپس جذب بانکدارى و عضو هیئت مدیره‌ی بانک ایران و انگلیس، بانک ایران و خاورمیانه و نایب رئیس بانک ایران شد. او امتیازات واردات فولکس واگن و راه‌اندازى کارخانه‌ی لاستیک سازى جنرال تایر، تولید روغن موتور اسو و شیشه مینا را به دست آورد و در عین حال که مدیر عامل کمپانى فیروز بود، «بیش از چهل شرکت دیگر داشت». وى مؤسس روتارى کلاب از لژهاى فراماسونرى است و با توجه به اینکه عضو فرقه‌ی بهائیت بود، با همکارى دربار تلویزیون ایران را راه‌اندازى کرد. نقل است که او سوءاستفاده فراوانی از اعتبارات بانک در ایران کرده است. در کودتاى 28 مرداد ثابت پاسال با صدور چک سفید در جهت حمایت از رژیم شاه به عرصه وارد شد و این چک او را تبدیل به یکى از مهره‌هاى پرقدرت دربار ایران کرد. پاسال در قاچاق مواد مخدر دست داشت و در سال 1348 ده کیلو هروئین و مرفین از اتومبیل وی کشف شد. با پیروزی انقلاب اسلامی وی به خارج از کشور گریخت و در پاریس ساکن شد. ثابت پاسال در سال 1369 در آمریکا درگذشت.

[10] . هادى رحمانى شیرازى، فرزند جعفر در سال 1292 ﻫ ش در اصفهان به دنیا آمد، از سال 1318 وارد خدمت دولتى در وزارت دارائى شد و مدتى هم در بانک ملى خدمت کرد، سپس به بازرگانى و تجارت پرداخت و مدت هشت سال در پاکستان اقامت کرد. طبق گزارش ساواک: «نامبرده بازرگان و مدیرعامل شرکت نونهالان وابسته به بهائیان بوده و مکاتباتى با دکتر مسیح فرهنگى عضو هیئت معاونت ایادى امراللّه‌ در آسیا داشته است.» (اسناد ساواک ـ پرونده‌ انفرادى)

[11] . شرکت امنا عبارت بود از سازمانی مرکب از سران بهایی که در 1337ش با هدف اولیه اداره اموال و املاک شوقی افندی در ایران شعبه زد. ساختمان این شرکت در خیابان ارباب جمشید واقع بود. وظیفه این شرکت بر اساس اظهارنامه‌ای که در امریکا و کانادا به ثبت رسیده بود عبارت بود از: عقد قراردادهای اقتصادی، ‌نظارت بر موقوفات و املاکی که از طرف بهائیان سراسر کشور وقف می شد، پذیرفتن موقوفات و انجام معاملات تجاری. این شرکت سالانه بیش از چهارصد میلیون تومان سود خالص داشت و کارمندان اداره کل مالیات بر درآمد تهران همواره با اخذ مبلغی رشوه از اخذ مالیات کامل از این شرکت خودداری می کردند. بر اساس سندی از ساواک هیأت اجرایی این شرکت در تهران مرکب از سه نفر زیر بود:

 1 ـ حبیب ثابت رئیس هیأت مدیره 2. هوشنگ هوشمند مدیر عامل 3. امانتی عضو.

در شهرستان‌ها هم این وظیفه را هیأتی نُه نفره بر عهده داشتند. شرکت امنا برای اینکه شناخته نشود و حساسیتی بر نیانگیزد هیچ گاه به نام خود و یا فرقه بهایی وارد فعالیت‌های اقتصادی نمی‌شد. این هیأت ثروت‌های کلان را در اختیار معتمدان خود قرار می‌داد و آنها به نام خود به تجارت مشغول می‌شدند. ولی در اصل سرمایه و ثروت از آن جامعه بهائیت و شرکت امنا بود. حبیب‌الله ثابت که عضو هیأت امنای شرکت امنا بود و مدتی نیز ریاست هیأت مدیره آن را بر عهده داشت در دهه‌های سی و چهل با برخورداری از این سرمایه کلان وارد عرصه اقتصادی شد و به بزرگترین قدرت اقتصادی در ایران تبدیل گردید.

نکته مهم و قابل ذکر درباره شرکت امنا آن است که شرکت مزبور کلیه املاک و مستغلاتی را که از سوی جامعه بهائیان به نام شوقی افندی به ثبت رسیده بود و او نیز در وصیت نامه‌اش تمامی آن املاک و مستغلات را جزو موقوفات عامه و متعلق به عموم اعلام کرده بود، ‌برخلاف وصیت نامه شوقی افندی همه آنها را به نفع خود تصاحب کرده سرمایه اولیه فعالیت‌های اقتصادی خود در جهان قرار داد و بدون آنکه درباره هر یک از آن املاک و مستغلات انحصار وراثتی صورت دهد با تبانی‌هایی که با دفاتر ثبت اسناد و املاک انجام داد همه آنها را به نام خود به ثبت رساند. (فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، سال ششم، شماره 24، بهار 1388، صفحه 137 و 138)

همان گونه که در پایان زندگینامه یدالله ثابت راسخ در پاورقی 14 مطالعه خواهید کرد، انقلاب اسلامی در سال 1357 زمینه‌ی احقاق بعضی از حقوق پایمال شده‌ی سرهنگ ثابت راسخ را فراهم می‌کند. او نامه‌ای به دفتر امام خمینی می‌نویسد و از مصادره‌ی اموالش توسط شرکت امنا شکایت می‌کند. این شکایت به دادگاه انقلاب ارجاع داده می‌شود و دادگاه انقلاب بعد از بررسی مدارک ثابت راسخ، حکم بازگرداندن اصل و سود پول سرهنگ را صادر می‌کند. دادگاه انقلاب از سرهنگ می‌خواهد که اموال شرکت امنا را برای مصادره معرفی کند تا دادگاه بتواند با مصادره‌ی آن، حقوق از دست رفته‌ی او را بازگرداند. سرهنگ که با بهائیان و اموال انان به خوبی آشناست، شروع به معرفی اموال شرکت امنا به دادگاه انقلاب می‌کند و سرانجام بعد از دوازده سال، حقوق خود را دریافت می‌کند.

[12] . احمد مهدوی دامغانی در سال 1306ش در مشهد به دنیا آمد. در دانشکده معقول و منقول و دانشگاه تهران تا دریافت دکترای زبان و ادبیات فارسی تحصیل کرد و در تهران اقامت گزید و به تدریس مشغول شد. وی مدت یک سال نیز از سال 1353 تا 1354ش، در دانشگاه مادرید به تدریس عرفان اسلامی پرداخت. وی که در کار سردفتری نیز مشغول بود و ریاست دفتر اسناد رسمی 25 تهران را به عهده داشت، از سال 1354ش، پس از بازگشت از اسپانیا، رئیس کانون سردفتران اسناد رسمی شد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی به امریکا رفت و ضمن اقامت در آنجا به تدریس در دانشگاه‌هاروارد و پنسیلوانیا مشغول گردید.

[13] . منوچهر قائم مقامی، فرزند میرزا آقا در سال 1298 ﻫ ش در تهران متولد شد. تحصیلات خود را تا لیسانس حقوق ادامه داد. مطابق سند بیوگرافی ساواک: «وکیل دادگستری، عضو و منشی محفل ملی بهائیان ایران و یکی از مبلغین و گردانندگان فرقه مذکور بوده که در جلسات فرقه مزبور شرکت و بعضاً در منزل خود اقدام به تشکیل جلساتی می‌کرده است.» وی در سال 1345 طی نامه‌ای به نصیری، ریاست ساواک از فشارهایی که در بعضی از شهرستان‌ها نسبت به بهائیان شده اظهار نگرانی نموده و درخواست آزادی بیشتر جهت فعالیت جامعه بهائیان ایران را کرده بود. وی در همان سال به منظور رسمیت دادن بهائیت در ایران نامه‌ای نیز به مرکز بیت‌العدل در حیفا ارسال نمود. در سال 1346 با مسافرت یاد شده به هندوستان به منظور شرکت در کنفرانس بین‌القارات بهائیان موافقت به عمل آمد و در سال 1348 در جریان انتخابات محفل بهائیان به سمت نایب رئیس محفل مزبور انتخاب گردید. وی در سال 1352 برای تحصیل به اسرائیل سفر کرد. (اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)

[14] . یدالله ثابت راسخ در حدود سال 1293 شمسی متولد شد. پدر وی میرزا احمدخان فریدنی (نائب) از رجال حکومتی بود که در شهربانی و در دستگاه ظل‌السلطان کار می‌کرد و مادرش بانویی مسلمان بود.

میرزا محمدخان تحت تأثیر تبلیغات صدرالعلماء یکی از مبلغان به نام بهائی، این آیین را برگزید و متعاقباً عبدالبهاء برای او نامه‌ای فرستاد و از وی تجلیل کرد. به تبع میرزا محمد و فرزندانش حسین، عبدالله و یدالله نیز بهائی شدند.

یدالله که بهائی و بهائی‌زاده محسوب می‌شد، به ارتش پیوست و از آن جایی که در زمینه‌ی حقوق تحصیلاتی داشت، در دادگاه نظامی مشغول به کار شد. لذا او واجد روحیه‌ای منظم، حق‌جو و آشنا به قانون بود.

ثابت راسخ آن‌چنان به آیین بهائیت باورمند بود که حتی گاهی آزار و اذیت ناشایست هم‌قطاران ارتشی خود را به خاطر بهائی بودن تحمل می‌کرد ولی حاضر به دست کشیدن از مرام خود نبود.

شاید یکی از مهم‌ترین اتفاقاتی که مقارن با دوران زندگانی سرهنگ ثابت راسخ رخ می‌دهد و تأثیری مهم بر او به جا می‌گذارد، مرگ ناگهانی شوقی افندی در سال 1336 شمسی است. با مرگ شوقی آیین بهائی با بحرانی عمیق مواجه می‌شود. از یک سو طبق نص عبدالبهاء که پیشوای پیشین بهائیان بود در الواح وصایا، مردی از نسل شوقی باید پس از او پیشوایی معنوی بهائیان (ولایت امر) را بر عهده بگیرد و از سوی دیگر، شوقی افندی در حالی از دنیا می‌رود که بر خلاف پیش‌بینی عبدالبهاء، فرزندی ندارد و هیچ‌گونه وصیتی نیز در این باب به جای نگذاشته است. این بحران که هم مشروعیّت معنوی بهائیت را هدف گرفته بود و هم در تعیین تکلیف دارایی‌های چشم‌گیر به جا مانده از شوقی مؤثر بود، توجه بهائیان مطرح آن روزگار را به خود جلب کرد.

طولی نمی‌کشد که سرهنگ نتیجه می‌گیرد بحران بعد از شوقی بروزِ نهفته و درونی چالش‌هایی به مراتب عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر است که تمامی ارکان این دیانت را در برگرفته است. مباحثات او با افرادی نظیر دکتر پرویزی، دکتر نگین، حاج آقا حسن رفیعی، حاج مهدی اقارب‌پرست و حاج آقا محمدعلی امامی منجر به آن می‌شود که او در حدود سال 1345 بر تمام سابقه‌ی قبلی خود و منزلت اجتماعی‌اش نزد هم‌کیشان بهائی پشت پا بزند و مسلمان شود. سرهنگ پس از مسلمان شدن در اصفهان، به مشهد نیز سفر می‌کند و با آیت‌الله العظمی سیدمحمد‌هادی میلانی از مراجع تقلید وقت، ملاقات می‌کند و در آنجا بار دیگر از کیش سابق خویش اعلام بیزاری می‌کند. این سفر از جمله خاطرات شیرین اوست که به خصوص با شرکت در مراسم غبارروبی حرم مطهر امام رضا (علیه السلام) در ذهن او ماندگار می‌شود.

اما مسلمان شدن سرهنگ ثابت راسخ برای او بی‌هزینه نیست. او در برهه‌ای اسلام را برمی‌گزیند که قدرت و نفوذ بهائیان در ساختارهای سیاسی و نظامی رژیم پهلوی حداکثری است؛ دورانی که بهائی بودن برای پیشرفت در دستگاه حاکمه، یک امتیاز است به حساب می‌آید. علاوه بر این مواجهه‌ی هم‌کیشان سابق او با این عضو جدا شده نیز برخوردی قهرآلود و خشن است. در مرام آنان سزای کسی که به اختیار خویش دست از این کیش برکشد، “طرد روحانی” است. در این مجازات حتی نزدیک‌ترین اقوام وی نیز حقّ کوچک‌ترین کلام یا مراوده‌ای با او را ندارند. تحمل این رفتار به خودی خود برای شخصی که قریب پنج دهه به عنوان یک بهائی و در جامعه‌ی آنان زیسته است می‌تواند دشوار باشد اما مطلب به اینجا ختم نمی‌شود و برخی از هم‌کیشان سابقش بخشی از اموال شخصی او را هم به حیله‌هایی از دستش خارج می‌کنند و از این حیث او را از لحاظ مالی نیز تحت فشار قرار می‌دهند. شعله‌ی این رفتارهای خشن دامان همسر بهائی‌اش را نیز می‌گیرد و البته منجر به تسریع در مسلمان شدن او و پیوستنش به ثابت راسخ می‌شود.

از جمله اقدامات دیگر بهائیان علیه او مصادره‌ی پس‌انداز او در «شرکت امنا» است. شرکت امنا کارتل اقتصادی بهائیان در ایران محسوب می‌شد که ثابت راسخ یک میلیون تومان از پس‌انداز شخصی‌اش را در اختیار این شرکت قرار داده بود تا با آن سرمایه‌گذاری کنند و در دوران بازنشستگی، اصل و سود پول را به او برگردانند. اما هنگامی که وی مسلمان می‌شود و به این بنگاه مراجعه می‌کند تا پول خود را باز پس بگیرد، بهائیان از پس دادن اموال او خودداری می‌کنند و تلاش او از مجاری قانونی نیز به علت نفوذ بهائیان به جایی نمی‌رسد. لذا آنان اصل و سود پول او را از او دریغ می‌دارند و ضربه‌ی مهم دیگری بر او وارد می‌کنند.

اما این فشارهای روحی و مادی هیچ‌کدام باعث نمی‌شود که سرهنگ ثابت راسخ دست از تصمیم خویش بردارد. خود به سراغ بهائیان می‌رود و خصوصاً کسانی را پیش‌تر برایشان از بهائیت گفته و آن‌ها را بدان سو خوانده، هدف می‌گیرد. سفرهای متعدّدی بدین منظور انجام می‌دهد و گفت و گوهای زیادی بین او و این قبیل افراد صورت می‌پذیرد. سرهنگ ثابت راسخ تا پایان عمر می‌کوشد آن‌چه را دریافته است با دیگران نیز در میان بگذارد. او حتی برای کسانی که حاضر به شنیدن سخنانش نمی‌شوند، اقدام به تهیه‌ی کارت پستال‌هایی می‌کند تا از این طریق سخن خود را به آنان برساند. برخورد تشکیلات بهائیت با این اقدامات درخور توجه است. از بهائیان خواسته می‌شود این قبیل مرسولات را بدون آن که بخوانند، از بین ببرند.

انقلاب اسلامی در سال 1357 زمینه‌ی احقاق بعضی از حقوق پایمال شده‌ی سرهنگ ثابت راسخ را فراهم می‌کند. او نامه‌ای به دفتر امام خمینی می‌نویسد و از مصادره‌ی اموالش توسط شرکت امنا شکایت می‌کند. این شکایت به دادگاه انقلاب ارجاع داده می‌شود و دادگاه انقلاب بعد از بررسی مدارک ثابت راسخ، حکم بازگرداندن اصل و سود پول سرهنگ را صادر می‌کند. دادگاه انقلاب از سرهنگ می‌خواهد که اموال شرکت امنا را برای مصادره معرفی کند تا دادگاه بتواند با مصادره‌ی آن، حقوق از دست رفته‌ی او را بازگرداند. سرهنگ که با بهائیان و اموال انان به خوبی آشناست، شروع به معرفی اموال شرکت امنا به دادگاه انقلاب می‌کند و سرانجام بعد از دوازده سال، حقوق خود را دریافت می‌کند.

سرانجام سرهنگ ثابت راسخ در سال 1380 و پس از هشتاد و هفت سال زندگی از دنیا می‌رود و در روستای پدری‌اش، «دهق» فریدن به خاک سپرده می‌شود. . (تلخیصی از دو قسمت مقاله: یدالله ثابت راسخ کیست؟، سایت کانون فرهنگی مهتدیان به نشانی: https: /  / mohtadyan. com)



عبدالبهاء و شوقی افندی


شوقی افندی


حبیب ثابت پاسال


علی محمد ورقا


علی‌اکبر فروتن سبزواری




منبع: رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، صفحه 263 تا 266، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1395.
 

تعداد مشاهده: 10779


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.