انقلاب اسلامی در روستاهای استان خراسان شمالی به روایت اسناد ساواک
تاریخ انتشار: 22 مرداد 1403
چکیده
روستاهای استان خراسان شمالی در سالهای 56-57 شاهد افزایش اعتراضات مردم مسلمان بود. اخبار و اطلاعیههای انقلاب توسط انقلابیون از جمله روحانیون، فرهنگیان، دانشجویان کارکنان بخشهای دولتی و... به ساکنین در روستاها منتقل میشد. به این ترتیب گفتمان انقلاب علاوه بر شهرها، با سرعت روستاهای دور و نزدیک را فراگرفت. سوال پژوهش این است که چه کسانی و چگونه اخبار مربوط به انقلاب را به روستاهای استان خراسان شمالی رساندند و آنها با قیام مردم ایران علیه حکومت پهلوی همراه شدند؟ یافتههای پژوهش بیانگر آن است که رفت و آمد روحانیون و سخنرانان مذهبی و دیگر اقشار فرهنگی و مذهبی به روستاها باعث ترویج گفتمان انقلاب و امام شد. روحیه اعتراضی مردم بعد از وفات حاج آقا مصطفی خمینی و قیام نوزدهم دی ماه قم در روستاهای استان خراسان شمالی گسترش چشمگیری یافت و آنها به سیل خروشان انقلاب پیوستند.
جغرافیایی تاریخی استان خراسان شمالی
استان خراسان شمالی وسعتی بالغ بر 166 /28 کیلومتر مربع دارد. در سال 1383 و با تقسیمات استان خراسان بزرگ، این استان شکل گرفت. این استان از شمال و شمال شرق دارای 281 کیلومتر مرز مشترک با کشور ترکمنستان است. از شرق و جنوب با استان خراسان رضوی، از جنوب غربی با استان سمنان و از غرب با استان گلستان محدود شده است.[1] طبق شواهد تاریخی و بررسیهای باستانشناسی پیشینه تاریخی استان به دوران نوسنگی میرسد. چنانکه آثاری از سکونت انسانها در منطقه جاجرم و سکونت اقوام آریایی در گوشه و کنار استان وجود دارد. محوطه باستانی تپه حیدران و پهلوان جاجرم بیش از 12هزار سال قدمت دارد.[2] قدیمیترین اثر برجای مانده از تاریخ ماقبل از اسلام؛ بنای تاریخی اسپاخو در شهرستان مانه و سملقان است که در روستایی به همین نام واقع شده است.
در دوره هخامنشیان این نواحی جزو حکمرانی آنان بود و در ادامه هم تحت سیطره سلوکیان قرار گرفت. در دوره ساسانیان خراسان بزرگ توسط اسپهبدی به نام پادوسبان اداره میشد. در سال 31 هجری قمری که اعراب مسلمانان وارد خراسان شدند به تدریج مردم این منطقه به اسلام روی آوردند. در ابتدای قرن سوم سلسله طاهریان خود را از حکومت عباسیان منتزع و این نواحی تحت حکومت آنها قرار گرفت.[3]
بعد از انقلاب مشروطه در سال 1285ش و در اولین تقسیمات کشوری که به تصویب مجلس شورای ملی رسید این منطقه جزو ولایت خراسان و سیستان اعلام شد. در سال 1316ش با تشکیل استان شمال شرق، شهرستان بجنورد به آن ملحق گردید. استان خراسان شمالی در سال 1395 از نظر تقسیمات کشوری دارای 8 شهرستان، 19بخش، 45 دهستان، 22 شهر، 84 آبادی دارای سکنه و 46 آبادی خالی از سکنه بود.[4]
شهرستان بجنورد به عنوان مرکز استان ابتدا در محلی با نام جرمگان یا جرمغان واقع شده بود که بعد از حمله مغولان با خاک یکسان و دوباره در جایی به نام «بیژن» ایجاد گردید. در واقع نام بجنورد از ریشه کلمه «بیژنگرد» اخذ شد. این کلمه در اثر گذر زمان به «بوزنگرد» تبدیل و اعراب مسلمان آن را «بوزنجرد» خواندند. در ادامه هم جهت آسان شدن تلفظ به صورت بجنورد درآمد. در برخی از کتب تاریخی و قدیمی پیشوند«بج» در کلمه بجنورد دگرگون یافته(وئجه) هندو ایرانی به معنای سرزمین چیره بر رودخانه و آب روان دانسته شده است.
در استنادات و متون تاریخی در دوران اسلامی و در سدههای پنجم و ششم هجری قمری بخشهای وسیعی از بجنورد و اطراف آن آباد و قابل سکونت بوده است. به لحاظ تاریخی بجنورد کنونی در سال 1100ق توسط یکی از امیران ایل شادلو بنا گردید. در آغاز دوره مغول و تیموریان این منطقه همچون دیگر شهرها در معرض آسیبهای جدی واقع شد، اما با گذشت زمان رونق گذشته را پیدا کرد.
بجنورد در دوره حکومت پهلوی
در دوره پهلوی اول و در جریان قانون متحدالشکل شدن لباس، از سوی حکومت محدودیتهای زیادی برای روحانیون و معممین به وجود آمد. در شهرستان بجنورد تنها سه نفر از روحانیون، مجتهد شناخته شدند و مابقی میبایست به این قانون تن میدادند. لذا برخی از روحانیون متنفذ برای مخالفت با این قانون مجبور به ترک شهر و سکونت در روستاها و باغات اطراف بجنورد شدند و برخی سالها از منزل خارج نشدند.[5] از جمله خانواده آیتالله سید حسن امامی که به روستایی در 2 کیلومتری بجنورد مهاجرت و به مدت 5 سال تا سقوط رضاشاه در آن مکان ماند.[6]
با اجرای قانون کشف حجاب افکار عمومی مردم مذهبی استان جریحهدار شد. پوشش محلی مردان و زنان استان خراسان شمالی چون اغلب استانها لباس محلی و برای زنان شامل روسری بزرگ، پیراهن بلند و دامندار و شلوارهای نخی گشاد به همراه چادر رنگی و مشکی بود. قومیتهای مختلف هم لباس محلی خود را داشتند. با اعلان کشف حجاب نظامیان و کارکنان ادارات مختلف به اجبار از دستور اطاعت کردند، آنها با همسرانشان در مراسم جشن شرکت کردند. اما تودههای مردم و زنان از کشف حجاب امتناع کردند. این قانون با اعتقادات مذهبی مردم در تضاد بود و واکنش منفی به دنبال داشت. نیروهای نظامی با افرادی که قانون را رعایت نمیکردند سخت برخورد میکردند. آنها حتی عبا و کتهای بلند را قیچی و اگر زنان با چادر و روسری در انظار عمومی ظاهر میشدند، آن را به زور از سرشان میکشیدند.[7] هر چند حکومت برای کاهش عواقب سوء کشف حجاب، با برپایی مراسم جشن، نمایش فیلم، اجرای تئاتر با حضور همسران مقامات دولتی و افراد سرشناس سعی در طبیعی عادی جلوه دادن موضوع کرد، اما موثر واقع نشد. علاوه بر این برپایی مراسم عزاداری در مساجد و تکایا با محدودیت مواجه شد، به طوری که متدینین به طور مخفیانه مراسم روضه را در محافل دوستانه و خویشاوندی برگزار میکردند.[8]
وضعیت نابسامان روستاهای استان
شـرایط زنـدگی مـردم استان خراسان شمالی و روستاهای اطراف آن در دوره پهلوی دوم بسیار نابسامان بود،[9] این وضعیت در شهرستان شـیروان به گونهای بود که از سوی وابستگان رژیم هم مورد انتقاد قرار گرفت. عبـدالعظیم ولیـان - وزیر تعاون و امور روستاها- از جمله کسانی بود که در جلسه فراکسیون پارلمانی حزب ایـران نوین از فقدان امکانات رفاهی اولیه زندگی در روستاهای شیروان انتقاد کرد. او در جلسهای که در روز ششم اردیبهشت سال 1350 برگزار شد، در این باره چنین گفت:« از 8 هزار روستا فقط 253 قریه دارای مدرسـه هسـتند و 700 آبـادی دارای حمـام میباشند و اکثراً فاقد آب آشامیدنی و برق هسـتند. بـرای نمونـه دو سـال پـیش در مسافرت خراسان از شیروان میگذشتم، از نزدیکی قریهای عبور میکردم، روستائیان جلو مرا گرفته من پیاده شدم؛ گفتند برق فشار[قوی] در نزدیکی ده ماست و به ما برق نمیدهند. تقاضا میکنیم فقط مسجد قریه را با یک رشته برق روشن کنند که مـا در آنجا عبادت خدا را بکنیم. من وزیر با قدرت، مدت دو سال است برای انجام خواسـته مردم این روستا فعالیت میکنم، ولی نتیجهای نگرفتم.»[10] علاوه بر نعمت روشنایی، در زمستانها مردمان روستاها با تأمین نفت جهت گرم کردن خانهها با مشکل مواجه بودند، جادهها هم وضعیت مناسبی نداشتند و با اولین بارش و نزولات جوی رفت و آمد قطع میشد.[11] وضعیت در راز و جرگلان هم اسفبار بود. روستاهای سنگسار،[12] اشرفدره[13] و قرایی از توابع منطقـه گیفـان[14] راههای مواصلاتی نداشتند،[15] در نتیجه به علت فقدان راه ارسال مواد سوختی و نفت در زمستانهای سرد این منطقه امکانپذیر نبود.[16] در سال 1355، 72 /7 درصد از خانهها در شهرستان - بیشتر مناطق روستایی - از مصالح بیدوامی چون گل و چوب بنا شده بودند. غالب روستاها و آبادیها، و گاه دهستانها نیز فاقد مدارس ابتدایی و راهنمایی بودند، و دانشآموزان حتی در صورت تأمین مخارج سنگین تحصیل، میبایست به شهر کوچ میکردند.[17]
این در حالی است که در همین زمان و به مناسبت برگزاری جشنهای مختلف از جمله جشنهای 2500 شاهنشاهی هزینههای هنگفتی از جیب مردم ایران صرف عیاشی و خوشگذاری خاندان سلطنت شد.[18] اما حکومت در رویارویی منطقی با منتقدین برپایی جشنها دستور داد تا افراد بومی و افرادی که به این منطقه وارد میشوند مورد شناسایی و «نسبت به گفتار وعاظ در شهر و قراء و قصبات توجه شود و در ایـن بـاره، از متنفذین محلی و دهبانان و صاحبان مساجد و تکایا نیز تعهد لازم اخذ شود.»[19] برخوردهای خشونتآمیز و خفقانآور حکومت با هر گونه انتقاد و اعتراضی باعث شد تا در دهه پنجاه برخی به حرکتهای مسلّحانه و چریکی روی بیاورند و اطلاع از فعالیتها و مبارزات چریکی به شهرها و روستاها هم کشیده شد. در گزارش ساواک آمده بود که حسین سحرخیز عربانی کارمند دادگاه شهرستان اسفراین کتاب مضره انقلاب تکاملی اسلام ترجمه[نوشته] جلالالدین فارسی را در اختیار دارد.[20] در همین زمان و در روستای ایزی[21] از توابع شهرستان اسفراین، دستگاهی شبیه به یک فرستنده کوچک پیدا و «دستگاه مزبور لاک و مهر شده و جهت رسیدگی و تشخیص نوع دستگاه با پیـک بـه شهربانی استان خراسان» تحویل شـهربانی داده شد.[22]
تقابل با حزب رستاخیز
امام خمینی(ره) در تاریخ 28 ماه صـفر 1395ق مصـادف بـا 21 اسـفند 1353ش در پاسخ استفتایی که از ایشان شده بود عضویت و فعالیت در حزب رستاخیز را حرام اعلام کرد.[23] سوال و پاسخ مقلدین در قالب اعلامیهای در شیروان منتشر شد. به دنبال این مساله، زمانی که جلسه کانون حزب در روستای گلی[24] از توابع بجنورد تشکیل شد دو نفر از حاضرین در جلسه به نامهای اصغر و محمود پاکدل، عضویت در حزب را بنا بر دستور امام شرعاً نادرست دانسته و گفتند: «یزید هم وقتی میخواست از امام حسین بیعت بگیرد، چنین حزبی را تشکیل داد. او هم همینطور، ولی ما بیعت نکردیم. بنا به گفته آقای خمینی، شرعاً درست نیست. ما باید آنچه را که پیشوایان و مجتهدین ما مثل آقای خمینی میگویند، عمل نمائیم.»[25]
از اسناد ساواک برمیآید که طلبههای قمی در این زمان در منطقه بسیار فعّال عمل کردند و اطلاع مردم روستاهای توابع استان و از جمله روستای گلی مرهون فعالیتهای تبلیغی روحانیون مستقر در منطقه است. به عنوان نمونه در سال 1350 شیخ حبیبالله عزیزی[26] از ساکنین روستا در صحبت با هم ولایتیهایش، امام خمینی را بر حق و شاه را غاصب اعلام کرد: «یادشده نامهای را به یکی از اهالی قریه داده و اظهار داشته چنانچه این نامه در منزلم پیدا شود، بدبخت خواهم شد و ضمناً در یکی از جلساتی که با شرکت چنـد نفـر در قریه مزبور تشکیل بوده، مشارالیه عکس خمینی را ارائه و اظهار داشته است که شاه ما این است و شاه محمدرضا، به زور حق شاه ما یعنی خمینی را غصب کرده است.»[27] در سندی دیگر از فعالیتهای عزیزی در روستای کیلیکس بایر بجنورد در حمایت از امام خمینی گزارش شده است.[28] وعاظ دینی و مذهبی با سخنان مذهبی در روستاهای دورافتاده نقش مهمّی ایفا کردند. در روستای قلعهچه شیروان[29] از قـراء اسـتحفاظی پاسگاه طبس یگان بجنورد، سیدعبدالعلینفسنژاد فاخر به علت بیان سخنانی دینی مورد سوءظن قرار گرفت اما چون مدارکی علیه او به دست نیامد از سوی ساواک قوچان آزاد شد.[30] در تاریخ 25 /4 /1353 گزارشهایی هم به ساواک بجنورد مبنی بر آموزش قرآن و اصول عقاید در روستای چهل حصار[31] مخابره گردید.[32]
بعد از آن که انتخابات مجلس شورای ملی و سنا که در تاریخ سیام خرداد ماه سال 1354ش برگزار شد، در تاریخ 12 /5 /1354ش اعلامیهای دست نویس که در روستای زیارت[33] از توابع شیروان پخش شد؛ به اجحافاتی که در حادثه پانزده خرداد در حق طلبهها و روحانیون قم انجام شد به شدت اعتراض شد. در ابتدای این اعلامیه نوشته شده بود: «ای مردم مسلمان مگر خبر از قم ندارید، آری چندان علما را گرفتند در حدود... نفر از علما را کشتند...»[34] بعد از تحقیقات میدانی که نیروهای امنیتی انجام دادند افراد دخیل در توزیع و نشر اعلامیه مشخص و معرفی شدند. متهمین سه طلبه قمی بودند که در تابستان سال 1354 جهت امر تبلیغ دین به روستای زیارت آمده بودند، لذا دستور داده شد: «در قریه زیارت از توابع شیروان، سه نفر طلبه به اسامی عباس روحی فرزند براتعلی، محمدجعفر فرزند عبدالعلی و سیدمراد آسایش فرزند میرزاحسن وجود دارد که هر سه نفر در شهرستان قم به تحصیل اشتغال دارند و تابستان به علت تعطیل بودن مدارس، در قریه مذکور اقامت داشتهاند. احتمال دارد توزیع اعلامیـه مـورد بحـث از ناحیـه نامبردگان بوده باشد، لذا مقرر فرمایند از طریق ساواک قم تحقیقات لازم پیرامون نحوه افکار و عقاید مشارالیهم معمول دارند.»[35]
مجدداً یک سال بعد (1355ش) گزارش شد که در روستای خرق[36]- از روسـتاهای شهرسـتان فاروج- علیه رژیم شاهنشاهی تبلیغات وسیعی در حال انجام است. «چند نفر از شهرستان قم به قریه خرق... وارد و با همکاری چند نفر از شناسان[37] آنجا به اسامی سید ابراهیم جوادی و شیخ ابراهیم هدایتی و براتعلی گلزاری و خـان ولـی گلزاری در بین اهالی قریه مذکور تبلیغات مضره مینمایند.»[38] در ادامه هم آمده بود: «دو نفر از طلاب علوم دینی حوزه علمیه قـم بـه اسامی جعفر روحی و عبـاس روحـانی فرزنـد حـاج براتعلی از اهالی قریه زیارت واقـع در 18 کیلـومتری شیروان میباشند، با شخصی به نام حاج اکبر غلامی بزاز که اهل و ساکن شیروان میباشد در تماس و دو نفر مذکور در فرصت مناسب از طریق تبلیغ دین، از خمینی طرفداری مینمایند و عدهای از اهالی آنجا را تحت تأثیر حرفهای خویش قرار دادهاند.»[39]
در روستای سیاهدشت فاروج[40] هم، شیخ غلامحسین پاکزاد از طلبههای حوزه علمیه قم و از اهالی روستای مذکور از رویه حکومت نسبت به رعایت امور دینی و شرعی به شدت انتقاد کرد: «نامبرده، فردی است ناراضی و ناراحت و اصولاً در برخورد با مردم اظهار میدارد به امید خدا این حکومت عوض و حکومت، دینی میشود. این حکومت نادرست است کـه بـه اعمال دینی اهمیت نمیدهد و دین را از بین برده است؛ ان شاءالله زمانی بشود که هـر کس برخلاف دین رفتار کند مانند عربستان گردنش را و در صورتی کـه دزدی کنـد، دستش را قطع کنند و حکومت فعلی، یک حکومت بیگانه است.»[41]
فعالیتهای مذهبی و فرهنگی در روستاها
در استان خراسان شمالی همچون دو استان خراسان رضوی و جنوبی، روحانیون بیشترین فعالیتهای انقلابی را در روستاها انجام دادند. شیخ براتعلی خادمی از جمله وعاظ و روحانیونی بود که در روستاها و دهستانهای بجنورد به فعالیتهای تبلیغی علیه حکومت و سلطنت پهلوی اقدام کرد. در آذرماه سال 1348ش، گروهبان دوم حسن جلالی که از اعضاء سپاه دانش روستای جهان[42] واقع در دهستان بام، بخش بام و صفیآباد شهرستان اسفراین بود، گزارشی علیـه شـیخ براتعلـی خادمی تنظیم و ارسال کرد. در گزارش مذکور خادمی به «خراب کردن افکار عمومی نسبت به خدایگان شاهنشاه آریامهر و بدگویی از رژیم مشروطه» متهم شده بود. درباره اثرات و پیامدهای فعالیتهایی که ایشان در این باره انجام داده بود چنین آمده بود: «چون این گونه تظاهرات و تبلیغات مضره مسلماً ریشه و اساس دارد که دست عدهای دیگر در گرداندن آن[دیده] میشود و علاوه بر آن، به دیگر افراد این محیط کم و بیش تأثیر گذاشته برای مبارزات ایشان و به منظور عبرت گرفتن دیگران لازم است ایشان را در سازمان امنیت تحت محاکمه قرار داده تا جزای اعمال خویش را بـرای اولـین بـار علیرغم گفتههای خود قانون شکنیهای خود به رأیالعین ببیند.»[43]
شیخ سعید صادقزاده طلبه علوم دینی و از اهالی روستای درق[44] از توابع جاجرم در تاریخ 24 /5 /1353 ضمن گفتگو با یکی از اهالی روستای جلگه دانیـال، با تعریف و تمجید از امام خمینی از «وضع مملکت و شخص اعلیحضرت همایونی انتقاد کرده و میگویـد هیچ کس در این مملکت از این وضع موجود راضی نمیباشد.»[45] همچنان که در خردادماه سال 1354ش مهرآموز- ریاست ساواک بجنورد- به فرماندهی منطقه ژاندارمری آن شهرستان نوشت که برخی از طلبههای حوزه علمیه قم به روستای ایور[46] رفتند و در این روستا به فعالیتهای دینی و سیاسی با هدف آگاهیسازی مردم و ساکنین روستا پرداختند.[47]
روحانیون و طلبههایی که به روستاهای اطراف میرفتند نه تنها علیه مسائل سیاسی کشور و رویدادهای حکومت موضعگیری داشتند؛ بلکه در برخورد با جریانهای ضالّه هم به شدت حسّاس بودند. در دیماه سال 1355 ریاست ساواک بجنورد در جلسه شورای هماهنگی شهرستان، از فعالیـت ضد بهائیگری در روستای چمنبید[48] از توابع دهستان آلمه بخش سملقان شهرستان مانـه و سـملقان خبر داد: «یک نفر آخوند و اشخاصی به نام صـداقت و رضـاپور در مـورد مسـاله بهـائیگری صحبتهایی کردهاند. به گروهان ژاندارمری چمن بید دستور داده شود کـه از منبـر رفتن آخوندی که این مسائل را مطرح میکنـد ممانعـت نمـوده و از تبلیغـات ضـد بهائیگری به شدت جلوگیری، تا از اتفاقات احتمالی جلوگیری شود.»[49]
حادثه نوزدهم دیماه قم
حوادثی که در سال 1356 اتفاق افتاد این سال را با سالهای قبل بسیار متفاوت کرد. اولین حادثه وفات آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی بود. حاج آقا مصطفی در اول آبان ش1356ش به صورت کاملاً مشکوک از دنیا رفت. خبر وفات ایشان با سرعت در تمام شهرهای ایران منتشر شد. بیشتر مردم این اقدام را از سوی ساواک و هدف آن را ضربه زدن به نهضت تعبیر کردند. حضرت امام از این حادثه به الطاف خفیه الهی تعبیر کردند.[50] رحلت ناگهانی او باعث شد تا روند تحولات انقلاب در اغلب شهرهای کشور شدّت گیرد. جلسات ترحیم فرصت خوبی را ایجاد کرد تا نیروهای انقلاب با برپایی جلسات، برای آینده و روند انقلاب هم برنامهریزی کنند. همچنان که در این جلسات حاضرین با صراحت و آشکارا برای سلامتی امام دعا و خواستار بازگشت هر چه سریعتر ایشان به کشور شدند.
احساس خطر و نگرانی حکومت از بازتاب درگذشت حاج آقا مصطفی خمینی بر عصبانیت رژیم افزود و دولت را بر آن داشت تا جهت مبارزه با مخالفان مذهبی و از جمله روحانیون، مقالهای بر ضد امام، در روزنامه اطلاعات در مورخ 17 دیماه 1356ش منتشر سازد. مقاله تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات درج گردید. انتشار این مقاله با واکنش جدی علما و روحانیت و مردم قم روبرو شد و زمینه را برای قیام مردم قم در نوزدهم دی ماه فراهم ساخت.
بعد از وفات حاج آقا مصطفی خمینی؛ طلبهها در حوزه علمیه سلطانیه بجنورد نوارهای سخنرانی که به مناسبت چهلم فوت فرزند امام در قم ضبط شده بود را مخفیانه بین همدیگر توزیع کردند.[51] شیخ ابراهیم رضایی از روحانیون مشهد و از واعظین همه ساله محرم در روستای عرب[52] بجنورد بود. ایشان طی صحبت با حجتالله عربنژاد، وی را برای گرفتن نوار سخنرانی یکی از وعاظ قم که در مجلس ترحیم فرزند امام صحبت و به دولت پیشنهاداتی ارائه کرده بود را به حبیبالله مهمانواز در بجنورد معرفی کرد.[53]
همزمان با قیام مردم قم، تحرکات دینی و سیاسی توسط طلاب در روستاهای استان اوج گرفت. سیدموسی هاشمی طلبهی قمی نمونه از این موارد بود کـه در دو روسـتای عـرب و کلاته تیمورتاش پیرامون قیام مردم قم سخنرانی کرد و به همین علت، دسـتور دسـتگیری وی بـه ژاندارمری محل داده شد.[54] عبدالکریم امینی از طلبههای محصل در حوزه علمیه قم و از اهـالی روسـتای بـام،[55] بخش صفیآباد که جزو اعضای جلسات مذهبی اسفراین و از دوستان حسین سحرخیز عربانی بود، بـه علت همراه داشتن کتاب حکومت اسلامی[56] در قطار تهـران- مشـهد و خوانـدن عبـاراتی از آن، مـورد شناسایی و پیگرد قرار گرفت.[57]
ساواک بجنورد که از فعالیتهای دینی در استان احساس خطر کرده بود در نامهای به ساواک مشهد موضوع زمانبر بودن مراحل کسب اجازه برای بازرسی از منازل افرادی که به آنها مشکوک هستند را مطرح و از آنها کسب طریق کرد. موضوع از این قرار بود که عدهای جوان از شهرهای نیشابور و سبزوار با هدف آگاهیبخشی به مردم روستاهای اسفراین رفت و آمد میکردند و برای تسلط و اطلاع از فعالیتهای آنها لازم بود که محل سکونتشان مورد بازرسی قرار گیرد. در پاسخ ساواک مشهد اعلام کرد که نیاز به پیمودن روال قانونی نیست و به محض این که لازم بود از منزلی بازرسی صورت گیرد با ارسال تلگرفی به آن اداره همزمان محل سکونت بازرسی شود، دادستانی نظامی مشهد اختیار تام را به رهبر عملیاتی سازمان ساواک تفویض کرده است.[58]
در محرم این سال حجتالاسلام سید حسین سعیدی فرزند شهید آیتالله سیدمحمدرضا سعیدی برای ایراد سخنرانی به شیروان دعوت و در منزل سیاح دبیر و حـاجی اکبـر غلامـی بـزاز اقامت کرد. حجـت الاسـلام سیدحسـین سعیدی با راهنمایی میزبانهایش در روستاهای رباط[59] و گیفان سخنرانی کرد. حجتالاسلام سید حسین سعیدی در سخنانش از امام خمینی یاد کرد و درباره وفات شهادتگونه فرزند امام مطالبی بیان کرد، با این که احتمال حضور مأمورین نفوذی ساواک هم بود، اما او از دعا برای شاه و خاندان پهلوی که امری معمول در مجالس بود خودداری کرد.[60] تشکیل جلسات مدام او با معلمین و دانشآموزان روستاهای مزبور باعث شد تا رفتارهای او غیرعادی و بحث برانگیز جلوه نماید. «نامبرده بالا در ایام محرم سال گذشـته(2536)[1356ش] در قریـه ربـاط و گیفـان در اغلـب سخنرانیهای مذهبی خود، برگشت خمینی را خواستار و دعـا در ایـن مـورد نمـوده است. ضمناً مشارالیه موقعی که به قم رفته، کتابهایی جهت سیاح دبیر و حاجی اکبر غلامی بزاز به شیروان ارسال داشته که بعضی از آنها توسط خـداوردی وطـن دوسـت شاگرد اکبر غلامی در قریه رباط به سلیمان مقدسی تحویل و از طریق وی به اشخاص، به خصوص آموزگاران داده شده است.»[61] در جریان حادثه نوزدهم دی ماه قم در روستای رباط شایع شد که ایشان به شهادت رسیده است.[62]
در روستای زیارت شهرستان شیروان هم شیخ جعفر روحی فرزند عبدالعلی از طلاب حوزه علمیه قم حضور یافت و در مسجد کربلایی محمدرحیم علیه سلطنت سخن گفت.[63] او با افراد انقلابی شهرستان ارتباط خوبی برقرار کرد. ساواک قوچان روابط او را مشکوک دانست و این طور به مقامات مافوقش گزارش داد: «شیخ جعفر روحی در مورخه21 /11 /36 [1356ش] به اتفاق سـید تقـی حسـینی و سـید مـراد پسرعموی حسینی که طلبه در قم میباشند، از روستای زیارت به قصد شهرستان قم عزیمت نمودهاند.»[64] او در روستای زیارت در منزل دوســتانش از ســیدمراد، حــاجی رمضــان و عبدالعلی سکونت داشت.
عبدالله یزدانی از اهالی روستای ایزانلو که در مدرسه مذکور مشغول تحصیل بود تعداد زیادی از اعلامیههای مربوط به حادثه قم را از مشهد به بجنورد آورد.[65] در روستای خیرآباد[66] هم توسط دو نفر به نامهای صادق و شیخ علی نوارهای سخنرانی امام خمینی از قم آورده شد و تحویل براتعلـی رفیعی و محمد رفیعی شد تا آنها توزیع کنند.[67]
در فاروج مدرسه علمیه محمودیه به مناسبت حوادث قم و به پیروی از تعطیلی دروس حوزه در مشهد و قم، آنها هم دروس را تعطیل کردند.[68] طلابی که پس از این واقعه از قـم بـه محـل سـکونت خـود بازگشتند بیشترین نقش را در بازگو کردن وقایع قم برای مردم ایفا کردند. «یکی از طلبههای قم به نام شیخ کریمزاده، به قریه کلوخی محل خود آمده و از وضع درگیری قم و اینکه عدهای از طلاب و مردم کشته شدهاند، جهت مردم قریـه مـذکور صحبت و تعریف نموده است.»[69] در اثر حضور سه طلبه علوم دینی قم در روستای درق در هفت کیلومتری شهرستان گرمه استان خراسان شمالی و روشنگری آنها، مردم روستا پرچم سیاه بر سر در خانه انصاف نصب کردند. این طلبهها به همراه دو طلبهای که از مشهد به این روستا آمده بودند، ضمن برپایی جلسات مضره، پرچمهای سیاه بر سر درب منازل خود نصب کردند. اقدامات آنها باعث شد گروهان اسفراین به پاسگاه جاجرم دستور بازداشت آنها را صادر کرد. شش نفر از اهالی روستای درق هم بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفتند. «آمدن سه نفر طلبه از قم و تحریک اهالی درق با همکاری 6 نفر مزبور علیه دولـت و شورش اهالی و برهم زدن نظم عمومی محرز گردیده که بایستی پرونده آنـان وسـیله پاسگاه تکمیل و به دادسرای محل فرستاده شود که 6 نفـر دسـتگیر شـده از طریـق هنگ و گروهان اسفراین به پاسگاه جاجرم اعزام که با پرونده متشکله و تکمیـل آن به دادسرای محل احاله گردد.»[70] از جمله دستگیرشدگان ذبیحالله حسنزاده بود. او بعدها تعریف کرد که شش نفر به بجنورد منتقل کردند اتهام آنها نصب پرچم سیاه بر درب خانههایشان بود. اما بعد از شش روز ماندن در زندان موقت آزاد شدند. او بعد از این موضوع نه تنها از فعالیتهای انقلابی دست نکشید که مصممتر هم شد. حسنزاده در آستانه سالگرد قیام پانزده خرداد سال 1357 از شیخ محمد برای ایراد سخنرانی در مسجد جامع روستا دعوت کرد. نامبرده روز دوازدهم خردادماه روی منبر درباره لزوم دفاع از اسلام و دین صحبت کرد، او گریزی هم به شهدای کربلا در برابر لشکریان ظلم و ستم زد.[71]
روستای درق از جمله روستاهای استان بود که میزبان وعاظ و طلبههای قمی در ماههای محرم و صفر بود. ناصر ایمانی دیگر طلبه حوزه علمیه قم بود که در دهه محرم سال 1356 در گرمه سخنانی علیه دولت ایراد کرد و قرار بود در سیزدهم محرم در روستای درق منبر برود.[72]
ساواک بجنورد نسبت به فعالیتهای انقلابی در روستای درق و گرمه واکنش نشان داد و دستور پیگیری موضوع را صادر کرد.[73] همچنان که درباره اقدامات شیخ براتعلی پیشبینیهای لازم انجام گرفت. «با یک وانت قرمزرنگ به قریه استاد[74] از بخش مانه رفته و قرار است در قراء و قصبات بخش مانه، تحریکاتی علیـه مصـالح مملکتـی انجـام و دعوت به شورش و تظاهرات نماید.»[75] همچنین شیخ صوفی در روستای قلعه از توابع آشخانه هم تحت تعقیب قرار گرفت.[76]
ساواک بجنورد در 8 /11 /1356 گزارش داد که سه نفر از طلاب علوم دینی به نام حسن امانی، حسین رمضانی و شیخ محمد امانی از قم به روستای جاجرم رفته و با زدن پرچمهای سیاه بر درب منازل برای طلبههایی که در حادثه قم شهید شدند عزاداری کردند، مسالهای که با سرعت به ژاندارمری بجنورد دستور داده شد تا نامبردگان بازداشت و محل اقامت آنها مورد بازرسی قرار گیرد.[77] در روستای گریوان اسفراین هم سه نفر طلاب تظاهراتی به راه انداختند و اعلامیههای درباره حادثه قم پخش کردند، در نتیجه یک نفر از طلاب توسط گروهان ژاندارمری اسفراین بازداشت و در اختیار ساواک بجنورد قرار گرفت.[78]
احمد شیخان رئیس ساواک خراسان هم در تاریخ 8 /11 /1356 به فرماندهی ناحیه ژاندارمری و شهربانی خراسان نوشته شد: «تعداد قابل ملاحظهای از طلاب قم به منظور تحریک احساسات اهالی ساده لوح دهـات و قراء، به شهرستانها و بخشهای مختلف عزیمت و ضمن مذاکره با ساکنین دهات، آنان را وادار به نصب پرچم سیاه بر سر درهای منازلشان نموده و با این ترتیب قصد دارند موضوع کشته شدن طلاب قم را فاجعهای تلقی و مراسم عزاداری را در سطح روسـتاها گسـترش دهند. با توجه به اینکه بعید نیست مشابه اقدامات فوق در سـطح روسـتاهای مختلـف و بخشها و شهرها انجام گردد، خواهشمند اسـت دسـتور فرماییـد بـه مـأمورین مربوطـه آموزشهای لازم داده شود تا در برخورد با طلاب ناشناس در سطح مناطق استحفاظی، به ویژه روستاها، در مورد دستگیری آنان اقدام، ضمن بازرسی از محلهایی که شب قبـل را در آن اماکن گذرانیدهاند، با وسایل مکشوفه به این سازمان اعزام نمایند.»[79] در 12 /11 /1356 هم پرویز ثابتی نسبت به تبلیغات دینی طلبهها در شهرستانها و روستاها هشدار داد.[80]
ده روز بعد از قیام مردم قم «دادجو دبیر مدرسه راهنمایی بخش راز شهرستان بجنورد، کتـاب مضـرهای بـه نـام الجزایر و مردان مجاهد دارد که در منزل نگهداری میکند.» همزمان با عید نوروز هم یکی از طلاب حوزه علمیه قم به نـام شـیخ رستمی به دعوت یکی از اهالی راز به نام رمضان قدیمی به راز آمـد و ضـمن سـکونت در منـزل او «چند حلقه نواری که در قم سخنرانی شده، به رمضان قدیمی تعارف میدهد تـا پـس از گـوش دادن در اختیار اهالی قریه قرار دهد.»[81]
مجموعه این فعالیتهای انقلابی باعث شد تا ساواک خراسان در تاریخ 21 /12 /1356 مشخصات سه تن از کشاورزان روستای خرق را برای اداره سوم ساواک ارسال کرد و با بیان این که سازمان اطلاعات و امنیت بجنورد در سال 1334 تشکیل مدرسه علمیه در روستای خرق را خلاف مصالح مملکت تشخیص داده و با آنکه مدرسه مزبور تعطیل شده است اما در محل مدرسه به عدهای از کودکان خردسال قرائت قرآن تدریس میشود.[82]
تحریم عید نوروز 1357ش
با نزدیک شدن به چهلم شهدای مردم قم مجدداً شاهد اعتراضات و برپایی مراسم برای این شهدا در روستاهای استان و در اسفراین هستیم. عاملین این فعالیتها سه طلبه بودند. با ورود گروهان ژاندارمری اسفراین به موضوع، یکی از طلبهها بازداشت و به ساواک شهرستان بجنورد تحویل داده شد. از طلاب فعال شیخ محمدعلی فیاض بود. او در سخنانی نحوه کشتار مردم قم را برای همشهریانش توضیح داد: «در قم خیلی از طلابها را به مسلسل بستهاند، حتی کودکی را مـورد اصـابت گلولـه قرار داده و شخصی که آمده است کودک را نجات دهد او را نیز کشتهاند.»[83] او همچنین درباره حوادثی که در تبریز اتفاق افتاد هم موضع گرفت. بهانه سخنرانی او مراسم ترحیم شیخ غلامرضا اسفراینی در روستای خرینان[84] بود. وی در سخنانش از بیحالی تودههای مردم در عدم حمایت جدی از روحانیت و حوادثی که در کشور اتفاق افتاده بود انتقاد کرد. نظر مأمور ساواک درباره انتقاد از بیحالی مردم، در جریان وقایع و حوادث اخیر قم و تبریز بود.[85] ایشان همچنین در روز چهاردهم فروردین مطالبی علیه نظام سلطنت و شاه بیان کرد: «حاج فیاض روی منبر به طور غیرمستقیم حاضرین را به تشکیل اجتماعـات دعـوت مینمود و چندین بار متذکر گردیده که شاهنشاه واقعی، سایه خداسـت و مخصوصـاً روی کلمه واقعی تأکید مینمود.»[86]
در اعتراض به اقدامات حکومت، عید نوروز سال 1357 از سوی امام و دیگر روحانیت تحریم و عزا اعلام شد. اعلامیهها و اطلاعیههای گوناگونی درباره تحریم عید در شهرها و روستاها توزیع شد. در یکی از اعلامیههای ارسالی به بجنورد آمده بود تا زمانی که انتقام خون کشته شدگان قم و تبریز گرفته نشود مردم عزادار خواهند ماند.[87] همچنین اعلامیههایی از سوی روحانیون خراسان در بجنورد و روستاهای اطراف پخش شد. آیتالله حبیبالله مهمانواز هم در مراسم و محافل دینی و در مسجد علناً اعلام کرد که امسال عید نوروز برگزار نخواهد شد.[88]
جبار علی دانایی(کشاورز 58 ساله) از اهالی روستای کلاته جعفرآباد[89] در روز هفتم فروردین به تحریک همشهریانش علیه دولت اقدام کرد. او چند دلیل برای این که ثابت کند شاه مسلمان نیست بیان کرد، از جمله بیحجابی زنان و کار کردن آنها در ادارات، کشتن برخی از افراد و عدم پرداخت سهم مردم از فروش نفت مملکت و... سخنان او مورد استقبال مردم روستا و محصلین و دانشآموزان واقع شد.[90] این اقدام مورد توجه ساواک قوچان قرار گرفت و این طور گزارش داد که «نامبرده در قریه کلاته جعفرآباد ضمن تحریک مردم علیه رژیم مملکت و اظهارات خلاف تمثال مبارک اعلیحضرت همایونی را از داخل خانهاش
جمعآوری نموده است.»[91] ارسال گزارش نتیجه داد و او در هفتم اردیبهشت بازداشت و به مشهد منتقل شد.
براتعلی قانع گلیانی دارای شغل کشاورز و از ساکنان روستای گلیان[92] از توابع شیروان، ضمن عـدم برگـزاری مراسـم عید نوروز در خانوادهاش، اهالی مردم قریـه را نیز تحریک و با پخـش اعلامیـههای مضـره وادار بـه مبارزه علیه دولت کرد.[93]
روز دهم فروردین مصادف با چهلم شهدای قیام مردم تبریز بود. نیروهای امنیتی جهت ممانعت از وقوع حادثهای پیش دستی کرد و در اول صبح این روز چهار نفر از ساکنین روستای بام به نامهای غلامعلی مصباحی فرزنـد غلامحسـن، حیـدر نعمتـی فرزند حسن، منصور عباسی فرزند محمدمهدی و ابوالحسن وحیدی فرزند نصـرت را که در حال توزیع اعلامیه بودند بازداشت و تحویل ساواک داد. اما در روستای رویین[94] وضعیت متفاوت بود. نوارهای سخنرانی انقلابی و اعلامیههای مربوط به حوادث قم و تبریز توسط حاج غلامرضا طاهری و علیاکبر مهدوچی و شیخ علی اصـغر صـادقی تکثیر و توزیع شد.[95] اسماعیل ثابتی از طلبههای مدرسه علمیه صدوق هم «اعلامیهها را فتوکپی و به بجنورد، اسـفراین و رویین برده و پخش نموده؛ وی از اعلامیههای مزبور به محمدرضا ثابتی پدرش جهـت پخش در رویین داده»[96]
شیخ محمدرضا نکونام در مجلسی که توسط حاج رضا عمادی و حاج اردبیلی در همین روستا برگزار شد، خطاب به مردم گفت: «وظیفه شما اسـت اعلامیـه بخوانیـد و پخـش نمایید و نوارهایی را که آقایان علما در چهلم کشته شدگان حوادث اخیر منبر رفتهاند، گوش نمایید.»[97] سخنان او باعث شد تا بازداشت و به ساواک مشهد منتقل گردد. از اسناد پیداست که مردم روستای رویین جزو پیشتازان انقلاب اسلامی در بین روستاهای دیگر بودند. در روز عید فطر (13 شهریور 1357) اعلامیهها و نوارهای سخنرانی زیادی در این روستا و همچنین روستاهای پرتان[98] و زرقآباد[99] توزیع شد. ساواک گزارش داد که اغلب اعلامیهها توسط کتابفروشی ارسطو در اسفراین وارد و در روستاها توزیع میگردد.[100]
اوجگیری فعالیتهای تبلیغی در ماه محرم
ماه محرم از ماههایی بود که بسیار مورد توجه نهادهای حکومتی و امنیتی بود. در یکی از گزارشهای ساواک در تاریخ 3 /12 /1354 درباره فعالیتهای سیاسی و مذهبی وعاظ مدعو به روستای دهگاه[101] که در ماههای محرم و رمضان دعوت میشدند هشدار داده شد. به قول حکومتیها در این ماه افراد افراطی مطالبی علیه حکومت و شاه و مصالح مملکت بیان میکردند. در نتیجه شورای هماهنگی شهرسـتان بجنـورد دستورالعملی جامع برای اقداماتی که لازم است در ماههای محرم و صفر انجام شود تدوین و ابلاغ کرد. در بند اول به فعالیتهای وعاظ در شهرها و روستاهای استان اشاره و از شهربانی و ژاندارمری خواسته شده بود که اسامی وعاظ و سخنرانان مذهبی را برای ساواک بجنورد ارسال گردد.[102] «مدت سه سال است که در ماههای محـرم و مـاه مبارک رمضان، شیخهای زیادی از جمله شیخ محمد دبیری ساکن مشهد کوی طـلاب، محمـد ایـوبی صادره از عرب ساکن فعلی قم، سید موسی هاشـمی صادره از عرب ساکن مشهد مدرسه میرزا جعفـر، در قریه دهگاه از توابع بجنورد آمده و بالای منبر رفته و در ضمن وعظ، حرفهـای خـلاف اصـول مملکتـی میزنند. نامبردگان طبق دعوت چند نفر از اهالی بـا نفوذ قریه دهگاه از جمله حـاج علـیاکبـر کریمـی، یحییخان فرخـی و بهـروز فصـیحی بـه ایـن قریـه آمدهاند.»[103] البته که شهربانی بجنورد هم قبل از فرا رسیدن ماه محرم لیست هیاتها، تکایا و همچنین وعاظ در شهرها و روستاهای استان را برای اداره ساواک ارسال میکرد. در لیست مذکور نام حسینعلی صادقی فرزند محمدحسن واعظ روستای طراقی کرد هم به چشم میخورد.[104]
اما محوریت مبارزات مردم استان شیخ حبیبالله مهمانواز بود.[105] در اواخر آبان ماه از سویی شیخ حبیبالله مهمانواز، واعظ معروف [شهید] حجتالاسلام سیدعبدالکریمهاشمینژاد به بجنورد دعوت و او در مسجد امامی منبر رفت.[106] بعد از یک ساعت صحبت درباره لزوم اتحاد و حفظ یکپارچگی نیروهای انقلاب و بیان مطالبی علیه دولت، از منبر پایین آمد. او در مسجد شیخ احمد هم سخنرانی کرد. در این سفر تبلیغی هاشمینژاد قصد داشت به روستاهای مرزی استان هم سفر کند اما نیروهای امنیتی سخنان او را تحریکآمیز و باعث شورش و قیام اهالی روستاهای مرزنشین تشخیص داده و دستور کنترل اعمال و رفتارش صادر شد.[107] با فرا رسیدن ماه محرم و در اولین روز مصادف با یازدهم آذرماه سال 1357 شهرهای مختلف درگیر اعتصاب و راهپیمایی بود.[108] طلبههایی که قرار بود برای امر تبلیغ به روستاهای استان اعزام گردند وارد شهر شدند، اخباری مبنی بر این که ایشان از آیتالله[سید محمود] طالقانی تقاضای اعزام واعظ کرده هم مطرح بود. اما سخنران اصلی حجتالاسلام سید عبدالکریمهاشمینژاد بود که وارد استان شده بود. او در سخنانی که دو ساعت طول کشید عنوان کرده بود که به زودی شاه رفتنی است.[109]
غیر از سخنرانی و منبر رفتن که یکی از برنامههای ثابت وعاظ و روحانیون برای تبلیغ بود. توزیع نوارهای سخنرانی، اعلامیهها، کتب سیاسی و مذهبی هم از دیگر ابزارهای تبلیغی بود.[110] در روستای پرتان[111] نصرالله رستگاری کارمند شهرداری اسفراین تعداد 40 جلد کتاب که از نظر حکومت جزو کتب مضره بود در منزل پدریاش نگهداری میشد. رستگار با روحانیون و دانشگاهیان مشهد ارتباط و با آنها جلسات محرمانه داشت. ساواک احتمال میداد که در این جلسات مطالب و نوشتهها جابجا و منتقل میگردد.[112] شیخ حسن شریعتی سنخواستی در روستای دشت[113] از توابع بخش مرکزی شهرستان جاجرم ضمن آشنایی با دانشجویان، اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام خمینی را منتقل و ساکنین را علیه حکومت و دولت تحریک میکرد.[114]
روز عاشورا مردم روستاهای اللهآباد و پیرشهید[115] در مسجد جامع شیروان اجتماع کرده بودند. آنها با خروج از مسجد و ضمن سر دادن شعارهایی علیه حکومت با برخی از طرفداران نظام سلطنت در خیابان درگیر و چند نفر از دو طرف مجروح شدند.[116]
اقدامات انقلابی آیتالله مهمانواز باعث شد تا درب منزل ایشان در روز سیزدهم محرم آتش زده شود. یورش نیروهای امنیتی باعث شد تا مدارک و اسناد موجود در بیت ایشان از جمله اسنادی که نشانگر فعالیتهای او در روستاها و اعزام مبلغ دینی بود غارت گردد، مدارک به دست آمده برای ریاست اداره اطلاعات شهربانی ارسال شد تا تصمیم لازم در این زمینه گرفته شود.
حمله به بیت آیتالله مهمانواز واکنش مردم استان خراسان شمالی را به دنبال داشت، حتی حبیبالله سالاری رئیس اداره تعاون و امور روستاهای بجنورد و مسئول سابق حزب رستاخیز در این قضیه با آیتالله حبیبالله مهمانواز همراه شد، نظر ساواک درباره او این بود که وی از مخالفین جدّی رژیم است که با رفتن به نیشابور اخبار را منتقل و با زارعین سر و کار دارد.[117]
آگاهی و آمادگی کامل روستاها جهت مقابله با حکومت
در ماههای آبان و آذر سال 1357 مردم روستاهای استان خراسان شمالی به آگاهی کامل رسیده بودند. به طوری که آنها در تظاهرات و راهپیماییها حضوری فعال داشتند.[118] این آگاهی ارزان به دست نیامد و مرهون تلاشهای برخی از انقلابیون از جمله روحانیت، وعاظ، کارکنان بخشهای دولتی و البته برخی از اهالی خود روستاها بود.[119] بیان ظلم و ستم رژیم شاهنشاهی و فقدان عدالت اجتماعی، آزادی سیاسی، وجود خفقان، کمبود امکانات رفاهی، غارت نفت مملکت و... برخی از مطالبی بود که برای ساکنین روستاها بیان شد. در مجموعه اسناد ساواک گزارشی کامل از چگونگی بیان مسائل و مشکلات توسط انقلابیون وجود دارد که به دلیل ذکر جزئیات بیان یک نمونه از آن خالی از لطف نیست: «موسیالرضا حسینی و نصرالله محمدی سرپرستان حوزههای پـنج و یـک سـازمان تعاون اسفراین، برای علیاکبر پروین و عاشور خوش اقبال و ابوالحسن گواهی و چنـد نفر دیگر ساکن پرتان سخنانی ایراد و اظهار داشتهاند ما اعتصاب نمودهایم برای رفاه حال شما، تا دولت پول بیشتری در اختیار ما بگذارد و ما بتوانیم به اعضـای شـرکت تعاونی بدهیم. بیمه همگانی، اسمش است و کاری صورت نمیدهد. گندمهای شما را با قیمت بیشتر بخریم، آزادی زندانیان سیاسی. الان استعمار است، من یک کتاب بخوانم مرا دستگیر و به زندان میفرستند، چون عدالت نیست و ما تا جایی که بتوانیم برای شما کوشش میکنیم. نصرالله محمدی اظهار داشته مثلاً نفت الان کمیـاب اسـت، بـه خاطر این است که نفت همهاش به خارج میرود، باید جلوگیری شود.»[120]
برای نشان دادن اهمیت نقش مردم روستا در آگاهی بخشی به دیگر اهالی روستاهای مرزنشین میتوان از فعالیتهای تعدادی از اهالی روستای گوگلی[121] شیروان هم یاد کرد. آنها با رفتن به روستاهای مرزی شهرستان قصد داشتند آنها را برای شرکت در تظاهرات اعتراضی آماده سازند.[122] سـیدتقی حسـینی از روسـتای کشـانک[123] راهـی روسـتای داشلی قلعه[124] شد. او در جمع روستائیانی که در مقابل مغازهای تجمع کرده بودند علیه شاه و دولت شعار داد.[125] روستاهای مرزی موضوع بسیار حساسی برای نیروهای امنیتی کشور بود. در خردادماه سال 1355 در جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد موضوع رفت و آمد فرهنگیان و دانشجویان به روستای ایوب[126] واقع در نوار مرزی مطرح و از ژاندامری خواسته شد تا رفت و آمدهای افراد مورد کنترل بیشتر قرار گیرد.[127]
البته ناگفته نماند که در جبهه مقابل هم تلاشهای گستردهای هم برای ایجاد همراهی و همدلی اهالی روستاها با رژیم پهلوی انجام شد که بالاخره بیتأثیر هم نبود؛ اما در مجموع نیروهای انقلاب موفقتر عمل کردند. شاید علت این مساله گسترش گفتمان انقلاب در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب بود. حضور همه اقشار فرهنگی و غیرفرهنگی در پویایی این گفتمان نقشی اساسی داشت، فرهنگیان نه تنها خود در اعتصاب به سر میبردند، بلکه دانشآموزان را هم به میدان مبارزه کشاندند.[128] غلام زیبایی معلم روستای زیدر یکی از دهها آموزگار مدارس روستایی است که عکس شاه را پاره و آتش زد.[129]
در نتیجه و در اواخر آذرماه تلاشهای همه انقلابیون در پیوستن ساکنین روستاها به انقلاب و نهضت امام خمینی به نتیجه رسید. روستاها که تا چند ماه قبل از وضعیت سیاسی کشور بیاطلاع بودند، در نتیجه همین کوششهای مذهبی و فرهنگی در مقابل نیروهای ژاندارمری قدعلم کردند. به عنوان نمونه در روستای رویین مردم با سروان فقیه نوری فرمانده گروهان ژاندارمری اسفراین و دوستانش درگیر شدند.[130] ژاندارمری برای مقابله تنها راهی که به نظرش رسید افزایش نیروهایش بود.[131]
نتیجهگیری
اهالی و ساکنین روستاهای استان خراسان شمالی همچون دو استان خراسان رضوی و جنوبی در تحولات و رویدادهای انقلاب اسلامی نقش ایفا کردند. گزارشهای متعدد ساواک و شهربانی این مساله را تایید میکند. اسناد بیانگر است که روحانیون بیشترین فعالیتهای انقلابی را در روستاها انجام دادند. شاید بتوان آغاز مبارزات منسجم و آگاهانه در روستاهای استان را از حادثه نوزدهم دی ماه 1356 مردم قم به بعد دانست. با بازگشت طلبههای حوزه علمیه قم به روستاهای استان که یا خود متعلق به آن روستا بودند و یا به عنوان تبلیغ دینی آمده بودند باعث شد تا مردم روستا که تا قبل از این بیشتر به امور کشاورزی و دامداری مشغول بودند با حوادث سیاسی و آنچه در کشور میگذرد آشنا گردند. کتب ممنوعه، نوارهای سخنرانی، اعلامیه و اطلاعیه و... نمونههایی از ابزارهای تبلیغی بودند، علاوه بر توزیع اینها، آنها در اقدامی عملی با نصب پرچمهای سیاه بر روی در و دیوارهای مساجد و منازل و تحریم عید نوروز و اعلام عزا به مقابله با حکومت پرداختند. در نتیجه همین روشنگریها بود که در سال پایانی حکومت پهلوی شاهد حضور گسترده کشاورزان در راهپیماییها و حرکتهای اعتراضی و در نتیجه بازداشت آنها هستیم، به طوری که اهالی روستاها در ماههای آبان و آذر 1357 در تجمعات چنده نفره درباره ظلم و ستم رژیم شاهنشاهی و فقدان عدالت اجتماعی، فقدان آزادیهای سیاسی، وجود خفقان، کمبود امکانات رفاهی، غارت نفت مملکت با یکدیگر گعده و تبادل نظر میکردند.
[1]. انیس میری و نجمه سیددخت، گزارش توصیفی و تحلیلی وضعیت فرهنگی و هنری استان خراسان شمالی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول، 1400، ص 12؛ جهت اطلاع بیشتر رجوع گردد به؛ رضا تاثیری، شهر من بیجن بورد، تاریخ شهر بجنورد از نگاهی دیگر، تهران، انتشارات درج سخن، 1393.
[2]. کلیمالله توحدی، درخت چهل ستان بیست و یک افسانه کرمانجی، مشهد، محقق، 1379.
[3]. انیس میری و نجمه سید دخت، ص 13.
[4]. سالنامه آماری کشور 1395، تهران، مرکز آمار ایران، دفتر ریاست روابط عمومی و همکاریهای بینالملل، 1397، ص 55.
[5]. حسین پایدار و بیژن پروان، انقلاب اسلامی در بجنورد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 84.
[6]. همان، ص 84.
[7]. همان، 83.
[8]. همان، ص 83-85.
[9]. جهت اطلاع بیشتر درباره وضعیت اقتصادی استان رجوع کنید به: سلیمان صادقی، جغرافیای شهرستان بجنورد، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1373.
[10]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1401، ج اول، ص 108؛ روزنامه مهر ایران، شماره 1563، مورخ 29 /1 /1341، ص 5.
[11]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 200.
[12]. روستای سنگسار، از توابع بخش راز و جرگلان، روستایی ترکمن نشین است.
[13]. از توابع بخش راز و جرگلان، در 130 کیلومتری بجنورد واقع شده است.
[14]. دهستان گیفان واقع در بخش گرمخان بجنورد و در فاصله 86 کیلومتری این شهر واقع است.
[15]. روزنامه خراسان، شماره 4508، مورخ 11 /11 /1343، ص 1.
[16]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص 37.
[17]. سلیمان صادقی، همان، ص 134.
[18]. بزم اهریمن، جشنهای دوهزار و پانصدساله شاهنشاهی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377، ج اول، ص 197؛ ج سوم، ص 73 و 94.
[19]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 115.
[20]. همان، ص 472.
[21]. روستای ایزی از توابع بخش مرکزی شهرستان اسفراین، در دهستان آذری و در فاصله 10 کیلومتری جنوب شرقی اسفراین واقع است.
[22]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 323.
[23]. صحیفه امام، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1378، ج سوم، ص 70-76.
[24]. روستای گلی، در دهستان بدرانلو از توابع بخش مرکزی بجنورد، در کیلومتر 20 جاده قدیم بجنورد به بـدرانلو واقـع شده است.
[25]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 311. شعبه حزب رستاخیز بجنورد موفق به تأسیس 720 کانون در سراسر شهرستان شد و جمع اعضای آن 41983 نفر بود که در مقایسه با دیگر شهرستانها، رتبهی اول فعالیت و عضوگیری را داشت. (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 75، ص 344)
[26]. در سندی دیگر از او با نام شیخ حبیبالله عزیزیان متولد 1322ش در روستای گلی یاد شده است.
[27]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 123.
[28]. همان، ص 104.
[29]. روستای قلعهچه در دهستان سیوکانلو بخش مرکزی شهرستان شیروان واقع شده است.
[30]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 124.
[31]. روستای چهل حصار از توابع بخش مرکزی دهستان زرقآباد، در فاصله 13 کیلومتری جنوب غربی شهرستان اسفراین واقع است.
[32]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 186.
[33]. روستای زیارت در فاصله 9 کیلومتری شیروان قرار دارد و به علت وجود مرقد حمزه بن موسی الرضا(ع) به این نام مشهور شده است.
[34]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 274.
[35]. همان، ص 295.
[36]. روستای خرق در 70 کیلومتری قوچان و 60 کیلومتری شهرستان فاروج واقع است.
[37]. منظور افراد معروف است.
[38]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 373.
[39]. همان، ص 373.
[40]. روستای سیاهدشت، از توابع دهستان شاه جهان، در فاصله 10 کیلومتری شهرسـتان فـاروج واقـع شده است.
[41]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 374.
[42]. روستای جهان، واقع در دهستان بام بخش بام و صفیآباد شهرستان اسفراین.
[43]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 95.
[44]. روستای درق در بخش مرکزی شهرستان گرمه و در فاصله 7 کیلومتری شهرستان گرمه و 170 کیلومتری جنوب غربی بجنورد واقع شده است.
[45]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 196.
[46]. از جمله روحانیون سرشناس این روستا شیخ رجبعلی ایوری است. مخالفت او با حاکم جاجرم باعث مهاجرت او به بجنورد شد. ایشان در بجنورد مسجدی ساخت که به نام خودش معروف شد. ایشان در سال 1290ش وفات کرد.
[47]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 261.
[48]. روستای چمن بید، در دهستان آلمه بخش سملقان شهرستان مانه و سملقان واقع شده است.
[49]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 391.
[50]. صحیفه امام، همان، ج 3، ص 235 و 236.
[51]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص 118.
[52]. روستای عرب، واقع در دهستان درانلو از توابع بخش مرکزی شهرستان بجنورد اسـت.
[53]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص 78.
[54]. همان، ص 79.
[55]. روستای بام، یکی از روستاهای ولایت ارغیان است که در فاصله 52 کیلومتری شهرستان اسفراین واقع است
[56]. کتاب حکومت اسلامی، مجموعه سیزده جلسه درس است که امام خمینی در فاصله 13ذیالقعده 1389ق تا دوم ذی الحجه 1389ق مطابق با سال 1348 در ایام اقامت در نجف اشرف تدریس کردند.
[57]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص 32.
[58]. همان، ص 51.
[59]. روستای رباط، روستایی مرزی است که در دهستان قوشخانه پایین بخش قوشخانه و در فاصله 72 کیلـومتری شـمال
غربی شیروان واقع است.
[60]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص 108.
[61]. همان، ص 144.
[62]. همان، ص 108.
[63]. همان، ص 81.
[64]. همان، ص 85.
[65]. همان، ص 121.
[66]. روستای خیرآباد از توابع بخش قوشخانه شهرستان شیروان است.
[67]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص 156.
[68]. همان، ص 59.
[69]. همان.
[70]. همان، ص 84.
[71]. همان، ص 228.
[72]. همان، ص 30.
[73]. همان، ص 352.
[74]. روستای استاد در دهستان شاه جهان از توابع بخش مرکزی شهر فاروج و در فاصله 30 کیلومتری جنوب غربی آن واقع شده است.
[75]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص 239.
[76]. همان، ص 162.
[77]. همان، ص 60.
[78]. همان، ص 76.
[79]. همان، ص 61.
[80]. همان، ص 72. متن هشدار به این شرح بود: «به قرار اطلاع، عناصر اخلالگر در تلاشند که در 28 صـفر برابـر با 18 /11 /36 [1356] در شهرستان قم دست به تحریکـات و اقدامات آشوبطلبانه بزنند. بـا توجـه بـه اینکـه در دهه آخر صفر مدارس علمیـه قـم کـاملاً تعطیـل و طلاب و وعـاظ بـه شهرسـتانهـا و روسـتاها اعـزام شدهاند و آمـادگی هرگونـه آشـوب و بلـوا را دارنـد، ضمن تماس با مراجع انتظامی منطقه، پیشبینی و مراقبت لازم در این زمینه معمول و هرگونـه اتفـاقی را به موقع اعلام دارند.»
[81]. همان، ص 163.
[82]. همان، ص 122.
[83]. همان، ص 77
[84]. روستای خرینان از روستاهای قدیمی شهرستان اسفراین است که در حال حاضر به یکی از محلات شهر تبدیل شـده
است.
[85]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص 117.
[86]. همان، ص 172.
[87]. همان، ص 125.
[88]. همان، ص 133.
[89]. کلاته جعفرآباد، یکی از روستاهای بخش خبوشان شهرستان فاروج است کـه در 3 کیلـومتری آن واقـع شـده اسـت.
[90]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص 145.
[91]. همان، ص 146.
[92]. روستای گلیان، مرکز دهستان گلیان است و در فاصله 23 کیلومتری جنوب شهرستان شیروان قرار دارد.
[93]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص 169.
[94]. روستای روئین، در 26 کیلومتری شمال اسفراین و 52 کیلومتری جنوب شرقی بجنورد در یکی از درههـای جنـوبی
آلاداغ به نام دره روئین واقع است.
[95]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص186.
[96]. همان، ص 188.
[97]. همان، ص 369.
[98]. روستای پرتان یا فرطان، از توابع بخش مرکزی شهرستان اسفراین مـیباشـد.
[99] روستای زرق آباد از توابع بخش مرکزی شهرستان اسفراین است.
[100]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، ج دوم، ص 398.
[101]. روستای دهگاه از توابع بخش مرکزی استان بجنورد، در دهستان بـدرانلو و در فاصـله 30 کیلـومتری جنـوب غربـی بجنورد واقع است.
[102]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 217.
[103]. همان، ص 310.
[104]. همان، ص 223.
[105]. حسین پایدار و بیژن پروان، ص 402؛ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 125، ص 21-29.
[106]. حسن جلالی عزیزیان، زندگینامه سیاسی شهید هاشمینژاد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص228؛ رحیم روح بخش، شبکه پیامرسانی در نهضت امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 185.
[107]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، جلد سوم، ص 185.
[108]. روحالله حسینیان، یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1397، ص 541.
[109]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج سوم، ص 250.
[110]. حسین پایدار و بیژن پروان، ص 442.
[111]. روستای پرتان یا فرطان، از توابع بخش مرکزی شهرستان اسفراین مـیباشـد.
[112]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 395.
[113]. روستای دشت از توابع بخش مرکزی شهرستان جاجرم، از مناطق خوش آب و هوا و ییلاقی اسـت کـه در فاصـله 85
کیلومتری شهرستان جاجرم و در حاشیه جاده اصلی مشهد - بجنورد واقع است.
[114]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج دوم، ص 414.
[115]. روستای پیرشهید در دهستان گلیان بخش مرکزی شهرستان شیروان و در فاصله 5 کیلومتری جنوب شرقی شیروان
واقع
[116]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج سوم، ص 385.
[117]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسنان تاریخی، 1384، ج 20، ص 403.
[118]. به عنوان مثال رجوع گردد به؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج سوم، ص 123.
[119]. محمدرضا امیری، حسینعلی علیزاده و اسدالله حقانی دبیران آموزش و پرورش، قنبر علی خردمندی و سید محمود چالی طلبه علوم دینی برخی از نقشآفرینان این عرصه بودند. (انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، جلد سوم، ص 165) علیزاده همچین نقش مهمی در ماجرای درگیری به وجود آمده در روستای زرقآباد در دوم آذرماه داشت، حادثهای که با حضور جمعی از فرهنگیان اسفراین و سبزوار در روستای مذکور به درگیری و مجروح شدن تعدادی انجامید. (همان، ج سوم، ص 374)
[120]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج سوم، ص 184.
[121]. روستای گوگلی در دهستان تکمران در 30 کیلومتری شهرستان شیروان واقع شده است.
[122]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج سوم، ص 20.
[123]. روستای کشانک در دهستان آلمه بخش سملقان و در 11 کیلومتری جنـوب غربـی آشـخانه واقـع شده است.
[124]. روستای داشلی قلعه در دهستان غلامان از توابع بخش راز و جرگلان واقع شده است.
[125]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج سوم، ص 110.
[126]. روستای ایوب پیغمبر(ع) در دهستان گیفان و در فاصله 95 کیلومتری شمال بجنورد واقع شده است.
[127]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج اول، ص 345.
[128]. روزنامه اطلاعات، شماره 10496، مورخ 16 /2 /1340، ص1؛ روزنامه رستاخیز، شماره 1036، مورخ 19 /7 /1357، ص 4.
[129]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی، همان، ج سوم، ص 212.
[130]. همان، ص 410.
[131]. همان، ص 421.
مردم بجنورد و روحانیان و اقشار مختلف دست در دست هم برای پیروزی انقلاب اسلامی
مردم بجنورد و روحانیان و اقشار مختلف دست در دست هم برای پیروزی انقلاب اسلامی
گوشهای از تظاهرات مردم در انقلاب اسلامی در استان خراسان شمالی
گوشهای از تظاهرات مردم در انقلاب اسلامی در استان خراسان شمالی
گوشهای از تظاهرات مردم در انقلاب اسلامی در استان خراسان شمالی
گوشهای از تظاهرات مردم در انقلاب اسلامی در استان خراسان شمالی
پیوستن نظامیان به مردم در جریان انقلاب اسلامی در بجنورد
آیتالله حبیبالله مهماننواز
شهید محمد فرهادی
شهید علی تقویان
شهید حسن رفیق
شهید یزدان شیخ نژاد
شهید اسماعیل محمودی
شهید حسن حسنآبادی
شهید منصور سیران حصاری
حسین طایفه حیدر
شهید رمضان علی مهرافروزیان
شهید رمضان علی خوش قامت
شهید محمد عابدی
حضور رهبر انقلاب اسلامی در گلزار شهدای بجنورد
تعداد مشاهده: 5352