امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیری و پندپذیری چه اندک است. قصارالحکم، صفحه 118، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ما را در طول تاریخ و در سده‌های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده‌اند و دولت‌مردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 416.

 

مقالات با درج سند

هُژَبر یزدانی مولود نظام فاسد سیاسی و اقتصادی


تاریخ انتشار: 28 فروردين 1403

هژبر یزدانی

چکیده

هژبر یزدانی از سرمایه‌داران بزرگ دوران پهلوی دوم کار خود را از گله‌داری و کشت و صنعت آغاز نمود و با گسترش فعالیت‌هایش به سمت کارخانه‌داری و خرید بانک پیش رفت. او به تشکیلات بهائیت تعلق داشت و با حمایت این فرقه توانست به بزرگ‌ترین دامدار کشور تبدیل شود. سرمایه‌گذاری‌های یزدانی بیش از آن ‌که موجب رونق اقتصادی در کشور باشد، به دلیل بی‌توجهی‌هایش به قانون به زیان ساختارهای اقتصادی مملکت بود. او با دریافت وام از بانک‌ها و عدم وصول عمده بدهی‌هایش، در نظام بانکی کشور اخلال ایجاد کرده و بانک‌ها را تا حد فروپاشی پیش برده بود.

با اوج گرفتن تحولات انقلاب در سال 1357 رژیم پهلوی برای تسکین اعتراضات، تعدادی از مفسدان و متخلفان را بازداشت و محاکمه کرد که هژبر یزدانی نیز جزو آنان بود و در مرداد ماه بازداشت شد. اما قبل از تشکیل دادگاه و صدور حکم، رژیم پهلوی سقوط کرد و یزدانی محاکمه نشد. او این وضعیت را غنیمت شمرد و با سوءاستفاده از شرایط انقلابی از زندان فرار کرد و با خروج غیرقانونی از کشور به کاستاریکا رفت. یزدانی با مقدار پولی که توانسته بود از کشور خارج کند در کاستاریکا سرمایه‌گذاری کرد و به کشاورزی و بانکداری پرداخت.

 

مقدمه

هژبر یزدانی از جمله شخصیت‌های اقتصادی عصر پهلوی به حساب می‌آید که با حمایت‌های پیدا و پنهان فرقه بهائیت و دولتمردان فاسد این رژیم به سطوح بالا رسید. بررسی سیر صعود او و عوامل مؤثر بر آن می‌تواند بیانگر شاخصه‌های فضای سیاسی و اقتصادی آن دوران باشد. اعمال نفوذ محافل پنهان بر فضای رسمی کشور و نادیده گرفتن قوانین برای صاحبان ثروت و قدرت از جمله عواملی بود که باعث ظهور پدیده‌هایی همچون هژبر یزدانی می‌شد که علاوه بر تضییع منابع اقتصادی و ثروت عمومی، موجب اتلاف منابع طبیعی کشور نیز می‌گردید و بر خشم عمومی می‌افزود.

 

اوایل زندگی

هژبرالله یزدانی فرزند رضاقلی و شهربانو متولد 13 خرداد 1313 در خانواده‌ای بهائی در شهر سنگسر [مهدیشهر فعلی] از توابع سمنان به دنیا آمد. پدرش در دوران رضاشاه مدتی در ارتش خدمت کرده اما بعدها به عنوان گله‌داری ساده در سنگسر مشغول به فعالیت شده بود. بعد از مدتی خانواده یزدانی به تهران نقل مکان کرد و هژبر در تهران به مدرسه رفت. او کلاس اول تا پنجم ابتدایی را در دبستان زند در خیابان خیام کوچه‌باغ ایلچی و کلاس ششم ابتدایی را در دبستان جمشید جم[1] در خیابان نادری [جمهوری فعلی] کوچه مسعود سعد و دوره متوسطه را تا کلاس پنجم در دبیرستان فیروز بهرام[2] و دیپلم متوسطه را با یک سال تجدید تحصیلی از دبیرستان مدرس اخذ کرد.[3] هژبر دانش‌آموزی متوسط بود و به کُشتی و سوارکاری بیش‌تر از درس و مشق علاقه داشت. او با اصرار پدرش تا دیپلم درس خواند اما بعد از آن دیگر ادامه تحصیل نداد.[4] دو نفر از برادران هژبر به نام‌های ولی[5] و بدیع‌الله[6] شناخته شده هستند و از دیگر خواهران و برادرانش اطلاعاتی در دست نیست.

هژبر یزدانی از کودکی تحت حمایت سپهبد عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه و از متنفذترین اعضای تشکیلات بهائیت بود و با خانواده ایادی روابط نزدیک داشت. میرزا محمدتقی ابهری (ابن ابهر) پدر عبدالکریم ایادی از مبلغان طراز اول بهائیت و از یاران خاص عباس افندی (عبدالبهاء) بود. منیره شهمیرزادی[7] مادر سپهبد ایادی نیز از خواص بهائیت به حساب می‌آمد. هژبر یزدانی در مورد منیره شهمیرزادی می‌گوید: «او برای من مثل یک مادر بود. من بیش‌تر دوران کودکی‌ام را در خانه او گذراندم. به همین دلیل بود که سپهبد ایادی به من نزدیک بود.»[8]

هژبر یزدانی بعد از فارغ‌التحصیلی از مدرسه به خواست پدرش در سال 1331 با بهمنه درخشانی دختری بهائی از سمنان ازدواج کرد که دو سال از او بزرگ‌تر بود[9] و 14 سال بعد با دختری مسلمان به نام فاطمه جدلی عراقی[10] ازدواج نمود.[11] سند هر دو ازدواج نیز توسط لجنه بهائی صادر شد. حاصل این دو ازدواج چهار پسر به نام‌های کیومرث، نادر، کاوه و کیانوش و چهار دختر به نام‌های لیلی، نسرین، کتایون و کیاندخت بود.[12]

سید رضا نیازمند از سرمایه‌داران و مدیران صنعتی دوران پهلوی و از همسایگان هژبر یزدانی در تهران با اشاره به چراغانی کردن خیابان محل زندگی و پخش غذای نذری توسط یزدانی در ایام میلاد امام علی و عید غدیر خم تأکید دارد که در آن زمان «علی‌اللهی بودن[13] او نمود بیش‌تری داشت.»[14] البته قابل ذکر است که بهائیان شگردهایی برای تظاهر و همخوانی با جامعه مسلمان و شیعه ایران از بدو پیدایش در پیش گرفته بودند، که این مورد هم می‌تواند یکی از این ترفندها باشد.

 

در مسیر رشد

هژبر یزدانی کار خود را همچون پدرش از گله‌داری ساده و چوبداری[15] در سنگسر آغاز کرد. با افزایش گوسفندان و توسعه فعالیت‌هایش به تدریج به کشتارگاه تهران راه یافت و توانست جایگاه خود را در این مکان جدید تثبیت کند. به طوری که در گزارشی از ساواک در سال 1348 از او با عنوان «رئیس سندیکای چوبداران و حشم‌داران» یاد شده است.[16] دهه 1340 دوره‌ای است که عناصر بهائی به تدریج به بخش‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنری کشور، به عنوان ابزار استعمارگران آمریکایی، انگلیس و اسرائیلی، راه یافتند و به یکی از ارکان اداره کشور مبدل شدند. هژبر یزدانی نیز در کنار افرادی چون ثابت پاسال سرمایه‌دار و رئیس رادیو و تلویزیون، امیرعباس هویدا نخست‌وزیر، دکتر منوچهر شاهقلی وزیر بهداری، فرخ‌رو پارسا وزیر آموزش و پرورش، منصور روحانی وزیر آب و برق و وزیر کشاورزی و منابع طبیعی، مهدی میثاقیه سرمایه‌دار و صاحب استودیو میثاقیه و... از جمله بهائیانی بود که با پشتیبانی این فرقه توانست به رشد کم‌سابقه و قابل ملاحظه‌ای برسد.[17] او در این مسیر از حمایت‌های خاص عبدالکریم ایادی پزشک بهائی و از دوستان بسیار نزدیک شاه و نعمت‌الله نصیری رئیس ساواک نیز برخوردار بود.

فعالیت‌های یزدانی در دهه 1340 کم‌تر حاشیه‌ساز بود و او در این دوره توانست خود را به عنوان یکی از فعالین اقتصادی در سطح کشور مطرح نماید. اما به تدریج با تثبیت قدرت و ثروت فراوان خود، زدوبندها و دیگر فعالیت‌های غیرقانونی وی از ابتدای دهه 1350 به شکل چشم‌گیری افزایش یافت. او توانسته بود از طریق ایجاد ارتباط با مسئولان دولتی و سوءاستفاده از این روابط، قانون را به نفع خود نقض کرده یا دور بزند. به عنوان مثال طبق گزارش مخابره شده به ساواک، یزدانی در مرداد 1352 در جمعی بیان کرده بود: «چون ادارات ایران خصوصاً ژاندامری و ارتش پول‌پرست هستند، همه کاری می‌شود کرد. مثلاً با این‌که شاهنشاه آریامهر حساسیت زیادی در مورد اصلاحات ارضی دارند، مالک یک ده نزدیک حضرت عبدالعظیم بازار با من اختلاف داشت من با سی هزار تومان آن ده را از مالک خریدم، سپس با ژاندارمری تبانی کردم و با کمک ژاندارمری تمام زارعین را از ده بیرون نمودم و افرادی از خودم به جای آنان گماردم و رفتم از اصلاحات ارضی بازرس آوردم. از هر کس سؤال شد گفت در اینجا کارگر هستم و به این صورت ده را تصرف نمودم و زارعین قبلی هم هر کجا شکایت نمودند ترتیب اثری داده نشد.»[18]

از اولین اقدامات مافیایی یزدانی می‌توان به لغو قرارداد اجاره زمین بین یکی از برادران شاه و دامداری از سنگسر اشاره نمود. دامدار سنگسری زمینی را از یکی از برادران شاه اجاره کرده بود، اما یزدانی با پیشنهاد دو برابر اجاره بها موفق شده بود قرارداد قبلی را لغو و زمین را از آنِ خود کند. دامدار سنگسری که توان مخالفت با تصمیم برادر شاه را نداشت و در این اتفاق نیز متضرر شده بود، تصمیم گرفت از یزدانی انتقام بگیرد. ظاهراً یک درگیری چند ماهه بین آن دامدار و هژبر یزدانی در جریان بود و گاهی هم به خیابان‌های تهران کشیده می‌شد. یکی از افراد یزدانی در این مورد ادعا کرده بود: «ما هرگز نمی‌توانستیم به تنهایی بیرون برویم، چرا که احتمال داشت به دست گروه دیگر بیفتیم.» ظاهراً در این درگیری‌ها نیز تعدادی از افراد جان خود را از دست داده بودند.[19]

یزدانی حامیان قدرتمندی در بین مسئولان دولتی داشت. به طور مثال تیمسار نعمت‌الله نصیری اصالتاً اهل سمنان بود و از گذشته با هژبر یزدانی مراودات نزدیک داشت. زمانی هم که نصیری در سال 1343 به ریاست ساواک رسید حمایت‌های او از یزدانی گسترده‌تر شد. با این حال هژبر از روابط حسنه با مدیران محلی ساواک در سمنان نیز غافل نبود. به طوری که ساواک مطلع می‌شود بعد از انتصاب سرهنگ زند وکیلی به ریاست جدید این سازمان در سمنان، یزدانی «در نظر دارد به نحوی با نامبرده ملاقات و آشنایی پیدا نماید و عنداللزوم برای رفع و رجوع مسائل مربوط به خود نظر سرهنگ زند وکیلی را جلب و از امکانات سازمان اطلاعات و امنیت سمنان استفاده نماید.»[20]

حامی دیگر هژبر یزدانی در دولت منصور روحانی بود که مدتی وزارت آب و برق و مدتی هم وزارت کشاورزی را برعهده داشت. سید رضا نیازمند در رابطه با حمایت‌های منصور روحانی از یزدانی بیان می‌کند: «با توجه به این‌که در وزارت کشاورزی مسئولیتی بر عهده داشت، زیر پر و بال هژبر را گرفت و با توجه به هوش، استعداد و زرنگی که او داشت کار خود را توسعه داد، روز به روز بر تعداد گوسفندهایش افزود و از نفوذ بیش‌تری در دربار و دولت برخوردار شد.»[21] رضا نیازمند نقش روحانی را در گسترش فعالیت‌های تجاری یزدانی مهم می‌داند و می‌گوید: «هژبر با توجه به دوستی‌اش با روحانی از رانتی برخوردار شد تا بتواند گوسفندان خود را در این مراتع بچراند. با ملی شدن مراتع، آقای روحانی باید‌ برای چرای گوسفند‌ان پروانه صاد‌ر می‌کرد‌. روال به گونه‌ای بود‌ که اگر هژبر یزد‌انی هزاران هکتار مرتع می‌خواست به راحتی د‌ر اختیارش می‌گذاشتند‌ ولی اگر یک فرد‌ عاد‌ی یا چوپان جزء پنج هکتار زمین می‌خواست، باید‌ فرم‌های زیاد‌ی را پر می‌کرد‌ و با مأموران راهی مرتع مورد‌ نظر می‌شد‌ تا مباد‌ا خطایی از او و گوسفند‌انش سر بزند‌. این رفتارهای د‌وگانه پس از ملی کرد‌ن مراتع سبب شد‌ یک عد‌ه بیچاره نتوانند‌ مرتع بگیرند‌. یا از آنان حق و حساب بی‌جا گرفته می‌شد‌ یا این ‌که آن قد‌ر تحت فشار قرار می‌گرفتند‌ که مجبور می‌شد‌ند‌ گوسفند‌ان خود‌ را به فروش برسانند‌.»[22]

با توجه به سودآوری فعالیت‌های اقتصادی، یزدانی تصمیم می‌گیرد سرمایه‌گذاری‌های خود را گسترش دهد و به کشت و صنعت و خرید کارخانه و زمین روی آورد. از جمله شرکت‌ها و کارخانه‌های او می‌توان به شرکت قند اصفهان، شرکت قند شیروان، شرکت قند قزوین، شرکت شاهین‌کی، کشت و صنعت ایران و آمریکا، شرکت پاکریز، کفش اطمینان، کفش ایران، فلور ایران، کارخانه‌های پی‌وی‌سی سنگسر و اصفهان، کارخانه‌های پنبه و شرکت پوست و نیز عمران بلوچستان اشاره کرد. او هزاران رأس گوسفند داشت که در کنار بهره‌برداری از محصولات لبنی و گوشتی، پوست آن‌ها را نیز در کارخانجات خود فراوری کرده و با چرم حاصل از آن‌ها، پوشاک چرمی تولید می‌کرد و در فروشگاه‌های زنجیره‌ای خود به فروش می‌رساند.

یزدانی برای به تصاحب در آوردن این کارخانه‌ها در مدت زمانی اندک از بانک‌های مختلف وام و اعتبارات دریافت می‌کرد. او با زد و بند با مسئولین بانکی یا فشار مقامات دولتی توانست از طریق دریافت وام و خرید و فروش املاک و کارخانه‌ها به دارایی‌های عظیمی برسد. رشد اقتصادی یزدانی به قدری غیرعادی بود که مقامات اقتصادی دولت به این روند مشکوک شده و حساب‌های یزدانی را بررسی کردند. محمد یگانه رئیس وقت بانک مرکزی نحوه گسترش فعالیت‌های یزدانی را این چنین توضیح می‌دهد: «ایشان به تدریج از این رشته چوبداری خودش خارج می‌شود و شروع می‌کند به خرید مستغلات و کارخانجات و به اصطلاح شرکت‌های کشت و صنعت ایجاد کردن. صاحب شرکت‌های متعددی می‌شود و با [...] یک دارایی بسیار بسیار هنگفت. و مسئله این بود که این پول‌ها از کجا آمده و به این مقدار؟ [...] آن موقع ما رفتیم و در بانک مرکزی مطالعاتی که کردیم معلوم شد نه بیشتر این پول‌ها [مال خودش است.] خودش با مقداری پولی شروع کرده ولی بعداً می‌رود از بانک‌ها قرض می‌کند و با پول بانک‌ها از این دست به آن دست شروع کرده، این کارخانه را خریدن، آن زمین را خریدن. قیمتش بالا رفته مقداری فروخته استفاده کرده و مرتب هم به این و آن پول می‌دهد و خودش را به این ترتیب نگه داشته. [...]

ما که مطالعاتی کردیم در آن موقع دیدیم که ایشان رفته از سیستم بانکی در حدود هفتصد- هشتصد میلیون تومان پول قرض کرده، این در حدود [سال] هزار و نهصد [...] هفتاد و چهار است یا هفتاد و پنج است [...] [یزدانی] به این نکته رسیده بود که اگر شما نفوذی در بانکی داشتید [...] می‌توانید از منافعش استفاده بکنید. مثلاً می‌رفت رئیس شعبه‌ای را در فلان جا می‌دید و فرشی می‌داد و پولی می‌داد، کمیسیونی به او می‌داد و از طریق ایشان مثلاً چهل میلیون تومان قرض می‌کرد، صد میلیون تومان دویست میلیون تومان قرض می‌کرد یا هر چی.»[23]

 

ارتباط با تشکیلات بهائیت

تشکیلات بهائی در دوران پهلوی اموال گسترده‌ای در ایران داشت. اما به دلیل این ‌که این فرقه در ایران به رسمیت شناخته نشده بود، امکان ثبت این اموال به نام تشکیلات بهائیت وجود نداشت. از این رو املاک و موقوفات آن‌ها به اعضای مورد اعتمادشان منتقل می‌شد و این افراد به نام خود و در اصل برای تشکیلات بهائی به فعالیت اقتصادی مشغول بودند. در کتاب قرن بدیع که شوقی افندی رهبر بهائیان در سال 1944 م/ 1323 ش به نگارش درآورده است، به این شگرد بهائیت اشاره شده و در ادامه فهرستی از املاک و موقوفاتشان در ایران بیان می‌گردد.[24] حسین فردوست رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی در مورد حمایت اعضای تشکیلات بهائیت از یکدیگر می‌نویسد: «بهائیانی که به مقامات حساس می‌رسیدند از موقعیت خود برای ثروتمند شدن جامعه بهائیت استفاده می‌کردند تا از این طریق اقتصاد مملکت را به دست گیرند.»[25] این رفتار آن‌ها که توجه فردوست را به خود جلب نموده بود همان سیاستی است که شوقی افندی در کتاب قرن بدیع به آن اشاره کرده بود.

هژبر یزدانی نیز از معتمدان فرقه بهائیت بود. او از کودکی به خانه ابن‌ابهر و منیره شهمیرزادی از مبلغان و خواص بهائیت رفت‌وآمد می‌کرد و با عبدالکریم ایادی روابط صمیمانه داشت. در دوران اقتدار سپهبد ایادی بهائیان بسیاری از جمله یزدانی ترقی کردند و ثروتمند شدند. فردوست در مورد منشاء اموال هژبر یزدانی می‌نویسد: «هژبر یزدانی با حمایت ایادی به قدرتی تبدیل شد و اراضی وسیعی را در باختران و مازندران و اصفهان و غیره در اختیار گرفت و برای من معلوم شد که تمام این وجوه متعلق به بهائیت است و این معاملات را یزدانی برای آن‌ها ولی به نام خود انجام می‌دهد.»[26]

یکی از شیوه‌های کاری یزدانی این بود که در کارخانه‌های خریداری شده افراد مورد نظر خود را می‌گماشت. به عنوان مثال بعد از خرید کارخانه قند اصفهان حدود 30 نفر افراد غیر فنی را وارد کارخانه کرد و قصد داشت حقوق این افراد را بیش از کارگران فنی و باسابقه قرار دهد که با اعتراض کارگران مواجه شد و حتی مدیر کارخانه نیز در واکنش به این اتفاق استعفاء داد. یزدانی هم به جای او فرزند خود کیومرث را که در آن زمان 22 سال داشت به عنوان مدیر کارخانه منصوب کرد.[27] در گزارش یک ماه بعدِ ساواک از اعتراضات کارگران بیان می‌شود: افرادی که یزدانی در این کارخانه استخدام کرده بهائی بوده‌اند و کارگران از این که در اختیار بهائیان قرار گرفته‌اند از مالک سابق کارخانه ناراحت هستند.[28] گزارش‌هایی نیز از شیروان مخابره شده بود که یزدانی بعد از خرید کارخانه قند شیروان عده‌ای از کارکنان و کارمندان کارخانه را اخراج کرده و عده‌ای دیگر را که بهائی هستند به جای آن‌ها به استخدام درآورده است. همچنین سکونت این افراد در شهرستان شیروان باعث ناراحتی عده‌ای از اهالی آنجا شده بود.[29]

حمایت‌های تشکیلاتی بهائیت از اعضای خود را می‌توان به شکلی بارز در مواجهه با گزارشی که در سال 1355 علیه هژبر یزدانی تهیه شده بود مشاهده نمود. در اردیبهشت ماه 1355 دایره اطلاعات ژاندارمری کشور گزارشی به ساواک ارسال کرد با این مضمون که «شخصی به نام هژبر یزدانی (صندوقدار و خزانه‌دار فرقه بهائی) چند سال قبل مبلغ 5 /3 میلیون ریال به منظور پرواربندی از وزارت کشاورزی وام دریافت [کرده بود] و چون قادر به باز پرداخت نبوده منجر به صدور اجرائیه گردیده ولی آقای مهندس روحانی [بهائی] (وزیر کشاورزی فعلی) مبلغ 830 میلیون ریال وام به نامبرده پرداخت و علاوه بر آن هزاران هکتار زمین (از مراتع مورد تصرفی دولت از مردم واقع در اطراف ساوه و اردستان) نیز در اختیار نامبرده گذارده شده و نیز اجازه حفر چاه در این مناطق به ایشان داده شده است.» یکی از مقامات ساواک در حاشیه این گزارش نوشته است «اداره کل سوم تحقیق نمایید فکر می‌کنم مغرضانه است آنچه اطلاع دارم قرارداد رسمی و برای تأمین گوشت طبق مقررات اقدام نموده است و قراردادها رسمی است و برای علوفه و جو جهت پرورش دام است.»[30] شایان ذکر است ریاست اداره کل سوم (امنیت داخلی) در این زمان با پرویز ثابتی بوده که او نیز از بهائیان سمنان است و از نتایج این تحقیق تا زمان بازداشت یزدانی اطلاعی در دست نیست.

 

بانکداری

هژبر یزدانی بعد از دریافت تسهیلات مختلف از بانک‌ها و رسیدن به ثروتی هنگفت تصمیم گرفت شخصاً وارد سیستم بانکداری شود تا روند دریافت تسهیلات برای فعالیت‌های دامداری و صنعتی خود را هموارتر نماید. او شروع به خرید سهام بانک‌های مختلف از جمله بانک اصناف و بانک بیمه بازرگانان که سهامشان سیر نزولی داشت، کرد. به گفته رئیس وقت بانک مرکزی، یزدانی سهام هیئت مدیره بانک اصناف را که در بازار چهار - پنج ریال خرید و فروش می‌شد بیست و پنج ریال خرید و صاحب 70 الی 75 درصد از سهام این بانک شد.[31]

حسین فردوست در مورد خرید بی‌ضابطه سهام بانک‌ها توسط یزدانی می‌نویسد: «چند مورد از معاملات یزدانی را شخصاً شنیدم. یک روز [ابوالحسن] ابتهاج، مدیرعامل بانک ایرانیان به من تلفن کرد که از این پس در بانک ایرانیان سمتی ندارد و تمام سهام بانک و ساختمان و اثاثیه و وسایل آن به هژبر یزدانی فروخته شده است. یک روز هم [محمدمهدی] سمیعی رئیس بانک توسعه کشاورزی، به من شکایت کرد که فرد بی‌تربیتی با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته که نامش یزدانی است و می‌خواهد سهام بانک با ساختمان و وسایل به او واگذار شود! سمیعی پاسخ داده که این امر منوط به اجازه وزارت کشاورزی و تصویب دولت است. یزدانی با خشونت جواب داده که «ترتیب آن را هم می‌دهم!»»[32]

یزدانی با سوءاستفاده از قدرت و نفوذ خود از بانک‌های مختلف وام‌های کلان می‌گرفت و با وجوهی که به دست می‌آورد سهام همان بانک‌ها را می‌خرید. او به این طریق بخشی از سهام هشت بانک مختلف را خریداری کرده بود. همچنین تصمیم داشت بانک صادرات ایران را که بزرگ‌ترین بانک خصوصی کشور بود تصاحب کند. محمد یگانه وزیر وقت اقتصاد و دارایی از برنامه‌ای که باند هژبر یزدانی برای تصاحب بانک صادرات داشته است، یاد کرده و بیان می‌کند که حسنعلی مهران رئیس بانک مرکزی به او گفته است: «پیشنهادی هست از طرف تیمسار نصیری رئیس ساواک به این ترتیب که وضع بانک صادرات و واردات بد است، مدیریتش بد است و برای نجات بانک بایستی مدیریتش عوض بشود. تا موقعی که آقای محمدعلی مفرح رئیس این بانک در تهران است ایشان نمی‌گذارد این بانک سالم بشود. جلوی اقداماتی که لازم است و بایستی گرفت، ایشان می‌گیرند. پس بایستی ایشان را از ایران تبعید کرد به خارج. در غیاب ایشان مجمع عمومی را دعوت کرد، مسائل بانک را مطرح کرد و بعداً هیئت مدیره جدیدی را به وجود آورد.» یگانه معتقد است گروه هژبر یزدانی با اتکاء بر میزان سهام خود و دخالت کسانی چون تیمسار نصیری قصد داشته است مدیریت بانک صادرات را به دست گرفته و سیصد و پنجاه میلیارد تومان سرمایه آن را تصاحب کنند.[33]

زمانی که هژبر یزدانی دو سوم سهام بانک صادرات ایران را به دست آورد، مسئولان اقتصادی کشور از رشد سرطان‌گونه او احساس خطر کردند.[34] آن‌ها از سرنوشت وام‌هایی که به او داده شده بود بی‌اطلاع بودند و به دلیل این ‌که یزدانی بزرگ‌ترین وام گیرنده کشور بود، بازداشت وی و توقیف اموالش را دارای آثار سوئی بر صنعت و اقتصاد کشور می‌دانستند.[35] با انتشار اخبار استیلای یزدانی بر بانک صادرات، علمای اسلامی و متدینین هم احساس خطر کردند. آن‌ها واگذاری بانک صادرات به عنوان دومین بانک بزرگ کشور به یک فرد بهائی را تهدیدی برای جامعه اسلامی می‌دیدند.

طبق گزارش ساواک آیت‌الله علامه یحیی نوری در تاریخ 13 آذر 1356 با یکی از اعضای هیئت مدیره بانک صادرات تماس گرفته و اعلام می‌کند: «با توجه به این‌ که ملت ایران مردمی اهل تشیع می‌باشند، جامعه روحانیت در نظر دارد برای روز اول محرم [...] فتوا دهد که ملت ایران از باز کردن حساب در بانک صادرات ایران خودداری نمایند زیرا انجام این امر خلاف شرع و اصول مذهب تشیع می‌باشد.» علامه نوری در ادامه بیان می‌کند: «در صورتی که سهام بهائیان در بانک صادرات ایران توسط افراد مسلمان خریداری گردد، جامعه روحانیت در ایران از فتوای تحریم بانک صادرات ایران خودداری خواهد نمود.»[36]

آیت‌الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی نیز اعلام کرد: اگر یزدانی اسلام نیاورد یا سهام خود را به بانک پس ندهد، بانک صادرات را تحریم خواهد نمود.[37] آیت‌الله سید احمد خوانساری نیز به تحریم بانک صادرات پیوست و اعلام کرد دیگر در این بانک پولی نخواهد گذاشت. طبق گزارش ساواک «به همین علت عده زیادی از تجار و بازرگانان و حتی افراد عادی در تهران و شهرستان‌ها پول خود را از این بانک خارج نموده‌اند.»[38]

27 آذر 1356 علامه نوری در جلسه‌ای ضمن توضیح در مورد سهامداری یک بهائی در بانک صادرات بیان می‌کند: «گذاشتن پول مسلمین را در این بانک تحریم کردیم و به مسلمین تذکر دادیم که حساب‌های بانکی و موجودی نقدی خودشان را از بانک صادرات بیرون بکشند و این کار در سطح تهران خیلی جالب عملی شد. به خصوص حدود 11 سرا از سراهای بازار حساب‌های خود را تاکنون از بانک بیرون کشیده‌اند و عصر روز شنبه آقای حکیمی داماد آیت‌الله خوئی حضور داشتند که وقتی مردم تلفن می‌کردند حدود هشتصد میلیون فقط در روز مذکور به وسیله مسلمین از بانک صادرات بیرون کشیده شده است. [...] ما حرکت خود را تدریجی انجام می‌دهیم در مرحله اول مسلمین حساب خود را بیرون می‌کشند و حساب جدید باز نمی‌کنند و در مرحله دوم تحریم بانک است که کارکنانش نتوانند کار کنند و مرحله سوم این ‌که بانک صادرات الان در فشار قرار گرفته است.»[39]

علامه نوری در دی ماه 1356 در مذاکره با فردی که ساواک به هویت او پی نبرده است در مورد علت فتوای تحریم بانک صادرات می‌گوید: «اگر روزانه درآمد بانک صادرات فرض کنیم ده میلیون تومان باشد، یک میلیون مال هژبر یزدانی می‌باشد و این از نظر روابط شرعی کار درستی است [نیست] و این فرد [...] یک بهائی صرف نیست بلکه از فعال‌ترین عناصر بهائی است. [...] ما مسلمین در تمام کارها و فعالیت‌های روزانه خود باید مرتب یک میلیون تومان به جیب هژبر بهائی بریزیم، چرا با بانک‌های دیگر معامله نکنند که هژبر بیاید یک قلم صد میلیون تومان جهت ساختمان محفل الاعلاء و بیت‌العدل بزرگ عکا در اسرائیل که بهائیان می‌سازند، پول بدهد.»[40]

تحریم شرکت‌ها و بانک‌هایی که هژبر یزدانی در آن‌ها سهامدار بود در شهرهای مختلف چنان گسترش یافت که احتمال رکود یا ورشکستگی بانک صادارات مطرح گردید.[41] حسنعلی مهران رئیس بانک مرکزی برای جلوگیری از ورشکستگی بانک به هژبر یزدانی اعلام کرد از خرید بیش‌تر سهام خودداری کرده و سهام‌هایی را هم که در گذشته خریده است به فروش برساند.[42] مدتی بعد نیز محمدعلی مفرح مدیرعامل بانک از سمت خود برکنار شد و حبیب اخوان که پیش از آن قائم‌مقام این بانک بود جایگزین وی گردید.[43]

سرانجام هژبر یزدانی تمام سهام خود را در اختیار بانک قرار داد و عده‌ای از بازاریان سهام وی را خریداری کردند.[44] یزدانی در نامه‌ای به بانک صادرات تعداد سهام خود و فرزندانش را چنین اعلام می‌کند: هژبر یزدانی (850 /80 سهم)، نادر یزدانی (30650 سهم)، کیومرث یزدانی (31465 سهم)، کاوه یزدانی (29002 سهم)، لیلی یزدانی (29821 سهم)، کیانوش یزدانی (30885 سهم)، کیاندخت یزدانی (29905 سهم)، نسرین یزدانی (31281 سهم)، کتایون یزدانی (30726 سهم). او از بانک صادرات می‌خواهد این تعداد سهام را در بورس اوراق بهادار به قیمت هر سهم حداقل 25000 ریال به فروش برساند و وجوه حاصل از آن را به حساب وی واریز نماید.[45]

 

بازداشت

24 مرداد 1357 هژبر یزدانی با شکایت اداره جنگل‌ها و مراتع اردستان یزد و به اتهام تصرف غیرقانونی 400 هکتار زمین در اطراف این شهر بازداشت شد. این حکم پس از چند مرتبه بی‌توجهی یزدانی به احضارهای دادگاه، از سوی بازپرس پرونده صادر شد و مأموران دادگستری یزدانی را دستگیر کرده و تحویل دادسرای تهران دادند. با بازداشت یزدانی پرونده‌های دیگر او از جمله پرونده‌ای مربوط به اراضی ورامین در شعبه 14 دادسرای تهران تجمیع شد. بازپرس پرونده نیز 160 میلیون تومان وثیقه تعیین کرد که بیش‌ترین میزان وثیقه تا آن زمان بود.[46] محمد باهری وزیر دادگستری در 18 مهر 1357 طی نامه‌ای به منوچهر آزمون وزیر مشاور در امور اجرایی اتهامات هژبر یزدانی را چنین برمی‌شمارد: 1- یک فقره معاونت در ایراد ضرب منتهی به نقص عضو 2- یک فقره ایراد ضرب منتهی به شکستن استخوان 3- سه فقره تجاوز به حقوق عمومی 4- دو فقره تخریب مال غیر 5- پنج فقره تعدی نسبت به محصول اشخاص.[47]

خبرنگار روزنامه کیهان در مورد نحوه انتقال یزدانی به دادسرا می‌نویسد: «هنگامی که هژبر یزدانی توسط مأموران اجرائیات دادسرا به دادسرا آورده شد، بیش از 15 تن از محافظان شخصی او، وی را همراهی می‌کردند و پس از تحویل شدن هژبر به بازپرس شعبه 14، محافظان او پشت در بازپرس و راهروی دادسرا به قدم زدن پرداختند.»[48]

یزدانی بعد از بازداشت اقداماتی را برای آزادی خود انجام داد. از جمله برای حاجی خدادادخان خداداد (صاحب میدان تره‌بار امین‌السلطان) پیغام فرستاد تا برای استخلاص او اقداماتی انجام دهد.[49] بهائیان نیز به تکاپو افتادند تا مبلغ کافی برای تأمین وثیقه فراهم کنند.[50] از دیگر اقدامات یزدانی فروش یا پنهان کردن اموال خود برای جلوگیری از مصادره بود. او در 23 مرداد ماه به رئیس کارخانه قند شیروان دستور داد تا ظرف 24 ساعت نام وی را از روی تابلوهای مزارع این کارخانه که چندین کیلومتر در مسیر مشهد تا بجنورد بود پاک کنند، چرا که احتمال داشت این مزارع از طرف دولت توقیف شوند.[51]

ساواک در 29 شهریور 1357 به فروش سریع گوسفندان هژبر نیز اشاره کرده است. در این گزارش آمده: «برادر وی به نام ولی یزدانی که نماینده دامداری‌های ارتش نیز می‌باشد از ترس توقیف گوسفندها شروع به فروختن و پنهان نمودن بیست و هشت هزار رأس (28000) گوسفندهای هژبر یزدانی که تا چند روز قبل در منطقه کندوان و گچسر در چراگاه‌های ییلاقی بوده است نموده و حدود پنج هزار رأس آن نیز در یکی از دامداری‌های خود واقع در باباسلمان شهریار مخفی [کرده] تا بعداً به فروش برساند.» منبع ساواک به جابجایی گوسفندان هژبر یزدانی پیش از آغاز فصل کوچ اشاره کرده و بیان می‌کند: «برادر وی به محض اطلاع از دستگیر شدن هژبر یزدانی شروع به فروختن و پنهان کردن گوسفندها نموده است تا مورد توقیف دولت واقع نشود در حال حاضر مشغول حمل گوسفندها با کامیون می‌باشد. ضمناً در منطقه پلور و نقاط دیگر نیز جمعاً دارای یکصد و بیست هزار رأس گوسفند می‌باشد.»[52]

بررسی‌های انجام شده مشخص کرد هژبر یزدانی، 17 پرونده مفتوح در سطح کشور دارد و احتمال افزایش مجدد تعداد آن‌ها هم بود. با توجه به این شرایط یزدانی ممنوع‌الملاقات شد.[53] بانک صادرات نیز با انتشار اطلاعیه‌ای عضویت وی را در هیئت مدیره این بانک تکذیب و اعلام کرد او دیگر حتی سهامدار بانک هم نیست.[54]

هژبر یزدانی زمانی که در بازداشت به سر می‌برد برای آزادی خود با بعضی از مقامات مکاتبه داشت. او به فرح دیبا نامه نوشت و خواستار آزادی ساعتی خود در چند روز هفته برای رسیدگی به اموالش شد.[55] فرح نیز با بیان «این [نامه] را من مطالعه نمی‌کنم» نامه یزدانی را برای دولت ارسال کرد.[56] هژبر دو نامه در 2 مهر[57] و 20 مهر[58] 1357 به جعفر شریف‌امامی نخست وزیر نوشت و از او خواست با قبول وثیقه، اجازه آزادی او را بدهند تا بتواند شرکت‌ها و کارخانجات خود را اداره کند. یزدانی با تیمسار نصیری ریاست ساواک که از حامیان اصلی وی بود نیز نامه‌نگاری کرد تا مجوزی بگیرد روزی دو- سه ساعت و تحت مراقبت از زندان خارج شود و به امور اقتصادی خود بپردازد. یزدانی در این نامه به نصیری نوشت: «به طوری که خاطر مبارک مسبوق است اینجانب فقط در اثر هیاهو و جنجال به زندان افتاده‌ام وگرنه جرمی حتی خلافی مرتکب نشده‌ام.»[59] یزدانی به نخست‌وزیرهای بعدی غلامرضا ازهاری[60] و شاپور بختیار[61] نیز نامه‌هایی مشابه نوشت از آن‌ها تقاضای مرخصی‌های ساعتی یا آزادی به قید وثیقه کرد که هیچ کدام نتیجه مطلوبی برای او نداشت.

بعد از بازداشت هژبر یزدانی، کارگران کارخانه قند شیروان که 3 ماه بود حقوق دریافت نکرده بودند، روزانه در محوطه این کارخانه اجتماع نموده و خواستار پرداخت حقوق خود می‌شدند. مسئولان کارخانه نیز اعلام کرده بودند با زندانی شدن یزدانی هیچ‌گونه اعتباری حواله نمی‌شود و کلیه دیون به تعویق افتاده است. آن‌ها مدعی بودند اگر این وضع ادامه یابد پیمانکاران نیز از تحویل چغندر به کارخانه خودداری خواهند کرد و شرایط بدتر خواهد شد.[62] بر این اساس کاظم ودیعی وزیر کار و امور اجتماعی در 4 مهر 1357 از شریف امامی نخست‌وزیر درخواست کرد برای جلوگیری از تعطیلی کارخانه‌های هژبر یزدانی خصوصاً کارخانه قند شیروان این کارخانه‌ها تحت مدیریت هیئت حمایت از صنایع قرار گیرد.[63] شریف امامی نیز طی نامه‌ای به محمد یگانه وزیر امور اقتصادی و دارایی درخواست کرد کمیسیونی با شرکت وزیر صنایع و معادن، رئیس بانک مرکزی، مدیرکل بانک ملی و رئیس اتاق صنایع و معادن تشکیل شود تا به دارایی و بدهی‌های هژبر یزدانی رسیدگی شود و کارخانجات وی تعطیل نگردند.[64] همچنین در نامه‌ای به دادگستری درخواست کرد بررسی کنند امکان رسیدگی به اموال یزدانی توسط خودش یا هیئت حمایت از صنایع وجود دارد یا خیر.[65]

طبق مندرجات پرونده و شرایط مالی هژبر یزدانی وزارت دادگستری تصمیم داشت او را ورشکست اعلام کند اما با توجه به این ‌که میزان بدهی‌های یزدانی به بانک صادرات سه میلیارد و هفتصد میلیون تومان در مقابل وثیقه، سفته و چک بود و این مبلغ بدهی تقریباً شامل کل سرمایه بانک صادرات می‌شد، مقامات وزارت امور اقتصادی و دارایی معتقد بودند اعلام ورشکستگی هژبر یزدانی در اذهان عمومی ورشکستگی بانک صادرات را متبادر می‌کند. به همین دلیل این کار را از نظر سیاسی و اقتصادی به مصلحت کشور نمی‌دانستند.[66]

با ادامه بازداشت یزدانی و اوج‌گیری انقلاب اسلامی، وضعیت کارخانه‌های یزدانی بدتر شد. کارگران با تجمعات اعتراضی خواهان دریافت معوقات خود بودند و کارخانه‌ها نیز روز به روز با وضعیت مالی بدتری مواجه می‌شدند. از جمله این‌که تجهیزات آبرسانی 24 حلقه چاه عمیق متعلق به شرکت قند شازند که در ابتدای بازداشت یزدانی توقیف و از مالکیت او خارج شده بود[67] آتش گرفت[68] یا کارخانه قند کرج توان پرداخت حقوق کارگران و کارمندان خود را نداشت که بحث واگذاری آن به سازمان گسترش صنایع ایران مطرح گردید تا از تعطیلی آن جلوگیری شود.[69]

اوایل دی ماه 1357 هژبر یزدانی در نامه‌ای به بختیار ضمن انتقاد به مقامات قضایی که با آزادی او موافقت نمی‌کردند می‌نویسد: «شخصی چون من که تمام هستی و دارایی و درآمد حاصل از سرمایه موروثی‌ام را به ماشین‌های صنعتی کشاورزی تبدیل و برای اشتغال حدود شصت هزار کارگر و کارمند و دامدار این آب و خاک صرف کرده و می‌کنم و توهم و حتی تصور قدرت اختفاء یا خروج از کشور متحمل نمی‌باشد در بند زندان نگهداشته‌اند در حالی که می‌توانسته و می‌توانند با تبدیل تأمین بازداشت موقت به اخذ وثیقه یا کفیل به هر میزان که متناسب می‌دانند مرا در اختیار داشته و احتیاطاً به تمام مقامات و مرزهای مملکت بخشنامه کنند که اگر من قصد خروج از کشور داشته باشم جلوگیری نمایند.»[70] حدود یک ماه و نیم بعد از این نامه هژبر یزدانی در جریان تصرف زندان قصر توسط انقلابیون با کمک افرادش و به همراه سرتیپ منصور محرری رئیس زندان قصر موفق به فرار می‌شود. طبق ادعای یزدانی او پس از چند ماه اختفاء در سنگسر با استفاده از یک پاسپورت جعلی ترکیه‌ای از کشور خارج شده و ابتدا به آمریکا و بعد به کاستاریکا می‌رود.[71]

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی

با پیروزی انقلاب اسلامی، وابستگان به رژیم پهلوی و متخلفان و مفسدان اقتصادی منجمله هژبر یزدانی تحت تعقیب قرار گرفتند. محمود جعفری از اعضای کمیته شهرری در این باره می‌نویسد: «اینجانب در پایان بهمن سال 57 (28 یا 29 بهمن ماه) از طریق کمیته شهر ری جهت ردیابی فرار هژبر یزدانی به مهدی‌شهر [سنگسر] اعزام شدم. لیکن به محض ورود متوجه شدم، هژبر یزدانی به اتفاق چند نفر افراد مسلح و سرهنگ محرری و ثابتی[پرویز ثابتی روز نهم آبان ۱۳۵۷ از کشور خارج شده بود] به منزل همت سیف علیان آمده‌اند و شبانه به گنبد رفته و با لباس مبدل یا از مرز پاکستان و یا ضمن ورود به کردستان از مرز ترکیه عبور نموده و به آمریکا رفته‌اند.»[72] 7 فروردین 1358 سید احمد طباطبایی آرانی استاندار مازندران نیز از مشاهده یزدانی در گنبد و احتمال نقش آفرینی او در ناآرامی‌های این شهر سخن گفت.[73]

با فرار هژبر یزدانی اموال وی که از زد و بند با مقامات دولتی و فشار متنفذین به دست آمده و بخشی از آن نیز متعلق به تشکیلات بهائیت بود، و بخش اعظم آن بدهی به بانک‌ها بود، توقیف و مصادره شد. البته یزدانی به دلیل فعالیت‌های سوء اقتصادی در اواخر دوران رژیم پهلوی بازداشت بود و مقامات مسئول تصمیم داشتند کارخانجات وی را در اختیار هیئت حمایت از صنایع بگذارند تا ضرر و زیان بیش‌تری به اقتصاد کشور وارد نشود.[74] با توجه به منشأ نامشروع اموال هژبر یزدانی و مشکلاتی که فعالیت‌های اقتصادی او برای کشور ایجاد کرده بود، مسئولان مربوطه از امام خمینی درخواست کردند برای آن املاک سرپرستی را معین کنند. امام خمینی نیز در 15 اسفند 1357 طی فرمانی علی حاجی‌طرخانی، اسدالله عسکراولادی و حبیب‌الله شفیق را مأمور رسیدگی به اموال یزدانی انتخاب کردند.[75]

 

سکونت در کاستاریکا

هژبر یزدانی بعد از خروج از ایران به کاستاریکا رفت و در شهر سن خوزه پایتخت آن کشور ساکن شد. او پیش از انقلاب از یک بانک آمریکایی چهل و پنج میلیون دلار اعتبار دریافت کرده بود که ده میلیون دلار از آن را به یک حسابی مخصوص واریز کرده و زمانی که از ایران خارج شد، این پول بخشی از ثروتی بود که یزدانی با خود به کاستاریکا برد.[76] او در آنجا نیز همان روشی را پیش گرفت که در ایران داشت. از جمله با رئیس جمهور کاستاریکا روابط حسنه برقرار کرد و توانست چند مزرعه و یک بانک خریداری کند.[77]

یزدانی در کاستاریکا نیز ثروتمند بود و خانه‌اش در شیک‌ترین محله سن خوزه قرار داشت. عباس میلانی که برای مصاحبه به این شهر رفته بود بیان می‌کند سه نفر ایرانیِ سیاه‌پوش که از افراد یزدانی بودند با یک خودروی رولزرویس به استقبالش آمدند. او در مورد نحوه ورود به خانه یزدانی می‌نویسد: «طولی نکشید که راننده [...] که تقریباً چهل سال برای یزدانی کار کرده بود، با ریتمی عجیب بوق زد که به وضوح یک رمز بود. متوجه شدم رسیدیم. بی‌درنگ در آهنی مجتمع بزرگی باز شد. زیر نور می‌توانستم مردی را ببینم که در نزدیکی سگی وحشی ایستاده بود که با عصبانیت پارس می‌کرد. خانه، نگهبان و رفتار «پسرها» به وضوح یادآور دون کورلئونه و خانه‌اش در نیویورک بود.»[78]

یکی از افراد یزدانی به عباس میلانی گفته بود بانک وی در کاستاریکا ورشکست شده و به این علت او کم‌تر از خانه بیرون می‌آید تا با قانون و مالباختگان خشمگین کم‌تر مواجه شود. همزمان با این اتفاق پسرش کاوه یزدانی نیز ربوده شده و پس از حدود یازده ماه آزاد شده بود. میلانی می‌نویسد: «بسیاری در سن خوزه فکر می‌کردند یزدانی خود این آدم‌ربایی را سازماندهی کرده است. عده‌ای گمان می‌کردند این ترفندی برای جلب همدردی [مالباختگان] بوده است. در حالی که عده‌ای دیگر مدعی بودند او از این اتفاق به عنوان حیله‌ای برای خارج کردن پول از بانک به بهانه پرداخت باج [به گروگانگیرها] استفاده کرده است. واقعیت شاید هیچ وقت آشکار نشود.»[79]

یزدانی در اتاق خوابش تصویر سه نفر را به دیوار زده بود که یکی از آن‌ها دکتر عبدالکریم ایادی از متنفذترین اعضای فرقه بهائیت و دیگری سپهبد نعمت‌الله نصیری رئیس ساواک بود که هر دو از قدرتمندترین حامیان یزدانی در ایران محسوب می‌شدند.[80] حضور یزدانی در کاستاریکا بی‌ارتباط با گسترش بهائیت در این کشور نیست به طوری که می‌توان کاستاریکا و پاناما را از مهم‌ترین مراکز بهائیت در آمریکای مرکزی دانست.[81]

یزدانی علی‌رغم بعضی شکست‌های اقتصادی تا پایان عمر از ثروت زیادی برخوردار بود و سرانجام در 29 فروردین 1389 در سن 76 سالگی در مزرعه شخصی خود در سن خوزه کاستاریکا درگذشت و در قبرستان اِل‌کامینو در سن دیگو ایالت کالیفرنیا دفن شد.[82]

 

نتیجه

هژبر یزدانی را می‌توان نمادی از شرایط فاسد اقتصادی و سیاسی دوران پهلوی دانست. او فردی عادی بود که با بهره بردن از حمایت‌های تشکیلاتی فرقه بهائیت و ایجاد روابط ناسالم با مدیران دولتی توانست به ثروتی انبوه برسد. یزدانی با همان سرعتی که پله‌های ترقی را می‌پیمود با همان سرعت نیز سقوط کرد. فعالیت‌های اقتصادی او به رغم وسعتش به زیان کشور بود چرا که از طریق روابط محفلی و فرقه‌ای حاصل شده و هدفش تأمین منافع همان گروه خاص حامی خود بود. بی‌توجهی یزدانی به قانون و نادیده گرفتن این اقدامات از جانب مسئولین، کار را به جایی رساند که هرگونه برخوردی با وی تأثیری منفی بر اقتصاد کشور داشت و حمایت از او نیز شرایط را وخیم‌تر می‌کرد. همچنین تصرف اراضی وسیع توسط یزدانی و بی‌توجهی به حق مالکیت افراد عاملی برای گسترش نارضایتی در بین مردم بود.

اقدامات بی‌محابای یزدانی در سطح ملی به تدریج موجب نگرانی افکار عمومی شد چرا که شاهد تسلط یک گروه بر شریان‌های اقتصادی کشور و غارت اموال عمومی بود. از این منظر تحریم بانک صادرات و شرکت‌های هژبر یزدانی را می‌توان واکنشی به این نگرانی دانست که تا حدودی هم نتیجه‌بخش بود.

یزدانی روابط محکمی با فرقه بهائیت داشت. او از کودکی به خانه میرزا محمدتقی ابهری می‌رفت و مورد حمایت این خانواده بود. علاوه ‌بر آن در مدارس ارباب جمشید و فیروز بهرام تحصیل کرده بود که متولیان آن‌ها روابط نزدیکی با محافل بهائیان و بزرگان این فرقه داشتند. بدیع‌الله یزدانی برادر هژبر نیز چندین سال عضو محفل روحانی محلی بود. حمایت بهائیان حاضر در ساختار قدرت مانند عبدالکریم ایادی و منصور روحانی از یزدانی بیانگر توجه این فرقه به او برای کسب هر چه بیش‌تر ثروت، می‌باشد. یزدانی نیز در پاسخ به این پشتیبانی‌ها از دیگر بهائیان حمایت می‌کرد و با به کارگیری آن‌ها در واحدهای زراعی و صنعتی و ترجیح این افراد به دیگر کارگران و کارمندان مسیر رشد افراد هم فرقه خود را فراهم می‌نمود. همچنین با فرار یزدانی از ایران و سکونت در کاستاریکا فعالیت‌های بهائیان در این کشور نیز افزایش یافت و به پایگاهی برای بهائیان در آمریکای مرکزی تبدیل شد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] بانی این مدرسه ارباب جمشید جمشیدیان از تجار بزرگ زرتشتی و عضو لژ بیداری ایران بود. ارباب جمشید در ترویج بهائیت نقش به سزایی داشت به طوری که اکثر زرتشیان بهائی شده از رعایای او در روستاهای یزد و کرمان بودند. ارباب جمشید دارای رابطه صمیمانه‌ای هم با عباس افندی (عبدالبهاء) رهبر فرقه بهائیت بود چنان که عبدالبهاء خطاب به پیروانش می‌گوید: «ای یاران جناب ارباب شخصی خیرخواه است و بلند همت. [...] تا می‌توانید در کار او چنان امانت و صداقت و همت بنمایید که عبرت دیگران گردد. خدمت او خدمت من است و صداقت و امانت او صداقت و امانت به من.» (مجموعه الواح مبارکه به افتخار بهائیان پارسی، عبدالبهاء، ص 37 – 38.) عبدالبهاء پیروان خود را به پیروی محض از ارباب جمشید توصیه می‌کند و می‌نویسد: «این را بدانند که صداقت و امانت و همت و خیرخواهی در حق عموم عالم علی‌الخصوص در امور حضرت ارباب جمشید بر کل فرض و واجب است و خدمت به آستان مقدس شمرده شود و خیانت و رخاوت و عدم امانت را معصیت به حق شمرند و عصیان و طغیان در امر حضرت یزدان.» (همان، ص 41).

[2] دبیرستان فیروز بهرام با هزینه بهرام بیکاجی یکی از زرتشتیان سرشناس هند و به نام فرزند درگذشته‌اش فیروز بهرام بیکاجی در زمینی متعلق به انجمن زرتشتیان تهران ساخته شد. از جمله دانش‌آموزان دیگر این دبیرستان می‌توان به سید حسین نصر، علینقی عالیخانی، حسنعلی منصور، پرویز ثابتی، شاپور ریپورتر، عزت‌الله مین‌باشیان (پهلبد) و... اشاره کرد.

[3] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 13، سند شماره 334/ س ت 4، مورخ 20 /3 /41.

[4] Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, Abbas Milani, p 803.

[5] در یکی از گزارش‌های ساواک از ولی یزدانی به عنوان نماینده دامداری‌های ارتش نام برده شده است. (هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 352، سند شماره 76101/ 20 ه‌ 24، مورخ 29 /6 /57).

[6] بدیع‌الله یزدانی فرزند رضاقلی متولد 1293 در سنگسر، همچون دیگر اعضای خانواده ابتدا به کشاورزی و دامداری در گنبد کاووس پرداخت اما بعد از مدتی به تهران رفت. او در چندین شهر و در زمان‌های مختلف عضو محفل روحانی محلی بهائیان بود. بدیع‌الله یزدانی در 25 اسفند 1357 بازداشت شد و به جرم غارت میلیون‌ها تومان از بیت‌المال، غصب زمین‌های کشاورزی مردم طالقان و رباط کریم، ارتکاب قتل، شرکت در کودتای ۲۸ مرداد 1332 و کمک به اسرائیل در 16 اردیبهشت 1359 اعدام شد. (روزنامه اطلاعات، 16 اردیبهشت 1359، ص 1).

[7] شهمیرزادی از بنیانگذاران مدرسه تأییدیه، دوشیزگان وطن، انجمن حریت و از مبلغان کشف حجاب در دوره پهلوی اول در تهران بود. اسدالله فاضل مازندرانی از مبلغان مشهور بهائی در مورد اقدامات ابن ابهر و همسرش در کشف حجاب می‌نویسد: «با زوجه محترمه‌اش راجع به حریت نسوان و کشف حجاب و اختلاط رجال و نساء اقدامات مؤثر به عمل آوردند.» (تاریخ ظهورالحق، اسدالله فاضل مازندرانی، ج 8، قسمت اول، ص 325).

[8] Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, Abbas Milani, pp 802 – 803.

[9] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 10.

[10] فاطمه جدلی دختر احمد جدلی وکیل دادگستری بود. احمد جدلی عراقی در سال ۱۲۷۰ ش در تهران به دنیا آمد. دوره مقدماتی را در مدرسه عبدالله خان در بازار تهران گذراند و علوم حوزوی فقه و اصول، علوم سیاسی، فلسفه و بیان را فرا گرفت. سپس به مدرسه عالی حقوق تهران رفت و در سال ۱۳۰۳ ش موفق به اخذ لیسانس قضایی شد. او مدتی در مشاغل قضایی، محاکم و دادسراها به ویژه دادستانی کرمانشاه و تهران مشغول به کار بود اما در سال ۱۳۱۴ از کار قضایی کناره‌گیری کرد و به وکالت پرداخت. جدلی در بسیاری از محاکمات جنجالی مثل محاکمه سرپاس مختاری و محاکمات مشهور دهه‌های 1310 و 1320 شرکت داشت و از اعضای هیئت ثابت ممتحنه امتحانات گزینش کارآموزان وکالت به شمار می‌رفت. احمد جدلی در 20 دی ۱۳۵۶ در تهران درگذشت.

(چهره‌ها در تاریخچه نظام آموزش عالی حقوق و عدلیه نوین، عباس مبارکیان، ص 477 – 478).

[11] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 4.

[12] همان، ص 267 - 268، سند مورخ 20 /1 /2537 [1357].

[13] ارتباط بهائیت با فرقه‌های غالی شیعه مسبوق به سابقه است. به طور مثال می‌توان به داوود قلی بیک ساکن روستای امزاجرد در همدان اشاره کرد که در ابتدا از روسای فرقه نصیریان (علویان) بود و بعد از بهایی شدن به تبیلغ آن پرداخت. (مصابیح هدایت، عزیزالله سلیمانی، ص 59).

[14] از گرسنگی می‌مرد‌م با هژبر کار نمی‌کرد‌م، هفته‌نامه تجارت فردا، 9 آذر 1392، شماره 67.

[15] آن که گوسفند و بز و میش و گاو بسیار از قراء و قصبات گرد کند و برای فروختن به شهرها برد و در کشتارگاه‌ها و غیره بفروشد. دهخدا.

[16] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 20، سند شماره 949 /2 ه‌ د، مورخ 20 /2 /48.

[17] بهائیت در ایران، سید سعید زاهد زهدانی، ص 238.

[18] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 21، سند شماره 4468 / 20 ه‌ 12، مورخ 31 /5 /52.

[19] Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, Abbas Milani, p 804.

[20] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 299، سند شماره 20022 / 222، مورخ 27 /4 /37 [57].

[21] از گرسنگی می‌مرد‌م با هژبر کار نمی‌کرد‌م، همان.

[22] همان.

[23] پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، به کوشش حبیب لاجوردی، ج 20، خاطرات محمد یگانه، نوار شماره 9، ص 10 – 11.

[24] کتاب قرن بدیع، شوقی افندی، صص 681 – 683.

[25] ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج 1، ص 375.

[26] همان، ص 376.

[27] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 24، سند شماره 7241، مورخ 8 /4 /53.

[28] همان، ص 32، سند شماره 7844، مورخ 7 /5 /53.

[29] همان، ص 313، سند شماره 2736/ ب ه‌، مورخ 22 /5 /37 [57].

[30] همان، ص 103، سند مورخ 13 /2 /35 [55].

[31] پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، ج 20، همان، ص 13.

[32] ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: همان، ج 1، ص 376.

[33] پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، به کوشش حبیب لاجوردی، همان، ص 5.

[34] همان، ص 18.

[35] یزدانی در نامه‌ای به فرح در سال 1357 خود را صاحب سی واحد کشاورزی و صنعتی و سیصد هزار رأس دام اعلام می‌کند که از آن مسیر شصت هزار نفر کارگر و کارمند (حدود 1.18 درصد جمعیت کل کشور) امرار معاش می‌کنند. (هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 355، سند بدون شماره و تاریخ).

[36] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 179، سند مورخ 14 /9 /36 [56].

[37] همان، ص 186، سند شماره 6086 / 21، مورخ 26 /9 /36 [56].

[38] همان، ص 223، سند شماره 80866 / 3 ه‌ 25، مورخ 5 /11 /36 [56].

[39] همان، ص 189 – 190، سند شماره 24593/ 20 ه‌ 12، مورخ 27 /9 /36 [56].

[40] همان، ص 194 – 195، سند شماره 24678 / 20 ه‌ 12، مورخ 4 /10 /36 [56].

[41] همان، ص 201، سند شماره 10084 / 10 ه‌، مورخ 12 /10 /36 [56].

[42] همان، ص 223، سند شماره 80866 / 3 ه‌ 25، مورخ 5 /11 /36 [56].

[43] همان، ص 247، سند شماره 98420 / 2 ه‌ 12، مورخ 22 /11 /36 [56].

[44] همان، ص 241، سند شماره 771 /34، مورخ 29 /11 /36 [56].

[45] همان، ص 267 - 268، سند مورخ 20 /1 /2537 [1357].

[46] روزنامه کیهان، 24 مرداد 2537 [1357]، ص 2.

[47] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 380، سند شماره م /2266، مورخ 18 /7 /1357.

[48] روزنامه کیهان، 25 مرداد 2537 [1357]، ص 2.

[49] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 317، سند شماره 20175 / 222، مورخ 25 /5 /37 [57].

[50] همان، ص 319، سند شماره 20188 /222، مورخ 28 /5 /37 [57].

[51] همان، ص 324، سند شماره 3382/ ق ه‌، مورخ 23 /5 /37 [57].

[52] همان، ص 352، سند شماره 76101/ 20 ه‌ 24، مورخ 29 /6 /57.

[53] کیهان هوایی، 29 شهریور 1357، ص 4.

[54] روزنامه رستاخیز، 28 مرداد 1357، ص 40.

[55] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 355، سند بدون شماره و تاریخ.

[56] همان، ص 386، سند شماره 3959 /1/م، مورخ 23 /7 /1357.

[57] همان، ص 375 – 361، سند بدون شماره و تاریخ.

[58] همان، ص 385، سند بدون شماره و تاریخ.

[59] همان، ص 392، سند مورخ 29 /7 /57.

[60] همان، ص 415 – 417، سند شماره 532، مورخ 22 /9 /57.

[61] همان، ص 425 – 429، سند بدون شماره و تاریخ.

[62] همان، ص 324، سند شماره 11125 / 9 ه‌ 3، مورخ 5 /6 /37 [57].

[63] همان، ص 367، سند شماره 4207/م، مورخ 4 /7 /1357.

[64] همان، ص 373، سند شماره 714_2_230/م، مورخ 8 /7 /1357.

[65] همان، ص 374، سند شماره 714_2_240/م، مورخ 9 /7 /1357.

[66] همان، ص 378 – 379، سند شماره 20508 /222، مورخ 27 /7 /57.

[67] همان، ص 328، سند بدون شماره و تاریخ.

[68] همان، ص 411، سند بدون شماره ، مورخ 2 /9 /1357.

[69] همان، ص 421، سند شماره 76/م، مورخ 4 /10 /1357.

[70] همان، ص 428، سند بدون شماره و تاریخ.

[71] Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, Abbas Milani, p 807.

[72] روزنامه سلام، 21 مهر 1371، ص 5.

[73] روزنامه کیهان، 8 فروردین 1358، ص 3.

[74] هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، ص 374، سند شماره 714_2_240/م، مورخ 9 /7 /1357.

[75] حکم ضبط اموال هژبر یزدانی به آقای علی حاج‌طرخانی، 15 اسفند 1357، صحیفه امام خمینی، ج 6، ص 322.

[76] پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، به کوشش حبیب لاجوردی، همان، نوار شماره 10، ص 10.

[77] Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, Abbas Milani, p 807.

[78] Ibid, pp 799 – 800.

[79] Ibid, p 800.

[80] Ibid, p 801.

عکس نفر سوم احتمالاً مربوط به کیومرث یزدانی، پسر جوان هژبر بوده که در جوانی فوت نمود.

[81] اسلام در آمریکای لاتین، چالش‌ها و فرصت‌های پیش رو، یاسر عسکری، پژوهش‌های منطقه‌ای، سال سوم، پاییز و زمستان 1390، شماره 8، ص 85.

[82] روزنامه کیهان، 30 فروردین 1389، ص 2.

 

 

منابع

بهائیت در ایران، سید سعید زاهد زهدانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1380، چاپ اول.

پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، به کوشش حبیب لاجوردی، جلد 20، خاطرات محمد یگانه.

تاریخ ظهورالحق، اسدالله فاضل مازندرانی، مؤسسه مطبوعات امری، جلد 8، قسمت اول، بی‌جا، 1352.

چهره‌ها در تاریخچه نظام آموزش عالی حقوق و عدلیه نوین، عباس مبارکیان، انتشارات پیدایش، تهران، 1377، چاپ اول.

صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی (س)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد ششم، تهران، 1389، چاپ پنجم.

ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد یکم، انتشارات اطلاعات، تهران، 1386، چاپ بیست و یکم.

کتاب قرن بدیع، شوقی افندی، ترجمه نصرت مودت، مؤسسه معارف بهائی بلسان فارسی، دانداس کانادا، 1992، چاپ دوم.

مجموعه الواح مبارکه به افتخار بهائیان پارسی، عبدالبهاء، مؤسسه ملی مطبوعات امری، تهران، 1333 بدیع.

مصابیح هدایت، عزیزالله سلیمانی، لجنه ملی نشر آثار امری، تهران، 106 بدیع.

هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1384، چاپ اول.

فصلنامه پژوهش‌های منطقه‌ای، سال سوم، پاییز و زمستان 1390، شماره 8.

هفته‌نامه تجارت فردا، 9 آذر 1392، شماره 67.

Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, 1941-1979, Volumes One and Two, Abbas Milani, Syracuse University Press, Syracuse, 2008.





















هژبر یزدانی در جوانی


هژبر یزدانی و پدرش


شهربانو مادر هژبر یزدانی


فاطمه جدلی همسر یزدانی


بدیع‌الله یزدانی برادر هژبر


فرزندان هژبر یزدانی


فرح پهلوی، معصومه سیحون، هژبر یزدانی، مهرداد پهلبد


هژبر یزدانی در کنار دوستان


خانه هژبر یزدانی در سنگسر که بعد از انقلاب به هتل تغییر کاربری داد


تشییع جنازه هژبر یزدانی


تشییع جنازه هژبر یزدانی


قبر هژبر یزدانی


 

تعداد مشاهده: 19184


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.