نامهای مخصوص برخی از اتاقهای زندانیان سیاسی در دوره پهلوی اول و دوم
تاریخ انتشار: 01 خرداد 1402
اتاق پانسمان
«در طبقه همکف زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری در وسط حیاط، کنار حوض اتاقی به نام اتاق پانسمان وجود داشت. افرادی که در اثر شکنجههایی چون کابل، شوک الکتریکی، صندلی داغ، قفس داغ... بدن آنها مجروح و مصدوم شده بود روانهی این اتاق میشدند. این اتاق حکم بهداری کمیته مشترک را داشت. در این اتاق یک پیرمرد که تزریقاتچی کمسوادی بود و به او دکتر میگفتند با وسایل اولیه پانسمان و مقداری مسکن و آسپرین حضور داشت. این ـ بهظاهر ـ پزشکیار همهی زندانیان را روانی یا دارای مشکل عصبی میخواند که خود نوعی شکنجه بود؛ وی به بهانه اینکه زندانی روانی است و مشکل عصبی دارد، صرفاً به تجویز چند قرص مسکن و بیاثر اکتفا میکرد. پزشکیار اتاق پانسمان روی همه زخمها یک پماد زرد رنگ میمالید و زخم را با گاز استریل یا پارچه سفید میبست و هر روز یا یک روز در میان پانسمان را عوض میکرد. این اتاق خود به اتاق شکنجه بیشتر شباهت داشت تا پانسمان؛ موقع پانسمان نه تنها از داروهای بیحسی استفاده نمیشد بلکه تعمداً به جای پانسمان، زندانی را شکنجه میکردند. هنگام تعویض پانسمان، باندهای آغشته به خونابه و زخمهای خشک شدۀ پای مجروحِ فرد شکنجهشده را با بیرحمی از روی زخم و پوست میکندند. در این اتاق با استفاده از یک قیچی، گوشتها و پوستهای عفونت کرده را بدون استفاده از داروهای بیحسی میبریدند.
در بازجوییهای بعدی مجدداً با کابل و شلاق روی همان پانسمان میزدند و محل شکنجه به زخمهای دردناکتر تبدیل میشد. در اتاق پانسمان زندانیانی که حالشان وخیم بود به بیمارستان شهربانی اعزام میشدند و برخی از افراد حین اعزام به بیمارستان جان میباختند.»
اتاق تلویزیون
اتاقی را که در آن یک دستگاه تلویزیون برای استفاده عموم زندانیان گذاشته بودند، اتاق تلویزیون میگفتند. البته در برخی از زندانها تلویزیون را در سالن یا هشتی قرار میدادند.
ورود تلویزیون به بندهای زندانیان سیاسی حکومت پهلوی به مرور در سالهای ابتدایی دهه ۱۳۵۰ صورت گرفت. البته در بازداشتگاهها یا کمیته مشترک ضد خرابکاری تلویزیون وجود نداشت. استفاده از تلویزیون برای آن عده از زندانیان سیاسی میسر بود که مراحل بازداشت اولیه، بازجویی، شکنجه و... را طی کرده بودند و حکم قطعیشان صادر شده بود. این زندانیان برای گذران دوران محکومیت در زندانهایی به سر میبردند که کمتر آزار و اذیت میشدند وگرنه در بازداشتگاهها یا کمیته مشترک ضد خرابکاری که هنوز پرونده زندانی در حال تکمیل شدن بود، جز شکنجه و آزار و اذیت خبر دیگری نبود.
خرید تلویزیون به پیشنهاد گروهی از زندانیان که عموماً غیر مذهبی یا اعضای مجاهدین خلق بودند و با جمعآوری پول توسط آنان انجام میشد. البته گاهی اوقات مسئولان زندان به منظور تأثیرگذاری بر زندانیان، خودشان تلویزیون فراهم میکردند. برای نظارت و کنترل برنامههای تلویزیون در برخی از زندانها، روشن و خاموش کردن و تغییر کانال آن از دفتر رئیس زندان انجام میشد؛ اما در زندانهای اوین و قصر اگر مسئول تلویزیون از سوی مقامات زندان انتخاب میشد زندانیان آن را بایکوت کرده و به تماشای تلویزیون نمیرفتند. هر برنامهای که از سوی زندانیان مورد استقبال قرار میگرفت، حساسیت مقامات زندان را بر میانگیخت، برای همین در دورهای از طرف مسئولان زندان تماشای دو سریال ممنوع شده بود، اولی «بازداشتگاه گلدیس» بود که فرار از زندان را نشان میداد و به تعبیر زندانبانان بدآموزی داشت و دیگری سریال «بالاتر از خطر» که به همان دلیل منع شده بود.
در بندهایی که زندانیان مارکسیست و اعضای مجاهدین خلق در اکثریت بودند، اقبال به سمت برنامههای رقص و آواز و فیلمهایی بود که از تلویزیون پخش میشد. برای همین زندانیان مسلمان علاقه چندانی به رفتن به اتاق تلویزیون نداشتند. اما در بندهایی که مسلمانان انقلابی در اکثریت بودند، بیشتر برنامههای خبری و برنامههای سنگینتر شبکه دو را میدیدند. البته زندانیان مسلمان زمانی را هم برای زندانیان کمتر سیاسی و... در نظر میگرفتند تا با برنامههای تفننی تلویزیون سرگرم شوند.
اتاق تلویزیون کاربردهای دیگری نیز داشت؛ عدهای برای مطالعه یا گفت و گو به آنجا میرفتند. کسانی که نمیخواستند نصف شب مزاحم هم اتاقیهایشان شوند، نماز شب را آنجا میخواندند، یا برای سحری خوردن در ماه رمضان آماده میشدند. برخی زندانیان هم برنامههای انگلیسی تلویزیون را برای بقیه شرح میدادند.
با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب، نقش تلویزیون در زندان پررنگتر شد و به تبع آن، رفت و آمد به اتاق تلویزیون افزایش یافت با وجود آنکه پخش اخبار جهتدار تا روزهای آخر حکومت پهلوی ادامه داشت، ولی در لابلای آنها مواردی پخش میشد که زندانیان را از وقایع بیرون زندان آگاه میکرد. اخبار مربوط به آتش زدن سینما رکس آبادان، پخش مذاکرات مجلس پس از واقعه خونین ۱۷ شهریور و استعفای شریف امامی و تصاویری از راهپیمایی عید فطر سال ۱۳۵۷ و پخش تصاویر و اظهارات محمدرضا پهلوی هنگام خروج از کشور، از جمله اخبار و برنامههایی بود که از تلویزیون نمایش داده شد.
پخش زنده بازگشت امام خمینی به ایران در زندانها بسیار مورد توجه زندانیان قرار گرفت. ازدحام زندانیان در اتاق تلویزیون بینظیر بود؛ نفسها در سینه حبس شده و سکوتی همراه با اشتیاق حکمفرما شده بود. قطع یکباره تصویر تلویزیون و پخش عکس شاه و سرود شاهنشاهی موجب خشم و اعتراض زندانیان شد.
اتاق تمشیت
اتاق تمشیت اصطلاحی عام برای اتاقهایی بود که در بازداشتگاهها به عنوان اتاق بازجویی و شکنجه از آن استفاده میشد. البته عمده اطلاق این واژه به ویژه در اواخر دوره پهلوی دوم مربوط به اتاق شکنجه «حسینی» در کمیته مشترک ضد خرابکاری بود. تمشیت در لغت به معنای راه بردن و به راه آوردن است. استفاده از این واژه از سوی زندانبانان عصر پهلوی به معنای سر به راه کردن و همسو ساختن زندانی با منویات آنان بود. در واقع واژهای دوپهلو به معنای ارتقاء آگاهی و راه انداختن اجباری کسی روی پاهای متورم است. در اتاقهای تمشیت زندانیانی را که حاضر به اقرار و اعتراف و دادن اطلاعات نبودند تا سرحد مرگ شکنجه میکردند.
در کمیته مشترک ضد خرابکاری، شکنجه در همه اتاقها اعمال میشد اما وسایل پیشرفته شکنجه در طبقه دوم در اتاق تمشیت قرار داشت. نام این اتاق خود وسیله تهدیدی برای زندانیان مقاوم بود. گاهی برای ترساندن زندانی وی را به پشت در اتاق برده و بعد از کمی مکث بر میگرداندند. این اتاق را اکثر زندانیان سیاسی حداقل یک بار تجربه کردهاند و گاهی زندانی به طور مکرر به اتاق شکنجه برده میشد. در آنجا از یک روش شکنجه استفاده نمیشد بلکه انواع شکنجه را در چندین مرحله بر متهمان اعمال میکردند و بعد از بازگشت به سلول آنان را در وضعیتی دلهرهآور در انتظار مرحله بعدی بازجویی و شکنجه نگاه میداشتند. برای افراد مقاوم یا دارای اطلاعات این امر در طول بیست و چهار ساعت چندین بار تکرار میشد. هر روز کنار اتاق صفی طولانی از زندانیان تشکیل میشد که به دستور بازجویان میبایستی بهطور سیستماتیک و منظم شکنجه شوند. هر چند ایستادن در این صف از خود شکنجه بدتر بود، اما گاهی زندانیان به دور از چشم بازجویان در زیر بلوزهایی که سر و صورت آنها را میپوشاند آهسته متلک گفته و میخندیدند. وقتی نوبت به آنها میرسید و از اتاق حسینی بیرون میآمدند، همه نالان و مجروح بودند. هنگام وارد کردن فرد به اتاق، به منظور ایجاد رعب بیشتر، چشمان وی را میبستند و برای ایجاد توهم و ذهنیت از عدم دید وی سود میجستند. مثلاً میگفتند پایت را بلند کن؛ که پله یا مانعی در ذهن زندانی تصور گردد؛ یا کمرت را خم کن که زندانی تصور کند در حال عبور از سوراخی است.
ممکن بود فرد را بدون چشمبند به داخل اتاق ببرند که با دیدن وضعیت عجیب اتاق مرعوب شود. اتاق به گونهای طراحی شده بود که شدیداً ایجاد اضطراب میکرد. شکل اتاق بیضی بود و داخل آن نور قرمز رنگ کمی وجود داشت. داخل آن تختی شبیه به تخت اتاق عمل بود که برای شلاق زدن مناسبتر از تختهای معمولی بود. متهم را لخت کرده و دمر یا طاق باز میخواباندند. این روش امکان میداد که انواع شکنجهها نظیر شلاق زدن، شوکهای الکتریکی و قرار دادن شمع زیر تخت و سوزاندن متهم را اعمال کنند. در این اتاق انواع وسایل شکنجه و دستگاههای عجیب و غریب از جمله آپولو، انواع کابلهای بافته شده با ضخامتهای متفاوت، کابل مسی، شلاق، قفس آهنی، سنگ آسیاب، شوک الکتریکی، باتوم برقی، پنجهبُکس وسایل آویزان کردن اشخاص از سقف و... وجود داشت. دستبند قپانی از جمله رایجترین شکنجهها در اتاق تمشیت بود. استفاده از این وسایل به همراه مشت و لگد و توهین و فحش و ناسزا و تهدید زن و فرزند بود. در این اتاق پیش از هر کاری دست و پای متهم را میبستند. بازجو شروع به سؤال میکرد. اگر متهم پاسخ نمیداد یا پاسخهای او بازجو را قانع نمیکرد با اشاره بازجو، شکنجه توسط فرد دیگری که در اتاق حضور داشت آغاز میشد و در بسیاری موارد بازجو همراه با شکنجهگر به ضرب و شتم میپرداخت. داخل این اتاق بزرگ، چادر برزنتی تیره رنگ و مستطیل شکلی بود که به وسیله زیپ باز میشد و به محض اینکه در اتاق باز میشد زیپ چادر را پایین کشیده زندانی را داخل آن هل میدادند داخل چادر کاملاً تاریک بود و هیچ نوری در آن نفوذ نمیکرد عکسهای شبرنگ، با تصاویری از اسکلت و جمجمه و امثال آن، که به در و دیوار زده بودند، در تاریکی برق میزد. اتاق طوری درست شده بود که اضطراب را به بیننده منتقل میکرد. کابلها و عکسهایی که از اسکلت و سر و صورت روی دیوار نصب شده بود نیز ترس و اضطراب شدیدی به آدمی وارد میکرد.
اتاق شکنجه در کمیته مشترک ضد خرابکاری به اتاق حسینی (شعبانی) و خانه حسینی معروف بود. البته خود بازجویان از عنوان اتاق تمشیت استفاده میکردند. اگر میشنیدند که کسی آن را اتاق شکنجه نامیده است با شکنجه دادن «تمشیتش» میکردند.
اتاق رجال
اتاق رجال اصطلاحی است که در میان زندانیان سیاسی عصر پهلوی اول به گروه خاصی از زندانیان که در یک اتاق ویژه به سر میبردند، اطلاق میشد.
در کنار ملیها و مذهبیها، بخش مهمی از زندانیان سیاسی عصر پهلوی اول را کمونیستها تشکیل میدادند. این عده که از سطوح مختلف اقتصادی و اجتماعی برخاسته بودند، به رغم هممسلکی و اعتقاد به یک حزب و مرام سیاسی، تضادهای بارزی با هم داشتند و همین موضوع شکلگیری تقسیماتی در میان زندانیان را سبب شده بود. زندانیان سیاسی کمونیست و چپ اغلب بر مبنای اوضاع اقتصادی افراد در سه دستهی بورژوا، خرده بورژوا و پرولتر تقسیم بندی میشدند. اصطلاح بورژوا را در زندان، اولین بار پیشهوری برای عدهای از زندانیان به کار برد که از طبقه تحصیل کرده، مرفه و اروپا رفته بودند و شرایط آنها در زندان متفاوت با سایر زندانیان بود. مهمترین افراد این گروه دکتر یزدی، دکتر بهرامی، اسکندری، علوی، دکتر رادمنش، ملکی و نراقی بودند که از موقعیت اجتماعی و اقتصادی برتری برخوردار بودند و خود را برتر از آن میدانستند که در میان عامه زندانیان به سر ببرند. به همین دلیل برای آنها امکانات متفاوتی در نظر گرفته شده بود؛ خوراک بهتر، امکانات رفاهی بیشتر، وضعیت بهداشتی مطلوبتر برای این عده وجود داشت و گاه در مواردی زندانیان امکان استفاده از زمین بازی والیبال، پینگ پونگ و حتی استخر را نیز داشتند. در میان زندانیان نیز به اتاقی که این عده حضور داشتند اتاق رجال گفته میشد. از جمله زندانهایی که اتاق معروف به رجال داشت، زندان شماره ۲ قصر بود. بند چهار این زندان به زندانیان پولدار اختصاص داشت که کسانی مانند مدیران کل، افسران ارتش و... در آن محبوس بودند.
زندانیان عادی که در دیگر بندها بودند اجازه ورود به این بند را نداشتند؛ اما ساکنان این بند آزاد بودند به سایر بندها رفت و آمد کنند. این گروه با یکدیگر غذا میخوردند. هر روز از منزل یکی از آنها غذا ارسال میشد. طرز لباس پوشیدن و آداب و عادات آنها، بسان اروپاییها بود. آنها با صرف هزینههای گزاف و پذیرش خطر لو رفتن اقداماتشان، هر روز روزنامه و مجلات آلمانی، فرانسه و انگلیسی وارد زندان میکردند و مرکز ثقل اطلاعاتی و هدایت سیاسی و نیز هسته اصلی همبستگی زندانیان سیاسی به شمار میآمدند. این گروه برای کمک مالی به زندانیان بیملاقات، صندوقی تشکیل داده بودند و در زمینههای درمانی و بهداشتی به زندانیان کمک میکردند.
در کنار بورژواها عدهای دیگری حضور داشتند که «خرده بورژوا» نامیده میشدند. کسانی مانند دکتر ارانی، مکینژاد، جهانشاهلو و چند نفر دیگر در این گروه قرار داشتند و در یک اتاق به سر میبردند. اینان از نظر اقتصادی در شمار قشر متوسط بودند.
گروه سوم پرولترها بودند که در نزد مارکسیستها به کارگران صنعتی فاقد ابزار تولید اطلاق میشدند که جز، نیروی کارِ خود وسیله دیگری برای تأمین معاش ندارند. کارگران و سایر گروههای کم درآمد که امکانات مالی نداشتند، جزء این گروه محسوب میشدند.
علاوه بر این هر چند در زندان وظیفه نظافت اتاقها و محوطههای عمومی به عهدهی زندانیان بود، اما این عده که اکثراً از سران احزاب به شمار میآمدند از انجام این کارها معاف بودند. در برخی از زندانها مانند بند چهار زندان قصر از طرف پلیس برای هر اتاق نظافتچی از میان زندانیان عادی در نظر گرفته میشد که دستمزدشان را از خود افراد مرفه بند چهار میگرفتند. شعارها و شوخیهای آنها نیز با سایر زندانیان تفاوت داشت. از دیگر زندانهای سیاسی که اتاقی معروف به اتاق رجال داشت زندان فلکالافلاک بود. باعث و بانی درست شدن اتاق رجال در قلعه فلکالافلاک خلیل ملکی بود. خلیل ملکی پس از ورود به زندان به دلیل این که تمایلی به حضور در بخش عمومی و همکلام شدن با سایرین را نداشت در اتاق جداگانهای اقامت کرد. این اقدام او با مخالفت تودهایها روبرو شد اما خیلی زود سایر سران حزب از جمله مهندس قاسمی، ناظرزاده، محمدعلی توفیق، باغچهبان، تاجبخش، محمود زندی و محمدعلی بایار نیز به او پیوستند.
اتاق شکنجه
زندانیان عصر پهلوی، پر اضطرابترین ساعات دوره زندان خود را در اتاق شکنجه سپری میکردند.
اولین کار مأموران ساواک این بود که در همان لحظه اول از نظر روحی و جسمی تا جایی که امکان پذیر بود، شخصیت او را تضیعف کنند. وقتی شخصیت فرد را از بین میبردند و از نظر جسمی هم او را فلج میکردند، آیندهاش را مأیوس کننده ترسیم میکردند.
شکنجهگران سپس خود را معرفی میکردند و یکباره بر سر زندانی هجوم میآوردند و با مشت و لگد او را بههم پاس میدادند. آنان متناسب با نوع جرم و مقاومت زندانی از وسایل مختلفی برای شکنجه زندانیان استفاده میکردند که متداولترین آنها شلاق بود. این کار را نیز با تمسخر انجام میدادند. یکیشان میگفت «میخواهیم قد تو را نیم متر بلندتر کنیم» بدین ترتیب دست و پای زندانی را از دو طرف میکشیدند به نحوی که آدم احساس میکرد قفلهای کمرش دارد از همدیگر باز میشود و به گفته [خودشان] قد زندانی بلند میشد. اغلب زندانیان، در اتاق شکنجه با بازجویان و شکنجهگرانی آشنا میشدند که نامشان را پیشتر از دیگر زندانیان شنیده یا وصفشان را در اعلامیهها و گزارشهای منتشر شده درباره نحوه رفتار با مبارزان سیاسی در زندانهای حکومت پهلوی خوانده بودند. «آنجا فهمیدم که با شکنجهگر معروف سیاحتگر جلاد طرفم. روی برگه بازجویی که به من داد، اسمش را نوشته بود. وصفش را شنیده بودم ولی هیبت کریهش را زیارت نکرده بودم. رضا رفیع نیز مینویسد: برای اولین بار چهره خشن و سیاهگونه و واقعاً ترسناک «حسینی» معروف را که بارها اسمش را از رادیوها و از زبان مبارزین شنیده بودم یا در اعلامیهها خوانده بودم اینجا دیدم.
اما واکنش شکنجهشوندگان در زیر شکنجه نیز مراتبی داشت. اغلب با مقاومت خود مانع از موفقیت شکنجهگران از اعمال شکنجه میشدند. «بعضی در تمام مدت شکنجه فقط ذکر یا الله یا زهرا یا حسین میگفتند و از اینکه میدیدند شکنجهگران عصبانی میشوند و حتی نمیتوانند یک کلمه اعتراف بگیرند لذت میبردند.»
زندانیان در آن حالت بیدفاع، در دستان شکنجهگران چون اسیری بودند که آنها به هر شکلی که دلشان میخواست بدون آنکه وجدانی قانونمند داشته باشند، بدون در نظر گرفتن ذرهای معیار انسانی، هر رفتاری که میخواستند، میکردند. و در مقابل این من بودم که ضمن آنکه باید منتظر شکنجه میماندم مجبور بودم مدام با خودم نیز بجنگم و از ترسی که بر وجودم سایه انداخته بود شرمنده باشم. گویی این حق قانونی آنان بود که مرا شکنجه و تحقیر کنند و اعصاب و احساسم را به بازی بگیرند و من نمیبایست هرگز به ذهنم برسد که در مقابل آن رفتار اعتراض کنم و میبایست به این راضی باشم که هر روز کتکم بزنند. گویی قاعده این بازی وحشیانه هم از سوی شکنجهگر و هم از سوی شکنجه شونده پذیرفته شده بود.»
اتاق شکنجه همیشه رعب و وحشت خاصی در دل زندانی میانداخت. زندانی هر وقت وارد آن میشد پاهایش شروع به لرزیدن میکرد و دمپایی بزرگی که به پایش بود به زمین میخورد و تلق تلق صدا میکرد و بازجوها مسخره میکردند.
هم زندانیان و هم شکنجهگران اتاق شکنجه را به نامهای متعددی میشناختند از جمله: آزمایشگاه، جایی که انواع وسایل شکنجه را بر روی زندانی آزمایش! میکردند تا مقاومت او را بسنجند. اتاق فوتبال، جایی که زندانی را هنگام شکنجه میان شکنجهگران چون توپ فوتبال پاس میدادند. اتاق پذیرایی، نامی که شکنجهگران به این اتاق داده بودند تا از زندانی با انواع وسایل شکنجه پذیرایی کنند. از دیگر نامهایی که به اتاق شکنجه میدادند میتوان از اتاق تمشیت، اتاق عمل یا آزمایشگاه یاد کرد.
اتاق عمل
اتاق عمل نام دیگر اتاق شکنجه بود. به اتاقی که در آن زندانیان را شکنجه و بازجویی میکردند اتاق عمل میگفتند. معمولاً شخصی که دستگیر میشد به اتاق عمل برده میشد. به همین دلیل بازداشتگاههای ساواک و به ویژه کمیته مشترک ضد خرابکاری تعدادی اتاق عمل داشت. روال کار این گونه بود که ابتدا از زندانی بازجویی میکردند؛ در صورتی که او از دادن اطلاعات مورد نظر بازجویان خودداری میکرد، او را تا سرحد مرگ با وسایل مختلف شکنجه میدادند. اتاق عمل معمولاً تاریک بود و پنجرهای رو به بیرون نداشت و زندانی را با چشمان بسته وارد آن میکردند. برخی اتاقهای عمل بهگونهای طراحی شده بود که هیچ صدایی از دیوارهای آن عبور نمیکرد. اما در برخی دیگر، اجازه میدادند صدای فریادهای زندانی در زیر شکنجه در بیرون شنیده شود تا با ایجاد وحشت در دل سایر زندانیها روحیه مقاومت آنها تضعیف شده، در بازجوییها بدون مقاومت در برابر شکنجه اعتراف کنند.
در «اتاق عمل» دست و پای زندانی را شبیه فردی که به صلیب کشیده شده است بهگونهای به تختی مخصوص میبستند که امکان هر حرکتی را از شکنجهشونده سلب میکرد؛ سپس بازجوها با شلاق به پای او میزدند. برخی از بازجوها چنان در این کار تبحر داشتند که شلاقها روی هم نمیخورد و زخم نمیشد، ولی زندانی درد زیادی را تحمل میکرد.
یکی دیگر از شکنجههای اتاق عمل استفاده از گیرههایی بود که به وسیله آنها اعضای حساس بدن زندانی را بین دو گیره قرار میدادند و با آرام آرام سفت کردن گیرهها و کم کردن فاصله بین دو سطح گیره بر درد عضو درگیر زندانی دائماً میافزودند.
گاهی اوقات نیز با پتک به کلاه آهنی که روی سر زندانی گذاشته بودند میکوبیدند و با ایجاد سر و صداهای مهیب، دلهره بیشتری به زندانی القا میکردند؛ بهطوری که گاه زندانیان از اضطراب یا درد فراوان بیهوش میشدند.
بازجوها و شکنجهگرهای اتاق عمل دو دسته بودند؛ گروهی مانند حسینی، متخصص اعترافگیری و اِعمال فجیعترین شکنجهها و گروهی دیگر گاهی برای وارد کردن اضطراب و دلهره بیشتر زندانیان را مقابل در اتاق عمل به صف میکردند تا نوبت بازجوییشان بشود.
اتاق قباله
اتاقی در زندان قصر که مشهور بود در آن فرایند انتقال اجباری سند املاک از سوی مالکان به رضاخان به انجام میرسید.
در دوره رضاشاه، زندان قصر در بین مردم به سه چیز شهرت داشت: «اتاق قباله»، «غار وزرا» و «دَرِ علیمالدوله» که اتاق قباله نماد مالاندوزی و طمعورزی رضاشاه پهلوی به حساب میآمد.[1]
اتاق مردهها
«اتاق مردهها» که به آن «اتاق خوارج» و اتاق «تنفر نامهای» نیز گفته میشد به یکی از اتاقهای زندان خارک گفته میشد. زندان یا تبعیدگاه خارک مانند زندانهای دیگر، سلولها و بندهای مجزا نداشت؛ همه زندانیان در اتاقکها آلاچیقها و چادرها زندگی میکردند؛ در واقع زندگی در این زندان دسته جمعی بود.
در سال ۱۳۳۳ گروهی از زندانیان سیاسی، از جمله تعدادی از اعضای سازمان افسران حزب توده را به این زندان تبعید کردند. سعی حکومت بر این بود که این عده در اثر فشارهای زندان، با نوشتن تنفرنامه، عفونامه، تعهدنامه و مطالبی از این دست، از سازمان و حزب خود برائت بجویند و با بیزاری از مخالفان حکومت پهلوی، تعهد دهند که علیه حکومت اقدامی انجام نخواهند داد؛ این تنها راه رهایی این عده از زندان بود. مقدمات عفونویسی و اظهار ندامت و پشیمانی، این بود که زندانیان پس از اظهار تمایل به این کار آرام آرام از محیط سایر زندانیان سیاسی جدا میشدند تا آماده نگارش توبهنامه شوند.
در این دوره در زندان خارک، اتاقک بسیار کوچکی وجود داشت که یک زندانی غیر سیاسی هم در آن نگهداری میشد؛ رسم این بود که افراد بریده و خواهان عفو را ابتدا به این اتاقک منتقل میکردند؛ این انتقال نشانه آمادگی فرد برای ترک مبارزه بود.
زندانیان زندان خارک به این اتاقک که جای افراد خسته از مبارزه و خواهان آزادی بود «اتاق مردهها»، «اتاق خوارج» و «اتاق تنفرنامهای» میگفتند.
اتاق ملاقات
به محل ملاقات زندانیان با کسانی که از خارج و با اجازه مأموران به دیدار آنها میآمدند اتاق ملاقات گفته میشد.
حق ملاقات زندانی یکی از حقوقی است که با پدید آمدن مشروطیت بهتدریج در ایران به زندانیان اعطا گردید. اگر چه محتمل است پیش از آن هم برخی زندانیان ملاقاتهایی با کسان خود میداشتند اما این یک حق برای زندانی تلقی نمیشد و زندانی هم نمیتوانست اعتراضی داشته باشد. بعد از کودتای ۱۲۹۹، قانون ملاقات با خط درشت بر دیوار نصب شده بود:
«آقایانی که به ملاقات محبوسین پلیتیکی[سیاسی] میآیند، حق ندارند غیر از صحبتهای عادی نمایند، صحبتهای سیاسی و ذکر اخبار خارج به کلی قدغن و در صورت مخالفت، مرتکب تنبیه میشوند.»
فصل چهارم نظامنامه زندانها که در سلطنت پهلوی اول تدوین گردید به ملاقات اختصاص یافته بود. در یکی از مواد این فصل آمده است:
«در تمام مدتی که شخص خارجی با محکوم یا متهم ملاقات میکند، حضور یک نفر مستحفظ محبس لازم است و صحبت باید به صدای بلند و بدون نجوی به عمل آید و اگر مستحفظ تصور نماید که موضوع صحبت ممکن است به انتظام محبس یا به جریان تحقیقات خللی وارد آورد، [باید] فوراً به ملاقات خاتمه دهد.»
البته در عمل حق ملاقات تنها در مورد محکومین اجرا میشد و متهمینی که هنوز محکومیت آنها قطعی نشده بود، حق ملاقاتی نداشتند.
روز ملاقات ورقهای برای زندانی ارسال میشد که در چندین دفتر ثبت میگردید و این برگه به منزله جواز عبور زندانی از راهروهای زندان بود. برخی مواقع در اتاق ملاقات خانوادهها کتاب برای زندانیان سیاسی در بند میآوردند. ملاقات در دوره رضاشاه حضوری و بدون هیچ مانعی انجام میگرفت اما در دوره سلطنت محمدرضا تغییراتی در آن صورت پذیرفت. در این دوره ملاقاتها با واسطه و از پشت نرده یا پنجرههای فلزی صورت میگرفت. به این ترتیب که زندانی این سوی نرده میایستاد و خانوادهاش حدود یک متر آن طرف نرده به گفت و گو میپرداختند. البته این موانع به اشکال مختلف وجود داشته است. در برخی زندانها اتاق ملاقات با دو ردیف میله آهنی به دو بخش کاملاً مجزا تقسیم میشد. زندانیان پشت میلههای داخلی و خانوادهها پشت میلههای خارجی میایستادند و مأمور کنترل بین دو ردیف قدم میزد و بر ملاقاتها نظارت میکرد. آنچه را که ملاقات کنندگان برای زندانیان میآوردند به انبار تحویل داده میشد تا بعداً پس از بازرسی تحویل وی شود.
در برخی از زندانها در اتاق ملاقات، برای ممانعت از تماس احتمالیِ ملاقاتکننده با زندانی مانعی توری نصب میکردند. این تور میان زندانی و ملاقاتکننده جدایی میافکند و باعث میشد چهره طرفین بهخوبی دیده نشود.
در سالیان پایانی دوره پهلوی دوم در برخی از زندانها، مانعی شیشهای زندانی و ملاقات کننده را از یکدیگر جدا میکرد و گفتوگوها از طریق گوشی تلفن انجام میشد. روزهای ملاقات، معمولاً هر مرتبه هفت یا هشت نفر به اتاق ملاقات میرفتند، زمانی که بر میگشتند دستهی دیگر به اتاق مذکور راهنمایی میشدند، تا اینکه تمام ملاقاتها خاتمه مییافت. برخی مواقع بهطور همزمان تعداد زیادی در اتاق ملاقات دیدار و گفتوگو میکردند و چون فاصله این افراد در اتاق ملاقات زیاد بود و صدایشان به گوش همدیگر نمیرسید ناگزیر میشدند فریاد بزنند.
در آییننامه زندانها در سال ۱۳۴۷، مسئله ملاقات هم مورد توجه قرار گرفته بود. در این آییننامه آمده بود که برنامه ملاقات عمومی در هر زندان حداکثر سه روز در هفته بوده و ساعات آن میبایست با تناسب فصول سال و نیازمندیهای هر محل تعیین شود. مدت ملاقات نیز بیست دقیقه عنوان شده بود. همچنین محل ملاقات عمومی زندان میبایست مجهز به شیشه نشکن و لوازم ضد صوت میبود. در آیین نامه سال ۱۳۵۴ برنامه ملاقات عمومی به دو هفته یک بار و مدت آن بیست دقیقه تعیین گردید. البته محدود کردن ملاقاتها در این آییننامه بیعلت نبود؛ در واقع از اواخر سال ۱۳۵۳ با تعمیق سیاست اختناق و فراگیرتر شدن استبداد حکومت پهلوی ملاقات زندانیان هم در عمل معلق شد. ساواک نیز در اعطای ملاقات به زندانیان سیاسی دخالت داشت.
همچنین در ماده ۲۰۴ آییننامه سال ۱۳۵۴ ذکر شده بود: محل ملاقات عمومی زندانیان در زندانها باید مجهز به شیشه نشکن، وسائل تلفن و لوازم ضد صوت باشد. علاوه بر این ملاقات با متهمین سیاسی در محل مخصوصی با موافقت کتبی اداره اطلاعات شهربانی یا بازرسی یا دادستان مربوطه، به عمل میآمد.
در اواخر سلطنت پهلوی دوم سیستم پیشرفتهای در برخی از زندانها برای ملاقات در نظر گرفته شد؛ به این ترتیب که زندانی در اتاقی شبیه کیوسک تلفن قرار میگرفت و از طریق گوشی تلفنی که داخل اتاقک بود با ملاقات کننده که اتاق روبرو نشسته بود و او هم گوشی در اختیار داشت گفتوگو میکرد. البته باز هم امکان گفتوگوی مستقیم و بلاواسطه به دلیل وجود شیشه ضخیم و دو جداره که دو اتاق را از هم جدا میکرد وجود نداشت.
در زندان اوین تمامی گفتوگوهای اتاق ملاقات ضبط میشد تا اگر سخن مشکوکی بین طرفین رد و بدل شد، ساواک از آن مطلع گردد و قضیه را پیگیری کند. گفتنی است ملاقات عمدتاً به بستگان درجه یک و آن هم صرفاً به عنوان امتیازی ویژه اعطا میشد.»[2]
پینوشتها:
[1] . مالاندوزی رضا شاه نه به دوران پادشاهی او بلکه این علاقه مفرط پیش از رسیدن به سلطنت و از دوره وزارت جنگ او آغاز شده بود. شهرت مالاندوزی رضاخان در سال ۱۳۰۲ به آنجا رسید که در سطح جامعه شیوع فراوان پیدا کرد و حتی در دیداری که او با سِر پرسی لورن وزیر مختار انگلیس، در تهران داشت به این موضوع اعتراف کرد. رضاخان گفت: هفتاد هزار تومان از پسران ظلالسلطان گرفته، سیهزار تومان آن را خرج مدرسه نظام کرده و باقی را به حساب شخصی خود گذاشته است. همچنین سیهزار تومان از فرمانفرما اخذ کرده است. ضبط اموال حاکمان محلی که پس از دستگیری و حذف آنها (همچون اقبال السلطنه سردار ماکویی) انجام میشد، بر اموال رضاخان افزود. این حرص و آز رضاخان در دوره پادشاهی او همچنان ادامه یافت و «رضاخان که قبل از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ قزاق فقیری بیش نبود در پایان سلطنت ۱۶ ساله اش در ردیف یکی از ثروتمندترین افراد جهان آن روزگار قرار گرفت.» از جمله اقدامات رضاشاه تملک و غصب املاک ملاکین یا مردم عادی بود. علاقه او به زمینهای مرغوب به حدی بود که در صورت امتناع از واگذاری صاحبان آن به زندان میافتادند.
در زندان قصر قسمتی بود که اتاق قباله نامیده میشد. هرگاه زمینداران یا هر زندانی دیگر، مالک املاکی بود که مورد توجه کارپردازان اداره املاک اختصاصی قرار میگرفت و آنها حاضر نبودند آنها را تقدیم نمایند! به این اتاق برده میشدند و سند انتقال امضاء شدهای که در آن قیمت ملک بسیار پایین ارزیابی شده بود ارائه میشد و امضا آن بر فرد تحمیل میگردید.
اموال رضاشاه و چگونگی کسب آنها یکی از موضوعات ایران پس از شهریور ۱۳۲۰ بود، به طوری که در مجلس دوازدهم که بیشتر دورهی آن به شکلی فرمایشی در دوره سلطنت رضاشاه سپری شده بود در یک ماه و نیم از باقی مانده دوره آن پس از سقوط رضاشاه، رسیدگی به جواهرات سلطنتی، رسیدگی به ضبط و تحویل اموال رضاشاه و تعقیب و محاکمه و مجازات عمّال شهربانی از موضوعات اصلی بود.
[2] . دانشنامه زندان سیاسی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، چاپ اول، سال 1401، ج 1، ص 53 تا 64. با تلخیص و حذف موارد تکراری و ویرایش.
نامه شهید حجتالاسلام محمد منتظری در باره شکنجههای مختلف در اتاق شکنجه
نامه شهید حجتالاسلام محمد منتظری در باره شکنجههای مختلف در اتاق شکنجه
نامه شهید حجتالاسلام محمد منتظری در باره شکنجههای مختلف در اتاق شکنجه
نامه شهید حجتالاسلام محمد منتظری در باره شکنجههای مختلف در اتاق شکنجه
برگ احضار آقای عسکراولادی به اتاق بازجویی
برگ احضار آقای عسکراولادی به اتاق بازجویی
برگ احضار آقای عسکراولادی به اتاق بازجویی
برگ احضار آقای عسکراولادی به اتاق بازجویی
برگ صورت احضار آقای عسکراولادی به اتاق بازجویی
برگ ملاقات خانواده آقای عسکراولادی در اتاق ملاقات
اتاق افسر نگهبان
اتاق شکنجه
اتاق شکنجه
اتاق شکنجه
اتاق شکنجه
اتاق شکنجه
اتاق عکاسی
اتاق عکاسی
اتاق ملاقات
اتاق ملاقات
تعداد مشاهده: 11357