انقلاب اسلامی در روستاهای استان خراسان جنوبی به روایت اسناد ساواک
تاریخ انتشار: 03 مرداد 1403
چکیده
در سالهای 56-57 اعتراضات مردمی با سرعت گسترش یافت و اخبار و اطلاعیههای انقلاب توسط انقلابیون به دیگر شهرها منتقل میشد. به موازات مردم شهرنشین، روستاها هم در وضعیت انقلابی قرار داشتند. روستاهای استان خراسان جنوبی با مرکزیت شهرستان بیرجند همچون دیگر مراکز با پیوستن به انقلاب از اواخر سال 1356 نهضت امام خمینی(ره) را یاری کردند. آگاهی بخشی به مردمان روستاها را اغلب روحانیون و وعاظ، فرهنگیان، دانشجوها، کارکنان دولتی برعهده داشتند. سوال پژوهش این است که روستاهای استان خراسان جنوبی با وجود مسافت و دوری به مرکز چگونه در جریان اخبار مربوط به انقلاب قرار گرفته و با قیام مردم ایران علیه حکومت پهلوی همراه شدند؟ یافتههای پژوهش بیانگر آن است که رفت و آمد روحانیون و سخنرانان مذهبی و دیگر اقشار فرهنگی و مذهبی به روستاها باعث ترویج گفتمان انقلاب و امام شد. اعتراضات مردمی بعد از وفات حاج آقا مصطفی خمینی در روستاهای استان خراسان جنوبی گسترش چشمگیری یافت و این روحیه تا پیروزی انقلاب در بهمن سال 1357 ادامه یافت، به طوری که همزمان با دیگر نقاط شهری و روستایی، ساکنین روستاهای خراسان جنوبی هم پیروزی انقلاب را جشن گرفتند.
موقعیت جغرافیایی استان خراسان جنوبی
به لحاظ موقعیت جغرافیایی استان خراسان جنوبی از شمال با خراسان رضوی، از غرب با استانهای یزد، اصفهان و سمنان، از شرق با کشور افغاستان و از جنوب با استانهای سیستان و بلوچستان و کرمان دارای مرز مشترک است. در سال 1316ش اولین تقسیمات جدید صورت گرفت و تشکیلات ولایت و ایالت حذف و استان جایگزین آن شد. طبق این تقسیمات شهرستانهای مصوب خراسان شامل مشهد، بجنورد، سبزوار، تربت حیدریه، گناباد و بیرجند بود.
در سال 1382 و پس از تقسیم استان خراسان به سه استان، استان خراسان جنوبی طبق مصوبه مجلس شورای اسلامی ایجاد شد. براساس آخرین تقسیمات کشوری در سال 1395، این استان دارای 11 شهرستان، 28 شهر، 25 بخش، 61 دهستان است.[1] مساحت استان هم 000 /508 /1 کیلومتر مربع و از نظر وسعت در بین استانهای کشور دارای رتبه سوم است. شهرستان بیرجند(مرکز استان) است و از شمال به شهرستان قاینات، از شرق به کشور افغانستان، از جنوب به شهرستان نهبندان و استان کرمان و از مغرب به شهرستانهاى فردوس و طبس محدود شده است.[2]
خراسان جنوبی در دوره حکومت رضاشاه
در زمان پهلوی اول و سلطنت رضاشاه، مساله متحدالشکل شدن لباس و در ادامه موضوع کشف حجاب با شدت پیگیری شد. اجرای کشف حجاب در استان خراسان با موانع زیادی روبرو بود. استفاده زنان استان از پیراهن و شلوارهای بلند کرباسی که اغلب خودشان میبافتند و استفاده از چادر و پیچه یکی از این موانع بود. ضمن این که فضای دینی و سنتی حاکم بر خانوادهها و جامعه ایران اجازه حضور زنان در اجتماعات و اختلاط با مردان را نمیداد. البته این به معنای خانهنشینی زنان استان خراسان نبود، چرا که آنها همواره در فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و مذهبی مانند ماههای محرم، صفر و رمضان در مجالس عزاداری شرکت داشتند.[3] این شراکت زنان پا به پای مردان در انواع فعالیتها، با حفظ حرمتها و حفظ شعائر و دستورات مذهبی بود و همیشه با نوعی خودداری از اختلاط غیر شرعی بین مرد و زن، پاس داشته میشد و چنین وضعی مطلوب حکومت غربگرا و وابسته به انگلیس رضاخان نبود. همین مساله باعث شد تا مأمورین حکومتی به فکر راهکارهایی جهت ورود بییشتر زنان در اجتماع، آن چنان که مطلوب خودشان است و با بهرهگیری از ابرازهای تبلیغی چون سینما، تئاتر، جلسات جشن شبانه با حضور همسران مأمورین حکومتی این سنتها را بشکنند. اما فشارهای سیاسی و اجتماعی در آن دوران توسط حکومت هم نتوانست فضا را آن چنان که خواست و اراده آنها بود، تغییر دهد. به عنوان نمونه، چند نفر از اهالی رق شهاباد[4] از ناحیه هردنگ از توابع بیرجند در استان خراسان جنوبی که بیشتر آنها از جمله علما و روحانیت بودند با تشکیل جلسهای اعلام کردند که هیچ گاه به کشف حجاب همسرانشان رضایت نخواهند داد.[5] اما برخورد حکومت با مأمورینی که گاه از دستور اجرای کشف حجاب سرباز میزدند بسیار سختگیرانه بود. در این راستا چون رئیس امنیه قائن در خصوص پیشرفت نهضت بانوان کاری نکرده بود و در پاسخ به استاندار بیان کرده بود که با زور نمیتوان حجاب از سر زنان برداشت، به دستور رضاشاه مورد تعقیب قرار گرفت.[6] با این وجود گزارشهای متعددی درباره عدم پیشرفت کشف حجاب در قائن از توابع خراسان جنوبی وجود دارد. نامه محرمانه حکومت خراسان در تاریخ 4 /8 /1316ش از آن جمله است: «... طبق اطلاع واصله عمل رفع حجاب در قاین به طوری که باید، پیشرفت ننموده، بیشتر اوقات بانوان در کوچهها با چارقد عبور و مرور مینمایند و متأسفانه امنیه محل هم که ناظر این جریان است جدیت به سزایی در پیشرفت امر بروز نداده...»[7]
ایجاد محدودیت برای برپایی عزاداری محرم و رمضان در دوره پهلوی دوم
اولین اسناد موجود به فعالیتهای انقلابی در روستاهای استان خراسان جنوبی به نوروز سال 1348ش برمیگردد. نوروز این سال مصادف با ایام شهادت امام حسین (ع) و ایام محرم بود. به علت تجربههای تلخی که حکومت از ماه محرم در سالهای قبل داشت، دوازده روز مانده به نوروز، سرتیپ بهرامی رئیس سازمان اطلاعات و امنیت خراسان، به فرماندهی ناحیه ژاندارمری آن استان دستورالعمل چگونگی برخورد با مجالس عزاداری و هیاتهای مذهبی را ابلاغ کرد. عنوان بخشنامه «مجالس عزاداری و سخنرانی واعظین در روستاها» بود. متن بخشنامه از چند محور به شرح زیر تشکیل شده بود: اولین محور این بود که هرگونه برپایی مجالس عزاداری و حضور مردم در هیاتهای مذهبی که باعث تجمع افراد میگردد در شهرها بایستی با مجوز شهربانی و در روستاها از سوی ژاندارمری باشد. در ادامه روند اجراییسازی این محور مأمورین ژاندارمری وظیفه داشتند صاحبان هیاتهای مذهبی و مجالس روضه را به شدت تهدید کنند که آنها مسئول هرگونه حادثهی احتمالی خواهند بود، و در صورت لزوم حتی ممکن است به تحت تعقیب گرفتن آنها هم منجر شود. محور دوم مربوط به صاحبان و بانیان برپایی عزا برای سالار شهیدان بود که شامل وعاظ، سخنرانان دینی و طلبههایی قرار داشتند که یا جزو اهالی همان روستا، شهر و استان بودند یا اینکه به دعوت فرد یا گروهی از دیگر شهرها در ایام محرم و رمضان دعوت میشدند. طبق این دستورالعمل آنها هم در معرض تهدید نیروهای امنیتی قرار داشتند. به طوری که قبل از این که آنها بخواهند منبر بروند از آنان تعهد کتبی اخذ میشد تا روی منابر تنها از موضوعات دینی صحبت کنند و «از ایراد مطالب غیرمذهبی، سیاسی و تحریکآمیـز و خـارج از موضوع جداً جلوگیری به عمل آید.» در این فقره بین وعاظی که در شهرها جلسات وعظ و خطابه داشتند و یا در روستاها منبر میرفتند تفاوتی نبود. دو صفت «افراطی» و «ناراحت» از صفاتی بودند که برای وعاظ مذهبی ذکر شده بود. این که چه کسانی دارای این دو صفت هستند مشخص نبود و بیشتر سلیقه شخصی بر ضابطه حکفرما بود، البته یکی از ملاکهای عمل و تشخیص اینکه این دو صفت به چه کسی و یا فردی اطلاق گردد در نظر گرفتن مصالح بود. هر آنچه خلاف مصالح حکومت تشخیص داده میشد ممنوع و فعالین در این حوزه دچار محدودیت شده و یا به مجازات میرسیدند. علاوه بر محتوای ارعاب و تهدید بخشنامهی ساواک خراسان، محور سوم درباره ایجاد محدودیتهایی بود که از سوی حکومت اعمال میشد. یکی از این محدودیتها استفاده از بلندگو در صورت کسب اجازه یگان نظامی مستقر در محل بود، البته در صورتی هم که مجوز برای استفاده از صوت صادر میشد بایستی حتماً دو شرط اساسی رعایت میشد: 1- مجالس گسترده و وسیع باشد. 2- صدای بلندگو برای داخل مجلس اعمّ از مسجد، حسینیه و ... استفاده گردد نه بیرون.[8]
علاوه بر ویژگیهای شاخص و ذاتی نهفته در ماه محرم؛ ماه مبارک رمضان هم از جمله زمانهایی بود که به واسطه ایام شهادت امام علی(ع) مجالس عزاداری و دعا زیاد برگزار میشد. در نتیجه قبل از ورود به ماه رمضان، سرلشکر منوچهر هاشمی رئیس ساواک خراسان، در نامهای به ساواک تهران در تاریخ 3 /11 /1341 این طور نوشت: «با وضع فعلی ماه رمضان نزدیک است و از طرفی مردم عامی و مذهبی بـه روزنامـه خواندن و حتی گوش کردن رادیو به علت بیسوادی و یا عدم وجـود وسـایل، توجـه نمینمایند. به نظر این ساواک در کلیه نقاط کشور و به خصوص منطقه خراسان بایستی تمام تلاش خود را مصروف به تعیین و اعزام وعاظ مورد اعتماد به دهات و قصـبات و شهرستانها نمود تا به نحو مطلوب و با زبان ساده مردم را راهنمائی و هدایت نمایند. چون موضوع کمال اهمیت را دارد، در صورت تصویب مقرر فرمایند اعتبار لازم بـرای این منظور در نظر گرفته شده تا اقدام لازم معمول گردد.»[9]
این موضوع باعث شد تا ساواک خراسان در تاریخ 2 /10 /1349 به ناحیه ژاندارمری خراسان با عنوان «مراقبت از وعاظ و طلابی که به روستاها سفر مینمایند» تأکید کرد که از سوی آیتالله سید محمدهادی میلانی از مراجع عالیقدر مشهد سه طلبه به سه روستای سده، کلاته بالا و گسک[10] رفته و سخنرانیهای مذهبی ایراد کردند.[11] همچنین ساواک خراسان در نامهای به استانداری این طور نوشت: «عدّهای از طلاب مشهد و بعضاً با لباس مبدل به دهات و قراء مسافرت و ضمن پخش اعلامیههای تحریکآمیز با نشر اکاذیب و شایعات، زارعین را تحریک مینمایند که از روحانیون پشتیبانی نمایند. علیهذا چون اکثر افراد دهات بیسواد و عامی و زود تحت تأثیر القائات افراد معمم میشوند، مقرر فرمایند هرگونه اقدامی که مقتضی میداننـد در این مورد معمول فرمایند. ضمناً مراتب طی همین شماره به ناحیه ژاندارمری اعلام گردیده است.»[12]
بیتوجهی وعاظ به بخشنامههای اجباری حکومت
اسناد فراوانی مبنی بر عمل نکردن روحانیون و وعاظ استان خراسان جنوبی نسبت به بخشنامههای اداره ساواک خراسان وجود دارد.[13] بیتوجهی وعاظ انقلابی خراسان جنوبی به این دستورالعملها و بخشنامههای اجباری را میتوان از نحوه رفتار و برخورد حجت الاسلام محمدحسین زنگویی از ساکنین روستای افضلآباد[14] بیرجند فهمید. او در ایام محرم سال 1349 در دیداری که با سید حسن رضایی -برادر شوهر خواهرش- داشت از نحوه برخورد مردم مشهد با تبعید آیتالله سید حسن طباطبایی قمی[15] ابراز گلهمندی و نارضایتی کرد، ایشان معتقد بود که اگر آنها غیرتمند و شجاع بودند حتماً با بستن مغازههایشان زمینه را برای آزادسازی نامبرده فراهم میکردند. زنگویی نمونه بسیار خوبی از وعاظ انقلابی است که به خاطر ارادت به روحانیت و سادات و علمای دین، مخالف صد در صد شاه و سلطنت بود؛ اما با این حال همیشه جانب تقیه را رعایت میکرد، از جمله در پاسخ مأمورین ژاندارمری بیان میکند که مخالفتی با شاه و سلطنت ندارد. ایشان درباره چگونگی احضار خود برای سپردن تعهد چنین میگوید: «از طرف ژاندارمری پیش من آمده بودند و از من عکس خواستند. من هم عکس دادم و بیوگرافی هم پُر کردم و مأمورین ژاندارمری از من سؤال میکردند کـه تـو بـا شـاه مخالفت داری یا نه؟ من هم در پاسخ آنها گفتم خیر، من مخـالفتی بـا شـاه نـدارم و تظاهر به شاهدوستی هم کردم، زیرا دروغ مصلحتی جایز است. اما هیچ وقت با آن... [اهانت] خوب نیستم و او را دوست ندارم، زیرا شاه کسی است که علماء دین و سادات را زندانی کرده.»[16] اما اطلاعات بعدی که نهاد امنیتی کشور درباره او ارائه کرده خلاف مطالبی است که او در بازجوییاش بیان کرده است، از جمله این که زنگویی طلبه مدرسه حاج حسن در مشهد است و معمولاً ده روز محرم را در روستای چلونک[17] به سر میبرد. در اسناد بعدی ساواک درباره فعالیتهای او بیشتر توضیح داده شده است. این طلبه انقلابی طی مدت ده روز محرم سخنانی تحریکآمیز علیه مصالح کشور بیان کرد. تأثیر سخنان او به گونهای بود که در تمام روضهخوانیها و ایام سوگواری بیشتر از او دعـوت به عمل میآمد. مأمور ساواک مشهد درباره نحوه سخنرانی و مواضع سیاسی او چنین نوشت: «سخنرانیهای تحریکآمیز علیه مصالح کشور نموده و اغلب مردم قریه مزبور تحـت تأثیر گفتار خلاف وی واقع شده و در تمام روضه خـوانیهـا و ایـام سـوگواری، از وی دعوت مینمایند. نامبرده و برادرش و فرزندش به نام میرزا علـی زنگـوئی کـه طلبـه مدرسه حاج حسن است، از مخالفین دولت و شاهنشاه بوده و طرفدار خمینی و دیگر روحانیون مخالف دولت هستند.»[18]
در گزارشی دیگر درباره فعالیتهای تبلیغی و انقلابی میرزا علی زنگویی به صراحت آمده که او در جمع برخی از طلبههای مدرسه الهی از جمله مجید زنگویی، موسی نیک طلب و سیدرضا خیاط سخنانی درباره روابط بینالملل و تعامل ایران با اسرائیل به این شرح بیان کرده است: «دولـت مـا دسـت نشانده اسرائیل است، اسرائیل هم دست نشانده آمریکا است و ایران امنیت خود را نگه داشته و امنیت مسلمین جهـان را از بین برده است و اسلحه و دارو و خواروبار به اسرائیل میدهد که به جـان مسـلمین حملـه ور شـود.»[19]
از دیگر افراد همین خانواده باید از حجتالاسلام عبدالصمد زنگـویی یاد کرد. او از ساکنین روستای افضلآباد و طلبه مدرسه امام صادق(ع) در مشهد و از طرفداران امام خمینی، آیتالله خامنهای و دکتر علی شریعتی بود که به امر تبلیغ در بین طلاب حوزه مشغول بود. پدر او محمدحسن زنگوئی فرزند علیجان هم از مخالفین سرسخت حکومت بود که نسبت به خاندان سلطنت کینهای عمیق داشت.[20]
حجتالاسلام محمدحسین زنگویی و فرزندش تنها وعاظی نبودند که برخلاف رژیم رفتار میکردند، بلکه سید علی اسماعیلی از ساکنین روستای اسفاد زیرکوه[21] «مطالبی برخلاف مصلحت کشور به مردم آن حدود بیان داشته و جزوات سخنرانی خمینـی را در دسترس افرادی که اطمینـان دارد، مـیگـذارد.»[22] ساواک هر واعظی را که سخنان انقلابی میزد فردی با روحیه ناراحت، ماجراجو و افراطی معرفی میکرد. همچنان که حجتالاسلام ناصر رضائیان از اهالی روستای آبیز[23] -واقع در دو کیلومتری روستای اسفاد- به داشتن اینگونه صفات متهم شد. او که سالی یک بار به زادگاهش سر میزد در ایام محرم در مسجد روستای آبیز سخنانی درباره حجاب زنان و خلاف قاعده بیان کرد.[24] البته نمونههای دیگری هم برای وعاظی که هیچگاه از فرامین و دستورالعملهای فرمایشی حکومت و دولت اطاعت نکردند وجود دارد.[25]
اتهامزنی به علما و وعاظ حربهای بود که حکومت برای تخریب چهره و شخصیت آنها به کار میبرد. حجتالاسلام علیرضا دانش سخنور از علمای ساکن در اسلامیه فردوس- که زادگاهش روستای آیسک[26] بود- به دروغگویی و فریب کاری متهم شد. او از مخالفین دولت و حکومت بود و همین موضوع باعث شد تا انواع تهمتها به او زده شد. وقتی که این سیاست کارساز نشد، بحث تبعیدش به نقاط بد آب و هوا و جایی که معیشت برایش سخت و تنگ گردد مطرح و پیگیری شد.[27]
تقابل مردم روستاها با حکومت و دولت
آگاهی ساکنین روستانشین از اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور و آنچه که پیرامون آنها میگذشت باعث شد تا آنان از هر بهانهای برای ابراز مخالفت با خاندان سلطنت بهره ببرند. مجالس عزا، ترحیم، جشن و شادمانی از جمله اینهاست. گزارشهایی که از برگزاری مجلس ترحیم حاج اسماعیل محمـدنژاد در روسـتای مهموئی و روضه زنانه خانگی فردی به نام حجتالاسلام سرابی تهیـه شـده، بیـانگر مخالفـت محافل و مجالس دینی نسبت به حکومت است: «در حدود مورخ 1 /11 /2536[1356] که غیرنظامی حاجی اسماعیل محمدنژاد اهل و ساکن قریه مهموئی بیرجند فوت کرده که جهت وی مجلس ترحیمی تشکیل و ورثه مرحوم، مردم را برای صرف شام دعوت کرده بودند. حدود ساعت 7 همان مورخه، موقعی که مردم در منزل جمع شدند، غیرنظامی اسماعیل مؤمنی فرزند محمد اهل و ساکن مهموئی، ضمن سخنرانی اظهار داشته کد 66 [شاه] با طلبهها مخالف است و دستور کشتن آنها را میدهد؛ که روی این اصل مردم را نسبت به حکومت بدبین نموده است.»[28]
فعالیتهای انقلابی حجتالاسلام سرابی بسیار گستردهتر بود. ایشان در جلسات روضه زنانه که دعوت میشد با دعا نکردن برای شاه که معمول و رویه این گونه مجالس بود، به نوعی مخالفتش را با حکومت اعلام میکرد: «آقای شیخ سرابی که در ساعات مختلف روز بنا به دعوت مردم جهت روضه خوانی(جلسه زنانه) به منازل آنها میرود، در اول یا ختم روضه در موقع دعا گفتن، اصلاً از شاهنشاه آریامهر و خاندان جلیل سلطنت و کشور ایران، حرفی نمیزند و دعا نمیکند. به طور مثال در ساعت 1000 روز 5 /11 /2536[1356] که در منزل محمدعلی روبیاتی... مجلس روضه خوانی داشته، پس از ختم روضه، یکی از خانمها...، خطاب به آقای شیخ سرابی میگوید آقا شما چرا به شاهنشاه و خاندان سلطنت دعا نمیگویی، که در جواب میگوید به کسی مربوط نیست.»[29] همانطور که گفته شد، علاوه بر مجالس عزا، در مراسم عروسی و شادی هم فرصتی مناسب جهت تبادل اطلاعات مربوط به انقلاب ایجاد میشد. در جشن مهمانسرای بیرجند در مرداد ماه 1357 خـان جـان جباری گازاری اهل و ساکن قریه گازار بیرجند در جمع افراد شرکتکننده اعلام کرد که حسین هاشمی گازاری با همکاری هادی عندلیب از کارکنان مخابرات بیرجند و محمد اخباری –داماد آقای عندلیب- مردم را به شورش و قیام علیه حکومت تشویق میکنند.[30]
اجرای سیاستهای حکومتی در روستاها با وجود فقر مطلق
در مقابل فعالیتهای انقلابی در روستاها که اغلب توسط روحانیون و وعاظ انجام میشد، حکومت تلاش کرد با برگزاری جشنهای سلطنتی و مجالسی که عموماً مدح خاندان سلطنت و شاه گفته میشد، هویت جدیدی را به نمایش بگذارد و روستائیان را وفادار به سلطنت نشان دهند. از جمله نکته قابل توجه این است که روستای مرزی گزیک[31] با وجود جمعیتی بالغ بر 3 هزار نفر همچنان فاقد برق بود. با نزدیک شدن به جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی؛ سرلشکر زالتاش- فرمانده ناحیه ژاندارمری خراسان- از اسـتاندار خراسـان درخواست کرد که لااقل به واسطه برگزاری جشنها و چراغانی هم که شده، برق این روستا که اتفاقاً پرجمعیت هم بود، تأمین گردد!. «هنگ ژاندارمری بیرجند گزارش میدهد. قریه مرزی گزیک که در حدود سـه هـزار جمعیت دارد، فاقد برق و اهالی از نداشتن برق سخت در مضیقه و انتظار دارند که قبل از فرارسیدن جشنهای2500 ساله شاهنشاهی ایران، برق آنان تأمین گردد؛ لذا مقرر فرمایند نسبت به انجام تقاضای آنان وسیله مقامات مربوطه اقـدام و بهـره را آگهـی دهند.»[32] نکته جالب همین جاست که آنچه مقامات را به فکر کشیدن برق برای ساکنین این روستا کرد نه نیاز ساکنین به برق و روشنایی، بلکه موضوع چراغانی کردن به مناسبت برپایی جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی بود!:
«گزیک (از توابع بیرجند)، فاقد برق بوده و اهالی به علت نزدیـک بـودن ایـام جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی ایران که قصد چراغانی دارند از این جهـت شـدیداً اظهار نارضایتی نموده و از مسئولین امر خواستارند ترتیبی اتخاذ گردد تا خواستههای آنها عملی گردد.»[33]
درباره عدم رسیدگی به اندک رفاه مردم روستانشین مصادیق بسیار دیگری هم در اسناد ساواک وجود دارد. حقیقت آن است که اوضاع اقتصادی مردم روستاهای استان خراسان جنوبی در دهه 40 بسیار بد بود. محصولات در روستاهای تابعه شهرستان قائن به علت نیامدن باران از بین رفت و خطر خشکسالی باعث مهاجرت برخی از ساکنین به مناطق دیگر کشور شد. «وضع زارعین به خصوص کشاورزانی که دیم شخم نمودهاند به علت نیامدن باران، فوقالعاده نامطلوب است زیرا کلیه محصولات دیم از بین رفته و دامداران از حیث نبودن علوفه جهت گوسفندان آنها، وضع بیسامانی دارند و در صورتی که از طریق بانک کشاورزی قاین و شرکتهای تعاونی روستایی کمکی به آنها نشود، اینگونه اشخاص ناچاراً ضمن فروش مستغلات خود با بهاء کمی برای همیشه از آن منطقه به جای دیگر نقل مکان خواهند نمود، کما اینکه نقل و انتقال اهالی زیرکوه به صوب تبریز و سایر شهرستانها جهت تهیه کار ادامه دارد.»[34] علی رغم پیگیریهای زیاد و انتقال وضعیت بد روستانشینان به وزارت کشـور و نخست وزیری، کاری برای آنها انجام نشد:
«موضوع خشکی سال و نیامدن باران و عزیمت زارعین قراء قاین و منـاطق جنـوبی استان به حدود گرگان و تبریز برای کار کردن، به جناب آقای نخست وزیـر و وزارت کشور گزارش شده است و تا حال در این خصوص دستوری نرسیده است.»[35]
متأسفانه مردم روستاهای استان از کمترین امکانات رفاهی برخوردار بودند. اهالی ده گریمُنج[36] از قرای توابع قاین که 1010 نفر هم جمعیت داشت، همچنان از حمامهای خزینه استفاده میکردند و تقاضای آنها برای ساختن حمامهای جدید به نتیجه نرسید.[37] هر چند توصیههایی از سوی طرفداران حکومت به مقامات و مسئولین دولتی در برآورده شدن خواستههای مردم میشد. اما عموم مردم به این که حکومت و دولت بخواهد کاری برای آنها انجام بدهد امیدوار نبودند. تأسیس بخشداری در شهر سربیشه و انتقال مرکز بخش از روستای کوهستان درمیان به آن شهر جزو درخواستهای اهالی بود که در بروکراسی اداری بین وزارت کشور، استانداری خراسان و فرمانداری بیرجند گیر کرده بود و امیدی به حل آن وجود نداشت. مسالهای که باعث نارضایتی و بدبینی مردم شده بود «نسبت به خواسته مردم سربیشه توجهی نشده و این عدم توجه، نارضائی شدید قاطبـه اهالی سربیشه را باعث گردیده است. عدم توجـه بـه خواسـته جمعـی از مـردم مرزنشـین، موجـب بدبینی و دلسردی و ناامیدی آنان میگردد.»[38]
برپایی مجالس بزرگداشت شهید آیتالله حـاج آقـا مصـطفی خمینـی و قیام مردم قم
با وفات نابهنگام و مشکوک فرزند امام خمینی، گزارشهای به جا مانده از ساواک مشهد حاکی از برپایی مراسم بزرگداشت مرحوم حـاج آقـا مصـطفی خمینـی از جمله در تاریخ 14 فروردین سال 1357 در بیرجند و روستاهای اطراف آن است. اعتراضها در قالب صدور و توزیع اعلامیهها به این مناسبت و همچنین اعتراض به کشتار مردم در روز نوزدهم دی ماه قم بود. از جمله «شیخ محمدعلی خادمی، شیخ محمدتقی خادمی، شیخ ضـیائی، شـیخ ناصـری از اهالی قریه زهان بیرجند و شیخ ابوالحسن بنهای[نبئی] از قریه شـاهرخت قـائن، از عاملین پخش اعلامیهها بوده و در مجالس ترحیم مصطفی خمینی و کشته شدگان قم و در تظاهرات شرکت داشتهاند.»[39] حجتالاسلام ابوالحسن بنهای و حجتالاسلام ضـیائی از طلبههای مدرسه جعفری[40] بودند. حجتالاسلام محمد خادمی نیز دارای پرونده و سابقه مبارزاتی در ساواک بود که در اسفندماه 1356 بازداشت و از او نوار کاست ممنوعه به دست آمده بود. بنابر حکمی که برای او در دادگستری تعیین شده بود میبایست به خدمت نظام وظیفه اعزام گردد. گزارشهای دیگری هم درباره فعالیتهای انقلابی حجتالاسلام ابوالحسن بنهای در اداره ساواک گردآوری شد. در 14 فروردین همین سال درباره نقش او در توزیع اعلامیههای مجالس ترحیم حاج آقا مصطفی و همچنین یادبود شهدای قم، باری دیگر بر دست داشتن و نقش وی در این موضوع تأکید شد. او از «توزیع کنندگان اعلامیه در روستای شاهرخت و حتی برای افراد وظیفه گروهان روستا بود.»[41]
به مناسبت قیام خونین نوزدهم دی ماه مردم قم پخش اعلامیه نیز در شهرستان فعلی زیرکوه و اطراف آن آغاز گردید: «در منطقه مرزی شاهرخت[42] (زیرکوه) از توابع شـهر قـائن توسـط شخصـی بـه نـام نبئی که طلبه میباشد و در مشهد تحصیل میکند، با همکاری یکـی از اهـالی محل به نام شیخی، اعلامیهها و نوارهای ضدامنیتی و تحریم شده پخش مینماید.»[43]
یکی از اهداف برپایی مراسمهای بزرگداشت حاج آقا مصطفی، گرامی داشتن یاد و نام امام خمینی بود که در تبعید به سر میبرد. روحانیون و وعاظ انقلابی هر کجا که منبر میرفتند و در مناسبتهای مختلف از ایشان تجلیل میکردند. حجتالاسلام توحیدی- روحانی اهل روستای گل فریز بیرجند- و پدرش جزو این افراد بودند. او طلبهی مدرسه حقانی در قم بود و پدرش قبل از این شعری در رثای امام سروده بود.[44]
در چهلمین روز درگذشت فرزند امام همچنان مراسم و مجالس یادبود در اغلب شهرها و روستاها برپا بود. قبل از فرا رسیدن اربعین ایشان، حجتالاسلام محمد ملکزاده از آقایان فضلالله گریانی و عزیزالله زمانی دعوت کرد تا در روستای محمدآباد[45] - واقع در شش کیلومتری غرب طبس- مراسم برگزار کنند و از کسی و چیزی نهراسند. لو رفتن دعوتنامه و اطلاع شهربانی طبس از قضیه باعث شد آنها با سرعت به تفتیش منزل زمانی بپردازند. در بازرسی از منزل وی یک عدد نوار کاست حاوی تمجید از امام خمینی و چندین جلد کتاب کشف و صاحبخانه بازداشت شد.[46] علاوه بر او در منزل دیگر ساکنان روستا هم کتابهایی از امام خمینی و اعلامیههای انقلابی به دست. همچنین از «منازل اهالی روستای محمدآباد شهرستان طبس، کتابهایی از روحالله خمینی و نیز اوراق مضرهای موجود است که مورد مطالعه آنان قرار میگیرد. ضمناً همین خبـر حاکی است که طلاب و روحانیون شهرستان مذکور، کتاب خمینی و اوراق مضـره در اختیار دارند.»[47]
تحریم عید نوروز و بزرگداشت شهدای قم و تبریز
تحریم عید نوروز 1357 از سوی روحانیت و علما به علت حوادث ناگواری که در شهرهای قم و تبریز اتفاق افتاد، انجام شد. پنج روز مانده به تحویل سال، حدود هفده نفر از مدرسین حوزه علمیه خراسان با صدور اعلامیهای در بزرگداشت شهدای قم و تبریز اعلام کردند که در عید نوروز از برپایی هر گونه مراسم جشن و سرور خودداری گردد.[48] در این راستا روز اول عید در روستای شـاهرخت، پرچمهای سیاه نصب و عـزا اعلام گردید. حجتالاسلام جلال ساکن حاجیآباد شاهرخت هم در روستاهای آهنگران و حاجیآباد به مردم اعلام کرد که «عید را نگیرنـد و عزادار باشند.»[49]
عزیزالله صادقی طلبهی مدرسه خسروی نو و مسجد گوهرشاد در تاریخ 12 /11 /1356 در روستای حاجیآباد و در تاریخ 15 و 16 بهمن 1356 در روستای اردکول آهنگران و در تاریخ 17 /11 /1356 در روستای محسنآباد آهنگـران، مطالبی علیه حکومت و فقدان آزادی بیـان کردند.[50]
به دنبال گسترش فعالیتهای طلبهها در روستاها بود که احمد شیخان -ریاست وقت ساواک خراسان-[51] در تاریخ 8 /11 /1356 به فرماندهی ناحیه ژاندارمری خراسان چنین اعلام کرد: «تعداد قابل ملاحظهای از طلاب قم به منظور تحریک احساسات اهالی ساده لوح دهات و قراء، به شهرستانها و بخشهای مختلف عزیمت و ضمن مذاکره با ساکنین دهات، آنان را وادار به نصب پرچم سیاه بر سر درهای منازلشان نموده و با این ترتیب قصد دارند موضوع کشته شدن طلاب قم را فاجعهای تلقی، و مراسم عزاداری را در سطح روستاها گسترش دهند. با توجه به اینکه بعید نیست مشابه اقدامات فوق در سطح روستاهای مختلف و بخشها و شهرها انجام گردد، خواهشمند است دستور فرمائید به مأمورین مربوطه آموزشهای لازم داده شود تا در برخورد با طلاب ناشناس در سطح مناطق استحفاظی به ویژه روستاها، در مورد دستگیری آنان اقدام، ضمن بازرسی از محلهائی که شب قبل را در آن اماکن گذرانیدهاند، با وسایل مکشوفه به این سازمان اعزام نمایند.»[52] شیخان دو روز بعد، یعنی در 10 /11 /1356 در نامهای مفصّل برای اداره کل سوم ساواک با عنوان «طلاب و مدارس علوم دینی» راهکارهایی را برای مقابله با فعالیت روحانیون در روستاها ارائه داد. اولین راهکار ایجاد محدودیتهای زیاد درباره معافیت طلاب علوم دینی بود تا به زعم آنها جوانان روستاها برای فرار از خدمت سربازی و یا منفعت مادی در حوزههای علمیه مشغول به تحصیل نشوند. لزوم دارا بودن گواهینامه ششم ابتدایی برای ثبت نام در دوره مقدماتی حوزههای علمیه، تقلیل معافیت تحصیلی به یکسال، اعزام به دوره خدمت سربازی در اثر عدم موفقیت در دوره مقدماتی، ارائه لیست طلاب مدارس علمیه به سازمان اطلاعات و امنیت کشور برای بررسی سوابق فعالیتهای سیاسی او قبل از صدور کارت معافیت تحصیلی... بخشی دیگر از توصیههای شیخان بود.[53]
روستای حاجیآباد که از آن نام برده شد در این زمان جزو روستاهای انقلابی استان بود. این روستا بعد از حادثه هفدهم شهریور 1357 هم شاهد اعتراضات انقلابی بود، چنان که «غلامحسن نبئی فرزند علیمحمد و جلال پردل فرزند سلطانعلی، اهالی حـاجیآبـاد قریه شاهرخت بیرجند را تحریک به اعمال خلاف مصالح امنیتی» تحریک کردند. همچنین دانشآموزی سیزده ساله از اهالی روستا که در حال توزیع و الصاق اعلامیه بر دیوار مسجد روستا بود بازداشت شد. همچنین جلال پُردل «به طور مرتب بین شهرستانهای مشهد و تایباد و حاجیآباد شاهرخت بیرجند در تردد میباشد و کتابهایی را بین اهالی توزیع و مردم را دعوت به شورش مینماید، کما اینکه در مورخه 20 /6 /57 عازم اردکول بوده، یک جلد کتاب سـوره روم تألیف علی شریعتی از وی کشف میگردد.»[54] اقدامات فرهنگی در روستاها جواب داد. به طوری که مردم روستای بقرائی از توابع زیرکوهِ بیرجند ضمن حمایت از امام خمینی، علناً وارد میدان مبارزه با مأمورین دولتی شدند. آنها با شعار دادن علیه شاه بیان کردند که بایستی همچون شهرنشینان تظاهرات کنند.[55] دانشآموزان مدرسه اردکول با هدایت معلم خود عکسهای شاه و خاندان سلطنت را از ابتدای کتابها درسی پاره کردند.[56] مردم این روستا با تجمع در مغازهها و تشکیل جلسات چند نفره به تبادل اطلاعات مربوط به وضعیت کنونی ایران و وضعیت دستگاهها و سازمانهای اداری میپرداختند.[57]
در این ایام در روستاهای اطراف بیرجند از جمله روستای مود،[58] جوانان مذهبی و متدین با برپائی جلسات انقلابی در حال متشکل شدن بودند و «مطـالبی بـرخلاف مصـالح کشـور و حکومت برای آنان» برای آنها بیان میشد.[59] در این رابطه علیرضا مودی فرزند حسین دانشجوی دانشکده علوم بیرجند در روزهای تعطیل در زادگاهش روستای مود، برای جوانان روستا مطالبی برخلاف مصالح کشور بیان میکرد.[60] حضور و فعالیت حجتالاسلام حاج سید رسول مقصودی از علمای معروف و خوشنام این روستا باعث اوج گرفتن فعالیتهای انقلاب اهالی روستای مود شد. در نتیجه فعالیتهای انقلاب ایشان، سازمان ضداطلاعات ژاندارمری در نهم آبان 1357ش، در گزارشی به ساواک خراسان چنین نوشت: «شیخ رسول اهل و ساکن قریه مود از توابع شهرستان بیرجند، مرتباً هنگام برگزاری مجالس، مردم، به خصوص جوانان را برعلیه دسـتگاههـای اداری تحریـک مـینمایـد. نامبرده جهت تبلیغات خود، به قراء اطراف مود نیز میرود.»[61] و در گزارشی مشابه «در مورخه 13 /10 /57 شیخ رسول در قریه مود از توابع شهرستان بیرجند، روی منبر رفته و مردم را برعلیه رژیم سلطنت تحریک نموده است و نیز عکسهایی از خمینی در مسجد قریه بین اهالی تقسیم و چند تائی را بر در و دیوار مسجد الصاق نموده است.»[62]
در روستای مود و دیگر روستاهای بیرجند همه اقشار به نوعی انقلابی شده بودند و دیگران را در پیوستن به نهضت امام خمینی تشویق میکردند. محمدرضا مودی از اعضاء سپاه دانش در شهرستان سراوان با کتابهایی که از نظر حکومت کتب مضره بود به روشنگری در بین جوانان روستای مود پرداخت. کاظمی متصدی کتابخانه شهر سربیشه بیرجند از امام تعریف و روی در و دیوارهای سربیشه شعارهای ملی مینوشت. سه نفر دیگر که برای دیدار با اقوام و بستگانشان به قریه برکوه[63] از توابع شهرستان بیرجند رفته بودند[64] با طرفداری از امام خمینی، مردم را علیه شاه تشویق و شعارهای ضد ملی سر میدادند. خانم شفیعپور در روستای مود دانشآموزان را به تعطیلی کلاسهای درس کشاند. فردی با نام دائی، رئیس بانک ملی قریه مود با شرکت در تظاهرات در شهرستان بیرجند، منبع آگاهی بخشی به مردم روستای مود شد.[65]
نقشآفرینان انقلابی در روستاهای استان خراسان جنوبی
الف: روحانیون، وعاظ، سخنرانهای مذهبی
اولین گروهی که نقش مهمّی در آگاهی سازی روستاییان ایفا کردند روحانیت بودند. روحانیون و وعاظ جایگاه مهمّی در آشناسازی ساکنین روستاها با نهضت امام خمینی ایفا کردند. مردم روستانشین از طریق ائمه جماعات در جریان اخبار و رویدادهای سیاسی و اجتماعی کشور و همچنین حوادث مرتبط با انقلاب قرار میگرفتند. شیخان در گزارشی که از وضعیت سیاسی استان ارائه کرد، فعالیتهای روحانیون در منطقه را بسیار گسترده توصیف کرد به طوری که مأمورین دولتی، فرهنگیان، دانشجویان و دیگر اقشار جذب آنها شده و در روستاهای اطراف طبس از جمله محمدآباد[66] در حمایت از امام خمینی فعالیتهای تبلیغی کردند.[67] نمونهها و مصادیق بسیاری در این باره وجود دارد. حجتالاسلام شیخ فاضل که از حامیان و طرفداران امام خمینی بود در روستاهای شوکتآباد از توابع درخش بیرجند مردم را با انقلاب و امام آشنا کرد.[68] در روستای گسک، حجتالاسلام محمد صالحی و برخی از دوستانش به توزیع اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام میپرداختند.[69] حجتالاسلام ذاکری در روستای واشان[70] درخش از توابع بیرجند در مراسم روضهخوانی و روی منبر از رژیم پهلوی انتقاد میکرد.[71] اعلامیههای علما و مراجع مشهد هم در روستاهای دور افتاده حتی روستای شکراب بیرجند هم توزیع میشد.[72] حجتالاسلام عندلیب از علمای بیرجند در روستای درخش منبر رفت و علیه شاه سخن گفت.[73]
در ماههای پایانی سال 1357 روحانیون مداوم و مستمر در روستاها و قراء مختلف بیرجند حضور یافتند. «از طرف روحانیون شهرستان بیرجند، اشخاصی جهت تبلیغات سوء به قـراء اطـراف بیرجند فرستاده شده[تا] افراد دهاتی را جهت شرکت در تظـاهرات شـهر بیرجنـد ترغیب نمایند.»[74] مسالهای که در آستانه ماههای محرم و صفر باعث نگرانی و واکنش ساواک خراسان شد و طی نامهای به اداره کل سوم ساواک در این باره هشدار داد. در اولین بند چنین آمده بود: «تعداد زیادی از وعاظ و طلبههای مخالف را با
جزوههای خمینی و اعلامیههای مضره به شهرستانها و روستاهای خراسان برای وعظ اعزام کردهاند...»[75] «شیخ عبادی[76] ساکن بیرجند در لیله مورخه 19 /9 /57 در حسینیه قریه کوشک القور،[77] مطالبی تحریکآمیز عنوان که منجر به نزاع حاضرین در حسـینیه گردیـده اسـت. نامبرده ضمن تکثیر عکس خمینی، به مردم اظهار داشته اخیـراً مقـداری اسـکناس وسیله خمینی چاپ و برای ما ارسال و به شما کمک خواهیم کرد. مردم، عکس کد 66 را از منازلتان بیرون ببرید و عکس خمینـی را قـاب و در منـازل بگذاریـد، تـا کـی میخواهید گول این حکومت و دولتها را بخورید.»[78]
روحانیون علاوه بر این که خودشان سعی کردند در روستاها حاضر شوند؛ برخی اوقات نمایندگانی هم از سوی آنها برای روشنگری به روستاها اعزام میشدند. در روز دهم آذرماه سال 1357 و اولین شب ماه محرم تعداد 40 نفر از جوانان انقلابی که با حجتالاسلام ابراهیم ربانی ارتباط داشتند[79] با در دست داشتن نامهای از ایشان، برای سخنرانی در روستا با هدف آگاهی بخشی به مردم راهی روستاها شدند. از جمله اینها محمد مریضی دانشآموز و از اهالی روستای روم[80] از توابع سده[81] بیرجند بود که برای رفتن به روستاها جهت ایراد سخنرانی و آگاه سازی مردم از قبل آموزشهای لازم را دید.[82] حجتالاسلام موهبتی و پسرانش در روستاهای دولتآباد و حسینآباد از توابع زیرکوه شهرستان بیرجند که جزو افراد سرشناس منطقه بودند و همگان آنها را میشناختند، مردم را در حمایت از امام و علیه شاه ترغیب میکردند.[83]
فعالیتهای تبلیغی علیه حکومت پهلوی در آبان ماه 57 به روستاهای اطراف خوسف نیز کشیده شد. «در روز عید غدیر مصادف با 28 آبان ماه، در روستاهای جومیان و باغان «شخصی به نام محمدرضا فرزند حاجی محمدحسین شهرت کهنسال سـاکن فعلـی قریه کلاته قاضی بخش خوسف که مدتی است در لباس روحانی و از راه روضه خـوانی امرار معاش می نماید، اغلب مواقع در خیابان، کوچههای بخـش خوسـف نسـبت بـه خاندان جلیل سلطنت بدگویی و ناسزا گفته و در روضهخوانی مورخه 12 /8 /57 که در قریه جومیان[84] و باغان[85] بخش خوسف برپا بوده، بالای منبر صحبتهای توهین آمیـز بـه شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران نموده است.»[86] ایشان همچنین با رفتن به روستاهای چهکند، کند و شیرگ[87] نیز همین رویه را در پیش گرفت: «محمدرضا کهنسال فرزند حاج محمدحسین، اهل کلاته قاضی سـاکن فعلـی بخـش خوسف بیرجند، چندی پیش به دهات اطراف خوسف چهکند، کندر، شیرگ، مراجعه و مردم را برعلیه دولت و حکومت تحریک نموده است.»[88]
ب: فرهنگیان و دانشجویان
علاوه بر روحانیت؛ فرهنگیان هم نقش مهمّی در آگاه سازی روستائیان ایفا کردند. حاج احمد خزاعی دبیر هنرستان صنعتی بیرجند از افرادی است که در تاریخ 19 /9 /1357 به روستای شورستان عزیمت و در مسـجد روستا و روی منبر سخنانی علیه شاه و دولت بیان کرد.[89] به خاطر همین فعالیتهایش نام او در لیست مظنونین درجه اول فرهنگیان بیرجند و قائن ثبت شد.[90]
سید ابراهیم زینعلی دانشجو در مشهد و از اهالی درخش بیرجند، هر بار که به زادگاهش برمیگشت تعداد زیادی اعلامیه، نوار و عکسهای امام را منتقل میکرد.[91] اعلامیهها و نوارهای توزیع شده توسط عامه مردم و حتی در صنف تاکسیداران دست به دست میشد. همچنان که مهران شکوهی دانشجو در بخش خوسف به شعارنویسی روی درب و دیوارهای این بخش پرداخت و شعارهای «درود بر خمینی» و «چاپید شاه» را با رنگ روی دیوارها نوشت.[92]
ج: کارکنان دولت
سومین گروه کارکنان بخشهای دولتی بودند. سیدحسین موسوی از کارمندان اداره تـأمین و خـدمات درمـانی شهرستان مشهد «تعدادی عکس امام خمینی را به روستای مهموئی برد و در سخنانی اهالی روستا را علیه رژیم تحریک کرد: «نامبرده در محلی در همان قریه که تمام مردم جمع بودهاند اظهار داشته که خمینی به ما دستور داده تمام مردم ایران بایستی در عزای ملی قیام و نسـبت بـه کـد 66 و دیگر خاندان اهانت نموده است و نیز غیرنظامی حسن اعتمادی ساکن قریه مهموئی با وی همفکری و همکاری در پخش عکسها نموده است.»[93] امین اعتمادی هم در این روستا فعالیتهایی علیه حکومت انجام و به شخص شاه اهانت میکرد.[94] محمدحسین شرقی کارمند اصلاحات ارضی بیرجند به نوشتن اشعاری بر در و دیوار روستای معصومآباد[95] بخش خوسف پرداخت.[96] ایشان همچنین به همراه محمدحسین قربانی دبیر دبیرستانهای شهرستان بیرجند در روزهای پنجشنبه و جمعه که تعطیل بود در این روستا مردم را علیه حکومت تشویق و شعارهای تند و زنندهای علیه سلطنت سر میدادند. سازمان ضداطلاعات ژاندارمری در گزارشی، اسامی شش نفر از اهالی روستای معصومآباد بیرجند را به عنوان افرادی که «اخیراً مرتباً مردم قریه فوق را تحریک و برعلیه کد 66 و دولت اهانتهـائی روا داشته و موجبات بدبینی مردم را فراهم ساختهاند.» برای ساواک خراسان ارسال کرد. در بین آنها نام چند کارمند ادارات دولتی، محصل و فرد بیکار هم بود.[97]
انوری دادیار دادسرای شهرستان بیرجند هم با رفتن به زادگاهش یعنی روستای نگینان[98] و درخش[99] عکسهای امام را بین مردم پخش و چون همه او را میشناختند مورد توجه قرار گرفت.[100]
اوجگیری انقلاب در محرم سال 1357
ایام محرم و به ویژه تاسوعا و عاشورای سال 57 همه روستاهای استان خراسان جنوبی صحنه مبارزه علیه حکومت پهلوی بود. در 27 آذرماه مصادف با هفتم محرم حدود 700 نفر از مردم روستای مصعبی[101] - در 30 کیلومتری سرایان- دست به تظاهرات زدند.[102]
در روزهای تاسوعا و عاشورا فرهنگیان و کارکنان جلودار تظاهرات مردم بخش خوسف بودند. در این دو روز مردم روستاهای اطراف درمیـان نیـز خشم خود را از رژیم پهلوی اعلام و تمثال شاه را پاره کردند: «محمد ابراهیم کریمی مدیر مدرسه تخت جان گزیک بیرجند در روز عاشورا و تاسوعا تمثال کد 66 را قطعه قطعه نموده و نیز اهانتهایی به کد 66 نموده و اغلـب اوقـات، مردم را برعلیه رژیم سلطنت تحریک مینماید.»[103] نام او بعدها در لیست مظنونین درجه اول آموزش و پرورش استان خراسان (در منطقه بیرجند و قاین) قرار گرفت.[104]
ساکنین «قریه سیج[105] از توابع زیرکوه بیرجند، مردم را ضمن دعوت به مجالس روضهخوانی، برعلیه دولت و دستگاهها تحریک مینمایند. نامبردگـان بـه قراء اطراف نیز رفته جهت مردم سخنرانیهایی برعلیه دولت میکنند.»[106] با فرا رسیدن روز تاسوعا، حدود 15 هزار نفر اعمّ از زن و مرد از روستاهای اطراف فردوس راهی شهر شدند تا در راهپیمایی این روز شرکت کنند.[107] روسـتای نوغـاب[108] از روستاهای اطراف شهرستان قـائن هم همین رویه را داشت و در حـال برپائی مجالس و تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی بودند.[109] محمدابراهیم کریمی مدیر مدرسه تخته جان[110] و گزیک هم در روزهای تاسوعا و عاشورا با پاره کردن عکس شاه، علیه او سخن گفت.[111]
در همین ایام محرم، ساواک خراسان علت برپایی اعتراضات در روستاهای خراسان را اعزام مبلغین مذهبی دانست که از سوی مراجع معروف مشهد اعزام گردیدند: «اخیراً از طرف آیات و روحانیون سرشناس و قشری شهر مشهد، گروهی از طلاب بـه روستاها و قراء استان خراسان به خصوص بیرجند و قاین مسـافرت کـردهانـد. طـلاب مذکور مأموریت دارند تا با سخنرانیهای تحریکآمیز خود، روستائیان را نسـبت بـه دولت بدبین و آنها را به شرکت در تظاهرات ضد ملی تحریک و تشویق...»[112]
نتیجهگیری
برآیند این پژوهش بیانگر آن است که انقلاب اسلامی در تمام استانها، شهرستانها، بخشها و روستاهای کشور اتفاق افتاد و تمام اقشار مختلف مردم در آن نقش داشتند. هر چند در مقام امتیاز دهی میتوان برای هر استان و یا قشر تفاوتهایی قائل شد. شاید یکی از دلایلی که روستاهای برخی از استانها دیرتر به انقلاب پیوستند، بعد مسافت و نبودن راههای مواصلاتی در این دوره باشد، چنانچه شاهد مثالهایی از آن در این مقاله آورده شد. در غیر این صورت همان شعارها و درخواستهای مردم ساکن در شهرها به تناسب در روستاها هم تکرار میشد. اهالی روستاهای دورافتاده همان شعار را تکرار میکردند که در شهرها بر سر زبانها جاری بود. نوارهای سخنرانی امام خمینی(ره) و دیگر روحانیون و وعاظ و اطلاعیهها و اعلامیهها در کمترین زمان ممکن با هر وسیلهای بود به شهرها و روستاها ارسال میشد و در کمترین زمان ممکن بین تودههای مردمی توزیع و پخش میشد. وجود گزارشهای متعدد با تکیه بر مجموعه اسناد ساواک و شهربانی نشان میدهد که انقلاب اسلامی، انقلابی فراگیر در شهر و روستا و دانشگاه و حوزههای علمیه و ادارات و کارخانهها بود و آگاهی مردم از ظلم و مفاسد مادی و معنوی رژیم پهلوی، همه مردم ایران را به قیام و خیزش واداشت و با مجاهدت اقشار مختلف، شهد پیروزی را در کام آنها روا داشت.
پینوشتها:
[1]. سالنامه آماری استان خراسان جنوبی، 1396، ص 59.
[2]. محمدباقرآخوندی، گزارش توصیفی و تحلیلی وضعیت فرهنگی و هنری استان خراسان جنوبی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول، 1400، ص 14 و 15.
[3] . تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1378، ص 162.
[4]. شهاباد نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان بیرجند است.
[5]. تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، همان، ص 265 و 267.
[6]. همان، ص 389.
[7]. همان، ص 389، به نقل از خشونت و فرهنگ، سازمان اسناد ملی ایران، از صفحات ۱۴۶ تا ۱۵۵.
[8]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، جلد اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1401، ص 164.
[9]. همان، ص 41.
[10]. روستای گسک در فاصله 62 کیلومتری بیرجند، از روستاهای فعال در مبارزات انقلاب اسلامی بود.
[11]. آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، جلد سوم، ص 476.
[12]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 42؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، جلد دوم، ص 25.
[13]. به عنوان نمونه رجوع کنید به؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 45، 246، 296.
[14]. افضلآباد روستائی در دهستان فشارود از توابع بخش مرکزی بیرجند است.
[15]. سید حسن طباطبایی قمی فرزند آیتالله سید حسین قمی از علمای معروف حوزه علمیه مشهد است. وی در جریان نهضت امام نقش بسیار اساسی در رهبری مردم مشهد ایفا کرد. موضعگیریهای تند او علیه رژیم پهلوی باعث شد تا در نیمه خرداد 1342 در مشهد دستگیر و در تهران زندانی گردد. ایشان همزمان با آزاد شدن امام در 15 فروردین 1343 آزاد و به مشهد بازگشت. سخنرانی او علیه لایحه حمایت از خانواده در سال 1346ش باعث تبعید او به زابل و پس از مدتی به کرج گردید. با شدت گرفتن مبارزات مردمی در سال 1357 ایشان در شهریور همان سال به مشهد بازگشتند و به فعالیتهای انقلابی خود تا پیروزی انقلاب ادامه داد.(جهت اطلاع بیشتر رجوع کنید به؛ نقش علمای مشهد در انقلاب اسلامی، حسن شمسآبادی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1389.)
[16]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 197؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، جلد ششم، 1400، ص 281.
[17]. روستایی در دهستان آفریز، بخش سده شهرستان قائنات استان خراسان جنوبی است.
[18]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 197.
[19]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، جلد ششم، ص 397.
[20]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 402.
[21]. روستای اسفاد از توابع شهرستان زیرکوه (حاجیآباد) که در فاصله 102 کیلومتری قائن و 15 کیلومتری زیرکوه واقع شده است.
[22]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 214؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، جلد 6، ص 353.
[23]. روستای آبیز از روستاهای شهرستان زیرکوه و در فاصله 7 کیلومتری شهر حاجیآباد و 160 کیلومتری بیرجند واقـع
شده است.
[24]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، جلد ششم، ص416.
[25]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 225.
[26]. آیسک، از شهرهای استان خراسان جنوبی است که در فاصله 22 کیلومتری جنوب شرقی شـهر فـردوس قرار دارد.
[27]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 337 و 338.
[28]. همان، ص 483.
[29]. همان، ص 438.
[30]. همان، ص 551.
[31]. گزیک از شهرهای مرزی استان خراسان جنوبی در بخش گزیک شهرستان درمیان است.
[32]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 248.
[33]. همان، ص 247.
[34]. همان، ص 209 و 210.
[35]. همان، ص 211.
[36]. روستای گریمُنج، روستائی واقع در دهستان نیم بلوک، بخش نیم بلوک شهرستان قائن است.
[37]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، ج 1، ص 249.
[38]. همان، ص 365.
[39]. همان، ص 492.
[40]. مدرسه علمیه جعفریه در سال 1339ش توسط آیتالله شیخ غلامحسین تبریزی(عبدخدایی) در مشهد تأسیس شد.
[41]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 501؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، جلد دوازدهم، ص 13.
[42]. شاهرخت، روستائی با قدمت تاریخی بسیار، در دهستان پترگان بخش مرکزی شهرستان زیرکوه و در فاصله حدود 120
کیلومتری شهر قاین واقع است.
[43]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 484.
[44]. همان، ص 306؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، جلد هشتم، ص 37.
[45]. روستای محمدآباد از توابع بخش مرکزی شهرستان طبس، که در دهستان منتظریـه واقـع شده است.
[46]. کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان یزد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، جلد دوم، ص 171.
[47]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 454.
[48]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجتالاسـلام سـیدعبدالکریم هاشمینژاد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 71.
[49]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 505.
[50]. همان، ص 506؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، جلد دهم، ص 429، و همان، جلد دوازدهم، ص 52.
[51]. احمد شیخان، فرزند یدالله در سال 1299ش در تهران به دنیا آمد، پس از انجام تحصیلات به خدمت ارتش درآمد و در رکن 2 مشغول شد. او در شهریور 1336 توسط سرتیپ حسن علویکیا معاون رکن 2 به ساواک معرفی و به آن سازمان منتقل شد و در اداره کل یکم به خدمت پرداخت. در اول تیرماه 1340 به اداره کل هشتم ساواک رفت و معاونت این اداره را به عهده گرفت و همزمان عضو دادگاه تجدیدنظر بود. سال بعد دوره فرماندهی و ستاد مشترک را در دانشگاه جنگ گذراند. سال 1343ش برای طی دوره 50 روزهای همراه با عدهای از افراد ساواک به لندن رفت. در مرداد 1349 و هنگامی که معاون اداره کل هشتم ساواک بود به ریاست ساواک خراسان منصوب گردید. در آذر 1354 به درجه سرتیپی رسید و در دی ماه 1357 به تهران فراخوانده شد و ریاست ساواک تهران به او سپرده شد.(پرونده انفرادی شیخان در ساواک)
[52]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 439.
[53]. همان، ص 444 و 445.
[54]. همان، جلد دوم، ص 19.
[55]. همان، ص 142.
[56]. همان، ص 143.
[57]. همان، ص 427.
[58]. روستای مود از توابع شهرستان سربیشـه در جنـوب اسـتان خراسان جنوبی و در 30 کیلومتری جاده ارتباطی بیرجند به زاهدان واقع شده است.
[59]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد اول، ص 498.
[60]. همان، ص 506.
[61]. همان، جلد دوم، ص 259.
[62]. همان، ص 470.
[63]. روستای برکوه، در فاصله 12 کیلومتری جنوب غربی سربیشه و در فاصله 86 کیلومتری بیرجند واقع شده است.
[64]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 369.
[65]. جهت اطلاع بیشتر رجوع کنید به همان، ص 467.
[66]. روستای محمدآباد از توابع بخش مرکزی شهرستان طبس میباشد که در دهستان منتظریه واقـع شده است.
[67]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص43.
[68]. همان، ص 125.
[69]. همان، ص 151.
[70]. روستای واشان، از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند، در فاصله 100 کیلومتری مرکز استان و 47 کیلومتری آرین شـهر (سده) واقع شده است.
[71]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 467.
[72]. همان، ص 463.
[73]. همان، جلد اول، ص 535.
[74]. همان، جلد دوم، ص 466.
[75] همان، ص 257.
[76]. سید مهدی عبادی صحیح است.
[77]. روستای کوشک القور، در دهستان القورات از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند واقع شده است.
[78]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 393.
[79]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، جلد هجدهم، ص 188.
[80]. روستای روم، بزرگترین روستای بخش سده از توابع شهرستان قائن است.
[81]. روستای سده، مرکز بخش سده شهرستان قائن، سده از 3 روستای انجمن، قهراً و نوغاب تشکیل و در سال 1383ش به شهر ارتقاء یافت و نام آن نیز به آرین شهر تغییر کرد.
[82]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 379.
[83]. همان، ص 257.
[84]. از توابع بخش مرکزی شهرستان خوسف.
[85] . از توابع بخش مرکزی شهرستان خوسف.
[86]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 187.
[87]. این سه روستا در دهستان فشارود از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند واقع شدند.
[88]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 226.
[89]. همان، ص 321.
[90]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، جلد بیست و یکم، ص 246.
[91]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 466.
[92]. همان، ص 371.
[93]. همان، ص 418.
[94]. همان، ص 310.
[95]. روستای معصومآباد در دهستان خوسف از توابع بخش مرکزی شهرستان خوسف واقع شده است.
[96]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 228.
[97]. همان، ص 320.
[98]. روستای نگینان، واقع در دهستان فخررود بخش قهستان شهرستان درمیان است.
[99]. روستای درخش، از توابع شهرستان درمیان و در فاصله 65 کیلومتری شهر بیرجند واقع شده است.
[100]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 441.
[101]. روستای مصعبی از توابع بخش مرکزی شهرستان سرایان و در فاصـله 45 کیلـومتری شهرسـتان فـردوس قـرار دارد.
[102]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 351.
[103]. همان، ص 423.
[104]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، همان، جلد 21، ص 246.
[105]. روستای سیج در دهستان زیرکوه از توابع بخش مرکزی شهرستان زیرکـوه واقـع شده است.
[106]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 258.
[107]. همان، ص 311.
[108]. روستای نوغاب، واقع در 65 کیلومتری غرب شهرستان قاین، به بهشـت منطقـه شـهرت دارد.
[109]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 428.
[110]. روستای تخته جان، روستائی است در دهستان قهستان واقع در بخش قهستان شهرستان درمیان.
[111]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان جنوبی، همان، جلد دوم، ص 423.
[112]. همان، ص 303.
از راست: حجتالاسلام محمدحسین شهاب، حجتالاسلام سیدحسن عندلیب مقدم (معروف به نجمالهدی)، حجتالاسلام سیدمحمد علی عندلیب، آیتالله محمدحسین آیتی
از راست نفر سوم: آیتالله محمدحسین آیتی، آیتالله محمدابراهیم ربانی، حجتالاسلام جواد عارفینژاد، حجتالاسلام سیداحمد رونقی
شهید سید حسین میر رضوی
شهید سید مهدی عندلیب مقدم
شهید احمد عدالتجو
شهید غلامرضا شریفیپناه
سردار شهید مهدی صبوری
شهید حجتالاسلام محمد شهاب
تعداد مشاهده: 5831